#باور غلط در مورد افراد چپ دست
Explore tagged Tumblr posts
Photo
باورهای جالب در مورد افراد چپ دست باورهای جالب در مورد افراد چپ دست پرشین طب – دانستنی های پزشکی | به گزارش پرشین طب؛ می خواهیم در این نوشته در مورد افراد چپ دست مطالبی را آماده کنیم ، باورهای نادرست و درستی در مورد افراد چپ دست در بین تمام افراد جامعه حکم فرما شده است ، در صورت تمایل به شما عزیزان همیشه همراه سایت پرشین طب توصیه می کنیم تا انتهای نوشته با سایت همراه باشید. باورهای جالب در مورد افراد چپ دست چرا چپ دست میشوید در قدیم باورهای غلطی در این مورد وجود داشت که خانوادهها، با چپ دست شدن بچهها مخالفت میکردند. اگر بچهای تمایل داشت با دست چپ بنویسد یا کاری انجام دهد، با هر روشی او را وادار به ترک این کار میکردند. در قدیم خیلی از بچهها را با گذاشتن مداد لای انگشتان مجبور میکردند از دست راست استفاده کنند. این قضیه از ارتباط شیطان با دست چپ، تحویل کارنامه اعمال بد به دست چپ در روز قیامت و تفکراتی شبیه این نشات گرفته بود. اما این کار کم کم منسوخ شد و خانوادهها پی بردند چپ دست بودن نه تنها ننگ و عار نیست بلکه میتواند نشانه باهوشتر بودن بچهها باشد. آنها در دنیای متفاوتی زندگی میکنند که انتخاب خودشان نیست، آنها با یک ژن به دنیا آمدهاند که ناخود آگاه آنها را چپ دست کرده است. پس هیچ نقشی در این انتخاب ندارند. تحقیقات نشان داده که تعامل پیچیدهای از ژنها و طبیعت این مسئله را باعث میشود. البته که ژنهای خاصی به نام «ژنهای چپ دستی» هم پیدا نشدهاند. اما واقعیت این است که افراد چپ دست در خانواده و اصل و نسبشان چپ دستهای بیشتری داشتهاند. روانشناسان معتقدند که چپ دستها بیشتر از راست دستها، توانایی دارند تا از هر دو سمت بدنشان استفاده کنند. به عبارت دیگر دو نیمکره مغز آنها راحتتر از راست دستها با هم ارتباط برقرار میکنند. یک تحقیق منتشر شده در مجله آمریکایی روانشناسی، نشان داد که افراد چپ دست خلاقتر از افراد راست دست هستند. همچنین افراد چپ دست، دارای تفکر واگرای بهتری هستند، یعنی توانایی ارائه راه حلهای بهتر و بیشتری برای حل مسئله دارند. البته اگر پدر و مادر هر دو چپ دست باشند، نصف فرزندان آنها هم احتمالا چپ دست خواهند بود. اگر پدر و مادر هر دو راست دست باشند فقط ۲ درصد فرزندانشان چپ دست خواهد بود. و البته تعداد مردان چپدست بیشتر از زنان است. تفاوتهای فیزیولوژیکی افراد چپ دست فقط از لحاظ دست غالبشان متفاوت نیستند. در مورد آنها نظرات مختلفی وجود دارد که نشان میدهد آنها خیلی با راست دستها فرق میکنند. چپ دستها فقط۱۰ درصد کل دنیا را در بر گرفتهاند اما در خطر بیشتری برای ابتلا به بیماریهای روانی قرار دارند. محققان میگویند در جامعههایی که شیوع بیماریهای عصبی و روانی خاص در آنها بالاتر است، درصد چپ دستهای جامعه نیز بالاتر بوده است. مطالعات دیگری نشان داد که ۲۰ درصد افراد مبتلا به این بیماریها از جمله افسردگی، اختلال دوقطبی، اسکیزوفرنی و شیدایی، چپ دست بودهاند. چپ دستی به دلیل قدرت بیشتر نیمکره راست مغز است در حالی که در راست دستها قدرت نیمکره چپ بیشتر است. به دلیل این تفاوت مغزی، چپ دستها باهوشتر و خلاقتر از راست دستها هستند و این فکر از اینجا آمده که بسیاری از هنرمندان و نوابغ گذشته از دست چپ استفاده میکردند. چپ دستها در درک مسائل هندسی و فضایی و همینطور تصور ذهنی اشیاء بسیار قدرتمندند. این مهارتها آنها را شطرنج باز یا معماران نخبهای میکند. در میان افرادی که بازیکن بیسبال میشوند، بیشتر از ۲۵ درصد دست چپ را برای گرفتن توپ به هنگام بازی، انتخاب میکنند. در این میان مشخص است که مهارت بازیکنان چپ دست به مراتب بیشتر از راست دستها خواهد بود. چپ دستها در بازیهای تک نفره مثل تنیس و بوکس هم در مقابله با راست دستها، برتری به نسبت بیشتری دارند. شمشیربازی، بوکس و خصوصا تنیس روی میز از دیگر بازیهای موفقیت آمیز برای چپ دستهاست. حریفانشان معمولا تجربه کافی در برابری با افراد چپ دست را ندارد و در عین حال بازیکنان چپ دست بیشتر با حریفان راست دست مسابقه میدهند و در این زمینه ماهرترند. دانشمندان در تحقیقاتشان اعلام کردند شیوع اختلالات شنوایی، بیش فعالی و برخی اختلالات رفتاری خاص در چپ دستها بیشتر است. البته دلیل واقعی این مساله را هنوز نمیدانند، اما به نظر میرسد مغز این افراد پیچیدگی بیشتری نسبت به راست دستها داشته باشد. هنر و خلاقیت چپ دستها بالاتر از راست دستها است. آنها جالبتر و پیچیدهتر فکر میکنند و معمولا در یک گروه از دوستان، ایدههای بهتری به سرشان میزند. بیشتر افراد برای انجام فعالیتهایشان، مثل صحبت کردن به نیمکره چپ مغز وابسته هستند. بیشتر راست دستها در این گروه قرار دارند. اما حدود ۳۰ درصد چپ دستها برای بیشتر فعالیتها به نیمکره راست مغز وابستهاند و در بقیه آنها در انجام فعالیتها نیمی از مغز بر نیمی دیگر برتری ندارد. مطالعات نشان داده، وجود یک نیمکره مغزی غالب در انجام فعالیتهای روزانه باعث افزایش کارایی فرد میشود و به همین خاطر است که خطر اختلالات یادگیری و ناهنجاریهای روانی در چپ دستها بیشتر است. اما از جهت سایر شرایط بالینی مطالعههای زیادی نشان دادهاند که شیوع بیماریهای نظیر آرتریت روماتوئید و زخمهای گوارشی در جمعیت چپ دست به طور قابل توجهی کمتر از راست دستها خواهد بود. تحقیقی که در سال ۲۰۰۸ بر روی هزار و هفتصد زن سوئدی و کودکان پنج سالهشان انجام شد ثابت کرد، احتمال به دنیا آوردن نوزادی چپ دست یا نوزادی که بتواند از دو طرف مغزش استفاده کند، توسط مادرانی که در دوران بارداری خود شرایط استرس زای بیشتری را تجربه کردهاند، بسیار بیشتر است. این تحقیق در سال ۲۰۰۸ در نشریه روانشناسی و روان پزشکی کودکان در سوئد به چاپ رسیده است. افزایش سن مادر، احتمال تولد بچه چپ دست را بیشتر میکند. افراد چپ دست ۴ تا ۵ ماه دیرتر از افراد راست دست به بلوغ میرسند. چپ دستها قدرت بالاتری در شنیدن تغییرات ریز و ظریف صداها دارند. نیمکرههای راست و چپ مغز هر کدام در درک و تحلیل برخی صداهای خاص قدرت دارند و چیزی که واضح است قدرت نیمکره راست مغز، یعنی نیمکرهای که چپ دستها بیشتر به کار میگیرند قدرت بیشتری در تحلیل و شناخت تغییرات ریز و دقیق در صداها دارد. خرافات و باورها برخی باورهای غلط و گاه عجیب در مورد افراد چپ دست وجود دارد که دانستن آنها خالی از لطف نیست. از نظر تاریخی افراد چپدست همیشه پایینتر از راستدستان قرار گرفته شدهاند، زیرا همواره این باور غلط وجود داشته که آنها بهدلیل ناتوانی در استفاده از دست راست، به سحر و جادو پناه میبرند. دست دادن با دست چپ نوعی بیاحترامی محسوب میشود. این باور از قرون وسطی به وجود آمده که میگفتند وقتی آدمها از دست چپ برای شستشو در توالت استفاده میکنند، نباید با همان دست با دیگران دست بدهند، بنابراین افراد چپدست همواره باید یادشان باشد در مواجه با دیگران دست راست خود را جلو بیاورند. کلمه بدخواه در زبان انگلیسی ریشه لاتینی دارد که معنای آن چپ میشود اما از زمان بسیار قدیم در کتابهای لغتنامه در کنار ریشه این کلمه از واژههای شیطانصفت یا بدشانس استفاده کردهاند، بنابراین این تفکر غلط از قدیم رایج شده که چپدستها بدخواه هستند. یونانیان و رومیان باستان بر این باور بودند که تنها راه نجات از دست شیطان که او هم چپدست بوده، این است که نشانههای عشق را در دست چپ بیندازیم. از آن زمان مرسوم شد که حلقههای عروسی در انگشت سوم دست چپ قرار بگیرند. در کارتون سیمپسونها، شخصتی به اسم ند فلاندرز فروشگاهی به نام «لفتوریوم» برای چپدستها راهاندازی میکند. بهاینترتیب کودکان چپدست از همان ابتدا میدانند که برای زندگی در دنیای راستدستها مشکل خواهد داشت. در بیسبال اصطلاحی به نام چپی وجود دارد که برای بازیکنان دستچپ استفاده میشود. این لقب بیشتر از اینکه بهعنوان وجه تمایز آنها از راستدستها به کار رود، در مواقعی که اشتباهی در زمین میکنند استفاده میشود؛ درست ضربه بزن چپی. در غرب ایالت ویرجینیا شهری به نام «Left Hand» وجود دارد اما متأسفانه نام این شهر از روی چپدستها انتخاب نشده و در حقیقت این شهر مح��وده ثبتنشدهای در غرب ویرجینیاست که رودی از سمت چپ آن رد میشود. روز جهانی چپ دستها اما چپ دستها با همه مشکلاتی که در دنیای راست دستها دارند بالاخره توانستند یک روز را در تاریخ به خودشان اختصاص دهند. در سال ۱۹۷۶ نام گذاری روز جهانی چپ دستها برابر با ۱۳ اوت به تصویب رسید. دلیل نامگذاری این روز انتقاد از این است که تمامی ابزارها و امکانات برای راست دستها طراحی شده مثل صندلیهای یک دسته، صندلی راننده در خودرو، میزهای پر کردن فرم در بانکها و ادارهها، تیغه قیچی، چاقو. همیشه چپ دستها مجبور به استفاده از وسایل راست دستها هستند. یکی دیگر از هدفهای این روز مبارزه با باورهای خرافاتی درباره چپ دستهاست. آنها در ذهنشان جهانی برای چپ دست را تصور میکنند، در حالی که جهان بیرونی برای راست دستها ساخته شده است. در نتیجه ناچار هستند جهانی برای خود بسازند که هم برای چپ دست هاست و هم راست دستها. بهاینترتیب هر ساله به طراحان مختلف یادآوری میشود که در این دنیا به جز راستدستها، افراد دیگری هم زندگی میکنند باید از دست چپ استفاده کنند. خبرنگار تلگراف مینویسد: «آنها تنها یک روز در سال فرصت دارند به شما یادآوری کنند که با وجود تمام چالشها ناچار به زندگی در دنیای راستدستها هستند، بنابراین به احترام دوستان چپدست خود تنها یک دقیقه همه چیز را کنار بگذارید و به گرفتاریهایی که دوستان چپدستتان در دنیای شما دارند، نگاهی بیندازند.» افراد مشهور چپ دست در گذشته و خیلی از جوامع چپ دستی نوعی ن��هنجاری و عادت ناپسند به حساب آمد و معمولا سعی میکردند کودکان را به راست دستی عادت دهند اما گذشت زمان و صفحات تاریخ نشان داد، چپ دستهایی در جهان بودهاند که به شهرت رسیدهاند. برای مثال با چند نفر از آنها آشنا شوید: لئوناردو داوینچی، ناپلئون، ماهاتما گاندی، مدیر شرکت IBM، جولیا رابرتز، جان اف کندی، جیم کری، بوش پدر، باراک اوباما، بوروس ویلیس، آنجلینا جولی، بیل گیتس، انیشتین، چارلی چاپلین، ارسطو، افلاطون، بتهون، فریدریش نیچه، ماری کوری، استیو مک کوئین، نیکول کیدمن، اسحاق نیوتن، پیکاسو، ویلیام شکسپیر، آمیتاب باچان، دیگو مارادونا، مک انرو اعجوبه تنیس، و حتی حسن روحانی رئیس جمهور کشورمان. منبع : seemorgh
#افراد چپ دست#افراد مشهور چپ دست#باور غلط در مورد افراد چپ دست#باورهای جالب در مورد افراد چپ دست#در مورد افراد چپ دست#ویژگی های افراد چپ دست
0 notes
Photo
چرا ایرج قادری، «حشمت فردوس» نشد؟https://khoonevadeh.ir/?p=108665
وبسایت خبرآنلاین - فاطمه پاقلعهنژاد، فرهاد عشوندی: روبرویش نشستهایم جایی که به موزه یا گالری بیشتر میماند تا خانه. از همان لحظه اول همه چیز برایمان خلاصه میشود در یک تابلوی قاب شده روی دیوار. تابلوی نامه همسرش. همسر پیرمرد که میگوید سالهاست تنهایش گذاشته و به سفر ابدی رفته، اما برای او هنوز خانه پر از یادگارهایش است.
آن نامه از سر فراقِ خانم دیپلمات، برای همسرش، در زمان توقف کاری که این فیلمساز و نویسنده دوست داشته بسازد، اما نشده، این قدر رمانتیک است که خواننده نامه را تا ��رش ببرد. خیلی بیشتر از همه نوشتههای آقای فیلمنامهنویس از «برزخیها» تا «میخواهم زنده بمانم» و همین «ستایش۳».
