#مادر
Explore tagged Tumblr posts
alirafieiv · 1 month ago
Text
@alirafieiv
کارو به کارگردانی احمد مرادپور فیلمِ بدی نیست اما اگر بازیِ مریلا زارعی نبود چیزی که الان هست هم نمی‌شد. فیلم از نظر تقابلی در سینما و اندیشه فاصله‌ی زیادی با «باشو غریبه‌ی کوچک» بیضایی، دارد و به نوعی رفتارِ نقیضانه‌ی «عروسی خوبان» مخملباف، و «وصل نیکان» حاتمی‌کیا، را پیش گرفته. مسئله اصل بودن یا فیک بودن است. در دنیای مجازی تشخیصِ اصلی از تقلبی سخت شده و تنها علت حضورِ من در این دنیا نیز چنین موضوعی است چرا که حسِ خوبی به این مهم ندارم و احساس می‌کنم دنیای مجازی راهی است برای فرار از واقعیتِ دنیایِ حقیقی. این موضوع که هیچ ربطی به سینماییِ مورد بحث ندارد چنین فکت را می‌رساند که بله من هم یه زمانی فیلمِ مخملباف را به حاتمی‌کیا ترجیح می‌دادم اما در طول زمان بهم ثابت شد که اینگونه نیست و اندیشه‌ی مولف تنها برخواسته از تفکراتش نخواهد بود بلکه دُچارِ هیجاناتِ اجتماعی هم می‌شود. از همین رو احساس می‌کنم موضوعِ «کارو» بهانه‌ی خوبی است برای برتر دانستن پهلوانی به قهرمانی. پهلوانانی که رفتند و برای آرمان‌هایشان شهید شدند و آنها که ماندند و کُشتی گرفتند و قهرمان شدند. تفکرِ بیضایی و مخملباف برپاشنه‌ی قهرمانی می‌چرخد امّا مشخصاً این پهلوانی است که در آثارِ حاتمی‌کیا و فیلمِ مورد بحث دیده می‌شود، البته با همه‌ی نابلدی‌اش و...
youtube
0 notes
hidadecor-ir · 1 year ago
Text
تابلو فرش دستباف گونه ماشینی طرح مهر مادر و دختر که دارای رنگ بندی فوق العاده و طرحی دلنشین بوده و میتواند جلوه خاصی به دکوراسیون خانه شما بدهد.
0 notes
nanibzd-blog · 1 year ago
Text
Tumblr media
خونه یعنی یک جای دنج برای زندگی کردن
یعنی جایی که نور آفتاب فرش دستبافت کاشان رو سایه روشن کنه
یعنی یک استکان کمر باریک از چای و هل
یعنی نشستن کنار پدر و مادر زیر کرسی
خونه یعنی جایی که بنشینی کنار حوض و عطر شمعدونی های بارون زده رو با تک تک سلول های بدنت حس کنی
خونه یعنی جایی که گرامافون بنوازد و با چشمان بسته مدهوش صدای شجریان و ایرج بشیم
خونه یعنی خش خش برگ های چنار کنار حیاط توی پاییز
یعنی بوی خاک نم زده
بوی چوب بارون خورده
خونه یعنی من باشم و پدرم یعنی من باشم و مادرم
کنار هم با بوی اسپند و گلاب
بدون هیچ دغدغه ای چایی زعفرانی با نبات بخوریم
زندگی یعنی همین ...‌..
زندگی عطر ترنجیست که پدر داد... زندگی عطر یاسیست که مادر چید
0 notes
ghelgheli · 1 year ago
Note
for the 3 things that come to mind ask game! شنگول و منگول و حبه انگور
I'm in tears. I'd completely forgotten about this. you are brilliantly correct.
ولی من یشتر شنگولم یا منگولم یا حبه انگور...؟ 🐐
2 notes · View notes
sorooshstudio · 1 year ago
Text
0 notes
tanya-amiriyan · 2 years ago
Text
Tumblr media
1 note · View note
newninicom · 2 years ago
Text
تخت و پارک بهتر است یا تخت کنار مادر؟
به‌احتمال فراوان شما هم به هنگام بارداری وقتی به مراکز خرید سیسمونی یا فروشگاه‌های آنلاین خرید ملزومات نوزاد مراجعه کرده‌اید بین دوراهی خرید تخت و پارک و یا تخت کنار مادر قرار گرفته‌اید و انتخاب برای شما سخت شده است.  همه ما می‌دانیم که برای خواباندن نوزاد در ماه‌های اولیه نیاز به خرید حداقل یک تخت هست؛ اما این که کدام گزینه برای ما مناسب‌تر است چیزی است که در ادامه مقاله به آن خواهیم پرداخت.
برای ادامه مطلب به صفحه  تخت و پارک بهتر است یا تخت کنار مادر مراجعه فرمایید.
