Tumgik
#خوشبختی یعنی چه
notdoni · 6 months
Text
نت پیانو آهنگ یارم باش از محمد علیزاده
نت پیانو آهنگ یارم باش از محمد علیزاده
نت دونی , نت پیانو , نت متوسط پیانو , نت پیانو سینا پارسیان , notdoni , نت های پیانو سینا پارسیان , نت های پیانو , پیانو , سینا پارسیان , نت سینا پارسیان , نت های سینا پارسیان , نت های فرزاد سرتک زاده , نت های متوسط پیانو , نت پیانو متوسط
پیش نمایش نت پیانو آهنگ یارم باش از محمد علیزاده
Tumblr media
نت پیانو آهنگ یارم باش از محمد علیزاده
دانلود نت پیانو آهنگ یارم باش از محمد علیزاده
خرید نت پیانو آهنگ یارم باش از محمد علیزاده
جهت خرید نت پیانو آهنگ یارم باش از محمد علیزاده روی لینک زیر کلیک کنید
نت پیانو آهنگ یارم باش از محمد علیزاده
نت پیانو آهنگ یارم باش از محمد علیزاده
نت نویسی شده برای پیانو 
تنظیم برای پیانو » فرزاد سرتک زاده
متن ترانه محمد علیزاده به نام یارم باش عزیزم عاشق باش مث من وقتی برات میمیرم تو فقط لب تر کن بگو خوشبختی برات میمیرم عزیزم عاشق باش دو روز دنیا سریع طی میشه من یه روز دنیامو به پات میریزم یعنی کی میشه یارم باش اگه میتونی کنارم باش همه ی دار و ندارم باش عاشق برق تو چشماتم چه خاطره ها که ندارم باهاش نفس دل بی قرارم باش من اگه به کسی بگم عشقم بود و نبودمو میذارم پاش تو کی بودی که من موندم تو کارت دوباره همه چیزم شدیدا بستگی به تو داره دلم پر میزنه اسمت میاد آدم حیفش میاد تا تو اینجایی بخواد یه لحظه م چشماشو رو هم بذاره وای دوباره یارم باش اگه میتونی کنارم باش همه ی دار و ندارم باش عاشق برق تو چشماتم چه خاطره ها که ندارم باهاش نفس دل بی قرارم باش من اگه به کسی بگم عشقم بود و نبودمو میذارم پاش
کلمات کلیدی : نت دونی , نت پیانو , نت متوسط پیانو , نت پیانو سینا پارسیان , notdoni , نت های پیانو سینا پارسیان , نت های پیانو , پیانو , سینا پارسیان , نت سینا پارسیان , نت های سینا پارسیان , نت های فرزاد سرتک زاده , نت های متوسط پیانو , نت پیانو متوسط
0 notes
elhamdamirchi · 8 months
Text
سلام، من الهام هستم.
من یک دختر ۳۲ ساله هستم که در تهران متولد شدم. پدرم اهل تبریز و مادرم تهرانی است. من در یک خانوادهٔ پرجمعیت بزرگ شدم و فرزند سومم.
من تحصیلاتم را در رشتهٔ مدیریت در دانشگاه تهران به پایان رساندم و الان در یک شرکت تبلیغاتی کار می‌کنم و تیم خوبی رو هدایت می‌کنم.  که تخصص من تبلیغات و برندینگ برای محصولات بهداشتی است مشغول به کار هستم. من فردی مستقل و با اعتماد به نفس هستم و به دنبال اهداف خود با پشتکار و تلاش پیش می‌روم. من در کار خود بسیار هیجان‌زده و پرانرژی هستم و همیشه به دنبال راه‌های جدید برای پیشرفت هستم.
در روابط شخصی خودم، فردی رمانتیک و احساساتی هستم. من به دنبال مردی هستم که باهوش، جذاب و مستقل باشد. من همچنین به مردانی که به خانواده و ارزش‌های سنتی اهمیت می‌دهند، علاقه‌مند هستم.
در دوستی، فردی وفادار و صادق هستم و دوستانی دارم که از کودکی با آنها آشنا هستم و همیشه برای آنها وقت می‌گذارم. من به دخترانی که باهوش، مستقل و با اعتماد به نفس هستند، علاقه‌مند هستم.
در محله‌ای نسبتاً مرفه در یک آپارتمان کوچک اما دنج  در تهران زندگی می‌کنم و از فضای آن لذت می‌برم. من به لحن دوستانه و صمیمی در صحبت کردن علاقه‌مند هستم. من در جمع دوستانم، فردی شاد و سرزنده هستم و همیشه برای دیگران وقت می‌گذارم.
تفریح مورد علاقهٔ من سفر و گردشگری است. تا حالا هم به چندین کشور مختلف سفر کردم که حتما اینجا از تجربیات سفرم براتون می‌نویسم و چون خودم  از تجربیات جدید لذت می‌برم. من همچنین به مطالعه و فیلم دیدن علاقه‌مندم ولی اصلا دوست ندارم این بلاگ رو به جایی برای معرفی فیلم تبدیل کنم مگر این که اون فیلم از نظر من یک شاهکار باشه که بتونم ازش حرف بزنم . من معمولاً در اوقات فراغت خود، کتاب می‌خوانم یا فیلم می‌بینم. شاید بگید که کی به پوستم می‌رسم؟
عزیز دلم رسیدگی به پوست وقت فراغت نیست یک کار است و باید برای آن یک وقت مشخص در نظر بگیرید. ببینید همیشه برای رسیدگی به پوست از روتین های پوستی استفاده می‌کنند. روتین داشتن یعنی یک کار منظم سر زمان معین را باید انجام بدی. این با گاهی فیلم دیدن یا سالی یکی دوبار سفر رفتن خیلی فرق داره نه؟ 
یکی دیگر از کارهایی که در اوقات فراغت انجام می دهم و بسیار زیاد برای من لذت بخش است، به عنوان مشاور زیبایی سعی میکنم مطالب ارزشمندی به دست بیاورم و در اینجا با شما به اشتراک بگذارم. خب پس همین الان باید بگم قرار نیست به صورت منظم اینجا مطلب بگذارم. 
من درآمد خوبی از شغل خودم دارم و توانستم با تلاش و پشتکار زیاد، به موقعیت خوبی در شرکت دست یابم. به دلیل علاقه زیادم به محصولات آرایشی بهداشتی برند و مطرح، بخشی از درآمد خودم را صرف خرید لوازم آرایشی بهداشتی اورجینال می‌کنم.
برای آیندهٔ برنامه‌های زیادی دارم. من می‌خواهم در کار خود پیشرفت کنم و به یک مدیر موفق و مشاور زیبایی حرفه ای تبدیل شوم.  
هر طایفه ای زمن گمانی دارد/ م�� زان خودم، چنان که هستم هستم.
گفتم مطالعه اما نگفتم چه کتاب های خوبی خوندم و ازشون یاد گرفتم مثلا یکیشون که خیلی برام جذاب بود 101 نسخه زیبائی .
البته اینم بگم که یه وقتایی مثل وقتی که تو ماشین هستم کتاب های صوتی گوش میدم از جمله کتاب صوتی پوست من زیبا بمان که به نظرم این کتاب از اون دسته از کتابهایی که باید ماهی یکبار گوش کنی که انگیزه داشته باشی و فراموش نکنی که از پوستت مراقبت کنی. حالا با چی و چطوری اونو من بهت میگم! :)
امیدوارم در این بلاگ که تازه شروعش کردم جواب سوال خیلی از شما عزیزانم رو بدم. من با خودم عهد کردم که هم کامنت‌های شما ها را بخوانم و حتما حتما به اونها حتی شده خیلی کوتاه پاسخ بدم  اصلی ترین دلیل ساخت این صفحه پاسخ به سوال‌های شما دوستان عزیزم بوده 
بزارید راحت و بی پرده بگم همیشه وقتی پای مشاوره زیبایی به میان می‌آید، شما به من لطف دارید و هر جایی و هر بحثی باشد هم من باید آخرش به خانم ها و البته آقایان مشاوره زیبایی بدم . مثلا من با یکی از دوستام رفته بودم کافه و اتفاقا جشن تولد یک دوست مشترکمون بود. خب هر کسی در جشن تولدش دوست داره در مرکز توجه باشه. من هم توی اون جمع خیلی صمیمی نبودم ولی چشمتون روز بد نبینه، کیک رو که بریدن مشاوره های من شروع شد و اصلا تولد اون دوستم رفت سمت جلسه زیبایی و این حرف‌ها.
