#بابل و نینوا
Explore tagged Tumblr posts
Photo
بابل و نینوا Babulo Nainwa By Aslam Rahi بابل و نینوا آن لائن پڑھیں ڈاون لوڈ کریں
#aslam rahi#Babulo Nainwa By Aslam Rahi#best urdu novels#classic urdu novels#famous urdu novels#free urdu digest#full romantic urdu novels#HISTORY#prime urdu novels#urdu horror novels#urdu novel#urdu novels#urdu novels list#urdu novels online#urdu novels pdf#urdu romantic novels#اسلم راہی#بابل و نینوا#ناول
0 notes
Photo
دولت ماد یکی از سه تیره آریایی ( ماد، پارس و پارت ) فلات ایران است در سال ۱۳۳۲ پیش از تاریخ خورشیدی بود . مردم ایران او را به پادشاهی برگزیدند. شاهنشاه دیاکو همدان ( هگمتانه ) را به پایتختی خود برگزید و در آن بر روی تپهای، هفت دژ تو در تو ساخت و هر یک را به رنگ ویژهای در آورد.دیاکو ۵۳ سال بر ایران فرمانروایی کرد او توانست اتحادی تاریخی بین تیره های مختلف نژاد آریایی ایجاد نماید . دیاکو ابتدا توانست ۷ طایفه قوم ماد را با هم متحد کند ، وی سپس به عنوان رهبر و قاضی آن ۷ طایفه انتخاب شد که این مساله در سال ۷۰۱ قبل از میلاد مسیح اتفاق افتاد. پس از ۷ سال رهبری در بین این ۷ طایفه، وی از طرف مادها ، پارسها و پارتها به عنوان پادشاه ایران انتخاب شد و تا سال ۶۵۶ قبل از میلاد مسیح حکو��ت کرد. ماجراهای به قدرت رسیدن دیاکو در کتاب تاریخ هرودوت آمده است. دیاکو پسر کیاکسار (کسی که میتواند خوب نشانهگیری کند) و کیاکسار نام پدرش دیاکو را بر فرزند گذاشته بود . فرهاد پسر دیاکو و دومین پادشاه ایران بود و بین سالهای ۶۶۵ قبل از میلاد تا ۶۳۳ قبل از میلاد حکومت کرد. مانند پدرش ، فرهاد هم جنگ بر علیه آشوریان را آغاز کرد اما متاسفانه شکست خورد ، به دست آشور بنی پال افتاد و به دست او کشته شد. جانشین فرهاد ، کیاکسار نام داشت او ارتش ماد را تجدید سازمان و نوسازی کرد و با نَبو��َلَّسَر شاه بابل متحد شد. برای استوارسازی این اتحاد، دختر کیاکسار به نام امتیس به همسری پسر نبوپلسر یعنی بختالنصر دوم درآمد. امتیس از زندگی در جلگه میانرودان دلگیر شد و برای کوههای بلند همدان و ایران دلتنگی بسیار کرد. از این رو بُختالنصر دوم به عنوان هدیه برای همسرش دستور ساختن باغهای معلق بابل را داد تا بلندای دیوارهای آن برای امتیس حکم کوهساران را داشته باشد. کیاکسار در جوانی، شکست پدرش، فرهاد را در برابر آشوری ها دیده بود و از آن درس عبرتی آموخته بود. او فهمید که برای مقابله در برابر آشوریان، می بایست نیروی نظامی مجهزی تشکیل دهد. زیرا سربازانی که رؤسای زمین دار جمع آوری می کنند، هرگز از عهده ی سپاه منظم بر نمی آیند. از این رو، بر آن شد که سپاهی رزمی، مانند آشور، بنا کند. این نیرو، مجهز به تیر و کمان و شمشیر و سواره نظام ماهر بود. کیاکسار با این نیروی نظامی، به سوی نینوا حرکت کرده، آن شهر را محاصره کرد. اما پس از مدتی، به او خبر رسید که سکاها، به ایران هجوم آورده اند. او دست از محاصره برداشت و به مقابله با آنان شتافت. کیاکسار ، در شمال دریاچه ی ارومیه، نبردی سخت با آنان کرد و از آنان شکست خورد.(ادامه کامنت اول) https://www.instagram.com/p/CC1iOlrn_ub/?igshid=1dmlbeucw0wzs
0 notes
Text
زمان شناسی تاریخی، مدنی و فرهنگی خلیج فارس
در این گزارش به بررسی زمان شناسی تاریخی، مدنی و فرهنگی خلیج فارس میپردازیم. زمین شناسان برای پی بردن به عمر زمین فرضیه های متعددی را ارایه کرده، عمر آن را یک میلیون، دو میلیون یا صد میلیون سال به بالا فرض نموده اند اما می توان با اطمینان کامل سن کل زمین را از زمان تشکیل نخستین خشکیها و اقیانوس ها تاکنون حدود دو میلیارد سال دانست. گفته اند نخستین خشکی روی زمین «پانژه آ» پدربزرگ قاره های روی این کره است که پانصد میلیون سال پیش تنها قاره بود. چند میلیون سال بعد، پانژها، به دو قاره بزرگ به نام های «لورازيا» و گند وانالند» تقسیم شد. قاره لورازيا شامل آمریکای شمالی، گرینلند و بیشتر قسمت های آسیا و اروپای مرکزی می شد و قاره گندوانالند مشتمل بود بر امریکای جنوبی افریقا، برزیل، قطب جنوب، هندوستان، آفریقای جنوبی، عربستان، تمام استرالیا و قسمتی از ایران. مساحت این دو قاره تقريبا با هم برابر بود. وجود فسیل های مشابه در دو قاره یادشده، جدا شدن آن دو را از قاره واحده اولیه، تأیید می نماید. بین دو قاره بزرگ لورازيا و گند و انالند را دریایی عظیم به نام دریای «تتیس» ا پر می ساخت که امروز، دریای مدیترانه، خزر و سیاه از بازماندگان آن دریای عظیم می باشند. میلیون ها سال بعد، به دنبال لرزه ها و جنبش های مداوم و هولناک مرکز زمین در قاره گندوانالند، شکستگی ها و گسله ها، فرورفتگی ها و برآمدگی های بسیار ایجاد شد. دریای عظیم «تتیس) سراسر مناطق جزایر مالزی، کشورهای هندوستان، پاکستان، ایران، ترکیه و سرزمین قفقاز را در زیر خود داشت. در دوران سوم زمین شناسی سنوزوئیک» که نیولوزیک هم نامیده می شود و مدت شصت و پنج میلیون سال عمر داشته و عمر آن نسبت به عمر دوران های اول و دوم بسیار کوتاه تر بوده است. چین خوردگی های بزرگ در زمین به وجود آمده، برآمدگی های «آلپ)، «هیمالیا» و البرز» پدید آمدند و به دنبال تحولات سی و پنج میلیون سال پیش کره زمین، یعنی در اواسط دوران سوم زمین شناسی، شبه جزیره بزرگ هندوستان، اول به سوی شرق و سپس به سوی شمال پیشروی کرد و گسترش یافت و بر اثر تحولات و لرزش های فراوان زمین، در دنباله اقیانوس هند و پیش رفتگی های دریای عمان فعلی، خلیج کوچک فارس پدید آمد و هزاران سال بعد، دریای سرخ و خلیج عدن به دنبال شکستگی های دیگر، آشکار شدند. بنابراین تاریخ پیدایی خلیج فارس به سی و پنج میلیون سال یعنی دوران سوم زمین شناسی می رسد. البته همه این ها فرضیاتی هستند که دانشمندان و علمای زمین شناسی ارایه کرده اند و کم یا زیاد بودن عمر جهان به مدت یک یا چند میلیون سال، چندان درخور اهمیت نیست. در هنگام پدید آمدن خلیج فارس، این دریا وسعتی به مراتب بیش از وسعت امروز داشت و تمام سرزمین های اطراف، جلگه ها و دشت ها و حتی ارتفاعات مجاور از جمله بوشهر، برازجان، بهبهانی شیراز تا کوههای زاگرس و قسمت هایی از جلگه بین النهرین را تا اواخر دوران سوم یعنی ده هزار سال پیش می پوشانده است. به مدت پنج میلیون سال، این دریا به اقیانوس هند و دیگر دریاها، راهی نداشت و سی میلیون سال پیش به سبب فشار زیاد آب و لرزش های مداوم زمین در ارتفاعات بین این دریا و دریای عمان، شکستگی هایی ایجاد شد، درنتیجه «تنگه هرمز» پدیدار گردید و خلیج فارس به دریای عمان و اقیانوس هند متصل شد. گفته اند در صورتی که تنگه هرمز به وجود نمی آمد، خلیج فارس به مرداب را کدی می مانست که به تدریج خشک می شد و جای آن را کویر بزرگی همچون کویر لوت می گرفت. در آغاز دوران چهارم زمین شناسی یعنی از ده هزار سال پیش به تدریج جلگه ها و خشکی های خلیج فارس، سر از آب بیرون زدند. خلیج فارس و تمدن: پس از آنکه خلیج فارس آرامش و سکون خون را بازیافت و از جوش و خروش هزاران ساله آرام يافت رودخانه های پر آب و خروشان دجله، فرات و کارون، سهم خود را در حاصلخیزی خاک های قسمت های علیای این خلیج ادا کردند تدریجا آثار حیات و تمدن در حاشیه این خلیج پر آوازه و پر رهگذر پدید آمد. دریای فارس با اینکه در طول تاریخ از پر جنجال ترین دریاهای جهان بوده است، در عین حال گفته اند منشأ تمدن بشری در دنیا نیز بوده است. به گمان مردم بابل که خود از ساکنان اولیه بین النهرین بوده اند قدمت تمدن در این نواحی به زمانی می رسد که حضرت نوح پیغامبر با فرزندان خویش در این منطقه می زیسته اند بابلی ها اعتقاد داشتند که دریای فارس محل و مرکز و منشأ اولیه نوع بشر بوده است. آنها تمدنی عظیم و درخشان را در سه هزار سال پیش از میلاد مسیح در بین النهرین فراهم آوردند و واضع تقسيمات هفته به هفت روز و دایره به ۳۶۰ درجه و سال به دوازده ماه بودند. اما پیش از آنکه توضیح بیشتری درباره بابل داده شود لازم است تا از تمدن درخشان «سومر» که قبل از بابلی ها در این نواحی می زیسته اند و تمدن های بعد از آن سخن به میان آید. تمدن سومر: هزاره چهارم و سوم ق.م. در جنوب بين النهرین و دهانه های دجله و فرات، در کنار خلیج فارس، تمدن درخشان «سومر) به وجود آمد. سومری ها در کشتی سازی و دریانوردی در زمان خود، بی رقیب بودند. نخستین بندری که سومری ها بنیان نهادند شهر «سومره» بود که امروز بر خرابه های آن، شهر «سامره) در فاصله یکصد و بیست کیلومتری شمال بغداد بر ساحل شرقی دجله قرار دارد. سومری ها به سبب مهارت در دریانوردی. تا دریای مدیترانه و سواحل افريقا نفوذ داشتند و بندر مهمی به نام «اوگاریت» نیز در امتداد مدیترانه بنا کردند. آنها علاوه بر دریانوردی به کشاورزی و دامداری نیز می پرداختند. ضمنا مردمی بودند بسیار خشن بیرحم سنگدل و نسبت به دشمنان خود بی ترحم.
تمدن ایلام (عیلام) تاریخ تمدن عیلام (ایلام) به هزاره چهارم ق.م. می رسد. بعضی از محققان پا را فراتر گذاشته و سابقه تمدن ایلام را به هزاره، هشتم قبل از میلاد می رسانند. آثار کشف شده، نشان دهنده شکوه و اعتبار و قدرت آنان در هزاره های آغازین تاریخ است. ایلام که در تورات بارها از آن نام برده شده است؟ در اصل «آلامتو» یا «آلام» به معنی کوهستان بلند، کشور بلند یا کشور طلوع خورشید است. این نام را بابلی ها و مردم بین النهرین به این سرزمین داده اند زیرا این سرزمین نسبت به جلگه های بین النهرین بلندتر و مرتفع تر بوده است. ایلام به ناحیه ای گفته می شد که از کوههای بختیاری تا خلیج فارس و از سواحل دجله تا بوشهر گسترش داشت، خوزستان، لرستان، پشتکوه (ایلام امروز) و قسمتی از فارس، اصفهان و همدان در حوزه قلمرو کشور ایلام (عیلام) بوده اند. ایلام به چهار ایالت معتبر تقسیم شده بود. «آوان» در شمال غربی، «سوزیان» سوزان یا شوشان یا شوش در ساحل رود کرخه و دز، «سیماش» در شمال شرقی «انزان یا انشان» در جنوب و جنوب شرقی این چهار ایالت بنا به موقعیت و قدرت شاهان ایلام گاهی گسترش می یافته و مناطق دیگری نیز به آنها می پیوسته اند. پایتخت کشور ایلام، شهر مهم «سوزان» یا شوش خود یکی از کانون های شکوهمند تمدن دنیای قدیم بود و همین شهر است که بعدها، به عنوان پایتخت زمستانی پارس ها برگزیده شد. از جمله شهرهای مشهور ایلام «ماداکتو» در کنار رودخانه کرخه «خایدالو» خرم آباد امروزی «اهواز» و «لیان» یاریشهر بوده است. آثار فراوان از این تمدن باستانی ایران در نواحی مختلف یاد شده به دست آمده است. تمدن آکاد و آشور در قسمت شمالی تر بین النهرین، قلمرو کشور آکاد به وجود آمد که شهر عمده آن «کیش» بود و در کنار آن کشور بابل در هزاره سوم ق.م. به قدرت رسید. بابل جانشین کشور سومر بود و بعدها دولت آکاد نیز جای خود را به حکومت قدرتمند «آشور» داد. تمدن آشور به ۴۵۰۰ سال قبل از میلاد می رسد. اولین امپراطور سرزمین آکاد «سارگن اول» بود که به زبان آکادی و آشوی «شاروكين» خوانده می شود. سارگن اول که زندگی و پرورش او با افسانه همراه است پسر «ایت بل» در سال ۲۳۶۰ ق.م. نخستین امپراطوری وسیع سارگن ها را به وجود آورد پایتخت قدیم آشور در آغاز شهر «وشر» یا «شیر» و شهرهای عمده آن «آبلا» و «دياله» نزدیک مریوان امروز، «عماره»، «تیگریت» و «نصيبين» بوده است اما بعدها پایتخت به «نینوا» منتقل گشته است. شهرهای عمده کشور آکاد نیز عبارت بودند از «کیش»، «الأحيمر»، «بابل»، «سیپار» و «اشنوبا». بعدها کشور بابل جانشین سومر و کشور آشور جانشین آکاد شد. کاوش های باستانشناسی شهر «نینوا» پایتخت باستانی آشور و پیدایی آثار باستانی فراوان و بی نظیر، تمدن و فرهنگ وسیع و درخشان آشور را مدلل داشت. بابلی ها، کلدانی ها و آشوری ها همه از یک ریشه و از نژاد سامی محسوب شده اند. آرامی ها نیز از ساکنان اولیه بین النهرین و نواحی شمال غربی خلیج فارس بوده اند، جالب توجه این است که این اقوام، پیوسته در طول قرن های متمادی، همه با هم در جنگ و ستیز بوده اند. زمانی یکی غالب و دیگری مغلوب و زمانی دیگر بالعکس. قتل وغارت و تجاوز به اقوام دیگر و چپاول و آتش زدن برای آن قبایل کاری بس آسان و عادی بوده است. هنگامی که قومی بر قوم دیگر مسلط می شد، هیچگونه آثار رحم و شفقت در کار آنها دیده نمی شد. در هنگام تسلط بر نقطه ای، ملت مغلوب حتما نابود می شد، به طوریکه نام آن ملت و حتی تمدن او از صفحه روزگار محو می گردید. تا زمانی که قهرمانی دیگر از گوشه ای سر برآورد و تمدن محو شده را دوباره زنده سازد. آثار تمدن آشور در نی نوا و شوش و آثار تمدن ایلام در شوش، بختیاری، بحرین، ریشهر (بوشهر) به فراوانی به دست آمده است. گفتنی تر اینکه سومری ها و ایلامی ها هر دو از نژاد آریا بوده اند. آریاها و پارس ها: هنگامی که آریاها، بین هزاره پنجم تا دوم قبل از میلاد به علل تغییرات جوی و یخبندان و دست یافتن به سرزمین گرمتر و آباد و پر برکت تر، از سرزمین اصلی خود که در اوستا به نام «ایران وج» یاد شده است و طبق آخرین نظریه مردم شناسی، در ناحیه ای بین رودخانه های سیحون و جیحون و اطراف آنها یعنی نزدیک ناحیه تاجیکستان، ازبکستان و ترکمنستان کنونی قرار داشت، به سوی دشت های ایران سرازیر و در خراسان شمالی مستقر شدند، خاندان های «کاس ها» یاکشاها، «حیتی ها»، «سومری ها»، سغدی ها»، «ایلامی ها» و چندین خاندان دیگر، تشکیل دهنده این قوم بزرگ بودند. پس از انشعاب قوم آریا و رهسپار شدن دسته هائی از آنها به سرزمین هند آریاهای فلات ایران نیز برای یافتن مسکن برای خود و مرتع برای احشام خویش هر یک به نقطه ای کوچیدند و بعد از چندین بار تغییر مسکن، سرانجام، سومری ها و ایلامی ها به غرب و جنوب و کناره های خلیج فارس و بین النهرین رفتند و سکنی گزیدند و بقیه خاندان ها به شرق و مرکز و شمال ایران کوچ کردند. «کاس ها» یا کاشیها یاکشاها نیز ساکن بین النهرین شدند و به مدت ششصد سال در آنجا حکومت کردند «میتانی ها» و «حیتی ها» نیز به نوبه خود صاحب تمدن های برجسته ای در این نواحی بودند، همچنین «هوری ها» که آئین میترائیسم را در این منطقه گسترش دادند. مذهب اقوام اولیه بین النهرین معمولا بر تعدد خدایان و مهر پرستی مبتنی بود که با تسلط پارس ها، یگانه پرستی جای پرستش خدایان متعدد را گرفت. حکومت های اساطیری ایران مثل پیشدادیان، کیان و بعد حکومت تاریخی مادها، بی ارتباط با خلیج فارس نبودند، کیکاوس، پادشاه کیانی که آرزومند پرواز در آسمان ها بود، هنگامی که تختش به وسیله چهار عقاب به آسمان رفت عقاب ها او را در بندر «سیراف» در ساحل خلیج فارس فرود آوردند. هخامنشی ها: زمانی که کوروش بنیانگذار سلسله هخامنشی، نوه دختری « ایشتوویگو» پادشاه ماد (۵۸۵ تا ۵۵۰ ق.م.) در سال ۵۵۹ ق.م. به پادشاهی رسید، خود را شاه «انشان» یا انزان نامید، انشان همان قسمت جنوبی ایلام بوده است کوروش بزرگ، شوش را که زمانی پایتخت ایلام بود به عنوان پایتخت زمستانی برگزید. آثار پیداشده کاخ زمستانی دیگر کوروش که در سال ۱۳۴۸ ش. در نزدیک شهرستان برازجان در استان بوشهر پیدا شد، نشانه دیگری از توجه کوروش به کرانه های خلیج فارس می باشد، همچنین آثار گرانبهای هخامنشی که اخیرا در دشتستان کشف شده مؤید این نکته می باشند. داریوش هخامنشی (۵۴۸ تا ۴۸۴ ق.م.) که در زمان او علما و دانشمندان بسیاری از یونان، به ایران آمدند، به یکی از دیانوردان جغرافیدان خود به نام «سکيلاکس» اهل کاریاندی یونان، دستور داد تا گزارشی دریائی درباره خلیج فارس برای او تهیه نماید سکیلاکس در سال ۵۱۹ ق.م. از مصب رود سند در هندوستان حرکت کرد و پس از پیمودن دریای عمان (مکران)، وارد خلیج فارس شد، تمام کرانه ها و جزایر این خلیج را درنوردید و آن را دور زد و راهی دریای سرخ شد آنگاه از طریق خليج (سوئز) در مصر و کانال آن که به دستور داریوش حفر شده بود وارد دریای مدیترانه گردید و در پایان، گزارشی از تحقیقات و پژوهش های سفر دریایی خود را تسلیم داریوش کرد سکیلاکس در نتیجه این سفر دریائی کتابی نوشت با نام «پریپلوس» یا « پیرا دریانوردی» که پیرامون دریانوردی و ناورانی بود و مرجع بسیار جالبی برای جغرافی نویسان و دریانوردان متأخر بود. یونانی ها و سلوکی ها: اسکندر مقدونی (جلوس ۳۳۶ فوت ۳۲۲ ق.م.) به دریانورد معروف خود «نگارکوس» دستور داد که گزارشی دریائی از خلیج فارس تهیه نماید. او در سال ۳۲۵ ق.م. همراه با دریانوردان جس��ر و بی باک خود از هند تا دجله را درنوردید. و پس از گذشتن از «بندر میناب، به سوی سواحل بوشهر «ریشهر» نزدیک شد او در مصب رودخانه (موند) برای تعمیرات کشتی های خود دستور داد سه هفته توقف شود. در این توقف سه روزه نواحی شبه جزیره « مزامبريا» را که اکنون بندر بوشهر برجای آن واقع است بازدید کرد و از آنجا برای همراهان خود آذوقه و خواروبار تهیه نمود. جانشینان اسکندر یعنی «سلوکی ها» نیز در ساحل خلیج فارس به تأسیس چند بندر مهم اقدام کردند. پارت ها و اشکانیان: پارت ها، اشکانیان (۲۵۰ق.م. تا ۲۲۶م.) نیز نسبت به خلیج فارس بی توجه نبودند اشکانیان در زمان مهرداد اول (۱۷۱-۱۳۸ق.م.) کشور ایلام را در فارس که بقایای ایلام بزرگ بود منقرض ساختند و ذخائر و ثروت های معابد سوزیان (شوش) در خوزستان که بازمانده غارت آشوریان بود به تصرف در آوردند و جلگه بین النهرین را نیز متصرف شدند، مورخان گفته اند که اشکانیان در کناره های خلیج فارس به تأسیس چند شهر مهم دست زدند که از رونق و اعتبار فراوان برخوردار بودند. ساسانیان (۲۲۴ تا ۶۵۲م) ساسانیان که کانون خاندان آنها در پارس بود، علاقه و توجه خاصی به خلیج فارس داشتند، در کارنامه اردشیر بابکان آمده است که: اردشیر برای تهیه سپاه به کرانه خلیج فارس رفت و فرمان داد تا شهر را واردشیر» یاریشهر را در نزدیکی بوشهر «بوخت اردشیر» بنیاد کنند و آتش بهرام را در آنجا برافروخت. ساسانیان به امر دریانوردی و بندرسازی و کشتیرانی در خلیج فارس، علاقه مخصوص داشتند. شاپور دوم (۴۱۰-۴۷۹م.) نیروی دریایی عظیمی را در خلیج فارس دایر کرد رونق و اعتبار بنادر بزرگ و معتبر و باشکوه و جلال همچون «مهروبان» نزدیک بندر دیلم امروز، «جابه» گناوه امروز «ریشهر بوشهر امروز «سیراف» طاهری امروز و «نجیرم» در کرانه شمالی خلیج فارس و راه تجاری «گور» یا فیروزآباد به سیراف راه اصفهان به مهروبان، دلالت بر توجه بیش از حد ساسانیان به خلیج فارس دارد. ظهور اسلام با ظهور اسلام و انتقال قدرت از ساسانیان به مسلمانان، در سال ۳۱ هجری، از تجارت دریایی خلیج فارس کاسته نشد، بازر��انی و دریانوردی بصره، سیراف، عبادان (آبادان) ریشهر و مهروبان توسط بازرگانان و دریانوردان ایرانی انجام می گرفته، دریانوردان سیرافی تا دریاهای چین پیش رفتند و دریانوردان خارگی و ریشهری، قدرت خود را در دریاها به ظهور رسانیدند. بعد از اسلام: . صفاریان (۲۵۳-۲۹۳ ه. ق.) به کرانه های خلیج فارس بی توجه نبودند، لشکرکشی یعقوب لیث به سوی بغداد از طریق راه های کرانه دریا و درگذشت او نزدیک شوشتر در خوزستان، نشان می دهد که صفاریان خلیج فارس را می شناخته اند. آل بویه (۳۲۰-۴۴۷ ه.ق.) نیز توجه مخصوصی به خلیج فارس مبذول می باشند وضع اقتصادی این دریا در زمان آل بویه مخصوصا در عصر عضدالدوله (۳۳۸-۳۷۲ه. ق.) بسیار پررونق بود. دریانوردان سیرافی، کنگی، هرمزی و خارگی به تمام نقاط جهان تا هند، و چین سفر می کردند. عضدالدوله، از عمان تا عراق را تسخیر کرد، او به آبادی های اطراف خلیج فارس و ساختن سدها، بندها قنات ها و گسترش بنادر علاقه فراوانی داشت، بندر سیراف در زمان او بسیار معتبر بود و تجارت جهانی داشت، آثار فیلخانه عضدی هنوز در بندر سیراف (طاهری امروز موجود است. سلجوقیان (۴۲۹-۵۰۰ه . ق.) و س لجوقیان کرمان ( ۵۸۲ - ۴۳۳ ه . ق.) همچنین اتابکان فارس (۵۴۳-۶۸۶) و سلسله آل مظفر (۷۳۶-۷۹۵ه.ق.) و بیشتر خاندان های ایرانی، خلیج فارس را مطمح نظر خود قرار داده بودند، حتی ایلخانان مغول ( ۷۵۲ - ۶۲۹ ه.ق.) نفوذ و قدرت خود را تا خلیج فارس گسترش دادند. در زمان ایلخانان مغول بود که برای اولین بار سیاحان و جهانگردان (و نیزی) پایشان به سوی شرق کشیده شد و می توان گفت اولین مسافر اروپایی - مارکو پولو - (۱۲۵۴-۱۳۳۴م.) بود که به خلیج فارس و بندر هرمز قدم گذاشت. Read the full article
#تمدنآکادوآشور#تمدنایلام#تمدنخلیجفارس#خلیجفارس#زمانشناسیتاریخی#زمانشناسیتاریخیمدنیوفرهنگیخلیجفارس#مدنیوفرهنگیخلیجفارس
0 notes
Text
همه چیز درباره حماسه گیلگمش! (قسمت دوم)
حماسه گیلگمش یکی از اولین آثار ادبی شناخته شده در تاریخ بشریت است. یک شعر حماسی که داستان زندگی مردی به نام گیلگمش را نقل می کند. گیلگمش پادشاه اوروک بود، یک شهر سومری باشکوه، که در عراق امروزی قرار دارد. این اثر ادبی حدود ۱۵۰۰ سال قبل از اثر هومر نوشته شد. با تاریخ ما همراه باشید تا همه چیز درباره حماسه گیلگمش! (قسمت دوم) را بدانید.
۵.سیدوری ، خدای عالم اموات
رابطه سیدوری و گیلگمش
گیلگمش در تعقیت اوتناپیشتیم به دروازه عالم اموات رسید. جایی که سیدوری، یکی از خدایان میان رودان را ملاقات کرد. در نسخه های مختلف گیلگمش، ارتباط او با سیدوری، خدای میخانه اموات! به گونه ای متفاوت نقل شده است. گیلگمش او را تهدید کرد که اگر در جستجوی زندگی ابدی همراهی اش نکند، میخانه او را تکه تکه خواهد کرد.
در ابتدا سیدوری سعی کرد او را قانع کند که جستجوی زندگی ابدی کاری احمقانه می باشد. ولی در نهایت او را پیش قایقران اورشانابی فرستاد تا در این جستجو به او کمک کند.
۴.حماسه گیلگمش در الواح بابل باستان
حماسه گیلگمش در بابل
الواح بابل باستان یکی از قدیمی ترین لوح هایی ست که جزئیات حماسه گیلگمش را نقل کرده است. نشخه بابلی این حماسه، که قدمتش به ۲۰۰۰ تا ۱۵۰۰ ق.م بازمی گردد، به طور ناقص یافت شده و برخی از بخش های این داستان ناتمام است. مورخان بر این باورند که این حماسه حتی پیش تر از این لوح ها شکل گرفته است. روی هم رفته، هشت لوح مختلف درباره گیلگمش در بابل باستان پیدا شده است.
۳.گیلگمش در آکد باستان
نسخه آکدی گیلگمش
این یکی از محبوب ترین نسخه های گیلگمش می باشد که در ۱۳۰۰ تا ۱۰۰۰ ق.م در بین النهرین معاصر پدید آمد. این الواح در ویرانه های کتابخانه آشوربانیپال در نینوا کشف شد. دو نسخه بابلی و آکدی گیلگمش، دارای جزئیات و عبارات متفاوت از هم هستند.
