#روزگار روزگار
Explore tagged Tumblr posts
cybermosque · 5 months ago
Video
youtube
سفری یک دقیقه ای به روزگارقدیم قلعه محمدخان دشتی سال۱۳۵۸مستند گذری به تن...
1 note · View note
notdoni · 1 year ago
Text
نت کیبورد آهنگ ناری ناری از علیرضا روزگار
نت کیبورد آهنگ ناری ناری از علیرضا روزگار
نت دونی , نت کیبورد , نت متوسط کیبورد , نت کیبورد علیرضا روزگار , notdoni , نت های کیبورد علیرضا روزگار , نت های کیبورد , کیبورد , علیرضا روزگار , نت علیرضا روزگار , نت های علیرضا روزگار , نت های ترنم عزتی , نت های متوسط کیبورد , نت کیبورد متوسط
پیش نمایش نت کیبورد آهنگ ناری ناری از علیرضا روزگار
Tumblr media
نت کیبورد آهنگ ناری ناری از علیرضا روزگار
دانلود نت کیبورد آهنگ ناری ناری از علیرضا روزگار
خرید نت کیبورد آهنگ ناری ناری از علیرضا روزگار
جهت خرید نت کیبورد آهنگ ناری ناری از علیرضا روزگار روی لینک زیر کلیک کنید
نت کیبورد آهنگ ناری ناری از علیرضا روزگار
نت کیبورد ناری ناری علیرضا روزگار
آهنگساز : علیرضا روزگار
تنظیم نت کیبورد : ترنم عزتی
نکته : جهت سادگی هرچه بیشتر در اجرا متن آهنگ زیر نت های کیبورد نوشته شده است نسخه های دیگر نت ناری ناری علیرضا روزگار برای ساز های دیگر را می توانید از طریق لینک های زیر دریافت کنید
_______________
نت گیتار ناری ناری علیرضا روزگار
نت پیانو ناری ناری علیرضا روزگار
نت ویولن ناری ناری علیرضا روزگار
نت سنتور ناری ناری علیرضا روزگار
نت کیبورد ناری ناری علیرضا روزگار
متن آهنگ ناری ناری از علیرضا روزگار
ناري ناري ناري ناري ناري ناري تو مگه ! اناري داري با ما نامهربوني با ما دل ميسوزوني تو که با خنده هات دلو مي تپوني ناري ناري ناري ناري ناري ناري ناري ناري ناري يار خوشگل نازي يار خوشگل با ما نامهربوني با ما دل ميسوزوني تو که با خنده هات دلو مي تپوني ناري ناري ناري ناري ناري ناري ناري ناري تو که تك گل تو گلدوناي بهاري ناري ناري تو که فرشته اي و ماه اسموني ناري ناري تو که قشنگ تر از رنگين كموني ناري ناري توکه مثل ستاره هاي بي نشوني ناري ناري ناري يار خوشگل نازي يار خوشگل با ما نامهربوني با ما دل ميسوزوني تو که با خنده هات دلو مي تپوني ناري ناري ناري ناري ناري ناري ناري ناري
ناري ناري ناري يه گوله اناري ناري با ما نامهربوني ما رو كشتي عيوني ببين با خنده هات دلو ميتپوني ناري ناري ناري ناري ناري ناري ناري ناري ناري يار خوشگل نازي يار خوشگل با ما نامهربوني با ما دل ميسوزوني تو که با خنده هات دلو مي تپوني ناري ناري ناري ناري ناري ناري ناري ناري
کلمات کلیدی : نت کیبورد ناری ناری علیرضا روزگار, نت آهنگ ناری ناری علیرضا روزگار برای کیبورد, خرید نت ناری ناری علیرضا روزگار با کیبورد, نت موسیقی آهنگ ناری ناری از علیرضا روزگار , نت آهنگ های علیر��ا روزگار , سایت خرید نت های کیبورد ,
کلمات کلیدی : نت دونی , نت کیبورد , نت متوسط کیبورد , نت کیبورد علیرضا روزگار , notdoni , نت های کیبورد علیرضا روزگار , نت های کیبورد , کیبورد , علیرضا روزگار , نت علیرضا روزگار , نت های علیرضا روزگار , نت های ترنم عزتی , نت های متوسط کیبورد , نت کیبورد متوسط
0 notes
urduchronicle · 1 year ago
Text
نگران وزیراعظم نے ای روزگار مراکز کا اجرا کر دیا
