#خورشید
Explore tagged Tumblr posts
Text
فضل الرحمان بانی پی ٹی آئی سے ملنے جیل جائیں گے تو ہم سہولتکار بنیں گے خورشید شاہ
(24نیوز)پیپلز پارٹی کے سینئر رہنما خورشید شاہ کا کہنا ہے کہ فضل الرحمان بانی پی ٹی آئی سے ملنے جیل جائیں گے تو ہم سہولتکار بنیں گے۔ اپنے بیان میں ان کا کہنا تھا کہ 26 ویں آئینی ترمیم شہید بینظیر بھٹو کا ایک خواب تھا ، یہ آئینی ترمیم بانی پی ٹی آئی سمیت کسی کے خلاف نہیں۔انہوں نے کہا کہ 2006 میں آئینی عدالت کے مسودے پر کام شروع ہوا، اس ترمیم کے مسودے پر بانی پی ٹی آئی کے بھی دستخط ہیں۔ مولانا…
0 notes
Text
خورشید شاہ کی زیرصدارت آئینی ترامیم سے متعلق خصوصی کمیٹی کا اجلاس اہم خبر آ گئی
(عثمان خان )مجوزہ آئینی ترامیم کیلئے خصوصی کمیٹی کا آج کا اجلاس بے نتیجہ ختم ، پاکستان تحریک انصاف نے آئینی ڈرافت کیلئے مزید ایک دن کی مہلت مانگ لی ۔ تفصیلات کے مطابق خورشید شاہ کی چیئرمین شپ میں بننے والی خصوصی کمیٹی نے ن لیگ،پیپلزپارٹی،جے یو آئی اور اے این پی کے مجوزہ ڈرافٹ یکجا کرلیے،مشترکا مجوزہ ڈرافٹ آج رات لاہورمیں نوازشریف کی زیرصدارت اجلاس میں پیش کیا جائےگا،صحافیوں سے گفتگو میں…
0 notes
Text
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
از پایان ستاره(خورشید)های کلان جرم ، سیاهچاله شروع میشود
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
میخواهم این پـُست را به یکی از سخن های شمس اختصاص دهم
مرد تنهایی همچون ستاره(خورشید)ی که پرتو اش در آینه ای که ساخت "فقط" دیده شد
.
یک تکه از سخن مهجور او که دست به دست میچرخد این است
.
چنان که آن خطاط سه گونه خط نوشتی
یکی او خواندی ، لا غیر
یکی را هم او خواندی هم غیر
یکی نه او خواندی نه غیر او
آن منم که سخن گویم
نه من دانم ، نه غیر من
.
چنان که = بدانسان که ، به طوری که
.
بسیاری از شمس دوستان برای "تفسیر" این سخن معروف شمس ندانسته مرتکب دو اشتباه فاحش میشوند
نخستین اشتباه که مهمترست این میباشد که توجه نمیکنند این سخن ، قسمتی از یک مطلب است که به تنهایی و مستقل گفته نشده و با "چنان که" شروع شده پس مکمل است نه خودش کامل درنتیجه هرآنچه که میخواهیم در موردش تعبیر و تفسیر کنیم باید ربط پیدا کند به قسمت اولِ سخن شمس
.
با این توضیح متوجه میشویم بسیاری از تفسیر هایی که در رابطه با این تکه گفته شده در عین حالی که مستقلا در بحث های عرفانی درست و صحیح میباشند اما ربطی با مقصود و منظور شمس لااقل در این بیان خاص پیدا نمیکنند
.
دومین اشتباهی که میکنند
در جمله یکی مانده به آخر بعد از واژه "آن" در پرانتز یا بد تر ، بدون پرانتز مینویسند یا میگویند "خط سوم"
به این شکل
"آن خط سوم منم"
به طوریکه این سخن شمس به همین اصطلاح "خطسوم" گفته نشده از طرف شمس معروف شده است
تا جاییکه عده ای تصور میکنند در اصل سخن آمده
.
