#بخواب
Explore tagged Tumblr posts
Photo
(18/54) “The king threw a celebration on the 2500th anniversary of the Persian monarchy. It was the largest gathering of world leaders in history. He constructed a city of tents around the ruins of Persepolis, where Cyrus’s grandson Xerxes ruled the ancient world. 1500 cypress trees were planted in the middle of the desert. There were vast carpets of petunias and marigolds. The king opened the ceremony with a speech at the tomb of Cyrus The Great. As he spoke, his voice shook with emotion. He said: ‘Rest in peace, for we are awake. In a troubled world, Iran still bears the message of freedom and humanity. Even in the darkest times, the torch thou lit has never died.’ The king was at the height of his power. Oil prices were at record highs. With each passing year Iran grew wealthier and wealthier, and the king gathered more power into his hands. Every New Year I would gather the children together and read from Shahnameh about the story of Jamshid, the fourth king of Iran. Jamshid was the greatest king. The wisest king. The Iranian people gathered around him in adoration, and built him a throne of sapphires, emeralds, and rubies. He taught men to build buildings. He taught men to heal the sick. He unlocked all the secrets of the world. And his throne began to float into the air. With each new gift to the people, it rose higher. And higher. And higher. Until one day it rose too high. Jamshid lost touch with the people. He could no longer hear their voice. He no longer wanted their participation. He gathered his advisors around him, and announced: ‘All good things come from me. I am the maker of the world.’ As soon as he spoke these words, his throne began to fall. With tears of blood he begged for pardon, but none was given. And the dread of coming darkness was his lot.”
سال ۱۹۷۱ شاه جشن ۲۵۰۰ سالگی شاهنشاهی ایران را برگزار کرد. این جشن بزرگترین گردهمآیی سران دولتهای جهان در تاریخ بود. شهری از چادرها پیرامون بازماندههای تخت جمشید بر پا شد، جایی که نوهی کوروش بزرگ بر دنیای باستان فرمان میراند. ۱۵۰۰ درخت سرو در میانهی دشت کاشتند. همراه با فرشهای پهناوری از گلهای اطلسی و همیشهبهار. شاه با سخنرانی در کنار آرامگاه کوروش بزرگ مراسم را آغاز کرد. صدایش از سنگینی آن لحظهها لرزان بود. او گفت: «کوروش، آسوده بخواب زیرا که ما بیداریم. و برای نگاهبانی میراث پرافتخار تو همواره بیدار خواهیم بود. ایران در پهنهی پرآشوب جهان پیامآور آزادگی و مردمی و پاسدار والاترین آرمانهای انسانیست. ای کوروش، مشعلی که تو افروختی هرگز خاموش نشده است. ایران نگهبان پیام آزادی و مردمی در این جهان پر آشوب است، حتا در تاریکترین لحظهها.» در آن زمان شاه در اوج قدرت بود. بهای نفت به بالاترین حد رسیده بود. با گذشت هرسال بر داراییهای کشور و قدرت شاه افزوده میشد. هر سال نوروز، برای بچهها داستان جمشید - چهارمین پادشاه ایران - را میخواندم. جمشید پادشاه بزرگ آفرینش و سازندگیست. پادشاهی خردمند است. ایرانیان ستایشکنان پیرامون او گرد آمدند و تختی از یاقوت کبود، زمرد و یاقوت سرخ برایش ساختند. جمشید از رازهای جهان پرد�� برداشت. ساختمانسازی را به مردم آموخت. دارو و درمان بیماریها را، نوشتن و بویهای خوش را، هرآنچه به کار زندگی شاد و آسوده بینجامد، پنهان نماند. خرد او بر همه هویدا بود. فره او چندان درخشان بود که تخت او به آسمان فرا رفت و ارجش با هر خدمت تازه به مردم فرا و فراتر رفت. غرورش چندان اوج گرفت که بزرگان کشور را فراخواند و گفت: چنین گفت با سالخورده مهان / که جز خویشتن را ندانم جهان / چو من نامور تخت شاهی ندید / جهان را به خوبی من آراستم / چنان است گیتی کجا خواستم. با راندن این سخنان بر زبان پیوندش با مردم گسست ،فرهاش فروکاست. بختش رخت بربست. با اشکهای خونین خواستار بخشایش شد، نابخشوده ماند. فرجامش دلشکار است
144 notes
·
View notes
Text
The three islands of Iran
Triple Islands
جزایر سه گانه ایرانی واقع در خلیج فارس
چه از منظر کهن به این جزایر سه گانه نگاه شود چه از دیدگاه نوین تقسیمات کشوری پس از جنگ های جهانی ، در ایرانی بودن آن شکی نیست و مدرک برای اثبات آن فراوان
پس
هزاره! گویی در موضوعی چنین واضح برای کسانی که خود را به خواب نشیدن زدهاند هدف من نیست
میخواهم بگویم
تمام کشورهای عضو دائم "شورای امنیت! سازمان ملل! متحد" یعنی آمریکا، چین، روسیه ، انگلیس و فرانسه
