#کافکا
Explore tagged Tumblr posts
su3luk40 · 9 months ago
Text
"إن حزني الوحيد هو إنني عندما أنهي ما أكتبه، أكتشف أنه مجرد بداية صغيرة لما أريد قوله."
– فرانس کافکا
25 notes · View notes
30ahchaleh · 7 months ago
Text
Tumblr media Tumblr media
میتونید این ترانه را در📀بالا گوش کنید
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
به قول فیلم "اتاق دنج" تحلیل این ترانه یک پرونده
دورقمی‌سـ😅💪ـت
Tumblr media
تا یادم نرفته بگم این ترانه در صحنه پایانی فیلم
Corner office
خونده میشه که میتونید تحلیل این فیلم را در پست قبلی بخونید
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
قبل از تحلیل شعر اول باید بریم سراغ ترجمه و فهم شعر
A heart that's full up like a landfill
قلبی که مثل زباله دان پر است
ـ[فضای قلب مخصوص عشق و اینجور چیزهاست که اگر پر شد با نفرت و اینجور چیزها میشود زباله‌دان]ـ
A job that slowly kills you
شغلی که به آرومی میکشتت
ـ[هرشغلی که مجبور به انجامش هستیم آروم آروم میکشه]ـ
Bruises that won't heal
کبودی هایی که خوب نمیشن
ـ[کبودی=هر چیزی که در گذشته ، به روان و جسم آسیب زده و اثرش تا حال "ادامه دار" مانده]ـ
You look so tired, unhappy
به نظر خیلی خسته و ناراحتی
ـ[نتیجه سه خط بالا چنین آدمی درست میکنه]ـ
Bring down the government
حکومت رو سر نگون کن
ـ[حکومت = هر مفهوم اقتداری که تصمیم گیریهاش بروی زندگی شما تاثیر مستقیم دارد (که اگر منفی‌ست باید سرنگون شه)]ـ
They don't, they don't speak for us
اونا نمیکنن ، اونا به جای ما حرف نمیزنن
ـ[کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من(پس خودمون باید یه کاری برای خودمون بکنیم اون اقتدار منفی به فکر ما نیست)]ـ
I'll take a quiet life
من یک زندگی آرام خواهم داشت
ـ[انتخاب یک زندگی آرام ، اما چه مدلی هست را باید در کل ترانه متوجه شویم]ـ
A handshake of carbon monoxide
دست دادن با منوکسیدکربن
ـ[قبول یک مدل خودکشی که]ـ
And no alarms and no surprises
No alarms and no surprises
No alarms and no surprises
بدون آلارم و بدون غافلگیری[ ـه]
ـ[ این تیکه مفهوم جالب و ظربفی داره یعنی نه یکدفعه رخ میده و نه از قبل خبر میده بلکه آروم آروم عمل میکنه (الب��ه میشه اینطوری هر چیز ناخوشایندی را هم تحمیل کرد مثل هوا و زندگی آلوده)]ـ
Silent, silent
ساکت ، ساکت
ـ[با توجه به بیت پیشین یه نوع واکنش برای ایجاد فضای آرام برای خواب]ـ
.
This is my final fit
این آخرین تناسب منه
ـ[نهایت ژست مناسبی که میتونه با این وضعیت بد بگیره]ـ
My final bellyache with
آخرین شکایت منه با
ـ[تناسب ژستی که در بالا میگفت ، شکایتی هست که با …]ـ
No alarms and no surprises
No alarms and no surprises
No alarms and no surprises, "please"
بدون آلارم و بدون غافلگیری
"لطفا"
ـ[اینجا "لطفا" اضافه شده]ـ
ـ[این پلیزش دیگه آخر خنده‌است یعنی حالا که قرار فرو کنی ، آروم آروم باشه "لطفا" تا پاره نشمـ😂ــ]ـ
.
