#چهار
Explore tagged Tumblr posts
Text
Farsi update I can count to six and the word پنجره (which is just the word for window) has been circulating in my head since yesterday for some reason
#anyway 1 to 6 is یک دو سه چهار پنج شش#pointless post#i can also do various sentences in past tense but i've just got to numbers now
14 notes
·
View notes
Text
سه نظام و چهار نظام؛ قلب تپنده دستگاه تراش و واحد تولز؛ بهترین تامین کننده آنها
سه نظام و چهار نظام، دو قطعه حیاتی در دستگاه تراش هستند که وظیفه نگهداری محکم قطعه کار را بر عهده دارند تا عملیات تراشکاری با دقت و ایمنی انجام شود. سه نظام با سه فک و چهار نظام با چهار فک، بسته به شکل قطعه کار، انتخاب میشوند. این ابزارها در انواع و اندازههای مختلف تولید میشوند و برای انواع دستگاههای تراش قابل استفاده هستند. واحد تولز به عنوان یکی از معتبرترین ابزارفروشیهای کشور، طیف گستردهای از سه نظام و چهار نظام با کیفیت بالا را از بهترین برندهای جهانی عرضه میکند. این مجموعه با ارائه مشاوره تخصصی و تضمین اصالت کالا، بهترین گزینه برای تهیه این ابزارهای صنعتی است. با انتخاب سه نظام و چهار نظام از واحد تولز، میتوانید اطمینان حاصل کنید که دستگاه تراش شما با بالاترین بازدهی و دقت کار میکند.
0 notes
Text
کشته شدن چهار شهروند بهدلیل تیراندازیهای نیروهای نظامی در راسک، هیرمند، خاش و میرجاوه
The killing of four citizens due to the shootings of military forces in Rask, Hirmand, Khash and Mirjaveh
Continue reading کشته شدن چهار شهروند بهدلیل تیراندازیهای نیروهای نظامی در راسک، هیرمند، خاش و میرجاوه
#human rights#Human rights organization MKN#MKN314#میرجاوه#محمد زاروزهی#نیروهای نظامی#نادر دهمرده#هیرمند#کشته شدن چهار شهروند بهدلیل تیراندازیهای نیروهای نظامی در راسک، هیرمند، خاش و میرجاوه#امیرمحمد داوودی#ایران-Iran#جنایات جمهوری اسلامی-The crimes of the Islamic Republic#حقوق بشری امکیان#حقوق بشر - human rights#خاش#خبر فوری#راسک#راسک، هیرمند، خاش و میرجاوه#سازمان حقوق بشری امکیان#سازمان حقوق بشرmkn#عبدالحمید شهنوازی
0 notes
Photo
(17/54) “We still took long walks together. Mitra hated walking through deep forests, they were too dark. She’d imagine that predators were hiding behind every tree. By that time I’d begun to organize the workers at my factory. I’d hold weekly meetings and speak to them about their rights, but Mitra wanted me to stop. She thought it was too dangerous to speak out in a closed society. The Shah had brought many freedoms to Iran, but there’s one place he stopped short: political freedom. No dissent was allowed. No criticism appeared in the media. And his secret police SAVAK had a reputation for violence. Many of his political opponents shared brutal stories of their treatment in prison. After our Niroo meetings Parvaneh became extremely anti-Shah. She was the basketball player; the one with the strongest voice. She married a fellow activist named Dariush Forouhar, and she joined the party he had formed. They wanted nothing less than full political freedom. And both of them went to jail several times for their views. Dr. Ameli tried to work within the system. He’d become a member of parliament, but when he spoke out against the king the Pan-Iranist Party was banned. The king saw himself as a king of old. He wanted to rule Iran with a single voice. One year I decided to write about the history of our factory. I saw it as a great example of the Iranian people coming together for a common cause. Forty thousand people were involved: materials had been contributed from local mines, a dam was constructed, an entire city was built for the workers. It had truly been a national project. I spent an entire year on the book. But before it could be published, it had to be reviewed by the secret police. They told me it could not be published unless it was dedicated to the leadership of the Shah. It was abhorrent to me. The Shah played a role, but the factory had been built by the people. By giving all the credit to one man, it takes away their authorship. I told them: ‘Write whatever you want. But take my name off it.’”
پایان هفتهها به پیادهرویهای طولانی میرفتیم. تلاش میکردیم که فضاهای باز را انتخاب کنیم زیرا میترا از پیادهروی در میانهی جنگل بیزار بود. بیش از اندازه برای او تاریک مینمود. میپنداشت که مهاجمان در پس هر درختی به کمین نشستهاند. میترا همچنان تلاش میکرد که مرا از مبارزهی سیاسی باز دارد. او برآن بود که سخن گفتن در جامعهی بسته خطرناک است. برای رفاه کارگران با یاری چهار تن از همکاران برنامهریزیهایی کردیم. در کمیتهی عالی رفاه که پس از کار روزانه گرد میآمدیم، برای کارکنان ذوب آهن قانون استخدامی مدرنی که در مقایسه با قانونهای کشورهای اروپایی و ژاپن بهتر بود، نوشتیم. شاه آزادیهای زیادی را برای ایران به ارمغان آورده بود ولی در یک جا کوتاهی میکرد: آزادیهای سیاسی. صدای مخالفی را تحمل نمیکرد. هیچگونه انتقادی در رسانهها روا نبود. ساواک، در به کار بردن خشونت زبانزد بود. بسیاری از مخالفان سیاسی او داستانهای دلآزاری از چگونگی رفتار در زندان بازگو کردهاند. پس از گردهمآییهای نیرو، پروانه بسیار ضد شاه شد. او بازیکن بسکتبال بود؛ صدایی رسا داشت و هیچ چیز مگر آزادی کامل سیاسی را نمیپذیرفت. او با همسرش داریوش فروهر در حزب ملت ایران فعال بود. چندین بار به دلیل دیدگاههایش زندانی شده بود. دکتر عاملی تلاش کرده بود که در درون نظام به فعالیت بپردازد. نمایندهی مجلس شده بود، ولی هنگامی که علیه سیاستهای شاه سخن گفته شد از فعالیت حزب پانایرانیست جلوگیری کردند. شاه خود را از پادشاهان روزگار باستان میانگاشت. میخواست ایران را یکه و تنها رهبری کند. بر آن شدم که تاریخ کارخانه را بنویسم. آن را نمونهای برجسته از همکاری مردم ایران برای هدفی مشترک میدیدم. چهلهزار نفر در کار ساختنش دست داشتند: تأمین مواد اولیه، از معادن بومی آهن و زغال سنگ فراهم آمده بود، سدی بزرگ برای تأمین آب کارخانه و پیرامون آن و شهری کامل با مکانهای آموزشی، بهداشتی و رفاهی برای کارگران ساخته شده بود. به راستی که یک برنامهی ملی بود. ولی پیش از انتشار کتاب، بایستی در ساواک بررسی میشد. پاسخ آنها چنین بود که این کتاب منتشر نمیشود مگر آنکه از شاه ستایش و به او پیشکش شود. برای من بسیار ناخوشایند بود. با وجود اینکه شاه در آن کار بزرگ نقش داشت، ولی کارخانه به دست مردم ساخته شده بود. واگذاری همهی افتخارات به یک فرد - نقش مردم را بیاهمیت میکرد. یک سال تمام برای نوشتن آن کتاب کوشیده بودم. به آنها گفتم که میتوانند نوشتههایم را هر گونه که میخواهند چاپ کنند ولی نام مرا از روی آن بردارند
125 notes
·
View notes
Text
سلوا، باهام کاری کرد که دیگه تا آخر عمرم، این کار رو نکنم!... چه کاری؟؟؟؟
رشوه جنسی از دانشجو های دختر، در ازای نمره!
