#مثنوى
Explore tagged Tumblr posts
Text
موسوعة "مثنوى" كاملة فى معرض القاهرة الدولى للكتاب
اشراق العالم 24 متابعات ثقافية: صدر حديثًا عن دار آفاق للنشر، موسوعة “مثنوي” للعلامة والقطب الصوفي جلال الدين الرومي، من تدقيق غادة أحمد داوود، وستكون الموسوعة متاحة ضمن إصدارات معرض القاهرة الدولي للكتاب في دورته الـ 56. وجاء في مقدمة الناشر: على مدار عامين كاملين، عملت المدققة الأستاذة غادة أحمد داوود على تدقيق ومراجعة الترجمة الكاملة لكتاب “المثنوي” لجلال الدين الرومي، بترجمة المترجم الراحل…
View On WordPress
0 notes
Photo
سی کرور شاه و یک رعیت! علی مرادی مراغه ای 🔘کثیری از رذل ترین افراد، اطراف محمدعلی شاه را گرفته بودند که یکی از آنها امیربهادر وزیر دربار بود. همیشه چنین است که در کنار مستبدِ بزرگ، مستبدین کوچکی وجود دارند که به منزله سرهای آن اژدها هستند! 🔘نقل است که وقتی مظفرالدین شاه میخواست فرمان مشروطیت را صادر کند امیر بهادر گفته بود اگر به مردم مشروطه بدهید خودم را خواهم کشت!. امیر بهادر نیز مانند کثیری از مخالفان حقوق مردم، فکر میکرد که حکومت و نظارت مردم ،مترادف با هرج و مرج و ضعف حکومت است! میگویند در جریان مشروطیت وقتی جمعی از مشروطه خواهان برای رساندن پیامشان به شاه به خانه امیر بهادر رفتند، امیر بهادر از آنها می پرسد حرفتان چیست؟ مردم می گویند: مجلس ملی و عدالتخانه میخواهیم ... امیر بهادر میپرسد که چه بشود؟ مشروطه خواهان میگویند برای اینکه شاه تنها سلطنت کند و مسئول نباشد و این مجلس و دولت باشند که مسئولیت بر عهده میگیرند. امیر بهادر خنده ای کرده و میگوید این که نشدنی است، چرا که تا امروز سی کرور رعیت بود و یک شاه ، که همگی از او اطاعت می کردیم اما حالا شما میخواهید یک نفر رعیت باشد و سی کرور شاه، نه، این نمی شود.... 🔘دشمن سرسخت مشروطه بود میگفت با مشروطه و مجلس شورا،شاه بزرگِ ما کوچک میشود! وقتی احتشام السلطنه(رئیس مجلس)پاسخ داد:«پيشرفت دولت و فزونى نيروى شاه در همراهى با مردم است...و ما آرزومندیم پادشاهِ مان را مانند امپراطور آلمان و انگليس توانا بينیم، ليكن شما ميخواهيد او را همچون امير افغانستان گردانيد» امیر بهادر در پاسخ میگوید:«من تا جان دارم نمیگذارم عدالتخانه برپا شود خوبست شما برويد در كشور آلمان و به امپراطور آلمان بندگى كنيد»( محمود،تاریخ روابط سیاسی ...ج ۸ص۷۲) 🔘وقتی مجلس توسط محمدعلی شاه به توپ بسته شد این امیر بهادر در حمله به مجلس و سپس، شکنجه و کشتار مشروطه خواهان نقش اساسی داشت، عاشق شاهنامه فردوسی بود حتی خودش آنرا به چاپ رسانده بود(قدیانی،فرهنگ جامع تاریخ ایران...ج ۱ص۱۳۸)پس از به توپ بستن مجلس وقتی مشروطه خواهان دستگیر شده را شکنجه و اعدام میکرد شاهنامه میخواند! نویسنده سیاحتنامه ابراهیم بیگ در مورد چگونگی کشتن قاضی ارداقی که بوسیله استریکنین مسموم و با تشنج و زجر کشتند مینویسد: «اگر بخواهيم از حركات زشت نانجيب امير بهادر بنويسيم، مثنوى هفتاد من كاغذ میشود كسانیكه دستگير و حبس بودند، او چه شماتت ها كرد و چه فحش ها داد ! هر كس را كه میخواستند بکشند در بالاى سر او يك شعر مناسب از فردوسى میخواند. قاضى را زهر(ادامه کامنت اول) https://www.instagram.com/p/B9Xag2GnI-5/?igshid=55wsbbbpd059
0 notes
Text
دانلود کتاب دیوان هلالی جغتایی
https://pdf.tarikhema.org/ کتابخانه رایگان تاریخ ما
نام کتاب
دیوان هلالی جغتایی (دانلود+)
نویسنده
هلالی جغتائی + به اهتمام سعید نفیسی
موضوعات
ادبیات + شعر
رمز (پسورد)
www.tarikhema.org
تهیه توسط
انی کاظمی
حجم
11.3 مگا بایت (MB)