چنین مدل نقل قول کردنی مخصوصا برای سخن ها و جمله های پیچیده و رازگونه کاملا نادرست میباشد
بهتر است در توضیحات نظر شخصی خود را وارد کنیم
.
شمس سخنور قهاری بود اگر لازم میدانست این اصطلاح یا چیزی شبیه آنرا اضافه میکرد اما عادت او به رمز گونه گویی او را از این کار باز داشت برای اینکه مطلب های خاصش همچنان سربهمُهر باقی بماند تا برسند به مقصد
.
مطلب کامل شمس چنین است
.
گفتند: ما را تفسیر قرآن بساز
گفتم: تفسیر ما چنان است که میدانید
نی از محمد و نی از خدا
این من نیز منکر میشود مرا
میگویمش: چون منکری ، رها کن ، برو
ما را چه صداع میدهی؟!
میگوید: نی ، نروم
سخن من فهم نمیکند
چنان که آن خطاط سه گونه خط نوشتی
یکی او خواندی ، لا غیر
یکی را هم او خواندی هم غیر
یکی نه او خواندی نه غیر او
آن منم که سخن گویم
نه من دانم ، نه غیر من
.
صداع = دردسر ، موجب زحمت ، مزاحمت
.
همانطور که متوجه شدید اصلا بحث سر خطاط نیست ، که چیست ، شمس است یا باریتعالی ، بحث سر چیز دیگریست
به قول معروف انگشت اشاره به ماه هست که بعضی دوستان ماه را ول کردن چسبیدن به انگشت اشاره !
.
اکنون میخواهم یک بازی تحلیلی برای خودم راه بیاندازم ، ونه آنکه رمز این مطلب بگشایم
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
خب نکته اول
چند معنا گویی در سخن شمس موج میزند
یعنی واژه را چنان کنار واژه به کار میبرد که چند مفهوم را برساند به طوریکه از هر زاویه ای نگاه کنید معنای جدیدی از سخن دریافت میشود که میتواند صحیح باشد عین چاقو سوئیسی که در مجموع یک وسیله است ولی بنا به نیاز چند وسیله هم میشود که البته آن وسیله نیست
.
نکته دوم
سخن شمس حول و حوش دو چیز میچرخد
اول که اصلی است - من
دوم که فرعی است - گونه های تفسیر
بنابراین باید تحلیل ما هم حول و حوش آن بچرخد
.
نکته سوم
در این راستا شمس به یک نکته بسیار هوشمندانه اشاره میکند که نشان میدهد که چرا "خشک مذهب" ها تشنه ی خونش بودن
با توجه به نکته اول و دوم
شمس به مخاطب خود میگوید
این واژه "ما" جمع "من + مرا" هست
و وقتی از "ما" میخواهی چیزی تفسیر کند آن "من" دخالت میکند
شمس پا را فراتر میگذرد و اشاره میکند نتیجه تفسیر قرآن نه آن میشود که محمد گفت😳 و نه آن که خدا گفت
ادعایی خطرناک برای شمس
.
به این نکته هم توجه داشته باشید که مثلا هیچ فیلم ساز و نویسنده مستند سازی نمیتواند بگوید واقعه ای را همان گونه که بوده ساخته است بلکه از دریچه نگاه او ساخته میشود حاصل تفسیر نیز چنین است
.
اما گفتگوی "من و مرا "
به جایی میرسد که حتی این "من" منکر "مرا" میشود یعنی
نی از محمد ، نی از خدا ، نی از شمس
یعنی میگوید تفسیر ساخته شده از شمس هم نیست
.
بعدش شمس میگوید حالا که "مرا" را هم انکار میکنی پس مزاحمت ایجاد نکن با "ما" بودن
برو تا "مرا" از "من" خلاص شود
.
در جواب "من" میگوید: نرود
چرا چون
با سخن "من" نرود
با سخن نمیشود "من" را دور کرد
سخن "من" فهم نکند
اصلا "من" سخن نمیفهمد
به تعبیری دیگر "من" سخن "مرا" را نمیفهمد
مواجه ی وجه حکمت گفتاری شمس با وجه حکمت دیداری شمش
.