نسخه استاندارد آکدی شامل ۱۱ لوح می باشد که از تولد گیلگمش تا دوستی با انکیدو، و سفرش در جستجوی زندگی ابدی را به تصویر می کشد. در لوح آخر به بازگویی چگونگی پرستش خدایان توسط گیلگمش پرداخته می شود و اینکه چگونه به زندگی عادی به عنوان یک پادشاه عاقل بازگشت.
۲.ارتباط گیلگمش و کتاب مقدس
حماسه گیلگمش
حماسه گیلگمش و کتاب مقدس عبری ، داستان های مشابهی دارند. شاید یکی از داستان های مشترک و معروف آنها، جریان سیل باشد. همچنین شباهت زیادی به داستان کشتی نوح دارد.
شباهت ها به اینجا ختم نمی شود. وقایع کشتی هم شباهت زیادی دارد. مثل داستان مار بزرگی که شانسش برای بدست آوردن گیاه زندگی جاودان را از دست داد و درک نهای گیلگمش از اینکه زندگی جاویدان تنها زمانی معنا پیدا می کند، که انسانیت وجود داشته باشد. البته تفاوت های زیادی هم در این ها وجود دارد: مثلا حضرت نوح ۱۰۰ سال طول کشید تا کشتی را بسازد ولی اوتنا پیشتیم تنها در طی ۷ روز کشتی را ساخت. و البته در کتاب مقدس گفته شده ، ۴۰ روز به طور مداوم باران بارید ولی در حماسه هفت روز بارش باران باعث سیل شد.
۱.تاثیر گیلگمش بر هنر و ادبیات
قدیمی ترین قطعه گیلگمش
امروزه حماسه گیلگمش یکی از قدیمی ترین شاهکارهای ادبی به خط میخی شناخته شده، که آرام آرام محبوبیت خود را بدست آورد.از آنجایی که در بر دارنده مضامین دوستی، جاودانگی، و ذات خدایان می باشد، تاثیر زیادی بر شکل گیری ادبیات نسل های بعدی گذاشته است.
نوشته همه چیز درباره حماسه گیلگمش! (قسمت دوم) اولین بار در تاریخ ما. پدیدار شد.
source https://tarikhema.org/ancient/mesopotamia//40572/epic-of-gilgamesh-summary-2nd-part/
0 notes
Text
پروگرام تقریب رونمائی 2 کتب بتاریخ 30 دسمبر2018 ء باشتراک بزمِ فروغِ ادب و ثقافت لیہ اور ادارہ عالمی بیسٹ اردو پوئٹری
رپورٹ: احمدمنیب۔ لاہور پاکستان۔
“صابر جاذب لیہ” یہ ایک تحریک کا نام ہے۔ اپنی ذات میں ایک ادارہ ایک انجمن۔ میرا جنون کام کام اور بس کام! کام کا جنون مجھے مشرق میں اُڑا لے گیا تو بھارت، تھائی لینڈ اور ملائشیا تک کے سفر کروائے، مشرقِ وُسطیٰ میں دوحہ قطر اور مغرب میں لے کر اڑا تو ہنگری، پولینڈ، چیکوسلواکیہ، آسٹریا، فرانس، جرمنی، سوئٹزر لینڈ میں جا اُتارا اور مغرب بعید میں امریکہ کی متعدد ریاستوں میں مجھے لے کر گھوما۔ پڑھنے پر آیا تو قدیم ترین تہذیبوں ٹیکسلا، موئنجودڑو، ہڑپہ سمیت بابل اور نینوا، یونانی مِتھس، بُڈاپسٹ ہنگری، روڈس ہائن جرمنی، ہائیڈل برگ جرمنی کھنگال ڈالیں۔ کتب کی ابتدا قرآن کریم سے ہوتے ہوئے اناجیل اربعہ، غزل الغزلات، تورات، زبور اور یوحنا عارف کا مکاشفہ۔ وید اور گیتا سمیت حضرت بدھا کی دھم چک پوتن سُت پڑھ ڈالیں۔ مذاہب کے تقابلی جائزہ پر آیا تو اللہ نے توفیق دی کہ اسلام، ہندومت، سکھ مت، جین مت سے لے کر بدھ مت، کنفیوشن ازم، زرتشت ازم وغیرہ سب پر تحصیل علم حت المقدور کی۔ انڈین آفس لائیبریری، انڈین سائینس میوزیم مین ہاٹن نیویارک تو گویا میرے پسندیدہ باغ ہیں۔ جن میں میں پروان چڑھا ہوں۔ ایسے میں تھل دیکھنے کا موقع مل گیا۔ 2018 ء اپنی آخری سانسیں لے رہا تھا کہ لیہ سے میرے صابر جاذب نے آواز دی کہ میں پروگرام رکھ رہا ہوں دو اداروں کے اشتراک سے دو کتب کی چہرہ نمائی ہے جو تشریف لا سکتا ہے لے آئے۔ جناب شہزاد تابش کی یہ مجبوری تھی کہ ان کی کتاب کی رونمائی تھی وہ اپنے دو عزیزوں کے ساتھ کشاں کشاں لیہ پہنچے۔ میری صرف ایک ہی مجبوری تھی “سیکھنے کا جنون” جو مجھے سخت سردی میں چھ گھنٹے سے بھی زائد مسلسل سفر کروا کر تھل دکھانے لے گیا۔ میں ہیڈ تریموں یعنی تین منہ والا ہیڈ ایک بار پھر دیکھنے جا رہا تھا۔ کالج کے زمانہ میں ملتان، پاک پتن شریف کی زیارتوں پر متعدد بار گیا۔ حضرت سلطان باہو کے مزار پر حاضری بھی دی اس لیے گڑھ مہاراجہ موڑ بھی مجھ سے ناآشنا نہیں تھا۔ میں 5:30 علی الصبح کا چلا 10:45 پر لیہ پہنچا۔ میرا بھتیجا میثم ابن صابر جاذب مجھے گھوڑے والے چوک سے لینے آیا۔ میں نے بچے سے کہا کہ سب سے پہلے مجھے بابا اور اماں کے مزاروں پر لے جاو کیونکہ مجھے ہنگامِ شہر کی نسبت شہرِ خموشاں زیادہ پیارا لگتا ہے جہاں ہمارے بابا جناب شعیب جاذب اپنے نصفِ جمیل کے پہلو بہ پہلو آرام فرما رہے ہیں کیوں کہ میں نے یہ عہد کر رکھا ہے کہ اگر زندگی میں کبھی لیہ گیا تو سب سے پہلے مزاروں پہ حاضری دوں گا۔ سو اللہ بھلا کرے وہ لے گیا۔ واپسی پر صابر بھائی کا استقبال دیدنی تھا۔ گھر کے صحن میں چار مہمانان کے لیے چار، رنگین چارپائیاں بہترین نئے بستر سے سجا کر دھوپ میں بچھائی گئی تھی۔ سبحان اللہ تھل کے ٹیلے ابھی ذہن و دل میں مستحضر تھے یہ منظر دیکھ کر اور بھی سکون ہو گیا۔ تھوڑی دیر بعد محترم شہزاد تابش اپنے دو احباب کے ساتھ تشریف لائے۔ میل ملاقات کے بعد پُرتکلف روایتی ناشتہ کیا اُبلے ہوئے دیسی انڈے اور چائے نوشِ جان کی اور ایک بجے ہم لرننگ پبلک سکول فیض چوک پہنچے جس کے بالا خانہ پر موجود ہال میں پروگرام کا اہتمام کیا گیا تھا۔ تھل کے احباب حل و عقل ہمارے لیے چشم براہ تھے۔ ان میں سبھی خود سے بہت زیادہ پڑھے لکھے اور قابل نیز قابل احترام احباب کو موجود پا کر دل باغ باغ ہو گیا۔ سکول کے خوبصورت ہال میں سال 2018ء کی خوبصورت ترین تقریب اور مشاعرہ منعقد ھونے جا رہا تھا۔ تقریب اور مشاعرے کی نظامت ادب شناس اور ادب نواز شاعر جناب شمشاد حسین سرائی نے کی۔ صدارتی پینل میں ہمہ جہت شخصیات محترم ڈاکٹر مزمل حسین ،محترم منظور بھٹہ اور محترم محمد سلیم اختر جونی کو سٹیج پر متمکن ہونے کی درخواست کی گئی۔ مہمانان خصوصی میں محترم قربان حسین کوٹ چٹھہ نیز راقم الحروف احمد منیب شامل تھے۔ اعزازی مہمانان میں محترمہ ڈاکٹر صابرہ شاھین ڈیروی اور جناب شہزاد تابش تھے جن کی کتب کی رونمائی مقصود تھی۔ “باقیات مختار صدیقی” اور “دعا کے چراغ” دیگر مہامانِ گرامی قدر میں محترمہ سیدہ معظمہ نقوی، ڈاکٹر حمید الفت ملغانی، شاہ دل شمس حافظ آباد ،پروفیسر ریاض راہی، نعیم ساگر پھلروان اور پروفیسر شعیب بخاری شامل تھے۔ بنیادی طور پر تقریب کو دو نشستوں پر تقسیم کیا گیا تھا۔ 1: دو کتابوں کی تقریبِ رونمائی 2: مشاعرہ تقریب رونمائی میں پہلی کتاب”باقیاتِ مختار صدیقی” تھی جسے پروفیسر ڈاکٹر شاھین ڈیروی نے تحقیق و تدقیق کے بعد مرتب کیا ہے اور دوسری کتاب”دعا کے چراغ” جس کے شاعر جناب شہزاد تابش لاہور سے تعلق رکھتے ہیں۔ تقریب کا آغاز تلاوت قرآن مجید سے ہوا۔ محترم تنویر نجف صاحب نے سورة العصر تلاوت کی جس میں اللہ رب العزت نے انسانوں کو متنبہ کیا ہے کہ حیاتِ ارضی کا اخیر ہے چنانچہ حق اور صبر کے ساتھ زندگی گزارو اور ایک دوسرے کو حق اور صبر کی تلقین کرتے رہو۔ پھر بارگاہِ رسالت مآب ؐ میں ہدیہء نعت پیش کیا گیا اور پھر ڈاکٹر صابرہ شاہین کی کتاب “باقیاتِ مختار صدیقی” کی تقریبِ رونمائی ہوئی۔ اس ضخیم اور پُرمغز کتاب کی تحقیق، تدوین اور پیش کرنے کی ضرورت و اہمیت نیز ڈاکٹر صاحبہ کے اندازِ تحقیق و تفحیص اور اسلوبِ تحریر پر روشنی ڈالنے کا مرحلہ آیا۔ یہ کارگزاری رقم کرنے سے قبل میں بہتر سمجھتا ہوں کہ احباب کی خدمت میں محترمہ کا تھوڑا سا تعارف کروا دوں تاکہ محترمہ کی قدآور اور فیض رساں شخصیت کی جھلک بھی میرے محترم قارئین دیکھ لیں۔
نام .ڈاکٹر صابرہ شاہین (شاہین ڈیروی) جنم بهومی. ڈیرہ غازی خان تعلیم – بی ایس سی ایم اے (اردو) بی زیڈ یونیورسٹی ملتان ایم فل اردو (جی سی یونیورسٹی لاہور) پی ایچ ڈی اردو (جی سی یونیورسٹی لاہور)
تخلیق و تنقید .1-خالی بک (سرائیکی شعری مجموعہ) 2- مختار صدیقی حیات و خدمات (تنقید) 3- باقیاتِ مختار صدیقی (تحقیق)
زیرِ ترتیب 1- اردو نظمیں (شعری مجموعہ) 2- غزلیات (اردو شعری مجموعہ) متفرقات تنقیدی و تحقیقی مضامین
1-انشائیے
2-سفر نامے
3-کالم نگاری
خدمات عالیہ: 1-پرنسپل گورنمنٹ ڈگری کالج برائے خواتین کوٹ چٹھہ
2-بانی و سیکرٹری حلقہ اٙربابِ ذوق ڈیرہ غازی خان
3-ضلعی صدر پاکستان یوتھ لیگ
4-علاقائی صدر ادیب فاونڈیشن پاکستان۔
بے حساب پذیرائی کے ساتھ ساتھ بے شمار ایوارڈز اور اعزازات و اسناد آپ کی شخصیت کی زینت کو چار چاند لگاتی ہیں۔ آپ کی کاوشوں پر محترم شمشاد سرائی، محترم ڈاکٹر حمید الفت ملغانی، محترمہ سیدہ معظمہ نقوی اور محترم ڈاکٹر مزمل حسین نے پرمغز مقالہ جات پیش کیے۔ میں اِس تقریب میں حیران تھا کہ جنوبی پنجاب نیز تھل کے علاقے میں اتنی قدآور شخصیات موجود ہیں اور اتنا زرخیز خطہ سبحان اللہ! میں خود کو بہت خوش قسمت سمجھا جب میں نے خود کو ان اہلِ علم کے جلو میں پایا۔ سفر کی وہ تکان بھی دور ہو گئی جو ابھی واپسی کے سات گھنٹے کے مسلسل سفر میں درپیش تھی۔ محترم قارئین! سماں بندھا ہوا تھا کہ ڈاکٹر صاحبہ کو بلایا گیا اور انہوں نے مردانہ وار خطاب فرمایا۔ یہ خطاب گروپ میں بھی شیئر کیا گیا جو سب احباب نے سماعت فرمایا۔ محترمہ کی ساری باتیں سر ماتھے پر! عرض گزار ہوں بصد احترام! محترمہ آپ کو لاہور یا لاہوریوں سے شکوے ضرور ہوں گے لیکن ہم نے آپ کو کتنی محبتیں دیں ان کا خراج یا حساب آپ سے کبھی نہیں چاہیں گے۔ آپ کی ولادت گو ڈیرہ غازی خان میں ہوئی لیکن آپ کی ذہنی ربوبیت لاہور کے ہی موقر ارباب و احباب علم و دانش نیز وسیع القلب ادارہ جات نے کی اور بالیدگی بھی لاہور کی ہمہ ہمی اور دبستان نے عطا کی۔ حصول علم میں اساتذہ کی جوتیاں سیدھی کرنے سے لے کر مسندِ صدارت تک کے مراحل جان لیوا تو ہوتے ہی ہیں۔ یاد رہے کہ سونا آگ میں جب تک نہ ڈالا جائے کندن بن کر نہیں نکل سکتا۔ اگر یہ اتنا ہی آسان ہوتا تو اِس وقت آپ کے اردگرد کئی ڈاکٹر صابرہ شاہین ہوتیں جبکہ ابھی تک آپ اکیلی ہیں۔ قارئین محترم! دبستان و گلستان لاہور نے ہر ایک کو بلا تفریق مالا مال کیا ہے۔ لاہور نے محترمہ کو بھی سیانی اور کماڈھی دھی رانی سمجھ کر اپنی آغوشِ مادر میں جگہ دی اور علم کے غازے سے آپ کے نقوش کو نہ صرف سنوارا بلکہ قلب و ذہن کو جِلا بخشی اور ہیرا بنا دیا۔ لاہور کو آپ پر فخر ہے اور آپ سے محبت بھی ہے۔ اللہ آپ کو سلامت رکھے اور یونہی آسمانِ ادب پر چمکتا دمکتا مشعلِ راہ ستارہ بنائےرکھے۔ آمین دوسری کتاب “دعا کے چراغ” کتاب پر خاکسار احمد منیب، محترم پروفیسر ریاض راہی اور محترم ڈاکٹر مزمل حسین لیہ نے مقالہ جات پیش کیے۔ دونوں صاحبانِ علم یعنی محترمہ ڈاکٹر صابرہ اور جناب شہزاد تابش اور ان کے فن پاروں کو خوب سراہا گیا۔ خاکسار نے تابش صاحب کی کتاب پر مقالہ پڑھنے سے پہلے ادارہ عالمی بیسٹ اردو پوئٹری کا تعارف کروایا جو ماقبل ادارہ کے تمام ممبران کی خدمت میں پیش کر چکا ہوں اور پھر مقالہ پیش کیا۔ میں ممنون احسان ہوں اہالیانِ لیہ کا جو انہوں نے نہایت درجہ اعلی ظرفی کا مظاہرہ کرتے ہوئے مجھے بھی پذیرائی عطا کی اور میری تحریر کو بھی سراہا۔ بعد ازاں محترمہ ڈاکٹر شاھین ڈیروی اور جناب شہزاد تابش کا کلام باقاعدہ ترنم کے ساتھ جناب قاضی ظفر اور جناب تنویرحسین نجف نے اپنی دلکش اور پُرسوز آوازوں میں پیش کیا۔ *
دوسری نشست: دوسری نشست میں مشاعرہ منعقد کیا گیا جس میں مہمان شعرا کے علاوہ مقامی سرائیکی زبان میں بھی موثر اشعار سننے کو ملے۔ اس مشاعرہ میں پنجاب بھر سے چالیس شعرا اور شاعرات نے کلام پیش کیا۔ شعرا اور ادب نواز شخصیات کی کثیر تعداد نے تقریب میں شرکت کی اور مقالہ جات پیش کرنے والوں اور شعرا حضرات کو خوب داد دی۔ اگلے دو تین ایام میں مقامی اخبارات “لٙیہ ٹوڈے” اور “نوائے تھل” نے باتصویر اس پروگرام کو اپنی اشاعت میں جگہ دی۔ قارئین محترم! یہ کامیاب پروگرام پانچ گھنٹے جاری رہا۔ حیرت انگیز بات یہ تھی کہ اتنا وقت بیٹھنے اور سننے کے باوجود حاضرین کے چہرے بشاشت سے دمک رہے تھے۔ میرا دل شاد اور روح سرشار ہو گئی کہ اس قدر محبت کرنے والا تھل! ماشاء اللہ! جب بھی تھل ہمیں دوبارہ بلائے گا ہم بصد شوق پہنچیں گے اور اپنے ان سب دوستوں کے چہرے دیکھ کر دید کی ترسی ہوئی آنکھیں ٹھنڈی کریں گے اور قلب و ذہن کی تسکین کے سامان کریں گے۔ ان شاء اللہ میں بزم فروغِ ادب و ثقافت لیہ اور اپنے ادارہ عالمی بیسٹ اردو پوئٹری کا نہایت ممنون ہوں کہ انہوں نے ادب کی چاہ رکھنے والے سب نفوس کو ایک جگہ جمع ہو کر سیکھنے سکھانے کا ماحول پیدا کیا۔ میں نے اپنے ادارہ اور چیئرمین ادارے کی طرف سے اہالیانِ لیہ کا بھی شکریہ ادا کیا۔ اللہ کرے یہ پہلا پروگرام ہو نہ کہ آخری۔ آمین قارئین محترم! جاڑے کی رات واپسی تھی۔ آپ سب سے محبت کرنے والا آپ سب کا نمائندہ احمدمنیب تھل کے ایک ایک ٹیلے اور نشیب و فراز سے محبتیں کشید کر کے جھولی بھر کے لوٹا۔ لے او یار حوالے رب دے میلے چار دناں دے اُس دن عید مبارک ہوسی جس دن فیر مِلاں گے۔
پروگرام تقریب رونمائی باشتراک بزمِ فروغِ ادب و ثقافت لیہ اور ادارہ عالمی بیسٹ اردو پوئٹری پروگرام تقریب رونمائی 2 کتب بتاریخ 30 دسمبر2018 ء باشتراک بزمِ فروغِ ادب و ثقافت لیہ اور ادارہ عالمی بیسٹ اردو پوئٹری رپورٹ: احمدمنیب۔ لاہور پاکستان۔ "صابر جاذب لیہ" یہ ایک تحریک کا نام ہے۔ اپنی ذات میں ایک ادارہ ایک انجمن۔ میرا جنون کام کام اور بس کام! کام کا جنون مجھے مشرق میں اُڑا لے گیا تو بھارت، تھائی لینڈ اور ملائشیا تک کے سفر کروائے، مشرقِ وُسطیٰ میں دوحہ قطر اور مغرب میں لے کر ا��ا تو ہنگری، پولینڈ، چیکوسلواکیہ، آسٹریا، فرانس، جرمنی، سوئٹزر لینڈ میں جا اُتارا اور مغرب بعید میں امریکہ کی متعدد ریاستوں میں مجھے لے کر گھوما۔ پڑھنے پر آیا تو قدیم ترین تہذیبوں ٹیکسلا، موئنجودڑو، ہڑپہ سمیت بابل اور نینوا، یونانی مِتھس، بُڈاپسٹ ہنگری، روڈس ہائن جرمنی، ہائیڈل برگ جرمنی کھنگال ڈالیں۔ کتب کی ابتدا قرآن کریم سے ہوتے ہوئے اناجیل اربعہ، غزل الغزلات، تورات، زبور اور یوحنا عارف کا مکاشفہ۔ وید اور گیتا سمیت حضرت بدھا کی دھم چک پوتن سُت پڑھ ڈالیں۔ مذاہب کے تقابلی جائزہ پر آیا تو اللہ نے توفیق دی کہ اسلام، ہندومت، سکھ مت، جین مت سے لے کر بدھ مت، کنفیوشن ازم، زرتشت ازم وغیرہ سب پر تحصیل علم حت المقدور کی۔ انڈین آفس لائیبریری، انڈین سائینس میوزیم مین ہاٹن نیویارک تو گویا میرے پسندیدہ باغ ہیں۔ جن میں میں پروان چڑھا ہوں۔ ایسے میں تھل دیکھنے کا موقع مل گیا۔ 2018 ء اپنی آخری سانسیں لے رہا تھا کہ لیہ سے میرے صابر جاذب نے آواز دی کہ میں پروگرام رکھ رہا ہوں دو اداروں کے اشتراک سے دو کتب کی چہرہ نمائی ہے جو تشریف لا سکتا ہے لے آئے۔ جناب شہزاد تابش کی یہ مجبوری تھی کہ ان کی کتاب کی رونمائی تھی وہ اپنے دو عزیزوں کے ساتھ کشاں کشاں لیہ پہنچے۔ میری صرف ایک ہی مجبوری تھی "سیکھنے کا جنون" جو مجھے سخت سردی میں چھ گھنٹے سے بھی زائد مسلسل سفر کروا کر تھل دکھانے لے گیا۔ میں ہیڈ تریموں یعنی تین منہ والا ہیڈ ایک بار پھر دیکھنے جا رہا تھا۔ کالج کے زمانہ میں ملتان، پاک پتن شریف کی زیارتوں پر متعدد بار گیا۔ حضرت سلطان باہو کے مزار پر حاضری بھی دی اس لیے گڑھ مہاراجہ موڑ بھی مجھ سے ناآشنا نہیں تھا۔ میں 5:30 علی الصبح کا چلا 10:45 پر لیہ پہنچا۔ میرا بھتیجا میثم ابن صابر جاذب مجھے گھوڑے والے چوک سے لینے آیا۔ میں نے بچے سے کہا کہ سب سے پہلے مجھے بابا اور اماں کے مزاروں پر لے جاو کیونکہ مجھے ہنگامِ شہر کی نسبت شہرِ خموشاں زیادہ پیارا لگتا ہے جہاں ہمارے بابا جناب شعیب جاذب اپنے نصفِ جمیل کے پہلو بہ پہلو آرام فرما رہے ہیں کیوں کہ میں نے یہ عہد کر رکھا ہے کہ اگر زندگی میں کبھی لیہ گیا تو سب سے پہلے مزاروں پہ حاضری دوں گا۔ سو اللہ بھلا کرے وہ لے گیا۔ واپسی پر صابر بھائی کا استقبال دیدنی تھا۔ گھر کے صحن میں چار مہمانان کے لیے چار، رنگین چارپائیاں بہترین نئے بستر سے سجا کر دھوپ میں بچھائی گئی تھی۔ سبحان اللہ تھل کے ٹیلے ابھی ذہن و دل میں مستحضر تھے یہ منظر دیکھ کر اور بھی سکون ہو گیا۔ تھوڑی دیر بعد محترم شہزاد تابش اپنے دو احباب کے ساتھ تشریف لائے۔ میل ملاقات کے بعد پُرتکلف روایتی ناشتہ کیا اُبلے ہوئے دیسی انڈے اور چائے نوشِ جان کی اور ایک بجے ہم لرننگ پبلک سکول فیض چوک پہنچے جس کے بالا خانہ پر موجود ہال میں پروگرام کا اہتمام کیا گیا تھا۔ تھل کے احباب حل و عقل ہمارے لیے چشم براہ تھے۔ ان میں سبھی خود سے بہت زیادہ پڑھے لکھے اور قابل نیز قابل احترام احباب کو موجود پا کر دل باغ باغ ہو گیا۔ سکول کے خوبصورت ہال میں سال 2018ء کی خوبصورت ترین تقریب اور مشاعرہ منعقد ھونے جا رہا تھا۔ تقریب اور مشاعرے کی نظامت ادب شناس اور ادب نواز شاعر جناب شمشاد حسین سرائی نے کی۔ صدارتی پینل میں ہمہ جہت شخصیات محترم ڈاکٹر مزمل حسین ،محترم منظور بھٹہ اور محترم محمد سلیم اختر جونی کو سٹیج پر متمکن ہونے کی درخواست کی گئی۔ مہمانان خصوصی میں محترم قربان حسین کوٹ چٹھہ نیز راقم الحروف احمد منیب شامل تھے۔ اعزازی مہمانان میں محترمہ ڈاکٹر صابرہ شاھین ڈیروی اور جناب شہزاد تابش تھے جن کی کتب کی رونمائی مقصود تھی۔ "باقیات مختار صدیقی" اور "دعا کے چراغ" دیگر مہامانِ گرامی قدر میں محترمہ سیدہ معظمہ نقوی، ڈاکٹر حمید الفت ملغانی، شاہ دل شمس حافظ آباد ،پروفیسر ریاض راہی، نعیم ساگر پھلروان اور پروفیسر شعیب بخاری شامل تھے۔ بنیادی طور پر تقریب کو دو نشستوں پر تقسیم کیا گیا تھا۔ 1: دو کتابوں کی تقریبِ رونمائی 2: مشاعرہ تقریب رونمائی میں پہلی کتاب"باقیاتِ مختار صدیقی" تھی جسے پروفیسر ڈاکٹر شاھین ڈیروی نے تحقیق و تدقیق کے بعد مرتب کیا ہے اور دوسری کتاب"دعا کے چراغ" جس کے شاعر جناب شہزاد تابش لاہور سے تعلق رکھتے ہیں۔ تقریب کا آغاز تلاوت قرآن مجید سے ہوا۔ محترم تنویر نجف صاحب نے سورة العصر تلاوت کی جس میں اللہ رب العزت نے انسانوں کو متنبہ کیا ہے کہ حیاتِ ارضی کا اخیر ہے چنانچہ حق اور صبر کے ساتھ زندگی گزارو اور ایک دوسرے کو حق اور صبر کی تلقین کرتے رہو۔ پھر بارگاہِ رسالت مآب ؐ میں ہدیہء نعت پیش کیا گیا اور پھر ڈاکٹر صابرہ شاہین کی کتاب "باقیاتِ مختار صدیقی" کی تقریبِ رونمائی ہوئی۔ اس ضخیم اور پُرمغز کتاب کی تحقیق، تدوین اور پیش کرنے کی ضرورت و اہمیت نیز ڈاکٹر صاحبہ کے اندازِ تحقیق و تفحیص اور اسلوبِ تحریر پر روشنی ڈالنے کا مرحلہ آیا۔ یہ کارگزاری رقم کرنے سے قبل میں بہتر سمجھتا ہوں کہ احباب کی خدمت میں محترمہ کا تھوڑا سا تعارف کروا دوں تاکہ محترمہ کی قدآور اور فیض رساں شخصیت کی جھلک بھی میرے محترم قارئین دیکھ لیں۔ نام .ڈاکٹر صابرہ شاہین (شاہین ڈیروی) جنم بهومی. ڈیرہ غازی خان تعلیم - بی ایس سی ایم اے (اردو) بی زیڈ یونیورسٹی ملتان ایم فل اردو (جی سی یونیورسٹی لاہور) پی ایچ ڈی اردو (جی سی یونیورسٹی لاہور) تخلیق و تنقید .1-خالی بک (سرائیکی شعری مجموعہ) 2- مختار صدیقی حیات و خدمات (تنقید) 3- باقیاتِ مختار صدیقی (تحقیق) زیرِ ترتیب 1- اردو نظمیں (شعری مجموعہ) 2- غزلیات (اردو شعری مجموعہ) متفرقات تنقیدی و تحقیقی مضامین 1-انشائیے 2-سفر نامے 3-کالم نگاری خدمات عالیہ: 1-پرنسپل گورنمنٹ ڈگری کالج برائے خواتین کوٹ چٹھہ 2-بانی و سیکرٹری حلقہ اٙربابِ ذوق ڈیرہ غازی خان 3-ضلعی صدر پاکستان یوتھ لیگ 4-علاقائی صدر ادیب فاونڈیشن پاکستان۔ بے حساب پذیرائی کے ساتھ ساتھ بے شمار ایوارڈز اور اعزازات و اسناد آپ کی شخصیت کی زینت کو چار چاند لگاتی ہیں۔ آپ کی کاوشوں پر محترم شمشاد سرائی، محترم ڈاکٹر حمید الفت ملغانی، محترمہ سیدہ معظمہ نقوی اور محترم ڈاکٹر مزمل حسین نے پرمغز مقالہ جات پیش کیے۔ میں اِس تقریب میں حیران تھا کہ جنوبی پنجاب نیز تھل کے علاقے میں اتنی قدآور شخصیات موجود ہیں اور اتنا زرخیز خطہ سبحان اللہ! میں خود کو بہت خوش قسمت سمجھا جب میں نے خود کو ان اہلِ علم کے جلو میں پایا۔ سفر کی وہ تکان بھی دور ہو گئی جو ابھی واپسی کے سات گھنٹے کے مسلسل سفر میں درپیش تھی۔ محترم قارئین! سماں بندھا ہوا تھا کہ ڈاکٹر صاحبہ کو بلایا گیا اور انہوں نے مردانہ وار خطاب فرمایا۔ یہ خطاب گروپ میں بھی شیئر کیا گیا جو سب احباب نے سماعت فرمایا۔ محترمہ کی ساری باتیں سر ماتھے پر! عرض گزار ہوں بصد احترام! محترمہ آپ کو لاہور یا لاہوریوں سے شکوے ضرور ہوں گے لیکن ہم نے آپ کو کتنی محبتیں دیں ان کا خراج یا حساب آپ سے کبھی نہیں چاہیں گے۔ آپ کی ولادت گو ڈیرہ غازی خان میں ہوئی لیکن آپ کی ذہنی ربوبیت لاہور کے ہی موقر ارباب و احباب علم و دانش نیز وسیع القلب ادارہ جات نے کی اور بالیدگی بھی لاہور کی ہمہ ہمی اور دبستان نے عطا کی۔ حصول علم میں اساتذہ کی جوتیاں سیدھی کرنے سے لے کر مسندِ صدارت تک کے مراحل جان لیوا تو ہوتے ہی ہیں۔ یاد رہے کہ سونا آگ میں جب تک نہ ڈالا جائے کندن بن کر نہیں نکل سکتا۔ اگر یہ اتنا ہی آسان ہوتا تو اِس وقت آپ کے اردگرد کئی ڈاکٹر صابرہ شاہین ہوتیں جبکہ ابھی تک آپ اکیلی ہیں۔ قارئین محترم! دبستان و گلستان لاہور نے ہر ایک کو بلا تفریق مالا مال کیا ہے۔ لاہور نے محترمہ کو بھی سیانی اور کماڈھی دھی رانی سمجھ کر اپنی آغوشِ مادر میں جگہ دی اور علم کے غازے سے آپ کے نقوش کو نہ صرف سنوارا بلکہ قلب و ذہن کو جِلا بخشی اور ہیرا بنا دیا۔ لاہور کو آپ پر فخر ہے اور آپ سے محبت بھی ہے۔ اللہ آپ کو سلامت رکھے اور یونہی آسمانِ ادب پر چمکتا دمکتا مشعلِ راہ ستارہ بنائےرکھے۔ آمین دوسری کتاب "دعا کے چراغ" کتاب پر خاکسار احمد منیب، محترم پروفیسر ریاض راہی اور محترم ڈاکٹر مزمل حسین لیہ نے مقالہ جات پیش کیے۔ دونوں صاحبانِ علم یعنی محترمہ ڈاکٹر صابرہ اور جناب شہزاد تابش اور ان کے فن پاروں کو خوب سراہا گیا۔ خاکسار نے تابش صاحب کی کتاب پر مقالہ پڑھنے سے پہلے ادارہ عالمی بیسٹ اردو پوئٹری کا تعارف کروایا جو ماقبل ادارہ کے تمام ممبران کی خدمت میں پیش کر چکا ہوں اور پھر مقالہ پیش کیا۔ میں ممنون احسان ہوں اہالیانِ لیہ کا جو انہوں نے نہایت درجہ اعلی ظرفی کا مظاہرہ کرتے ہوئے مجھے بھی پذیرائی عطا کی اور میری تحریر کو بھی سراہا۔ بعد ازاں محترمہ ڈاکٹر شاھین ڈیروی اور جناب شہزاد تابش کا کلام باقاعدہ ترنم کے ساتھ جناب قاضی ظفر اور جناب تنویرحسین نجف نے اپنی دلکش اور پُرسوز آوازوں میں پیش کیا۔ * دوسری نشست: دوسری نشست میں مشاعرہ منعقد کیا گیا جس میں مہمان شعرا کے علاوہ مقامی سرائیکی زبان میں بھی موثر اشعار سننے کو ملے۔ اس مشاعرہ میں پنجاب بھر سے چالیس شعرا اور شاعرات نے کلام پیش کیا۔ شعرا اور ادب نواز شخصیات کی کثیر تعداد نے تقریب میں شرکت کی اور مقالہ جات پیش کرنے والوں اور شعرا حضرات کو خوب داد دی۔ اگلے دو تین ایام میں مقامی اخبارات "لٙیہ ٹوڈے" اور "نوائے تھل" نے باتصویر اس پروگرام کو اپنی اشاعت میں جگہ دی۔ قارئین محترم! یہ کامیاب پروگرام پانچ گھنٹے جاری رہا۔ حیرت انگیز بات یہ تھی کہ اتنا وقت بیٹھنے اور سننے کے باوجود حاضرین کے چہرے بشاشت سے دمک رہے تھے۔ میرا دل شاد اور روح سرشار ہو گئی کہ اس قدر محبت کرنے والا تھل! ماشاء اللہ! جب بھی تھل ہمیں دوبارہ بلائے گا ہم بصد شوق پہنچیں گے اور اپنے ان سب دوستوں کے چہرے دیکھ کر دید کی ترسی ہوئی آنکھیں ٹھنڈی کریں گے اور قلب و ذہن کی تسکین کے سامان کریں گے۔ ان شاء اللہ میں بزم فروغِ ادب و ثقافت لیہ اور اپنے ادارہ عالمی بیسٹ اردو پوئٹری کا نہایت ممنون ہوں کہ انہوں نے ادب کی چاہ رکھنے والے سب نفوس کو ایک جگہ جمع ہو کر سیکھنے سکھانے کا ماحول پیدا کیا۔ میں نے اپنے ادارہ اور چیئرمین ادارے کی طرف سے اہالیانِ لیہ کا بھی شکریہ ادا کیا۔ اللہ کرے یہ پہلا پروگرام ہو نہ کہ آخری۔ آمین قارئین محترم! جاڑے کی رات واپسی تھی۔ آپ سب سے محبت کرنے والا آپ سب کا نمائندہ احمدمنیب تھل کے ایک ایک ٹیلے اور نشیب و فراز سے محبتیں کشید کر کے جھولی بھر کے لوٹا۔ لے او یار حوالے رب دے میلے چار دناں دے اُس دن عید مبارک ہوسی جس دن فیر مِلاں گے۔
0 notes
Text
وادی کشمیر
نوٹ :۔ یہ مضمون میں نے بھارت کے اس دعوے کی تردید میں لکھا ہے کہ کشمیر بھارت کا اٹوٹ انگ ہے اور یہ بتایا ہے کہ جغرافیائی اور فطری لحاظ سے کشمیر کا رخ پاکستان کی طرف ہے۔
………………
بھارت کشمیر کو اپنا اٹوٹ انگ بتاتا ہے لیکن تاریخ کے باب کا وہ موڑ جہاں ادراک کی سرحدیں ذہنی افلاس کی خاکنائے سے اپنا رشتہ جوڑتی ہیں، شاید وہیں زندگی کا کفن سلا کرتا ہے۔ آکاش کی وسعتوں نے جانے کتنی تہذیبوں کو تاریخ کے ایسے ہی خونیں موڑ کی نذر ہوتے دیکھا ہے۔ ظلم کے دیوتا نے منصور سے نعرہ اناالحق اور فرہاد سے تیشہ کوہکنی کو چھینا تھا۔ لیکن آج خودساختہ تہذیب کا دیوتا۔ پھولوں سے نکہت و نم ، کہکشاں سے رنگ و نور ، ساز سے نغمہ ، نغمہ سے درد، اور درد سے سوز کو جدا کرنا چاہتا ہے۔ وہ وادی کشمیر جس کی رگوں میں اسلام کا خمیر رقصاں ہے۔ جس کے معبد کہن کو توحید نے آبرو بخشی۔ امرنا تھ اور کیلاش کی چوٹیوں کی جس زمین کو مسلمانوں نے پاک و تقدس بخشا۔ جہاں نہ افرنگی کا مکروفن تھا اور نہ شاطروں کی چالباز یاں۔ افسوس کہ اب وہ زمین ہندوشاطروں کی سازشوں کا شکار ہوا چاہتی ہے۔
سر وسمن اور پھولوں کے اس دیس میں چراغ لالہ نے کوہ دمن کو اس لئے روشن کیا تھا کہ اس کی روشنی سےنور ایمان کا ایک نیا سنگم بنے گا۔ آبشاروں نے نغمہ ریزی اس لئے سیکھی تھی کہ وہ اپنے میٹھے نغموں سے کفر کے پردے اٹھا کر ،توحید کا ایک محل بنائیں گی۔ زغفران و بنفشہ کے کھیت اس لئے مسکرائے تھے کہ شاید ان کی مسکراہٹ سے مسلک تہذیب کا ایک جہاںآباد ہوسکے گا۔ لیکن دولت و سرمایہ کے علمبرداروں سےیہ نہ دیکھا گیا کہ مسلمان ایک مرکز پر مل سکیں۔ اور اب جب موت کا خونخوار درندہ انسانی خون کا پیاسا ہے۔ ایٹم کی دنیا نے پرچم توحید بلند کرنے والی قوم کو اجاڑنے کی ٹھانی ہے۔ اور تاریخ ایک باز پھر کشمیر کی وادیوں میں ہیروشیما اور ناگاساکی، کی داستانیں دہرانا چاہتی ہے۔کشمیر ہمیشہ سے مسلمانوں کا حصہ رہا ہے۔ کشمیر کا جغرافیائی اور تاریخی الحاق ہمیشہ سے سرزمین پاکستان سے رہا ہے۔ پاکستان کے تمام دریا کشمیر سے نکلتے ہیں۔ یہ ایک جغرافیائی حقیقت ہے کہ پٹھان کوٹ اور جموں کی قدرتی سرحدوں کا فاصلہ کم نہیں تو اس سے زیادہ بھی نہیں جو بارہ مولہ اور راولپنڈی کے درمیان قرار پاتا ہے۔ شاہان مغلیہ سے پہل اور خود ان کےعہد میں کشمیر کا مسلمانوں سے قدرتی رشتہ ، علاقائی ، قانونی ، تہذیبی اور رسمی حیثیت سے اور مضبوط ہوگیا تھا جو اب تک چلا آرہا ہے۔ مسلمانوں کا اور کشمیر کا تعلق محض قانونی اور علاقائی ہی نہیں بلکہ روحانی اور تاریخی بھی رہا ہے۔ اگر آج ہم کشمیر کو مسلمانوں سے الگ کرتے ہیں تو سب سے پہلےہمیں تاریخ کے ان صفحوں کو بھی بدلنا ہوگا، جن میں مسلمانوں اور کشمیر کے گیت گائے گئے ہیں۔ اور صرف یہی نہیں بلکہ کشمیر کی مسلمانوں سے علیحدگی اگر واقعی کوئی دلچسپ حقیقت ہے تو میں کہوں گا کہ اسی کے ساتھ ساتھ ہمیں ہوائوں اور دریائوں کے رخ کو بھی تبدیل کرنا ہوگا۔ پامیر اورقراقرم کے کوہساروں کو بھی ہمالیہ کی چٹانوںسے الگ کرنا ہوگا۔ چاند کی چاندنی ، سورج کی کرنوں اور ستاروں کی روشنی کو بھی بدلنا ہوگا۔ ستارء سحری نے آج تک کوئی صبح ایسی نہیں دیکھی جس میں نسیم زعفران بار ، کیسر کے دیس سے مسلمانوں کے لئے پیار و محبت کا سندیسہ نہ لائی ہو۔ شام کے سورج کی ڈھلتی ہوئی سنہری کرنوں نے آج تک کوئی شام ایسی نہیں دیکھی، جس نے لالہ کوہسار کے شبستانوں میں نغمہ توحید کی یاد تازہ نہ کی ہو۔ نسیم سحری آج بھی آتی ہے اور اپنے ساتھ توحید کا پیام لاتی ہے۔ لالہ کوہسار آج بھی اپنی محفل سجاتا ہے۔ تو پھر یہ کیا ہے کہ زندگی سے زندگی کا ساز چھینا جارہا ہے۔ دراصل کشمیر اور مسلمانوں کا تعلق روح اور جسم کا تعلق ہے۔ اور اگر واقعی یہ درست ہے کہ ساز کے پردوں سے نغمہ و لے کو الگ نہیں کیا جاسکتا ہے۔ اگر یہ صحیح ہے کہ جسم کو روح سے الگ نہیں کیا جاسکتا ۔ تو پھر یہ بھی ایک ناقابل فراموش حقیقت ہے کہ نسیم سحری کو سحر سے، لالہ کوہسار کو کوہسار سے اور کشمیر کو مسلمانوں سے جدا نہیں کیا جاسکتا ۔ اس لئے کہ آگ کو پانی سے الگ رکھتے ہوئے تو دیکھا ہے۔ اور سنا ہے لیکن پانی سے چمک، غنچے سے تازگی اور سیماب سے تڑپ کو جدا کرتے ہوئے نہ سنا ہے اور نہ ان آنکھوں نے دیکھا ہے۔
کشمیر اور مسلمانوں کا سیاسی اور علاقائی رشتہ بہت پرانا ہے۔ مسلمان اور کشمیر ہمیشہ سے سماجی اور مجلسی زندگی میں ایک دوسرے کے برابر شریک رہے ہیں۔ وادی گل برگ، پہلگام اور سون مرگ کے بتاں لالائی، نگاراں خوبرو اور طائراں خوش الحان نے قلعہ معلی سے زبان کی نغمگی سیکھی ہے۔ اور مسلمانوں کی ثقافتی ، مذہبی اور فنی مرکزیت سے کشمیر کی جھیلوں ، چشموں اور مرغزاروں نے زیست کا مزا پایا ہے۔ حسن کی کائنات یہیں سے سنوری۔ ؎
اگر فروس برروئے زمیں است
ہمیں است و ہمیں است و ہمیں است
اکبر کا خروی جاہ و جلال ، جہاں گیر و تورجہاں کی محبت اور شاہ جہاں کا ��حساس جمال، آج بھی نشاط و شالامار باغ اور سرور شمشاد کی گھنی چھائوں میں آرام کررہا ہے۔ نسیم باغ کے گھنے سایہ دار چنار کے درخت مسلمانوں کے ذوق جمال اور ان کی تہذیب کو آج بھی یاد کیا کرتے ہیں۔ کشمیر کی شال بافی اور پیپر ماشی کی صنعتوں کو مسلمانوں ہی کی تائید سے فروغ ہوا۔ اس لحاظ سے مسلمانوں سے کشمیر کا اقتصادی رشتہ بھی بہت گہرا اور متوازن ہے۔ اقبال نے شاید اسی زمین کو دیکھ کر کہا تھا ؎
اس خاک کو اللہ نے بخشے ہیں وہ آنسو
کرتی ہے چمک جن کی ستاروں کو عرقناک
لیکن وہ زمین جہاں سے نغمہ توحید بلند ہوتا ہے ۔ آج اس کی جبیں خود عرق آلود ہے۔ اس وجہ سے نہیں کہ اس نے کوئی جرم و قصور کیا ہے بلکہ اس لئے کہ آج اس کی زمین دشت و یراں بنی ہوئی ہے۔ چشموں اور آبشاروں کی گود میں حسن یہاں اس لئے بے نقاب ہوا تھا کہ شاید پہنئے فلک کی رفعتوں میں گم ہو کر سراغ زندگی پا جائے۔ لیلئی شب نے یہاں گیسو و رخسار کو غازہ و عطر مشک بو سے اس لئے سنوارا تھا کہ شاید اس کا نالہ بے باک بیداری کا پیغام سنائے گا ۔ آنکھوں کو حرارت ایمانی سے روشن کرے گا۔ اور دلوں کو گرمی حرارے گرما دے گا۔ یعنی اس میں حریت احرار کا صور پھونک دے گا۔ تاکہ وہ ہندو قوم کی غلامی سے نجات حاصل کریں۔ لیکن فطرت کے سب قانون آج بے اثر ہوتے نظر آرہے ہیں۔ مرغ چمن کا ساز توحید ، بے آواز ہوتا جارہا ہے۔ تاہم عقل و خرد کے نام نہاد پاسبانوں کو معلوم ہونا چاہئے کہ کشمیر ابتدا سے مسلمانوں کا جز رہا ہے۔کشمیر کا سیاسی، ملکی ، ثقافتی رجحان ہمیشہ مسلمانوں سے وابستہ رہا ہے۔ اس سبب سے نہیں کہ یہ ایک تاریخی حقیقت ہے بلکہ اس لئے بھی کہ وادی کشمیر کے پہاڑوں اور جھیلوں میں اسلامی تہذیب کا عکس ہے۔ اور وہاں کی فضائوں میں تاج محل ، اقبال اور توحید کے ترانوں کی گونج پائی جاتی ہے۔
کشمیر کا مسئلہ صرف چالیس لاکھ انسانوں کی زندگی کا ہی مسئلہ نہیں ہے بلکہ وہاں کے مسلمانوں کے مستقبل کا بھی سوال ہے۔ کشمیر کی وادیوں میں جہلم کی موجیں آج بھی ایک بار پھر آواز اذان دے رہی ہیں۔ ہمیں اس آواز پر لبیک کہنا چاہئے۔ اگر ایسا نہیں ہوا اور سامراجی طاقتوں نے کشمیر کو چھیننے کی کوشش کی تو پھر جہلم کے کنارے خون کی ندیاں بہیں گی۔ پھولوں کا دیس تباہ ہو جائے گا۔ جھیلوں کی دنیا سنسان ہوجائے گی۔ حسن کی کائنات لٹ جائے گی۔ اور انسانیت یتیم ہو جائے گی۔
دراصل کشمیر میں جواہر لال نہرو کی پالیسی چل رہی ہے۔ جواہر لال ، کشمیری پنڈ�� تھے۔ اس لئے ان کی یہ آرزو تھی کہ کشمیر بھارت سے نہ چھن جائے کیونکہ وہ ان کے آبائو اجداد کا وطن ہے اسی لئے انہوں نے اپنے دوست شیخ عبداللہ کو جیل میں ڈال دیا تھا۔ کیونکہ شیخ عبداللہ کشمیر کو بھارت سے آزاد کرانا چاہتے تھے۔ نہرو خاندان کی یہ پالیسی اب تک چل رہی ہے۔ ورنہ کشمیر کو آزادی ملنے میں اور کوئی رکاوٹ نہیں۔
اگر یہ بات ہے تو علامہ اقبال بھی کشمیری برہمن تھے۔ اقبال نے خود کہا ہے ؎
مرابنگر کہ در ہندوستان دیگر نمی بینی
برہمن زادہ از آشنائے روم و تبریز است
لیکن وہ اسلامی تعلیمات سےبہرہ ور ہے۔ اس لئے انہوں نے اپنی شاعری کے ذریعہ اسلام کا پرچم سر بلند کیا۔مجھے امید ہے کشمیر آزاد ہوگا۔ رات کی تاریکی چھٹ جائے گی۔ ایک نیا سورج طلوع ہوگا۔ اور کشمیر میں توحید کا نعرہ بلند ہوگا۔ حکومت جادوگری کا نام ہے۔ جس پر حکومت کی جاتی ہے۔ اگر وہ جاگ جائیں تو پھر سلطنت باقی نہیں رہتی۔ جب کوئی اسرائیل پیدا ہوتا ہے تو اس کی سرکوبی کے لئے موسیٰ پیدا ہوتا ہے۔ جمہوریت کے لباس میں ظلم و جور کا نظام نہیں چل سکتا ۔ بھارت کا پالیمانی نظام ، جنگ زرگری ہے۔ چشم فلک ، قوموں کے عروج و زوال کو دیکھتی آئی ہے۔ کوئی چیز ایک پہلو پر قائم نہیں رہتی۔ دنیا کا رواج یہ ہے کہ وہ بدلتی رہتی ہے۔ کبھی عروج ہے۔ کبھی زوال ۔ زندگی تغیر پذیر ہے۔ وہ نئے روپ دھارتی ہے۔ ایک قوم مرتی ہے۔ دوسری قوم ابھرتی ہے۔ یہی زمانے کا دستور ہے۔ اس لئے کشمیر ضرور آزاد ہوگا۔ ایک زمانہ تھا جب بابل و نینوا و عراق کی تہذیب کا بڑا نام تھا۔ وہ ایسی زوال پذیری ہوئی کہ اب اس کوکوئی جانتا بھی نہیں۔ ایران کے تخت شاہی کو بھی موت نے نگل لیا۔ اور یونان و روم بھی برباد ہوگئے۔ کشمیر میں آسمان صبح سے آزادی کا نیا سورج ضرور طلوع ہوگا۔ اور اس کی ایک ہی صورت ہے کہ کشمیر میں اقوام متحدہ کی قراردادوں کے مطابق استصواب رائے عامہ کرایا جائے۔ بھارت کو کشمیریوں کے اس حق کو تسلیم کرنا چاہئے۔ ایک لاکھ کشمیریوں کا خون ناحق رنگ لائے گا۔
ظلم کی ٹہنی کبھی پھلتی نہیں
نائو کاغذ کی کبھی چلتی نہیں
The post وادی کشمیر appeared first on Urdu Khabrain.