که هر کدا�� به نوعی مالکیت ایران بر این جزایر را زیر سوال برده اند
و بد تر از آن
اتحادیه اروپا در بیانیه خود آورده است:«از ایران میخواهیم به “اشغال” سه جزیره تنب بزرگ، تنب کوچک و ابوموسی متعلق به امارات متحده عربی که نقض حاکمیت این کشور و منشور ملل متحد است، پایان دهد.»ـ
خودشان چه اشغالگرانی هستند که اول باید به اشغالگری خودشان در دنیا پایان دهند ، آن وقت مدعی صلاحیت دار بودن در امر داوری و قضاوت شوند
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
خلاصه میگویم بعد از پایان عصر استعمارگری ، کشورهای استعمارگر "مجبور" به ترک کشورهایی شدن که اشغال کرده بودند حال این اجبار یا بخاطر مبارزه مردم آن سرزمین ها بود یا به واسطه ی فشار کشورهای رقیب
اما در جاهایی که این دو عامل اصلی برای ترک وجود نداشت یا کم رنگ بود هنوز که هنوزه لنگر اشغال انداختهاند
آنها برای واژه اشغال خود اصطلاحی را باب کردن به نام
overseas territories
قلمروهای فرادریایی
یعنی سرزمین هایی که نه تنها خارج از کشور خودشان است بلکه حتی خارج از آب های مرتبط به کشور شان است
به دو نقشه فرانسه و انگلیس نگاه کنید
France
England
قسمت قرمز کشور اصلی میباشد
اما
دایره ها مناطقی هستند در دنیا که این دو کشور آن را جزو کشور خود کردهاند اگر دقت کنید آنها حتی قطب جنوب را هم اشغال کردهاند اما به واسطه فشار کشورهای رقیب این اشغال طبق قوانینی میباشد
انگلیس حتی برای جزایر فالکلند که نزدیک آرژانتین و بسیار بسیار دور تر از انگلیس میباشد با آرژانتین جنگ کرده است و اکنون آن جزیره را بخاطر پیروزی در جنگ تحت کنترل دارد
جزایر مالویناس نامی است که آرژانتینی ها روی این جزایر گذاشتهاند
America
بگذریم از اینکه کشوری با نام آمریکا ذاتا خودش از اشغال به وجود آمد
اما طبق نقشه بالا آنها هم مثل دو کشور قبلی جاهایی از دنیا را گرفته اند که دارای مردمی بومی بودند پس شامل واژه "کشف" نمیشود ، بلکه دقیقا اشغال است
و
بد تر از آن آمریکا اصطلاح دیگری را کنار اصطلاح قبلی درست کرد به این شکل
Incorporated vs. unincorporated territories
یعنی برای مردم آن سرزمین اشغالی
ـ« حقوق اساسی طبق قانون اعمال میشود، اما سایر حقوق اساسی در دسترس نیست » !!!ـ
Russia
روسیه فعلی با همان ذات شوروی وار خود اکنون مشغول اشغال اوکراین است و قبل تر هم در جنگی با چچن های مسلمان توانسته بودن سرزمین آنها را اشغال کند البته جزیره کریمه را نیز جزو اشغال نوین خود در کارنامه دارد
این "روسیه" که میبینید تازه چهره جدید شوروی اشغالگر است
China
شاید تنها تعجب من از چین باشد که خود زخم خورده اشغالگری عصر استعمارگران بوده و هنگ کنگ و تایوان را به شکلی موثر از دست داده است و در چند جزیره دیگرش درگیر بازپس گیری از کشورهای دور برش میباشد
اما منفعت این چیزها سرش نمیشود منفعت فعلی چین و آن چهار کشور دیگر امروزه در این است که این جزایر ایرانی را به اماراتی ها بدهند
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
اما
گوششان شنوا و چشمشان بینا که این خواب ، کابوسی خواهد شد برای همه ی مردم جهان
پس بهتر است آن اشتباه تقسیم نابخردانه و حیله گرانه ی کشور عثمانی پس از پیروزی در جنگ را دوباره مرتکب نشوند
انسان های شریف دنیا هنوز که هنوزه درد میکشند از آن بی تدبیری و ساده انگاری شما که دوباره بیدار کردین آن غول بکش بکش را در این منطقه وقتی قرن ها پس از جنگهای صلیبی بخواب رفته بود
بنابراین بهتر است اول آن خرابکاری تان را درست کنید نه آنکه چیز درستی را خراب
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
اماراتی ها هم بهتر است از این قصه ها در تاریخ درس بگیرند و به این اندیشه کنند که نکند این به اصطلاح گرداندگان دنیا به این نتیجه رسیده اند که توسعه در امارات بس است و حال باید خرابی را تجربه کند
همان پوست موزی که سال ۱۳۵۷ زیر پای مردم ناآگاه ایران انداختند
و در آخر سوال من از
جناب "شیخ محمد بن راشد آل مکتوم" ،آیا قصه توماس ادوارد لورنس را خوانده ای با وعده وعید هایی به این سبک آشنایی؟
آیا فکر میکنی دوران انواع "برج" خریدن ها برای امارات تمام شده و حالا نوبت خرید انواع "گنبد" ها رسیده ؟
END
.
.
.
#30ahchaleh#na_zzanin#ناظنین#iran#persian gulf#strait of hormuz#Triple Islands#The three islands of Iran#Abu Musa#Greater Tunb#Lesser Tunb#france#england#america#russia#china#ایران#خلیج فارس#جزایر سه گانه ایران#جزایر سه گانه#ابوموسی#تنب بزرگ#تنب کوچک#فرانسه#انگلیس#آمریکا#روسیه#چین
2 notes
·
View notes
Text
داستان سکسی
داستان سکسی جدید فقط در سایت شهوتناک
بابام که فوت کرد عمو عبد خیلی کمکمون کرد از اون محله بردمون و یکی از ویلا هاشو توی شمال بهمون داد…
