#ایستگاه پرواز
Explore tagged Tumblr posts
swhitenights · 2 months ago
Text
Travelogue of SHIRAZ
درست شیرازی که دست بالا دوساعت با شهرمان فاصله‌دارد را نمی‌توان با اصفهان که سفر رسیدن به آن نیم روز طول کشید مقایسه کرد اما همین که برای بار اول مستقل کوله‌ام را جمع کردم و با هم‌اتاقی‌ها رفتیم تا اولین سفر واقعا مجردی را تجربه کنیم خودش باعث می‌شود وقتی بهش فکر می‌کنم به اندازه اصفهان رفتن برایم بکر و جذاب شود.
~ گوش دهید | پرواز تهران - شیراز: گروه دال ~
چطور شد که به شیراز رسیدیم
اول فقط یک پیشنهاد بود آن هم نه به شیراز، پیشنهاد سفری به بوشهر. بوشهر به شهر دانشگاهمان نزدیک است؛ دریا دارد و آنقدر از آخرین باری که در کودکی دربایش را دیده‌ام می‌گذرد که می‌توانم بگویم اصلا تا به حال نرفته‌‌ام. پیشنهاد آنقدر جدی گرفته‌شد که حتی هم‌اتاقی‌ها نه تنها از والدینشان اجازه‌اش را گرفتند بلکه زنگ زدیم به چند مهمانخانه و هتل و خانه معلم و قیمت پرسیدیم و حتی دنگ اتاق‌ها را هم حساب کرده‌بودیم. البته از آنجا که هیچ‌عقل سلیمی در چنین وقتی از سال هوای بوشهر رفتن به سرش نمی‌خورد ما هم عقلمان را به کار انداختیم و فهمیدیم درست است دیوانه‌ایم اما نه اینقدر که در این گرما واقعا بخواهیم برویم.
همه چیز تمام‌شد. برگشتیم خانه و بعد هم دوباره دانشگاه. تا همین چند روز پیش که دوباره داشتیم برای خانه برگشتن حساب غیبت‌ها و واحدها را می‌کردیم که پیشنهاد شیراز رفتن مطرح شد. شیراز همانقدر دور است که بوشهر؛ هوایش بهتر است و برای خانه رفتن هم باید یک بار بلیط اتوبوس به شیراز و یک بار از شیراز به خانه بگیریم. حالا اگر میان این دو بلیط را یک فاصله بگذاریم آنقدر که بتوانیم چندجا را بگردیم و به اصطلاح سفری برویم چه؟
برنامه چیده شد. جدی حرف میزدیم اما ته دلم کسی می‌گفت همه اینها خواب و خیال است و آخرش هم یک راست می‌رویم ترمینال عوض می‌کنیم و برمی‌گردیم خانه، مثل همیشه.
مکان‌هایی که خواستیم برویم را بر حسب دوری و نزدیکی از مترو و ترمینال و اینکه تا به حال تقریبا هیچ‌کداممان نرفته‌باشیم چیدیم. اولی مجموعه آبی بود. از آنجا با مترو قصرودشت می‌رویم زندیه و عمارت شاپوری را می‌بینیم. بعد دوباره با مترو می‌رویم ایستگاه وکیل‌الرعایا تا برویم مسجد نصیرالملک و همان‌جا هم نماز بخوانیم هم نهاری بخوریم. بعد هم می‌رویم پاساژ مشیر تا وقت بلیط خانه‌مان برسد؛ چیزی حدود ساعت چهار و نیم عصر.
برنامه از دور عالی به‌نظر می‌رسید، هم جای فرهنگی می‌رویم هم تاریخی و هم تفریحی. سوار مترو می‌شویم و تازه تمام این مدت مثل چند جوان رها از بند که بار اول است بدون پدر و مادرشان می‌روند سفر هستیم، نه چند دانشجوی خسته که فقط از شیراز مسیر این ترمینال تا ترمینال بعدی را از پشت شیشه‌ی یک اسنپ می‌بیند.
همه اما قرار نبود برگردیم خانه؛ دو نفر برمی‌گشتند دانشگاه. حسابمان پنج نفره بود و من بلیط پنج نفر را برای ساعت 6:15 صبح به مقصد شیراز گرفتم. دو نفر از هم اتاقی‌ها _ که آنها هم برمی‌گشتند دانشگاه_  در ثانیه‌های آخر شب قبلش به سفرمان اضافه شدند و حالا هفت نفر بودیم.
از بیداری ساعت 4:30 صبح و صبحانه خوردن ساعت 8:30 در کافه‌ی تورنتو شیراز
ساعت چهار و نیم از خواب ییدار شدم، بچه‌ها را صدا کردم تا بلند شوند نماز صبح بخوانند و بعد هم حاضر شوند برای رفتن. شب قبلش گفتند صبح که صدایمان می‌زنی فیلم بگیر تا از همان اول فیلم داشته‌باشیم! خب... از آنجا که خودم شخصا دوست ندارم کسی از قیافه خواب‌آلودم فیلمی داشته‌باشد آنچه برای خود می‌پسندم برای آن‌ها هم پسندیدم و بدون تشریفات مثل هر روز صبح صدایشان کردم.
نماز خواندیم، لباس پوشیدیم و کیف‌هایمان را برداشتیم تا بریم ترمینال، حدود ساعت 5:45 اسنپ گرفتیم، رسیدیم ترمینال و بلیط‌مان را تحویل گرفتیم؛  بلیط برای ساعت 6:15 بود که البته اتوبوس با تاخیر فراوان حرکت کرد.
حدود ساعت 8:30 رسیدیم شیراز، از آنجا اسنپ گرفتیم برای مجموعه آبی و وقتی رسیدیم هنوز باز نشده بود و تصمیم‌گرفتیم کمی خیابان را بالا و پایین کنیم تا ساعت 9:00. یکی از بچه‌ها اصرار داشت که وقتی رفتیم شیراز همانجا صبحانه بخوریم اما ما که به فکر نبودیم همان ساعت پنج نان و پنیرهایمان را خورده بودیم و او را هم منصرف کردیم. اما در همین حین خیابان گردی از جلوی کافه‌ای رد شدیم و با هر تصمیمی که بود همانجا نشستیم تا چیزی بخوریم. من چیز کیک لوتوس سفارش دادم که واقعا خوشمزه بود.
ماجراهای مجموعه‌ی فرهنگی آبی تا مترو
حدود ساعت 9:15 دوباره حرکت کردیم تا برویم مجموعه آبی. نه تنها باز بود بلکه در همین چند دقیقه کلی هم شلوغ شده بود و چند زوج هم آمده‌بودند در کافه‌اش صبحانه بخورند.
هرچه از زیبایی‌اش بگویم کم است. رنگ آبی‌اش تو را یاد طرح و نقش‌های سنتی ایرانی می‌اندازد، کوچک بودن و زیبایی در عین سادگی‌اش مینیمال است و به دیوار‌هایش نقاشی‌های غربی آویزان بودو زیر شیشه‌ی میز‌ها کتاب‌هایی با نقاشی‌های ون‌گوک باز بود. 
یکی از بچه‌ها گفت فکر کنم ما را آورده‌ای دنیای خودت. شاید راست می‌گفت. دنیای من جایی‌ست شبیه به آنجا، ساده و در نوسان میان شرق و غرب، کتاب و هنر.
آبی را گشتیم، کلی عکس گرفتیم و آخر سر با ناامیدی ترکش کردیم، کتابهایش بی‌نهایت گران بودند که البته نمی‌توان بر آن‌ها خرده گرفت. کتاب گران است و خود آدم باید بفهمد که نباید از هرجایی کتاب خرید. فقط یکی از هم اتاقی‌ها جلد اول مانگای هایکیو را برای برادرش خرید.
بعد باید می‌رفتیم قصرودشت که مترو سوار شویم. بین راه یک گل‌فروشی خیلی قشنگ را دیدیم که نمی‌گنجد اینجا تعریف کنم که اتفاقی افتاد و همین بس که بدانید دیوانه‌تر از آنیم که فکرش را بکنیدxD.
دو چیز را اعتراف می‌کنم: اول. مترو دورتر از چیزی بود که حسابش را کرده بودم، دوم. بچه‌ها هم تنبل‌تر از چیزی که انتظار داشتم.
اگر به خودم بود پیاده می‌رفتم، خیابان قشنگ بود و پیاده‌روی را هم دوست دارم اما بچه‌ها مجبورمان کردند اسنپ بگیریم تا مقصد.
رسیدیم، بلیط گرفتیم و منتظر ماندیم تا مترو برسد و در همین حین از روی نقشه برای بچه‌ها توضیح دادم که کجا و چطور باید پیاده بشویم و حالا که تقریبا ظهر است باید دور یکی از مکان‌های تاریخی‌مان را خط بکشیم. یا می‌رویم مسجد نصیرالملک یا عمارت شاپوری. تصمیم بر نصیرالملک شد. رفتیم تا ایستگاه وکیل‌الرعایا پیاده شویم.