فکر میکردم مثل دفعات قبل یه کص کلوچهای جوون میکنم. سلوا دختر لوند و نازی بود. اتفاقاً همیشه طنازی و دلبری میکرد از من و باعث شده بود که پیش خودم خیال کنم که اون خودش میخواد بهم بده. یه دختر قد بلند، حدودا ۱۸۰ با پوست روشن و موهای روشن. ولی آتشین مزاج! آخه سلوا لر بود. بچه خرم آباد! بعدا فهمیدم که بین چهار تا داداش تک دختر هستش. تو کلاس خیلی بی پروا و شجاع بود. عاشق کل انداختن و جر و بحث با پسرا و خیلی مغرور. توی خواب هم نمیدیدم که سلوا یه آلفای عضلانی باشه.
نمره اش ۸/۵ شده بود. کلی التماس کرد و چند روز همش توی تلگرام پیام و التماس و جلز ولز کرد. منم که بدجوری توی طول ترم تو کفش بودم حوالی ساعت ۱۲ شبی که فرداش آخرین مهلت ثبت نمرات بود باهاش وعده گذاشتم. کجا؟... خونه مجردی خودم! البته همون شب که باهاش وعده گذاشتم یکی دیگه از دخترا رفت زیر کیرم. اما چیزی که عجیب بود این بود که سلوا هیچ مقاومتی نکرد و سریع قبول کرد. به هر حال براش لوک فرستادم. قرار شد ساعت ۱۰ صبح بیاد و تا ساعت ۶ عصر بهم سرویس بده تا بعدش نمره رو براش رد کنم.
وارد خونه که شد توی پوست خودم نمیگنجیدم. آخه خیلی خوشگل و ناز شده بود. لبشو بوسیدم و با مهربونی دعوتش کردم تو سالن اونم با لبخند نازی چشم گفت و رفت تو سالن. در رو قفل کردم و کلیدش رو گذاشتم تو جیبم. ازش پرسیدم چای میخوری یا قهوه و طبق خواستش قهوه گذاشتم. اما اون مشغول تعویض لباسهاش شد. مثل دخترای دیگه نبود که هاج و واج باشن. انگار تجربه داشت!... با خودم گفتم انگار همکارای دیگه هم ازش کام گرفتن. تو همین فکرا بودم که سینی به دست رفتم تو سالن و با دیدنش خشکم زد. سلوا با یه بیکینی صورتی نشسته بود روی مبل راحتی و عجب بدنی 😨😰😱🤯 بدنش ورزیده و عضلانی بود!... رنگم پرید! با لبخند پرسید:« چی شد استاد؟...» من به تته پته افتاده بودم... سلوا لبخند کنایه آمیزی زد و با اشاره به کنارش گفت:« بیا بشین استاد... بیا بشین اینجا... نترس!... کاریت ندارم...» من با ترس گفتم:« متوجه نمیشم... واااای چه بدنی داری تو دختر؟ 🤯» سلوا جوری بهم نگاه کرد و خندید که تنم لرزید 😈 و گفت:« مگه نمیخواستی یه شب باهام باشی؟... خب منم در اختیارتم دیگه... بیا بشین!» من آب دهنمو به سختی قورت دادم. سلوا چشمکی بهم زد و روی مبل لم داد و با لحن لوس گفت:« چرا معطلی استااااااد؟... بیا تو بغلم استاد خوشگلم... میخوام بخورمت 😜» من داشتم تمام راههای ممکن رو بررسی میکرد. یدفه یه فکری به ذهنم رسید و سریع عملیش کردم. سریع دویدم به سمت در واحد... صدای خنده های تحقیرآمیز سلوا میومد که گفت:« عه... پس چی شد استاااااد؟» بدنم از استرس میلرزید. سریع کلید رو از تو جیبم در آوردم و قفل در رو باز کردم. دستگیره رو فشار دادم و در رو کشیدم. لای در ۱۰-۲۰ سانتی باز شد که یهو محکم به هم کوبیده شد و از صداش جا خوردم. دست رگدار سلوا روی در بود. هرچی زور زدم در رو باز کنم نشد. نفس نفس میزدم. سلوا که پشت سرم بود اون یکی دستشو گذاشت اونطرفم و از پشت بدنشو چسبوند بهم و هلم داد و منو چسبوند به در! بدنش عین سنگ بود. شروع کردم به التماس:« سلوا... سلوا... ولم کن... تو رو خدا... اصلا نظرم عوض شد...» سلوا صورتشو آورد دم گوشم و گفت:« ششششششیییییییی... تو که نمیخوای همسایه هات بفهمن چه گهی میخوردی توی این خونه!... میخوای؟» من تا اینو گفت ساکت شدم. سلوا که بازدم نفس کشیدنش به لاله گوشم میخورد، گفت:« آفرین مموش قشنگم!... استاد عاقلم... بیا که امشب کارت دارم...» گردنمو گرفت و چنان فشار داد که کل ستون فقراتم تیر کشید. تا اومدم بگم آخ با دست دیگه اش دهنمو سفت گرفت. منو چرخوند و با یه لگد از پشت، پرتم کرد وسط نشیمن. پشت سرم خورد به زمین و دنیا دور سرم میچرخید. نمیتونستم از روی زمین بلند شم. فقط متوجه شدم که سلوا در رو قفل کرد. اومد به سمتم در حالی که قلنج انگشتاش رو میشکست. من با همون حالت سر گیجه کشون کشون میرفتم عقب تا رسیدم به دیوار. بدنم میلرزید و گریه و التماس میکردم. سلوا به یه قدمیم رسید. خم شد. دستشو آورد جلو و من پریدم بالا. نیشخندی زد و در حالی که نصف کلید که توی قفل شکسته بود رو بهم نشون داد و چشمکی زد و گفت:« درم قفل کردم که امشب تا صبح در اختیارم... نه! در اختیارت باشم جوجو... 😈 دهنتو باز کن ببینم...» من فقط میلرزیدم. یدفه جوری داد زد که یهو از ترس ادرارم ول شد و خودمو خیس کردم:« میگم دهنتو باز کن کونی!... » دهنمو باز کردم و سلوا کلید رو گذاشت دهنمو وادارم کرد که قورتش بدم. یدفه متوجه خیس شدن شلوار و زمین شد و جوری بهم نگاه کرد که آب شدم از خجالت. با تحقیر گفت:« استااااااد... خودتو خیس کردی؟؟؟... 😏 الهی... » چندتا چک به صورتم زد و همزمان گفت:« استااااااد شاشوی کی بودی تو... کوووووونی!!!... تو که خایه نداری گوه میخوری هوس کص کردن بکنی... حرومزاده...» یه دفعه گردنمو گرفت و چنان فشاری داد که نفسم برید. ساعدهای قطور و عضلانیش رو گرفتم ولی شانسم از صفر هم کمتر بود. منو از زمین کند و گفت:« کاری باهات میکنم استاد شاشو... که دیگه هوس کص کردن نکنی... امشب میشی کونی من... کونی کردنیِ سلوا...»
سلوا اون روز تا صبح فرداش منو به اشکال مختلف و بی رحمانه گایید! لهم کرد. اون هر کاری دلش خواست باهام کرد! مثل اسباب بازی بودم توی مشتش... نه! مثل خمیر بودم...
21 notes
·
View notes
Text
امروزم بدک نگذشت.
ساعت چهار صبح خالهم با بچه هاش رسیدن اینجا.. من نمیدونم چطوری خسته نمیشن واقعا.
یه خاله دیگه م هم با همه بچه هاش اومد. (جز یه دخترخالم که کلاس داشت..) جالبه هیچکدوم نمیدونستن اون یکی قراره بیاد.
سر میز از نوه خالم پرسیدم اومدیم کجا، مامانش زیرلبی گفت بگه طالقان. چی گفت؟ اومدیم طالبان👍🏻
بخاری رو هم که دید گفت : این چی چیه؟
+ بخاریه.
- توش جیش میکنیم؟
+ نه.
- چرا.
