#جفت
Explore tagged Tumblr posts
Text
هر چیزی جفتاش بهتر است؛ جمعه ۲۸۷ با موسیقی فیلم لابستر
بخشی از داستان فیلم، در ادامه معلوم میشود. آهنگها را میتوانید اینجا در ساندکلاد گوشه بشنوید. مدیر هتل: فکر کردید که اگر تنها [مجرد] بمانید دوست دارید به چه حیوانی تبدیل شوید؟ دیوید: بله. لابستر. مدیر هتل: چرا لابستر؟ دیوید: چون لابسترها بیش از صد سال عمر میکنند، خونشان مثل خون اشراف آبیست و در تمام عمر بارور میمانند. در ضمن، دریا را هم خیلی دوست دارم… مدیر هتل: باید بهتان تبریک بگویم؛…
View On WordPress
#ازدواج#جفت#جمعه#زن#زن مجرد#صبح جمعه#صبح جمعه با گوشه#فیلم#مرد#مرد مجرد#موسیقی فیلم#موسیقی کلاسیک#کلاسیک
2 notes
·
View notes
Photo
قال ابن رجب رحمه الله: وهذا الحديث يتضمن وصايا عظيمةً، وقواعد كلية من أهم أمور الدين وأجلّها، حتى قال بعض العلماء - وهو ابن الجوزي -: تدبرت هذا الحديث، فأدهشني وكدت أطيش، فواأسفا من الجهل بهذا الحديث، وقلة التفهم لمعناه. …فمن حفظ الله حَفِظَهُ الله من كلِّ أذى. قال بعضُ السلف: من اتقى الله، فقد حَفِظَ نفسه، ومن ضيَّع تقواه، فقد ضيَّع نفسه، والله الغنيُّ عنه…. النوع الثاني من الحفظ، وهو أشرف النوعين: حفظُ الله للعبد في دينه وإيمانه، فيحفظه في حياته من الشبهات المُضِلَّة، ومن الشهوات المحرَّمة، ويحفظ عليه دينَه عندَ موته، فيتوفَّاه على الإِيمان… وقوله - صلى الله عليه وسلم -: "إذا سألت فاسأل الله، وإذا استعنت، فاستعن بالله" هذا مُ��ْتَزَعٌ من قوله تعالى: {إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ}، فإن السؤال لله هو دعاؤُه والرغبةُ إليه، والدُّعاء هو العبادة، كذا رُوي عَن النَّبيِّ - صلى الله عليه وسلم - من حديث النعمان بن بشير … فأما السؤال، فقد أمر الله بمسألته، فقال: {وَاسْأَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ} [النساء: ٣٢]. وفي "الترمذي" عن ابن مسعود مرفوعًا: "سَلُوا الله مِنْ فَضلِه، فإنَّ الله يُحِبُّ أن يسأل" (٤). وفي النَّهي عن مسألة المخلوقين أحاديثُ كثيرة صحيحة… قوله - صلى الله عليه وسلم -: "جفَّ القلمُ بما هو كائنٌ"، وفي رواية أخرى: "رُفِعت الأقلام، وجفَّت الصحف" هو كنايةٌ عن تقدُّم كتابة المقادير كلِّها، والفراغ منها من أمدٍ بعيد، فإنَّ الكتابَ إذا فُرِغَ من كتابته، ورفعت الأقلامُ عنه، وطال عهده، فقد رُفعت عنه الأقلام، وجفتِ الأقلام التي كتب بها مِنْ مدادها، وجفت الصَّحيفة التي كتب فيها بالمداد المكتوب به فيها، وهذا من أحسن الكنايات وأبلغِها. وقد دلَّ الكتابُ والسننُ الصحيحة الكثيرة على مثل هذا المعنى، قال الله تعالى: {مَا أَصَابَ مِنْ مُصِيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَلَا فِي أَنْفُسِكُمْ إِلَّا فِي كِتَابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَهَا إِنَّ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ} [الحديد: ٢٢]… قوله - صلى الله عليه وسلم -: "فلو أن الخلق جميعًا أرادوا أن ينفعوك بشيءٍ لم يقضِهِ الله، لم يقدِرُوا عليه، وإن أرادوا أن يضرُّوك بشيءٍ لم يكتبه الله عليك، لم يقدروا عليه".هذه رواية الإِمام أحمد، ورواية الترمذي بهذا المعنى أيضًا، والمراد: أن ما يُصيب العبدَ في دنياه مما يضرُّه أو ينفعه، فكلُّه مقدَّرٌ عليه، ولا يصيبُ العبدَ إلا ما كُتِبَ له من ذلك في الكتاب السابق، ولو اجتهد على ذلك الخلق كلهم جميعًا. وقد دلَّ القرآنُ على مثل هذا في قوله عزَّ وجلَّ: {قُلْ لَنْ يُصِيبَنَا إِلَّا مَا كَتَبَ اللَّهُ لَنَا} [التوبة: ٥١]، وقوله: {مَا أَصَابَ مِنْ مُصِيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَلَا فِي أَنْفُسِكُمْ إِلَّا فِي كِتَابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَهَا} [الحديد: ٢٢]، وقوله: {قُلْ لَوْ كُنْتُمْ فِي بُيُوتِكُمْ لَبَرَزَ الَّذِينَ كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقَتْلُ إِلَى مَضَاجِعِهِمْ} [آل عمران: ١٥٤].