اکنون آن پاراگراف معروف شروع میشود
که باید با توجه به گفتگوی بالا تفسیر شود
.
اگر تا پیش از این واژه های "چند معنایی" موج میزد حال فوران میکند
و همین تکنیک است که اجازه میدهد تفسیرها شکل بگیرد و لا به لای آن مقصود شمس پنهان شود
اوج هنر استعاره در استتار که هدف همین است بالا بردن وزن معنای مطلب با چند معنای درستِ موازی هم
چنین روشی را من "ابر معنایی" نام مینهم
.
اما در این مورد خاص ابر معنایی ما نباید خارج از پاراگراف اول باشد اگر شمس پارگراف دوم را مجزا بیان میگرد راه باز بود ولی او با پاراگراف اول راه را برای خیلی بیشتر تفسیر کردن بسته است چراکه فهم موضوعی که باز کرده خودش در حد محال است
چون همانطور که گفته فهمش از راه سخن و گفتار میسر نیست
در مرتبه سوم که حکمت دیداری است میباشد
.
به باور شمس
حکمت بر سه گونه است
حکمت گفتار
حکمت رفتار
و حکمت دیدار
حکمت گفتار را عالمان راست
حکمت رفتار را عابدان
و حکمت دیدار را عارفان
با درنظر گرفتن این باور
دو گونه خطـِ آن خطاط چندان مورد مناقشه نیست و عموم تفسیر ها درست است
مثلا
خط دهنده ای سه گونه به مشتاقان سلوک ، خط میدهد
بنا به ظریف سطح(کاغذ)شان
خط عالمانه ، خط عابدانه ، خط عارفانه
که
با توجه به سرگذشت مولانا میتوان این سه خط را ، هم نشر به بیرون هم ارتقا در درون دانست (چند معنایی مطلب)
.
عالمانـه : در گستره خواصاند
خواص خودشان را میفهمند بلکه دیگراند که آنها را نمیفهمند
عابدانـه : در حیطه عواماند
که هم خودشان ، خودشان را میفهمند هم دیگران آنها را
اما جنجال در گونه سوم خط دهی شکل میگیرد
حکمت ِ خط و سخن و . . . عارفانـه
.
شمس در پاراگراف اول ادعا نمیکند "من" رفته است
بلکه صادقانه میگوید متوجه هست که "ما" در احوال صداعی افتاده
شاید جدالی ازلی ، ابدی
.
مثال خطاط را میزند
اینجا معنایی را اضافه کنم
در این مطلب آن فهـمِ "عابدانه ی عوام سطح" از خدا نیز زیر سوال میرود
بدین منظور از اصطلاح خطاط بهره میبرد که با یک تیر چند نشان بزند
نی از محمد "نی از خدا" نی از شمس
تا آنچه که به ذهن میآید آن خدای کلیشه عابدانه مذهبی هم نباشد
خطاط ، یک مثال چند معناییست
.
بعد مثال ، شمس میگوید
آن منـم که سخن گویم
گویی شمس بـُـلنــدگــو میشود و از کالبد او این "من" است که اعلام حضور میکند
در عین حال شمس آگاهانه میگوید
نه "من" دانم ، نه غیر "من"
دقیقا این جاست که دوباره دو معنای موازی حادث میشود
.
- یک
چون آن "من" خط داده ، سخن گفته ،
همان "من"یی که شمس ِ "مرا" نیست
پس نه شمس میداند "غایت" این خط دادن ، این سخن گفتن چیست و نه غیر شمس
بلکه فقط "من" میداند اما
- دو
در معنایی موازی و با توجه به پاراگراف اول
میگوید این سخن را
"نه از خودم" میتوانم بدانم
و "نه از غیر خودم"
به آن تشبیه معروف قطره و دریا
.
