#عنبر
Explore tagged Tumblr posts
revolutionaryroad82 · 2 years ago
Text
"وأنت الثرى والسماء
وقلبك أخضر..
و جزر الهوى، فيك، مدّ
فكيف، إذن، لا أحبك أكثر
وأنت، كما شاء لي حبنا أن أراك:
نسيمك عنبر
وأرضك سكر
و قلبك أخضر..
وإنّي طفل هواك
على حضنك الحلو
أنمو وأكبر"
2 notes · View notes
dealsanddiscounts8 · 11 months ago
Text
🎉 اكتشفوا مجموعة مميزة من عطور براند فابيان! 🎉
🌟 عروض خاصة وتخفيضات حصرية! 🌟
🎉 اكتشفوا مجموعة مميزة من عطور براند فابيان! 🎉
مع مجموعتنا الرائعة من العطور، يمكنكم الآن أن تجربوا الأناقة والأنوثة بطريقة لا تُضاهى. تفضلوا بزيارة متاجرنا اليوم واستمتعوا بتجربة عطرية فريدة تنعش الحواس وتمنحكم الثقة التي تستحقونها.
🌹 بمناسبة هذا الموسم، نقدم لكم خصومات خاصة على منتجاتنا الرائعة، بما في ذلك عطر "عنبر" الذي يتميز برائحته الساحرة والأنيقة. 🌹
لا تفوتوا فرصة امتلاك هذا العطر الفاخر بسعر مميز جداً! زورونا اليوم واحصلوا على عطر يعكس شخصيتكم ويضيف لمسة من السحر والجاذبية إلى إطلالتكم.
احجزوا الآن واستمتعوا بتجربة تسوق استثنائية تليق بكم!
Tumblr media
0 notes
mqawal · 8 months ago
Text
مقاول حظائر دواجن 0559666984
مقاول انشاء حظائر دواجن لاحم عنابر دجاج مزارع الدواجن
مزرعة دجاج
واتس اب
http://wa.me/+966559666984‎
#شركة_دواجن
#مقاول
#حظائر
#عنابر
#مزرعة
#مزارع
#دواجن
#شبك
2 notes · View notes
amethystjet · 11 months ago
Text
Let’s say, sometime in your twenties, you find it necessary and desirable to change your name, and the name Electra calls to you. Except that you decide that’s too short and not significant enough, and you change your name—legally—to Electrocardiogram. You like the machines that make them, you like how they beep, you find personal significance in aspects of their relations to our hearts and heartbeats and the impermanence of life. But everyone just calls you Electra.
Now it is a while later and you realize you’ve never actually TAKEN an electrocardiogram, and you’d like to buy one of the machines that make them. Assume for this scenario that they are affordable and practical objects. But the only people willing to sell them to you run a small online shop where they take your card details down manually. If you pay these people for an electrocardiogram machine, they are going to see that your name is literally, legally, electrocardiogram, a name no one else has. What are they going to think? What do you do? How do you explain this?