Such a pretty house
چه خونه‌ی قشنگی
And such a pretty garden
و چه باغچه‌ی قشنگی
ـ[اینا و هر سودایی که نمیزارد از این وضعیت ناجور خلاص شیم که حتی بعد داشتنشون هم خلاصی رخ نمیده]ـ
No alarms and no surprises
(Let me out of here)
No alarms and no surprises
(Let me out of here)
No alarms and no surprises, please
(Let me out of here)
بدون آلارم و بدون غافلگیری
لطفا
اجازه دهید من از اینجا خارج شوم
ـ[این هم "ناله التماس ِ" آخرش که میخواد از "کل" این نکبت
دانــ🗑ـــی دنیا خارج شـ😢ـه]ـ
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
Tumblr media
حال تحلیل
ـ1️⃣ـ
Music Box
چندتا ترانه میشناسید که آهنگ آن فرای زیبایی ، معنا دار و مرتبط با شعر باشد
مطمعنن انگشت شمار
موزیک این ترانه آن آهنگ های عروسک های گردان مخصوص خواب کودکان را تداعی میکند که آنها را آرام آرام خمار(هیپنوتیزم) و خواب میکند
کل شعر بر همین پاشنه میچرخد
.
مقدمه شعر اینگونه است که
برایند زندگی‌تان به اینجا رسیده است که قلبتان پر از آشغال شده است ، شغلتان دارد دمار از روزگارتان در میآورد زخم های گذشته‌تان دست بردار نیست در نتیجه خسته و درمانده شده‌اید
ـ2️⃣ـ
واژه حکومت را همه تحلیلگران به معنای خاص "سیاسی" آن برداشت کردن که در عین درستی بسیار ناقص هست
حکومت که "بستر" این وضع ناگوار است میتواند هر اقتداری باشد
به قول غیرمستقیم کافکا از پدر گرفته تا رئیس و سرنوشت و خدای مذهبی و تا هرآنچه که نمیدانیم چیست اما زورش زیاد است
.
حکومت چه به معنای خاص آن و چه عام آن وقتی طرف ما نیست قاعدتا باید سرنگون شود
حال "ذهن او به خودش‌و دیگران" یا از "طرف دیگران به خودش‌و ما" این راه براندازی ، برای خلاصی ، پیشنهاد میشود
اما چون ذهنی و عملی تجربه شده که گیرم پدرسالاری سرنگون شد با انواع رئیس های سرمایه داری ، مذهبی ، کمونیستی و غیر چه کند گیرم آنها نیز سرنگون شدن با کبودی های گذشته مثل فرهنگ و تربیت و [دی‌ان‌ای] و غیر چه کند و الی‌آخر
پس نتیجتن چنین آدم های به بن بست رسیده به یک زندگی "آرام" کنایه داری رو میکنند که توضیحش را در بیت های بعدی میدهد
ـ3️⃣ـ
در این بیت ترکیب جالبی از استفاده واژه ها رخ میدهد
"دست دادن" ، بجز خوش آمدگویی عملی هست که پس از قبول شرایط بین دو نفر رخ میدهد
شگفتا که
راوی ما با قاتل خودش دست میدهد
.
این بیت ، بیت قبلی و بعدی را قابل فهم‌تر و توجیح‌پذیر تر میکند
ـ4️⃣ـ
سراینده اینجا از یک ترکیب متصل بهم بهره میبرد که اکثر تحلیلگرها دقت نمیکنند
و "نه آلارم و نه سوپرایز" باهم آمده که اگر جدا میبود چنین مفهومی که خواهم گفت را القا نمیکرد
نه هشداری‌و خبر از قبلی
و نه یکدفعه‌و درجایی
ــ⬅️ بلکه آرام آرام‌و تدریجی ➡️ــ
.