آنجا ما در خانه ساکت، اما پر از عشق و البته غم و حسرت سعید مطلبی نشسته بودیم. در کنار قابهای نقاشیاش و عکسهای فرزندانش، در کنار نوشتههایش و در کنار حسرتها و بغضهای فروخوردهاش. کنار سکوتی ۴۵ساله و پر از رازهای نگفته که حالا قرار بود بعد از ۴۵سال بشکند و اولین گفتوگویش باشد.
کنار حرفهای پر از درد سه دهه تحقیر و تهدید و حذف به جرم خوردن برچسب نماد فیلم فارسی بودن. آنجا و در آن ساعت، اما سعید مطلبی پر از گفتن بود. انگار دنبال لحظهای بود برای همه حرفهای فروخورده و گفته نشده.
از روزهایی که باید ته شهریار، دم سحر به درون پاتیل غولپیکر مسی میرفت و میسابیدش تا برای ساختن یک ترکیب شیمیایی آماده شود تا بفروشدش و چرخ زندگی بچرخد. تا روزی که از حرص یک مسئول سینمایی که گفته بود امثال سعید مطلبی همان بهتر که بروند کبابی کار کنند، روزی ۱۶ساعت نقاشی تمرین کرده بود تا نقاشی بکشد و امضایش پای یک اثر هنری خلق دست خودش ماندگار شود.
از روزهای تلخی که مجبور بود بدون امضاء کار کند. فرقی نداشت «شیر سنگی» نوشته باشد یا «میخواهم زنده بمانم» یا کارهای دیگر، اما حق نداشت پای کارهایش اسمش را بزند.
از مخملباف که در تمام طول گفتگو عارش میآمد اسمش را بیاورد. از میرحسین و ذهنیتی که برایش ساخته بودند تا دستور به حذف تک تک این جماعت را بدهد. از انوار و سیدمحمد بهشتی که میگفت همان سال ۶۰ عملا اینها را کشتند و خیر از زندگیشان ندیدند و نمیبینند.
از غمی که فردین را کشت، ناصر ملکمطیعی را از زبان انداخت، بهروز وثوقی را آواره کرد و سرطان را نصیب ایرج قادری کرد.
او گفتههایش تلخ بود، اما تلخیهایی پر از شنیدن و پر از افسوس خوردن برای تندروی تندروهایی که امروز از سویی دیگر چپ کردهاند.
برایمان در لابلای حرفهایش از حشمت فردوس گفت. حشمت فردوسی که برایش آخرین شاهکار است. کاراکتری که با آن عشق کرده و خودش را در دل دیالوگهایش جا داده است. از عشق به همسر درگذشته تا نمادهای گمشده ارزشها و سنتهای لوتیهای قدیم تهران.
میگوید من عاشق آنهایی هستم که پای اصولشان میمانند، حتی اگر غلط باشد و حشمت فردوس برایم نماد همین آدمهاست. با این کاراکتر عشق کردم و برایش وقت گذاشتم، بیشتر از همه کاراکترهای دیگر سریال «ستایش». میگوید همیشه آرزویش خلق کاراکتری مثل داییجان ناپلئون داریوش کاردان و ناصر تقوایی بوده. شخصیتی که ماندگار شود و حالا فکر میکند حشمت فردوسش برای او میماند، تا سالها. اقلا خودش این باور را به شخصیتی که خلق کرده، دارد.
گفتوگوی ما با سعید مطلبی حاصل بیش از ��و ساعت خاطرهبازی است و شنیدن ناگفتههایی که در بعضی بخشها سوزانندهتر از آتش است. بیایید شما هم با ما همراه این روایت یک عمرسوخته شوید. عمری که در آتش عصبیت گروهی تندرو سوخت و دود شد. (عکس: راحله کرمی)
نوشتن فیلمنامه سریال «ستایش» چه زمانی و چگونه به شما پیشنهاد شد؟
۱۱ یا ۱۲ سال پیش بود که ایرج قادری به منزل من آمد و گفت یک آقایی به او پیشنهاد داده که یک سریال تلویزیونی بسازد و بازی کند. گفت فیلمنامه را دیده، اما نپسندیده و گفته به شرطی آن را میسازد که من بنویسم. آنها هم ظاهرا زیاد موافق نبودند، اما یک قراری گذاشتیم و به دفتر آقای آرمان زرینکوب رفتیم. خانم مونا انوریزاده که طرح اصلی هم برای او بود، فیلمنامه را به من دادند. متن از جمله مواردی بود که راه دست من نبود. گفتم مینویسم مشروط بر اینکه اختیار داشته باشم هر تغییری بخواهم بدهم. یادم نیست موافقت کردند یا نه، ولی قرار شد انجام بدهم بعد ببینند مورد رضایتشان هست یا نه. قرار بود قادری بازی کند...
همین نقش حشمت فردوس را خودش بازی کند؟
بله. در میانههای راه گفته بودند تلویزیون موافقت نخواهد کرد که بازی کنی، بنابراین به دنبال فردی گشت که این نقش را به او بدهد و در نهایت آقای ارجمند را انتخاب کرد.
یعنی حتی انتخاب داریوش ارجمند هم با خود آقای قادری بود؟
بله. نقش ستایش را هم قرار بود خانم شیلا خداداد بازی کند. ایرج مقدار زیادی هم کارهایش را کرد و من هم چند قسمت نوشته بودم که بیماریاش شدید شد و دیگر نتوانست ادامه بدهد، ولی تقریبا فیلمنامه به قسمتهای میانهاش رسیده بود. برای کارگردانی با آقای اصغر هاشمی صحبت کردند. او آمد و چند دقیقهای هم فیلم گرفت، ولی در میانه راه با تهیهکننده به اختلاف خورد یا به دلایل دیگری، او رفت و آقای سعید سلطانی آمد. ورود من در این قضیه به خاطر آقای قادری بود.
رفاقت شما با آقای قادری خیلی قدیمی است. وقتی فیلم میساختهاید، ایشان بازی میکرده؛ و وقتی او فیلم میساخته، شما برایش فیلمنامه مینوشتهاید.
قبل از «کوچه مردها» من چند کار داشتم، ولی زمانی که دانشگاه بودم با آقای قادری آشنا شدیم. به اصرار او یک فیلمنامه نوشتم و این همکاری سالها ادامه پیدا کرد. البته اینطور هم نبود که در تمام کارها همکار باشیم. من یک فیلمنامه مینوشتم و او میساخت. بعد من میرفتم با افراد دیگری کار میکردم و او هم میرفت دو، سه تا فیلم میساخت و بعد دوباره بعد دو، سه سال با هم کار میکردیم.
ولی رفاقتتان همیشگی بود.
بله.
همه کارهای قبل از انقلابتان اگرچه تقریبا مخاطب داشتند، اما برچسب فیلمفارسی خوردند...
هر برچسبی میخواهند بزنند، بزنند. یک نکتهای را میتوانم با قاطعیت به شما بگویم؛ آدمهایی که من در سینمای گذشته شناختم، آدمهایی معتقد و پایبند به اصول بودند و از این جهت مورد تحسین و تایید من بودند. ر��ل جوانمردی را که ناصر ملکمطیعی بازی میکرد، یا فردین بازی میکرد، باور داشتند.
منتهی وقتی انقلاب شد، قضیه این نبود که یک حکومت اینها را کنار گذاشت، اینها را یک عدهای کنار گذاشتند که علاقمند بودند خودشان وارد سینما شوند. سینما همیشه ویترین جذابی است برای آدمهایی که از بیرون به آن نگاه میکنند و خیلیها دوست دارند در این عرصه باشند. فکر میکنند در آن پول هست، که نیست، یا شهرت است که از نظر من آن شهرت هم بهدرد بخور نیست.
به نظر میرسد شما نبض مخاطب آن سالها را میشناختید و برایش مینوشتید. هنوز وقتی آن برچسب را به فیلمهای شما میزنند، معتقدید که آن کار در آن زمان درست بوده؟
حتما.
ولی برچسب فیلمفارسی به عنوان تحقیر استفاده میشود.
ایرادی ندارد. این واژه ساخته دکتر کاوسی و در حقیقت به نوعی نشاندهنده عصبانیت او و همفکرانش از سینما بود؛ به این کار ندارم. این را هم که با چه نیتی استفاده میشود، کار ندارم. من به این کار دارم که آنچه که ساخته میشد، آیا خالص، صمیمانه و از ته دل بود یا نه. به نظر من بود. همین الان در این شرایط برای من در کاری که انجام میدهم، مهمتر از مخاطب نیست، هیچ چیزی بهجز تماشاگری که اثرم را میبیند، برای من مهم نیست؛ فقط به او احترام میگذارم. دلم نمیخواهد چیزی بنویسم که تماشاگر را فقط سرگرم کند، دلم میخواهد چیزی بنویسم که چیزی به او اضافه کند، چیزی به شناخت رابطه و پیوند خانوادگیاش اضافه کند، به امیدش اضافه کند.
من از اینکه چیزی بنویسم و دنیا را تاریک و سیاه نشان بدهم یا ناامیدی را تبلیغ کنم، خوشم نمیآید. من دلم میخواهد چیزهای خوبی را که خودم در زندگی از آنها بهره بردهام، تبلیغ کنم. نوع رابطه و سلوک من با پدر، مادر، همسر و فرزندانم طوری بوده که الان میتوانم بگویم من خوشبختترین آدم روی زمین هستم و برای همین دلم میخواهد این رابطه را تبلیغ کنم. دلم میخواهد آن چیزی را که من از آن بهره بردم و فکر میکنم موجب خوشبختی و آسایش روحی و روانی من است، برای آدمهایی که کارهای من را میبینند، تبلیغ کنم؛ بنابراین احترامم و تاثیر مورد نظرم، برای تماشاگر است. این دو، عناصری هستند که من در نوشتن به آنها پایبند هستم.
در سینمای گذشته یک نوع معصومیت وجود داشت، آدمهایش درس خوانده سینما نبودند، ولی واقعا میتوانم بگویم یک نوع معصومیت و عشق در کار آنها بود که امکان ندارد آن عشق را شما امروز در این سینما بتوانید ببینید. البته فقط در سینما نیست، در همه کارها همین است. یک مفهومهایی یواش یواش کمرنگ شده است، مثل کلمه عشق.
ولی در آن نوع سینما، یک عشقی به کار وجود داشت که همان عشق باعث میشد علیرغم تمام تنگناها و بیدانشیهایی که در این عرصه وجود داشت، آثاری که ساخته میشدند، تاثیرگذار باشند. ساخت یک آدمهایی از بطن و عمق جامعه و نمایش آنها به عنوان آدمهای جوانمرد، پاک و وابسته به اخلاق، مهمترین کاری بود که سینمای آن روز انجام میداد. تبلیغ درستکاری، راستگویی، فتوت، امانتداری و ... را شما در آن فیلمها میتوانستید ببینید.
«عمو فوتبالی» یک جوری ادای دین به پرسپولیس و ممد بوقی است؟
ممدبوقی نه، ولی من آن زمان پرسپولیسی بودم. ممدبوقی هم در واقع جز ابزاری بود که میتوانست این ادای دین را نشان بدهد. من دوست داشتم یک فیلم درباره پرسپولیس بسازم، یک داستانی که خودم تهیهکننده و سرمایهگذارش بودم، دیدم امکانش هست که مقداری از ایدههایم درباره پرسپولیس را اجرایی کنم.
آقای قادری هم پرسپولیسی بودند؟
نه. ایشان طرفدار تیم مشخصی نبود، چون زیاد فوتبال دوست نداشت.
به دهه شصت برسیم و اتفاقات «برزخیها»؛ فکر میکنم دقیقا وقتی آقای مخملباف و دوستانشان وقتی فیلم را پایین میکشند و میخواهند یک تغییر نسل داشته باشند، همان اتفاقی است که شما گفتید عدهای شما را مانع پیشرفت خودشان میدانستند. اگر الان بخواهید به آن سالها برگردید، چه اتفاقی برایتان افتاد؟ مثل یک فوتبالیستی بودید که در اوج دوران ورزشی یکباره پاهایش شکسته است.
دقیقا همینطور بود. من دیدم اخیرا یکی از این آقایان مصاحبه کرده که ما تا کی باید برای کارهایی که در دهه ۶۰ کردیم، جوابگو باشیم. شما در دهه۶۰ یک عدهای را قتل عام کردید. یعنی چی تا چه زمانی باید پاسخگو باشید؟ وقتی کار یک نفر را از او میگیرید آن هم کاری که با عشق است یعنی او را کشتید. یک وقتی یک نفر کارمند است، کار جزئی از وجودش نیست، ولی وقتی یک نفر کار هنری میکند، کار قلب تپنده این فرد است و وقتی کارش را از او بگیری انگار قلبش را از سینه بیرون آوردی.
فردین حقی که به گردن سینمای ایران داشت را نمیشود هیچ وقت به دست آورد که این حق چقدر بود. برای اینکه یک سینمای باری به هر جهت فقیر را فردین به جایی رساند که آدمها جذبش میشدند. حتی آدمهایی که سینما را مسخره میکردند، آدمهای دانشگاهدیده و تحصیلکرده جذب این سینما میشدند. علتش این بود که فردین از زمانی که به عنوان یک سوپراستار وارد این کار شد، میزان تماشاگرهای فیلم فارسی به شدت بالا رفت که سینما جزئی از زندگی مردم شد.
این نقش را بهروز وثوقی یا ایرج قادری نداشتند؟
نه. فردین گرانترین هنرپیشه تاریخ سینما در تمام دنیا است. الان هنرپیشههای محبوب هالیوودی چند درصد از بودجه فیلم را دستمزد میگیرند؟ نهایتا ده تا پانزده درصد. فردین ۶۰درصد بودجه فیلم را دستمزد میگرفت. وقتی یک فیلم ساخته میشد و ۵۰۰هزارتومان تمام میشد، ۳۰۰هزارتومان دستمزد فردین بود و میارزید. بسیار هم علاقمند به سینما بود. این آدمها همه همینطور بودند. بهروز عاشق سینما بود. بگذریم از اینکه باز چند روز پیش دیدم در موردش نوشتند که رفیق اشرف بود. در این مورد یک ماجرایی را میدانم که، چون تنها راوی آن هستم فکر میکنم باید حتما آن را بگویم.