from Urdu Khabrain https://ift.tt/2IdgRLB via Roznama Urdu
#jang online newspaper#roznama urdu#naija newspapers#khabrain news epaper#all pakistani newspapers in
0 notes
Text
وادی کشمیر
نوٹ :۔ یہ مضمون میں نے بھارت کے اس دعوے کی تردید میں لکھا ہے کہ کشمیر بھارت کا اٹوٹ انگ ہے اور یہ بتایا ہے کہ جغرافیائی اور فطری لحاظ سے کشمیر کا رخ پاکستان کی طرف ہے۔
………………
بھارت کشمیر کو اپنا اٹوٹ انگ بتاتا ہے لیکن تاریخ کے باب کا وہ موڑ جہاں ادراک کی سرحدیں ذہنی افلاس کی خاکنائے سے اپنا رشتہ جوڑتی ہیں، شاید وہیں زندگی کا کفن سلا کرتا ہے۔ آکاش کی وسعتوں نے جانے کتنی تہذیبوں کو تاریخ کے ایسے ہی خونیں موڑ کی نذر ہوتے دیکھا ہے۔ ظلم کے دیوتا نے منصور سے نعرہ اناالحق اور فرہاد سے تیشہ کوہکنی کو چھینا تھا۔ لیکن آج خودساختہ تہذیب کا دیوتا۔ پھولوں سے نکہت و نم ، کہکشاں سے رنگ و نور ، ساز سے نغمہ ، نغمہ سے درد، اور درد سے سوز کو جدا کرنا چاہتا ہے۔ وہ وادی کشمیر جس کی رگوں میں اسلام کا خمیر رقصاں ہے۔ جس کے معبد کہن کو توحید نے آبرو بخشی۔ امرنا تھ اور کیلاش کی چوٹیوں کی جس زمین کو مسلمانوں نے پاک و تقدس بخشا۔ جہاں نہ افرنگی کا مکروفن تھا اور نہ شاطروں کی چالباز یاں۔ افسوس کہ اب وہ زمین ہندوشاطروں کی سازشوں کا شکار ہوا چاہتی ہے۔
سر وسمن اور پھولوں کے اس دیس میں چراغ لالہ نے کوہ دمن کو اس لئے روشن کیا تھا کہ اس کی روشنی سےنور ایمان کا ایک نیا سنگم بنے گا۔ آبشاروں نے نغمہ ریزی اس لئے سیکھی تھی کہ وہ اپنے میٹھے نغموں سے کفر کے پردے اٹھا کر ،توحید کا ایک محل بنائیں گی۔ زغفران و بنفشہ کے کھیت اس لئے مسکرائے تھے کہ شاید ان کی مسکراہٹ سے مسلک تہذیب کا ایک جہاںآباد ہوسکے گا۔ لیکن دولت و سرمایہ کے علمبرداروں سےیہ نہ دیکھا گیا کہ مسلمان ایک مرکز پر مل سکیں۔ اور اب جب موت کا خونخوار درندہ انسانی خون کا پیاسا ہے۔ ایٹم کی دنیا نے پرچم توحید بلند کرنے والی قوم کو اجاڑنے کی ٹھانی ہے۔ اور تاریخ ایک باز پھر کشمیر کی وادیوں میں ہیروشیما اور ناگاساکی، کی داستانیں دہرانا چاہتی ہے۔کشمیر ہمیشہ سے مسلمانوں کا حصہ رہا ہے۔ کشمیر کا جغرافیائی اور تاریخی الحاق ہمیشہ سے سرزمین پاکستان سے رہا ہے۔ پاکستان کے تمام دریا کشمیر سے نکلتے ہیں۔ یہ ایک جغرافیائی حقیقت ہے کہ پٹھان کوٹ اور جموں کی قدرتی سرحدوں کا فاصلہ کم نہیں تو اس سے زیادہ بھی نہیں جو بارہ مولہ اور راولپنڈی کے درمیان قرار پاتا ہے۔ شاہان مغلیہ سے پہل اور خود ان کےعہد میں کشمیر کا مسلمانوں سے قدرتی رشتہ ، علاقائی ، قانونی ، تہذیبی اور رسمی حیثیت سے اور مضبوط ہوگیا تھا جو اب تک چلا آرہا ہے۔ مسلمانوں کا اور کشمیر کا تعلق محض قانونی اور علاقائی ہی نہیں بلکہ روحانی اور تاریخی بھی رہا ہے۔ اگر آج ہم کشمیر کو مسلمانوں سے الگ کرتے ہیں تو سب سے پہلےہمیں تاریخ کے ان صفحوں کو بھی بدلنا ہوگا، جن میں مسلمانوں اور کشمیر کے گیت گائے گئے ہیں۔ اور صرف یہی نہیں بلکہ کشمیر کی مسلمانوں سے علیحدگی اگر واقعی کوئی دلچسپ حقیقت ہے تو میں کہوں گا کہ اسی کے ساتھ ساتھ ہمیں ہوائوں اور دریائوں کے رخ کو بھی تبدیل کرنا ہوگا۔ پامیر اورقراقرم کے کوہساروں کو بھی ہمالیہ کی چٹانوںسے الگ کرنا ہوگا۔ چاند کی چاندنی ، سورج کی کرنوں اور ستاروں کی روشنی کو بھی بدلنا ہوگا۔ ستارء سحری نے آج تک کوئی صبح ایسی نہیں دیکھی جس میں نسیم زعفران بار ، کیسر کے دیس سے مسلمانوں کے لئے پیار و محبت کا سندیسہ نہ لائی ہو۔ شام کے سورج کی ڈھلتی ہوئی سنہری کرنوں نے آج تک کوئی شام ایسی نہیں دیکھی، جس نے لالہ کوہسار کے شبستانوں میں نغمہ توحید کی یاد تازہ نہ کی ہو۔ نسیم سحری آج بھی آتی ہے اور اپنے ساتھ توحید کا پیام لاتی ہے۔ لالہ کوہسار آج بھی اپنی محفل سجاتا ہے۔ تو پھر یہ کیا ہے کہ زندگی سے زندگی کا ساز چھینا جارہا ہے۔ دراصل کشمیر اور مسلمانوں کا تعلق روح اور جسم کا تعلق ہے۔ اور اگر واقعی یہ درست ہے کہ ساز کے پردوں سے نغمہ و لے کو الگ نہیں کیا جاسکتا ہے۔ اگر یہ صحیح ہے کہ جسم کو روح سے الگ نہیں کیا جاسکتا ۔ تو پھر یہ بھی ایک ناقابل فراموش حقیقت ہے کہ نسیم سحری کو سحر سے، لالہ کوہسار کو کوہسار سے اور کشمیر کو مسلمانوں سے جدا نہیں کیا جاسکتا ۔ اس لئے کہ آگ کو پانی سے الگ رکھتے ہوئے تو دیکھا ہے۔ اور سنا ہے لیکن پانی سے چمک، غنچے سے تازگی اور سیماب سے تڑپ کو جدا کرتے ہوئے نہ سنا ہے اور نہ ان آنکھوں نے دیکھا ہے۔
کشمیر اور مسلمانوں کا سیاسی اور علاقائی رشتہ بہت پرانا ہے۔ مسلمان اور کشمیر ہمیشہ سے سماجی اور مجلسی زندگی میں ایک دوسرے کے برابر شریک رہے ہیں۔ وادی گل برگ، پہلگام اور سون مرگ کے بتاں لالائی، نگاراں خوبرو اور طائراں خوش الحان نے قلعہ معلی سے زبان کی نغمگی سیکھی ہے۔ اور مسلمانوں کی ثقافتی ، مذہبی اور فنی مرکزیت سے کشمیر کی جھیلوں ، چشموں اور مرغزاروں نے زیست کا مزا پایا ہے۔ حسن کی کائنات یہیں سے سنوری۔ ؎
اگر فروس برروئے زمیں است
ہمیں است و ہمیں است و ہمیں است
اکبر کا خروی جاہ و جلال ، جہاں گیر و تورجہاں کی محبت اور شاہ جہاں کا احساس جمال، آج بھی نشاط و شالامار باغ اور سرور شمشاد کی گھنی چھائوں میں آرام کررہا ہے۔ نسیم باغ کے گھنے سایہ دار چنار کے درخت مسلمانوں کے ذوق جمال اور ان کی تہذیب کو آج بھی یاد کیا کرتے ہیں۔ کشمیر کی شال بافی اور پیپر ماشی کی صنعتوں کو مسلمانوں ہی کی تائید سے فروغ ہوا۔ اس لحاظ سے مسلمانوں سے کشمیر کا اقتصادی رشتہ بھی بہت گہرا اور متوازن ہے۔ اقبال نے شاید اسی زمین کو دیکھ کر کہا تھا ؎
اس خاک کو اللہ نے بخشے ہیں وہ آنسو
کرتی ہے چمک جن کی ستاروں کو عرقناک
لیکن وہ زمین جہاں سے نغمہ توحید بلند ہوتا ہے ۔ آج اس کی جبیں خود عرق آلود ہے۔ اس وجہ سے نہیں کہ اس نے کوئی جرم و قصور کیا ہے بلکہ اس لئے کہ آج اس کی زمین دشت و یراں بنی ہوئی ہے۔ چشموں اور آبشاروں کی گود میں حسن یہاں اس لئے بے نقاب ہوا تھا کہ شاید پہنئے فلک کی رفعتوں میں گم ہو کر سراغ زندگی پا جائے۔ لیلئی شب نے یہاں گیسو و رخسار کو غازہ و عطر مشک بو سے اس لئے سنوارا تھا کہ شاید اس کا نالہ بے باک بیداری کا پیغام سنائے گا ۔ آنکھوں کو حرارت ایمانی سے روشن کرے گا۔ اور دلوں کو گرمی حرارے گرما دے گا۔ یعنی اس میں حریت احرار کا صور پھونک دے گا۔ تاکہ وہ ہندو قوم کی غلامی سے نجات حاصل کریں۔ لیکن فطرت کے سب قانون آج بے اثر ہوتے نظر آرہے ہیں۔ مرغ چمن کا ساز توحید ، بے آواز ہوتا جارہا ہے۔ تاہم عقل و خرد کے نام نہاد پاسبانوں کو معلوم ہونا چاہئے کہ کشمیر ابتدا سے مسلمانوں کا جز رہا ہے۔کشمیر کا سیاسی، ملکی ، ثقافتی رجحان ہمیشہ مسلمانوں سے وابستہ رہا ہے۔ اس سبب سے نہیں کہ یہ ایک تاریخی حقیقت ہے بلکہ اس لئے بھی کہ وادی کشمیر کے پہاڑوں اور جھیلوں میں اسلامی تہذیب کا عکس ہے۔ اور وہاں کی فضائوں میں تاج محل ، اقبال اور توحید کے ترانوں کی گونج پائی جاتی ہے۔
کشمیر کا مسئلہ صرف چالیس لاکھ انسانوں کی زندگی کا ہی مسئلہ نہیں ہے بلکہ وہاں کے مسلمانوں کے مستقبل کا بھی سوال ہے۔ کشمیر کی وادیوں میں جہلم کی موجیں آج بھی ایک بار پھر آواز اذان دے رہی ہیں۔ ہمیں اس آواز پر لبیک کہنا چاہئے۔ اگر ایسا نہیں ہوا اور سامراجی طاقتوں نے کشمیر کو چھیننے کی کوشش کی تو پھر جہلم کے کنارے خون کی ندیاں بہیں گی۔ پھولوں کا دیس تباہ ہو جائے گا۔ جھیلوں کی دنیا سنسان ہوجائے گی۔ حسن کی کائنات لٹ جائے گی۔ اور انسانیت یتیم ہو جائے گی۔
دراصل کشمیر میں جواہر لال نہرو کی پالیسی چل رہی ہے۔ جواہر لال ، کشمیری پنڈت تھے۔ اس لئے ان کی یہ آرزو تھی کہ کشمیر بھارت سے نہ چھن جائے کیونکہ وہ ان کے آبائو اجداد کا وطن ہے اسی لئے انہوں نے اپنے دوست شیخ عبداللہ کو جیل میں ڈال دیا تھا۔ کیونکہ شیخ عبداللہ کشمیر کو بھارت سے آزاد کرانا چاہتے تھے۔ نہرو خاندان کی یہ پالیسی اب تک چل رہی ہے۔ ورنہ کشمیر کو آزادی ملنے میں اور کوئی رکاوٹ نہیں۔
اگر یہ بات ہے تو علامہ اقبال بھی کشمیری برہمن تھے۔ اقبال نے خود کہا ہے ؎
مرابنگر کہ در ہندوستان دیگر نمی بینی
برہمن زادہ از آشنائے روم و تبریز است
لیکن وہ اسلامی تعلیمات سےبہرہ ور ہے۔ اس لئے انہوں نے اپنی شاعری کے ذریعہ اسلام کا پرچم سر بلند کیا۔مجھے امید ہے کشمیر آزاد ہوگا۔ رات کی تاریکی چھٹ جائے گی۔ ایک نیا سورج طلوع ہوگا۔ اور کشمیر میں توحید کا نعرہ بلند ہوگا۔ حکومت جادوگری کا نام ہے۔ جس پر حکومت کی جاتی ہے۔ اگر وہ جاگ جائیں تو پھر سلطنت باقی نہیں رہتی۔ جب کوئی اسرائیل پیدا ہوتا ہے تو اس کی سرکوبی کے لئے موسیٰ پیدا ہوتا ہے۔ جمہوریت کے لباس میں ظلم و جور کا نظام نہیں چل سکتا ۔ بھارت کا پالیمانی نظام ، جنگ زرگری ہے۔ چشم فلک ، قوموں کے عروج و زوال کو دیکھتی آئی ہے۔ کوئی چیز ایک پہلو پر قائم نہیں رہتی۔ دنیا کا رواج یہ ہے کہ وہ بدلتی رہتی ہے۔ کبھی عروج ہے۔ کبھی زوال ۔ زندگی تغیر پذیر ہے۔ وہ نئے روپ دھارتی ہے۔ ایک قوم مرتی ہے۔ دوسری قوم ابھرتی ہے۔ یہی زمانے کا دستور ہے۔ اس لئے کشمیر ضرور آزاد ہوگا۔ ایک زمانہ تھا جب بابل و نینوا و عراق کی تہذیب کا بڑا نام تھا۔ وہ ایسی زوال پذیری ہوئی کہ اب اس کوکوئی جانتا بھی نہیں۔ ایران کے تخت شاہی کو بھی موت نے نگل لیا۔ اور یونان و روم بھی برباد ہوگئے۔ کشمیر میں آسمان صبح سے آزادی کا نیا سورج ضرور طلوع ہوگا۔ اور اس کی ایک ہی صورت ہے کہ کشمیر میں اقوام متحدہ کی قراردادوں کے مطابق استصواب رائے عامہ کرایا جائے۔ بھارت کو کشمیریوں کے اس حق کو تسلیم کرنا چاہئے۔ ایک لاکھ کشمیریوں کا خون ناحق رنگ لائے گا۔
ظلم کی ٹہنی کبھی پھلتی نہیں
نائو کاغذ کی کبھی چلتی نہیں
The post وادی کشمیر appeared first on Urdu Khabrain.
from Urdu Khabrain https://ift.tt/2IdgRLB via
#jang news today#jang akhbar today#pakistan urdu newspapers online#pakistan papers#daily jang pk#dail
0 notes
Text
وادی کشمیر
نوٹ :۔ یہ مضمون میں نے بھارت کے اس دعوے کی تردید میں لکھا ہے کہ کشمیر بھارت کا اٹوٹ انگ ہے اور یہ بتایا ہے کہ جغرافیائی اور فطری لحاظ سے کشمیر کا رخ پاکستان کی طرف ہے۔
………………
بھارت کشمیر کو اپنا اٹوٹ انگ بتاتا ہے لیکن تاریخ کے باب کا وہ موڑ جہاں ادراک کی سرحدیں ذہنی افلاس کی خاکنائے سے اپنا رشتہ جوڑتی ہیں، شاید وہیں زندگی کا کفن سلا کرتا ہے۔ آکاش کی وسعتوں نے جانے کتنی تہذیبوں کو تاریخ کے ایسے ہی خونیں موڑ کی نذر ہوتے دیکھا ہے۔ ظلم کے دیوتا نے منصور سے نعرہ اناالحق اور فرہاد سے تیشہ کوہکنی کو چھینا تھا۔ لیکن آج خودساختہ تہذیب کا دیوتا۔ پھولوں سے نکہت و نم ، کہکشاں سے رنگ و نور ، ساز سے نغمہ ، نغمہ سے درد، اور درد سے سوز کو جدا کرنا چاہتا ہے۔ وہ وادی کشمیر جس کی رگوں میں اسلام کا خمیر رقصاں ہے۔ جس کے معبد کہن کو توحید نے آبرو بخشی۔ امرنا تھ اور کیلاش کی چوٹیوں کی جس زمین کو مسلمانوں نے پاک و تقدس بخشا۔ جہاں نہ افرنگی کا مکروفن تھا اور نہ شاطروں کی چالباز یاں۔ افسوس کہ اب وہ زمین ہندوشاطروں کی سازشوں کا شکار ہوا چاہتی ہے۔
سر وسمن اور پھولوں کے اس دیس میں چراغ لالہ نے کوہ دمن کو اس لئے روشن کیا تھا کہ اس کی روشنی سےنور ایمان کا ایک نیا سنگم بنے گا۔ آبشاروں نے نغمہ ریزی اس لئے سیکھی تھی کہ وہ اپنے میٹھے نغموں سے کفر کے پردے اٹھا کر ،توحید کا ایک محل بنائیں گی۔ زغفران و بنفشہ کے کھیت اس لئے مسکرائے تھے کہ شاید ان کی مسکراہٹ سے مسلک تہذیب کا ایک جہاںآباد ہوسکے گا۔ لیکن دولت و سرمایہ کے علمبرداروں سےیہ نہ دیکھا گیا کہ مسلمان ایک مرکز پر مل سکیں۔ اور اب جب موت کا خونخوار درندہ انسانی خون کا پیاسا ہے۔ ایٹم کی دنیا نے پرچم توحید بلند کرنے والی قوم کو اجاڑنے کی ٹھانی ہے۔ اور تاریخ ایک باز پھر کشمیر کی وادیوں میں ہیروشیما اور ناگاساکی، کی داستانیں دہرانا چاہتی ہے۔کشمیر ہمیشہ سے مسلمانوں کا حصہ رہا ہے۔ کشمیر کا جغرافیائی اور تاریخی الحاق ہمیشہ سے سرزمین پاکستان سے رہا ہے۔ پاکستان کے تمام دریا کشمیر سے نکلتے ہیں۔ یہ ایک جغرافیائی حقیقت ہے کہ پٹھان کوٹ اور جموں کی قدرتی سرحدوں کا فاصلہ کم نہیں تو اس سے زیادہ بھی نہیں جو بارہ مولہ اور راولپنڈی کے درمیان قرار پاتا ہے۔ شاہان مغلیہ سے پہل اور خود ان کےعہد میں کشمیر کا مسلمانوں سے قدرتی رشتہ ، علاقائی ، قانونی ، تہذیبی اور رسمی حیثیت سے اور مضبوط ہوگیا تھا جو اب تک چلا آرہا ہے۔ مسلمانوں کا اور کشمیر کا تعلق محض قانونی اور علاقائی ہی نہیں بلکہ روحانی اور تاریخی بھی رہا ہے۔ اگر آج ہم کشمیر کو مسلمانوں سے الگ کرتے ہیں تو سب سے پہلےہمیں تاریخ کے ان صفحوں کو بھی بدلنا ہوگا، جن میں مسلمانوں اور کشمیر کے گیت گائے گئے ہیں۔ اور صرف یہی نہیں بلکہ کشمیر کی مسلمانوں سے علیحدگی اگر واقعی کوئی دلچسپ حقیقت ہے تو میں کہوں گا کہ اسی کے ساتھ ساتھ ہمیں ہوائوں اور دریائوں کے رخ کو بھی تبدیل کرنا ہوگا۔ پامیر اورقراقرم کے کوہساروں کو بھی ہمالیہ کی چٹانوںسے الگ کرنا ہوگا۔ چاند کی چاندنی ، سورج کی کرنوں اور ستاروں کی روشنی کو بھی بدلنا ہوگا۔ ستارء سحری نے آج تک کوئی صبح ایسی نہیں دیکھی جس میں نسیم زعفران بار ، کیسر کے دیس سے مسلمانوں کے لئے پیار و محبت کا سندیسہ نہ لائی ہو۔ شام کے سورج کی ڈھلتی ہوئی سنہری کرنوں نے آج تک کوئی شام ایسی نہیں دیکھی، جس نے لالہ کوہسار کے شبستانوں میں نغمہ توحید کی یاد تازہ نہ کی ہو۔ نسیم سحری آج بھی آتی ہے اور اپنے ساتھ توحید کا پیام لاتی ہے۔ لالہ کوہسار آج بھی اپنی محفل سجاتا ہے۔ تو پھر یہ کیا ہے کہ زندگی سے زندگی کا ساز چھینا جارہا ہے۔ دراصل کشمیر اور مسلمانوں کا تعلق روح اور جسم کا تعلق ہے۔ اور اگر واقعی یہ درست ہے کہ ساز کے پردوں سے نغمہ و لے کو الگ نہیں کیا جاسکتا ہے۔ اگر یہ صحیح ہے کہ جسم کو روح سے الگ نہیں کیا جاسکتا ۔ تو پھر یہ بھی ایک ناقابل فراموش حقیقت ہے کہ نسیم سحری کو سحر سے، لالہ کوہسار کو کوہسار سے اور کشمیر کو مسلمانوں سے جدا نہیں کیا جاسکتا ۔ اس لئے کہ آگ کو پانی سے الگ رکھتے ہوئے تو دیکھا ہے۔ اور سنا ہے لیکن پانی سے چمک، غنچے سے تازگی اور سیماب سے تڑپ کو جدا کرتے ہوئے نہ سنا ہے اور نہ ان آنکھوں نے دیکھا ہے۔
کشمیر اور مسلمانوں کا سیاسی اور علاقائی رشتہ بہت پرانا ہے۔ مسلمان اور کشمیر ہمیشہ سے سماجی اور مجلسی زندگی میں ایک دوسرے کے برابر شریک رہے ہیں۔ وادی گل برگ، پہلگام اور سون مرگ کے بتاں لالائی، نگاراں خوبرو اور طائراں خوش الحان نے قلعہ معلی سے زبان کی نغمگی سیکھی ہے۔ اور مسلمانوں کی ثقافتی ، مذہبی اور فنی مرکزیت سے کشمیر کی جھیلوں ، چشموں اور مرغزاروں نے زیست کا مزا پایا ہے۔ حسن کی کائنات یہیں سے سنوری۔ ؎
اگر فروس برروئے زمیں است
ہمیں است و ہمیں است و ہمیں است
اکبر کا خروی جاہ و جلال ، جہاں گیر و تورجہاں کی محبت اور شاہ جہاں کا احساس جمال، آج بھی نشاط و شالامار باغ اور سرور شمشاد کی گھنی چھائوں میں آرام کررہا ہے۔ نسیم باغ کے گھنے سایہ دار چنار کے درخت مسلمانوں کے ذوق جمال اور ان کی تہذیب کو آج بھی یاد کیا کرتے ہیں۔ کشمیر کی شال بافی اور پیپر ماشی کی صنعتوں کو مسلمانوں ہی کی تائید سے فروغ ہوا۔ اس لحاظ سے مسلمانوں سے کشمیر کا اقتصادی رشتہ بھی بہت گہرا اور متوازن ہے۔ اقبال نے شاید اسی زمین کو دیکھ کر کہا تھا ؎
اس خاک کو اللہ نے بخشے ہیں وہ آنسو
کرتی ہے چمک جن کی ستاروں کو عرقناک
لیکن وہ زمین جہاں سے نغمہ توحید بلند ہوتا ہے ۔ آج اس کی جبیں خود عرق آلود ہے۔ اس وجہ سے نہیں کہ اس نے کوئی جرم و قصور کیا ہے بلکہ اس لئے کہ آج اس کی زمین دشت و یراں بنی ہوئی ہے۔ چشموں اور آبشاروں کی گود میں حسن یہاں اس لئے بے نقاب ہوا تھا کہ شاید پہنئے فلک کی رفعتوں میں گم ہو کر سراغ زندگی پا جائے۔ لیلئی شب نے یہاں گیسو و رخسار کو غازہ و عطر مشک بو سے اس لئے سنوارا تھا کہ شاید اس کا نالہ بے باک بیداری کا پیغام سنائے گا ۔ آنکھوں کو حرارت ایمانی سے روشن کرے گا۔ اور دلوں کو گرمی حرارے گرما دے گا۔ یعنی اس میں حریت احرار کا صور پھونک دے گا۔ تاکہ وہ ہندو قوم کی غلامی سے نجات حاصل کریں۔ لیکن فطرت کے سب قانون آج بے اثر ہوتے نظر آرہے ہیں۔ مرغ چمن کا ساز توحید ، بے آواز ہوتا جارہا ہے۔ تاہم عقل و خرد کے نام نہاد پاسبانوں کو معلوم ہونا چاہئے کہ کشمیر ابتدا سے مسلمانوں کا جز رہا ہے۔کشمیر کا سیاسی، ملکی ، ثقافتی رجحان ہمیشہ مسلمانوں سے وابستہ رہا ہے۔ اس سبب سے نہیں کہ یہ ایک تاریخی حقیقت ہے بلکہ اس لئے بھی کہ وادی کشمیر کے پہاڑوں اور جھیلوں میں اسلامی تہذیب کا عکس ہے۔ اور وہاں کی فضائوں میں تاج محل ، اقبال اور توحید کے ترانوں کی گونج پائی جاتی ہے۔
کشمیر کا مسئلہ صرف چالیس لاکھ انسانوں کی زندگی کا ہی مسئلہ نہیں ہے بلکہ وہاں کے مسلمانوں کے مستقبل کا بھی سوال ہے۔ کشمیر کی وادیوں میں جہلم کی موجیں آج بھی ایک بار پھر آواز اذان دے رہی ہیں۔ ہمیں اس آواز پر لبیک کہنا چاہئے۔ اگر ایسا نہیں ہوا اور سامراجی طاقتوں نے کشمیر کو چھیننے کی کوشش کی تو پھر جہلم کے کنارے خون کی ندیاں بہیں گی۔ پھولوں کا دیس تباہ ہو جائے گا۔ جھیلوں کی دنیا سنسان ہوجائے گی۔ حسن کی کائنات لٹ جائے گی۔ اور انسانیت یتیم ہو جائے گی۔
دراصل کشمیر میں جواہر لال نہرو کی پالیسی چل رہی ہے۔ جواہر لال ، کشمیری پنڈت تھے۔ اس لئے ان کی یہ آرزو تھی کہ کشمیر بھارت سے نہ چھن جائے کیونکہ وہ ان کے آبائو اجداد کا وطن ہے اسی لئے انہوں نے اپنے دوست شیخ عبداللہ کو جیل میں ڈال دیا تھا۔ کیونکہ شیخ عبداللہ کشمیر کو بھارت سے آزاد کرانا چاہتے تھے۔ نہرو خاندان کی یہ پالیسی اب تک چل رہی ہے۔ ورنہ کشمیر کو آزادی ملنے میں اور کوئی رکاوٹ نہیں۔
اگر یہ بات ہے تو علامہ اقبال بھی کشمیری برہمن تھے۔ اقبال نے خود کہا ہے ؎
مرابنگر کہ در ہندوستان دیگر نمی بینی
برہمن زادہ از آشنائے روم و تبریز است
لیکن وہ اسلامی تعلیمات سےبہرہ ور ہے۔ اس لئے انہوں نے اپنی شاعری کے ذریعہ اسلام کا پرچم سر بلند کیا۔مجھے امید ہے کشمیر آزاد ہوگا۔ رات کی تاریکی چھٹ جائے گی۔ ایک نیا سورج طلوع ہوگا۔ اور کشمیر میں توحید کا نعرہ بلند ہوگا۔ حکومت جادوگری کا نام ہے۔ جس پر حکومت کی جاتی ہے۔ اگر وہ جاگ جائیں تو پھر سلطنت باقی نہیں رہتی۔ جب کوئی اسرائیل پیدا ہوتا ہے تو اس کی سرکوبی کے لئے موسیٰ پیدا ہوتا ہے۔ جمہوریت کے لباس میں ظلم و جور کا نظام نہیں چل سکتا ۔ بھارت کا پالیمانی نظام ، جنگ زرگری ہے۔ چشم فلک ، قوموں کے عروج و زوال کو دیکھتی آئی ہے۔ کوئی چیز ایک پہلو پر قائم نہیں رہتی۔ دنیا کا رواج یہ ہے کہ وہ بدلتی رہتی ہے۔ کبھی عروج ہے۔ کبھی زوال ۔ زندگی تغیر پذیر ہے۔ وہ نئے روپ دھارتی ہے۔ ایک قوم مرتی ہے۔ دوسری قوم ابھرتی ہے۔ یہی زمانے کا دستور ہے۔ اس لئے کشمیر ضرور آزاد ہوگا۔ ایک زمانہ تھا جب بابل و نینوا و عراق کی تہذیب کا بڑا نام تھا۔ وہ ایسی زوال پذیری ہوئی کہ اب اس کوکوئی جانتا بھی نہیں۔ ایران کے تخت شاہی کو بھی موت نے نگل لیا۔ اور یونان و روم بھی برباد ہوگئے۔ کشمیر میں آسمان صبح سے آزادی کا نیا سورج ضرور طلوع ہوگا۔ اور اس کی ایک ہی صورت ہے کہ کشمیر میں اقوام متحدہ کی قراردادوں کے مطابق استصواب رائے عامہ کرایا جائے۔ بھارت کو کشمیریوں کے اس حق کو تسلیم کرنا چاہئے۔ ایک لاکھ کشمیریوں کا خون ناحق رنگ لائے گا۔
ظلم کی ٹہنی کبھی پھلتی نہیں
نائو کاغذ کی کبھی چلتی نہیں
The post وادی کشمیر appeared first on Urdu Khabrain.
