#یکی
Explore tagged Tumblr posts
Text
2 notes
·
View notes
Video
youtube
حکاکی لیزری عکس(چهره) روی چوب
#youtube#حکاکی روی چوب و ام دی اف با لیزر یکی از خدمات اصلی ما در مجموعه کاریز لیزر است. امروزه با توجه به گسترش دستگاه های لیزری حک روی چوب و همچنین
1 note
·
View note
Text
0 notes
Text
youtube
0 notes
Photo
(3/54) “It’s been forty-three years since I’ve seen my home. All I have left is a jar of soil. It’s good soil. Nahavand is a city of gardens. A guidebook once called it ‘a piece of heaven, fallen to earth.’ The peaks are so high that they’re capped with snow. A spring gushes from the mountain, and flows into a river. It spreads through the valley like veins. We lived in the deepest part of the valley, the most fertile part. Our father owned thousands of acres of farmland. When we were children he gave us each a small plot of land to plant a garden. None of the other children had the discipline. They’d rather play games. But I planted my seeds in careful rows. I hauled water from a nearby well. I pulled every weed the moment it appeared. As the poets say: ‘If you cannot tend a garden, you cannot tend a country.’ My garden was the best; it was plain for all to see. The discipline came from my mother. She was very devout. She prayed five times a day. Never spoke a bad word, never told a lie. My father was a Muslim too, but he drank liquor and played cards. He’d wash his mouth with water before he prayed. The Koran was in his library. But so were the books of The Persian Mystics: the poets who spent one thousand years softening Islam, painting it with colors, making it Iranian. Back then it was a big deal to own even a single book, but my father had a deal with a local bookseller. Whenever a new book arrived in our province, it came straight to our house. I’ll never forget the morning I heard the knock on the door. It was the bookseller, and in his hands was a brand-new copy of Shahnameh. The Book of Kings. It’s one of the longest poems ever written: 50,000 verses. The entire story of our people. And it’s all the work of a single man: Abolqasem Ferdowsi. Shahnameh is a book of battles. It’s a book of kings and queens and dragons and demons. It’s a book of champions called to save Iran from the armies of darkness. Many of the stories I knew by heart. Everyone in Iran knew a few. But I’d never seen them all in one place before, and in a beautiful, leather-bound edition. The book never made it to my father’s library. I brought it straight to my room.”
چهلوسه سال از هنگامی که از میهنم دور افتادهام میگذرد. آنچه برای من باقی مانده، شیشهایست پر از خاک. خاک خوبیست. خاک نهاوند، خاک ایران. نهاوند شهر باغهاست. زمانی کتاب ایرانگردی را خواندم که آن را "تکهای از بهشت بر زمین افتاده" نامیده بود. بر قلههای بلندش برف همیشگی پیداست. چشمهای که از دل کوه میجوشد، رودی میشود. چون رگهای تن در سراسر دره پخش میشود. ما در ژرفترین بخش دره زندگی میکردیم. حاصلخیزترین بخش آن. پدرم از زمینداران بود. او در کودکی من، به هر یک از فرزندانش پاره زمینی در باغ خانه داد تا باغچهای درست کنیم. بچههای دیگر چندان علاقهای به این کار نداشتند. آنها بازی را بیشتر دوست داشتند. ولی من دانههایم را به هنگام با دقت میکاشتم. آب را از حوض یا چاه نزدیک میآوردم. گیاهان هرزه را بیدرنگ وجین میکردم. همانگونه که میگویند: «اگر نتوانید از باغچهتان نگهداری کنید، از میهنتان نیز نمیتوانید.» باغچهی من بهترین بود؛ زیباییاش بر همگان آشکار. این نظم را از مادرم آموخته بودم. مادرم بسیار پرهیزکار بود. روزی چند بار نماز میخواند، هرگز واژهی بدی بر زبان نمیراند، هیچگاه دروغ نمیگفت. پدرم نیز مسلمان بود، ولی در جوانی گاهی نوشابهی الکلی هم مینوشید و ورقبازی هم میکرد. پیش از نماز دهانش را آب میکشید. در کتابخانهاش قرآن و کتابهایی از عارفان ایرانی داشت. شاعرانی که در درازای هزار سال اسلام را نرم و ملایم کرده بودند، به آن رنگ و بو بخشیده بودند، ایرانی کرده بودند. در آن زمان که داشتن کتاب کار آسان و عادی نبود، پدرم با کتابفروش محلی قراردادی داشت. او هر بار کتاب جدیدی به دستش میرسید، باید یکراست نسخهای به خانهی ما بفرستد. هیچگاه آن بامدادی را که صدای کوبیدن در را شنیدم، فراموش نخواهم کرد. کتابفروش آمده بود و در دستانش کتاب شاهنامهی جدیدی بود. نامهی شاهان. یکی از بلندترین شعرهایی که تا کنون سروده شده است، بیش از پنجاه هزار بیت شعر. همهی داستانهای مردمانمان. همهی ایران در شعری یگانه. و همهشان سرودهی یک شاعر: ابوالقاسم فردوسی. شاهنامه کتاب نبردهاست. کتاب شاهان و شهبانوان، اژدهایان و اهریمنهاست. کتاب پهلوانانیست که ایران را در برابر نیروهای اهریمنی پاس میدارند. بیشتر داستانها را از بر بودم. هر ایرانی داستانی از شاهنامه میدانست. ولی من هیچگاه همهی داستانهای شاهنامه را یکجا در جلدی چرمی و زیبا ندیده بودم. آن کتاب هرگز به کتابخانهی پدرم راه نیافت. آن را یکراست به اتاقم بردم
909 notes
·
View notes
Text
آزیتا (۱۴) - رزیتا (۶)
دست چپش از زیر تخمام و روی کیرم تا روی سینه و موهای فرفری سینه ام با ملایمت و آرومی، در رفت و آمد بود. دست راستش که از زیر کمرم رد کرده بود هم در حال نوازش بازوی نحیفم زیر آب و با نوک ناخوناش پوستم رو لمس میکرد. با لبهاش بنا گوشم رو نوازش میکرد و باز دمش به پوستم میخورد و بیشتر تحریکم میکرد. انگار داشت منو بو میکشی��. بیچاره کیرم زیر آب دل دل میزد!... آخه تا حالا انقدر خوشش نبوده و شوکه شده از طعم دوتا کص عضلانی و تر و تازه!... یکی از سینه های بزرگ و عضلانیش زیر آب بود و یکی بیرون آب... و نوک سینه هاش هنوز بزرگ و سفت بودن. آخه به پهلو توی وان خوابیده بود و بدن منو با عضلات در هم گره خورده خودش در بر گرفته بود. کصش رو زیر آب به استخون برآمده کنار لگن من من میمالید و با پاهای عضلانیش پاهای منو احاطه کرده بود.
