#سرنوشت
Explore tagged Tumblr posts
asharenabir · 2 years ago
Photo
Tumblr media
تو سرنوشتم بودی 🥺 آدمی رو دارید انگیزه زندگیتون باشه؟ . ﺗﻮ اﻧﺘﺨﺎب ﻣﻦ ﻧﺒﻮدی ﻋﺸﻖ من! ﺳﺮﻧﻮﺷﺘﻢ ﺑﻮدی ﺗﻨﻬﺎ اﻧﮕﻴﺰه ﻣﺎﻧﺪﻧﻢ در اﻳﻦ واﻧﻔﺴﺎی ﺷﻠﻮغ در اﻳﻦ زﻧﺪﮔﻲ ﺑﻲ اﻋﺘﺒﺎر … #ﻋﺒﺎﺱ_ﻣﻌﺮﻭﻓﯽ #اشعار_ناب #انتخاب #غم #شاه_بیت #تک_بیت #متن_خاص #غزل #دلبرانه #عشق #تو #متن_عاشقانه #خاص #خاص_پسند #تک_بیت #سرنوشت #دلتنگی #شعرنو #نیمایی #شعرفارسی #برای_تو♥️ https://www.instagram.com/p/Cozab-SKk4q/?igshid=NGJjMDIxMWI=
1 note · View note
makesite4seo · 2 years ago
Photo
Tumblr media
#زندگی #سرنوشت #دنیا #جملات_ناب #دیالوگ_ماندگار #دیدگاه #ایدئولوژی #اکسپلور #reels https://www.instagram.com/p/CmovvzSs_tr/?igshid=NGJjMDIxMWI=
0 notes
ashitakaxsan · 1 year ago
Text
Arash,you deserve So much:)
A Vital Servant in the Fate Grand Order series.Arash will give everything to help his Master and set human history on the proper path. Heroes exist to save Innocent people.
Tumblr media
A hero of ancient persian origin,who became mainstay in the mythology of persia,today's Iran.As a warrior for King Manuchehr, who is dubbed the final king of ancient West Asia, he ended the war between the Persians and Turks that lasted 60 years,with his Great Self Sacrifice. How's that?
At he end of a long war between two countries, the enemy army of Turan sieged King Manuchehr’s army and this leads to the kings of both countries deciding to sign a peace treaty and establish their national borders. That entailed making someone climb Mount Damavand and shoot an arrow to the East from there, and the place where this arrow fell would mark the location of the national border.The only volunteer at the time was the Persian army’s best archer, Arash. During the first month of the summer, on a sunny morning of Tirgan (Persian for “summer solstice”), Arash gathered all of his strength,he streched s his bow more than ever before and shot an arrow. Most legends say the arrow kept flying the entire morning and landed at noon on the coast of the Oxus River in central Asia, 2500 km away from the shooting point.That river remained as the two countries’ border line until the 10th Century, when the Mongol armies pushed the Persian territory to the south.
He achieved this Great feat,at the cost of his Life.
16 notes · View notes
mehrdadahvazi · 2 months ago
Text
Tumblr media
0 notes
humansofnewyork · 1 year ago
Photo
Tumblr media Tumblr media
(2/54) “I couldn’t find it anywhere. Even on the streets of Tehran, it was nowhere to be seen. The Iran I knew was gone. Everywhere I turned it was nothing but black: black cloaks, black shrouds. The universities were closed, the libraries were closed. Our poets, our singers, our authors, our teachers: one-by-one they were silenced. Until Iran only survived inside our homes. I never planned to leave. I didn’t even have a passport. Twenty years earlier I’d sworn an oath to The Siren: every choice I made, I’d make for Iran. But The Siren was dead. They shredded his heart with bullets. And there was only one choice left: leave and live, or stay and die. It was an eight-hour drive to the Turkish border. Mitra came with me. We rode in silence the entire way. I’ve always wondered how things would have turned out differently if we’d been more aligned. She wanted our lives to be a love story. A surreal romantic journey. She wanted a life of togetherness, surrounded by beauty. For me life was meant to be lived in the pursuit of ideals: truth, justice, freedom. Even if that meant the ultimate sacrifice. We kissed goodbye in the border town of Salmas. In the main square stood a statue of Iran’s greatest poet: Abolqasem Ferdowsi. On that day it was still standing. Soon the regime would tear it down. I spent the night in the house of a powerful family who was known to oppose the regime. Their servants stood around the house with machine guns on their shoulders. Six months later they’d all be dead. On my final morning in Iran I woke with the sun. I knelt on the floor and prayed. The final journey was made on foot. It was six miles to the border, the road climbed through the mountains. It was a closed border; so the road was empty. Every step felt like death. I’ve never cried so many tears. Ferdowsi once wrote: ‘A man cannot escape what is written.’ I’ve always hated that quote. I hate the idea of destiny. There is always a role for us to play. There is always a choice to be made. But on that day it felt like destiny, a river flowing in one direction. And I was a leaf, floating on top. Away from where I wanted to go.” 