من مسافرت بودم، وقتی آمدم پدرم گفت آقای وثوقی چند بار زنگ زده. به او زنگ زدم گفت میخواهم ببینمت. قراری گذاشتیم. برایم تعریف کرد که با خانم گوگوش از شمال میآمدند یک خبرنگار روزنامه اطلاعات به سراغشان میرود و نمیدانم چه اتفاقی میافتد که بهروز یک سیلی به گوش این خبرنگار میزند. قضیه به گوش سردبیر روزنامه اطلاعات میرسد. او یک ��لسهای با سردبیرهای روزنامهها و مجلات تشکیل میدهد و قرار میشود اسم بهروز، اسم فیلمش و خبرهایش در هیچ روزنامهای منتشر نشود. اینها را بهروز برای من تعریف کرد. گفتم چرا نمیگویی اشرف این قضیه را حل کند؟ گفت: اینهایی که میگویند ما پهلوی اینها محلی از اعراب داریم اینطور نیست. ما زینتالمجالس هستیم.
آن زمان همسر شاه یک عده از این روشنفکرهای فرانسه و انگلیس همیشه در مجالسش بودند، بهروز گفت خواهر شاه هم ما را دعوت کرده. برای ما کاری نمیکند. گفتم آخرش چی؟ گفت: گفتند بهروز یک نامه بنویسد و از روزنامهها عذرخواهی کند. گفتم با من چه کار داری؟ گفت ترجیح میدهم سینما را کنار بگذارم تا این نامه معذرتخواهی را بنویسم، ولی تو یک نامهای بنویس که هم جنبه معذرتخواهی داشته باشد و هم اینکه من را زیاد نشکند. آن نامهای که از قول بهروز چاپ شد را من نوشتم. میخواهم بگویم اینکه میگویند بهروز رفیق اشرف بوده، این را خودش برای من گفت که اصلا ما زینتالمجالس اینها هستیم. حتی وقتی در این حد هم نیاز داشته باشیم کسی حاضر نیست به ما کمک کند.
برگردیم به دهه ۶۰. به شما گفتند نماد سینمای فیلم فارسی هستید و حق کار ندارید.
قضیه این است که یک آقایی مصاحبه کرده و گفته بود بهروز و فردین و قادری و ... یادآور رژیم گذشته هستند. یعنی حتی نه یادآور سینمای قبل انقلاب. خب، من یادآور چه چیزی بودم؟ اصلا اسم من را به عنوان نویسنده کسی میشناخت؟ کسی به اسم نویسنده در آن زمان به عنوان یک عنصر فیلم توجه میکرد؟ اگر کسی اسم سعید مطلبی را میشنید فکر میکرد یادآور طاغوت بود؟ من کتبا ممنوعالکار هستم. اگر این آدمها میرفتند و تقاضای کار میکردند و به آنها پروانه ساخت و اجازه کار نمیدادند، برایشان کتبا چیزی ننوشتند، ولی برای من کتبا نوشتند که اجازه کار ندارم.
آقای انوار و ...
آقای مسعودشاهی در جواب آقای هاشم سبوکی که یک فیلمنامه از من برده و پیگیری کرده بود برای چه به این فرد اجازه کار نمیدهید نوشته بودند: فیلمنامه این مشکل و این مشکل را دارد و در ضمن نویسنده فعلا حق کار کردن ندارد.
چه سالی؟
فکر میکنم حدود شصت، شصتویک.
درحقیقت فکر میکنم «برزخیها» وصف حال خودتان بوده؟
بله. «برزخیها» ایده خود من بود. یک آقای محمدزاده که مکتب قرآنی در اهواز داشت و با خیلی از آقایان روحانیون دوست بود، یک فیلمی خرید به اسم «محمد رسول الله» کار مصطفی عقاد و بعد شروع به فیلمسازی کرد. با قادری یک قرار داد داشت که برایش کار بسازد. ایده «برزخیها» از دو جا میآمد. یک اینکه خانم من آن زمان دیپلمات بود و دائم صحبت میکرد که عراق در مرزها کارهایی میکند و یک گزارش برای وزیر خارجه نوشته و آن گزارش در وزارتخانه گم شد.
گزارش این بود که این حرکاتی که انجام میشود به همین بسنده نخواهد شد، احتمال حملهها و شیطنتهای وسیعتری میرود. این گزارش وقتی گم شد ایشان خیلی پریشان خاطر بود. این موضوع در ذهن من بود تا زمانی که پیشنهاد دادند یک فیلم بسازیم و این ایده به ذهن من آمد که اگر همین امروز در این شرایط ابتدایی انقلاب یک نیروی خارجی به ما حمله کند، مردم چه خواهند کرد.
فیلمنامه را از «هفت دلاور» برداشتید؟
در حقیقت از «هفت سامورایی». خلاصه روی یک طرح این مدلی کار کردم. وقتی میگفتند فیلم انقلابی یعنی چی که ما نمیدانستیم فیلم انقلابی یعنی چی، ولی میدانستیم فیلم میهنی یعنی چی؛ بنابراین این داستان را پایه این فیلم کردم و خود من هم اصرار داشتم که هنرپیشههایی مثل فردین و ناصر در آن بازی کنند. به این دلیل که فکر میکردم اگر درباره اینها نظر مخالفی وجود دارد به عنوان آدمهایی که در یک رژیم دیگری کار کردند الان سهمشان را ادا میکنند. در این فاصله یک عده جوان که همین آقایی که گفتید سردستهشان بود...
اسمش را نمیآورید؟
اصلا در حد این نیست که من اسمش را بیاورم. همین افراد با ژستهای خیلی رادیکال، سوپرمذهبی که حتی یک بار گفته بود بالای سازمان تبلیغات میخواهم یک مسلسل بگذارم، هر کدام از اینها آمدند با مسلسل آنها را بزنم، یک عدهای هم دوروبر خودش جمع کرده بود که شروع کردند به هوچیبازی. اصلش این بود که این آقا نویسنده بود و دوست داشت کارگردان هم بشود، ولی اگر مثلا ایرج قادری کارگردان بود این نمیتوانست کارگردان شود. اگر من فیلمنامهنویس بودم کسی از او فیلمنامه نمیخرید. شروع به جوسازی کردند تا اکران «برزخیها». «برزخیها» در تبریز ۲۴ساعت نمایش بود.
دو ساعت تعطیل میکردند برای اینکه دستگاهها زیاد آسیب نبیند. اینها جلوی سینماها تجمع کردند و شروع به سروصدا کردند. نخست وزیر وقت داشت به مجلس میرفت؛ از همین خبرنگارهایی که هدایت میشوند و سوال به آنها میدهند که بپرسند، پرسید یک فیلمی الان روی پرده است که نویسندهاش خواسته بگوید آدمهایی که در جبهه میجنگند مشکل دارند. ما اصلا قبل از اینکه جنگ شروع بشود این فیلم را ساختیم. روزی که فیلم تمام شد از شیراز داشتیم حرکت میکردیم گفتند فرودگاهها بسته شد، با اتوبوس برگشتیم. یعنی روزی که «برزخیها» تمام شد عراق فرودگاهها را زد.
این خبرنگار گفت نویسنده میخواسته این را نشان بدهد که تعدادی دزد و قاچاقچی و ... در جبههها میجنگند. ایشان هم گفتند اینها باقیمانده روشنفکرهای قراضه هستند که به زودی به زبالهدان تاریخ سپرده خواهند شد. بعد هم به مجلس رفتند و بعد هم «برزخیها» را پایین کشیدند. آن آقایی که گفتم با ایشان نزدیک بود و آنها ذهن این افراد را خراب میکردند و گرنه حکومت کاری نداشت.
حتی گفته شده که از علما مجوز بازی این افراد را گرفتند.
بله. خیلی هم تلاش کردند. حتی قبل از اینها آقای خامنهای سخنرانی کرده بودند که من ازهنرمندان میخواهم به این انقلاب کمک کنم و واقعا یکی از دلایلی که من فکر کردم باید این کار را انجام بدهم سخنرانی ایشان بود. اصل حکومت یا نظام با ما کاری نداشت. آن آدمهایی که به نظرشان ما جا را برایشان تنگ کرده بودیم با امکانات و رابطههایی که داشتند جو را اینطور مسموم کردند. آن زمان هم اینطور نبود که یک دولتمرد فرصت داشته باشد ببینید این راست میگوید یا حرفش منطقی است یا نه. اطمینان داشتند و براساس اطمینانشان تصمیم میگرفتند. این هنرپیشهها و در کنارشان من اینگونه ممنوعالکار شدیم.
الان هم نمیبینند و توقیف میکنند.
یکی از عوارض این مدل تصمیمگیریها این است که بیشتر اطرافیان تصمیم میگیرند تا مرکزیت. اگر فتاوی را بخوانید میبینید که کسی که از او فتوا خواستهاند، مینویسد به شرط وجود شرایط گفته شده حلال است یا حرام است. ولی وقتی به تصمیم حکومت میرسد دیگر به شرط وجود این شرایط وجود ندارد. میگویند سعید مطلبی و فلانی و فلانی رژیم گذشته را اینها ایجاد کردند و تقویت کردند، آن فرد هم میگوید اینها روشنفکرهای قراضه هستند و ...
یک مصاحبه داشتیم که میگفت فردین دق کرد یا میگفت جمشید هاشمپور را شلاق زدند برای اینکه ستاره بود.
وقتی چهرهها ممنوع شدند، قرار بود در «تاراج» ایرج قادری و فردین بازی کنند. هاشمپور آن زمان یک هنرپیشه درجه سه بود. بهزاد جهانبخش اصلا هیچ کاره بود. این دو را گذاشتند و فیلم فروخت. بعد دیدند مساله اصلا فردین و... نیست. اینها را باید ریشهکن کنند. آدمهایی که میتوانند تماشاگر را به سینما جذب کنند را باید حذف کنند.
یک فیلم توقیفی دیگر هم به اسم «پنجمین سوار سرنوشت» دارید. چرا به آن سرنوشت دچار شد؟
من یک فیلم به اسم «پنجمین سوار سرنوشت» ساختم. یادداشتهایی درباره این فیلم از مرحوم واعظ طبسی، آقای ولایتی وزیر خارجه، معاونش عزیزی، دادستان کل، دادستان مواد مخدر و ... دارم. یک بار هم ما را به کاخ ریاست جمهوری دعوت کردند، رفتیم آقا با اعضای دفترشان فیلم را دیدند و خیلی هم ابراز لطف کردند. فردا دوباره از دفتر ریاست جمهوری به من زنگ زدند که شما و آقای روبیک دوباره بیایید. آن زمان فیلمها را در بوبین نشان میدادند. وقتی به آنجا رفتیم آقا این بار با خانواده فیلم را دیدند. حتی به سه نفر از بازیگران این فیلم سلام رساندند.
آقای قادری و خانم خوروش و یک آقایی که در فیلم اسمش محسن بود. بعد هم گفتند اگر هر مسالهای بود به آقای میرسلیم اطلاع بده. ما آمدیم همین فیلم به وزارت ارشاد رفت. حامی فیلم دادستانی مواد مخدر بود. فیلم توقیف شد. به من گفتند برو و اطلاع بده که این اتفاق افتاده. گفتم تا فردا صبح وقت بدهید. فردا صبح هم گفتم من نمیخواهم این کار را انجام بدهم. پرسیدند چرا؟ ایشان که فیلم را پسندیدند و ... گفتم من یکی از ۶۰میلیون ایرانی هستم که دوبار با رئیس جمهور مملکتم شام خوردم، دیگر نمیروم در این شرایطی که ایشان باید به فکر پوتین سرباز جبهه باشد، برایش صورتحساب صادر کنم و بگویم این فیلم را در ارشاد یک عده آدم که هیچ منطقی ندارند توقیف کردند.
در نهایت هم فیلم توقیف ماند و حتی نسخههایش هم مشخص نشد چه شد. یعنی فکر کن وقتی ناصر ملکمطیعی پارکینگ خانهاش را شیرینیفروشی کرد، ایرج قادری در دفترش نمونه برنج گذاشته بود، دلالی برنج میکرد. فردین هم شیرینیفروشی میکرد و وقتی من به دیدنش میرفتم آنقدر میایستادم که او را در حال کار نبینم که خجالت بکشد، اینها همه به دلیل همان کارهای غیرمنطقی آن افراد بود. به نظر من در حق اینها جنایت کردند. هیچوقت نمیبخشمشان. کارهایی که اینها کردند باعث و بانیاش همان آدمها بودند، ولی گناهش فقط گردن آنها نیست.
گردن آنهایی است که عامل شدند و قدرت داشتند. همانهایی که فردین را فرستادند در خانه آنقدر بماند که دق کند. من در رباط کریم در یک کارخانه که مواد شیمیایی درست میکردند برای زینکهای چاپخانه کار میکردم و صبح به صبح دیگهای بزرگی را میشستم که هیچ کارگری حاضر نبود آن کار را انجام بدهد. اگر اینها معتقد به روز جزا هستند واقعا نمیدانم چطور میخواهند جواب بدهند. آلت دست یک مشت آدم شدند.
هیچ وقت با این مدیران صحبت نکردید؟
یک بار از جلوی دانشگاه به ایرج زنگ زدم، گفت بیا کار دارم. رفتم دیدم یک آقایی نشسته. سلام علیک کردم، ایرج گفت از دوستان آقای انوار است، امروز با آقای انوار قرار دارد. شما هم با او برو و صحبت کن شاید مشکل حل شد. آن آقا هم گفت اگر رفتیم پیش آقای انوار ایشان چرت و پرت گفت، شما چرت و پرت جوابش را نده. گفتم کی گفته من چرت و پرت میگویم؟ من چرت و پرت نمیگویم، ولی اگر ایشان حرفی بزند من جوابش را میدهم. گفت مگر نمیخواهی کار کنی؟ گفتم نه.
اگر قرار باشد یک نفر چرت و پرت بگوید و من جوابش را ندهم این کار برای من اینقدر ارزش ندارد؛ «چو رسی به طور سینا ارنی مگو و بگذر که نیرزد این تمنا به جواب لن ترانی». دستم یک استکان چایی و یک کلوچه بود. گفتم من صبحانه نخوردم، شاید شام هم نخورم. تمام غذای روز من همین یک استکان چای و این دو بیسکوییت است.