0 notes
humansofnewyork · 1 year ago
Photo
Tumblr media
(5/54) “The meaning of our most important words I learned from my mother. 𝘙𝘢𝘴𝘵𝘪: Truth. I never heard her tell a lie. 𝘕𝘦𝘦𝘬𝘪: Goodness. I never heard her gossip. And 𝘔𝘦𝘩𝘳: Love. We were three brothers and five sisters, but she loved us all equally. There were no assigned places at our dinner table. Everyone got their desired portion. While we ate our father would encourage us to debate the events of the day. No topic was off limits: history, politics, even the existence of God. And everyone was encouraged to use their voice. One weekend my father drove us all to visit Ferdowsi’s tomb in the city of Tus. It’s a large tomb. It’s modeled after the tomb of Cyrus The Great. On its face is etched the first line of Shahnameh. The master verse. The cornerstone: ‘In the Name of the God of Soul and Wisdom.’ 𝘑𝘢𝘢𝘯 and 𝘒𝘩𝘦𝘳𝘢𝘥. Soul and Wisdom. The two things that all humans have. With the opening line Ferdowsi does away with all castes and classes. He does away with all religion. He gives everyone a direct connection to the creator. As a young boy I’d memorized hundreds of verses. One of my favorite stories in Shahnameh is when Rostam selects his horse. Rakhsh is the only horse in Iran that can carry Rostam’s weight. Rakhsh has the body of a mammoth. But he's wild, he foams at the mouth. Rostam has to fight to tame him. I was a shy child. But something happens when I read Shahnameh. There’s an epic cadence. The words demand to be spoken. It’s like touching a hot stove. I feel the heat, I feel the pressure. It’s like a sword pierces my body and I have to let it out: ‘𝘙𝘢𝘬𝘩𝘴𝘩 𝘳𝘰𝘢𝘳𝘦𝘥 𝘣𝘦𝘯𝘦𝘢𝘵𝘩 𝘙𝘰𝘴𝘵𝘢𝘮!’ The neighbors would come running to their balconies to watch. Every region in Iran has its own dialect, and I could switch between them. The language is ancient, so I didn’t know the meaning of every word. But I could feel the music. When I mispronounced a word, I knew. As if I’d played a wrong chord. I could almost tell what he wanted. I could almost hear the voice of Ferdowsi himself.”
 معنای مهم‌ترین واژگان زبان‌مان را از مادرم آموختم، راستی، هرگز دروغی از او‌ نشنیدم. نیکی، هرگز غیبت نمی‌کرد و مهر و دوستی. ما سه برادر و پنج خواهر بودیم و مادر همه را به اندازه‌ی مساوی دوست داشت. برای هیچکس جایگاه ویژه‌ای بر سر سفره در نظر گرفته نمی‌شد. هر کسی به میل و اندازه‌ی خود از خوراک سهم می‌برد. هنگام خوردن پدر تشویق‌مان می‌کرد که درباره‌ی رویدادهای روز گفت‌وگو کنیم. هیچ موضوعی قدغن نبود: تاریخ، سیاست، حتا وجود خداوند. و همه تشویق می‌شدند که اندیشه‌های خود را بیان کنند. پدر ما را یک هفته به دیدن آرامگاه فردوسی در شهر توس برد. آرامگاهی بود بزرگ. بسان آرامگاه کوروش بزرگ طراحی شده است. نخستین بیت شاهنامه بر روی سنگ آرامگاه حک شده بود. شاه‌بیت است. پایه‌ و ستون اندیشه‌ و جهان‌بینی ایرانی‌ست: به نام خداوند جان و خرد. دو چیزی که همه‌ی مردمان از آن برخوردارند. در نخستین برگ شاهنامه، فردوسی همه‌ی طبقات اجتماعی را کنار می‌نهد. همه‌ی دین‌ها را کنار می‌نهد. فردوسی به مردمان پیوندی بی‌واسطه با خداوند می‌بخشد. او می‌گوید: هر آنچه در این کتاب است، برای همگان است. در کودکی سد‌ها بیت شاهنامه را به یاد سپرده بودم. از داستان‌های مورد علاقه‌ام در شاهنامه جایی‌ست که رستم اسبش، رخش را برمی‌گزیند. رخش تنها اسبی‌ست در ایران که می‌تواند رستم و جنگ افزار سنگینش را تاب بیاورد. رخش تنی بسان پیل دارد. سرکش است، رستم برای گرفتن و رام کردنش می‌بایست سخت بکوشد. من کودکی خجالتی بودم. ولی زمانی که شاهنامه را می‌خواندم، شور شگفت‌انگیزی مرا فرا می‌گرفت. شعرها آهنگی رزمی دارند. واژگان خواستار خوانش‌اند. همانند دست زدن به کوره‌ای گرم. گرما را حس می‌کنم، فشار را حس می‌کنم. همانند شمشیری که تنم را می‌شکافد و باید آن را فریاد بزنم: از این سو خُروشی برآورد رَخش / وزآن سوی اسب یل تاجبخش. همسایگان شتابان بر روی بام‌هاشان جمع می‌شدند تا شنونده‌ی فردوسی باشند. هر منطقه‌ای از ایران گویش و لهجه‌ی خود را دارد. من داستان‌های شاهنامه را به فارسی و گویش‌های محلی‌مان می‌خواندم. کتاب به زبان پارسی کهن سروده شده است‌، معنای همه‌ی واژگان را نمی‌دانستم ولی آهنگش را حس می‌کردم. اگر واژه‌ای را اشتباه می‌خواندم، درمی‌یافتم. چنانکه گویی نُت موسیقی را اشتباه زده‌ باشی. می‌توانستم به درستی بدانم که او چه می‌خواهد بگوید. گویی صدای دلآویز فردوسی را به جان می‌شنیدم
