#خواهری
Explore tagged Tumblr posts
Text
Equality Anthem by Iranian Women
youtube
This song is called sorood-e Barabari (سرود برابری) or equality Anthem. You can find it on both Spotify and SoundCloud. Different parts of it came to life and was put together along the years (2005 to 2011) by different feminist poets and musicians. With the recent women revolution in Iran the anthem was revisited and sang. The video on the song is a mix of footages from Iranian women inside and outside of Iran.
Lyrics:
«جوانه میزنم
به رویِ زخمِ بر تنم
فقط به حکم بودنم
که من زنم، زنم، زنم
I will bloom from the wound on my body
[The wound that is there] because of who I am,
because I'm a woman, a woman, a woman
چو هم صدا شویم و
پابهپایِ هم رویم و
دست به دستِ هم دهیم و
از ستم رها شویم
If we raise our voices together,
if we walk together,
if we take each other's hands,
we will get rid of oppression
جهانِ دیگری
بسازیم از برابری
به همدلی و خواهری
جهانِ شاد و بهتری
We will build another world with equality
A happy and better world
out of empathy and sisterhood
نه سنگ و سارها
نه پایِ چوبِ دارها
نه گریههایِ بارها
نه ننگ و خوارها
No stoning, no gallows,
no repeating cries and tears,
no shame and disgrace
جهانِ دیگری
بسازیم از برابری
به همدلی و خواهری
جهانِ شاد و بهتری
We will build another world of equality
A happy and better world
out of empathy and sisterhood»
#iran#Youtube#mahsa amini#iran protests#iran revolution#iranian#human rights#feminism#violence against women#women's rights#women#muslim women#womenempowerment#women life freedom#music#anthem#revolution song#feminist anthem#feminist#intersectional feminism#misogyny#sisterhood#poemas#peotry
111 notes
·
View notes
Text
0 notes
Text
سالن آرایش حجاب تهران : و چنان به مرد بیچاره چسبید که گویی می خواست آغوش خالی را از عشق و ترحمی که روح کودکانه را در بدن کوچکش جاری کرده بود پر کند. این آرامشی بود که آقای توماس میخواست و برای چند لحظه او را روی قلب گرسنهاش گذاشت و لالایی هندوستانی میخواند، در حالی که چند قطره اشک آهسته بر سر زرد میریخت. رنگ مو : مثل آنهایی که سالها زیر دست هندیها پنهان شده بود. گل ها. در حال حاضر به نظر می رسید که او از گذشته شادی که نامه های قدیمی او را به آن برده بودند، بازگشته است. چشمانش و رزی را نیز با دستمال بزرگ ابریشمی بنفش پاک کرد و چند بوسه بسیار سپاسگزارانه روی گونه های داغ فشار داد، دوباره با خوشحالی گفت: "خدا رحمتت کند. سالن آرایش حجاب تهران سالن آرایش حجاب تهران : فرزند، این کار برای من خوب شد! اما اجازه نده که ناراحتت کند، عزیز؛ همه چیز را فراموش کن و به هیچ کس نگو که من چه احمق قدیمی احساساتی هستم.» "من واقعا هرگز این کار را نمی کنم! فقط وقتی برای بچه های کوچولوی بیچاره متاسف شدی، بگذار بیام و تو را نوازش کنم. آنها همیشه باعث می شوند مردم احساس بهتری داشته باشند. لینک مفید : سالن آرایشگاه زنانه و من آنها را دوست دارم، و حالا که مردم عزیزم دور هستند، هیچ احساس�� نمی کنم." پس هر دو وقتی که دلها از حسرت غایبان سنگین شده بود، برنامه ریزی کوچکی کردند تا به