#چهار
Explore tagged Tumblr posts
Text
سه نظام و چهار نظام؛ قلب تپنده دستگاه تراش و واحد تولز؛ بهترین تامین کننده آنها
سه نظام و چهار نظام، دو قطعه حیاتی در دستگاه تراش هستند که وظیفه نگهداری محکم قطعه کار را بر عهده دارند تا عملیات تراشکاری با دقت و ایمنی انجام شود. سه نظام با سه فک و چهار نظام با چهار فک، بسته به شکل قطعه کار، انتخاب میشوند. این ابزارها در انواع و اندازههای مختلف تولید میشوند و برای انواع دستگاههای تراش قابل استفاده هستند. واحد تولز به عنوان یکی از معتبرترین ابزارفروشیهای کشور، طیف گستردهای از سه نظام و چهار نظام با کیفیت بالا را از بهترین برندهای جهانی عرضه میکند. این مجموعه با ارائه مشاوره تخصصی و تضمین اصالت کالا، بهترین گزینه برای تهیه این ابزارهای صنعتی است. با انتخاب سه نظام و چهار نظام از واحد تولز، میتوانید اطمینان حاصل کنید که دستگاه تراش شما با بالاترین بازدهی و دقت کار میکند.
0 notes
Text
کشته شدن چهار شهروند بهدلیل تیراندازیهای نیروهای نظامی در راسک، هیرمند، خاش و میرجاوه
The killing of four citizens due to the shootings of military forces in Rask, Hirmand, Khash and Mirjaveh
Continue reading کشته شدن چهار شهروند بهدلیل تیراندازیهای نیروهای نظامی در راسک، هیرمند، خاش و میرجاوه
#human rights#Human rights organization MKN#MKN314#میرجاوه#محمد زاروزهی#نیروهای نظامی#نادر دهمرده#هیرمند#کشته شدن چهار شهروند بهدلیل تیراندازیهای نیروهای نظامی در راسک، هیرمند، خاش و میرجاوه#امیرمحمد داوودی#ایران-Iran#جنایات جمهوری اسلامی-The crimes of the Islamic Republic#حقوق بشری امکیان#حقوق بشر - human rights#خاش#خبر فوری#راسک#راسک، هیرمند، خاش و میرجاوه#سازمان حقوق بشری امکیان#سازمان حقوق بشرmkn#عبدالحمید شهنوازی
0 notes
Text
ندا (۶) - آرمینا (۱)
ندا در حالی که لخت و بدون سوتین و فقط با شورت یاسی رنگش روی مبل نشسته بود منو صدا زد و گفتم:« متییین؟!!!... کون قشنگم... بیا ببینم... بیا پیش ارباب... بدو ببینم!...» من که تمام مدت مهمونی قلبم تند تند میزد عرق سرد به چهره ام نشست... جرات تاخیر در دستور ندا رو نداشتم... تا اومدم چهار دست و پا بشم خودم رو توی آینه قدی اتاق دیدم... رنگ به چهره ام نبود!... بدن نحیف و لاغرم رو به دستور ندا لیزر کرده بودم و مو به تنم دیده نمیشد... ندا تمام شورت های منو دور ریخته بود و برام شورت لامبادای مردونه خریده بود... شورتی که کونی هم میپوشن!!!... در واقع شورت لامبادای مردونه اصلا پشت نداره و فقط سه تا حلقه داره که یکی دور کمر و دوتای دیگه هم دور رونها میوفته و یه پارچه هم کیر و خایه ها رو میپوشنه و دسترسی به سوراخ مقعد خیلی راحته.
بدون معطلی چهار دست و پا شدم و در اتاق رو باز کردم و واااااااااااوووو 😯🫨 همه مهمونای ندا دخترای بدنساز و عضلانی بودن... واقعاً ترسناک بود صحنه... ۱۰-۱۲ تا دختر که بدنشون پوشیده از عضله بود... گیلاس های مشروب توی دستشون و به سمت من نگاه کردن... چشم چندتاشون برق زد و لبهاشون رو گزیدن...
خداااا و سرور من، ندا با پوست سفید و بدن ورزیده اش بینشون میدرخشید... لبخندی بهم زد و گفت:« بدو بیا اینجا ببینم... بدو کون قشنگم!... 😌» من با ترس و لرز و چهاردست و پا رفتم به سمت ندا، از لابلای پاهای عضلانی و عضلات دوقلوی پشت ساق پاهایی که هر کدوم قادر بودن به راحتی جون منو بگیرن. حرفای مختلفی رو شنیدم و خیلیا به کونم دست کشیدن و گفتن: « اووووف چه کونی داره🤤» « اووووووم چه کون کردنی ای» « آخی... کوچولوی نحیف 🥺😏» « آوووخی طفلی!... مرد ضعیف و بیچاره! 🥺😆» « نداااا... چه کونی میکنی کص تپل!...» صدای ناز و نوجوان یه دختر رو شنیدم که گفت:« اووووووم من اینو امشب میکنم... اوووووووووووف 🤤😈»
رسیدم به پاهای عضلانی ندا و شروع کردم به بوسیدن انگشتان زیبای ندا... ندا دستی به سرم کشید و گفت:« اوووووم توله کوچیک و کردنی من چطوره؟!!!... یدفه همون دختر نوجوانی که صداش رو شنیدم و میخواست منو بکنه اومد جلو و گفت:« اوووووم ندا جون... چقدر توله ات کیوت و کردنیه... دهنت سرویس...» ندا گفت:« قربونت آرمینا جااان... شیطون تو هم که با سه تا پسر اومدی...» من چشمام گرد شد... چون اصلا پسرا رو ندیدم... یهو سرمو چرخوندم و لایه های بعدی رو نگاه کردم و اوووووو فاااااااک🤯 اوین چیزی که دیدم تلمبه زدن دیلدوی یه دختر عضلانی کوچولو، توی کون یه پسر بدنساز و گنده بود... دختره ملکه ی عضله و تتو بود... مچهای پسره رو از پشت گرفته بود و میتپوند توی کونش... انگار یه خرگوش ماده عضلانی داره کون یه خرس میزاره 😱🤯 یدفه جمله بعدی آرمینا مو به تنم راست کرد:« ندااا جووون... میشه امشب متین ات رو بدی به من و به جاش سه تا پسرای منو بگیری؟... من واسش خیس کردم اساسی... » من برگشتم و آرمینا رو از پایین نگاه کردم... اوووووو ماااااااای گاااااااااد 😱 😵
باورم نمیشد... آرمینا یه دختر نوجوان محصل بود... اما بدنش 😱 بدنش انباشت عضلاتی بود که واسه اکثر پسرا دست نیافتنیه دست نیافتنی!... با دستهای پر شده از تتو... نگاهی به من کرد و چشمکی بهم زد... ندا خندید و گفت:« پیشنهاد خوبیه 😏 منتها سه تا پسرت رو باید بپسندم 😉 کجان؟...» اولین کسی که آرمینا نشون داد همون پسری بود که اون دختر عضلانی پر از تتو داشت ترتیبش رو میداد؛ آبتین!... پشمااااااام 😱 من کص ندا رو داشتم از روی شورت میبوسیدم و متوجه خیس شدنش موقع دیدن آبتین شدم. ندا گفت:« اووووووم... خوبه... دیگه!» دو تا پسر دیگه ای آرمینا معرفی کرد در واقع دپ تا داداش دوقلوی بور بودن که پایین پاهاش در حال لیسیدن پاهاش بودن... دو تا پسر سفید مفید گوشتی!... آب از دهن ندا راه افتاد و گفت:« اوووووووم... به نظر معامله خوبی میاااد... ولی من از همین الان اونا رو میخوااام... میدی؟...»
.
.
باورم نمیشه... وقتی آرمینا منو برای یه ۲۴ ساعت با ندا معامله کرد با یه دست مثل یه بچه گربه منو از گردن گرفت و بلندم کرد... به سبکی و راحتی یه گنجشک... بعدا فهمیدم آرمینا فقط ۱۶ سالشه... از ۷ سالگی بدنسازی، کشتی، وزنه برداری و شنا کار کرده... قدرت بدنیش در وصف نمیگنجید... برخلاف ظاهر خفن و با ابهتش خیلی خیلی مهربون بود... همونجا توی سالن و روی کاناپه دو نفره ترتیبم رو از کصش داد و خیلی حااااال کرد باهام... از کیرم خوشش اومده بود. اما من گاهی به ندا که یه زمانی همسرم بود نگاه میکردم... با خودم گفتم این زن الان به چشم یه وسیله به من نگاه میکنن... حتی بی ارزشتر از یه سگم براش!... ندا داشت کون یکی از پسرا رو فتح میکرد... یکی دیگه سوراخ کون ندا رو میخورد و سومی هم کصش رو... عجب صحنه ای بود 😱
و اما شب بیاد موندنی من با دختر عضلانی ۱۶ ساله ای که فانتزیش گاییدن همه مردهای هم سن باباش بود! آرمینا...