بعد صبحونه رفتم در پشتی رو باز کردم، جلوش یه جوی خوب داره. بچه ها نشستن لبش و بازی کردن. بماند آب پاش پلاستیکی یکیشون افتاد و آب بردش کلی دویدیم پیداش کنیم که گریه ش رو تموم کنه.. خوشحال شد.
کلی سنگ پرت کردیم تو آب، گل گذاشتم روی موهاشون، بهشون خوش گذشت. خوشحالم.
(باید مشکلات خشممو با پرت کردن سنگ تو آب از بین ببرم)
نهارو همه کنار هم خوردیم. (کل سینی گوجه ها قبل پخت چپه شد رو زمین، برشون گردوندیم یه گوجه دیگم بعدش افتاد عالیه)
از نوه خالم پرسیدم به کی رای میدی؟ گفت : من به تو رای میدم. به (اشاره به دخترخاله هام) شما هم میدم به همه رای میدم.
کاش تو زندگیم همین شکلی ساده باشم.
بعدم همه یکم استراحت کردن و به اجبار یک دوست عزیز فرستادنمون جهت رای دادن. تو این گرمای سگ پز سگ میره بیرون آخه؟ از بینمون ۴ نفر رای دادن کلا. منم فقط کاغذشو انداختم تو صندوق، خودم رای ندادم.
حالا تو ماشین :
مادر : حالا تو به کی رای دادی؟
(پدرجان موقع رای دادن کاغذشو قایم کرد گفت نمیخوام رای منو ببینین)
پدر : دزد بزرگ.
به این ترتیب وقتی مادرجان منظورشو فهمید دعوا شد.
برگشتیم خونه یکم میوه خوردیم و استراحت از اونجایی که همه خسته راه بودن..
به باغ مادربزرگم هم سر زدیم و چندتا آلبالو چیدیم، یه گل جدید دیدم. خیلی جزئیات داشت و انگار وسط برگای ریزش یه مرکز کاج شکل کوچیک داشت . اکثر فامیل برگشتن خونه هاشون و امیدوارم سالم رسیده باشن چون چند دقیقه پیش چنان رعد و برقی شد که کرک و پرام ریخت..
رفتیم لب یه رودخونه که پشت باغ بود، خیلی پر آب بود و یه خانواده نزدیکش نشسته بودن. سنگ پرت کردم تو آب که البته تو کفشام کلی آب رفت..
وقتی بقیه رفتن ما هم با یه خاله و داییم رفتیم سه تا روستا رو دیدیم، مرجان، نساء اولیا و جوستان.
برگشتیم خونه. دوباره در پشتی رو باز کردم یکم نشستم تو لب آب پاهام خنک شد کلی هم آرامش گرفتم.
واکنش صادقانه یه بنده خدایی که ته جوی وایساده د��حال خوردن آب :
اون بنده خدا تا ابد :
یکم از آسمون آبی فیض بردیم و برگشتیم تو.
امروز صفحه جدیدی از بولت ژورنالم درست نکردم.. فردا هم برمیگردیم تهران.
بدرود.
جوجه رو نگاه آخه، پسرخالمه :>>
#SoundCloud#ایرانی#iran#soundcloud#ایران#persian#iranian#dear diary#diary#خاطره#stand with iran#trip#family#family trip#family travel#family time#alborz#taleghan#سفر#سياحة و سفر#travel#persian food
5 notes
·
View notes
Text
Once Upon a Time
...in Hollywood
(2019)
ـ🤗وُیییی یه فیلم خوب گردویییی🥰ـ
از پوست اول و دوم تا مغز و عصاره ش همه با کیفیت متناسب هر سلیقه ایییی
حالا هر سلیقه ای که نه ، ولی خب دیگه😋ـ
با این حال میخوام این نوشته رو تقدیم کنم به اونها که فندوق🌰 دوس دارن😜ـ
با مدرک سکانسی و استدلال گفتاری خواهم گفت که این فیلم گردویی ست 😅ـ
مثل همیشه هم شیوه ای از تحلیل را ارائه میدهم که فیلم را مال خودم بکنم اما اعتبارش مال کارگردان و نویسنده فیلم😜ـ
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
deCODING
برای رمز گشایی فیلم ، قبل از دیدن
- اول
Charles Manson
خلاصه وار بیوگرافی "چارلز منسون" را در ویکیپدیا بخوانید
- دوم
Sharon Tate
خلاصه وار بیوگرافی "شارون تیت" را در ویکیپدیا بخوانید
- سوم
Once Upon a Time
. . . in Hollywood
را ببینید
و در آخر
ask yourself
از خود بپرسید
چرا کارگردان چنین پایانی رقم زد؟
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
⚠️Spoil
خطر اسپوپل ⚠️ وجود دارد
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
پوسته ی اول
میتوانید لذت ببرید از فضا سازی آن دهه آمریکا و روابط مردمش تا مسائل خوش تیپ ها و خوشکل های هالیوودی
همینطور یادی کنید از سکانس های معروف آن دوران و حال کنید از سگ حرف گوش کن و مرام و معرفت صاحبش و چند شمه ای از اکشن و دلهره و اینجور چیزها … ـ
پوسته ی دوم
میتوانید چشمی تر کنید از این واقعیت که هرچیزی دوام و دورانی دارد
از نبوغ و جوانی و زیبایی چهره و اندام گرفته تا شغل و روابط دوستانه و عاشقانه
این افول ها مرگ های کوچک چاره ناپذیری هستند تمرینی ، قبل از آن مرگ اعظم
اگر فکر میکنید نمیتوانید سر قبر جسمتان اشک بریزید میتوانید سر گور این داشته هایتان در گذشته ، بغض کنید
اگر هم سن تان کم است
پانزده سال دیگر سرنوشت رام کنندهی اسب و اریک دالتون ها میشود آخر کار شما ، حتی اگر به تناسب شرایطمون واسه ی خودمون مثلا والت دیزنی باشیم یا بخوایم بشیم
اما غصه نخورید ، چرا ؟
چرا ، در مغز این فیلم نهفته است
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
مغز این فیلم
با یک نگاه سرسری به دنیای واقعی متوجه چهار حالت رویدادی میشویم که دو به دو در تقابل یکدیگرند
یک و دو _ زیبای ها و زشتی های دنیا
سه و چهار _ خوشی ها و نا۱خوشی های دنیا
هر کدام از این چهار حالت زیر مجموعه های خود را دارند ، از خـُرد تا کلان
.
خدایی و کارگردانی کردن
فکر کردن به باز طراحی دنیا با قوانینش از پایه و اساس اگر نگوییم غیر ممکن است حوصله سر بر است پس اکثر "رویا پردازان اندیشمند" به جای آن کار به اصلاح دنیا بنا به سلیقه شان دست به کار میشوند
اگر نویسنده و کارگردان این دنیا بودید چه اصلاحاتی انجام میدادید؟
همانطور که گفتم کارگردان چون قصد ساخت دنیای کاملا جدید را ندارد اصلاحات انجام میدهد آنهم فقط در قسمت زشتی های این دنیا
چرا که سه تای دیگر را لازمه ی یک فیلم جذاب میداند
پس
شر زشت خوی در دنیای کارگردان فقط در حد نطفه و نیت موفق است ، زشتی در مرحله تولد و عمل شکست میخورد
.
کشتن یک کودک ۸ماه در شکم یک مادر ۲۶ساله آنهم با ضربات متعدد چاقو بر پیکرش وقتی دارد التماس میکند لااقل کودکم را نکشید ، در دنیای واقعی جزو زشت ترین رخ داد هایی هست که بارها تکرار شده است
.