با صدای ناز و خوشگلش توی گوشم با لوندی گفت:« مهردااااااااد؟...» گفتم:« جااااااانم ملکه زیبا؟...» دلش قنچ رفت و لبشو گاز گرفت و گفت:« یادته وقتی بچه بودیم... تابستونا با مامانت میومدین خونه آقاجون و چقدر بازی میکردی باهام؟...» گفتم:« آره... اون روزا زیاد میومدیم اونجا... تابستونا با مامان میومدیم تهرون و اونم ما رو میاورد خونه دایی اینا...» ادامه داد:« تو با بقیه فرق داشتی واسم!...» با تعجب گفتم:« چطور؟؟؟» گفت:« آخه پسر عموهام... سعید و حامد رو یادته؟...» گفتم:« یادم هست یه چیزایی ولی خیلی ساله ندیدمشون...» با همون لحن لوس گفت:« همین قدر که یادته خوبه... اونا منو اذیت میکردن همیشه... مسخره ام میکردن... دستم مینداختن و باهام بازی نمیکردن...» گفتم:« آخخخی... بمیرم الهی!» دم گوشم و بوسید و گفت:« اما تو... فرق داشتی!... تو کسی بودی که همیشه مثل یه داداش بزرگتر مهربون باهام بازی میکردی!... اینو هیچوقت فراموش نکردم...» وقتی ��ینا رو میگفت نفس نفس میزد و لبهاش نرم و برجسته شده بود... صورتش انقدر به صورتم نزدیک بود که مژه های بلندش به پوست صورتم میسایید. دوباره داشت تحریک میشد... و منم از خجالت رون بزرگ و عضلانیش رو با دست میمالیدم. ادامه داد:« من هیچوقت مهردادی که اونقدر بهم خوبی و محبت میکرد رو یادم نمیره... همیشه!... همیشه توی مهمونیا چشمم دنبالت بود... اما نمیدونم چرا این چند سال آخر خیلی کم دیدمت...» طاقت نیاوردم و توی چشماش نگاه کردم... جوری داشت نگام میکرد که کیر راست شده ام که بین انگشتای رزیتا بود تکون خورد. بهم امون نداد و ازم لب گرفت. 💋💋💋💋
به شدت هورنی شده بود... طوری که سریع اومد روی من قرار گرفت. پاهاش رو توی آب دو طرف بدن ضعیف من گذاشت. دستاشو زد زیر بغلم و یکم منو کشید بالا. به قدری قدرتش زیاده رزیتا که من براش حکم عروسک رو دارم. همونجور که لبهامو می ورد نشست روی کیرم... وااااااااااووووو 🤤🤤🤤 فکر نمیکردم توی وان سکس کردن انقدر لذت بخش باشه. این دختر با عضلات کوه پیکرش جوری روی کیرم تلمبه میزد که آب توی وان موج میزد و میپاشید بیرون. دوباره صدای ناله اش بلند شد مدام منو صدا میزد و میگفت:« مهرداااااد... مهرداااادم عجب کیری... فقط تو باید منو بکنی... فقط تو!...» کیر منم که داشت میترکید. نمیدونم چقدر طول کشید. اما همزمان با اورگاسم رزیتا، دوباره و با فشار آخرین قطرات باقی مونده توی کمرم رو توی کص تپل و گوشتی رزیتا خالی کردم و اون با ۶۰-۷۰ کیلو عضله افتاد روم و شروع کرد لبهامو خوردن.
بعد از این سکس بی نظیر، من بدنم خیلی ول شده بود. رزیتا که تازه سرحال شده بود توی وان و روی کیر من نشست و مشغول شستن موهاش و بدن خودش شد. ازش پرسیدم:« چطوری بدنت هیچی مو نداره رزی!...» نگاه طنازی بهم کرد و گفت:« ژنتیکیه... مامانم هم بدنش زیاد مو نداره... در واقع مو دارما... ولی فقط روی سرم 😜😋» من داشت توی وان که حالا سطح آبش با کف پوشیده شده بود خوابم میبرد که یدفه رزیتا زیر شونه هامو گرفت و از آب بیرونم آورد... منو بلند کرد و بردم زیر دوش... همونجور گیج و خوابآلود زیر دوش قرار گرفتم. اما رزیتا ول کن نبود... به بهونه اینکه منو زیر دوش آب بکشه بدنم رو میمالید و کصش رو از پشت سر به کونم میمالید. در واقع منو کاملا بین عضلاتش غرق کرده بود.
توی رختکن هم چندتا سیلی آروم زد به صورتم تا یکم بیدار بشم. حوله پالتویی رو تنم کرد و گفت:« آقا پسر... خوابت نبره...باید بدنمو لوسیون بزنی...» بهش گفتم:« تو رو خدا رزی... من بدنم ول شده...» خندید و با لحن لوس گفت:« یعنی دوس نداری بدن منو بعد از حمام ببینی؟...» سعی کردم چشمام رو باز کنم و بدنش رو ببینم که یهو چشمام گرد شد... واااااووووو 😱🤯 بدنش به قدری زیبا و عضلاتش تکه تکه شده بود که هنگ کردم. انگار ��واب یهو از سرم پرید... گفتم:« یا خداااااا... رزی چرا بدنت یهو اینطوری شد؟... چقدر عضله؟؟؟؟» دستش چپش رو برد پشت سرش و دست راستش رو گذاشت به کمرشو یه فیگور زیر بغل و پهلو برام گرفت که پشماااااااام ریخت 🤯🤯🤯 و گفت:« چی شد آقا پسر 😏... خواب از سرت پرید؟!!!» با این حرکت رزیتا یهو با حالت مسخره گفتم:« لوسیون کو؟... لوسیون منو بدین که متخصص این کار خودمم!...» و رزیتا زد زیر خنده... خلاصه آنکه سانت به سانت بدن بی مانند رزیتا رو لوسیون زدم و همزمان ستایشش کردم... به کص کلوچه اش که رسیدم مگه میتونستم ازش دل بکنم؟؟؟... برای چند دقیقه کص تپل رزیتا رو فقط میبوسیدم... اما وقتی دیدم الانه که کار دست خودم بدم تمومش کردم.
وقتی اومدیم توی اتاق، آزیتا با همون حوله ای که به سرش پیچیده بود و با بدن برهنه روی تخت خوابش برده بود... رزیتا گفت:« این مامان شیطون من دوباره اومده تو اتاق من خوابیده!... فکر میکنی چه نقشه ای داره؟ 😉» رزیتا منو گرفت توی آغوشش و خوابید. یکم طول کشید خوابم ببره... بدن عضلانی رزیتا نرم و لطیف و امن بود. از پشت سر بغلم کرده بود و من توی هیبتش گم شدم.
آخرین صحنه ای که یادمه از اون شب تابش نور مهتاب از لابلای پرده حریر پنجره بود که بدن بلورین آزیتا و ساعد های رگدار و خوشگل و عضلانی رزیتا رو روشن میکرد.
41 notes
·
View notes
Text
بررسی کامل سایت وان ایکس بت فارسی
وان ایکس بت (1xBet) یکی از پرطرفدارترین سایتهای شرطبندی و کازینو آنلاین در جهان است. این سایت با ارائه خدمات گسترده و متنوع، توانسته توجه بسیاری از کاربران ایرانی را نیز به خود جلب کند. در این مقاله، به بررسی جنبههای مختلف وان ایکس بت فارسی خواهیم پرداخت و اطلاعات جامعی در مورد این سایت ارائه خواهیم داد.
وان ایکس بت فارسی: تجربهای بینظیر برای کاربران ایرانی
وان ایکس بت فارسی با ارائه پلتفرمی کامل به زبان فارسی، امکان شرطبندی و بازی در کازینو را برای کاربران ایرانی فراهم کرده است. این سایت با ترجمه کامل محتوا، منوها و دستورالعم��ها به زبان فارسی، کار با سایت را برای کاربران ایرانی بسیار آسان کرده است. همچنین، وان ایکس بت فارسی با پشتیبانی از روشهای پرداخت متنوعی که برای کاربران ایرانی مناسب هستند، انتقال وجه و برداشت را بسیار ساده کرده است.