نقطه تلاقی این دو معنای موازی
همان راز سربهمهر عرفان است که
این "من" چیست؟ یا کیست؟
که چنین کیفیتی ، "خاص عارفان" تولید میکند
توجه کنید " من و مرا " را در کل این مطلب یکی نگیرید
.
به باور م
انا الحق آن "من" گفت که "من" نبود یا به عبارت معروف "منیت" نداشت هم در همین وادیست
.
مَن عَرَفَ نَفسَهُ عَرَفَ رَبَّهُ
در اینجا هم باید " نَفسَهُ " را چند معنایی دانست
.
گلشنراز:
که باشم من مرا از من خبر کن
چه معنی دارد اندر خود سفر کن
پاسخ شیخ محمود شبستری:
چو هست مطلق آید در اشارت
به لفظ من کنند از وی عبارت
حقیقت کز تعین شد مـُعیـَن
تو او را در عبارت گفته ای مَن
من و تو عارض ذات وجودیم
مشبکهای مشکات وجودیم
.
.
.
#پایان#END#na_zzanin#Sun#Star#swiss army knife#sealed#shams tabrizi#calligrapher#30ahchaleh#black hole#mysticism#ناظنین#خورشید#شمس#مولانا#اناالحق#شمس تبریزی#خطاط#چاقوسوئیسی#مردتنها#من#عالمان#عابدان#عارفان#تفسیر#غایت#سیاهچاله#Start#شروع
1 note
·
View note
Text
تهدید طوفان خورشیدی برای سیستمهای ماهوارهای و برق جهانی
solar storm
Continue reading تهدید طوفان خورشیدی برای سیستمهای ماهوارهای و برق جهانی
View On WordPress
#MKN314#NOAA#solar storm#فضای کیهانی#ماهوارهای#ژئومغناطیسی#کیهان#ابرهای گاز داغی#تهدید طوفان خورشیدی برای سیستمهای ماهوارهای و برق جهانی#جهان#جهان هستی#خورشید#خبر فوری#زمین#سازمان ملی اقیانوسی و جوی ایالات متحده#طوفان خورشیدی#طوفانهای ژئومغناطیسی#علمی#علمی-Academic
0 notes
Text
جمعه ۲۸۶؛ فکر کنم براشون بجای عکس خورشید، تو آخرین ارتباطی که داشتم، اشتباهی عکس تورو فرستادم
تو همچنان در آسایشگاهی. وجود تو برای جامعه، «مضر» تشخیص دادهشده و من فکر میکنم باید آش نذر آن جامعهای کرد که تو برایش مُضر باشی. امروز در گرمای ظهر تیرماه، از نردبان بالا رفتم و از خورشید برایت عکس گرفتم. عکسی واقعی از خورشید در حُجرهاش در ظهر پنجشنبه، ۲۹ تیرماه ۱۴۰۲ خورشیدی. اینجا در صفحه سوهو، ناسا روزانه عکسی از خورشید و لک و پیس صورتش، منتشر میکند. عکس ناسا در سایت سوهو که لکههای…
View On WordPress
1 note
·
View note
Photo
🧿🧿❤️🧿🧿 به فلک میرسد از روی چو خورشید تو نور قل هو الله احد چشم بد از روی تو دور . . . #سعدی #سعدی_جان . #چشم #غزل #مولانا #غزل_عاشقانه #تک_بیت #شاه_بیت #حافظ #بیت_ناب #تک_بیتی #بیت_عاشقانه #شعر #مشاعره #برای_تو♥️ #الله #خورشید https://www.instagram.com/p/Cp-Gh53qI2c/?igshid=NGJjMDIxMWI=
#سعدی#سعدی_جان#چشم#غزل#مولانا#غزل_عاشقانه#تک_بیت#شاه_بیت#حافظ#بیت_ناب#تک_بیتی#بیت_عاشقانه#شعر#مشاعره#برای_تو♥️#الله#خورشید
1 note
·
View note
Text
vakit gece yarısını geçmişti. hayır, saat geceyi epey geçmiş neredeyse sabaha yaklaşmıştı. saat dört sularıydı. oda sıcaktı, vantilatör sadece içerideki sıcak havayı tekrar üfürüyordu. bir sigara yaktı. elini kahve bardağına uzattı. kahve bitmişti. içindeki buzlar da sıcaktan çoktan erimişti. balkona çıktı. dışarısı içeriden serinmiş, diye düşündü. sokaktan hâlâ sesler geliyordu. çevresine bakındı. köşedeki çiğ köfteci açıktı. dükkânın önünde insanlar oturmuş bir yandan muhabbet ediyor, bir yandan da