from Urdu Khabrain https://ift.tt/2IdgRLB via Urdu News
#Urdu News#Daily Pakistan#Today Pakistan#Pakistan Newspaper#World Urdu News#Entertainment Urdu News#N
0 notes
Text
وادی کشمیر
نوٹ :۔ یہ مضمون میں نے بھارت کے اس دعوے کی تردید میں لکھا ہے کہ کشمیر بھارت کا اٹوٹ انگ ہے اور یہ بتایا ہے کہ جغرافیائی اور فطری لحاظ سے کشمیر کا رخ پاکستان کی طرف ہے۔
………………
بھارت کشمیر کو اپنا اٹوٹ انگ بتاتا ہے لیکن تاریخ کے باب کا وہ موڑ جہاں ادراک کی سرحدیں ذہنی افلاس کی خاکنائے سے اپنا رشتہ جوڑتی ہیں، شاید وہیں زندگی کا کفن سلا کرتا ہے۔ آکاش کی وسعتوں نے جانے کتنی تہذیبوں کو تاریخ کے ایسے ہی خونیں موڑ کی نذر ہوتے دیکھا ہے۔ ظلم کے دیوتا نے منصور سے نعرہ اناالحق اور فرہاد سے تیشہ کوہکنی کو چھینا تھا۔ لیکن آج خودساختہ تہذیب کا دیوتا۔ پھولوں سے نکہت و نم ، کہکشاں سے رنگ و نور ، ساز سے نغمہ ، نغمہ سے درد، اور درد سے سوز کو جدا کرنا چاہتا ہے۔ وہ وادی کشمیر جس کی رگوں میں اسلام کا خمیر رقصاں ہے۔ جس کے معبد کہن کو توحید نے آبرو بخشی۔ امرنا تھ اور کیلاش کی چوٹیوں کی جس زمین کو مسلمانوں نے پاک و تقدس بخشا۔ جہاں نہ افرنگی کا مکروفن تھا اور نہ شاطروں کی چالباز یاں۔ افسوس کہ اب وہ زمین ہندوشاطروں کی سازشوں کا شکار ہوا چاہتی ہے۔
سر وسمن اور پھولوں کے اس دیس میں چراغ لالہ نے کوہ دمن کو اس لئے روشن کیا تھا کہ اس کی روشنی سےنور ایمان کا ایک نیا سنگم بنے گا۔ آبشاروں نے نغمہ ریزی اس لئے سیکھی تھی کہ وہ اپنے میٹھے نغموں سے کفر کے پردے اٹھا کر ،توحید کا ایک محل بنائیں گی۔ زغفران و بنفشہ کے کھیت اس لئے مسکرائے تھے کہ شاید ان کی مسکراہٹ سے مسلک تہذیب کا ایک جہاںآباد ہوسکے گا۔ لیکن دولت و سرمایہ کے علمبرداروں سےیہ نہ دیکھا گیا کہ مسلمان ایک مرکز پر مل سکیں۔ اور اب جب موت کا خونخوار درندہ انسانی خون کا پیاسا ہے۔ ایٹم کی دنیا نے پرچم توحید بلند کرنے والی قوم کو اجاڑنے کی ٹھانی ہے۔ اور تاریخ ایک باز پھر کشمیر کی وادیوں میں ہیروشیما اور ناگاساکی، کی داستانیں دہرانا چاہتی ہے۔کشمیر ہمیشہ سے مسلمانوں کا حصہ رہا ہے۔ کشمیر کا جغرافیائی اور تاریخی الحاق ہمیشہ سے سرزمین پاکستان سے رہا ہے۔ پاکستان کے تمام دریا کشمیر سے نکلتے ہیں۔ یہ ایک جغرافیائی حقیقت ہے کہ پٹھان کوٹ اور جموں کی قدرتی سرحدوں کا فاصلہ کم نہیں تو اس سے زیادہ بھی نہیں جو بارہ مولہ اور راولپنڈی کے درمیان قرار پاتا ہے۔ شاہان مغلیہ سے پہل اور خود ان کےعہد میں کشمیر کا مسلمانوں سے قدرتی رشتہ ، علاقائی ، قانونی ، تہذیبی اور رسمی حیثیت سے اور مضبوط ہوگیا تھا جو اب تک چلا آرہا ہے۔ مسلمانوں کا اور کشمیر کا تعلق محض قانونی اور علاقائی ہی نہیں بلکہ روحانی اور تاریخی بھی رہا ہے۔ اگر آج ہم کشمیر کو مسلمانوں سے الگ کرتے ہیں تو سب سے پہلےہمیں تاریخ کے ان صفحوں کو بھی بدلنا ہوگا، جن میں مسلمانوں اور کشمیر کے گیت گائے گئے ہیں۔ اور صرف یہی نہیں بلکہ کشمیر کی مسلمانوں سے علیحدگی اگر واقعی کوئی دلچسپ حقیقت ہے تو میں کہوں گا کہ اسی کے ساتھ ساتھ ہمیں ہوائوں اور دریائوں کے رخ کو بھی تبدیل کرنا ہوگا۔ پامیر اورقراقرم کے کوہساروں کو بھی ہمالیہ کی چٹانوںسے الگ کرنا ہوگا۔ چاند کی چاندنی ، سورج کی کرنوں اور ستاروں کی روشنی کو بھی بدلنا ہوگا۔ ستارء سحری نے آج تک کوئی صبح ایسی نہیں دیکھی جس میں نسیم زعفران بار ، کیسر کے دیس سے مسلمانوں کے لئے پیار و محبت کا سندیسہ نہ لائی ہو۔ شام کے سورج کی ڈھلتی ہوئی سنہری کرنوں نے آج تک کوئی شام ایسی نہیں دیکھی، جس نے لالہ کوہسار کے شبستانوں میں نغمہ توحید کی یاد تازہ نہ کی ہو۔ نسیم سحری آج بھی آتی ہے اور اپنے ساتھ توحید کا پیام لاتی ہے۔ لالہ کوہسار آج بھی اپنی محفل سجاتا ہے۔ تو پھر یہ کیا ہے کہ زندگی سے زندگی کا ساز چھینا جارہا ہے۔ دراصل کشمیر اور مسلمانوں کا تعلق روح اور جسم کا تعلق ہے۔ اور اگر واقعی یہ درست ہے کہ ساز کے پردوں سے نغمہ و لے کو الگ نہیں کیا جاسکتا ہے۔ اگر یہ صحیح ہے کہ جسم کو روح سے الگ نہیں کیا جاسکتا ۔ تو پھر یہ بھی ایک ناقابل فراموش حقیقت ہے کہ نسیم سحری کو سحر سے، لالہ کوہسار کو کوہسار سے اور کشمیر کو مسلمانوں سے جدا نہیں کیا جاسکتا ۔ اس لئے کہ آگ کو پانی سے الگ رکھتے ہوئے تو دیکھا ہے۔ اور سنا ہے لیکن پانی سے چمک، غنچے سے تازگی اور سیماب سے تڑپ کو جدا کرتے ہوئے نہ سنا ہے اور نہ ان آنکھوں نے دیکھا ہے۔
کشمیر اور مسلمانوں کا سیاسی اور علاقائی رشتہ بہت پرانا ہے۔ مسلمان اور کشمیر ہمیشہ سے سماجی اور مجلسی زندگی میں ایک دوسرے کے برابر شریک رہے ہیں۔ وادی گل برگ، پہلگام اور سون مرگ کے بتاں لالائی، نگاراں خوبرو اور طائراں خوش الحان نے قلعہ معلی سے زبان کی نغمگی سیکھی ہے۔ اور مسلمانوں کی ثقافتی ، مذہبی اور فنی مرکزیت سے کشمیر کی جھیلوں ، چشموں اور مرغزاروں نے زیست کا مزا پایا ہے۔ حسن کی کائنات یہیں سے سنوری۔ ؎
اگر فروس برروئے زمیں است
ہمیں است و ہمیں است و ہمیں است
اکبر کا خروی جاہ و جلال ، جہاں گیر و تورجہاں کی محبت اور شاہ جہاں کا احساس جمال، آج بھی نشاط و شالامار باغ اور سرور شمشاد کی گھنی چھائوں میں آرام کررہا ہے۔ نسیم باغ کے گھنے سایہ دار چنار کے درخت مسلمانوں کے ذوق جمال اور ان کی تہذیب کو آج بھی یاد کیا کرتے ہیں۔ کشمیر کی شال بافی اور پیپر ماشی کی صنعتوں کو مسلمانوں ہی کی تائید سے فروغ ہوا۔ اس لحاظ سے مسلمانوں سے کشمیر کا اقتصادی رشتہ بھی بہت گہرا اور متوازن ہے۔ اقبال نے شاید اسی زمین کو دیکھ کر کہا تھا ؎
اس خاک کو اللہ نے بخشے ہیں وہ آنسو
کرتی ہے چمک جن کی ستاروں کو عرقناک
لیکن وہ زمین جہاں سے نغمہ توحید بلند ہوتا ہے ۔ آج اس کی جبیں خود عرق آلود ہے۔ اس وجہ سے نہیں کہ اس نے کوئی جرم و قصور کیا ہے بلکہ اس لئے کہ آج اس کی زمین دشت و یراں بنی ہوئی ہے۔ چشموں اور آبشاروں کی گود میں حسن یہاں اس لئے بے نقاب ہوا تھا کہ شاید پہنئے فلک کی رفعتوں میں گم ہو کر سراغ زندگی پا جائے۔ لیلئی شب نے یہاں گیسو و رخسار کو غازہ و عطر مشک بو سے اس لئے سنوارا تھا کہ شاید اس کا نالہ بے باک بیداری کا پیغام سنائے گا ۔ آنکھوں کو حرارت ایمانی سے روشن کرے گا۔ اور دلوں کو گرمی حرارے گرما دے گا۔ یعنی اس میں حریت احرار کا صور پھونک دے گا۔ تاکہ وہ ہندو قوم کی غلامی سے نجات حاصل کریں۔ لیکن فطرت کے سب قانون آج بے اثر ہوتے نظر آرہے ہیں۔ مرغ چمن کا ساز توحید ، بے آواز ہوتا جارہا ہے۔ تاہم عقل و خرد کے نام نہاد پاسبانوں کو معلوم ہونا چاہئے کہ کشمیر ابتدا سے مسلمانوں کا جز رہا ہے۔کشمیر کا سیاسی، ملکی ، ثقافتی رجحان ہمیشہ مسلمانوں سے وابستہ رہا ہے۔ اس سبب سے نہیں کہ یہ ایک تاریخی حقیقت ہے بلکہ اس لئے بھی کہ وادی کشمیر کے پہاڑوں اور جھیلوں میں اسلامی تہذیب کا عکس ہے۔ اور وہاں کی فضائوں میں تاج محل ، اقبال اور توحید کے ترانوں کی گونج پائی جاتی ہے۔
کشمیر کا مسئلہ صرف چالیس لاکھ انسانوں کی زندگی کا ہی مسئلہ نہیں ہے بلکہ وہاں کے مسلمانوں کے مستقبل کا بھی سوال ہے۔ کشمیر کی وادیوں میں جہلم کی موجیں آج بھی ایک بار پھر آواز اذان دے رہی ہیں۔ ہمیں اس آواز پر لبیک کہنا چاہئے۔ اگر ایسا نہیں ہوا اور سامراجی طاقتوں نے کشمیر کو چھیننے کی کوشش کی تو پھر جہلم کے کنارے خون کی ندیاں بہیں گی۔ پھولوں کا دیس تباہ ہو جائے گا۔ جھیلوں کی دنیا سنسان ہوجائے گی۔ حسن کی کائنات لٹ جائے گی۔ اور انسانیت یتیم ہو جائے گی۔
دراصل کشمیر میں جواہر لال نہرو کی پالیسی چل رہی ہے۔ جواہر لال ، کشمیری پنڈت تھے۔ اس لئے ان کی یہ آرزو تھی کہ کشمیر بھارت سے نہ چھن جائے کیونکہ وہ ان کے آبائو اجداد کا وطن ہے اسی لئے انہوں نے اپنے دوست شیخ عبداللہ کو جیل میں ڈال دیا تھا۔ کیونکہ شیخ عبداللہ کشمیر کو بھارت سے آزاد کرانا چاہتے تھے۔ نہرو خاندان کی یہ پالیسی اب تک چل رہی ہے۔ ورنہ کشمیر کو آزادی ملنے میں اور کوئی رکاوٹ نہیں۔
اگر یہ بات ہے تو علامہ اقبال بھی کشمیری برہمن تھے۔ اقبال نے خود کہا ہے ؎
مرابنگر کہ در ہندوستان دیگر نمی بینی
برہمن زادہ از آشنائے روم و تبریز است
لیکن وہ اسلامی تعلیمات سےبہرہ ور ہے۔ اس لئے انہوں نے اپنی شاعری کے ذریعہ اسلام کا پرچم سر بلند کیا۔مجھے امید ہے کشمیر آزاد ہوگا۔ رات کی تاریکی چھٹ جائے گی۔ ایک نیا سورج طلوع ہوگا۔ اور کشمیر میں توحید کا نعرہ بلند ہوگا۔ حکومت جادوگری کا نام ہے۔ جس پر حکومت کی جاتی ہے۔ اگر وہ جاگ جائیں تو پھر سلطنت باقی نہیں رہتی۔ جب کوئی اسرائیل پیدا ہوتا ہے تو اس کی سرکوبی کے لئے موسیٰ پیدا ہوتا ہے۔ جمہوریت کے لباس میں ظلم و جور کا نظام نہیں چل سکتا ۔ بھارت کا پالیمانی نظام ، جنگ زرگری ہے۔ چشم فلک ، قوموں کے عروج و زوال کو دیکھتی آئی ہے۔ کوئی چیز ایک پہلو پر قائم نہیں رہتی۔ دنیا کا رواج یہ ہے کہ وہ بدلتی رہتی ہے۔ کبھی عروج ہے۔ کبھی زوال ۔ زندگی تغیر پذیر ہے۔ وہ نئے روپ دھارتی ہے۔ ایک قوم مرتی ہے۔ دوسری قوم ابھرتی ہے۔ یہی زمانے کا دستور ہے۔ اس لئے کشمیر ضرور آزاد ہوگا۔ ایک زمانہ تھا جب بابل و نینوا و عراق کی تہذیب کا بڑا نام تھا۔ وہ ایسی زوال پذیری ہوئی کہ اب اس کوکوئی جانتا بھی نہیں۔ ایران کے تخت شاہی کو بھی موت نے نگل لیا۔ اور یونان و روم بھی برباد ہوگئے۔ کشمیر میں آسمان صبح سے آزادی کا نیا سورج ضرور طلوع ہوگا۔ اور اس کی ایک ہی صورت ہے کہ کشمیر میں اقوام متحدہ کی قراردادوں کے مطابق استصواب رائے عامہ کرایا جائے۔ بھارت کو کشمیریوں کے اس حق کو تسلیم کرنا چاہئے۔ ایک لاکھ کشمیریوں کا خون ناحق رنگ لائے گا۔
ظلم کی ٹہنی کبھی پھلتی نہیں
نائو کاغذ کی کبھی چلتی نہیں
The post وادی کشمیر appeared first on Urdu Khabrain.
from Urdu Khabrain https://ift.tt/2IdgRLB via Today Pakistan
0 notes
Text
وادی کشمیر
نوٹ :۔ یہ مضمون میں نے بھارت کے اس دعوے کی تردید میں لکھا ہے کہ کشمیر بھارت کا اٹوٹ انگ ہے اور یہ بتایا ہے کہ جغرافیائی اور فطری لحاظ سے کشمیر کا رخ پاکستان کی طرف ہے۔
………………
بھارت کشمیر کو اپنا اٹوٹ انگ بتاتا ہے لیکن تاریخ کے باب کا وہ موڑ جہاں ادراک کی سرحدیں ذہنی افلاس کی خاکنائے سے اپنا رشتہ جوڑتی ہیں، شاید وہیں زندگی کا کفن سلا کرتا ہے۔ آکاش کی وسعتوں نے جانے کتنی تہذیبوں کو تاریخ کے ایسے ہی خونیں موڑ کی نذر ہوتے دیکھا ہے۔ ظلم کے دیوتا نے منصور سے نعرہ اناالحق اور فرہاد سے تیشہ کوہکنی کو چھینا تھا۔ لیکن آج خودساختہ تہذیب کا دیوتا۔ پھولوں سے نکہت و نم ، کہکشاں سے رنگ و نور ، ساز سے نغمہ ، نغمہ سے درد، اور درد سے سوز کو جدا کرنا چاہتا ہے۔ وہ وادی کشمیر جس کی رگوں میں اسلام کا خمیر رقصاں ہے۔ جس کے معبد کہن کو توحید نے آبرو بخشی۔ امرنا تھ اور کیلاش کی چوٹیوں کی جس زمین کو مسلمانوں نے پاک و تقدس بخشا۔ جہاں نہ افرنگی کا مکروفن تھا اور نہ شاطروں کی چالباز یاں۔ افسوس کہ اب وہ زمین ہندوشاطروں کی سازشوں کا شکار ہوا چاہتی ہے۔
سر وسمن اور پھولوں کے اس دیس میں چراغ لالہ نے کوہ دمن کو اس لئے روشن کیا تھا کہ اس کی روشنی سےنور ایمان کا ایک نیا سنگم بنے گا۔ آبشاروں نے نغمہ ریزی اس لئے سیکھی تھی کہ وہ اپنے میٹھے نغموں سے کفر کے پردے اٹھا کر ،توحید کا ایک محل بنائیں گی۔ زغفران و بنفشہ کے کھیت اس لئے مسکرائے تھے کہ شاید ان کی مسکراہٹ سے مسلک تہذیب کا ایک جہاںآباد ہوسکے گا۔ لیکن دولت و سرمایہ کے علمبرداروں سےیہ نہ دیکھا گیا کہ مسلمان ایک مرکز پر مل سکیں۔ اور اب جب موت کا خونخوار درندہ انسانی خون کا پیاسا ہے۔ ایٹم کی دنیا نے پرچم توحید بلند کرنے والی قوم کو اجاڑنے کی ٹھانی ہے۔ اور تاریخ ایک باز پھر کشمیر کی وادیوں میں ہیروشیما اور ناگاساکی، کی داستانیں دہرانا چاہتی ہے۔کشمیر ہمیشہ سے مسلمانوں کا حصہ رہا ہے۔ کشمیر کا جغرافیائی اور تاریخی الحاق ہمیشہ سے سرزمین پاکستان سے رہا ہے۔ پاکستان کے تمام دریا کشمیر سے نکلتے ہیں۔ یہ ایک جغرافیائی حقیقت ہے کہ پٹھان کوٹ اور جموں کی قدرتی سرحدوں کا فاصلہ کم نہیں تو اس سے زیادہ بھی نہیں جو بارہ مولہ اور راولپنڈی کے درمیان قرار پاتا ہے۔ شاہان مغلیہ سے پہل اور خود ان کےعہد میں کشمیر کا مسلمانوں سے قدرتی رشتہ ، علاقائی ، قانونی ، تہذیبی اور رسمی حیثیت سے اور مضبوط ہوگیا تھا جو اب تک چلا آرہا ہے۔ مسلمانوں کا اور کشمیر کا تعلق محض قانونی اور علاقائی ہی نہیں بلکہ روحانی اور تاریخی بھی رہا ہے۔ اگر آج ہم کشمیر کو مسلمانوں سے الگ کرتے ہیں تو سب سے پہلےہمیں تاریخ کے ان صفحوں کو بھی بدلنا ہوگا، جن میں مسلمانوں اور کشمیر کے گیت گائے گئے ہیں۔ اور صرف یہی نہیں بلکہ کشمیر کی مسلمانوں سے علیحدگی اگر واقعی کوئی دلچسپ حقیقت ہے تو میں کہوں گا کہ اسی کے ساتھ ساتھ ہمیں ہوائوں اور دریائوں کے رخ کو بھی تبدیل کرنا ہوگا۔ پامیر اورقراقرم کے کوہساروں کو بھی ہمالیہ کی چٹانوںسے الگ کرنا ہوگا۔ چاند کی چاندنی ، سورج کی کرنوں اور ستاروں کی روشنی کو بھی بدلنا ہوگا۔ ستارء سحری نے آج تک کوئی صبح ایسی نہیں دیکھی جس میں نسیم زعفران بار ، کیسر کے دیس سے مسلمانوں کے لئے پیار و محبت کا سندیسہ نہ لائی ہو۔ شام کے سورج کی ڈھلتی ہوئی سنہری کرنوں نے آج تک کوئی شام ایسی نہیں دیکھی، جس نے لالہ کوہسار کے شبستانوں میں نغمہ توحید کی یاد تازہ نہ کی ہو۔ نسیم سحری آج بھی آتی ہے اور اپنے ساتھ توحید کا پیام لاتی ہے۔ لالہ کوہسار آج بھی اپنی محفل سجاتا ہے۔ تو پھر یہ کیا ہے کہ زندگی سے زندگی کا ساز چھینا جارہا ہے۔ دراصل کشمیر اور مسلمانوں کا تعلق روح اور جسم کا تعلق ہے۔ اور اگر واقعی یہ درست ہے کہ ساز کے پردوں سے نغمہ و لے کو الگ نہیں کیا جاسکتا ہے۔ اگر یہ صحیح ہے کہ جسم کو روح سے الگ نہیں کیا جاسکتا ۔ تو پھر یہ بھی ایک ناقابل فراموش حقیقت ہے کہ نسیم سحری کو سحر سے، لالہ کوہسار کو کوہسار سے اور کشمیر کو مسلمانوں سے جدا نہیں کیا جاسکتا ۔ اس لئے کہ آگ کو پانی سے الگ رکھتے ہوئے تو دیکھا ہے۔ اور سنا ہے لیکن پانی سے چمک، غنچے سے تازگی اور سیماب سے تڑپ کو جدا کرتے ہوئے نہ سنا ہے اور نہ ان آنکھوں نے دیکھا ہے۔
کشمیر اور مسلمانوں کا سیاسی اور علاقائی رشتہ بہت پرانا ہے۔ مسلمان اور کشمیر ہمیشہ سے سماجی اور مجلسی زندگی میں ایک دوسرے کے برابر شریک رہے ہیں۔ وادی گل برگ، پہلگام اور سون مرگ کے بتاں لالائی، نگاراں خوبرو اور طائراں خوش الحان نے قلعہ معلی سے زبان کی نغمگی سیکھی ہے۔ اور مسلمانوں کی ثقافتی ، مذہبی اور فنی مرکزیت سے کشمیر کی جھیلوں ، چشموں اور مرغزاروں نے زیست کا مزا پایا ہے۔ حسن کی کائنات یہیں سے سنوری۔ ؎
اگر فروس برروئے زمیں است
ہمیں است و ہمیں است و ہمیں است
اکبر کا خروی جاہ و جلال ، جہاں گیر و تورجہاں کی محبت اور شاہ جہاں کا احساس جمال، آج بھی نشاط و شالامار باغ اور سرور شمشاد کی گھنی چھائوں میں آرام کررہا ہے۔ نسیم باغ کے گھنے سایہ دار چنار کے درخت مسلمانوں کے ذوق جمال اور ان کی تہذیب کو آج بھی یاد کیا کرتے ہیں۔ کشمیر کی شال بافی اور پیپر ماشی کی صنعتوں کو مسلمانوں ہی کی تائید سے فروغ ہوا۔ اس لحاظ سے مسلمانوں سے کشمیر کا اقتصادی رشتہ بھی بہت گہرا اور متوازن ہے۔ اقبال نے شاید اسی زمین کو دیکھ کر کہا تھا ؎
اس خاک کو اللہ نے بخشے ہیں وہ آنسو
کرتی ہے چمک جن کی ستاروں کو عرقناک
لیکن وہ زمین جہاں سے نغمہ توحید بلند ہوتا ہے ۔ آج اس کی جبیں خود عرق آلود ہے۔ اس وجہ سے نہیں کہ اس نے کوئی جرم و قصور کیا ہے بلکہ اس لئے کہ آج اس کی زمین دشت و یراں بنی ہوئی ہے۔ چشموں اور آبشاروں کی گود میں حسن یہاں اس لئے بے نقاب ہوا تھا کہ شاید پہنئے فلک کی رفعتوں میں گم ہو کر سراغ زندگی پا جائے۔ لیلئی شب نے یہاں گیسو و رخسار کو غازہ و عطر مشک بو سے اس لئے سنوارا تھا کہ شاید اس کا نالہ بے باک بیداری کا پیغام سنائے گا ۔ آنکھوں کو حرارت ایمانی سے روشن کرے گا۔ اور دلوں کو گرمی حرارے گرما دے گا۔ یعنی اس میں حریت احرار کا صور پھونک دے گا۔ تاکہ وہ ہندو قوم کی غلامی سے نجات حاصل کریں۔ لیکن فطرت کے سب قانون آج بے اثر ہوتے نظر آرہے ہیں۔ مرغ چمن کا ساز توحید ، بے آواز ہوتا جارہا ہے۔ تاہم عقل و خرد کے نام نہاد پاسبانوں کو معلوم ہونا چاہئے کہ کشمیر ابتدا سے مسلمانوں کا جز رہا ہے۔کشمیر کا سیاسی، ملکی ، ثقافتی رجحان ہمیشہ مسلمانوں سے وابستہ رہا ہے۔ اس سبب سے نہیں کہ یہ ایک تاریخی حقیقت ہے بلکہ اس لئے بھی کہ وادی کشمیر کے پہاڑوں اور جھیلوں میں اسلامی تہذیب کا عکس ہے۔ اور وہاں کی فضائوں میں تاج محل ، اقبال اور توحید کے ترانوں کی گونج پائی جاتی ہے۔
کشمیر کا مسئلہ صرف چالیس لاکھ انسانوں کی زندگی کا ہی مسئلہ نہیں ہے بلکہ وہاں کے مسلمانوں کے مستقبل کا بھی سوال ہے۔ کشمیر کی وادیوں میں جہلم کی موجیں آج بھی ایک بار پھر آواز اذان دے رہی ہیں۔ ہمیں اس آواز پر لبیک کہنا چاہئے۔ اگر ایسا نہیں ہوا اور سامراجی طاقتوں نے کشمیر کو چھیننے کی کوشش کی تو پھر جہلم کے کنارے خون کی ندیاں بہیں گی۔ پھولوں کا دیس تباہ ہو جائے گا۔ جھیلوں کی دنیا سنسان ہوجائے گی۔ حسن کی کائنات لٹ جائے گی۔ اور انسانیت یتیم ہو جائے گی۔
دراصل کشمیر میں جواہر لال نہرو کی پالیسی چل رہی ہے۔ جواہر لال ، کشمیری پنڈت تھے۔ اس لئے ان کی یہ آرزو تھی کہ کشمیر بھارت سے نہ چھن جائے کیونکہ وہ ان کے آبائو اجداد کا وطن ہے اسی لئے انہوں نے اپنے دوست شیخ عبداللہ کو جیل میں ڈال دیا تھا۔ کیونکہ شیخ عبداللہ کشمیر کو بھارت سے آزاد کرانا چاہتے تھے۔ نہرو خاندان کی یہ پالیسی اب تک چل رہی ہے۔ ورنہ کشمیر کو آزادی ملنے میں اور کوئی رکاوٹ نہیں۔
اگر یہ بات ہے تو علامہ اقبال بھی کشمیری برہمن تھے۔ اقبال نے خود کہا ہے ؎
مرابنگر کہ در ہندوستان دیگر نمی بینی
برہمن زادہ از آشنائے روم و تبریز است
لیکن وہ اسلامی تعلیمات سےبہرہ ور ہے۔ اس لئے انہوں نے اپنی شاعری کے ذریعہ اسلام کا پرچم سر بلند کیا۔مجھے امید ہے کشمیر آزاد ہوگا۔ رات کی تاریکی چھٹ جائے گی۔ ایک نیا سورج طلوع ہوگا۔ اور کشمیر میں توحید کا نعرہ بلند ہوگا۔ حکومت جادوگری کا نام ہے۔ جس پر حکومت کی جاتی ہے۔ اگر وہ جاگ جائیں تو پھر سلطنت باقی نہیں رہتی۔ جب کوئی اسرائیل پیدا ہوتا ہے تو اس کی سرکوبی کے لئے موسیٰ پیدا ہوتا ہے۔ جمہوریت کے لباس میں ظلم و جور کا نظام نہیں چل سکتا ۔ بھارت کا پالیمانی نظام ، جنگ زرگری ہے۔ چشم فلک ، قوموں کے عروج و زوال کو دیکھتی آئی ہے۔ کوئی چیز ایک پہلو پر قائم نہیں رہتی۔ دنیا کا رواج یہ ہے کہ وہ بدلتی رہتی ہے۔ کبھی عروج ہے۔ کبھی زوال ۔ زندگی تغیر پذیر ہے۔ وہ نئے روپ دھارتی ہے۔ ایک قوم مرتی ہے۔ دوسری قوم ابھرتی ہے۔ یہی زمانے کا دستور ہے۔ اس لئے کشمیر ضرور آزاد ہوگا۔ ایک زمانہ تھا جب بابل و نینوا و عراق کی تہذیب کا بڑا نام تھا۔ وہ ایسی زوال پذیری ہوئی کہ اب اس کوکوئی جانتا بھی نہیں۔ ایران کے تخت شاہی کو بھی موت نے نگل لیا۔ اور یونان و روم بھی برباد ہوگئے۔ کشمیر میں آسمان صبح سے آزادی کا نیا سورج ضرور طلوع ہوگا۔ اور اس کی ایک ہی صورت ہے کہ کشمیر میں اقوام متحدہ کی قراردادوں کے مطابق استصواب رائے عامہ کرایا جائے۔ بھارت کو کشمیریوں کے اس حق کو تسلیم کرنا چاہئے۔ ایک لاکھ کشمیریوں کا خون ناحق رنگ لائے گا۔
ظلم کی ٹہنی کبھی پھلتی نہیں
نائو کاغذ کی کبھی چلتی نہیں
The post وادی کشمیر appeared first on Urdu Khabrain.