وقتی انسان تن به چنین شرایطی داد در اصل تسلیم آرام مردن است نه آرام زندگی کردن
ـ5️⃣ـ
این خودکشی تدریجی و آرام آرام نمیتواند با گلوله یا طناب باشد
بلکه سرایند در "ذهن" به خودکشی با دود اگزوز در پارکینگ که به وسیله شیلنگ به داخل ماشین هدایت شده فکر میکند که مرگی آرام آرام خواهد بود و ساکت ساکت گویان به پیشواز آن خواب عمیق میرود
Silent, silent
اما در "عمل" هم فرقی ندارد میتواند به وسیله انواع آرام آرام کشتن ها مثل شغل و . . . یا انواع آلودگی ها مثل منواکسیدکربن و . . .
که آدم را بالاخره تدریجن خواهد کشت بی‌انجامد که به عبارت درست تر همان روش زندگی که بشر در پیش گرفته و نتیجه‌اش شده آن سه بیت اول
ـ6️⃣ـ
در این دو بیت اوج ذوق و هنر و تبحر شاعر در استفاده از واژه نشان داده میشود
بیت اول fit
چون موضوع شعر مشخص هست این مناسب بودن ، تناسب ظاهری نیست بلکه عملکردی و اعتقادی میباشد
بیت دوم bellyache
شاعر از یک اصطلاح عامیانه که به قار و قور شکم هم ربط میدهند که همگام با دل درد هم هست استفاده کرده که به اصطلاح ، این سروصدا را "شکایت" شکم میگویند
آن دست دادن با قاتل(تدریجی) به اینجا میرسد که مقتول(تدریجی ما) آخرین کاری که میتواند بکند همین غـُر زدن و نهایت شکایتش ، پلیز ی هست که مرا یاد داستان آن پادشاه و مدل اعتراض مردم به صف طولانی انداخت
ـ7️⃣ـ
اینجا
( please اول )
شکل میگیرد
یک کمدی کافکایی بی‌نظیر
.
تحلیل در اینجا باید ظریف باشه
همانطور که واژه حکومت و منوکسیدکربن ، هم به صورت خاص استعاره ای هم به صورت معنای عام واژه‌ای در شعر آمده‌اند این تیکه هم در همان راستا ، دو راه موازی ایجاد میکند
پلیز اول
یعنی راهی برای خلاصی آرام آرام بدون درد ـ[منواکسیدکربن در گاراژ خانه]ـ و
پلیز دوم
التماسی برای خلاصی از کل این وضعیت تحمیل شده که آرام آرام میکـُشد ـ[منواکسیدکربن ها در گاراژ دنیا]ـ
ـ8️⃣ـ
در نهایت
خانه و ماشین یا هرآنچه که برایش "سگ دو" میزنیم چه بیاید و چه نیاید بدست
تا وقتیکه
قلب مان زباله دانی است
شغل مان طاقت فرسا است
روح و روان و جسمان کبود است
این
زندگی نیست که در جریان است
مرگ آرام آرامی س��
که هر افتاده در آنی ، عـ🥺ـاجزانه
( please دوم )
خواهان بیرون رفتن از آن است
END
پ.ن
عنصر آگاهی ، رنج تولید میکند
مثل گاوی که "آگاه" شود این آخور و غذا برای ذبح است
خوشا آنان که آگاه نیستن به استقرار چنین حکومتی در گاراژ دنیا
.
.
.
2 notes · View notes
0rdinarythoughts · 2 years ago
Text
Tumblr media
جب میلینا نے کافکا کے ساتھ اعتراف عشق کیا اور کافکا کو پرپوز کیا تو کافکا اس وقت کا تذکرہ کرتے ہوے کہتا ہے:
Kafka mentions the time when Melina confessed her love to Kafka and proposed to Kafka:
"جب اس نے مجھے آئی لو یو کہا، تو میں سڑک پر نکل پڑا، کیوں کہ کمرے کی فضا میرے اڑنے کے لیے ناکافی تھی"۔
"When she said I love you, I hit the street, because the air in the room was not enough for me to fly".
28 notes · View notes
loudsweetscrusade · 1 year ago
Text
Tumblr media
لە باوەشم بگرە مێلینا، باوەشم پێ بکە، قسەکان بەس نین.