ellerindeki telefona bakıyorlardı. biri elini masaya götürdü, sigara paketini aldı ve bir sigara yaktı. o sırada karşı apartmanın altındaki bakkalın önünde bir adamı gördü. adamın üzerinde atlet ve kısa bir şort... adamın elinde bir poşet vardı. burnuna götürdü. aklından "tinerci mi acaba?" diye geçirdi. adam elindeki poşeti dükkânın önündeki çöp kutusuna attı. yalpalaya yalpalaya köşeyi döndü ve gitti. sokaktan kuryeler geçiyordu. evet, bu saatte bile uyumayıp acıkanlar vardı. başını sağ tarafa çevirdi. iki kişinin konuşarak yürüdüğünü gördü. ya çok yüksek konuşuyorlardı ya da sokağın ıssızlığından dolayı sesleri her yerde yankılanıyordu. ilerideki tekel ve karşısındaki fırın hâlâ açıktı. fırının önünde bekçiler oturuyor, kimi yüksek sesle konuşuyor, telsizlerinden sesler geliyor; kimi de hiçbir şey demeden elindeki telefona bakıp videolar izliyordu. önlerindeki çaylar ise bitmişti. fırının önünde bir köpek yatıyordu. köpek kalktı. çevresine bakındı. sokağın başından gelen moto-kuryeyi fark etti. o geçerken birkaç kez havladı. sonra kendi çevresinde dönerek tekrar yattı. adam göğe baktı, şehrin ışığından dolayı tek tük yıldızlar görünüyordu. sigaradan bir fırt çekti, dumanı üfledi. dumanlar yukarı doğru yükseldi ve kayboldu. başını indirirken tepedeki minareyi fark etti. minarenin ışıkları yanıyordu. bir an neden diye düşündü. sonra cuma olduğunu hatırladı. doğru ya bugün bayram günü, diye içinden geçirdi. bir müddet bir şey düşünmeden minareye bakakaldı. seher yeli hafif hafif esmeye devam ediyordu. içeriden balkona çıkmadan önce açtığı müziğin sesi geliyordu. judas priest. angel. şarkıya kulak verdi. en sevdiği kısımdaydı. "oh angel we can find our way somehow/escaping from the world we're in/to a place where we began/and i know we'll find/a better place and peace of mind/just tell me that it's all you want for you and me" yüzünde bir gülümseme oldu. müzik şimdiyle eski arasında bir bağ kurdu. birden eski anılarına gitti. kulağında kulaklıkla yürüdüğü yollar gözünde canlandı. sigarasından bir fırt daha çekti. sigara dibe kadar gelmişti. son bir fırt daha çekip içeri girdi. sigarayı ağzına kadar dolmuş kül tablasının içine attı. saate baktı. dördü geçmişti. vakit yaklaşmıştı. gün birazdan doğacaktı.
10 notes
·
View notes
Note
💌salaam aleik azizi 😊
LEYLIII SALAAM ALEIKUUUUUMM! 🫶🫶🫶🫶 literally literally my older cousin on my tumblr side this has never been as true for anyone else….. you are always an inspiration to me and i love your passion for the world & how you keep fighting for it every day!!!!!! also ive mentioned to my friends sooo many times how happy it makes me to have an iranian mutual & friend… sooooo few and far between and i treasure you so much!!!!!! every time i talk to you always makes me smile and i MEAN IT!!!!!!