This is a real question I am trying to buy ambergris and I’m starting to worry that the name on my debit card is going to weird out the wholesalers 😭
6 notes · View notes
nadiaumberlodhi · 2 years ago
Text
ہوش بلگرامی کی متنازعہ کتاب مشاہدات دروغ گوئی کا مرقع
ہوش بلگرامی کی متنازعہ کتاب “مشاہدات “دروغ گوئی کا مرقعخود نوشت لکھنے کا فن اردو ادب میں نیا نہیں ہے – بیشمار لوگوں کی لکھی ہوئی سوانح عمری سے مخلوق خدا نے فائدہ اٹھایا – یہ سوانح عمری معلومات کا بہترین ذریعہ ہیں –ہوش بلگرامی صاحب شاعر تھے -نثر نگار تھے – ان کی سوانح عمری “مشاہدات ” کے نام سے منظر عام پر آئی اور اس کے متنازعہ مواد کیوجہ سے اس پر پابندی لگادی گئی -اس کتاب میں من گھڑت قصے کہانیاں…
Tumblr media
View On WordPress
9 notes · View notes
urduchronicle · 1 year ago
Text
اردو ادب کے فروغ میں جتنا حصہ غزل کا ہے، کسی اور صنف کا نہیں، افتخار عارف
آرٹس کونسل آف پاکستان کراچی کے زیر اہتمام چار روزہ سولہویں عالمی اردوکانفرنس 2023 کے تیسرے روز ”اردو غزل کے مشاہیر“ کے عنوان سے سیشن منعقد کیاگیا، جس کی صدارت معروف شاعر افتخار عارف اور افضال احمد سید نے کی۔ جن مشاہیر پر گفتگو کی گئی ان میں منیر نیازی ، جگر مرادآبادی، ادا جعفری، پروین شاکر، ناصر کاظمی، احمد فراز ، اطہر نفیس، جون ایلیا، شکیل جلالی اور عرفان صدیقی شامل تھے۔ غزل کے ان مشاہیر پر…
Tumblr media
View On WordPress
0 notes
elbatt2 · 2 years ago
Text
tyalyamama
مبثوث بخور,مسك شفاف,مسك اسود,عطر عود عنبر,عطر خشب العود,بخور موروكي,بخور دقة العود,طيب اليمامة
Tumblr media
ريان
لأن عطرك هو توقيعك
نقدم لك عطر ريان الاستثنائي برائحة السفرجل وانتعاش الجريب فروت مع لمسة ناعمة من الورد والمسك الأبيض والياسمين برائحته التي تضفي لمسة جاذبية لإطلالتك.
يمتاز بتغليفه الأنيق وعبوته ال��اخرة التي تناسب الإهداءات الخاصة.
• ثبات عالٍ.
• حجم التعبئة 80مل.
• تأثير طويل الأمد.
مخلط رسمي
عطرك دليل أناقتك.
عطر رسمي فاخر بطابع شرقي أصيل، رائحته مميزة تلفت الانتباه على الفور وتجعلك تتألق في كل مكان. يمكنك الشعور برائحته الخشبية السويتية مع كل رشة. يتميز بعبوة جذابة تجعله هديةً مثاليةً لجميع أحبائك.
افتتاحية العطر: زعفران طبيعي.
قلب العطر: دهن العود الطبيعي.
قاعدة العطر: الورد الطائفي الفواح.
● الأكثر مبيعاً.
● ثبات عالٍ يدوم لفترة طويلة.
● حجم التعبئة 50 مل.
● هدية مثالية لجميع أحبائك.
0 notes
humansofnewyork · 1 year ago
Photo
Tumblr media
(1/54) “We begin in darkness. A siren screams. The invaders come from the desert in a cloud of dust. The king gathers his army at a mountain castle. A single battle decides our fate. The battle burns, the din of drums, the clash of axes, the spark of swords. The dirt turns clay with blood. The sun goes down on a fallen flag. The day is lost. The king is gone. Our people are left defenseless. The only weapon we have left is our voice. So they come for our words. Scholars are murdered, books are burned, entire libraries are turned to dust. Until nothing remains. Not even memories of who we were. Silence. The sun comes up on a knight galloping across the land. He summons the teachers, the scholars, the authors, the thinkers. He tells them to gather the words that remain: the books, the scrolls, the letters, the verses. Everything that escaped the burning pits. Then he summons the sages. The keepers of our oldest myths, from before the written word. He copies their stories onto the page. Then when all has been gathered, all of the words, only then does he summon a poet. It had to be a poet. Because poetry is music. It sinks into the memory. And in this land of endless war, the only safe library is the memory of the people. It is said that at any given time there are one hundred thousand poets in Iran, but only one is chosen. A single poet, for a sacred mission. Put it all in a poem. Everything they’re trying to destroy. The entire story of our people. Our kings. Our queens. Our castles. Our banquets. Our songs and celebrations. Our goblets filled with wine. Our roasted kebabs. Our moonlit gardens. Our caravans of riches: silken carpets, amber, musk, goblets filled with diamonds, goblets filled with rubies, goblets filled with pearls. Our mountains. Our rivers. Our soil. Our borders. Our battles. Our crumbled castles. Our fallen flags. Our blood. Who we were. Who we were! Our culture. Our wisdom. Our choices. And our words. All of our words. Three thousand years of words, a castle of words! That no wind or rain will destroy! However long it takes, put it all in a poem. All of Iran, in a single poem. A torch to rage against the night! A voice to echo in the dark.” 