در دنیای آقای "کوئنتین تارانتینو" خانم "شارون تیت" نه تنها زنده میماند بلکه آب از آب در دلش تکان نمیخورد ، همینطور دوستان او و دیگر کشته شدگان به دست خانواده "چارلز منسون" از مرگ دلخراش نجات پیدا میکنند تازه در انتهای فیلم میبینیم درب کار جدیدی برای "ریک دالتون" در خانه ی "رومن پولانسکی" باز میشود
به قول سعدی
خدای ار به حکمت ببندد دری
گشاید به فضل و کرم دیگری
درون حکمت دنیای فیلم کارگردان ، زشتی جا ندارد
.
این است چرایی چنین پایانی برای فیلم
اما این همه ی یک فیلم گردویی نیست
به قول آقای "ووپی"
حرفم تموم نشده لطفا نتیجه گیری نکنید
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
عصاره ی مغز فیلم
در این فیلم بسیار بسیار بسیار زیر پوستی یک ایده قدیمی برای قابل قبول دانستن ذهن بشر برای وجود زشتی ها در این دنیایی که فرض میکنیم یا مطمعنیم کارگردانی دارد ، جذاب و حرفهای دیده میشود
و آن این است
این دنیایی که ما واقعی میپنداریم در اصل یک ابر فیلم است که در آن بازیگران نقش منفی سعی در درست انجام دادن نقششان را دارند
البته این بدان معنا نیست که این ایده دستاویزی شود برای براعت مجرمین چراکه "نقش مثبت" ها هم اگر بخواهند نقش خود را درست انجام دهند باید در صدد مجازات مجرمین همت کنند اما با این تذکر که چه چیز در شأن و منزلت یک نقش ِ مثبت هست که قرار است زیبایی خلق کند و نه باز زشتی
.
توجه کنید این فقط یک ایده قدیمی است نه حقیقت
به قول حافظ
تو پسِ پرده چه دانی که ، که خوب است و که زشت
.
این ایده ، ایده ی خدا دوستانی هست برای توجیه وجود آنچه زشت میدانند تا اینچنین وکیل مدافع خدا بشوند و با این برهان قصد تبرئه کارگردان را بکنند
انصافا برهان قوی هست که به ذهن مینشیند اما به دل نه مگر آنکه "مرگ اعظم" پایان کبوتر نباشد
یعنی این دنیا ابر سریال باشد نه ابر فیلم🤪ـ
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
ادیان ابراهیمی و برهان آنها برای وجود زشتی
امروزه دیگر ایده ی ادیان ابراهیمی(یهودی،مسیحی،اسلامی) با آن لغتنامه واژه هایشان برای ذهن های علم دیده نه تنها جذاب نیست بلکه قابل قبول هم نیست
مگر آنکه به معادل سازی اصطلاحاتشان با جهان بینی بشر قرن۲۰ی تلاش کنند
.
عرفانی ها از شرق تا غرب برای معادل سازی کارشان ساده تر است چراکه از ابتدا با ایهام و استعاره و در لفافه و اینجور تکنیک ها سخن میگفتند
.
ایده پردازان باس��ان با طرح آفرینش چند خدایی بجای زور زدن برای وکیل مدافع بودن ، بیشتر تعلیم سرباز بودن برای خدای خیر و زیبایی را در ذهن رشد میدادند
که امروزه فرقه های شیطان پرستی آبدیت انحرافی همین طرز فکرند که میپندارند خدای شر قوی تر است و در نهایت پیروز میدان پس بهتر است سرباز او باشند
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
قایقی (فیلمی) خواهم ساخت
جناب تارانتینو در مصاحبه هایش متذکر شده است که کشته کشتار در جامعه نتیجه فیلم های بکش بکش نیست اما رندانه در فیلمش میگوید که قطعه ای از آن میتواند باشد
او به درستی در لابهلای فیلم ما را متوجه پیچیدگی به وجود آمدن زشتی میکند که گه گاه میتوان جلویش را گرفت حتی با خلق زشتی ایی دیگر
اما این را راهکار ، با وجود ابر پیچیدگی دنیا نمیداند پس لاجرم به آن ایده قدیمی که گفتم احتیاج دارد تا لااقل تخم این موضوع را در ذهن بکارد که کینه ای روحی روانی از نقش منفی ها به دل نداشته باشیم و فقط نقش خود را خوب بازی کنید
چرا که بشر میتواند با اصلاح قوانین مبتنی با واقعیت اکنونش و نه توهم یا واقعیت های خیلی دورش ، جهانی بسازد که زشتی و زیبایی بنا به میزان پایبندی اش به آن قوانین متولد شوند
تدبیر و تقدیر
حال در کنار این تدبیر (قانون)، این ایده قدیمی میتواند معجون خوابی باشد برای استراحت لازم شبانه تا آسوده بخوابیم که یکی (کارگردان) بیدارست و با تقدیر(فیلمنامه) دارد هوای کار ما را
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
حال با توضیح سکانس ها در زیر گفته های بالا واضح تر میشود
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
اول
همین سکانس کافیست تا اثبات شود که کارگردان برای ارائه مفهوم چه زیرک و خوش ذوق است همان رندی خودمان اگر من میگویم فیلم گردویست او لابد میگوید "یو آر" یست
.
پنج مترجم که برای این فیلم زیرنویس درست کرده بودهاند را خواندم هیچ کدام به این موضوع اشاره نکرده بودند
.
در زیرنویس میشود توضیح داد تا هم معنا رسانده شود هم خوش ذوقی در زبان های دیگر تا خواننده خودش به "مفهوم" برسد
اما در دوبله نه
آن موقع باید درست ترین مفهوم با کمی ذوق قاطی شود
برای این جمله به نظر من میشد اینطور گفت
چونکه ، یک روح اند در دو بدن
بهتر است واژه های "خب" و "به نوعی" فدای مفهوم بشوند که مدت زمان گفتن جمله هم درست از آب در بیاید
اما دوبله ای که شنیدم متاسفانه اینطور نبود
پس برای بهتر دیدن فیلم به گیرنده ذهن خود دست بزنید و نه تلوزیون خود چونکه "یوآر" یست
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
دوم
یک "چیزی" ، یک "من دیگری" در وجود ماست که "سعی" میکند دوست ما باشه نه آنکه علامه ده هست اما سعیش را میکند در شرایط سخت نجاتمان دهد
اگر چنین دوستی در خود احساس میکنید هرگز رهایش نکنید به هیچ قیمتی چراکه در سکانس های دشوار بازی زندگی لازمش داریم
یکی از سخت ترین اجرا ها در صحنه زندگی مواجه با "پایان" در هر چیزیست با روحیه ریک دالتونـی نمیتوان از پس این سکانس ها برآمد احتیاج به روحیه دوست خوب بدل کاری در درون است همچون کلیف بوث که تلاشش را میکند اما پس از جمع بندی جوانب "اگر" پایانی در کار بود "منصافه میدادند" و پذیرا میشود
.
این دوست جنگ دیده به آن پختگی رسیده است که برای پرهیز از درگیری و حتی کشتن تمام سعیش را میکند اما "اگر" نشد حتما چاره ای دیگر نبود
و چیزهای دیگر که بعدا در مورد این دوست خواهم گفت
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
سوم
دوش دیدم که ملایک دَرِ میخانه زدند
گِلِ آدم بِسِرشتَند و به پیمانه زدند
ـ . . . ـ
جنگِ هفتاد و دو ملّت همه را عُذر بِنِه
چون ندیدند حقیقت رَهِ افسانه زدند
واقعا کاش میشد فهمید پشت اون "در سبز" چه خبره
شک نداشته باشین که اگر کارگردان میخواست فقط هجو در هالیوود را نشان بدهد یک شعر بی سر و ت�� و خنده دار مسخر را جایگزین این شعر میکرد پس باز you are یک تیر و دو نشان زده است
روی پرده و ظاهر ، هجو
پشت صحنه و باطن ، جلب توجه بیننده به "پشت" آنچه هست میباشد
چراکه "حتما" خبری اون پشتمشتا هست
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
حتی انتخاب اسم "دالتون" به قصد بار منفی آن انتخاب شده است اما تاثیرش را ندارد چون ذهن ما "اریک دالتون" را فرای اسم ظاهریش دارد نگاه میکند
اما نقش های منفی تاثیر دارند چون ذهن ما دوست دارد به آن نقش ؛ واقعی تر از نقش نگاه کند
پس
🙊 🙉 🙈
آنچه به مرور میخوانیم میشنویم میبینیم در ما ته نشین میشود آتش زدن را در فیلم یاد گرفته ایم اما در فرای فیلم هم استفاده میشود و اصلا میخواهیم استفاده کنیم ریاکشن فیلم های پلیبوی در همین است و رزمی در چیز دیگر و هر ژانری ریاکشن مخصوص خود را فرای فیلم تولید میکند
.