آن را نمی‌یافتم. حتا در خیابان‌های تهران - در هیچ‌ جای دیگر هم نبود. ایرانی که من می‌شناختم، رفته بود. به هر سو نگاه می‌کردم تنها سیاهی بود: عباهای سیاه، چادرهای سیاه. دانشگاه‌ها را بسته بودند، کتابخانه‌ها بسته بودند. شاعران‌مان، هنرمندان‌مان، نویسندگانمان، آموزگاران‌مان - همه را یک به یک خاموش کرده بودند. ایران تنها درون خانه‌هامان زندگی می‌کرد. من هرگز قصد رفتن نداشتم. من حتا گذرنامه هم نداشتم. بیش از بیست سال پیش در نیروی آژیر سوگند یاد کرده بودم: همه‌ی اندیشه و توانم، برای ایران خواهد بود. ولی آژیر را کشته بودند. قلبی را که هر تپشش برای ایران بود با گلوله‌ سوراخ کرده بودند. و تنها یک گزینه مانده بود: رفتن و زنده ماندن، یا ماندن و مردن. تا مرز ترکیه نزدیک به هشت ساعت رانندگی بود. میترا با من همراه شد. سراسر راه را در خاموشی گذراندیم. همواره کنجکاو بوده‌ام که سرنوشت ما چگونه می‌شد اگر ما هم‌آهنگ‌تر می‌بودیم. او همواره می‌خواست که زندگی‌مان سفری رؤیایی و عاشقانه باشد. همراهی در زیبایی. ولی زندگی برای من مسئولیتی جدی بود. می‌بایستی آرمانخواهانه برای رسیدن به راستی، داد و آزادی زندگی کرد. در شهر سلماس با بوسه‌ای همدیگر را بدرود گفتیم. در میدان اصلی شهر تندیسی از بزرگترین شاعر ایران بر پا بود: ابوالقاسم فردوسی، پیر پردیسی من. آن روز تندیس هنوز برپا بود. دیری نپایید که رژیم آن را ویران کرد. شب را در خانه‌ی خانواده‌ای پرنفوذ که به مخالفت با رژیم شناخته می‌شد، سپری کردم. خدمتکاران آنها مسلسل بر دوش خانه را پاسبانی می‌کردند. شش ماه پس از آن دیدار بسیاری از آنها را نیز کشتند. ��ر واپسین بامدادم در ایران با سپیده‌دم بیدار شدم و نماز خواندم. واپسین بخش راه را پیاده رفتم. تا مرز دو فرسنگ راه بود. راه از میان کوهستان می‌گذشت. مرز بسته بود، گذرگاه هم تهی بود. هر گامی سخت بود و اشکم جاری. فردوسی چنین می‌گوید: بکوشیم و از کوشش ما چه سود / کز آغاز بود آن چه بایست بود. همواره از این گفته بیزار بوده‌ام. از مفهوم سرنوشت بیزارم. هرگز نپذیرفته‌ام که سرنوشت از پیش نوشته شده باشد. همیشه گزینش و انتخابی هست. ولی آن روز سرنوشت من چون رودخانه‌ای به یک سو روان بود. و من چون برگی شناور بر آب. دور از جایی که آهنگ رفتنم بود
336 notes · View notes
dg-ads-seo · 1 month ago
Text
به کمک سایت دیجی ادز ، هر ماه 50,000,000 هزار تومان سود کن   
در حال حاضر فقط و فقط مدیریت و تولید محتوای 3 تا پیج رو میتونیم قبول کنیم پس زود تر اقدام کنید که بتونید جزو اون دسته اون 3 تا پیج بشین
آیدی پیج اینستاگرام : dg_ads
09398870909 : شماره تماس پشتیبانی
لینک پست : https://www.instagram.com/reel/DBlET4ooymL/?igsh=ZHVoaW85c3F3b2Yx
مدیریت پیج اینستاگرام چیست؟
مدیریت پیج اینستاگرام در واقع به انجام صفر تا صد کلیه ی کارهای مربوط به صفحه ی مجازی در اینستاگرام گفته می شود؛ ارائه دهندگان اینچنین خدماتی معمولا در ازای دریافت هزینه و اشتراک تمام کارهای لازم برای رشد و ارتقای پیج را انجام میدهند؛ سرویس های متنوع این خدمات دارای ویژگی ها متفاوتی هستند و ممکن است تمام پیج را شامل شوند و یا فقط بخش هایی مثل ادمینی و تولید محتوا را شامل شوند.
خدمات مدیریت پیج دیجی ادز، بهترین سایت مدیریت پیج
مدیریت پیج چیزی است که آینده و سرنوشت پیج را تعیین میکند بنابراین نمیتوان آن را به هرکسی و هر سایتی سپرد چرا که وسواس و دقت عمل شما در هنگام انتخاب شرکت ارائه دهنده ی خدمات است که موفقیت شما را تضمین میکند بنابراین گفتنیست که وب سایت معتبر دیجی ادز با داشتن تیمی متخصص و متعهد، اتاق فکر ایده پردازی و طراحی و تولید، و البته ارائه ی خدمات باکیفیت، به صرفه و تحویل سریع یکی از بهترین شرکت های دیجیتال مارکتینگ در زمینه ی ارائه ی خدمات اینترنتی خصوصا ارتقای پیج های اینستاگرامیست.
ما در دیجی ادز برای تمام مشکلات پیج شما، راه حل داریم و با بررسی نقاط قوت و ضعف صفحه ی شما
3 notes · View notes
30ahchaleh · 2 months ago
Text
Tumblr media
Once Upon a Time
...in Hollywood
(2019)
Tumblr media
ـ🤗وُیییی یه فیلم خوب گردویییی🥰ـ
از پوست اول و دوم تا مغز و عصاره ش همه با کیفیت متناسب هر سلیقه ایییی
حالا هر سلیقه ای که نه ، ولی خب دیگه😋ـ
با این حال میخوام این نوشته رو تقدیم کنم به اونها که فندوق🌰 دوس دارن😜ـ
با مدرک سکانسی و استدلال گفتاری خواهم گفت که این فیلم گردویی ست 😅ـ
مثل همیشه هم شیوه ای از تحلیل را ارائه میدهم که فیلم را مال خودم بکنم اما اعتبارش مال کارگردان و نویسنده فیلم😜ـ
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
Tumblr media
deCODING
برای رمز گشایی فیلم ، قبل از دیدن
- اول
Charles Manson
خلاصه وار بیوگرافی "چارلز منسون" را در ویکی‌پدیا بخوانید
- دوم
Sharon Tate
خلاصه وار بیوگرافی "شارون تیت" را در ویکیپدیا بخوانید
- سوم
Once Upon a Time
. . . in Hollywood
را ببینید
و در آخر
ask yourself
از خود بپرسید
چرا کارگردان چنین پایانی رقم زد؟
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
⚠️Spoil
خطر اسپوپل ⚠️ وجود دارد
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
پوسته ی اول
میتوانید لذت ببرید از فضا سازی آن دهه آمریکا و روابط مردمش تا مسائل خوش تیپ ها و خوشکل های هالیوودی
همینطور یادی کنید از سکانس های معروف آن دوران و حال کنید از سگ حرف گوش کن و مرام و معرفت صاحبش و چند شمه ای از اکشن و دلهره و اینجور چیزها … ـ
پوسته ی دوم
Tumblr media
میتوانید چشمی تر کنید از این واقعیت که هرچیزی دوام و دورانی دارد
از نبوغ و جوانی و زیبایی چهره و اندام گرفته تا شغل و روابط دوستانه و عاشقانه
این افول ها مرگ های کوچک چاره ناپذیری هستند تمرینی ، قبل از آن مرگ اعظم
اگر فکر میکنید نمیتوانید سر قبر جسمتان اشک بریزید میتوانید سر گور این داشته هایتان در گذشته ، بغض کنید
اگر هم سن تان کم است
پانزده سال دیگر سرنوشت رام کننده‌ی اسب و اریک دالتون ها میشود آخر کار شما ، حتی اگر به تناسب شرایطمون واسه ی خودمون مثلا والت دیزنی باشیم یا بخوایم بشیم
اما غصه نخورید ، چرا ؟
چرا ، در مغز این فیلم نهفته است
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
مغز این فیلم
با یک نگاه سرسری به دنیای واقعی متوجه چهار حالت رویدادی میشویم که دو به دو در تقابل یکدیگرند
یک و دو _ زیبای ها و زشتی های دنیا
سه و چهار _ خوشی ها و نا۱خوشی های دنیا
هر کدام از این چهار حالت زیر مجموعه های خود را دارند ، از خـُرد تا کلان
.