وان ایکس بت بدون فیلتر: دسترسی آسان و سریع
یکی از مشکلات اصلی کاربران ایرانی برای استفاده از سایتهای شرطبندی، فیلترینگ این سایتهاست. وان ایکس بت برای حل این مشکل، به طور مداوم لینکهای جدید و بدون فیلتر ارائه میدهد تا کاربران بتوانند به راحتی به سایت دسترسی پیدا کنند. این لینکها به طور منظم در شبکههای اجتماعی و وبسایتهای معتبر منتشر میشوند و کاربران با استفاده از آنها میتوانند بدون نیاز به فیلترشکن وارد سایت شوند.
برنامه وان ایکس بت: شرطبندی در هر زمان و مکان
وان ایکس بت با ارائه برنامه موبایلی برای سیستمعاملهای اندروید و iOS، امکان شرطبندی و بازی در کازینو را در هر زمان و مکانی فراهم کرده است. این برنامه با طراحی کاربرپسند و رابط کاربری ساده، به کاربران اجازه میدهد تا به راحتی به تمامی بخشهای سایت دسترسی داشته باشند. از طریق برنامه وان ایکس بت، کاربران میتوانند به سرعت به روزترین اخبار و اطلاعات مربوط به بازیها و شرطبندیها را مشاهده کنند و در مسابقات زنده شرطبندی کنند.
پشتیبانی آنلاین 24 ساعته: همیشه در کنار شما
یکی از مهمترین ویژگیهای وان ایکس بت، پشتیبانی آنلاین 24 ساعته است. این سایت با ارائه پشتیبانی به زبان فارسی، به کاربران ایرانی اطمینان میدهد که در هر زمان از شبانهروز میتوانند مشکلات و سوالات خود را با تیم پشتیبانی مطرح کنند. تیم پشتیبانی وان ایکس بت با دانش فنی بالا و رفتار حرفهای، در کوتاهترین زمان ممکن به مشکلات کاربران رسیدگی میکند و راهحلهای مناسبی ارائه میدهد.
امکانات و خدمات متنوع وان ایکس بت
وان ایکس بت با ارائه مجموعهای گسترده از خدمات و امکانات، تجربهای متفاوت از شرطبندی و کازینو آنلاین را به کاربران ارائه میدهد. این سایت شامل بخشهای مختلفی نظیر شرطبندی ورزشی، کازینو زنده، بازیهای الکترونیکی و بختآزمایی است. همچنین، وان ایکس بت با ارائه بونوسها و جوایز متنوع، کاربران را به شرکت در مسابقات و بازیها تشویق میکند.
بازی های وان ایکس بت
وان ایکس بت با ارائه مجموعهای متنوع از بازیها، تجربهای هیجانانگیز و سرگرمکننده را برای کاربران خود فراهم کرده است. این بازیها شامل بازیهای کازینویی مانند رولت، بلکجک، باکارات و پوکر، بازیهای اسلات با گرافیک بالا و طراحی جذاب، بازیهای ورزشی مجازی و همچنین بازیهای بختآزمایی نظیر بینگو و لوتو میباشند. کاربران میتوانند با شرکت در این بازیها، علاوه بر لذت بردن از سرگرمیهای متنوع، شانس خود را برای بردن جوایز بزرگ امتحان کنند. پلتفرم وان ایکس بت با بروزرسانی مداوم و افزودن بازیهای جدید، همواره سعی دارد تا تجربهای بهروز و منحصربهفرد را به کاربران خود ارائه دهد.
لینک بازی های وان ایکس بت : https://1x-iran.com/blog/1xbet-games/
107 notes
·
View notes
Text
پیش مرغ شکسته پر صائب; قفس و باغ و آشیانه یکی است
Kanadı kırık bir kuş için; kafes de bağ da aşiyan da birdir... ⠀ོ ⠀ོ
106 notes
·
View notes
Text
I'm one of them, those who die when they fall in love. من یکی از آنها هستم، کسانی که وقتی عاشق می شوند می میرند
-Mahmoud Darwish
32 notes
·
View notes
Text
the exterior of the wedding invite i designed
the phrase یکی بود یکی نبود (yeki bood yeki nabood) lit. "one was there, one wasn't there" is the persian equivalent of once upon a time & is a common way to start a fairy tale
183 notes
·
View notes
Text
نحوه ی بی صدا کردن اعلان های اینستاگرام
اینستاگرام یکی از محبوبترین شبکههای اجتماعی در جهان است که میلیاردها کاربر فعال دارد. این اپلیکیشن به کاربران اجازه میدهد تا تصاویر، ویدئوها و داستانهای خود را به اشتراک بگذارند و با دیگران در ارتباط باشند.
با این حال، اعلانهای پیدرپی از این برنامه میتوانند حواس پرتی ایجاد کنند، مخصوصاً زمانی که میخواهید تمرکز خود را بر روی کاری حفظ کنید یا استراحت کنید.
بی صدا کردن اعلان های اینستاگرام
برای بیصدا کردن اعلانهای اینستاگرام بهصورت کامل، مراحل زیر را دنبال کنید:
ورود به پروفایل:
وارد حساب کاربری اینستاگرام خود شوید و روی آیکون پروفایل در گوشه پایین سمت راست صفحه بزنید.
دسترسی به تنظیمات:
روی سه خط افقی (منوی همبرگری) که در بالای صفحه سمت راست قرار دارد بزنید و سپس گزینه Settings (تنظیمات) را انتخاب کنید.
بخش اعلانها:
در منوی تنظیمات، گزینه Notifications (اعلانها) را پیدا و انتخاب کنید.
تنظیم اعلانها:
در این بخش، گزینه Push Notifications (اعلانهای پوش نوتیفیکیشن) را انتخاب کنید. در اینجا شما میتوانید همه اعلانها یا برخی از آنها را به دلخواه غیرفعال کنید.
All Notifications (تمام اعلانها): میتوانید تمامی اعلانها را بهطور کامل غیرفعال کنید.
Likes, Comments, and Other Interactions (لایکها، کامنتها و تعاملات دیگر): میتوانید اعلانهای مربوط به لایکها، کامنتها و پیامها را قطع کنید.
Following and Followers (دنبالکنندگان و دنبالشدهها): برای اعلانهای مربوط به افرادی که شما را دنبال کردهاند یا شما کسی را دنبال کردهاید، تنظیمات دلخواه خود را اعمال کنید.
تنظیمات دقیقتر:
شما همچنین میتوانید اعلانها را برای هر نوع فعالیت خاص مثل درخواستهای دوستی، استوریها، ویدیوهای زنده و غیره جداگانه تنظیم کنید.
با انجام این مراحل، اعلانهای اینستاگرام برای شما بیصدا میشود.
پایانی:
بیصدا کردن اعلانها به شما این امکان را میدهد که همچنان اعلانها را مشاهده کنید اما بدون حواسپرتی ناشی از صدا یا لرزش.
در صورتی که میخواهید فقط برای مدت مشخصی اعلانها را بیصدا کنید، از قابلیتهای زمانبندی شده (Scheduled) در تنظیمات استفاده کنید.