فرانز کافکا
1 note · View note
savaahmad · 2 years ago
Text
ئەو جیھانەی لەناو سەری مندایە، زۆر گەورەترە لەو جیھانەی سەری من لە ناویدایە.
- فرانتز کافکا
1 note · View note
spinneir · 2 years ago
Text
کتاب صوتی محاکمه
محاکمه (به آلمانی: Der Process ، قبلاً Der Proceß ، Der Prozeß و Der Prozess ) رمانی است که فرانتس کافکا در سال‌های 1914 و 1915 نوشته و پس از مرگش در 26 آوریل 1925 منتشر شد. یکی از شناخته‌شده‌ترین آثار او، این رمان است. داستان یوزف ک.، مردی که توسط یک مقام دور و غیرقابل دسترس دستگیر و تحت تعقیب قرار گرفته است، در حالی که ماهیت جنایت او نه برای او و نه برای خواننده فاش نشده است. کافکا کهبه شدت تحت تأثیرجنایت و مکافات داستایوفسکی و برادران کارامازوف قرار گرفته بود، حتی تا آنجا پیش رفت که داستایوفسکی را یک خویشاوند خونی خواند. مانند دو رمان دیگر کافکا،The Castle and Amerika ، The Trial هرگز کامل نشد، اگرچه شامل فصلی است که به نظر می رسد داستان را به یک پایان ناگهانی عمدی می رساند.
برای مشاهده کتاب صوتی محاکمه به کتابخانه اسپین مراجعه فرمایید.
پس از مرگ کافکا در سال 1924، دوست و مجری ادبی او، ماکس برود، متن را برای انتشار توسط Verlag Die Schmiede ویرایش کرد . نسخه خطی اصلی در موزه ادبیات مدرن ، مارباخ آم نکار، آلمان نگهداری می شود. اولین ترجمه انگلیسی زبان، توسط ویلا و ادوین مویر ، در سال 1937 منتشر شد. در سال 1999، این کتاب در 100 کتاب قرن لوموند �� به عنوان شماره 2 از بهترین رمان های آلمانی فهرست شد. قرن بیستم .
کافکا پیش نویس جمله آغازین محاکمه را در اوت 1914 تهیه کرد و کار بر روی رمان را در طول سال 1915 ادامه داد. این یک دوره غیرمعمول برای کافکا بود، علیرغم شروع جنگ جهانی اول ، که به طور قابل توجهی فشارهای شغلی روزانه او را به عنوان بیمه افزایش داد. عامل.
کافکا با نوشتن بخش‌های آغازین و پایانی رمان، صحنه‌های میانی را به شیوه‌ای تصادفی و با استفاده از چندین دفترچه مختلف به طور همزمان کار کرد. دوستش ماکس برود که عادت کافکا به تخریب آثار خودش را می‌دانست، سرانجام دست‌نوشته را در امان نگه داشت. این دست‌نوشته شامل 161 صفحه آزاد بود که از دفترچه‌هایی جدا شده بود و کافکا آن‌ها را در فصل‌هایی با هم جمع کرده بود. ترتیب فصل ها برای برود روشن نشد و به او گفته نشد که کدام بخش کامل و کدام ناتمام است. پس از مرگ کافکا در سال 1924، برود این اثر را ویرایش کرد و آن را به بهترین شکل ممکن در یک رمان مونتاژ کرد. کار ویراستاری بیشتری توسط محققان بعدی انجام شده است، اما دیدگاه نهایی کافکا برای محاکمه ناشناخته باقی مانده است.
برای مشاهده بهترین ترجمه کتاب محاکمه به سایت اسپین مراجعه فرمایید.