یکدیگر دلداری بدهند، و در دروازه کوچکی از هم جدا شدند. سالن آرایش حجاب تهران : هر دو بسیار شاد و سریعتر از همیشه دوستان. رزی در حالی که صبورانه روی صندلی عریض پنجره ورودی نشسته بود و با صبر و حوصله روی صندلی عریض ورودی پنجره نشسته بود و صدایی در اتاق سیسیلی نشان می داد که او بیدار است، به او پیشنهاد صلح داد. لینک مفید : سالن آرایش در سعادت آباد با این حال، قبل از اینکه این اتفاق بیفتد، باتن بیچاره خودش به خواب رفت، در حالی که در سکوت خانه آرام شده بود، - چون همه در حال چرت زدن بودند - و خواب دید که آقای دوور ایستاده و رنگین کمان را بالای سرش تکان می دهد، در حالی که چندین خدای هندی و سه دختر کوچک. دست در دست هم دور او می رقصیدند و با آهنگ "زنگ دور یک گل سرخ" می رقصیدند. سالن آرایش حجاب تهران : خمیازه بلندی او را بیدار کرد و سیس از در بیرون او را نگاه می کرد تا ساعت از مد افتاده در محل فرود ببیند ساعت چند است. کودک به هم ریخت، سرگیجه و سنگینی چشم داشت، اما به قدری مشتاق لذت بردن بود که وقتی گردنبند را زیر نور آفتاب می چرخاند، وقتش را از دست نداد و گفت: "دیدن! این برای شماست، اگر آن را بیشتر از تیلههای رعد و برق دوست دارید. لینک مفید : سالن آرایش ارکیده جردن همانطور که کوزین پنی آن را که قرار بود بپوشید میگوید.» "چقدر دوست داشتنی! بچه از کجا گرفتی؟» سیس در حالی که بیدار بود به یکباره گریه کرد و به سمت لیوان دوید تا اثر زیور جدید را روی گردن سفیدش امتحان کند. آقای توماس عزیزم آن را به من داد. بکی در حالی که دختر ظریف را با نگاه و حرکتی نیمه خواهری، نیمه مادری، کاملاً دوست داشتنی و سپاسگزار در آغوش گرفته بود. سالن آرایش حجاب تهران : پاسخ داد و وقتی سیب هایمان بیایند، به راه آهن نیاز نداریم تا آنها را به تو برسانیم، عزیزم. . هنگامی که امیلی به اتاق خود رسید، متوجه شد که کره و سیب همه سوغاتی های فروتنانه ای نیستند که در ازای بسیاری از هدایای راحت به کل خانواده ارائه می شود. روی میز، در یک جلد زیبا از پوست درخت غان، چند تا از بهترین شعرهای بکی که به زیبایی کپی شده بودند. لینک مفید : سالن آرایش هما سعادت آباد قرار داشت، همانطور که امیلی ابراز تمایل کرده بود که آنها را نگه دارد. و دور حجم روستایی، مانند حلقهای از طلای سرخ، بافتهای بزرگ از موهای بکی، با روبان آبی کمرنگی که برای خرید آن چهار مایل پیادهروی کرده بود. بسته شده بود تا هدیهاش به بهترین شکل به نظر برسد. البته آغوشها و بوسهها و تشکر و کلمات محبتآمیز بیشتری وجود داشت. سالن آرایش حجاب تهران : قبل از اینکه امیلی بالاخره خودش را به خواب برد تا یک جعبه کریسمس را طراحی کند، که اگر بتو��ند آنها را پیدا کند، باید تمام آرزوها و خواستههای کل خانواده را تامین کند. صبح روز بعد آنها از هم جدا شدند. اما اینها دوستان تابستانی صرف نبودند، و چشم همدیگر را از دست ندادند، اگرچه راههایشان بسیار از هم دور بود. لینک مفید : سالن آرایش عسل شفیعی امیلی تجملات جدیدی برای آوردن لذت بیشتر به زندگی پیدا کرده بود، دارویی جدید برای تقویت روح و بدن. و در کمک به دیگران به طرز شگفت انگیزی به خودش کمک کرد. سالن آرایش حجاب تهران : بکی پیوسته راه وظیفهاش را ادامه داد، تا زمانی که خانه آزاد شد، پسرها به تنهایی میتوانستند در مزرعه کار کنند، دختران به اندازه کافی بزرگ بودند که جای او را پر کنند.