مسجد نصیر‌الملک و نورهای از دست رفته
خب... دور از انتظار نبود که بعد مجبورمان کردند که فاصله‌ی ده دقیقه‌ای از ایستگاه تا مسجد را باز هم اسنپ بگیریم؟ من که زورم بهشان نمی‌رسید و هر دری زدم که راه نزدیک‌ است و لازم نیست اینقدر لیلی به لالای خودتان بگذارید حرف به گوششان نرفت.‌
وقتی رسیدیم خانم مسئول گفت در این موقع سال باید ساعت هشت و نه صبح بیاید تا نور از شیشه‌ها به داخل تابیده باشد برای عکس گرفتن. هیجانمان فروکش کرد. از آن سر شهر کوبیده‌بودیم تا این سر برای نور و شیشه‌ها که حالا از دستمان رفته‌بودند. بالاخره مهم نبود... بلیط را گرفتیم و چادر گل‌گل برداشتیم و وارد شبستان شدیم. عکس گرفتیم و بعد هم در امام‌زاده‌ی مسجد نماز خواندیم.
برای بچه‌ها از معماری و چیز‌هایی که درمورد مسجد می‌دانستم گفتم. حالا که ناخواسته تور لیدر شده‌بودم بهترین وقت بود که چند جفت گوش مفت و مجانی را با اطلاعاتی که نمی‌دانستم باید به چه کسی بگویم پر کنم.
درد‌سرهای عظیم: نبودن اسنپ تا نهار
ظهر شده‌بود و وقت نهار، در همان کوچه‌ی مسجد رستوران سنتی‌ای را دیدیم و تصمیم‌گرفتیم همانجا غذا بخوریم اما بعد از اینکه عکس گرفتنمان تمام شد -چون واقعا جای قشنگی بود- و منو را با دقت نگاه کردیم دیدم نه تنها قیمت در آنجا مساوی خون پدرشان است بلکه شخصا هیچ‌کدام از غذاها را دوست هم نداشتم پس تا وقتی خانم پیشخدمت را دک کرده بودیم برود زود وسایلمان را جمع کردیم و با هر چه سرعت داشتیم از آنجا بیرون رفتیم.
نشستیم روی صندلی‌های پلاستیکی چند مغازه آن‌طرف‌تر و به این که نهار را کجا بخوریم و کجا برویم فکر می‌کردیم. تصمیم بر آن شد برویم همان پاساژ که از اول برنامه‌اش را داشتیم. حالا یا مثل بقیه‌ی پاساژ‌های متمدن رستوران و کافه‌ای داشت یا همانجا بالاخره فکری به حال خود و شکممان می‌کردیم.
تعدادمان زیاد بود، چندتا از بچه‌ها با اسنپ رفتند و من دوتای دیگر ماندیم و راننده‌هایی که درخواست قبول نمی‌کردند و یک‌ آقای تاکسی که هر دو دقیقه یک بار می‌آمد در گوشمان داد می‌زد می‌بردمان تخت‌جمشید و پاسارگاد.
ما که نتوانستیم کاری کنیم، یکی از بچه‌ها از همانجا یک ماشین دیگر برای ما هم گرفت و بالاخره رسیدیم به آخرین مقصد.
پاساژ متروکه و کنگر خوردن و لنگر انداختن در رستوران
تک و توک مغازه‌ها باز بودند. طبقه بالا یک رستوران بود که البته در آن زمان باز بودنش به تنهایی به همه‌ی دیگر مغازه‌ها می‌ارزید. 
نمی‌خواهم بگویم که اشتباهی چه چیزی سفارش دادم و قرار نیست تا آخر عمر یادم برود. فقط نکته اخلاقی این است که دو��تان، وقتی گرسنه هستید هم منو را با دقت بخوانید.
من که چیزی برای خرید لازم نداشتم، یکی از بچه‌ها در اینستاگرام دیده بود یک تولیدی مانتو که در همین پاساژ است جشنواره تخفیف راه‌انداخته و اصلا دلیل اینکه آنجا بودیم هم همان بود.
تولیدی که بسته بود، ما هم چند گروه شدیم، وسایل را گذاشتیم توی رستوران، یک گروه مراقب وسایل یکی هم می‌رفت اطراف را بگردد. در یکی از طبقه‌ها خانمی را دیدم که کتاب‌هایش را با پنجاه درصد تخفیف می‌فروخت و یک کتاب ازش خریدم. تلافی اینکه نتوانستم در آبی چیزی به عنوان سوغات این سفر بخرم
سوال: چه حسی داری الان؟
به جز همه‌ی فیلم‌های چندثانیه‌ای و ویدیو‌های مسخره‌بازی‌هامان یک ویدیوی حدودا پنج دقیقه‌ی در دقایق آخر ضبط کردم و از بچه‌ها همین سوال را پرسیدم. بعضی‌ها یک کلمه‌ای جواب دادند و بعضی هم دوربین را ول نمی‌کردند.
کسی از خودم نپرسید چه حسی دارم، در تمام این مدت مثل کارگردان بودم که حالا دارد پشت‌صحنه‌ی فیلمش را ضبط می‌کند.
حالا جواب سوالم را خودم می‌دهم: خوشحالم. قفل مرحله‌ی بعدی مستقل شدن را شکسته‌ام و فکر می‌کنم یک بند انگشت بزرگ‌تر شده‌ام. خوشحالم که بقیه را خوشحال کرده‌ام و باعث و بانی تجربه‌ی جدیدی برایشان بوده‌ام.
و تازه فهمیدم که چرا معلم و مدیر‌ها از زیر اینکه دانش‌آموزان را به اردو ببرند در می‌روند. درست که همراهان من هم‌اتاقی‌هایم بودند و هر کدام هم بزرگ‌تر نه، هم‌سن خودم هستند اما همین که فکر کنی چند نفر دنبال تو راه افتاده‌اند، ناخواسته حس مسئولیت یقه‌ات را می‌گیرد و می‌خواهد خفه‌ات کند. شاید البته ارزش زحمتش را داشته باشد. وقتی بدانی در آخر چقدر خوشحال شده‌اند.
11 Khordad 03
2 notes · View notes
bornlady · 9 months ago
Text
مدل رنگ مو هایلایت تیره : درست جلوتر از او می‌توانست پایه‌ای را ببیند که به پل راه‌آهن منتهی می‌شد و پله‌هایی که تا آن بالا می‌رفتند. ایستگاه در آن سوی رودخانه قرار داشت. رنگ مو : خیلی خنک، خیلی زلال و تمیز – و مادرش آنجا در مرکز جهان، در مرکز باران، امن و خشک و قوی. او اکنون مادرش را می‌خواست و مادرش مرده بود، فراتر از دیدن و لمس برای همیشه. و این وزن به او فشار می آورد، او را فشار می داد - آه، آنقدر به او فشار می آورد! سفت شد. یک نفر به در آمده بود و به او ایستاده بود، به جز یک حرکت خفیف نوسانی، بسیار آرام. مدل رنگ مو هایلایت تیره مدل رنگ مو هایلایت تیره : او می‌توانست طرح کلی شکل او را در مقابل نور غیرقابل تشخیصی متمایز ببیند. هیچ جا صدایی به گوش نمی رسید، فقط یک سکوت متقاعدکننده بزرگ - حتی چکه چکه ها هم قطع شده بود... فقط این شکل، تاب می خورد، در آستانه در می چرخید، وحشتی غیرقابل تشخیص و به طرز ماهرانه ای تهدیدآمیز، شخصیتی کثیف زیر لاک خود، مانند لکه های آبله زیر یک لایه پودر با این حال، قلب خسته‌اش، آنقدر می‌تپید. لینک مفید : لایت و هایلایت مو که سینه‌هایش را تکان می‌داد، و او را مطمئن می‌کرد که هنوز زندگی در او وجود دارد، به شدت متزلزل، تهدید شده... دقیقه یا متوالی دقیقه ها خود را به طور بی پایان طولانی کرد و یک تاری شنا جلوی چشمانش شکل گرفت که با اصرار کودکانه سعی می کرد تاریکی را در جهت درب سوراخ کند. در لحظه‌ای دیگر به نظر می‌رسید که نیرویی غیرقابل تصور او را از وجودش در می‌آورد. مدل رنگ مو هایلایت تیره : و سپس شکلی که در آستانه در بود - هال بود، او دید، هال - عمداً چرخید و در حالی که هنوز کمی تکان می‌خورد، عقب و جلو رفت، گویی جذب آن نور نامفهومی شد که به او بُعدی بخشیده بود. خون به اندام‌هایش، خون و زندگی مشترکش سرازیر شد. با شروع انرژی، او به حالت ایستاده نشست و بدنش را جابجا کرد تا زمانی که پاهایش کف را از کنار تخت لمس کرد. او می دانست که باید چه کار کند - حالا، حالا، قبل از اینکه خیلی دیر شود. او باید در این نم سرد، بیرون، دور، بیرون برود تا حرکت خیس علف‌های اطراف پاهایش و رطوبت تازه را روی پیشانی‌اش احساس کند. به طور مکانیکی لباس هایش را پوشاند و در تاریکی کمد به دنبال کلاهی بود. او باید از این خانه برود که در آن چیزی که روی سینه‌اش فشار می‌آورد معلق بود. وگرنه خود را به چهره‌های سرگردان و متحرک در تاریکی تبدیل کرد. در وحشت به طرز ناشیانه ای کتش را زیر و رو کرد، درست زمانی که صدای قدم های آنتونی را روی پله پایین شنید، آستین را پیدا کرد. جرات نداشت منتظر بماند. ممکن بود او را رها نکند و حتی آنتونی بخشی از این وزن بود. بخشی از این خانه شیطانی و تاریکی غم انگیزی که در مورد آن بزرگ شده بود... بعد از راهرو... و از پله‌های پشتی پایین، با شنیدن صدای آنتونی در اتاق خوابی که تازه ترک کرده بود- "شکوه! شکوه!" اما او اکنون به آشپزخانه رسیده بود و از در تا شب گذشته بود. صد قطره که از شعله ی باد درختی که چکه می کرد، مبهوت شده بود، روی او پراکنده شد و او با خوشحالی آنها را با دستان داغ به صورتش فشار داد. "شکوه! شکوه!" صدا بی نهایت از راه دور بود، از دیوارهایی که به تازگی ترک کرده بود، خفه و ناراحت شده بود. خانه را دور زد و مسیر جلویی را به سمت جاده شروع کرد، در حالی که تقریباً با خوشحالی به سمت آن می پیچید. مدل رنگ مو هایلایت تیره : و فرش کوتاه چمن را در کنارش دنبال کرد و با احتیاط در تاریکی شدید حرکت می کرد. "گلوریا!" او وارد دویدن شد، به ��ور تصادفی روی شاخه ای که توسط باد پیچ ​​خورده بود، برخورد کرد. صدا حالا بیرون از خانه بود. آنتونی که اتاق خواب را متروکه می دید، به ایوان آمده بود. اما این چیز او را به جلو می راند. با آنتونی برگشته بود. و او باید به پرواز در زیر این بهشت ​​تاریک و ظالمانه ادامه دهد، و خود را به زور از سکوت پیش رو بگذراند، انگار که سدی ملموس در برابر او باشد. او مسافتی را در امتداد جاده ای که به سختی قابل تشخیص بود طی کرده بود، احتمالاً نیم مایل، از یک انبار متروکه رد شد که ظاهر سیاه و غم انگیزی داشت، تنها ساختمان از هر نوع بین خانه خاکستری و ماریتا. سپس دوشاخه را چرخاند. جایی که جاده وارد چوب شد و بین دو دیوار بلند برگ و شاخه که تقریباً بالای سرشان تماس داشتند، می چرخید. او ناگهان متوجه یک درخشش طولی و نازک نقره در جاده مقابلش شد، مانند شمشیری درخشان که نیمه در گل فرو رفته بود. وقتی نزدیک‌تر شد، گریه‌ای از رضایت بلند کرد - این یک راهرو پر از آب بود. و با نگاهی به آسمان، شکاف نوری از آسمان را دید و فهمید که ماه بیرون است. "گلوریا!" او با خشونت شروع کرد. آنتونی دویست فوت پشت سر او نبود. "گلوریا، منتظر من باش!" لب هایش را محکم بست تا جیغ نزند و راه رفتنش را افزایش داد.
