#اینجوری
Explore tagged Tumblr posts
Text
ادامه تحلیل فیلم
Once Upon a Time
...in Hollywood
(2019)
از پست قبلی
پنجم
آن اشخاص حقیقت را به ما نمیگویند فقط قسمتی از واقعیت را که میدانند و فکر میکنن حقیقت هست میگویند تا اینچنین بتوانند ما را وارد خواسته خودشان بکنند و نه اینکه نجاتمان بدهند
انسان های مخاطبِ باهوش ، حتی اگر این موضوع را بدانند ، "استیصال" باعث آن میشود که وارد خواسته های چنین متکلم هایی بشوند
آن حقیقت لعنتی افول است افول ، که برای عقب زدنش یا کمی به تاخیر انداختنش دست و پا میزنیم
این متکلم ها در هر جایگاهی با هر کلامی ظاهر میشوند
.
به سکانس پیدا کردن مواد غذایی سالم و دست نخورده اما در سطل زباله رها شده و شعری از "چارلز منسون" خوب اندیشه کنید
چه کسی میتواند این سکانس را ببیند و بفهمد بعد منکر گردویی بودن فیلم شود
ظاهرش نشان دهنده ی روی زشت مصرف گرایی و پایمال شدن مواد غذایی ست و باطنش پایمال شدن مقام انسان در جوامع بشری تا بشود محرکهایی برای خیزش های انقلابی
که وقتی با شعر هم گره بخورد عمیق تر میشود
از هر گوری تا هر رستاخیزی قابل تعبیر است
.
یاد خواندن سرود "خمینی ای امام" در فرودگاه افتادم وقتی پا شو توی ایران گذاشت😅ـ
چه افرادی را دور خودش جمع کرد و در نهایت با ایران چه کرد😢ـ
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
ششم
مرگ خوبه اما برای همسایه
چه تعداد آدم توجه میکند که از رادیو خبر کشت و کشتار با آن وسعت هولناک پخش میشود یا نمیشود
گویا زمانی زشتی ، زشت است که در بیخ گوشت ( هالیوود ) رخ دهد
این ها و آنچه در بالا گفتم همان ابر پیچیدگی هست برای ظاهر شدن زشتی ، که کارگردان فیلم هم از پسش بر نمیآید
.
شاید پایان این دفعه فیلم بر وفق مراد بود اما این مدل سواری ، باید در هر دو مسیر متوقف شود چون در نهایت اگر امشب زشتی رخ نداد فردا شبی رخ خواهد داد
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
هفتم
با یک تئوری و(فرض) پیش به سوی راهکار و(جواب)
آخر کدام هنرپیشه در این سطح چنین حرفی میزند که کارگردان در فیلمش گنجاده پس باتوجه به سکانس های بعدی مقصودی فرای این ظاهر گفتاری در این سکانس نهفته است
در ظاهر امر و فیلمـِ فیلم
اینکه به تماشاگر قرن بیستمی بخواهیم بگوییم آنچه در فیلم از خشونت میبینی و آن آدم بده واقعی نیست "سنی" دارد اما اگر آلوده شدی دیگر "سن" هم نمیشناسد چنانکه نصیحت سرطانی بودن روی قوطی سیگار دیده نمیشود
در باطن امر و فیلمـِ زندگی
آدم بد ها ، نقش منفی ها در واقعیت ها سعی میکنن که "درست" عمل کنند
آدم خوب ها ، نقش مثبت ها در واقعیت ها هم همینطور
این یک کار گروهی برای خلق یک اثر "درست" است
آنکس که فکر میکنیم با بی رحمی به زمین زده شد با "کات" کارگردان بر میخیزد و از زمین زننده بابت بازی خوبش تجلیل میکند
و کارگردان هم در چارچوب فیلم نامه فرای بازی درست ، از "اختیار"های استفاده شده ی بجای بازیگر تقدیر میکند
.
چه نقش منفی را به عهده داشته باشیم چه نقش مثبت در واقعیت ها را ، وقتی کارگردان و تماشاچی از کارمان ستایش میکنند خوشحال و راضی هستیم
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
⚠️
آیا گفته های بالا به ما میگوید که در واقعیت خودمان از نقش منفی ها تشکر کنیم ؟ مطمعنا نه آنطوری که در ظاهر قضیه است چون اینجوری در نقش مثبت خود ، "درست" رفتار نکرده ایم
این گفته ها به ما میگوید کینه و دشمنی روحی و روانی نسبت به نقش منفی ها در دل و ذهن نداشته باشیم به آن قصد که اگر گیرمان افتادند همان کنیم که آنها میکنن مگر آنکه نقش یک متظاهر را داشته باشیم که در اصل منفیست اما مثبت را وانمود میکند
پس چه کنیم
همانطور که قبلا اشاره کردم
اگر جزو نقش مثبت هایی هستیم که اعتقاد داریم زشتی ها باید کم شود و باور داریم که میشود
آن وقت است که باید برای تحقق آن
بشر قوانین مبتنی با واقعیت اکنونش و نه توهم یا واقعیت های خیلی دورش ، بگذارد بطوریکه "زشتی و زیبایی" بنا به میزان پایبندی اش به آن قوانین متولد شوند
.