189 notes · View notes
sayron · 5 months ago
Text
Tumblr media
آزیتا (۱۳) - رزیتا (۵)
من زیر کوهی از عضله که اسم قشنگش رزیتا بود دفن شدم. بدن رزیتا به قدری عضلانی و پهن پیکر بود که منو کاملا در بر گرفت. دستشو برد زیر کمر من و در حالی که کیرم هنوز توی کص کلوچه اش بود و کصش رو به بدن من فشار میداد منو بغل گرفت و به عضلات ورزیده و سفت خودش فشار میداد. من که به سختی نفس میکشیدم فقط می‌تونستم کول های عضلانی رزیتا رو لیس بزنم. بوی عرق سکسی رزیتا توی مشامم می‌پیچید و منو مست تر میکرد. عرقش اصلا تند نبود. به نظر من خوشبو ترین عطر دنیا بود. رزیتا منو توی آغوشش شل کرد و چند دقیقه ای به همون حال توی آغوش رزیتا بودم. کیرم توی کص رزیتا پژمرده شده بود. سرش رو بلند کرد و توی چشمام خیره شد. صورتش توی نور بنفش شب خواب اتاق مثل بلور میدرخشید. من یدفه یادم اومد و گفتم:« رزیتا... راستی آبم... آبمو ریختم توش! 😱»
رزیتا لبخند خوشگلی زد و گفت:« نگران نباش عزیزم... از دیروز PMS بودم و احتمال بارداریم الان صفره 😏...» من که گمونم شکل علامت سوال شده بودم پرسیدم:« PMS یعنی چی؟؟؟...» رزیتا خندید و واسم ذوق کرد. منو توی بغلش چلوند و لبمو بوسید و گفت:« جوجه رنگی خوشگل کردنی من!... یه دوره یا نمیدونم همچین چیزیه که قبل از پریودی دخترا دچارش میشن... یه سری علائم داره...» زدم وسط حرفش و گفتم:« چه علائمی...» رزیتا گفت:« علائمش توی همه یکسان نیست مهرداد قشنگم... من یکم بداخلاق میشم و افسرده و سینه هامم سفت میشه و درد دار میشه!... 😏 راستش علت اینکه امشب هم اینطوری ازت استقبال کردم همین بود... ببخشید... خیلی زشت بود حرفا و رفتارم 🫣» من تا اومدم بگم:« نه این چه حرفیه؟!» رزیتا با ذوق گفت:« ولی تو انگار اکسیر بودی جوجه خوشگلم... کلا حالمو عوض کردی با اومدنت... 🥰... و خب این پسر خوب و ناز باید جایزه میگرفت دیگه!...» من همینجور ماتم برده بود. منظور رزیتا از جایزه چی بود؟... سکس عایا؟... که خود رزیتا صورتش رو آورد جلو و بینی قشنگ خوشگلش رو به بینی من مالید و آروم گفت:« جایزه ات همینه که آبتو بریزی تو کصم! 😈🫦»
اینو که گفت یهو کصش خیس شد و کیر منم دوباره ش��وع به بزرگ شدن کرد و ساقه کیرم خیس شد... رونهای عضلانیش رو به هم نزدیک کرد و پاهای نحیف من بین اون رونهای عضلانی و قطور داشت له میشد. اما چنان در خال لذت بردن بودم که اصلا درد برام معنی نداشت. رزیتا لبشو گذاشت روی لبم و شروع کرد به بوسیدن فرانسوی. عاشق این بوسه هستم. طعم بی نظیر زبون و لبهای رزیتا منو مست کرده بود. بزاقش طعم عسل داشت. کیرم دوباره داشت راست میشد، اما اینبار توی کص گرم و تنگ و خیس رزیتا. وقتی به خودم اومدم که رزیتا داشت دوباره روی کیر من تلمبه میزد. با چنان قدرتی تلمبه میزد که تخت میپربد بالا و پایین و صدای قیژ قیژ تختخواب مثل ریتم زیر صدای ناله و آه رزیتا گوش منو نوازش میکرد. اصلا توی حال خودمون نبودیم. یدفه چشمای رزیتا باز شد و به من خیره شد... زبونش دور لبش می‌چرخید و چشماش خمار شد... انگار بدنش روی جثه نحیف من سنگین تر شد... یدفه از منظره کول و گردن رزیتا چهره ی زیبای یه ملکه عضلانی توی نور بنفش و سکسی اتاق نمایان شد و من شوکه شدم 😱😱😱 آزیتااااااا!!!! 😳😳😳 آزیتا که کاملا روی کمر رزیتا جا خوش کرده بود، در حالی که توی چشمای من زل زده بود، صورتش رو آورد کنار گوش رزی و گفت:« شما دوتا کفتر عاشق... آب منو آوردین سکسیااااا... مگه میزارین آدم بخوابه؟!!!😉🤤🤤🤤» و شروع کرد به خوردن گوش و پشت گوش رزیتا. چشمای رزیتا بسته شد و لبش رو گاز گرفت و گفت:« جوووووووون... مامان کص خوشگلم... زودتر میومدی خب!... » من که پشمام درجا ریخت. انگار آزیتا داشت کصش رو میمالید به کون رزیتا و کیر منم توی کص رزیتا به حد انفجار رسیده بود. آزیتا روی کون دخترش تلمبه میزد و رزیتا روی کیر من!... صدای ناله و آه این مادر و دختر منو داشت دیوونه میکرد. چون یه بار ارضا شده بودم ارضا دوم مدت بیشتری زمان میبرد. صحنه واسه من، سکسی تر از اینم شد. وقتی که رزیتا گردنش رو به طرف راست چرخوند و این دو تا ماده شیر عضلانی شروع کردن به لب گرفتن فرانسوی از هم 😱😱😱 پشماااااااااااااااامممم!