قبل از اینکه صد یاردی دیگر برود، جنگل ناپدید شد و مانند جوراب سیاهی از پای جاده به عقب برگشت. سه دقیقه پیاده روی جلوتر از او، معلق در هوای بلند و بی حد و حصر، درهم آمیختگی نازکی از درخشش ها و درخشش های ضعیف را دید که در یک موج منظم در نقطه ای نامرئی متمرکز شده بود. ناگهان می دانست کجا خواهد رفت. این آبشار بزرگی از سیم‌ها بود که از بالای رودخانه بلند می‌شدند، مانند پاهای عنکبوت غول‌پیکری که چشمش چراغ سبز کوچک در کلید خانه بود و با پل راه‌آهن به سمت ایستگاه می‌رفت. مدل رنگ مو هایلایت تیره : ایستگاه! قطار برای بردن او وجود دارد. گلوریا، من هستم! او جوابی نداد اما شروع به دویدن کرد، در سمت مرتفع جاده ماند و از حوضچه های درخشان - حوضچه های بی بعدی از طلای نازک و غیرقابل جهش. با چرخش شدید به چپ، او یک جاده باریک واگن را دنبال کرد تا از بدن تیره روی زمین جلوگیری کند. او مانند جغدی که از درختی منفرد با غم و اندوه بلند شده بود به بالا نگاه کرد.
0 notes
kiyarashsposts · 1 year ago
Text
یکی از فرودگاه های واقع شده در شهر تهران که در سال 1327 ساخته شده است، فرودگاه بین المللی مهرآباد می باشد. واژه ی مهرآباد از یک روستایی به نام مهرآباد جنوبی که از قبل در آن قرار گرفته بود نامگذاری شده است.
فرودگاه بین المللی مهرآباد در ناحیه غرب تهران واقع شده است. می توان گفت یکی از خدمات این فرودگاه، خدمات تاکسی فرودگاه مهرآباد و ارائه سرویس تاکسی به فرودگاه مهرآباد توسط خودروهای مدرن و باکیفیت مثل: تویوتا کمری، رافر، انواع ماشین های ون و…
فرودگاه بین المللی مهرآباد پس از فرودگاه های قلعه مرغی، بندر لنگر، مسجد سلیمان، جزء چهارمین فرودگاه خاورمیانه و ایران محسوب می شود.
آشنایی با تاکسی فرودگاه مهرآباد
اگر قصد رفتن به فرودگاه مهرآباد را دارید می توانید از میان بزرگراه های آیت الله سعیدی، بزرگراه لشگری و فتح یکی را انتخاب ��مایید. همچنین این فرودگاه دسترسی به راه های حمل و نقل عمومی دارد. برای فرودگاه مهرآباد دو ایستگاه مترو در نظر گرفته شده است که به همین دلیل دسترسی به آن را بسیار آسان شده است. خیلی از افراد با ماشین شخصی خود به فرودگاه سفر نمی کند همچنین در صورتی که عجله داشته باشید و یا اهل شهر تهران نباشید اتوبوس یا مترو برای شما انتخاب مناسبی نیستند به همین دلیل بهتر است از تاکسی فرودگاه مهرآباد استفاده کنید تا در کوتاه ترین زمان به مقصد خود برسید.
تاریخچه فرودگاه مهرآباد
فرودگاه مهرآباد در سمت غربی پایتخت ایران قرار دارد. علت نام گذاری این فرودگاه نام روستای است که فرودگاه در نزدیکی آن واقع شده است. جالب است بدانید این روستایی است که مهریه دختر ناصرالدین شاه بوده و به همین علت به مهرآباد معروف شده است. همزمان با سلطنت رضاخان، صنعت هوایی ایران به آلمانی ها واگذار شده و ان ها برای باشگاه خلبان های خود این فرودگاه را در سال هزار و سیصد و هفده هجری شمسی ساخته اند. فرودگاه مهرآباد در اوایل تاسیس یک فرودگاه نظامی بود که پرواز های هواپیماهای نظامی در آن صورت میگرفت.
ابتدا پرواز های صورت گرفته در مهرآباد مربوط به خارجی ها بود و خلبان ایرانی نبود که از فرودگاه مهرآباد آباد پرواز کند. اما پس از این که اولین خلبان های نظامی ایران در کالج های آمریکایی درس خواندند به کشور بازگشتند و در سال ۱۳۲۸ در فرودگاه مهرآباد با هواپیما های جنگنده پرواز کردند. این فرودگاه پس از آن که گسترش یافت به غیر از پرواز های نظامی که در آن صورت میگرفت پرواز های مسافربری را هم میزبانی می کرد.
فرودگاه مهرآباد پس از انقلاب
این فرودگاه قبل از انقلاب تمام پرواز های داخلی و خارجی تهران را میزبانی می کرد در آن زمان تاکسی فرودگاه بسیار کم بود. پس از انقلاب هم روال به همین صورت بود اما با گذشت زمان این فرودگاه فقط مقصد و مبدا پرواز های مسافربری برای داخلی ایران شد. فرودگاه مهرآباد در سال ۱۳۸۳ دارای شش پایانه مختلف بوده است. که پایانه شماره ۳ این فرودگاه برای مسافر های سفر حج در نظر گرفته شده است.
در حال حاضر از ایران مسافری برای سفر حج عمره اعزام نمی شود. در پایانه شماره سه این فرودگاه فقط پرواز های حج تمتع انجام می گیرد این پرواز ها در ماه خاصی انجام می شود و به غیر از آن از این پایانه پروازی انجام نمی شود. از سایر پایانه های فرودگاه مهرآباد آباد پرواز های شرکت های داخلی انجام می شود البته پرواز های باربری خارجی نیز به مقصد استانبول و امارات از این فرودگاه انجام می شود. با توجه به توسعه هایی که این فرودگاه در سالهای اخیر داشته تاکسی فرودگاه مهرآباد نیز به وفور دیده می شود و مسافرین می توانند به راحتی از آنها استفاده کنند.
جهت کسب اطلاعات بیشتر درباره شرایط اجاره ون فرودگاه و تاکسی ون فرودگاه با مشاوران ما تماس حاصل نمایید
شماره تماس: 09120959060
آمارهای فرودگاه
البته این فرودگاه در گذشته تعداد بیشترین مسافر را جا به جایی می کرده است. شرکت های هواپیمایی مختلفی پرواز های خود را از این فرودگاه انجام می دهند. از بین این شرکت ها می توان به هواپیمایی ماهان�� هواپیمایی ایران ایر، هواپیمایی کیش ایر، هواپیمایی آتا،هواپیمایی آسمان، هواپیمایی ایران تور و کاسپین اشاره کرد. بر اساس آمار هایی که به دست آمده حدود چهل و پنج درصد مسافر های ایرانی از این فرودگاه به عنوان مبدا یا مقصد پرواز های خود استفاده می کردند. به همین دلیل برای رفاه حال مسافرین از تاکسی فرودگاه مهرآباد به تعداد بالا استفاده می شود.