لینک مفید : سالن آرایش زنانه در پونک و مادر خوب حاضر بود سرانجام در میان فرزندانش استراحت کند. سپس بکی خود را به تدریس سپرد، وظیفه ای نجیب، که برای آن به خوبی برآمده بود، و در آن هم سود و هم لذت می برد. سالن آرایش حجاب تهران : زیرا گله خود را در امتداد مسیرهایی هدایت می کرد که سنگ های مانع را از آن ها برمی داشت. و همچنین برای خودش او شعر خود را در زندگی خود قرار داد و از آن "آهنگی شیرین بزرگ" ساخت که در آن زیبایی و وظیفه به خوبی قافیه شده بود. لینک مفید : سالن آرایش هلن تهرانپارس که دختر روستایی تبدیل به زنی مفیدتر، محبوب تر و محترم تر از آن شد که برای شهرت بخواند. هرگز راضی نمی کند بنابراین هر گیاه نمادین در جای خود ایستاد و زندگی تعیین شده خود را سپری کرد. سالن آرایش حجاب تهران : همانطور که یقه دندانهای کوسه دور گردن چاق او یا بادبزن بزرگ ژاپنی در دستش بود. «بله، ما ساعت پنج چای می خوریم. بیا و روشنش کن من فنجان های کوچک را مخصوص تو سفارش دادم.
0 notes
Photo
به نام خواهرت به کام خودت از این پیج خرید کن 😍 . @chameh_gallery @chameh_gallery . از تجربه خواهرانگی برامون بنویسید 😄 . . #خرید_خواهر_جونیم #خواهری #خواهرانه👭 https://www.instagram.com/p/CDyOqOmA7Xu/?igshid=1m5rpdxu4rs94
0 notes
Video
قسمت دوم : #خانواده #خانواده_عشق #خانواده_من #پدر #پدر_پسر #پدر_دختری #پدر_مادر #پدرانه #پدرم #مادر #مادر #مادرانه❤️ #مادرم #مادری #مادرانه #خواهر #خواهری #خواهرانه #خانواده #خواهر_برادری #برادر #ایرانی #سوئد #پسرم #ایران #امنیت #اجتماع #جامعه https://www.instagram.com/p/BsGyCEXCiH9INxRS8cANhpUilOoGVXnQ4PBU5o0/?utm_source=ig_tumblr_share&igshid=wg5iafult7rt
#خانواده#خانواده_عشق#خانواده_من#پدر#پدر_پسر#پدر_دختری#پدر_مادر#پدرانه#پدرم#مادر#مادرانه❤️#مادرم#مادری#مادرانه#خواهر#خواهری#خواهرانه#خواهر_برادری#برادر#ایرانی#سوئد#پسرم#ایران#امنیت#اجتماع#جامعه
0 notes
Photo
. شام امشبم خوراک سوسیس بود، خیلیم دوستش دارم 🥰 . بنظرم اینو الان بگم بهتره: بچه ها من با روش حذف کردن غذاهای مورد علاقهم ۲۵ کیلو کم کردم ولی با ولع بیشتر برگشت، چونکه وقتی خودتو محروم کنی زمانی که به وزن ایدهآلت برسی باز روز از نو و روزی از نو پس؛ همونطور که قبلا گفتم به فستفود علاقمندم و خوردنش رو اصلا بد نمیدونم، بنظرم شفاف سازی و خوردن چیزی که دوست دارم هم ولعم رو از بین میبره هم اینکه وقت و بی وقت نمیرم به اسم چیت خودمو خفه کنم و اسمشم بزارم چیت یا اصرار همسری و مادری و خواهری 😉 . بنظرم مهم اینه که خودمون رو بشناسیم، . کل پیاز و یه هات داگ با یه قاشق روغن کنجد سرخ شد و بعدم بخارپز که پخته بشه، بعدشم نصفشو خوردم چون همهش بیشتر از کالری روزانهم میشد ☺️ . . . #diet #dietplan #healthyfood #healthyrecipes #healthy #lifestyleblogger #lifestyle #garminwatch #garminvivoactivehr #چالش_لاغری #چالش_سه_هفته_سلامتی #۲۸روزدیسیپلین #۲۸روز #رژیم_لاغری #رژیم_کاهش_وزن #زندگی_سالم #سلامتی_بدن #کالری_شماری_کرفس #کالری_شماری_چالش_رژیم_لاغری_کاهش_وزن_نوروز_تثبیت_وزن_تعطیلی_دیسیپلین_انگیزه_اراده_خوشمزه_سالم_رژیمی #چالش_مادام_العمر_دیسیپلین #باکرفس (at Mashhad, Iran) https://www.instagram.com/p/B3mqBV-gzhe/?igshid=vgnfk2ekqr3d
#diet#dietplan#healthyfood#healthyrecipes#healthy#lifestyleblogger#lifestyle#garminwatch#garminvivoactivehr#چالش_لاغری#چالش_سه_هفته_سلامتی#۲۸روزدیسیپلین#۲۸روز#رژیم_لاغری#رژیم_کاهش_وزن#زندگی_سالم#سلامتی_بدن#کا��ری_شماری_کرفس#کالری_شماری_چالش_رژیم_لاغری_کاهش_وزن_نوروز_تثبیت_وزن_تعطیلی_دیسیپلین_انگیزه_اراده_خوشمزه_سالم_رژیمی#چالش_مادام_العمر_دیسیپلین#باکرفس
1 note
·
View note
Text
چقدر بزرگ شدی خواهری
چقدر درست بزرگ شدی خواهری
مثِ پنجه ی آفتاب میمونیو
من با دلم توو کوچه گرگ شدیم خواهری
اندازه همه شبا شمعتم
آبو نون چیه قده هوا لنگتم
دستات سرد باشه اراده کنی
یه ساعت بهم وقت بدی برات گرمه شهر
ببخش منو باد کوچه بُرد
همه جا جز خونه برام مثِ خونه شد
اما تو دیگه مامانو جا نذار
جلو چشماش برگ بده و شکوفه کن
یادت نره دختر خونه
مهلت موندنت مهلتمونه
فقط یه شب اگه بی محلی کنی
شاید خدا داشتو به صبح نرسونه
نه تو غصه ی چیزیو نخور
دلت از هرچی گرفت غریبی نکن
تا وقتی من زندم
هر کجا پاتو گذاشتی بده جلو سینتو
تووی اتاق بغلیت
هنوز یه مرد مچاله هست
که اگه لبخند نزنی
با خودش بهم میخوره معاملش
2 notes
·
View notes
Photo
"آزادگان" ما میتوانیم به خویشتن ببالیم و فریاد بزنیم ما مادری به زیبایی گوهر عشقی داریم پدری به ایستادگی احمد رونقی خواهری بیهمتا چون آتنا دائمی معلمی با شرافت چون نصرت بهشتی برادری مغرور چون حسین رونقی دوستی دلیر مانند توماج صالحی وکیلی دلسوز چون نسرین ستوده و هزاران جوان بیباک که از جان گذشتهاند سیل نامشان بیابان بیآب و علف شما دیوخویان خونپرست را خواهد شویاند بیشمارند و بینام که آزاده زاده و پرورانده شدند و این سیل از جاویدنامان تا آزادگان فردای آزاد را نوید داده است هر روز زاده خواهد شد و با خویشتنش دوباره خواهد رویاند بذر شجاعت و امید را در میان صحرای مذهبزدهی ایران از میان حنجرهها و کالبد شریف آزادگان هر روز سیلی بپا خواهد شد که از قطرات جان ما یاغیان است #مهسا_امینی #نه_به_جمهوریاسلامی (at ایران) https://www.instagram.com/p/CkniNfsDnOV/?igshid=NGJjMDIxMWI=
0 notes
Text
من خواهری ندارم اما دوتا دختر خاله دارم که توی بدترین شرایط روحی هم می تونن منو بخندونن
0 notes
Text
تابلو فرش ماشینی جدید طرح مهر خواهری با طرحی دلنشین و رنگ بندی فوق العاده بی نظیر که با کیفیت بالا و تضمینی در کاشان تولید شده و به سراسر کشور ارسال میشود.