جای خوشبختی داره که شما اینقدر به زیباییتون اهمیت می‌دهید اما باور کنید بسیاری از دغدغه‌های شما برای زیبایی با هم مشترک است. برای همین یک مقاله این بلاگ می‌تونه برای بسیاری از شما عزیز‌های دلم مفید باشه . پس لطفا با من همراه باشید مرسی 🙂
0 notes
bijan8 · 1 year
Text
قضاوت دیگران باعث نابودی آزادی و مواد کشیدن و معتاد شدن انسان ها میشه درگیری های ذهنی که انسان با اونها دسته پنجه نرم میکنن انسان رو دیوانه میکنه ریشه بسیار از حواس پرتی ها و فشار های روانی حرف ها قضاوت ها فریاد ها و خوب بودن ها ی ظاهری که برای حدف خاصی دنبال میشه این موضوع و بسیاری از موضوعات دیگر بخاطر دیگرانه اگر دیگران دست نگه دارند شما نیازی به معتاد شدن نیاز ندارید نیاز به مخدر ندارید ولی از این رو که انسان نمیتوانه جلوی قضاوت دیگران رو بگیره پس باید راهی پیدا کنه تا از درون این مشکل رو حل کنه اون را حل طلایی چیه ؟ اینه که خود شما قضاوت ها و برداشت های دیگران رو دوباره قضاوت نکنید یعنی خودتان دست از قضاوت خود و قضاوت قضاوت های دیگران بردارید این راهی خواهد بود اینکه دیگران چه فکری میکنن یا خودتان چه فکری در مورد خودتان میکنید را کنار بگذارید چگونه ؟؟ راه حل خاصی در این باره وجود ندارد ولی در جوامع مختلف راهحل هایی مثل الکل سکس عبادت تمرین تمرکز و ریا حال همه این موارد در انتها درد آور است و مایع شادی انسان نمیشود در صورتی که دیگران ایگونه فکر نمیکنن پرواز کن حتی اگر قرار است زمین بخوری این راز بزرک خوشبختی است قضاوت دیگران انسان را وادار به راه و روشی میکند که نمیخواهد باید در چهار چوب آها با قوانین آنها و در بند نظر آنها زندگی کنید برای همین این شرایط انسان را به مرز جنون میکشد عمل های زیبایی سیگار لباس های برند و تمام کلا هایی که میخریم در صورتی به آنها اهتیاج نداریم پرواز بر فراز همه این درغ ها و گاهی زمین خوردن هاست که زندگی رو میسازه آزاد
0 notes
makesite4seo · 2 years
Photo
Tumblr media
ای کاش هیچ وقت فیلم #حوض_نقاشی ساخته نمیشد ، من شدیداً برای #شهاب_حسینی عزیزم 🌹 و سرکار خانم #نگار_جواهریان احترام قائل هستم ولی ژان پن رو تو این فیلم هرگز فراموش نمی‌کنم و هرچند وقت یکبار که از زمین و زمان و دنیا خسته ام، آره منم بعضی اوقات کم میارم ، این فیلم و فیلم بیست و یک گرم هم که در همین سال ساخته شد تموشا می کنم ، اگر اینها شاهکار نیستند پس شاهکار یعنی چی؟ من پدر نیستم و خیلی خوشحالم از این مسئله و می‌دونم اگر عمرم طولانی باشه دهنم سرویسه ولی بازم راضی ام از تصمیمی که تو شونزده سالگی گرفتم، دمم گرم راستی امیدوارم هیچ پد��ی سرافکنده فرزندش نباشه و هیچ فرزندی انقدر بیشعور نباشه که نفهمه پدر و مادر برای خوشبختی فرزندشون همه کار می کنند به سلامتی پدر و مادرها، چه اونا که هستند و چه اونا که نیستن بزن یخش صدا کنه 🥂 #زندگی #فیلم #پدر #مادر #عشق #تلاش #سختی #جنگیدن #امید #تسلیم_نشدن #فیلم_خوب #پیج_اینستاگرام_خشایار #اکسپلور #جملات_ناب #دیالوگ_ماندگار #reels #jeanpen ❤️ #iamsam ❤️ #21grams ❤️ https://www.instagram.com/p/CnzjosYjjoT/?igshid=NGJjMDIxMWI=
0 notes
psy-ramin · 2 years
Photo
Tumblr media
🍃کودک درون شما چگونه است؟ همه ما فرزندی داریم که در ما زندگی می کند. او کانال اتصال الهی ماست. این کودک درون ماست که شعله زندگی ما را روشن نگه می دارد و مسیر و ویژگی های ما مانند سبکی، شادی، کنجکاوی، شوخ طبعی و خودانگیختگی را در ما روشن می کند. با این حال، به دلیل چندین تجربه منفی که در نهایت در طول زندگی خود تجربه می کنیم، کودک درون ما در نهایت رها و منزوی می شود. به عنوان یک مکانیسم دفاعی کنار گذاشته می شود. وقتی از موقعیت‌هایی عبور می‌کنیم که احساساتی را در ما بیدار می‌کند که مشابه آن‌هایی که در دوران کودکی ما رخ داده‌اند، محرکی را بیدار می‌کند که تمام خاطرات و واکنش‌های مشابه از دوران کودکی ما را در لحظه وقوع موقعیت بازبینی می‌کند. به این ترتیب، کودک درون ما وارد عمل می‌شود و مانند گذشته واکنش نشان می‌دهد، یعنی بسیاری از افراد در نهایت واکنش‌هایی از خود نشان می‌دهند که مانند یک کودک خود را می‌بندند، یا در غیر این صورت، احساسات را به سطح می‌رسانند. به لحظاتی فکر کنید که به موقعیتی بیش از حد واکنش نشان می‌دهید و کمی بعد با آرامش اتفاقات را تجزیه و تحلیل می‌کنید و فکر می‌کنید: «این همه چیز برای چه بود؟ من مجبور نبودم اینطور رفتار کنم.» بدانید که این ممکن است محرکی برای زخمی در زمینه عاطفی شما باشد که باعث دفاع از کودک آسیب دیده شما شده است. شفای کودک درون در فرآیند خودشناسی اساسی است، زیرا به ما امکان می دهد خود، جوهر خود را پیدا کنیم و زندگی ما را بسیار سبک تر و شادتر می کند. سعی کنید بیشتر با کودکان ارتباط برقرار کنید، بازی کنید و با آنها تعامل داشته باشید. کودک هیچ تعصبی ندارد، تمایز قائل نیست، خودخواه و قضاوتگر نیست. او فقط می خواهد دنیا را کشف کند! کودک درون خود را در آغوش بگیرید. قبولش کن مدیتیشن انجام دهید و آنچه را که در کودکی به شما حس خوشبختی داده را در ذهن خود دوباره بسازید. به خودتان اجازه دهید که شاد باشید و به زندگی لبخند بزنید همانطور که یک کودک به دنیا لبخند می زند. ❤️ را کامنت کنید و مطالب را تقویت کنید! ● ○ ● ○ https://t.me/PsyRamin https://instagram.com/Psy.Ramin/ https://virgool.io/@Psy.Ramin/ ●○●○●○ #روانشناسی #کودک #کودکانه #درون #کودک_درون #مدیتیشن #ذهن_آگاهی #کائنات #مراقبه #مراقبه_ذهن #آگاهی #اگاهی #هوشیاری #هیپنوتیزم #ذهن #ذهنیت #جذب #ایگو #جذب_ثروت #آرامش #ذهن_آگاه (at آگاهی داروی روح و روان پنهان) https://www.instagram.com/p/CkIHrs7oD7X/?igshid=NGJjMDIxMWI=
0 notes
Photo
Tumblr media
youtube
   دلایل خود را برای لبخند بزنید دانشمندان متوجه شده اند که عمل لبخند ممکن است در واقع شما را خوشحال تر کند. درست است: فقط لبخند زدن. آن را امتحان کنید. یکی از دلایل زیر را برای لبخند پیدا کنید و بروید:
یک غریبه گذشت و لبخند زد
 فرد دیگری چیز خوبی برای یک غریبه تصادفی انجام داد.
اتفاق غیر منتظره رخ داده است که شما را به فکر کردن در مورد اینکه جهان عظیم و عجیب است فکر می کند.
http://bit.ly/2L0hhsF
خوشبختی شما چیزی در جهان زیبا دیدید.
خوشبختی به نام شادابی در زندگی پیدا کنید. مرحله 4
غرایز خوشبختی خود را دنبال کنید. افرادی که با غرایز روده خود سر و کار دارند می توانند از افرادی که بر تصمیم هایشان کار می کنند، خوشحال باشند. به همین دلیل است: اگر شما با روده خود روبرو شوید، احتمالا به احتمال زیاد سؤال کنید که گزینه های دیگر ممکن است م��نند، مانند چای، و غیره باشد؛ اگر شما بر روی تصمیم گیری کار می کنید، بیشتر به احتمال زیاد تعجب می کنید که آیا اشتباهی در انتخاب یکی از چیزهای دیگر ایجاد کرده اید.