ترمینال های فرودگاه مهرآباد
در گذشته تعداد ترمینال های این فرودگاه کم بودند اما الان به ۶ ترمینال رسیده اند البته رفت و آمد در این ترمینال ها به یک میزان نیست و  ترمینال شماره ۲ این فرودگاه که از سایر ترمینال ها قدمت بیشتری نیز دارد  جز پر رفت وآمد ترین ترمینال های این فرودگاه است. در متن زیر به کاربری بعضی از ترمینال های فرودگاه اشاره می کنیم
ترمینال شماره ۱: این ترمینال از سایر ترمینال ها قدمت بیشتری دارد و در واقع این ترمینال جز اثر هایی است که به ثبت ملی رسیده است. از ترمینال شماره یک فقط پرواز های خروج از تهران صورت می گیرد. برای رسیدن به این ترمینال بهترین راه استفاده از تاکسی فرودگاه مهرآباد است.
ترمینال شماره ۲: این ترمینال همان طور که گفته شد جز شلوغ ترین ترمینال های ایران است در این جا پروازهای خروجی انجام می شود همچنین پرواز های ورودی به تهران نیز از این ترمینال استفاده می کنند.
ترمینال شماره ۳ و ۵: این ترمینال ها برای مسافر های حج هستند و به غیر از ایام حج جز موارد اضطراری از آنها استفاده ایی نمی شود. حجاج می توانند در هنگام ورود به کشور برای جلوگیری از ترافیک از همراه های خود بخواهند به فرودگاه بیایند و این ها از تاکسی فرودگاه مهرآباد برای رفتن به خانه خود استفاده کنند.
ویژگی اجاره ون توسط فرودگاه مهرآباد
لازم به ذکر است که مهر آباد یکی از بزرگترین فرودگاه های ایران می باشد که در طی سالیان سال مسافران متعددی را دارد.فرودگاه مهرآباد در بخش پروازهای داخلی فعالیت می کند و در حقیقت پروازهای خارجی و بین المللی در فرودگاه بین المللی امام خمینی انجام می شود. در کناره های فرودگاه مهرآباد چندین باندهای فرودگاهی دیده می شود.
یکی از بزرگترین مشکلات اشخاصی که پروازهای داخلی را انجام می دهند، مشکل رفت و آمد آن ها می باشد.به دلیل بالا بودن برخی از هزینه های تاکسی های شخصی و عدم استفاده از وسیله نقلیه ی شخصی،اجاره ون فرودگاه مهر آباد با ارائه سرویس خدمات تاکسی فرودگاه مهرآباد و یا تاکسی به فرودگاه مهرآباد مسافران را از نگرانی در خواهد آورد.
در برخی اوقات ممکن است تعداد نفرات بالا باشد و مسافران قادر به اخذ تاکسی (خودرو سواری) نباشند. نگران نباشید شما مسافران گرامی می توانید توسط ماشین های ون به راحتی به هر شهری و یا از درب منزل تا فرودگاه تردد کنید.
اجاره ون یکی از ویژگی های خدمات فرودگاه مهرآباد می باشد.
ویژگی ترانسفر فرودگاه مهرآباد به صورت vip
می توان گفت یکی از مهمترین درخواست های مسافران به خصوص مسافرت های توریستی برای فرودگاه مهرآباد می باشد. شما مسافران گرامی می توانید با توجه به متنوع بودن انواع ون ها، به رزرو یکی از ون ها اقدام نمایید. شما می توانید چندین روز پیش از پرواز، در سایت ما اقدام به رزرو آنلاین تاکسی ون و یا سواری فرودگاه مهرآباد بفرمایید.
مسافران عزیز می توانید با تاکسی فرودگاه مهرآباد ��هت داشتن سفری ایمن و مورد اطمینان را همراه با تیم مجرب و حرفه ای به وسیله ی ترانسفر فرودگاه مهر آباد تجربه کنید.
تاکسی فرودگاه مهرآباد (vip)
تاکسی فرودگاه مهر آباد به صورت vip با ارائه خدمات در بیرون و یا داخل شهر به صورت آنلاین و روش رزرو اینترنتی، برای شما مسافران گرامی ایجاد آسایش و آرامشی را خواستار می باشد. توجه داشته باشید که شما می توانید داخل سایت با عکس تاکسی فرودگاه مهرآباد بیشتر آشنا شوید.
0 notes
flystationgroup · 1 year ago
Video
youtube
hi barbie به سبک ایستگاه پرواز :)))))
1 note · View note
afebrahimi · 2 years ago
Photo
Tumblr media
‌ ۶ بهمن سال ۱۳۹۰، از ناوهواپیمابر آبراهام لینکلن در خلیج فارس دو‌جنگنده‌اش پرواز می‌کند برای شناسایی یکی از این جنگنده‌ها وارد حریم هوایی ایران می‌شود رادارهای ایستگاه هوایی نیروی هوایی ارتش در خارک‌ بلافاصله‌جنگنده‌ آمریکایی را رهگیری میکند و‌سریعا از بوشهر یک فرونده‌ اف۱۴ نیروی هوایی ارتش بوشهر عازم رهگیری سوپر هورنت آمریکایی می‌شود و خلبان ایرانی،به خلبان آمریکایی اخطار می‌دهد که سریعا برگردد در غیر این صورت، درگیری خواهند شد. سوپر هورنت با توجه به اخطار های داده شده،به سمت ناو برمی‌گردد. تامکت ایرانی هم،با توجه به رفتن سوپر هورنت، آماده برگشت و فرود می‌شود. فاصله با باند ناچیز است،پس خلبان کابین جلو،چرخ هارا میزند و در راستای باند آماده فرود می‌شود، در این حال که،خلبان درحال صحبت با کاروان بود برای هماهنگی فرود،هوافضای سپاه پاسداران ،با شلیک موشک سامانه تور ام یک،تامکت ایرانی را بر فراز خلیج فارس، منهدم می‌کند و هر دو خلبان یعنی علیرضا کریمایی و مصطفی فصیحی بدون آنکه فرصت اجکت پیدا کنند به شهادت می‌رسند. سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، در فرماندهی امیر علی حاجی زاده دلیل این کار را،اشتباه گرفتن تامکت با سوپر هورنت آمریکایی اعلام کردند. علیرضا کریمایی از متخصصان ورزیده دنیای هوانوردی بود و کابین جلوی تامکت، مصطفی فصیحی هم جز برترین خلبانان تامکت که در دوره های خود،بهترین نمره هارا کسب کرده بودند. سپاه پاسداران برای این‌جنایت هرگز محاکمه نگردید. #سپاه_تروریستی_پاسداران #شلیک_به_اختیار @irbr.news https://www.instagram.com/p/Cn4WAazseKR/?igshid=NGJjMDIxMWI=
0 notes
uaeinpersian · 4 years ago
Photo
Tumblr media
فرودگاه بین المللی دبی پس از باز شدن امارت درهای خود را برای گردشگری بین المللی ، تعدادی پرواز را از پایتخت ها و شهرهای عربی و خارجی با مسافر و اولین گروه های توریستی در پرواز دریافت کرد. من عصر روز چهارشنبه به فرودگاه رسیدم ، پروازهایی از بیروت ، جان اف کندی ، نیویورک ، شیکاگو ، تورنتو و ایستگاه های دیگر انجام شد و فرودگاه کلیه اقدامات عملیاتی و اقدامات احتیاطی را انجام داد که به گردش روان ترافیک مسافر کمک می کند و ضمن اطمینان از ایمنی و سلامتی آنها در مراحل مختلف مراحل سفر.