درسی از طبیعت در شکل تکامل
ترازو و میزان میتواند تجریه و عقل این همه قرن گذر زمان بر زندگی بشر باشد با مجوز بروز رسانی های متوالی تا هر لحظه به آن ایدآل که ساخت دنیایی زیباست نزدیک تر شود
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
این پایبندی به قانون حتی برخلاف میل ، اما برای رسیدن به هدف را میتوان در دو سکانس در این فیلم مشاهده کرد
⭐️سکانس اول⭐️
Cliff Booth
کلیف بوث به خیال آنکه مسیر دختر در راستای مسیر خودش هست قصد رساندن او را میکند اما پس از دور بودن آن پشیمان میشود و میخواهد طفره برود که با سوال و جواب نگران حال دوستش میشود پس تصمیم میگیرد راه خود را دور کند ، در مسیر با پیشنهاد وسوسه برانگیز اما غیرقانونی دختر مواجه میشود
کلیف تسلیم بی قانونی نمیشود حال یا واقعا به خاطر آنچه گفت قانون را اجرا میکند یا نه به خاطر هدفش نمیخواست بهانه و دستاویزی به دختر و دوستانش بدهد چون میدانست قرار است در مقصد چه کند
در هر دو صورت زیبایی خلق میشود و این را فقط نـَرها میدانند که کلیف از چه گذشت 🤣 ـ
⭐️سکانس دوم⭐️
Bruce Lee
واقعا تعجب میکنم که چطور تحلیلگران از هفت هشت دقیقه ای که چنین کارگردان به سخنرانی بورسلی و مبارزهاش اختصاص داده به سادگی میگذرند
سکانسی که با نفهمی آن ، صدای خانواده و دوستداران بورسلی را درآورد و به قولی اگر کوتاه تر بود چنین حساسیتی ایجاد نمیکرد اما کوتاه نشد تا چیز مهمی را برساند
بروسلی در این سکانس به دو مسئله مپردازد
یک _ اگه لت و پار ش نکنی میکشتت
دو _ علاقه عده ای از اجتناب از مبارزه قانون مند کنترل شده در آن دوران
Mixed martial arts
در مورد مسئله دوم اینجور میشه که بروسلی در نهایت برای هدفش تن به یک مبارزه قانونمند کنترل شده مناسب زمان و مکان را میدهد تا روی کلیف را کم کند
.
اگر هدف انسان کم کردن رخ داد های زشت بشری است پای بندی به قانونی که میگذارد لازمه ی امر است
حتی مبارزه در داخل قفس هم قوانینی دارد که تخطی از آن زشت است امروزه بشر مبارزه های "روم و یونان باستان" تا بروز مرگ را زشت میداند مثل رولت روسی
Russian roulette
.
درمورد مسئله اول در سخن بروسلی
او نگفت اگر "نکشی" ، بلکه گفت جوری بزنش که نتونه تو رو بکشه
عجبا از بشر که "کشتن" تنها زشت خوی اوست که "نقش مثبت" ها هم آشکارا و با افتخار انجامش میدهند
در هیچ قاموسی نیست که بگوید
اگه دروغ نگی بهش ، دروغ میگه بهت
اگه کلاه نذاری سرش ، کلاه میذاره سرت
اگه دزدی نکنی ازش ، دزدی میکنه ازت
و تمام زشت ی های مرتبه ی غیر انسانی
.
تنها "کشتن" هست که اگر هم خوب باشه فقط برای همسایه خوبه
واسه همین هست که جمله بروسلی رو بیشتر اینطور شندیم
اگر نکشیش ، میکشتت
اینجاست که بشر خواهان زیبایی باید بفهمد تا جای ممکن از "کشتن" پرهیز کند و برای هر ناچیزی نباید ازین تبصره به یادگار مانده از درنده خوی حیوانی و خطرناکش استفاده کند و آن موقع هم که کرد از ناچاریش "تاسف" بخورد وگرنه این زشتی است که دوباره متولد میشود تا مادامی که بشر میکشد و "افتخار" میکند حیوان است نه انسان ، فرقی هم ندارد حتی اگر کسی بجای ما موجودی را بکشد
.
پس "سعی" کن
جوری مانع یا محدودش کنی تا نتونه زشتی اش را انجام بده یا تکرار کنه
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
خلق یک زیبای تمام عیار
تمام فیلم بازها و فیلم دوست ها نفهمیده میگویند این فیلم جزو بهترین کار های "تارانتینو" نیست
اما فقط و فقط فهم همین سکانس نه تتها حرفشان را رد میکند بلکه میتواند یک کلاس درس مرجع بی مثال باشد
.