نگران وزیراعظم انوارالحق کاکڑ نے پاکستان میں ای روزگار مراکز کا اجرا کردیا،فروری تک 39 ای روزگار مراکز فعال ہو جائیں گے، مزید 10 ہزار ای روزگار مراکز قائم کئے جائیں گے۔ نگران وزیراعظم انوارالحق کاکڑ نے ای روزگار مراکز کی تقریب سے خطاب کرتے ہوئے کہا کہ آئی ٹی کے شعبے کی جدید دور میں بہت زیادہ اہمیت ہے،پاکستان کی ترقی میں آئی ٹی کا شعبہ مزید کلیدی کردارادا کرےگا،پائیدارترقی کیلئے آئی ٹی کے شعبے پر…
Tumblr media
View On WordPress
0 notes
su8ho-blog · 2 years ago
Photo
Tumblr media
کودکان در سرگرمی و ورزگار 🌹 ‏📍مزارشریف 🇦🇫 ‏🗓️ ۰۴/۰۱/۱۴۰۲ ‏📸 سبحان ‏⁦‪#SubhanGallery‬⁩ ‏- ‏⁧‫#عکاسی‬⁩ ⁧‫#کودکان‬⁩ ⁧‫#روزگار‬⁩ ⁧‫#کار‬⁩ ⁧‫#افغانستان‬⁩ ⁧‫#کابل‬⁩ ⁧‫#اطفال‬⁩ (at Mazar-e Sharif, Afghanistan) https://www.instagram.com/p/CqK2k-fNiO5/?igshid=NGJjMDIxMWI=
0 notes
makesite4seo · 2 years ago
Photo
Tumblr media
مهم نی کی حرف میزنه،مهم اینه که چی میگه، واقعا انسان وحشی ترین موجود زنده دنیاست، چون نه واسه غذا می کشه نه غریزه، فقط می کشه 😤😤 #زندگی #زندگی_واقعی #زندگی_کردن #زود_دیر_میشه #انسان #وحشی #فقر #فلاکت #بدبختی #نکبت #روزگار #پیج_اینستاگرام_خشایار #اکسپلور #جملات_ناب #دیالوگ_ماندگار #reels https://www.instagram.com/p/CpBDSqRjXC5/?igshid=NGJjMDIxMWI=
0 notes
humansofnewyork · 1 year ago
Photo
Tumblr media
(49/54) “We still take long walks together, even today. There’s a path through the forest near our house. Mitra still can’t stand the silence. She’ll walk off the path so she can hear the dry crunch of the leaves. She still talks the entire time, but these days our conversations don’t reach back as far as they used to. We mainly talk about the things we see. She’ll count her steps, count the houses, count the trees. Mitra’s memory is no longer her friend; it no longer supports her. But she still says ‘hello’ to everyone that she sees. And she’s still a queen, I am always at her service. These days we have become inseparable. If I do not see her for two minutes, I will find what room she’s in. I button her jacket. I tie her shoes. I handle all her medications. I do not grieve the situation. I feel gratitude that I am able to do these things for her, despite nature. My only grief is for her. Her memory was her greatest gift. It’s where I stored my treasures. I could tell her any verse, even once. And she could remember it forever. Now it will escape her after only a minute. Every day her world gets smaller and smaller. Tighter and tighter. It’s the oldest memories that she remembers most now. Recently she has been fixated on her hand. She keeps holding up her crippled hand, and asking: ‘Why did you ever marry me?’ When we were young in Tehran, her father had a tradition. Every morning he would insist on having the first cup of tea. He said it was the one that tasted best. He called it ‘the flower of the tea.’ So now when I brew our tea every morning, I will wait. Until Mitra is up. Until she’s ready. So that I can serve her the flower of the tea. Then as soon as we’ve finished the kettle, she’ll make me go outside. And pour the remains on the roots of our trees.”
