#تنها��ی
Explore tagged Tumblr posts
Text
نسترن، سلدا و سلما (۱)
«براساس یک داستان واقعی!»
اسم من امیره، یه پسر با قد ۱۸۰ و وزن ۸۶ کیلو. من دانشجو�� ارشد هستم ولی چند سالیه توی محله خودمون تو تهران، مغازه فروش و تعمیر تلفن همراه دارم. بازار کار که تعریفی نداره و روز بروز داره اوضاع اقتصادی مردم خراب تر میشه. بخاطر همین چند سالیه که فروش لوازم جانبی هم انجام میدم. حدود ۲ سال پیش از طریق یکی از رفقا یه ارتباطی با یه بنده خدایی توی قشم گرفتم که میتونست جنس های خوبی از دوبی برام بیاره. ته لنجی البته! از قاب و محافظ صفحه گرفته تا هندزفری و ایر پاد و غیره. خلاصه سود خوبی میتونست داشته باشه. بعد از چند ماه مشورت و همفکری با این و اون با این رفیقم که اسمش میلاده تصمیم گرفتیم یه سفر تفریحی و کاری بریم قشم و کیش!
زمستون بود اما جنوب، اون موقع سال هوا عالیه! خلاصه اینکه ما هتل رو رزرو کردیم چند ماه قبلش. اما از بد روزگار یهو دم سفر ما، زد و مامان میلاد تصادف کرد تو خیابون و فوت کرد. خلاصه گاومون زایید. من اولش گفتم سفر رو کنسل کنیم. ولی میلاد تو مجلس سوم مامانش سر یه اتفاق ساده و الکی با من دعوا کرد و منم غد و یه دنده باهاش قهر کردم. بخاطر همین خودم تنهایی زدم به سفر و با یارو هم که انگار دادن جنس توی کیش براش راحت تر بود وعده کردم و راه افتادم. بخاطر همین دیگه قشم نرفتم و مستقیم و هوایی رفتم کیش و رزرو اتاق رو هم برای خودم دو برابر کردم یعنی ۱۰ روز. خلاصه رسیدم کیش و با تاکسی رفتم هتل. اتاق رو گرفتم و با ساک هام رفتم سمت آسانسور. وقتی رسید در باز شد و چند نفری اومدن بیرون. ولی من غافل از اینکه آسانسور داره میره پارکینگ دو، سوار شدم. آسانسور رفت پایین و ملت پیاده شدن. منم چون توی گوشیم داشتم پیام هامو چک میکردم، گیج! چون لابی داشت توی اون طبقه هم و فک کردم رسید طبقه ۱۷. پیاده شدم. تا فهمیدم اشتباه اومدم در آسانسور بسته شد. برگشت همکف. دکمه رو زدم و منتظر شدم. آسانسور اومد پایین و در باز شد و من: 😳
یه خانوم و دو تا دختر تو آسانسور بودن و 🤯 اوووووووف چه قد و هیکل هایی!!! 😨😰😱
مامانه که حدودا ۴۲-۳ ساله میزد با ۱۹۷ سانت قد و یه لباس نخی سفید دکولته که خلیجی بود و بدنی که از یه مرد بدنساز هم بیشتر عضله روش نشسته بود؛ از بالای عینک آقتابیش بهم نگاه میکرد و آدامس میجوید. کوله هاش انقدر بزرگ و عضلانی و ورزیده بود که گردن کلفتش رو در بر گرفته بود و شیب تندی داشت. سر شونه های گردش بزرگ بود فیبر عضله اش توی سایه روشن نور آسانسور دیده میشد. بازو های قطوری که از رونهای من کلفت تر بود و انقدر کات بود که عضلات سه سر پشت و دو سر جلو بازو با رگ های روشون از هم جدا شده بود و ساعد ضخیمی که فقط رگ و عضله بود و لا غیر. مچش از ترافیک رگ هاش معلوم بود خیلی قدرتمنده و پنجه هاش با ناخونهای کاشت مشکی رنگ به شدت سکسی و خفن بود. لباس بلند خلیجیش به قدری نازک بود که نوک سفت سینه های عضلانیش و شورت لامبادای سفیدی که پوشیده بود هم از زیر لباس دیده میشد. بخاطر همین حجم سیکس پکش و عضلات چهارسر رون هاش کاملا واضح بود. به جرات هر کدوم از رونهاش دوبرابر دور کمر من بود. من با ۱۸۰ سانت قد تا زیر پستونهای حجیم و قدرتمندش بودم. این تنها لباسی بود که تنش بود. نه روسری و نه کتی که عضلات بالا تنه برهنه اش رو بپوشونه. تخته سینه عضلانیش هم جوری باد کرده بود که وسطشون شکاف خورده بود.
اما دختراش...
یکیشون که حدودا ۲۲-۳ ساله میزد هم قد خانومه بود، انگار دخترش بود چون خیلی شبیه مامانش بود ولی خیلی خوشگل تر. یه دختر که نه یه فرشته ی عضلانی با چهره ی الهه های خیالی! موهای بلند قهوه ای روشنی داشت که روی سینه هاش ریخته بود و تا رونهاش بلندی داشت. اما لباسی که تنش بود عجیب و غریب بود. اون دختر فقط یه بادی سفید آستین دار تنش بود. فقط یه بادی!!! 🤯 و کص کلوچه ای و گوشتی و عضلانیش از لابلای موهاش باد کرده بود و خودنمایی میکرد. یه چکمه گلودار چرمی پاشنه دار سفید هم پاش بود که تا زیر زانو هاش بلندی داشت. بادی داشت زیر فشار عضلات ورزیده بالا تنه اش منفجر میشد و گردی سرشونه ها و بازوان و ساعدهای ورزیده اش کاملا هویدا بود. لباسش یقه بازی داشت و کوله های عضلانیش که به مامانش رفته بود، کاملا لخت و برهنه زده بود بیرون. تا منو دید پوزخندی زد و گفت:« آقا پسر!... نمیخوای بیای تو؟... الان در بسته میشه ها...»
اینو که گفت، اون یکی دختر هم که قد خیلی بلندتری داشت و سرش توی آیفونش بود، متوجه ی من شد...
قد بیش از ۲ متری این دختر که خیلی جوون تر از اون یکی بود، ازش یه غول ساخته بود که مثل مامانش آدامس میجوید. وقتی نگاهش بهم افتاد بدنم لرزید. چون ابروهاش رفت و بالا و لبشو غنچه کرد و گفت:« جووووووووون... چه جوجوی نازی...» لرزش بدنم رو فهمید چون نیشخند شیطنت آمیزی روی لبهای قشنگش نقش بست 😈. موهای طلاییش رو دم اسبی بسته بود. یه لگ آبی پوشیده بود که پایین تنه سکسیش رو سکسی تر میکرد.اما بخاطر قد بلندش لگ براش کوتاه بود و ۲۰-۳۰ سانتی از ساق پاهاش لخت بود. یه صندل مشکی پاشنه بلند هم بدون جوراب پاش کرده بود. بالا تنه عضلانیش رو یه نیم تنه ورزشی پوشونده بود. بدنش به اندازه خواهر و مادرش عضلانی نبود ولی انقدری عضله داشت که من از هیبتش خودمو خیس کنم. به جرات صورت من در برابر نافش بود که یه پیرسینگ توش ��یدرخشید. جوری که برای لیسیدن کصش و زیر نافش نیاز به خم شدن نداشتم.
با ترس و لرز رفتم توی آسانسور، دختر کوچیکتره گفت:« کلاس چندمی آقا کوچولو؟...» من به زمین چشم دوخته بودم. آبجیش خندید و گفت:« شاید اصلا هنوز مدرسه نرفته...» و هر سه زدن زیر خنده. دهنم از ترس خشک شده بود و قلبم داشت توی دهنم میزد. یهو مامانشون دستی به سرم کشید و گفت:« طفلکی... باید شیر بخوری تا بزرگ بشی... 😏» دوباره بلند بلند بهم میخندیدن. نگاه من به صفحه کلید طبقات بود که لامصب خیلی کند طبقه ها رو بالا میرفت. آبجی بزرگتره اومد جلو و گفت:« چرا جواب نمیدی موش موشی؟... نکنه آقا گرگه زبونتو خورده... یا شایدم هنوز زبون باز نکردی؟... 😅🤣» من داشتم از خجالت آب میشدم. اومد جلو و مقابلم وایساد. دستشو گذاشت زیر چونه ام و سرم رو به سمت بالا بلند کرد. قشنگ زیر پستوناش بودم. موهاشو زد کنار. از زیر پستوناش تا خود کصش آجر چین عضله بود. ایت پک شایدم تن پک! 🤯 از ویوی مافوق پستونای عضلانیش با لبخند تحقیرآمیزی بهم نگاه میکرد و گفت:« میخوای خودم بهت شیر بدم تا بزرگ بشی؟...» یهو مامانش گفت:« ولش کنید... رسیدیم... » طبقه ۲۴ رستوران بام. موقع ناهار بود. اونا با لبخند های تحقیر کنندشون به من از آسانسور پیاده شدن. دختری که از همه بلند تر بود لحظه آخر اومد سمتم. منو به دیوار اتاقک آسانسور فشار داد و آهی کشید. چون دماغ و چونه ام به کص داغش مالیده شد. دستشو گذاشت پشت سرم و صورتمو فشار داد به کصش و گفت:« ببوسش جوجو... زود باش...» من که داشتم تو فشار دستش صورتم له میشد، با ترس چندتا بوسه از روی لگ به کصش کردن و اون خنده ی شیطونی کرد و گفت:« آفرین کوچولوی کردنی ناز...» و رفت و به مامان و خواهرش که منتظرش ایستاده بودن ملحق شد. پشم گارسون ها هم از دیدن اونا فر خورده بود.
خلاصه من تا چند دقیقه توی شوک بودم... موقع ناهار بود ولی من اشتها نداشتم. دکمه طبقه ۱۷ رو زدم و رفتم توی اتاق. تا نزدیک غروب بدون اینکه چمدون هامو باز کنم و لباسم رو در بیارم روی تخت افتاده بودم و به اون چیزی که دیدم و اتفاقی که برام افتاد فکر میکردم.
من تا اونروز فکر میکردم قد بلند محسوب میشم. اما در برابر اون سه تا ماده شیر عضلانی شبیه فنچ بودم...
😰😰😰
ادامه دارد
20 notes
·
View notes
Text
یک شروع با دو پایان
Breezy 1973
درست هست که آدم های تنها آقا بالاسر
⚠️Spoil⚠️
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
paternalist
ندارند
اما همین امر فضای آزادی اطرافشان ایجاد میکند
free space
که به خلاء (تهی)میانجامد
vacuum
در این صورت آنها با فشاری مواجه میشوند که اگر محافظ مخصوص شان را به ذهن نداشته باشن از هم میپاشند
این محافظ سعی در عدم وابستگی و متکی به خود دقیقا آن چیزیست که مزدوج ها ندارند
.
پس مزدوج های عزیز یا آواز تنهایی(دهل) از دور خوش است
یا اگر خوش است برای دهل زن تنها خوش است
یعنی کسی که در تنهایش با "چیزی" خوش است(همان پادزهر)
.