یجوری لبهای همدیگه رو میخوردن که حتی قابل وصف هم نیست. یدفه رزیتا که معلوم بود خیلی خیلی حشری و برانگیخته شده لب مامانش رو ول کرد و شروع کرد به خوردن گردن من از اون طرف آزیتا هم افتاد روی صورت منو شروع کرد ازم لب بگیره. دیگه میتونم بگم من انگار توی دنیای دیگه ای بودم. نمیدونم چند دقیقه طول کشید چون من داشتم از ثانیه ثانیه اش لذت میبردم. یادمه که یدفه مادر و دختر با هم اورگاسم شدن... اونم چه اورگاسمی... برای ۳۰ ثانیه بدن های عضلانی و ورزیده شون میلرزید و من زیر اون توده ی عضله له شدم. اما این پایان ماجرا نبود... من ارضا نشده بودم و کیرم هنوز بزرگ بود.
آزیتا در حالی که کمر و کول های رزیتا رو میلیسید گفت:« اووووووم... باز میخوام... بازم میخواااااام... من کیر میخوام...» یدفه رزیتا از روی کیر من بلند شد... کیرم که در حال انفجار بود مثل انگشتی که از توی دهن با فشار به داخل لپ میاد بیرون « لاپی» کرد و در اومد. من یه لحظه بدن این دو تا مادر و دختر رو دیدم و ماتم برد!... اووووو مااااااای گاااااااااد 😱🤯 مگه میشه اینقدر عضله روی بدن یه زن و دختر!!!! آزیتا که کصش مثل همیشه باد کرده بود سریع نشست روی کیر من و کیرم یه باره تا اعماق کصش رو در نوردید... یه جوری آزیتا گفت:« آآآاااااخخخخششش» که کمرم لرزید. رزیتا برگشت و با کص مبارک خودش که بوی بهشت میداد یدفه نشست روی صورت من... من که نمیدیدم اونا با هم چیکار میکردم ولی صدای بوسه های فرانسوی و آه و ناله همزمان شون بلند شد. و من خوردنی ترین خوردنی دنیا توی دهنم بود. به کص کلوچه ای ۱۸ ساله که مزه ی عسل میداد... 😋😋😋 فقط یکم مشکل تنفس داشتم که اونم رزیتا با کمی تکون خوردن روی صورت من حلش کرد.
شاید باورش براتون سخت باشه ولی ارضا شدن من نیم ساعت طول کشید... واسه خودمم باور کردنی نبود!... توی این مدت آزیتا و رزیتا هر دو اورگاسم شدم و سر انجام هم آب من این بار توی کص تپل آزیتا پمپ شد.
29 notes · View notes
west150 · 1 year ago
Text
-Mother, what is freedom?
-Freedom is a precious thing
-So we can't buy it?
-They do something that costs our lives!
(Maram al-Masri)
مادر، آزادی چیست؟/ آزادی چیزی گران‌بهاست/پس ما نمی‌توانیم آن را بخریم؟ / آن‌ها کاری می‌کنند که بهایش، زندگی‌مان باشد.
39 notes · View notes
stephaneparede · 2 months ago
Text
Tumblr media
ست که در غرب صدای زن ایرانی شنیده شود»
شیما کلباسی، شاعره ایرانی مقیم آمریکا، گزیده‌ای از اشعار زنان شاعر معاصر ایرانی را گردآوری کرده است.
این مجموعه اشعار ۷۰ شاعر زن ایرانی را در بردارد. این تنها مجموعه‌ای است که هم اشعار شاعران درون ایران و هم مهاجران نسل اول و دوم را در بر می گیرد. تعدادی از این شاعران در خارج از ایران به دنیا آمده‌اند و یا پدر و یا مادری غیرایرانی دارند. اشعار این مجموعه به زبان انگلیسی نوشته و یا ترجمه به انگلیسی شده است.
به همین بهانه، رادیو فردا با شیما کلباسی، گردآورنده این مجموعه به گفتگو نشسته و انگیزه‌های انتشار این کتاب را از وی جویا شده است.
شیما کلباسی: همان طور که می‌دانید در کشور ما زنان حق چندانی ندارند، چون جامعه مردسالار ما سعی کرده است فردیت زنان را خفه کند.
من گردآوری این کتاب را در سال ۲۰۰۳ آغاز کردم و هدفم این بود که بتوانم تا جایی که امکان دارد شعر زنان ایرانی که یا در ایران زندگی می‌کنند و یا در مهاجرت هستند و بعضی از آنها اصلا در ایران به دنیا نیامده‌اند، ولی از پدر یا مادر ایرانی هستند و اشعار آنها بیشتر به انگلیسی است، کنار هم قرار دهم و به خوانندگان مشتاق ارائه دهم تا آشنایی بیشتری با جمعی از این شاعران پیدا کنند.
رادیو فردا:‌خانم کلباسی! مراحل گردآوری این کتاب را توضیح دهید و این که روند آن چگونه پیش رفت؟
مسئله بزرگی که من به عنوان ویراستار و بعضی اوقات مترجم با آن روبه‌رو بودم، این بود که تماس گرفتن با اکثر شاعرانی که در داخل ایران زندگی می‌کنند بسیار دشوار است و برای چاپ آثارشان حتماً باید اجازه آنها را داشت.
به همین علت من با خانم پوران فرخزاد تماس گرفتم و از طریق او توانستم اجازه این شاعران را به دست آورم و آثار آنها را در این مجموعه بیاورم.
اسم کتاب چیست؟
اسم این کتاب «شعر زنان ایران» است و در ارتباط با اشعار معاصر شاعران زن ایرانی.
شما در کتاب خود آثار ۷۰ شاعر زن ایرانی را کنار هم قرار دادید و ترجمه کردید. در مورد انتخاب این ��فراد و آثار آنها توضیح دهید؟
من سعی کردم آثار شاعرانی که کمتر شناخته شده هستند و یا یکی از گروه‌ها ی شاعرانی که به شعر علاقه دارند و در داخل یا خارج از ایران کسی با آنها آشنایی ندارد، کنار هم بیاورم. البته بیشتر پسند اجتماعی و شخصی خودم بوده است تا این که به دنبال اسامی بزرگ بوده باشم.
از نظر شما انتشار کتاب «شعر زنان ایران»، با توجه به این که کتاب به انگلیسی هم ترجمه شده است، چه بازتابی در میان شعرخوانان و کتابخوان‌های خارجی پیدا خواهد کرد؟
من شخصاً امیدوار هستم که بازتاب خوبی پیدا کند، چون قبلاً هم یک مجموعه دیگری به بازار ارائه دادم که نام آن «هفت شهر عشق» بود.
کتاب «هفت شهر عشق» در بر دارنده اشعار شاعران زن ایرانی از سده‌های میانه تا دوران معاصر بود و همه این اشعار را هم به فارسی و هم به انگلیسی در این کتاب آورده بودم . ناشر آن آمریکایی بود و تا آنجایی که اطلاع دارم بسیار مورد استقبال قرار گرفت.
کتاب «شعر زنان ایران» هم چند روز است که به بازار آمده و من امیدوار هستم که مورد استقبال قرار گیرد به خصوص در غرب، چون بسیار مهم است که صدای زن ایرانی شنیده شود و خواننده با این اشعار و حرف‌های زنان ما آشنا شوند.
شما در کتاب خود به آثار شاعره‌های معاصر پرداخته‌اید. فکر می‌کنید ظرفیت و موقعیت شاعران زن ایرانی در حال حاضر چگونه است و چه چشم‌اندازی برای آنها متصور هستید؟
من بسیار امیدوارم که شاعران زن ایرانی بتوانند جایگاهی که واقعاً لیاقت آن را دارند به دست آورند و افراد بیشتری در سراسر جهان بتوانند با کار زنان ایرانی آشنا شوند. در هر صورت زنان ایرانی به هر طریقی که شده حرف خود را می‌زنند.
2 notes · View notes
confessxcheese4tcc · 2 months ago
Note
من اگه این جاکشی رو که خودشو زده جای من و هی داره کصشر می‌فرسته برا این و اونو پیدا کنم، حتمااا ننشو میگام مادر ج*ندرو
-لیلا
CONFESSION #746
2 notes · View notes
mehrdad278824 · 3 months ago
Text
Tumblr media Tumblr media
بازیگر جذاب & مادر خوشگل بالیوود ایشوریا رای.
2 notes · View notes
urdu-poetry-lover · 3 months ago
Text
گلے میں طوق کو زنجیر سمجھنا چھوڑو
ہر محرومی کو تقدیر سمجھنا چھوڑو
تم اگر حق بھی نہ لے پاؤ تو پھر بہتر ہے
ہاتھ میں لوہے کو شمشیر سمجھنا چھوڑو
جو سمجھتے ہیں کہ معراج فقط مسند ہے
ایسے لوگوں کو بھی تم پیر سمجھنا چھوڑو
تم اگر گھر کی حفاظت بھی نہیں کر سکتے
در و دیوار کو جاگیر سمجھنا چھوڑو
اپنی ماں جیسی زمیں کا جو اگر سودا کیا
شِیرِ مادر کو بھی شِیر سمجھنا چھوڑو
تم اگر خود کے مسائل کا بھی نہ حل لا پاۓ
خود کو پھر ماہرِ تدبیر سمجھنا چھوڑو
خود کو بہلاؤ نہ تم جھوٹی تسلی سے کبھی
تم ہر اک عکس کو تصویر سمجھنا چھوڑو
اپنے مطلب سے بھی ملتے ہیں رضا لوگ یہاں
ہر گلے لگتے کو دلگیر سمجھنا چھوڑو
سید محتشم رضا
3 notes · View notes
urlocalzosha · 8 months ago
Text
امروزم بدک نگذشت.
ساعت چهار صبح خاله‌م با بچه هاش رسیدن اینجا.. من نمیدونم چطوری خسته نمیشن واقعا.
یه خاله دیگه م هم با همه بچه هاش اومد. (جز یه دخترخالم که کلاس داشت..) جالبه هیچکدوم نمیدونستن اون یکی قراره بیاد.
سر میز از نوه خالم پرسیدم اومدیم کجا، مامانش زیرلبی گفت بگه طالقان. چی گفت؟ اومدیم طالبان👍🏻
بخاری رو هم که دید گفت : این چی چیه؟
+ بخاریه.
- توش جیش میکنیم؟
+ نه.
- چرا.
بعد صبحونه رفتم در پشتی رو باز کردم، جلوش یه جوی خوب داره. بچه ها نشستن لبش و بازی کردن. بماند آب پاش پلاستیکی یکیشون افتاد و آب بردش کلی دویدیم پیداش کنیم که گریه ش رو تموم کنه.. خوشحال شد.
کلی سنگ پرت کردیم تو آب، گل گذاشتم روی موهاشون، بهشون خوش گذشت. خوشحالم.
(باید مشکلات خشممو با پرت کردن سنگ تو آب از بین ببرم)
نهارو همه کنار هم خوردیم. (کل سینی گوجه ها قبل پخت چپه شد رو زمین، برشون گردوندیم یه گوجه دیگم بعدش افتاد عالیه)
از نوه خالم پرسیدم به کی رای میدی؟ گفت : من به تو رای میدم. به (اشاره به دخترخاله هام) شما هم میدم به همه رای میدم.