��خرج الإِمام أحمد من حديث أبي الدرداء عن النبي - صلى الله عليه وسلم - قال: "إن لكلِّ شيء حقيقة، وما بلغ عبدٌ حقيقةَ الإِيمان حتَّى يعلمَ أن ما أصابه لم يكُنْ ليخطئَهُ، وأن ما أخطأه لم يكن ليصيبَه" (١). وخرج أبو داود وابنُ ماجه من حديث زيد بن ثابت، عن النبيِّ - صلى الله عليه وسلم - معنى ذلك أيضًا (٢). واعلم أن مدارَ جميع هذه الوصية على هذا الأصل، وما ذُكِر قبلَه وبعدَه، فهو متفرِّعٌ عليه، وراجعٌ إليه، فإنَّ العبد إذا علم أنَّه لن يُصيبَه إلا ما كتبَ الله له مِنْ خير وشرٍّ، ونفعٍ وضرٍّ، وأنَّ اجتهادَ الخلق كلِّهم على خلاف المقدور غيرُ مفيد البتة، علم حينئذٍ أن الله وحده هو الضَّارُّ النَّافعُ، المعطي المانع، فأوجبَ ذلك للعبدِ توحيدَ ربِّه عزَّ وجلَّ، وإفرادَه بالطاعة، وحفظَ حدوده، فإنَّ الم��بود إنَّما يقصد بعبادته جلبَ المنافع ودفع المضار، ولهذا ذمَّ الله من يعبد من لا ينفع ولا يضرُّ، ولا يُغني عن عابدِهِ شيئًا، فمن علم أنَّه لا ينفعُ ولا يضرُّ، ولا يُعطي ولا يمنع غيرُ اللهِ، أوجبَ له ذلك إفراده بالخوف والرجاء والمحبة والسؤال والتضرّع والدعاء، وتقديم طاعته على طاعةِ الخلق جميعًا، وأن يتَّقي سخطه، ولو كان فيه سخطُ الخلقِ جميعًا، وإفراده بالاستعانة به، والسؤال له، وإخلاص الدعاء له في حال الشدّة وحال الرَّخاء، بخلاف ما كان المشركون عليه من إخلاص الدعاء له عندَ الشدائد، ونسيانه في الرَّخاء، ودعاء من يرجون نفعَه مِنْ دُونِه، قال الله عزَّ وجلَّ: {قُلْ أَفَرَأَيْتُمْ مَا تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ أَرَادَنِيَ اللَّهُ بِضُرٍّ هَلْ هُنَّ كَاشِفَاتُ ضُرِّهِ أَوْ أَرَادَنِي بِرَحْمَةٍ هَلْ هُنَّ مُمْسِكَاتُ رَحْمَتِهِ قُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ عَلَيْهِ يَتَوَكَّلُ الْمُتَوَكِّلُونَ} [الزمر: ٣٨]. … مختصراً من جامع العلوم والحكم () لابن رجب
Hadith Translation/ Explanation : English French Spanish Turkish Urdu Indonesian Bosnian Russian Bengali Chinese Persian Tagalog Indian Vietnamese Sinhalese Uyghur Kurdish Hausa Portuguese Malayalam Telugu Swahili Tamil Burmese Thai German Japanese Pashto Assamese Albanian Swedish Amharic Dutch Gujarati Dari : https://hadeethenc.com/en/browse/hadith/4811
عن ابن عباس رضي الله عنه قال: كنتُ خلفَ رسولِ اللهِ صلَّى اللهُ عليه وسلَّمَ يومًا قال يا غلامُ، إني أعلِّمُك كلماتٍ :” احفَظِ اللهَ يحفَظْك، احفَظِ اللهَ تجِدْه تُجاهَك، إذا سألتَ فاسألِ اللهَ، وإذا استعنْتَ فاستعِنْ باللهِ، واعلمْ أنَّ الأمةَ لو اجتمعتْ على أن ينفعوك بشيءٍ، لم ينفعوك إلا بشيءٍ قد كتبه اللهُ لك ، وإنِ اجتمعوا على أن يضُرُّوك بشيءٍ لم يضُروك إلا بشيءٍ قد كتبه اللهُ عليك، رُفِعَتِ الأقلامُ وجَفَّتِ الصُّحُفَ “. حسن صحيح - الترمذي حديث ٢٥١٦
Ibn ‘Abbas narrated:“I was behind the Prophet(s.a.w) one day when he said: 'O boy! I will teach you a statement: Be mindful of Allah and He will protect you. Be mindful of Allah and you will find Him before you. When you ask, ask Allah, and when you seek aid, seek Allah’s aid. Know that if the entire creation were to gather together to do something to benefit you- you would never get any benefit except that Allah had written for you. And if they were to gather to do something to harm you- you would never be harmed except that Allah had written for you. The pens are lifted and the pages are dried.’" Hasan Sahih - Jami` at-Tirmidhi _ English reference : Vol. 4, Book 11, Hadith 2516