قالب کتاب
PDF – پی دی اف
منبع الکترونیکی
تاریخ ما
کتاب دیوان هلالی جغتایی اثر هلالی جغتائی با ترجمه سعید نفیسی است، در مقدمه می نویسد: هلالى استرابادى قطعا یکى از بهترین غزل سرایان ایران و یکى از بزرگترین شاعران اواخر قرن نهم و اوایل قرن دهم بوده است. در زمان خویش نیز شهرت فراوان داشته و معاصران وى او را بزرگ داشتهاند. نخستین کسى که ذکر ازو کرده علیشیر نواییست که در مجالس النفایس دربارۀ وى سخن رانده. ى الواقع در فضایل کم از فضلاى عصر نبود. کمال شعر را بر آن کمالات افزوده بود و در مثنویات سه کتاب در رشتۀ نظم کشیده، از آن جمله یکى شاه و درویشست، که از اکثر مثنویات استادان در روانى الفاظ و چاشنى معانى در پیشست، سوادش رشگ گلستانست، بلکۀ غیرتافزاى بوستان. این چند بیت در صفت بزم از آن کتابست، مثنوى: شاه را میل سوى باده کشید / باده با دلبران ساده کشید مجلس آراستند و مى خوردند / مى بآواز چنگ و نى خوردند روى ساقى ز باده گل گل شد / غلغل شیشه صوت بلبل شد شد لب گلرخان شرابآلود / همچو برگ گل گلاب آلود عکس رخ در شراب افگندند / در شفق آفتاب افگندند
نوشته دانلود کتاب دیوان هلالی جغتایی اولین بار در کتابخانه تاریخما. پدیدار شد. https://pdf.tarikhema.org/ pdf.tarikhema.org
source https://pdf.tarikhema.org/PDF/%d8%af%d8%a7%d9%86%d9%84%d9%88%d8%af-%da%a9%d8%aa%d8%a7%d8%a8-%d8%af%db%8c%d9%88%d8%a7%d9%86-%d9%87%d9%84%d8%a7%d9%84%db%8c-%d8%ac%d8%ba%d8%aa%d8%a7%db%8c%db%8c/
0 notes
Text
لأول مرة.."القومي للترجمة" في معرض أربيل الدولي للكتاب
لأول مرة..”القومي للترجمة” في معرض أربيل الدولي للكتاب
—
كتبت – نسرين مصطفى
يشارك المركز القومي للترجمة في الدورة ال��الثة عشر بمعرض أربيل الدولي للكتاب بالعراق، والذي يبدأ اليوم الأربعاء الموافق 10 أكتوبر ويستمر إلى 20 أكتوبر الجاري.
يعرض القومي للترجمة في معرض أربيل للكتاب، مجموعة من أهم وأحدث إصداراته، منها:
موسوعة الهرمانيوطيقا، مثنوى، الألياذة ،كنائس مصر ، مسألة فلسطين ، انتصار أكتوبر في الوثائق الإسرائيلية ، موسوعة كمبريدج في النقد الأدبي ،…
View On WordPress
0 notes
Text
گنج حضور
New Post has been published on https://is.gd/qG0tx9
گنج حضور
نقاشی اثر Joshua Reynolds
اندیشه کردن در ذات حق باطل است. نه بدان خاطر که فکر ما کوتاه است و موضوع فکرت بلند. بلکه چون خداوند فرمود: ما از رگ گردن به آدمى نزدیکتریم، هر چه بیشتر در او اندیشه کنند از او دورتر شوند. زیرا اندیشه کردن یافتن واسطه اى است که تفکر کننده را به مراد نزدیکتر کند. و اینجا چون نهایت نزدیکى حاصل است؛ هر واسطه و دلیلى که ذهن بیاورد، خود مایه دورى از محبوب و حجاب روى او شود.
در مثنوى جلال الدین رومى ، حکایت مردى را مى خوانیم که از خدا گنج مى خواهد و طالب روزى وسیع ، بى واسطه کسب است.
بعد از دعا و زارى بسیار در خواب نشان گنجنامه اى را به وى مى دهند که در آن نوشته است: براى یافتن گنج مراد، باید تیر و کمان به دست گیرى و به فلان نقطه روى و روى در قبله بایستى و تیر در چله کمان نهى و رها کنى هر کجا تیر افتاد گنج همان جاست.
آن مرد گنجنامه را مى یابد و بدان نقطه مى رود تیر در کمان مى گذارد و تا بناگوش مى کشد و رها مى کند تیر به نقطه اى دور دست مى افتد اما هرچه در آن نقطه و اطرافش کندوکاو مى کند از گنج اثرى نمى بیند گمان مى کند که کمان را به قدر کافى نکشیده است تیرى دیگر ، با قوتى بیشتر ، رها مى کند که دورتر مى افتد و باز اثرى از گنج نمى بیند مدتى ادامه مى دهد تا بکلى نا امید مى شود و باز ناله و زارى مى کند.