بله یکی از استادان فیلم های بکش بکش و جنایت و انواع خشونت ها ، در این سکانس "سعی" میکند با یک هفت تیر جاسویچی و بدون آن ابزار های گفته شده در بالا تماشاگر را به درون دلهره پرتاب بکند و ثابت بکند میشود هیجان و ترس و آدرنالین خلق کرد آنهم بدون جنایت تا ، تا
اینجایش مهم تر است تا از دل ترس و دلهره و رعب ، بدون ابزار های زشتی یکی از زیبا ترین رویدادهای انسانی یعنی "ذات معرفت" را متولد کند و چه خووب موفق هم میشود
معرفت داشتی چون معرفت داشت یک زیبایست
اما
اگر معرفت داشتی چون بامعرفتی یک ابر زیبایست
که در این دنیا کمیاب است
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
سیگاری با مارک سیب قرمز
این برَند ابداعی کارگردان در چند فیلم دیگر او نیز تکرار شده است
واقعا چه هوشمندانه از تمثیل میوه ممنوعه اینچنین کارگردان بهره برده است
هیچ چیز دیگری مثل داستان سیگار نمیتواند زوال و هبوط بشر را به نمایش بگذارد
و این را برساند که چرا وقتی بشر میداند چیزی مضر است حتی امروزه رویش نوشته شده که چه با بدن میکند اما باز به سویش گرایش دارد
این برمیگردد به خیلی قبل تر
زمانی که مضر بودنش نمایان نشده بود اما به دروغ مفید خوانده میشد
و بعد که فهمیدن مضر است مخفی نگاه داشته شد
و امروزه که کار از کار گذشت دانش تربیتی میداند حواس پنجگانه کودک که به مرور تربیت میشود چقدر موثر تر است تا بگوییم "جیزه" دستنزن 😅 و بعد براحتی در دسترس باشد
پس هرچی روی پاکت بنویسی دیگر فایده ندارد در مقابل آن مدل نفوذ مرور زمانی در "ذهن" و "ژن" ـ
کودکان ما با اینجور چیز ها بزرگ میشوند نه فقط سیگار
آری بشر به مفاهیم میوه ممنوعه گاز زده است و دارد میل میکند که اگر استاپ نکند به دلخراش ترین شیوه ، بهشتی که میتواند داشته باشد را خراب میکند
این بشر نیست که از بهشت رانده شده است این بهشت است که دارد رانده میشود
END
.
Once Upon a Time. . .
in Earth
.
پ،ن: دو چیز را به من بگویید
آیا کلیف بوث همسرش را کشت ؟
.
با نگاه کلیف بوثـی به دنیا
آیا آنرا یک اجرای منصافه نمیبینید ؟
.
.
.
#30ahchaleh#na_zzanin#ناظنین#Once Upon a Time inHollywood#leonardo dicaprio#brad pitt#margot robbie#quentin tarantino#emile hirsch#margaret qualley#timothy olyphant#austin butler#dakota fanning#bruce dern#al pacino#Mike Moh#damian lewis#madisen beaty#samantha robinson#lorenza izzo#victoria pedretti#damon herriman#lena dunham#kansas bowling#mikey madison#maya hawke#sydney sweeney#danielle harris#red apple#forbidden fruit
4 notes
·
View notes
Text
اولین لز من
سلام من هانیه ام و ۱۴ سالمه و این خاطره اولین لزم با دوستم هست ماجرا برمیگرده به ۴ ماه پیش من و دوستم نرگس. منو اون ۶ ساله دوستیم و خیلی صمیمی هستیم اون جای خواهرم رو برام داره خلاصه ک من یک روز رفتم خونشون ک باهم بازی کنیم و فیلم ببنیم مامانش و داداشش سرکار میرفتن و ساعت ۸ برمیگشتند ولی تازه ساعت ۲ بود ی ذره کتاب خوندیم و چیپس خوردیم بعد نشستیم ب حرف زدن. حرف یهو کشیده شد ب سمت سکس و اینا یهو گفت تو باشگاه بچه ها زیاد درباره سکس و رابطه جنسی حرف میزنن منم گفتم عادیه بچه ها تو این سن کنجکاون درباره این چیزا اونم سر تکون داد و گفت میخوای....حرفشو خورد گفتم چیه؟ گفت هیچی ولش کن گفتم بگو دیگه گفت نه مهم نیست گفتم ترو جون من بگو دیگه گفت میخوای ی امتحانی بکنیم؟ من زبونم بند اومد... نمیدونستم چی بگم خودش فهمید و گفت گفتم ولش کن که منم سریع گفتم باشه ولی اول فیلم بزار ببینیم بعد اونم گفت باشه و فیلمو گذاشت اوایل فیلمه زنه از خواب پا میشد و به دوست پسرش پیام میداد و اینا بعد قرار گذاشتن برن خونه پسره. بعد ک گذشت دیدم دختره ک از در اومد تو پسر سلام کرد و یهو شرو کردن لب گرفتن...