در صبح روز تولد سی سالگی خود، جوزف ک.، صندوقدار ارشد یک بانک، به طور غیر منتظره ای توسط دو مامور ناشناس از یک آژانس نامشخص به دلیل جنایتی نامشخص دستگیر می شود. یوسف زندانی نشد، اما "آزاد" شد و به او گفته شد منتظر دستورالعمل کمیته امور باشد. صاحبخانه یوزف، فراو گروباخ، سعی می کند از یوزف در مورد محاکمه دلجویی کند، اما القا می کند که این رویه ممکن است به رابطه غیراخلاقی با همسایه اش فرولین برستنر مرتبط باشد. یوزف به دیدار بورستنر می رود تا نگرانی های خود را تخلیه کند و سپس او را می بوسد.
چند روز بعد، یوزف متوجه می شود که فرولین مونتاگ، یک اقامت گاه از اتاقی دیگر، با فرئولین برستنر به خانه نقل مکان کرده است. او مشکوک است که این مانور به منظور فاصله گرفتن او از برستنر است. به یوزف دستور داده شده که یکشنبه آینده در نشانی دادگاه حاضر شود، بدون اینکه زمان و اتاق دقیقی به او گفته شود. پس از مدتی کاوش، یوزف دادگاه را در اتاق زیر شیروانی می یابد. یوزف به دلیل تأخیر خود به شدت مورد سرزنش قرار می گیرد و پس از درخواستی پرشور در مورد پوچ بودن محاکمه و پوچ بودن اتهام، خصومت مجلس را برمی انگیزد.
جوزف بعداً سعی می کند با قاضی رئیس دادگاه در مورد پرونده خود روبرو شود، اما فقط همسر یک خدمتکار را پیدا می کند. زن اطلاعاتی در مورد این روند به او می دهد و سعی می کند او را اغوا کند قبل از اینکه یک دانشجوی حقوق وارد اتاق شود و زن را ببرد و ادعا کند که معشوقه اوست. شوهر زن سپس یوسف را به گشت و گذار در دفاتر دادگاه می برد که پس از ضعیف شدن شدید جوزف در حضور دیگر مقامات دادگاه و متهمان به پایان می رسد.
0 notes
puriyapersianboy · 2 years ago
Photo
Tumblr media
#تنهایی #کتاب #کافکا #فرانتس_کافکا #نویسنده_آلمانی #عکس_نوشته #کتاب_خوب #کتابخوانی #پارسی #جدایی #بیگانه #انسان #دیگران https://www.instagram.com/p/Ciq_ujJIBDt/?igshid=NGJjMDIxMWI=
1 note · View note
amir1428 · 3 years ago
Photo
Tumblr media
زمانی که #کافکا به دلیل بیماری به برلین نقل مکان میکنه در پارک دختر کوچکی رو میبینه که عروسک مورد علاقه‌ش را گم کرده و گریه میکنه. کافکا با دخترک تمام پارک را برای پیدا کردن عروسک میگرده اما پیداش نمی‌کنن و به دخترک میگه، فردا بیا پارک تا با هم به دنبالش بگردیم. فردا کافکا نامه‌ای را به دخترک می‌ده که توسط عروسک نوشته شده و به دخترک گفته، گریه نکن، من به سفر دور دنیا رفتم و برایت از ماجراهایی که در سفر دارم مینویسم. کافکا هر روز نامه‌ای برای دخترک می‌آورد و دخترک از شنیدن ماجراها لذت می‌برد تا روزی که کافکا عروسکی را با خودش میاره و دخترک با دیدنش شروع به گریه می‌کنه و به کافکا میگه این شبیه عروسک من نیست، همونجا کافکا نامه دیگری به دخترک می‌ده که در آن عروسک به دخترک نوشته که مسافرت سبب تغییرش شده. دخترک عروسک را با خوشحالی بغل میکنه و به خانه ش میره . یک سال بعد کافکا میمیره و دخترک سالها بعد زمانی که یه دختر جوان شده داخل عروسک نامه‌ای با امضای کافکا پیدا میکنه که نوشته هر چیزی را که بدان عشق می‌ورزی، احتمالا زمانی از دست خواهی داد اما عشق به طریق دیگری به تو باز خواهد گشت. ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ https://www.instagram.com/p/CYPdUU-OGsB/?utm_medium=tumblr