در خواب با وى مى گویند که دستور را تمام و کمال اجرا نکردى ما گفتیم تیر در کمان نه و رها کن و از کشیدن کمان سخنى نگفتیم.
کشیدن کمان فضولى بیجاى توست و این فضولى است که تو را از گنج محروم کرده است.
بدین سان راز گنج بر مرد آشکار مى شود و آن را مى یابد.
نکته داستان در این است که گنج در کنار آدمى است همان جاست که او ایستاده است.
آنچه حق است اقرب از “حبل الورید” تو فکندى تیر فکرت را بعید
اى کمان و تیرها پ��داخته صید نزدیک و تو دور انداخته
هر که دور اندازتر او دورتر وز چنین گنج است او مهجورتر
فلسفى خود را ز اندیشه بکشت گو بدو کاو را سوى گنج است پشت
گو بدو چندان که افزون مى دود از مراد دل جداتر مى شود
مثنوى
برگرفته از مقدمه کتاب گلشن راز به قلم حسین الهی قمشه ای نقاشی اثر Joshua Reynolds
واحد مطالعات و پژوهش های معرفتی تله چن
0 notes
Text
نحوه تشخیص هدف درست
معناى هدف هدف، یعنى «براى هر کار و فرمان و هر راهى، نقطهاى است که به آن ختم مىشود». ژرف نگرى در این نکته، ما را از خطاهاى بسیارى ایمنى مىبخشد. در طول تاریخ بشر، خطاکنندگان به معناىِ صحیح «هدف»، نیندیشیده و یا آن را درنیافتهاند. از این رو، به غلط آنچه را که لازمه زندگى و یا از اجزاى حیات دنیایى بشر بوده و در مواردى ایدهآل براى بخشى از زندگى به حساب آمده است با هدف براى کل حیات تلقى کرده و براین اساس دچار زیان در زندگى یا شکستهاى روحى شدهاند. در این باب، مىتوان به کسانى اشاره کرد که بهرهمندى از لذّتها و شهوتها را هدف دانستهاند! به هر حال این تصوّر نادرست است؛ چرا که آنچه جزء زندگى است، نمىتواند هدف آن باشد. براى چنین افرادى پس از پایان زندگى (حیات دنیوى)، رسیدن به هدف، هیچ تصویرى ندارد. به طور مثال کسانى که رسیدن به مدارج عالى علمى را هدف زندگى خود دانستهاند، علاوه بر آنکه ممکن است در رسیدن به این مطلوب، ناکام مانده و به دلیل احساس شکست، دید منفى و مأیوسانهاى نسبت به زندگى بیابند؛ در صورت موفقیت نیز، پس از پایان زندگى دنیوى، نیل به هدف براى آنان معنا نخواهد داشت. بنابراین باید «زندگى» و «هدف از آن»، از یکدیگر متمایز شوند و آنچه داخل در محدوده زندگى است، هدف زندگى تلقى نشود. به هر صورت، هنگام پرداختن به پرسش از هدف زندگى، باید مافوق حیات طبیعى قرار گیریم؛ تا سراغ آن را در حیات طبیعى و شئون آن نگیریم V}براى آگاهى بیشتر: عبداللّه نصرى، تکاپوگر اندیشهها (زندگى، آثار و اندیشههاى استاد محمدتقى جعفرى)، ص ۲۲۰٫{V.