1 note · View note
mehrparvaztravelagancy · 5 years ago
Photo
Tumblr media
همه چیز درباره معبد وات سامفران تایلند با اژدهای عجیب دور آنمعبد وات سامفران یکی از عجیب ترین معابد تایلند است و هیچ شباهتی با هیچ کدام از معابد دیگر تایلند ندارد. این معبد عجیب و غریب با نمای صورتی رنگش و اژدهای عظیم الجسه ای که به دور آن کشیده شده است، یکی از عجیب ترین جاذبه های گردشگری بانکوک به حساب می آید و به قدری ظاهر متفاوتی دارد که هر توریستی با دیدنش در جا میخکوب می شود! با ما همراه باشید تا شما را بیشتر با معبد وات سامفران تایلند یا معبد اژدهای تایلند آشنا کنیم. درباره معبد وات سامفران تایلند معبد وات سامفران تایلند، معبد صورتی رنگی است که در فاصله 48 کیلومتری بانکوک واقع شده است. ساختمان این معبد 17 طبقه است و به شکل یک استوانه ساخته شده است. این معبد 80 متر ارتفاع دارد و در آن می توان ادغامی از معماری تایلندی و فرهنگی چینی را تماشا کرد. جالب است که بدانید ارتفاع معبد وات سامفران تایلند 80 متر انتخاب شده است تا یادآور طول عمر بودا یعنی 80 سال باشد! ساخت و ساز این معبد بزرگ و اژدهای عجیبی که به دورش کشیده شده است، 5 سال زمان برده است و امروزه محل تحصیل و تفکر راهبان آیین بودا به حساب می آید. چرا بازدید از معبد وات سامفران تایلند؟معبد وات سامفران تایلند یا معبد اژدهای تایلند به خاطر اژدهای عظیم الجسه ای که به دور ساختمانش کشیده شده، مشهور شده است و خیلی از م��افران مشتاقانه برای بازدید از آن به بانکوک سفر می کنند. این اژدها از آهن و فایبرگلاس درست شده است و توخالی است. جالب است که بدانید این اژدها دارای یک تونل و یک سری پلکان است تا توریستان بتوانند از اژدها بالا بروند و به بالای سر اژدها برسند! اما بهتر است که بدانید پلکان این اژدها در گذر زمان دارای ایراداتی شده است و به همین دلیل امروزه فقط از بعضی از قسمت های اژدهای توخالی می توان بازدید کرد. اما به هر حال با وجود این مشکلات، باز هم بالا رفتن از داخل اژدهای توخالی و دیدن محیط داخلی این اژدها تجربه جالبی است که به هیچ عنوان نباید فرصت آن را در تور تایلند از خودتان بگیرید. البته یک آسانسور نیز داخل بنا کار گذاشته شده است که با استفاده از آن می توانید به بالای معبد وات سامفران تایلند برسید. درباره باغ اطراف معبد وات سامفران تایلند گذشته از ساختمان عجیب و غریب معبد سامفران تایلند و اژدهای غول پیکری که به دور آن کشیده شده است، باغ اطراف معبد نیز در نوع خودش یک شاهکار است و دیدن آن از جذاب ترین تفریحاتی است که می توانید در تور تایلند داشته باشید. در طول این باغ یک مسیر وجود دارد که اگر در آن قدم بزنید، می توانید از مجسمه های زیادی از مجسمه های دلفین ها گرفته تا ببرها، فیل ها، یک خرگوش و همین طور یک لاکپشت دیدن کنید و بازدیدتان را از معبد وات سامفران تایلند کامل کنید. جالب است که بدانید تمامی این حیوانات، نقشی در فرهنگ مردم و آیین بودا دارد و به همین دلیل مجسمه های آن ها را در باغ اطراف معبد وات سامفران تایلند ساخته اند. نحوه دسترسی به معبد وات سامفران تایلندمعبد وات سامفران تایلند در غرب بانکوک واقع شده است و شما از بانکوک می توانید ظرف مدت 50 دقیقه به معبد وات سامفران تایلند برسید. برای دسترسی به معبد وات سامفران تایلند کافی است که از بانکوک یک تاکسی بگیرید، عکس معبد وات سامفران تایلند را به راننده تاکسی نشان دهید تا او شما را به این معبد صورتی برساند. البته امکان استفاده از قطار نیز برای دسترسی به معبد وات سامفران تایلند وجود دارد. کافی است که با قطارهای BTS به ایستگاه بانگ وا بروید و بعد از آنجا به مقصد معبد وات سامفران تایلند سوار تاکسی شوید. هزینه بازدید از معبد وات سامفران تایلند بازدید از معبد وات سامفران تایلند یا معبد اژدهای تایلند کاملا رایگان است. البته در صورت تمایل می توانید یک کمک مالی به معبد وات سامفران تایلند داشته باشید که البته کاملا اختیاری است.برای رزرو تور بانکوک و بازدید از معبد وات سامفران تایلند یا معبد اژدهای تایلند می توانید با همکاران ما در آژانس مسافرتی مهر پرواز تماس بگیرید.
1 note · View note
newsmag1000 · 2 years ago
Text
سفر به کشور سوئیس در رز آبی
سفر به کشور سوئیس
Tumblr media
کشور سوئیس با مناظر طبیعی و بکرش همچون بهشتی زیبا در اروپا می‌درخشد. آب و هوای دلپذیر، هتل‌های زیبا، کوهستان آلپ با ورزش‌های زمستانه‌اش، روستاهای بکر و سیستم حمل و نقل مدرن و راحت آن که همچون ساعت‌های سوئیسی کار می‌کند، آن را به یکی از پرطرفدارترین مقاصد گردشگری مبدل ساخته‌است. سفر به کشور سوئیس  سال‌هاست در تمام جهان و نه فقط در ایران سفری لاکچری به اروپا قلمداد می‌شود اما می‌توان با هزینه‌ای معادل سفرهای دیگر نیز به این کشور سفر کرد. شرکت گردشگری ژیوار با کاهش هزینه‌های سفر به واسطه 14 سال سابقه در اجرای تور اروپا این امکان را فراهم کرده است. تور سوئیس در کنار تور مجارستان  را می‌توان از انتخاب‌های محبوب ایرانیان در سال‌های اخیر دانست. ویزای سوئیس که جز  ویزا شنگن  محسوب می‌شود از معتبرترین ویزاهای جهان نیز محسوب می‌شود که برای اخذ ویزای کانادا امتیاز بالایی داراست.
زوریخ بزرگترین و ثروتمندترین شهر سوئیس
زمانی که به سوئیس پرواز می‌کنید بهترین نقطه برای شروع سفرتان شهر زوریخ است. نه تنها یکی از بهترین و زیباترین فرودگاه‌ها را دارد، بلکه شهریست مدرن با آثار و بناهایی از قرون وسطی. خیابانهای سنگفرش، رودخانه، دریاچه و چشم انداز مسحورکننده. کوه‌های پوشیده از برف آلپ باعث شده تا زوریخ یکی از مقاصد مهم گردشگری محسوب ‌شود. در این شهر فرهنگی بیش از 50 موزه و 100 گالری هنری وجود دارد که هر کدام روایتگر داستانی شنیدنی است و مهمترین آنها موزه ملی زوریخ و موزه ریتبرگ است که حتما باید از آنها دیدن کرد.
ایستگاه قطار زوریخ، قلب مسیر راه آهن اروپاست و شما از این شهر می‌توانید به سرتاسر اروپا سفر کنید.
یک ساعت با قایق تفریحی کروز در دریاچه لوسرن
بسیاری بر این باورند که لوسرن از لحاظ زیبایی شناختی، جوهره شهر سوئیس است. در اینجا خبری از ماشین نیست و شما می‌توانید در خیابانهای قدیمی آن با آرامش قدم بزنید و و نظاره‌گر خانه های قدیمی تزیین شده با نقاشی‌های دیواری آن باشید.
دریاچه لوسرن با پل چوبی معلق کاپل بروک، که قدیمی‌ترین پل سرپوشیده‌ی اروپاست، در مرکز شهر و تصویری از رشته کوه آلپ در آن فرصتی را فراهم کرده تا بتوانید به همراه عزیزانتان سوار بر یک کروز مجلل در میان آبها به تماشای غروب زیبای خورشید بنشینید.
علاوه بر دریاچه، برج آب و پل Chapel‏ که مربوط به قرن 14 است یکی از پربازدیدترین و همچنین یکی از سوژه های عکاسی در این شهر است.
0 notes
twentyonedaysineurope · 3 years ago
Text
روز ۷ - خب که چی 
علارقم نگرانیم از خواب موندن و نرسیدن به پرواز، راس ساعت ۴ صبح با اولین دینگ آلارم گوشیم بیدار شدم. رفتن به ترمینال یک ال پرات در وحله ی اول بنظر کار آسونی میومد. درست روبروی در هتل اتوبوس شب رو به سمت کاتالونیا گرفتم. برعکس چیزی که فکر میکردماتوبوس سوار شدن اونوقت از گرگ و میش اصلا ترسناک نبود. مخصوصا اینکه دوتا ایستگاه بعد از من خیل عظیمی از بچه های۱۶-۱۷ ساله که معلوم بود تمام شب رو پارتی کردن، مست و پاتیل سوار اتوبوس شدن. توشون بجرعت میگم حتی یه نفر هم نبود که حال عادی داشته باشه. دیدن یه مشت تینیجر تو اون حال برای منی که دوران تینیجریمونو انگار نه تو یه کشور بلکه یه سیاره دیگه گذروندم همبه نوبه خودش یک جاذبه توریستی بود! و من همزمان که به حالشون حسودیم شد، خوشحال بودم که جاشون نیستم. کاتالونیا از اتوبوس پیاده شدم اما هرچی دنبال ایستگاه اتوبوس بعدی گشتم پیداش نکردم که نکردم. داشتم کم کم نگران میشدم که دیر برسم، دستمو بلندنکرده یه تاکسی اومد جلوم وایساد. خلاصه راننده مسیر ۲۰ دقیقه رو تو کمتر از ۱۵ دقیقه رفت و خودش به خودش ۱۰ یورو انعام داد! وقتی ازش پرسیدم دقیقا ۱۰ یورو رو واسه چی اضافه کرد به انگلیسی خیلی سخت به چمدونم اشاره کرد و خلاصه مسیری که باید ۲۸یورو میشد رو با مالیات و انعام ۴۰ یورو باهام حساب کرد! منم که بیشتر از هرچیزی نگران بودم پروازمو از دست بدم باهاش جروبحث نکردم، همون ۴۰ یورو رو دادم و پریدم بیرون. فرودگاه ال پرات خیلی بنظر خر تو خر میومد من با اینکه شب قبل چک این کرده بودم دوباره به هوا اینکه چمدون دستیمو وزن کنن رفتم تو صف. جلوم معلوم نیست کدوم باشگاه نوجوانان فوتبال بود اما یه صف طویل حدود۱۰۰-۱۲۰ نفری بودن. خلاصه وزن کردن چمدونم بجای ۱۰ حدود ۴۵ دقیقه طول کشید اما بجاش گیتم رو راحت پیدا کردم و با آرامش سوار هواپیما شدم و بدین گونه بارسا رو برای مدت سه روز ترک کردم.