#حديث#أحاديث نبوية#الرسول صلى الله عليه وسلم#صلى الله عليه وسلم#رسول الله صلى الله عليه وسلم#محمد صلى الله عليه وسلم#النبي صلى الله عليه وسلم#احفظ الله يحفظك#احفظ الله#استعن بالله#رفعت الأقلام#جفت الصحف#سؤال#الله#دعاء#توكل#hadeth#ahadeth#hadith#sunnah#hadith sahih#prophet muhammad#prophet muhammed pbuh#prophet mohammed#islam#hadiths#teach#words#statement#be mindful
932 notes
·
View notes
Text
معنی ساعت جفت: راز اعداد تکراری و پیامهای پنهان
آیا تا به حال برایتان پیش آمده که به طور اتفاقی و مکرر ساعتهای جفت را ببینید؟ مثلاً ساعت 11:11، 22:22 یا 15:15؟ اگر چنین تجربهای داشتهاید، ممکن است از خود پرسیده باشید که آیا این اتفاق معنای خاصی دارد یا صرفاً یک تصادف است. در این مقاله، به بررسی عمیق مفهوم ساعت جفت، دلایل دیدن آن و معانی احتمالی پشت این پدیده جالب میپردازیم.
ساعت جفت چیست؟
ساعت جفت به ساعاتی گفته میشود که در آن اعداد ساعت و دقیقه یکسان یا مشابه هستند. این ساعتها معمولاً در قالب دیجیتالی دیده میشوند و شامل اعدادی مانند 01:01، 11:11، 22:22 و غیره هستند. برخی افراد معتقدند که دیدن مکرر این ساعتها میتواند پیامهایی از دنیای معنوی یا نشانههایی از تغییرات مهم در زندگی باشد.
چرا ساعت جفت میبینیم؟
دلایل متعددی برای دیدن ساعتهای جفت وجود دارد:
توجه انتخابی: مغز ما به الگوها و تکرارها حساس است. وقتی یک بار متوجه ساعت جفت میشویم، ممکن است ناخودآگاه بیشتر به دنبال آن باشیم.
تصادف آماری: با توجه به اینکه در هر روز 24 ساعت وجود دارد، احتمال دیدن ساعتهای جفت به طور تصادفی بالاست.
باورهای معنوی: برخی افراد معتقدند که دیدن ساعتهای جفت پیامی از سوی فرشتگان یا نیروهای ماورایی است.
خودآگاهی بیشتر: گاهی اوقات، دیدن ساعتهای جفت میتواند نشانهای از افزایش آگاهی ما نسبت به زمان و لحظه حال باشد.
معانی مختلف ساعتهای جفت
هر ساعت جفت میتواند معنای خاص خود را داشته باشد. در اینجا به برخی از معانی رایج اشاره میکنیم:
01:01: نشانه شروعی تازه و فرصتهای جدید
11:11: ارتباط با جهان هستی و بیداری معنوی
22:22: تعادل و هماهنگی در زندگی
33:33: حمایت از سوی راهنمایان معنوی
44:44: ثبات و امنیت در مسیر زندگی
55:55: تغییرات مثبت و تحول شخصی
البته باید توجه داشت که این تفسیرها بیشتر بر اساس باورهای عرفانی و شخصی هستند و پایه علمی ندارند.
ساعت جفت و اعداد فرشته
در برخی از باورهای معنوی، ساعتهای جفت بخشی از مفهوم گستردهتر "اعداد فرشته" هستند. طبق این باورها، فرشتگان از طریق اعداد تکراری با ما ارتباط برقرار میکنند تا پیامهای راهنما و حمایتی را منتقل کنند.
چگونه از پیامهای ساعت جفت استفاده کنیم؟
اگر به معنای ساعتهای جفت اعتقاد دارید، میتوانید از این روشها استفاده کنید:
خودآگاهی: هر بار که ساعت جفت میبینید، لحظهای مکث کنید و به افکار و احساسات خود توجه کنید.
تأمل: درباره معنای احتمالی آن ساعت خاص فکر کنید و ببینید آیا با شرایط فعلی زندگیتان ارتباطی دارد.
ثبت تجربیات: یک دفترچه یادداشت داشته باشید و زمان و شرایط دیدن ساعتهای جفت را یادداشت کنید.
اقدام مثبت: از دیدن ساعتهای جفت به عنوان یادآوری برای انجام کارهای مثبت و سازنده استفاده کنید.
نتیجهگیری
ساعتهای جفت میتوانند پدیدهای جالب و گاه معنادار باشند. چه به جنبههای معنوی آن اعتقاد داشته باشید و چه آن را صرفاً یک تصادف جالب بدانید، توجه به این لحظات میتواند فرصتی برای تأمل و خودآگاهی بیشتر فراهم کند. مهم است که معنای شخصی خود را در این تجربیات پیدا کنید و از آنها برای رشد و پیشرفت در زندگی استفاده کنید.