ادامه دارد
23 notes
·
View notes
Photo
(17/54) “We still took long walks together. Mitra hated walking through deep forests, they were too dark. She’d imagine that predators were hiding behind every tree. By that time I’d begun to organize the workers at my factory. I’d hold weekly meetings and speak to them about their rights, but Mitra wanted me to stop. She thought it was too dangerous to speak out in a closed society. The Shah had brought many freedoms to Iran, but there’s one place he stopped short: political freedom. No dissent was allowed. No criticism appeared in the media. And his secret police SAVAK had a reputation for violence. Many of his political opponents shared brutal stories of their treatment in prison. After our Niroo meetings Parvaneh became extremely anti-Shah. She was the basketball player; the one with the strongest voice. She married a fellow activist named Dariush Forouhar, and she joined the party he had formed. They wanted nothing less than full political freedom. And both of them went to jail several times for their views. Dr. Ameli tried to work within the system. He’d become a member of parliament, but when he spoke out against the king the Pan-Iranist Party was banned. The king saw himself as a king of old. He wanted to rule Iran with a single voice. One year I decided to write about the history of our factory. I saw it as a great example of the Iranian people coming together for a common cause. Forty thousand people were involved: materials had been contributed from local mines, a dam was constructed, an entire city was built for the workers. It had truly been a national project. I spent an entire year on the book. But before it could be published, it had to be reviewed by the secret police. They told me it could not be published unless it was dedicated to the leadership of the Shah. It was abhorrent to me. The Shah played a role, but the factory had been built by the people. By giving all the credit to one man, it takes away their authorship. I told them: ‘Write whatever you want. But take my name off it.’”
پایان هفتهها به پیادهرویهای طولانی میرفتیم. تلاش میکردیم که فضاهای باز را انتخاب کنیم زیرا میترا از پیادهروی در میانهی جنگل بیزار بود. بیش از اندازه برای او تاریک مینمود. میپنداشت که مهاجمان در پس هر درختی به کمین نشستهاند. میترا همچنان تلاش میکرد که مرا از مبارزهی سیاسی باز دارد. او برآن بود که سخن گفتن در جامعهی بسته خطرناک است. برای رفاه کارگران با یاری چهار تن از همکاران برنامهریزیهایی کردیم. در کمیتهی عالی رفاه که پس از کار روزانه گرد میآمدیم، برای کارکنان ذوب آهن قانون استخدامی مدرنی که در مقایسه با قانونهای کشورهای اروپایی و ژاپن بهتر بود، نوشتیم. شاه آزادیهای زیادی را برای ایران به ارمغان آورده بود ولی در یک جا کوتاهی میکرد: آزادیهای سیاسی. صدای مخالفی را تحمل نمیکرد. هیچگونه انتقادی در رسانهها روا نبود. ساواک، در به کار بردن خشونت زبانزد بود. بسیاری از مخالفان سیاسی او داستانهای دلآزاری از چگونگی رفتار در زندان بازگو کردهاند. پس از گردهمآییهای نیرو، پروانه بسیار ضد شاه شد. او بازیکن بسکتبال بود؛ صدایی رسا داشت و هیچ چیز مگر آزادی کامل سیاسی را نمیپذیرفت. او با همسرش داریوش فروهر در حزب ملت ایران فعال بود. چندین بار به دلیل دیدگاههایش زندانی شده بود. دکتر عاملی تلاش کرده بود که در درون نظام به فعالیت بپردازد. نمایندهی مجلس شده بود، ولی هنگامی که علیه سیاستهای شاه سخن گفته شد از فعالیت حزب پانایرانیست جلوگیری کردند. شاه خود را از پادشاهان روزگار باستان میانگاشت. میخواست ایران را یکه و تنها رهبری کند. بر آن شدم که تاریخ کارخانه را بنویسم. آن را نمونهای برجسته از همکاری مردم ایران برای هدفی مشترک میدیدم. چهلهزار نفر در کار ساختنش دست داشتند: تأمین مواد اولیه، از معادن بومی آهن و زغال سنگ فراهم آمده بود، سدی بزرگ برای تأمین آب کارخانه و پیرامون آن و شهری کامل با مکانهای آموزشی، بهداشتی و رفاهی برای کار��ران ساخته شده بود. به راستی که یک برنامهی ملی بود. ولی پیش از انتشار کتاب، بایستی در ساواک بررسی میشد. پاسخ آنها چنین بود که این کتاب منتشر نمیشود مگر آنکه از شاه ستایش و به او پیشکش شود. برای من بسیار ناخوشایند بود. با وجود اینکه شاه در آن کار بزرگ نقش داشت، ولی کارخانه به دست مردم ساخته شده بود. واگذاری همهی افتخارات به یک فرد - نقش مردم را بیاهمیت میکرد. یک سال تمام برای نوشتن آن کتاب کوشیده بودم. به آنها گفتم که میتوانند نوشتههایم را هر گونه که میخواهند چاپ کنند ولی نام مرا از روی آن بردارند
125 notes
·
View notes
Text
The Exorcist 1973
یکی از با ارزش ترین فیلم هایی که تا به امروز در ژانر ترسناک ساخته شده است جنگیر میباشد
در این پست به چرایی این ادعا خواهم پرداخت
اما آنچنانکه یک فیلمساز میتواند نوشتهای را با شات ها و کات ها مال خود کند یک تحلیلگر هم میتواند فیلمی را با تفسیر و تعبیر مال خود کند
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
هر فیلمی که در ژانر خود فقط ذات خود را هدف قرار دهد اگر به آن هدف خوب برسد نهایتا میشود یک فیلم خوب در آن ژانر
.
یک فیلم کمدی که بتواند خوب بخنداند فقط برای آنکه خندانده باشد
یک فیلم ترسناک که بتواند خوب بترساند فقط برای آنکه ترسانده باشد
و … و
فیلم های "خیلی خوبی" هستند مناسب برای تفریح و سرگمی
.
اما فیلم هایی هستند که "ژانر" را بهانه قرار میدهند تا یک "اندیشه" را گفته باشند
اینجور فیلم ها راه سخت تری درپیش دارند چون "اول" باید در ژانر انتخابی خود خوب عمل کنند و "بعد" بتوانند آن اندیشه را در قالب آن ژانر خوب بیان کنند
که اگر این دو اتفاق درست رخ داد
فرای یک فیلم خوب برای تفریح ، ارزشمند هم میشوند برای فکر و بحث و گفتگو
.
تحلیل در هر چیز برای من زمانی لذت بخش"تر" میشود که متوجه میشم این ویژگی گفته شده در چیزی مخفی باشد
پس تحلیل های من نقد و بررسی نیست
تفسیر و تعبیر است
در واقع برای من ، سرگمی حل یک پازل است
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
⭐️نکته اول : کدام نسخه فیلم ؟⭐️
عوامل سازنده این فیلم به علل واهی دست به مناسب سازی های مختلفی زدند
علت هایی که گاه به گیشه ربط پیدا میکند و گاه به اعتقادات آنان
مثلا از کم کردن بار فحش ها و جنبه های جنسی در فیلم گرفته تا کم کردن بار توهین به مقدسات و مسخره ترین آن ، لزوم داشتن یک پایان امید بخش دهنده
.
برای پی بردن به فهم بهتر این فیلم نسخه سال2000 ! آن کافی است اما بد نیست از اضافات و حذفیات در نسخه های دیگر نیز مطلع باشین ، گویی جنگی بین کارگردان و نویسنده و بازاریاب ها رخ داده بود
.
زمان نسخه سال2000 یا به اصطلاح
Director's cut = 02 : 12 : 21
میباشد
ـ[آخه یعنی 27سال طول کشید تا یه تدوین در شأن و منزلت این فلسفه بیاد بیرون🤦♂️]ـ
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
⭐️ نکته دوم : اسطوره شناسی⭐️
1 ـ
- آشنایی نسبی با مجسمه ی پازوزو لازم میباشد
ـ Pazuzu 𒀭𒅆𒊒𒍪𒍪 ـ
به طور خلاصه پازوزو خودش یک شیطان و شـَر است اما بر ضد شیطان ها و شـَرهای دیگر نیز قیام میکند
بخاطر همین بعضی از انسانها زمانی که به شـَر رقیب پازوزو گرفتار میشوند با یاری خواستن از پازوزو دفع آن شـَر میکنند
2 ـ
ـ گردنآویز Saint Joseph ـ
نوشته روی گردن بند به لاتین است
SANCTE JOSEPH ORA PRO NOBIS
سنت یوسف برای ما دعا کنید
.