و اونجا بود ک فهمیدیم بعلهههه این فیلم سینمایی نیست فیلم سوپره نرگس توی اون لحظه نگام کرد و نیش خند زد و دوباره برگشت به نگا کردن بعد پسره دخترو میبره توی اتاق و میخوابن رو تخت و لب میگیرن بعد این وسط پسره دامن دخترو میده بالا و دستشو میزاره رو کون دختره و شرو میکنه مالیدن دختره هم کیر پسرو از رو لباس میگیره بعد یهو نرگس از پایین مبل پا میشه میاد میشینه کنار من . دیگ بقیه فیلم پسره دختره لخت میشن و... دیگ خودتون حفظید دیگه😅😂 توی اون لحظه ای ک پسره کیرشو میندازه بیرون نرگس دستشو میزاره رو کص من نگاش میکنم و منم ک حسابی حشری شدم دستمو میزارم رو سینش حسابی نرم و گندس کنترل برمیدارم و تلویزیون رو خاموش میکنم . لبمو میزارم روی لب نرگس و درحال کیس گرفتن میریم توی اتاقش وسط اتاق وایمیستیم و لب همو میخوریم نرگس دستشو برمیداره و میکنه تو شلوارم و انگشت فاکشو میکنه تو کصم من لبمو برمیدارم و مظلومانه نگاش میکنم و ی آههه بلند میگم و چنگش میزنم منو میندازه رو تختش و از روی شلوار برام میماله من فقط آه و اوه میکنم بعد شلوارمو درمیاره و بعد شرتمو و من اونجا کلییی خجالت میکشم ولی نرگس میگه شیو نمیکنی؟! گفتم چرا ولی نه هر روز گفت وایسا الان میام رفت توی آشپز خونه و ی ژیلت آورد من خودمو کشیدم عقب گفت جدیده مال کسی نیست بعد یکم کرم زد و شرو کرد شیو کردنم من داشتم آب میشدم از خجالت (چن اون جای خواهرم رو برام داره و خیلی بده ک بعد این همه صمیمت و دوستی اینکارو کنه)بعد ک کارش تموم میشه ژیلت رو میزاره رو میز و کصمو باز میکنه و میبینه ک بعله...بنده کثیفم اینجوری 😕 نگام میکنه من خجالت میکشم پا میشه از روی میزش الکل و دستمال میاره منم سریع میگم میسوزونه میگه ولی خیلی کیف میده و هی از اون اسرار و از من انکار بالاخره منو خرم میکنه و به دستمال ۲ تا پیس الکل میزنه و میزاره تو کصم و شرو میکنه تمیز کردن ی سوزش خیلیییی شدیدی شرو میشه منم میگم ایییی اونم سریع ت��ومش میکنه بعد با آب پاش ی ذره میشوره لباس و سوتینم رو درمیاره حسابییی حشری شده و میگ تو هم مال منو درآر درمیارم و شرو میکنم کصشو خوردن بوسه میزنم گاز میگرم و لیس میزنم زبونمو میکنم داخل کصش شرو میکنه ب آه آه. کردن و من حسابی حشری میشم بعد سینه هاشو میخورم و اونم همین کارو واسه من میکنه در آخر هم باهم میریم حموم و لباس میپوشیم و بعد من بعد دو ساعت میرم خونمون شبش همون فیلم سوپری ک نصفه دیدیدم رو برام واتساپ میکنه این خاطره من بود و حتی یک کلمش هم دروغ نبود ببخشید اگر کوتاه بود سعی کردم خلاصه بنویسم❤️
15 notes
·
View notes
Text
حالت خوبه؟
الان چطوری؟
الآن کجایی؟
آیا تو دنبال من میگردی؟ یا نه؟
آیا هنوز تسلیم شده اید؟
الان داری گریه میکنی؟
میای؟
می آیی و نجاتم می دهی؟
متاسفم.
الان باید احساس وحشتناکی داشته باشی
متاسفم.
متاسفم.
آه.. همانطور که انتظار می رفت.
او وحشتناک به نظر می رسد.
آیا او به خاطر من اینگونه به نظر می رسد؟
دلم برایش تنگ شده است. من می خواهم او را در آغوش بگیرم.
آیا می توانم قبل از مرگ او را ببوسم؟
واقعا اینجوری میمیرم؟
، تو با بزرگترین ترست مبارزه نکردی که اینجوری بمیری.
تو باید زندگی کنی
باید برای خودت زندگی کنی
باید برای او زندگی کنی
اگر شما جلوی او بمیرید او هرگز از این وضعیت بهبود نمی یابد.
تو باید زندگی کنی
به خاطر تو و او
زنده،
7 notes
·
View notes
Text
تولدم همیشه به مواقع بدی میخوره. سال قبل که اونجوری با همه بد بودم، سال قبلش دچار اموشنال دمیج ناشی از کات کردن شدم(وسط خرید برای تولد، یهو وایسادم کنار مغازه و رسما عر زدم). قبل اون کرونا بود جایی نرفتیم، قبل قبلش باز دعوا با ننه بابا، قبل قبلش هم یادم نیست، چون معمولا اگه اتفاق خیلی خوبی بیفته همیشه تو ذهنم نگهش میدارم و یه وقتایی بهش فکر میکنم::) مثلا اون حسی که شش سال پیش موقع چیدن ��تاق جدیدم داشتم رو یادمه، یا قبولی تو فلان مدرسه و موفقیت های ناچیز، یا حتی اولین باری که غذای من در آوردیم خوشمزه شد، موقعی که بابام یه پلیر کوچولو یا یه اتود برام خرید، وقتی که داشتم مانسکین گوش میکردم و آهنگه با فضای ماشین و خیابون جور بود، اینا رو یادمه. از همینا واقعا خیلی لذت بردم. تولد بینشون بود؟ نه.