T}دوم. درستى هدف{T روشن است که عالمان و اندیشمندان، هدفهاى متفاوتى براى زندگى ترسیم و ارائه کردهاند. امّا این بدان معنا نیست که همه این نظرها و هدفها صحیح بوده و به دیگران درست شناسانده شده است. ضدیّت و یا تناقض بسیارى از این هدفها، نشانگر صحت این مدعا است. به عنوان مثال، بیمارى نیاز فورى به دارویى خاص دارد. شما مىدانید که این دارو تنها در یک داروخانه عرضه مىشود؛ ولى آنجا را نمىشناسید. اکنون درمىیابید که دانستن نام و یافتن نشانى آنجا، تا چه حد ضرورى و جدى است؛ یعنى، همان قدر که دانستن این مشخصات مهم است، یافتن خیابان و نحوه رفتن به آنجا نیز اهمیت دارد. بدون شک اگر نام و نشانى و چگونگى رفتن به داروخانه به صورت اشتباه در اختیار شما قرار گیرد، لطمهاى جانسوز و جبرانناپذیر براى بیمار در پى خواهد داشت. در اولین قدم کاوش براى یافتن هدف زندگى و راه رسیدن به آن، پاى ما به زنگ خطرى برخورد مىکند که براى هوشیارى و دقت بیشتر سودمند خواهد بود. این زنگ به ما چنین مىگوید: «تنها یک بار این راه را خواهى رفت و یک بار زندگى را تجربه خواهى کرد»! این اخطار و گوشزد مهم و جدّى، ما را بر آن مىدارد که با دقّتى متناسب با اهمیت موضوع و موشکافى بسیار، به کاوش بپردازیم و ضریب اطمینان بالایى براى یافته خود، دست و پا کنیم. پس شناخت هدف زندگى، کار آسانى نیست تا در توان ما یا امثال ما – که خود براى اولین و آخرین بار از این راه مىگذریم – بگنجد. گویى باید دستى از آستین غیب برآید و با انگشت اشارهاى، هدف و سمت و سوى آن را به ما بنمایاند. خوشبختانه باید بگوییم: این دست برآمده و در تعیین هدف و چگونگى رسیدن به آن، کارى کارستان کرده است. خداوند بلندمرتبه، در حالى که به همه جهان هستى احاطه دارد، رمز و راز آن را از آغاز تا انجام مىداند و هدف زندگى و راه رسیدن به آن را به خوبى و پله پله به ما مىآموزد. او در آیات قرآن، این حقیقت را بازگفته است که همه جهان هستى و از جمله انسان، به عالم بالا بازخواهند گشت و فرجام تمامى امور و پایان زندگى، به سوى خداوند و از آنِ او است: A}«وَ إِلَى اللَّهِ عاقِبَهُ الْأُمُورِ»{A؛ V}لقمان (۳۱)، آیه ۲۲٫{V؛ «و فرجام کارها به سوى او است» و A}«إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ»{A؛ V}آل عمران (۳)، آیه ۱۰۹٫{V؛ «کارها به سوى خدا بازگردانده مىشود». بر این اساس هدف، فرجام و آرمانى که اسلام براى بشر تصویر کرده، فقط «خدا» است و بس و این غایتى است که وراى آن هدف برترى تصورپذیر نیست. آدمى به سوى خداوند در حرکت است و در واقع تمامى جهان به سوى آن، در سیلان و جریانند و ما چه بخواهیم، چه نخواهیم و چه بدانیم و چه ندانیم، رو به سوى آن هدف و غایت داریم. این هدف ماوراى زندگى و عالم مادى؛ بلکه محیط بر عوالم بالاتر و برتر است. بنابراین هدف از زیستن آدمى در این دنیا، حرکت، صعود و بازگشت به سوى خداوند است. خداوند، چگونگى رسیدن به این هدف و کیفیت این بازگشت را روشن ساخته و رسالت تبیین آن را بر دوش پیامبران نهاده است. در واقع در پرتو پیروى از ایشان و عمل به هدایتها و تعالیم آنان، آدمى مىتواند به حقیقت انسانیت و قرب حضرت حق دست یازد: A}« … فَاتَّقُوا اللَّهَ یا أُولِى الْأَلْبابِ الَّذِینَ آمَنُوا قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَیْکُمْ ذِکْراً * رَسُولاً یَتْلُوا عَلَیْکُمْ آیاتِ اللَّهِ مُبَیِّناتٍ لِیُخْرِجَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ …»{A؛ V}طلاق (۶۵)، آیه ۱۰ و ۱۱٫{V؛ «پس اى خردمندانى که ایمان آوردهاید! از خدا بترسید؛ به راستى که خدا سوى شما تذکارى فرو فرستاده است: پیامبرى که آیات روشنگر خدا را بر شما تلاوت مىکند، تا کسانى را که ایمان آورده و کارهاى شایسته کردهاند، از تاریکىها به سوى روشنایى بیرون برد». A}«یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَرْسَلْناکَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً * وَ داعِیاً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنِیراً»{A؛ V}احزاب (۳۳)، آیه ۴۵ و ۴۶٫{V؛ «اى پیامبر! ما تو را گواه و بشارتگر و هشداردهنده فرستادیم و دعوتکننده به سوى خدا به فرمان او و چراغى تابناک». این عبارات بیانگر این حقیقت است که بعثت پیامبران، براى دعوت به سوى حضرت حق است و آنان همچون چراغى تابناک، روشنگر راه آدمى در رسیدن به مقصود و هدف زندگىاند. P}چون رسید اندر سبا این نور شرق{E}غلغلى افتاد در بلقیس و خلق{P P}روحهاى مرده جمله پر زدند{E}مردگان از گور تن سر بر زدند{P P}یکدگر را مژده مىدادند، هان {E}تک ندایى مىرسد از آسمان{P P}زان ندا دینها همى گردند گبز{E}شاخ و برگ دل همى گردند سبز{P P}از سلیمان آن نفس چون نفخ صور{E}مردگان را وا رهانید از قبور{P V}مثنوى معنوى، دفتر ۴، ابیات ۸۳۹ – ۸۴۳٫{V قرآن کریم، ایمان و عمل صالح را دو رکن اساسى و دو ره توشه مهم، براى رسیدن به هدف حقیقى و اصلى انسان در زندگى مىداند: A}«لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِى أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ * ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلِینَ * إِلاَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَلَهُمْ أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ»{A؛ V}تین (۹۵)، آیات ۴-۶٫{V؛ «بهراستى انسان را در نیکوترین اعتدال آفریدیم. سپس او را به پستترین پستى بازگردانیدیم؛ مگر کسانى را که ایمان آورده و کارهاى شایسته کردهاند که پاداشى بىمنّت خواهند داشت». و A}«إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِى خُسْرٍ * إِلاَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ»{A؛ V}عصر (۱۰۳)، آیه ۲ و ۳٫{V؛ «در حقیقت انسان دستخوش زیان است؛ مگر کسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته کردهاند». بنابراین، بر اساس آیات قرآن چند امر روشن مىشود: یکم. هدف برین زندگى، خارج از چند روزه زندگى این دنیا قرار دارد و در سرانجام آن است، نه در متن آن. دوم. هدف زندگى، رسیدن و بازگشت به حقیقت اصلى؛ یعنى، خداوند متعال است. سوم. خداوند، چگونگى و کیفیت رسیدن به این هدف را، به وسیله پیامبران الهى براى ما روشن ساخته است. او در کنار عقل – که حجت درونى است و در راه رسیدن به هدف زندگى، ما را به کلیاتى رهنمون مىکند – انبیا و کتابهاى آسمانى را به منظور راهنمایى و معرفى جزئیات این راه و مسیر، فرستاده است. چهارم. ایمان و عمل صالح، دو رکن اصلى و مهم براى نیل به هدف حقیقى زندگى تلقى شده است. از همه این مطالب روشن مىشود که هدف زندگى براى دانشجو، کارگر، کارمند، پزشک، عارف، هنرمند، معلم، ��ن، مرد و در یک کلمه «انسان»، یکسان است و البته هر کس به اندازه ایمان و عمل صالح خود، مىتواند به هدف حقیقى زندگى دست یابد. با این نگاه به هدف زندگى، تلاش در جهت ایمان و عمل صالح، هر چند سخت؛ ولى بسیار لذت بخش است. رو به سوى خدا آوردن، بسیار آرام بخش و آمیخته با انس و لطف است و نرسیدن به این وصال، بسیار جانسوز است؛ چنان که عبدالرحمان جامى در شرح دو بیت زیر از مولانا جلال الدین رومى: P}بشنو از نى چون حکایت مىکند{E}و زجدایىها شکایت مىکند{P P}کز نیستان تا مرا ببریدهاند{E}در نفیرم مرد و زن نالیدهاند{P چنین مىسراید: P}حبذا روزى که پیش از روز و شب{E}فارغ از اندوه و آزاد از طرب{P P}متحد بودیم با شاه وجود{E}حکم غیریت به کلّى محو بود{P P}بود اعیانِ جهان بىچند و چون{E}ز امتیاز علمى و عینى مصون{P P}نى به لوح علمشان نقش ثبوت{E}نى ز فیض خوان هستى خورده قوت{P P}نى ز حق ممتاز و نى از یکدگر{E}غرقه دریاى وحدت سربهسر{P P}ناگهان در جنبش آمد بحر جود{E}جمله را در خود ز خود بىخود نمود{P P}امتیاز علمى آمد در میان{E}بىنشانى را نشانها شد عیان{P P}واجب و ممکن ز هم ممتاز شد{E}رسم و آیین دویى آغاز شد{P P}بعد از آن، یک موج دیگر زد محیط {E}سوى ساحل آمد ارواح بسیط{P P}موج