آدمی که میتواند با این زندگی کند، نیاز ندارد به کاری که بخواهد به هر قیمتی به دستش بیاورد. شرایط طوری چرخید که من میتوانستم کار کنم اگر اسمم نبود؛ این تا حدی به من رضایت خاطر میداد، ولی ایرج قادری و فردین و ... که نمیتوانستند پنهانی کار کنند. دق میکردند؛ و دق کردند. با شکنجه مردند. اگر الان میگوییم یک بازداشتگاه گوانتانامو هست که آدمها در آن ذره ذره میپوسند بر سر اینها هم این بلا آمد و دق کردند.
عدهای معتقدند با هر انقلابی طبیعی است یک عده که همراه با جریان تازه نیستند، حذف شوند.
شما نمیتوانید بگویید یک نفر در آن زمان دلش با انقلاب نبود. آدمها همه جزئی از این انقلاب بودند، اما وقتی انقلاب مستقر شد، شروع به حذف کردن کردند. برای اینکه شاید فکر میکردند به همه سهم نخواهد رسید. یک نکته من بگویم. ما اصولا آدمهای متوهمی هستیم. توهم ما این است که اگر من امروز شرایطی دارم که نمیپسندم، فکر میکنم اگر انقلاب نشده بود مثلا شرایطم این نبود. نه اینطور نیست.
اگر انقلاب هم نشده بود، ما هنوز همینجا بودم و چیزی بیشتر از این نداشتیم. اگر انقلاب نشده بود آن پسر سفیر که در اینستاگرام خیلی شلوغ کرده همین وضعیت را داشت. منتهی پدرش سفیر حکومت دیگری بود. حاتمیکیا هم فیلمساز میشد در هر صورت. چون خیلیها آمدند با حمایت این آدمها بودجه گرفتند و فیلم ساختند، اما هیچکدام فیلمساز نشدند. ذات آدمی مثل حاتمیکیا کارگردان است و میتواند باشد.
آن رفیق تندرویی که ��سمش را هم نمیبرید باز همین میشد؟
فرصتطلبها همیشه همین هستند. بدترین مسابقه دو این است که شما نخواهید بدوید از رقیب جلو بزنید. بدترینش این است که پیراهنش را بگیری و پشت پا بزنی تا بیفتد و بعد جلو بزنی. این مسابقه دو نیست ناجوانمردی است. اگر انقلاب هم نشده بود آن آقا همانطور بود. یعنی کاری که او به آن افتخار میکند به عنوان انقلابیگری، سخیفترین کار ممکن است که بخواهی به یک رژیم ضربه بزنی یک پاسبان بدبخت را گوشه کوچه گیر بیاوری و اسلحهاش را بدزدی. این شد انقلابیگری؟ حتی کار انقلابی افتخارآمیز او انقلابی نیست. بقیه کارهایش هم همینطور.
در دهه ۶۰، بسیاری از بازیگران تئاتری در سینما درخشیدند. این روایت هم هست که آنان با هنرپیشههای قبل از انقلاب سرِ سازگاری نداشتند. این جمله را شنیدهایم که مثلا آقای کشاورز گفته اگر فردین در فیلمی باشد، من نیستم.
نه اینطور نبود. اتفاقا وقتی من «برزخیها» را میساختم آقای کشاورز یکی از کسانی بود که آمد و خوب هم بازی کرد. اتفاقا من سعی داشتم این مرزبندی که یک عده از تئاتر بودند و یک عده از سینما، نباشد. کشاورز با فردین بازی کرد و خیلی هم رابطه خوبی با هم داشتند. فردین اصولا آدمی نبود که کسی نتواند با او بسازد.
عدهای میگویند بازیگرانی، چون جمشید مشایخی، علی نصیریان، عزتالله انتظامی و محمدعلی کشاورز، از شما حمایت نکردند.
اینها هیچکدام جز بدنه سینما نبودند. فیلم مهرجویی را با هم بازی کرده بودند، ولی جز عوامل و هنرپیشههای فیلمفارسی نبودند. بعد هم چه توقعی هست که حالا، چون ما نمیتوانیم کار کنیم آنها هم کار نکنند. این توقع خیلی احمقانه است. خود من را ممنوعالفعالیت کردند باید میگفتم آقای الوند چرا فیلم میسازی؟
شما در آن دورهای که اسمتان نباید میآمد، چه فیلمهایی را نوشتید؟
«شیر سنگی»، «میخواهم زنده بمانم» و «سام و نرگس»
یعنی بعد از اینکه مشکل ایرج قادری حل شد، بازهم مشکل شما حل نشد؟
دو نامه تاثیرگذار در خاطر من مانده است. یکی بهروز وثوقی نوشت برای عذرخواهی که آن را خودم نوشتم و دیگری نامهای که ایرج قادری نوشت و در حقیقت توبه کرد. من واقعا معتقد بودم گناه آدمهایی که در این سینما بودند، بیشتر از گناه قاضی و معلم و وکیل و. نبود. فکر نمیکردم ایرج قادری گناهی کرده است که باید از آن توبه کند، اصلا گناهی نبود. تا روزی که رسول صدرعاملی و فریدون جیرانی و آقای شایسته همراه ایرج قادری به خانه ما آمدند، من با او قهر بودم. دوست نداشتم آن نامه را بنویسد. آن روز هم زنگ زد گفت من با این آقایان به خانهات میآییم. آمدند گفتند یک قصه میخواهیم برای «میخواهم زنده بمانم».
این فیلم از داستان داغ و جنجالی شاهرخ و سمیه برآمد؟
رسول صدرعاملی رفته بود از یک اتفاقی یک مستند ساخته بود.
قتل خانوادگی بود؟
یک نامادری بود که بچهاش را کشته بود. این را صدرعاملی مستند کرده بود. بعد که به ایرج اجازه کار دادند، صدرعاملی خواست با ایرج این فیلم را بسازد، شایسته هم وارد ماجرا شد و قرار شد صدرعاملی طرحش را بدهد. من هم براساس آن طرح�� داستان خودم را نوشتم.
از «شیر سنگی» بگویید.
آقای جوزانی یک فیلمنامه آماده به من داد و من فقط آن را بازنویسی کردم. درواقع یکی از فیلمنامههای خوبی بود که به دستم رسید و بازنویسی کردم. بعضی از فیلمنامهها حتی یک درصدشان هم نمیماند.
خود آقای جوزانی نوشته بود؟
بله.
به نظر میرسد نبض احساسات مخاطب را خوب در دست دارید. از «سام و نرگس» تا «میخواهم زنده بمانم» و حتی تا حدی سریال «ستایش».
«هیس دخترها فریاد نمیزنند» را هم من نوشتم.
آن زمان که دیگر اسمتان مشکلی نداشت.
خودم نخواستم اسمم باشد.
پس بازی با احساسات مخاطب را خوب بلدید.
بله.
برایتان راحت است؟
نه اصلا راحت نیست، ولی لذتبخش است. اخیرا یک فیلمنامه به من دادند که بنویسم دیدم نمیتوانم. از فیلمنامه و داستانش خوشم آمد، اما طوری بود که میدانستم در نوشتن اذیت میشوم و بعد از نوشتن آن حال خوشی نخواهم داشت.
آقای دولتآبادی خاطره مشهوری دارد که همسرشان از صدای گریهشان بعد از نوشتن لحظه کشته شدن شخصیت اصلی «کلیدر» به اتاقشان رفته. شما هم از این خاطرات دارید؟
من شبها مینوشتم. همسرم وقتی زنده بود یک روز صبح به اتاقم آمد و گفت چرا اینها را پاره کردهای؟ گفتم دیشب گریه نکردم. دیگر متوجه شده بود و هر صبح که به اتاقم میآمد از کاغذهای پاره شده میفهمید شب قبل گریه کردم یا نه. باید خودت قصهای را که مینویسی باور کنی تا مخاطب باور کند. اگر خودت چیزی بگویی که به آن معتقد نیستی، مخاطب هم باور نمیکند.
به عنوان یک فیلمنامهنویس احتمالا باید طرحهای زیادی در ذهنتان باشد که دوست دارید بنویسید.
بله، ولی فرصتش پیش نیامده. الان هم چند روزی است که فکر میکنم دیگر نباید کاری بنویسم. برایم تا همین جا بس است.
«ستایش۴» چطور؟
نه.
دیگر جای کش دادن ندارد؟
در فیلمنامهنویسی، وقتی تو حرفهایت را زدی، اگر قرار باشد ادامه بدهی دیگر پرت و پلا میشود. در «ستایش» من اگر حرفی داشتم همه را گفتم و تمام شد.
آنقدری که حشمت فردوس در این قصه برایتان جذاب بود به نظر میرسد امضایتان را پای این کاراکتر گذاشتید.
بله. حشمت فردوس از اولش هم برای من جذاب بود.
روی بقیه خیلی کار نکرده بودید؟
من دایی جان ناپلئون را همیشه خیلی دوست داشتم. همیشه فکر میکردم چرا آن شخصیت بین ما ماندگار شده. حشمت فردوس را از همان روز اول که نوشتم، با این نیت بود که ماندگار شود؛ بنابراین به این فکر کردم که چه باید بکنم که این شخصیت ماندگار شود. اول اینکه از لحاظ تیپیکال باید متفاوت بود. در واقع حشمت فردوس یک شخصیت است و شخصیت ماندگاری هم خواهد بود.
شما تعریفهای متفاوتی از یک درام میتوانید داشته باشید، ولی به نظر من تعریف شکل واقعی یک درام جمله «لا اله الا الله» است. موجر و درست. جملهای که قسمت اولش کفر است و قسمت دومش یکتاشناسی است. درام همین طور است. در همان ابتدایش چیزی را میگویی که کوبنده است. وقتی مسیر داستان پیش میرود به «الا الله» میرسد.
در هفتاد قسمت اول من «لا اله» شخصیت حشمت فردوس را گفتم. شخصیت ضدزنی که قبول ندارد دختر هم حق حیات دارد و مثل هزار ششصد، هفتصد سال پیش حتی اگر بتواند نوزاد دختر را زنده به گور میکند. فصل سوم «ستایش» «الا الله» است. سه تا زن این مرد را نجات میدهند. ستایش، دخترش و خانم جان.
در فصل دو و سه با توجه به اینکه دیگر آقای قادری نبودند چرا ادامه دادید؟
قرار بود «ستایش» ۲۶قسمت باشد. با من هم بر این اساس شروع کردند. وقتی یک حرفی را میزنی بالاخره باید یک جا جمعش کنی. من که حرف را زدم، جمع کردنش خیلی سخت شد و طول کشید. زمانی که طاهر را کشتم کار را برای خودم سخت کردم. در قسمت ۲۰ طاهر یعنی مبنای اصلی قصه را کشتم، پس باید یک مبنای بزرگتر برای کار پیدا میکردم. بعد فکر کردم من الان باید به چه چیز این قصه بچسبم؟ به شخصیت فردوس که هیچ چیز و هیچ کس را غیر خودش قبول ندارد.
وقتی فکر کردم دیدم جذابترین شخصیت او است. خود ستایش برای من شخصیت جذابی نبود؛ بنابراین دیدم تنها کسی که من روی او سرمایهگذاری کردم و به آنجا رساندمش فردوس است و باید همین را ادامه بدهم. ولی آنقدر آن شخصیت سخت بود و مثل این تکههای فلز صاف نشده بود که خیلی باید چکشکاری میشد و همین چکشکاری تقریبا صد قسمت طول کشید.
به نظر میرسد آنقدر این شخصیت برایتان جذاب بوده که دیگر جزئیات کار ساخت برایتان اهمیت نداشته و حتی سر صحنه نرفتید و...؟
در یک کار جمعی حتما اشتباه اتفاق میافتد. آن هم یک کار یکی دو ساله و آن هم جمعی که عادت به کار جمعی ندارد. من عادت کردم حتی اگر در اشتباه دخیل بودم یا نه، هر اشتباهی در یک کاری که من هستم باشد، من هم مسوولیت را میپذیرم. انتخاب یک هنرپیشه را شما ممکن است در سریال «ستایش» نپسندید. من نمیگویم به شما که این انتخاب من نیست و انتخاب تهیهکننده است. چون اگر من میگفتم این انتخاب من نیست حتما تغییرش میدادند، ولی چون دخالتی نداشتم پس من هم در این اشتباه مقصر هستم. میتوانستم بیشتر پافشاری کنم و بالاخره یک آدم مطلوبتری را بگذارند.
دلتان برای فیلم ساختن تنگ نشده؟
نه. دوست دارم یک کاری انجام بدهم که بدانم حاصل این کار در ردههای بالا است. الان وقتی میبینم یک عده کارگردانها هستند که خیلی بهتر از من میسازند، چه نیازی است که من هم بیایم و فیلم بسازم. آن کارگردانی که جوان است و فکرهای تازهتر دارد و فیلمی که میسازد را من خودم میگویم کاش من این را ساخته بودم چه نیازی است که من بسازم.
درباره کدام فیلم این ای کاش را گفتید؟
خیلی از فیلمها.
در دوره شما، شما در سینمای بدنه بودید. علی حاتمی و کیمیایی هم میساختند و مهرجویی هم میساخته. آن دوره دوست داشتید چه فیلمی را بنویسید؟
همینها که نوشتم.
هیچوقت مثلا حسرت «سوته دلان» را نخوردید؟
خیلی خوب است که تو تکلیفت با خودت همیشه مشخص باشد. اگر اینطور باشد همیشه از کارت احساس رضایت میکنی. من وقتی فیلم «پشت و خنجر» را نوشتم از هر حسی که فکر کنید برای من جذابتر بود. از این که آدمها به من نامه مینوشتند که مثلا این فیلم روی خود��ان یا فرزندشان تاثیر گذاشته لذت میبردم.
اگر میتوانستم یک بار دیگر هم همان را مینوشتم. یا «میخواهم زنده بمانم» را اگر باز بتوانم بنویسم یا «شیر سنگی» و «هیس دخترها فریاد نمیزنند» را بنویسم، مینویسم. من اینطور کار را دوست دارم و این را بلدم. یک مقدار خواست خودم است، یک مقدار هم بلد بودن است. وقتی یک کاری را بلدم و خوب هم بلدم چرا همین کار را انجام ندهم.