خدایی و کارگردانی کردن
فکر کردن به باز طراحی دنیا با قوانینش از پایه و اساس اگر نگوییم غیر ممکن است حوصله سر بر است پس اکثر "رویا پردازان اندیشمند" به جای آن کار به اصلاح دنیا بنا به سلیقه شان دست به کار میشوند
اگر نویسنده و کارگردان این دنیا بودید چه اصلاحاتی انجام میدادید؟
همانطور که گفتم کارگردان چون قصد ساخت دنیای کاملا جدید را ندارد اصلاحات انجام میدهد آنهم فقط در قسمت زشتی های این دنیا
چرا که سه تای دیگر را لازمه ی یک فیلم جذاب میداند
پس
شر زشت خوی در دنیای کارگردان فقط در حد نطفه و نیت موفق است ، زشتی در مرحله تولد و عمل شکست میخورد
.
کشتن یک کودک ۸ماه در شکم یک مادر ۲۶ساله آنهم با ضربات متعدد چاقو بر پیکرش وقتی دارد التماس میکند لااقل کودکم را نکشید ، در دنیای واقعی جزو زشت ترین رخ داد هایی هست که بارها تکرار شده است
.
در دنیای آقای "کوئنتین تارانتینو" خانم "شارون تیت" نه تنها زنده میماند بلکه آب از آب در دلش تکان نمیخورد ، همینطور دوستان او و دیگر کشته شدگان به دست خانواده "چارلز منسون" از مرگ دلخراش نجات پیدا میکنند تازه در انتهای فیلم میبینیم درب کار جدیدی برای "ریک دالتون" در خانه ی "رومن پولانسکی" باز میشود
به قول سعدی
خدای ار به حکمت ببندد دری
گشاید به فضل و کرم دیگری
درون حکمت دنیای فیلم کارگردان ، زشتی جا ندارد
.
این است چرایی چنین پایانی برای فیلم
اما این همه ی یک فیلم گردویی نیست
به قول آقای "ووپی"
حرفم تموم نشده لطفا نتیجه گیری نکنید
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
عصاره ی مغز فیلم
در این فیلم بسیار بسیار بسیار زیر پوستی یک ایده قدیمی برای قابل قبول دانستن ذهن بشر برای وجود زشتی ها در این دنیایی که فرض میکنیم یا مطمعنیم کارگردانی دارد �� جذاب و حرفه‌ای دیده میشود
و آن این است
این دنیایی که ما واقعی میپنداریم در اصل یک ابر فیلم است که در آن بازیگران نقش منفی سعی در درست انجام دادن نقششان را دارند
البته این بدان معنا نیست که این ایده دستاویزی شود برای براعت مجرمین چراکه "نقش مثبت" ها هم اگر بخواهند نقش خود را درست انجام دهند باید در صدد مجازات مجرمین همت کنند اما با این تذکر که چه چیز در شأن‌ و منزلت یک نقش ِ مثبت هست که قرار است زیبایی خلق کند و نه باز زشتی
.
توجه کنید این فقط یک ایده قدیمی است نه حقیقت
به قول حافظ
تو پسِ پرده چه دانی که ، که خوب است و که زشت
.
این ایده ، ایده ی خدا دوستانی هست برای توجیه وجود آنچه زشت میدانند تا اینچنین وکیل مدافع خدا بشوند و با این برهان قصد تبرئه کارگردان را بکنند
انصافا برهان قوی هست که به ذهن مینشیند اما به دل نه مگر آنکه "مرگ اعظم" پایان کبوتر نباشد
یعنی این دنیا ابر سریال باشد نه ابر فیلم🤪ـ
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
ادیان ابراهیمی و برهان آنها برای وجود زشتی
امروزه دیگر ایده ی ادیان ابراهیمی(یهودی،مسیحی،اسلامی) با آن لغتنامه واژه هایشان برای ذهن های علم دیده نه تنها جذاب نیست بلکه قابل قبول هم نیست
مگر آنکه به معادل سازی اصطلاحاتشان با جهان بینی بشر قرن۲۰ی تلاش کنند
.
عرفانی ها از شرق تا غرب برای معادل سازی کارشان ساده تر است چراکه از ابتدا با ایهام و استعاره و در لفافه و اینجور تکنیک ها سخن میگفتند
.
ایده پردازان باستان با طرح آفرینش چند خدایی بجای زور زدن برای وکیل مدافع بودن ، بیشتر تعلیم سرباز بودن برای خدای خیر و زیبایی را در ذهن رشد میدادند
که امروزه فرقه های شیطان پرستی آبدیت انحرافی همین طرز فکرند که میپندارند خدای شر قوی تر است و در نهایت پیروز میدان پس بهتر است سرباز او باشند
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
قایقی (فیلمی) خواهم ساخت
جناب تارانتینو در مصاحبه هایش متذکر شده است که کشته کشتار در جامعه نتیجه فیلم های بکش بکش نیست اما رندانه در فیلمش میگوید که قطعه ای از آن میتواند باشد
Tumblr media
او به درستی در لابه‌لای فیلم ما را متوجه پیچیدگی به وجود آمدن زشتی میکند که گه گاه میتوان جلویش را گرفت حتی با خلق زشتی ایی دیگر
Tumblr media
اما این را راهکار ، با وجود ابر پیچیدگی دنیا نمیداند پس لاجرم به آن ایده قدیمی که گفتم احتیاج دارد تا لااقل تخم این موضوع را در ذهن بکارد که کینه ای روحی روانی از نقش منفی ها به دل نداشته باشیم و فقط نقش خود را خوب بازی کنید
چرا که بشر میتواند با اصلاح قوانین مبتنی با واقعیت اکنونش و نه توهم یا واقعیت های خیلی دورش ، جهانی بسازد که زشتی و زیبایی بنا به میزان پایبندی اش به آن قوانین متولد شوند
تدبیر و تقدیر
حال در کنار این تدبیر (قانون)، این ایده قدیمی میتواند معجون خوابی باشد برای استراحت لازم شبانه تا آسوده بخوابیم که یکی (کارگردان) بیدارست و با تقدیر(فیلمنامه) دارد هوای کار ما را
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
حال با توضیح سکانس ها در زیر گفته های بالا واضح تر میشود
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
اول
Tumblr media
همین سکانس کافیست تا اثبات شود که کارگردان برای ارائه مفهوم چه زیرک و خوش ذوق است همان رندی خودمان اگر من میگویم فیلم گردویست او لابد میگوید "یو آر" یست
.