0 notes
hadimkrahimi · 4 years ago
Photo
Tumblr media
هر کس به سهم خود از دنیا چیزی برمیدارد من از دنیا دست برداشتم...🦉 #صادق_هدایت #مولانا #ژان_پل_سارتر #کافکا #آلبر_کامو #داستایوفسکی #زندگی #هیچ #پوچ https://www.instagram.com/p/CQkdRNPs_db/?utm_medium=tumblr
0 notes
lee-jiyong · 5 years ago
Photo
Tumblr media
#فلسفه #فیلسوف #اسلام #ارسطو #اسپینوزا #سقراط #افلاطون #دین #مذهب #کانت #دکارت #هگل #صادق_هدایت #کافکا #سارتر #نیچه #خدا #شیطان #روح #روانشناسی #اعتقاد #مسیح #اگزیستانسیالیسم #آموزش #راسل #god https://www.instagram.com/p/CB292txjZx-/?igshid=1cex6aijcqpmc
0 notes
ghozydes · 5 years ago
Text
Tumblr media
" طوال حياتي..." 💭
- ghozydes
169 notes · View notes
nimroozmag-blog · 6 years ago
Photo
Tumblr media
🔹به‌مناسبت ۲۸بهمن، سالروز تولد #صادق_هدایت، داستان‌نویس، مترجم و روشنفکر ایرانی . 🔻کاریکاتوریست: حمیدرضا حیدری‌صفت منتشر شده در #ماهنامه_طنز_نیمروز . . . #هدایت #داستان_نویس #مترجم #روشنفکر #بوف_کور #گیاه_خوار #گیاه_خواری #داستان_نویسی_نوین #نویسنده #پاریس #خودکشی #چخوف #کافکا #حاجی_آقا #فواید_گیاه_خواری #زنده_به_گور #وق_وق_صاحاب #سگ_ولگرد #مسخ #سه_قطره_خون #اصفهان_نصف_جهان #پدر_داستان_نویسی_نوین #داستاننویسی #داستان_نویسی #داستاننویس #صادق_هدایت👤 #صادق_هدایت❤ #صادق_هدایت_بوف_کور https://www.instagram.com/p/Bt_agAmg3N2/?utm_source=ig_tumblr_share&igshid=n1u14nl5uzaz
0 notes
amir7797-blog · 6 years ago
Photo
Tumblr media
‏‎ دین به پايان مى‌رسد و #فلسفه آغاز مى‌شود، همان گونه كه #كيمياگرى به پايان مى رسد و #شيمى آغاز مى‌شود، و #طالع_بينى به پايان مى رسد و #سـتاره_شناسی آغاز مى گردد .!! خدا را مذاهب، پیامبران و مقدسین، با تخیل و تعصبِ انسان‌هایی ساخته‌اند که هنوز توانایی‌های ذهنی‌شان به رشد کامل نرسیده بود. درنتیجه، بهشت چیزی نیست جز سرابی که در آن انسان توسط #جهل و #ایمان خود به تعالی می‌رسد و تصویر خود را به صورت بزرگ و واژگون و الوهیت یافته کشف می‌کند. بنابراین تاریخ مذاهب، از پیدایش، تا اوج و افول خدایانی که در باور انسان از پی یکدیگر آمدند، چیزی نیست جز پیشرفت هوش و آگاهی جمعی بشریت. انسان‌ها در مسیر پیشرفت تاریخی‌شان یا در خویشتن و یا در طبیعت بیرونی، هر کیفیت یا هر نقص بزرگی را که دریافتند، به سرعت، آن را به خدایان‌شان نسبت می‌دادند. بعد، در آن کیفیت بیش از اندازه‌اش اغراق و آن را با روش کودکان با تخیل مذهبی‌شان بزرگ کردند. و سپس متافیزیسین‌ها، ایده آلیست‌های مذهبی ،فیلسوفان ،سیاستمداران یا شاعران آن را توسعه دادند. ایده‌ی خدا (خداباوری) نشان‌گر طرد خرد وعدالت انسانی است.