 ما همچنان با هم به پیاده‌روی‌های درازآهنگ می‌رویم. راهی جنگلی در نزدیکی خانه‌مان هست. میترا همچنان خاموشی را برنمی‌تابد. هنوز به راه رفتن روی برگ‌های خُشک و شنیدن خِش‌خِش آنها ‌دلبسته است. هنوز همه‌ی راه را سخن می‌گوید، اما گفت‌وگوهای ما به گذشته‌های دور بازنمی‌گردند. این روزها بیشتر درباره‌ی آنچه می‌بینیم، سخن می‌گوییم. او گام‌هایش را می‌شمارد، خانه‌ها را می‌شمارد و درخت‌ها را. حافظه‌ی میترا دیگر یاری‌اش نمی‌دهد، دوستش نیست، از او کناره گرفته است. ولی هنوز با هر رهگذری که از کنارمان می‌گذرد، خوش‌آمد می‌گوید. او هنوز شهبانوی خانه است و خواهد ماند و تا هستم او را پرستار و خدمتگزار خواهم بود. این روزها ما جدایی‌ناپذیریم. اگر برای دو دقیقه او را نبینم، در اتاق‌ها به دنبالش می‌گردم. دکمه‌های ژاکت و بند کفش‌هایش را می‌بندم. داروهایش را به هنگام به او می‌رسانم. هرگز برای خودم دل نمی‌سوزانم. سپاسگزار بختم که می‌توانم اين کارها را برای او انجام دهم. برای او اندوهناکم. برجسته‌ترین توانایی او حافظه‌اش بود. یاد او گنجینه‌ی یادهای من هم بود. می‌دانستم هر بیتی را یک بار برای او بخوانم، برای همیشه به یاد می‌سپارد. این روزها پس از دقیقه‌ای از ذهن او می‌گریزند. دنیایش هر روز کوچک‌ و کوچک‌تر، تنگ‌ و تنگ‌تر می‌شود. خاطره‌های دوردست را بهتر به یاد دارد. تازگی‌ها به دست چپش می‌اندیشد. پیوسته دست کم‌کار خود را بالا نگه می‌دارد و می‌پرسد: "به راستی تو چرا با من ازدواج کردی؟" روزگار جوانی که در تهران بودیم، پدرش دوست داشت هر بامداد، نخستین استکان چای را بنوشد، می‌گفت بهترین است. آن را «گُلِ چای» می‌نامید. هنگامی که هر بامداد چای‌مان را آماده می‌کنم، چشم‌به‌راهش می‌مانم تا بتوانم با گُلِ چای از او پذیرایی کنم. شب‌ها دست مرا می‌گیرد تا با هم تَه‌مانده‌ی چای را پای گل‌ها ودرختان بریزیم
915 notes · View notes
honeyandelixir · 9 months ago
Text
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش باز جوید روزگار وصل خویش
Whoever finds himself separated from his essence
Looks forward to the day of reunion with his essence
25 notes · View notes
sayron · 9 months ago
Text
Tumblr media
نسترن، سلدا و سلما (۱)
«براساس یک داستان واقعی!»
اسم من امیره، یه پسر با قد ۱۸۰ و وزن ۸۶ کیلو. من دانشجوی ارشد هستم ولی چند سالیه توی محله خودمون تو تهران، مغازه فروش و تعمیر تلفن همراه دارم. بازار کار که تعریفی نداره و روز بروز داره اوضاع اقتصادی مردم خراب تر میشه. بخاطر همین چند سالیه که فروش لوازم جانبی هم انجام میدم. حدود ۲ سال پیش از طریق یکی از رفقا یه ارتباطی با یه بنده خدایی توی قشم گرفتم که میتونست جنس های خوبی از دوبی برام بیاره. ته لنجی البته! از قاب و محافظ صفحه گرفته تا هندزفری و ایر پاد و غیره. خلاصه سود خوبی میتونست داشته باشه. بعد از چند ماه مشورت و همفکری با این و اون با این رفیقم که اسمش میلاده تصمیم گرفتیم یه سفر تفریحی و کاری بریم قشم و کیش!