یوسف نجار ، شوهر مریم ، پدر عیسی (آن بچه) میباشد
اما مسیحیان میگویند با مریم همبستر نشده است بلکه فقط پدرخوانده عیسی میباشد(وارد این بحث نمیشویم😅)ـ
اما چون چند بار این گردن آویز در فیلم به نمایش درآمد و با توجه به آموزه های مسیحیان برای هدایت میتوان نتیجه گرفت که این دو شی باستانی در فیلم سمبل دو روش متفاوت هدایت است که در ادامه به آن خواهم پرداخت
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
هسته اصلی فیلم:ـ
اندیشهی فلسفی و تربیتی این فیلم در این است که گاهی و شاید در بیشتر موارد بشر با یک شـَر به سوی شـَر زدایی رفته است
که اگر خوب به این موضوع دقت کنید فهم هولناکی در پس آن کمین کرده ترسناک تر و واقعی تر از جن و جنگیری
آنچنان ترسناک و واقعی که میتوان در دنیای امروز ، آنرا به صورت انواع و اقسام مدل های جنگ که بر سرمان سایه انداخته مشاهده و لمس کرد
تا جاییکه حتی برای کودکان هم کارتون پاندا کنگ فو کار چهار بر همین اساس ساخته میشود (قبلا پستی در این رابطه گذاش��هام)ـ
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
چالشی برای شما :ـ
کارگردان فلسفه نجات بر اساس "شـَر بر ضد شـَر" را در این فیلم به چالش کشیده است و نه آنکه تایید یا رد کند
نظر شما در این باره چیست ؟
به عنوان مثال بعد از نمایش فیلم اوپنهایمر طرفداران انداختن و ننداختن بمب اتم چه ها که بهم نگفتن
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
🧩
حال میخواهیم قطعه های پازل این فیلم را درست کنار هم بگذاربم
1️⃣
ردیف اول پازل :ـ
مقدمه و قبل آن
قبل از عنوان بندی فیلم یک طرف دنیا
در غرب شب است ، چراغ خانه ای برای خواب خاموش میشود ، راه رفتن صمیمانه یک زن و مرد در خیابان و سر مجسمه مریم و کات
آغاز فیلم
در لحظه نمایش نام آن "جنگیر" صدای اذان مسلمانها به گوش میرسد ، این طنین اذان همراه است با نمایش صفحه سیاه یی که با خورشید سیاه و سفید روشن میشود تا رنگی شدن آن و نمای دوری از مخروبه های باستانی و ضربات تیشه و کلنگ بر پیکر زمین که بی شباهت نیست به صدای شلاق بر پیکر انسان
و بعد پیدا شدن سر مجسمه پازوزو و آن گردن آویز و خورشید و مسجد
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
چرا چنین شروعی؟
خورشید سیاه و سفید و مخروبه های باستانی نماینده این مطلب است که انواع فلسفه های هدایت بشر به سوی رستگاری ، اندیشه هایی هستند کهن و باستانی که فقط در گذشته متوقف نشدهاند بلکه به نوعی تا طلوع خورشید امروز ما نیز ادامه پیدا کرده است
اما اگر امروزه هم بخواهیم به همان روش های باستانی ( مبتنی بر خشونت ) هدایت کنیم گویی در زمان استاپ کردهایم
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
⭐️ نکته سوم : جامعه شناسی⭐️
از اواسط دهه شصت ، غرب شاهد ظهو�� جنبش های فکری در جوانانش بود که به هیپی یا شاخه هایی از هیپیگری معروف شده بود که باعث نگرانی مسن تر ها شده بود
در کنار آن چه به ژست و چه واقعی ، در دنیا ، آزادیخواهی و حقوق بشر و برابری و ضد جنگ بودن و ضد خشونت بودن و اینجور چیز ها همگیر شده بود اما رسیدن به این مهم را از راه انواع انقلاب ها که همراه با جنگ و خشونت و عکس آنچه به دنبالش بودند جستجو میکردند
.
این وضع چنان بود که اگر کسی در جهان برای پیگیری خبر های سیاسی و جنگی دنیا ، به خواب عمیقی فرو رفته بود ناچارا با حادثه المیپک مونیخ سال 1972 از این خواب خوش قاعدتا باید بیدار میشد
.
این فیلم در سال 1973 به نمایش در آمد و البته چرایی بودن اذان را خواهم گفت
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
2️⃣
ردیف دوم پازل :ـ
فیلمی داخل فیلم
کارگردان از تکنیک فیلم داخل فیلم چنین بهره میبرد تا بیننده را متوجه این اندیشه کند که چطور کارگردان های دنیا از باورهای پاک مردم ساده اندیش سوءاستفاده میکنند و از آنها مثل یک سیاه لشکر در فیلم هایشان بهره میبرند بدانسان که باورشان بشود که معترضند و اعتراضشان دارد نتیجه میدهد اما در اصل این دنیاگردان ها هستند که با خنده به مقاصد (ساخت فیلم) خودشان میرسن
ـ[مهمونی و نمود شخصیت واقعی آن کارگردان]ـ
.
فیلم در بـُعد سیاسی ، در این سکانس حداکثر استفاده را میبرد تا پیغام مهم خودش را به آن کارگردان های دنیا بدهد تا بعد بهتر بتواند به دغدغه اصلی خودش که هشدار و تربیت از پایه (نوجوانان) است بپردازد
به عبارتی نسل "زد" آن دوران
.
آنها که میگویند این فیلم ظاهر و باطن در مورد جن و جنگیریست نمیدانم چطور این چند دقیقه فیلم را توجیه میکنند
صحنه ها و دیالوگ های این سکانس را از دست ندهید بسیار هوشمندانه نوشته شده است
از شروعش که سرمایه گذار بسیار جالب به کارگردان تذکر میدهد بدون این سکانس هم میتواند فیلمش را بسازد (همان تنوع نسخه ها) تا شعار ها و حرف های آن زن و در انتها آن جمله که میگوید ، از راه درست باید وارد شد
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
⭐️ نکته چهارم : مولانا میگوید⭐️
ـ[ لیکن چو فرو شود کسی را خورشید
در پیش نهد بجای خورشید چراغ ]ـ
همانطور که متوجه شدید خورشید در فیلم سمبل حقیفت است
که پازوزو مانع از تابش آن شده
و در جامعه امروز چراغ ها جای خورشید را گرفتن
جنگ دو سگ در بیابان همان نبرد دو شـَر را یادآوری میکند
3️⃣
ردیف سوم پازل :ـ
Pazuzu or Saint Joseph
خشونت برضد شهوت یا محبت برضد شهوت
فیلم ساز ما با بخشی از جوانانی در جامعه خود روبرو است که از آزادیخواهی ، هیپیگری را فهم کردهاند
در کنار آن رفتار و ایمان آنان که باید جامعه را هدایت کنند مثل روشنفکران و نخبگان و مذهبیون نیز رو به زوال است و چندان به کار تربیتی که میکنند اعتقادی ندارند
تفسیر من از نگاه های خیره مردم در فیلم همین است
Help me
نگاه های "هلپ می" وارِ از بطن جان برخاسنه این جامعه گرفتار ، به این "قشر"های خاص
اما از طرفی علمیون و نخبگان و روشنفکر ها همگی درمانده و مذهبیون هم مثل
دوستِ "کشیش جوان" بهتر میداند بجای موعظه در کلیسا خالی با معیار های آنجا ، پشت پیانو در یک مهمانی شلوغ باشد در حال موعظه دیگران آنهم با معیار های آنها ، در مانده تر
در آخر فیلم هم این کشیش از گرفتن گردنآویز امتناع میکند و به مادر بچه پس میدهد
پایانی که به مذاق مذهبیون که فقط بلدن صورت مسئله را حذف کنند خوش نیآمد و در بعضی نسخ ها حذف شد
.
واضح تر میگویم باطن این فیلم جن و جنگیری نیست این ها استعاره هستند از شهوت و خلاصی از شهوت یا
درست تر آن زوال و خلاصی از آن
اما سوال اصلی این است چه روشی برای خلاصی از جن شهوت (زوال) جواب میدهد
4️⃣
ردیف چهارم پازل :ـ
جنِ شهوت
برای آنکه ما بهتر متوجه این موضوع شویم ، شهوت به معنای عام را کارگردان به معنای خاص آن که جنسی و معمول تر و همگیر تر است ، به تصویر میکشد
که میتوانید نشانه های آن را در فیلم از دیالوگ های شدیدا جنسی تا فرو کردن صلیب در آلت تناسلی و حرکات و تشویق به انجام کارهای جنسی مشاهده کنید
.