قبول است که کارگردان به درستی در مصاحبه هایش خود را از عامل "اصلی" مثلا کشتار در مدارس آمریکا تبرئه میکند به خاطر قانون خرید و نگهداری اسحله در آمریکا اما چقدر "فرعی" را منصافه در ذهن باز میگذارد
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
چهارم
وقتی دالتون آلمانی ها را آتش میزند چندان برای ما هیجان به ارمغال نمیآورد چون ذهن ما واضحِ واضح میداند یک فیلم داخل فیلم است اما در انتهای فیلم صحنه های اکشن را هیجانی تر دنبال میکنیم چون ذهن ما کمی واقعی تر صحنه را درک کرده ، در واقعیت دیگرمان مثلا زندگی عکسالعملمان فرق دارد البته بنا به ذهن هر کس
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
پنجم
ادامه در پست بعدی . . .
😅
.
.
.
#30ahchaleh#na_zzanin#ناظنین#Once Upon a Time in Hollywood#leonardo dicaprio#quentin tarantino#margot robbie#brad pitt#timothy olyphant#margaret qualley#emile hirsch#bruce dern#dakota fanning#austin butler#damian lewis#Mike Moh#al pacino#lorenza izzo#samantha robinson#madisen beaty#lena dunham#damon herriman#victoria pedretti#maya hawke#mikey madison#kansas bowling#sydney sweeney#danielle harris#red apple#forbidden fruit
4 notes
·
View notes
Text
Chapter One:
برنامهها هیچوقت آنطور که میخواهی پیش نمیروند اما بالاخره خوبیش این است که با هرچه کم کاری و تنبلی و ناراضی بودن بالاخره برای پیشبردنشان کاری کردهام. 24 شهریور آخرین موعد ارسال آثار است و من که فکر میکردم موبایل یکی از چیزهاییست که مرا از برنامهام عقب انداخته چند روز پیش - نمیدانم شاید حدود یک هفتهای شدهباشد- آن را خاموش کردهم و گذاشتم توی کشوی آخر تا وقتی که حداقل پیشنویس را آماده کنم. البته چند روز پیش روشنش کردم و فقط قسطم را پرداختم، دیروز هم فیش حقوقیام را نگاه کردم و در اینستاگرام به پیجی درمورد کاری پیام دادم -که اگر ان کار خوب پیش رفت بعدا میآیم و درموردش مینویسم- و دوباره خاموشش کردم. یکی از نگرانیهایم استریک دولینگو بود که از طریق وبسایتش هر روز درسم را تمرین میکنم و یک روزش را هم از دست ندادهام، درست است که هر بار ازم باج میگیرد و جم میخواهد اما مهم همان پانصد و سی و خوردهای روز است که حفظ شده و هنوز آتشش روشن است. - واقعا نمیدانم از روز چندم تعداد روزها اینقدر مهم میشود که احساس میکنم اگر استریکم صفر بشود مثل سریال آلیس در سرزمین مرزی یک لیز از آسمان میخورد توی سرم و میمیرم. :|-
برای جشنواره حدود چهار صفحه نوشتهام اما حالا فکر میکنم برای چیزی که باید حداکثر ده صفحه باشد زیادی دارم حاشیه مینویسم چون هنوز اصلا به بحث اصلی نرسیدهام ولی بالاخره پیش نویس است... امیدوارم در آخر چیز درستی از آب در بیاید چون این بار به مامان قول دادهام هرچه که شد بفرستمش و اگر خودم هم نفرستادم او مختار است لپتاپ را بردارد و فایل را بفرستد.
Chapter Two:
این روزها از همه شبکههای اجتماعی نفرت دارم. نمیدانم چند درصدش به خاطر خود آن شبکه است چند درصدش برای اینکه روی مردم اطرافم تاثیر گذاشته و دیگر نمیتوانم مثل قبل با آنها حرف بزنم.
قبلا ما برای خودمان زندگی میکردیم،-حداقل بخش زیادی از مردم- اما حالا همه طوری انتخابها و رفتارهایت را برای خودشان تجزیه و تحلیل میکنند انگار وجودت از ترندها و وایرالهای فضای مجازی درست شده. تو ادای نویسندهها را درمیآوری چون توی تیکتاک وایرال است. تو مثل فلان یوتیوبر با استایل دارک نمیدانم چه بیرون میروی چون میخواهی شبیه او باشی؛ به نقاشی و موسیقی و سفالگری و هنر علاقهداری چون میخواهی زندگیات را شبیه فلانی در پینترست بسازی و کتاب میخوانی تا ادای مثلا فرهیختههای توییتر را -که حالا بهش میگویند ایکس و وقتی میگویی توییتر یکجوری بهت نگاه میکنند انگار از دو قرن بیش آمدهای- دربیاوری.
به قول امیلی بهت نگاه میکنند و هی میگویند هر کدام از تکههای وجودت شبیه چه کسی است و در آخر ازت یک آدم وصله پینهشده از چندین نفر مختلف میسازند در حالی که تو فقط میخواهی خودت باشی و علاقهای به اینکه مثل پتوهای چهلتکهی مادربزرگ از هزار طرح و نقش کپی شده از دیگران باشی خوشت نمیآید هیچ... متنفری.
همیشه از اینکه کسی بهم بگوید شبیه کسی دیگر هستم متنفر بودم، نه فقط برای اینکه فکر میکردم خاص بودم را ازم گرفتهاند برای اینکه من سعی کرده بودم شخصیتم را خودم بسازم و حالا با یک نگاه سطحی به کسی دیگر نسبتش میدهند انگار که در تمام این مدت در حال تقلیدی بچگانه از شخصیت دیگری بودهام. حقیقت این است که من فلانی را دنبال نمیکنم چون معروف است و میخواهم شبیه او شوم، او را دنبال میکنم چون شبیه من است و از قضا معروف هم هست و اصلا همین معروفیتش باعث شده او را بین خیل اکانتهای فضای مجازی پیدا کنم. - البته به گمانم باید همه مردم این کار را بکنند. مگر نه؟- انگار تا چند کا فالوور نداشتهباشی حق نداری شخصیت مستقلی داشتهباشی. خدا را شکر که هیچوقت به آن صورت اهل استفاده از فضای مجازی و روابط صمیمی هر دقیقه پیام بده و احوال بپرس نبودهام وگرنه همین حالا هم میگفتند پیام نمیدهد چون میخواهد مثل شاخها (:|) رفتار کند. - برای همان خاموشکردن موبایل و فعالنبودن در شبکههای اجتماعی-
البته آدم وقتی کفری میشود که مهم نیست چقدر توضیح میدهی کسی گوشش به این حرفها بدهکار نیست. پارسال وقتی برای بار اول به خوابگاه رفتم بارها مستقیم و غیرمسقیم گفتند که موهایم را کوتاه کردهام چون من هم تب تامبویهای تینیجر اینستاگرام را گرفتهام؛ و چون دیگر از توضیح اینکه بگویم هرچه یاد دارم از کودکی موهایم همینقدر بوده و مامان همینطور میبستشان خسته شده بودم گذاشتم بلند شوند ولی چند ماه بعدش دوباره کوتاهشان کردم؛ اما همیشه نادیده گرفتنشان انرژی زیادی میخواهد؛ آنقدر که ��ر روزی که به سال تحصیلی نزدیک میشویم بیشتر به این فکر میکنم که دلم نمیخواهد به ��وابگاه برگردم و همین هم برای منی که همیشه عاشق مدرسه و دانشگاه بودهام تناقض عیجیبی ست.