دیگر زد پدید آمد از آن{E}برزخ جامع میان جسم و جان{P P}پیش آن کز زمره اهل حق است{E}نام آن برزخ مثال مطلق است{P P}موج دیگر نیز در کار آمده{E}جسم و جسمانى پدیدار آمده{P P}جسم هم گردید طورا بعد طور{E}تا به نوع آخرش افتاده دور{P P}نوع آخر آدم است و آدمى{E}گشته محروم از مقام محرمى{P P}بر مراتب سرنگون کرده عبور{E}پایه پایه ز اصل خویش افتاده دور{P P}گر نگردد باز مسکین زین سفر{E}نیست از وى هیچکس مهجورتر{P P}نى که آغاز حکایت مىکند{E}زین جداییها شکایت مىکند{P امید آنکه خداوند همه انسانهاى حقیقتجو را در شناخت هدف زندگى و رسیدن به آن، یارى دهد و ما را از اهل معرفت و نوشندگان شراب وصل گرداند
0 notes
Text
ازکجا بفهمیم هدف را درست تشخیص داده ایم؟
معناى هدف هدف، یعنى «براى هر کار و فرمان و هر راهى، نقطهاى است که به آن ختم مىشود». ژرف نگرى در این نکته، ما را از خطاهاى بسیارى ایمنى مىبخشد. در طول تاریخ بشر، خطاکنندگان به معناىِ صحیح «هدف»، نیندیشیده و یا آن را درنیافتهاند. از این رو، به غلط آنچه را که لازمه زندگى و یا از اجزاى حیات دنیایى بشر بوده و در مواردى ایدهآل براى بخشى از زندگى به حساب آمده است با هدف براى کل حیات تلقى کرده و براین اساس دچار زیان در زندگى یا شکستهاى روحى شدهاند. در این باب، مىتوان به کسانى اشاره کرد که بهرهمندى از لذّتها و شهوتها را هدف دانستهاند! به هر حال این تصوّر نادرست است؛ چرا که آنچه جزء زندگى است، نمىتواند هدف آن باشد. براى چنین افرادى پس از پایان زندگى (حیات دنیوى)، رسیدن به هدف، هیچ تصویرى ندارد. به طور مثال کسانى که رسیدن به مدارج عالى علمى را هدف زندگى خود دانستهاند، علاوه بر آنکه ممکن است در رسیدن به این مطلوب، ناکام مانده و به دلیل احساس شکست، دید منفى و مأیوسانهاى نسبت به زندگى بیابند؛ در صورت موفقیت نیز، پس از پایان زندگى دنیوى، نیل به هدف براى آنان معنا نخواهد داشت. بنابراین باید «زندگى» و «هدف از آن»، از یکدیگر متمایز شوند و آنچه داخل در محدوده زندگى است، هدف زندگى تلقى نشود. به هر صورت، هنگام پرداختن به پرسش از هدف زندگى، باید مافوق حیات طبیعى قرار گیریم؛ تا سراغ آن را در حیات طبیعى و شئون آن نگیریم V}براى آگاهى بیشتر: عبداللّه نصرى، تکاپوگر اندیشهها (زندگى، آثار و اندیشههاى استاد محمدتقى جعفرى)، ص ۲۲۰٫{V.
T}دوم. درستى هدف{T روشن است که عالمان و اندیشمندان، هدفهاى متفاوتى براى زندگى ترسیم و ارائه کردهاند. امّا این بدان معنا نیست که همه این نظرها و هدفها صحیح بوده و به دیگران درست شناسانده شده است. ضدیّت و یا تناقض بسیارى از این هدفها، نشانگر صحت این مدعا است. به عنوان مثال، بیمارى نیاز فورى به دارویى خاص دارد. شما مىدانید که این دارو تنها در یک داروخانه عرضه مىشود؛ ولى آنجا را نمىشناسید. اکنون درمىیابید که دانستن نام و یافتن نشانى آنجا، تا چه حد ضرورى و جدى است؛ یعنى، همان قدر که دانستن این مشخصات مهم است، یافتن خیابان و نحوه رفتن به آنجا نیز اهمیت دارد. بدون شک اگر نام و نشانى و چگونگى رفتن به داروخانه به صورت اشتباه در اختیار شما قرار گیرد، لطمهاى جانسوز و جبرانناپذیر براى بیمار در پى خواهد داشت. در اولین قدم کاوش براى یافتن هدف زندگى و راه رسیدن به آن، پاى ما به زنگ خطرى برخورد مىکند که براى هوشیارى و دقت بیشتر سودمند خواهد بود. این زنگ به ما چنین مىگوید: «تنها یک بار این راه را خواهى رفت و یک بار زندگى را تجربه خواهى کرد»! این اخطار و گوشزد مهم و جدّى، ما را بر آن مىدارد که با دقّتى متناسب با اهمیت موضوع و موشکافى بسیار، به کاوش بپردازیم و ضریب اطمینان بالایى براى یافته خود، دست و پا کنیم. پس شناخت هدف زندگى، کار آسانى نیست تا در توان ما یا امثال ما – که خود براى اولین و آخرین بار از این راه مىگذریم – بگنجد. گویى باید دستى از آستین غیب برآید و با انگشت اشارهاى، هدف و سمت و سوى آن را به ما بنمایاند. خوشبختانه باید بگوییم: این دست