کاش تو زندگیم همین شکلی ساده باشم.
بعدم همه یکم استراحت کردن و به اجبار یک دوست عزیز فرستادنمون جهت رای دادن. تو این گرمای سگ پز سگ میره بیرون آخه؟ از بینمون ۴ نفر رای دادن کلا. منم فقط کاغذشو انداختم تو صندوق، خودم رای ندادم.
حالا تو ماشین :
مادر : حالا تو به کی رای دادی؟
(پدرجان موقع رای دادن کاغذشو قایم کرد گفت نمیخوام رای منو ببینین)
پدر : دزد بزرگ.
به این ترتیب وقتی مادرجان منظورشو فهمید دعوا شد.
برگشتیم خونه یکم میوه خوردیم و استراحت از اونجایی که همه خسته راه بودن..
به باغ مادربزرگم هم سر زدیم و چندتا آلبالو چیدیم، یه گل جدید دیدم. خیلی جزئیات داشت و انگار وسط برگای ریزش یه مرکز کاج شکل کوچیک داشت . اکثر فامیل برگشتن خونه هاشون و امیدوارم سالم رسیده باشن چون چند دقیقه پیش چنان رعد و برقی شد که کرک و پرام ریخت..
رفتیم لب یه رودخونه که پشت باغ بود، خیلی پر آب بود و یه خانواده نزدیکش نشسته بودن. سنگ پرت کردم تو آب که البته تو کفشام کلی آب رفت..
وقتی بقیه رفتن ما هم با یه خاله و داییم رفتیم سه تا روستا رو دیدیم، مرجان، نساء اولیا و جوستان.
برگشتیم خونه. دوباره در پشتی رو باز کردم یکم نشستم تو لب آب پاهام خنک شد کلی هم آرامش گرفتم.
واکنش صا��قانه یه بنده خدایی که ته جوی وایساده درحال خوردن آب :
اون بنده خدا تا ابد :
یکم از آسمون آبی فیض بردیم و برگشتیم تو.
امروز صفحه جدیدی از بولت ژورنالم درست نکردم.. فردا هم برمیگردیم تهران.
بدرود.
Tumblr media
جوجه رو نگاه آخه، پسرخالمه :>>
5 notes · View notes
30ahchaleh · 5 months ago
Text
Tumblr media
Once Upon a Time
...in Hollywood
(2019)
Tumblr media
ـ🤗وُیییی یه فیلم خوب گردویییی🥰ـ
از پوست اول و دوم تا مغز و عصاره ش همه با کیفیت متناسب هر سلیقه ایییی
حالا هر سلیقه ای که نه ، ولی خب دیگه😋ـ
با این حال میخوام این نوشته رو تقدیم کنم به اونها که فندوق🌰 دوس دارن😜ـ
با مدرک سکانسی و استدلال گفتاری خواهم گفت که این فیلم گردویی ست 😅ـ
مثل همیشه هم شیوه ای از تحلیل را ارائه میدهم که فیلم را مال خودم بکنم اما اعتبارش مال کارگردان و نویسنده فیلم😜ـ
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
Tumblr media
deCODING
برای ��مز گشایی فیلم ، قبل از دیدن
- اول
Charles Manson
خلاصه وار بیوگرافی "چارلز منسون" را در ویکی‌پدیا بخوانید
- دوم
Sharon Tate
خلاصه وار بیوگرافی "شارون تیت" را در ویکیپدیا بخوانید
- سوم
Once Upon a Time
. . . in Hollywood
را ببینید
و در آخر
ask yourself
از خود بپرسید
چرا کارگردان چنین پایانی رقم زد؟
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
⚠️Spoil
خطر اسپوپل ⚠️ وجود دارد
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
پوسته ی اول
میتوانید لذت ببرید از فضا سازی آن دهه آمریکا و روابط مردمش تا مسائل خوش تیپ ها و خوشکل های هالیوودی
همینطور یادی کنید از سکانس های معروف آن دوران و حال کنید از سگ حرف گوش کن و مرام و معرفت صاحبش و چند شمه ای از اکشن و دلهره و اینجور چیزها … ـ
پوسته ی دوم
Tumblr media
میتوانید چشمی تر کنید از این واقعیت که هرچیزی دوام و دورانی دارد
از نبوغ و جوانی و زیبایی چهره و اندام گرفته تا شغل و روابط دوستانه و عاشقانه
این افول ها مرگ های کوچک چاره ناپذیری هستند تمرینی ، قبل از آن مرگ اعظم
اگر فکر میکنید نمیتوانید سر قبر جسمتان اشک بریزید میتوانید سر گور این داشته هایتان در گذشته ، بغض کنید
اگر هم سن تان کم است
پانزده سال دیگر سرنوشت رام کننده‌ی اسب و اریک دالتون ها میشود آخر کار شما ، حتی اگر به تناسب شرایطمون واسه ی خودمون مثلا والت دیزنی باشیم یا بخوایم بشیم
اما غصه نخورید ، چرا ؟
چرا ، در مغز این فیلم نهفته است
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
مغز این فیلم
با یک نگاه سرسری به دنیای واقعی متوجه چهار حالت رویدادی میشویم که دو به دو در تقابل یکدیگرند
یک و دو _ زیبای ها و زشتی های دنیا
سه و چهار _ خوشی ها و نا۱خوشی های دنیا
هر کدام از این چهار حالت زیر مجموعه های خود را دارند ، از خـُرد تا کلان
.