در تاریکی آغاز می‌کنیم. بانگ آژیری برمی‌خیزد. غارتگران بیابانی در هاله‌ای از گرد و غبار فرا می‌رسند. شاهنشاه سپاهیانش را پیرامون کاخی کوهستانی گرد می‌آورد. تک‌نبردی سرنوشت‌ساز است. سوزندگی‌های نبرد، بانگ کوس و درا‌ها، چکاچاک تبرها، درخشش شمشیرها. خاکِ آغشته به خون گِل می‌شود. خورشید درفش افتاده‌‌ را به شب می‌سپارد. نبرد از دست رفته است. پادشاه نیز رفته است. و مردمان بی‌دفاع مانده‌اند. اینک سخن، تنها جنگ‌افزار ماست. زین روست که بر واژگان‌مان می‌تازند. دانشمندان را می‌کشند، کتاب‌ها را می‌سوزانند، کتابخانه‌ها را با خاک یکسان می‌کنند آنچنان که هیچ نمانَد. حتا یادمانی از آن که بوده‌ایم. خاموشی. خورشید بر سواری که در سرتاسر زمین می‌تازد ‌پرتوافشان است. اوست که آموزگاران را فرا می‌خواند، دانشمندان را، نویسندگان را، اندیشمندان را. و از آنان می‌خواهد تا همه‌ی واژگانِ بازمانده را فراهم آورند. کتاب‌ها، طومارها، نامه‌ها، سروده‌‌ها. و هر آنچه از شراره‌های سوزان آتش دور مانده است. آنگاه فرزانگان را فرا می‌خواند. نگهبانان اسطوره‌های کهن، از پیشین زمان. داستان‌هاشان را بر برگ‌ها می‌نویسند. با فراهم آمدن این همه، هنگام آن رسیده است تا سراینده‌ای توانا بالا برافرازد، نیزه‌ی قلم برگیرد، سروده‌های آهنگینش را چنان بر دل‌ها نشاند که در یادها بمانند. در این سرزمینِ جنگ‌های بی‌پایان، تنها کتابخانه‌ی امن، خاطره‌ی مردمان است. گویند سدهزار شاعر همزمان در ایران می���زیند ولی تنها یکی‌ست که از پس این کار سترگ برمی‌آید. تک‌شاعری، برای کوششی سپنتا. کسی که همه‌ی واژگان را در شعرش بگنجاند! گنجینه‌ای دور از دستبُرد آنان که در پی نابودی‌اش هستند. دربرگیرنده‌ی داستان مردمان‌مان. پادشاهان‌مان. شهبانوان‌مان. کاخ‌هامان. سرودها و بزم‌هایمان. جام‌های پر از باده‌مان. کباب‌های بریان‌مان. باغ‌های مهتابی‌مان. کاروان‌های کالاهای گرانبها: فرش‌های ابریشمین‌, عنبر، مُشک، پیمانه‌های پر از الماس، پیمانه‌های پر از یاقوت، پیمانه‌های پر از مروارید. کوهستان‌مان. رود‌هامان. خاک‌مان. مرزهامان. نبردهامان. باروهای ویران‌مان. درفش‌های بر خاک‌افتاده‌مان. خون‌مان. که بوده‌ایم. که بوده‌ایم! فرهنگمان. خِرَدمان. گزینه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هامان. و واژگان‌مان. همه‌ی واژگان‌مان. هزاران سال واژه، کاخی از واژگان که از باد و باران نیابد گزند! هر اندازه زمان ببرد.همه را در شعرش بگنجاند. همه‌ی ایران را، در سُرودی یگانه. مشعلی خروشنده در سیاهی شب! پژواک بلند و پرطنین آوایی در تاریکی
685 notes · View notes
jabir29 · 9 months ago
Note
اهلاً جابر .. اريد منك توصيات لروايات روسيه ومن افضل مترجم للادب الروسي
اهلا صديقي ، سأقترح عليك افضل ما قرأت في الادب الروسي :
الليالي البيضاء
الجريمة والعقاب
ذكريات من منزل الاموات
بطل من هذا الزمان
الأنفس الميتة
عنبر رقم ٦
موت ايفان ايليتش
الاباء والبنون
المعطف
وبالنسبة للمترجمين فأنا احب ترجمة : سامي الدروبي، غائب طعمة فرمان، صياح الجهيم، ادريس الملياني
38 notes · View notes
colored-entropy · 29 days ago
Text
هزائم وانتصارات، ثلاثة أحلام في يوم واحد
في الحلم الأول، وجدت نفسي طالبا جامعيا لكن مبنى الجامعة هو مبنى مدرستي الاعدادية القديمة، لم أفهم، لكني أيضا لم أستنكر. عندي امتحان لمادة اسمها أرثو... ولا أذكر بقية الكلمة. كالعادة، كانت درجاتي مخيبة للآمال.
