#اسفندیار
Explore tagged Tumblr posts
notdoni · 2 months ago
Text
نت سنتور آهنگ بین ما هر چی بوده تموم شده
نت سنتور آهنگ بین ما هر چی بوده تموم شده
نت دونی , نت سنتور , نت متوسط سنتور , نت سنتور اسفندیار منفردزاده , notdoni , نت های سنتور اسفندیار منفردزاده , نت های سنتور , سنتور , اسفندیار منفردزاده , نت اسفندیار منفردزاده , نت های اسفندیار منفردزاده , نت های گروه نت دونی , نت های متوسط سنتور , نت سنتور متوسط
پیش نمایش نت سنتور آهنگ بین ما هر چی بوده تموم شده
Tumblr media
نت سنتور آهنگ بین ما هر چی بوده تموم شده
دانلود نت سنتور آهنگ بین ما هر چی بوده تموم شده
خرید نت سنتور آهنگ بین ما هر چی بوده تموم شده
جهت خرید نت سنتور آهنگ بین ما هر چی بوده تموم شده روی لینک زیر کلیک کنید
نت سنتور آهنگ بین ما هر چی بوده تموم شده
نتسنتور بین ما هر چی بوده تموم شده گوگوش
تنظیم نت سنتور » گروه نت دونی
آهنگساز : اسفندیار منفرد زاده
جهت مشاهده نت پیانو بین ما هرچی بوده تموم شده از گوگوش اینجا کلیک کنید
♫♫♫
متن آهنگ بین ما هر چی بوده تموم شده از گوگوش
گلي كه دست تو چيده پيش رومه هنوزم بادبادكامون لبِ بومه صداي پات مياد از اون سرِ دالون ميگي خوبي چي چيه، وفا كدومه؟ بين ما هر چي بوده، تموم شده عشقِ اين دوره چه بي دووم شده
دستِ سردت ميگه اون روزها گذشته ديگه عشق و عاشقي از ما گذشته ميگم آروم بشه دل، تنها بمونه ميدونم دورهء اين حرفا گذشته بينِ ما هرچي بوده تموم شده عشقِ اين دوره چه بي دووم شده
دلم اندازهء اين ابرا گرفته عشقِ تو خنده از اين لبها گرفته چي بگم، هر چي بگم فايده نداره غمِ عالم توي قلبم جا گرفته بين ما هر چي بوده تموم شده عشقِ اين دوره چه بي دووم شده
كسي كه زندگشو باخته تو نيستي اون كه با رنگ و ريا ساخته تو نيستي اون منم، تنهاترين تنهاي دنيا اون كه خوب و بد نشناخته تو نيستي بين ما هر چي بوده تموم شده عشقِ اين دوره چه بي دووم شده
♫♫♫
نت سنتور بین ما هرچی بوده تموم شده از گوگوش
کلمات کلیدی : نت دونی , نت سنتور , نت متوسط سنتور , نت سنتور اسفندیار منفردزاده , notdoni , نت های سنتور اسفندیار منفردزاده , نت های سنتور , سنتور , اسفندیار منفردزاده , نت اسفندیار منفردزاده , نت های اسفندیار منفردزاده , نت های گروه نت دونی , نت های متوسط سنتور , نت سنتور متوسط
0 notes
humansofnewyork · 1 year ago
Photo
Tumblr media
(27/54) “One morning I was called into the Speaker’s office along with another colleague. We were told that he’d received a call from the king’s office, and the king needed our two votes on an upcoming issue. My colleague was silent. But I replied: ‘I cannot do it. If I was a soldier of the king, I would crawl across the floor at his command. But I am a representative of the people. And I answer only to them.’ When I looked over, my colleague had tears in his eyes. Nobody disobeyed a direct request from the king. But Iran was a constitutional monarchy. We had a constitution. That was supposed to mean something. It had to mean something, or we were left with nothing but a king. I knew I wasn’t helping my career. The parliament was a corrupted system, and the only way to advance was to support the king. But I wasn’t there to be part of the system. I was there to scream 𝘈𝘻𝘢𝘥𝘪. Freedom. One afternoon the Speaker told me that the king would be making a trip to Nahavand, and I should be there to greet him at the airport. I searched Shahnameh for the perfect quote to welcome him. I chose from one of my favorite stories: the story of Rostam and Esfandiyar. In this story Rostam is a much older man. He’s served many kings. But the current king has turned oppressive, and Rostam refuses to obey his commands. The king sends his son Esfandiyar to arrest Rostam. Esfandiyar promises Rostam that the king only wishes to set an example. He says: ‘Please, just let me bind your hands.’ He promises that he’ll immediately be released. He promises Rostam all the riches of the kingdom, if only he’ll allow his hands to be bound. Esfandiyar is protected by a divine blessing. He has never been beaten in battle. And Rostam knows that if they fight, he will almost certainly die. But still, he will not allow his hands to be bound. He’d never give up his 𝘢𝘻𝘢𝘥𝘪. Here Ferdowsi shows his genius. The dialogue is rich. The men dine together. They share wine. They flatter each other. Each man does everything to persuade the other to change his mind. But their fate was already written. They would battle to the death. Because one could not disobey his king. And the other could not disobey his code.” 