درنتیجه از تقلید کارهای هم شدیدا خودداری کنید که خطرناک است😆ـ
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
مشکل این دو گروه از جایی آغاز میشود که ندانند"مزدوجی و تنهایی" کیفیت است نه کمییت
یعنی روحیهای هست که داری و نه شکل زندگی که داری
با روحیه مزدوجی ، تنهایی کشنده است
با روحیه تنهایی ، مزدوجی شکنجه است
این را اگر بدانی یک سوم مشکل را پشت سر گذاشتی
.
قاطی شدن با غیر همگون ثلث دیگر مشکل است
اینجاست که حافظ میفرماید
دو تنها و دو سرگردان، دو بیکس
دَد و دامت، کمین از پیش و از پس
بیا تا حال یکدیگر بِدانیم
مُراد هم بجوییم ار توانیم
آری تنهایان کنار هم مزدوج نمیشوند
به قول سهراب سپهری
کنار تو تنهاتر شدم
.
و در نهایت ابزار آلات و نحوی استفاده از آن به هر شکل و مفهومی در زندگی تنهایان با مزدوجان فرق دارد
.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
از آنجایی که مغز اصلی این فیلم همان است که در دو فیلم وودی آلن (پـُست قبلی) گفتم از دوباره گویی آن پرهیز میکنم
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
Breezy
بریزی دختر "جوانی" که بسیار شبیه معنی اسمش هست
.
با این حال که در جمع به اصطلاح دوستانش تنهاست اما به نیمه پُر در جمع بودن نگاه میکند و از آن لذت میبرد
.
او میتواند نماد اصیل و درست یک فرد هیپی باشد هرچند عمدی وارد در این دسته بندی نشده است
بریزی افول این مدل زندگی در جامعه بشری نیست
او یک معتاد و تنلش و لاابالیگر جنسی نیست
.
کتاب مقدس بریزی فقط همین یک آیه را دارد
زندگی کردن به طبیعی ترین شکل ممکن همچون یک پرنده ،
آزاد ، رها ، جاری ، زندگی یک فرصت است که باید همه جانبه تجربه شود
برای او دنیا گلستانیست که خار دارد
اینچنین او با وقایعی زندگی خواهد کرد که دارد با آن دستوپنجه نرم میکند
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
Frank
فرانک مرد "مسنی" که او هم بسیار شبیه معنی اسمش هست
.
او نیز با این حال که در جمع به اصطلاح دوستانش تنهاست با نگاه به نیمه خالی در جمع بودن ، تنهایی را پسندیده است
.
او نماد اصیل و درست یک مشاور املاک است نه آنان که این مدل نگاه به دنیا را با تعداد کثیرشان به افول کشیدن
او یک دروغ گویِ کلاهبردار و بنداز نیست
کتاب مقدس فرانک فقط یک آیه دارد
حساب حساب کاکا برادر
فرانک معامله گری هست که هر عملی را چه مادی چه معنوی به نوعی داد و ستد میداند که میتوان بهای آنرا به هر شکل مورد توافق پرداخت کرد
.
او با نظم ، دقت و شک ، دنیا را محل خطرناکی میداند که باید محتاطانه در آن معامله کرد
برای فرانک دنیا خارستانیست که گل دارد
اینچنین او با حقایقی زندگی خواهد کرد که امکان دارد برای او واقع نشود
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
روی خوش زندگی برای دو لایق
بریزی میداند دنیا خشن و حادثه(دلرنج) خیز تر از آن است که او "هیپی گونه" در آن سفر و ادامه زندگی دهد
فرانک هم میداند دنیا لطیف و اتفاق(دلپسند) برانگیز تر از آن هست که او "مشاور املاک گونه" در آن ساکن و ادامه زندگی دهد
سن و اطرافیان و فلسفه ی "نیمه پُری" بریزی او را نرم نگاه داشته برای تغییرات در دکوراسیون زندگیش
در مقابل
سن و اطرافیان و فلسفه ی "نیمه خالی" فرانک او را خشک کرده برای تغییر ناپذیری در دکوراسیون زندگیش
اما
ساختار و پایه ی هر دو زندگی بر یک اساس هست
ـ(دو تنها و دو سرگردان، دو بیکس)ـ
آنها
فقط در دکوراسیون فرق دارند
در اصل
قرار است آب ی روی یخ ریخته شود تا آب تر (تنهاتر) شود اینکه چقدر این تبادل دما پیش میرود را "زمان" مشخص میکند
فرانک طعم گرما را از یک همگون دریافت کرده است بریزی هم طعم خنکی را از یک همگون دریافت کرده است
حسِ فرای معنا در کلمه "بریزی" که اسم فیلم هم هست ، دارد برای هر دو شکل میگیرد
محال است این دو ، تجربه این "پرواز" را از خاطر ببرند
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
وقتی "پرنده" هنوز زنده است
بله "زمان" و کم بود آن همان شوکـ ـی است لازم ، برای منعطف شدن فرانک تاکه دوباره ، فرانکـ ـیِ بریزی شود
کسی چه میداند شاید یکسال کامل این تبادل دما انجام شود
حتی یک لحظه اش هم که با نگاه انجام میشود خووب است چه برسد به یک هفته و یکسال آنهم کامل
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
وقتی در بالا گفتم "لایق" منظور آنها هستند که تا دیر نشده این "موضوع" را در دنیا میفهمند و دو دستی به آن میچسبند و با آن زندگی میکنند نه آنکه بعد آن یا زندگی را ناظر باشند یا گذران از آن
.
آن واقعیت ورطه گونه که در این فیلم به خوبی به نمایش گذاشته شده آنست که ، تمام زنانی که همگون فرانک نیستن در کنارشان مرد همگونی موجود است که از طرف آن زنها دیده نمیشود
.
حتی "باب" دوست فرانک با آنکه روحیه مزدوجی دارد به اشتباه آواز از دور تنهایی فرانک را تحسین میکند اما چون به شناخت خودش پی برده در نتیجه اشتباه نمیکند
همان اشتباهی که "ییل" دوست آیزاک(وودی آلن) در فیلم منهتن میکند و از زندگی مزدوجی خود خارج میشود تا با یک شخص دردسر ساز به نام "مری" ادامه دهد
دردسر ساز ها اشخاصی هستند که نه خود میدانند چه روحیه دارند و نه ما میتوانیم بفهمیم چه روحیه دارند
.
اشتباه آن نیست که از یک ماجرای غیر همگون مثل آیزاک(وودی آلن) از دو ازدواج قبلی اش یا مثل فرانک بیایید بیرون
اشتباه زمانی رخ میدهد که وقتی دنیا کنارتان یک همگون قرار میدهد آنرا نبینی یا مثل وودی آلن جدی نگیری
و زمانی مثل آیزاک(وودی آلن) و بتی متوجهاش شوی که دیگر دیر شده است
.
همه شانس "گیل"(در پاریس) و دقت مشاور املاکی "فرانک" را که ندارند
همه هم وقتی گیتار(دل)شان بشکند که نمیبخشند
.
اگر بشر متوجه این قان��ن دنیا بشود که "فرصت" هم ، همیشگی و جاودانه نیست شاید کم تر مزه تلخ پایان را مثل آیزاک(وودی آلن) در پایان فیلمش "منهتن" حس کند و به آن پایان ،
تلخ بخندد
بنابراین
END
.
.
پ،ن : به دور از تلخی پایان فیلم منهتن سه چهار سکانس کمدی دیالوگی داشت که کلی خندیدم
هنوز هم که یاد حرفهاش میافتم خندم میگیره😂ـ
.
.
.
#30ahchaleh#na_zzanin#ناظنین#Breezy 1973#Jo Heims#clint eastwood#kay lenz#william holden#marj dusay#Lynn Borden#Joan Hotchkis#Shelley Morrison#Roxanne Tunis#Jamie Smith Jackson#Mary Munday#Olga Zubkova#Natalya Tereshkova
4 notes
·
View notes
Text
𝐀𝐬 𝐲𝐨𝐮𝐫 𝐛𝐨𝐲𝐟𝐫𝐢𝐞𝐧𝐝 "𝐀𝐧𝐢𝐦𝐞 𝐜𝐡𝐚𝐫𝐚𝐜𝐭𝐞𝐫𝐬" کراکتر های انیمه به عنوان دوست پسر
«𝚜𝚊𝚗𝚣𝚞»
بشدت دوست و نمیزاره آب تو دلت تکون بخوره.
وقتی پیششی کمتر قرص میخوره یا کلا نمیخوره.خیلی منحرفه «فرشته من» یا «عزیزم»صدات می کنه.تو گوشیش فرشته ناز من سیوت کرده.وقتی با ریندو و ران گرم میگیری حسودی میکنه و دوست داره کله اون دوتا عروس دریایی رو بکنه . دوست نداره راجب بونتن بدون و نزدیکشون سر همینم بهت دروغ گفته، اونم خیلی زیاد! اگر هم که بدونی میشینه پیشت و باهات حرف میزنه:"هی انجل نزدیکشون نشو، درموردشون هم حرف نزن یا نپرس. فهمیدی؟ همش بخاطر ��ودته..."ممکنه حتی از بونتن بخاطرت در بیاد. از کار های مورد علاقش بازی با موهاته بشدت عاشق موهاتو همین امر باعث شده حتی نتونی نوک گیریشون کنی. برای اذیت کردنت ممکنه به زن های دیگه نگاه کنه و یا برای حسودیت واسه سنجو چندتا کار انجام بده
نامه ی سانزو برای تو :
ا/ت عزیزم از اینکه تورا کنار خودم خوشحالم و نمیدانم اگر نباشی به چه حال بیفتم. نمی توانم تورا به قرص های آرام بخش تشبیه کنم چون آنها به من صدمه میزنند ولی تو به درمان من کمک میکنی. پس من چطور می توانم تورا به آنها تشبیه کنم؟ زیبایی چشمانت به قدری است که اگر به آنها خیره شوی آنها را به عماق مغز «در بهشت» میبرنت! از اینکه با تو آشنا شدم خوشحالم .خوشحالم که تو مرا انتخاب کرده ای! .
«𝙱𝚊𝚓𝚒»
شاید اول فک کنی خیلی منحرفه ولی اینطوری نیست.اون مثل یک گربه ـست که خیلی رشد کرده!روت به صورت غیر عادی ای غیرتیهه. روز میرد پارک به گربه ها غذا بدید.باهم لباسای گرانج میپوشید.تورو «کیتن» صدا می کند که همونطور که مشخصه چیفویو یادش داده. یاکیسوبا بزارید دهن همدیگه؟ صگ در صد. بزاره موهاتو کوتاه کنی؟ تو خواب ببینی عزیزم! امیدوارم با گربه ها کنار بیای وگرنه... اصلا چیزی درمورد گنگ بهت نمیگه
نامه ی باجی برای تو :
گربه نازم از تو بابت اینکه همه این مدت کنارم بودی و از ضعف اخلاقی بدم چشم پوشی کردی ممنونم! ممنونم که وقتی نمرات درس هایم پایین میاید به من کمک میکنی تا نمرات بهتر بگیرم!میدانی ...وقتی ساعت ها درمورد چیزهاییم که حتی ارزشی ندارد حرف میزنی باز هم دوست دارم بشینم و به آنها گوش بدهند چون این صدای توست که به آنها برایشان میرسد. میرسد. من معنی می دهد.