Tumblr media
0 notes
albaloumag-blog · 6 years ago
Text
نقد و بررسی فیلم گاتاکا (Gattaca): فوتوریسم عقب افتاده
https://albalou.com/2018/08/23/%d9%86%d9%82%d8%af-%d9%81%db%8c%d9%84%d9%85-%da%af%d8%a7%d8%aa%d8%a7%da%a9%d8%a7/
نقد و بررسی فیلم گاتاکا (Gattaca): فوتوریسم عقب افتاده
گاتاکا فیلمی در قالب فوتوریسم یا همان تم علمی – تخیلی است که به یک مضمون نسبتا آینده نگرانه با فضایی معماگون می پردازد. قصه ای در مورد جهانی بشدت طبقه بندی شده و ایزوله که در آن ژن های برتر همچون تبار گرایی شوونیستی، انتخاب شده تا متروپلیسی منسجم را خلق نمایند. داستان فیلم در مورد کارمند یک ایستگاه تحقیقاتی فضایی بنام ��گاتاکا” است که به صورت غیر قانونی خود را در نقش یکی از ۲کارمندان جا زده و رفته رفته با بحران روبرو می گردد. وینسنت آنتون (ایتان هاوک) همانطور که در ابتدا تماشاگر با او روبرو گشته، خود را در نقش یکی از کارمندان نخبه ی این ایستگاه فضایی بنام جوروم مورو (جود لاو) جا زده تا با وجود بیماری قلبی و عشق به فضا در این مکان برای رسیدن به رویای پرواز کار کند. پس از گذشت سکانس ابتدایی، پیرنگ بوسیله ی نریشن و کاربرد فلش بک، بسراغ زندگی حقیقی وینسنت از بدو تولد رفته تا با پرسناژ اصلی مان به فاز آشناپنداری ورود نماییم. قبل از سکانس های فلش بک، وینسنت در داخل اداره طبق روال همیشه باید ازمایش های روزمره را انجام دهد.
او به اتاق دکتر رفته و با دادن تست ادرار و شناسایی شخصیتش توسط پزشک، روال رسمی طی می شود. بر روی مانیتور کوچکی بجای او تصویر جود لاو را می بینیم. همینجا نخستین پرسش برای مخاطب به وجود می آید که جریان آن فرد دیگر چیست؟ آیا نتیجه ی آزمایش ادرار وینست برای شخصی بنام جوروم فرستاده می شود یا پروسه ی دیگری است؟ این سئوال پس از گذراندن سکانس های فلش بک برای ما روشن می گردد که وینسنت به دلیل بیماری قلبی و نداشتن توانایی صد در صدی یک انسان کامل، نمی تواند به آرزوی دیرینه اش یعنی ملاقات سیاره ها و سفینه گردی برسد، پس باید نقش یک کارمند از کار افتاده را بازی کرده و به کمک یک دلال هر چه بیشتر از نظر فیزیکی شبیه به او شود. اما مشکل اصلی فیلم که تا به آخر برای مخاطب حل نمی شود و منطق روایی اثر را تبدیل به شوخی می کند همین نا شبیه بودن و کنتراست نداشتن میمیک صورت دو بازیگر اصلی ماست یعنی آقایان ایتان هاوک و جود لاو. مخاطب تا پایان با این علامت سئوال روبرو است که کجای این دو شبیه به هم هستند و چگونه می شود دپارتمان اداری و الکترونیکال فوتوریستی ایستگاه گاتاکا همین تمایز ساده را متوجه نشده باشد؟ به همین دلیل فیلم در نخستین ستون ساختاری خود به شدت از طرف انطباق منطق روایی از درون فرو پاشیده و به مثابه ی آن نمی تواند برای مخاطب جاذبه ی بصری و دراماتیک ایجاد نماید. مثلا ساده ترین پرسش از طرف معمولی ترین مخاطب اثر این است که چرا ایتان هاوک یا جود لاو به تنهایی دو نقش را بازی نکرده اند؟ یا مثلا در پروسه ی انتخاب بازیگر (کستینگ) چرا به دنبال دو هنرپیشه ی شبیه به هم نبوده اند، چون انصافا و منطقا این دو بازیگر هیچ تشابهی بهم ندارند به جز تصویر ۴×۳ کارتونی مانیتورهای کوچکی که گویی برای عهد ۲۰۰۱ اودیسه ی فضایی استنلی کوبریک در سال ۱۹۶۸ هستند و نه دهه ی نود میلادی
فرمول درام پردازی فیلم با همان اسلوب های کهنه ی هالیوودی کنار هم چیده شده و با فیلمنامه ای کلاسیک وار به همان شکل مرسوم، شخصیت پردازی می کند. گره افکنی ابتدایی و سپس ایجاد بحران برای شخصیت اول در پس مخمصه ای شبه هیچکاکی در گرو یک قتل و به مثابه ی آن کارآگاهی سمج که به طرز بامزه ای لباس همفری بوگارت در فیلم خواب ابدی (۱۹۴۶) اثر هاوارد هاکس را به تن دارد و به دنبال راز جنایت در ایستگاه به اصطلاح فضایی است. حال در این بین صد در صد باید چنین اسلوبی یک رابطه ی عاشقانه ی سانتی مانتال هم داشته باشد که حداقل برخی مخاطبان ملودرام پسند را راضی از سالن سینما به خانه باز گرداند. از ابتدای فیلم تا به انتها با پیچش های باسمه ای و تصنعی به شکل هفتاد سال پیش آثار هالیوود طرفیم، بدون اینکه با خلاقیتی مواجهه باشیم. با اینکه اثر در ظاهر گویی فضایی فوتوریستی را یدک می کشد اما ذره ای ایده ی نو در آن یافت نمی شود. بلکه به طور بی رحمانه ای می توان گفت “گاتاکا” حتی از “متروپلیس (۱۹۲۷) / فریتز لانگ ” یا ” ۲۰۰۱ اودیسه ی فضایی (۱۹۶۸) / استنلی کوبریک” هم عقب تر است. فیلمساز در بطن اثرش فقط یک نیمچه ایده ی ژن سالاری در آرمانشهر خود دارد که دائما روی آن مانور می دهد اما به دلیل نبودن انسجام کافی در چگالی و منطق روایی، فرمی ساخته نمی شود. این اضمحلال اتمسفر در جزئیات به شدت علیه کلیات عمل می کند. از نوع لباس پوشیدن کارآگاه ها گرفته که هیچ المانی از آینده ندارند تا ماشین ها و کنتراسیو شهر و ساختار ابژکتیو مکانها. نکته ی دیگر اینکه فیلم در لامکانی پوشالی بسر برده و به جای شهر فقط چند عدد پنل خورشیدی و یک تونل بی سر و ته و کافه ای که بیشتر شبیه به شیره کش خانه های جنوب شهر است خودنمایی می کند.
  “گاتاکا” مشکل اصلی اش در ناتوانی ایجاد کانسپت و به مثابه ی آن منطق روایی در جزئیات است و اگر اینها انسجام نداشته باشند، فوتوریسم و متروپلیس آینده نگر که هیچ، جامعه ی غار نشینی هم به فرم تبدیل نمی شود. اثری که با چاشنی سانتی مانتال و گره افکنی ابتدایی می خواهد درامی جنایی – معمایی با نازل ترین کیفیت بسازد و سر آخر همه چیز را به گردن پادآرمانشهری کودکانه بیاندازد زیاد چیز جدی ای نیست و باید از کنارش به راحتی گذشت.