بامدادی همراه یکی از همکاران به دفتر رئیس مجلس فراخوانده شدیم. گفت که از دفتر شاه پیامی رسیده که می‌خواهد ما در رأی‌گیری پیش‌ رو رأی موافق بدهیم.گفتم: «اگر من سرباز شاه می‌بودم، سینه‌خیز از این سو به آن سو می‌رفتم و فرمانش را می‌‌‌پذیرفتم ولی من نماینده‌ی مردمم.» اشک در چشمان همکارم بود. رئیس برآشفته گفت: “یکبار بر سر بحرین دوستان شما مرا بدبخت کردند و امروز شما.” سرپیچی از درخواست شاه کم‌سابقه بود. قانون اساسی ایران سلطنت مشروطه بود و این باید گویای واقعیتی باشد. هنگامی که سیاست‌های شاه به سود ایران باشد، نخستین کسی هستم که از آنها پشتیبانی کنم ولی کشور نمی‌تواند بر پایه‌ی یک اندیشه اداره شود. اگر آن اندیشه خردمندانه هم باشد. هر چیز می‌باید با اندیشه‌های گوناگون بررسی شود. بسیاری شنیده شوند تا مردمان دریابند که شهریاران میهنند. پیام رئیس مجلس خبر از آمدن شاه به نهاوند می‌داد و می‌خواست اگر بتوانم آنجا باشم. خبر خوبی بود. نهاوند نیازمندی‌هایی داشت. می‌شد آنها را در میان گذاشت. شاهنامه را زیر و رو کردم تا بهترین پیام خوش‌آمد‌‌گویی را بیابم. پیامم را در یکی از داستان‌های دلپسندم یافتم، داستان رستم و اسفندیار. در این داستان رستم مردی‌ست سالخورده. شاهان بسیاری را یاری کرده است. ولی آنگاه که پادشاه زمانه ستمگر ‌شود، از فرمانبرداری او سر می‌پیچد. گشتاسب پسرش اسفندیار را می‌فرستد تا دست رستم را ببندد و نزد او‌ ببرد. اسفندیار خواهان جنگ نیست. اسفندیار به رستم چنین خوش‌آمد می‌گوید: که یزدان سپاس ای جهان پهلوان / که دیدم ترا شاد و روشن روان / سزاوار باشد ستودن ترا / یلان جهان خاک بودن ترا / خنک آنکه او را بود چون تو پشت / بیاساید از روزگار درشت. اسفندیار رویین‌تن است و هرگز تا آن روز شکست نخورده است. رستم می‌داند که در صورت نبرد، کشته خواهد شد ولی نمی‌پذیرد دستانش بسته شوند زیرا هرگز از آزادی خود نمی‌گذرد. در اینجا نبوغ فردوسی هویداست. گفت‌وگوی این دو بسیار پر بار است. به ستایش یکدیگر می‌پردازند. رستم اینچنین به ستایش اسفندیار می‌پردازد: خنک شاه کو چون تو‌ دارد پسر / به بالا و فرت بنازد پدر / همه ساله بخت تو پیروز باد / شبان سیه بر تو ‌نوروز باد / دو ‌گردن‌فرازیم پیر و جوان / خردمند و بیدار، دو پهلوان. آنها به هر تلاشی دست می یازند تا رای دیگری را برگردانند ولی سرنوشت آنها نوشته شده است. وارد نبردی مرگبار خواهند شد زیرا یکی از پادشاهی خود نمی گذرد و دیگری از آرمانش
211 notes · View notes
bookholichany · 1 year ago
Text
Finally reached One of my most favourite tales from Shahnameh; Rostam and Esfandiar (رستم و اسفندیار) .
Tumblr media
3 notes · View notes
persianarts · 8 months ago
Text
.