مشکل این است که از این فیلمها سیمرغ درنمیآید؟
من نیازی به سیمرغ ندارم. این همین است که میگویم تکلیف آدم باید با خودش روشن باشد. هیچوقت این مساله برایم جذاب نبوده. نمیدانم من با سیمرغ و بدون سیمرغ چه فرقی دارم. من با یک رفیقم با من بدون رفیقم فرق دارم، چون حضورش به من لذت میدهد. حشمت فردوس یک دیالوگ درباره هسته هلوبازی داشت. آن قصه خودم است. ما بچه بودیم بچهها گردو بازی میکردند.
ما پول نداشتیم، هسته هلو بازی میکردیم. هسته هلو در خیابان ریخته بود، به هیچ دردی هم نمیخورد. ما، ولی بازی میکردیم و هر عصر مثلا من میآمدم ۲۰تا هسته هلو توی یک سطل توی زیرزمین میریختم. آخر هفته، جمعه، مادرم آن پیتی که هسته هلو در آن جمع شده بود به یکی از این آبحوضیها میداد که ببرند و خالی کنند.
از شنبه باز ما بازی میکردیم. میدانستم تهش همهاش را از دست میدهم، ولی بازی میکردم. به خاطر آن رفاقتی که با دوستانم داشتم. یک چیزهایی در زندگی هست که همه دنبالش میرویم و نمیدانیم چرا. الان همه دنبال دکترا گرفتن هستند. به چه درد میخورد؟ مشخص نیست. خط طرف را نمیتوانی بخوانی بعد نوشته دکتر فلان... خندهات میگیرد.
به عنوان آخرین سوال کارهای کارگردانهای همنسل شما هنوز ادامه دارد، ولی شما گفتید که خسته شدید و شاید دیگر ننویسید. این کارها نقطه پایان دارد؟ مثلا وقتی یک کارگردان قدیمی میبیند که به کارش میخندند آیا باید ادامه بدهد؟
هیچ هنرمندی تعهد ندارد که تا آخر عمرش شاهکار بسازد. اما وقتی وارد این کار شدی این کار برایت مثل نفس کشیدن میشود. چون واقعا اگر این کار را نکنی میمیری. اینطور نیست که من کار بکنم که بگویم میخواهم شاهکار بسازم. کار میکنم، چون اگر کار نکنم میمیرم و آن آدم بدون کار تمام میشود.
درباره پایان «ستایش» از من پرسیدید گفتم من در «ستایش» دیگر حرف نگفتهای ندارم و نمیتوانم ادامه بدهم، در کار کردن هم آدم به جایی میرسد که دیگر همه کارها را انجام داده، ممکن است فکر کند دیگر نمیتواند کاری کند که بهتر از کارهای قبلی باشد، ولی این کارها برای ما که واردش میشویم مثل نفس کشیدن میشود. مهم نیست که کارت چطور باشد مهم این است که کار کنی که بتوانی زنده بمانی و نفس بکشی.
منبع : برترینها
0 notes
Text
مطلب از سرعت خود نکاهید! آشنایی با مهارت های تندخوانی در 20 دقیقه در همیشه آنلاین منتشر شده است
مطلب از سرعت خود نکاهید! آشنایی با مهارت های تندخوانی در 20 دقیقه در همیشه آنلاین منتشر شده است لینک مطلب http://hamisheonline.com/10311/%d8%b3%d8%b1%d8%b9%d8%aa-%d8%ae%d9%88%d8%af-%d9%86%da%a9%d8%a7%d9%87%db%8c%d8%af%d8%a2%d8%b4%d9%86%d8%a7%db%8c%db%8c-%d8%a8%d8%a7-%d9%85%d9%87%d8%a7%d8%b1%d8%aa-%d9%87%d8%a7%db%8c-%d8%aa.html
از سرعت خود نکاهید! آشنایی با مهارت های تندخوانی در 20 دقیقه
از سرعت خود نکاهید! آشنایی با مهارت های تندخوانی در 20 دقیقه
از سرعت خود نکاهید! آشنایی با مهارت های تندخوانی در 20 دقیقه . جهان امروز ما، جهان سرعت است و روز به روز نیز بر این سرعت افزوده می شود. برای این که از این کاروان علم و زندگی، عقب نمانیم، باید با آخرین روش های دست یابی به دانش آشنا شویم و از آن، برای استفاده صحیح و بیشتر از استعدادها و توانایی های خدادادی مان بهره ببریم. یکی از این روش ها، تندخوانی است. تحقیقات نشان داده است که با خواندن سرعت متوسط دویست کلمه در دقیقه، به جای هزار کلمه در دقیقه، مردان و زنان با تحصیلات عالی، پنج بار آهسته تر از آن چه که لازم است، می خوانند؛ یعنی اگر آنها از توانایی حقیقی و بالقوه خویش استفاده کنند، خواندن کتابی که پنج ساعت طول می کشد، به شصت دقیقه یا کمتر کاهش می یابد.
ما در این مقاله، قصد داریم تا شما را به طور کلی و اجمالی، با فواید و مهارت های تندخوانی آشنا کنیم؛ اما اگر می خواهید مهارت ویژه ای در این زمینه کسب کنید، باید به کتاب هایی که در این زمینه نوشته شده است، مراجعه کنید و از همین امروز تمرین کنید.
از سرعت خود نکاهید! آشنایی با مهارت های تندخوانی در 20 دقیقه
آیا یک فرد معمولی می تواند «تندخوان» شود؟
بلی، به دلیل این که تحقیقات علمی نشان می دهد که مغز یک انسان سالم، می تواند هر بار گروه کلمات یا شبه جمله ها را به همان خوبی تک کلمه ها بپذیرد و این عمل، از هر جهت، آسان تر است. ما جمله را هرگز به خاطر درک تک تک کلماتش نمی خوانیم؛ بلکه آن را برای درک شبه جمله هایی که کلمات نیز در آنها هستند، مطالعه می کنیم.
به عنوان مثال، خواندن «آنماشینسفیدکنارجادهپارککرد»، خیلی دشوارتر است از خواندن «آن ماشین سفید، کنار جاده پارک کرد».
خواننده کند ناچار است کار مغزی بیشتری از خواننده سریع انجام دهد؛ زیرا ناچار است پس از تشخیص هر کلمه، معنای آن را به معنی کلمه بعد از آن بیفزاید. در مثال فوق، این حد به اندازه پنج تا شش کار اضافی می رسد؛ در حالی که خواننده سریع که هر بار مجموعه های معنی دار (شبه جمله ها) را می بیند، فقط یک اتصال ساده را بین دو قسمت انجام می دهد.
بنابراین، مزیت فوق العاده تندخوانی، انجام کار فیزیکی کمتر، توسط چشمان بر روی هر صفحه می باشد. در این صورت، به جای حدود 500 توقف توأم با تمرکز دید که چشم خواننده کند بر روی هر صفحه انجام می دهد، خواننده سریع، نزدیک به 100 توقف در صفحه را که عضلات چشم را کمتر خسته می کند، به انجام می رساند.
بررسی باورهای غلط در زمینه تندخوانی
«فرد تندخوان، قادر به احساس و درک مطلب نیست».
این باور، غلط است؛ بلکه عکس این مطلب درست است؛ یعنی خواننده کند، به خاطر توقف ها و شروع های مکرر و پیشرفت متزلزل�� امکان زیادی دارد که بی حوصله شود؛ تمرکز حواس خود را از دست بدهد؛ حضور ذهنش کاهش یابد و از درک معنی آن چه که می خواند، عاجز بماند؛ ولی کسی که عادت کند شبه جمله ها را با هم ببیند، به طور طبیعی مفهوم آنها را هم به همراه یکدیگر درک می کند. از طرف دیگر، تندخوانی، باعث می گردد تا مطالب کم اهمیت، زودتر شناخته شوند و بر مطالب مهم، تأکید ورزیده شود. از این رو، درک تمام مطلب، برای خواننده سریع، خیلی آسان تر و دامنه دارتر از درک مطلب، برای خواننده کند می باشد.
«خواندن بیش از 500 کلمه در دقیقه، ممکن نیست»!
این جمله، غلط است؛ زیرا با توجه به این حقیقت که در هر توقف می توانید تا حد شش کلمه را زیر دید قرار دهید و این واقعیت که قادرید در هر ثانیه تا چهار توقف را انجام دهید، بدین معنی است که به راحتی می شود سرعتی تا حد 1000 کلمه در دقیقه را به دست آورد.
«سرعت بیشتر، تمرکز حواث کمتری را به دنبال دارد».
خیر، زیرا هر چه سریع تر حرکت کنیم، نیروی جنبشی بیشتری را جمع کرده، تمرکز بیشتری پیدا می کنیم. سرعت های خواندن متوسط، طبیعی نیست؛ بلکه آنها سرعت هایی هستند که با آموزش های ابتدایی نادرست خواندن، همراه با اطلاعات غیر کافی از طرز کار چشم و مغز، در سرعت های متفاوت، حاصل آمده اند.
فواید تندخوانی
1. یکی از مهم ترین سودهای تندخوانی، این است که شخص تندخوان، دارای ذهنی فعال و حساب گر می شود و با همه چیز، دقیق و حساب شده برخورد می کند؛ سکون، از زندگی اش رخت برمی بندد و همیشه و ناخودآگاه، فعال و پویاست.
2. یکی دیگر از آشکارترین اثرهای تندخوانی، صرفه جویی در وقت است. صرفه جویی در وقت، باعث می شود تا وقت های اضافی پیدا کنید و از آن وقت ها، برای مطالعات جنبی دیگر و کارهای شخصی تان بهره ببرید و حتی درس های دانشگاه را بهتر و کامل تر بخوانید. بیشتر ما از نداشتن وقت کافی، برای انجام کارهای مورد علاقه مان شکایت داریم. اگر شما هم تا امروز چنین مشکلی داشته اید و یا به مطالعه، زیاد علاقه مندید، ولی نمی توانید به همه مطالب جالب مورد نظر خودتان برسید، بدانید که با تندخوانی، قادر خواهید بود به ساعات بیشتری برای مطالعه دست یابید.
3. تندخوانی، کارآیی و خلاقیت فرد را بالا می برد. شخص تندخوان، با هر مسئله ای، به راحتی برخورد می کند و آن را از پیش پای خویش برمی دارد. دانشجویی که به مهارت تندخوانی دست یافته، از زندگی فوق العاده ای برخوردار می شود؛ زیرا تندخوانی، رابطه مستقیمی با دانش زیاد و درک صحیح - که از تندخوانی به دست می آید - دارد. کسانی که سریع تر می خوانند، بهتر نیز می فهمند و راه پیشرفت برایشان همواره باز است.
موانع تندخوانی
موانعی را که بر سر راه سرعت عمل مغز در موقع خواندن ایجاد می کنیم، اصطلاحاً «راه بندان» می نامیم. حال باید ببینیم که این راه بندان های خواندن، چه چیزهایی هستند؛ از کجا ناشی می شوند و چگونه می توان آنها را رفع کرد.
الف) تلفظ و لب خوانی
اگر شما این مشکل را داشته باشید، به هنگام مطالعه، به جای خواندن بی صدا، صدای کلمات را در گلو ایجاد می کنید (ادای صوت یا تلفظ) و یا آن که لب ها را بدون صدا حرکت می دهید (لب خوانی)؛ مثل این که کلمات را برای خود با صدای بلند می خوانید و از این طریق، مغز خود را وادار می کنید که مطالب را با سرعتی در حد سرعت حرف زدن، جذب کند که این سرعت، برای خواندن بی صدا، فوق العاده کم است.
ب) کمک اضافی
کمک اضافی، چنانچه به صورت جزء اصلی عمل خواندن درآید، جزء راه بندان ها به شمار می آید و در حد شدید خود، باعث کندی حرکت چشم و عمل ذهن، در انجام عمل خواندن خواهد شد. کمک اضافی، اصطلاحاً به عمل با انگشت نشان دادن کلمه به کلمه مطلب مورد مطالعه و یا لغزاندن یک لبه صاف مانند خط کش از بالا به پایین و مشخص کردن کامل هر سطر مورد مطالعه می باشد که در چنین وضعی، به مغز خود کمک اضافی را تحمیل کرده اید و باعث می شود که در موقع خواندن، فکر شما، متکی به این عمل اضافه شود و هرگز نتواند به طور مستقل عمل کند.
ج) واپس نگری
کسانی که گرفتار این عیب هستند، نمی توانند بدون برگشت های مجدد بر روی کلمات و عبارات خوانده شده، به خواندن ادامه دهند و یا بدون عقب نگری های مکرر از ابتدا تا انتهای هر سطر را با نگاه طی کرده، به سر سطر بعد بروند. بارها اتفاق می افتد که این افراد، پس از پایان هر سطر، دوباره به همان سطر برگشته، گاهی پس از خواندن چند کلمه و احیاناً تا نزدیکی های آخر همان سطر، متوجه اشتباه خود شده، به سر سطر بعدی می روند.
اکثر ما، اغلب به هنگامی که مایلیم جمله هایی را که خوانده ایم، دوباره خوانده یا در مواردی که تمرکز کافی و حضور ذهن نداشته ایم، دوباره به عقب برگشته و قسمتی از مطلب خوانده شده را دوباره با دقت بیشتری بخوانیم، اقدام به واپس نگری می کنیم؛ ولی اگر این واپس نگری ها را کنترل نکنیم، به صورت عادت بسیار بدی در خواهد آمد. تصور کنید که اگر قرار باشد هر بار یک کلمه یا یک عبارت یا قسمتی از یک سطر را که خوانده ایم، دوباره خوانده، باز به عقب برگشته، دوباره و سه باره بخوانیم و یا این که پس از خواندن هر سطر، به جای رفتن به سر سطر بعدی، هر بار تا نیمه های همان سطر را خوانده، متوقف شده، دنبال سر سطر بعدی بگردیم، چگونه رشته مطلب را گم می کنیم و چقدر از سرعت، باز خواهیم ماند.