پنج مترجم که برای این فیلم زیرنویس درست کرده بوده‌اند را خواندم هیچ کدام به این موضوع اشاره نکرده بودند
.
در زیرنویس میشود توضیح داد تا هم معنا رسانده شود هم خوش ذوقی در زبان های دیگر تا خواننده خودش به "مفهوم" برسد
اما در دوبله نه
آن موقع باید درست ترین مفهوم با کمی ذوق قاطی شود
برای این جمله به نظر من میشد اینطور گفت
چونکه ، یک روح اند در دو بدن
بهتر است واژه های "خب" و "به نوعی" فدای مفهوم بشوند که مدت زمان گفتن جمله هم درست از آب در بیاید
اما دوبله ای که شنیدم متاسفانه اینطور نبود
پس برای بهتر دیدن فیلم به گیرنده ذهن خود دست بزنید و نه تلوزیون خود چونکه "یوآر" یست
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
دوم
Tumblr media
یک "چیزی" ، یک "من دیگری" در وجود ماست که "سعی" میکند دوست ما باشه نه آنکه علامه ده هست اما سعی‌ش را میکند در شرایط سخت نجاتمان دهد
اگر چنین دوست‌ی در خود احساس میکنید هرگز رهایش نکنید به هیچ قیمتی چراکه در سکانس های دشوار بازی زندگی لازمش داریم
یکی از سخت ترین اجرا ها در صحنه زندگی مواجه با "پایان" در هر چیزیست با روحیه ریک دالتون‌ـی نمیتوان از پس این سکانس ها برآمد احتیاج به روحیه دوست خوب بدل کاری در درون است همچون کلیف بوث که تلاشش را میکند اما پس از جمع بندی جوانب "اگر" پایانی در کار بود "منصافه میدادند" و پذیرا میشود
.
این دوست جنگ دیده به آن پختگی رسیده است که برای پرهیز از درگیری و حتی کشتن تمام سعیش را میکند اما "اگر" نشد حتما چاره ای دیگر نبود
و چیزهای دیگر که بعدا در مورد این دوست خواهم گفت
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
سوم
دوش دیدم که ملایک دَرِ میخانه زدند
گِلِ آدم بِسِرشتَند و به پیمانه زدند
ـ . . . ـ
جنگِ هفتاد و دو ملّت همه را عُذر بِنِه
چون ندیدند حقیقت رَهِ افسانه زدند
واقعا کاش میشد فهمید پشت اون "در سبز" چه خبره
شک نداشته باشین که اگر کارگردان میخواست فقط هجو در هالیوود را نشان بدهد یک شعر بی سر و ته و خنده دار مسخر را جایگزین این شعر میکرد پس باز you are یک تیر و دو نشان زده است
روی پرده و ظاهر ، هجو
پشت صحنه و باطن ، جلب توجه بیننده به "پشت" آنچه هست میباشد
چراکه "حتما" خبری اون پشت‌مشتا هست
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
Tumblr media
حتی انتخاب اسم "دالتون" به قصد بار منفی آن انتخاب شده است اما تاثیرش را ندارد چون ذهن ما "اریک دالتون" را فرای اسم ظاهریش دارد نگاه میکند
اما نقش های منفی تاثیر دارند چون ذهن ما دوست دارد به آن نقش ؛ واقعی تر از نقش نگاه کند
پس
🙊 🙉 🙈
آنچه به مرور میخوانیم میشنویم میبینیم در ما ته نشین میشود آتش زدن را در فیلم یاد گرفته ایم اما در فرای فیلم هم استفاده میشود و اصلا میخواهیم استفاده کنیم ری‌اکشن فیلم های پلی‌بوی در همین است و رزمی در چیز دیگر و هر ژانری ری‌اکشن مخصوص خود را فرای فیلم تولید میکند
.
قبول ��ست که کارگردان به درستی در مصاحبه هایش خود را از عامل "اصلی" مثلا کشتار در مدارس آمریکا تبرئه میکند به خاطر قانون خرید و نگهداری اسحله در آمریکا اما چقدر "فرعی" را منصافه در ذهن باز میگذارد
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
چهارم
Tumblr media
وقتی دالتون آلمانی ها را آتش میزند چندان برای ما هیجان به ارمغال نمیآورد چون ذهن ما واضحِ واضح میداند یک فیلم داخل فیلم است اما در انتهای فیلم صحنه های اکشن را هیجانی تر دنبال میکنیم چون ذهن ما کمی واقعی تر صحنه را درک کرده ، در واقعیت دیگرمان مثلا زندگی عکس‌العمل‌مان فرق دارد البته بنا به ذهن هر کس
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
پنجم
ادامه در پست بعدی . . .
😅
.
.
.
4 notes · View notes
bellyachhe · 3 months ago
Text
داشتيم صحبت ميكرديم با دوستم كه ديدي وقتي اينجا جايي ميري بهت خوش ميگذره همه‌اش تو ذهنت اینه که اینا همه‌اش می‌گذره، و توی دلت همیشه اینه که کاش با دوستای خودم تو ایران خوش می‌گذروندم. مردم ما واقعا بدبخت شدن. من فرصت اینو داشتم بیام این‌جا این چند ماه بفهمم زندگی چیه. پس بقیه چی؟
یعنی سرنوشت ما و تمام دلیل بودنمون این بود که زیر سایه آخوند زجر بکشیم؟
—-
انقدر که ننوشتم اینجا يادم ��فته از كجا بايد شروع كنم.
دوستام همش ميخواستن واسم تولد بگيرن ولي من گفتم خوشم نمياد و اينا، ديدم بعد از امتحانا واسم كادو گرفته بودن. تك تك چيزايي كه گرفته بودن پشتش كلي فكر و خلاقيت بود. واثعا خوشحالم كه دوستاي به اين خوبي پيدا كردم. مثلا رفته بوديم يه جايي از يه ادكلن خوشم اومده بود ميخواستن همونو بگيرن يادشون نبود اين يكيو. :)))) ولي
It’s the thought that counts.
اون تيكه اي از ديوار برلين كه بوسه سوسياليسميه رو كه همش ميگفتم خيلي از نقاشيش خوشم مياد، واسم فندكشو گرفته بودن. اون شات گلسي كه ممه داشت. :)))) و چيزاي ديگه.