مدیریت اعلانها نه تنها به شما کمک میکند تمرکز بیشتری داشته باشید، بلکه باعث میشود از استفادهی بهتر و هدفمندتر از اینستاگرام لذت ببرید.
برای کسب اطلاعات بیشتر به مقاله تغییر صدای نوتیفیکیشن اینستاگرام مراجعه کنید
#بی صدا کردن اعلان های اسنستاگرام#اعلان اینستاگرام#اینستاگرام#نوتیفیکیشن اینستاگرام#بی صدا کردن نوتیفیکیشن اینستاگرام#نوتیفیکیشن#اعلان#بی صدا کردن اعلان های اینستاگرام#اعلان های اینستاگرام
7 notes
·
View notes
Text
کانفیگ سرور، پیکربندی انواع سرور اختصاصی و مجازی فقط 999 ت
کانفیگ سرور نقش مهمی در عملکرد سرور شما دارد و اگر بهدرستی متناسب با نیازهایتان انجام شود، منجربه رشد کسبوکارتان خواهد شد. پیش از کانفیگ سرور باید نیازهایتان را مشخصکرده و تصمیم بگیرید میخواهید از آن برای چه کاربردی استفاده کنید. پیکربندی انواع سرورها میتواند با یکدیگر متفاوت باشد، بنابراین، متناسب با نوع سرور (مجازی، اختصاصی، ابری و…) و نیازهایتان کانفیگ سرور را انجام دهید.
رفع هک وردپرس چیست؟
وردپرس یکی از محبوبترین سیستمهای مدیریت محتوا (CMS) در جهان است که بسیاری از وبسایتها، از وبلاگهای شخصی تا فروشگاههای آنلاین بزرگ، از آن استفاده میکنند. با این حال، همین محبوبیت آن را هدف جذابی برای هکرها و بدافزارها تبدیل کرده است. هنگامی که یک وبسایت وردپرسی هک میشود، این هک میتواند تأثیرات مخربی بر عملکرد و امنیت سایت داشته باشد و حتی اعتبار کسب و کار شما را تهدید کند. رفع هک وردپرس و پاکسازی فایلهای مخرب از سایت شما، به یک پروسه ضروری تبدیل میشود که سایت خرید هاست این مورد ناگوار را به طور کامل و تضمینی انجام برای شما رفع میکند تا سایت به حالت امن خود بازگردد.
علائم هک وردپرس
پیش از اینکه به فرآیند رفع هک و پاکسازی فایلهای مخرب بپردازیم، لازم است بدانیم که چه علائمی نشاندهنده ��ک شدن سایت وردپرسی شماست. برخی از علائم رایج عبارتند از: کاهش سرعت بارگذاری سایت: هکها ممکن است منجر به افزایش ترافیک مشکوک و مصرف منابع سرور شوند. نمایش پیامهای غیرمعمول یا تبلیغات ناخواسته: هکرها ممکن است تبلیغات مخرب یا پیامهای فیشینگ را در سایت شما نمایش دهند. بروز خطاها و ناپایداری سایت: مشکلاتی مانند خرابی صفحات یا نمایش خطاهای غیرمنتظره. افت در رتبهبندی گوگل: موتورهای جستجو ممکن است سایتهای آلوده را جریمه کنند و آنها را در لیست سیاه قرار دهند. دسترسی غیرمجاز به پنل مدیریت وردپرس: ورودهای مشکوک یا قفل شدن حسابهای کاربری از دیگر نشانههای هک است. اگر احتمال میدهید که سایت شما مورد حمله هک قرار گرفته است ولی مطمعن نیستید که هک شده است یا نه میتوانید از تسم متخصص سایت رسمی خرید هاست برای بررسی این مورد مشاوره دریافت کنید.
تضمین در رفع هک وردپرس
رفع هک وردپرس به صورت کاملاً تضمینی به این معناست که نه تنها مشکلات موجود را حل کنید، بلکه با استفاده از بهترین روشهای امنیتی، از بروز مشکلات مشابه در آینده نیز جلوگیری نمایید. به این منظور، باید از یک تیم متخصص امنیت وردپرس یا ابزارهای پیشرفته استفاده کنید. سایت خرید هاست دارای یک تیم متخصص در این حوزه میباشد که میتوانید با خیال راحت امنیت سایت خود را به این تیم بسپارید. این ابزارها میتوانند به طور مداوم سایت شما را آنالیز کنند و در صورت بروز هر گونه تهدید، به شما اطلاع دهند یا به طور خودکار آن را رفع کنند.
#رفع هک وردپرس#هک وردپرس#وردپرس#هک#علائم هک وردپرس#سرور اختصاصی#سرور مجازی#هک شدن سایت وردپرس#سایت وردپرس#خدمات رفع هک وردپرس
7 notes
·
View notes
Text
تاثیر رنگ ها در روانشناسی تبلیغات
تبلیغات در گوگل یکی از قدرتمندترین روشها برای توسعه کسب و کار و افزایش دیده شدن در دنیای دیجیتال است. با استفاده از این پلتفرم تبلیغاتی، کسبوکارها میتوانند به طور هدفمند تر مشتریان خود را هدایت کرده و نتایج بهتری را در مقایسه با روشهای سنتی بدست آورند. تبلیغات در گوگل یک روش بازاریابی آنلاین است که به شما اجازه میدهد تا محصولات و خدمات خود را به کاربرانی که در اینترنت به دنبال آنها هستند، نمایش دهید. شما میتوانید با استفاده از سرویس گوگل ادز (Google Ads)، تبلیغات خود را در موتور جستجوی گوگل و شبکههای نمایشی مرتبط با آن ایجاد و مدیریت کنید.
تبلیغات هدفمند در گوگل یکی از روشهای موثر و پربازده دیجیتال مارکتینگ است که به شما امکان میدهد آگهیهای خود را به کاربرانی که علاقهمند به محصولات یا خدمات شما هستند نمایش دهید. با این روش، شما میتوانید بودجهتان را بهی��هسازی کنید و بازگشت سرمایه بالاتری داشته باشید. برای اجرای تبلیغات هدفمند در گوگل، شما نیاز دارید که از سرویس گوگل ادز استفاده کنید. گوگل ادز یک پلتفرم تبلیغاتی است که به شما امکان میدهد آگهیهای خود را در موتور جستجوی گوگل، شبکه اجتماعی گوگل، وبسایتهای مرتبط با موضوع شما و یوتیوب نمایش دهید.
تبلیغات در اینستاگرام یکی از بهترین راهها برای دسترسی به مخاطبان هدف است، چرا که این روزها افراد زیادی در اینستاگرام فعالیت دارند. اگر مخاطب محصول شما، کسی است که از اینستاگرام بهصورت روزمره استفاده میکند، این فرصت را از دست ندهید.
برای راهاندازی بهترین کمپین تبلیغاتی در اینستاگرام، مشاوران ما از طریق تیکت و تماس تلفنی با شما در ارتباط خواهند بود و شما را در اجرای آن یاری میکنند. با استفاده از تبلیغات در اینستاگرام و ابزارهای هوشمند سایت دیجی ادز، میتوانید به بهترین شکل ممکن به مخاطبان خود نزدیک شوید و برند خود را به موقعیت برتری برسانید.