#inspiring me not to apply to [redacted] next year also#خورشید خانم بخواتره تو لبخند میزند!!!!!!#asks#leyli
3 notes
·
View notes
Text
هتل خورشید هشتم مشهد یکی از هتل های تازه تاسیس و پنج ستاره لوکس و نزدیک به حرم در مشهد مقدس می باشد. این هتل در بولوار شهید شوشتری , انتهای شهید شوشتری 7 واقع شده است و حدود 70 متر تا ورودی صحن هدایت حرم مطهر فاصله زمانی دارد.
0 notes
Text
بڑھتی آبادی خطرناک،بنیادی ضروریات بڑھ جائیں گی،خورشید شاہ
پیپلزپارٹی کے ایم این اے خورشید شاہ کاکہنا ہے کہ پاکستان کی آبادی تیزی سے بڑھ رہی ہے۔عوام کی بنیادی ضروریات بھی بڑھ جائیں گی۔ رہنما پیپلزپارٹی خورشید شاہ کا قومی اسمبلی میں اظہار خیال کرتے ہوئے کہنا تھا کہ ہمیں اپنی روایات کو قائم رکھنا ہے، اپوزیشن کو منا کر واپس لانے کی کوشش ہونی چاہئے۔وہ روایت کا پاس کریں یا نہ کریں، واپس آئیں نہ آئیں ہمیں اپنا کام کرنا چاہئے۔اگر ہم درخت لگاتے ہیں، جڑ مضبوط…
View On WordPress
0 notes
Text
The Kashef al-Saltaneh building, a beautiful structure from the Qajar era, houses the 'Hotel, Cafe, Gallery' project which includes the residence and bathhouse of Kashef al-Saltaneh, known as the father of Iranian tea, and pays tribute to Tehran's first mayor
#onish#onishaminelahi#aminelahi#onish_aminelahi#اونیش#hamrang#iraniangraphicdesigner#iran#اونیش امین الهی#همرنگ#اونیش امین اللهی#آتلیه امین الهی#امين الهى#اونيش امين الهي#خورشید امین الهی#انجمن صنفی طراحان گرافیک ایران
0 notes
Text
جوڈیشل کمیشن میں نامزد خاتون روشن خورشید کون ہیں؟
(24نیوز)جوڈیشل کمیشن میں نامزد خاتون رکن روشن خورشید بروچہ کی تعیناتی 26ویں آئینی ترمیم کی روشنی میں کی گئی۔ قومی اسمبلی سیکرٹریٹ کے ترجمان کے مطابق جوڈیشل کمیشن میں نامزد کردہ خاتون رکن روشن خورشید بروچہ کا تعلق بلوچستان سے ہے، روشن خورشید بروچہ سابق سینیٹر ہیں۔ ترجمان کا مزید کہنا تھا کہ ان کی نامزدگی سپیکر قومی اسمبلی نے 26 ویں آئینی ترمیم کی روشنی میں حاصل اختیار کے تحت کی ہے ،سپیکر کسی…
0 notes
Text
بلاول، آصفہ ، عذرا پیچوہو، خورشید شاہ نے ووٹ کاسٹ کر دیئے
چیئرمین پیپلز پارٹی بلاول بھٹو نے نوڈیرو میں ووٹ کاسٹ کردیا، ووٹ کاسٹ کر نے کے بعد بلاول بھٹو زرداری نے کہا کہ ووٹ چوری کرنے کی اجازت نہیں دی جائےگی،انٹرنیٹ سروس کو بحال کیا جائے۔ پیپلز پارٹی کی رہنما آصفہ بھٹو اور ڈاکٹر عذرا فضل پیچوہو نے نواب شاہ میں ووٹ کاسٹ کیا،نواب شاہ :آصفہ بھٹو نے اپنا ووٹ ایل بی او ڈی میں قائم پولنگ اسٹیشن پر کاسٹ کیا۔ اس موقع پر آصفہ بھٹو زرداری نے کہا کہ سب کو ووٹ…
View On WordPress
0 notes
Photo
(1/54) “We begin in darkness. A siren screams. The invaders come from the desert in a cloud of dust. The king gathers his army at a mountain castle. A single battle decides our fate. The battle burns, the din of drums, the clash of axes, the spark of swords. The dirt turns clay with blood. The sun goes down on a fallen flag. The day is lost. The king is gone. Our people are left defenseless. The only weapon we have left is our voice. So they come for our words. Scholars