:𝚈𝚞𝚝𝚊 (17ساله)
یه دوست پسر فوقالعاده مهربون، و شاید کمی مرموز! توی نقش بازی کردن حرف نداره! اولش فکر میکنی داره بهت خیانت میکنه ولی تهش میفهمی نقشش واسه فلان کار بوده! -«و تو به این نتیجه میرسی که این باید بازیگر میشد».وقتی توی شیبویا ریکارو دیدی باهاش دعوا راه انداختی و این بنده خدا سعی در آرام کردن شما داشت.خیلی بهت کادو میده حتی بدون مناسبت و بخاطر همین ولنتاین سنگ تموم میزاره. با خودش میبرت آفریقا و برای اینکه آسیب نبینی همش کنارته در کل بیست و چهار ساعت بیست و پنج ساعت کنارته .صد در صد استفاده از ابزار نفرینی رو بهت یاد میده. از اختلاف قدیتون خوشش میاد و بنظرش این باعث میشه که شما کیوت تر بنظر برسید. با اسم خودت صدات میکنه تو گوشیش هم از اونجایی که نمیتونه چی سیوت کنه پرنده کوچولو سیوت میکنه بچه پاک تر از این؟
نامه:
عزیزم، میخواهم بهت بگویم برای من به اندازه یک ماه، ارزش داری، و اینکهچقدر زیبا هستی و چگونه در تأثیرگذاری داری. میخواهم بهت بگویم که هروقت بهتو نگاه میکنم، انگار که به ماه نگاه میکنم و چگونه هر باری که به تو مینگرم، به هر چیز زیبایی در تو توجه میکنم.عزیزم، من به تو قول میدهم که همیشه برای تو هستم، حتی وقتی که در تاریکی میکشم، من هنوز میخواهم به تو درخشان باشم. عزیزم، میخواهم بهت بگویم که هر وقت بهت فکر میکنم، انگار که به ماه فکر میکنم و به خودم میگویم که چقدر به من الهام میدهی.
«𝚁𝚒𝚗 𝙸𝚝𝚘𝚜𝚑𝚒»:
اولش چون میترسه بخاطر مهربونیش ازش بدت بیاد و ولش کنی یکم سرد رفتار میکنه. ولی هرچی که میگذره و متوجه میشه این اتفاق قرار نیست بیفت�� روز به روز مهربون تر میشه. توی بلولاک شب ها بهت فکر میکنه و کلی دلش واست تنگ میشه .وقتی توی بازی جلوی تیم زیر بیست سال ژاپن بین تماشاچی ها بعد از مدت ها میبینت و میفهمه که حالت خوبه و اینکه چطوری تشویقش میکنی تلاشش رو چندبرابر میکنه.نمیزاره موهاتو کوتاه کنی.از نوازش موهات وقتی خوابی لذت میبره
نامه:
y/n , .حین نوشتن این نامه، از عمق روحم به تو بگویم که چقدر تو را دوست دارم.اول از همه، باید بگویم که تو در تأثیری برجای گذاشتهای، میخواهم بگویم که از زمانی که تو را دیدم، دنیرم در یک تحول واقعی به وجود آورد. از آن زمان، نه تنها بیشتر از دنیا را می فهمم بلکه بیشتر از خودم دارم. میخواهم بگویم که از زمانی که شما میبینم، احساس میکنم به خودم علاقه دارم، وقتی تو در اطراف من بودم، من و دنیایم، به نظر میرسید به نزدیکی میشدیم بخواهم بگویم که من می فهمی که از خودم و دنیایم دارم و با وجود تو، دیده ام که چقدر خوبم، با این نامه، من می خواهم بگویم که چقدر برای من مهم هستم، نمی خواهم بگویم که چقدر من برای تو مهمم، به نظر نمی رسد که تو به خوبی بدانی چقدر برای تو در من تاثیر گذاری داری.من دوست دارم با تو این لحظه ها را تجربه کنم و یک لحظه زیبا را با تو بسازم.
3 notes
·
View notes
Text
معرفی سازه کراس فیت و لوازم تکمیلی کراس فیت
سازه تک دهنه کراس فیت (فول)
سازه تک دهنه کراس فیت از بصرفه ترین و بهینه ترین محصولات تولید شده در حیطه ی کراس فیت است. زیرا به نسبت هزینه ای که برای خرید سازه کراس فیت میکنید؛ امکانات فوق العاده بیشماری کسب میکنید چون مهندسی و طراحی آن با هدف رفع تمامی نیاز های یک ورزشکار خبره صورت گرفته است. شما با این سازه ی کراس فیت همه کار میتوانید انجام دهید . فقط با اضافه کردن یک نیم کت میتوانید تمام حرکات پرسی مثله زیر سینه،بالا سینه پرس سینه را انجام دهید. همچنین تمامی حرکات سرشانه و اسکات برای پا سازه کراسفیت شامل بارفیکس ، محل نصب تی آر ایکس ؛ کیسه بوکس و انواع و اقسام کش های پاور باند است اون هم بدون نیاز اتصال به زمین ! با داشتن آپشن لند ماین شما بی نیاز میشوید از کلی از حرکات زیر بغل،سرشانه و سینه و همینطور شکم .
خرید لوازم تکمیلی کراس فیت
خرید لوازم تکمیلی کراس فیت میتواند یکی از مهمترین گامها در تجهیزات و وسایل ورزشی باشد که ورزشکاران به دنبال بهبود عملکرد ورزشی خود هستند. این لوازم، شامل قفسههای تجهیزات و سازههای تکمیلی مختلف، که برای انجام تمرینات کراس فیت ضروری هستند. قفسه تجهیزات کراس فیت نه تنها به ورزشکاران کمک میکند تا وزنهها و وسایل مورد نیاز خود را بهراحتی دسترسی داشته باشند، بلکه فضایی منظم و مرتب برای ذخیره و نگهداری این لوازم فراهم میآورد .
2 notes
·
View notes
Text
شب قبل از اولین روز دانشگاه
با ی که بعد از تور قایق اشنا شدیم، گفت توی ساختمونمون یه ایرانی دیگه هم هست.
دیروز بهم گفتن بیا اینجا با ایرانیه و دوست پسرش بریم بیرون. رفتیم رستوران ایرانی و درکل چیل بود و خوش گذشت. دختره ایرانی دیاسپوراست و شدید حرفاش راجع به ایران و فرهنگ و کالچر و کسشر رو مخه. از اینایی که کل عمرش اینجا بوده بعد مثلا نظرش راجع به تعارف کردن اینه که باید نگهش داریم. نمیدونه که تو ایران عذاب آوره با تعارف واقعی زندگی کنی. بهش گفتم نسل ما داریم سعی میکنیم که تعارف رو دیگه نداشته باشیم و خواسته امون رو مستقیم بگیم، گفت آره جوونایی که ایرانن دوست دارن سمت فرهنگ "غربی" برن. :))
دیگه منم حو��له توضیح نداشتم حقیقتش. از نظرش احتمالا تو رگای اون خون ایرانی بیشتری در جریانه تا من. :)))))
بعدش رفتیم بار و دوتا آلمانی خودشون اومدن سمت ما که دوست دارید بازی کنیم همه باهم؟ اولش یکم سخت بود واسه هممون گرم بگیریم بعدش من بازی جاسوس رو تعریف کردم و چند دست بازی کردم و خوش گذشت. :)))) پسر آلمانیه رفت راند سوم آبجو بگیره تو مسیر برگشت همه از دستش افتاد و شکست و من سمت چپم کامل خیس شد. حالا هی معذرت خواهی میکرد و خیلی خجالت کشید. منم هی میگفتم ببین بیخیالش ناراحت نباش. هرکدوممون ممکن بود این گندو بزنیم. رفت یه راند دیگه خرید.
با دختر آلمانیه( میفهمم که عجیبه که از نژادشون استفاده میکنم به جای اسمشون ولی خب تو هیچ جای تامبلرم نمیخوام از کسی اسم ببرم.) شروع کردیم صحبت کردن. فهمیدم فمنیسته و بهم گفت فلان مقاله رو راجع به ایران و تظاهراتای پارسال خوندم بهم میگی درسته یا نه؟ خیلی هم محتاط بود که یه وقت چیزی نگه که بد باشه. گفت تو مقاله نوشته بود که دیگه آزاد شده و همه بدون حجاب میرن. گفتم نه، اینطوریه که ماها سرمون نمیکنیم و پوشش خودمونو سعی میکنیم با تمام ترسش داشته باشیم، ولی ممکنه دستگیر شیم، اذیت بشیم و دادگاهی بشیم. درنهایت یا زندان میبرن یا جریمه سنگین. باورشون نمیشد. بعد از کلی بازی کردن ساعت 1-2 بود فکرکنم همه اومدیم بیرون و اومدیم سمت خونه. واقعا خوش گذشت و تجربه باحالیی بود ولی خیلی خرج شد و هرلحظه داشتم فکرمیکردم الان با یورو 70 تومن اینی که دارم میخورم چقدر میشه؟ بدترین تصمیم هم این بود که شب کلاسا رفتم مست شدم. واقعا دیگه نمیکنم این کار رو چون قشنگ عذاب کشیدم تا صبح سر خوابیدن و تا عصر امروز. بعدشم راجع به سریال و اینا حرف زدیم تو مسیر برگشت و خداحافظی کردیم. همون شب مارو شناختن ولی گفتن فردا داریم میریم کارائوکه فلان بار بیاید شماهم. :)) چیزی که من از زندگی جوونای اینجا فهمیدم دانشگاه به جای خودش و انقدر جدیش نمیگیرن. ولی تفریح جایگاه ویژه ای داره واسشون و از قبل برنامه میریزن که هر شب کجا برن و چیکار کنن.
--
روز اول دانشگاه واقعا مغزم داشت گاییده میشد از خستگی و خواب. ساعت 2 رسیدم خونه و از مستی و خستگی فقط تونستم لباسارو دربیارم و بخوابم. ساعت واسه 6:15 گذاشتم که برم حموم.
کلاس اول خوب بود. قشنگ جوری که ف میگفت رغابت زیاده باید تلاش کنی واقعا اگر میخوای نمره خوبی بگیری. حالا کار گروهی و کسشرای درسی از هفته بعد قراره ج��ی شروع شه.
کلاس دوم واقعا فاجعه بود انقدر که همه خوابشون میومد. استاده انگار پرش افکار شدید داشت و داشت تو ذهنش با خودش صحبت میکرد و اندازه 3-4 فاکینگ ساعت فقط حرف زد. به گ توی سلف 10 یورو نقد دادم چون نداشت و میخواست غذا بخوره گفت فردا بهت میدم. بعد حساب کردم دیدم من تنها کسیم اونجا که ارزش پول کشورش با عن برابری میکنه و من پیشنهاد دادم که پول بهش بدم و درحالی که بقیه داشتن نگاه میکردنش. به م هم دیشب 30 یورو دادم چون مغازهه کارتخوان نداشت. و همش دارم حساب میکنم که 30 یورو میشه2 میلیون و صد. :) ده یورو میشه 700 هزارتومن. مامانم سرمایه اشو نداد بهم که اینجا به خاطر جلب رضایت هی پول خرج کنم. غذای کسشر دانشگاه با حجم کمش هم 5 یورو شد و واقعا نمیصرفید.