د) تلفظ در ذهن
این اشتباه دیگری است که تقریباً همه گرفتار آن هستند. لب ها بی حرکتند و ارتعاشی در گلو احساس نمی شود؛ ولی کلمات را در مغز خود تکرار می کنیم؛ یعنی گرفتار چیزی هستیم که اصطلاحاً می توان آن را «حرف زدن ذهنی» نامید. لازم به تکرار است که هر چیزی که شباهت به خواندن با صدای بلند داشته باشد، مغز را از به دست آوردن سرعتی که قادر به رسیدن به آن است، باز خواهد داشت. باید اعتراف کرد که از میان بردن کامل این نقص، تقریباً ممکن نیست و در حال عادی، لزومی هم ندارد (مگر آن که سرعت های فوق العاده زیاد در خواندن، مورد نظر باشد). با این حال، هنگام خواندن، هر قدر تلفظ در ذهن خود را کاهش دهید، به همان نسبت، خواندن خود را سرعت بخشیده اید.
ه) معکوس بینی
این مشکل، اغلب در خواندن کلمات انگلیسی اتفاق می افتد؛ مثلاً No را On خوانده یا Saw را Was تصور می کنیم و می خوانیم. در خواندن فارسی نیز به ندرت کلماتی هستند که معکوس خوانده می شوند؛ ولی ما ��ارسی زبانان، بیشتر در خواندن اعداد و محاسبات با این مشکل مواجه می شویم؛ مثلاً عدد 45 را 54 و یا 32 را 23 تصور می کنیم و می خوانیم یا محاسبه می کنیم. این اتفاق، اغلب به خاطر از راست به چپ خواندن مغز است و فراموش می کنیم که کلمات انگلیسی و اعداد را باید از چپ به راست خواند. این مشکل، اغلب ایجاد سردرگمی کرده، خود موجب ایجاد مشکلات دیگری می شود که به آنها اشاره کردیم.
و) عدم توانایی استفاده از میدان دید چشم
در اتاقی که نشسته اید، به روبه رو نگاه کنید و به شیئی ای در مقابل خود (مثلاً پنجره) نگاه کنید؛ در حالی که به دستگیره وسط پنجره نگاه می کنید، گوشه های دیوارهای دو طرف و تابلوی روی دیوار سمت چپ و در اتاق را که در دیوار سمت راست قرار دارد، می بینید. به همین طریق، هر سطر مطلب مورد مطالعه، به راحتی در میدان دید شما واقع می شود و برای انجام پرش های لازم، کافی است که فقط چشم خود را حرکت دهید. بنابراین، از حرکت دادن سر خود، خودداری کنید و در غیر این صورت، چون سر نمی تواند با سرعت فکر حرکت کند، راه بندانی برای خواندن، ایجاد می کند.
چگونه این راه بندان ها از بین می روند؟
خوشبختانه این مشکلات، جزء آن دسته از ناتوانی های خواندن هستند که می توان به سرعت آنها را از بین برد. از یک نظر، تمام راه بندان ها، احتیاج به از میان بردن ندارند و گاهی نمی توان آنها را به کلی از میان برد. می دانیم که بسیاری از خوانندگان، عادت به خواندن مطلب مورد مطالعه در ذهن خود دارند. اگر توانستید تا حدودی عادت درذهن خوانی خود را کاهش دهید که بسیار مفید است. اگر این عادت زیاد عمیق نباشد، سعی کنید تا آن جا که می توانید، در کم کردنش بکوشید؛ ولی نگران آن نباشید و سایر قسمت ها را درست انجام دهید و زیاد به خود فشار نیاورید.
در مورد لب، انگشت، حرکت سر و دیگر کندکننده های جسمی، بحثی نیست. هر کدام که هنوز باعث کندی خواندن شما می شوند، باید از بین بروند که آن هم کاری بسیار آسان است.
به طور کلی، تمرین لازم است. هر گاه قانع شدید که هر کدام از راه بندان ها دیگر مانع سرعت خواندن شما نیست و به قدر کافی کاهش یافته است، وقت خود را برای نابودی کاملش صرف نکنید و به جای آن، وقت خود را صرف انجام تمریناتی کنید که مربوط به مشکلات اساسی شماست. در شدیدترین موارد، اگر به مدت دو تا سه هفته، روزی فقط چند دقیقه را صرف تمرین کنید، مسلماً عادات غلط خود در نحوه خواندن را از بین خواهید برد.
راه های علاج بدون کمک دیگران
الف) علاج تلفظ و لب خوانی
برای علاج تلفظ، باید محل تولید صدا را پیدا کنید. برای این کار، به طریق زیر عمل کنید:
دو انگشت دست خود را در دو طرف سیب گلوی خود قرار دهید و هوا را به طور مداوم از میان لب های خود خارج کنید. آیا ارتعاشی احساس می کنید؟ خیر. حالا هر آهنگی را که میل دارید، در گلو با صدای «هوم هوم» بنوازید. آیا ارتعاش وِزوِز مانندی را زیر دو انگشت خود احساس می کنید؟ این، همان مشکلی است که می خواهید آن را در موقع مطالعه آرام، از بین ببرید. اگر نمی توانید آن را مهار کنید (از میان ببرید)، در موقع خواندن، هوا را از دهان خود خارج کنید.
��اه های زیادی نیز برای از بین بردن لب خوانی وجود دارد. پیشنهادهای زیر را آزمایش کنید و هر کدام را که برای خود مناسب تر یافتید، به کار برید:
1. بین لب هایتان و نه بین دندان ها، چیزی را که به قدر کافی سنگین باشد و برای نگهداری آن، ناچار به فشار روی لب ها باشید، قرار دهید و خواندن را ادامه دهید.
2. لب ها را محکم به هم فشرده، در همان حال، زبان را محکم به سقف دهان بچسبانید.
3. لب ها را به حال سوت زدن گرد کنید و هوا را به بیرون بفرستید؛ ولی سوت نزنید.
توجه کنید که این حالات مصنوعی را به طور موقت و تا هنگامی که بر «راه بندان» فائق نیامده اید، ادامه دهید و این، شامل تمام دستوراتی است که برای معالجه، در این قسمت پیشنهاد می شود.
ب) مداوای کمک اضافی
برای ترک عادت خط بردن (مشخص کردن سطرها و کلمات با انگشت) در موقع مطالعه، بهترین راه آن است که در موقع مطالعه، کتاب را با دو دست نگه دارید تا عادت نامطلوب خود را فراموش کنید و بدین طریق، مشکل را با جلوگیری از عامل ایجاد آن، از بین خواهید برد.
ج) معالجه واپس نگری
بهترین توصیه برای رفع این مشکل، این است که بیندیشید و خود را قانع سازید. شما باید دست از این نگرانی بردارید که امکان دارد مطال�� را خوب متوجه نشوید و یا قسمتی از نکات را از قلم بیندازید. در موقع خواندن، مستقیم به کار خود ادامه دهید و با وجود این که هر میل شدیدی که برای عقب نگری و مرور جملات و کلمات خوانده شده در خود احساس می کنید، این کار را انجام ندهید. قوّت قلب و اعتماد به نفس، شما را در این مهم یاری خواهد کرد. همچنین قبل از رسیدن به آخر هر سطر، با استفاده از میدان دید (و از گوشه چشم راست خود)، نگاهی به سر سطر بعدی بیندازید که در این صورت، به راحتی می توانید پس از پایان آن سطر، به سر سطر بعد بروید.
د) رفع درذهن خوانی
از بین بردن کامل این عادت، تقریباً غیرممکن است؛ ولی این را بدانید که هر چه سرعت خواندن بیشتر شود، عملاً این مشکل کمتر می گردد. برای تمرین بیشتر در این زمینه، به کتاب مهارت های خواندن، نوشته دکتر بهرام طوسی، ص 117 مراجعه کنید.
ه) از بین بردن معکوس بینی
برای رفع معکوس بینی، بهترین راه که به یادگیری املا نیز کمک فراوان خواهد کرد، تهیه فهرستی از کلماتی است که بیشتر معکوس دیده می شوند؛ به این فهرست مراجعه کرده، کلمه ای مانند Was را که اغلب Saw خوانده می شود، انتخاب کنید؛ آن را روی تکه کاغذی بنویسید و با انگشت (نه با قلم و مداد)، به تک تک حروف آن اشاره کنید و سه بار هجی کنید. بعد کاغذ را برگردانده، در حالی که نام خود را با صدای بلند تلفظ می کنید، کلمه مورد تمرین را بنویسید.
باید آن قدر در موقع هجی کردن کلمه دقت کرده باشید که بتوانید به طور خودکار، کلمه را درست بنویسید. متخصصینی که با این روش کار کرده اند، همیشه نتیجه مثبت گرفته اند و معتقدند که اگر کلمه را با حس لامسه خود احساس کنید، هرگز آن را اشتباه تصور نخواهید کرد.
و) عدم توانایی استفاده از میدان دید
برای دیدن بیش از یک کلمه، هر بار باید از حرکت سر خود جلوگیری کنید. این تمرین را زیاد ساده نگیرید؛ زیرا هر چه میدان دید خود را وسیع تر کنید، سرعت بیشتری به خواندن خود داده اید.
تمرینات زیر را که مهم ترین عامل در کمک به تندخوانی است، با دقت انجام دهید. پیشنهاد می شود که از سه مورد زیر، هر کدام را که برایتان راحت تر است، انتخاب کرده، با آن حالت، تمرین کنید:
1. با قرار دادن دو انگشت در دو طرف فک خود، آن را محکم نگه دارید.
2. با یک دست، چانه خود را به گونه ای که انسان ریش خود را در مشت می گیرد، نگه دارید.
3. یک انگشت دست خود را روی نوک بینی تان قرار دهید.
0 notes
Text
مطلب 10 روش موثر برای درس خواندن و مطالعه را بدانیم در همیشه آنلاین منتشر شده است
مطلب 10 روش موثر برای درس خواندن و مطالعه را بدانیم در همیشه آنلاین منتشر شده است لینک مطلب http://hamisheonline.com/10302/10-%d8%b1%d9%88%d8%b4-%d9%85%d9%88%d8%ab%d8%b1-%d8%a8%d8%b1%d8%a7%db%8c-%d9%85%d8%b7%d8%a7%d9%84%d8%b9%d9%87-%d8%b1%d8%a7-%d8%a8%d8%af%d8%a7%d9%86%db%8c%d9%85.html
10 روش موثر برای درس خواندن و مطالعه را بدانیم
10 روش موثر برای درس خواندن و مطالعه را بدانیم
1- در فواصل زمانی کوتاه اما پیوسته درس بخوانید: آمار نشان داده که ذهن انسان در زمان های کوتاه و مکرر بسیار متمرکزتر از زمان های طولانی عمل می کند. بنابراین حتی اگر فقط ده دقیقه برای درس خواندن فرصت دارید، آن را به فواصل زمانی کوتاهتر تقسیم کنید. همچنین بهتر است پس از هر ده دقیقه درس خواندن به خودتان استراحت بدهید ...
از آنجا که مغز انسان به منظور "ساخت پروتئین" و تجدید نیرو به زمان نیازمند است، این روش کارایی بسیاری دارد. زمان استراحت به مغز فرصت جذب آموخته ها را می دهد، در مقابل درس خواندن برای مدت زمان طولانی نه تنها کسالت آور است، بلکه باعث خستگی، ایجاد استرس و گیج شدن می شود، در نتیجه قدرت یادگیری را کاهش می دهد.
2- با خیالی آسوده استراحت کنید:
اگر زمان شما اجازه می دهد به منظور تجدید قوا، یک روز کامل را به استراحت بگذرانید. (مثلا" هر یک ماه یکبار ، مخصوصا" بعد از دادن یک آزمون آزمایشی ، یک استراحت یک روزه یا نصفه روزه ، به خود بدهید.) با این کار ممکن است احساس عذاب وجدان کنید و مرتبا با خود بگوئید : "باید امروز را هم درس می خواندم" و زمان گرانبهایی را که به استراحت تخصیص داده اید، با استرس سپری کنید. اما همانطور که در بالا اشاره شد، فراموش نکنید که در حالت استرس مغز اطلاعات جدید را جذب نمی کند. یک روز را به فراغت بگذرانید و احساس بدی از درس نخواندن خود نداشته باشید. فقط سعی کنید در این یک روز بیشتر به فعالیتهای مورد علاقه و خواب بپردازید . کمتر فعالیت ذهنی سنگین ، مثل شرکت در بحثهای سیاسی یا دیدن چند فیلم سینمایی فلسفی و ... بپردازید . بیشتر به فعالیتهای سبک بدنی و ورزشی و نشاط آور بپردازید.
3- وضعیت جسمی خود را در نظر بگیرید: در زمانهایی که خسته، عصبانی، حواس پرت و شتاب زده هستید درس نخوانید. زمانی که مغز انسان در حالت آرامش است، مانند یک اسفنج اطلاعات را جذب میکند، برعکس زمانی که استرس دارید، تلاش شما برای یادگیری بی فایده است، زیرا در چنین حالتی مغز اطلاعات را دفع میکند. هیچگاه در زمانی که فکر شما به چیزهای دیگری مشغول است، خود را مجبور به درس خواندن و یادگیری نکنید، این کار چیزی جز اتلاف وقت نیست. به همین دلیل همیشه توصیه می کنیم که به حواشی کنکور و نتیجه ی کنکور و حرف مردم و درکل ،موارد استرس زا فکر نکنید.
شعار همیشگی من(( شما فقط درس بخوانید و حداکثر تلاشتان را انجام دهید و در نهایت نتیجه را به خدا واگذار کنید.))
4- درس ها را در همان روز مرور کنید : زمانی که چیز جدیدی یاد می گیرید، سعی کنید در همان روز نکات مهمش را دوره کنید. با گذشت چند روز، برای یادآوری آن مطالب به تلاش بیشتری نیاز خواهید داشت. به هر حال یک مرور سریع در انتهای روز، باعث ماندگاری بیشتر در مغز و یادآوری آسانتر مطالب خواهد بود. مخصوصا" در مورد دروس اختصاصی و مطالب سنگین ، مرور و حل کردن چند تمرین ، چند ساعت بعد از تدریس ، بسیار مفید خواهد بود.