چند وقت پیش مامانم درمورد تولد امسالم گفت، طبق معمول نادیده گرفتم حرفاشو. لابد یه تیکه و کنایه و تحقیر دیگه توشه، اینو با خودم گفتم. الان دوباره اون حرفش اومد تو ذهنم و هار هار به خودم خندیدم. باز یه بدبختی دیگه قراره پیش بیاد، عجب سورپرایزی دود! کلا یه جوری شدم که حتی اگه حرفای قشنگ هم بزنن خیلی بهش بدبینم. به ندرت میتونم قول و قرارهای مهربونانه رو جدی بگیرم. امسال هم قراره عین همیشه گه باشه. یه حسی میگه اینجوری نیست اما دوست ندارم خودم رو با امید الکی تغذیه کنم. از دروغ هایی که به خودم گفتم سیرم، مرسی.
همچنان امیدوارم این مهر ماه تو این خونه نباشم. برم خوابگاه، وسایلم رو بچینم، خیلی سالم و متمدن با بقیه ارتباط برقرار کنم و با همه کنار بیام، زبانم رو بهتر کنم و پول در بیارم و درس بخونم و با نمره بالا فارغ التحصیل بشم و الفرار. میدونم وقتی از مادر و پدرم دورم شرایط اوکی تره. احتمالا این کمال طلبیشون رو روی برادرام خالی کنن:)؟ نمیدونم. مهم نیست. خودخواهیه، اما من همین گاویم که هستم. فقط پول در بیارم و برم. اون موقع بازم افتخار نمیکنن البته، چون قراره دیگه زن خودم باشم؛ ودختری به سنگینی تراکتور باش و راک گوش نده و یعنی چی میخوای گیتار داشته باشی و سگ پرورش بدی و کیر خر.
چه جمله ی هاتی، "قراره زن خودم باشم"، قلبم یه جوری شد.
3 notes
·
View notes
Text
تار شدن تصویر تلویزیون
تار شدن تصویر تلویزیون از اون مشکلای عجیبه. یهوقت هایی سیگنال های دریافتی تداخل میکنن اینجوری میشه. اما وقتی انتن مشکلی نداره و تداخلی هم در کار نیبت، ممکنه مشکل از بک لات تلویزیون باشه.
2 notes
·
View notes
Text
مطالعه به کمک اپلیکیشن آموزش زبان انگلیسی
چرا شما می خواهید زبان انگلیسی یاد بگیرید؟
قبل از شروع یا شروع مجدد یادگیری زبان انگلیسی، یک سوال از خود بپرسید. چرا می خواهم انگلیسی یاد بگیرم؟ آیا به این دلیل است که شما آن را می خواهید یا به این دلیل که شخص دیگری آن را از شما می خواهد؟ مانند هر تصمیمی در زندگی، یادگیری زبان به کمک اپلیکیشن آموزش زبان انگلیسی باید کاری باشد که می خواهید انجام دهید.
اهداف تعیین کنید
تعیین اهداف زمانی آسان است که بدانید چرا می خواهید مطالعه کنید. برای مثال، ممکن است بخواهید به یک کشور انگلیسی زبان سفر کنید. هدف شما ممکن است یادگیری "انگلیسی زنده ماند��" باشد. شاید قبلاً عبارات مفید زیادی را بلد باشید، اما می خواهید درک شنیداری و تلفظ خود را بهبود ببخشید. هر هدفی که دارید، آنها را یادداشت کنید تا بتوانید استفاده راحت تری از اپلیکیشن آموزش زبان انگلیسی داشته باشید.
یک دستور کار ایجاد کنید
چه مدت باید مطالعه کنید تا به اهداف خود برسید؟ این پاسخ برای هر دانش آموز متفاوت است. این مهم است که واقع بین باشید. اگر 60 ساعت در هفته کار می کنید، برنامه ای برای صرف 40 ساعت دیگر در هفته برای مطالعه زبان انگلیسی نداشته باشید. آهسته شروع کنید، اما به طور منظم یاد بگیرید. از مواد چالش برانگیز اما نه خیلی سخت استفاده کنید. ببینید چه چیزی برای شما کار می کند. پس از چند هفته مطالعه به کمک اپلیکیشن آموزش زبان انگلیسی، برنامه مطالعه خود را بر اساس آن تنظیم کنید. آیا شب ها بهتر مطالعه می کنید یا در اتوبوس در مسیر کار؟ آیا دوست دارید به تنهایی در یک مکان آرام مطالعه کنید یا با دوستان و موسیقی پس زمینه؟
ملزم شدن، متعهد شدن
یادگیری زبان انگلیسی با استفاده از اپلیکیشن آموزش زبان انگلیسی به انگیزه زیادی نیاز دارد. وقتی در کلاس نیستید هیچکس حضور شما را قبول نمی کند. وقتی مطمئن شدید که آماده شروع تحصیل هستید، پذیرش بگیرید.