خدایی و کارگردانی کردن
فکر کردن به باز طراحی دنیا با قوانینش از پایه و اساس اگر نگوییم غیر ممکن است حوصله سر بر است پس اکثر "رویا پردازان اندیشمند" به جای آن کار به اصلاح دنیا بنا به سلیقه شان دست به کار میشوند
اگر نویسنده و کارگردان این دنیا بودید چه اصلاحاتی انجام میدادید؟
همانطور که گفتم کارگردان چون قصد ساخت دنیای کاملا جدید را ندارد اصلاحات انجام میدهد آنهم فقط در قسمت زشتی های این دنیا
چرا که سه تای دیگر را لازمه ی یک فیلم جذاب میداند
پس
شر زشت خوی در دنیای کارگردان فقط در حد نطفه و نیت موفق است ، زشتی در مرحله تولد و عمل شکست میخورد
.
کشتن یک کودک ۸ماه در شکم یک مادر ۲۶ساله آنهم با ضربات متعدد چاقو بر پیکرش وقتی دارد التماس میکند لااقل کودکم را نکشید ، در دنیای واقعی جزو زشت ترین رخ داد هایی هست که بارها تکرار شده است
.
در دنیای آقای "کوئنتین تارانتینو" خانم "شارون تیت" نه تنها زنده میماند بلکه آب از آب در دلش تکان نمیخورد ، همینطور دوستان او و دیگر کشته شدگان به دست خانواده "چارلز منسون" از مرگ دلخراش نجات پیدا میکنند تازه در انتهای فیلم میبینیم درب کار جدیدی برای "ریک دالتون" در خانه ی "رومن پولانسکی" باز میشود
به قول سعدی
خدای ار به حکمت ببندد دری
گشاید به فضل و کرم دیگری
درون حکمت دنیای فیلم کارگردان ، زشتی جا ندارد
.
این است چرایی چنین پایانی برای فیلم
اما این همه ی یک فیلم گردویی نیست
به قول آقای "ووپی"
حرفم تموم نشده لطفا نتیجه گیری نکنید
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
عصاره ی مغز فیلم
در این فیلم بسیار بسیار بسیار زیر پوستی یک ایده قدیمی برای قابل قبول دانستن ذهن بشر برای وجود زشتی ها در این دنیایی که فرض میکنیم یا مطمعنیم کارگردانی دارد ، جذاب و حرفه‌ای دیده میشود
و آن این است
این دنیایی که ما واقعی میپنداریم در اصل یک ابر فیلم است که در آن بازیگران نقش منفی سعی در درست انجام دادن نقششان را دارند
البته این بدان معنا نیست که این ایده دستاویزی شود برای براعت مجرمین چراکه "نقش مثبت" ها هم اگر بخواهند نقش خود را درست انجام دهند باید در صدد مجازات مجرمین همت کنند اما با این تذکر که چه چیز در شأن‌ و منزلت یک نقش ِ مثبت هست که قرار است زیبایی خلق کند و نه باز زشتی
.
توجه کنید این فقط یک ایده قدیمی است نه حقیقت
به قول حافظ
تو پسِ پرده چه دانی که ، که خوب است و که زشت
.
این ایده ، ایده ی خدا دوستانی هست برای توجیه وجود آنچه زشت میدانند تا اینچنین وکیل مدافع خدا بشوند و با این برهان قصد تبرئه کارگردان را بکنند
انصافا برهان قوی هست که به ذهن مینشیند اما به دل نه مگر آنکه "مرگ اعظم" پایان کبوتر نباشد
یعنی این دنیا ابر سریال باشد نه ابر فیلم🤪ـ
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
ادیان ابراهیمی و برهان آنها برای ��جود زشتی
امروزه دیگر ایده ی ادیان ابراهیمی(یهودی،مسیحی،اسلامی) با آن لغتنامه واژه هایشان برای ذهن های علم دیده نه تنها جذاب نیست بلکه قابل قبول هم نیست
مگر آنکه به معادل سازی اصطلاحاتشان با جهان بینی بشر قرن۲۰ی تلاش کنند
.
عرفانی ها از شرق تا غرب برای معادل سازی کارشان ساده تر است چراکه از ابتدا با ایهام و استعاره و در لفافه و اینجور تکنیک ها سخن میگفتند
.
ایده پردازان باستان با طرح آفرینش چند خدایی بجای زور زدن برای وکیل مدافع بودن ، بیشتر تعلیم سرباز بودن برای خدای خیر و زیبایی را در ذهن رشد میدادند
که امروزه فرقه های شیطان پرستی آبدیت انحرافی همین طرز فکرند که میپندارند خدای شر قوی تر است و در نهایت پیروز میدان پس بهتر است سرباز او باشند
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
قایقی (فیلمی) خواهم ساخت
جناب تارانتینو در مصاحبه هایش متذکر شده است که کشته کشتار در جامعه نتیجه فیلم های بکش بکش نیست اما رندانه در فیلمش میگوید که قطعه ای از آن میتواند باشد
Tumblr media
او به درستی در لابه‌لای فیلم ما را متوجه پیچیدگی به وجود آمدن زشتی میکند که گه گاه میتوان جلویش را گرفت حتی با خلق زشتی ایی دیگر
Tumblr media
اما این را راهکار ، با وجود ابر پیچیدگی دنیا نمیداند پس لاجرم به آن ایده قدیمی که گفتم احتیاج دارد تا لااقل تخم این موضوع را در ذهن بکارد که کینه ای روحی روانی از نقش منفی ها به دل نداشته باشیم و فقط نقش خود را خوب بازی کنید
چرا که بشر میتواند با اصلاح قوانین مبتنی با واقعیت اکنونش و نه توهم یا واقعیت های خیلی دورش ، جهانی بسازد که زشتی و زیبایی بنا به میزان پایبندی اش به آن قوانین متولد شوند
تدبیر و تقدیر
حال در کنار این تدبیر (قانون)، این ایده قدیمی میتواند معجون خوابی باشد برای استراحت لازم شبانه تا آسوده بخوابیم که یکی (کارگردان) بیدارست و با تقدیر(فیلمنامه) دارد هوای کار ما را
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
حال با توضیح سکانس ها در زیر گفته های بالا واضح تر میشود
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
اول
Tumblr media
همین سکانس کافیست تا اثبات شود که کارگردان برای ارائه مفهوم چه زیرک و خوش ذوق است همان رندی خودمان اگر من میگویم فیلم گردویست او لابد میگوید "یو آر" یست
.