Chapter three:
بعضی کتابها و فیلم و سریالها خودشان در زمان مناسب به سراغت میآیند، نمونهاش همین مجموعه امیلی. اردیبهشت کلی با خودم حساب و کتاب کردم که از نمایشگاه کتاب چه بخرم، چیزهایی که دوست داشتم بخرم یا خیلی گران بودند یا علاوهبر گرانی چند جلدی هم! خلاصه هزار بار سبد خرید را پر و خالی کردم تا بالاخره چیزی را پیدا کنم که هم از جذاب بودنش مطمئن باشم هم تا حدودی با جیب دانشجوییام بسازد... و در آخر ته ماندهکارتم را دادم برای مجموعه امیلی و چلنجر دیپ. از آن موقع هنوز نخواهدهبودمش، و حالا... دقیقا الان که خون نویسندهی درونم به غلیان آمده -هرچند اصلا چیز خوبی نمینویسد، اما به قول امیلی دست خودم نیست، نمیتوانم ننویسمشان- شروع کردم به خواندنش. سلولهای یومی را هم که نگاه میکردم اواخرش حس و حال نویسندگی داشت و بعضی عادتها و شکستهای یومی واقعا برایم قوت قلب بود. به لطف امیلی هم برای بعضی چیزها بالاخره اسم پیدا کردهام. مثلا جرقه! خیلی خوب است که ببینی یکی برای احساسهایت توضیح و اسم دارد.
1 Shahrivar 03
2 notes
·
View notes
Text
𝐀𝐬 𝐲𝐨𝐮𝐫 𝐛𝐨𝐲𝐟𝐫𝐢𝐞𝐧𝐝 "𝐀𝐧𝐢𝐦𝐞 𝐜𝐡𝐚𝐫𝐚𝐜𝐭𝐞𝐫𝐬" کراکتر های انیمه به عنوان دوست پسر
«𝚜𝚊𝚗𝚣𝚞»
بشدت دوست و نمیزاره آب تو دلت تکون بخوره.
وقتی پیششی کمتر قرص میخوره یا کلا نمیخوره.خیلی منحرفه «فرشته من» یا «عزیزم»صدات می کنه.تو گوشیش فرشته ناز من سیوت کرده.وقتی با ریندو و ران گرم میگیری حسودی میکنه و دوست داره کله اون دوتا عروس دریایی رو بکنه . دوست نداره راجب بونتن بدون و نزدیکشون سر همینم بهت دروغ گفته، اونم خیلی زیاد! اگر هم که بدونی میشینه پیشت و باهات حرف میزنه:"هی انجل نزدیکشون نشو، درموردشون هم حرف نزن یا نپرس. فهمیدی؟ همش بخاطر خودته..."ممکنه حتی از بونتن بخاطرت در بیاد. از کار های مورد علاقش بازی با موهاته بشدت عاشق موهاتو همین امر باعث شده حتی نتونی نوک گیریشون کنی. برای اذیت کردنت ممکنه به زن های دیگه نگاه کنه و یا برای حسودیت واسه سنجو چندتا کار انجام بده
نامه ی سانزو برای تو :
ا/ت عزیزم از اینکه تورا کنار خودم خوشحالم و نمیدانم اگر نباشی به چه حال بیفتم. نمی توانم تورا به قرص های آرام بخش تشبیه کنم چون آنها به من صدمه میزنند ولی تو به درمان من کمک میکنی. پس من چطور می توانم تورا به آنها تشبیه کنم؟ زیبایی چشمانت به قدری است که اگر به آنها خیره شوی آنها را به عماق مغز «در بهشت» میبرنت! از اینکه با تو آشنا شدم خوشحالم .خوشحالم که تو مرا انتخاب کرده ای! .
«𝙱𝚊𝚓𝚒»
شاید اول فک کنی خیلی منحرفه ولی اینطوری نیست.اون مثل یک گربه ـست که خیلی رشد کرده!روت به صورت غیر عادی ای غیرتیهه. روز میرد پارک به گربه ها غذا بدید.باهم لباسای گرانج میپوشید.تورو «کیتن» صدا می کند که همونطور که مشخصه چیفویو یادش داده. یاکیسوبا بزارید دهن همدیگه؟ صگ در صد. بزاره موهاتو کوتاه کنی؟ تو خواب ببینی عزیزم! امیدوارم با گربه ها کنار بیای وگرنه... اصلا چیزی درمورد گنگ بهت نمیگه
نامه ی باجی برای تو :
گربه نازم از تو بابت اینکه همه این مدت کنارم بودی و از ضعف اخلاقی بدم چشم پوشی کردی ممنونم! ممنونم که وقتی نمرات درس هایم پایین میاید به من کمک میکنی تا نمرات بهتر بگیرم!میدانی ...وقتی ساعت ها درمورد چیزهاییم که حتی ارزشی ندارد حرف میزنی باز هم دوست دارم بشینم و به آنها گوش بدهند چون این صدای توست که به آنها برایشان میرسد. میرسد. من معنی می دهد.
:𝚈𝚞𝚝𝚊 (17ساله)
یه دوست پسر فوقالعاده مهربون، و شاید کمی مرموز! توی نقش بازی کردن حرف نداره! اولش فکر میکنی داره بهت خیانت میکنه ولی تهش میفهمی نقشش واسه فلان کار بوده! -«و تو به این نتیجه میرسی که این باید بازیگر میشد».وقتی توی شیبویا ریکارو دیدی باهاش دعوا راه اندا��تی و این بنده خدا سعی در آرام کردن شما داشت.خیلی بهت کادو میده حتی بدون مناسبت و بخاطر همین ولنتاین سنگ تموم میزاره. با خودش میبرت آفریقا و برای اینکه آسیب نبینی همش کنارته در کل بیست و چهار ساعت بیست و پنج ساعت کنارته .صد در صد استفاده از ابزار نفرینی رو بهت یاد میده. از اختلاف قدیتون خوشش میاد و بنظرش این باعث میشه که شما کیوت تر بنظر برسید. با اسم خودت صدات میکنه تو گوشیش هم از اونجایی که نمیتونه چی سیوت کنه پرنده کوچولو سیوت میکنه بچه پاک تر از این؟
نامه:
عزیزم، میخواهم بهت بگویم برای من به اندازه یک ماه، ارزش داری، و اینکهچقدر زیبا هستی و چگونه در تأثیرگذاری داری. میخواهم بهت بگویم که هروقت بهتو نگاه میکنم، انگار که به ماه نگاه میکنم و چگونه هر باری که به تو مینگرم، به هر چیز زیبایی در تو توجه میکنم.عزیزم، من به تو قول میدهم که همیشه برای تو هستم، حتی وقتی که در تاریکی میکشم، من هنوز میخواهم به تو درخشان باشم. عزیزم، میخواهم بهت بگویم که هر وقت بهت فکر میکنم، انگار که به ماه فکر میکنم و به خودم میگویم که چقدر به من الهام میدهی.