صدایی که در نوار ضبط شده به انگلیسی روان اما مخفی شده در فیلم (برعکس)میگوید هیچی نیست (موجود نیست) اما دشمن سرسختش در دل تاریخ مذهبی ها(کشیش) بودند با دو روش مجزا از هم
5️⃣
ردیف پنجم پازل :ـ
جنِ خشونت
فیلم با این پیش زمینه که کشیش جوان قبلا بکسور بوده به خوبی آماده بودن چنین جسم و روحی برای دست زدن به خشونت را آماده سازی میکند
همچنین با پول ندادن به گدا و پیشنهاد بردن مادرش به خانه سالمندان و تحصیلات روانشناسی کشیش جوان ، ذهن منطقی او را به نمایش میگذارد
این کشیش که ماموربت دارد کشیش های متزلزل در ایمان را هدایت کند خودش در حال فروپاشی ایمانیست
به سکانس فوقالعاده گفتگو ی دختر با پدرش در نوار ضبط شده دقت کتید
و انعکاس شبه بینهایت تصویر کشیش در شیشه را بچسبانید به سکانس مکملی که در آن عشای ربانی و گفتگو او با پدر آسمانی هست
تا متوجه کنابه آمیزی از شباهات این دو پدر در ذهن ها شوید
در این فیلم شما هرگز پدر دختر را نخواهید دید
دختر و زن رها شده توسط پدر و عشق ، بشری رها شده را به تصویر میکشد که
دختر کاپیتان هوودی اسب سوار را جایگزین میکند
و مادر به قول خودش پیتزا را به جای عشق
6️⃣
ردیف ششم پازل :ـ
Holy water آب مقدس
و آن گردن آویز Saint Joseph
اینها نمایانگر روشی هستند در هدایت بشر که بر پایه موعظه است
چنین راهی توسط کشیش مسن برای دفع شـَر پیموده میشود اما بعد از تلاش های فراوان به علل خوی بشری به مقصد نمیرسد
Pazuzu روش پازوزویی
کشیش جوان در رویکردی تمام اعیار از نمایش یک خشونت افسارگسیخته بعد از سر دادن یک فحش جنسی با ضربات مشت به جان دخترک میافتد او که با این تکنیگ موفق میشود جن شهوت را دور کند حال خود گرفتار شـَر خطرناک تری میشود که خشونت نام دارد
شـَر خشونت هم میتواند همچون شـَر شهوت آسیب های جبران ناپذیر بزند بلکه بیشتر ، کشیش جوان با فهم این دوراهی هولناک ، تن به خودکشی میسپارد تا بیننده ژرف اندیش را با این سوال روبرو کند که چنین راهکاری چطور میتواند راه نجات باشد ؟
پنجرهای که با خشونت شکسته شده ، موقتا بسته میماند
7️⃣
قطعه آخر : اذان مسلمین
شاید بین ادیان و مرام های منتسب به خدا و خدایان ، اسلام مطرح ترین و معروف ترین دینی باشد در دنیا که امروزه بعضی از طرفداران و مجریان آن قوانین تربیتی و هدایتی را به آن نسبت میدهند که برای ناظرین ، تداعی کننده ی یک خشونت تمام عیار باستانیست که همچون پازوزو جلوی خورشید را گرفته اما این مبلغان اسلام چنین باور دارند که این مدل هدایت تنها راه نجات بشر از انواع شـَر هاست
.
به باور من فیلم با این سکانس آخر و کشاندن صدای اذان به دل خیابان های غرب قصدش اسلام هراسی نبوده بلکه همان که گفتم قصدش تلنگر زدن به تمام آنانی ست که راه نجات را یا در بمب و شلاق جستجو میکنند یا فقط به موعظه و ژست های حقوق بشری اکتفاء کردهاند
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
⭐️نکته آخر : ستوان فیلم دوست⭐️
کارگردان دقیقه هایی را به این ستوان اختصاص داده با آن دیالوگ هایش درمورد فیلم و فیلم دیدن
.
هدف کارگردان بجز کنایه زدن به فیلم دوست های سطحی نگر …ـ
بذارید قضیه را اینجوری برای شما باز کنم
ــ فلانی یه فیلم خوب سراغ دارم برای دیدن و بحث و تبادل نظر
میای باهم ببینیم ؟
ــ اسمش چیه ؟
ــ جنگیر
ــ همون که دختره سرش مچرخه از دهنش مایع سبز میاد بیرون و مثل عنکبوت از پله میاد پایین و از رو تختش پرواز میکنه ؟
ــ خب ، خب آره
ــ دیدمش
ــ نهار چی ، نهار خوردی ؟
ــ نه نخوردم
ــ یه پیتزا فروشی خوب میشناسم ، بریم ؟
ــ آره خوبه ، بزن بریم
.
حال سوال من از شما
آیا فیلم جنگیر را دیدهاید ؟
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
END
.
.
.
#30ahchaleh#na_zzanin#ناظنین#the exorcist#william peter blatty#william friedkin#max von sydow#lee j. cobb#ellen burstyn#Jack MacGowran#jason miller#kitty winn#linda blair#jack nitzsche#the exorcist 1973#جنگیر#جنگیر 1973#شهوت#خشونت#pazuzu#saint joseph#mike oldfield#tubular bells
8 notes
·
View notes
Text
Ascension Classes with Sinai | کلاس های اسنشن با سینا Session 1: Breathing Prana | جلسه اول : تنفس پرانا تماشای جلسه اول اسنشن : تنفس پرانا | AwS 1.1.1.1
01:01 سطوح آگاهی 01:51 سقوط آتلانتیس 02:48 انرژی نیروی حیات 03:55 هندسه مقدس 04:20 چهار وجهی ستاره ای 05:36 تنفس پرانا 06:06 غده صنوبری 07:51 آگاهی قطبی 10:10 جهش زنتیکی AwS 1.1.1.1
#قسمت اول اسنشن#اسنشن با سینا#AwS 1.1.1.1#مراقبه ارتباط با خود برتر#مراقبه فعال کردن مرکابا#آرامش درون#خودآگاهی#شیفت زمین
2 notes
·
View notes
Text
امروزم بدک نگذشت.
ساعت چهار صبح خالهم با بچه هاش رسیدن اینجا.. من نمیدونم چطوری خسته نمیشن واقعا.
یه خاله دیگه م هم با همه بچه هاش اومد. (جز یه دخترخالم که کلاس داشت..) جالبه هیچکدوم نمیدونستن اون یکی قراره بیاد.
سر میز از نوه خالم پرسیدم اومدیم کجا، مامانش زیرلبی گفت بگه طالقان. چی گفت؟ اومدیم طالبان👍🏻
بخاری رو هم که دید گفت : این چی چیه؟
+ بخاریه.
- توش جیش میکنیم؟
+ نه.
- چرا.
بعد صبحونه رفتم در پشتی رو باز کردم، جلوش یه جوی خوب داره. بچه ها نشستن لبش و بازی کردن. بماند آب پاش پلاستیکی یکیشون افتاد و آب بردش کلی دویدیم پیداش کنیم که گریه ش رو تموم کنه.. خوشحال شد.
کلی سنگ پرت کردیم تو آب، گل گذاشتم روی موهاشون، بهشون خوش گذشت. خوشحالم.
(باید مشکلات خشممو با پرت کردن سنگ تو آب از بین ببرم)
نهارو همه کنار هم خوردیم. (کل سینی گوجه ها قبل پخت چپه شد رو زمین، برشون گردوندیم یه گوجه دیگم بعدش افتاد عالیه)
از نوه خالم پرسیدم به کی رای میدی؟ گفت : من به تو رای میدم. به (اشاره به دخترخاله هام) شما هم میدم به همه رای میدم.
کاش تو زندگیم همین شکلی ساده باشم.
بعدم همه یکم استراحت کردن و به اجبار یک دوست عزیز فرستادنمون جهت رای دادن. تو این گرمای سگ پز سگ میره بیرون آخه؟ از بینمون ۴ نفر رای دادن کلا. منم فقط کاغذشو انداختم تو صندوق، خودم رای ندادم.
حالا تو ماشین :
مادر : حالا تو به کی رای دادی؟
(پدرجان موقع رای دادن کاغذشو قایم کرد گفت نمیخوام رای منو ببینین)
پدر : دزد بزرگ.
به این ترتیب وقتی مادرجان منظورشو فهمید دعوا شد.
برگشتیم خونه یکم میوه خوردیم و استراحت از اونجایی که همه خسته راه بودن..
به باغ مادربزرگم هم سر زدیم و چندتا آلبالو چیدیم، یه گل جدید دیدم. خیلی جزئیات داشت و انگار وسط برگای ریزش یه مرکز کاج شکل کوچیک داشت . اکثر فامیل برگشتن خونه هاشون و امیدوارم سالم رسیده باشن چون چند دقیقه پیش چنان رعد و برقی شد که کرک و پرام ریخت..
رفتیم لب یه رودخونه که پشت باغ بود، خیلی پر آب بود و یه خانواده نزدیکش نشسته بودن. سنگ پرت کردم تو آب که البته تو کفشام کلی آب رفت..
وقتی بقیه رفتن ما هم با یه خاله و داییم رفتیم سه تا روستا رو دیدیم، مرجان، نساء اولیا و جوستان.
برگشتیم خونه. دوباره در پشتی رو باز کردم یکم نشستم تو لب آب پاهام خنک شد کلی هم آرامش گرفتم.
واکنش صادقانه یه بنده خدایی که ته جوی وایساده درحال خوردن آب :
اون بنده خدا تا ابد :
یکم از آسمون آبی فیض بردیم و برگشتیم تو.
امروز صفحه جدیدی از بولت ژورنالم د��ست نکردم.. فردا هم برمیگردیم تهران.
بدرود.