از یادگیری زبان انگلیسی لذت ببرید!
کارهایی که در زندگی به بهترین شکل انجام می دهیم، کارهایی هستند که از انجام آنها لذت می بریم. اگر از یادگیری زبان انگلیسی لذت نمی برید، به درستی یاد نمی گیرید! شما می توانید یک دانش آموز جدی باشید و در عین حال سرگرم شوید. برنامه پاداش خود را ایجاد کنید تا انگیزه خود را برای ادامه دادن ایجاد کنید.
تعادل بین چهار مهارت کلیدی - گوش دادن، صحبت کردن، خواندن، نوشتن را مطالعه کنید
اکثر دانش آموزان دوست دارند توانایی خود را در برقراری ارتباط به زبان انگلیسی بهبود بخشند. اگر این یکی از اهداف شماست، پیدا کردن تعادل بین چهار مهارت اصلی مهم است. گوش دادن، صحبت کردن، خواندن و نوشتن مهمترین مهارت های (کلان) هستند که شما برای برقراری ارتباط به هر زبانی نیاز دارید. اینکه فقط در یکی از این مهارت ها خیلی خوب باشید، به شما در برقراری ارتباط کمک نمی کند. برای مثال، قبل از اینکه بتوانید خوب بنویسید، باید بتوانید خوب بخوانید. قبل از اینکه بتوانید صحبت کنید باید بتوانید گوش کنید. فکر کردن به این مهارت های ارتباطی در دو گروه کمک می کند.
بخش ورودی
گوش دادن (از طریق گوش)
خواندن (از طریق چشمان شما)
بخش خروجی
صحبت کردن (از دهان)
نوشتن (با دست)
آسان است. اینجوری درباره اش فکر کنید. ابتدا ورودی دارید. بعد شما خروجی را دارید. ابتدا، وقتی کسی از شما سوالی می پرسد، گوش می دهید. دوم اینکه شما صحبت کنید و پاسخ خود را به آنها بدهید. ابتدا نامه ای از یک نفر را می خوانید. سپس به آنها پیامک می دهید. اینها نمونه هایی از ارتباطات هستند که می توانید در اپلیکیشن آموزش زبان انگلیسی به آن ها برسید.
ورودی و خروجی لزوماً به ترتیب خاصی نیستند. گاهی اول حرف میزنی بعد گوش میدهی. گاهی در مورد چیزی می نویسید که می شنوید. در طول ارتباط، فردی که با او ارتباط برقرار می کنید، یکی از مهارت های مخالف را به کار می گیرد. بنابراین برا�� درک یکدیگر، همه باید با هر چهار حوزه آشنا باشند.
برخی از دانش آموزان می خواهند بدانند که کدام مهارت مهم ترین است. از آنجایی که همه مهارت ها به یکدیگر وابسته هستند، همه آنها مهم هستند. با این حال، برای برقراری ارتباط، از برخی مهارت ها بیشتر از سایر مهارت ها استفاده می کنیم. به عنوان مثال، حدود 40 درصد از زمانی که صرف برقراری ارتباط می کنیم، فقط گوش می دهیم. ما حدود 35 درصد مواقع صحبت می کنیم. حدود 16 درصد از ارتباطات با خواندن و حدود 9 درصد با نوشتن انجام می شود. این آمار برای یک ارتباط دهنده متوسط به زبان انگلیسی است. بسته به شغل یا موقعیت یک فرد، این اعداد ممکن است متفاوت باشد.
هر کدام از این توانایی های اصلی، توانایی های خرد را در خود دارند. به عنوان مثال، تلفظ نوعی مهارت گفتاری است که برای بهبود ارتباطات باید تمرین شود. املا مهارتی است که درک کلمه نوشته شده را آسان تر می کند. گرامر و واژگان از دیگر مهارت های خرد هستند. میکرو به این معنی نیست که آنها بی اهمیت هستند. مهارت های کلان در اپلیکیشن آموزش زبان انگلیسی مانند گوش دادن بسیار عمومی هستند، در حالی که مهارت های خرد خاص تر هستند
برای بهترین نتایج توسط اپلیکیشن آموزش زبان انگلیسی، برنامه ای ایجاد کنید که هر چهار زمینه مطالعه را ترکیب کند. اجازه دهید یک نوع یادگیری در نوع دیگر جریان یابد. به عنوان مثال، داستانی را بخوانید و سپس با یک دوست در مورد آن صحبت کنید. یک فیلم ببینید و سپس در مورد آن بنویسید. این چیزی است که معلمان در کلاس انگلیسی از شما می خواهند، درست است؟
اپلیکیشن آموزش زبان انگلیسی دروسی را در مورد هر 4 مهارت کلیدی (و همه مهارت های جزئی) و همچنین بسیاری از پیوندهای خارجی ارائه می دهد تا به شما در ادامه یادگیری کمک کند.