مشق از اثر استاد معین مصور
(بهرام گور/اسفندیار/رستم) در نبرد با اژدها، مکتب اصفهان دوره صفوی
گواش، آبرنگ، آب مرکب و مقوای رنگ شده
#persian_painting #miniature #miniature_painting #persian_miniature
instagram
1 note · View note
efshagarrasusblog · 9 months ago
Text
‼️اسفندیار محمدی پیشکلیجانی #لنگرود #لاهیجان
‼️اسفندیار محمدی پیشکلیجانی #لنگرود #لاهیجانمخبر بسیجیاین مزدور ولایت معاش و بسیجی که با اطلاعات سپاه و نیروی انتظامی ارتباط دارد اقدام به شناسایی جوانان مخالف و معترض و معرفی آنان به سپاه و نیروی انتظامی در لنگرود میکند. هرگونه اطلاعات و مشخصات ازاین مزدور را در اختیار راسویاب قرار دهید . 🔸هشدار به تمامی مزدوران و سرکوبگران در نظام جمهوری اسلامی، براندازی این نظام در تمامیت آن، در چشم انداز…
Tumblr media
View On WordPress
0 notes
mardmeehanabadi · 2 years ago
Text
یه بلایی سر اسفندیار و مهدی جونتون بیارم که نفهمین از کجا اومد
0 notes
speed-metal-punk · 2 years ago
Text
Esfandiyar / اسفندیار from اکوان (Akvan)
0 notes
amir1428 · 2 years ago
Photo
Tumblr media
ششم فروردین زایش #زرتشت پیامبر * به گواه تاریخ ، زرتشت ومراحل اولیه آئین این پیامبر ایرانی درهاله ای ازغبار زمان فرورفته وبیشتر برمبنای حدس وگمان استوار است تا تاریخ ، این پیامبر اولین کسی بودکه آئین یکتا پرستی رادر ایران به وجودآورد و در دوره پیش از تاریخ ثبت شده که مااطلاع چندانی ازاو نداریم پژوهندگان وجود زرتشت را درسده هیجده تا ششم قبل ازمیلاد در منطقه ای درشمال غرب (احتملا در اطراف دریاچه چی چست ارومیه فعلی وجمعی دیگر درباختر ، بلخ ) ذکرکرده اند که البته دلیلی برای اثبات این موضوع وجود ندارد چون درجاهای دیگری از او اسم برده شده ، او از جوانی متوجه ناهنجاری هایی دینی حاکم برجامعه میشود که شادخواری وباده گستری وکشتار گاو جهت قربانی وغیب گویی ساحران وکاهنان(میترائیسم) که جامعه آنروز رابه تباهی کشیده آشنا میشود ۲۰سال بیشترنداشت که ترک کاشانه وبه موعظه درجامعه پرداخت ده سال بعد ازطرف اهورامزدا به پیامبری برگزیده شدزحمت هاکشید تا به دربار گشتاسب درخاورایران راه یافت و توانست پشتوانه قدرتمندی پیدانماید، بدینسان دین زرتشت بریهندشت ایران ��ستیلا یافت : زندگی اوآمیخته باافسانه وملحقات دلپذیری آراسته گردید : پدراو پورشسپ ومادرش دغدو وهمسرش هووی نام داشتند به گفته اغلب پژوهشگران گفته ها وآموزه های دینی اوبه نام (گات ها ) متعلق به اوست . در دوره ساسانیان کتاب اوستا جمع آوری و آمیزه های دینی زرتشت دچار بازنگری شد . میتوان گفت زرتشت اولین کسی است که یکتا پرستی رادر جهان معرفی کرد ودربرابر اهورامزدا اهریمن را نمادکفر وتباهی وفساد دانست اساس دین او برمبنای تفکر شرقی ایرانی استوار گردیده وسه اصل گفتارنیک ، پندارنیک وکردارنیک زیر بنای کلی دین او محسوب میشود داستان مرگ اورااینطورنوشته انددرهنگامی که دربلخ زندگی میکرد به دلیل خارج شدن گشتاسب وپسرش اسفندیار ازبلخ (ارجاسب) فرمانروای تورانی که دشمن ایرانیان است از فرصت استفاده نموده به بلخ حمله میکندباهمه دلاوری وازجان گذشتگی ایرانیان شهرسقوط میکند زرتشت که به همراه عده ای ازپیروانش در آتشکده بلخ مشغول عبادت بوددرسن۷۷سالگی بقتل میرسد زردشتیان آنروز را خورایزد نام نهادند.* ماخذ* تاریخ ادبیات ایران :پان ریپکاص۱۱تا۱۴* تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام : دکتراحمدتفضلی :قسمت ادبیات اوستایی * بانو دکتر ژاله اموزگار* مقدمه ای بردین ایران باستان، ویلیام و،مالاندرا* زرتشت پیامبر سرزمین جاویدزهرا رهبرنیا* (at Yazd, Iran) https://www.instagram.com/p/CqQ-TltsyqV/?igshid=NGJjMDIxMWI=
0 notes
notdoni · 3 months ago
Text
نت سنتور بهاران خجسته باد
نت سنتور بهاران خجسته باد
نت دونی , نت سنتور , نت متوسط سنتور , نت سنتور اسفندیار منفردزاده , notdoni , نت های سنتور اسفندیار منفردزاده , نت های سنتور , سنتور , اسفندیار منفردزاده , نت اسفندیار منفردزاده , نت های اسفندیار منفردزاده , نت های گروه نت دونی , نت های متوسط سنتور , نت سنتور متوسط