في الحلم الثاني، كنت جنديا عائدا من أجازته لقاعدته العسكرية ليجد تمردا من زملائه على القادة. على سلالم مبنى عنبر الإعاشة كان زملائي يحملون أسلحتهم ويستترون من القصف العنيف الذي تدكهم به الدبابات والآر بي جيه. عبد الفتاح السيسي بذات نفسه، ببدلة عسكرية زاهية، توسط المشهد ليقاوم التمرد وصعد على مدرعة ودك المبنى بكل زملائي. جثث ودماء في كل مكان، وأسلحة تلتقطها الأيدي الحية من الأيدي الميتة. لم يكن معي سلاح.
بقيت الوحيد الحي، وعاريا من سلاح في يدي، قررت الاستسلام. نزلت إلى أسفل المبنى وقبل أن أفتح فمي بأي كلمة، استقرت ثلاث رصاصات أسفل يمين صدري، احمرّت بدلتي المموهة وسقطت على الأرض.
في الحلم الثالث، رفعت صوتي على أبي للمرة الأولى في حياتي، التقطت سيجارة ودختنها وسط ذهول منه ومن كل الحاضرين. حملته الصدمة على الخروج إلى الشارع وأنا جلست على كرسي أنفث دخان السيجارة شاعرا بانتصار حزين.
شخص ما قال لي أن أبي يكلم نفسه في الشارع كالمجانين. أطفات سيجارتي وخرجت لأبحث عنه وأعود به للبيت وأطيب خاطره.
11 notes · View notes
3zef-el-harf · 1 year ago
Text
‏العطر ليس ماء الورد،
‏ليس عنبر الحيتان ورائحة الأزهار ،،،،،
‏العطر ......هو الكلام الطيب
‏هو : قلوب تنبض بالطيب
‏و أرواح يفوح منها العبير
‏عبير التسامح والصفاء
‏عبير المودة والاحترام
‏العطر هو جوهر الإنسان الجميل ..!
Tumblr media
‏فسلام ٌ لكم يا أصحاب الأرواح الجميلة بطيبها..
31 notes · View notes
lucid-dreamer-0 · 2 years ago
Text
طول عمري مهووس بعمق علاقاتي باللي حواليا، هل عميقة كفاية ولا سطحية، هل حقيقية ولا سهل تنتهي في ثانية، لدرجة اني بتوه ساعات في المصطلحات، يعني ايه عميقة وازاي نقيس العمق ده؟ طب لو مش عميقة تبقى  مش حقيقية؟ هل ده مقياس عادل ولا شرطية ملهاش أي اساس من الصحة؟ (لو هتقرا البوست على اساس إني هوصل لإجابة في الاخر، ف وفر على نفسك عشان انا موصلتش)
مؤخرًا بقيت بفكر في علاقتي بابويا كتير، ابويا من النوع اللي بيدخل في اي حاجة وكل حاجة، صعب اصلا تخوض مناقشة قدامه من غير ما يدخل فيها من غير اي مقدمات، بس كل ما بكبر بلاحظ اني كنت فاهمه غلط، وإن كل ما الموضوع بيبقى جدي اكتر كل ما ابويا مش بيدخل الكلام، اول ما لاحظت ده كنت هتجنن بجد، يعني انت داخل في كل حاجة ويوم ما الكلام يقلب جد وابقى فعلا محتاج رأي تاني الاقيك بتتجنب تتدخل؟
 بعدين لاحظت ان احنا اصلا علاقتنا كده، احنا مش بنتكلم عن حاجات جد، احنا مش بندخل في مواضيع مهمة، دي حدود علاقتنا ببعض، غير كده كل واحد عايش في العالم بتاعه وميعرفش حاجة عن العالم بتاع التاني .. هل اقدر اسمي دي علاقة سطحية؟