برآمده و در تعیین هدف و چگونگى رسیدن به آن، کارى کارستان کرده است. خداوند بلندمرتبه، در حالى که به همه جهان هستى احاطه دارد، رمز و راز آن را از آغاز تا انجام مىداند و هدف زندگى و راه رسیدن به آن را به خوبى و پله پله به ما مىآموزد. او در آیات قرآن، این حقیقت را بازگفته است که همه جهان هستى و از جمله انسان، به عالم بالا بازخواهند گشت و فرجام تمامى امور و پایان زندگى، به سوى خداوند و از آنِ او است: A}«وَ إِلَى اللَّهِ عاقِبَهُ الْأُمُورِ»{A؛ V}لقمان (۳۱)، آیه ۲۲٫{V؛ «و فرجام کارها به سوى او است» و A}«إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ»{A؛ V}آل عمران (۳)، آیه ۱۰۹٫{V؛ «کارها به سوى خدا بازگردانده مىشود». بر این اساس هدف، فرجام و آرمانى که اسلام براى بشر تصویر کرده، فقط «خدا» است و بس و این غایتى است که وراى آن هدف برترى تصورپذیر نیست. آدمى به سوى خداوند در حرکت است و در واقع تمامى جهان به سوى آن، در سیلان و جریانند و ما چه بخواهیم، چه نخواهیم و چه بدانیم و چه ندانیم، رو به سوى آن هدف و غایت داریم. این هدف ماوراى زندگى و عالم مادى؛ بلکه محیط بر عوالم بالاتر و برتر است. بنابراین هدف از زیستن آدمى در این دنیا، حرکت، صعود و بازگشت به سوى خداوند است. خداوند، چگونگى رسیدن به این هدف و کیفیت این بازگشت را روشن ساخته و رسالت تبیین آن را بر دوش پیامبران نهاده است. در واقع در پرتو پیروى از ایشان و عمل به هدایتها و تعالیم آنان، آدمى مىتواند به حقیقت انسانیت و قرب حضرت حق دست یازد: A}« … فَاتَّقُوا اللَّهَ یا أُولِى الْأَلْبابِ الَّذِینَ آمَنُوا قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَیْکُمْ ذِکْراً * رَسُولاً یَتْلُوا عَلَیْکُمْ آیاتِ اللَّهِ مُبَیِّناتٍ لِیُخْرِجَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ …»{A؛ V}طلاق (۶۵)، آیه ۱۰ و ۱۱٫{V؛ «پس اى خردمندانى که ایمان آوردهاید! از خدا بترسید؛ به راستى که خدا سوى شما تذکارى فرو فرستاده است: پیامبرى که آیات روشنگر خدا را بر شما تلاوت مىکند، تا کسانى را که ایمان آورده و کارهاى شایسته کردهاند، از تاریکىها به سوى روشنایى بیرون برد». A}«یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَرْسَلْناکَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً * وَ داعِیاً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنِیراً»{A؛ V}احزاب (۳۳)، آیه ۴۵ و ۴۶٫{V؛ «اى پیامبر! ما تو را گواه و بشارتگر و هشداردهنده فرستادیم و دعوتکننده به سوى خدا به فرمان او و چراغى تابناک». این عبارات بیانگر این حقیقت است که بعثت پیامبران، براى دعوت به سوى حضرت حق است و آنان همچون چراغى تابناک، روشنگر راه آدمى در رسیدن به مقصود و هدف زندگىاند. P}چون رسید اندر سبا این نور شرق{E}غلغلى افتاد در بلقیس و خلق{P P}روحهاى مرده جمله پر زدند{E}مردگان از گور تن سر بر زدند{P P}یکدگر را مژده مىدادند، هان {E}تک ندایى مىرسد از آسمان{P P}زان ندا دینها همى گردند گبز{E}شاخ و برگ دل همى گردند سبز{P P}از سلیمان آن نفس چون نفخ صور{E}مردگان را وا رهانید از قبور{P V}مثنوى معنوى، دفتر ۴، ابیات ۸۳۹ – ۸۴۳٫{V قرآن کریم، ایمان و عمل صالح را دو رکن اساسى و دو ره توشه مهم، براى رسیدن به هدف حقیقى و اصلى انسان در زندگى مىداند: A}«لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِى أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ * ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلِینَ * إِلاَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَلَهُمْ أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ»{A؛ V}تین (۹۵)، آیات ۴-۶٫{V؛ «بهراستى انسان را در نیکوترین اعتدال آفریدیم. سپس او را به پستترین پستى بازگردانیدیم؛ مگر کسانى را که ایمان آورده و کارهاى شایسته کردهاند که پاداشى بىمنّت خواهند داشت». و