زمستون بود اما جنوب، اون موقع سال هوا عالیه! خلاصه اینکه ما هتل رو رزرو کردیم چند ماه قبلش. اما از بد روزگار یهو دم سفر ما، زد و مامان میلاد تصادف کرد تو خیابون و فوت کرد. خلاصه گاومون زایید. من اولش گفتم سفر رو کنسل کنیم. ولی میلاد تو مجلس سوم مامانش سر یه اتفاق ساده و الکی با من دعوا کرد و منم غد و یه دنده باهاش قهر کردم. بخاطر همین خودم تنهایی زدم به سفر و با یارو هم که انگار دادن جنس توی کیش براش راحت تر بود وعده کردم و راه افتادم. بخاطر همین دیگه قشم نرفتم و مستقیم و هوایی رفتم کیش و رزرو اتاق رو هم برای خودم دو برابر کردم یعنی ۱۰ روز. خلاصه رسیدم کیش و با تاکسی رفتم هتل. اتاق رو گرفتم و با ساک هام رفتم سمت آسانسور. وقتی رسید در باز شد و چند نفری اومدن بیرون. ولی من غافل از اینکه آسانسور داره میره پارکینگ دو، سوار شدم. آسانسور رفت پایین و ملت پیاده شدن. ��نم چون توی گوشیم داشتم پیام هامو چک میکردم، گیج! چون لابی داشت توی اون طبقه هم و فک کردم رسید طبقه ۱۷. پیاده شدم. تا فهمیدم اشتباه اومدم در آسانسور بسته شد. برگشت همکف. دکمه رو زدم و منتظر شدم. آسانسور اومد پایین و در باز شد و من: 😳
یه خانوم و دو تا دختر تو آسانسور بودن و 🤯 اوووووووف چه قد و هیکل هایی!!! 😨😰😱
Tumblr media
مامانه که حدودا ۴۲-۳ ساله میزد با ۱۹۷ سانت قد و یه لباس نخی سفید دکولته که خلیجی بود و بدنی که از یه مرد بدنساز هم بیشتر عضله روش نشسته بود؛ از بالای عینک آقتابیش بهم نگاه میکرد و آدامس میجوید. کوله هاش انقدر بزرگ و عضلانی و ورزیده بود که گردن کلفتش رو در بر گرفته بود و شیب تندی داشت. سر شونه های گردش بزرگ بود فیبر عضله اش توی سایه روشن نور آسانسور دیده میشد. بازو های قطوری که از رونهای من کلفت تر بود و انقدر کات بود که عضلات سه سر پشت و دو سر جلو بازو با رگ های روشون از هم جدا شده بود و ساعد ضخیمی که فقط رگ و عضله بود و لا غیر. مچش از ترافیک رگ هاش معلوم بود خیلی قدرتمنده و پنجه هاش با ناخونهای کاشت مشکی رنگ به شدت سکسی و خفن بود. لباس بلند خلیجیش به قدری نازک بود که نوک سفت سینه های عضلانیش و شورت لامبادای سفیدی که پوشیده بود هم از زیر لباس دیده میشد. بخاطر همین حجم سیکس پکش و عضلات چهارسر رون هاش کاملا واضح بود. به جرات هر کدوم از رونهاش دوبرابر دور کمر من بود. من با ۱۸۰ سانت قد تا زیر پستونهای حجیم و قدرتمندش بودم. این تنها لباسی بود که تنش بود. نه روسری و نه کتی که عضلات بالا تنه برهنه اش رو بپوشونه. تخته سینه عضلانیش هم جوری باد کرده بود که وسطشون شکا�� خورده ��ود.
اما دختراش...
Tumblr media
یکیشون که حدودا ۲۲-۳ ساله میزد هم قد خانومه بود، انگار دخترش بود چون خیلی شبیه مامانش بود ولی خیلی خوشگل تر. یه دختر که نه یه فرشته ی عضلانی با چهره ی الهه های خیالی! موهای بلند قهوه ای روشنی داشت که روی سینه هاش ریخته بود و تا رونهاش بلندی داشت. اما لباسی که تنش بود عجیب و غریب بود. اون دختر فقط یه بادی سفید آستین دار تنش بود. فقط یه بادی!!! 🤯 و کص کلوچه ای و گوشتی و عضلانیش از لابلای موهاش باد کرده بود و خودنمایی میکرد. یه چکمه گلودار چرمی پاشنه دار سفید هم پاش بود که تا زیر زانو هاش بلندی داشت. بادی داشت زیر فشار عضلات ورزیده بالا تنه اش منفجر میشد و گردی سرشونه ها و بازوان و ساعدهای ورزیده اش کاملا هویدا بود. لباسش یقه بازی داشت و کوله های عضلانیش که به مامانش رفته بود، کاملا لخت و برهنه زده بود بیرون. تا منو دید پوزخندی زد و گفت:« آقا پسر!... نمیخوای بیای تو؟... الان در بسته میشه ها...»
اینو که گفت، اون یکی دختر هم که قد خیلی بلندتری داشت و سرش توی آیفونش بود، متوجه ی من شد...