همه چیز خیلی خوب بود تا اینکه کم کم متوجه نگاه های عموم به مادرم شدم اوایل زیاد جدی نگرفتم تا اینکه یه روز عموم اومد خونمون و شب موند معمولا شبها نمی موند بهم گفت تو کنکوری هستی باید شبها زود بخوابی برو بخواب منم گفتم چشم اما حدس میزدم امشب خبراییه
ویلامون جوری بود که از راه پله طبقه بالا کل هال مشخص بود و نقطه کوری نداشت عموم رفت حموم و با یه حوله پیچیده دورش اومد بیرون به مامانم گفت یه لیوان آب بهش بده و مامانم که لیوان آب رو بهش داد داشت میومد سمت راه پله طبقه بالا از پشت بغلش کرد انداختش کف حال دهنشو گرفته بود جیغ نزنه مامانم یه دامن بلند و یه تاپ پوشیده بود و دامنشو یه جوری کشید پایین که کامل در اومد و مامانم با یه شورت و تاپ توی بغل عموم بود و عموم در گوشش حرف میزد خیلی واضح نمی شنیدم چی میگن اما مامانم یه سیلی محکم زد توی گوش عموم اما عموم خندید و شروع کرد بوسیدن مامانم و یه دستشم توی شورت مامانم بود و در گوش مامانم حرف میزد
مامانم دست عموم که توی شورتش بود رو گرفته بود و با عصبانیت با عموم حرف میزد اما خیلی آروم حرف میزدن عموم مامانمو خیلی می بوسید اما مامانم تونست بلند بشه بشینه عموم ولش کرد و دست انداخت شورت مامانمو دراورد و افتاد روش و می بوسیدش و انگشت اش هم توی کوس مامانم میکرد انگار عموم موفق شده بود و مامانم تسلیم شده بود چون پاشو کامل باز کرده بود و انگشت های عموم توی کوسش بود یه کوس سفید که عموم از بس مالیده بودش قرمز شده بود عموم بلند شد حوله رو انداخت اون طرف و مامانمو توی بغل گرفت تاپ مامانمو دراورد و سینه هاشو میمالید مامانم هنوز داشت گریه میکرد و عموم می بوسیدشو در گوشش حرف میزد و انگشت هاشو تند تر توی کوسش میکرد نمیدونم چی میگفت و گریه میکرد اما عموم باهاش حرف میزد و خیلی می بوسیدش آخرشم اشکای مامانمو پاک کرد و یه لب ازش گرفت و کنارش زانو زد و کیرشو گذاشت دم دهن مامانم
مامانم اولش کیرشو نمی خورد اما باز عموم بوسیدش و کلی در گوشش حرف زد و این بارم از هم لب گرفتن مامانم بلند شد و کیر عمومو بوسید و شروع کرد خوردن عموم موهای مامانمو گرفته بود و سر مامانمو به کیرش فشار میداد و کیرش تا ته میرفت توی دهن مامانم کیرشو از دهن مامانم دراورد مامانمو خوابوند و پاهاشو داد بالا و کیرشو کرد توی کوس مامانمو شروع کرد تلمبه زدن به کوس مامانم نگاه میکردم که الان کیر عموم توش بود و روزی پدرم برای بوجود آوردن من یه همچین کیری رو توش کرده بوده اما خداوکیلی مامانم گناه داشت کوس به این خوشگلیش سالها رنگ کیری رو نبینه واقعا از کار عموم راضی بودم مامانم حقشه که کسی باشه که ارضاش کنه و چه کسی بهتر از عموم؟
عموم تند تند تلمبه میزد و کیرش رو تا ته میکرد توی کوس مامانم و فقط تخم هاش مشخص بود و کیرشو تا ته توی کوس مامانم جا میکرد… یهو دیدم عموم ایستاد و تلمبه نزد که فکر کنم آبش اومده بود و ریخته بودش توی کوس مامانم… بعدش اومد خوابید کنار مامانم و باز شروع کرد بوسیدنش…
راستش دیگه ولشون کردم رفتم خوابیدم و صبح رفتم آزمون قلم چی دادم وقتی برگشتم دیدم نیستن رفتم توی حیاط پشتی دیدم مامانم داگی شده و عموم داره کوسشو میکنه… گفتم خدا رو شکر پس اوضاع مامانم خوبه… رفتم بیرون یه چرخی زدم و یه ساعت بعد اومدم… مامانم گفت آزمون خوب بود گفتم عالی شما چطورید گفت من که عالیم عبد تو چی؟ اونم گفت من از همتون عالی ترم و خندید گفتم بایدم بخندی از دیشب تا خالا معلوم نیست چند مرتبه کوس مامانمو گایدی می خواستی بد باشی؟ عموم که رفت مامانم بهم گفت عمو عبدت خیلی مرده… میشه مثله یه کوه بهش تکیه داد… برای تو هم که حکم پدر داره…
از اون روز عمو عبد هفته ای یه بار میومد و با مامانم برنامه اجرا میکردن… اما حال مامانمم بهتر شده از اون افسردگی فوت بابام اومده بیرون و خیلی هم به اندام و صورتش و ناخن هاش میرسه… اما خیلی دلم می خواست بدونم عموم چی بهش گفت که تونست راضیش کنه…
واقعا چی گفت بهش؟
4 notes
·
View notes
Text
نت سنتور آهنگ دل دیوانه از ویگن
نت سنتور آهنگ دل دیوانه از ویگن
نت ��ونی , نت سنتور , نت متوسط سنتور , نت سنتور ویگن دردریان , notdoni , نت های سنتور ویگن دردریان , نت های سنتور , سنتور , ویگن دردریان , نت ویگن دردریان , نت های ویگن دردریان , نت های گروه نت دونی , نت های متوسط سنتور , نت سنتور متوسط
پیش نمایش نت سنتور آهنگ دل دیوانه از ویگن
نت سنتور آهنگ دل دیوانه از ویگن
دانلود نت سنتور آهنگ دل دیوانه از ویگن
خرید نت سنتور آهنگ دل دیوانه از ویگن
جهت خرید نت سنتور آهنگ دل دیوانه از ویگن روی لینک زیر کلیک کنید
نت سنتور آهنگ دل دیوانه از ویگن
نت سنتور آهنگ دل دیوانه از ویگن » دقت داشته باشید که این نت برای سنتور تنظیم شده است ولی با سازهای دیگر نیز قابل اجرا می باشد .
جهت مشاهده این نت برای سازهای دیگر می توانید از طریق لینک های زیر اقدام نمایید و یا از بخش جستجوی وب سایت ساز مورد نظر خود را جستجو کنید .