به یاد داشته باشید که هر فرد میتواند تفسیر شخصی خود را از ساعتهای جفت داشته باشد. آنچه مهم است، این است که این تجربیات را به شیوهای مثبت و سازنده در زندگی خود به کار ببرید.
0 notes
Text
1 note
·
View note
Text
يارب إنَّ في أفئدتنـا غصّة تخفى عن الناس ولا تخفى عليك، اللهم انصر أهلنا في غزة واخمد النار التي تتأجج فينا مع كل ضربة تطال مقدّساتنا وأهلنا هناك، اللهم استودعناك غزة، سمائها وأرضها، رجالها ونسائها، أطفالها وشبابها، وكل من فيها يا قوي يا عزيز..... يالله جفت الدموع وماتت الأعصاب وغصت الحناجر يالله ارحم عجزنا وضعفنا يالله ارحم اخواننا المستضعفين في غزة وانصرهم اللهم عليك بالصهاينة اللذين لا يعجزونك اللهم امطر عليهم سخطك وعذابك..
يارب تقبّل منا قليلنا نحنُ الذّين جِئناكَ بالدُعاء.. وهُم جاؤوك بالأرواح يا الله انت الذي تعرف عجزنا يالله سامحنا على عجزنا والله نزفت قلوبنا من العجز 🤲🏻💔
418 notes
·
View notes
Text
انا بتدمر نفسياً بقالي 50 يوم ومحدش جنبي وعمال اخسر الناس وع طول متعصب وبشتم وبزعق ودموعي جفت ومشاعري اتبلدت أنا حرفياً تحولت لكتلة من الاكتئاب أنا شخص أبوه الروحي (عمي) في العناية المركزة بقاله 45 يوم وكل يوم يظهر مرض جديد وعامل 3 عمليات في فترة قليلة أنا تعبت من الشك واليقين والأمل أنا تعبان جداً وشايل مطوه في جيبي تحسباً لأي حاجة ومش محتاج غير إن حد بس يدعيله يقوم بالسلامة أرجوكم اللي يشوف البوست يدعي لعمي يقوم بالسلامة
61 notes
·
View notes
Text
My mama and baba in Morocco on the day of their wedding. They had no money and all you see in this pic is second handed clothes and borrowed jewellery, a whole community who came together to ensure a great day to the newlywed couple. I was born twelve years after this picture. twelve years of suffering, migration, wondering. twelve years of poverty and struggles to give us life and security and love. That's how I imagine them right now in Jannah.
It's so cruel. After the diagnosis, after the surgery, after bouncing back with some hope in the last 6 months. I had to see you worsening in the span of hours for fulminant lung failure. And only few of us knew how you weakened you've been the past month. Because we respect life, because we respect dignity. It's our culture, you always said. We don't have to complain. Sixteen hours. that's how long it took to take you away from me. I write this now because I won't be able to do it ever again. I don't know what to do. I'm shaking, I'm devastated. I have no words left I'm just devastated.
You are now reunited with mama in Jannah and I will be reunited with you one day Inchallah.
I love you Baba habibi. May your gentle soul find peace.
Inna lillahi wa inna ilayhi raji3on.
عندما رحلت كنت أخبر زوايا الغرفة أنك ستعود يوما ما وكنت أجوب الأحلام ليلا بحتا عنك ولا أتلاقى سوى مع خيالك وكنت أجمع الأحزان لأخيط منها فستانا لعلك تلمحنى به وكنت أرتب الأحاديت الوهميه التى سأقولها لك عندما نلتقى كنت أتحسس ملمس يدك التى بقت عالقة فينى وكنت أدرف الدموع حتى جفت على وسادتى كنت أفيض على تلك الصفحات وكنت أتخيل جميع الأماكن الصغيرة .التى كانت لنا ولا أجد سواي أراك ترحل دون حيلة لى
youtube
Maybe one day we will go to lbled, all four of us. And I will hear you singing along Ya Zina in the car again.