Tumblr media
قد بیش از ۲ متری این دختر که خیلی جوون تر از اون یکی بود، ازش یه غول ساخته بود که مثل مامانش آدامس میجوید. وقتی نگاهش بهم افتاد بدنم لرزید. چون ��بروهاش رفت و بالا و لبشو غنچه کرد و گفت:« جووووووووون... چه جوجوی نازی...» لرزش بدنم رو فهمید چون نیشخند شیطنت آمیزی روی لبهای قشنگش نقش بست 😈. موهای طلاییش رو دم اسبی بسته بود. یه لگ آبی پوشیده بود که پایین تنه سکسیش رو سکسی تر میکرد.اما بخاطر قد بلندش لگ براش کوتاه بود و ۲۰-۳۰ سانتی از ساق پاهاش لخت بود. یه صندل مشکی پاشنه بلند هم بدون جوراب پاش کرده بود. بالا تنه عضلانیش رو یه نیم تنه ورزشی پوشونده بود. بدنش به اندازه خواهر و مادرش عضلانی نبود ولی انقدری عضله داشت که من از هیبتش خودمو خیس کنم. به جرات صورت من در برابر نافش بود که یه پیرسینگ توش میدرخشید. جوری که برای لیسیدن کصش و زیر نافش نیاز به خم شدن نداشتم.
با ترس و لرز رفتم توی آسانسور، دختر کوچیکتره گفت:« کلاس چندمی آقا کوچولو؟...» من به زمین چشم دوخته بودم. آبجیش خندید و گفت:« شاید اصلا هنوز مدرسه نرفته...» و هر سه زدن زیر خنده. دهنم از ترس خشک شده بود و قلبم داشت توی دهنم میزد. یهو مامانشون دستی به سرم کشید و گفت:« طفلکی... باید شیر بخوری تا بزرگ بشی... 😏» دوباره بلند بلند بهم میخندیدن. نگاه من به صفحه کلید طبقات بود که لامصب خیلی کند طبقه ها رو بالا میرفت. آبجی بزرگتره اومد جلو و گفت:« چرا جواب نمیدی موش موشی؟... نکنه آقا گرگه زبونتو خورده... یا شایدم هنوز زبون باز نکردی؟... 😅🤣» من داشتم از خجالت آب میشدم. اومد جلو و مقابلم وایساد. دستشو گذاشت زیر چونه ام و سرم رو به سمت بالا بلند کرد. قشنگ زیر پستوناش بودم. موهاشو زد کنار. از زیر پستوناش تا خود کصش آجر چین عضله بود. ایت پک شایدم تن پک! 🤯 از ویوی مافوق پستونای عضلانیش با لبخند تحقیرآمیزی بهم نگاه میکرد و گفت:« میخوای خودم بهت شیر بدم تا بزرگ بشی؟...» یهو مامانش گفت:« ولش کنید... رسیدیم... » طبقه ۲۴ رستوران بام. موقع ناهار بود. اونا با لبخند های تحقیر کنندشون به من از آسانسور پیاده شدن. دختری که از همه بلند تر بود لحظه آخر اومد سمتم. منو به دیوار اتاقک آسانسور فشار داد و آهی کشید. چون دماغ و چونه ام به کص داغش مالیده شد. دستشو گذاشت پشت سرم و صورتمو فشار داد به کصش و گفت:« ببوسش جوجو... زود باش...» من که داشتم تو فشار دستش صورتم له میشد، با ترس چندتا بوسه از روی لگ به کصش کردن و اون خنده ی شیطونی کرد و گفت:« آفرین کوچولوی کردنی ناز...» و رفت و به مامان و خواهرش که منتظرش ایستاده بودن ملحق شد. پشم گارسون ها هم از دیدن اونا فر خورده بود.
خلاصه من تا چند دقیقه توی شوک بودم... موقع ناهار بود ولی من اشتها نداشتم. دکمه طبقه ۱۷ رو زدم و رفتم توی اتاق. تا نزدیک غروب بدون اینکه چمدون هامو باز کنم و لباسم رو ��ر بیارم روی تخت افتاده بودم و به اون چیزی که دیدم و اتفاقی که برام افتاد فکر میکردم.
من تا اونروز فکر میکردم قد بلند محسوب میشم. اما در برابر اون سه تا ماده شیر عضلانی شبیه فنچ بودم...