«𝚁𝚒𝚗 𝙸𝚝𝚘𝚜𝚑𝚒»:
اولش چون میترسه بخاطر مهربونیش ازش بدت بیاد و ولش کنی یکم سرد رفتار میکنه. ولی هرچی که میگذره و متوجه میشه این اتفاق قرار نیست بیفته روز به روز مهربون تر میشه. توی بلولاک شب ها بهت فکر میکنه و کلی دلش واست تنگ میشه .وقتی توی بازی جلوی تیم زیر بیست سال ژاپن بین تماشاچی ها بعد از مدت ها میبینت و میفهمه که حالت خوبه و اینکه چطوری تشویقش میکنی تلاشش رو چندبرابر میکنه.نمیزاره موهاتو کوتاه کنی.از نوازش موهات وقتی خوابی لذت میبره
نامه:
y/n , .حین نوشتن این نامه، از عمق روحم به تو بگویم که چقدر تو را دوست دارم.اول از همه، باید بگویم که تو در تأثیری برجای گذاشتهای، میخواهم بگویم که از زمانی که تو را دیدم، دنیرم در یک تحول واقعی به وجود آورد. از آن زمان، نه تنها بیشتر از دنیا را می فهمم بلکه بیشتر از خودم دارم. میخواهم بگویم که از زمانی که شما میبینم، احساس میکنم به خودم علاقه دارم، وقتی تو در اطراف من بودم، من و دنیایم، به نظر میرسید به نزدیکی میشدیم بخواهم بگویم که من می فهمی که از خودم و دنیایم دارم و با وجود تو، دیده ام که چقدر خوبم، با این نامه، من می خواهم بگویم که چقدر برای من مهم هستم، نمی خواهم بگویم که چقدر من برای تو مهمم، به نظر نمی رسد که تو به خوبی بدانی چقدر برای تو در من تاثیر گذاری داری.من دوست دارم با تو این لحظه ها را تجربه کنم و یک لحظه زیبا را با تو بسازم.
3 notes
·
View notes
Text
Caterpillar® Streamline 2.0
From sunrise to sunset, stay light on your feet with Streamline by Cat Footwear.
#PremiumWorkwear
#CatConfidentCreators #DoMore #ReBuildAfghanistan
Price: AFN 14,950
Size: 40 | 41 | 42 | 43 | 44 | 45
Hurry Up Limited Stock
پته:
لمړی پوړ، مجید مال، شهرنو، کابل
B1 – 168 لمبر پلورنځی، لمړی پوړ، د داودزي سوداګریز مرکز، ملک اصغر څلور لارې، کابل
آدرس:
منزل اول، مجید مال، شهرنو، کابل
دوکان نمبر B1 – 168، منزل تحتانی اول، مرکز تجارتی داودزی، چهار راهی ملک اصغر، کابل
Address:
Ground Floor, Majid Mall, Shahr E Naw, Kabul
Shop No# B1 – 168, First Basement, Daudzai Business Center, Malik Asghar Square, Kabul
Mob# +93 777 000 701, +93 783 001 701
#GoBoldly
#CatFootwearAF
#PowerToMove
#Caterpillar
#EarthMovers
#DualFit
#Comfort
#ShoeShopping
#MensShoes
#MensStyle
#NewCollection
#Spring2024
#S24
2 notes
·
View notes
Text
50 Beginner Persian Words
Pink – صورتی
Red – قرمز
Orange – نارنجی
Yellow – زرد
Green – سبز
Blue – آبی
Purple – بنفش
Brown – قهوهای
Black – مشکی
Gray – خاکستری
White – سفید
1 – یک
2 – دو
3 – سه
4 – چهار
5 – پنج
6 – شش
7 – هفت
8 – هشت
9 – نه
10 – ده
Head – سر
Hair – مو
Eye – چشم
Ear - گوش
Nose – بینی
Mouth – دهان
Arm -بازو
Leg - ساق
Hand - دست
Foot - پا
Mother –مادر
Father –پدر
Child - بچه
Daughter –دختر
Son –پسر
Sister –خواهر
Brother –برادر
Grandma – مادر بزرگ
Grandpa – پدر بزرگ
Aunt – خاله
Uncle – دایی
Clothes – پوشاک
Shirt – پیراهن
Pants – شاوار
Shoe – کفش
Water - آب
Bread - نان
Cat - گربه
Dog - سگ
9 notes
·
View notes
Text
https://lnkd.in/eHJKfsXp پارچه پاییزه-فروش پارچه پاییزه-پارچه پاییزی ((کیفیت و قیمت مناسب)) پارچه ها، محدود به یک نوع خاص از الیاف، بافت، طرح یا جزئیات، بسته به نوع روندهای سبک فصلی مد، در طیف گسترده ای از طرح ها قرار دارند. با آمدن فصل پاییز نیاز است که پارچه های مربوط به این فصل از ترند ترین نوع آنها انتخاب شود. ساتن ابریشم، از بهترین انواع پارچه پاییزی برای لباس شب و لباس خواب :از جمله بهترین پارچه پاییزی برای لباس های خانگی و لباس خواب، پارچه ساتن ابریشم است. این پارچه، بسیار نرم و لطیف بوده و از وزن سبکی برخوردار است. که این ویژگی ها باعث شده ساتن ابریشم در صدر لیست بهترین پارچه برای لباس خواب و لباس پاییزی قرار بگیرد. پارچه ابریشم:شاید تعجب کنید که چرا پارچه نازکی مانند ابریشم در لیست بهترین پارچه های پاییزه وجود دارد؟ الیاف ابریشم از حشره کرم ابریشم متشکل است. ابریشم پارچه ای با قابلیت تنفس بالا است که معمولاً در لباس های شب، روپوش، لباس زیر زنانه، کت و شلوار و لباس خواب استفاده می شود.پارچه ابریشم به دلیل نرمی که دارد، ارزشمند است و سابقه ساخت مسیرهای تجاری افسانه ای، تغییر فرهنگ ها در سراسر جهان قدیم را دارد. ابریشم، عایق خوبی است که این ویژگی آن را به یک لایه فوق العاده و در کل پارچه مناسب برای آب و هوای سرد، تبدیل می کند. پارچه ابریشمی برای گرمای تابستان وحشتناک است. زیرا به پوست بدن می چسبد، اما در پاییز و بهار شما را گرم نگه می دارد و همچنان قابل تنفس است. پارچه کتان :کتان پر استفاده ترین پارچه برای لباس های پاییزه است. هرچند این پارچه برای چهار فصل سال مناسب است. در حالی که معمولاً پارچه کتان را به عنوان الیافی برای هوای سرد در نظر نمی گیرند، اما مواردی وجود دارد که پارچه کتان مناسب فصل سرما و پاییز است.پارچه پشمی: از جمله ترند ترین پارچه پاییزی:پشم، در لیست پارچه مناسب پاییز و زمستانی، در رتبه اول قرار دارد. پارچه پشمی، یک عایق یکپارچه است که به گرم نگه داشتن افراد در آب و هوای سرد پاییزی کمک می کند. همچنین، پشم، یکی از پارچه های زمستانی است که علاوه بر زیبایی، از گرمای بدن شما نیز محافظت نموده و شما را در این فصل سرد سال، گرم نگه می دارد.