لما كنت في مركز التدريب اتعرفت على واحد اسمه بودي، من قبل ما نروح المركز كمان، كنت قاعد مع ناس معرفهاش وكلنا متوترين وخايفين، كنت قاعد اقول في نكت واهزر واضحك ومحدش فيهم بيدي اي رياكشن، لحد ما بصيت ورايا لقيت واحد قاعد على شنطته وعمال يضحك، قولتله انت الوحيد اللي فاهمني هنا صح؟ بعدين ركبنا الباص سوا وقالي احنا مع بعض بقى خلاص، دخلنا المركز سوا وهو راح عنبر 9 (اسم شه��ته كان عنبر اسكندرية) وانا دخلت عنبر 11 (اسم شهرتنا كان عنبر مدينة نصر)، وفضلنا لازقين لبعض طول الشهر بتاع مركز التدريب وممكن قربنا من بعض اكتر ما قربت من ناس اعرفهم من سنين.
في الاخر كده قالي انا عمري ما شوفت حد شاطر في تسطيح علاقاته زيك، اللي هو طول اليوم اخويا وصاحبي وحبيبي ومصاحب المعسكر كله، بس بتيجي عند ليميت معين كده وتقوم قافل الباب ومبتدخلش حد. ساعتها قولتله ايوه طبعا مهو مش هخلي اي حد يدخل كده افرض حد قاعد جوه بالبوكسر ولا حاجة، بس في دماغي كنت بفكر في علاقتي بابويا وازاي مشيت في الحياة استنسخ منها نسخ كتير من غير ما اخد بالي.
ساعات بشكك في قدرتي على التعمق في العلاقات وازاي مبعرفش اتخلى عن المسافة الآمنة بيني وبين اللي قدامي، وساعات بشوف ان كل ده أي كلام وإني عندي علاقات عميقة كتير مع ناس دخلت جوه وبرطحت عادي .. بس ستيل السؤال هو ازاي تقيس العمق برضه وعن طريق ايه، فيه ساعات تالتة خالص بحس إن العيب في السؤال نفسه!
50 notes · View notes
basmairaq · 8 months ago
Text
واحد يگول سألت جدي گتلة شنو يعني الاستقرار
‏گال الاستقرار يعني مرگة بامية ثخينة وعليها لحم غنم وخبز حار مال تنور وبصفها ماعون تمن عنبر وشويه دهين ودولكة لبن مجرش طرشي وراس بصل وماعون رگي وانت مستقر گدام الصينية شله ردان دشداشتك وتربع وأكل
‏هذا الاستقرار
Tumblr media
9 notes · View notes
qalbofnight · 2 years ago
Text
Tumblr media
لف کی خوشبو ملے گر یار کی مُشک، عنبر، زعفرانہ سب حرام Zulf Ki Khushbo Mily Gar Yaar Ki Mushk , Ambar , Zafrana Sab Haraam
66 notes · View notes
naguiadil1973 · 1 month ago
Text
لا اله الا الله هو ربنا إتجوز مين عشان يخلف ؟
وانا عمري 13 سنة سألت القسيس ، هو ربنا إتجوز مين عشان يخلف ؟ فضربني بالقلم ، و لما روحت البيت قلت لوالدي إن أبونا ضربني بالقلم عشان سألته ربنا إتجوز مين عشان يخلف ؟ فأجتمع عليّ أبي وإخوتي وكتفوني وقالوا لي لا تجلس مع المسلمين ولا تسألهم ولا تتحدث معهم ولا تسأل مثل هذا السؤال في الكنيسة مرة أخرى !! و لما كنت بشوف مسلم فارش حصيرة في الشارع ، أو محل ، وواقف بيصلي وبيسجد لله ، كنت بشوف الفرق وببقى حزين جداً ، المسلم لا يعبد صورة ، واقف بيعبد الله وحده عز وجل ، ومن هنا إبتدى التغيير الحقيقي يدخل لقلبي بعد زواجي ..