#تابلو فرش ماشینی#خرید تابلو فرش ماشینی#قیمت تابلو فرش ماشینی#تابلو فرش#تابلوفرش ماشینی#تابلو فرش مهر مادری#هیدا دکور
0 notes
Text
آرایشگاه زنانه ونک : زیرا هموطن کوچک آن را بالا کشیده بود از ریشه و فرار، آن را به دنبال خود می کشد. چهار دوست به دنبال آن رفتند درخت را دنبال کرد و متوجه شد که به یک سوراخ عمیق ختم می شود. "او باید رفته بود. پل گفت، اینجا پایین، و من به دنبال او خواهم رفت. دیدن! یک سبد وجود دارد که برای من این کار را می کند که در آن بنشینم. رنگ مو : و یک طناب برای پایین آوردن من. اما وقتی بند ناف را می کشم باز هم، وقت خود را برای کشیدن سبد از دست ندهید." و پا به داخل سبد گذاشت که دوستانش آن را پایین آوردند. بالاخره زمین را لمس کرد و او بیرون پرید و به او نگاه کرد. او در بود دره ای زیبا، پر از چمنزار و جویبار، با قلعه ای باشکوه ایستاده توسط. وقتی در باز بود. آرایشگاه زنانه ونک آرایشگاه زنانه ونک : وارد شد، اما یک دوشیزه دوست داشتنی او را ملاقات کرد و از او التماس کرد که برگردد، زیرا صاحب قلعه یک اژدها با شش نفر بود سرهایی که او را از خانه دزدیده بودند و به اینجا آورده بودند نقطه زیرزمینی اما پولس از گوش دادن به تمام التماس های او خودداری کرد و اعلام کرد که از اژدها نمی ترسد و برای چند سر مهم نیست او داشت؛ و او با آرامش نشست تا منتظر او باشد. لینک مفید : سالن آرایشگاه زنانه اندکی بعد اژدها وارد شد و تمام دندان های دراز در شش سر او بود از دیدن غریبه با عصبانیت حرف زد. مرد جوان گفت: «من چوپان پولس هستم، و آمده ام تا با شما بجنگم من عجله دارم که بهتر بود یکباره شروع کنیم. " اژدها پاسخ داد: "خیلی خوب". "من از شام خود مطمئن هستم ، اما بگذارید یک اول لقمه چیزی بخوریم، فقط برای اینکه ما اشتها داشته باشیم. آرایشگاه زنانه ونک : پس از آن او شروع به خوردن چند تخته سنگ بزرگ کرد که گویی کیک بوده اند وقتی کارش تمام شد، به پل پیشنهاد داد. پل به تخته سنگ علاقه نداشت، اما او یک چاقوی چوبی برداشت و یکی از دو نیم کرد، سپس هر دو نیمه را ربود در دستان او بود و آنها را با تمام قدرت به سمت اژدها پرتاب کرد، به طوری که دو ا�� شش سر شکسته شد. لینک مفید : هزینه کراتین مو زنانه در این هنگام اژدها با غرشی قدرتمند به سمت پل هجوم آورد، اما او از یک طرف خود را خم کرد و با یک ضربه تاب دار قطع شد دو سر دیگر. سپس، با گرفتن گردن هیولا، او را شکست سرهای باقی مانده در برابر صخره وقتی دوشیزه شنید که اژدها مرده است، از نجات دهنده خود تشکر کرد اشک در چشمان او حلقه زد. آرایشگاه زنانه ونک : اما به او گفت که دو خواهر کوچکترش در قدرت هستند از اژدهایی که هنوز خشن تر و وحشتناک تر از این یکی است. او عهد کرد که او شمشیر هرگز نباید در غلاف خود قرار گیرد تا زمانی که آنها آزاد شوند و به آنها دستور دهند دختر با او بیا و راه را به او نشان بده. دوشیزه با خوشحالی رضایت داد که با او برود، اما ابتدا یک طلا به او داد میله، و به او دستور داد که با آن قلعه را بزند. لینک مفید : کراتینه مو جدید او این کار را کرد، و آن را فورا تبدیل به یک سیب طلایی شد که در جیبش گذاشت. پس از آن، آنها در جستجوی آنها شروع شد. هنوز راه زیادی نرفته بودند که به قلعه ای که دختر دوم در آنجا بود رسیدند محصور شده توسط قدرت اژدهایی با دوازده سر، که او را از او دزدیده بود خانه او. او از دیدن خواهرش و پولس بسیار خوشحال شد و آورد او پیراهنی متعلق به اژدها بود. آرایشگاه زنانه ونک : که هر کس آن را دو برابر می پوشید مثل قبل قوی بودند وقتی اژدها آمد به سختی او را قرار داده بود برگشت ، و مبارزه آغاز شد. مبارزه طولانی و سخت بود، اما شمشیر پولس و پیراهنش به او کمک کرد و دوازده سر مرده روی زمین افتاده بودند. سپس پل قلعه را به یک سیب تبدیل کرد و آن را در جیب خود گذاشت و با دو دختر به جستجوی قلعه سوم رفتند. لینک مفید : آرایشگاه زنانه اطراف میدان ونک طولی نکشید که آن را پیدا کردند و در داخل دیوار سومی بود خواهری که از هر دوی دیگر کوچکتر و زیباتر بود. شوهرش هجده سر داشت، اما زمانی که از نواحی پایینی برای سطح خارج شد زمین، همه را در خانه رها کرد، جز یکی را که برای سر عوض کرد یک کوتوله کوچک، با ریش نوک تیز. لحظه ای که پل فهمید که این اژدهای وحشتناک کسی جز کوتوله نیست. آرایشگاه زنانه ونک : که او را به درخت بسته بود. بیشتر از همیشه آرزو داشت که در گلویش پرواز کند. اما فکر هجده سر به او هشدار داد که مراقب باشد و سومی خواهر برای او پیراهن ابریشمی آورد که او را ده برابر قوی تر از خودش می کرد قبلا بود او به سختی آن را پوشیده بود، زمانی که تمام قلعه شروع به لرزیدن شدید کرد. لینک مفید : آرایشگاه زنانه ده ونک اژدها از پله ها به داخل سالن پرواز کرد. "خب، دوست من، پس ما یک بار دیگر ملاقات می کنیم! منو فراموش کردی؟ من شپرد هستم من و پولس آمدهایم تا با تو کشتی بگیریم و همسرت را از دست تو آزاد کنیم کلاچ.