جوجه رو نگاه آخه، پسرخالمه :>>
#SoundCloud#ایرانی#iran#soundcloud#ایران#persian#iranian#dear diary#diary#خاطره#stand with iran#trip#family#family trip#family travel#family time#alborz#taleghan#سفر#سياحة و سفر#travel#persian food
5 notes
·
View notes
Text
Chapter One:
برنامهها هیچوقت آنطور که میخواهی پیش نمیروند اما بالاخره خوبیش این است که با هرچه کم کاری و تنبلی و ناراضی بودن بالاخره برای پیشبردنشان کاری کردهام. 24 شهریور آخرین موعد ارسال آثار است و من که فکر میکردم موبایل یکی از چیزهاییست که مرا از برنامهام عقب انداخته چند روز پیش - نمیدانم شاید حدود یک هفتهای شدهباشد- آن را خاموش کردهم و گذاشتم توی کشوی آخر تا وقتی که حداقل پیشنویس را آماده کنم. البته چند روز پیش روشنش کردم و فقط قسطم را پرداختم، دیروز هم فیش حقوقیام را نگاه کردم و در اینستاگرام به پیجی درمورد کاری پیام دادم -که اگر ان کار خوب پیش رفت بعدا میآیم و درموردش مینویسم- و دوباره خاموشش کردم. یکی از نگرانیهایم استریک دولینگو بود که از طریق وبسایتش هر روز درسم را تمرین میکنم و یک روزش را هم از دست ندادهام، درست است که هر بار ازم باج میگیرد و جم میخواهد اما مهم همان پانصد و سی و خوردهای روز است که حفظ شده و هنوز آتشش روشن است. - واقعا نمیدانم از روز چندم تعداد روزها اینقدر مهم میشود که احساس میکنم اگر استریکم صفر بشود مثل سریال آلیس در سرزمین مرزی یک لیز از آسمان میخورد توی سرم و میمیرم. :|-
برای جشنواره حدود چهار صفحه نوشتهام اما حالا فکر میکنم برای چیزی که باید حداکثر ده صفحه باشد زیادی دارم حاشیه مینویسم چون هنوز اصلا به بحث اصلی نرسیدهام ولی بالاخره پیش نویس است... امیدوارم در آخر چیز درستی از آب در بیاید چون این بار به مامان قول دادهام هرچه که شد بفرستمش و اگر خودم هم نفرستادم او مختار است لپتاپ را بردارد و فایل را بفرستد.
Chapter Two:
این روزها از همه شبکههای اجتماعی نفرت دارم. نمیدانم چند درصدش به خاطر خود آن شبکه است چند درصدش برای اینکه روی مردم اطرافم تاثیر گذاشته و دیگر نمیتوانم مثل قبل با آنها حرف بزنم.
قبلا ما برای خودمان زندگی میکردیم،-حداقل بخش زیادی از مردم- اما حالا همه طوری انتخابها و رفتارهایت را برای خودشان تجزیه و تحلیل میکنند انگار وجودت از ترندها و وایرالهای فضای مجازی درست شده. تو ادای نویسندهها را درمیآوری چون توی تیکتاک وایرال است. تو مثل فلان یوتیوبر با استایل دارک نمیدانم چه بیرون میروی چون میخواهی شبیه او باشی؛ به نقاشی و موسیقی و سفالگری و هنر علاقهداری چون میخواهی زندگیات را شبیه فلانی در پینترست بسازی و کتاب میخوانی تا ادای مثلا فرهیختههای توییتر را -که حالا بهش میگویند ایکس و وقتی میگویی توییتر یکجوری بهت نگاه میکنند انگار از دو قرن بیش آمدهای- دربیاوری.
به قول امیلی بهت نگاه میکنند و هی میگویند هر کدام از تکههای وجودت شبیه چه کسی است و در آخر ازت یک آدم وصله پینهشده از چندین نفر مختلف میسازند در حالی که تو فقط میخواهی خودت باشی و علاقهای به اینکه مثل پتوهای چهلتکهی مادربزرگ از هزار طرح و نقش کپی شده از دیگران باشی خوشت نمیآید هیچ... متنفری.
همیشه از اینکه کسی بهم بگوید شبیه کسی دیگر هستم متنفر بودم، نه فقط برای اینکه فکر میکردم خاص بودم را ازم گرفتهاند برای اینکه من سعی کرده بودم شخصیتم را خودم بسازم و حالا با یک نگاه سطحی به کسی دیگر نسبتش میدهند انگار که در تمام این مدت در حال تقلیدی بچگانه از شخصیت دیگری بودهام. حقیقت این است که من فلانی را دنبال نمیکنم چون معروف است و میخواهم شبیه او شوم، او را دنبال میکنم چون شبیه من است و از قضا معروف هم هست و اصلا همین معروفیتش باعث شده او را بین خیل اکانتهای فضای مجازی پیدا کنم. - البته به گمانم باید همه مردم این کار را بکنند. مگر نه؟- انگار تا چند کا فالوور نداشتهباشی حق نداری شخصیت مستقلی داشتهباشی. خدا را شکر که هیچوقت به آن صورت اهل استفاده از فضای مجازی و روابط صمیمی هر دقیقه پیام بده و احوال بپرس نبودهام وگرنه همین حالا هم میگفتند پیام نمیدهد چون میخواهد مثل شاخها (:|) رفتار کند. - برای همان خاموشکردن موبایل و فعالنبودن در شبکههای اجتماعی-
البته آدم وقتی کفری میشود که مهم نیست چقدر توضیح میدهی کسی گوشش به این حرفها بدهکار نیست. پارسال وقتی برای بار اول به خوابگاه رفتم بارها مستقیم و غیرمسقیم گفتند که موهایم را کوتاه کردهام چون من هم تب تامبویهای تینیجر اینستاگرام را گرفتهام؛ و چون دیگر از توضیح اینکه بگویم هرچه یاد دارم از کودکی موهایم همینقدر بوده و مامان همینطور میبستشان خسته شده بودم گذاشتم بلند شوند ولی چند ماه بعدش دوباره کوتاهشان کردم؛ اما همیشه نادیده گرفتنشان انرژی زیادی میخواهد؛ آنقدر که هر روزی که به سال تحصیلی نزدیک میشویم بیشتر به این فکر میکنم که دلم نمیخواهد به خوابگاه برگردم و همین هم برای منی که همیشه عاشق مدرسه و دانشگاه بودهام تناقض عیجیبی ست.
Chapter three:
بعضی کتابها و فیلم و سریالها خودشان در زمان مناسب به سراغت میآیند، نمونهاش همین مجموعه امیلی. اردیبهشت کلی با خودم حساب و کتاب کردم که از نمایشگاه کتاب چه بخرم، چیزهایی که دوست داشتم بخرم یا خیلی گران بودند یا علاوهبر گرانی چند جلدی هم! خلاصه هزار بار سبد خرید را پر و خالی کردم تا بالاخره چیزی را پیدا کنم که هم از جذاب بودنش مطمئن باشم هم تا حدودی با جیب دانشجوییام بسازد... و در آخر ته ماندهکارتم را دادم برای مجموعه امیلی و چلنجر دیپ. از آن موقع هنوز نخواهدهبودمش، و حالا... دقیقا الان که خون نویسندهی درونم به غلیان آمده -هرچند اصلا چیز خوبی نمینویسد، اما به قول امیلی دست خودم نیست، نمیتوانم ننویسمشان- شروع کردم به خواندنش. سلولهای یومی را هم که نگاه میکردم اواخرش حس و حال نویسندگی داشت و بعضی عادتها و شکستهای یومی واقعا برایم قوت قلب بود. به لطف امیلی هم برای بعضی چیزها بالاخره اسم پیدا کردهام. مثلا جرقه! خیلی خوب است که ببینی یکی برای احساسهایت توضیح و اسم دارد.
1 Shahrivar 03
2 notes
·
View notes
Text
𝐀𝐬 𝐲𝐨𝐮𝐫 𝐛𝐨𝐲𝐟𝐫𝐢𝐞𝐧𝐝 "𝐀𝐧𝐢𝐦𝐞 𝐜𝐡𝐚𝐫𝐚𝐜𝐭𝐞𝐫𝐬" کراکتر های انیمه به عنوان دوست پسر
«𝚜𝚊𝚗𝚣𝚞»
بشدت دوست و نمیزاره آب تو دلت تکون بخوره.
وقتی پیششی کمتر قرص میخوره یا کلا نمیخوره.خیلی منحرفه «فرشته من» یا «عزیزم»صدات می کنه.تو گوشیش فرشته ناز من سیوت کرده.وقتی با ریندو و ران گرم میگیری حسودی میکنه و دوست داره کله اون دوتا عروس دریایی رو بکنه . دوست نداره راجب بونتن بدون و نزدیکشون سر همینم بهت دروغ گفته، اونم خیلی زیاد! اگر هم که بدونی میشینه پیشت و باهات حرف میزنه:"هی انجل نزدیکشون نشو، درموردشون هم حرف نزن یا نپرس. فهمیدی؟ همش بخاطر خودته..."ممکنه حتی از بونتن بخاطرت در بیاد. از کار های مورد علاقش بازی با موهاته بشدت عاشق موهاتو همین امر باعث شده حتی نتونی نوک گیریشون کنی. برای اذیت کردنت ممکنه به زن های دیگه نگاه کنه و یا برای حسودیت واسه سنجو چندتا کار انجام بده
نامه ی سانزو برای تو :
ا/ت عزیزم از اینکه تورا کنار خودم خوشحالم و نمیدانم اگر نباشی به چه حال بیفتم. نمی توانم تورا به قرص های آرام بخش تشبیه کنم چون آنها به من صدمه میزنند ولی تو به درمان من کمک میکنی. پس من چطور می توانم تورا به آنها تشبیه کنم؟ زیبایی چشمانت به قدری است که اگر به آنها خیره شوی آنها را به عماق مغز «در بهشت» میبرنت! از اینکه با تو آشنا شدم خوشحالم .خوشحالم که تو مرا انتخاب کرده ای! .