از این به بعد باید درس رو بیشتر بچسبم واقعا اگر میخوام فارغ التحصیل شم و کار خوب پیدا کنم. کار پیدا کنم سر خرج کردن خیالم راحت تره تا الان. واقعا وجدانم گاییده شده انقدر هرچیزیو به ریال حساب میکنم.
دیگه احتمالا غذای دانشگاه رو نخورم و یه موزی پروتئین باری چیزی ببرم سرکلاس بخورم.
--
امروز که داشتم به خواهرم تو واتس اپ میگفتم که چقدر باحال بوده این دو هفته وسط کلاس که یهو آنلاین شدم دیدم نوشته که خیلی خوشحالم که اونجا داری حال میکنی. وسط کلاس یهو گریه ام داشت میگرفت اینو که خوندم. از تک تک تجربه ها و از تک تک مکالمه هام بهش میگم و اونم با علاقه گوش میده ولی اینجا نیستش که بهش اینجارو نشون بدم. امروز ویدئو کال کردیم و مثل هرروز براش تعریف کردم چطور بود امروز از همه چیزایی که اینجا مینویسم بهش میگم. مامان بعد از چندروز تو قیافه بودن بالاخره اومد ویدئوکال. :))
تلفنو که قطع کردم براش کلی عکس و فیلم فرستادم مثل هرروز که ببینه دانشگاهمون و مسیر و جاهای دیدنی چطوریه. بعد که نوبت اون بود که ایران بگه برگشت گفت که خاله دعوت کرده شام بریم خونه اش و دارم فلانجا مسافرت میرم. گریه ام گرفت که درجریان هیچکدومشون نیستم و یه لحظه دلم واسه زندگی سگیم تنگ شد و تا الان که دارم تایپ میکنم فقط گریه میکنم. یه لحظه حس کردم خیلی فشار رومه. چون ماها که از ایران مهاجرت میکنم هیچ راه دیگه ای برای زندگیمون تو ایران جلوی روی خودمون ندیدیم. ناامیدی و تاریکی مطلق دو تا کلمه ان که زندگی منو تو ایران توصیف میکردن. اینجا اینطوری نیست که دلم واسشون تنگ نشه، فهمیدم که مکانیسم دفاعیم درمقابل این شرایط اینطوریه که دوست دارم همش مشغول بیرون رفتن و مست کردن باشم تا واقعا به این فکرکنم که مهاجرت کردم و دور از خانواده امم. نمیدونم چرا امروز یهو فشار زیاد روحی بهم وارد شد، تا جایی که تونستم با این که خسته فکری و فیزیکی بودم و داشتم از خواب میمردم، با دوست ویتنامیم دانشگاه موندم که فقط میام خونه تنها نباشم.
بقیه بچه ها اینجا اسم زندگیشون اینجا رو مهاجرت نذاشتن، انگار صرفا اومدن تجربه جدید کسب کنن و این کشور رو توی لیستشون تیک بزنن، یا علاقه شدید به این موضوعا دارن و اومدن واقعا برای شغل آینده اشون آماده شن. و منی که تنها راه جلوم این بود، دانشگاه مجانی بود، شهر آرزوهام بود و ارزون ترین و راحت ترین راه بود واسم واسه فرار از ایران.
امروز توی توییتر اینو از صادق هدایت خوندم : " ما همچنان میسوزیم و میسازیم، قسمتمان بوده یا نبوده دیگر اهمیت ندارد. سگ بریند روی قسمت و همه چیز."
الان باید تنها تمرکزم درس خوندن باشه و آماده شدن واسه کلاسای فردا که فعال باشم و بتونم دو سه ماه بعد کار پیدا کنم، ولی نشستم دارم گریه میکنم.
بختت ایرانی. بختت.
-
الان یادم افتاد که امروز تا ویدئو کال کردم خواهرم با ذوق اومده تو اتاق که براش تعریف کنم از روزم و من گفتم حس میکنم دیگه انقدر اینجا مشغولم که کمک م ارتباطم قطع میشه! واقعا کاپ قهرمانی حرف های نسنجیده زدن و دل بقیه رو شکوندن رو باید به من بدن. خاک تو سرم واقعا.
-
بچه های کلاسمونم با من خیلی دوستن چون من خیلی سعی کردم کمکشون کنم و بهشون هم خونه معرفی کردم و خیلی سر چیزمیزای مختلف راهنماییشون کردم.چند بار برگشتن بهم گفتن تو که مشکلی نداری که خیلی اجتماعی هستی. امروز با دوست ویتنامی که صحبت میکردم داشتم میگفتم حس میکنم خیلی فشار رومه و باید درس بخونم و خیلی درسامون با ایران فرق میکنه و کانسپتارو باید به انگلیسی یاد بگیرم از اول. اونم میگفت که اونم همینطوریه و سختشه و باید چندبرابر درس بخونه. بعد گفتم که این دوهفته تجربه های باحالی به دست آوردم و انقدر با آدمای جدیدی آشنا شدم و دوست شدم که تو کل عمرم نبود اینطوری. تعجب کرد برگشت گفت تو که اتفاقا خیلی اجتماعی هستی و باید دوستای زیادی داشته باشی.
امروز دوباره یادم افتاد که چقدر روزای اول دانشگاه کلا میتونه استرس آور و سردرگم کننده باشه. من دو تا تجربه دیگه روز اول دانشگاه رو دارم و الان میخوام هی به خودم بگم که زود قضاوت نکن معمولا نظرت وسط ترم عوض میشه و درس میخونی و میتونی خودتو برسونی، ولی نگرانی همه چیزو دارم. اول از همه پول درآوردن، که لازمه اش اینه که کار کنم، که لازمه اینم اینه که درسارو خوب از پسشون بربیام چون نمره اینجا اهمیت داره و شاید همین پروژه هایی که میدن درنهایت تاثیر بذاره روی این که چه کاری و کجا پیدا میکنم.
استاد اولمون برگشت گفت 600 نفر واسه این پروگرم اپلای کرده بودن و فقط شما 40 نفر قبول شدید. خودتون رو دسته کم نگیرید و درسته که از بک گراندهای مختلف با سیستم های آموزشی مختلف میاید ولی از سوال کردن نترسید، شاید ما یه چیزیو اینجا میگیم که تو لیسانس نداشتید و یه سری دیگه داشتن پس نگران نباشید هرکسی یه جوریه. حرفاش بهم اطمینان خاطر داد ولی بازم این حس که همیشه باید بهترین باشم و مامان و بابام با من جوری رفتار کردن که حتی اگر 20 بگیرم میپرسیدن چندنفر دیگه 20 شدن؟ باعث شده که هیچوقت حس نکنم کافیم و با این که همه شاید یه مشکلیو داریم ولی من واسه خودم این مشکلو ده برابر میکنم.
4 notes
·
View notes
Text
نقشه راه توسعه دهنده وردپرس چیست؟
وردپرس، یکی از پرکاربردترین سیستم مدیریت محتوای وب سایت، از زمان آغاز به کار خود در سال 2003 بوده است. آژانسها و شرکتها در جستجوی توسعه دهنده وردپرسی برای انجام پروژههای وردپرسی خود هستند.
این نرم افزار منبع باز نه تنها توسعه وب را ساده کرده است، بلکه یک جامعه توسعه دهنده قوی ایجاد کرده است که به استفاده و بهبود آن کمک می کنند. این مقاله یک نقشه راه برای توسعه دهنده وردپرس ارائه می دهد که به شما کمک میکند تا از یک وردپرس کار کم تجربه به یک توسعه دهنده حرفهای وردپرس تبدیل شوید که وب سایت های پیچیده را به راحتی ایجاد می کند.
تصمیم بگیرید که با وردپرس چه کاری می خواهید انجام دهید
اول از همه، باید متوجه شوید که دقیقاً قصد دارید با وردپرس چه کاری انجام دهید. برای مثال می توانید یک توسعه دهنده قالبهای Elementor یا Divi باشید. در این مورد، شما باید فقط اصول اولیه وردپرس مانند نصب وردپرس، افزودن/ویرایش پست ها یا صفحات، کار با منوها و ابزارک ها و البته کار با خود سازنده Elementor را بدانید. اما اگر میخواهید افزونهها یا تمهای سفارشی را در وردپرس توسعه دهید، باید موارد فنی یعنی زبان برنامه نویسی را نیز یاد بگیرید.
اصول اولیه
هر توسعهدهندهای باید قبل از شروع نقشه راه توسعه وردپرس مهارتهایی را داشته باشد. این مجموعه از فناوری های وب، مثل بلوک های ساختمانی هستند که کل وب با آنها ساخته می شود. بدون توجه به نوع توسعه دهنده وردپرس که می خواهید تبدیل شوید، قبل از تخصص، درک آنها تا سطح متوسط الزامی است.
در وب، همه چیز با HTML (زبان نشانه گذاری فرامتن)، CSS (Cascading Style Sheets) و جاوا اسکریپت شروع می شود. حتی اگر قصد دارید با استفاده از صفحه سازهایی مانند Elementor یا Divi با وردپرس کار کنید - باید حداقل اصول اولیه HTML، CSS، JavaScript را بدانید.
یادگیری فرانت اند
jQuery یک کتابخانه برای جاوا اسکریپت است و توصیه می کنم جاوا اسکریپت را از ابتدا یاد بگیرید. از آنجا که هرچه سایت های وردپرس شما پیچیده تر می شوند، دانش بیشتری برای حفظ و بهبود آن ها (هم در فرانت و هم در بک اند) نیاز دارید. و jQuery فقط به شما کمک میکند تا در اصل با DOM و AJAX سریعتر و راحتتر کار کنید، اما جایگزین تمام نحو جاوا اسکریپت (مانند آرایهها، اشیاء، توابع و غیره) نمیشود.
زمانی که یک توسعه دهنده پیشرفته وردپرس شوید، می توانید React را یاد بگیرید که یکی از کتابخانه های JS برای ساخت برنامه های پیچیده وب است. این می تواند هنگام توسعه سازندگان (مانند گوتنبرگ یا Divi) یا اجزای آنها برای وردپرس مفید باشد.
یکی از دورههایی که در یادگیری فرانت اند از صفر تا 100 به شما کمک میکند دوره توربو فرانت راست چین آکادمی است.
شما در طول این دوره فرانت اند، کد نویسی و طراحی رابط کاربری قالب را به صورت کاملا عملی یاد خواهید گرفت. در نهایت یک رابط کاربری (UI) را طبق استانداردهای روز، نیازها و خواستههای مشتریان (براساس دادههای راست چین) طراحی خواهید کرد. در انتهای پایان دوره برنامه نویسی فرانت اند میتوانید با همکاری و پشتیبانی رایگان راست چین قالبی را که در همین دوره توسعه داده و طراحی (Design) کردهاید، به فروش برسانید.