» اژدها گفت: آه، خوشحالم که دوباره شما را می بینم. «آنها دو برادر م�� بودند آنها را کشتید و اکنون خون شما تاوان آنها را خواهد داد. آرایشگاه زنانه ونک : و به داخل خود رفت اتاقی برای جستجوی پیراهنش و نوشیدن شراب جادویی، اما پیراهن بر تن بود پشت پل، و در مورد شراب، دختر یک فنجان به پل داده بود و سپس اجازه داده بود بقیه از چلیک خارج شوند. در این هنگام اژدها نسبتاً ترسیده شد، اما در یک لحظه اژدها را به یاد آورد هجده سر، و دوباره جسور بود. لینک مفید : کراتینه مو خوب است یا نه او فریاد زد: "بیا"، خود را بالا آورد و آماده شد تا تمام سرش را به سمت آن سوق دهد یک بار در پل اما پل از زیر پرید، و یک برش به سمت بالا به طوری که شش از سرها پایین رفتند آنها هم بهترین سرها بودند و خیلی زود دوازده نفر دیگر در کنار آنها دراز کشیده بودند.
0 notes
Photo
#خانواده #خانواده_عشق #خانواده_من #پدر #پدر_پسر #پدر_دختری #پدر_مادر #پدرانه #پدرم #مادر #مادر_دختر #مادر_پسری #مادر_دختری #مادرم #مادری #مادرانه #خواهر #خواهری #خواهرانه #خواهريم #خواهر_برادری #برادر #برادری #برادر_جان #پسرم #پسرمامان #پسرمون #دخترم #دخترمامان #دخترمون * (در Tehran, Iran) https://www.instagram.com/p/CZxcvKVL7rR/?utm_medium=tumblr
#خانواده#خانواده_عشق#خانواده_من#پدر#پدر_پسر#پدر_دختری#پدر_مادر#پدرانه#پدرم#مادر#مادر_دختر#مادر_پسری#مادر_دختری#مادرم#مادری#مادرانه#خواهر#خواهری#خواهرانه#خواهريم#خواهر_برادری#برادر#برادری#برادر_جان#پسرم#پسرمامان#پسرمون#دخترم#دخترمامان#دخترمون
0 notes
Text
شاهزاده های ما
دختری بود که به هرچیزی که میخواست تا حدودی دست یافته بود.او در محل کارش از پسری خوشش می آمد که پسر او را دوست نداشت.دختر این را نمیدانست و عذاب میکشید. گذشت و دختر به پسر پیشنهاد داد.پسر گفت که به دختر به چشم خواهری نگاه میکند و این نقطه شروع غم دختر بود.او روزهایی عذاداری کرد ولی وقتی تمام شد به نتیجه رسید رابطه ای که شروع نشده اینقدر سخت بود در ادامه و جدایی چگونه میبود؟پس دیگر دنبال عشق نرفت.او با قلبی آسوده و آرام و با راهنمایی عقلش زندگی کرد. زندگی آرام و بی دغدغه
0 notes
Video
قسمت اول : #خانواده #خانواده_عشق #خانواده_من #پدر #پدر_پسر #پدر_دختری #پدر_مادر #پدرانه #پدرم #مادر #مادر #مادرانه❤️ #مادرم #مادری #مادرانه #خواهر #خواهری #خواهرانه #خانواده #خواهر_برادری #برادر #ایرانی #سوئد #پسرم #ایران #امنیت #اجتماع #جامعه https://www.instagram.com/p/BsGxqmECTtqNXZ_9XjD_O99SOCQNDJSVAwzr7o0/?utm_source=ig_tumblr_share&igshid=y2wrdnspt7d6