واقعا اينجور آدما هستن كه وارد زندگيت ميشن و تو هي ميتوني ناخودآگاه افكار بدتو به تعويق بندازي. فرصت نميكني بهشون فكركني اصلا.
—-
هر از گاهي به تهران فكرميكنم. دلم براي مامانم و بقيه، به جز خواهرم و دوستم تنگ نشده. انقدري كه براي خودم هم عجيبه. هي ميشينم تمركز ميكنم ببينم توي زندگيم تا حالا دل تنگ "فردي" شدم يا نه؟ به هيچي نميرسم. من واقعا دلم تنگ نشده واسشون. دلم واسه زندگي سگيم تو ايران هم تنگ نشده. واسه مكان ها ولي چرا. نه اينجوري كه بگم واي كاش الان اونجا بودم، صرفا در اين حد كه يه ريل تو اينستاگرم از فلان محله ميبينم ميگم عه اينجا. حس تعلق خاطر دارم صرفا بهشون. تا حدي دلم واسه هيچ چيز و هيچ كسي تنگ نشده كه نگران روان خودمم. سالمم من اصلا؟ مامانم از طرفي بيچارم كرده. هرروز و هرشب پيام ميده خوبي؟ چيكار ميكني؟ برام سواله كه واقعا دلش تنگ شده يا اداست؟ دو تا از فاميلاي ديگمونم مهاجرت كردن، يكيشون يه ترم قبل از من و خواهرم به نقل از مامانم بهم گفت كه " آره بابا اونا هرروز با خانواده اشىن حرف ميزنن!" ميتونم تصور كنم كه راجع به من پيش خودش چي فكرميكنه. يا فكرميكنه دارم مقاومت ميكنم و احساساتمو بروز نميدم :)) يا فكرميكنه كه "سنگدلم. " عين كلمه اي كه خوذش به كار برد. چي ميشه كه تو اين همه بلا و بدبختي و فشار سر بچه خودت بياري، از هرنظر محدودش كني، هرچيزي كه از دهنت درمياد رو نثارش كني، باعث شي بره تو اتاق عمل واسه كارات، بعد گردن نگيري و سنگدل صداش كني؟
امروز تو حموم ساد ياد خود ايرانم افتادم كه تو حموم هراز گاهي به خودم ميومدم ميدييدم دندونامو دارم به هم فشار ميدم، چشمام از عصبانيت گرد شده، تپش قلب گرفتم، به يه جا خيره شدم و ساكن نشستم، دارم تو ذهنم با مامانمو خاله ام و فاميلاي مادرجنده امون بحث ميكنم. بعد تو حموم يادم افتاد كه واي من واقعا اين افكار رو داشتم، اين حسارو داشتم و از وقتي اومدم اينجا و عمدي ارتباطمو قطع كردم باهاشون، واقعا اعصابم سالمه!!!! واسم عجيبه، يعني همونطور كه فكرميكردم راه فرارم از همه اونا مهاجرت بود؟ فاصله زياد فيزيكي بود؟
——
محل كارم اوكيه، رئيسم و همكارام خيلي آدماي خوبين و هوامو دارن، اضلا اون استريوتايپاي آلمانيا رو توشون نميبينم واسه خودمم دور از انتظاره. :)))
ولي حس ميكنم بايد از لحاظ مالي جور ديگه اي مستقل شم و خيلي فشار رواني از اين لحاظ رومه. رئيسم نميخواد زياد كار كنم به عنوان دانشجو و صرفا كاراي دم دستي بهم ميده. البته اون طوري كه با بقيه كه كار ميكنن صحبت كردم همشون ميگن دانشجوهايي كه كار ميكنن همينه وضعيتشون. ولي اين تعداد ساعات منو كم ميكنه به ٢٠ ساعت نميرسه و اين حقوقي كه ميگيرم اضلا دستمو نميگيره. الانم كه كلاسا شروع شه نميدونم چطوري ميخوام مديريت كنم كه دو روز رو حداقل برم شركت.
—-
3 notes · View notes
1adamandeve1 · 3 months ago
Text
و شاید سرنوشت این گونه بود که دمی از زندگی اش را مونس تو باشد...
2 notes · View notes
black-metal-artists · 4 months ago
Text
Tumblr media
🇮🇷🔥 New Album Release: "کوچی مست و درمانده به هیچ" by شعله‌ ی نیستی 🔥🇮🇷
Dive into the raw depths of Iranian Black Metal with شعله‌ ی نیستی’s latest full-length album, "کوچی مست و درمانده به هیچ" (A Drunken and Helpless Venture to Nothing). This powerful release continues to define the essence of Raw Black Metal with its uncompromising sound and profound atmosphere.
Album Highlights:
Title: کوچی مست و درمانده به هیچ (A Drunken and Helpless Venture to Nothing) Type: Full-length Release Date: July 18th, 2024 Format: Digital Label: Independent About the Album: "کوچی مست و درمانده به هیچ" immerses listeners in a wall of noise fused with raw black metal energy, creating a unique and immersive auditory experience. The album traverses themes of despair and existential reflection, channeling a haunting yet captivating journey.
Tracklist:
ضال (Astray) – 02:26 بنگر بر آینه ی تهی (Behold the Vacant Mirror) – 10:03 در جویش بی پایان خویش (In Endless Search for Thyself) – 08:37 گلبرگ های رقصان اندوه (Dancing Petals of Despair) – 11:12 دشنامی بر سرنوشت (A Curse Upon Fate) – 13:11 این یگانگی بی معنی (This Meaningless Oneness) – 07:46 تا به موت (To Demise) – 05:09 Support the Band: Bandcamp: https://flameofnaught.bandcamp.com/album/a-drunken-and-helpless-venture-to-nothing Instagram: https://www.instagram.com/flameofnaught/ Experience the dark, immersive soundscapes of شعله‌ ی نیستی and explore the raw power of Black Metal from Iran with their latest album.
RawBlackMetal #FlameOfNaught #NewAlbum #BlackMetal #IranianMetal #MetalRelease #UndergroundMetal #IndependentMetal #MetalMusic #ExtremeMetal #MetalCommunity #SupportMetal #MetalHeads #MetalBand #DarkMusic #MetalPromotion #IranianBlackMetal #MetalAlbum #FullLength #MetalArt
2 notes · View notes
holychibisuke · 8 months ago
Text
سالی که نکوست
شه خودش مشخصه
حالا یکی گفته جوجه رو اخر پاییز میشمارن
ولی از من بپرسی قرار نیست دیگه خر ما از کرّگی دم نداشته باشه
چون د‌وران سرنوشت آدما رو پیشونیشون نوشته عوض شده
4 notes · View notes
kokchapress · 23 days ago
Text
نتایج انتخابات ایالات متحده نقش کلیدی در مبارزه با بحران جهانی آب و هوا خواهد داشت
در صورت پیروزی دونالد ترامپ، نامزد جمهوری خواه در انتخابات ریاست جمهوری آتی آمریکا، انتظار می رود همکاری اتحادیه اروپا با واشنگتن در سیاست هایش برای مقابله با بحران جهانی آب و هوا مختل شود و اگر کامالا هریس نامزد دموکرات رئیس جمهور شود. ، همکاری فعلی به توسعه خود ادامه خواهد داد.