⭐⭐⭐
🎹 نت پیانو دل دیوانه از ویگن
🎹 نت کیبورد دل دیوانه از ویگن
🎻 نت ویولن دل دیوانه از ویگن
🎸 نت گیتار دل دیوانه از ویگن
🎵 نت فلوت دل دیوانه از ویگن
⭐⭐⭐
🎙متن آهنگ دل دیوونه از ویگن
پس از این زاری مکن هوس یاری مکن تو ای ناکام . دل دیوانه با غم دیرینه ام به مزار سینه ام بخواب آرام . دل دیوانه
با تو رفتم بی تو باز آمدم از سر کوی او . دل دیوانه پنهان کردم در خاکستر غم آن همه آرزو . دل دیوانه نت سنتور دل دیوانه چه بگویم با من ای دل چه ها کردی تو مرا با عشق او آشنا کردی پس از این زاری مکن هوس یاری مکن تو ای ناکام . دل دیوانه با غم دیرینه ام به مزار سینه ام بخواب آرام . دل دیوانه نت سنتور دل دیوانه از ویگن با تو رفتم بی تو باز آمدم از سر کوی او . دل دیوانه پنهان کردم در خاکستر غم آن همه آرزو . دل دیوانه نت های سنتور چه بگویم با من ای دل چه ها کردی تو مرا با عشق او آشنا کردی پس از این زاری مکن هوس یاری مکن تو ای ناکام . دل دیوانه با غم دیرینه ام به مزار سینه ام بخواب آرام . دل دیوانه
نت آهنگ دل دیوانه از ویگن برای سنتور
کلمات کلیدی : نت دونی , نت سنتور , نت متوسط سنتور , نت سنتور ویگن دردریان , notdoni , نت های سنتور ویگن دردریان , نت های سنتور , سنتور , ویگن دردریان , نت ویگن دردریان , نت های ویگن دردریان , نت های گروه نت دونی , نت های متوسط سنتور , نت سنتور متوسط
#نت دونی#نت سنتور#نت متوسط سنتور#نت سنتور ویگن دردریان#notdoni#نت های سنتور ویگن دردریان#نت های سنتور#سنتور#ویگن دردریان#نت ویگن دردریان#نت های ویگن دردریان#نت های گروه نت دونی#نت های متوسط سنتور#نت سنتور متوسط
0 notes
Text
آموزش سگ در آستارا
معصومه آهن جان مربی و رفتارشناس سگ درگیلان
مجموعه ما با کادری مجرب و حرفه ای و با چندین سابقه درخشان در زمینه آموزش و تربیت سگ در گیلان آماده ارائه خدمات به شما هموطنان عزیز می باشد.
شرح خدمات ما:
تربیت انواع نژاد سگ
آموزش گارد ،شکار، مواظبت از کودک، سگ دستیار اوتیسم و …
آموزش فرمان های ابتدایی ( مثل بشین، بخواب، بمون، صبر کن و … )
آموزش های فانتزی ( مثل آموزش مُردن به سگ ، آموزش دست دادن به سگ ، آموزش نشستن روی دو پا و … )
آموزش سگ در رشت
آموزش سگ در لاهیجان
آموزش سگ در بندر انزلی
آموزش سگ در رودسر
آموزش سگ در لنگرود
آموزش سگ در فومن
آموزش سگ در ماسال
آموزش سگ در آستارا
آموزش سگ در هشتپر
آموزش سگ در چابکسر
آموزش سگ در منجیل
آموزش سگ در رودبار
با بهترین کیفیت و قیمت مناسب
جهت کسب اطلاعات و مشاوره رایگان با ما تماس بگیرید.
راه های ارتباطی:
تلفن :
09394406969
اینستاگرام :
وبسایت :
http://Www.Ahanjanpet.ir
0 notes
Photo
و امروز باز رسید دومین سالگردت در حالی فرارسید که ما هنوز به دیدن جای خالی تو عادت نکرده و خو نگرفته ایم هنوز باور نداریم از دیدن ما به تنگ آمده بودی هنوز هم چشمان ��یس و غم زده ما به در دوخته شده تا از سفر برگردی و چهره مهربانت و موهای سفیدت و لبخند دل انگیزت بر ما شوق دیدارت مستولی کند اما دیگر اینها افسانه و خیال و رویایی بیش نیست در این میان حقیقت تلخی خودنمایی میکند و آن اینکه در سفر تو بازگشتی نیست و تو ۵ بهمن ماه ۱۳۹۹ برای همیشه ما را تنها گذاشتی و رفتی... دیدار ما به قیامت مانده در آرامش بخواب مسافر تو را هرگز از یاد نخواهیم برد 🖤🖤🖤 #مادر #سفر_آخرت #زندگی https://www.instagram.com/p/Cn4CubXooBl/?igshid=NGJjMDIxMWI=
0 notes
Text
لیا (۸)
روز آخری که بعد از دو هفته در اختیار لیا بودن، با احساس خیسی گوشم بیدار شدم. لیا داشت گوش هامو میخورد و با دست راستش که از تتو های خفن پوشیده بود سینه منو نوازش میکرد. چشمامو باز کردم و به معبودم سلام کردم. لیا با لحن عشوه آلودی گفت:« اوووووم... سلام کونی قشنگم!» آخه اون شب، لیا سه بار منو گایید. یک بار از کیر، یک بار از کون و یکبار هم به کونم مالید و ارضا شد. ادامه داد:« اوووووم... خیلی دوستت دارم عسلم...» منم گفتم:« منم خیلی دوستت دارم سرورم... خدای من!... ملکه من!» با شنیدن این جمله: لیا صورت منو به سمت خودش چرخوند و در حالی که لبش رو گاز گرفت گفت:« اووووف... تو مموشی من خوب میدونی چطوری با من حرف بزنیا... شیطون!... میخوای یه بار دیگه کونتو بگااااام؟» من آب دهنمو از ترس قورت دادم و گفت:« نه تو رو خدا... هنوز درد میکنه!» لیا هم لبخندی زد و ازم لب گرفت و گفت:« نگران نباش کوچولوی ضعیف من...» خیز گرفت و بلند شد، روی من قرار گرفت و در حالی که دو تا بازوی قطور و عضلانیش رو دو طرف سرم گذاشته بود با چشمای قشنگ میشی رنگش تو چشمام خیره شد و گفت:«میلااااد؟»
- جان دلم؟
+ خیلی دوستت دارم... خیلی...
- من عاشقتم ملکه ی قشنگم...
چشماش برقی زد و لبخند شیرینی به لبش نشست و ازم لب گرفت و گفت:« ازت ممنونم میلاد... تو خیلی خوب و نازی...»
- من کاری نکردم لیا...
+ چرا... اتفاقا تو همه کاره ای... تو... تو میتونستی منو محدود کنی یا میتونستی ازم بخوای برم سرکار و تو مخارج زندگی شریک بشم... یا میتونستی منعم کنی از خیلی کارا... مرد خیلی توی زندگی مهمه... کارهاش... عقایدش... دیدش... خیلی از مردا بخاطر رفتارشون باعث کاهش اعتماد بنفس زن میشن... اما تو... تو برعکس، منو تقویت کردی!...