یادگیری BACK-END
وردپرس بر اساس PHP و MYSQL کار می کند. یک زبان برنامه نویسی همه منظوره منبع باز که مخصوصاً برای توسعه وب مناسب است و می تواند در HTML به کار رود . هسته وردپرس آن را با توابع خاص خود گسترش می دهد، اما شروع آن PHP است. سینتکس اولیه را بیاموزید، در مورد توابع و کلاس ها، مدیریت خطا و فضاهای نام آموزش ببینید.
PHP یک زبان برنامه نویسی سمت سرور است که توسعه دهندگان برای نمایش محتوای وردپرس در مرورگر از آن استفاده می کنند. یکی از پرکاربردترین زبان های برنامه نویسی امروزی است و می توان از آن برای اهداف مختلف استفاده کرد.
PHP مخفHypertext Preprocessor است و اولین بار در سال 1995 منتشر شد. به عنوان یک توسعه دهنده وردپرس بیش از هر مهارت دیگری به PHP نیاز دارید.
MySQL به توسعه دهندگان وب اجازه می دهد تا پایگاه داده ها و جداول ایجاد کنند، داده ها را وارد کنند، داده ها را به روز کنند، داده ها را حذف کنند و از دستورات مختلف SQL برای مدیریت پایگاه داده استفاده کنند. وردپرس، یک سیستم مدیریت محتوا، پیوندهایی در MYSQL برای ذخیره داده ها دارد. این دادهها، مانند نامهای کاربری، گذرواژهها، تنظیمات و پیکربندیهای خاص سایت، همگی توسط MYSQL مدیریت میشوند.
بهعنوان یک توسعهدهنده وردپرس، داشتن درک اصلی از نحوه عملکرد این فناوری، کمک بسیاری میکند، بهویژه برای ایجاد افزونههای سفارشی. هر دو PHP و MYSQL به شما کمک میکنند تا از یک توسعه دهنده معمولی وردپرس به یک متخصص تبدیل شوید.
تنظیم محیط توسعه دهنده wordpress
هر وبسایت وردپرس باید قبل از شروع به کار در یک محیط محلی یا خصوصی توسعه یابد. در این مرحله از نقشه راه توسعه وردپرس، باید بتوانید تمام پیش نیازها را با فناوری های خاص وردپرس ترکیب کنید تا تم ها و افزونه های سفارشی ایجاد کنید.
هنگام ساخت پروژه های وردپرس، نصب وردپرس بر روی هاست واقعی، در بیشتر موارد، مسیر کارآمدی نیست و بهتر است از محیط توسعه لوکال استفاده کنید. اکثر سرورها برای زمانی که پروژه های وردپرس آماده اجرا هستند پیکربندی شده اند.
یک محیط توسعه ابزارهای زیادی را برای آزمایش ویژگی ها، اشکال زدایی، بهینه سازی و سرعت بخشیدن به فرآیند توسعه فراهم می کند. بسیاری از ابزارهای سنتی محیط توسعه محلی مانند XAMPP و MAMP وجود دارد. یادگیری و استفاده از این ابزارها به طور کلی آسان است.
شما میتوانید هر نوع افزونه یا قالبی را که بخواهید توسعه داده و یا طراحی کنید. هرکدام از افزونهها برای انجام یک عملکرد یا افزونه امکانات اضافه به وردپرس به کار میروند. برای مثال با افزونه امنیتی وردپرس (https://www.rtl-theme.com/category/wordpress-plugin/security-plugin/) میتوانید سایت خود را تا حد قابل توجهی ایمن کنید. این افزونهها نقش حیاتی در حفظ امنیت اطلاعات کاربران، سایت شما و اعتبار آن دارند. افزونه های امنیتی وردپرس نرمافزارهایی هستند که از سایت شما در مقابل بدافزارها (Malware)، حملات Brute-Force و سایر حملات هکرها (Hackers) محافظت می کنند.
2 notes
·
View notes
Text
اتوکشی فرش و تمام چیزهایی که قالیشویی تک شور پیشنهاد می کند.
اتوکشی فرش چیست؟ در این مطلب از قالیشویی تک شور می خواهیم به این مطلب بپردازیم. فرش یک عنصر مهم برای دکوراسیون خانه است و از ملزومات چیدمان یک خانه ی ایرانی به شمار می رود. فرش در فرهنگهای زیادی موجود است اما در منازل ایرانی تبارها فرش جایگاه خاصی دارند فرش ها انواع مختلفی دارند ماشینی ، دستباف به خاطر استفاده زیاد از فرش و در رفت و آمد بودن محل عبور بودن بعد از گذشت مدتی کثیف می شوند و باید شسته وتمیز شوند این کار را می توان به صورت دستی و شخصی با کمک اطرافیان انجام داد یابه یک قالی شویی معتبر تحویل داد تا برای شستن فرش اقدامات لازم را انجام دهند .
برای شستن فرش مراحل زیادی وجود دارد :
۱- خاک گیری فرش
۲- خیس کردن
۳- افزودن مواد شوینده قالیشویی
۴- فرچه زنی
۵- آبگیری
۶- خشک کردن
با دستگاه اتو مخصوص، اتو کشی میشود.
برای حفظ زیبایی فرش کارهای بسیارزیادی باید صورت بگیرد یکی از آنها اتوکشی فرش هست .
اتوکشی فرش چیست؟
گاهی ممکن است بر اثر شستن فرش در منزل یا خشک کردن اشتباه فرش که باعث ایجاد رنگ زرد روی آن می شود آن هم به علت نبود فضای کافی برای پهن کردن فرش در آپارتمان ها و یا سطوح ناهموار که برای این کار در نظر گرفته شده فرش ها چروک و بد حالت شوند.
خدمات قالیشویی شمال تهران
خدمات قالیشویی تک شور در شمال شهر تهران، تنها منحصر به شستشوی انواع فرش و قالی و موکت نیست. شستشوی انواع مبلمان اداری و منزل، لکه گیری و از بین بردن آلودگی و انجام خدمات برای فرش های دستباف و لوکس از دیگر خدمات ما است. اگر چه برای استفاده از خدمات قالیشوئی تک شور در هر نقطه از تهران که باشید، کارشناسان ما در محل حضور پیدا می کنند در این بخش میخواهیم برخی از خدمات شعبه شمال قالیشویی تک شوررا به شما معرفی کنیم:
شست و شوی تخصصی انواع فرش ها و قالی ها
شست و شوی حرفه ای انواع تابلوفرش ها
در قالی شویی شمال تهران از دستگاه های تمام اتوماتیک مکانیزه برای شست و شو فرش ها و قالی ها استفاده می شود.
ما در قالیشویی شمال تهران از مواد شوینده درجه یک و استاندارد برای شست و شو استفاده می کنیم.
امکان ثبت سفارش به صورت 24 ساعته در سایت قالیشویی تک برای شما فراهم آمده است.
روش کار در قالیشویی شمال تهران به صورت کاملا مدرن و مطابق با استانداردهای روز دنیا است.
علاوه بر شست و شوی فرش ها و قالی ها شست و شوی انواع موکت و مبلمان نیز در قالیشویی تک انجام می شود.
خدمات تخصصی مانند ترمیم ریشه یا قلم زنی در صورت درخواست به شکلی حرفه ای برای شما انجام خواهد شد.
قیمتگذاری در قالیشویی شمال تهران به شکلی منصفانه و مطابق با نرخ های اعلام شده از سمت اتحادیه قالیشویی تهران درنظر گرفته شده است.
امکان ارائه بخشی از خدمات ما به طور مستقیم در محل کار یا منزل شما وجود دارد.
3 notes
·
View notes
Text
ویدا (۳)
ویدا قوانین متعددی رو برای زندگی ما تبیین کرده. قوانینی که پشم برای کسی نمیذاره. یکی از اونا اینه که من هر روز باید بدن عضلانی و دم کرده ی ویدا رو بعد از ورزش ماساژ بدم. ویدا منو واسه این کار کلاس فرستاده. هر بار ماساژ دادن بدن ویدا بیش از یکساعت طول میکشه. در این مدت من کاملا در اختیار ویدا هستم و گاهی که با ماساژ حشرش میزنه بالا باید کصشم انقدر بلیسم تا ارضا بشه. اوایل خب با دیدن بدن زیبا و عضلانی ویدا کیرم بلند میشد و اون کبرمو میخورد و ارضام میکرد اما چند ماه پیش اون حلقه حکمرانیش رو تنگ تر کرد و بهم گفت اگه کیرم راست بشه موقع ماساژ منو از کیر و خایه هام اویزون میکنه. چندبار اول نمیتونستم جلوی خودمو بگیرم. ویدا عصبانی میشد، میخواست واقعا این کارو باهام بکنه. کیر و خایه هامو میگرفت و بلندم میکرد. من با گریه و اشک جیغ میزدم و گریه میکردم و التماس میکردم تا ولم بکنه. آخرش وبدا برام یه قفل آلت خرید و بیشتر وقتا آلت منو توی خونه قفل میکنه، مخصوصا موقع ماساژ. من اوایل خیلی درد میکشیدم و ویدا با نگاه تحقیرآمیز و خنده هاش منو نگاه میکرد اما جدیدا دیگه بهش عادت کردم. یکی دیگه از قوانین ویدا اینه که من حق ندارم در حضور ویدا هم طراز باهاش غذا بخورم. یعنی باید همیشه زیر پاهای ویدا باشم. یعنی ویدا پشت میز ناهار خوری میشینه و من باید زیر میز و لای پاهای ویدا چمبره بزنم و غذا بخورم. ویدا هم معمولا برای من برنامه داره در این حالت. چه برنامه ای؟ مثلا دیروز ویدا برای خوردن ناهار کاملا لخت شد، منو روی زمین دوزانو و رو به کص خودش نشوند، بهم اجازه غذا خوردن نداد و در حالی که خودش از غذا خوردن لذت میبرد با من بین پاهاش بازی میکرد. دیروز پا زده بود و پاهاش حسابی دم داشت. اون به قدری سنگین وزنه میزنه و تمرین میکنه که همیشه عضلاتش درد میکنه اما این درد براش لذت بخشه و نه تنها بعد باشگاه تحرکش رو کم نمیکنه، بلکه با فشار دادن من با اینکه درد بیشتری میکشه ولی از درد لذت میبره، دیروز هم منو بین پاهاش قرار داد و مدام فشار میداد من صدای ترک ترک استخونها و مفاصلم رو همراه درد میشنیدم و سعی میکردم فرار کنم ولی فرار از قلمرو ملکه ی عضلانی و قدرتمندی مثل ویدا غیر ممکنه. ویدا هر بار که من میخواستم تلاش کنم برای فرار، چنگ مینداخت توی موهامو منو با کشیدن موهام منو میکشید لای پاهاش. آخر غذا ویدا هوس کرد نوشیدنی بهم بده. موهای منو چنگ زد و سرمو گذاشت لای پاهاش. بهم دستور داد کصشو براش لیس بزنم. من راهی جز اطاعت و لیسیدن کص خدای مونث خودم نداشتم. ویدا شروع کرد آب میوه رو از زیر سینه هاش بریزه روی سیکس پکش و من اب میوه ای که مثل چشمه ی آب حیات روی سیکس پک ویدا جاری میشد رو زیر کصش میخوردم. باید اعتراف کنم که این کار رو خیلی دوس دارم و هر نوشیدنی اینطوری خیلی خوشمزه میشه!