از آنجایی که جهان به طور فزاینده ای با چالش های ناشی از تغییرات آب و هوایی مواجه است، نتیجه انتخابات ریاست جمهوری ایالات متحده نقطه عطفی برای سرنوشت ابتکارات برای مبارزه با تغییرات آب و هوایی جهانی خواهد بود. روابطی که اورسولا فون در لاین، رئیس کمیسیون اتحادیه اروپا، که هدفش «رهبر جهانی» در سیاست‌های تغییرات آب و هوایی باشد، با واشنگتن در دوره 5 ساله قبلی خود برقرار کرد، با آمدن ترامپ که نسبت به…
0 notes
notdoni · 1 month ago
Text
نت سنتور بمون از محسن یگانه
نت سنتور بمون از محسن یگانه
نت دونی , نت سنتور , نت متوسط سنتور , نت سنتور محسن یگانه , notdoni , نت های سنتور محسن یگانه , نت های سنتور , سنتور , محسن یگانه , نت محسن یگانه , نت های محسن یگانه , نت های گروه نت دونی , نت های متوسط سنتور , نت سنتور متوسط
پیش نمایش نت سنتور بمون از محسن یگانه
Tumblr media
نت سنتور بمون از محسن یگانه
دانلود نت سنتور بمون از محسن یگانه
خرید نت سنتور بمون از محسن یگانه
جهت خرید نت سنتور بمون از محسن یگانه روی لینک زیر کلیک کنید
نت سنتور بمون از محسن یگانه
نت سنتور آهنگ بمون از محسن یگانه به همراه آکورد
تنظیم نت سنتور « گروه نت دونی
همچنین می توانید جهت مشاهده نت پیانو بمون از محسن یگانه اینجا کلیک کنید
متن آهنگ محسن یگانه بمون
کاش که تو رو سرنوشت ازم نگیره
میترسه دلم بعد رفتنت بمیره
اگه خاطره هام یادم میارن تو رو
لااقل از تو خاطره هام نرو
کی مثل من واسه تو
قلبه شکستش میزنه
آخه کی واسه تو مثل منه
بمون دل من فقط به بودنت خوشه
منو فکر رفتن تو می کشه
لحظه هام تباهه بی تو
زندگیم سیاهه بی تو نمیتونم
بمون دل من فقط به بودنت خوشه
منو فکر رفتن تو می کشه
لحظه هام تباهه بی تو
زندگیم سیاهه بی تو نمیتونم
کاش که تو رو سرنوشت ازم نگیره
می ترسه دلم بعد رفتنت بمیره
اگه خاطره هام یادم میارن تو رو
لااقل از تو خاطره هام نرو
کی مثل من واسه تو
قلب شکستش میزنه
آخه کی واسه تو مثل منه
بمون دل من فقط به بودنت خوشه
منو فکر رفتن تو می کشه
لحظه هام تباهه بی تو
زندگیم سیاهه بی تو نمیتونم
بمون دل من فقط به بودنت خوشه
منو فکر رفتن تو می کشه
لحظه هام تباهه بی تو
زندگیم سیاهه بی تو نمیتونم
نت سنتور آهنگ بمون از محسن یگانه 
بمون سنتور محسن یگانه
محسن یگانه بمون
کلمات کلیدی : نت دونی , نت سنتور , نت متوسط سنتور , نت سنتور محسن یگانه , notdoni , نت های سنتور محسن یگانه , نت های سنتور , سنتور , محسن یگانه , نت محسن یگانه , نت های محسن یگانه , نت های گروه نت دونی , نت های متوسط سنتور , نت سنتور متوسط
0 notes
ghasemkarimi · 2 months ago
Text
حميد مصدق
زندگی قافیه شعر من است
شعر من وصف دل آرایی توست
در ازل شاید این سرنوشت من بود . . .
می سرایم به امیدی که تو خوانی
ور نه
آخرین مصرع من
قافیه‌اش "مردن " بود
0 notes
humansofnewyork · 1 year ago
Photo
Tumblr media
(44/54) "On my final morning in Iran I woke with the sun. I knelt to the ground and prayed. It was a six mile walk to the border. The road climbed through the mountains, the same mountains that ran through Nahavand. But in Nahavand the trees were green. Here there was no life. Ferdowsi once wrote: ‘You cannot escape what is written.’ I’ve always hated that quote. There’s always a choice to be made. Just do the next right thing. That’s what I’ve always believed. Do the next right thing, say the next true thing, and a path will open up. A way will appear. I thought that we could get there. I thought that we, as a people, were going to get there. Every day we would take a step closer: more jobs, more hospitals, more schools. If only we kept choosing the next right thing, we could get there. We could build a new Iran around us. In the end light would win, as Ferdowsi writes: ‘The universe bends toward goodness.’ But you must never underestimate the forces of darkness. They can be victorious for a long time. Years. Decades. Lifetimes. Ferdowsi worked for thirty-three years. Seven verses a day. In the name of the God of Soul and Wisdom. But when he finished no one cared. Iran had been invaded once again, this time by the Turks. No one took the time to read his words. He died a broken man. Nobody heard the story of his life. Nobody heard the story of his death. He wasn’t even given a proper burial. The local cleric wouldn’t allow him to be buried in an Islamic cemetery, so they buried him in his garden. But he died with hope. Because he knew. He knew that no matter how deep they are buried, some words have wings. At the end of Shahnameh, Ferdowsi wrote: “I shall not die. These seeds I’ve sown will save my name and memory from the grave.”