are murdered, books are burned, entire libraries are turned to dust. Until nothing remains. Not even memories of who we were. Silence. The sun comes up on a knight galloping across the land. He summons the teachers, the scholars, the authors, the thinkers. He tells them to gather the words that remain: the books, the scrolls, the letters, the verses. Everything that escaped the burning pits. Then he summons the sages. The keepers of our oldest myths, from before the written word. He copies their stories onto the page. Then when all has been gathered, all of the words, only then does he summon a poet. It had to be a poet. Because poetry is music. It sinks into the memory. And in this land of endless war, the only safe library is the memory of the people. It is said that at any given time there are one hundred thousand poets in Iran, but only one is chosen. A single poet, for a sacred mission. Put it all in a poem. Everything they’re trying to destroy. The entire story of our people. Our kings. Our queens. Our castles. Our banquets. Our songs and celebrations. Our goblets filled with wine. Our roasted kebabs. Our moonlit gardens. Our caravans of riches: silken carpets, amber, musk, goblets filled with diamonds, goblets filled with rubies, goblets filled with pearls. Our mountains. Our rivers. Our soil. Our borders. Our battles. Our crumbled castles. Our fallen flags. Our blood. Who we were. Who we were! Our culture. Our wisdom. Our choices. And our words. All of our words. Three thousand years of words, a castle of words! That no wind or rain will destroy! However long it takes, put it all in a poem. All of Iran, in a single poem. A torch to rage against the night! A voice to echo in the dark.”
در تاریکی آغاز میکنیم. بانگ آژیری برمیخیزد. غارتگران بیابانی در هالهای از گرد و غبار فرا میرسند. شاهنشاه سپاهیانش را پیرامون کاخی کوهستانی گرد میآورد. تکنبردی سرنوشتساز است. سوزندگیهای نبرد، بانگ کوس و دراها، چکاچاک تبرها، درخشش شمشیرها. خاکِ آغشته به خون گِل میشود. خورشید درفش افتاده را به شب میسپارد. نبرد از دست رفته است. پادشاه نیز رفته است. و مردمان بیدفاع ماندهاند. اینک سخن، تنها جنگافزار ماست. زین روست که بر واژگانمان میتازند. دانشمندان را میکشند، کتابها را میسوزانند، کتابخانهها را با خاک یکسان میکنند آنچنان که هیچ نمانَد. حتا یادمانی از آن که بودهایم. خاموشی. خورشید بر سواری که در سرتاسر زمین میتازد پرتوافشان است. اوست که آموزگاران را فرا میخواند، دانشمندان را، نویسندگان را، اندیشمندان را. و از آنان میخواهد تا همهی واژگانِ بازمانده را فراهم آورند. کتابها، طومارها، نامهها، سرودهها. و هر آنچه از شرارههای سوزان آتش دور مانده است. آنگاه فرزانگان را فرا میخواند. نگهبانان اسطورههای کهن، از پیشین زمان. داستانهاشان را بر برگها مینویسند. با فراهم آمدن این همه، هنگام آن رسیده است تا سرایندهای توانا بالا برافرازد، نیزهی قلم