من که شوکه شده بودم از این حرفای لیا گفتم: «عزیزم من کاری نکردم... من وظیفه ام رو انجام دادم...» لبمو بوسید و گفت: « نه... تو خیلی خوب بودی که به من اجازه دادی بدنسازی رو ادامه بدم... تو همه هزینه های باشگاه و مکمل و تغذیه منو میدی...»
- عسلم!... تو همسر منی!... ما شریک زندگی هم هستیم... این وظیفه منه!... بعلاوه من عاشقم... عاشق زیبا ترین دختر دنیا... عاشقم مهربون ترین و بی نظیر ترین دختر دنیا... من عاشقتم ملکه مقتدر و خوشگلم.
لیا که تمام مدت مشتاقانه و با لبخند منو نگاه میکرد جوری که انگار میخواد لبمو شکار کنه به سرعت ازم لب طولانی و آبداری گرفت و گفت: « میلادم... منو ببخش که اذیتت میکنم انقدر... میدونم که درد زیادی رو تحمل میکنی موقع کون دادن به من...»
- نه این چه حرفیه... من متعلق به تو هستم ملکه مطلق من... هر لذتی که دلت بخواد میتونی ازم ببری! بعلاوه من دیگه دردم نمیاد لیا... تازه حالم میکنم... حتی آبمم میاد! راستش...
+راستش چی؟
- راستش من از اول هم عاشق ورزشکار بودن تو شدم... یعنی خیلی دوست داشتم همسرم ازم قوی تر و عضلانی تر باشه... این فانتزی من بود که واقعی شد... من نه تنها عاشق زیبایی و متانت و وقار و مهربونیت شدم، وقتی هم که توی جلسات اخر آشناییمون بهم گفتی که سابقه ورزشی زیادی داری عاشق تر شدم... بخاطر همین نمیخواستم و نمیتونستم از دستت بدم...
+ یعنی تو از قصد منو تشویق به بدنسازی کردی؟
-اوهوم
+ پس چرا با عضلانی شدنم مخالفت کردی؟
-مخالفتی نکردم!... یادت نیست؟... من تازه تشویقت کردم ولی مهالف این بودم که از اول استرویید بزنی... و نظرم این بود که اول به صورت نچرال عضلانی بشی... همین!
+ پس الان با استرویید زدنم مشکل نداری؟
- نه عشقم... تو الان یه بدنساز حرفه ای و قدرتمندی... و من از اینکه انقدر حقیر و ضعیفم در برابرت لذت میبرم... تو قادر مطلق این زندگی هستی... تو خدای منی... میپرستمت لیای عضلانی زیبا!
لیا طاقت نیاورد و شروع کرد به معاشقه کردن با من. همه چیز در اراده مطلق اون بود. بعد از معاشقه طولانی و ارضا شدن دوباره لیا ما صبحانه خوردیم. لیا رفت باشگاه و من مثل مرده ها روی تختواب بخواب رفتم. باید استراحت میکردم چون شب پرواز داشتم.
Nathalie Nichols
842 notes
·
View notes
Text
نت سنتور با تو رفتم از ویگن سطح ساده
نت سنتور با تو رفتم از ویگن سطح ساده
نت دونی , نت سنتور , نت ساده سنتور , نت سنتور ویگن دردریان , notdoni , نت های سنتور ویگن دردریان , نت های سنتور , سنتور , ویگن دردریان , نت ویگن دردریان , نت های ویگن دردریان , نت های گروه نت دونی , نت های ساده سنتور , نت سنتور ساده
پیش نمایش نت سنتور با تو رفتم از ویگن سطح ساده
نت سنتور با تو رفتم از ویگن سطح ساده
دانلود نت سنتور با تو رفتم از ویگن سطح ساده
خرید نت سنتور با تو رفتم از ویگن سطح ساده
جهت خرید نت سنتور با تو رفتم از ویگن سطح ساده روی لینک زیر کلیک کنید
نت سنتور با تو رفتم از ویگن سطح ساده
نت ساده سنتور با تو رفتم ویگن
آهنگساز : ویگن دردریان
تنظیم نت سنتور : گروه نت دونی
نکته : نسخه های دیگر نت با تو رفتم ویگن برای ساز های دیگر را می توانید از طریق لینک های زیر دریافت کنید
_______________
نت ساده پیانو با تو رفتم ویگن
نت ساده گیتار با تو رفتم ویگن
نت ساده سنتور با تو رفتم ویگن
نت ساده سه تار با تو رفتم ویگن
نت ساده کیبورد با تو رفتم ویگن
نت ساده کالیمبا با تو رفتم ویگن
نت ساده ویولن با تو رفتم ویگن
متن آهنگ دل دیوانه از ویگن
پس از این زاری مکن هوس یاری مکن تو ای ناکام . دل دیوانه با غم دیرینه ام به مزار سینه ام بخواب آرام . دل دیوانه
با تو رفتم بی تو باز آمدم از سر کوی او . دل دیوانه پنهان کردم در خاکستر غم آن همه آرزو . دل دیوانه چه بگویم با من ای دل چه ها کردی تو مرا با عشق او آشنا کردی پس از این زاری مکن هوس یاری مکن تو ای ناکام . دل دیوانه با غم دیرینه ام به مزار سینه ام بخواب آرام . دل دیوانه با تو رفتم بی تو باز آمدم از سر کوی او . دل دیوانه پنهان کردم در خاکستر غم آن همه آرزو . دل دیوانه چه بگویم با من ای دل چه ها کردی تو مرا با عشق او آشنا کردی پس از این زاری مکن هوس یاری مکن تو ای ناکام . دل دیوانه با غم دیرینه ام به مزار سینه ام بخواب آرام . دل دیوانه
کلمات کلیدی : نت سنتور با تو رفتم ویگن, نت آهنگ با تو رفتم ویگن برای سنتور, خرید نت با تو رفتم ویگن با سنتور, نت موسیقی آهنگ با تو رفتم از ویگن , نت آهنگ های ویگن , سایت خرید نت های سنتور ,
کلمات کلیدی : نت دونی , نت سنتور , نت ساده سنتور , نت سنتور ویگن دردریان , notdoni , نت های سنتور ویگن دردریان , نت های سنتور , سنتور , ویگن دردریان , نت ویگن دردریان , نت های ویگن دردریان , نت های گروه نت دونی , نت های ساده سنتور , نت سنتور ساده