52 notes
·
View notes
Text
حبيبتي سارة مهدي.... جفت الصحف:
سارة ذبلت قليلا قليلا، رويدا رويدا، على مهل، كما يحدث في مدينتها دمشق، تماما كما تذبل الورود والأشجار حين يصيبها الجفاف، كأن الماء الذي كان يسقي بساتين هذه المدينة كان يمضي في عروقها أيضا، فلمّا قلّ الماء وجفّت البساتين جفّت عروقها أيضا
كان تعيش على إيقاع المدينة، نبضها متصل بنبضها: إن تسارع هذا النبض ركضت هي وإن أبطأ توقفت هي حتى الموت. ها هو إنذار آخر يأتينا بأن المدينة تفقد أبناءها بكثافة وكرة، دون أن تبالي بأن حياتها هي حياتهم وموتها هو موتهم وربيعها هو ربيعهم وخريفها هو دربهم إلى الهلاك
لم أعرف مدينتي كما يجب إلاّ بعدما عرفت سارة، فلكل بناية فيها حكاية، ولكل شارع قصة، ولكل حي خبر، ولكل حديقة سرّ، حتى المقابر وأضرحة المتوفين والطرق التي تفصل بينها، كل ذلك كان مخزَّنا في ذاكرتها، أما بيوت دمشق وسكانها وعلاقة المودة والخصام بينهم، فكانت خبيرة في تفاصيلها مطَّلعة على أحوالها، إطلاع المحبّ الذي يتقصَّى أخبار حبيبته منذ ظهور شمس الصباح وإلى آخر الليل، ولا تطمئن ولا تغطي بدنها في سريرها، إلاّ بعد أن تنام وتسمع نفس أحلامها تتطاير في الأجواء
منذ عرفتها أدركت أني اكتسبت بصحبتها معرفة من نوع مختلف، من تلك الأنواع التي لا يدركها الإنسان بقراءة الكتب أو برؤية البرامج أو مشاهدة المسرح والسينما، معرفة تحيلك انسانا من نوع آخر، تستطيع أن تقرأ بين الكلمات والخطوط، وأن تغوص في التاريخ، وأن تلتفت إلى ما حولها، وأن تراقب الحدث من الزاوية الميتة قبل أن تراها من الزاوية الحية، ثم تستنتج دون أن تستنسخ الاحتمالات أو تنفيها، كل ذلك ترافق مع الكثير من المشاعر الطيبة والغاضبة والحساسية الفائقة تجاه ما يجري من حولنا، تماما كما هي العروق تنال قسطا من الماء وقسطا من نور الشمس، فإن أتى الخريف الذي كانت تخشاه دوما، انقطع نور الشمس وذبلت الأصابع الواهنة، التي كانت تخط الأخضر على الأوراق الصفراء والبيضاء، ثم تتركها تطير مع الريح في كل جنبات المدينة لا يرافقها إلاّ صوت الريح وعويل من فقدوا أحباءهم
كلما أتيت إلى لندن سأزور مقهانا وأنظر إلى حيث كنت تجلسين، عسى أن تعود بي الذاكرة إلى شيء قيّم قلتيه أو كتبتيه دون أن أنتبه له، وسأجلس على الأرصفة لأراجع الحوارات التي كانت تدور بيننا، عسى أن أكون قد غفلت عن شيء فيحمله لي الشجر الوارف المظلل للشارع
كلما أتيت إلى لندن سأذهب إلى السوق وأسأل عنك وعن همومك وعن نشاطك، ولن أبكيك، بل سأبتسمك، لأن قيمة الإنسان ليست بعدد السنين التي عاشها وإنما بما أنجز خلالها، وأنت غنية عن التعريف، وكم أنجزت، ولكن كنت مقصرة معي فأنا دوما بشوق إلى أحاديثك.... لم أقل وداعا..... لا تنتظريها... لن أقلها...
مع السلامة.. بس مع السلامة
25 notes
·
View notes
Text
جفت الروح انتظارًا، حان وقت الارتواء.
مبارك علينا و عليكم الشهر الفضيل.
31 notes
·
View notes
Text
#قرأت_لك
أبدع عبد الهادي المجالي حين كتب هذة الكلمات
في تعقيبه على مقطع لأحد مقاتلي "القسـ.ـام" وهو يزرع عبوة أسفل آلية إسرائيلية قبل تفجيرها.. الكاتب الأردني عبد الهادي راجي المجالي يكتب:
"كنت أقرأ الآية التي تضعها "المقـ.ـاومة" على فيديوهاتها :
بسم الله الرحمن الرحيم
(ادخلوا عليهم الباب فإذا دخلتموه فإنكم غالبون)
أمس حين شاهدت "المقـ.ـاوم" الذي فتح الباب ومن ثم وضع العبوة الناسفة وعاد للمنزل، شعرت أنه يطبق الآية الكريمة على أرض الواقع تماما.. هل هو من البشر؟ أنا أسال برسم الذهول هل هو مثلنا من البشر؟ له رقم على هوية أحوال وله فصيلة دم وله أشقاء وشقيقات وينام تحت الحر، ويشرب الماء مثلنا.. أنا اسأل ولولا أني أخاف أن تقولوا عني جننت لقلت إنه ملاك من عند الله جاء لينصرهم ويقاتل معهم.. صدقوني أنه لم يكن يضع عبوة، هو كان يترجم الآية الكريمة على أرض الواقع .