این قطعی‌ترین انکار آزادی بشری‌ست و قطعاً به بندگی بشریت ختم می‌شود، هم در #اندیشه و هم در عمل. #میخائیل_باکونین #خدا_و_دولت #فلسفه #علم #فرگشت #فریدریش_نیچه #هایدگر #سارتر #داروینیسم #اگزیستانسیالیسم #آلبرت_کامو #کافکا #ریچارد_داوکینز #ندانمگرا #برتراند_راسل #اسپینوزا #هگل #اپیکور #ارسطو #افلاطون #سقراط #کارل_پوپر #کراوس #مارک_تواین #مارکس #آدام_اسمیت #شاملو #خیام #صادق_هدايت #شوپنهاور #واربرتون #میلان_کوندرا #داستایوفسکی #اسکار_وایلد #استیو_هاوکینگ #یووال_نوح_هراری #موریس_مترلینگ ‎‏ https://www.instagram.com/p/Bt6g0B8FMSJ/?utm_source=ig_tumblr_share&igshid=1tdq0gzcsee33
0 notes
urdu-poetry-lover · 4 years ago
Text
اور ایک دن ہر وہ چیز تم سے گم ہو جائے گی جس سے تم محبت کرتی ہو،
لیکن بالآخر تمھیں کسی اور شکل و صورت میں ہی سہی، لیکن محبت ضرور ملے گی!!!
فرانز کافکا
Every thing you love is very likely to be lost, but in the end, love will return in a different way.
Franz Kafka, Kafka's Selected Stories
17 notes · View notes
qahwatwedaa · 4 years ago
Text
“I think we ought to read only the kind of books that wound or stab us. If the book we're reading doesn't wake us up with a blow to the head, what are we reading for? So that it will make us happy, as you write? Good Lord, we would be happy precisely if we had no books, and the kind of books that make us happy are the kind we could write ourselves if we had to. But we need books that affect us like a disaster, that grieve us deeply, like the death of someone we loved more than ourselves, like being banished into forests far from everyone, like a suicide. A book must be the axe for the frozen sea within us. That is my belief.”
― Franz Kafka
"من پێم وایە ئێمە دەبێت تەنها ئەو جۆرە پرتووکانە بخوێنینەوە کە بریندارمان دەکەن یا ��ەنجەرمان تێ‌ڕۆدەکەن. ئەگەر ئەو پرتووکەی دەیخوێنینەوە، بە تەقینەوەیەک لە مێشکەسەرماندا وەخەبەرمان نەهێنێت، بۆچی دەیخوێنینەوە؟ بۆ ئەوەی کەیفخۆشمان بکات، وەک نووسیوتە؟ خوایە گیان، ئەگەر هیچ پرتووکێکمان نەبوایە، ئینجا کەیفمان خۆش دەبوو، ئەو جۆرە پرتووکانەش کە خۆشحاڵمان دەکەن، ئەوانەن که ئەگەر ناچار بوایەین بۆخۆمان دەماننووسین. بەڵام ئێمه پێویستمان بەو کتێبانەیە کە وەک کارەسات کارمان تێ دەکەن، کە تا قووڵایی پەژارەمان دەبەن، وەک مەرگی کەسێک کە لە خۆمان زیاترمان خۆش دەوێت، وەک شاربەدەرکران بۆ ناو دارستانێکی دوورەدەست، وەک خۆکوشتن. پرتووک پێویستە کوتکێک بێت بۆ زەریای شەختەلێدراوی ناخمان. ئەمە باوەڕی منە."
—فرانز کافکا
5 notes · View notes
ne-mkd · 4 years ago
Text
Tumblr media
أشعر بألم کافکا حين قال: "ما كان يجب أن أملك كل
هذا الوعي، طالما أنني أعيش في عالم مبني على سلام
مهتريء"
35 notes · View notes