به نام خوشبختی شاد بودن در زندگی را پیدا کنید مرحله 5
سخاوتمندانه و مهربان باش. شما ممکن است فکر کنید که فکر می کنید که پیروزی در یک بلیط قرعه کشی می تواند شما را خوشحال کند اما اشتباه می کنید. پول شادکامی را فقط تا سطح خاصی افزایش می دهد، جایی که نیازهای اصلی شما برآورده می شود. پس از آن، پول شما را از دیگران شادتر نمی کند. با این حال، خوشبختی چیست؟
یک مطالعه متوجه شده است که افرادی که به دیگران نگاه می کنند و به خیریه پول می دهند، ما را به همان اندازه خوشحال می کند که پول خودمان را دریافت می کنند! این بدان معنی است که اگر بتوانید، باید راهی برای دلسوزی پیدا کنید. بازگشت به خیریه، داوطلب شدن در بانک غذای محلی، کمک به یک تیم کلاس دوم با تکالیف خود و غیره
تصویر به نام شادابی خوشبختی در زندگی پیدا کنید.
یاد بگیرید چگونه دیگران را ببخشید دیگران را ببخشید که اجازه می دهد گذشته ها باقی بمانند. اگر می توانید آن را در قلب خود پیدا کنید تا دیگران را ببخشید، حتی کسانی که سزاوار آن نیستند یا مایل نیستند که شما را ببخشند، مطالعات می گویند شما شخص شادتر خواهید بود.
خوشبختی گمراه کردن افراد دیگر ممکن است شما را با کاهش فشار خون، کاهش سطوح کلی استرس و کاهش سرعت ضربان قلب به شما نشان دهد.
خوشبختی شادابی در زندگی گام 7
 هر آنچه که انجام می دهید، و هر کسی که هستید، تمرین کنید. تحقیقات ارتباط بسیار خوبی بین ورزش و شادی عمومی ایجاد کرده است. ورزش می تواند اندورفین ها را در بدن شما افزایش دهد، سطح استرس شما را پایین می آورد و به شما احساس خستگی می دهد.
0 notes
i-dizaji-blog · 6 years
Quote
شب آرامی بود می روم در ایوان، تا بپرسم از خود زندگی یعنی چه؟ مادرم سینی چایی در دست گل لبخندی چید، هدیه اش داد به من خواهرم تکه نانی آورد، آمد آنجا لب پاشویه نشست پدرم دفتر شعری آورد، تکيه بر پشتی داد شعر زیبایی خواند، و مرا برد،  به آرامش زیبای یقین :با خودم می گفتم زندگی،  راز بزرگی است که در ما جاریست زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست رود دنیا جاریست زندگی ، آبتنی کردن در این رود است وقت رفتن به همان عریانی؛ که به هنگام ورود آمده ایم دست ما در کف این رود به دنبال چه می گردد؟ !!!هیچ زندگی، وزن نگاهی است که در خاطره ها می ماند شاید این حسرت بیهوده که بر دل داری شعله گرمی امید تو را، خواهد کشت زندگی درک همین اکنون است زندگی شوق رسیدن به همان فردایی است، که نخواهد آمد تو نه در دیروزی، و نه در فردایی ظرف امروز، پر از بودن توست شاید این خنده که امروز، دریغش کردی آخرین فرصت همراهی با، امید است زندگی یاد غریبی است که در سینه خاک به جا می ماند   زندگی، سبزترین آیه، در اندیشه برگ زندگی، خاطر دریایی یک قطره، در آرامش رود زندگی، حس شکوفایی یک مزرعه، در باور بذر زندگی، باور دریاست در اندیشه ماهی، در تنگ زندگی، ترجمه روشن خاک است، در آیینه عشق زندگی، فهم نفهمیدن هاست زندگی، پنجره ای باز، به دنیای وجود تا که این پنجره باز است، جهانی با ماست آسمان، نور، خدا، عشق، سعادت با ماست فرصت بازی این پنجره را دریابیم در نبندیم به نور، در نبندیم به آرامش پر مهر نسیم پرده از ساحت دل برگیریم رو به این پنجره، با شوق، سلامی بکنیم زندگی، رسم پذیرایی از تقدیر است وزن خوشبختی من، وزن رضایتمندی ست زندگی، شاید شعر پدرم بود که خواند چای مادر، که مرا گرم نمود نان خواهر، که به ماهی ها داد زندگی شاید آن لبخندی ست، که دریغش کردیم زندگی زمزمه پاک حیات ست، میان دو سکوت زندگی، خاطره آمدن و رفتن ماست لحظه آمدن و رفتن ما، تنهایی ست من دلم می خواهد قدر این خاطره را دریابیم.                           سهراب سپهری
2 notes · View notes
munirorya · 2 years
Photo
Tumblr media
📌 زندگی دیگران را نابود نکنیم جوانی از رفیقش پرسید: کجا کار می‌کنی ؟ گفت: پیش فلانی. پرسید: ماهانه چند می‌گیری؟ گفت: ۵۰۰۰. پرسید: همه‌ اش همین؟ ۵۰۰۰؟ چطوری زنده‌ هستی تو؟ صاحب کار قدر تو رو نمیداند خیلی کم است. 👈 آهسته آهسته از کار اش دلسرد شد و درخواست حقوق بیشتر کرد . صاحب کار هم قبول نکرد و اخراجش کرد. قبلا شغل داشت ، اما حالا بیکار است . 💠 زنی بچه‌ای را به دنیا آورد . زن دیگری گفت: به مناسبت تولد بچه‌تون، شوهرت برات چی خرید؟ گفت: هیچی. پرسید: آیا میشه ؟! یعنی تو براش هیچ ارزشی نداری ؟! 👈 بمب را انداخت و رفت. ظهر که شوهر به خانه آمد، دید که زنش عصبانی است و کار به طلاق کشید و تمام. 💠 پدری در نهایت خوشبختی است، یکی می‌رسد و می‌گوید: پسرت چرا بهت سر نمی‌زند؟ یعنی آنقدر مشغوله است که برای ات وقت ندارد؟ 👈 صفای قلب پدر را تیره و تار می‌کند. این است، سخن گفتن به زبان شیطان 🔥 ❗ در طول روز خیلی سؤال ها را ممکن است از همدیگر بپرسیم: 🔸 چرا نخریدی؟ 🔸 چرا نداری؟ 🔸 چطور این زندگی را تحمل می‌کنی؟ یا فلانی را؟ 🔸 چطور اجازه می دهی؟ ممکن است هدفمان صرفا کسب اطلاع باشد، یا از روی کنجکاوی یا فضولی 👇 اما نمی‌دانیم چه آتشی به جان شنونده می‌اندازیم !!! « کور » وارد خانه‌ی مردم شویم و « کـَر » از آنجا بیرون بیاییم ! مُفسد نباشیم 🤚 #mmo #amo https://www.instagram.com/p/Ch9R0OQLLCg/?igshid=NGJjMDIxMWI=
0 notes
farzanmoe · 2 years
Video
instagram
. هوشنگ فرزان 🌹سلام به چهارشنبه ۱۵ تیر خوش‌آمدید🌹 به داشته‌ها، موقعیت‌ها🌸 و آدم‌هایِ خوبِ زندگی‌ام فکر می‌کنم به هر چیز یا هر کسی که دنیایِ مرا🌼 زیبا و حالِ مرا خوب می‌کند. و می‌خندم؛به رویِ تمامِ🌸 روزهایِ خوبی که در راهند، اتفاقاتِ خوبی که خواهند افتاد،🌺 و آرزوهایی که برآورده خواهند شد. خوشبختی یعنی همین؛که زندگی را سخت نگیرم، که حالِ من خوب باشد.🌼 چه لطیف است🌸🍃 نسیم سحری و چه زیباست گـل افشانی مـهر🌸🍃 دیدن رقص گـل از پنجره‌ای رو به خـدا می‌توان دیـد ز عـمق شـب تاریک و سیاه 🌸🍃 رویش صبح سپید و در این صبحدم پاک و قشنگ نفـسی تـازه کشیـد ســلام صبحتون بخیر عزیزان🌸🍃 🌸چهارشنبه تون شـاد و زیبـا 💐ان شاءالله 🌸امـروز را با حـال 💐خوش سپری کنید 🌸پـراز موفقیت 💐پـراز آرامش 🌸پـراز لبخـنـد 💐پـراز شـادی 🌸پـراز مـهربـانی و 💐پـراز حس خوش خوشبختی #کلیپ #کلیپ_صبحگاهی #روز_نو #روز_بخیر #صبح_بخیر #شادی #زندگی_شاد #چهارشنبه‌ (at Livermore, California) https://www.instagram.com/p/Cfp79fcl6KG/?igshid=NGJjMDIxMWI=
0 notes
focus-on-beauties · 2 years
Photo
Tumblr media