😰😰😰
ادامه دارد
20 notes · View notes
urdu-poetry-lover · 1 month ago
Text
خیالِ یار، کبھی ذکرِ یار کرتے رہے
اِسی متاع پہ، ہم روزگار کرتے رہے
ضیائے بزمِ جہاں بار بار ماند ہوئی
حدیثِ شُعلہ رُخاں بار بار کرتے رہے
نہیں شکایتِ ہجراں، کہ اس وسِیلے سے
ہم اُن سے رشتۂ دل اُستُوار کرتے رہے
فیض احمد فیض
5 notes · View notes
sufiblackmamba · 8 months ago
Text
دنیا نے تیری یاد سے بیگانہ کر دیا تجھ سے بھی دل فریب ہیں غم روزگار کے
4 notes · View notes
dateinmarsh · 1 year ago
Text
به مرغی می مانم که در ته آسمان ناگهان بال‌هایش بریزد و در میان ستارگان، آویخته به تاریکی حیران بماند.دیگر نمی‌دانم عصا در دست کیست اما می‌بینم که هرچه فروتر می‌رود به جایی گیر نمی‌کند، ژرفای آب پایان ندارد. می‌خواهم چیزی بپرسم نمی‌توانم. راهنمای روزگار دیده فکر مرا می‌خواند و جواب هایش را مثل سرمای بی‌زبانِ زمستان در من می‌دمد. پیش از آنکه بگویم چه می‌کنی مرد، مرا به کجا می‌بری ؟ او فهمانده است که « آب می‌برد نه من».
I am like a bird that suddenly sheds its wings at the bottom of the sky and remains amazed among the stars, hanging in the darkness. I don't know whose hand the walking stick is in, but I see that the deeper it goes, it doesn't hang onto anything, there is no end to the water's depth. I want to ask something, but I can't. The experienced guide reads my thoughts and blows his answers into me like the speechless cold of winter. Before I say "what are you doing man, where are you taking me?" He has communicated that "water takes away, not me".
Shahrokh Meskoob, Sleep Travel
4 notes · View notes
wordofheart3 · 2 years ago
Text
एक कयामत की जवानी में रोज़गार न हो...
उस पे दोहरी कयामत कि इश्क हो जाए...
ایک قیامت کی جوانی میں روزگار نہ ہو...
اس پے دوہری قیامت کی عشق ہو جائے...
5 notes · View notes
notdoni · 2 years ago
Text
نت کیبورد گندم از علیرضا روزگار
نت کیبورد گندم از علیرضا روزگار
نت دونی , نت کیبورد , نت ساده کیبورد , نت کیبورد علیرضا روزگار , notdoni , نت های کیبورد علیرضا روزگار , نت های کیبورد , کیبورد , علیرضا روزگار , نت علیرضا روزگار , نت های علیرضا روزگار , نت های هادی عسگری , نت های ساده کیبورد , نت کیبورد ساده
پیش نمایش نت کیبورد گندم از علیرضا روزگار
Tumblr media
نت کیبورد گندم از علیرضا روزگار
دانلود نت کیبورد گندم از علیرضا روزگار
خرید نت کیبورد گندم از علیرضا روزگار
جهت خرید نت کیبورد گندم از علیرضا روزگار روی لینک زیر کلیک کنید
نت کیبورد گندم از علیرضا روزگار
نت کیبورد گندم از علیرضا روزگار
آهنگساز : علیرضا روزگار
نت نویسی : هادی عسگری
تنظیم برای کیبورد همراه با متن ترانه و آکوردهای مربوطه
تعداد صفحات 3
کلمات کلیدی : نت دونی , نت کیبورد , نت ساده کیبورد , نت کیبورد علیرضا روزگار , notdoni , نت های کیبورد علیرضا روزگار , نت های کیبورد , کیبورد , علیرضا روزگار , نت علیرضا روزگار , نت های علیرضا روزگار , نت های هادی عسگری , نت های ساده کیبورد , نت کیبورد ساده
0 notes
urduchronicle · 1 year ago