يا سيدي يا هذا "المقـ.ـاوم".. أنا سمعت بالطرق الصوفية، قرأت عن مالك بن الريب عن البلخي، عن ابن عربي، عن الحلاج، عن عبدالقادر الجيلاني قرأت عن الأحمدية والشاذلية، قرأت كثيرا، ولكنني اليوم رأيت الطريقة (الغزاوية).. أنا ابن الطريقة (الغزاوية)، وهي على ما يبدو طريقة باب الجنة فيها هو الأقرب.. والرجولة فيها هي أعلى درجات التصوف، والجهـ.ـاد هو روحها.. أنا اليوم فقط آمنت أن هنالك طريقة (غزاوية).. لا تحكم القلب في الوصول إلى الله بل تحكم المفخخة والقذيفة والطلقة.. هؤلاء صلاتهم هي الجهـ.ـاد، وطعامهم هو الجهـ.ـاد وأغلى أمانيهم لقاء وجه ربهم.. وهؤلاء لا خوف عليهم ولا هم يحزنون
يا سيدي لو كان في هذه الأمة عدالة، لنصبنا لك بعد الحرب (زاوية) في الأزهر الشريف، وجاء إليك الذين ساروا على دربك كي يستمعوا إليك ويتعلموا مبادئ الطريقة (الغزاوية).. ولأسميناك يا سيدي شيخ الطريقة (الغزاوية) ومؤسسها، وفرضناها منهاجا في كتب التاريخ واللغة العربية، ولصار لك الكثير من الأتباع ولحملناك على أكفنا حين تدخل عاصمة عربية أو تدخل مدرسة.
أما أنا فاسمح لي يا سيدي فقط أن أقبل اليد التي وضعت المفخخة وأتبرك بها.. يجوز التبرك باليد التي تدافع شرف الأم��، والتبرك يجوز باليد التي باعت الروح والأهل وكل متاع الدنيا لأجل رضا الخالق.
أين أنت الآن يا شيخ الطريقة (الغزاوية)؟ في أزقة الشجاعية تترصد ناقلة جند؟ أنا ومن مثلي من المهزومين العرب يا سيدي نجلس تحت (الكونديشن) الآن لا حول ولا قوة لنا.. سوى اللطم والعويل والخجل، حتى الخجل هرب منا فهذه أمة تعرت تماما.. أين أنت قل لي في نفق تقاسي الحر؟ وغيرك من الشباب العرب الذين ولدوا بذات تاريخ مولدك يشتكون حكومات بلدانهم أن الكهرباء انقطعت.. والصيف قد تسبب بجفاف البشرة لديهم، أمة جفت فيها الكرامة وانعدم الضمير تماما، ولكن المهم ألا تجف البشرة.. والمهم أن يعود راغب علامة لتونس هذا الصيف، وأن تغني أحلام على شواطئ الساحل الشمالي، من المهم يا سيدي أيضا ألا تغضب الجماهير على (عمرو دياب) ...فنحن اخترنا طرقنا بمحض إرادتنا، اخترنا طريقة عمرو (دياب)، وأنت جئت بكل جبروتك لا لكي تفجر دباباتهم.. بل لتصفعنا جميعا..
ما زلت يا سيدي وإمامي في كل ساعة، أعيد مشاهدة الفيديو وأتذكر اليد التي فتحت لك الباب حين خرجت منه حاملا القنبلة فقط.. ومرتديا قميصا خفيفا وحذاء من صنع غزة.. وهم خلف قلاع من الحديد ويرتدون الستر الواقية.. وترصدهم الطائرات وتساندهم وكل العالم خلفهم، ومع ذلك عريتهم جميعا.. لو كانت إسرائيل لديها ذرة من الشرف بعد هذا الفيديو لسجنت كل جنرالاتها، لو أن إسرائيل يا سيدي وإمامي امتلكت مقومات الضمير والدولة.. لسحقت جيشها كاملا بعد هذا الفيديو، أو رحلت كلها بما تملك، لكنهم يعرفون ويدركون أنك لست وحدك، يعرفون أن زيتون فلسطين يسير على خطاك، ويدركون أن مواليد في الأرحام سيتبعون نهجك حين يولدون، ويقدرون أن المستقبل سيكون نار جهنم التي تصب فوق رؤوسهم
أنا صراحة لم أشاهد صلاح الدين ولا قطز.. لم أشاهد نور الدين زنكي ولكني قرأت عن بطولاتهم، وأقترح في العواصم العربية قبل أن ننصب لهم التماثيل فلننصب بعض التماثيل أيضا لعبوة (شواظ) وللعبوة (الرعدية).. فلننصب تمثالا لمؤسس الطريقة (الغزاوية)، ولنكتب تحت التمثال ما يلي: (هذا الرجل هو الذي قرأ الآية الكريمة: (ادخلوا عليهم الباب فإذا دخلتموه فإنكم غالبون) كنت أظن أن كتاب الله يفسر على يد الأئمة والوعاظ والشيوخ، ولكنها المرة الأولى في حياتي التي أرى الآيات تطبق على أرض غزة، وبتفاصيلها وبكل الإيمان والمعاني الجهادية المطلقة.