پیش نمایش نت سنتور بهاران خجسته باد
Tumblr media
نت سنتور بهاران خجسته باد
دانلود نت سنتور بهاران خجسته باد
خرید نت سنتور بهاران خجسته باد
جهت خرید نت سنتور بهاران خجسته باد روی لینک زیر کلیک کنید
نت سنتور بهاران خجسته باد
نت سنتور بهاران خجسته باد
تنظیم نت سنتور » گروه نت دونی
این نت جهت اجرا با سنتور نت نویسی شده است جهت مشاهده نت پیانو بهاران خجسته باد به این لینک مراجعه کنید 
        هوا دل‌پذیر شد، گل از خاک بردمید         پرستو به بازگشت زد نغمهٔ امید         به جوش آمده‌ست خون، درون رگ گیاه         بهار خجسته فال، خرامان رسد ز راه         بهار خجسته فال، خرامان رسد ز راه
        به خویشان، به دوستان، به یاران آشنا         به مردان تیزخشم که پیکار می‌کنند         به آنان که با قلم، تباهی دهر را         به چشم جهانیان پدیدار می‌کنند         بهاران خجسته باد، بهاران خجسته باد
        و این بند بندگی، و این بار فقر و ��هل         به سرتاسر جهان، به هر صورتی که هست         نگون و گسسته باد، نگون و گسسته باد
        به خویشان، به دوستان، به یاران آشنا         به مردان تیزخشم که پیکار می‌کنند         به آنان که با قلم، تباهی دهر را         به چشم جهانیان، پدیدار می‌کنند         بهاران خجسته باد، بهاران خجسته باد
نت سنتور بهاران خجسته باد
نت سنتور هوا دلپزیر شد
کلمات کلیدی : نت دونی , نت سنتور , نت متوسط سنتور , نت سنتور اسفندیار منفردزاده , notdoni , نت های سنتور اسفندیار منفردزاده , نت های سنتور , سنتور , اسفندیار منفردزاده , نت اسفندیار منفردزاده , نت های اسفندیار منفردزاده , نت های گروه نت دونی , نت های متوسط سنتور , نت سنتور متوسط
0 notes
humansofnewyork · 1 year ago
Photo
Tumblr media
(28/54) “The king loved Iran. And I believed him when he claimed that it was his dream to have a more open society one day. With a truly free press. And truly free elections. But he didn’t think Iran was ready. It was fear. So many foreign powers were trying to control Iran. The country was full of spies. He’d already survived two assassination attempts, and he saw enemies everywhere. I never viewed myself as an enemy of the king. There was only one thing I wanted. It was the same thing I’d wanted since I was a little boy, when I saw him for the first time. When I touched his coat. I wanted him to be a good king. I wanted him to respect the constitution. I wanted him to involve the people, and hear our voice. On the day of his visit I was excited to welcome him to Nahavand. I wanted to show him that we were trusting the people to make their own choices, their own decisions. I arrived early to the airport. The king’s handlers explained how the welcoming ceremony would proceed. I was to stand on the tarmac about fifty meters from where the king’s helicopter was supposed to land. He would speak to me first. And then he would go on to speak to a crowd of dignitaries gathered behind me. I walked out to my assigned spot. I was out there all alone, with a crowd of fifty people watching. I had my quote from Shahnameh ready. It’s from the moment that Rostam welcomes Prince Esfandiyar. He says: ‘𝘉𝘭𝘦𝘴𝘴𝘦𝘥 𝘪𝘴 𝘺𝘰𝘶𝘳 𝘵𝘩𝘳𝘰𝘯𝘦. 𝘈𝘯𝘥 𝘣𝘭𝘦𝘴𝘴𝘦𝘥 𝘢𝘳𝘦 𝘵𝘩𝘦 𝘱𝘦𝘰𝘱𝘭𝘦 𝘰𝘧 𝘐𝘳𝘢𝘯, 𝘧𝘰𝘳 𝘵𝘩𝘦𝘺 𝘢𝘳𝘦 𝘵𝘩𝘦 𝘨𝘶𝘢𝘳𝘥𝘪𝘢𝘯𝘴 𝘰𝘧 𝘪𝘵𝘴 𝘧𝘶𝘵𝘶𝘳𝘦.’ When the helicopter landed, the king stepped out. He gave a quick salute to his military escort. And then he began to walk my way. I had my words ready, but I did not get to speak them. He did not stop. He did not slow down. He didn’t even look me in the eye.”