1 note
·
View note
Text
نت سنتور آهنگ دریابم از محسن یگانه
نت سنتور آهنگ دریابم از محسن یگانه
نت دونی , نت سنتور , نت متوسط سنتور , نت سنتور محسن یگانه , notdoni , نت های سنتور محسن یگانه , نت های سنتور , سنتور , محسن یگانه , نت محسن یگانه , نت های محسن یگانه , نت های گروه نت دونی , نت های متوسط سنتور , نت سنتور متوسط
پیش نمایش نت سنتور آهنگ دریابم از محسن یگانه
نت سنتور آهنگ دریابم از محسن یگانه
دانلود نت سنتور آهنگ دریابم از محسن یگانه
خرید نت سنتور آهنگ دریابم از محسن یگانه
جهت خرید نت سنتور آهنگ دریابم از محسن یگانه روی لینک زیر کلیک کنید
نت سنتور آهنگ دریابم از محسن یگانه
نت سنتور آهنگ دریابم از محسن یگانه
تنظیم نت سنتور » گروه نت دونی
جهت مشاهده نت پیانو دریابم از محسن یگانه می توانید اینجا کلیک کنید
متن آهنگ دریابم محسن یگانه
دریابم یه کم این من راضی به کم باش عذابم بده من محاله چیزی بگم باش برنجون منو این من بی گناهو بکش به زنجیر عشق این دل سر به راهو چشات که سمت من نیست حال خوشی ندارم اگه بذاری بری که وای به روزگارم
وای خدا تو ببین حال خراب چشاش منو میکشه میبره انگار سرابه چشاش کم نگاهم میکنه اما کمش خوبه تو چشاش غم هست اما غمشم خوبه وای خدا تو ببین حال خراب چشاش میشه گمراهم کنه انگار سرابه چشاش کم نگاهم میکنه اما کمش خوبه تو چشاش غم هست اما غمشم خوبه
نت سنتور دریابم محسن یگانه دست تو دستم بذار چشم ازم بر ندار باش تو دنیای من بمون خوب و بدش پای من صاف ساده مهربون آره اینجوری با من بمون رد نشو آسون ازم نرو رو برنگردون ازم آخه چشات که سمت من نیست حال خوشی ندارم اگه بذاری بری که وای به روزگارم
وای خدا تو ببین حال خراب چشاش منو میکشه میبره انگار سرابه چشاش کم نگاهم میکنه اما کمش خوبه تو چشاش غم هست اما غمشم خوبه وای خدا تو ببین حال خراب چشاش میشه گمراهم کنه انگار سرابه چشاش کم نگاهم میکنه اما کمش خوبه تو چشاش غم هست اما غمشم خوبه
دریابم یکم این من راضی به کم محسن یگانه
نت سنتور آهنگ دریابم از محسن یگانه
کلمات کلیدی : نت دونی , نت سنتور , نت متوسط سنتور , نت سنتور محسن یگانه , notdoni , نت های سنتور محسن یگانه , نت های سنتور , سنتور , محسن یگانه , نت محسن یگانه , نت های محسن یگانه , نت های گروه نت دونی , نت های متوسط سنتور , نت سنتور متوسط
#نت دونی#نت سنتور#نت متوسط سنتور#نت سنتور محسن یگانه#notdoni#نت های سنتور محسن یگانه#نت های سنتور#سنتور#محسن یگانه#نت محسن یگانه#نت های محسن یگانه#نت های گروه نت دونی#نت های متوسط سنتور#نت سنتور متوسط
0 notes
Text
چرا ماشینم آب کم میکنه؟؟
۱.نشتی در سیستم خنککننده:
این مشکل شبیه به وقتی است که یک بطری آب سوراخ باشد و آب ازش چکه کند. در این حالت، ماشینت ممکن است از جایی مثل رادیاتور یا لولهها نشتی داشته باشد و آب خنککننده به مرور از ماشین بیرون ��رود. این باعث میشود که ماشین آب کم کند.
۲.سوختن واشر سرسیلندر:
واشر سرسیلندر مثل یه درپوش برای موتور است که جلوی مخلوط شدن آب و روغن را میگیرد. اگه این واشر خراب بشه، ممکنه آب خنککننده با روغن قاطی بشه یا توی موتور بسوزه و تبخیر بشه. این هم باعث میشه که آب ماشین کم بشه.
۳.خرابی واتر پمپ:
واتر پمپ چیزی مثل قلب ماشین است که آب خنککننده را توی موتور پمپاژ میکند. اگه این پمپ خراب بشه، آب نمیتونه به درستی جریان داشته باشه و ممکنه ماشین داغ کنه یا آب خنککننده نشت کنه. این هم میتونه باعث کم شدن آب بشه.
۴.خرابی ترموستات:
ترموستات مثل کلید برق کار میکنه و دمای موتور را تنظیم میکنه. اگه ترموستات گیر کنه یا خراب بشه، ممکنه آب خنککننده به درستی جریان پیدا نکنه و باعث بشه موتور داغ بشه. ایسن هم ممکنه باعث بشه که آب خنککننده بیشتر از حد معمول مصرف بشه.