أنا من اليوم تركت كل الكتب وكل الطرق، تركت الشافعية والحنفية.. تركت ابن عربي والحلاج، تركت كل مدارس التفسير، واتبعت (الطريقة الغزاوية)
عبد الهادي راجي المجالي"
#طوفان الاقصى#غزة العزة#gaza#free gaza#هنا غزة#الله أكبر#أمة واحدة#واثقون بنصر الله#free palestine#palestine#غزة تموت جوعا
16 notes
·
View notes
Text
إن كلماتك تنبض بحقيقة غائرة في أعماقنا، تلك الحقيقة التي تُظهرنا كحصيلة متقلبة لعالمٍ مليء بالعوامل المؤثرة. نحن لُحمة وسُداة من اختياراتنا، وتفاعلاتنا، وانعكاس ما نحيط أنفسنا به.
أجل، نحن انعكاس لفكرة تبنّيناها، فتلك الفكرة قد ترفعنا إلى سماء الحماسة والإبداع أو تهوي بنا إلى ظلمات التشاؤم والجمود. نحن ملامح مدينة تؤثر بنا، إما أن تزهر في أرواحنا ألوانها وتفاصيلها، أو تُطفئ فينا الحياة برتابتها وصخبها.
وما أعمق الأثر حين نخوض معركة، سواء أكانت مع أنفسنا أو مع هذا العالم، فإ��ا أن نجد فيها ما يكسبنا القوة والإرادة، أو نخسر فيها شيئًا من بهجة أرواحنا. العقل الذي نحاوره قد يفتح لنا أبواب الحكمة والمعرفة، أو يغلقها في وجهنا بشكوكه وتعقيداته. الكتاب الذي نقرأه قد يكون شعلة تُضيء لنا الطريق أو غيمة ثقيلة تُثقل أذهاننا.
حتى الأصوات، تلك التي قد تبدو مجرد موجات في الهواء، تترك أثرها فينا، فهناك صوت يحيينا، يزرع الأمل في زوايا نفوسنا، وهناك صوت آخر يمتصنا كغيمة جفت أمطارها. العلاقات، هي الفصول التي تمر بها قلوبنا؛ واحدة تزهر بداخلنا حدائق من البهجة، وأخرى تُصحر دواخلنا، فتتركنا فراغًا بلا حياة.
إنها دعوة ضمنية، دعوة للتأمل والتأنّي في ما نسمح له بأن يدخل مساحاتنا الداخلية. إنها تحذير من أن نُفرّط في نقاء أرواحنا أمام ما ينتزع الحياة منّا، وإرشاد لأن نتمسك بكل ما يُشعل فينا النور. نحن دائمًا نتيجة، لكننا أيضًا القادرون على اختيار الأسباب. فليكن اختيارنا واعيًا، ولتكن النتيجة إشعاعًا للحياة والبهجة!
9 notes
·
View notes
Text
وعندما أنظر حولي في الشقة التي أعيش فيها الآن، وعندما أرى ملابس شارلوت ملقاة أمامي، وكتابات ألبرت، وكل قطع الأثاث التي أعرفها جيداً، حتى المحبرة التي أستخدمها، وعندما أفكر في ما أنا عليه بالنسبة لهذه الأسرة، كل شيء. أصدقائي يقدرونني؛ وكثيراً ما أساهم في سعادتهم، ويبدو قلبي وكأنه لا ينبض بدونهم؛ ومع ذلك، إذا مت، وإذا تم استدعائي من وسط هذه الدائرة، فهل سيشعرون بالفراغ الذي سيخلفه خسارتي في وجودهم؟ إلى متى! نعم، هذه هي هشاشة الإنسان، حتى أنه حتى هناك، حيث يكون لديه أعظم وعي بوجوده، حيث يترك أقوى وأشد انطباع، حتى في ذاكرة، في قلب حبيبته، هناك أيضاً يجب أن يموت، ويختفي، وبسرعة.
"أستطيع أن أفتح صدري من شدة الانزعاج حين أفكر في مدى ضآلة قدرتنا على التأثير في م��اعر بعضنا البعض. لا أحد يستطيع أن ينقل إليّ تلك المشاعر من الحب والفرح والنشوة والبهجة التي لا أمتلكها بطبيعة الحال؛ ورغم أن قلبي قد يتوهج بعاطفة حيوية، إلا أنني لا أستطيع أن أسعد من لا يتمتع بنفس الدفء.
أحياناً لا أفهم كيف يمكن لشخص آخر أن يحبها، ويُسمح له بحبها، لأنني أحبها بنفسي تماماً، بشدة، وبشكل كامل، ولا أدرك شيئاً، ولا أعرف شيئاً، ولا أملك شيئاً سواها!
أنا أمتلك الكثير، لكن حبي لها يمتص كل شيء. أنا أمتلك الكثير، لكن بدونها لا أملك شيئاً.
لقد كنت على وشك احتضانها مائة مرة. يا إلهي! يا له من عذاب أن نرى كل هذا الجمال يمر ويمر أمامنا، ومع ذلك لا نجرؤ على الإمساك به! والإمساك به هو الغريزة الأكثر طبيعية بين الغرائز البشرية. ألا يلمس الأطفال كل ما يرونه؟ وأنا!