(۲۸) شاه عاشق ایران بود. می‌گفت می‌خواهد روزی جامعه‌ی ایران آزاد باشد با رسانه‌های آزاد. انتخاباتی به راستی آزاد و من او را باور داشتم. ولی بر آن بود که ایران هنوز آماده نیست. ترس بود. قدرت‌های خارجی بسیا��ی در تلاش برای کنترل ایران بودند. شاه تا آن زمان از دو سوءقصد جان به در برده بود. دشمن را همه جا می‌دید. من هرگز دشمن پادشاه نبودم. تنها یک چیز می‌خواستم. همان چیزی که در زمان کودکی، روزی که او را دیدم، آن روز که کت او را لمس کردم، می‌خواستم. می‌خواستم شاه خوبی باشد. می‌خواستم که به قانون اساسی احترام بگذارد، می‌خواستم که مردم را در کارها شریک کند و صدایمان را بشنود. مشتاقانه چشم به راه ورودش بودم. می‌خواستم به او نشان دهم که می‌توان مردم را مشارکت داد و به تصمیم‌گیری‌های‌شان اعتماد کرد. در روز بازدید او از نهاوند به محل فرود هلیکوپترش رفتم. مدیران تشریفات شاه مرا به فاصله‌ی پنجاه متر از جایی که قرار بود هلیکوپتر فرود آید، راهنمایی کردند. به من گفتند که شاه نخست با من گفت‌وگو می‌کند، سپس به ملاقات با دیگر سرکردگان و نمایندگان گروه‌های مختلف و بانوان شهر خواهد رفت. من به جایگاه تعیین شده‌ام رفتم و ایستادم، تک و‌تنها، جدا از پنجاه تن افرادی که برای پیشواز شاه آمده بودند. بیتی از شاهنامه را آماده کرده بودم که خوش‌آمد رستم به اسفندیار است: خنک شهر ایران که تخت تو را / پرستند و بیدار بخت تو را. هنگامی که هلیکوپتر بر زمین نشست، شاه پیاده شد. گزارش نظامی را شنید. سپس به سوی من راه افتاد. سخنانم را آماده کرده بودم ولی فرصتی نیافتم که بیان‌شان کنم. او توقف نکرد. آهنگش را آهسته نکرد. حتا نگاهی هم نینداخت.
141 notes · View notes
patogheketabsem · 4 years ago
Photo
Tumblr media
🐎 ‌#12_قصه_تصویری_از_شاهنامه ‌👤به روايت: #حسين_فتاحی ‌📌ناشر #قدیانی ‌🌱كتاب_های_بنفشه ‌ ‌🙋‍♀️🙋‍♂️مناسب گروه سنی ب و ج ‌ ‌📚#معرفی_کتاب : ‌در اين مجموعه ، 12 داستان از جذاب‌ترين و شناخته‌شده‌ترين قصه‌هاي شاهنامه آمده است. نثر كتاب ساده و امروزي است و در تمام قسمت‌ها، تصاوير زيبا و مرتبط با متن وجود دارد. ‌ ‌📕۱۲ قصه ای که در این مجموعه موجودند : ‌ ضحاك و كاوه آهنگر - زال و سيمرغ - زال و رودابه -اكوان ديو - رستم و اسفنديار - رستم و سهراب - سياوش -گردآفريد - رستم و ديو سپيد رستم و كوه سپند - كيخسرو - سوگ سياوش ‌ ‌📎اين مجموعه به صورت 12 جلد جداگانه نيز منتشر شده است. ‌ #ادبیات_کهن #شاهنامه #فردوسی #شاهنامه_برای_کودکان #ضحاک #کاوه_آهنگر #زال_و_سیمرغ #زال #سیمرغ #رودابه #اکوان_دیو #رستم #اسفندیار #رستم_و_اسفندیار #سهراب #رستم_و_سهراب #سیاوش #گردآفرید #دیو_سپید #کوه_سپند #کیخسرو #سوگ_سیاوش #پاتوق_کتاب_سمنان #فروشگاه_کتاب_اشراق ‌#ferdowsi #shahnameh https://www.instagram.com/p/CCfq4SvHS9M/?igshid=pws0stvv5oax
0 notes
efshagarrasusblog · 10 months ago
Text
‼️#کلیپ مزدوران #استان لرستان #دورود شماره ۲ (قیام آبان ۹۸)