زوجتي قالت لي : إعمل اي شئ هنرضى به ! لكن لو إتكلمت في الإسلام أو دخلت الإسلام هنخلص عليك هتتقتل ! ودمك هيكون حلال قلت لها : أنا مقتنع ان الدين عند الله الاسلام أن أموت في الأرض مسلماً وأكون حياً في السماء نقلت زوجتي كلامي للكنائس وللقساوسة ولأقاربي ولأقاربها فقالوا لها : لا تخبريه وأتركينا نعالج الأمر ، وزادوني بالمال حتى أبتعد عن فكرة الإسلام ، وعندما كبر إبني رامي وإبنتي أميرة ، إختليت بإبني وعمره 16 سنة وقلت له : إن محمد الذي نكرهه كمسيحيين هو رسول من عند الله ، وأن الدين عند الله الإسلام ، وأن الله أرسل محمد رحمة للعالمين ، تعالى أنا وإنت نشهر إسلامنا ولو أمك رفضت الإسلام ناخد أختك معانا ! قاللي سيبني وأنا هفكر !! بدأت الكنيسة تراقبني وبدأت أشعر أن الموت يقترب ، وكنت أخشى ان أموت على الكفر ، قالت لي زوجتي إن خبر رغبتك في الإسلام إنتشر في الكنيسة وسيقتلونك ، قلت لها سأعتنق الإسلام حتى وإن قتلوني وبالفعل دبرت الكنيسة خطة لإستدراجي وخطفي وبالفعل جاء طبيب مسيحي وراهبة وكاهن وأنزلوني من البيت في سيارة ملاكي بحجة الحديث معي ، وبنجوني في السيارة وتم وضعي في أخطر عنبر في مستشفى للأمراض العقلية وقال الكاهن للطبيب كذباً أنني مجنون وأمشي في الشارع عريان وإتهامات أخرى باطله ، ورفض أخي إستلامي قائلاً للمستشفى إنه يريد أن يدخل الإسلام ولو إستلمته سيقتلوه ! وأمر الطبيب بإخراجي على ضمانته الشخصية فعدت إلى أسرتي وأخبرتهم أنني مصمم على الإسلام من أراد ان يأتي معي فليأتي فرفضوا الثلاثة فذهبت في اليوم التالي يوم 7 مارس 1999 إلى الأزهر وأشهرت إسلامي فتركتني أسرتي في نفس الليلة وجاءني رجلان احدهم مسلح ناري واحدهم يحمل سيفاً ، أطلق المسلح علي رصاصة أفقدتني عيني اليمنى ، الحمد لله وأحتسبها عند الله ، وحاول حامل السيف قطع جسدي للتخلص مني نهائياً ، وأستقرت الضربة على ركبتي ، زحفت على السلم وأنا يسيل دمي ، وحملني الناس إلى المستشفى وخرجت بعد 13 يوماً فاقداً إحدى عيني ووجدتني وقد سرت متمسكاً بالإسلام أكثر مما كنت ،وبدأت أبحث عن عمل وسكن وتزوجت من مسلمة وأكرمني الله بحبيبة وعبد الرحمن دا كلام المسيحي المصري الشماس بكنيسة العذراء بمحرم بك بالاسكندرية الذي أعلن إسلامه ودفع الثمن رصاصة في العين اليمنى وضربة بالسيف في منتصف الركبة وحجز مُهين في أخطر عنابر مستشفى الأمراض العقلية ومحاولات إغتيال متكرره ، حتى يترك الإسلام ! فقال للجميع أهل وأقارب وزوجة وأبناء وقساوسة ( إن الدين عند الله الإسلام ) سمير شفيق ابراهيم الشماس بكنيسة العذراء ... ��قلاً عن لسانه توفى سمير شفيق ابراهيم على الإسلام رحمه الله رحمة وأسكنه فسيح جناته...
Tumblr media
3 notes · View notes
farah6644 · 7 months ago
Text
..
ونصفكِ كافور وثلثك عنبر
وخمسك ماورد وباقيكِ سكّر .. 🫀
..
12 notes · View notes