بیشتر بخوانید: نقد و بررسی فیلم درمان شده (Cured)؛ اثری متفاوت در دنیای زامبی
نام: گاتاکا (Gattaca)(1997)
کارگردان: اندرو نیکول
امتیاز: بی ارزش
1 note · View note
hodhodca · 3 years ago
Photo
Tumblr media
نخستین آژانس توریسم فضایی در جهان که قصد دارد علاقمندان را به فضا بفرستد تا سفری کاملا متفاوت را تجربه کنند، در بریتانیا افتتاح شد. این آژانس که از سوی شرکت «راکت بریکس» راه اندازی شده است خدمات کاملی به مسافران احتمالی فضا از جمله هماهنگی پروازها، محل اقامت، وعده های غذایی و برنامه های آموزشی ویژه ارائه خواهد کرد. از جمله گزینه‌هایی که این شرکت ارائه می کند، بسته سفرهای یک روزه به فضا، تجربه بی‌وزنی و فرصت رفتن به ایستگاه فضایی «آرورا» است. ایستگاه فضایی خصوصی «اُرورا» که با اهداف تجاری ساخته می‌شود، می خواهد بعنوان اولین هتل لوکس فضایی پذیرای مهمانان فضایی شود با اتاق هایی که رو به یک میلیون ستاره باز می شوند. شرکت هوا-فضای «اوریون اسپان» مستقر در کالیفرنیا پشت این ایده است و بر اساس پیش بینی ها ایستگاه «ِاُرورا» قرار است در سال ۲۰۲۲ افتتاح شود. این هتل فضایی لوکس در مدار زمین ساخته می شود برای یک تعطیلات ۱۲ روزه چهار مهمان و دو خدمه را در خود جای خواهد داد. در این هتل لوکس فضایی شما می توانید ۱۶ بار در روز شاهد طلوع خورشید باشید و از چشم‌انداز جدیدی خشکی ها و اقیانوس‌های روی کره زمین را ببینید. فضانوردان می گویند که سفر به فضا بدون تردید دیدگاه شما را تغییر می دهد. با این حال ایستگاه فضایی «اُرورا» تنها مقصد سفر توریست‌ها به فضا نیست و شرکت‌هایی مانند اسپیس ایکس نیز در حال توسعه فرصت‌هایی برای سفر به مریخ هستند. چطور می توان برای این سفر بلیط رزرو کرد؟ ابتدا شما باید با همکاری شرکت «راکت بریکس» به یکی از مراکز آموزشی بپیوندید تا از نظر جسمی به شرایط مطلوب برای سفرهای فضایی برسید. گردشگران فضایی آینده می توانند در لیست انتظار شرکت «راکت بریکس» ثبت نام کنند تا هنگام باز شدن لیست رزرو، اولین کسانی باشند که با آنها تماس گرفته می شود. دیوید داوتی بنیانگذار «راکت بریکس» می گوید آینده صنعت گردشگری و سفر در دست فضا است و ما بطور قطع می دانیم که هیجان و تقاضای کافی برای سفرهای فضایی وجود دارد. از سوی دیگر انتظار می روی که شرکت سفر فضایی «ویرژین گلکتیک» که توسط سر ریچارد برانسون تاسیس شده است در سال ۲۰۲۲ ارائه خدمات تجاری اش را آغاز کند. این شرکت قصد دارد نخستین پرواز به فضا را در پایان سال ۲۰۲۱ انجام دهد. #سفر_به_فضا https://www.instagram.com/p/CQjqCnqrhsJ/?utm_medium=tumblr
0 notes
bornlady · 11 months ago
Text
سامبره گرم : آیا اکارت می تواند شریک باشد؟ در خلسه هایی از این قبیل؟ "ها! آیا آن صداها در حال بازیابی هستند؟ همسرم و پسران من؟ تمام چیزهایی که من از آن ناراحت بودم، عزیزان از دست رفته من؟" با این حال به زودی حس او جمع شد شک و تردید را در سینه او ایجاد کرد. رنگ مو : این هنرهای جهنمی کشف شد، وحشتی که او داشت. و حالا او خشم را می بیند از شاهزادگان جوان او عزیز؛ خود را به جهنم درگیر، صدای او را دیگر نمی شنوند.[صفحه 189] و بعد، در هیاهوی وحشیانه، عجله می کنند، نمی دانند کجا. در هیاهویی مانند اقیانوس، هنگامی که دیوانه بالوهای او هستند. سامبره گرم سامبره گرم : سپس، همانطور که این چیزها به او حمله کردند، او نمی دانست چه کند. شوالیه شدن او تقریباً شکست خورد در میان آن خدمه جهنمی سپس به روح او ظاهر می شود ساعتی که دوک مرد. دعای ضعیف دوستش را که می شنود، چشم محو شده اش را می بیند. و بنابراین ذهن او در زره است. لینک مفید : سامبره مو و امید غلبه بر ترس است. وقتی ببینید، افسونگر شیطانی خودش می آید لوله کشی نزدیک! شمشیر خود را برای کشیدن او می گوید، و قائم را مرده بزن. اما همانطور که موسیقی پخش می شود، قدرت او از او فرار کرد. و از موضوع کوهستان انبوه اشکال تحریف شده، از کوتوله ها یک بافت بی حد و حصر به صورت دسته جمعی در حال جوشیدن بیایید. سامبره گرم : جوانانی که دارند می دوند در میان جمعیت دیوانه وار: زور یا حیله بیهوده است. بیهوده صدا زدن با صدای بلند. و با عجله با قلعه می رود، توسط برج و شهر، مسیر. مثل دزدان در وسایل جهنمی، با خنده و داد و فریاد. او نیز در میان مردم است. ممکن است در برابر نیروی آنها مقاومت نکنید. لینک مفید : سامبره پر باید غوغای کر کننده آنها را بشنوید، در دوره دیوانه وار آنها شرکت کنید. اما اکنون تپه ظاهر می شود، و موسیقی از آن بیرون می آید. و همانطور که فانتوم ها آن را می شنوند، می ایستند و فریاد بلند می کنند. کوه از هم جدا شروع می شود، جمعیتی رنگارنگ دیده می شود. سامبره گرم : این طرف و آن طرف سرگردانند، در درخشش غیر زمینی قرمز.[صفحه 190] سپس شمشیر پهن خود را کشید، و می گوید: "هنوز درست است، هرچند گم شده!" و با نیروی دیوانه وار می کند از طریق آن میزبان دوزخی. جوانی هایش را می بیند (چقدر با خوشحالی!) فرار از طریق دره؛ دیوها دیوانه وار می جنگند. لینک مفید : سامبره رنگ و تهدید به غلبه. کوتوله ها وقتی آسیب می بینند به سمت پایین پرواز می کنند، و دوباره شفا یافته برخیز. و دیگر جمعیت ها به جلو می شتابند، و با قدرت و اصلی مبارزه کنید. سپس او را از دور دید بچه ها در امان بودند و گریه کردند: "آنها به کمک من نیاز ندارند، برام مهم نیست چی میشه." شمشیر پهن خوب او می درخشد. سامبره گرم : و فلش i' th' اشعه ظهر; کوتوله ها با ناله های تلخ و زوزه می کشد، برو. امن در انتهای دره، جوانان دور او جاسوسی می کند. سپس غش و زخمی شده، خم می شود، قهرمان می افتد و می میرد. بنابراین آخرین ساعت کار او را فرا گرفت، جنگیدن مانند شیر شجاع؛ حقیقت او، او را ترک نکرد، تا قبر وفادار بود. لینک مفید : رنگ مو امبره سامبره اکنون اکارت در حال نابودی است، پسر بزرگتر نوسان داشت. یادش را هنوز گرامی می دارد، با قلب سپاسگزار می گفت: "از دشمنان و نابودی برای نجات من، او مانند شیر عبوس جنگید. تاج و تخت من، زندگی من، او به من داد، و با خون دلش خریده است. و به زودی یک شایعه شگفت انگیز دور کشور پر شد. سامبره گرم : زمانی که یک طنز اهانت آمیز است یکی را به تپه می فرستد، آنجا مستقیماً یک شکل با او ملاقات خواهد کرد، شبح معتمد اکارت، و مشتاقانه از او التماس کن برای چرخیدن، و گم نشدن. در ��نجا او، اگرچه مرده است، اما همیشه نگهبان و نگهبان واقعی نگه می دارد. لینک مفید : سامبره ی مو بر روی زمین هرگز اینقدر صادق و جسور باش [صفحه 191] قسمت دوم. بیش از چهار قرن از مرگ می گذرد. زمانی که یک تاننهاوزر نجیب، در ایستگاه مشاور امپراتوری، بود زندگی در دادگاه در بالاترین برآورد. پسر این شوالیه از نظر زیبایی از همه نجیب زادگان دیگر زمین پیشی گرفت و از این نظر حساب مورد علاقه و احترام همه بود. سامبره گرم : اما ناگهان پس از مدتی اتفاقات مرموزی برای او، مرد جوان مشاهده شده بود ناپدید شد؛ و هیچ کس نمی دانست یا حدس می زد که چه بر سر او آمده است. از آنجا که در زمان اعتماد اکارت، همیشه یک جریان داستانی در آن وجود داشته است زمین در مورد تپه زهره. و بسیاری گفتند که او سرگردان بوده است. لینک مفید : سامبره و آمبره آنجا، و برای همیشه گم شد. یکی از کسانی که بیش از همه از او ابراز تاسف کرد، دوست جوانش فردریش فون بود ولفسبورگ آنها با هم بزرگ شده بودند و وابستگی متقابل آنها به نظر می رسید که هر یک از آنها به ضروری زندگی تبدیل شده اند.
پدر پیر تاننهاوزر درگذشت: فردریش چند سال بعد ازدواج کرد. سامبره گرم : قبلاً حلقه ای از بچه های شاد دور او بود و او هنوز نه می شنید بشارت دوست جوانش به طوری که در نهایت مجبور شد او را مرده اعلام کنید او یک روز عصر زیر دروازه قلعه خود ایستاده بود که او از دور زائری را دیدم که به سمت عمارت در حرکت بود. این مرد راهپیما لباس عجیبی پوشیده بود. لینک مفید : مدل آمبره و سامبره و راه رفتن و اشارات او نایت بسیار منحصر به فرد بود. با نزدیک شدن به وولفسبورگ فکر کرد که او را می شناسد. و سرانجام متقاعد شد که غریبه کسی نبود جز دوست دیرینه اش، تاننهاوزر. او احساس شگفتی کرد و وحشت پنهانی او را در بر گرفت به طور مشخص این ویژگی های بسیار تغییر یافته را تشخیص داد. سامبره گرم : دو دوست در آغوش گرفتند. سپس لحظه بعد شروع شد. و خیره شد مانند موجودات ناشناخته از یکدیگر شگفت زده شدند. از سوالات، از پاسخ های گیج کننده، زیاد بود. فردریش اغلب از این نگاه وحشیانه می لرزید دوستش که به نظر می رسید مثل نور غیرزمینی می سوزد. لینک مفید : رنگ مو سامبره و امبره این زمانی که فردریش یاد گرفت، تاننهاوزر یکی دو روز آرام گرفته بود که او در سفر زیارتی به روم بود. دو دوست صمیمیت سابق خود را تجدید کردند. سامبره گرم : آنها را در دست گرفت موضوعات قدیمی و داستان هایی از دوران جوانی خود برای یکدیگر تعریف کردند. اما همیشه با احتیاط جایی را که از آن زمان تاکنون بوده است پنهان می کرد.