برگیرد، سرودههای آهنگینش را چنان بر دلها نشاند که در یادها بمانند. در این سرزمینِ جنگهای بیپایان، تنها کتابخانهی امن، خاطرهی مردمان است. گویند سدهزار شاعر همزمان در ایران میزیند ولی تنها یکیست که از پس این کار سترگ برمیآید. تکشاعری، برای کوششی سپنتا. کسی که همهی واژگان را در شعرش بگنجاند! گنجینهای دور از دستبُرد آنان که در پی نابودیاش هستند. دربرگیرندهی داستان مردمانمان. پادشاهانمان. شهبانوانمان. کاخهامان. سرودها و بزمهایمان. جامهای پر از بادهمان. کبابهای بریانمان. باغهای مهتابیمان. کاروانهای کالاهای گرانبها: فرشهای ابریشمین, عنبر، مُشک، پیمانههای پر از الماس، پیمانههای پر از یاقوت، پیمانههای پر از مروارید. کوهستانمان. رودهامان. خاکمان. مرزهامان. نبردهامان. باروهای ویرانمان. درفشهای بر خاکافتادهمان. خونمان. که بودهایم. که بودهایم! فرهنگمان. خِرَدمان. گزینههامان. و واژگانمان. همهی واژگانمان. هزاران سال واژه، کاخی از واژگان که از باد و باران نیابد گزند! هر اندازه زمان ببرد.همه را در شعرش بگنجاند. همهی ایران را، در سُرودی یگانه. مشعلی خروشنده در سیاهی شب! پژواک بلند و پرطنین آوایی در تاریکی
685 notes
·
View notes
Text
Mawlana Rumi (d. 672/1273), in his collection of ecstatic poetry, the Divan-e Shams-e Tabrizi, exclaims in praise his intoxicating love for God, زهی عشق زهی عشق که ما راست خدایا چه نغزست و چه خوبست و چه زیباست خدایا چه نورست و چه شورست چه سوداست خدایا چه حلواست خدایا از این چه مستیم و چه مبهوت که از دخل زمین نیست ز بالاست خدایا به هر سو مه و خورشید و ثریاست خدایا چو سیلیم و چو جوییم همه سوی تو پوییم که منزلگه هر سیل به دریاست خدایا This love we have is so fine, O God! So exquisite, so good, so beautiful, O God! What a light, what a rush, what a dream, O God! How sweet it is, O God! This love is not from earth, but from up above, O God! On every side there is sunshine, O God! Whatever we seek, wherever we seek, we all move towards You, O God! For You are the home of every river seeking the Ocean, O God!
20 notes
·
View notes
Text
کھول آنکھ زمیں دیکھ فلک دیکھ فضا دیکھ!
مشرق سے ابھرتے ہوئے سورج کو ذرا دیکھ!
اس جلوۂ بے پردہ کو پردہ میں چھپا دیکھ!
ایام جدائی کے ستم دیکھ جفا دیکھ!
بیتاب نہ ہو معرکۂ بیم و رجا دیکھ!
ہیں تیرے تصرف میں یہ بادل یہ گھٹائیں
یہ گنبد افلاک یہ خاموش فضائیں
یہ کوہ یہ صحرا یہ سمندر یہ ہوائیں
تھیں پیش نظر کل تو فرشتوں کی ادائیں
آئینۂ ایام میں آج اپنی ادا دیکھ!
سمجھے گا زمانہ تری آنکھوں کے اشارے!
دیکھیں گے تجھے دور سے گردوں کے ستارے!
ناپید ترے بحر تخیل کے کنارے
پہنچیں گے فلک تک تری آہوں کے شرارے
تعمیر خودی کر اثر آہ رسا دیکھ
خورشید جہاں تاب کی ضو تیرے شرر میں
آباد ہے اک تازہ جہاں تیرے ہنر میں
جچتے نہیں بخشے ہوئے فردوس نظر میں
جنت تری پنہاں ہے ترے خون جگر میں
اے پیکر گل کوشش پیہم کی جزا دیکھ!
نالندہ ترے عود کا ہر تار ازل سے
تو جنس محبت کا خریدار ازل سے
تو پیر صنم خانۂ اسرار ازل سے
محنت کش و خوں ریز و کم آزار ازل سے
ہے راکب تقدیر جہاں تیری رضا دیکھ!
بالِ جبریل
علامہ اقبال
3 notes
·
View notes