#نت دونی#نت سنتور#نت ساده سنتور#نت سنتور ویگن دردریان#notdoni#نت های سنتور ویگن دردریان#نت های سنتور#سنتور#ویگن دردریان#نت ویگن دردریان#نت های ویگن دردریان#نت های گروه نت دونی#نت های ساده سنتور#نت سنتور ساده
0 notes
Text
آرایشگاه زنانه شمال شرق تهران : در همین حین دستور داد چند لباس خوب، که هر یکشنبه در باغ ها با آن ها بازی می کرد، و زمانی که او شمارش دستاوردهای خود را در شب آنها همیشه بیشتر از یکشنبه بود قبل از. در نهایت او آزاد بود هر کاری که دوست داشت انجام دهد و دعوتهای بیشتری داشت بازی از آنچه ��ه او می توانست بپذیرد، و در شب، زمانی که شهروندان می رفتند. رنگ مو : در مسافرخانه نوشیدنی، صاحبخانه همیشه از التماس می کرد که بیاید و بازی کند آنها را به این ترتیب او چنان ثروتمند شد که خیلی زود لوله های نقره خود را با آن پوشاندند طلا، به طوری که در نور خورشید یا آتش می درخشیدند. در تمام کونگلا هیچ مردی مغرورتر از تیدو وجود نداشت. او در چند سال آنقدر پول پس انداز کرده بود. آرایشگاه زنانه شمال شرق تهران آرایشگاه زنانه شمال شرق تهران : که او را یک مرد ثروتمند حتی در کونگلا، جایی که همه ثروتمند بودند. و سپس او اوقات فراغت داشت به یاد داشته باشید که او زمانی خانه و خانواده داشته است و باید دوست داشته باشد دوباره هر دوی آنها را ببیند و به آنها نشان دهید که چقدر خوب می تواند بازی کند. این بار او خواهد کرد لازم نیست در انبار کشتی پنهان شود. لینک مفید : سالن آرایشگاه زنانه اما اگر بخواهد می تواند بهترین کابین را استخدام کند به خود ، یا حتی یک کشتی برای خود داشته باشید. بنابراین او تمام گنجینه های خود را در صندوقچه های بزرگ، و آنها را بر روی اولین کشتی که به سمت او می رفت فرستاد سرزمین مادری، و آنها را با قلبی سبک دنبال کرد. باد در شروع بود منصفانه بود. با این فکر صورتش خیلی تیره و تار شد که دخترش متوجه آن شد و پرسید که قضیه چیست. آرایشگاه زنانه شمال شرق تهران : شاه پاسخ داد: نامه دیگری از سلطان دارم و می گوید که اگر نتوانم به او بگویم کدام یک از سه کره در صبح متولد شده است ظهر، و عصر، فوراً اعلان جنگ خواهد کرد.» او گفت: «اوه، ناامید نشو، مطمئناً چیزی رخ خواهد داد». و او دوید پایین برج برای مشورت با جوانان. «به خانه برو، ای بت قلب من، و وقتی شب شد، وانمود کن که در قلبت فریاد میزنی بخواب تا پدرت صدایت را بشنود. لینک مفید : آرایشگاه زنانه میدان ولیعصر سپس به او بگویید که این خواب را دیده اید او فقط توسط ترکها برده می شد زیرا نمی توانست جواب بدهد سوال در مورد کره کره ها، وقتی پسری که او در برج بسته بود دوید و به آنها گفت که کدام یک در صبح، کدام در ظهر و کدام در در عصر." بنابراین شاهزاده خانم دقیقاً همان کاری را انجام داد که جوانی از او خواسته بود. و به زودی او را نداشت گفته می شود. آرایشگاه زنانه شمال شرق تهران : که پادشاه دستور داد برج را پایین بکشند و زندانی را پیش او آورد. او گفت: «فکر نمیکردم بتوانی اینقدر بدون غذا زندگی کنی، و چون زمان زیادی برای توبه کردن از رفتار بد خود داشتی، به تو عطا خواهم کرد ببخشید، به شرطی که در تنگنای دردناک به من کمک کنید. این نامه را بخوانید سلطان؛ خواهید دید که اگر نتوانم به سوال او در مورد کره ها پاسخ دهم، نتیجه یک جنگ وحشتناک خواهد بود. لینک مفید : آرایشگاه زنانه در میدان ونک جوان نامه را گرفت و خواند. پاسخ داد: بله، من می توانم به شما کمک کنم او "اما ابتدا باید برای من سه تاو بیاوری، همه دقیقاً یکسان. به یکی شما باید جو را در گندم دیگری و در جو سوم قرار داد. کره اسب که جو را می خورد همان چیزی است که در صبح کره کره شد. کره کره که می خورد گندم آن چیزی است که در ظهر کره شده است. و کره ای که جو را می خورد آنچه در شب كره شده بود. آرایشگاه زنانه شمال شرق تهران : پادشاه از دستورات جوانان پیروی کرد و کره کره ها را علامت گذاری کرد و آنها را به ترکیه بازگرداند و در آن سال جنگی رخ نداد. اکنون سلطان از این که هر دو نقشه برای تصاحب مجارستان میکشد، بسیار عصبانی بود این همه شکست خورده بود و عمه اش را که یک جادوگر بود فرستاد با او مشورت کنید که بعداً چه کاری باید انجام دهد. لینک مفید : بهترین آرایشگاه های زنانه شرق تهران عمه وقتی گفت: «این پادشاه نیست که به سؤالات شما پاسخ داده است او داستان خود را گفته بود. "او خیلی احمق تر از آن است که چنین کاری را انجام داده باشد! شخص کسی که معما را پیدا کرده پسر یک زن فقیر است که اگر زنده بماند، خواهد ماند پادشاه مجارستان شوید. بنابراین، اگر خودتان تاج را می خواهید. آرایشگاه زنانه شمال شرق تهران : باید به دست آورید او را اینجا و بکش.» پس از این گفتگو نامه دیگری به دادگاه مجارستان نوشته شد. گفت که اگر جوانی که اکنون در قصر است به ترکیه فرستاده نمی شد سه روز، یک ارتش بزرگ از مرز عبور می کرد. دل شاه غمگین بود همانطور که او می خواند، زیرا از آن پسر به خاطر کاری که برای کمک به او انجام داده بود سپاسگزار بود.