Text
پنجاب حکومت روزگار کے لیے نوجوانوں کو کینیڈا بھجوائے گی، پاکستان ویسٹرن کینیڈا ٹریڈ ایسوسی ایشن کے ساتھ ایم او یو منظور
وزیر اعلیٰ پنجاب محسن نقوی کی زیر صدارت صوبائی کابینہ کا 35واں اجلاس ہوا۔پنجاب حکومت نوجوانوں کو روزگار کے لئے کینیڈا بھجوایا جائے گا،پاکستان ویسٹرن کینیڈا ٹریڈ ایسوسی ایشن (PWCTA) اور حکومت پنجاب کے درمیان ایم او یو پر دستخط کرنے کی منظوری دے دی گئی۔ اجلاس میں پنجاب کی تاریخ میں ہسپتالوں کی تعمیر ومرمت کے سب سے بڑے پیکیج کی منظوری فی گئی، ہسپتالوں کے6لاکھ مربع فٹ سے زائدایریا کی اپ گریڈیشن…
Tumblr media
View On WordPress
0 notes
su8ho-blog · 2 years ago
Photo
Tumblr media
طفل افغان از همان کودکی پشتش بار روزگار است. تا اینکه بیک قلم و کتاب را حمل کند. - 📍 مزارشریف، فغانستان 🗓️ ۳ حمل ۱۴۰۲ 📸 سبحان ©️ SUBHAN Gallery - ‫#کودکی‬ ‫#عکاسی‬ ‫#تصویربرداری‬ ‫#روزگار‬ ‫#عکاسی_جاده‬ ‫#مزارشریف‬ ‫#افعانستان‬ ‫#خراسان‬ ‪#Savethechildren‬ ‪#un‬ ‪#photography‬ ‪#art‬ ‪#subhangallery‬ ‪#Afghanistan‬ #blackandwhitephotography #kids #afg #kabul #everydayeverywhere #asia #un #iphonephotography (at مزار شریف Mazar-e-Sharif) https://www.instagram.com/p/CqHuIGyNYkd/?igshid=NGJjMDIxMWI=
0 notes
emergingpakistan · 2 years ago
Text
پاکستان کا مستقبل امریکا یا چین؟
Tumblr media
پاکستان اور چین کے درمیان سی پیک منصوبے کو 10 سال مکمل ہو گئے ہیں۔ پاک چین اقتصادی راہداری بلاشبہ دونوں ممالک کی دوستی اور دوطرفہ تعلقات کی بہترین مثال ہے۔ چین نے ایسے وقت میں پاکستان میں سرمایہ کاری کا فیصلہ کیا جب پاکستان دہشت گردی اور شدید بدامنی سے دوچار تھا اور کوئی بھی ملک پاکستان میں سرمایہ کاری کرنے کو تیار نہیں تھا۔ چین کی جانب سے پاکستان میں ابتدائی 46 ارب ڈالر کی سرمایہ کاری 62 ارب ڈالر تک ہو چکی ہے۔ پاک چین اقتصادی راہداری منصوبے کے تحت اب تک 27 ارب ڈالر کے منصوبے مکمل ہو چکے ہیں۔ سی پیک منصوبوں سے اب تک براہ راست 2 لاکھ پاکستانیوں کو روزگار کے مواقع ملے اور چین کی مدد اور سرمایہ کاری سے 6 ہزار میگاواٹ بجلی نیشنل گرڈ کا حصہ بنی۔ سی پیک کو پاکستان کے مستقبل کے لیے اہم ترین منصوبہ ہے، لیکن منصوبے کے ابتدائی مرحلے میں انفرا اسٹرکچر اور توانائی کے پروجیکٹس کے بعد سی پیک کے دیگر منصوبے سست روی کا شکار ہیں۔ سی پیک کے دوسرے مرحلے میں ملک کے چاروں صوبوں میں خصوصی اکنامک زونز کا قیام تھا جس کے بعد انڈسٹری اور دیگر پیداواری شعبوں میں چینی سرمایہ کاری میں بتدریج اضافہ کرنا تھا لیکن اب تک خصوصی اکنامک زونز قائم کرنے کے منصوبے مکمل نہیں کیے جا سکے۔
سی پیک منصوبوں میں سست روی کی ایک وجہ عالمی کورونا بحرا ن میں چین کی زیرو کووڈ پالیسی اور دوسری وجہ امریکا اور مغربی ممالک کا سی پیک منصوبوں پر دباؤ بھی ہو سکتا ہے۔ سی پیک منصوبوں کی ترجیحات اور رفتار پر تو تحفظات ہو سکتے ہیں لیکن اس بات سے کوئی انکار نہیں کر سکتا کہ بدلتے ہوئے عالمی حالات کے پیش نظر پاکستان کے پاس چینی سرمایہ کاری کے علاوہ دوسرا کوئی آپشن موجود نہیں۔ پاکستان کا معاشی مستقبل اور موجودہ معاشی مسائل کا حل اب سی پیک کے منصوبوں اور چینی سرمایہ کاری سے ہی وابستہ ہیں۔ گزشتہ ہفتے وزیر مملکت حنا ربانی کھر اور وزیراعظم شہباز شریف کی گفتگو پر مبنی لیک ہونے والے حساس ڈاکومنٹس سے بھی اندازہ ہوتا ہے کہ پاکستان کو اب چین یا امریکا میں سے کسی ایک کو اسٹرٹیجک پارٹنر چننا ہو گا۔ بدلتے ہوئے عالمی حالات خصوصا مشرقی وسطی میں ہونے والی تبدیلیوں کے بعد اب چین عالمی سیاست کا محور بنتا نظر آرہا ہے۔