‼️#کلیپ مزدوران #استان لرستان #دورود شماره ۲ (قیام آبان ۹۸)۱.محمد پاپی۲. امین پاشایی۳. بهادر پیامنی۴. حسن پیامنی۵. مراد خورشیدوند۶. اسفندیار خدایی۷. حجت الله خادم فرد۸. بیژن سوری۹. مهدی سرلک۱۰. مجیدسروندی۱۱. محسن سالاروند۱۲. خسرو سالاروند۱۳. غلامرضا سالاروند۱۴. عباس سالاروند۱۵. حجت سالاروند۱۶. جمشید سیاه منصور۱۷. احمد گودرزیان۱۸. مرتضی عسگری۱۹. علی عبدالوند۲۰. نعمت الله رحمتی۲۱. محمدرحمتی مقدم۲۲.…
View On WordPress
0 notes
bornlady · 10 months ago
Text
آرایشگاه زنانه نزدیک پارک ساعی : و شنیده ام که می گویند مرد شجاع باید کوتاه ترین راه را انتخاب کند. بنابراین، ما از طریق هفت خان می رویم.» اسفندیار شجاع چنین گفت و با برگزیدن سپاهی متشکل از دوازده هزار سوار برگزیده همراه با گنجینه فراوان، اینک به راه پرخطر رهسپار شد. اینک روز اول بدون خطر گذشت و تقریباً اسفندیار فکر کرد که راهنمایش او را در مورد خطرات راه فریب داده است. رنگ مو : اما چون غروب شد، دیدی که گروه به جنگل و نهر زمزمه ای رسیدند، که ناگهان دو گرگ عظیم الجثه ظاهر شدند و لژیون های اسفندیار را مورد حمله قرار دادند. اما به زودی آنها را زمین گیر کردند، زیرا با دیدن پیشروی آنها، کل میزبان تیرهایی از کمانشان بر آنها ریخت. و در حالی که اسفندیار به یکی از آنها حمله کرد. آرایشگاه زنانه نزدیک پارک ساعی آرایشگاه زنانه نزدیک پارک ساعی : باشوتان برادرش بر دیگری افتاد، به طوری که با تیرها و حمله شدید قهرمانان، در چند ثانیه دو هیولای بزرگ بی جان در خاک فرو رفتند. بنابراین، مرحله اول سفر با موفقیت پشت سر گذاشت، اسفندیار با آرامش وارد مرحله دوم شد. اما دوباره طرف در تمام طول روز با آرامش سفر کرد، پیشرفت آنها تا نزدیک غروب بی چون و چرا باقی ماند. لینک مفید : سالن آرایشگاه زنانه زمانی که یک شیر و یک شیر زن جسورانه، خرخر و خشمگین به جلو رفتند. حالا باشوتان می‌توانست کار را تقسیم کند، حتی مانند گرگ‌ها، اما اسفندیار، با دیدن وحشی بودن جانوران، ترجیح داد به تنهایی به آنها حمله کند. پس مردی که مردد نبود، ابتدا در برابر شیر به میدان رفت و چنان مراقب و زبردست بود که با یک ضربه محکم به زندگی خود پایان داد. آرایشگاه زنانه نزدیک پارک ساعی : و این کار را انجام داد، اینک به شیر زن نزدیک شد که به خاطر جفتش با خشم فراوان بر او هجوم آورد و تقریباً می گفتی ساعت اسفندیار فرا رسیده است. اما با وجود فشار شدید، قهرمان خونسردی خود را از دست نداد، خود را در برابر جانور خشمگین نگه داشت تا زمانی که دریچه ای به ��و داده شد، زمانی که به سرعت شمشیر خود را در دست گرفت، در یک لحظه سر شیر زن بزرگ مانند آن دشت را محاصره کرد. یک توپ از راکت شلیک شد و زندگی شکار او حتی مانند زندگی همسرش به پایان رسید. اما افسوس! اگرچه دو مرحله هفت‌خان بزرگ با موفقیت پشت سر گذاشته شد، کاروگسار به اسفندیار اطلاع داد که فردای آن روز با اژدهای هیولایی روبرو خواهد شد که غرش او کوه‌ها را به لرزه درآورده و آرواره‌های شنیعش کف سمی بیرون می‌زند. آرایشگاه زنانه نزدیک پارک ساعی : بنابراین، به این ترتیب هشدار داده شد، پس از اندکی تفکر، اسفندیار دستور داد تا یک دستگاه کنجکاو روی چرخ بسازند. اکنون اختراع قهرمان چیزی شبیه کالسکه بود که مقدار زیادی ابزار نوک تیز مانند تیغ به آن بسته شده بود. و به این ماشین مرگ، اسب‌ها را بسته بودند تا آن را در جاده بکشند. پس فردای آن روز گروه