سر منشا تمام شرایط زندگی ما، تمام رخدادها و همزمانی های زندگی ما، باورهای ما هستند. این باورهای ما هستند که تعیین میکنند ما در زندگی انسان خوشبختی باشیم یا نه. شناخت خودمون که همیشه بهش تاکید شده و وظیفه هر فردی هست که در زندگی خودش رو بشناسه، در واقع همان شناخت باورهای خودمون است. یکی از مواقعی که میتونیم خیلی دقیق اونها رو شناسایی کنیم، سر بزنگاه های زندگی است، در این مواقع باورها خیلی واضح خودشون رو نشون میدهند، در این مواقع چه واگویه های ذهنی داریم؟ چی همش به سرمون میاد؟ اگر قبلا در چنین مواقعی تجربه تلخی داشتیم، آیا هنوز هم همون تجربه تلخ به ذهنمون میاد؟ همش بهمون میگه مواظب باش، میگه بال هات رو کامل وا نکن، پرواز نکن، یه درصد هم احتمال بده باز اون حادثه تلخ تکرار بشه؟ اگر چنین است، ما نه تنها یک درصد بهش اعتقاد نداریم بلکه صد در صد بهش اعتقاد داریم! پس ما باور کردیم که همان حادثه تلخ باز هم رخ خواهد داد، این یعنی برای خودمون از حادثه, قانون ساختیم که خیلی تخریب کننده است و باعث میشه ذهن بگرده و راهی پیدا کنه تا اون باور ما رو (که به ضرر ما هم هست) اثبات کنه. در بزنگاه های زندگی چرا امید نداریم، چرا نگرانیم؟ چرا شادی نمیکنیم؟ اتفاقا دقیقا در همین مواقع باید گفت خدایا شکرت که من باور محدود کننده خودم رو شناسایی کردم و به کمک تو همین جا جلوش رو میگیرم و اجازه نمی‌دم رشد کنه. روزهای سخت زندگی سنگ محک خیلی خوبی هستند تا با درون خودمون بیشتر آشنا بشیم، در روزهایی که چرخ دنیا بر وفق مراد ما میچرخه، حرف زدن از شادی و آرامش و توکل و خدا و ثروت و فراوانی کاری نداره، ولی اگر واقعا این حرفها به عنوان یک باور قوی در ما تثبیت شده اند، پس باید در روزهای سخت هم بتونیم همین حرفها رو بزنیم و رفتار کنیم و به حقانیتشون شک نداشته باشیم.... #باورهای_درست #بزنگاه #حال_خوب #حس_خوب #خوشبختی #زندگی_هدفمند #زندگی_سالم #زندگی_شاد #لایف_استایل_موفقیت #تمرکز_روی_زیباییها #رویاهایت_را_باور_کن #ثروت #فراوانی #رویاهایت_را_زندگی_کن #عباسمنش #مریم_فرشی #کوچینگ #هنر #امستردام #ذهن_زیبا #خدا #امید #شادی #لبخند #focus_on_beauties (at Amsterdam, Netherlands) https://www.instagram.com/p/CekzVFLgys0/?igshid=NGJjMDIxMWI=
0 notes
mehranfarahraz · 3 years
Photo
Tumblr media
. . معمولا روز های اول عید🌿 آدما به تارگت های سالشون فکر می کنند. به اینکه سال پیش چی کار کردن و سال دیگه می خوان چه کارها بکنن🤔. سال پیش من به ۱۰۰٪ اهدافم رسیدم💯. مدرک ارشدم رو گرفتم💪🏻👨🏻‍🎓. جایی که می خواستم اپلای کردم✌🏻. دو تا سمت مدیریتی دارم👨🏻‍💼. مطالعه کردن و خودآموزی رو شروع کردم📚📕. یاد گرفتم و یاد گرفتم و یاد گرفتم. یه ذره آروم تر شدم😊😌. ریلکس تر شدم😇 و خیلی چیزهای دیگه. ولی سال جدید سال محکم کردن زیرساخت های این کارهاس. می خوام شروع بکنم برای دکترا بخونم📘✅. همیشه دوست داشتم بهت بگن آقا دکتر😅. می خوام مدیر ارشد بشم😎. دو تا نرم افزار گرافیکی رو به صورت حرفه ای یاد بگیرم🖌🖍. یه زبان برنامه نویسی روز دنیا رو به صورت حرفه ای یاد بگیرم👨🏻‍💻. شبکه و سرور رو کاملا مسلط بشم👨🏻‍🔧. آیلتس بگیرم🔤. نوت بوکم رو عوض کنم یه هیولا بگیرم. ماشینم رو عوض کنم و یه شاسی بگیرم💻. یا از تهران برم یا کلا مهاجرت کنم و از کشور برم✋🏻🏠. با یه سری آدم جدید آشنا بشم👱🏻‍♀️👨🏻‍🦱👩🏼‍🦰👨🏻‍🦰. بیزینس خودم رو راه بندازم🏢. شرکت خودم با برند خودم🙌🏻. شروع کنم به ویدئوهای آموزشی ضبط کردن و پرسنال برندیگ شدید🎞🎥. به سلامتیم بیشتر برسم و حتما یه کلاس رزمی خفن برم🥋. کمتر به خودم استرس بدم و سعی کنم خیلی بیخیال تر باشم😋. با آدم ها مثل خودشون برخورد کنم🤨. سفید مشکی و آره یا نه بشم. یا کسی هست یا نیست، یا با کسی کار می کنم با نمی کنم، یا می خوام باشم یا نباشم😐. تعارفی و خاکستری بودن رو بزارم کنار و رک بشم😶. نه گفتن رو یاد بگیرم🤫. ♥️خانواده اولویت اولم بوده و هست و خواهد بود♥️ و دوستان میان و می رن بستگی به خودشون داره. دیگه آدم ها و حرف هاشون برام مهم نیستن و با توجه به رفتار و اخلاق و منششون از من فیدبک می گیرن یعنی با هر کسی مثل خودش رفتار می کنم. این چیزهایی بود که دیشب بهش فکر می کردم. کم و زیاد. امیدوارم به همشون برسم که می رسم چون همه مهران فره راز رو به پشتکارش می شناسن👍🏻. 📆بماند به یادگاری ۱ فروردین ۱۴۰۱ ساعت ۱۱:۱۱ ۱/۱/۱ #۱۱۱ #عید #عیدنوروز #عیدانه #نوروز #نوروز۱۴۰۱ #۱۴۰۱ #موفقیت #موفقیت_شغلی #موفقیت_مالی #موفقیت_فردی #موفقیت_در_زندگی #انرژی_مثبت #انرژی #پول #مهاجرت #کار #هدف #انگیزشی #پسر #خوشگل #خوشبختی #خوشتیپ #زیبا #جذاب #خدا #خدایاشکرت #خدایا #خدایا_شکرت #دعاء (at رستوران کاخ چهلستون) https://www.instagram.com/p/CbW_PXqqZHL/?utm_medium=tumblr
0 notes
bornlady · 9 months
Text
پروتئین تراپی موی فر بدون صافی : همه بودند بداخلاق لیدی کاترین روشی دارد که افراد را در هر موردی قرار می دهد مناسبت؛ او مرا به یاد مرغی می‌اندازد که با مرغ‌هایش بال‌هایش را پایین انداخته است و کوبیدن و تعقیب تا همه آنها در گوشه ای هستند. و او است بلکه آن شکل نیز در جلو بسیار گرد است. رنگ مو : به هر حال، دیدیم نه تعداد بیشتری از آنها را دیدیم تا اینکه دیدیم آنها در حال رد شدن از پنجره ها به صورت اسکاتوم هستند و مکینتاش، یک شرکت افسرده از ورزشکاران. تنها بخش خوشبختی این بود. پروتئین تراپی موی فر بدون صافی پروتئین تراپی موی فر بدون صافی : نوزاد ماده به زودی خود را در اتاق صبح، با در بسته یافتند، و نه شک چیزهای مذکر با میزبانشان یکسان بود. لینک مفید : پروتئین تراپی مو صبحانه های آنجا نمی درخشد و فرنی بر مردم فشار می آورد آقای مونتگومری "امکانات سرمایه ای برای شروع روز-burrrr» او می گوید. به نظر می رسید لرد رابرت نتوانست چیزی را که می خواست پیدا کند. پروتئین تراپی موی فر بدون صافی : که مالکوم فرصتی برای این کار پیدا نکرده بود قولم را به من یادآوری کن، هر چه که بود، و من احساس امنیت کردم. آه، آن صبح وحشتناک! خیلی بدتر از زمانی که تنها بودیم. لینک مفید : پروتئین تراپی موی رنگ شده تقریبا همه آنها، حدود هفت زن فراتر از خانواده، شروع به کار فانتزی کردند. یکی از آنها، خانم لتیتیا اسمیت، در حال انجام یک کتاب لکه‌کشی ابریشم بود من را کاملا صفراوی کرد و او بسیار کوته بین بود و عادت آزاردهنده‌ای داشت که از هر کسی بخواهد تا رشته‌های او را با هم هماهنگ کنند. پروتئین تراپی موی فر بدون صافی : برای او. کراوات و جوراب بافتند و جلیقه قلاب بافی و روکش‌ها و کلاه‌های مخصوص ماهیگیران دریای شمال و حتی یکی از آن‌ها تارت. درست همان کاری که خدمتکاران خانه در اوقات فراغت خود انجام می دهند تا چه چیزی را اصلاح کنند جامه چلوار سفید نشده از او پرسیدم. لینک مفید : ایا پروتئین تراپی مو اتوکشی دارد برای چیست و او گفت برای پینافورهای بچه ها در «صنف» کار کردن اگر کسی این را اتلاف وقت نداند، تعجب می کنم چیست. خانم کاروترز گفت که یادگیری یک جا نشستن بسیار مفیدتر است و بی قراری نکن که دنیا را با اینگونه آشغال پر کنی. مری مکینتاش بر گفتگو مسلط بود. پروتئین تراپی