2 notes
·
View notes
Text
دو فیلم و یک تحلیل
Manhattan 1979
&
Midnight in Paris 2011
⚠️Spoil⚠️
.
.
.
منهتن آلن پیرامون این محور میچرخد که چطور روند ناگزیر و ناگریز رو به رشد (بزرگ شدن و پیش رفت) بشر و نمود های جامعه ی بشری ، او را از چیزهایی که دوست داشتنی میداند دور و تهی میکند
بعدِ این تناقض ، در مواجه با آن به این امید واهی خودش را دلخوش میکند که این روند ازدست دادن یا بدست نیآوردن برای ��مه چیز رخ نمیدهد
اما در پس ذهن ، ناباورانه میداند این بزرگ ترین دروغ است که بشر میتواند به (خودش)بشر بگوید
به تلخی سکانس پایانی این فیلم دقت کنید
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
سفر برای دید ِ نادیده ها ، سفر در زمان به آینده است
سفر برای بازدید ِ دیده ها ، سفر در زمان به گذشته است
میتوان با تن و ذهن به این ناشناخته ها و شناخته ها سفر کرد
بوییدن عطری ، دیدن شیئی ، شنیدن آهنگی ، خوردن طعمی ، لمس تنی ،
کنار کسی ، که بتواند تو را راهی دوستداشتنی های از دست رفته یا به دست نرسیده بکند در اصل سفر در زمان است
.
ترسی و گابریل میتوانند نمود ِواقعیِ تحقق این آرزو در این تهی بازار دنبا باشند که عجبا چه گرانفروش هم هست
کسی را بهتر از وودی آلن سراغ ندارم که بتواند روایتگر چنین سفری باشد با آن تجربه شخصی در زندگی شخصیاش و آن تبحر در بیان با روش فیلم سازیاش
.
منهتنِ رنگی(و شیرین)شدهی او ، پاریس است
ابتدای هر دو فیلم نزدیک به سه دقیقه آن صرف نشان دادن حدود شصت عکس از این دو شهر میشود
و درون مایه اصلی کتاب هر دو کارکتر اصلی یک چیز است
ـ(چهره ی ارزش هایی که با گذر زمان در حال تغییر و از بین رفتن است)ـ
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
میتوان گفت پادزهر تهی بودن که در "منهتن" از دست رفت و تنها رفت سفر ، آن "نیمه شب در پاریس" قبل از پایان دوازدهمین صدای ناقوس به دست آمد و زیر باران باهم رفتند به سفر
دراصل
He works in a nostalgia shop
در کتاب ، میشود همسفرِ
She works in a nostalgia shop
در واقعیت(فیلم)
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
و
.
چه نفهمیده اند آنان که نمیدانند جلوهی پادزهر خودش را میتواند در چه ظاهرهایی به رخ بکشد
و
چه بیانصافتد آدمهایی که از روی ظاهر شبیه ، قضاوتهای ناروا میکنند و فضای سراسر تعصب و استثمارگونه ی بین "هامبرت و لولیتا" یا انباشته شده از فریب و شهوت بین " کولتی و لولیتا " ی کتاب نابوکوف را با فضاهایی که شاخص اصلی اش در "هم فاز" بودن است یکی میگیرند
در فضای ایجاد شده ی "لولیتا" ایی همه نابود میشوند که اگر منصفانه به آن نگاه کنیم همه در آن قربانیاند
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
باید بدانید مهم آن نیست که چه فازی دارید مهم این است که هم فاز باشید
تا جلوه ی پادزهری شکل بگیرد در غیر اینصورت تضادها زندگیتان را بهم میریزد
اما آنچه کشنده است در غیر همگونی نیست چراکه چاره ی غیر هم فاز بودن میتواتد با جدایی حل شود هرچند سخت و دلخراش
اما
جاذبه ی شخصیت های دردسر ساز و
اصرار بر ماندن با آنها شما را از تمام جوانب نابود میکند
میتواند مثال ما بشکل "ماریِ" فیلم منهتن باشد یا بشکل "آدریانا" ی فیلم نیمه شب در پاریس
تعجب نکنید درست خواندید بله آدریانا او ایندفعه نتوانست وودی آلن ما را همچون ماریِ فیلم منهتن در جاذبهی خودش نگه دارد و فرصت و اقبال
گیل را برای آشنایی با گابریل بسوزاند
Adriana
آدریانا جاذبه ی در (گذشته)گیر افتادن است ، اما (گذشته) برای گیل آن چاشنی لطیف احساسیست برای هضم (اکنون) زمخت که بدون یک همگون مثل گابریل چندان به مذاق نمینشیند
Tour guide
پائول یک گذشته دان ماهر است که هیچ واکنش احساسی روی اطلاعات خود ندارد و صرفا از اطلاعات خود بهره شغلی میبرد همچون یک راهنمای گردشگری
مطلع هایی اینچنین که میتوان ته مایه آنرا در "ماری" منهتن هم دید با اطلاعات خود زندگی نمیکنند بلکه فقط آنرا میفروشند که البته خریداران خودش را هم دارد مثل "اینز"(نامزد گیل) و "ییل پولاک"(دوست ایزاک) که مجذوب آن اند
.
ارتباط "اینز" با "گیل" نمایش یک ناهمگونی تمام عیار است که از ابتدای فیلم تا آخر خودش را به ما نشان میدهد و چه جالب این تمام عیاری را وودی آلن در فیلم منهتنش با همجنسگرایی زن دوم و معتاد بودن زن اول به خوبی تعریف کرده است
Breezy 1973
در پایان برای (تکمیل بهتر این بحث) شما را دعوت به دیدن فیلم "بریزی" میکنم چون در پست بعدی به آن خواهم پرداخت😅ـ
END
.
.
.
#30ahchaleh#na_zzanin#ناظنین#Manhattan 1979#woody allen#diane keaton#mariel hemingway#michael murphy#meryl streep#Anne Byrne#owen wilson#Midnight in Paris 2011#rachel mcadams#léa seydoux#marion cotillard#nina arianda#alison pill#carla bruni#نیمه شب در پاریس#منهتن#وودی آلن
5 notes
·
View notes
Text
نت پیانو آهنگ ستایش 3 ( ما کوچیکا خدامون بزرگه ) از شهاب مظفری
نت پیانو آهنگ ستایش 3 ( ما کوچیکا خدامون بزرگه ) از شهاب مظفری
نت دونی , نت پیانو , نت متوسط پیانو , نت پیانو شهاب مظفری , notdoni , نت های پیانو شهاب مظفری , نت های پیانو , پیانو , شهاب مظفری , نت شهاب مظفری , نت های شهاب مظفری , نت های فرزاد سرتک زاده , نت های متوسط پیانو , نت پیانو متوسط
پیش نمایش نت پیانو آهنگ ستایش 3 ( ما کوچیکا خدامون بزرگه ) از شهاب مظفری
نت پیانو آهنگ ستایش 3 ( ما کوچیکا خدامون بزرگه ) از شهاب مظفری
دانلود نت پیانو آهنگ ستایش 3 ( ما کوچیکا خدامون بزرگه ) از شهاب مظفری
خرید نت پیانو آهنگ ستایش 3 ( ما کوچیکا خدامون بزرگه ) از شهاب مظفری
جهت خرید نت پیانو آهنگ ستایش 3 ( ما کوچیکا خدامون بزرگه ) از شهاب مظفری روی لینک زیر کلیک کنید
نت پیانو آهنگ ستایش 3 ( ما کوچیکا خدامون بزرگه ) از شهاب مظفری
نت آهنگ ستایش شهاب مظفری
تنظیم نت پیانو » فرزاد سرتک زاده
متن آهنگ ستایش 3 من برم هیشکی تنها نمیشه بغض ابری برام وا نمیشه طفلکی مادرم بعد من حتما افسرده میشه کاش میشد اینو لااقل بدونی موندم اینجا که تنها نمونی عاشقم واقعا نه از این عشقای یه قرونی زندگی عین دریای بی آب من همش راه میرم بی تو تو خواب مثل یه کوریم که عصاشو داده به دست یه کرم شب تاب آخه تو چی میدونی ازم که رو تنم جای چنگال گرگه پا گذاشتم رو قلبم که له شم ما کوچیکا خدامون بزرگه من برم هیشکی تنها نمیشه بغض ابری برام وا نمیشه طفلکی مادرم بعد من
دانلود نت آهنگ شهاب مظفری ستایش 3 بچگیم توپ چهل تیکه بودم ته اون کوچه تاریکه بودم خیلی سالا گذشت تا دلم ریشه زد تو وجودم خیلی سالا رو یادم نمونده دورمم خیلی آدم نمونده من هنوز حرف دارم با چشات درد و دل کم نمونده زندگی عین دریای بی آب من همش راه میرم بی تو تو خواب مثل یه کوریم که عصاشو داده به دسته ی کرم شب تاب آخه تو چی میدونی ازم که رو تنم جای چنگال گرگه پا گذاشتم رو قلبم که له شم ما کوچیکا خدامون بزرگه من برم هیشکی تنها نمیشه
نت پیانو سریال ستایش 3
کلمات کلیدی : نت دونی , نت پیانو , نت متوسط پیانو , نت پیانو شهاب مظفری , notdoni , نت های پیانو شهاب مظفری , نت های پیانو , پیانو , شهاب مظفری , نت شهاب مظفری , نت های شهاب مظفری , نت های فرزاد سرتک زاده , نت های متوسط پیانو , نت پیانو متوسط
#نت دونی#نت پیانو#نت متوسط پیانو#نت پیانو شهاب مظفری#notdoni#نت های پیانو شهاب مظفری#نت های پیانو#پیانو#شهاب مظفری#نت شهاب مظفری#نت های شهاب مظفری#نت های فرزاد سرتک زاده#نت های متوسط پیانو#نت پیانو متوسط
0 notes
Text
دختران سرزمینم
گنگ دختران قیطریه (۲)
الان چهار سال از شروع سلطنت بلامنازع ۴ ملکه عضلانی بر همه وجوه زندگی ما میگذره. این ۴ دختر، بر ۵ منطقه از تهران کاملا تسلط دارن. اونا هر کدوم مالک بیش از ۱۰۰۰ واحد مسکونی و ۲۰۰۰ واحد تجاری و... شدن. ۴ ملکه همه چیز رو در قلمروی خودشون تغییر دادن.
نفر اول از راست، تانیا! حجم عضلات بدنش رو چندین برابر کرده. اون مهربونترین و سکسی ترین عضو گروهه. تانیا بیش از ۱۳۰ تا برده یا بهتر بگم، بنده مذکر در مناطق مختلف تهران داره که زیر سایه ی کص عضلانی اون نفس میکشن و اونو پرستش میکنن. تانیا هر سال فقط ۴-۵ تا از برده هلش رو میکشه و بخاطر همین مهربونترین ملکه نامیده میشه.