٢٤/٧ پشتیبانی رایگان: ۰۹۰۹ ۸۸۷ ۰۹۳۹
از آنجایی که میلیونها کاربر ایرانی در اینستاگرام اکانت دارند، بهترین فرصت برای تبلیغات کسبوکارتان در این شبکه اجتماعی فراهم است. همین امر بیشترین افزایش فروش محصولات و در پی آن کسب درآمد بالا را برای تجارت شما تضمین میکند.
#تبلیغات در گوگل ادز#گوگل ادز#تبلیغ#تبلیغات#اینستاگرام#کمپین تبلیغاتی اینستاگرام#تبلیغ در اینستاگرام#تبلیغات در اینستاگرام
7 notes
·
View notes
Photo
(10/54) “Mitra loved anything beautiful. She kept countless notebooks. And on every page she’d paste something beautiful: a flower, a feather, a line from a poem. One time we went to a large antique shop, and the owner challenged us to choose the most expensive items in the shop. Mitra looked around the store and chose two that nobody else had noticed. The owner was shocked. He announced that those were the only two that were not for sale. She had a genius for beauty. It was one of her greatest gifts. But her greatest gift by far, was her memory. Mitra could memorize an entire poem after hearing it a single time. Her favorite was Hafez: The Prince of Romance. She’d memorized two hundred of his ghazals. And whenever she found a verse that she loved, she’d bring it to me to read. We’d heard our voices many times before in arguments. But it was different when we read poetry. There was a softness, a delicacy. When you’re reading a poem, you must find the 𝘢𝘩𝘢𝘯𝘨. Melody. The instrument is your throat. And the words are the notes. Some you strike suddenly, with a bang. Others you unroll gently, like a bow being slowly pulled across the string of a violin. Every word has life. Every word has its own soul. The word roar has a soul. 𝘒𝘩𝘰𝘳𝘰𝘰𝘴𝘩! And so does the word kiss. 𝘉𝘰𝘰𝘴𝘦𝘩. We were married in the traditional way. It was a small ceremony at the home of Mitra’s father. On the morning of our wedding Mitra and I visited a famous photographer in Tehran. We took a series of photographs standing side-by-side. She was so conscious of her crippled hand, she found a way to hide it in every photo. But she’d never looked so beautiful. When the session was finished, I suggested one final photograph. I could tell the photographer was annoyed, but he agreed. And it’s the photograph that still hangs in our house today. Mitra is sitting on a chair. And I’m down on one knee, looking up at her, holding her hand.”
میترا هر چیز زیبایی را دوست داشت. در دفترچههای پُرشُمارش و بر هر برگی از آنها چیزی زیبا میچسباند: گُلی، پَری، بیت شعری. روزی میترا و من به عتیقهفروشی بزرگی رفتیم - فروشنده ما را به چالش کشید که گرانترینهایش را شناسایی کنیم. میترا نگاهی به پیرامون انداخت و به دو قطعه اشاره کرد. صاحب فروشگاه شگفتزده گفت که هیچکس تا کنون به آنها توجه نکرده بود. او گفت که این دو تنها چیزهایی هستند که فروشی نیستند. میترا نبوغ ویژهای در زیباشناسی داشت. یکی از بهترین تواناییهای او بود. ولی برجستهترین توانایی او حافظهاش بود. میترا پس از یک بار شنیدن شعر، بسیاری از آنرا به یاد میسپرد. عاشق شعر بود. تنها زمینهای که بر آن توافق داشتیم. شاعر مورد علاقهاش حافظ بود: شاهزادهی عاشقانهها. میترا بیش از دویست غزل او را از بر داشت. برخی را که دلپسندش بود به من میداد تا بخوانم. باور داشت که من آهنگ درست شعر را پیدا میکنم. صدای همدیگر را در بگومگوهامان بسیار میشنیدیم. ولی هنگام شعر خواندن چنان نبود. حالتی از دلپذیری و نرمش. در شعر، حنجره ساز شماست. و واژهها نُتهایتان. برخی را ناگهان مینوازی - با آوایی بلند. برخی دیگر را به آرامی، مانند کشیدن آرشه بر زه. هر واژه ویژگی خود را دارد. هر واژه را جانی دیگر است. واژهی خروشیدن جانی خروشان دارد! همانگونه که واژهی بوسیدن و بوسه، دلآویزی و آرامشش را! پیوند ما ازدواجی سنتی بود. جشن کوچکی در خانهی پدر میترا. بامداد روز ازدواجمان، به آتلیهی عکاسی پرآوازهای در تهران رفتیم. میترا را هیچگاه به آن زیبایی ندیده بودم. چندین عکس ایستاده در کنار هم گرفتیم. در هر عکسی حالتی را مییافت تا دست چپش را پنهان کند. هنگامی که کارمان تمام شد، پیشنهاد عکسی دیگر دادم. عکاس آزرده مینمود اما عکس را گرفت. و آن همین است که تا امروز بر دیوار آویزان است. میترا روی صندلی نشسته و من یک زانو بر زمین نهاده، محو تماشای او، دستش را در دست گرفتهام
625 notes
·
View notes
Text
ندا (۶) - آرمینا (۱)
ندا در حالی که لخت و بدون سوتین و فقط با شورت یاسی رنگش روی مبل نشسته بود منو صدا زد و گفتم:« متییین؟!!!... کون قشنگم... بیا ببینم... بیا پیش ار��اب... بدو ببینم!...» من که تمام مدت مهمونی قلبم تند تند میزد عرق سرد به چهره ام نشست... جرات تاخیر در دستور ندا رو نداشتم... تا اومدم چهار دست و پا بشم خودم رو توی آینه قدی اتاق دیدم... رنگ به چهره ام نبود!... بدن نحیف و لاغرم رو به دستور ندا لیزر کرده بودم و مو به تنم دیده نمیشد... ندا تمام شورت های منو دور ریخته بود و برام شورت لامبادای مردونه خریده بود... شورتی که کونی هم میپوشن!!!... در واقع شورت لامبادای مردونه اصلا پشت نداره و فقط سه تا حلقه داره که یکی دور کمر و دوتای دیگه هم دور رونها میوفته و یه پارچه هم کیر و خایه ها رو میپوشنه و دسترسی به سوراخ مقعد خیلی راحته.
بدون معطلی چهار دست و پا شدم و در اتاق رو باز کردم و واااااااااااوووو 😯🫨 همه مهمونای ندا دخترای بدنساز و عضلانی بودن... واقعاً ترسناک بود صحنه... ۱۰-۱۲ تا دختر که بدنشون پوشیده از عضله بود... گیلاس های مشروب توی دستشون و به سمت من نگاه کردن... چشم چندتاشون برق زد و لبهاشون رو گزیدن...