گروه دوباره به راه افتادند و پس از طی مسافتی ناگهان کاروگسار فریاد زد: "مطمئناً بوی تعفن اژدها را حس می کنم، زیرا هیچ چیز دیگری نمی تواند اینقدر هوا را آلوده کند!" با شنیدن این حرف، اسفندیار با عجله از شارژر خود پیاده شد. آرایشگاه زنانه نزدیک پارک ساعی : به داخل دستگاه جدید رفت و با بستن سریع درها، روی صندلی نشست و رفت. اما افسوس! وقتی باشوتان و همه جنگجویان قصد قهرمان را دیدند، شروع به زاری و گریه کردند و از او التماس کردند که از دستگاه بیرون بیاید و به مرگ حتمی عجله نکند. اما اسفندیار آنها را به شادی دعوت کرد و در حالی که افسار را به دست گرفت، با سرعت زیاد به جلو راند تا در مجاورت جانور هولناک آمد. بعد افسوس! «اژدها از دور شنید غرش واین و بو کشیدن هر نسیمی که بهم می زد در سراسر دشت همسایه، چیزی را در قدرت او بو کنید، رایحه ای خوشایند برای او؛ زیرا او مشتاق بلعیدن بود خون یا اندام داغ و متعفن. و تاریکی اکنون در اطراف گسترده شده است، هیچ مسیری قابل ردیابی نیست. آرایشگاه زنانه نزدیک پارک ساعی : اسب های آتشین غوطه ور می شوند و بسته می شوند در میان زباله های ناگوار و حالا اژدها خیلی امتداد دارد گلوی غار او، و به زودی لیس در اسب و ماشین، و سعی می کند آنها را ببلعد. اما شمشیر و نیزه، تیز و تیز، زخم عمیق هر فک سینه دار. میدوی ماشین بزرگ باقی می ماند، و هیولا را خفه می کند. در عذاب نفس می کشد، وحشتناک تشنج خونش را می سوزاند. و در حال مبارزه، آماده انقضا، سیل سمی را بیرون می زند! و سپس غم و اسب را رها می کند، و شمشیرها و نیزه ها روشن. سپس، همانطور که اژدهای مخوف خونریزی می کند، شوالیه جنگجو شروع می کند، و از محل کمین او می پرد، و تی��ه اش را تکان می دهد، سلاحی که در مغزش فرو می برد، و سر هیولا را می شکافد. آرایشگاه زنانه نزدیک پارک
ساعی : اما زهر کثیفی که از آنجا منتشر می شود، آیا بسیار قدرتمند یافت می شود، اسفندیار محروم از حس به شدت به زمین می افتد!» با این حال، اسفندیار با وجود این که بوی تعفن هولناکی را فراگرفته بود، به زودی از کاروگسار درباره ماجراجویی بعدی خود سوال کرد و مطلع شد که فردای آن روز از او برای مبارزه با قدرت های سحر و جادو فراخوانده خواهد شد. نه برعکس، او با اعتماد به نفس بالا به مرحله چهارم هفت خان رفت و خود را تحت حمایت خداوند متعال احساس کرد. و ببین! در این روز محاکمه او خیلی به تأخیر نیفتاد، زیرا در صبح زود، هنگامی که مهمانی در یک چمنزار دلپذیر تازه می شد، یک جادوگر زیبا ظاهر شد که خود را به عنوان دختر پادشاهی نشان می داد که به خاطر یک غول شنیع او را دزدیده بود. آرایشگاه زنانه نزدیک پارک ساعی : در ناراحتی شدیدی قرار دارد. از خانه اش و اکنون او را در اسارت نگه داشته است. اکنون اسفندیار تظاهر به همدردی کرد، اما وقتی شریر نزدیک شد، پیش از آن که بتواند طلسم های خود را درباره او ببافد، قهرمان طناب خود را پرتاب کرد و به سرعت او را در شبکه های آن گرفتار کرد. به او اجازه داده نشد که فرار کند. گرچه در انتهای خود مرد زیبا متوالی شکل گربه، گرگ و پیرمردی ضعیف را به خود گرفت، زیرا که از تلاش های او برای فریب دادن او ناراحت بود، قهرمان به زودی به او پایان داد.