نفر دوم از راست، همونطور که حدس میزنید، خدا و ملکهی ملکه ها، مونای کبیره! مونای بزرگ از همون اول سیکس پک داشت و الانم ورزیده ترین و قدرتمند ترین بدن رو بین ملکه ها داره و قدرت بدنیش خارج از تصور هر مردیه!... اون صاحب بیشترین ملک و املاک در تهرانه... مونای کبیر بیش از ۱۰۰۰۰ تا برده و بنده مذکر داره و وحشتناک ترین ملکه ست. اون هر سال جون تعداد زیادی از بنده هاش رو میگیره. کلا از ابتدای تاجگذاری یعنی ۴ سال پیش تا الان، مونا بیش از ۵۰۰۰ مرد رو مستقیما با دستان قدرتمندش کشته و چند هزار نفر رو به صورت غیر مستقیم و از طریق ارتش دختران! مونا از نظر جنسی یه دو جنسگرا ست و با ۳ ملکه دیگه هم ارتباط جنسی داره.
نفر سوم از راست اما نینا ست. نینا لقب ملکهی سکس رو داره. اون عاشق سکس با پسرها ست و برای تفریح هم در حین سکس جون اونا رو میگیره. نیما در بین ملکه ها تنها کسیه که پدر و برادرهای خودش رو به برده های جنسی خودش تبدیل کرده و باهاشون سکس منظم میکنه. نینا یه شاهزاده خانوم کوچولو هم به دنیا آورده که پدرش مشخص نیست و الان یکسالشه.
نفر آخر از راست هم همون دختر خجالتی و کوچکترین عضو گروهه. لنا!... لنا البته الان دیگه خجالتی نیست!... اون با بدن ورزیده و قدرتمندش فرمانده کل ارتش دختران امپراطریس ۴ ملکه ست. اون کسیه که خودش ارتش دختران رو تشکیل داده. ارتش دختران در واقع ارتش گنگ دختران قیطریه محسوب میشه. ارتشی متشکل از ۲۰۰ هزار دختر جوان ایرانی که همه عضلانی و ورزیده هستن. اونا مسلط به فنون رزمی و با بدنهای قدرتمند و مقاوم هستن. ارتش دختران در واقع ید قدرتمند ۴ ملکه برای گسترش قلمرو هستن. توی چشم انداز ۴ سال آینده ۴ ملکه، تهران کاملا به تسلط اونا در میاد. گام بعدی تشکیل امپراطوری زنان ایرانه! و اولین امپراطرس هم قطعا مونای کبیر خواهد بود.
در قلمروی بزرگ ۴ ملکه مردان از سگ ها هم ارزش کمتری دارن. تمام باشگاه های بدنسازی به زنان و دختران اختصاص داره. روسای کلانتری ها همه زنان پلیسی هستن که بدنهای عضلانی و قدرتمند دارن. پسرها اگه دوس دختر نداشته باشن، در واقع صاحب ندارن و توسط دخترای دیگه مورد تجاوز قرار میگیرن. هر دختری با داغ زدن باید دوس پسرهای خودش رو علامت گذاری کنه.
7K notes
·
View notes
Text
ویزای توریستی کانادا که با نام های ویزای مولتی و یا ویزای پنج ساله ی کانادا شناخته میشود در واقع زیر مجموعه ی ویزای کوتاه مدت می باشد . در اصل این ویزا ده ساله میباشد ودر پاسپورت هایی که ده سال اعتبار دارند به اندازه ی مدت اعتبار آن صادر میشوند. اما در پاسپورت های ایران که پنج سال اعتبار دارد به همین اندازه صادر میشود. سه نوع ویزای توریستی کانادا وجود دارد: ۱)ویزای یکبار ورود یا single entry visa ویزای سینگل به اتباع خارجی این امکان را میدهد که فقط برای یک بار وارد خاک کانادا شوند و به مدت زمان مشخصی که افسر ویزا در فرودگاه کانادا به متقاضیان اجازه میدهد در خاک کانادا اقامت کند. معمولا این مدت زمان سه یا شش ماه میباشد . ۲) ویزای چند بار ورود یا multiple entry visa ویزای مولتیپل به دارندگان این امکان را میدهد که تا زمانی که ویزا معتبر در پاسپورت خود دارند هر چند وقت یک بار که میخواهند وارد کانادا شده و از آن خارج شوند و در هر ورود به خاک کانادا به مدت شش ماه در خاک این کشور اقامت داشته باشند. البته این مدت زمان بر اساس تصمیم افسر ویزا در فرودگاه میتواند متغییر باشد ولی معمولا شش ماه میباشد. ویزای مولتیپل کانادا برای تمام ��تباع خارجی ، در واقع ده ساله میباشد، اما چون پاسپورت ایرانی پنج سال اعتبار دارد ویزا براساس تاریخ انقضای پاسپورت متقاضی و یک روز قبل از انقضای آن صادر میشود. برای درخواست های بعدی ویزا تا ده سال نیازی به انگشت نگاری نمی باشد و صرفا می بایست درخواست ویزا برای سفارت ارسال شود . ۳) سوپر ویزا ی والدین SUPER VISA این ویزا صرفا برای والدین و یا پدر بزرگ و مادربزرگهایی که میزبان آنها اقامت دائم و یا پاسپورت کانادا را دارد امکان پذیر میباشدو تنها تفاوت آن با ویزای مولتی در مدت زمان اقامت در خاک کانادا پس از ورود میباشد. همچنین برای دریافت سوپر ویزا به انجام آزمایشات مدیکال و ارائه بیمه کانادایی نیاز میباشد. این ویزا نیز به اندازه ی مدت اعتبار پاسپورت متقاضی صادر میشود. برای دریافت یکی از این سه نوع ویزای کانادا ، متقاضیان نیازی به انتخاب نوع درخواست ندارند چراکه در حال حاضر برای متقاضیان به طور خودکار ویزای چند بار ورود در نظر گرفته میشوند و تنها تحت شرایط خاصی ویزای نوع اول یعنی ویزای سینگل برای آنها صادر میشود. متقاضیانی که برای ورود به کانادا به ویزای دیدار نیاز دارند، میتوانند به صورت آنلاین، یا درخواست کاغذی و به صورت حضوری در مرکز درخواست ویزا (VAC) درخواست دهند. اگر همراه با خانواده سفر میکنید، هر یک از اعضای خانواده، از جمله فرزندان تحت تکفل زیر سن قانونی ، میبایست فرم ها و مدارک خود را مستقل برای سفارت ارسال کنند. با این حال، اعضای یک خانواده میتوانند همه ی درخواست ها را با هم در یک اکانت برای سفارت ارسال کنند. در مسیر درخواست ویزای دیدار یا توریستی کانادا ، متقاضیان در ادامه می بایست اطلاعات بیومتریک خود را نیز برای سفارت ارسال کنند . برای شهروندان ایرانی انجام مرحله ی بیومتریک در دفاتر وک VAC در کشور های اطراف امکان پذیر می باشد و بهترین گزینه برای انجام این مرحله در کشور ترکیه می باشد. متقاضیان با حضور در هر یک از دفاتر وک در کشورهای اطراف ایران با در دست داشتن وقت ملاقات و پاسپورت خود میتوانند این مرحله را طی یک یا نهایت دوساعت سپری کنند و این مرحله آخرین مرحله از ارسال درخواست ویزا برای سفارت می باشد و بدون انجام این مرحله پرونده درخواست ویزا بررسی نشده و نهایتا رد خواهد شد.
0 notes
Text
میخوام فرار کنم
دوباره
بدو بدو برگردم توی نقطه ی امنم
رو تختم دراز بکشم
شاید لحاف پفی خنکو روم بکشم و ۲۳/۴ ساعتی چرت بزنم
شادم یه چیپس یا پفیلا باز کنم و یه فیلک ترکی بزارم که نیاز نباشه معنی ای از توش در بیارم
یا شاید پنجره هارو باز کنم و زیر سیگاری کنارم بزارم و دود کنم
شایدم همه ی این کارهارو باهم انجام بدم
بعد که خیلی چیل بودم صدای ملون رو از پشت پنجره یا روی ایوون اتاقم یا حتی پنجره اشپزخونه بشنوم و ببا وجود اینکه میخوام به لش کردنم برسم برم و بهش بگم که بیاد پیشم
شاید بهم نگاه کنه و چند لحظه ای نزدیک نشه
شاید از پنجره آشپزخونه بره حیاط اتاقم بگرده
شایدم بعد کلی خواهش که دارم سیگار میشکم بوش میره تو هال افتخار بده بیاد تو اتاقم
احتمالا اخرش دلم نمیاد و برای اینکه اذیت نشه سیگاری که تازه روشن کردمو خاموش کنم
چند دقیقه ای پیشم میمونه
همه جارو بو میکشه انگار اولین بارشه میاد تو اتاقم
شاید اگر حال کرد بیشتر پیشم بمونه و حتی رو تشک کنارم لش کنه
ولی خیلی طول نمیکشه که مجبورم میکنه دوباره بلند شم و پنجره رو باز کنم تا بره تو هال پیش مامان یا تو اتاق نفس
ولی الان اینجام
اینبار یکم بیشتر صبر میکنم
روی مبل کافه ای که هنوز افتتاح نشده لم دادم و استرس اینو میکشم که از پس این کار بر میام یا نه
به پوکساید خوردن فکر میکنم ولی خوشحال میشم از اینکه همراهم نیست
آهنگی که به بلوتوث کافه وصله رو استپ میکنم چون فعلا بسه
تارا بهم توی گوشیش یه دختره با استایل بوهو شاید؟نشون میپه و بهش میگم جالبه و دوباره به نوشتن ادامه میدم
چند دقیقه قبل از بازکردن تامبلر توی اینستا میگشتم و استوری حسین رو دیدم مبنی بر این موضوع-
جهان:چیزی که سهمته تو رو پیدا میکنه
براش نوشتم کاش واقعا همینطور بود.
و الان که در حال نوشتن بودم جوابم رو داد:بیا فرض کنیم همینطوره.
خیلی خب
فرض میکنیم همینطوره
فرض میکنم تو راه درستم تا به راه درست برسم
این تنها راه نیست اما درست ترین راهه
پس امیدوارم تپش های قلبم ارومتر بشه
و به خودم تکیه کنم
نه قرص
نه سیگار
متین صاحبکارم صدام کرده پس فعلا میرم که به راهی که توش هستم برسم
فعلا تا قدم بعدی.
1 note
·
View note
Text
گیره در لولهی کرانه ی جنگل باقی نمی ماند و هر چقدر سعی می کنم گیره را از سر این لوله ی کرانه در زردی خنجزار یا سبزی گُلزار، پرنده کنم. خُب ناخرم که به حسام خواهم پاساند و پخشید که اون تنها راه گردن تمیز کاری است و پخش ما کساد نمی شود چون دخل تو ممتاز می شود. دهن تو سرباز می شود. لوله تفنگی بر دهنت آن لوله فرود می آید. آتش به دست، بر دم ِ خود پاره ای باروت و سنگ ریخته اند که جیب های پرپری سندبادی ات را بر علاالدین بمالی و تقدیر کنی. درود. در جنگل بودنت را با کدامین حالت تازه شده ی روح نظاره کنم ؟
0 notes
Text
چرا دریافت دیپلم امروز بیشتر از هر زمان دیگر
امروزه داشتن دیپلم یکی از ضروریترین مدارک برای ورود به دنیای حرفهای و تحصیلی است. اگر هنوز موفق به دریافت دیپلم نشدهاید یا به دنبال راههای سریعتری برای کسب آن هستید، خبر خوبی برای شما داریم. دیپلم نه تنها راهی برای ادامه تحصیل است، بلکه بسیاری از درهای شغلی و فرصتهای حرفهای را به روی شما باز میکند.