خداااا و سرور من، ندا با پوست سفید و بدن ورزیده اش بینشون میدرخشید... لبخندی بهم زد و گفت:« بدو بیا اینجا ببینم... بدو کون قشنگم!... 😌» من با ترس و لرز و چهاردست و پا رفتم به سمت ندا، از لابلای پ��های عضلانی و عضلات دوقلوی پشت ساق پاهایی که هر کدوم قادر بودن به راحتی جون منو بگیرن. حرفای مختلفی رو شنیدم و خیلیا به کونم دست کشیدن و گفتن: « اووووف چه کونی داره🤤» « اووووووم چه کون کردنی ای» « آخی... کوچولوی نحیف 🥺😏» « آوووخی طفلی!... مرد ضعیف و بیچاره! 🥺😆» « نداااا... چه کونی میکنی کص تپل!...» صدای ناز و نوجوان یه دختر رو شنیدم که گفت:« اووووووم من اینو امشب میکنم... اوووووووووووف 🤤😈»
رسیدم به پاهای عضلانی ندا و شروع کردم به بوسیدن انگشتان زیبای ندا... ندا دستی به سرم کشید و گفت:« اوووووم توله کوچیک و کردنی من چطوره؟!!!... یدفه همون دختر نوجوانی که صداش رو شنیدم و میخواست منو بکنه اومد جلو و گفت:« اوووووم ندا جون... چقدر توله ات کیوت و کردنیه... دهنت سرویس...» ندا گفت:« قربونت آرمینا جااان... شیطون تو هم که با سه تا پسر اومدی...» من چشمام گرد شد... چون اصلا پسرا رو ندیدم... یهو سرمو چرخوندم و لایه های بعدی رو نگاه کردم و اوووووو فاااااااک🤯 اوین چیزی که دیدم تلمبه زدن دیلدوی یه دختر عضلانی کوچولو، توی کون یه پسر بدنساز و گنده بود... دختره ملکه ی عضله و تتو بود... مچهای پسره رو از پشت گرفته بود و میتپوند توی کونش... انگار یه خرگوش ماده عضلانی داره کون یه خرس میزاره 😱🤯 یدفه جمله بعدی آرمینا مو به تنم راست کرد:« ندااا جووون... میشه امشب متین ات رو بدی به من و به جاش سه تا پسرای منو بگیری؟... من واسش خیس کردم اساسی... » من برگشتم و آرمینا رو از پایین نگاه کردم... اوووووو ماااااااای گاااااااااد 😱 😵
باورم نمیشد... آرمینا یه دختر نوجوان محصل بود... اما بدنش 😱 بدنش انباشت عضلاتی بود که واسه اکثر پسرا دست نیافتنیه دست نیافتنی!... با دستهای پر شده از تتو... نگاهی به من کرد و چشمکی بهم زد... ندا خندید و گفت:« پیشنهاد خوبیه 😏 منتها سه تا پسرت رو باید بپسندم 😉 کجان؟...» اولین کسی که آرمینا نشون داد همون پسری بود که اون دختر عضلانی پر از تتو داشت ترتیبش رو میداد؛ آبتین!... پشمااااااام 😱 من کص ندا رو داشتم از روی شورت میبوسیدم و متوجه خیس شدنش موقع دیدن آبتین شدم. ندا گفت:« اووووووم... خوبه... دیگه!» دو تا پسر دیگه ای آرمینا معرفی کرد در واقع دپ تا داداش دوقلوی بور بودن که پایین پاهاش در حال لیسیدن پاهاش بودن... دو تا پسر سفید مفید گوشتی!... آب از دهن ندا راه افتاد و گفت:« اوووووووم... به نظر معامله خوبی میاااد... ولی من از همین الان اونا رو میخوااام... میدی؟...»
.
.
باورم نمیشه... وقتی آرمینا منو برای یه ۲۴ ساعت با ندا معامله کرد با یه دست مثل یه بچه گربه منو از گردن گرفت و بلندم کرد... به سبکی و راحتی یه گنجشک... بعدا فهمیدم آرمینا فقط ۱۶ سالشه... از ۷ سالگی بدنسازی، کشتی، وزنه برداری و شنا کار کرده... قدرت بدنیش در وصف نمیگنجید... برخلاف ظاهر خفن و با ابهتش خیلی خیلی مهربون بود... همونجا توی سالن و روی کاناپه دو نفره ترتیبم رو از کصش داد و خیلی حااااال کرد باهام... از کیرم خوشش اومده بود. اما من گاهی به ندا که یه زمانی همسرم بود نگاه میکردم... با خودم گفتم این زن الان به چشم یه وسیله به من نگاه میکنن... حتی بی ارزشتر از یه سگم براش!... ندا داشت کون یکی از پسرا رو فتح میکرد... یکی دیگه سوراخ کون ندا رو میخورد و سومی هم کصش رو... عجب صحنه ای بود 😱
و اما شب بیاد موندنی من با دختر عضلانی ۱۶ ساله ای که فانتزیش گاییدن همه مردهای هم سن باباش بود! آرمینا...
ادامه دارد
23 notes
·
View notes
Text
The Exorcist 1973
یکی از با ارزش ترین فیلم هایی که تا به امروز در ژانر ترسناک ساخته شده است جنگیر میباشد
در این پست به چرایی این ادعا خواهم پرداخت
اما آنچنانکه یک فیلمساز میتواند نوشتهای را با شات ها و کات ها مال خود کند یک تحلیلگر هم میتواند فیلمی را با تفسیر و تعبیر مال خود کند
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
هر فیلمی که در ژانر خود فقط ذات خود را هدف قرار دهد اگر به آن هدف خوب برسد نهایتا میشود یک فیلم خوب در آن ژانر
.
یک فیلم کمدی که بتواند خوب بخنداند فقط برای آنکه خندانده باشد
یک فیلم ترسناک که بتواند خوب بترساند فقط برای آنکه ترسانده باشد
و … و
فیلم های "خیلی خوبی" هستند مناسب برای تفریح و سرگمی
.
اما فیلم هایی هستند که "ژانر" را بهانه قرار میدهند تا یک "اندیشه" را گفته باشند
اینجور فیلم ها راه سخت تری درپیش دارند چون "اول" باید در ژانر انتخابی خود خوب عمل کنند و "بعد" بتوانند آن اندیشه را در قالب آن ژانر خوب بیان کنند
که اگر این دو اتفاق درست رخ داد
فرای یک فیلم خوب برای تفریح ، ارزشمند هم میشوند برای فکر و بحث و گفتگو
.
تحلیل در هر چیز برای من زمانی لذت بخش"تر" میشود که متوجه میشم این ویژگی گفته شده در چیزی مخفی باشد
پس تحلیل های من نقد و بررسی نیست
تفسیر و تعبیر است
در واقع برای من ، سرگمی حل یک پازل است
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
⭐️نکته اول : کدام نسخه فیلم ؟⭐️
عوامل سازنده این فیلم به علل واهی دست به مناسب سازی های مختلفی زدند
علت هایی که گاه به گیشه ربط پیدا میکند و گاه به اعتقادات آنان
مثلا از کم کردن بار فحش ها و جنبه های جنسی در فیلم گرفته تا کم کردن بار توهین به مقدسات و مسخره ترین آن ، لزوم داشتن یک پایان امید بخش دهنده
.
برای پی بردن به فهم بهتر این فیلم نسخه سال2000 ! آن کافی است اما بد نیست از اضافات و حذفیات در نسخه های دیگر نیز مطلع باشین ، گویی جنگی بین کارگردان و نویسنده و بازاریاب ها رخ داده بود
.