موی فر بدون صافی : او و لیدی لتیتیا اسمیت، که هر دو نوزاد کوچک دارند، از جزئیات مهد کودک لذت می برند، و سپس برای ما زمزمه کرد که دختران جوان نشنوند. ضایعات گرفتیم با این حال، و هر چه که در مورد آن بود، زیبا به نظر می رسید. اوه، من تعجب می کنم وقتی ازدواج کنم اگر مثل آنها رشد کنم! لینک مفید : پروتئین تراپی مو یعنی چه امیدوارم اینطور نباشه. جای تعجب نیست که مردان متاهل موظف به گفتن سخنان شجاعانه به دیگران هستند مردم، اگر وقتی به خانه می رسند، همسرانشان اینطور هستند. سعی کردم با خانمی که بعد از من بود موافق باشم. او یک مسیحی بود دانشمند، و عینک می زد. پروتئین تراپی موی فر بدون صافی : او سعی کرد من را تبدیل کند، اما من موفق شدم آن روز به طور غیرعادی سر ضخیم بود و باید همه چیز را توضیح می داد و پس از آن او در نهایت آن را رها کرد. بالاخره وقتی احساس کردم باید کار ناامیدانه ای انجام دهم، یک پیاده به خودش آمد می گویند لیدی ورنینگهام می خواست مرا در اتاقش ببیند. لینک مفید : پروتئین تراپی موی دکلره شده و من بستم، اما وقتی به در رسیدم دیدم آنها شروع به تکان دادن سرشان روی او کردند. "متأسفم که ایانته عزیز چنین عادات نامنظمی در صبحانه خوردن در او دارد اتاق؛ خیلی برای او بد است،" و غیره و غیره اما، بهشت ​​را شکر، به زودی بیرون بودم در سالنی که خدمتکارش منتظر من بود. پروتئین تراپی موی فر بدون صافی : به سختی می توان تشخیص داد که این آپارتمان در مونتگومری است، اتاق بزرگ مشرف به ایوان، جایی که او در آن قرار داشت، تغییر کرد آیا جنبه آن به نظر می رسید او تعداد زیادی عکس در مورد، و دوست‌داشتنی‌ترین چیزهای توالت طلایی، و بسیاری از لباس‌های فر شده و گل‌ها، و بطری های عطر. و بالش‌های خودش که او را نگه می‌دارد. لینک مفید : پروتئین تراپی اتوکشی دارد تمام ابریشم آبی، و گلدوزی های دوست داشتنی و او بسیار شیرین و دلپذیر به نظر می رسید در میان همه چیز، موهای تیره او در اطراف صورتش، و یک کلاه توری فرشته روی آن. داشت سیگار می کشید و می نوشت تعداد حروف با قلم استایلوگرافی طلایی. لحاف ابریشمی آبی بود. پروتئین تراپی موی فر بدون صافی : مملو از مکاتبات و روزنامه ها و فرم های تلگراف. و او البته لباسش یقه پایین و مثل لباس من نازک بود. تعجب کردم که چی اسکندر فکر می کرد که اگر می توانست او را برخلاف آن ببیند مريم. می دانم اگر مرد بودم کدام را انتخاب می کردم. "اوه، تو هستی!" او فریاد زد، به بالا نگاه کرد.
لینک مفید : پروتئین تراپی مو چیست و چگونه انجام میشود و دود پف کرد ابرها "روی خداحافظی بنشین، دختر مار. احساس کردم باید تو را از شر آن نجات دهم گنجینه ی مقدسات زیر، و من می خواستم در روشنایی روز به تو نگاه کنم. بله، شما موهای خارق‌العاده‌ای دارید و مژه‌ها و چهره واقعی دارید، هم. من می بینم که تو یک جادوگر هستی، و همه ما باید مراقب باشیم. پروتئین تراپی موی فر بدون صافی : از شما." لبخند زدم. او این را بی ادبانه نگفت، وگرنه من باید از آن دلخور می شدم یک بار. او جذابیت فوق العاده ای دارد. "شما هم زیاد صحبت نمی کنید" او ادامه داد "احساس می کنم که هستی خطرناک. به همین دلیل است که من نسبت به شما بسیار متمدن هستم. لینک مفید : پروتئین تراپی بهتر است یا کراتینه به نظر من عاقلانه ترین است من به عنوان یک قاعده نمی توان دختران را تحمل کرد. و او وارد یکی از امواج خود شد خنده "حالا بگو به من صدمه نمی زنی" "من نباید به کسی صدمه بزنم" گفتم. "مگر اینکه اول به من و من صدمه بزنند مثل تو خیلی خوشگلی." "اشکال ندارد" او گفت. "پس ما رفیقیم. پروتئین تراپی موی فر بدون صافی : من ترسیده بودم در مورد رابرت شب گذشته، چون من خیلی به او وابسته هستم. اما تو بودی یک عزیز بعد از شام، و همه چیز درست خواهد شد. بهش گفتم تو احتمالاً با مالکوم مونتگومری ازدواج می کند و او نباید دخالت می کند. "من هیچ کاری از این دست انجام. لینک مفید : پروتئین تراپی بدون اتوکشی نخواهم داد!" فریاد زدم و از روی تخت بلند شدم. "من به محض اینکه بقیه عمرم را اینجا در تریلند بگذرانم، میمیرم." "می‌دانی او یک روز به طرز شگفت‌انگیزی ثروتمند می‌شود.
0 notes
koorosh2800 · 3 years
Photo
Tumblr media
‏‎آلکسی تایمیا چیست؟ ✅پدرم دلواپس آینده برادرمه؛ اما حتی یک بار نشده که با هم در خیابان قدم بزنند. دو کلمه حرف بزنند و گاهی بخندند. ✅خواهرم نگران فشار کاری پدرمه ؛ اما حتی یک بار هم نشده خواسته‌های خودش را به تعویق بیندازد تا پدرم برای مدتی احساس راحتی کند. ✅برادرم نگران وضعیت خانواده است؛ اما حتی چند قرص نان از نانوایی نمی خرد. کارهای بزرگ و مهم پیشکش. ✅ مادرم با فکر خوشبختی من خوابش نمی‌بره؛ اما حتی یک بار هم از من نپرسیده که : عزیزم چه چیزی تو را خوشحال می‌کند؟ ✅زن نگران شوهرشه؛ اما موقعی که دیر میاد، طوری‌ با او حرف میزند انگار که خونه زن دیگه اش بوده. ✅ مرد نگران بیش از حد کار کردن خانمشه؛ اما موقعی که میاد خونه طوری برخورد می کنه که خستگی تو تنش می مونه. ✳️روانشناسان به این حالات *آلکسی تایمیا* *یعنی : " فقر کلمات در بیان احساسات" یا " کمبود کلمات در ابراز احساسات" می ‌گویند. ✳️آلکسی تایمیا alexithymia یا نارسایی هیجانی، نوعی ساختار شخصیتی است که مشخصه اصلی آن، ناتوانی در تشخیص و تحویل احساسات خود به دیگران است. ✅در فرهنگ ما این مریضی یک رسم شده، ولی ناپسند است که: احساساتت را پنهان کن و نشان نده. و در جواب تعجب ما می گویند: لوس می شود ✅از یک طرف در خلوت ، دل مان برای این و آن می‌سوزد و تنگ می‌شود، از طرفی وقتی به هم می‌رسیم انگار لال مونی گرفته ایم انگار یک نیروی نامرئی، فراتر از ما وجود دارد که دهان مان را می بندد تا مبادا چیزی در مورد دل تنگی‌مان بگوییم یکدیگر را دوست داریم اما آن قدر شهامت نداریم که دوست داشتن‌مان را ابراز کنیم! ✅ما ، بله ما یعنی من و جناب عالی، آدم‌های فقیری هستیم ! فقیری که در کلماتش ، احساساتش را پنهان می‌کند. ✅ آن قدر در بیان احساسات مان ، آلکسی تایمیک ( فقیر در بیان احساسات و ابراز علاقه)، هستیم که صبر می‌کنیم تا وقتی عزیزی از دست رفت، آن‌ وقت برایش شعر بگوییم و نوحه بخوانیم. ✅باید این سکوت خطرناک و طولانی را بشکنیم ✅باید پدر به فرزندش بگوید که چقدر دوستش دارد ✅باید فرزند، دست پدر و مادر را بگیرد و با هم قدم بزنند و شوخی کنند و بخندند. و ... بخندند. ✅ باید مادر فرزندش را به یک شام دونفره در خانه یا جای دیگری دعوت کند. ✅ زن باید به همسرش بگوید: عزیزم از این که دیر کردی، نگرانت شدم. دلم برایت تنگ شده بود. ✅مرد باید به همسرش بگوید: عزیزم روز پر کاری داشتی. خدا قوت. من از تو متشکرم ✅باید فرزندان در گوش مادرشان بگویند: چقدر خوب است که تو را داریم مامان. ✅باید کسی که دوستش داریم بداند که چقدر با بودنش حال ما را خوب‎‏ https://www.instagram.com/dr_koorosh_fathi/p/CYQUwfuqM0Y/?utm_medium=tumblr