from Urdu Khabrain https://ift.tt/2IdgRLB via Hindi Khabrain
#pakistani urdu newspaper daily#khabrain#the hindu newspaper#punjab news#bengali news#akhbar urdu pep
0 notes
Text
وادی کشمیر
نوٹ :۔ یہ مضمون میں نے بھارت کے اس دعوے کی تردید میں لکھا ہے کہ کشمیر بھارت کا اٹوٹ انگ ہے اور یہ بتایا ہے کہ جغرافیائی اور فطری لحاظ سے کشمیر کا رخ پاکستان کی طرف ہے۔
………………
بھارت کشمیر کو اپنا اٹوٹ انگ بتاتا ہے لیکن تاریخ کے باب کا وہ موڑ جہاں ادراک کی سرحدیں ذہنی افلاس کی خاکنائے سے اپنا رشتہ جوڑتی ہیں، شاید وہیں زندگی کا کفن سلا کرتا ہے۔ آکاش کی وسعتوں نے جانے کتنی تہذیبوں کو تاریخ کے ایسے ہی خونیں موڑ کی نذر ہوتے دیکھا ہے۔ ظلم کے دیوتا نے منصور سے نعرہ اناالحق اور فرہاد سے تیشہ کوہکنی کو چھینا تھا۔ لیکن آج خودساختہ تہذیب کا دیوتا۔ پھولوں سے نکہت و نم ، کہکشاں سے رنگ و نور ، ساز سے نغمہ ، نغمہ سے درد، اور درد سے سوز کو جدا کرنا چاہتا ہے۔ وہ وادی کشمیر جس کی رگوں میں اسلام کا خمیر رقصاں ہے۔ جس کے معبد کہن کو توحید نے آبرو بخشی۔ امرنا تھ اور کیلاش کی چوٹیوں کی جس زمین کو مسلمانوں نے پاک و تقدس بخشا۔ جہاں نہ افرنگی کا مکروفن تھا اور نہ شاطروں کی چالباز یاں۔ افسوس کہ اب وہ زمین ہندوشاطروں کی سازشوں کا شکار ہوا چاہتی ہے۔
سر وسمن اور پھولوں کے اس دیس میں چراغ لالہ نے کوہ دمن کو اس لئے روشن کیا تھا کہ اس کی روشنی سےنور ایمان کا ایک نیا سنگم بنے گا۔ آبشاروں نے نغمہ ریزی اس لئے سیکھی تھی کہ وہ اپنے میٹھے نغموں سے کفر کے پردے اٹھا کر ،توحید کا ایک محل بنائیں گی۔ زغفران و بنفشہ کے کھیت اس لئے مسکرائے تھے کہ شاید ان کی مسکراہٹ سے مسلک تہذیب کا ایک جہاںآباد ہوسکے گا۔ لیکن دولت و سرمایہ کے علمبرداروں سےیہ نہ دیکھا گیا کہ مسلمان ایک مرکز پر مل سکیں۔ اور اب جب موت کا خونخوار درندہ انسانی خون کا پیاسا ہے۔ ایٹم کی دنیا نے پرچم توحید بلند کرنے والی قوم کو اجاڑنے کی ٹھانی ہے۔ اور تاریخ ایک باز پھر کشمیر کی وادیوں میں ہیروشیما اور ناگاساکی، کی داستانیں دہرانا چاہتی ہے۔کشمیر ہمیشہ سے مسلمانوں کا حصہ رہا ہے۔ کشمیر کا جغرافیائی اور تاریخی الحاق ہمیشہ سے سرزمین پاکستان سے رہا ہے۔ پاکستان کے تمام دریا کشمیر سے نکلتے ہیں۔ یہ ایک جغرافیائی حقیقت ہے کہ پٹھان کوٹ اور جموں کی قدرتی سرحدوں کا فاصلہ کم نہیں تو اس سے زیادہ بھی نہیں جو بارہ مولہ اور راولپنڈی کے درمیان قرار پاتا ہے۔ شاہان مغلیہ سے پہل اور خود ان کےعہد میں کشمیر کا مسلمانوں سے قدرتی رشتہ ، علاقائی ، قانونی ، تہذیبی اور رسمی حیثیت سے اور مضبوط ہوگیا تھا جو اب تک چلا آرہا ہے۔ مسلمانوں کا اور کشمیر کا تعلق محض قانونی اور علاقائی ہی نہیں بلکہ روحانی اور تاریخی بھی رہا ہے۔ اگر آج ہم کشمیر کو مسلمانوں سے الگ کرتے ہیں تو سب سے پہلےہمیں تاریخ کے ان صفحوں کو بھی بدلنا ہوگا، جن میں مسلمانوں اور کشمیر کے گیت گائے گئے ہیں۔ اور صرف یہی نہیں بلکہ کشمیر کی مسلمانوں سے علیحدگی اگر واقعی کوئی دلچسپ حقیقت ہے تو میں کہوں گا کہ اسی کے ساتھ ساتھ ہمیں ہوائوں اور دریائوں کے رخ کو بھی تبدیل کرنا ہوگا۔ پامیر اورقراقرم کے کوہساروں کو بھی ہمالیہ کی چٹانوںسے الگ کرنا ہوگا۔ چاند کی چاندنی ، سورج کی کرنوں اور ستاروں کی روشنی کو بھی بدلنا ہوگا۔ ستارء سحری نے آج تک کوئی صبح ایسی نہیں دیکھی جس میں نسیم زعفران بار ، کیسر کے دیس سے مسلمانوں کے لئے پیار و محبت کا سندیسہ نہ لائی ہو۔ شام کے سورج کی ڈھلتی ہوئی سنہری کرنوں نے آج تک کوئی شام ایسی نہیں دیکھی، جس نے لالہ کوہسار کے شبستانوں میں نغمہ توحید کی یاد تازہ نہ کی ہو۔ نسیم سحری آج بھی آتی ہے اور اپنے ساتھ توحید کا پیام لاتی ہے۔ لالہ کوہسار آج بھی اپنی محفل سجاتا ہے۔ تو پھر یہ کیا ہے کہ زندگی سے زندگی کا ساز چھینا جارہا ہے۔ دراصل کشمیر اور مسلمانوں کا تعلق روح اور جسم کا تعلق ہے۔ اور اگر واقعی یہ درست ہے کہ ساز کے پردوں سے نغمہ و لے کو الگ نہیں کیا جاسکتا ہے۔ اگر یہ صحیح ہے کہ جسم کو روح سے الگ نہیں کیا جاسکتا ۔ تو پھر یہ بھی ایک ناقابل فراموش حقیقت ہے کہ نسیم سحری کو سحر سے، لالہ کوہسار کو کوہسار سے اور کشمیر کو مسلمانوں سے جدا نہیں کیا جاسکتا ۔ اس لئے کہ آگ کو پانی سے الگ رکھتے ہوئے تو دیکھا ہے۔ اور سنا ہے لیکن پانی سے چمک، غنچے سے تازگی اور سیماب سے تڑپ کو جدا کرتے ہوئے نہ سنا ہے اور نہ ان آنکھوں نے دیکھا ہے۔
کشمیر اور مسلمانوں کا سیاسی اور علاقائی رشتہ بہت پرانا ہے۔ مسلمان اور کشمیر ہمیشہ سے سماجی اور مجلسی زندگی میں ایک دوسرے کے برابر شریک رہے ہیں۔ وادی گل برگ، پہلگام اور سون مرگ کے بتاں لالائی، نگاراں خوبرو اور طائراں خوش الحان نے قلعہ معلی سے زبان کی نغمگی سیکھی ہے۔ اور مسلمانوں کی ثقافتی ، مذہبی اور فنی مرکزیت سے کشمیر کی جھیلوں ، چشموں اور مرغزاروں نے زیست کا مزا پایا ہے۔ حسن کی کائنات یہیں سے سنوری۔ ؎
اگر فروس برروئے زمیں است
ہمیں است و ہمیں است و ہمیں است
اکبر کا خروی جاہ و جلال ، جہاں گیر و تورجہاں کی محبت اور شاہ جہاں کا احساس جمال، آج بھی نشاط و شالامار باغ اور سرور شمشاد کی گھنی چھائوں میں آرام کررہا ہے۔ نسیم باغ کے گھنے سایہ دار چنار کے درخت مسلمانوں کے ذوق جمال اور ان کی تہذیب کو آج بھی یاد کیا کرتے ہیں۔ کشمیر کی شال بافی اور پیپر ماشی کی صنعتوں کو مسلمانوں ہی کی تائید سے فروغ ہوا۔ اس لحاظ سے مسلمانوں سے کشمیر کا اقتصادی رشتہ بھی بہت گہرا اور متوازن ہے۔ اقبال نے شاید اسی زمین کو دیکھ کر کہا تھا ؎
اس خاک کو اللہ نے بخشے ہیں وہ آنسو
کرتی ہے چمک جن کی ستاروں کو عرقناک
لیکن وہ زمین جہاں سے نغمہ توحید بلند ہوتا ہے ۔ آج اس کی جبیں خود عرق آلود ہے۔ اس وجہ سے نہیں کہ اس نے کوئی جرم و قصور کیا ہے بلکہ اس لئے کہ آج اس کی زمین دشت و یراں بنی ہوئی ہے۔ چشموں اور آبشاروں کی گود میں حسن یہاں اس لئے بے نقاب ہوا تھا کہ شاید پہنئے فلک کی رفعتوں میں گم ہو کر سراغ زندگی پا جائے۔ لیلئی شب نے یہاں گیسو و رخسار کو غازہ و عطر مشک بو سے اس لئے سنوارا تھا کہ شاید اس کا نالہ بے باک بیداری کا پیغام سنائے گا ۔ آنکھوں کو حرارت ایمانی سے روشن کرے گا۔ اور دلوں کو گرمی حرارے گرما دے گا۔ یعنی اس میں حریت احرار کا صور پھونک دے گا۔ تاکہ وہ ہندو قوم کی غلامی سے نجات حاصل کریں۔ لیکن فطرت کے سب قانون آج بے اثر ہوتے نظر آرہے ہیں۔ مرغ چمن کا ساز توحید ، بے آواز ہوتا جارہا ہے۔ تاہم عقل و خرد کے نام نہاد پاسبانوں کو معلوم ہونا چاہئے کہ کشمیر ابتدا سے مسلمانوں کا جز رہا ہے۔کشمیر کا سیاسی، ملکی ، ثقافتی رجحان ہمیشہ مسلمانوں سے وابستہ رہا ہے۔ اس سبب سے نہیں کہ یہ ایک تاریخی حقیقت ہے بلکہ اس لئے بھی کہ وادی کشمیر کے پہاڑوں اور جھیلوں میں اسلامی تہذیب کا عکس ہے۔ اور وہاں کی فضائوں میں تاج محل ، اقبال اور توحید کے ترانوں کی گونج پائی جاتی ہے۔
کشمیر کا مسئلہ صرف چالیس لاکھ انسانوں کی زندگی کا ہی مسئلہ نہیں ہے بلکہ وہاں کے مسلمانوں کے مستقبل کا بھی سوال ہے۔ کشمیر کی وادیوں میں جہلم کی موجیں آج بھی ایک بار پھر آواز اذان دے رہی ہیں۔ ہمیں اس آواز پر لبیک کہنا چاہئے۔ اگر ایسا نہیں ہوا اور سامراجی طاقتوں نے کشمیر کو چھیننے کی کوشش کی تو پھر جہلم کے کنارے خون کی ندیاں بہیں گی۔ پھولوں کا دیس تباہ ہو جائے گا۔ جھیلوں کی دنیا سنسان ہوجائے گی۔ حسن کی کائنات لٹ جائے گی۔ اور انسانیت یتیم ہو جائے گی۔
دراصل کشمیر میں جواہر لال نہرو کی پالیسی چل رہی ہے۔ جواہر لال ، کشمیری پنڈت تھے۔ اس لئے ان کی یہ آرزو تھی کہ کشمیر بھارت سے نہ چھن جائے کیونکہ وہ ان کے آبائو اجداد کا وطن ہے اسی لئے انہوں نے اپنے دوست شیخ عبداللہ کو جیل میں ڈال دیا تھا۔ کیونکہ شیخ عبداللہ کشمیر کو بھارت سے آزاد کرانا چاہتے تھے۔ نہرو خاندان کی یہ پالیسی اب تک چل رہی ہے۔ ورنہ کشمیر کو آزادی ملنے میں اور کوئی رکاوٹ نہیں۔
اگر یہ بات ہے تو علامہ اقبال بھی کشمیری برہمن تھے۔ اقبال نے خود کہا ہے ؎
مرابنگر کہ در ہندوستان دیگر نمی بینی
برہمن زادہ از آشنائے روم و تبریز است
لیکن وہ اسلامی تعلیمات سےبہرہ ور ہے۔ اس لئے انہوں نے اپنی شاعری کے ذریعہ اسلام کا پرچم سر بلند کیا۔مجھے امید ہے کشمیر آزاد ہوگا۔ رات کی تاریکی چھٹ جائے گی۔ ایک نیا سورج طلوع ہوگا۔ اور کشمیر میں توحید کا نعرہ بلند ہوگا۔ حکومت جادوگری کا نام ہے۔ جس پر حکومت کی جاتی ہے۔ اگر وہ جاگ جائیں تو پھر سلطنت باقی نہیں رہتی۔ جب کوئی اسرائیل پیدا ہوتا ہے تو اس کی سرکوبی کے لئے موسیٰ پیدا ہوتا ہے۔ جمہوریت کے لباس میں ظلم و جور کا نظام نہیں چل سکتا ۔ بھارت کا پالیمانی نظام ، جنگ زرگری ہے۔ چشم فلک ، قوموں کے عروج و زوال کو دیکھتی آئی ہے۔ کوئی چیز ایک پہلو پر قائم نہیں رہتی۔ دنیا کا رواج یہ ہے کہ وہ بدلتی رہتی ہے۔ کبھی عروج ہے۔ کبھی زوال ۔ زندگی تغیر پذیر ہے۔ وہ نئے روپ دھارتی ہے۔ ایک قوم مرتی ہے۔ دوسری قوم ابھرتی ہے۔ یہی زمانے کا دستور ہے۔ اس لئے کشمیر ضرور آزاد ہوگا۔ ایک زمانہ تھا جب بابل و نینوا و عراق کی تہذیب کا بڑا نام تھا۔ وہ ایسی زوال پذیری ہوئی کہ اب اس کوکوئی جانتا بھی نہیں۔ ایران کے تخت شاہی کو بھی موت نے نگل لیا۔ اور یونان و روم بھی برباد ہوگئے۔ کشمیر میں آسمان صبح سے آزادی کا نیا سورج ضرور طلوع ہوگا۔ اور اس کی ایک ہی صورت ہے کہ کشمیر میں اقوام متحدہ کی قراردادوں کے مطابق استصواب رائے عامہ کرایا جائے۔ بھارت کو کشمیریوں کے اس حق کو تسلیم کرنا چاہئے۔ ایک لاکھ کشمیریوں کا خون ناحق رنگ لائے گا۔
ظلم کی ٹہنی کبھی پھلتی نہیں
نائو کاغذ کی کبھی چلتی نہیں
The post وادی کشمیر appeared first on Urdu Khabrain.
from Urdu Khabrain https://ift.tt/2IdgRLB via India Pakistan News
0 notes
Text
وادی کشمیر
نوٹ :۔ یہ مضمون میں نے بھارت کے اس دعوے کی تردید میں لکھا ہے کہ کشمیر بھارت کا اٹوٹ انگ ہے اور یہ بتایا ہے کہ جغرافیائی اور فطری لحاظ سے کشمیر کا رخ پاکستان کی طرف ہے۔
………………
بھارت کشمیر کو اپنا اٹوٹ انگ بتاتا ہے لیکن تاریخ کے باب کا وہ موڑ جہاں ادراک کی سرحدیں ذہنی افلاس کی خاکنائے سے اپنا رشتہ جوڑتی ہیں، شاید وہیں زندگی کا کفن سلا کرتا ہے۔ آکاش کی وسعتوں نے جانے کتنی تہذیبوں کو تاریخ کے ایسے ہی خونیں موڑ کی نذر ہوتے دیکھا ہے۔ ظلم کے دیوتا نے منصور سے نعرہ اناالحق اور فرہاد سے تیشہ کوہکنی کو چھینا تھا۔ لیکن آج خودساختہ تہذیب کا دیوتا۔ پھولوں سے نکہت و نم ، کہکشاں سے رنگ و نور ، ساز سے نغمہ ، نغمہ سے درد، اور درد سے سوز کو جدا کرنا چاہتا ہے۔ وہ وادی کشمیر جس کی رگوں میں اسلام کا خمیر رقصاں ہے۔ جس کے معبد کہن کو توحید نے آبرو بخشی۔ امرنا تھ اور کیلاش کی چوٹیوں کی جس زمین کو مسلمانوں نے پاک و تقدس بخشا۔ جہاں نہ افرنگی کا مکروفن تھا اور نہ شاطروں کی چالباز یاں۔ افسوس کہ اب وہ زمین ہندوشاطروں کی سازشوں کا شکار ہوا چاہتی ہے۔
سر وسمن اور پھولوں کے اس دیس میں چراغ لالہ نے کوہ دمن کو اس لئے روشن کیا تھا کہ اس کی روشنی سےنور ایمان کا ایک نیا سنگم بنے گا۔ آبشاروں نے نغمہ ریزی اس لئے سیکھی تھی کہ وہ اپنے میٹھے نغموں سے کفر کے پردے اٹھا کر ،توحید کا ایک محل بنائیں گی۔ زغفران و بنفشہ کے کھیت اس لئے مسکرائے تھے کہ شاید ان کی مسکراہٹ سے مسلک تہذیب کا ایک جہاںآباد ہوسکے گا۔ لیکن دولت و سرمایہ کے علمبرداروں سےیہ نہ دیکھا گیا کہ مسلمان ایک مرکز پر مل سکیں۔ اور اب جب موت کا خونخوار درندہ انسانی خون کا پیاسا ہے۔ ایٹم کی دنیا نے پرچم توحید بلند کرنے والی قوم کو اجاڑنے کی ٹھانی ہے۔ اور تاریخ ایک باز پھر کشمیر کی وادیوں میں ہیروشیما اور ناگاساکی، کی داستانیں دہرانا چاہتی ہے۔کشمیر ہمیشہ سے مسلمانوں کا حصہ رہا ہے۔ کشمیر کا جغرافیائی اور تاریخی الحاق ہمیشہ سے سرزمین پاکستان سے رہا ہے۔ پاکستان کے تمام دریا کشمیر سے نکلتے ہیں۔ یہ ایک جغرافیائی حقیقت ہے کہ پٹھان کوٹ اور جموں کی قدرتی سرحدوں کا فاصلہ کم نہیں تو اس سے زیادہ بھی نہیں جو بارہ مولہ اور راولپنڈی کے درمیان قرار پاتا ہے۔ شاہان مغلیہ سے پہل اور خود ان کےعہد میں کشمیر کا مسلمانوں سے قدرتی رشتہ ، علاقائی ، قانونی ، تہذیبی اور رسمی حیثیت سے اور مضبوط ہوگیا تھا جو اب تک چلا آرہا ہے۔ مسلمانوں کا اور کشمیر کا تعلق محض قانونی اور علاقائی ہی نہیں بلکہ روحانی اور تاریخی بھی رہا ہے۔ اگر آج ہم کشمیر کو مسلمانوں سے الگ کرتے ہیں تو سب سے پہلےہمیں تاریخ کے ان صفحوں کو بھی بدلنا ہوگا، جن میں مسلمانوں اور کشمیر کے گیت گائے گئے ہیں۔ اور صرف یہی نہیں بلکہ کشمیر کی مسلمانوں سے علیحدگی اگر واقعی کوئی دلچسپ حقیقت ہے تو میں کہوں گا کہ اسی کے ساتھ ساتھ ہمیں ہوائوں اور دریائوں کے رخ کو بھی تبدیل کرنا ہوگا۔ پامیر اورقراقرم کے کوہساروں کو بھی ہمالیہ کی چٹانوںسے الگ کرنا ہوگا۔ چاند کی چاندنی ، سورج کی کرنوں اور ستاروں کی روشنی کو بھی بدلنا ہوگا۔ ستارء سحری نے آج تک کوئی صبح ایسی نہیں دیکھی جس میں نسیم زعفران بار ، کیسر کے دیس سے مسلمانوں کے لئے پیار و محبت کا سندیسہ نہ لائی ہو۔ شام کے سورج کی ڈھلتی ہوئی سنہری کرنوں نے آج تک کوئی شام ایسی نہیں دیکھی، جس نے لالہ کوہسار کے شبستانوں میں نغمہ توحید کی یاد تازہ نہ کی ہو۔ نسیم سحری آج بھی آتی ہے اور اپنے ساتھ توحید کا پیام لاتی ہے۔ لالہ کوہسار آج بھی اپنی محفل سجاتا ہے۔ تو پھر یہ کیا ہے کہ زندگی سے زندگی کا ساز چھینا جارہا ہے۔ دراصل کشمیر اور مسلمانوں کا تعلق روح اور جسم کا تعلق ہے۔ اور اگر واقعی یہ درست ہے کہ ساز کے پردوں سے نغمہ و لے کو الگ نہیں کیا جاسکتا ہے۔ اگر یہ صحیح ہے کہ جسم کو روح سے الگ نہیں کیا جاسکتا ۔ تو پھر یہ بھی ایک ناقابل فراموش حقیقت ہے کہ نسیم سحری کو سحر سے، لالہ کوہسار کو کوہسار سے اور کشمیر کو مسلمانوں سے جدا نہیں کیا جاسکتا ۔ اس لئے کہ آگ کو پانی سے الگ رکھتے ہوئے تو دیکھا ہے۔ اور سنا ہے لیکن پانی سے چمک، غنچے سے تازگی اور سیماب سے تڑپ کو جدا کرتے ہوئے نہ سنا ہے اور نہ ان آنکھوں نے دیکھا ہے۔
کشمیر اور مسلمانوں کا سیاسی اور علاقائی رشتہ بہت پرانا ہے۔ مسلمان اور کشمیر ہمیشہ سے سماجی اور مجلسی زندگی میں ایک دوسرے کے برابر شریک رہے ہیں۔ وادی گل برگ، پہلگام اور سون مرگ کے بتاں لالائی، نگاراں خوبرو اور طائراں خوش الحان نے قلعہ معلی سے زبان کی نغمگی سیکھی ہے۔ اور مسلمانوں کی ثقافتی ، مذہبی اور فنی مرکزیت سے کشمیر کی جھیلوں ، چشموں اور مرغزاروں نے زیست کا مزا پایا ہے۔ حسن کی کائنات یہیں سے سنوری۔ ؎
اگر فروس برروئے زمیں است
ہمیں است و ہمیں است و ہمیں است
اکبر کا خروی جاہ و جلال ، جہاں گیر و تورجہاں کی محبت اور شاہ جہاں کا احساس جمال، آج بھی نشاط و شالامار باغ اور سرور شمشاد کی گھنی چھائوں میں آرام کررہا ہے۔ نسیم باغ کے گھنے سایہ دار چنار کے درخت مسلمانوں کے ذوق جمال اور ان کی تہذیب کو آج بھی یاد کیا کرتے ہیں۔ کشمیر کی شال بافی اور پیپر ماشی کی صنعتوں کو مسلمانوں ہی کی تائید سے فروغ ہوا۔ اس لحاظ سے مسلمانوں سے کشمیر کا اقتصادی رشتہ بھی بہت گہرا اور متوازن ہے۔ اقبال نے شاید اسی زمین کو دیکھ کر کہا تھا ؎
اس خاک کو اللہ نے بخشے ہیں وہ آنسو
کرتی ہے چمک جن کی ستاروں کو عرقناک
لیکن وہ زمین جہاں سے نغمہ توحید بلند ہوتا ہے ۔ آج اس کی جبیں خود عرق آلود ہے۔ اس وجہ سے نہیں کہ اس نے کوئی جرم و قصور کیا ہے بلکہ اس لئے کہ آج اس کی زمین دشت و یراں بنی ہوئی ہے۔ چشموں اور آبشاروں کی گود میں حسن یہاں اس لئے بے نقاب ہوا تھا کہ شاید پہنئے فلک کی رفعتوں میں گم ہو کر سراغ زندگی پا جائے۔ لیلئی شب نے یہاں گیسو و رخسار کو غازہ و عطر مشک بو سے اس لئے سنوارا تھا کہ شاید اس کا نالہ بے باک بیداری کا پیغام سنائے گا ۔ آنکھوں کو حرارت ایمانی سے روشن کرے گا۔ اور دلوں کو گرمی حرارے گرما دے گا۔ یعنی اس میں حریت احرار کا صور پھونک دے گا۔ تاکہ وہ ہندو قوم کی غلامی سے نجات حاصل کریں۔ لیکن فطرت کے سب قانون آج بے اثر ہوتے نظر آرہے ہیں۔ مرغ چمن کا ساز توحید ، بے آواز ہوتا جارہا ہے۔ تاہم عقل و خرد کے نام نہاد پاسبانوں کو معلوم ہونا چاہئے کہ کشمیر ابتدا سے مسلمانوں کا جز رہا ہے۔کشمیر کا سیاسی، ملکی ، ثقافتی رجحان ہمیشہ مسلمانوں سے وابستہ رہا ہے۔ اس سبب سے نہیں کہ یہ ایک تاریخی حقیقت ہے بلکہ اس لئے بھی کہ وادی کشمیر کے پہاڑوں اور جھیلوں میں اسلامی تہذیب کا عکس ہے۔ اور وہاں کی فضائوں میں تاج محل ، اقبال اور توحید کے ترانوں کی گونج پائی جاتی ہے۔
کشمیر کا مسئلہ صرف چالیس لاکھ انسانوں کی زندگی کا ہی مسئلہ نہیں ہے بلکہ وہاں کے مسلمانوں کے مستقبل کا بھی سوال ہے۔ کشمیر کی وادیوں میں جہلم کی موجیں آج بھی ایک بار پھر آواز اذان دے رہی ہیں۔ ہمیں اس آواز پر لبیک کہنا چاہئے۔ اگر ایسا نہیں ہوا اور سامراجی طاقتوں نے کشمیر کو چھیننے کی کوشش کی تو پھر جہلم کے کنارے خون کی ندیاں بہیں گی۔ پھولوں کا دیس تباہ ہو جائے گا۔ جھیلوں کی دنیا سنسان ہوجائے گی۔ حسن کی کائنات لٹ جائے گی۔ اور انسانیت یتیم ہو جائے گی۔
دراصل کشمیر میں جواہر لال نہرو کی پالیسی چل رہی ہے۔ جواہر لال ، کشمیری پنڈت تھے۔ اس لئے ان کی یہ آرزو تھی کہ کشمیر بھارت سے نہ چھن جائے کیونکہ وہ ان کے آبائو اجداد کا وطن ہے اسی لئے انہوں نے اپنے دوست شیخ عبداللہ کو جیل میں ڈال دیا تھا۔ کیونکہ شیخ عبداللہ کشمیر کو بھارت سے آزاد کرانا چاہتے تھے۔ نہرو خاندان کی یہ پالیسی اب تک چل رہی ہے۔ ورنہ کشمیر کو آزادی ملنے میں اور کوئی رکاوٹ نہیں۔
اگر یہ بات ہے تو علامہ اقبال بھی کشمیری برہمن تھے۔ اقبال نے خود کہا ہے ؎
مرابنگر کہ در ہندوستان دیگر نمی بینی
برہمن زادہ از آشنائے روم و تبریز است
لیکن وہ اسلامی تعلیمات سےبہرہ ور ہے۔ اس لئے انہوں نے اپنی شاعری کے ذریعہ اسلام کا پرچم سر بلند کیا۔مجھے امید ہے کشمیر آزاد ہوگا۔ رات کی تاریکی چھٹ جائے گی۔ ایک نیا سورج طلوع ہوگا۔ اور کشمیر میں توحید کا نعرہ بلند ہوگا۔ حکومت جادوگری کا نام ہے۔ جس پر حکومت کی جاتی ہے۔ اگر وہ جاگ جائیں تو پھر سلطنت باقی نہیں رہتی۔ جب کوئی اسرائیل پیدا ہوتا ہے تو اس کی سرکوبی کے لئے موسیٰ پیدا ہوتا ہے۔ جمہوریت کے لباس میں ظلم و جور کا نظام نہیں چل سکتا ۔ بھارت کا پالیمانی نظام ، جنگ زرگری ہے۔ چشم فلک ، قوموں کے عروج و زوال کو دیکھتی آئی ہے۔ کوئی چیز ایک پہلو پر قائم نہیں رہتی۔ دنیا کا رواج یہ ہے کہ وہ بدلتی رہتی ہے۔ کبھی عروج ہے۔ کبھی زوال ۔ زندگی تغیر پذیر ہے۔ وہ نئے روپ دھارتی ہے۔ ایک قوم مرتی ہے۔ دوسری قوم ابھرتی ہے۔ یہی زمانے کا دستور ہے۔ اس لئے کشمیر ضرور آزاد ہوگا۔ ایک زمانہ تھا جب بابل و نینوا و عراق کی تہذیب کا بڑا نام تھا۔ وہ ایسی زوال پذیری ہوئی کہ اب اس کوکوئی جانتا بھی نہیں۔ ایران کے تخت شاہی کو بھی موت نے نگل لیا۔ اور یونان و روم بھی برباد ہوگئے۔ کشمیر میں آسمان صبح سے آزادی کا نیا سورج ضرور طلوع ہوگا۔ اور اس کی ایک ہی صورت ہے کہ کشمیر میں اقوام متحدہ کی قراردادوں کے مطابق استصواب رائے عامہ کرایا جائے۔ بھارت کو کشمیریوں کے اس حق کو تسلیم کرنا چاہئے۔ ایک لاکھ کشمیریوں کا خون ناحق رنگ لائے گا۔
ظلم کی ٹہنی کبھی پھلتی نہیں
نائو کاغذ کی کبھی چلتی نہیں
The post وادی کشمیر appeared first on Urdu Khabrain.