زمان نسخه سال2000 یا به اصطلاح
Director's cut = 02 : 12 : 21
میباشد
ـ[آخه یعنی 27سال طول کشید تا یه تدوین در شأن و منزلت این فلسفه بیاد بیرون🤦♂️]ـ
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
⭐️ نکته دوم : اسطوره شناسی⭐️
1 ـ
- آشنایی نسبی با مجسمه ی پازوزو لازم میباشد
ـ Pazuzu 𒀭𒅆𒊒𒍪𒍪 ـ
به طور خلاصه پازوزو خودش یک شیطان و شـَر است اما بر ضد شیطان ها و شـَرهای دیگر نیز قیام میکند
بخاطر همین بعضی از انسانها زمانی که به شـَر رقیب پازوزو گرفتار میشوند با یاری خواستن از پازوزو دفع آن شـَر میکنند
2 ـ
ـ گردنآویز Saint Joseph ـ
نوشته روی گردن بند به لاتین است
SANCTE JOSEPH ORA PRO NOBIS
سنت یوسف برای ما دعا کنید
.
یوسف نجار ، شوهر مریم ، پدر عیسی (آن بچه) میباشد
اما مسیحیان میگویند با مریم همبستر نشده است بلکه فقط پدرخوانده عیسی میباشد(وارد این بحث نمیشویم😅)ـ
اما چون چند بار این گردن آویز در فیلم به نمایش درآمد و با توجه به آموزه های مسیحیان برای هدایت میتوان نتیجه گرفت که این دو شی باستانی در فیلم سمبل دو روش متفاوت هدایت است که در ادامه به آن خواهم پرداخت
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
هسته اصلی فیلم:ـ
اندیشهی فلسفی و تربیتی این فیلم در این است که گاهی و شاید در بیشتر موارد بشر با یک شـَر به سوی شـَر زدایی رفته است
که اگر خوب به این موضوع دقت کنید فهم هولناکی در پس آن کمین کرده ترسناک تر و واقعی تر از جن و جنگیری
آنچنان ترسناک و واقعی که میتوان در دنیای امروز ، آنرا به صورت انواع و اقسام مدل های جنگ که بر سرمان سایه انداخته مشاهده و لمس کرد
تا جاییکه حتی برای کودکان هم کارتون پاندا کنگ فو کار چهار بر همین اساس ساخته میشود (قبلا پستی در این رابطه گذاشتهام)ـ
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
چالشی برای شما :ـ
کارگردان فلسفه نجات بر اساس "شـَر بر ضد شـَر" را در این فیلم به چالش کشیده است و نه آنکه تایید یا رد کند
نظر شما در این باره چیست ؟
به عنوان مثال بعد از نمایش فیلم اوپنهایمر طرفداران انداختن و ننداختن بمب اتم چه ها که بهم نگفتن
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
🧩
حال میخواهیم قطعه های پازل این فیلم را درست کنار هم بگذاربم
1️⃣
ردیف اول پازل :ـ
مقدمه و قبل آن
قبل از عنوان بندی فیلم یک طرف دنیا
در غرب شب است ، چراغ خانه ای برای خواب خاموش میشود ، راه رفتن صمیمانه یک زن و مرد در خیابان و سر مجسمه مریم و کات
آغاز فیلم
در لحظه نمایش نام آن "جنگیر" صدای اذان مسلمانها به گوش میرسد ، این طنین اذان همراه است با نمایش صفحه سیاه یی که با خورشید سیاه و سفید روشن میشود تا رنگی شدن آن و نمای دوری از مخروبه های باستانی و ضربات تیشه و کلنگ بر پیکر زمین که بی شباهت نیست به صدای شلاق بر پیکر انسان
و بعد پیدا شدن سر مجسمه پازوزو و آن گردن آویز و خورشید و مسجد
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
چرا چنین شروعی؟
خورشید سیاه و سفید و مخروبه های باستانی نماینده این مطلب است که انواع فلسفه های هدایت بشر به سوی رستگاری ، اندیشه هایی هستند کهن و باستانی که فقط در گذشته متوقف نشدهاند بلکه به نوعی تا طلوع خورشید امروز ما نیز ادامه پیدا کرده است
اما اگر امروزه هم بخواهیم به همان روش های باستانی ( مبتنی بر خشونت ) هدایت کنیم گویی در زمان استاپ کردهایم
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
⭐️ نکته سوم : جامعه شناسی⭐️
از اواسط دهه شصت ، غرب شاهد ظهور جنبش های فکری در جوانانش بود که به هیپی یا شاخه هایی از هیپیگری معروف شده بود که باعث نگرانی مسن تر ها شده بود
در کنار آن چه به ژست و چه واقعی ، در دنیا ، آزادیخواهی و حقوق بشر و برابری و ضد جنگ بودن و ضد خشونت بودن و اینجور چیز ها همگیر شده بود اما رسیدن به این مهم را از راه انواع انقلاب ها که همراه با جنگ و خشونت و عکس آنچه به دنبالش بودند جستجو میکردند
.
این وضع چنان بود که اگر کسی در جهان برای پیگیری خبر های سیاسی و جنگی دنیا ، به خواب عمیقی فرو رفته بود ناچارا با حادثه المیپک مونیخ سال 1972 از این خواب خوش قاعدتا باید بیدار میشد
.
این فیلم در سال 1973 به نمایش در آمد و البته چرایی بودن اذان را خواهم گفت
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
2️⃣
ردیف دوم پازل :ـ
فیلمی داخل فیلم
کارگردان از تکنیک فیلم داخل فیلم چنین بهره میبرد تا بیننده را متوجه این اندیشه کند که چطور کارگردان های دنیا از باورهای پاک مردم ساده اندیش سوءاستفاده میکنند و از آنها مثل یک سیاه لشکر در فیلم هایشان بهره میبرند بدانسان که باورشان بشود که معترضند و اعتراضشان دارد نتیجه میدهد اما در اصل این دنیاگردان ها هستند که با خنده به مقاصد (ساخت فیلم) خودشان میرسن
ـ[مهمونی و نمود شخصیت واقعی آن کارگردان]ـ
.
فیلم در بـُعد سیاسی ، در این سکانس حداکثر استفاده را میبرد تا پیغام مهم خودش را به آن کارگردان های دنیا بدهد تا بعد بهتر بتواند به دغدغه اصلی خودش که هشدار و تربیت از پایه (نوجوانان) است بپردازد
به عبارتی نسل "زد" آن دوران
.