پنج مترجم که برای این فیلم زیرنویس درست کرده بوده‌اند را خواندم هیچ کدام به این موضوع اشاره نکرده بودند
.
در زیرنویس میشود توضیح داد تا هم معنا رسانده شود هم خوش ذوقی در زبان های دیگر تا خواننده خودش به "مفهوم" برسد
اما در دوبله نه
آن موقع باید درست ترین مفهوم با کمی ذوق قاطی شود
برای این جمله به نظر من میشد اینطور گفت
چونکه ، یک روح اند در دو بدن
بهتر است واژه های "خب" و "به نوعی" فدای مفهوم بشوند که مدت زمان گفتن جمله هم درست از آب در بیاید
اما دوبله ای که شنیدم متاسفانه اینطور نبود
پس برای بهتر دیدن فیلم به گیرنده ذهن خود دست بزنید و نه تلوزیون خود چونکه "یوآر" یست
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
دوم
Tumblr media
یک "چیزی" ، یک "من دیگری" در وجود ماست که "سعی" میکند دوست ما باشه نه آنکه علامه ده هست اما سعی‌ش را میکند در شرایط سخت نجاتمان دهد
اگر چنین دوست‌ی در خود احساس میکنید هرگز رهایش نکنید به هیچ قیمتی چراکه در سکانس های دشوار بازی زندگی لازمش داریم
یکی از سخت ترین اجرا ها در صحنه زندگی مواجه با "پایان" در هر چیزیست با روحیه ریک دالتون‌ـی نمیتوان از پس این سکانس ها برآمد احتیاج به روحیه دوست خوب بدل کاری در درون است همچون کلیف بوث که تلاشش را میکند اما پس از جمع بندی جوانب "اگر" پایانی در کار بود "منصافه میدادند" و پذیرا میشود
.
این دوست جنگ دیده به آن پختگی رسیده است که برای پرهیز از درگیری و حتی کشتن تمام سعیش را میکند اما "اگر" نشد حتما چاره ای دیگر نبود
و چیزهای دیگر که بعدا در مورد این دوست خواهم گفت
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
سوم
دوش دیدم که ملایک دَرِ میخانه زدند
گِلِ آدم بِسِرشتَند و به پیمانه زدند
ـ . . . ـ
جنگِ هفتاد و دو ملّت همه را عُذر بِنِه
چون ندیدند حقیقت رَهِ افسانه زدند
واقعا کاش میشد فهمید پشت اون "در سبز" چه خبره
شک نداشته باشین که اگر کارگردان میخواست فقط هجو در هالیوود را نشان بدهد یک شعر بی سر و ته و خنده دار مسخر را جایگزین این شعر میکرد پس باز you are یک تیر و دو نشان زده است
روی پرده و ظاهر ، هجو
پشت صحنه و باطن ، جلب توجه بیننده به "پشت" آنچه هست میباشد
چراکه "حتما" خبری اون پشت‌مشتا هست
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
Tumblr media
حتی انتخاب اسم "دالتون" به قصد بار منفی آن انتخاب شده است اما تاثیرش را ندارد چون ذهن ما "اریک دالتون" را فرای اسم ظاهریش دارد نگاه میکند
اما نقش های منفی تاثیر دارند چون ذهن ما دوست دارد به آن نقش ؛ واقعی تر از نقش نگاه کند
پس
🙊 🙉 🙈
آنچه به مرور میخوانیم میشنویم میبینیم در ما ته نشین میشود آتش زدن را در فیلم یاد گرفته ایم اما در فرای فیلم هم استفاده میشود و اصلا میخواهیم استفاده کنیم ری‌اکشن فیلم های پلی‌بوی در همین است و رزمی در چیز دیگر و هر ژانری ری‌اکشن مخصوص خود را فرای فیلم تولید میکند
.
قبول است که کارگردان به درستی در مصاحبه هایش خود را از عامل "اصلی" مثلا کشتار در مدارس آمریکا تبرئه میکند به خاطر قانون خرید و نگهداری اسحله در آمریکا اما چقدر "فرعی" را منصافه در ذهن باز میگذارد
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
چهارم
Tumblr media
وقتی دالتون آلمانی ها را آتش میزند چندان برای ما هیجان به ارمغال نمیآورد چون ذهن ما واضحِ واضح میداند یک فیلم داخل فیلم است اما در انتهای فیلم صحنه های اکشن را هیجانی تر دنبال میکنیم چون ذهن ما کمی واقعی تر صحنه را درک کرده ، در واقعیت دیگرمان مثلا زندگی عکس‌العمل‌مان فرق دارد البته بنا به ذهن هر کس
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
پنجم
ادامه در پست بعدی . . .
😅
.
.
.
4 notes · View notes