Tumblr media
پاکستان کو اب امریکا اور مغرب کو خوش رکھنے کی پالیسی ترک کر کے چین کے ساتھ حقیقی اسٹرٹیجک شراکت داری قائم کرنا ہو گی چاہے اس کے لیے پاکستان کو امریکا کے ساتھ تعلقات کی قربانی ہی کیوں نہ دینی پڑے۔ چین کی طرف سے گوادر تا کاشغر 58 ارب ڈالر ریل منصوبے کی پیشکش کے بعد پاکستان کے پاس بہترین موقع ہے کہ وہ اس منصوبے سے نہ صرف پاک چین تعلقات کو اسٹرٹیجک سمت دے سکتا ہے بلکہ اس منصوبے کی بدولت پاکستان چین کو بذریعہ ریل گوادر تک رسائی دیکر اپنے لیے بھی بے پناہ معاشی فوائد حاصل کر سکتا ہے۔ پاکستان نے تاحال سی پیک کے سب سے مہنگے اور 1860 کلومیٹر طویل منصوبے کی پیشکش پر کوئی ردعمل نہیں دیا۔ سوال یہ ہے کیا پاکستان کے فیصلہ ساز امریکا کو ناراض کر کے چین کے ساتھ دوطرفہ تعلقات کو طویل مدتی اسٹرٹیجک پارٹنر شپ میں تبدیل کرنے کا فیصلہ کریں گے یا دونوں عالمی طاقتوں کو بیک وقت خوش رکھنے کی جزوقتی پالیسی پر عمل پیرا رہیں گے؟
یہ بات کسی سے ڈھکی چھپی نہیں کہ پاکستان میں اشرافیہ کے کچھ ایسے عناصر موجود ہیں جن کے مفادات براہ راست امریکا اور مغربی ممالک سے وابستہ ہیں۔ اشرافیہ سے تعلق رکھنے والے ان افراد کے بچے امریکا اور مغربی ممالک کے تعلیمی اداروں میں پڑھتے ہیں۔ ان افراد کی اکثریت کے پاس امریکا اور مغربی ممالک کی دہری شہریت ہے۔ ان کی عمر بھر کی جمع پونجی اور سرمایہ کاری امریکا اور مغربی ممالک میں ہے۔ امریکا اور مغربی ممالک ہی اشرافیہ کے ان افراد کا ریٹائرمنٹ پلان ہیں۔ یہ لوگ کبھی نہیں چاہیں گے کہ پاکستان امریکا کے ساتھ تعلقات کو قربان کر کے چین کے ساتھ طویل مدتی اسٹرٹیجک شراکت داری قائم کرے ان کوخوف ہے کہیں روس، ایران اور چین کی طرح پاکستان بھی براہ راست امریکی پابندیوں کی زد میں نہ آجائے، کیونکہ اگر ایسا ہوا تو اشرافیہ سے تعلق رکھنے والے ان افراد کے ریٹائرمنٹ پلان برباد ہو جائیں گے۔
اس میں ��وئی شک نہیں کہ بہترین خارجہ پالیسی کا مطلب تمام ممالک کے ساتھ برابری کی بنیاد پر دوستانہ تعلقات اور معاشی ترقی کے نئے امکانات اور مواقع پیدا کرنا ہے۔ لیکن ماضی میں روس اور امریکا کی سرد جنگ کے تجربے کی روشنی میں یہ کہنا مشکل نہیں کہ موجودہ عالمی حالات میں پاکستان کے لیے امریکا اور چین کو بیک وقت ساتھ لے کر چلنا ناممکن نظر آتا ہے۔ جلد یا بدیر پاکستان کو امریکا یا چین میں سے کسی ایک کے ساتھ تعلقات کی قربانی کا فیصلہ کرنا ہو گا تو کیوں نہ پاکستان مشرقی وسطیٰ میں چین کے بڑھتے کردار اور اثرورسوخ کو مدنظر رکھتے ہوئے چین کے ساتھ طویل مدتی شراکت داری قائم کرنے کا فیصلہ کرے یہ فیصلہ پاکستان کے لیے مشکل ضرور ہو گا لیکن عالمی حالات یہی بتا رہے ہیں کہ پاکستان کا مستقبل اب چین کے مستقبل سے وابستہ ہے۔
ڈاکٹر مسرت امین    
بشکریہ ایکسپریس نیوز
3 notes · View notes