آنها که میگویند این فیلم ظاهر و باطن در مورد جن و جنگیریست نمیدانم چطور این چند دقیقه فیلم را توجیه میکنند
صحنه ها و دیالوگ های این سکانس را از دست ندهید بسیار هوشمندانه نوشته شده است
از شروعش که سرمایه گذار بسیار جالب به کارگردان تذکر میدهد بدون این سکانس هم میتواند فیلمش را بسازد (همان تنوع نسخه ها) تا شعار ها و حرف های آن زن و در انتها آن جمله که میگوید ، از راه درست باید وارد شد
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
⭐️ نکته چهارم : مولانا میگوید⭐️
ـ[ لیکن چو فرو شود کسی را خورشید
در پیش نهد بجای خورشید چراغ ]ـ
همانطور که متوجه شدید خورشید در فیلم سمبل حقیفت است
که پازوزو مانع از تابش آن شده
و در جامعه امروز چراغ ها جای خورشید را گرفتن
جنگ دو سگ در بیابان همان نبرد دو شـَر را یادآوری میکند
3️⃣
ردیف سوم پازل :ـ
Pazuzu or Saint Joseph
خشونت برضد شهوت یا محبت برضد شهوت
فیلم ساز ما با بخشی از جوانانی در جامعه خود روبرو است که از آزادیخواهی ، هیپیگری را فهم کردهاند
در کنار آن رفتار و ایمان آنان که باید جامعه را هدایت کنند مثل روشنفکران و نخبگان و مذهبیون نیز رو به زوال است و چندان به کار تربیتی که میکنند اعتقادی ندارند
تفسیر من از نگاه های خیره مردم در فیلم همین است
Help me
نگاه های "هلپ می" وارِ از بطن جان برخاسنه این جامعه گرفتار ، به این "قشر"های خاص
اما از طرفی علمیون و نخبگان و روشنفکر ها همگی درمانده و مذهبیون هم مثل
دوستِ "کشیش جوان" بهتر میداند بجای موعظه در کلیسا خالی با معیار های آنجا ، پشت پیانو در یک مهمانی شلوغ باشد در حال موعظه دیگران آنهم با معیار های آنها ، در مانده تر
در آخر فیلم هم این کشیش از گرفتن گردنآویز امتناع میکند و به مادر بچه پس میدهد
پایانی که به مذاق مذهبیون که فقط بلدن صورت مسئله را حذف کنند خوش نیآمد و در بعضی نسخ ها حذف شد
.
وا��ح تر میگویم باطن این فیلم جن و جنگیری نیست این ها استعاره هستند از شهوت و خلاصی از شهوت یا
درست تر آن زوال و خلاصی از آن
اما سوال اصلی این است چه روشی برای خلاصی از جن شهوت (زوال) جواب میدهد
4️⃣
ردیف چهارم پازل :ـ
جنِ شهوت
برای آنکه ما بهتر متوجه این موضوع شویم ، شهوت به معنای عام را کارگردان به معنای خاص آن که جنسی و معمول تر و همگیر تر است ، به تصویر میکشد
که میتوانید نشانه های آن را در فیلم از دیالوگ های شدیدا جنسی تا فرو کردن صلیب در آلت تناسلی و حرکات و تشویق به انجام کارهای جنسی مشاهده کنید
.
صدایی که در نوار ضبط شده به انگلیسی روان اما مخفی شده در فیلم (برعکس)میگوید هیچی نیست (موجود نیست) اما دشمن سرسختش در دل تاریخ مذهبی ها(کشیش) بودند با دو روش مجزا از هم
5️⃣
ردیف پنجم پازل :ـ
جنِ خشونت
فیلم با این پیش زمینه که کشیش جوان قبلا بکسور بوده به خوبی آماده بودن چنین جسم و روحی برای دست زدن به خشونت را آماده ��ازی میکند
همچنین با پول ندادن به گدا و پیشنهاد بردن مادرش به خانه سالمندان و تحصیلات روانشناسی کشیش جوان ، ذهن منطقی او را به نمایش میگذارد
این کشیش که ماموربت دارد کشیش های متزلزل در ایمان را هدایت کند خودش در حال فروپاشی ایمانیست
به سکانس فوقالعاده گفتگو ی دختر با پدرش در نوار ضبط شده دقت کتید
و انعکاس شبه بینهایت تصویر کشیش در شیشه را بچسبانید به سکانس مکملی که در آن عشای ربانی و گفتگو او با پدر آسمانی هست
تا متوجه کنابه آمیزی از شباهات این دو پدر در ذهن ها شوید
در این فیلم شما هرگز پدر دختر را نخواهید دید
دختر و زن رها شده توسط پدر و عشق ، بشری رها شده را به تصویر میکشد که
دختر کاپیتان هوودی اسب سوار را جایگزین میکند
و مادر به قول خودش پیتزا را به جای عشق
6️⃣
ردیف ششم پازل :ـ
Holy water آب مقدس
و آن گردن آویز Saint Joseph
اینها نمایانگر روشی هستند در هدایت بشر که بر پایه موعظه است
چنین راهی توسط کشیش مسن برای دفع شـَر پیموده میشود اما بعد از تلاش های فراوان به علل خوی بشری به مقصد نمیرسد
Pazuzu روش پازوزویی
کشیش جوان در رویکردی تمام اعیار از نمایش یک خشونت افسارگسیخته بعد از سر دادن یک فحش جنسی با ضربات مشت به جان دخترک میافتد او که با این تکنیگ موفق میشود جن شهوت را دور کند حال خود گرفتار شـَر خطرناک تری میشود که خشونت نام دارد
شـَر خشونت هم میتواند همچون شـَر شهوت آسیب های جبران ناپذیر بزند بلکه بیشتر ، کشیش جوان با فهم این دوراهی هولناک ، تن به خودکشی میسپارد تا بیننده ژرف اندیش را با این سوال روبرو کند که چنین راهکاری چطور میتواند راه نجات باشد ؟
پنجرهای که با خشونت شکسته شده ، موقتا بسته میماند
7️⃣
قطعه آخر : اذان مسلمین
شاید بین ادیان و مرام های منتسب به خدا و خدایان ، اسلام مطرح ترین و معروف ترین دینی باشد در دنیا که امروزه بعضی از طرفداران و مجریان آن قوانین تربیتی و هدایتی را به آن نسبت میدهند که برای ناظرین ، تداعی کننده ی یک خشونت تمام عیار باستانیست که همچون پازوزو جلوی خورشید را گرفته اما این مبلغان اسلام چنین باور دارند که این مدل هدایت تنها راه نجات بشر از انواع شـَر هاست
.
به باور من فیلم با این سکانس آخر و کشاندن صدای اذان به دل خیابان های غرب قصدش اسلام هراسی نبوده بلکه همان که گفتم قصدش تلنگر زدن به تمام آنانی ست که راه نجات را یا در بمب و شلاق جستجو میکنند یا فقط به موعظه و ژست های حقوق بشری اکتفاء کردهاند
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
⭐️نکته آخر : ستوان فیلم دوست⭐️
کارگردان دقیقه هایی را به این ستوان اختصاص داده با آن دیالوگ هایش درمورد فیلم و فیلم دیدن
.
هدف کارگردان بجز کنایه زدن به فیلم دوست های سطحی نگر …ـ
بذارید قضیه را اینجوری برای شما باز کنم
ــ فلانی یه فیلم خوب سراغ دارم برای دیدن و بحث و تبادل نظر
میای باهم ببینیم ؟
ــ اسمش چیه ؟
ــ جنگیر
ــ همون که دختره سرش مچرخه از دهنش مایع سبز میاد بیرون و مثل عنکبوت از پله میاد پایین و از رو تختش پرواز میکنه ؟
ــ خب ، خب آره
ــ دیدمش
ــ نهار چی ، نهار خوردی ؟
ــ نه نخوردم
ــ یه پیتزا فروشی خوب میشناسم ، بریم ؟
ــ آره خوبه ، بزن بریم
.
حال سوال من از شما
آیا فیلم جنگیر را دیدهاید ؟
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
END
.
.
.
#30ahchaleh#na_zzanin#ناظنین#the exorcist#william peter blatty#william friedkin#max von sydow#lee j. cobb#ellen burstyn#Jack MacGowran#jason miller#kitty winn#linda blair#jack nitzsche#the exorcist 1973#جنگیر#جنگیر 1973#شهوت#خشونت#pazuzu#saint joseph#mike oldfield#tubular bells
8 notes
·
View notes