0 notes
amir1428 · 3 years
Photo
Tumblr media
✔️چون دوست دشمن است شکایت کجا بریم؟ #حافظ در بیتی می‌سراید: من از بیگانگان هرگز ننالم که با من هر چه کرد آن آشنا کرد #سعدی هم می سراید: از دشمنان برند شکایت به دوستان چون دوست دشمن است شکایت کجا بریم #ابوحیان_توحیدی ادیب و فیلسوف ایرانی‌ سده چهارم نیز کتابی دارد به نام "#هوامل_و_شوامل" . #هوامل یعنی شترانی که برای چریدن رها شده‌اند و #شوامل یعنی کسی که آنها را جمع می‌کند. #ابوحیان در این کتاب 175 سوال را از ابن‌مسکویه ، فیلسوف و مورخ ، می‌پرسد. بعضی از این پرسش‌ها برای انسان امروزی ساده و پیش‌پا افتاده است. مثل اینکه چرا اول نور رعد می آید و بعد صدایش، چرا آب دریا شور است؟ بعضی سوال‌ها هم عجیب مثل اینکه چرا لاغرها نجیبند و چاقها فرومایه؟ یا چرا وقتی قفلی باز نمی‌شود فحش می‌دهیم؟چرا باید علم را آموخت اما جهل نیاز به آموختن ندارد؟ اما برخی سوال‌ها هنوز هم می‌تواند سوالی جدی باشد: یکی از آن سوال‌ها این است که چرا دوستان، نامردی می‌کنند و آشنایان، بدتر از بیگانه عمل می‌کنند و دشمنی بین خویشان، علاج ناپذیر است؟ دست‌کم یکی از پاسخ‌های قابل تامل در باره این پرسش که هنوز هم از بسیاری می‌شنویم و در برخی فیلمفارسی‌ها مثل "زخم خنجر رفیق" هم به آن اشاره رفته است، شاید این نگاه "#ویلیام_فون_هیپل " در #کتاب_جهش_اجتماعی" باشد: در جهان پیش از پیدایش شهرها، زندگی نوعی بازی مجموع صفر بود. خوشبختی من معمولا فقط به بهای بدبختی شما حاصل می‌شد. حقیقت غم انگیز این است که "منطق انتخاب جنسی" ایجاب می کند زندگی بازی مجموع صفر باقی بماند، حتی در شرایطی که چنین چیزی ضروری نیست. اگر دوست من اضافه حقوق چشمگیری بگیرد،خوش شانسی او در واقع مرا تضعیف کرده است، زیرا اکنون پیدا کردن همسر برای من دشوارتر می‌شود. پیش از این موفقیت یا خوش شانسی او، زنی که چشمم را گرفته بود ممکن بود مرا انتخاب کند. اما حالا خیلی محتمل است که این کار را نکند، چون دوستم خیلی جذاب‌تر از چیزی است که پیشتر بود. انتخاب جنسی این منطق را در تار و پود روان ما تنیده است، و باعث می شود غلبه بر آن و احساس حسادت نکردن به موفقیت دیگران - به خصوص حسادت به موفقیت نزدیکان‌مان- برایمان فوق العاده دشوار باشد. وقتی که "امینم" جایزه گرمی را می‌برند، من احساس حسادت نمی‌کنم، چون آنها را نمی‌شناسم ، در قلمرو رقابتی من نیستند،؛ به هر حال من با او رقابتی ندارم. اما وقتی دوستان صمیمی‌‌ام عملکرد بهتری از من دارند، به ویژه در زمینه‌هایی که برای من با ارزش است، حسابی دمغ می‌شوم. https://www.instagram.com/p/CTSqLMosT8B/?utm_medium=tumblr
0 notes
dayyoos-blog · 6 years
Text
روانشناسی، اینترنت و خوشبختی - قسمت سوم و پایانی
« بهترین محیط برای رفع نیاز جنسی نوجوانان، محیط خانواده است. » این جمله رو زیاد از زبان بابام شنیده ام. بابام همیشه به این نکته تاکید میکرد که پاسخگویی به نیاز جنسی باید در محیطی آرام و بدون استرس انجام بشه. به اعتقاد پدرم، سرکوب میل جنسی، عامل به وجود آمدن مشکلات فردی و اجتماعی هست در نتیجه آموزش جنسی به فرزند و ارضای میل جنسی فرزند در دوران بلوغ، جزئی از وظایف والدین هستند.
شانزده ساله بودم که به مدد کیر پدرم از شر پرده بکارت خلاص شدم. برای بالغ شدن هر دو برادرم لحظه شماری میکردم. مجتبی سیزده ساله شده بود و دوره بلوغ جنسی رو تازه آغاز کرده بود. بالحیث وظیفه من، بابا و مامان باید در رفع نیاز جنسی به مجتبی کمک میکردیم. بابام مجتبی رو بتدریج به جمع سکسی خانواده وارد کرد. در آن زمان برادر دیگرم (مصطفی) یازده ساله بود و در جمع سکسی خانوادگی حضور نداشت چون هنوز کودک بود.
پدرم بشدت از " سکس بزرگسال با کودک " متنفر هست و این عمل رو " سوء استفاده جنسی از کودکان " میدونه. چون بابام روانشناس هست به پیامدهای " رابطه جنسی بین بزرگسالان و کودکان " آگاهی داره. یادم میاد که یک روز بابام داشت درباره " کودک آزاری " با من صحبت میکرد و میگفت: اگر کودکی مورد تجاوز جنسی قرار بگیره، دچار اختلالات روانی سختی میشه و تا آخر عمر از عوارض ناشی از تجاوز رنج میبره. افسردگی، PTSD و اضطراب از عوارض ناشی از کودک آزاری هستند. افرادی که به چنین بیماری هایی مبتلا میشوند، نمیتوانند از زندگی لذت ببرند در نتیجه احتمال داره که خودکشی کنند.
از حرف های بابام متوجه شدم که اگر کودکی مورد آزار و اذیت قرار بگیره دچار عوارض وحشتناک و خطرناکی میشه.
سال 1386 بود که مصطفی دوره کودکی رو پشت سر گذاشته بود و وارد دوره بلوغ شده بود. بعد از اینکه تشخیص دادم، مصطفی به ارضای جنسی نیاز داره، به قصد کمک کردن، رابطه جنسی با مصطفی رو شروع کردم و بعد از مدتی اون رو به جمع سکسی خانوادگی مان هدایت کردم. از اینکه میتونستم به برادرهام در برطرف کردن نیاز جنسی کمک کنم، خوشحال بودم و البته خودم هم از سکس با اونها لذت میبردم.
بعد از شرکت در کنکور سراسری، به درخواست خودم و رضایت پدر و مادرم، جندگی رو شروع کردم. مادرم یک کارگر جنسی باتجربه هست و همیشه من رو از تجربیاتش بهرمند میکنه تا من هم بتونم در حرفه تن فروشی موفق باشم. دلایل فعالیت من و مادرم در زمینه خود فروشی صرفا مسائل اقتصادی نیست، لذت جویی و تنوع طلبی، نقش مهمی برای من و مادرم در انتخاب شغل روسپیگری داشته است.
الآن 28 سال سن دارم. از 18 سالگی تا الان با صدها نفر رابطه جنسی داشته ام. یکی از خاطرات شیرین من مربوط میشه به سکس گروهی من و مامانم با سه پسر شیطان پرست . یکی از دوست پسر های مادرم، کس کش هست و گاهی وقتها برای مامانم مشتری پیدا میکنه. ترم سوم کارشناسی بودم که یه روز مامانم به من خبر داد که جدیدا از طریق یکی از دوس پسرهاش با سه تا پسر شیطان پرست آشنا شده. مامانم به این سه پسر علاقه مند شده بود چون این سه تا پسر، هم خوش اخلاق بودند و هم توی سکس خیلی حرفه ای بودند بنابراین از من هم خواست که اون رو در سکس با این سه پسر همراهی کنم.
قرار شد که من، مامان و اون سه پسر چند روز بریم شمال برای مسافرت و سکس. من و مامان تصمیم گرفتیم که برای این چند روزی که خونه نیستیم یک جایگزین برای خودمون جور کنیم تا داداش هام و بابام تنها نباشن و به اونها هم خوش بگذره. در یک جنده خانه با دو تا خواهر آشنا شده بودم که هم مهربون بودند و هم خوشگل و از همه مهمتر ایدز نداشتن��. با هماهنگی بقیه اعضای خانواده، این دو خواهر جنده رو به خانه دعوت کردم و پس از معرفی این دو خواهر به اعضای خانوادم، من و مامان از خانه خارج شدیم و به سمت محل قرارمون با اون سه پسر راه افتادیم تا پس از ملحق شدن به اونها بسمت شمال حرکت کنیم.