10 روش موثر برای درس خواندن و مطالعه را بدانیم
5- مرحله به مرحله پیش بروید: ممکن است باور نداشته باشید که همیشه از کل به جزء و از بزرگ به کوچک رسیدن ، روش کارایی در امر یادگیری در سنین مختلف است. در زمان درس خواندن ابتدا سعی کنید یک درک کلی از مطلب داشته باشید سپس وارد جزئیات شوید، با این روش امکان موفقیت شما بیشتر می شود.
6-محیطی مناسب برای درس خواندن فراهم کنید :
برای مطالعه ی مفید داشتن جایی مخصوص این کار ضروریست. بهترین مکان برای مطالعه میز شخصی و اتاقی جدا از جریان های غیر درسی است.
بهتر است میز مطالعه در کنج اتاق قرار داشته باشد به طوری که شما رو به دیوار قرار بگیرید. قرار گرفتن در محیطی بسته می تواند تا حد زیادی در حفظ تمرکز موثر باشد. از اطراف میز کار خود پوستر.مجله. کتاب غیر درسی. ضبط. تلفن وهر چیزی که حواستان را پرت می کند بردارید.
تمام وسایل مورد نیاز برای مطالعه را روی میز قرار دهید تا هنگام مطالعه دائما مجبور نباشید از جای خود بلند شوید.
نور اتاق مطالعه باید کافی و تلفیقی از نور سفید و زرد باشد. مثلا یک لامپ معمولی برای چراغ مطالعه و یک لامپ مهتابی برای اتاق. یا یک لامپ کم مصرف برای چراغ مطالعه و یک لامپ معمولی برای اتاق.
چراغ مطالعه باید حداقل 30 سانتی متر با کاغذ فاصله داشته و اگر راست دست هستید در سمت چپ میز و اگر چپ دست هستید در سمت راست میز قرار گیرد.
مطالعه مقدس استپس همیشه درست پشت میز بنشینید یعنی تمام مفاصل بدنتان زاویه ی 90 درجه داشته باشند. هرگز هنگام درس خواندن لم ندهید. دستتان را زیر سرتان نگذارید.روی میز نخوا��ید و ... و همیشه صاف بنشینید و هر وقت خسته شدید از جای خود بلند شوید. کمی داخل اتاق قدم بزنید و چند حرکت کششی انجام دهید سپس دوباره مشغول مطالعه شوید.
حتی اگر میز مطالعه ی شخصی هم ندارید روی صندلی نشسته و درس بخوانید چون روی زمین زودتر خسته می شوید.و
هرگز.هرگز.هرگز دراز کشیده و در رختخواب درس نخوانید.
تمام موارد بالا شرایط ایده آل برای مطالعه اند و لازم نیست همه ی این شرایط محیا باشند تا شما درس بخوانید. یادتان باشد کسانی در شرایطی کاملا متضاد با این ها به بهترین موفقیت ها رسیده اند.
خودِ درس خواندن اصل است پس هیچگاه اصل موضوع را فراموش نکنید.
7- میزان خستگی مغزتان را در نظر داشته باشید : کاملا طبیعی است که گاهی مغز انسان در اثر خستگی، مطالب را فراموش می کند، این امر هرگز بدان معنا نیست که شما آدم کودنی هستید، به جای عصبانی شدن، سعی کنید چنین حالتی را پیش بینی کنید و با آن کنار بیایید.
تصور کنید که مغز شما لایه های اطلاعات را به ترتیب روی هم می چیند، با قرار گرفتن اطلاعات جدید در سطوح بالا، اطلاعات لایه های پایین تر کهنه شده و به آسانی قابل دسترس نخواهند بود، بنابراین به فراخوانی شما دیرتر جواب می دهند، مرور کردن تنها روش جلوگیری از چنین پیشامدی است. تست زدن بعد از خواندن مطلب هم یک نوع مرور محسوب می شود، تا آزمون!
8- با برنامه ریزی مناسب، درس خواندن را به عادت تبدیل کنید: عموما" اگر ساعات مشخصی از روز را برای درس خواندن برنامه ریزی کنید، خیلی زود به آن عادت خواهید کرد. بدون تخصیص ساعات مشخصی از روز، ممکن است هیچگاه وقت درس خواندن پیش نیاید. یک روش مناسب برای این کار یادداشت کردن زمان در دفتر روزانه است، درست مثل اینکه از پزشک وقت گرفته اید. برای این کار می توانید از جدول برنامه ریزی اسکینر ،استفاده کنید. 9-هدف داشته باشید : یکی از دلایل اصلی که باعث می شود افراد به اهداف خود نرسند این است که معمولا آنها را دست نیافتنی می پندارند. در صورتی که با برنامه ریزی و مدیریت صحییح می توان به کلیه اهداف خود دست یافت.
کافی است سعی کنید فرق بین اهداف کوتاه مدت و بلند مدت خود را دریابید، اهداف بلند مدت را مانند یک رویا در ذهن بپرورانید و نگه دارید، در عین حال فعالیت های روزانه زندگی را به اهداف کوتاه مدت اختصاص دهید. مثلا" پولدار شدن ، مهندس شدن ، پزشک شدن و .... اهداف بلند مدت و مبهمی هستند. هر کدام از اینها مسیرهایی را می طلبند که شما باید این مسیرها را با تلاش و دستیابی به اهداف کوتاه مدت ، سپری کنید . مثل فارغ التحصیلی از دانشگاه با معدل خوب و اندوختن مهارت و تجربه در حین تحصیل ، قبل از آن ، گذشتن از سد کنکورو.... تا برسد به کوتاه مدت ترین هدف ، مثل اینکه فردا از 8 تا 10 باید زیست بخوانم و....
10- ناامیدی دشمن یادگیری است: افرادی که دائما خود را به دلیل کندی در یادگیری سرزنش می کنند، حتی اگر پیشرفتی مناسب و قوه یادگیری بالایی داشته باشند، همواره در استرس به سر می برند. در مقابل افرادی که به خود و سرعت یادگیری شان اطمینان دارند، حتی اگر از هوش و استعداد کمتری نسبت به گروه قبل برخوردار باشند، نتیجه کارشان بهتر است، زیرا این افراد انرژی خود را صرف نگرانی و حساسیت های بی مورد نکرده ، آهسته و پیوسته پیش می روند.
نکته ی آخر: روش تست زدن درس های عمومی
پس از آنکه اطمینان نسبی حاصل کردید که درس را یاد گرفته اید. پس از گذشت حداقل 48 ساعت و حداکثر 130 ساعت به سراغ تست ها بروید.
حتما تست ها را با نمونه سوالات کنکور های سراسری سال های گذشته شروع کنید و بعد به سراغ نمونه سوالات آزاد و در نهایت به سراغ تست های تالیفی بروید.
حتما از همان ابتدا تست ها را در زمان معین بزنید و برای هر تست عمومی به طور متوسط 30 ثانیه زمان در نظر بگیرید.
پس از اتمام درصد خام خود را به این ترتیب محاسبه کنید:
تعداد صحیح ضربدر سه منهای تعداد غلط تقسیم بر کل سوالات ضربدر سه
اگر این درصد زیر 50 باشد باید بدون تعارف بگویم شما هیچ چیز از درس نفهمیده اید و باید از اول درس را بخوانید.
درصد ایده آل بالای 80 درصد است.
البته گاهی درصد پایین در اثر کمبود زمان به وجود می آید. اگر اوایل به این موضوع برخوردید ، زیاد مهم نیست ولی بعد از چند سری تست زدن نباید وقت کم بیاورید.
#آمادگی برای کنکور#ارشد پیام نور#تست#درس خواندن#روش های مطالعه#سوالات#کنکور#کنکور ارشد#مدیریت#موفقیت
0 notes
Text
مطلب آشنایی با مهارت های تندخوانی در 20 دقیقه | خواندن یک کتاب در 60 دقیقه در همیشه آنلاین منتشر شده است
مطلب آشنایی با مهارت های تندخوانی در 20 دقیقه | خواندن یک کتاب در 60 دقیقه در همیشه آنلاین منتشر شده است لینک مطلب http://hamisheonline.com/10294/%d8%a2%d8%b4%d9%86%d8%a7%db%8c%db%8c-%d8%a8%d8%a7-%d9%85%d9%87%d8%a7%d8%b1%d8%aa-%d9%87%d8%a7%db%8c-%d8%aa%d9%86%d8%af%d8%ae%d9%88%d8%a7%d9%86%db%8c-%d8%af%d8%b1-20-%d8%af%d9%82%db%8c%d9%82%d9%87.html
آشنایی با مهارت های تندخوانی در 20 دقیقه | خواندن یک کتاب در 60 دقیقه
آشنایی با مهارت های تندخوانی در 20 دقیقه
آشنایی با مهارت های تندخوانی در 20 دقیقه : جهان امروز ما، جهان سرعت است و روز به روز نیز بر این سرعت افزوده می شود. برای این که از این کاروان علم و زندگی، عقب نمانیم، باید با آخرین روش های دست یابی به دانش آشنا شویم و از آن، برای استفاده صحیح و بیشتر از استعدادها و توانایی های خدادادی مان بهره ببریم. یکی از این روش ها، تندخوانی است. تحقیقات نشان داده است که با خواندن سرعت متوسط دویست کلمه در دقیقه، به جای هزار کلمه در دقیقه، مردان و زنان با تحصیلات عالی، پنج بار آهسته تر از آن چه که لازم است، می خوانند؛ یعنی اگر آنها از توانایی حقیقی و بالقوه خویش استفاده کنند، خواندن کتابی که پنج ساعت طول می کشد، به شصت دقیقه یا کمتر کاهش می یابد.
ما در این مقاله، قصد داریم تا شما را به طور کلی و اجمالی، با فواید و مهارت های تندخوانی آشنا کنیم؛ اما اگر می خواهید مهارت ویژه ای در این زمینه کسب کنید، باید به کتاب هایی که در این زمینه نوشته شده است، مراجعه کنید و از همین امروز تمرین کنید.
آیا یک فرد معمولی می تواند «تندخوان» شود؟
بلی، به دلیل این که تحقیقات علمی نشان می دهد که مغز یک انسان سالم، می تواند هر بار گروه کلمات یا شبه جمله ها را به همان خوبی تک کلمه ها بپذیرد و این عمل، از هر جهت، آسان تر است. ما جمله را هرگز به خاطر درک تک تک کلماتش نمی خوانیم؛ بلکه آن را برای درک شبه جمله هایی که کلمات نیز در آنها هستند، مطالعه می کنیم.
به عنوان مثال، خواندن «آنماشینسفیدکنارجادهپارککرد»، خیلی دشوارتر است از خواندن «آن ماشین سفید، کنار جاده پارک کرد».
خواننده کند ناچار است کار مغزی بیشتری از خواننده سریع انجام دهد؛ زیرا ناچار است پس از تشخیص هر کلمه، معنای آن را به معنی کلمه بعد از آن بیفزاید. در مثال فوق، این حد به اندازه پنج تا شش کار اضافی می رسد؛ در حالی که خواننده سریع که هر بار مجموعه های معنی دار (شبه جمله ها) را می بیند، فقط یک اتصال ساده را بین دو قسمت انجام می دهد.
بنابراین، مزیت فوق العاده تندخوانی، انجام کار فیزیکی کمتر، توسط چشمان بر روی هر صفحه می باشد. در این صورت، به جای حدود 500 توقف توأم با تمرکز دید که چشم خواننده کند بر روی هر صفحه انجام می دهد، خواننده سریع، نزدیک به 100 توقف در صفحه را که عضلات چشم را کمتر خسته می کند، به انجام می رساند.
آشنایی با مهارت های تندخوانی در 20 دقیقه
بررسی باورهای غلط در زمینه تندخوانی
«فرد تندخوان، قادر به احساس و درک مطلب نیست».
این باور، غلط است؛ بلکه عکس این مطلب درست است؛ یعنی خواننده کند، به خاطر توقف ها و شروع های مکرر و پیشرفت متزلزل، امکان زیادی دارد که بی حوصله شود؛ تمرکز حواس خود را از دست بدهد؛ حضور ذهنش کاهش یابد و از درک معنی آن چه که می خواند، عاجز بماند؛ ولی کسی که عادت کند شبه جمله ها را با هم ببیند، به طور طبیعی مفهوم آنها را هم به همراه یکدیگر درک می کند. از طرف دیگر، تندخوانی، باعث می گردد تا مطالب کم اهمیت، زودتر شناخته شوند و بر مطالب مهم، تأکید ورزیده شود. از این رو، درک تمام مطلب، برای خواننده سریع، خیلی آسان تر و دامنه دارتر از درک مطلب، برای خواننده کند می باشد.
«خواندن بیش از 500 کلمه در دقیقه، ممکن نیست»!
این ��مله، غلط است؛ زیرا با توجه به این حقیقت که در هر توقف می توانید تا حد شش کلمه را زیر دید قرار دهید و این واقعیت که قادرید در هر ثانیه تا چهار توقف را انجام دهید، بدین معنی است که به راحتی می شود سرعتی تا حد 1000 کلمه در دقیقه را به دست آورد.
«سرعت بیشتر، تمرکز حواث کمتری را به دنبال دارد».
خیر، زیرا هر چه سریع تر حرکت کنیم، نیروی جنبشی بیشتری را جمع کرده، تمرکز بیشتری پیدا می کنیم. سرعت های خواندن متوسط، طبیعی نیست؛ بلکه آنها سرعت هایی هستند که با آموزش های ابتدایی نادرست خواندن، همراه با اطلاعات غیر کافی از طرز کار چشم و مغز، در سرعت های متفاوت، حاصل آمده اند.
فواید تندخوانی
1. یکی از مهم ترین سودهای تندخوانی، این است که شخص تندخوان، دارای ذهنی فعال و حساب گر می شود و با همه چیز، دقیق و حساب شده برخورد می کند؛ سکون، از زندگی اش رخت برمی بندد و همیشه و ناخودآگاه، فعال و پویاست.
2. یکی دیگر از آشکارترین اثرهای تندخوانی، صرفه جویی در وقت است. صرفه جویی در وقت، باعث می شود تا وقت های اضافی پیدا کنید و از آن وقت ها، برای مطالعات جنبی دیگر و کارهای شخصی تان بهره ببرید و حتی درس های دانشگاه را بهتر و کامل تر بخوانید. بیشتر ما از نداشتن وقت کافی، برای انجام کارهای مورد علاقه مان شکایت داریم. اگر شما هم تا امروز چنین مشکلی داشته اید و یا به مطالعه، زیاد علاقه مندید، ولی نمی توانید به همه مطالب جالب مورد نظر خودتان برسید، بدانید که با تندخوانی، قادر خواهید بود به ساعات بیشتری برای مطالعه دست یابید.