«𝙱𝚊𝚓𝚒»
شاید اول فک کنی خیلی منحرفه ولی اینطوری نیست.اون مثل یک گربه ـست که خیلی رشد کرده!روت به صورت غیر عادی ای غیرتیهه. روز میرد پارک به گربه ها غذا بدید.باهم لباسای گرانج میپوشید.تورو «کیتن» صدا می کند که همونطور که مشخصه چیفویو یادش داده. یاکیسوبا بزارید دهن همدیگه؟ صگ در صد. بزاره موهاتو کوتاه کنی؟ تو خواب ببینی عزیزم! امیدوارم با گربه ها کنار بیای وگرنه... اصلا چیزی درمورد گنگ بهت نمیگه
نامه ی باجی برای تو :
گربه نازم از تو بابت اینکه همه این مدت کنارم بودی و از ضعف اخلاقی بدم چشم پوشی کردی ممنونم! ممنونم که وقتی نمرات درس هایم پایین میاید به من کمک میکنی تا نمرات بهتر بگیرم!میدانی ...وقتی ساعت ها درمورد چیزهاییم که حتی ارزشی ندارد حرف میزنی باز هم دوست دارم بشینم و به آنها گوش بدهند چون این صدای توست که به آنها برایشان میرسد. میرسد. من معنی می دهد.
:𝚈𝚞𝚝𝚊 (17ساله)
یه دوست پسر فوقالعاده مهربون، و شاید کمی مرموز! توی نقش بازی کردن حرف نداره! اولش فکر میکنی داره بهت خیانت میکنه ولی تهش میفهمی نقشش واسه فلان کار بوده! -«و تو به این نتیجه میرسی که این باید بازیگر میشد».وقتی توی شیبویا ریکارو دیدی باهاش دعوا راه انداختی و این بنده خدا سعی در آرام کردن شما داشت.خیلی بهت کادو میده حتی بدون مناسبت و بخاطر همین ولنتاین سنگ تموم میزاره. با خودش میبرت آفریقا و برای اینکه آسیب نبینی همش کنارته در کل بیست و چهار ساعت بیست و پنج ساعت کنارته .صد در صد استفاده از ابزار نفرینی رو بهت یاد میده. از اختلاف قدیتون خوشش میاد و بنظرش این باعث میشه که شما کیوت تر بنظر برسید. با اسم خودت صدات میکنه تو گوشیش هم از اونجایی که نمیتونه چی سیوت کنه پرنده کوچولو سیوت میکنه بچه پاک تر از این؟
نامه:
عزیزم، میخواهم بهت بگویم برای من به اندازه یک ماه، ارزش داری، و اینکهچقدر زیبا هستی و چگونه در تأثیرگذاری داری. میخواهم بهت بگویم که هروقت بهتو نگاه میکنم، انگار که به ماه نگاه میکنم و چگونه هر باری که به تو مینگرم، به هر چیز زیبایی در تو توجه میکنم.عزیزم، من به تو قول میدهم که همیشه برای تو هستم، حتی وقتی که در تاریکی میکشم، من هنوز میخواهم به تو درخشان باشم. عزیزم، میخواهم بهت بگویم که هر وقت بهت فکر میکنم، انگار که به ماه فکر میکنم و به خودم میگویم که چقدر به من الهام میدهی.
«𝚁𝚒𝚗 𝙸𝚝𝚘𝚜𝚑𝚒»:
اولش چون میترسه بخاطر مهربونیش ازش بدت بیاد و ولش کنی یکم سرد رفتار میکنه. ولی هرچی که میگذره و متوجه میشه این اتفاق قرار نیست بیفته روز به روز مهربون تر میشه. توی بلولاک شب ها بهت فکر میکنه و کلی دلش واست تنگ میشه .وقتی توی بازی جلوی تیم زیر بیست سال ژاپن بین تماشاچی ها بعد از مدت ها میبینت و میفهمه که حالت خوبه و اینکه چطوری تشویقش میکنی تلاشش رو چندبرابر میکنه.نمیزاره موهاتو کوتاه کنی.از نوازش موهات وقتی خوابی لذت میبره
نامه:
y/n , .حین نوشتن این نامه، از عمق روحم به تو بگویم که چقدر تو را دوست دارم.اول از همه، باید بگویم که تو در تأثیری برجای گذاشتهای، میخواهم بگویم که از زمانی که تو را دیدم، دنیرم در یک تحول واقعی به وجود آورد. از آن زمان، نه تنها بیشتر از دنیا را می فهمم بلکه بیشتر از خودم دارم. میخواهم بگویم که از زمانی که شما میبینم، احساس میکنم به خودم علاقه دارم، وقتی تو در اطراف من بودم، من و دنیایم، به نظر میرسید به نزدیکی میشدیم بخواهم بگویم که من می فهمی که از خودم و دنیایم دارم و با وجود تو، دیده ام که چقدر خوبم، با این نامه، من می خواهم بگویم که چقدر برای من مهم هستم، نمی خواهم بگویم که چقدر من برای تو مهمم، به نظر نمی رسد که تو به خوبی بدانی چقدر برای تو در من تاثیر گذاری داری.من دوست دارم با تو این لحظه ها را تجربه کنم و یک لحظه زیبا را با تو بسازم.
3 notes
·
View notes
Text
Caterpillar® Streamline 2.0
From sunrise to sunset, stay light on your feet with Streamline by Cat Footwear.
#PremiumWorkwear
#CatConfidentCreators #DoMore #ReBuildAfghanistan
Price: AFN 14,950
Size: 40 | 41 | 42 | 43 | 44 | 45
Hurry Up Limited Stock
پته:
لمړی پوړ، مجید مال، شهرنو، کابل
B1 – 168 لمبر پلورنځی، لمړی پوړ، د داودزي سوداګریز مرکز، ملک اصغر څلور لارې، کابل
آدرس:
منزل اول، مجید مال، شهرنو، کابل
دوکان نمبر B1 – 168، منزل تحتانی اول، مرکز تجارتی داودزی، چهار راهی ملک اصغر، کابل
Address:
Ground Floor, Majid Mall, Shahr E Naw, Kabul
Shop No# B1 – 168, First Basement, Daudzai Business Center, Malik Asghar Square, Kabul
Mob# +93 777 000 701, +93 783 001 701
#GoBoldly
#CatFootwearAF
#PowerToMove
#Caterpillar
#EarthMovers
#DualFit
#Comfort
#ShoeShopping
#MensShoes
#MensStyle
#NewCollection
#Spring2024
#S24
2 notes
·
View notes
Text
https://lnkd.in/eHJKfsXp پارچه پاییزه-فروش پارچه پاییزه-پارچه پاییزی ((کیفیت و قیمت مناسب)) پارچه ها، محدود به یک نوع خاص از الیاف، بافت، طرح یا جزئیات، بسته به نوع روندهای سبک فصلی مد، در طیف گسترده ای از طرح ها قرار دارند. با آمدن فصل پاییز نیاز است که پارچه های مربوط به این فصل از ترند ترین نوع آنها انتخاب شود. ساتن ابریشم، از بهترین انواع پارچه پاییزی برای لباس شب و لباس خواب :از جمله بهترین پارچه پاییزی برای لباس های خانگی و لباس خواب، پارچه ساتن ابریشم است. این پارچه، بسیار نرم و لطیف بوده و از وزن سبکی برخوردار است. که این ویژگی ها باعث شده ساتن ابریشم در صدر لیست بهترین پارچه برای لباس خواب و لباس پاییزی قرار بگیرد. پارچه ابریشم:شاید تعجب کنید که چرا پارچه نازکی مانند ابریشم در لیست بهترین پارچه های پاییزه وجود دارد؟ الیاف ابریشم از حشره کرم ابریشم متشکل است. ابریشم پارچه ای با قابلیت تنفس بالا است که معمولاً در لباس های شب، روپوش، لباس زیر زنانه، کت و شلوار و لباس خواب استفاده می شود.پارچه ابریشم به دلیل نرمی که دارد، ارزشمند است و سابقه ساخت مسیرهای تجاری افسانه ای، تغییر فرهنگ ها در سراسر جهان قدیم را دارد. ابریشم، عایق خوبی است که این ویژگی آن را به یک لایه فوق العاده و در کل پارچه مناسب برای آب و هوای سرد، تبدیل می کند. پارچه ابریشمی برای گرمای تابستان وحشتناک است. زیرا به پوست بدن می چسبد، اما در پاییز و بهار شما را گرم نگه می دارد و همچنان قابل تنفس است. پارچه کتان :کتان پر استفاده ترین پارچه برای لباس های پاییزه است. هرچند این پارچه برای چهار فصل سال مناسب است. در حالی که معمولاً پارچه کتان را به عنوان الیافی برای هوای سرد در نظر نمی گیرند، اما مواردی وجود دارد که پارچه کتان مناسب فصل سرما و پاییز است.پارچه پشمی: از جمله ترند ترین پارچه پاییزی:پشم، در لیست پارچه مناسب پاییز و زمستانی، در رتبه اول قرار دارد. پارچه پشمی، یک عایق یکپارچه است که به گرم نگه داشتن افراد در آب و هوای سرد پاییزی کمک می کند. همچنین، پشم، یکی از پارچه های زمستانی است که علاوه بر زیبایی، از گرمای بدن شما نیز محافظت نموده و شما را در این فصل سرد سال، گرم نگه می دارد.