0 notes
45newshd · 5 years ago
Photo
Tumblr media
پختونوں کے گھر پہلے دہشتگردی کے نام پر برباد کردیے گئے اور پھر فوجی آپریشنز میں پختونوں کے گھر بار اُجاڑ دیے گئے،دہشت گرد پھر متحرک ہو رہے ہیں، اسفندیار ولی کا دھماکہ خیز دعویٰ پشاور(آن لائن)عوامی نیشنل پارٹی کے مرکزی صدر اسفندیار ولی خان نے کہا ہے کہ صوبہ بھر میں دہشتگرد ایک بار پھر متحرک ہورہے ہیں،دیر میں طالبان کی ریلی حیران کن اور خوفناک ہے��پختونوں کے گھر پہلے دہشتگردی کے نام پر برباد کردیے گئے اور پھر فوجی آپریشنز میں پختونوں کے گھر بار اُجاڑ دیے گئے،لیکن پھر بھی پچا س لاکھ گھروں کے منصوبے کا آغاز شیخوپورہ اور پنجاب کے دیگر علاقوں سے ہورہا ہے۔
0 notes
nimroozmag-blog · 6 years ago
Photo
Tumblr media
. ✅ ۲۵ اردیبهشت، روز بزرگداشت #فردوسی عزیز . 🔻طرح: محمدعلی خوشکام منتشر شده از #ماهنامه_طنز_نیمروز . . . #روز_بزرگداشت_فردوسی #روز_فردوسی #ادبیات #ادبیات_فارسی #بسی_رنج_بردم #سال_سی #بسی_رنج_بردم_در_این_سال_سی #در_این_سال_سی #شاهنامه #شاهنامه_فردوسی #رستم #اسفندیار #سهراب #نوشدارو #تهمینه #زال #رودابه #زبان_فارسی #persian #farsi #فارسی #حکیم_ابوالقاسم_فردوسی #ابوالقاسم_فردوسی #عجم_زنده_کردم_بدین_پارسی #عجم #ایران #ادبیات_کهن #شعر_فارسی https://www.instagram.com/p/BxfFOF_ALRV/?utm_source=ig_tumblr_share&igshid=g5iugry7fdnb
0 notes
amir1428 · 2 years ago
Photo
Tumblr media
ششم فروردین زایش #زرتشت پیامبر * به گواه تاریخ ، زرتشت ومراحل اولیه آئین این پیامبر ایرانی درهاله ای ازغبار زمان فرورفته وبیشتر برمبنای حدس وگمان استوار است تا تاریخ ، این پیامبر اولین کسی بودکه آئین یکتا پرستی رادر ایران به وجودآورد و در دوره پیش از تاریخ ثبت شده که مااطلاع چندانی ازاو نداریم پژوهندگان وجود زرتشت را درسده هیجده تا ششم قبل ازمیلاد در منطقه ای درشمال غرب (احتملا در اطراف دریاچه چی چست ارومیه فعلی وجمعی دیگر درباختر ، بلخ ) ذکرکرده اند که البته دلیلی برای اثبات این موضوع وجود ندارد چون درجاهای دیگری از او اسم برده شده ، او از جوانی متوجه ناهنجاری هایی دینی حاکم برجامعه میشود که شادخواری وباده گستری وکشتار گاو جهت قربانی وغیب گویی ساحران وکاهنان(میترائیسم) که جامعه آنروز رابه تباهی کشیده آشنا میشود ۲۰سال بیشترنداشت که ترک کاشانه وبه موعظه درجامعه پرداخت ده سال بعد ازطرف اهورامزدا به پیامبری برگزیده شدزحمت هاکشید تا به دربار گشتاسب درخاورایران راه یافت و توانست پشتوانه قدرتمندی پیدانماید، بدینسان دین زرتشت بریهندشت ایران استیلا یافت : زندگی اوآمیخته باافسانه وملحقات دلپذیری آراسته گردید : پدراو پورشسپ ومادرش دغدو وهمسرش هووی نام داشتند به گفته اغلب پژوهشگران گفته ها وآموزه های دینی اوبه نام (گات ها ) متعلق به اوست . در دوره ساسانیان کتاب اوستا جمع آوری و آمیزه های دینی زرتشت دچار بازنگری شد . میتوان گفت زرتشت اولین کسی است که یکتا پرستی رادر جهان معرفی کرد ودربرابر اهورامزدا اهریمن را نمادکفر وتباهی وفساد دانست اساس دین او برمبنای تفکر شرقی ایرانی استوار گردیده وسه اصل گفتارنیک ، پندارنیک وکردارنیک زیر بنای کلی دین او محسوب میشود داستان مرگ اورااینطورنوشته انددرهنگامی که دربلخ زندگی میکرد به دلیل خارج شدن گشتاسب وپسرش اسفندیار ازبلخ (ارجاسب) فرمانروای تورانی که دشمن ایرانیان است از فرصت استفاده نموده به بلخ حمله میکندباهمه دلاوری وازجان گذشتگی ایرانیان شهرسقوط میکند زرتشت که به همراه عده ای ازپیروانش در آتشکده بلخ مشغول عبادت بوددرسن۷۷سالگی بقتل میرسد زردشتیان آنروز را خورایزد نام نهادند.* ماخذ* تاریخ ادبیات ایران :پان ریپکاص۱۱تا۱۴* تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام : دکتراحمدتفضلی :قسمت ادبیات اوستایی * بانو دکتر ژاله اموزگار* مقدمه ای بردین ایران باستان، ویلیام و،مالاندرا* زرتشت پیامبر سرزمین جاویدزهرا رهبرنیا* (at Yazd, Iran) https://www.instagram.com/p/CqQ-MnjMb5c/?igshid=NGJjMDIxMWI=
0 notes