محل اسکان ما، ویلایی بزرگ و زیبا در نوشهر بود. مسافرت ما چهار روز طول کشید. روزی دو سه مرتبه به صورت گروهی، سکس میکردیم. به جرات میتونم ادعا کنم که من و مامان حتی یک قطره از آب کیر اون سه پسر رو هدر ندادیم چون من و مامانم، کیر اونها رو در حین انزال در دهانمون قرار میدادیم و همه آب کیرشون رو میخوردیم. در این مسافرت هم سکس عاطفی و هم سکس خشن رو تجربه کردیم. در مجموع به همگی خوش گذشت و در پایان سفر و بعد از اینکه به تهران رسیدیم اون سه پسر یک چک به مبلغ یک میلیون تومان به مامانم دادند که طبق قرار قبلی مامانم باید بیست درصد از این مبلغ رو به اون پسر جاکش که واسطه بین مامانم و اون سه پسر بود، میداد. در آخر هشتصد هزار تومن برای ما باقی ماند.
وقتی من و مامانم به خونه برگشتیم، دیدیم که بابام، برادرهام و اون دوتا خواهر جنده نشستن پای ماهواره و دارن موزیک ویدیو نگاه میکنند. همگی لخت بودند. من و مامان هم بعد از سلام و احوال پرسی، مثل اونها کاملا لخت شدیم و نشستیم کنارشون و شروع کردیم به حرف زدن درباره خوشگذرونی های چند روز اخیر.
بعد از اینکه من و مامانم درباره گاییده شدن توسط اون سه تا پسر صحبت کردیم، اون ها هم درباره سکس های چند روز اخیرشون توضیح دادند. از حرفهاشون معلوم بود که هم به بابامو برادرهام و هم به اون دو تا فاحشه حسابی خوش گذشته. در آخر بابام به هر کدوم از اون دو تا کارگر جنسی ، سیصد هزار تومان پول داد و بعد از تشکر کردن ، با همدیگه خداحافظی کردیم.
بعد از اینکه فارغ التحصیل شدم، تصمیم گرفتم تشکیل خانواده بدهم. با پدر و مادرم درباره ازدواج مشورت کردم و اونها هم به من توصیه کردند که قبل از ازدواج حتما راهکارهای موفقیت در ازدواج رو یاد بگیرم.
بابام چند تا کتاب به من معرفی کرد که درباره همسریابی و همسرگزینی بودند. بعد از مطالعه چندین کتاب و مشورت با چند روانشناس، تا حد زیادی با اصول انتخاب همسر آشنا شدم.
خلاصه ی مطالبی که از آموزش ها و مشاوره قبل از ازدواج یاد گرفتم این بود که تنها راه موفقیت در ازدواج، همسان گزینی هست یعنی دختر و پسری که قصد دارند با همدیگه ازدواج کنند باید از نظر اعتقادی، روانی، جسمی، اقتصادی، سنی و سطح تحصیلات شبیه به هم باشند تا در ازدواج موفق بشن.
یادم میاد بابام میگفت: اگر دختر و پسری بخواهند بطور کافی همدیگه رو بشناسند باید جزئی نگر باشند نه کلی نگر مخصوصا درباره مسائل اعتقادی.
به نظر من اصلا مهم نیست که یک شخص از چه طریقی با همسر آینده اش آشنا بشه مهم اینه که با هم تفاهم داشته باشن.
در چتروم ها و شبکه های اجتماعی مختلفی عضو شدم تا بتونم شوهر دلخواهم رو پیدا کنم. مهمترین معیار من در انتخاب همسر، جهان بینی بود. روی کاغذ عناوین مباحث مربوط به جهان بینی رو نوشتم و اون کاغذ رو روی میز کامپیوتر گذاشتم تا در حین چت کردن در اینترنت نظر شخص مقابل رو درباره این مباحث بپرسم و چیزی رو از قلم نندازم. مباحثی رو که علاقه داشتم با همسر آیندم در اونها هم نظر باشم عبارت بودند از :
دین ، سیاست ، حکومت جهانی ، جهان میهنی ( جهان وطنی ) ، خانواده ، یوژنیک ، سقط جنین ، برهنه گرایی ، همجنس گرایی ، سکس پیش از ازدواج ، سکس خارج از ازدواج ، سکس با محارم ، تن فروشی و پورنوگرافی .
بعد از چند ماه جست و جو در اینترنت بالاخره با شوهر ایده آلم آشنا شدم. دقیقا همونی بود که من میخواستم یعنی یک پسر دوجنسگرا و دیوث .
یک هفته بعد از آشنا شدنمون در اینترنت، همدیگه رو در پارک دانشجو ملاقات کردیم. بعد از سلام و احوال پرسی، روی یک صندلی نشستیم و شروع کردیم به اطلاعات دادن و اطلاعات گرفتن تا همدیگه رو بیشتر بشناسیم.
اسم شوهرم صادق هست و یک سال از من بزرگتره. زمانی که با صادق ازدواج کردم 24 ساله بودم. صادق، خواهری نداره و فقط یک برادر داره به اسم علیرضا. برادرشوهرم دو سال از من کوچکتر هست. همه اعضای خانواده شوهرم دوجنسگرا هستند ولی در خانواده ما فقط من و مادرم دوجنسگرا هستیم، پدر و برادرهام دگرجنسگرا هستند.
شباهت های فرهنگی زیادی بین خانواده من و خانواده شوهرم وجود دارد. همه اعضای خانواده من و خانواده شوهرم از عفت، آبرو، شرم و حیاء به عنوان ناهنجاری یاد میکنند و همچنین از مردسالاری، غیرت و قتل ناموسی نفرت دارند.
مراسم خواستگاری یکی از زیباترین خاطرات زندگی من هست. دقیقا یادم میاد که در یک عصر جمعه صادق به همراه پدر، مادر و برادرش برای اجراء مراسم خواستگاری به منزل ما اومدند. مامانم بعد از خوش آمدگویی و تشکر، گل و شیرینی رو از دست صادق گرفت و گل رو در یک گلدون گذاشت و سپس اون گلدون رو در گوشه اتاق پذیرایی قرار داد. در اون مجلس تقریبا درباره همه چیز صحبت کردیم. از وضعیت اقتصادی کشور و شغل منو صادق گرفته تاااا تنگ و گشاد بودن کس و کونم و همچنین سایز کیر صادق.
بعد از این که بابام از اهمیت توان و سلیقه جنسی در باب نکاح صحبت کرد، مادرشوهرم پیشنهاد داد که برای آشنا شدن من و صادق با سلیقه جنسی همدیگه، با هم سکس کنیم. پیشنهاد مادرشوهرم مورد پذیرش همگی و از جمله من و صادق قرار گرفت.
من و صادق کاملا برهنه شدیم و در وسط اتاق پذیرایی و در مقابل دیدگان همه سکس رو آغاز کردیم. در طول سکس پوزیشن های مختلفی رو تجربه کردیم و بعد از تقریبا ده دقیقه صادق ارضاء شد و داخل دهانم انزال کرد. حدود پنج دقیقه بعد از ارضاء شدن صادق، من هم به کمک مالش و لیسیدن کسم توسط صادق، ارضاء شدم.
بعد از تمام شدن سکس بین من و صادق، همگی برامون کف زدند و سپس نظرمون رو راجع به توان جنسی همدیگه پرسیدند. من و صادق در جواب اونها گفتیم که این سکس برامون لذت بخش بود و توان جنسی همدیگه رو ستودیم. بعد از ابراز رضایت من و صادق از این سکس، همگی بهمون تبریک گفتند.
بعد از مراسم عروسی، من و صادق به همراه خانواده هایمان برای ماه عسل به مشهد رفتیم. محل اقامت ما هتلی بود در نزدیکی حرم امام رضا (ع)
وقتی رسیدیم به هتل، عصر بود. بعد از چند ساعت که استراحت کردیم وقت شام فرا رسید. همگی رفتیم توی رستوران هتل تا غذا بخوریم. هر 9 نفرمون سر یک میز بزرگ نشستیم و شروع کردیم به شام خوردن. سر میز شام همش از سکس حرف میزدیم و برای یک سکس گروهی نه نفره برنامه ریزی میکردیم.
بعد از خوردن شام به سوئیت برگشتیم. قبل از سکس همگی برای مسواک زدن به صورت نوبتی به دستشویی رفتند البته اونهایی که کونده بودند باید مدفوع های داخل کونشون رو هم تخلیه میکردند.
همگی لخت شدیم و برای انجام سکس گروهی به داخل یکی از اتاق های سوئیت رفتیم. پدرشوهرم یک لیوان به همراه خودش داشت. بابام دلیل آوردن لیوان رو از پدرشوهرم جویا شد. پدرشوهرم در جواب بابام گفت: در خانواده ما کسی اهل اسراف نیست. از نظر ما آب کیر، سرچشمه حیات هست. ما برای "آب کیر" قداست و ارزش زیادی قائلیم. ما هیچ وقت آب کیر رو هدر نمیدیم.