"اشهد يا رب كم مرة أستلقي على سريري وأنا أتمنى، بل وأتمنى، ألا أستيقظ مرة أخرى! وفي الصباح، عندما أفتح عيني، أرى الشمس مرة أخرى، وأشعر بالتعاسة. ولو كنت متقلبة المزاج، لربما ألقيت اللوم على الطقس، أو أحد معارفي، أو بعض خيبات الأمل الشخصية، في عقلي السخط؛ وعندئذ لن يقع هذا العبء الذي لا يطاق من المتاعب على عاتقي بالكامل. ولكن، يا للأسف! أشعر بذلك بحزن شديد؛ فأنا وحدي سبب بؤسي، أليس كذلك؟ حقاً، يحتوي صدري على مصدر كل متعتي. أليس أنا نفس الكائن الذي تمتع ذات يوم بفائض من السعادة، والذي رأى الجنة مفتوحة أمامه في كل خطوة، والذي كان قلبه يتسع دائماً للعالم أجمع؟ لقد مات هذا القلب الآن؛ ولا يمكن لأي عاطفة أن تنعشه. لقد جفت عيناي؛ وحواسي، التي لم تعد تنعشها الدموع الناعمة، تذبل وتستهلك عقلي. "أعاني كثيراً، لأنني فقدت سحر الحياة الوحيد: تلك القوة المقدسة النشطة التي خلقت العوالم من حولي، لم تعد موجودة. عندما أنظر من نافذتي إلى التلال البعيدة، وأرى شمس الصباح تخترق الضباب، وتضيء الريف المحيط، الذي لا يزال يلفه الصمت، بينما يتلوى الجدول الناعم برفق عبر الصفصاف، الذي أسقط أوراقه؛ عندما تعرض الطبيعة المجيدة كل جمالها أمامي، وتفشل آفاقها الرائعة في انتزاع دمعة فرح واحدة من قلبي الذابل، أشعر أنني في مثل هذه اللحظة أقف مثل المنبوذ أمام السماء، متصلباً، وغير حساس، وغير متحرك. غالباً ما أحني ركبتي على الأرض، وأتوسل إلى الله أن يمنحني نعمة الدموع، كما يصلي العامل اليائس في بعض المناخات ال��ارقة من أجل ندى السماء لترطيب ذرة جافة.
يوهان فولفغانغ فون غوته، أحزان الشاب فيرتر
#اقتباس من كتاب#اقتباس#اقتباسات كتب#الحزن#الحب#الهوس#اقتباسات حب#اقتباسات#اقتباسات تمبلر#تمبلر بالعربي#مما راق لي#حب#عن الحب#تمبلريات#عرب تمبلر#الشعر#تمبلر
7 notes
·
View notes
Text
حتى وإن جفت عروقك أو تكسرت اغصانك..
لا تَخُن الأرض التي أنبتتك . ! 🇵🇸✌🏻🫶🏻
22.1.2024
30 notes
·
View notes
Text
آن لهذا القلب أن يستريح على وعد منك أن تحتويه و تهدهد أحلامه كطفلك المدلل .. غريب هو إلا في حضنك يستقوي بك على أيامه الشقية ..يفتت المه الملتصق بجدار رسم عليه أقسى لحضات وحدته بألوان باهتة جفت منها اخاديد دمع تجمد بصقيع فصول تكرر بردها عليه غير آبه لفتوة عظمه أو اكتمال عنفوانه ..
يا لشقاء أيامه دونما قلب يهوى قربه أو حبيب يغفر صدوده .. أنا هنا سيدة أركانه سأهيم في ردهاته في خيلاء الملوك و رقة الاميرات و دعة الرخاء مترنمة بالحان هواي ..اليوم صادق قلبي كما أمس لست ادري أيهما أسبق اليوم يحلو به أو أمس كان به أحلى .. هو زاد حياة لأيامي التكلى الوذ بقربه كما الغريب وجد واحة يتفيأ ضلالها و ينتشي روائها .. بعد رحلة ظمأ لها وجدان متصلب شقه المسير شقا ..
ألا يا قلب فلتهنأ اليوم و ترقص على نغم وصله فقد صار الوقت عشقا بساعة الوصل فلا تنأى ..
17 notes
·
View notes
Text
*اللهم إن الأرض فى غزة قد ارتوت بالدماء، *والأعين قد جفت من كثرة البكاء، *والحناجر قد بُحَّت من كثرة الدعاء، *ولا مغيث لهم يارب الأرض والسماء، *وقد خذلهم الأهل والأقرباء، *ولم يعد لهم غير بابك من ملجأٍ ومن إيواء، *فامنن عليهم بفتح تفتَّحت به أبواب السماء، *وخَذِّل عنهم الأعداء،
*اللهم يا من لا يهزم جُنده ولا يخلف وعدُه، ولا إله غيره، كُن لأهل فلسطين عونًا ونصيرًا ومعينًا وظهيرًا، اللهم احفظ غزة وأهلها بعينك التي لا تنام، اللهم إنا نستودعك بيت المقدس وأهل القُدس وكُل فلسطين.*
74 notes
·
View notes