دیپلم؛ گامی به سوی آینده بهتر
در دنیای امروز، بازار کار بسیار رقابتی شده است و بسیاری از کارفرمایان به دنبال افرادی هستند که حداقل دارای دیپلم باشند. این مدرک به معنای تکمیل یک مرحله مهم از آموزش است که نشاندهنده تواناییها و مهارتهای پایهای است. حتی اگر به دانشگاه نرفته باشید، داشتن دیپلم میتواند شما را از بسیاری از رقبایتان متمایز کند. بسیاری از شرکتها و سازمانها، دریافت دیپلم را بهعنوان یکی از شرایط اساسی برای استخدام افراد در نظر میگیرند.
فرصتهای ادامه تحصیل با داشتن دیپلم
یکی از بزرگترین مزایای داشتن دیپلم این است که شما را قادر میسازد تا تحصیلات خود را در دانشگاهها و موسسات آموزش عالی ادامه دهید. با داشتن دیپلم، میتوانید در رشتههای مختلف تحصیلی مانند مهندسی، پزشکی، هنر، علوم اجتماعی و بسیاری دیگر ثبتنام کنید. این موضوع نه تنها به شما فرصت یادگیری مهارتهای جدید را میدهد، بلکه راه شما را برای کسب مدارک بالاتر و شغلهای بهتر هموار میکند.
دیپلم برای تمامی سنین؛ از جوانان تا بزرگسالان
اگر در گذشته به هر دلیلی موفق به دریافت دیپلم نشدهاید، جای نگرانی نیست. امروز بسیاری از مؤسسات آموزشی دورههای ویژهای برای افرادی که نیاز به اخذ دیپلم دارند، ارائه میدهند. این دورهها بهصورت حضوری یا غیرحضوری برگزار میشوند و به شما امکان میدهند تا در زمان کوتاهتری این مدرک ارزشمند را کسب کنید. این برنامهها بهویژه برای افرادی که شاغل هستند یا زمان کافی برای شرکت در کلاسهای روزانه ندارند، بسیار مناسب است.
چگونه میتوان سریعتر به دیپلم دست یافت؟
برای افرادی که به دنبال راهی سریع برای دریافت دیپلم هستند، شرکت در دورههای فشرده و آنلاین یکی از بهترین گزینههاست. این دورهها به شما امکان میدهند تا با حداقل زمان و هزینه، مدرک دیپلم خود را دریافت کنید. بسیاری از موسسات آموزشی معتبر امکان برگزاری آزمونهای آنلاین را نیز فراهم کردهاند، که شما میتوانید با ثبتنام در آنها به سرعت به هدف خود دست یابید.
مزایای اخذ دیپلم بهصورت غیرحضوری
یکی از بهترین روشها برای دریافت دیپلم، شرکت در دورههای غیرحضوری است. با این روش، شما میتوانید در هر کجا که هستید و در هر زمانی که برایتان مناسب است، به مطالعه و آزمون بپردازید. این روش برای افرادی که مشغلههای کاری یا خانوادگی دارند، بسیار ایدهآل است. علاوه بر این، با گذراندن این دورهها، میتوانید در کوتاهترین زمان ممکن دیپلم خود را دریافت کرده و از مزایای آن بهرهمند شوید.
نتیجهگیری
اخذ دیپلم یکی از مهمترین گامهایی است که میتوانید برای بهبود شرایط شغلی و تحصیلی خود بردارید. اگر تا کنون این مدرک را دریافت نکردهاید، هنوز فرصت دارید تا از طریق دورههای حضوری یا غیرحضوری به آن دست یابید. با دریافت دیپلم، شما نه تنها به بازار کار وارد میشوید، بلکه فرصت ادامه تحصیل و پیشرفت حرفهای نیز برایتان فراهم میشود.
ی اهمیت دارد؟
1 note
·
View note
Text
نجمه (۱)
چاره ی دیگه ای نداشتم. راه دیگه ای نبود. نه جرأت تمرد داشتم و نه حتی تصور تمرد رو!... بین پاهای قطور و عضلانیش نشسته بودم و بدنم میلرزید... چون نجمه؛ این ماده شیر عضلانی میتونست منو مثل یه هند��نه لای رونهای عضلانی و ورزیده اش له کنه... شایدم راحت تر!
توی خوابم نمیدیدم که نجمه؛ همسر ۴۳ ساله من باهام اینطوری رفتار کنه!... اون حتی نگاهم نمیکنه... نجمه، بنده ی حقیرش رو حتی نگاه نمیکنه!...🥺😰 فقط دستور میده و من اطاعت میکنم... حتی اسمم هم عوض کرده!... اسمم رو گذاشته؛ ضعیفه!...
بهم گفت:« ضعیفه!... سیکس پکم رو میخوری تا هر وقت خودم بگم بسه!» راه دیگه ای جز گفتن چشم و شروع کردن وجود نداشت.
وقتی لبها و زبونم به سیکس پک کاملش رسید، یدفه شکمش رو وکیوم کرد و وااااااااااووو 😱🤯 هشت تا پک کامل و تنومند مثل نون باگت افتاد بیرون!... 😵 زبونم بند اومده بود. هشت تا پک سخت و فولادین 😰😵🫨 بدنم لرزید... نه تنها اون هشت پک؛ عضلات موربی های پهلوهاش هم مثل دو تا سپر سنگی از دو طرف پهن شدن و زدن بیرون و بالاتنه تنومند نجمه شبیه افعی شد. خط عمقی که از وسط تخته سینه هاش شروع شده بود و به هشت پک تنومند نجمه میرسید و به نافش وصل میشد حیرت انگیز بود! 😱 و حیرت بیشتر زمانی وجودم رو فرا گرفت که این شکاف بعد از ناف عمیق تر شد و تا کص کلوچه و تپل نجمه که زیر شورت لامبادای تور، برق میزد امتداد داشت. 😱🤯🤤 عضله ای روی بالا تنه شگفت انگیز نجمه نبود که رشد نکرده باشه!... پستوناش هم که مثل دو تا گنبد بزرگ سر به آسمون میسایید و دو تا مثلث کوچیک توریِ سوتین لامبادا، نوکهای درشت اون دو تا گنبد رو مثلا پوشونده بود!
نجمه با چهره مغرور و پرجذبه خودش، اون لبهای بزرگ و برجسته و چشم های سایه دار شهلا و مژه های بلندش، مثل یه خدا به بنده حقیرش که من باشم نگاه میکرد. نجمه مثل یه زن ۳۵ ساله به نظر میرسه، شایدم جوانتر! به تازگی موهاش رو قرمز کرده و خیلی جذاب شده. من هشت پک بی مو و لذیذ نجمه رو میخوردم و میلیسیدم. از بس عضلات نجمه خوشمزه هستن، انگار آبنبات میخورم!... پوست لطیف و نرمش با عضلات سخت و فولادین ترکیب سمی و جالبی رقم زده.
چهره بت و جذبه ناک نجمه که من ازش مثل سگ میترسم، منو امیدوار میکرد که از خوردن من خوشش اومده... کم کمر نفسهای عمیقش تند تر میشد و عضلاتش سخت تر!... رگ ها بیشتر بیرون میریخت!... شورت لامبادا ی تور، خیس شده بود و عطر آب کص ارباب، داشت منو مست میکرد...
بیش از یک ساعت بود که داشت عضلات هشت پک، موربی ها و پستونای بزرگ ارباب عضلانی و خدای قدرتمندم رو میخوردم. تازه لرزش بدنم کم شده بود که یدفه گردن منو گرفت، بدنم یخ کرد و رعشه به تنم افتاد... منو با قدرت بازوان قطورش کشید بالا تر، پاهاش رو دو کمرم حلقه کرد و فشارم داد... چشماش رو باز کرد... 😰 واااااای و بهم نگاه کرد... صورتمو برد سمت صورت خودش. کمرم رو سفت لای پاهاش گرفته بود و فشار میداد. ولی نه اونقدرا زیاد. یهو گفت:« لبو لوله کن ببینم ضعیفه کردنی من! 😘😈💋💋💋💋» و لبهاشو گذاشت روی لبهام. از لذت انگار رفتم به یه بعد دیگه 🤤 نجمه بعد از ماهها باهام مهربون شده بود و داشت لبهامو میخورد... با اون لبهای قشنگ و قلوه ای و ترم و خیسش؛ وااااااااااووووو 🤤💜💋💋💋💋 زبون خوشمزه اش رو روی زبونم میمالید و لبهامو میخورد... گردنم توی مشت قدرتمندش بود و دست دیگه اش روی کمرم... منم ناخودآگاه پهلوهای عضلانیش رو گرفته بودم. بعد از چند لحظه گردنم رو ول کرد و دستاش رو دور کتف های منو حلقه کرد و منو با فشار به بدن خودش چسبوند جوری که صدای شکستن قلنج مهره های کمرم بلند شد... لبهامو سفت تر میخورد... من که داشت توی آغوش عضلانیش له میشدم ولی حاضر نبودم از طعم افسانهای لبهای نجمه بگذرم. بعد از دقایقی لب بازی، چشمان آهو ش رو باز کرد و توی چشمام خیره شد و گفت:« منصور؟...» گفتم:« جانم ملکه قدرتمند من؟» چشماش برق زد و لبخند روی لبهای قشنگش نشست و گفت:« عشقم!...بار آخرت باشه هاااا... بعد از ۳۰ سال زندگی نمیخوام باهات بد رفتار کنم... ضعیفه کردنی!... دوس ندارم بدنت از ترس من بلرزه... اما به شرطی که دیگه اشتباه نکنی و منصور خوبی باشی... من وقتی عصبانی میشم ممکنه هرکاری باهات بکنم... نمیخوام یه روز به خودم بیام و ببینم جونتو گرفتم!...» واااااااااای چه تحقیری منو کرد!... اما خوب واقعیت رو گفت. من ملتمسانه گفتم:« ارباب!... منو ببخشید 🥺🥹» نفس عمیقی کشید که باعث شد فشار آغوشش بیشتر بشه و استخونای نحیف من به صدا در بیاد و گفت:« بخشیدمت ضعیفه کردنی نازم...💋💋💋💋» و دوباره لبم رو شکار کرد.
بعد از معاشقه ی فراموش نشدنی که نزدیک نیم ساعت طول کشید... نجمه شورتش رو در آورد و من انقدر کص کلوچه و شیرین و تپلش رو خوردم که به شدت اورگاسم شد و بعد اومد روم و بعد از چند ماه بهم یه کص سیر داد. تمام آب غلیظ و زیاد من رو هم توی کصش جا داد و همونطور که کیرم توی کصش موند توی آغوش عضلانی و امن ارباب نجمه به خواب رفتم.
Corina Bunea
918 notes
·
View notes