لینک مفید : آرایشگاه زنانه شهرک غرب سعادت آباد اما پسر فقط خندید و از شاه خواست که از چیزی نترسد، جز اینکه او را جستجو کند شهر فوراً برای ��و جوان درست مثل همدیگر، و خودش را نقاشی می کرد نقابی که درست مثل آنها بود. و شمشیری که در کنارش بود با صدای بلند به صدا در آمد. پس از یک جستجوی طولانی، برادران دوقلو پیدا شدند که دقیقاً شبیه یکدیگر بودند که حتی مادر خودشان هم نمی توانست تفاوت را تشخیص دهد. آرایشگاه زنانه شمال شرق تهران : جوانان نقاشی کردند ماسکی که کپی دقیق آنها بود و وقتی او آن را گذاشت، هیچ کس این کار را نمی کرد یک پسر را از دیگری می شناسند. بلافاصله به سوی سلطان رهسپار شدند قصر، و چون به آن رسیدند، مستقیماً به حضور او برده شدند. برای آنها نشانه ای کرد که نزدیک شوند. همه به نشانه سلام تعظیم کردند. او درخواست کرد آنها در مورد سفر خود; آنها همه با هم به سوالات او پاسخ دادند. لینک مفید : آرایشگاه زنانه خیابان سهروردی و در همان کلمات اگر یکی به شام می نشست، بقیه در همان لحظه می نشستند. وقتی یکی برخاست، بقیه هم بلند شدند، انگار فقط یک جسد وجود داشت بین آنها. سلطان هیچ تفاوتی بین آنها تشخیص نداد و او به عمه اش گفت که آنقدر ظالم نیست که هر سه نفر را بکشد.
0 notes
Photo
. گر در اوج فلکم باید مُرد، عمر در گند به سر نتوان برد...» . . . #آروم #بخواب #مهندس #خوش_قلب🖤 #iran #photography #astronomical #ایران #عکاسی #نجومی #sky #blue #light #star #night #dark #شب #عکاسی_در_شب #ستاره #تاریک #آسمون #آبی (at Yahyaabad, Sirjan) https://www.instagram.com/p/B_S31aeghed/?igshid=1ix1k1mgo6668
#آروم#بخواب#مهندس#خوش_قلب🖤#iran#photography#astronomical#ایران#عکاسی#نجومی#sky#blue#light#star#night#dark#شب#عکاسی_در_شب#ستاره#تاریک#آسمون#آبی
0 notes
Photo
و امروز باز رسید دومین سالگردت در حالی فرارسید که ما هنوز به دیدن جای خالی تو عادت نکرده و خو نگرفته ایم هنوز باور نداریم از دیدن ما به تنگ آمده بودی هنوز هم چشمان خیس و غم زده ما به در دوخته شده تا از سفر برگردی و چهره مهربانت و موهای سفیدت و لبخند دل انگیزت بر ما شوق دیدارت مستولی کند اما دیگر اینها افسانه و خیال و رویایی بیش نیست در این میان حقیقت تلخی خودنمایی میکند و آن اینکه در سفر تو بازگشتی نیست و تو ۵ بهمن ماه ۱۳۹۹ برای همیشه ما را تنها گذاشتی و رفتی... دیدار ما به قیامت مانده در آرامش بخواب مسافر تو را هرگز از یاد نخواهیم برد 🖤🖤🖤 #مادر #سفر_آخرت #زندگی (at Bagh-e Rezvan باغ رضوان) https://www.instagram.com/p/Cn4CUC_IxFN/?igshid=NGJjMDIxMWI=
0 notes
Text
باز رفته بودم توی مترو با پیغام اینکه خط مسدود است مواجه شده بودم. جزو معدود دفعاتی بود که دلم نمیخواست دوچرخه برانم. شب قبل حسابی باران باریده بود و با دمای منفی پنج مطمئن بودم همهجا حسابی یخبندان باشد. درست هم حدس زده بودم. چرخهای دوچرخه من هم نازکند و بی عاج.