#خانواده#خانواده_عشق#خانواده_من#پدر#پدر_پسر#پدر_دختری#پدر_مادر#پدرانه#پدرم#مادر#مادرانه❤️#مادرم#مادری#مادرانه#خواهر#خواهری#خواهرانه#خواهر_برادری#برادر#ایرانی#سوئد#پسرم#ایران#امنیت#اجتماع#جامعه
0 notes
Text
دانلود آهنگ یه خواهری دارم که هیچکی نداره هویار
دانلود آهنگ یه خواهری دارم که هیچکی نداره هویار
در کنار ما باشید با دانلود اهنگ هویار به نام «یه خواهری دارم که هیچکی نداره» به همراه متن آهنگ و دو کیفیت ۳۲۰�� ۱۲۸ با لینک مستقیم در رسانه معتبر آی سانگز
♫ یه خواهری دارم که هیچکی نداره ♫
Download New Music: Hooyar – Ye Khahari Daram With Text And Online And Quality On isongs
نام خواننده: هویار نام آهنگ: یه خواهری دارم که هیچکی نداره
این نوشته دانلود آهنگ یه خواهری دارم که هیچکی نداره هویار برای اولین بار ظاهر می شود در آی سانگز، رسانه بروز دانلود آهنگ جدید ایرانی.
source https://isongs.ir/%db%8c%d9%87-%d8%ae%d9%88%d8%a7%d9%87%d8%b1%db%8c-%d8%af%d8%a7%d8%b1%d9%85-%da%a9%d9%87-%d9%87%db%8c%da%86%da%a9%db%8c-%d9%86%d8%af%d8%a7%d8%b1%d9%87/
0 notes
Video
#ایران_بریفینگ / #گفتارروز/ روحانگیز سلطانینژاد، همسر #حمید_حاجی_زاده، شاعر و نویسندهای که نیمهشب ۳۱ شهریور ۱۳۷۷ در کنار پسرش #کارون_حاجی_زاده با ضربات چاقو در خانهاش در کرمان به قتل رسید، در گفتوگو با رادیو فردا از جزئیات قتل همسر و پسرش گفته است. او درباره مواجهه خود با پیکر کاردآجینشده پسر ۹سالهاش گفته: «یک لحظه نگاه کردم دیدم وحشتناک کارون را کشته بودند. دهانش پر از مو بود و خون. چشمانش باز بود. دستانش هم پر از مو بود، پر از خون بود. دیگر نتوانستم بایستم. آمدم بیرون و فقط جیغ میزدم و کارون را صدا میزدم.» او اضافه کرده: «خودم را مجرم حساب میکردم که چرا من کارون را به دنیا آوردم. چی از دنیا دیده بود که اینجوری از دنیا برود؟ یا مثلاً هرکسی، خواهری، مادری، میآمد میترسیدم. میگفتم همه انسانها میتوانند قاتل باشند. همه دستها میتوانند آدم بکشند.» حمید حاجیزاده و پسرش کارون در جریان #قتلهای_حکومتی در ایران کشته شدند که تحت عنوان «قتلهای زنجیرهای» شناخته میشود. #وزارت_اطلاعات_جمهوری_اسلامی هرگز مسئولیت این دو قتل و قتل دهها دگراندیش و نویسنده و مترجم دیگر را که دار آن دوران به قتل رسیدند، برعهده نگرفت. #کارون_حاجی_زاده_نه_ساله_از_کرمان #مردم_را_میکشند_زبانشان_هم_دراز_است #Farsi🏳️ @Irbriefing @iran.briefing https://www.instagram.com/p/CUIP8IBqetn/?utm_medium=tumblr
#ایران_بریفینگ#گفتارروز#حمید_حاجی#کارون_حاجی_زاده#قتلهای_حکومتی#وزارت_اطلاعات_جمهوری_اسلامی#کارون_حاجی_زاده_نه_ساله_از_کرمان#مردم_را_میکشند_زبانشان_هم_دراز_است#farsi🏳️
0 notes