 واپسین سپیده‌د‌مم در ایران بود. با خورشید برخاستم و نماز خواندم. تا مرز دو فرسنگ راه بود و راه مرزی از کوهستان زاگرُس می‌گذشت. همان رشته‌کوهی که از نهاوند هم می‌گذرد. ولی در نهاوند درختها سبز بودند. اینجا نشانی از زندگی ندیدم. مرز بسته و گذرگاه تهی بود. حس می‌کردم، مرگ پا به پای من می آید. فردوسی گفته بود: بکوشیم و از کوشش ما چه سود / کز آغاز بود آن چه بایست بود. همواره از این گفته بیزار بوده‌ام. همیشه انتخاب و گزینشی هست. هراندازه تاریک می‌نماید، کار نیکِ پیشِ رو را انجام دهیم بس است. این باور همیشگی من بوده است. اگر تنها نیک‌کردار باشیم و راستی‌ها را بازگوییم، راهی باز و گذرگاهی نمایان خواهد شد. فکر می‌کردم که می‌توانیم به آنجا برسیم. بر این باور بودم که ملت ما به آنجا خواهد رسید. هر روز یک گام و نزدیکتر خواهیم شد: پیشه‌های بیشتر، درمانگاه‌های بیشتر، آموزشگاه‌های بیشتر. اگرهمواره گزینه‌های نیکِ پیشِ رو را بر می‌گزیدیم به آنجا می‌رسیدیم، می‌توانستیم ایرانی نو پیرامون خود بسازیم. هنگامی که چشم‌اندازی بسیار تاریک هم روبه‌رویمان باشد، هنوز گزینه‌ای هست تا سرنوشت را خود ‌بنویسیم. همیشه گزینه‌ای هست. نیکی یا بدی. روشنایی یا تاریکی. فرهنگ ما نویدبخش پیروزی روشنایی بر تاریکی‌ست چنانکه فردوسی می‌سراید: که گیتی نگردد، مگر بر بهی / به ما بازگردد کلاه مهی. ولی هشیار باشیم، نیروی تاریکی را اندک نینگاریم! تاریکی می‌تواند زمانی دراز بپاید. سال‌ها، دهه‌ها و بیشتر. فردوسی، دلشکسته جهان را بدرود گفت. یگانه پسرش مُرده بود. ایران در نبردی دیگر شکست خورده بود. ترک‌ها اکنون کشور را زیر فرمان داشتند. سی‌وسه سال رنج او را در برآوردن آن کاخ بلند درنیافتند. گفتار نغزش ناخوانده ماند. مرد دینکار از خاکسپاری او در گورستان مسلمانان جلوگیری کرد. ناگزیر او را در باغ خانه‌اش به خاک سپردند. کسی داستان زندگی او را نشنید. کسی از مرگ‌اش آگاه نشد. بزرگمرد روزگاران این خُرسندی را داشت که سخنانش در گور نمی‌شوند، بال گشوده و پرواز می‌کنند. هرجا و هر اندازه واژگانش را در ژرفای خاک فرو برند، بال خواهند گشود و پرواز خواهند کرد. جاودان مردا، تو می‌دانستی و آنرا به زیبایی سرودی: نمیرم از این پس که من زنده‌ام / که تُخم سخن را پراکنده‌ام
209 notes · View notes
30ahchaleh · 6 months ago
Text
Tumblr media Tumblr media
میتونید این ترانه را در📀بالا گوش کنید
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
به قول فیلم "اتاق دنج" تحلیل این ترانه یک پرونده
دورقمی‌سـ😅💪ـت
Tumblr media
تا یادم نرفته بگم این ترانه در صحنه پایانی فیلم
Corner office
خونده میشه که میتونید تحلیل این فیلم را در پست قبلی بخونید
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
قبل از تحلیل شعر اول باید بریم سراغ ترجمه و فهم شعر
A heart that's full up like a landfill
قلبی که مثل زباله دان پر است
ـ[فضای قلب مخصوص عشق و اینجور چیزهاست که اگر پر شد با نفرت و اینجور چیزها میشود زباله‌دان]ـ
A job that slowly kills you
شغلی که به آرومی میکشتت
ـ[هرشغلی که مجبور به انجامش هستیم آروم آروم میکشه]ـ
Bruises that won't heal
کبودی هایی که خوب نمیشن
ـ[کبودی=هر چیزی که در گذشته ، به روان و جسم آسیب زده و اثرش تا حال "ادامه دار" مانده]ـ
You look so tired, unhappy
به نظر خیلی خسته و ناراحتی
ـ[نتیجه سه خط بالا چنین آدمی درست میکنه]ـ
Bring down the government
حکومت رو سر نگون کن
ـ[حکومت = هر مفهوم اقتداری که تصمیم گیریهاش بروی زندگی شما تاثیر مستقیم دارد (که اگر منفی‌ست باید سرنگون شه)]ـ
They don't, they don't speak for us
اونا نمیکنن ، اونا به جای ما حرف نمیزنن
ـ[کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من(پس خودمون باید یه کاری برای خودمون بکنیم اون اقتدار منفی به فکر ما نیست)]ـ
I'll take a quiet life
من یک زندگی آرام خواهم داشت
ـ[انتخاب یک زندگی آرام ، اما چه مدلی هست را باید در کل ترانه متوجه شویم]ـ
A handshake of carbon monoxide
دست دادن با منوکسیدکربن
ـ[قبول یک مدل خودکشی که]ـ
And no alarms and no surprises
No alarms and no surprises
No alarms and no surprises
بدون آلارم و بدون غافلگیری[ ـه]
ـ[ این تیکه مفهوم جالب و ظربفی داره یعنی نه یکدفعه رخ میده و نه از قبل خبر میده بلکه آروم آروم عمل میکنه (البته میشه اینطوری هر چیز ناخوشایندی را هم تحمیل کرد مثل هوا و زندگی آلوده)]ـ
Silent, silent
ساکت ، ساکت
ـ[با توجه به بیت پیشین یه نوع واکنش برای ایجاد فضای آرام برای خواب]ـ
.
This is my final fit
این آخرین تناسب منه
ـ[نهایت ژست مناسبی که میتونه با این وضعیت بد بگیره]ـ
My final bellyache with
آخرین شکایت منه با
ـ[تناسب ژستی که در بالا میگفت ، شکایتی هست که با …]ـ
No alarms and no surprises
No alarms and no surprises
No alarms and no surprises, "please"
بدون آلارم و بدون غافلگیری
"لطفا"
ـ[اینجا "لطفا" اضافه شده]ـ
ـ[این پلیزش دیگه ��خر خنده‌است یعنی حالا که قرار فرو کنی ، آروم آروم باشه "لطفا" تا پاره نشمـ😂ــ]ـ
.