پارچه حامد (بخشایش) با سالها تجربه ارزشمند در عرضه انواع پارچه متنوع ایرانی و خارجی در طرح ها و رنگ های مختلف و از نوع مرغوب با کیفیت بصورت عمده و خرده فروشی و با شرایط فروش آنلاین و حضوری توانسته است، رضایتمندی مشتریان خویش را همواره فراهم آورد. مشتری گرامی از اینکه پارچه فروشی حامد را برای خرید کالای مورد نیاز خویش (پارچه مرغوب و با کیفیت و قیمت مناسب) انتخاب می نمایید. از شما سپاسگزاریم. ارتباط باما 09228274569 09228274569 :واتس آپ https://lnkd.in/ek6-KC4e : اینستاگرام https://lnkd.in/d7kgSxZ4 لینکدین https://lnkd.in/eVCBwFAW پینترست [email protected] : ایمیل #پارچه_پاییزه#قیمت_پارچه_پاییزه#فروش_پارچه_پاییزه#پارچه_مخمل#پارچه_ساتن#پارچه_ابریشم#پارچه_ساتن_سیلک#پارچه_ساتن_ابریشم#انواع_پارچه#قیمت_پارچه#فروش_پارچه#fabric#sale#cloths#پارچه_کتان
#sale#fabric#cloth#پارچه_پاییزه#پارچه_کتان#پارچه_ابریشمی#پارچه_مخمل#پارچه_ساتن_ابریشم#پارچه_ساتن#فروش_پارچه_پاییزه#قیمت_پارچه_پاییزه#انواع_پارچه#قیمت_پارچه#فروش_پارچه
3 notes
·
View notes
Text
اعدام چهار زندانی در میاندوآب ،اصفهان و اردبیل
Continue reading اعدام چهار زندانی در میاندوآب ،اصفهان و اردبیل
View On WordPress
#human rights#Human rights organization MKN#MKN314#The crimes of the Islamic Republic#فردین موسیزاده#مهدی خادم#میاندوآب#یاسر عبداللهی#ایران-Iran#اردبیل#اصفهان#اعدام#اعدام چهار زندانی در میاندوآب ،اصفهان و اردبیل#اعدام ها-Executions#جنایات جمهوری اسلامی#جنایات جمهوری اسلامی-The crimes of the Islamic Republic#حقوق بشر#حقوق بشر - human rights#خبر فوری#روژهلات کردستان#رامین سعادت#سازمان حقوق بشر#سازمان حقوق بشرmkn
0 notes
Text
UNION 69
IN THE NAME OF ALLAH🕋 IR | UNION 69 | IR
برپا شد اتحادی از جنس الماس!
معتبر ترین و برترین و بزرگترین و قدرتمند ترین قوانین و اتحاد هکینگ و سایبرینگ کل مجازی
حکم فرمایی بی انتها….
|-----------------------|
انواع کل در قوانین 69
1- کل سایبری
کل سایبری همونطور که از اسمش معلومه باید یچیزی از حوزه گسترده سایبری باشه حالا هر چی میتونه باشه مثل مکان یابی از طریق IP
+
2- کل کد نویسی
اینم که از اسمش معلومه باید برنامه یا سورس کد نویسی کنی حالا انتخاب زبان به خودتون بستگی داره میتونه هر زبانی باشه
+
3- کل ادیتوری
کاملا مشخصه ادیت کیبورد ادیت برنامه و هر چیزی که به ادیت ربطی داشته باشه
+
4- کل هکینگ
کل هکینگ طبق اسمش یعنی هک کردن و استخراج اطلاعات در این نوع کل باید سایت و وبلاگ و وبگاه گوشی و جیمیل و اکانت اطلاعاتی که تونستید استخراج کنید رو بفرستید و غیره که خودتون بلدین
+
5- کل آموزشی
در این کل فقط و فقط دانش و مهارت ملاکه توضیحات چجور کل آموزشی رفتن توضیح داده شده
+
مثال برای کل سایبری :
کل سایبری هک اکانت اینستا تایم آزاد قوانین 69 سر سیک از مجازی
+
مثال برای کل کد نویسی :
کل کد نویسی ساخت یک باج افزار با هرکدام از زبانهایی که دوست داری با استفاده از کتابخونه (نام کتابخونه) تایم آزاد قوانین 69 سر سیک از مجازی
+
مثال برای کل که ادیتوری :
کل ادیتوری ادیت نسخه ی فعلی تلگرام و تغییر فونت آن تایم آزاد قوانین 69 سر سیک از مجازی
+
مثال برای کل هکینگ :
كل هکینگ هک یک جیمیل با استفاده از محیط ترموکس تایم آزاد قوانین 69 سر سیک
قوانین و نکات بخش سایبری و هکینگ و کد نویسی
توجه کنید که در قوانین 69 اجازه دارین برای جولان ها تایم بزارین به شرطی که بالای 15 دقیقه باشه نوشتن قوانین 69 در جولان ها و نوع هاتون اجباریست و اگر نزنید سیکتون مستقیم میخوره
نکته : ما به هیچ وجه بدون قوانین نداریم فقط میتونیم قوانین آزاد بزاریم که اونم فقط و فقط و فقط برای کسانی هست که قفلی شما را با پسوند دیگه ای بجز لوکادر قفل کرده باشه میتونید داخل جولانتون از قوانین آزاد استفاده کنید . توجه کنید که در قوانین شصت و نه لازم نیست بگین درخواست کل دارم
به همراه داشتن انواع کل ها برای مثال کل سایبری، کل کد نویسی، کل ادیتوری در نوع ها و هم در جولان های خود اجباریست و نداشتن این ها باعث باخت است برای کسانی که کم بلد هست�� دو نوع متفاوت هم کافیه مثلا یک نوع کل سایبری و یک نوع کل کد نویسی
لرز در نوع ها و جولان ها باعث باخت نمیشه. چون کل تایبری نیست که با لرز و… سیکت بخوره!!
شروع کل ها در پیوی و یا سایبر کلن که تک به تک است باید هر دو کلر روی نوع ریپ بزنند و با اس شدن و ارسال عدد 1 تا 5 یا 1 تا 10 شروع کنند اس کردن کل فقط توسط کسی که نوع داده انجام میشه مثلا اگه داخل پی وی باشه اونی که نوع رو داده اس میکنه و اگر داخل پلیس اف وار باشه داور باید نوع رو ارسال کنه و دو کلر روی نوع ریپ بزنند و داور اس کنه
برای مثال :
کل سایبری هک اکانت اینستا تایم آزاد قوانین کلانتر سر سیک از مجازی 1 2 3 4 5 بکل توجه کنید که شمارش فارسی هم درست است
بعد از اینکه اطلاعات رو زود تر در آوردین یا کد نویسی رو زود تموم کردید یا …. . باید بگید که تمومه ، نکل ، تمام .
فیلم دادن بعد از اتمام کل اجباریست و نداشتن فیلم باخت مستقیم است.
ادیت فیلم باید جزئی باشد وگرنه باختت میخوره
قوانین کل ادیتوری
این کل به طوریست که شما از شخص سوال میپرسید و اون از شما تعداد سوالها رو باید در نوع خود مشخص کنید و تایم پاسخ گویی هم داور نسبت به سوال شما میده شما از طرف سوال میکنید که در چه زمینه ای کار میکنه مثال (پایتون ، سی پلاس ، وب هکینگ ، سورس نویسی و …) سوال های شما باید در چهار چوب توانایی های فرد باشه غیر از این باخت مستقیم این کل حتما باید روی فیلم باشید از تایم شروع کل تا پایان کل آموزشی باید داخل پلیس اف وار انجام بشه
2 notes
·
View notes
Text
پیراهن چهار خونه مردانه در ۵ رنگ و سه سایز
کد کالا: 2687
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖mitip➖➖➖➖➖➖
👔 سایز:/ L / XL /XXL
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
✔ موجود در سه رنگ;
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
✔ کیفیت: A+
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
💲 قیمت : 158000 تومان
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🚚 ارسال به سراسر کشور
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🌐 برای اطلاع دقیق تر از محصول و خرید آسانتر میتوانید به سایت مراجعه بفرمایید. WWW.Mitip.ir
کد کالا : 2687
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
☎️ شماره تماس و واتساپ مجموعه: 09391344455
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
♻️ در صورت نارضایتی از جنس محصول تا 7 روز مهلت تست و بازگشت کالا وجود دارد.
و تا سه ماه هم ضمانت شست و شو و آبرفت و دوام محصول، جزو گارانتیهای بی رقیب ما است.
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
#پیراهن #بوتیکمردانه #تیپ_مردانه #بوتیک #بوتیک_خاص #نریشن #پیراهن_مردانه_چهارخانه_نخی #پیراهن_اسپورت_مردانه #مهسا_امینی #ژینا_امینی #پوشاک_مردانه_ارزان #بوتیک_رشت #می_تیپ #پیراهن_می_تیپ #بوتیک_می_تیپ #استقامت_رشت #گویندگی #پیراهن_مجلسی #زلزله_ترکیه
8 notes
·
View notes