0 notes
flystationgroup · 2 years ago
Link
ماشین کنترلی دریفت JJRC Q125
0 notes
mbeheshti7830-blog · 3 years ago
Video
instagram
. مشغول صبحانه بودیم که در باز شد ویک خانم خوش بو آمد داخل دستش را گرفت جلوی نوری که از پنجره تابیده بود به صورتش، سایه افتاد و قهوه‌ایِ روشنِ چشمهاش تیره شد. حرفش را اینطور شروع کرد: ( توی یکی از ایستگاه‌های مترو فرانسه که آمار جرم و دزدی خیلی بالا بود، از بلندگو‌های ایستگاه، موسیقی کلاسیک پخش کردن، به طرز چشمگیری آمار کار خلاف نزول پیدا کرد) قضیه به جلسه‌ی دو هفته پیش برمی‌گشت. خشونت بی‌امان بچه‌های مدرسه باعث شده بود آقای مدیر، از آموزش و پرورش منطقه درخواست مشاور کند. آفتاب با مردمک چشمش بازیگوشی می‌کرد. قهوه‌ای روشن، قهوه‌ای تاریک. شبیه چراغ سر چهارراه. با این تفاوت که اینجا من مثل یک عابر پی��ده‌ی مؤدب، پس از قدم‌های تنهاییِ طولانی، ایست کامل کرده بودم! رو به آقای مدیر گفت: اجازه دارم با موبایلم از بلندگوی مدرسه یه موسیقی پخش کنم؟ قاشق‌ معلمین کنار لیوان چای در انتظار موسیقی لنگر گرفته بودند. چند بار فوت کرد توی میکروفون و بعد صدای ویولن توی حیاط طنین انداخت. بچه‌ها رفتند توی شکم هم اما این بار لطیف تر همدیگر را کتک می‌زدند. ابتدای موسیقی صدای امواج بود، صدای دریا. قاشق‌های لنگر گرفته کنار لیوان چای شیرین، بادبان‌ها را کشیدند و دوباره به حرکت در آمدند. با طمانینه، با نسیم موافقِ حاصل از نت‌های موسیقی! خانم مشاور برگشت آبدارخانه و با لبخند رو به معلمین خودش را معرفی کرد. اسمش شبیه اسم‌‌ها نبود. شبیه شعر بود. انگار کسی بخواهد کسی را که خیلی دوست دارد لقب بدهد! نت‌های موسیقی بی‌کلام کم کم فرود آمد و رفت قطعه‌ی بعدی... قطعه بعدی خیلی آشنا بود، داشتم مغزم را درو می‌کردم کجا شنیدمش که حسن گلنراقی از بلندگوهای مدرسه خواند مرا ببوس… کشدار و با طمانینه! خانم مشاور در چیدمان موسیقی مرتکب اشتباهِ شاعرانه‌ای شده بود! صدای هیچ جنبده‌ای نمی‌آمد، پرندگان بال از پرواز کشیده بودند، رانندگان دست از بوق، عابران پا از قدم، زن‌های خانه دار قاشق از ماهیتابه و پیرمردهای توی پارک، نگاه از روزنامه! شهر ساکت شده بود و به دعوت حسن گلنراقی در اندیشه‌ی بوسه فرو رفته بود. بچه‌ها دست از هر گونه نزاع کشیده بودند و خیره بودند به بلند‌گوی مدرسه! روش خانم معلم جواب داده بود! آقای ناظم لیوانِ چای به دست دوید طبقه سوم.اما دیگر فایده نداشت، حسن گلنراقی رسیده بود به مرا ببوس دوم وبچه‌های مدرسه داشتند لب‌هاشان را تَرمی‌کردند و شهرِ بی‌شعر بااو بیعت کرده بودند! برشی از 📚می‌شود بگویی چرا...؟ / #علی_سلطانی #گابریل_گارسیا_مارکز #دلنوشته_خاص #امیر_وجود #دیالوگهای_ماندگار #حسین_پناهی (at Explore) https://www.instagram.com/p/CQTO-ONh9CS/?utm_medium=tumblr
0 notes
ndareez-blog · 4 years ago
Text
پرتاب سایوز به سوی ایستگاه فضایی بین‌المللی در سالروز پرواز یوری گاگارین
0 notes
mehrparvaztravelagancy · 5 years ago
Photo
Tumblr media
بدون خواندن این نکات کاربردی به لنکاوی سفر نکنید! لنکاوی یکی از جذاب ترین مقاصد توریستی مالزی به حساب می آید و در واقع یک شبه جزیره است که از 99 جزیره مختلف تشکیل شده است. با همه این ها، مسلم است که سفر به لنکاوی برای هر کسی جذاب است و می تواند به یادماندنی ترین سفر زندگی شما هم باشد. البته در این میان یک سری نکات کاربردی برای سفر به لنکاوی وجود دارد که اگر از آن ها مطلع باشید، سفرتان به لنکاوی از این هم دلچسب تر می شود و مطمئنا اقامت بهتری را در لنکاوی تجربه می کنید. با ما همراه باشید تا یک به یک ریزه کاری های سفر به لنکاوی را به شما نشان دهیم و نکات کاربردی برای سفر به لنکاوی را به شما بگوییم. 1-اولین نکته در مورد سفر به لنکاوی این است که در این جزیره هیچ وسیله حمل و نقل عمومی وجود ندارد! پس بهتر است که برای تردد در لنکاوی انتظار استفاده از اتوبوس و مترو را نداشته باشید! در واقع بهترین راه برای تردد در لنکاوی و بازدید از جاذبه های گردشگری لنکاوی این است که تا جای ممکن خودتان با پای پیاده در جزیره گشت و گذار کنید! البته امکان گرفتن تاکسی نیز در لنکاوی وجود دارد. برای گرفتن تاکسی در لنکاوی باید از تاکسی تلفنی استفاده کنید و یا به ایستگاه های خاصشان در نزدیکی جاذبه های گردشگری لنکاوی و مراکز خرید لنکاوی مراجعه کنید. یادتان باشد که گرفتن تاکسی در وسط خیابان در لنکاوی کار سختی است و بهتر است که خودتان را برای این مورد به زحمت نیندازید. 2-اجاره ماشین، دوچرخه و اسکوتر در لنکاوی بسیار باب شده است و شما هم می توانید در صورت تمایل یکی از آن ها را برای خودتان اجاره کنید. برای اجاره ماشین کافی است که یک گواهینامه رانندگی بین المللی و یک پاسپورت داشته باشید و مقداری هم پول پرداخت کنید.3-برای تردد بین جزایر لنکاوی بهتر است که از لنج ها استفاده کنید. البته امکان اجاره قایق شخصی نیز در لنکاوی وجود دارد که مسلما هزینه بیشتری برایتان در پی دارد. توصیه ما به شما این است که برای بازدید از جزایر دیگر لنکاوی در یک تور شرکت کنید و گروهی به جزایر دیگر بروید تا از تخفیف های خوبی در این زمینه بهره ببرید. 4-ماه های بین دسامبر تا ژوئن (اواسط آذر تا اواسط تیر) بهترین زمان برای سفر به لنکاوی به حساب می آیند. چراکه در این بازه زمانی هوای لنکاوی معتدل است و باران نیز به ندرت در جزیره می بارد و به همین دلیل گشت و گذار در لنکاوی راحت می شود. اما برای کسانی که علاقه به غواصی و ورزش های زیردریایی دارند، بهترین زمان سفر به لنکاوی ماه های بین مارچ تا می (اواسط اسفند تا اواسط خرداد) است. 5-خدمه هتل ها و مراکز خرید لنکاوی به زبان انگلیسی مسلطند و شما در صورت آشنایی داشتن با زبان انگلیسی می توانید با آن ها صحبت کنید. اما در خارج از مناطق توریستی، آشنایی مردم لنکاوی با زبان انگلیسی کمتر است و به همین دلیل به شما توصیه می کنیم که از مناطق دورافتاده لنکاوی با یک تور لیدر یا مترجم دیدن کنید. 6-مهمترین مشکلی که در لنکاوی با آن برخورد خواهید کرد، حضور حشرات در لنکاوی است. البته در مناطق توریستی شهر این حشرات دیده نمی شوند، اما در طبیعت به وفور حضور دارند. به همین دلیل برای بازدید از جاذبه های طبیعی لنکاوی، حتما باید از اسپری ضد حشره استفاده کنید و در صورت امکان لباس هایی با یقه بلند به تنتان کنید تا هم از گزند حشرات و هم از آفتاب تند و تیز لنکاوی در امان بمانید.7-اگر قصد بازدید از اماکن مذهبی لنکاوی را دارید، باید حتما لباس مناسب و پوشیده با رنگ های طبیعی به تن کنید. البته در کل بهتر است که در زمان گشت و گذار در لنکاوی هم لباس های خیلی عجیب و غریب به تن نداشته باشید تا محلی ها از دیدن شما تعجب نکنند!8-در رستوران ها و کافه های لنکاوی رسم است که باید مشتریان انعام پرداخت کنند. برای پرداخت انعام بهتر است که مبلغ 5 تا 10 درصد صورتحسابتان را به عنوان انعام به خدمه بپردازید. البته در بعضی از رستوران های لوکس لنکاوی ممکن است که هزینه ای به عنوان هزینه خدمات در صورتحسابتان لحاظ شود که در این صورت می توانید از پرداخت انعام معاف شوید.برای رزرو تور مسافرتی لنکاوی می توانید با همکاران ما در آژانس مسافرتی مهر پرواز تماس بگیرید.
1 note · View note