با نهایت احتیاط راندم. باید از پشت سولهی ایکیا دور میزدم و بعد میرسیدم به استودیو. حتی روزهایی که با مترو میروم هم، از ایستگاه صلیب جنوبی تا استودیو را از همان مسیر رد میشوم. سولهی عظیمیست. پشت سوله اتاقکهایی هست که باید دفتر کار کارمندانشان باشد. پنجرههای کوچکی دارند و صبحهای معمولن تاریک زمستان، نور چراغ مطالعههاشان با ذوقی ایکیایی سعی در رفع دلگیری فضای کارمندی دارد. هر روز وقتی که از آنجا میگذرم کارمندی را میبینیم که پشت میز کارش نشسته و حسابی مشغول است. کارمندها بسیارند، ولی همان یکی به چشم من میآید. موهای بلند طلاییش را دماسبی میبندد. ماگ قهوه کنار دستش، با کامپیوتر کار میکند. شبیه تصویر هموارهی یک کارمند اروپایی. مثل توی فیلمها. از کار کارمندی هیچ خوشم نمیآید، اما جوری که او کار میکند برایم خوشآیند است. از پس تصویر او میگذرم و به سرکار خودم میرسم. جایی که دیگر آیندهام را در آنجا نمیبینم. یعنی نمیخواهم ��یندهام را در آن ببینم. آن صبح هم از آنجا گذشتم. او را دیدم و گذشتم. داشتم فکر میکردم که شاید او آیندهاش را آنجا یافته، برای همین با کیفیتی ظاهرن خوب، همیشه حاضر است. شاید آنچیزی که در ذهن من آبباریکه است، برای او بحری عریض و طویل باشد. توی این فکرها بودم. شاید فقط دویست متر مانده بود تا به استودیو برسم که سر یک پیچ لاستیک دوچرخه روی یخ لیز خورد و زمینم زد. بعد از سالیان درازی که دوچرخه راندهای و زمینهات را خوردهای، بدنت انگار ناخودآگاه خودش را در وضعیت مناسب قرار میدهد. انگار میداند چطور زمین بخورد که کمترین آسیب را ببیند. پشت سرم تا جایی که میدانستم ماشینی نبود. اما سر که برگرداندم دیدم یک تسلا پشت سرم روی ترمز سوار شده. ماشینش خیلی فشاری بخودش نداد و با وقار کامل روی همان یخهایی که برای من سرسره بود ایستاد. آدم خوشفازی لبخندزنان از آن و خیلی آرام پیاده شد. خیلی خیلی آرام. انگار که براش کار سختی باشد. و کار سختی هم بود. بعد هم آرام آرام سمتم آمد. خیلی یواش یواش و قدری لنگان. پرسید آلس گوت؟ یعنی همهچیز خوب است؟ لبخندش محو نمیشد. نمیدانم چطور است که بعضیها را به مجرد دیدن میفهمی. حملهی انرژیهای خوبشان به سمت تو ناگزیر است. حتی اگر سنگینترین جو را با خودت حمل کنی هم، آنها به آن غلبه میکنند. نمیدانستم یک غریبه بتواند صورت منجمدم را آب کند. و شاید او غریبه نبود و من نمیدانستم. بنظر نمیرسید اماداشت میآمد سمتم. به فارسی توی سرم گفتم تو را بخدا زمین نخور، قربانت شوم. به او گفتم حالم خوب است و بطرز جالبی چیزیم نشده. چمن هم سالم بود و سالم ماند. به راننده گفتم مواظب باشد زمین خیلی سر است. و لبخند زدم. از خوب بودن حالم که آگاه شد، برگشت به ماشینش. همانقدر سختش بود. همانقدر آرام رفت. مدت زمانی هم طول کشید تا تسلای سفیدش را راه بیاندازد و برود که برود. اما ماند. تا آخر آنروز و تا هنوز که این را بنویسم، توی ذهنم ماند. آنروز قصد کرده بودم منجمد باشم. اما خوردم زمین یخم شکست. لبخند او را دیدم و شکستههای یخم وا رفت.
دارم به قصهی یک خونآشام فکر میکنم. به علتی که خودش را بخواب زده. به اینکه چیزی جز روی ماه به وجدش نمیآرد. و به اینکه اگر خواب نباشد، پی خونخواریست.
7 notes
·
View notes
Text
نت و تبلچر گیتار آهنگ لالایی از بنیامین بهادری
نت و تبلچر گیتار آهنگ لالایی از بنیامین بهادری
نت دونی , نت گیتار , نت ساده گیتار , نت گیتار بنیامین بهادری , notdoni , نت های گیتار بنیامین بهادری , نت های گیتار , گیتار , بنیامین بهادری , نت بنیامین بهادری , نت های بنیامین بهادری , نت های مهری سلطانی , نت های ساده گیتار , نت گیتار ساده
پیش نمایش نت و تبلچر گیتار آهنگ لالایی از بنیامین بهادری
نت و تبلچر گیتار آهنگ لالایی از بنیامین بهادری
دانلود نت و تبلچر گیتار آهنگ لالایی از بنیامین بهادری
خرید نت و تبلچر گیتار آهنگ لالایی از بنیامین بهادری
جهت خرید نت و تبلچر گیتار آهنگ لالایی از بنیامین بهادری روی لینک زیر کلیک کنید
نت و تبلچر گیتار آهنگ لالایی از بنیامین بهادری
نت گیتار آهنگ لالایی از بنیامین بهادری
به همراه ملودی آکورد و تبلچر
نت نویسی » مهری سلطانی
آهنگساز» بنیامین بهادری
توجه داشته باشیدید این نت جهت اجرا با گیتار در این قسمت از وب سایت نت دونی ثبت گردیده است جهت مشاهده نت پیانو آهنگ لالایی از بنیامین بهادری اینجا کلیک کنید
متن ترانه لالایی از بنیامین بهادری لاي ... لالايي گل شبنم ... اشکت مي باره نم نم خوابت مي بره کم کم لاي ... يه دم آروم نداري ... چرا تو بي قراري ؟ چشم رو هم نمي ذاري ؟ بخواب عزيزم ... خواب تو نازه ... فرداي چشمات که نيمه بازه ... خواب تو نازه ... لاي ... لالايي تشنه ي خواب شدي هم رنگ مهتاب ... خجالت ميکشه آه لاي ...لالايي غنچه ي ياس لالايي گل احساس لالايي عشق عباس ... عموي خوبت ... گفت آب مياره ... حرف ابوالفضل نشد نداره ... نشد نداره ... لاي ... لالايي گل شبنم ... اشکت مي باره نم نم خوابت مي بره کم کم لاي ... يه دم آروم نداري ... چرا تو بي قراري ؟ چشم رو هم نمي ذاري ؟ لاي ... لالايي تشنه ي خواب شدي هم رنگ مهتاب ... خجالت ميکشه آه لاي ...لالايي غنچه ي ياس لالايي گل احساس لالايي عشق عباس ...
نت گیتار لالایی از بنیامین بهادری ، ملودی گیتار لالایی از بنیامین ، تبلچر آهنگ لالایی
کلمات کلیدی : نت دونی , نت گیتار , نت ساده گیتار , نت گیتار بنیامین بهادری , notdoni , نت های گیتار بنیامین بهادری , نت های گیتار , گیتار , بنیامین بهادری , نت بنیامین بهادری , نت های بنیامین بهادری , نت های مهری سلطانی , نت های ساده گیتار , نت گیتار ساده
#نت دونی#نت گیتار#نت ساده گیتار#نت گیتار بنیامین بهادری#notdoni#نت های گیتار بنیامین بهادری#نت های گیتار#گیتار#بنیامین بهادری#نت بنیامین بهادری#نت های بنیامین بهادری#نت های مهری سلطانی#نت های ساده گیتار#نت گیتار ساده
0 notes