Such a pretty house
چه خونه‌ی قشنگی
And such a pretty garden
و چه باغچه‌ی قشنگی
ـ[اینا و هر سودایی که نمیزارد از این وضعیت ناجور خلاص شیم که حتی بعد داشتنشون هم خلاصی رخ نمیده]ـ
No alarms and no surprises
(Let me out of here)
No alarms and no surprises
(Let me out of here)
No alarms and no surprises, please
(Let me out of here)
بدون آلارم و بدون غافلگیری
لطفا
اجازه دهید من از اینجا خارج شوم
ـ[این هم "ناله التماس ِ" آخرش که میخواد از "کل" این نکبت
دانــ🗑ـــی دنیا خارج شـ😢ـه]ـ
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
Tumblr media
حال تحلیل
ـ1️⃣ـ
Music Box
چندتا ترانه میشناسید که آهنگ آن فرای زیبایی ، معنا دار و مرتبط با شعر باشد
مطمعنن انگشت شمار
موزیک این ترانه آن آهنگ های عروسک های گردان مخصوص خواب کودکان را تداعی میکند که آنها را آرام آرام خمار(هیپنوتیزم) و خواب میکند
کل شعر بر همین پاشنه میچرخد
.
مقدمه شعر اینگونه است که
برایند زندگی‌تان به اینجا رسیده است که قلبتان پر از آشغال شده است ، شغلتان دارد دمار از روزگارتان در میآورد زخم های گذشته‌تان دست بردار نیست در نتیجه خسته و درمانده شده‌اید
ـ2️⃣ـ
واژه حکومت را همه تحلیلگران به معنای خاص "سیاسی" آن برداشت کردن که در عین درستی بسیار ناقص هست
حکومت که "بستر" این وضع ناگوار است میتواند هر اقتداری باشد
به قول غیرمستقیم کافکا از پدر گرفته تا رئیس و سرنوشت و خدای مذهبی و تا هرآنچه که نمیدانیم چیست اما زورش زیاد است
.
حکومت چه به معنای خاص آن و چه عام آن وقتی طرف ما نیست قاعدتا باید سرنگون شود
حال "ذهن او به خودش‌و دیگران" یا از "طرف دیگران به خودش‌و ما" این راه براندازی ، برای خلاصی ، پیشنهاد میشود
اما چون ذهنی و عملی تجربه شده که گیرم پدرسالاری سرنگون شد با انواع رئیس های سرمایه داری ، مذهبی ، کمونیستی و غیر چه کند گیرم آنها نیز سرنگون شدن با کبودی های گذشته مثل فرهنگ و ت��بیت و [دی‌ان‌ای] و غیر چه کند و الی‌آخر
پس نتیجتن چنین آدم های به بن بست رسیده به یک زندگی "آرام" کنایه داری رو میکنند که توضیحش را در بیت های بعدی میدهد
ـ3️⃣ـ
در این بیت ترکیب جالبی از استفاده واژه ها رخ میدهد
"دست دادن" ، بجز خوش آمدگویی عملی هست که پس از قبول شرایط بین دو نفر رخ میدهد
شگفتا که
راوی ما با قاتل خودش دست میدهد
.
این بیت ، بیت قبلی و بعدی را قابل فهم‌تر و توجیح‌پذیر تر میکند
ـ4️⃣ـ
سراینده اینجا از یک ترکیب متصل بهم بهره میبرد که اکثر تحلیلگرها دقت نمیکنند
و "نه آلارم و نه سوپرایز" باهم آمده که اگر جدا میبود چنین مفهومی که خواهم گفت را القا نمیکرد
نه هشداری‌و خبر از قبلی
و نه یکدفعه‌و درجایی
ــ⬅️ بلکه آرام آرام‌و تدریجی ➡️ــ
.
وقتی انسان تن به چنین شرایطی داد در اصل تسلیم آرام مردن است نه آرام زندگی کردن
ـ5️⃣ـ
این خودکشی تدریجی و آرام آرام نمیتواند با گلوله یا طناب باشد
بلکه سرایند در "ذهن" به خودکشی با دود اگزوز در پارکینگ که به وسیله شیلنگ به داخل ماشین هدایت شده فکر میکند که مرگی آرام آرام خواهد بود و ساکت ساکت گویان به پیشواز آن خواب عمیق میرود
Silent, silent
اما در "عمل" هم فرقی ندارد میتواند به وسیله انواع آرام آرام کشتن ها مثل شغل و . . . یا انواع آلودگی ها مثل منواکسیدکربن و . . .
که آدم را بالاخره تدریجن خواهد کشت بی‌انجامد که به عبارت درست تر همان روش زندگی که بشر در پیش گرفته و نتیجه‌اش شده آن سه بیت اول
ـ6️⃣ـ
در این دو بیت اوج ذوق و هنر و تبحر شاعر در استفاده از واژه نشان داده میشود
بیت اول fit
چون موضوع شعر مشخص هست این مناسب بودن ، تناسب ظاهری نیست بلکه عملکردی و اعتقادی میباشد
بیت دوم bellyache
شاعر از یک اصطلاح عامیانه که به قار و قور شکم هم ربط میدهند که همگام با دل درد هم هست استفاده کرده که به اصطلاح ، این سروصدا را "شکایت" شکم میگویند
آن دست دادن با قاتل(تدریجی) به اینجا میرسد که مقتول(تدریجی ما) آخرین کاری که میتواند بکند همین غـُر زدن و نهایت شکایتش ، پلیز ی هست که مرا یاد داستان آن پادشاه و مدل اعتراض مردم به صف طولانی انداخت
ـ7️⃣ـ
اینجا
( please اول )
شکل میگیرد
یک کمدی کافکایی بی‌نظیر
.
تحلیل در اینجا باید ظریف باشه
همانطور که واژه حکومت و منوکسیدکربن ، هم به صورت خاص استعاره ای هم به صورت معنای عام واژه‌ای در شعر آمده‌اند این تیکه هم در همان راستا ، دو راه موازی ایجاد میکند
پلیز اول
یعنی راهی برای خلاصی آرام آرام بدون درد ـ[منواکسیدکربن در گ��راژ خانه]ـ و
پلیز دوم
التماسی برای خلاصی از کل این وضعیت تحمیل شده که آرام آرام میکـُشد ـ[منواکسیدکربن ها در گاراژ دنیا]ـ
ـ8️⃣ـ
در نهایت
خانه و ماشین یا هرآنچه که برایش "سگ دو" میزنیم چه بیاید و چه نیاید بدست
تا وقتیکه
قلب مان زباله دانی است
شغل مان طاقت فرسا است
روح و روان و جسمان کبود است
این
زندگی نیست که در جریان است
مرگ آرام آرامی ست
که هر افتاده در آنی ، عـ🥺ـاجزانه
( please دوم )
خواهان بیرون رفتن از آن است
END
پ.ن
عنصر آگاهی ، رنج تولید میکند
مثل گاوی که "آگاه" شود این آخور و غذا برای ذبح است
خوشا آنان که آگاه نیستن به استقرار چنین حکومتی در گاراژ دنیا
.
.
.
2 notes · View notes