سکس گروهی ما با لب دادن به همدیگه شروع شد. صدای بوسه اتاق رو پر کرده بود. سپس تحریک دهانی رو شروع کردیم. پدرشوهرم روی زمین دراز کشید و من هم روی کیرش سجده کردم و مشغول ساک زدن برای پدرشوهرم شدم و در همین حین، برادر شوهرم چوچوله و لب های کس من رو لیس میزد. مادرشوهرم داشت برای بابام و برادرهام ساک میزد و شوهرم با مامانم در پوزیشن 69 مشغول سکس بودند. برادرشوهرم و پدرشوهرم جاشون رو با هم عوض کردند و من شروع کردم به لیس زدن کیر برادرشوهرم؛ پدرشوهرم مشغول انگشت کردن و لیس زدن سوراخ کونم شد تا کونم رو برای سکس مقعدی آماده کنه. نگاهم رو برگردوندم و دیدم کیر کلفت بابام توی دهن مادرشوهرم هست و برادرهام مشغول تلمبه زدن توی کون و کس مادرشوهرم هستند. از طرف دیگه کیر خوشکل شوهرم لای پستونهای تپل مامانم عقب جلو میشد.
کیر پدرشوهرم کلفت هست ولی نه به اندازه کیر بابام. وقتی برادرشوهرم مشغول گائیدن من از کس بود، پدرشوهرم داشت کیر کلفتشو داخل کونم عقب جلو میکرد. وجود همزمان دو کیر در کون و کسم باعث شده بود که لذت تمام وجودم رو فرا بگیره. برادرشوهرم کیرش رو از کس من درآورد و اون رو فرو کرد به داخل کون باباش؛ لذت در چشمهای پدرشوهرم موج میزد چون در حین سکس با من، کیر فرزندش داخل کونش عقب جلو میشد.
من، مادرم و مادرشوهرم دائما توسط مردها و پسرهای گروه دست به دست میشدیم تا همگی لذت بیشتری از سکس گروهی ببریم.
طبق برنامه، مردها و پسرها آب کیرشون رو داخل کون ما زن ها ریختند. پدرشوهرم اون لیوانی که از قبل برای اینکار آماده کرده بود رو آورد تا ما زنها، آب کیرهای داخل کونمون رو به درون لیوان پس بریزیم.
بعد از پس ریزی منی، اون لیوان تقریبا پر از آب کیر شده بود. برای نوشیدن آب کیرهای درون لیوان دور هم نشستیم. قرار شد هر کسی یک جرعه آب کیر بخوره تا به همه برسه و کسی بی نصیب نمونه.
لیوان آب کیر بین اعضای گروه دست به دست میشد و هر کسی یک جرعه مینوشید. همگی با شور و شوق خاصی منتظر بودند تا برای نوشیدن آب کیر نوبتشون فرا برسه.
مسافرت مشهد پنج روز طول کشید. در این مسافرت هر شب از لذت سکس گروهی بهره مند میشدیم. ماه عسل من و صادق، تبدیل به لذت بخش ترین مسافرت زندگیمون شد.
من، صادق و خانواده هایمان به صحیح بودن "بی بند و باری جنسی" ایمان راسخ داریم. با اینکه پنج سال از زندگی مشترک من و شوهرم میگذره، حتی یک لحظه هم احساس دلزدگی و یکنواختی در زندگی زناشویی نداشته ایم چون برای حس " تنوع طلبی " اهمیت ویژه ای قائل هستیم.
در این پنج سالی که از ازدواج من و صادق میگذره، با زوج ها و افراد زیادی سکس ضربدری، MMF و FFM رو تجربه کردیم.
تقریبا یک سال بعد از ازدواجمون، از طریق اینترنت با یک زوج از اصفهان آشنا شدیم. من و صادق خیلی به اون زن و شوهر اصفهانی علاقه مند شدیم. هر دوتاشون پزشک و آدمهای مهربونی هستند. اسم شوهره محمد هست و اسم زنش زهرا. اونها یه دختر خیلی خوشکل و باهوش دارند. اون زمانی که من و صادق باهاشون آشنا شدیم دخترشون سه ساله بود. من و شوهرم همیشه آرزو داشتیم که صاحب همچین دختری بشیم. اون دختر از نظر ژنتیکی شبیه پدرش شده بود. پدرش واقعا مرد خوشکل، باهوش و خوش اخلاقی هست.
وقتی شوهرم علاقه ی من به داشتن همچین دختر خوشکل و باهوشی رو دید، پیشنهاد داد تا من از اون مرد اصفهانی حامله بشم تا شاید بتونیم صاحب یک دختر شبیه اون دختربچه اصفهانی بش��م.
بعد از مشورت کردن با خانواده هایمان، من و شوهرم به همراه زوج اصفهانی تصمیم گرفتیم که این ایده رو عملی کنیم.
در تعطیلات عید نوروز 1392 شوهرم اون زوج اصفهانی رو دعوت کرد که برای حامله کردن من به خانه مان بیایند. زوج اصفهانی به مدت ده روز به تهران اومدند. ما هر شب، با همدیگه سکس ضربدری میکردم و محمد آب کیرش رو توی کس من خالی میکرد تا من حامله بشم.
اواسط اردیبهشت بود که مطمئن شدم، باردار هستم. پس از ماه ها انتظار، من و صادق به آرزومون رسیدیم. به لطف الهی، من یک دختر به دنیا آوردم، دختری که از نظر ژنتیکی شبیه محمد شده بود. بالاخره رویای من و شوهرم به حقیقت پیوست و ما صاحب یک دختر خیلی خوشکل، باهوش و حرامزاده شدیم.
الان که دارم خاطراتم رو ثبت میکنم، تیرماه 1395 هست. من با تمام وجود احساس خوشبختی میکنیم، به خاطر اینکه مادر هستم و همچنین خانواده و شوهر روشن فکری دارم. من با دیدین خوشحالی دیگران، خوشحال میشم چون حسود نیستم یا به عبارت دیگه بیغیرت هستم. من هرگز به خودم اجازه نمیدم که شوهرم رو از نعمت آزادی محروم کنم و همینطور انتظار دارم که شوهرم، به من آزادی عمل بده و من رو از حق انتخاب محروم نکنه.
وقتی خاطرات گذشتم رو مرور میکنم به این نتیجه میرسم که " خوشبختی یعنی آزادی"
3 notes · View notes
munirorya · 3 years
Photo
Tumblr media
#منافقت جوانی از رفیقش پرسید : کجا کار می‌کنی ؟ گفت: پیش فلانی، پرسید ماهانه چند می‌گیری ؟ گفت 5000 افغانی، باز پرسید همه ا‌ش همین 5000 ؟ چطور زنده ‌ای تو ؟ صاحب کار قدر تو را نمی‌ داند این حقوق تو خیلی کم است !!! آن مرد با شنیدن سخنان دوستش آهسته آهسته از شغلش دلسرد شد و درخواست حقوق بیشتر کرد، صاحب کار هم قبول نکرد و اخراجش کرد قبلا وظیفه داشت، اما حالا بیکار است _زنی کودکی را به دنیا آورد ، زن دیگری گفت : به مناسبت تولد کودک تان، شوهرت برایت چی خرید ؟ گفت هیچ چیز ! گفت: مگر می شود ؟! یعنی تو برایش هیچ ارزشی نداری ؟! بمب را انداخت و رفت ، ظهر که شوهر به خانه آمد، دید که زنش عصبانی است و …. کار به دعوا کشید و تمام. پدری در نهایت خوشبختی است ، یکی می‌رسد و می‌گوید : پسرت چرا برایت سر نمی‌زند ؟ یعنی آن قدر مشغول است که وقت نمیکند ؟! و با این حرف ، صفای قلب پدر را تیره و تار می‌کند این است، سخن گفتن به زبان شیطان. در طول روز خیلی سؤال ها را ممکن است از همدیگر بپرسیم : چرا نخریدی ؟ چرا نداری ؟ چطور این زندگی را تحمل می‌کنی ؟ یا چطور فلانی را تحمل میکنی؟ چطور اجازه می دهی ؟ چی وقت عروسی میکنی؟ چرا عروسی نکردی؟ معاش ماه وار چند داری؟ کلان شدی هنوز زندگی نساختی؟ خارج نرفتی؟ ممکن است هدف مان صرفا کسب اطلاع باشد، یا از روی کنجکاوی یا فضولی و …. اما نمی‌دانیم چه آتشی به جان شنونده می‌اندازیم ! کور، وارد خانه ‌ی مردم شویم و کـَر از آنجا بیرون بیاییم. مُفسد نباشیم لطفاً شَر نندازید به زندگی مردم. واقعا خیلی چیزها به ما ربطی ندارد پس فضولی نکنیم. بیائید در زندگی مردم کاری نداشته باشیم چون شاید یک حرف مان منجر به جدایی و بدبختی دیگران شود. #mmo https://www.instagram.com/p/Caw50r-vMQ_/?utm_medium=tumblr
0 notes