from Urdu Khabrain https://ift.tt/2IdgRLB via Urdu News
0 notes
Text
وادی کشمیر
نوٹ :۔ یہ مضمون میں نے بھارت کے اس دعوے کی تردید میں لکھا ہے کہ کشمیر بھارت کا اٹوٹ انگ ہے اور یہ بتایا ہے کہ جغرافیائی اور فطری لحاظ سے کشمیر کا رخ پاکستان کی طرف ہے۔
………………
بھارت کشمیر کو اپنا اٹوٹ انگ بتاتا ہے لیکن تاریخ کے باب کا وہ موڑ جہاں ادراک کی سرحدیں ذہنی افلاس کی خاکنائے سے اپنا رشتہ جوڑتی ہیں، شاید وہیں زندگی کا کفن سلا کرتا ہے۔ آکاش کی وسعتوں نے جانے کتنی تہذیبوں کو تاریخ کے ایسے ہی خونیں موڑ کی نذر ہوتے دیکھا ہے۔ ظلم کے دیوتا نے منصور سے نعرہ اناالحق اور فرہاد سے تیشہ کوہکنی کو چھینا تھا۔ لیکن آج خودساختہ تہذیب کا دیوتا۔ پھولوں سے نکہت و نم ، کہکشاں سے رنگ و نور ، ساز سے نغمہ ، نغمہ سے درد، اور درد سے سوز کو جدا کرنا چاہتا ہے۔ وہ وادی کشمیر جس کی رگوں میں اسلام کا خمیر رقصاں ہے۔ جس کے معبد کہن کو توحید نے آبرو بخشی۔ امرنا تھ اور کیلاش کی چوٹیوں کی جس زمین کو مسلمانوں نے پاک و تقدس بخشا۔ جہاں نہ افرنگی کا مکروفن تھا اور نہ شاطروں کی چالباز یاں۔ افسوس کہ اب وہ زمین ہندوشاطروں کی سازشوں کا شکار ہوا چاہتی ہے۔
سر وسمن اور پھولوں کے اس دیس میں چراغ لالہ نے کوہ دمن کو اس لئے روشن کیا تھا کہ اس کی روشنی سےنور ایمان کا ایک نیا سنگم بنے گا۔ آبشاروں نے نغمہ ریزی اس لئے سیکھی تھی کہ وہ اپنے میٹھے نغموں سے کفر کے پردے اٹھا کر ،توحید کا ایک محل بنائیں گی۔ زغفران و بنفشہ کے کھیت اس لئے مسکرائے تھے کہ شاید ان کی مسکراہٹ سے مسلک تہذیب کا ایک جہاںآباد ہوسکے گا۔ لیکن دولت و سرمایہ کے علمبرداروں سےیہ نہ دیکھا گیا کہ مسلمان ایک مرکز پر مل سکیں۔ اور اب جب موت کا خونخوار درندہ انسانی خون کا پیاسا ہے۔ ایٹم کی دنیا نے پرچم توحید بلند کرنے والی قوم کو اجاڑنے کی ٹھانی ہے۔ اور تاریخ ایک باز پھر کشمیر کی وادیوں میں ہیروشیما اور ناگاساکی، کی داستانیں دہرانا چاہتی ہے۔کشمیر ہمیشہ سے مسلمانوں کا حصہ رہا ہے۔ کشمیر کا جغرافیائی اور تاریخی الحاق ہمیشہ سے سرزمین پاکستان سے رہا ہے۔ پاکستان کے تمام دریا کشمیر سے نکلتے ہیں۔ یہ ایک جغرافیائی حقیقت ہے کہ پٹھان کوٹ اور جموں کی قدرتی سرحدوں کا فاصلہ کم نہیں تو اس سے زیادہ بھی نہیں جو بارہ مولہ اور راولپنڈی کے درمیان قرار پاتا ہے۔ شاہان مغلیہ سے پہل اور خود ان کےعہد میں کشمیر کا مسلمانوں سے قدرتی رشتہ ، علاقائی ، قانونی ، تہذیبی اور رسمی حیثیت سے اور مضبوط ہوگیا تھا جو اب تک چلا آرہا ہے۔ مسلمانوں کا اور کشمیر کا تعلق محض قانونی اور علاقائی ہی نہیں بلکہ روحانی اور تاریخی بھی رہا ہے۔ اگر آج ہم کشمیر کو مسلمانوں سے الگ کرتے ہیں تو سب سے پہلےہمیں تاریخ کے ان صفحوں کو بھی بدلنا ہوگا، جن میں مسلمانوں اور کشمیر کے گیت گائے گئے ہیں۔ اور صرف یہی نہیں بلکہ کشمیر کی مسلمانوں سے علیحدگی اگر واقعی کوئی دلچسپ حقیقت ہے تو میں کہوں گا کہ اسی کے ساتھ ساتھ ہمیں ہوائوں اور دریائوں کے رخ کو بھی تبدیل کرنا ہوگا۔ پامیر اورقراقرم کے کوہساروں کو بھی ہمالیہ کی چٹانوںسے الگ کرنا ہوگا۔ چاند کی چاندنی ، سورج کی کرنوں اور ستاروں کی روشنی کو بھی بدلنا ہوگا۔ ستارء سحری نے آج تک کوئی صبح ایسی نہیں دیکھی جس میں نسیم زعفران بار ، کیسر کے دیس سے مسلمانوں کے لئے پیار و محبت کا سندیسہ نہ لائی ہو۔ شام کے سورج کی ڈھلتی ہوئی سنہری کرنوں نے آج تک کوئی شام ایسی نہیں دیکھی، جس نے لالہ کوہسار کے شبستانوں میں نغمہ توحید کی یاد تازہ نہ کی ہو۔ نسیم سحری آج بھی آتی ہے اور اپنے ساتھ توحید کا پیام لاتی ہے۔ لالہ کوہسار آج بھی اپنی محفل سجاتا ہے۔ تو پھر یہ کیا ہے کہ زندگی سے زندگی کا ساز چھینا جارہا ہے۔ دراصل کشمیر اور مسلمانوں کا تعلق روح اور جسم کا تعلق ہے۔ ا��ر اگر واقعی یہ درست ہے کہ ساز کے پردوں سے نغمہ و لے کو الگ نہیں کیا جاسکتا ہے۔ اگر یہ صحیح ہے کہ جسم کو روح سے الگ نہیں کیا جاسکتا ۔ تو پھر یہ بھی ایک ناقابل فراموش حقیقت ہے کہ نسیم سحری کو سحر سے، لالہ کوہسار کو کوہسار سے اور کشمیر کو مسلمانوں سے جدا نہیں کیا جاسکتا ۔ اس لئے کہ آگ کو پانی سے الگ رکھتے ہوئے تو دیکھا ہے۔ اور سنا ہے لیکن پانی سے چمک، غنچے سے تازگی اور سیماب سے تڑپ کو جدا کرتے ہوئے نہ سنا ہے اور نہ ان آنکھوں نے دیکھا ہے۔
کشمیر اور مسلمانوں کا سیاسی اور علاقائی رشتہ بہت پرانا ہے۔ مسلمان اور کشمیر ہمیشہ سے سماجی اور مجلسی زندگی میں ایک دوسرے کے برابر شریک رہے ہیں۔ وادی گل برگ، پہلگام اور سون مرگ کے بتاں لالائی، نگاراں خوبرو اور طائراں خوش الحان نے قلعہ معلی سے زبان کی نغمگی سیکھی ہے۔ اور مسلمانوں کی ثقافتی ، مذہبی اور فنی مرکزیت سے کشمیر کی جھیلوں ، چشموں اور مرغزاروں نے زیست کا مزا پایا ہے۔ حسن کی کائنات یہیں سے سنوری۔ ؎
اگر فروس برروئے زمیں است
ہمیں است و ہمیں است و ہمیں است
اکبر کا خروی جاہ و جلال ، جہاں گیر و تورجہاں کی محبت اور شاہ جہاں کا احساس جمال، آج بھی نشاط و شالامار باغ اور سرور شمشاد کی گھنی چھائوں میں آرام کررہا ہے۔ نسیم باغ کے گھنے سایہ دار چنار کے درخت مسلمانوں کے ذوق جمال اور ان کی تہذیب کو آج بھی یاد کیا کرتے ہیں۔ کشمیر کی شال بافی اور پیپر ماشی کی صنعتوں کو مسلمانوں ہی کی تائید سے فروغ ہوا۔ اس لحاظ سے مسلمانوں سے کشمیر کا اقتصادی رشتہ بھی بہت گہرا اور متوازن ہے۔ اقبال نے شاید اسی زمین کو دیکھ کر کہا تھا ؎
اس خاک کو اللہ نے بخشے ہیں وہ آنسو
کرتی ہے چمک جن کی ستاروں کو عرقناک
لیکن وہ زمین جہاں سے نغمہ توحید بلند ہوتا ہے ۔ آج اس کی جبیں خود عرق آلود ہے۔ اس وجہ سے نہیں کہ اس نے کوئی جرم و قصور کیا ہے بلکہ اس لئے کہ آج اس کی زمین دشت و یراں بنی ہوئی ہے۔ چشموں اور آبشاروں کی گود میں حسن یہاں اس لئے بے نقاب ہوا تھا کہ شاید پہنئے فلک کی رفعتوں میں گم ہو کر سراغ زندگی پا جائے۔ لیلئی شب نے یہاں گیسو و رخسار کو غازہ و عطر مشک بو سے اس لئے سنوارا تھا کہ شاید اس کا نالہ بے باک بیداری کا پیغام سنائے گا ۔ آنکھوں کو حرارت ایمانی سے روشن کرے گا۔ اور دلوں کو گرمی حرارے گرما دے گا۔ یعنی اس میں حریت احرار کا صور پھونک دے گا۔ تاکہ وہ ہندو قوم کی غلامی سے نجات حاصل کریں۔ لیکن فطرت کے سب قانون آج بے اثر ہوتے نظر آرہے ہیں۔ مرغ چمن کا ساز توحید ، بے آواز ہوتا جارہا ہے۔ تاہم عقل و خرد کے نام نہاد پاسبانوں کو معلوم ہونا چاہئے کہ کشمیر ابتدا سے مسلمانوں کا جز رہا ہے۔کشمیر کا سیاسی، ملکی ، ثقافتی رجحان ہمیشہ مسلمانوں سے وابستہ رہا ہے۔ اس سبب سے نہیں کہ یہ ایک تاریخی حقیقت ہے بلکہ اس لئے بھی کہ وادی کشمیر کے پہاڑوں اور جھیلوں میں اسلامی تہذیب کا عکس ہے۔ اور وہاں کی فضائوں میں تاج محل ، اقبال اور توحید کے ترانوں کی گونج پائی جاتی ہے۔
کشمیر کا مسئلہ صرف چالیس لاکھ انسانوں کی زندگی کا ہی مسئلہ نہیں ہے بلکہ وہاں کے مسلمانوں کے مستقبل کا بھی سوال ہے۔ کشمیر کی وادیوں میں جہلم کی موجیں آج بھی ایک بار پھر آواز اذان دے رہی ہیں۔ ہمیں اس آواز پر لبیک کہنا چاہئے۔ اگر ایسا نہیں ہوا اور سامراجی طاقتوں نے کشمیر کو چھیننے کی کوشش کی تو پھر جہلم کے کنارے خون کی ندیاں بہیں گی۔ پھولوں کا دیس تباہ ہو جائے گا۔ جھیلوں کی دنیا سنسان ہوجائے گی۔ حسن کی کائنات لٹ جائے گی۔ اور انسانیت یتیم ہو جائے گی۔
دراصل کشمیر میں جواہر لال نہرو کی پالیسی چل رہی ہے۔ جواہر لال ، کشمیری پنڈت تھے۔ اس لئے ان کی یہ آرزو تھی کہ کشمیر بھارت سے نہ چھن جائے کیونکہ وہ ان کے آبائو اجداد کا وطن ہے اسی لئے انہوں نے اپنے دوست شیخ عبداللہ کو جیل میں ڈال دیا تھا۔ کیونکہ شیخ عبداللہ کشمیر کو بھارت سے آزاد کرانا چاہتے تھے۔ نہرو خاندان کی یہ پالیسی اب تک چل رہی ہے۔ ورنہ کشمیر کو آزادی ملنے میں اور کوئی رکاوٹ نہیں۔
اگر یہ بات ہے تو علامہ اقبال بھی کشمیری برہمن تھے۔ اقبال نے خود کہا ہے ؎
مرابنگر کہ در ہندوستان دیگر نمی بینی
برہمن زادہ از آشنائے روم و تبریز است
لیکن وہ اسلامی تعلیمات سےبہرہ ور ہے۔ اس لئے انہوں نے اپنی شاعری کے ذریعہ اسلام کا پرچم سر بلند کیا۔مجھے امید ہے کشمیر آزاد ہوگا۔ رات کی تاریکی چھٹ جائے گی۔ ایک نیا سورج طلوع ہوگا۔ اور کشمیر میں توحید کا نعرہ بلند ہوگا۔ حکومت جادوگری کا نام ہے۔ جس پر حکومت کی جاتی ہے۔ اگر وہ جاگ جائیں تو پھر سلطنت باقی نہیں رہتی۔ جب کوئی اسرائیل پیدا ہوتا ہے تو اس کی سرکوبی کے لئے موسیٰ پیدا ہوتا ہے۔ جمہوریت کے لباس میں ظلم و جور کا نظام نہیں چل سکتا ۔ بھارت کا پالیمانی نظام ، جنگ زرگری ہے۔ چشم فلک ، قوموں کے عروج و زوال کو دیکھتی آئی ہے۔ کوئی چیز ایک پہلو پر قائم نہیں رہتی۔ دنیا کا رواج یہ ہے کہ وہ بدلتی رہتی ہے۔ کبھی عروج ہے۔ کبھی زوال ۔ زندگی تغیر پذیر ہے۔ وہ نئے روپ دھارتی ہے۔ ایک قوم مرتی ہے۔ دوسری قوم ابھرتی ہے۔ یہی زمانے کا دستور ہے۔ اس لئے کشمیر ضرور آزاد ہوگا۔ ایک زمانہ تھا جب بابل و نینوا و عراق کی تہذیب کا بڑا نام تھا۔ وہ ایسی زوال پذیری ہوئی کہ اب اس کوکوئی جانتا بھی نہیں۔ ایران کے تخت شاہی کو بھی موت نے نگل لیا۔ اور یونان و روم بھی برباد ہوگئے۔ کشمیر میں آسمان صبح سے آزادی کا نیا سورج ضرور طلوع ہوگا۔ اور اس کی ایک ہی صورت ہے کہ کشمیر میں اقوام متحدہ کی قراردادوں کے مطابق استصواب رائے عامہ کرایا جائے۔ بھارت کو کشمیریوں کے اس حق کو تسلیم کرنا چاہئے۔ ایک لاکھ کشمیریوں کا خون ناحق رنگ لائے گا۔
ظلم کی ٹہنی کبھی پھلتی نہیں
نائو کاغذ کی کبھی چلتی نہیں
The post وادی کشمیر appeared first on Urdu Khabrain.
from Urdu Khabrain https://ift.tt/2IdgRLB via Urdu News
0 notes
Text
وادی کشمیر
نوٹ :۔ یہ مضمون میں نے بھارت کے اس دعوے کی تردید میں لکھا ہے کہ کشمیر بھارت کا اٹوٹ انگ ہے اور یہ بتایا ہے کہ جغرافیائی اور فطری لحاظ سے کشمیر کا رخ پاکستان کی طرف ہے۔
………………
بھارت کشمیر کو اپنا اٹوٹ انگ بتاتا ہے لیکن تاریخ کے باب کا وہ موڑ جہاں ادراک کی سرحدیں ذہنی افلاس کی خاکنائے سے اپنا رشتہ جوڑتی ہیں، شاید وہیں زندگی کا کفن سلا کرتا ہے۔ آکاش کی وسعتوں نے جانے کتنی تہذیبوں کو تاریخ کے ایسے ہی خونیں موڑ کی نذر ہوتے دیکھا ہے۔ ظلم کے دیوتا نے منصور سے نعرہ اناالحق اور فرہاد سے تیشہ کوہکنی کو چھینا تھا۔ لیکن آج خودساختہ تہذیب کا دیوتا۔ پھولوں سے نکہت و نم ، کہکشاں سے رنگ و نور ، ساز سے نغمہ ، نغمہ سے درد، اور درد سے سوز کو جدا کرنا چاہتا ہے۔ وہ وادی کشمیر جس کی رگوں میں اسلام کا خمیر رقصاں ہے۔ جس کے معبد کہن کو توحید نے آبرو بخشی۔ امرنا تھ اور کیلاش کی چوٹیوں کی جس زمین کو مسلمانوں نے پاک و تقدس بخشا۔ جہاں نہ افرنگی کا مکروفن تھا اور نہ شاطروں کی چالباز یاں۔ افسوس کہ اب وہ زمین ہندوشاطروں کی سازشوں کا شکار ہوا چاہتی ہے۔
سر وسمن اور پھولوں کے اس دیس میں چراغ لالہ نے کوہ دمن کو اس لئے روشن کیا تھا کہ اس کی روشنی سےنور ایمان کا ایک نیا سنگم بنے گا۔ آبشاروں نے نغمہ ریزی اس لئے سیکھی تھی کہ وہ اپنے میٹھے نغموں سے کفر کے پردے اٹھا کر ،توحید کا ایک محل بنائیں گی۔ زغفران و بنفشہ کے کھیت اس لئے مسکرائے تھے کہ شاید ان کی مسکراہٹ سے مسلک تہذیب کا ایک جہاںآباد ہوسکے گا۔ لیکن دولت و سرمایہ کے علمبرداروں سےیہ نہ دیکھا گیا کہ مسلمان ایک مرکز پر مل سکیں۔ اور اب جب موت کا خونخوار درندہ انسانی خون کا پیاسا ہے۔ ایٹم کی دنیا نے پرچم توحید بلند کرنے والی قوم کو اجاڑنے کی ٹھانی ہے۔ اور تاریخ ایک باز پھر کشمیر کی وادیوں میں ہیروشیما اور ناگاساکی، کی داستانیں دہرانا چاہتی ہے۔کشمیر ہمیشہ سے مسلمانوں کا حصہ رہا ہے۔ کشمیر کا جغرافیائی اور تاریخی الحاق ہمیشہ سے سرزمین پاکستان سے رہا ہے۔ پاکستان کے تمام دریا کشمیر سے نکلتے ہیں۔ یہ ایک جغرافیائی حقیقت ہے کہ پٹھان کوٹ اور جموں کی قدرتی سرحدوں کا فاصلہ کم نہیں تو اس سے زیادہ بھی نہیں جو بارہ مولہ اور راولپنڈی کے درمیان قرار پاتا ہے۔ شاہان مغلیہ سے پہل اور خود ان کےعہد میں کشمیر کا مسلمانوں سے قدرتی رشتہ ، علاقائی ، قانونی ، تہذیبی اور رسمی حیثیت سے اور مضبوط ہوگیا تھا جو اب تک چلا آرہا ہے۔ مسلمانوں کا اور کشمیر کا تعلق محض قانونی اور علاقائی ہی نہیں بلکہ روحانی اور تاریخی بھی رہا ہے۔ اگر آج ہم کشمیر کو مسلمانوں سے الگ کرتے ہیں تو سب سے پہلےہمیں تاریخ کے ان صفحوں کو بھی بدلنا ہوگا، جن میں مسلمانوں اور کشمیر کے گیت گائے گئے ہیں۔ اور صرف یہی نہیں بلکہ کشمیر کی مسلمانوں سے علیحدگی اگر واقعی کوئی دلچسپ حقیقت ہے تو میں کہوں گا ک�� اسی کے ساتھ ساتھ ہمیں ہوائوں اور دریائوں کے رخ کو بھی تبدیل کرنا ہوگا۔ پامیر اورقراقرم کے کوہساروں کو بھی ہمالیہ کی چٹانوںسے الگ کرنا ہوگا۔ چاند کی چاندنی ، سورج کی کرنوں اور ستاروں کی روشنی کو بھی بدلنا ہوگا۔ ستارء سحری نے آج تک کوئی صبح ایسی نہیں دیکھی جس میں نسیم زعفران بار ، کیسر کے دیس سے مسلمانوں کے لئے پیار و محبت کا سندیسہ نہ لائی ہو۔ شام کے سورج کی ڈھلتی ہوئی سنہری کرنوں نے آج تک کوئی شام ایسی نہیں دیکھی، جس نے لالہ کوہسار کے شبستانوں میں نغمہ توحید کی یاد تازہ نہ کی ہو۔ نسیم سحری آج بھی آتی ہے اور اپنے ساتھ توحید کا پیام لاتی ہے۔ لالہ کوہسار آج بھی اپنی محفل سجاتا ہے۔ تو پھر یہ کیا ہے کہ زندگی سے زندگی کا ساز چھینا جارہا ہے۔ دراصل کشمیر اور مسلمانوں کا تعلق روح اور جسم کا تعلق ہے۔ اور اگر واقعی یہ درست ہے کہ ساز کے پردوں سے نغمہ و لے کو الگ نہیں کیا جاسکتا ہے۔ اگر یہ صحیح ہے کہ جسم کو روح سے الگ نہیں کیا جاسکتا ۔ تو پھر یہ بھی ایک ناقابل فراموش حقیقت ہے کہ نسیم سحری کو سحر سے، لالہ کوہسار کو کوہسار سے اور کشمیر کو مسلمانوں سے جدا نہیں کیا جاسکتا ۔ اس لئے کہ آگ کو پانی سے الگ رکھتے ہوئے تو دیکھا ہے۔ اور سنا ہے لیکن پانی سے چمک، غنچے سے تازگی اور سیماب سے تڑپ کو جدا کرتے ہوئے نہ سنا ہے اور نہ ان آنکھوں نے دیکھا ہے۔
کشمیر اور مسلمانوں کا سیاسی اور علاقائی رشتہ بہت پرانا ہے۔ مسلمان اور کشمیر ہمیشہ سے سماجی اور مجلسی زندگی میں ایک دوسرے کے برابر شریک رہے ہیں۔ وادی گل برگ، پہلگام اور سون مرگ کے بتاں لالائی، نگاراں خوبرو اور طائراں خوش الحان نے قلعہ معلی سے زبان کی نغمگی سیکھی ہے۔ اور مسلمانوں کی ثقافتی ، مذہبی اور فنی مرکزیت سے کشمیر کی جھیلوں ، چشموں اور مرغزاروں نے زیست کا مزا پایا ہے۔ حسن کی کائنات یہیں سے سنوری۔ ؎
اگر فروس برروئے زمیں است
ہمیں است و ہمیں است و ہمیں است
اکبر کا خروی جاہ و جلال ، جہاں گیر و تورجہاں کی محبت اور شاہ جہاں کا احساس جمال، آج بھی نشاط و شالامار باغ اور سرور شمشاد کی گھنی چھائوں میں آرام کررہا ہے۔ نسیم باغ کے گھنے سایہ دار چنار کے درخت مسلمانوں کے ذوق جمال اور ان کی تہذیب کو آج بھی یاد کیا کرتے ہیں۔ کشمیر کی شال بافی اور پیپر ماشی کی صنعتوں کو مسلمانوں ہی کی تائید سے فروغ ہوا۔ اس لحاظ سے مسلمانوں سے کشمیر کا اقتصادی رشتہ بھی بہت گہرا اور متوازن ہے۔ اقبال نے شاید اسی زمین کو دیکھ کر کہا تھا ؎
اس خاک کو اللہ نے بخشے ہیں وہ آنسو
کرتی ہے چمک جن کی ستاروں کو عرقناک
لیکن وہ زمین جہاں سے نغمہ توحید بلند ہوتا ہے ۔ آج اس کی جبیں خود عرق آلود ہے۔ اس وجہ سے نہیں کہ اس نے کوئی جرم و قصور کیا ہے بلکہ اس لئے کہ آج اس کی زمین دشت و یراں بنی ہوئی ہے۔ چشموں اور آبشاروں کی گود میں حسن یہاں اس لئے بے نقاب ہوا تھا کہ شاید پہنئے فلک کی رفعتوں میں گم ہو کر سراغ زندگی پا جائے۔ لیلئی شب نے یہاں گیسو و رخسار کو غازہ و عطر مشک بو سے اس لئے سنوارا تھا کہ شاید اس کا نالہ بے باک بیداری کا پیغام سنائے گا ۔ آنکھوں کو حرارت ایمانی سے روشن کرے گا۔ اور دلوں کو گرمی حرارے گرما دے گا۔ یعنی اس میں حریت احرار کا صور پھونک دے گا۔ تاکہ وہ ہندو قوم کی غلامی سے نجات حاصل کریں۔ لیکن فطرت کے سب قانون آج بے اثر ہوتے نظر آرہے ہیں۔ مرغ چمن کا ساز توحید ، بے آواز ہوتا جارہا ہے۔ تاہم عقل و خرد کے نام نہاد پاسبانوں کو معلوم ہونا چاہئے کہ کشمیر ابتدا سے مسلمانوں کا جز رہا ہے۔کشمیر کا سیاسی، ملکی ، ثقافتی رجحان ہمیشہ مسلمانوں سے وابستہ رہا ہے۔ اس سبب سے نہیں کہ یہ ایک تاریخی حقیقت ہے بلکہ اس لئے بھی کہ وادی کشمیر کے پہاڑوں اور جھیلوں میں اسلامی تہذیب کا عکس ہے۔ اور وہاں کی فضائوں میں تاج محل ، اقبال اور توحید کے ترانوں کی گونج پائی جاتی ہے۔
کشمیر کا مسئلہ صرف چالیس لاکھ انسانوں کی زندگی کا ہی مسئلہ نہیں ہے بلکہ وہاں کے مسلمانوں کے مستقبل کا بھی سوال ہے۔ کشمیر کی وادیوں میں جہلم کی موجیں آج بھی ایک بار پھر آواز اذان دے رہی ہیں۔ ہمیں اس آواز پر لبیک کہنا چاہئے۔ اگر ایسا نہیں ہوا اور سامراجی طاقتوں نے کشمیر کو چھیننے کی کوشش کی تو پھر جہلم کے کنارے خون کی ندیاں بہیں گی۔ پھولوں کا دیس تباہ ہو جائے گا۔ جھیلوں کی دنیا سنسان ہوجائے گی۔ حسن کی کائنات لٹ جائے گی۔ اور انسانیت یتیم ہو جائے گی۔
دراصل کشمیر میں جواہر لال نہرو کی پالیسی چل رہی ہے۔ جواہر لال ، کشمیری پنڈت تھے۔ اس لئے ان کی یہ آرزو تھی کہ کشمیر بھارت سے نہ چھن جائے کیونکہ وہ ان کے آبائو اجداد کا وطن ہے اسی لئے انہوں نے اپنے دوست شیخ عبداللہ کو جیل میں ڈال دیا تھا۔ کیونکہ شیخ عبداللہ کشمیر کو بھارت سے آزاد کرانا چاہتے تھے۔ نہرو خاندان کی یہ پالیسی اب تک چل رہی ہے۔ ورنہ کشمیر کو آزادی ملنے میں اور کوئی رکاوٹ نہیں۔
اگر یہ بات ہے تو علامہ اقبال بھی کشمیری برہمن تھے۔ اقبال نے خود کہا ہے ؎
مرابنگر کہ در ہندوستان دیگر نمی بینی
برہمن زادہ از آشنائے روم و تبریز است
لیکن وہ اسلامی تعلیمات سےبہرہ ور ہے۔ اس لئے انہوں نے اپنی شاعری کے ذریعہ اسلام کا پرچم سر بلند کیا۔مجھے امید ہے کشمیر آزاد ہوگا۔ رات کی تاریکی چھٹ جائے گی۔ ایک نیا سورج طلوع ہوگا۔ اور کشمیر میں توحید کا نعرہ بلند ہوگا۔ حکومت جادوگری کا نام ہے۔ جس پر حکومت کی جاتی ہے۔ اگر وہ جاگ جائیں تو پھر سلطنت باقی نہیں رہتی۔ جب کوئی اسرائیل پیدا ہوتا ہے تو اس کی سرکوبی کے لئے موسیٰ پیدا ہوتا ہے۔ جمہوریت کے لباس میں ظلم و جور کا نظام نہیں چل سکتا ۔ بھارت کا پالیمانی نظام ، جنگ زرگری ہے۔ چشم فلک ، قوموں کے عروج و زوال کو دیکھتی آئی ہے۔ کوئی چیز ایک پہلو پر قائم نہیں رہتی۔ دنیا کا رواج یہ ہے کہ وہ بدلتی رہتی ہے۔ کبھی عروج ہے۔ کبھی زوال ۔ زندگی تغیر پذیر ہے۔ وہ نئے روپ دھارتی ہے۔ ایک قوم مرتی ہے۔ دوسری قوم ابھرتی ہے۔ یہی زمانے کا دستور ہے۔ اس لئے کشمیر ضرور آزاد ہوگا۔ ایک زمانہ تھا جب بابل و نینوا و عراق کی تہذیب کا بڑا نام تھا۔ وہ ایسی زوال پذیری ہوئی کہ اب اس کوکوئی جانتا بھی نہیں۔ ایران کے تخت شاہی کو بھی موت نے نگل لیا۔ اور یونان و روم بھی برباد ہوگئے۔ کشمیر میں آسمان صبح سے آزادی کا نیا سورج ضرور طلوع ہوگا۔ اور اس کی ایک ہی صورت ہے کہ کشمیر میں اقوام متحدہ کی قراردادوں کے مطابق استصواب رائے عامہ کرایا جائے۔ بھارت کو کشمیریوں کے اس حق کو تسلیم کرنا چاہئے۔ ایک لاکھ کشمیریوں کا خون ناحق رنگ لائے گا۔
ظلم کی ٹہنی کبھی پھلتی نہیں
نائو کاغذ کی کبھی چلتی نہیں
The post وادی کشمیر appeared first on Urdu Khabrain.
from Urdu Khabrain https://ift.tt/2IdgRLB via Urdu News Paper
#urdu news paper#indian urdu news papers#inquilab urdu news paper#sahara urdu news paper#kashmir urdu
0 notes
Text
تمدن بین النهرین
تمدن در بین النهرین
بیشتر مورخان و باستان شناسان عقده دارند که بین النهرین محل پیدایش تمدن بوده است . وجود رودخانه پر آب ، آنرا مهد مهمترین تمدنهای رودخانه ای ساخت و موقعیت ارتباطی بسیار مناسب آن ، موجب تماس با سرزمین های دیگر و در نتیجه پیشرفت و انتشار تمدن گردید . چنانچه بعضی از علوم و از همه مهمتر احتملا پیدایش خط از بین النهرین باستان می باشد . نخستین شهر های مهم تاریخ نیز در همین سرزمین بوجود آمدند و بدنبال خود قواعد زندگی مدنی را پدید آوردند . برتری محسوس تمدن بین النهرین باستان ، آن سرزمین را کانون توجه اقوام همجوارش ساخته بود و از این رو رفت و آمد اقوام و درگیری میان آنان ، اگر چه از یک سو موجب پر تلاطم شدن تاریخ آن گردید از سوی دیگر موجب تنوع و توسعه فرهنگ نیز می شد . در پی این تاریخ پر فراز و نشیب در حالیکه بیش از ۳۰۰۰ سال از حیات تمدنی بین النهرین باستان می گذشت در حدود ۵۰۰ ق . م حیات سیاسی آن به پایان رسید و جزئی از تاریخ ایران باستان گردید .
قطعات سفالی ابزار کشاورزی و تیغه تبر- فرهنگ عبید ۶۵۰۰ تا ۳۸۰۰ پیش از میلاد- کشف شده در اور- موزه باستان شناسی دانشگاه سیدنی
بین النهرین
رودهای دجله و فرات هر دو از کوهای پر برف مشرق آسیای صغیر سر چشمه می گیرند . این دو رود پس از پیچ و خم های فراوان به سمت جنوب جریان یافته و با پیمودن صدها کیلومتر به خلیج فارس وارد می شوند . این دو رود بسیار پر آب و بزرگ هستند . بخصوص در فصل بهار که برفهای نواحی کوهستانی آسیای صغیر آب می شوند ، آب آنها بسیار زیاد می شود که معمولا منجر به طغیان و سیلاب رود می گردد . جز نواحی علیای دجله و فرات ، بقیه مسیر آنها در دشت وسیعی جریان دارد که بین النهرین نامیده می شود و به معنای میان دو رود است .
منطقه بین النهرین یا میان رودان
تاریخ سیاسی بین النهرین
جنوب بین النهرین را سومر می نامیده اند . کشفیات باستان شناسان نشان می دهد که سومر از هزاران سال پیش ساکنانی داشته که کم کم فنون بهره برداری از آب رودخانه را فرا گرفته بودند . در حدود ۵۰۰۰ سال پیش مردمی به این سرزمین مهاجرت کردند که سومری نامیده می شوند . در مورد نژاد سومریان و اینکه ابتدا در کجا زندگی می کرده اند اطلاع دقیقی در دست نیست . طبق افسانه های سومری ، آنها از طریق دریا یعنی خلیج فارس به سومر وارد شده اند .
سومری ها با تسلط بر جنوب بین النهرین و با استفاده از تجارب ساکنان قدیمی آن سرزمین شیوه خشک کردن باتلاقها ، حفر نهرها و کشاورزی را فرا گرفتن و بتدریج شهرهای بزرگ و آباد ایجاد کردند . شهرهای متعددی و بزرگ سومری نشان دهنده کشاورزی پر رونق سومریان و نیز تجارت گسترده آنان با سرزمین های اطراف می باشد .