3. تندخوانی، کارآیی و خلاقیت فرد را بالا می برد. شخص تندخوان، با هر مسئله ای، به راحتی برخورد می کند و آن را از پیش پای خویش برمی دارد. دانشجویی که به مهارت تندخوانی دست یافته، از زندگی فوق العاده ای برخوردار می شود؛ زیرا تندخوانی، رابطه مستقیمی با دانش زیاد و درک صحیح - که از تندخوانی به دست می آید - دارد. کسانی که سریع تر می خوانند، بهتر نیز می فهمند و راه پیشرفت برایشان همواره باز است.
موانع تندخوانی
موانعی را که بر سر راه سرعت عمل مغز در موقع خواندن ایجاد می کنیم، اصطلاحاً «راه بندان» می نامیم. حال باید ببینیم که این راه بندان های خواندن، چه چیزهایی هستند؛ از کجا ناشی می شوند و چگونه می توان آنها را رفع کرد.
الف) تلفظ و لب خوانی
اگر شما این مشکل را داشته باشید، به هنگام مطالعه، به جای خواندن بی صدا، صدای کلمات را در گلو ایجاد می کنید (ادای صوت یا تلفظ) و یا آن که لب ها را بدون صدا حرکت می دهید (لب خوانی)؛ مثل این که کلمات را برای خود با صدای بلند می خوانید و از این طریق، مغز خود را وادار می کنید که مطالب را با سرعتی در حد سرعت حرف زدن، جذب کند که این سرعت، برای خواندن بی صدا، فوق العاده کم است.
ب) کمک اضافی
کمک اضافی، چنانچه به صورت جزء اصلی عمل خواندن درآید، جزء راه بندان ها به شمار می آید و در حد شدید خود، باعث کندی حرکت چشم و عمل ذهن، در انجام عمل خواندن خواهد شد. کمک اضافی، اصطلاحاً به عمل با انگشت نشان دادن کلمه به کلمه مطلب مورد مطالعه و یا لغزاندن یک لبه صاف مانند خط کش از بالا به پایین و مشخص کردن کامل هر سطر مورد مطالعه می باشد که در چنین وضعی، به مغز خود کمک اضافی را تحمیل کرده اید و باعث می شود که در موقع خواندن، فکر شما، متکی به این عمل اضافه شود و هرگز نتواند به طور مستقل عمل کند.
ج) واپس نگری
کسانی که گرفتار این عیب هستند، نمی توانند بدون برگشت های مجدد بر روی کلمات و عبارات خوانده شده، به خواندن ادامه دهند و یا بدون عقب نگری های مکرر از ابتدا تا انتهای هر سطر را با نگاه طی کرده، به سر سطر بعد بروند. بارها اتفاق می افتد که این افراد، پس از پایان هر سطر، دوباره به همان سطر برگشته، گاهی پس از خواندن چند کلمه و احیاناً تا نزدیکی های آخر همان سطر، متوجه اشتباه خود شده، به سر سطر بعدی می روند.
اکثر ما، اغلب به هنگامی که مایلیم جمله هایی را که خوانده ایم، دوباره خوانده یا در مواردی که تمرکز کافی و حضور ذهن نداشته ایم، دوباره به عقب برگشته و قسمتی از مطلب خوانده شده را دوباره با دقت بیشتری بخوانیم، اقدام به واپس نگری می کنیم؛ ولی اگر این واپس نگری ها را کنترل نکنیم، به صورت عادت بسیار بدی در خواهد آمد. تصور کنید که اگر قرار باشد هر بار یک کلمه یا یک عبارت یا قسمتی از یک سطر را که خوانده ایم، دوباره خوانده، باز به عقب برگشته، دوباره و سه باره بخوانیم و یا این که پس از خواندن هر سطر، به جای رفتن به سر سطر بعدی، هر بار تا نیمه های همان سطر را خوانده، متوقف شده، دنبال سر سطر بعدی بگردیم، چگونه رشته مطلب را گم می کنیم و چقدر از سرعت، باز خواهیم ماند.
د) تلفظ در ذهن
این اشتباه دیگری است که تقریباً همه گرفتار آن هستند. لب ها بی حرکتند و ارتعاشی در گلو احساس نمی شود؛ ولی کلمات را در مغز خود تکرار می کنیم؛ یعنی گرفتار چیزی هستیم که اصطلاحاً می توان آن را «حرف زدن ذهنی» نامید. لازم به تکرار است که هر چیزی که شباهت به خواندن با صدای بلند داشته باشد، مغز را از به دست آوردن سرعتی که قادر به رسیدن به آن است، باز خواهد داشت. باید اعتراف کرد که از میان بردن کامل این نقص، تقریباً ممکن نیست و در حال عادی، لزومی هم ندارد (مگر آن که سرعت های فوق العاده زیاد در خواندن، مورد نظر باشد). با این حال، هنگام خواندن، هر قدر تلفظ در ذهن خود را کاهش دهید، به همان نسبت، خواندن خود را سرعت بخشیده اید.
ه) معکوس بینی
این مشکل، اغلب در خواندن کلمات انگلیسی اتفاق می افتد؛ مثلاً No را On خوانده یا Saw را Was تصور می کنیم و می خوانیم. در خواندن فارسی نیز به ندرت کلماتی هستند که معکوس خوانده می شوند؛ ولی ما فارسی زبانان، بیشتر در خواندن اعداد و محاسبات با این مشکل مواجه می شویم؛ مثلاً عدد 45 را 54 و یا 32 را 23 تصور می کنیم و می خوانیم یا محاسبه می کنیم. این اتفاق، اغلب به خاطر از راست به چپ خواندن مغز است و فراموش می کنیم که کلمات انگلیسی و اعداد را باید از چپ به راست خواند. این مشکل، اغلب ایجاد سردرگمی کرده، خود موجب ایجاد مشکلات دیگری می شود که به آنها اشاره کردیم.
و) عدم توانایی استفاده از میدان دید چشم
در اتاقی که نشسته اید، به روبه رو نگاه کنید و به شیئی ای در مقابل خود (مثلاً پنجره) نگاه کنید؛ در حالی که به دستگیره وسط پنجره نگاه می کنید، گوشه های دیوارهای دو طرف و تابلوی روی دیوار سمت چپ و در اتاق را که در دیوار سمت راست قرار دارد، می بینید. به همین طریق، هر سطر مطلب مورد مطالعه، به راحتی در میدان دید شما واقع می شود و برای انجام پرش های لازم، کافی است که فقط چشم خود را حرکت دهید. بنابراین، از حرکت دادن سر خود، خودداری کنید و در غیر این صورت، چون سر نمی تواند با سرعت فکر حرکت کند، راه بندانی برای خواندن، ایجاد می کند.
چگونه این راه بندان ها از بین می روند؟
خوشبختانه این مشکلات، جزء آن دسته از ناتوانی های خواندن هستند که می توان به سرعت آنها را از بین برد. از یک نظر، تمام راه بندان ها، احتیاج به از میان بردن ندارند و گاهی نمی توان آنها را به کلی از میان برد. می دانیم که بسیاری از خوانندگان، عادت به خواندن مطلب مورد مطالعه در ذهن خود دارند. اگر توانستید تا حدودی عادت درذهن خوانی خود را کاهش دهید که بسیار مفید است. اگر این عادت زیاد عمیق نباشد، سعی کنید تا آن جا که می توانید، در کم کردنش بکوشید؛ ولی نگران آن نباشید و سایر قسمت ها را درست انجام دهید و زیاد به خود فشار نیاورید.
در مورد لب، انگشت، حرکت سر و دیگر کندکننده های جسمی، بحثی نیست. هر کدام که هنوز باعث کندی خواندن شما می شوند، باید از بین بروند که آن هم کاری بسیار آسان است.
به طور کلی، تمرین لازم است. هر گاه قانع شدید که هر کدام از راه بندان ها دیگر مانع سرعت خواندن شما نیست و به قدر کافی کاهش یافته است، وقت خود را برای نابودی کاملش صرف نکنید و به جای آن، وقت خود را صرف انجام تمریناتی کنید که مربوط به مشکلات اساسی شماست. در شدیدترین موارد، اگر به مدت دو تا سه هفته، روزی فقط چند دقیقه را صرف تمرین کنید، مسلماً عادات غلط خود در نحوه خواندن را از بین خواهید برد.
آشنایی با مهارت های تندخوانی در 20 دقیقه
راه های علاج بدون کمک دیگران
الف) علاج تلفظ و لب خوانی
برای علاج تلفظ، باید محل تولید صدا را پیدا کنید. برای این کار، به طریق زیر عمل کنید:
دو انگشت دست خود را در دو طرف سیب گلوی خود قرار دهید و هوا را به طور مداوم از میان لب های خود خارج کنید. آیا ارتعاشی احساس می کنید؟ خیر. حالا هر آهنگی را که میل دارید، در گلو با صدای «هوم هوم» بنوازید. آیا ارتعاش وِزوِز مانندی را زیر دو انگشت خود احساس می کنید؟ این، همان مشکلی است که می خواهید آن را در موقع مطالعه آرام، از بین ببرید. اگر نمی توانید آن را مهار کنید (از میان ببرید)، در موقع خواندن، هوا را از دهان خود خارج ک��ید.
راه های زیادی نیز برای از بین بردن لب خوانی وجود دارد. پیشنهادهای زیر را آزمایش کنید و هر کدام را که برای خود مناسب تر یافتید، به کار برید:
1. بین لب هایتان و نه بین دندان ها، چیزی را که به قدر کافی سنگین باشد و برای نگهداری آن، ناچار به فشار روی لب ها باشید، قرار دهید و خواندن را ادامه دهید.
2. لب ها را محکم به هم فشرده، در همان حال، زبان را محکم به سقف دهان بچسبانید.
3. لب ها را به حال سوت زدن گرد کنید و هوا را به بیرون بفرستید؛ ولی سوت نزنید.
توجه کنید که این حالات مصنوعی را به طور موقت و تا هنگامی که بر «راه بندان» فائق نیامده اید، ادامه دهید و این، شامل تمام دستوراتی است که برای معالجه، در این قسمت پیشنهاد می شود.
ب) مداوای کمک اضافی
برای ترک عادت خط بردن (مشخص کردن سطرها و کلمات با انگشت) در موقع مطالعه، بهترین راه آن است که در موقع مطالعه، کتاب را با دو دست نگه دارید تا عادت نامطلوب خود را فراموش کنید و بدین طریق، مشکل را با جلوگیری از عامل ایجاد آن، از بین خواهید برد.
ج) معالجه واپس نگری
بهترین توصیه برای رفع این مشکل، این است که بیندیشید و خود را قانع سازید. شما باید دست از این نگرانی بردارید که امکان دارد مطالب را خوب متوجه نشوید و یا قسمتی از نکات را از قلم بیندازید. در موقع خواندن، مستقیم به کار خود ادامه دهید و با وجود این که هر میل شدیدی که برای عقب نگری و مرور جملات و کلمات خوانده شده در خود احساس می کنید، این کار را انجام ندهید. قوّت قلب و اعتماد به نفس، شما را در این مهم یاری خواهد کرد. همچنین قبل از رسیدن به آخر هر سطر، با استفاده از میدان دید (و از گوشه چشم راست خود)، نگاهی به سر سطر بعدی بیندازید که در این صورت، به راحتی می توانید پس از پایان آن سطر، به سر سطر بعد بروید.
د) رفع درذهن خوانی
از بین بردن کامل این عادت، تقریباً غیرممکن است؛ ولی این را بدانید که هر چه سرعت خواندن بیشتر شود، عملاً این مشکل کمتر می گردد. برای تمرین بیشتر در این زمینه، به کتاب مهارت های خواندن، نوشته دکتر بهرام طوسی، ص 117 مراجعه کنید.
ه) از بین بردن معکوس بینی
برای رفع معکوس بینی، بهترین راه که به یادگیری املا نیز کمک فراوان خواهد کرد، تهیه فهرستی از کلماتی است که بیشتر معکوس دیده می شوند؛ به این فهرست مراجعه کرده، کلمه ای مانند Was را که اغلب Saw خوانده می شود، انتخاب کنید؛ آن را روی تکه کاغذی بنویسید و با انگشت (نه با قلم و مداد)، به تک تک حروف آن اشاره کنید و سه بار هجی کنید. بعد کاغذ را برگردانده، در حالی که نام خود را با صدای بلند تلفظ می کنید، کلمه مورد تمرین را بنویسید.
باید آن قدر در موقع هجی کردن کلمه دقت کرده باشید که بتوانید به طور خودکار، کلمه را درست بنویسید. متخصصینی که با این روش کار کرده اند، همیشه نتیجه مثبت گرفته اند و معتقدند که اگر کلمه را با حس لامسه خود احساس کنید، هرگز آن را اشتباه تصور نخواهید کرد.
و) عدم توانایی استفاده از میدان دید
برای دیدن بیش از یک کلمه، هر بار باید از حرکت سر خود جلوگیری کنید. این تمرین را زیاد ساده نگیرید؛ زیرا هر چه میدان دید خود را وسیع تر کنید، سرعت بیشتری به خواندن خود داده اید.
تمرینات زیر را که مهم ترین عامل در کمک به تندخوانی است، با دقت انجام دهید. پیشنهاد می شود که از سه مورد زیر، هر کدام را که برایتان راحت تر است، انتخاب کرده، با آن حالت، تمرین کنید:
1. با قرار دادن دو انگشت در دو طرف فک خود، آن را محکم نگه دارید.
2. با یک دست، چانه خود را به گونه ای که انسان ریش خود را در مشت می گیرد، نگه دارید.
3. یک انگشت دست خود را روی نوک بینی تان قرار دهید.
تندخوانی و تقویت حافظه تنظیم شده :» همیشه آنلاین
#تقویت حافظه#تندخوانی#تندخوانی و تقویت حافظه#سرعت در مطالعه#عوامل افزایش سرعت در مطالعه#همیشه آنلاین
0 notes