پارچه حامد (بخشایش) با سالها تجربه ارزشمند در عرضه انواع پارچه متنوع ایرانی و خارجی در طرح ها و رنگ های مختلف و از نوع مرغوب با کیفیت بصورت عمده و خرده فروشی و با شرایط فروش آنلاین و حضوری توانسته است، رضایتمندی مشتریان خویش را همواره فراهم آورد. مشتری گرامی از اینکه پارچه فروشی حامد را برای خرید کالای مورد نیاز خویش (پارچه مرغوب و با کیفیت و قیمت مناسب) انتخاب می نمایید. از شما سپاسگزاریم. ارتباط باما 09228274569 09228274569 :واتس آپ https://lnkd.in/ek6-KC4e : اینستاگرام https://lnkd.in/d7kgSxZ4 لینکدین https://lnkd.in/eVCBwFAW پینترست [email protected] : ایمیل #پارچه_پاییزه#قیمت_پارچه_پاییزه#فروش_پارچه_پاییزه#پارچه_مخمل#پارچه_ساتن#پارچه_ابریشم#پارچه_ساتن_سیلک#پارچه_ساتن_ابریشم#انواع_پارچه#قیمت_پارچه#فروش_پارچه#fabric#sale#cloths#پارچه_کتان
#sale#fabric#cloth#پارچه_پاییزه#پارچه_کتان#پارچه_ابریشمی#پارچه_مخمل#پارچه_ساتن_ابریشم#پارچه_ساتن#فروش_پارچه_پاییزه#قیمت_پارچه_پاییزه#انواع_پارچه#قیمت_پارچه#فروش_پارچه
3 notes
·
View notes
Text
اعدام چهار زندانی در میاندوآب ،اصفهان و اردبیل
Continue reading اعدام چهار زندانی در میاندوآب ،اصفهان و اردبیل
View On WordPress
#human rights#Human rights organization MKN#MKN314#The crimes of the Islamic Republic#فردین موسیزاده#مهدی خادم#میاندوآب#یاسر عبداللهی#ایران-Iran#اردبیل#اصفهان#اعدام#اعدام چهار زندانی در میاندوآب ،اصفهان و اردبیل#اعدام ها-Executions#جنایات جمهوری اسلامی#جنایات جمهوری اسلامی-The crimes of the Islamic Republic#حقوق بشر#حقوق بشر - human rights#خبر فوری#روژهلات کردستان#رامین سعادت#سازمان حقوق بشر#سازمان حقوق بشرmkn
0 notes
Text
سلوا، باهام کاری کرد که دیگه تا آخر عمرم، این کار رو نکنم!... چه کاری؟؟؟؟
رشوه جنسی از دانشجو های دختر، در ازای نمره!
فکر میکردم مثل دفعات قبل یه کص کلوچهای جوون میکنم. سلوا دختر لوند و نازی بود. اتفاقاً همیشه طنازی و دلبری میکرد از من و باعث شده بود که پیش خودم خیال کنم که اون خودش میخواد بهم بده. یه دختر قد بلند، حدودا ۱۸۰ با پوست روشن و موهای روشن. ولی آتشین مزاج! آخه سلوا لر بود. بچه خرم آباد! بعدا فهمیدم که بین چهار تا داداش تک دختر هستش. تو کلاس خیلی بی پروا و شجاع بود. عاشق کل انداختن و جر و بحث با پسرا و خیلی مغرور. توی خواب هم نمیدیدم که سلوا یه آلفای عضلانی باشه.
نمره اش ۸/۵ شده بود. کلی التماس کرد و چند روز همش توی تلگرام پیام و التماس و جلز ولز کرد. منم که بدجوری توی طول ترم تو کفش بودم حوالی ساعت ۱۲ شبی که فرداش آخرین مهلت ثبت نمرات بود باهاش وعده گذاشتم. کجا؟... خونه مجردی خودم! البته همون شب که باهاش وعده گذاشتم یکی دیگه از دخترا رفت زیر کیرم. اما چیزی که عجیب بود این بود که سلوا هیچ مقاومتی نکرد و سریع قبول کرد. به هر حال براش لوک فرستادم. قرار شد ساعت ۱۰ صبح بیاد و تا ساعت ۶ عصر بهم سرویس بده تا بعدش نمره رو براش رد کنم.
وارد خونه که شد توی پوست خودم نمیگنجیدم. آخه خیلی خوشگل و ناز شده بود. لبشو بوسیدم و با مهربونی دعوتش کردم تو سالن اونم با لبخند نازی چشم گفت و رفت تو سالن. در رو قفل کردم و کلیدش رو گذاشتم تو جیبم. ازش پرسیدم چای میخوری یا قهوه و طبق خواستش قهوه گذاشتم. اما اون مشغول تعویض لباسهاش شد. مثل دخترای دیگه نبود که هاج و واج باشن. انگار تجربه داشت!... با خودم گفتم انگار همکارای دیگه هم ازش کام گرفتن. تو همین فکرا بودم که سینی به دست رفتم تو سالن و با دیدنش خشکم زد. سلوا با یه بیکینی صورتی نشسته بود روی مبل راحتی و عجب بدنی 😨😰😱🤯 بدنش ورزیده و عضلانی بود!... رنگم پرید! با لبخند پرسید:« چی شد استاد؟...» من به تته پته افتاده بودم... سلوا لبخند کنایه آمیزی زد و با اشاره به کنارش گفت:« بیا بشین استاد... بیا بشین اینجا... نترس!... کاریت ندارم...» من با ترس گفتم:« متوجه نمیشم... واااای چه بدنی داری تو دختر؟ 🤯» سلوا جوری بهم نگاه کرد و خندید که تنم لرزید 😈 و گفت:« مگه نمیخواستی یه شب باهام باشی؟... خب منم در اختیارتم دیگه... بیا بشین!» من آب دهنمو به سختی قورت دادم. سلوا چشمکی بهم زد و روی مبل لم داد و با لحن لوس گفت:« چرا معطلی استااااااد؟... بیا تو بغلم استاد خوشگلم... میخوام بخورمت 😜» من داشتم تمام راههای ممکن رو بررسی میکرد. یدفه یه فکری به ذهنم رسید و سریع عملیش کردم. سریع دویدم به سمت در واحد... صدای خنده های تحقیرآمیز سلوا میومد که گفت:« عه... پس چی شد استاااااد؟» بدنم از استرس میلرزید. سریع کلید رو از تو جیبم در آوردم و قفل در رو باز کردم. دستگیره رو فشار دادم و در رو کشیدم. لای در ۱۰-۲۰ سانتی باز شد که یهو محکم به هم کوبیده شد و از صداش جا خوردم. دست رگدار سلوا روی در بود. هرچی زور زدم در رو باز کنم نشد. نفس نفس میزدم. سلوا که پشت سرم ب��د اون یکی دستشو گذاشت اونطرفم و از پشت بدنشو چسبوند بهم و هلم داد و منو چسبوند به در! بدنش عین سنگ بود. شروع کردم به التماس:« سلوا... سلوا... ولم کن... تو رو خدا... اصلا نظرم عوض شد...» سلوا صورتشو آورد دم گوشم و گفت:« ششششششیییییییی... تو که نمیخوای همسایه هات بفهمن چه گهی میخوردی توی این خونه!... میخوای؟» من تا اینو گفت ساکت شدم. سلوا که بازدم نفس کشیدنش به لاله گوشم میخورد، گفت:« آفرین مموش قشنگم!... استاد عاقلم... بیا که امشب کارت دارم...» گردنمو گرفت و چنان فشار داد که کل ستون فقراتم تیر کشید. تا اومدم بگم آخ با دست دیگه اش دهنمو سفت گرفت. منو چرخوند و با یه لگد از پشت، پرتم کرد وسط نشیمن. پشت سرم خورد به زمین و دنیا دور سرم میچرخید. نمیتونستم از روی زمین بلند شم. فقط متوجه شدم که سلوا در رو قفل کرد. اومد به سمتم در حالی که قلنج انگشتاش رو میشکست. من با همون حالت سر گیجه کشون کشون میرفتم عقب تا رسیدم به دیوار. بدنم میلرزید و گریه و التماس میکردم. سلوا به یه قدمیم رسید. خم شد. دستشو آورد جلو و من پریدم بالا. نیشخندی زد و در حالی که نصف کلید که توی قفل شکسته بود رو بهم نشون داد و چشمکی زد و گفت:« درم قفل کردم که امشب تا صبح در اختیارم... نه! در اختیارت باشم جوجو... 😈 دهنتو باز کن ببینم...» من فقط میلرزیدم. یدفه جوری داد زد که یهو از ترس ادرارم ول شد و خودمو خیس کردم:« میگم دهنتو باز کن کونی!... » دهنمو باز کردم و سلوا کلید رو گذاشت دهنمو وادارم کرد که قورتش بدم. یدفه متوجه خیس شدن شلوار و زمین شد و جوری بهم نگاه کرد که آب شدم از خجالت. با تحقیر گفت:« استااااااد... خودتو خیس کردی؟؟؟... 😏 الهی... » چندتا چک به صورتم زد و همزمان گفت:« استااااااد شاشوی کی بودی تو... کوووووونی!!!... تو که خایه نداری گوه میخوری هوس کص کردن بکنی... حرومزاده...» یه دفعه گردنمو گرفت و چنان فشاری داد که نفسم برید. ساعدهای قطور و عضلانیش رو گرفتم ولی شانسم از صفر هم کمتر بود. منو از زمین کند و گفت:« کاری باهات میکنم استاد شاشو... که دیگه هوس کص کردن نکنی... امشب میشی کونی من... کونی کردنیِ سلوا...»