شهر های سومر هر یک دارای دولتی مستقل بودند و از یک حکومت مرکزی اطاعت نمی کردند . هر شهر علاوه بر زمیبنهای زراعی ، شبکه آبیاری و دولت ، دارای یک معبد نیز بود . این معبد که به شکل ساختمانی پلکانی بود زیگورات نام داشت . معبد توسط شخصی به نام انسی اداره می شد . انسی علاوه بر مقام مذهبی ، فرمانروایی شهر را نیز بر عهده داشت .
مجسمه گودئا (Gudea) (فرمانروایی ۲۱۴۴-۲۱۲۴ (پیش از میلاد)) یکی از فرمانروایان میانرودان جنوبی بود.
سومریان تاریخ خود را به دو دوره قبل از طوفان و بعد از طوفان تقسیم می کردند . نخستین شهر مهم آمنان اریدو نام داشت . در سال ۴۰۰۰ سال پیش اریدو شهری مهم بوده است . اما ۳۰۰۰ سال پیش شهر اور اهمیت بسیار یافت و طولی نکشید که شهر دیگری بنام نیپور شهرت بسیار یافت زیرا دارای معبد بسیار مهمی بود . هر یک از این شهرهاو شهرهای دیگر سومر ی برای مدتی توانستند قدرت خود را گسترش دهند و بر تمام یا قسمتی از آن سرزمین حاکم گردند . در نتیجه این جنگها دولت سومری را ضعیف کرد و سرانجام استقلال خود را در برابر اقوام که سرزمینشان را مورد حمله قرار داده بودند از دست دادند .
اکد
در اواسط هزاره سوم قبل از میلاد گروهی از اقوام سامی از صحرا به شمال سرزمین سومر وارد شدند و آنجا را تصرف کردند . این گروه از اقوام سامی اکدی نامیده می شدند . و بتریج صاحب دواتی نیرومند شدند که به دولت اکد معروف شده است .
کسی که دولت اکد را قدرتمند ساخت سارگن نام داشت . او با استفاده از جنگهای سومر توانست بر آن سرزمین غلبه کند و حتی سرزمین های مغرب بین النهرین تا سواحل مدیترانه را تصرف نماید . تا قرن ۲۲ ق . م اکدی ها تا آن اندازه جذب فرهنگ سومری شده بودند که دیگر جزو سومریان محسوب می شدند . در نتیجه در این قرن سومریان بار دیگر فرصت یافتند که استقلال شهرهای خود را احیا نمایند . اما هجوم اقوام گوتی که در کوهستان زاگرس زندگی می کردند مانع از این امر شد و برای مدتی سومر دچار ویرانی و نابسامانی گردید .
مجسمه سر یک اکدی در موزه ملی عراق
پس از تهاجم گوتی ها ، سومریان برای مدتی به رهبری فرمانروایان شهر اور استقلال خود ار باز یافتند اما هجوم همسایه شرقی آنها یعنی دئلت ایلام که قلمرو آن در دشت خوزستان قرار داشت ضربه سختی بر سومر وارد ساخت . بدنبال آن حمله دسته جدیدی از اقوام صحرانشین در ۲۰۰۰ ق . م برای همیشه به حیات سیاسی سومر خاتمه داد .
بابل
مهاجمان که ۲۰۰۰ ق . م به سومر وارد شدند دسته ای از اقوام سامی بودند که آموری نام داشتند . آنان پس از تصرف سومر دولتی بوجود آوردند که به دولت بابل معروف شده است . زیرا پایتخت این دولت شهر بابل بود . بابلی ها با استفاده از دستاوردهای تمدن سومری دولت نیرومندی ساختند و تمامی ساکنان را به اطاعت خود در آوردند .
اوج قدرت دولت بابل در زمتان پادشاه معروف آن حمورابی بود . حورابی در قرن ۱۸ ق . م حکومت می کرد و علاوه بر بین النهرین بعضی از نواحی اطراف آن را نیز در تصرف داشت . پایتخت او شهر بابل نیز بزرگ و آباد بود . بیشتر شهرت حمورابی به خاطر مجموعه قوانین و دستوراتی است که بدستور او بر سنگ استوانه ای شکلی نوشته شده و در مرکز شهر قرار داشته است تا همگان از آن مطلع شوند . این سنگ نوشته قدیمی ترین قانون مدون کشف شده بشمار می رود . مجموعه قوانین حمورابی درباره حقوق مالک ، پدر ، وظایف فرزندان و امثال آنها می باشد .
پس از حمورابی جانشینان او برای مدتی قدرت و قلمرو دولت بابل را حفظ کردند اما آنان به سختی موفق به انجام این کار شدند .
حمورابی در حال دریافت نشان سلطنتی از شاماش
هجوم اقوام مختلف از اطراف فرصت لازم برای تقویت دولت را بوجود نمی آورد . در قرن ۱۶ ق . م قومی بنام هیتی از سمت شمال بابل را مورد تهاجم قرار داد . در همان قرن هجوم قوم کاسی که در کوهستانهای زاگرس بسر می بردند ، مقاومت دولت بابل را در هم شکست . کاسی ها بین النهرین را تاراج و تخریب نمودند و اگر چه نتوانستند تسلط خود را بر آن سرزمین حفظ کنند لیکن پس از آنان دولت مهاجمی به نام میتانی ضربات سخت تری بر بابل وارد ساخت . در چنین شرایطی دولت بابل قسمت های وسیعی از بین النهرین را از دست داد و سرانجام قلمرو آن محدود به نواحی جنوبی و ساحلی بین النهرین گردید . پس از آن دولت بابل تبدیل به دولتی کوچک و کم اهمیت گشت و شهر بابل بارها دستخوش هجوم و غارت شد در شرایطی که دولت بابل آخرین روزهای خود را می گذراند دسته ای از اقوام سامی بنام آشوریان از سمت صحرا به شمال بین النهرین وارد شدند و بنیان دولت جدیدی را نهادند .
آشور
آشوریان از جمله اقوامی سامی نژادی بودند که در هزاره دوم قبل از میلاد به بین النهرین وارد شدند . نام این قوم برگرفته از نام آشور رب النوع مورد پرستش آنان بود . از خصایص آشور جنگجویی و جنگ طلبی بود و آشوریان از ابتدا بنیان دولت خویش را بر کشور گشایی قرار دادند . دولت آشور که با غلبه بر مدعیان و تصرف بین النهرین قدرت گرفته بود ، ادامه فتوحات را اساس کار خود قرار داد . لذا از قرن ۱۲ ق . م . که آغاز قدرت یافتن آشوریان است ، آنان را مدام در حال جنگ با همسایگان ، فتح سرزمی ها ، غارت شهرها و به اسارت بردن مردمان می بینیم . نوشته ها و تصویرهایی که از آشوریان باقی مانده است در بردارنده مطالب فروانی در مورد این جنگ ها می باشد .
در قرن نهم قبل از میلاد شالمانسار سوم قلمرو آشور را تا سواحل مدیترانه گسترش داد و در قرن هشتم قبل از میلاد پادشاهان آشور ، بابل ، ایلام و نواحی کوهستانی شمال قلمرو خود ��ر آسیای صغیر و زاگرس را عرصه تاخت و تاز ساختند . آشور بانی پال پادشاه معروف آشور نیز در قرن هفتم مصر را فتح کرد و بر شدت حمله به سرزمینهای اطراف آشور افزود .
مجسمه خدای کیدودو، روح نگهبان دیوار شهر آشور. حدود ۸۳۵ قبل از میلاد. موزه بریتانیا، لندن
رونق و شکوه دولت آشور که با افکندن بیم و هراس در همگان بر پایید سرانجام همسایگاه زخم خورده آشور با یکدیگر دست اتحاد داده و برای نابودی آن مصمم گشتند . این امر در سال ۶۱۲ ق . م با اتحاد دولت ماد که در ایران تاسیس شده بود و دولت کلده که در جنوب بین النهرین بوجود آمده بود صورت گرفت . نینوا پس از جنگی خونین تصرف شد و پادشاه آشور به قتل رسید .
کلده
دلت کلده بوسیله اقوام کلدانی تاسیس شد . کلدانیها از جمله اقوامی سامی بودند که در اواخر هزاره دوم ق . م به جنوب بین النهرین وارد شدند . کلدانی ها روزگاری را به تمکین از آشوریان گذراندند و سپس توانستند دولتی بنام کلده بوجود آورند . آنان شهر قدیمی بابل را از نو ساختند و پایتخت خویش قرار دادند . به همین جهت دولت کلده را دولت بابل نوین نیز می نامند .
دولت کلده در ابتدا با کمک مادها و سپس با حمایت دولت مصر ، آشور را از میان برداشت و بدین ترتیب سراسر بین النهرین به تصرف کلده در آمد و سرانجام تا سواحل شرقی مدیترانه نیز به زیر سلطه آن دولت رفت .
آشورناصیرپال دوم در حال ملاقات با یک مقام عالیرتبه به هنگام سان دیدن از سربازان و اسیران جنگی. در پشت وی نگهبانی با چتر آفتابی ایستاده است. پادشاه توسط یک ایزد بالدار محافظت میشود. او کمانی را با دو تیر بیرون کشیده شده در دست دارد که نماد پیروزی وی در جنگ است، از قصر شمالغربی در نیمرود، حدود ۸۶۵-۸۶۰ پ. م. ، موزه بریتانیا
از معروف ترین پادشاهان بابل نوین بخت النصر است . او تهاجم بابل نوین علیه آشور را رهبری کرد و قلمرو آن دولت را تا سواحل مدیترانه گسترش داد . پس از بخت النصر دولت کلده دچار آشوب و اختلاف شده بود . نابسامانی اجتماعی و نارضایتی عمومی نیز باعث آشفتگی هر چه بیشتر امور گردید . در چنین شرایطی دولت کلده برای توفیق یافتن در اختلافات خود با دولت ماد ، با کوروش پادشاه پارس بر ضد دولت ماد متحد شد . نتیجه امر سرنگونی دولت ماد بدست پارسیان بود لیکن پس از چندی دامنه فتوحات کوروش به بابل نیز رسید .
او در سال ۵۳۹ ق . م بابل را گشود و بدین ترتیب با سقوط آخرین دولت از تمدن بین النهرین باستان حیات آن نیز برای همیشه به پایان رسید و جزیی از قلمرو هخامنشیان گردید .
خط
سومریان نخستین قومی بودند که موفق به اختراع خط شدند . خط سومریان ، خط میخی بود . پیدایش خط در میان سومریان به دلیل رشد و رونق زندگی شهری و گسترش تجارت بود . دیگر اقوامی که پس از سومریان بر بین النهرین حکومت کردند و نیز اقوامی که همسایگی آن سرزمین قرار داشتند . خط سومریان را اقتباس کردند و مطابق با زبان خود ��ر آن تغیراتی بوجود آوردند . خط بابلیها و آشوریها بدین ترتیب بوجود آمد . خط میخی سومری دارای ۶۰۰ علامت بود و با وسیله ای نوک تیز بر لوح گلی نقش می شد . خط میخی سومری در نزد اقوام بعدی ساده تر و آسان تر گردید .
نمونه ای از خط کشف شده در جیرفت که چند سده از نمونه سومری قدیمی تر است. این خط هنوز خوانده نشده و در رمز گشایی آن در دست بررسی است. اگر قدمت گزاری این خط درست باشد میتوان آغاز نگارش را به جای بین النهرین از جیرفت دانست. این خط با خط سومری و نو ایلامی متفاوت است. کشف این خط را میتوان بزرگترین کشف باستان شناسی قرن اخیر دانست. باید منتظر نهایی شدن موضع دنیای باستان شناسی و تایید فرضیه خط جیرفت باشیم.
عکس از تمدن بین النهرین
زندانی که توسط سرباز محاصره شده است ، ۲۳۰۰ سال پیش از میلاد. از مدل موی مجسمه میتوان تشخیص داد که از سومریان بوده اند.
سربازان اکدی در حال کشتن دشمن ، ۲۳۰۰ سال پیش از میلاد
نقش برجستهای مربوط به پیروزی نارامسین بر لولوبیان.
پرتره نارامسین ، نارامسین یا نرمسین یا نارامسن از پادشاهان مقتدر اکد (مملکتی واقع در جنوب بین النهرین) که در قرن بیست و سوم قبل از میلاد میزیسته است. نقش برجسته و کتیبهای که از او باقی مانده، پیروزی او بر یکی از اقوام کوهنشین به نام لولوبیان در ۲۲۸۰ پیش از میلاد نشان داده شدهاست
استوانه مهر و موم شده مربوط به اکدیان موزه هنر والتر
اِنهِدوآنا اولین شاعر شناخته شدهاست. پدر او سارگن بزرگ و مادرش تاشلوتوم بود و همچنین خواهر ریموش و منیشتوشو نیز بود. از نظر ادبیات و تاریخ، دانشمندان او را قدیمیترین نویسنده زن و شاعر میدانند که بالاترین رتبه از روحانیت در هزاره سوم قبل از میلاد، توسط پدرش، سارگن اکدی به او داده شده بود.
الهه اکدی ایشتر (اینانا) ، ۲۳۵۰-۲۱۵۰ پیش از میلاد
یک نگاره مدرن که فرود ایشتر ( اینانا ) را نشان میدهد.
پلاک از جنس عاج نشان میدهد که یک شیر در حال خوردن انسان است. ۹ تا ۷ قرن پیش از میلاد
بازسازی زیگورات سومریان
ویدئوی تمدن باشکوه سومریان
https://hw6.cdn.asset.aparat.com/aparat-video/6e5c88ef87a8148d82d4b7cfb5c6418c12305041-720p__66083.mp4
منبع : تاریخ ایران
عکس : ویکی پدیا
نوشته تمدن بین النهرین اولین بار در تاریخ ما. پدیدار شد.
source https://tarikhema.org/ancient//66/%d8%aa%d9%85%d8%af%d9%86-%d8%a8%d8%a8%db%8c%d9%86-%d8%a7%d9%84%d9%86%d9%87%d8%b1%db%8c%d9%86/
0 notes
Text
وادی کشمیر
نوٹ :۔ یہ مضمون میں نے بھارت کے اس دعوے کی تردید میں لکھا ہے کہ کشمیر بھارت کا اٹوٹ انگ ہے اور یہ بتایا ہے کہ جغرافیائی اور فطری لحاظ سے کشمیر کا رخ پاکستان کی طرف ہے۔
………………
بھارت کشمیر کو اپنا اٹوٹ انگ بتاتا ہے لیکن تاریخ کے باب کا وہ موڑ جہاں ادراک کی سرحدیں ذہنی افلاس کی خاکنائے سے اپنا رشتہ جوڑتی ہیں، شاید وہیں زندگی کا کفن سلا کرتا ہے۔ آکاش کی وسعتوں نے جانے کتنی تہذیبوں کو تاریخ کے ایسے ہی خونیں موڑ کی نذر ہوتے دیکھا ہے۔ ظلم کے دیوتا نے منصور سے نعرہ اناالحق اور فرہاد سے تیشہ کوہکنی کو چھینا تھا۔ لیکن آج خودساختہ تہذیب کا دیوتا۔ پھولوں سے نکہت و نم ، کہکشاں سے رنگ و نور ، ساز سے نغمہ ، نغمہ سے درد، اور درد سے سوز کو جدا کرنا چاہتا ہے۔ وہ وادی کشمیر جس کی رگوں میں اسلام کا خمیر رقصاں ہے۔ جس کے معبد کہن کو توحید نے آبرو بخشی۔ امرنا تھ اور کیلاش کی چوٹیوں کی جس زمین کو مسلمانوں نے پاک و تقدس بخشا۔ جہاں نہ افرنگی کا مکروفن تھا اور نہ شاطروں کی چالباز یاں۔ افسوس کہ اب وہ زمین ہندوشاطروں کی سازشوں کا شکار ہوا چاہتی ہے۔
سر وسمن اور پھولوں کے اس دیس میں چراغ لالہ نے کوہ دمن کو اس لئے روشن کیا تھا کہ اس کی روشنی سےنور ایمان کا ایک نیا سنگم بنے گا۔ آبشاروں نے نغمہ ریزی اس لئے سیکھی تھی کہ وہ اپنے میٹھے نغموں سے کفر کے پردے اٹھا کر ،توحید کا ایک محل بنائیں گی۔ زغفران و بنفشہ کے کھیت اس لئے مسکرائے تھے کہ شاید ان کی مسکراہٹ سے مسلک تہذیب کا ایک جہاںآباد ہوسکے گا۔ لیکن دولت و سرمایہ کے علمبرداروں سےیہ نہ دیکھا گیا کہ مسلمان ایک مرکز پر مل سکیں۔ اور اب جب موت کا خونخوار درندہ انسانی خون کا پیاسا ہے۔ ایٹم کی دنیا نے پرچم توحید بلند کرنے والی قوم کو اجاڑنے کی ٹھانی ہے۔ اور تاریخ ایک باز پھر کشمیر کی وادیوں میں ہیروشیما اور ناگاساکی، کی داستانیں دہرانا چاہتی ہے۔کشمیر ہمیشہ سے مسلمانوں کا حصہ رہا ہے۔ کشمیر کا جغرافیائی اور تاریخی الحاق ہمیشہ سے سرزمین پاکستان سے رہا ہے۔ پاکستان کے تمام دریا کشمیر سے نکلتے ہیں۔ یہ ایک جغرافیائی حقیقت ہے کہ پٹھان کوٹ اور جموں کی قدرتی سرحدوں کا فاصلہ کم نہیں تو اس سے زیادہ بھی نہیں جو بارہ مولہ اور راولپنڈی کے درمیان قرار پاتا ہے۔ شاہان مغلیہ سے پہل اور خود ان کےعہد میں کشمیر کا مسلمانوں سے قدرتی رشتہ ، علاقائی ، قانونی ، تہذیبی اور رسمی حیثیت سے اور مضبوط ہوگیا تھا جو اب تک چلا آرہا ہے۔ مسلمانوں کا اور کشمیر کا تعلق محض قانونی اور علاقائی ہی نہیں بلکہ روحانی اور تاریخی بھی رہا ہے۔ اگر آج ہم کشمیر کو مسلمانوں سے الگ کرتے ہیں تو سب سے پہلےہمیں تاریخ کے ان صفحوں کو بھی بدلنا ہوگا، جن میں مسلمانوں اور کشمیر کے گیت گائے گئے ہیں۔ اور صرف یہی نہیں بلکہ کشمیر کی مسلمانوں سے علیحدگی اگر واقعی کوئی دلچسپ حقیقت ہے تو میں کہوں گا کہ اسی کے ساتھ ساتھ ہمیں ہوائوں اور دریائوں کے رخ کو بھی تبدیل کرنا ہوگا۔ پامیر اورقراقرم کے کوہساروں کو بھی ہمالیہ کی چٹانوںسے الگ کرنا ہوگا۔ چاند کی چاندنی ، سورج کی کرنوں اور ستاروں کی روشنی کو بھی بدلنا ہوگا۔ ستارء سحری نے آج تک کوئی صبح ایسی نہیں دیکھی جس میں نسیم زعفران بار ، کیسر کے دیس سے مسلمانوں کے لئے پیار و محبت کا سندیسہ نہ لائی ہو۔ شام کے سورج کی ڈھلتی ہوئی سنہری کرنوں نے آج تک کوئی شام ایسی نہیں دیکھی، جس نے لالہ کوہسار کے شبستانوں میں نغمہ توحید کی یاد تازہ نہ کی ہو۔ نسیم سحری آج بھی آتی ہے اور اپنے ساتھ توحید کا پیام لاتی ہے۔ لالہ کوہسار آج بھی اپنی محفل سجاتا ہے۔ تو پھر یہ کیا ہے کہ زندگی سے زندگی کا ساز چھینا جارہا ہے۔ دراصل کشمیر اور مسلمانوں کا تعلق روح اور جسم کا تعلق ہے۔ اور اگر واقعی یہ درست ہے کہ ساز کے پردوں سے نغمہ و لے کو الگ نہیں کیا جاسکتا ہے۔ اگر یہ صحیح ہے کہ جسم کو روح سے الگ نہیں کیا جاسکتا ۔ تو پھر یہ بھی ایک ناقابل فراموش حقیقت ہے کہ نسیم سحری کو سحر سے، لالہ کوہسار کو کوہسار سے اور کشمیر کو مسلمانوں سے جدا نہیں کیا جاسکتا ۔ اس لئے کہ آگ کو پانی سے الگ رکھتے ہوئے تو دیکھا ہے۔ اور سنا ہے لیکن پانی سے چمک، غنچے سے تازگی اور سیماب سے تڑپ کو جدا کرتے ہوئے نہ سنا ہے اور نہ ان آنکھوں نے دیکھا ہے۔
کشمیر اور مسلمانوں کا سیاسی اور علاقائی رشتہ بہت پرانا ہے۔ مسلمان اور کشمیر ہمیشہ سے سماجی اور مجلسی زندگی میں ایک دوسرے کے برابر شریک رہے ہیں۔ وادی گل برگ، پہلگام اور سون مرگ کے بتاں لالائی، نگاراں خوبرو اور طائراں خوش الحان نے قلعہ معلی سے زبان کی نغمگی سیکھی ہے۔ اور مسلمانوں کی ثقافتی ، مذہبی اور فنی مرکزیت سے کشمیر کی جھیلوں ، چشموں اور مرغزاروں نے زیست کا مزا پایا ہے۔ حسن کی کائنات یہیں سے سنوری۔ ؎
اگر فروس برروئے زمیں است
ہمیں است و ہمیں است و ہمیں است
اکبر کا خروی جاہ و جلال ، جہاں گیر و تورجہاں کی محبت اور شاہ جہاں کا احساس جمال، آج بھی نشاط و شالامار باغ اور سرور شمشاد کی گھنی چھائوں میں آرام کررہا ہے۔ نسیم باغ کے گھنے سایہ دار چنار کے درخت مسلمانوں کے ذوق جمال اور ان کی تہذیب کو آج بھی یاد کیا کرتے ہیں۔ کشمیر کی شال بافی اور پیپر ماشی کی صنعتوں کو مسلمانوں ہی کی تائید سے فروغ ہوا۔ اس لحاظ سے مسلمانوں سے کشمیر کا اقتصادی رشتہ بھی بہت گہرا اور متوازن ہے۔ اقبال نے شاید اسی زمین کو دیکھ کر کہا تھا ؎
اس خاک کو اللہ نے بخشے ہیں وہ آنسو
کرتی ہے چمک جن کی ستاروں کو عرقناک
لیکن وہ زمین جہاں سے نغمہ توحید بلند ہوتا ہے ۔ آج اس کی جبیں خود عرق آلود ہے۔ اس وجہ سے نہیں کہ اس نے کوئی جرم و قصور کیا ہے بلکہ اس لئے کہ آج اس کی زمین دشت و یراں بنی ہوئی ہے۔ چشموں اور آبشاروں کی گود میں حسن یہاں اس لئے بے نقاب ہوا تھا کہ شاید پہنئے فلک کی رفعتوں میں گم ہو کر سراغ زندگی پا جائے۔ لیلئی شب نے یہاں گیسو و رخسار کو غازہ و عطر مشک بو سے اس لئے سنوارا تھا کہ شاید اس کا نالہ بے باک بیداری کا پیغام سنائے گا ۔ آنکھوں کو حرارت ایمانی سے روشن کرے گا۔ اور دلوں کو گرمی حرارے گرما دے گا۔ یعنی اس میں حریت احرار کا صور پھونک دے گا۔ تاکہ وہ ہندو قوم کی غلامی سے نجات حاصل کریں۔ لیکن فطرت کے سب قانون آج بے اثر ہوتے نظر آرہے ہیں۔ مرغ چمن کا ساز توحید ، بے آواز ہوتا جارہا ہے۔ تاہم عقل و خرد کے نام نہاد پاسبانوں کو معلوم ہونا چاہئے کہ کشمیر ابتدا سے مسلمانوں کا جز رہا ہے۔کشمیر کا سیاسی، ملکی ، ثقافتی رجحان ہمیشہ مسلمانوں سے وابستہ رہا ہے۔ اس سبب سے نہیں کہ یہ ایک تاریخی حقیقت ہے بلکہ اس لئے بھی کہ وادی کشمیر کے پہاڑوں اور جھیلوں میں اسلامی تہذیب کا عکس ہے۔ اور وہاں کی فضائوں میں تاج محل ، اقبال اور توحید کے ترانوں کی گونج پائی جاتی ہے۔
کشمیر کا مسئلہ صرف چالیس لاکھ انسانوں کی زندگی کا ہی مسئلہ نہیں ہے بلکہ وہاں کے مسلمانوں کے مستقبل کا بھی سوال ہے۔ کشمیر کی وادیوں میں جہلم کی موجیں آج بھی ایک بار پھر آواز اذان دے رہی ہیں۔ ہمیں اس آواز پر لبیک کہنا چاہئے۔ اگر ایسا نہیں ہوا اور سامراجی طاقتوں نے کشمیر کو چھیننے کی کوشش کی تو پھر جہلم کے کنارے خون کی ندیاں بہیں گی۔ پھولوں کا دیس تباہ ہو جائے گا۔ جھیلوں کی دنیا سنسان ہوجائے گی۔ حسن کی کائنات لٹ جائے گی۔ اور انسانیت یتیم ہو جائے گی۔
دراصل کشمیر میں جواہر لال نہرو کی پالیسی چل رہی ہے۔ جواہر لال ، کشمیری پنڈت تھے۔ اس لئے ان کی یہ آرزو تھی کہ کشمیر بھارت سے نہ چھن جائے کیونکہ وہ ان کے آبائو اجداد کا وطن ہے اسی لئے انہوں نے اپنے دوست شیخ عبداللہ کو جیل میں ڈال دیا تھا۔ کیونکہ شیخ عبداللہ کشمیر کو بھارت سے آزاد کرانا چاہتے تھے۔ نہرو خاندان کی یہ پالیسی اب تک چل رہی ہے۔ ورنہ کشمیر کو آزادی ملنے میں اور کوئی رکاوٹ نہیں۔
اگر یہ بات ہے تو علامہ اقبال بھی کشمیری برہمن تھے۔ اقبال نے خود کہا ہے ؎
مرابنگر کہ در ہندوستان دیگر نمی بینی
برہمن زادہ از آشنائے روم و تبریز است
لیکن وہ اسلامی تعلیمات سےبہرہ ور ہے۔ اس لئے انہوں نے اپنی شاعری کے ذریعہ اسلام کا پرچم سر بلند کیا۔مجھے امید ہے کشمیر آزاد ہوگا۔ رات کی تاریکی چھٹ جائے گی۔ ایک نیا سورج طلوع ہوگا۔ اور کشمیر میں توحید کا نعرہ بلند ہوگا۔ حکومت جادوگری کا نام ہے۔ جس پر حکومت کی جاتی ہے۔ اگر وہ جاگ جائیں تو پھر سلطنت باقی نہیں رہتی۔ جب کوئی اسرائیل پیدا ہوتا ہے تو اس کی سرکوبی کے لئے موسیٰ پیدا ہوتا ہے۔ جمہوریت کے لباس میں ظلم و جور کا نظام نہیں چل سکتا ۔ بھارت کا پالیمانی نظام ، جنگ زرگری ہے۔ چشم فلک ، قوموں کے عروج و زوال کو دیکھتی آئی ہے۔ کوئی چیز ایک پہلو پر قائم نہیں رہتی۔ دنیا کا رواج یہ ہے کہ وہ بدلتی رہتی ہے۔ کبھی عروج ہے۔ کبھی زوال ۔ زندگی تغیر پذیر ہے۔ وہ نئے روپ دھارتی ہے۔ ایک قوم مرتی ہے۔ دوسری قوم ابھرتی ہے۔ یہی زمانے کا دستور ہے۔ اس لئے کشمیر ضرور آزاد ہوگا۔ ایک زمانہ تھا جب بابل و نینوا و عراق کی تہذیب کا بڑا نام تھا۔ وہ ایسی زوال پذیری ہوئی کہ اب اس کوکوئی جانتا بھی نہیں۔ ایران کے تخت شاہی کو بھی موت نے نگل لیا۔ اور یونان و روم بھی برباد ہوگئے۔ کشمیر میں آسمان صبح سے آزادی کا نیا سورج ضرور طلوع ہوگا۔ اور اس کی ایک ہی صورت ہے کہ کشمیر میں اقوام متحدہ کی قراردادوں کے مطابق استصواب رائے عامہ کرایا جائے۔ بھارت کو کشمیریوں کے اس حق کو تسلیم کرنا چاہئے۔ ایک لاکھ کشمیریوں کا خون ناحق رنگ لائے گا۔
ظلم کی ٹہنی کبھی پھلتی نہیں
نائو کاغذ کی کبھی چلتی نہیں
The post وادی کشمیر appeared first on Urdu Khabrain.
from Urdu Khabrain https://ift.tt/2IdgRLB via Today Urdu News
0 notes