A}«إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِى خُسْرٍ * إِلاَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ»{A؛ V}عصر (۱۰۳)، آیه ۲ و ۳٫{V؛ «در حقیقت انسان دستخوش زیان است؛ مگر کسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته کردهاند». بنابراین، بر اساس آیات قرآن چند امر روشن مىشود: یکم. هدف برین زندگى، خارج از چند روزه زندگى این دنیا قرار دارد و در سرانجام آن است، نه در متن آن. دوم. هدف زندگى، رسیدن و بازگشت به حقیقت اصلى؛ یعنى، خداوند متعال است. سوم. خداوند، چگونگى و کیفیت رسیدن به این هدف را، به وسیله پیامبران الهى براى ما روشن ساخته است. او در کنار عقل – که حجت درونى است و در راه رسیدن به هدف زندگى، ما را به کلیاتى رهنمون مىکند – انبیا و کتابهاى آسمانى را به منظور راهنمایى و معرفى جزئیات این راه و مسیر، فرستاده است. چهارم. ایمان و عمل صالح، دو رکن اصلى و مهم براى نیل به هدف حقیقى زندگى تلقى شده است. از همه این مطالب روشن مىشود که هدف زندگى براى دانشجو، کارگر، کارمند، پزشک، عارف، هنرمند، معلم، زن، مرد و در یک کلمه «انسان»، یکسان است و البته هر کس به اندازه ایمان و عمل صالح خود، مىتواند به هدف حقیقى زندگى دست یابد. با این نگاه به هدف زندگى، تلاش در جهت ایمان و عمل صالح، هر چند سخت؛ ولى بسیار لذت بخش است. رو به سوى خدا آوردن، بسیار آرام بخش و آمیخته با انس و لطف است و نرسیدن به این وصال، بسیار جانسوز است؛ چنان که عبدالرحمان جامى در شرح دو بیت زیر از مولانا جلال الدین رومى: P}بشنو از نى چون حکایت مىکند{E}و زجدایىها شکایت مىکند{P P}کز نیستان تا مرا ببریدهاند{E}در نفیرم مرد و زن نالیدهاند{P چنین مىسراید: P}حبذا روزى که پیش از روز و شب{E}فارغ از اندوه و آزاد از طرب{P P}متحد بودیم با شاه وجود{E}حکم غیریت به کلّى محو بود{P P}بود اعیانِ جهان بىچند و چون{E}ز امتیاز علمى و عینى مصون{P P}نى به لوح علمشان نقش ثبوت{E}نى ز فیض خوان هستى خورده قوت{P P}نى ز حق ممتاز و نى از یکدگر{E}غرقه دریاى وحدت سربهسر{P P}ناگهان در جنبش آمد بحر جود{E}جمله را در خود ز خود بىخود نمود{P P}امتیاز علمى آمد در میان{E}بىنشانى را نشانها شد عیان{P P}واجب و ممکن ز هم ممتاز شد{E}رسم و آیین دویى آغاز شد{P P}بعد از آن، یک موج دیگر زد محیط {E}سوى ساحل آمد ارواح بسیط{P P}موج دیگر زد پدید آمد از آن{E}برزخ جامع میان جسم و جان{P P}پیش آن کز زمره اهل حق است{E}نام آن برزخ مثال مطلق است{P P}موج دیگر نیز در کار آمده{E}جسم و جسمانى پدیدار آمده{P P}جسم هم گردید طورا بعد طور{E}تا به نوع آخرش افتاده دور{P P}نوع آخر آدم است و آدمى{E}گشته محروم از مقام محرمى{P P}بر مراتب سرنگون کرده عبور{E}پایه پایه ز اصل خویش افتاده دور{P P}گر نگردد باز مسکین زین سفر{E}نیست از وى هیچکس مهجورتر{P P}نى که آغاز حکایت مىکند{E}زین جداییها شکایت مىکند{P امید آنکه خداوند همه انسانهاى حقیقتجو را در شناخت هدف زندگى و رسیدن به آن، یارى دهد و ما را از اهل معرفت و نوشندگان شراب وصل گرداند
0 notes
Video
درپرسش وپاسخ روزگذشته شرح مثنوى از #دكتر_سروش پرسيده شد نظرشان رادرمورد موضع گيريهاى آقايان #روحانى و #مكارم درارتباط باانتخاب امام و حاكم توسط مردم ياخداوند بيان كنند @DrSoroush @kafaeealireza
0 notes
Quote
والمرء مع الغرباء عنه مثل سجين مقيد.
مثنوى - جلال الدين الرومى
3 notes
·
View notes
Quote
لا ينبغى البوح بكل سر، فإن الأمور قد تصيب أحياناً وقد تخيب.
مثنوى -جلال الدين الرومى
6 notes
·
View notes
Quote
ولا تمض نحو حى اليأس فهناك آمال، ولا تمض صوب الظلمة، فهناك شموس.
مثنوى ١ - جلال الدين الرومى
3 notes
·
View notes
Quote
فكن رجلا، ولا تكن تابعاً للرجال، وامض وإلزم رأيك، ولا تتحير .
مثنوى ج ١ - جلال الدين الرومى
2 notes
·
View notes
Quote
وكل من ترك الدنيا زهدا منه، تأتيه الدنيا بأكثر مما ترك.
مثنوى ج ١ - جلال الدين الرومى
41 notes
·
View notes