سلوا اون روز تا صبح فرداش منو به اشکال مختلف و بی رحمانه گایید! لهم کرد. اون هر کاری دلش خواست باهام کرد! مثل اسباب بازی بودم توی مشتش... نه! مثل خمیر بودم...
25 notes
·
View notes
Text
UNION 69
IN THE NAME OF ALLAH🕋 IR | UNION 69 | IR
برپا شد اتحادی از جنس الماس!
معتبر ترین و برترین و بزرگترین و قدرتمند ترین قوانین و اتحاد هکینگ و سایبرینگ کل مجازی
حکم فرمایی بی انتها….
|-----------------------|
انواع کل در قوانین 69
1- کل سایبری
کل سایبری همونطور که از اسمش معلومه باید یچیزی از حوزه گسترده سایبری باشه حالا هر چی میتونه باشه مثل مکان یابی از طریق IP
+
2- کل کد نویسی
اینم که از اسمش معلومه باید برنامه یا سورس کد نویسی کنی حالا انتخاب زبان به خودتون بستگی داره میتونه هر زبانی باشه
+
3- کل ادیتوری
کاملا مشخصه ادیت کیبورد ادیت برنامه و هر چیزی که به ادیت ربطی داشته باشه
+
4- کل هکینگ
کل هکینگ طبق اسمش یعنی هک کردن و استخراج اطلاعات در این نوع کل باید سایت و وبلاگ و وبگاه گوشی و جیمیل و اکانت اطلاعاتی که تونستید استخراج کنید رو بفرستید و غیره که خودتون بلدین
+
5- کل آموزشی
در این کل فقط و فقط دانش و مهارت ملاکه توضیحات چجور کل آموزشی رفتن توضیح داده شده
+
مثال برای کل سایبری :
کل سایبری هک اکانت اینستا تایم آزاد قوانین 69 سر سیک از مجازی
+
مثال برای کل کد نویسی :
کل کد نویسی ساخت یک باج افزار با هرکدام از زبانهایی که دوست داری با استفاده از کتابخونه (نام کتابخونه) تایم آزاد قوانین 69 سر سیک از مجازی
+
مثال برای کل که ادیتوری :
کل ادیتوری ادیت نسخه ی فعلی تلگرام و تغییر فونت آن تایم آزاد قوانین 69 سر سیک از مجازی
+
مثال برای کل هکینگ :
كل هکینگ هک یک جیمیل با استفاده از محیط ترموکس تایم آزاد قوانین 69 سر سیک
قوانین و نکات بخش سایبری و هکینگ و کد نویسی
توجه کنید که در قوانین 69 اجازه دارین برای جولان ها تایم بزارین به شرطی که بالای 15 دقیقه باشه نوشتن قوانین 69 در جولان ها و نوع هاتون اجباریست و اگر نزنید سیکتون مستقیم میخوره
نکته : ما به هیچ وجه بدون قوانین نداریم فقط میتونیم قوانین آزاد بزاریم که اونم فقط و فقط و فقط برای کسانی هست که قفلی شما را با پسوند دیگه ای بجز لوکادر قفل کرده باشه میتونید داخل جولانتون از قوانین آزاد استفاده کنید . توجه کنید که در قوانین شصت و نه لازم نیست بگین درخواست کل دارم
به همراه داشتن انواع کل ها برای مثال کل سایبری، کل کد نویسی، کل ادیتوری در نوع ها و هم در جولان های خود اجباریست و نداشتن این ها باعث باخت است برای کسانی که کم بلد هستن دو نوع متفاوت هم کافیه مثلا یک نوع کل سایبری و یک نوع کل کد نویسی
لرز در نوع ها و جولان ها باعث باخت نمیشه. چون کل تایبری نیست که با لرز و… سیکت بخوره!!
شروع کل ها در پیوی و یا سایبر کلن که تک به تک است باید هر دو کلر روی نوع ریپ بزنند و با اس شدن و ارسال عدد 1 تا 5 یا 1 تا 10 شروع کنند اس کردن کل فقط توسط کسی که نوع داده انجام میشه مثلا اگه داخل پی وی باشه اونی که نوع رو داده اس میکنه و اگر داخل پلیس اف وار باشه داور باید نوع رو ارسال کنه و دو کلر روی نوع ریپ بزنند و داور اس کنه
برای مثال :
کل سایبری هک اکانت اینستا تایم آزاد قوانین کلانتر سر سیک از مجازی 1 2 3 4 5 بکل توجه کنید که شمارش فارسی هم درست است
بعد از اینکه اطلاعات رو زود تر در آوردین یا کد نویسی رو زود تموم کردید یا …. . باید بگید که تمومه ، نکل ، تمام .
فیلم دادن بعد از اتمام کل اجباریست و نداشتن فیلم باخت مستقیم است.
ادیت فیلم باید جزئی باشد وگرنه باختت میخوره
قوانین کل ادیتوری
این کل به طوریست که شما از شخص سوال میپرسید و اون از شما تعداد سوالها رو باید در نوع خود مشخص کنید و تایم پاسخ گویی هم داور نسبت به سوال شما میده شما از طرف سوال میکنید که در چه زمینه ای کار میکنه مثال (پایتون ، سی پلاس ، وب هکینگ ، سورس نویسی و …) سوال های شما باید در چهار چوب توانایی های فرد باشه غیر از این باخت مستقیم این کل حتما باید روی فیلم باشید از تایم شروع کل تا پایان کل آموزشی باید داخل پلیس اف وار انجام بشه
2 notes
·
View notes
Text
لایی کشیدن عبدالکریم سروش در تفسیر و تحلیل
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
در انواع بازی ورق ، اصطلاحی را ورق بازها میدانند به نام "لایی کشیدن" که به منظور تقلب انجام میشود
لایی کشیدن به هنگام ورق پخش کردن از طرف پخش کننده رخ میدهد و آن عملیست از قرار دادن یک کارت به صورت مخفیانه در میان(لای) کارتهایی که باید به کسی داده شود
به این اصطلاح در زبان انگلیسی
Second dealing
Bottom dealing
Base dealing
گفته میشود که مدل های مختلفی دارد
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
حکایت این مدل سخن گفتن آقای عبدالکریم سروش دقیقا اینچنین است
ایشان در چهار دقیقه جنبه ای از حافظ را به خوبی و شیوایی در برنامه ای که از بیبیسی فارسی پخش شد بیان میکند
اما در میان حرف های صحیح و درستشان در مورد حافظ یک لایی بسیار حرفهای میکشن و چیزی که مقصود خودشان هست و به آن اعتقاد دارند را به حافظ نسبت میدهند
و آن مقدسات میباشد که نباید با آن شوخی یا از آن سوءاستفاد یا بهره ریاکارنه شود
به جمله دقیق ایشان رجوع میکنم
مقدسات رو به بازی مگیر "و" از طریق اونها دین فروشی ، تقدس فروشی نکن
.
تا آنجا که من میدانم حافظ فقط "یک" چیز را "مقدس" میداند و آن "جان" است
.
و منظورش از گفتن این که
حافظا می خور و رندی کن و خوش باش ولی
دام تزویر مکن چون دگران قرآن را
کاملا مشخص هست که حافظ باز تزویر و ریاکاری را دارد نکوهش میکند حال به هر بهانه و وسیله ای پس
بحث مقدسات نیست بلکه "چون دگران قرآن را" یک مثال است ، شاهد گرفتن از مدلی برای تزویر ، آنهم برای آنکه در این مدل زیادتر از هر شیوه ای دیگر ، ریاکاری دیده شده است و میشود
.
این موضوعاتی که آقای عبدالکریم سروش مقدسات میداند حافظ اعتقاداتی میداند که اتفاقا میتوان آنها را نقد کرد حتی با زبان تند یا طنز
آنچنان که انجام میداد و بابت آن بارها مورد تهدید و توبیخ قرار گرفت و اگر شیوه رندانه او در بیان و دوستان بانفوذش نبودند چه بسا او را هم چون دگران میکشتند
END
.
پ،ن: میتوانید ویدیوی کامل و حدود چهار دقیقه ای ایشان را اینجا ببینید
youtube
.
.
.
#30ahchaleh#na_zzanin#ناظنین#hafez#Hafez Shirazi#iranian poetry#poetry#Persian literature#BBC#BBC Persian#Abdolkarim Soroush#Abdolkarim Soroosh#Holy#Holy things#Second dealing#Base dealing#Cheating#حافظ شیرازی#حافظ#شاعر ایرانی#شعر#ادبیات ایران#عبدالکریم سروش#مقدسات#مقدس#لایی کشیدن#ورق بازی#تقلب#Youtube
4 notes
·
View notes