۵.سوراخ شدن رادیاتور:
رادیاتور ماشین مثل یه بخاری آبیه که موتور رو خنک نگه میداره. حالا اگه این بخاری آبیت یه سوراخ کوچولو هم داشته باشه، آبی که توشه کمکم خالی میشه. اینجوری موتور ماشینت داغ میکنه و ممکنه خیلی چیزاش بسوزه.
انگار یه قابلمه آب رو گذاشتی رو گاز و هی آبش کم میشه. اگه بهش آب نریزی، قابلمه میسوزه دیگه! رادیاتور هم همینطوره. اگه سوراخ بشه و آبش کم بشه، موتور ماشینت هم مثل اون قابلمه میسوزه. منبع: چرا ماشینم آب کم میکنه؟؟
0 notes
Text
امروزه شاهد تیب و استایل های ورزشی و فوتبالی محشری در کوچه و خیابان های شهرمون هستیم که چهره شهر را زیبا کرده است. حالا وقتشه درمورد این پوشش و استایل توضیحاتی بدم : قیمت کیت های ورزشی باشگاهی : قیمت تیشرت های ورزشی متفاوت هست. بستگی داره کیت (تیشرت) پلیری رو بخای یا هواداری ؟؟! اگر نمیدونی تفاوتشون رو اینجا کلیک کن تا بت بگم کامل. بطور کلی کیت های پلیری گرون تر از کیت های هواداری هستند. (با اینکه کیت هواداری شامل تیشرت و شرته ولی پلیر فقط شامل تیشرته، جالبه نه !؟). https://kitcap.ir/product-category/club-kit/ لباس فوتبالی باشگاهی ارزان : هیجای ایران نمیتونی قیمت بهتر از کیت کپ پیدا کنی ! اگر باورت نمیشه خودت به قیمتامون سز بزن. دلیل ارزون تر فروختن ما کیفیت بد ما نیست بلکه هدف ما فروش بیشتر و کسب مشتری و رضایت مشتری بیشتره اینجوری هم به نفع مشتریمونه و هم به نفع خودمون … تیشرت تیم فوتبال : تیشرت های آستین کوتاه و آستین بلند فوتبالی مناسب برای باشگاه و ورزش و حتی استایل و تیب های لش و اسپورت هستند. شما میتونید یک تیپ خفن ورزشی ، فوتبالی با کیت های پلیری تیم محبوب خودتون بزنید،اول از همه این تیپ و پوشش خوراکه عاشقان و هوادارای دو آتیشه فوتباله و یا اونایی داداشی های بدنساز که فیت تنشون میشه لباساس ورزشی ما. https://kitcap.ir/shop/ کیت ورزشی چیه : تیشرت و لباس فوتبالی هست که در سایز های مختلف موجوده و همه تیم ها کیت دارند. کیت شامل پیراهن ورزشی، جوراب و شورت ورزشیه که بازیکن ها در بازی ها آنرا میپوشند. کیت ها درهر فصل تغییر میکنند و هر تیم دارای دو یا سه کیت میباشد. کیت ورژن پلیر چیه ؟ این لباس بیشتر مناسب افرادی هست که تناسب اندام دارند و اضافه وزن ندارند (افراد دارای اضافه وزن پیشنهاد میشود از کیت ورژن هوادار استفاده کنند) همچنین در اصل این کیت برای افراد حرفه ای و ورزشکاران طراحی و دوخت شده چون از تهویه هوا استفاده میکند و مانع عرق کردن شدید و ایجاد بوی بد ورزشکار و بازیکن شود. پارچه استفاده شده در این محصول بسیار سبک میباشد. البته همه اینها بستگی به کیفیت کار دارد که اورچینال باشد یا نه.
0 notes
Video
youtube
تقویت چشم ضعیف شده | اگه چشمتون ضعیفه، اینجوری تقویتش کنید!💯
0 notes
Video
youtube
تقویت چشم ضعیف شده | اگه چشمتون ضعیفه، اینجوری تقویتش کنید!💯
0 notes
Text
با تپسی رایگان برو سفر
هوای بیرون گرمه ؟
چرا از خونه رفتی بیرون ؟
خونه بشین، گوشیتو بردار، تپسی رو اجرا کن، آنلاین تاکسی بگیر.
تاکسی گرفتن دیگه خیلی ��سون شده، تازه اینجوری میتونی ببینی دقیقا چه ساعتی می��سی.
اگه برای اولین باره که تاکسی میگیری، بهت پیشنهاد میکنم با ورود به سایت موپُن کد تخفیف تپسی اولین سفر خودت رو بگیری و خیلی ارزونتر از چیزی که فکرشو میکنی بری سفر. اینم باید بهت بگم که خیلی اوقات تخفیفها صد در صدیه و سفر کاملا رایگان میشه. شانست رو امتحان کن.
تپسی بهترین پلتفرم تاکسی آنلاین در ایران، حتی سرویس مدرسه هم برای راحتی شما راهاندازی کرده.
1 note
·
View note
Text
آزیتا (۱۰) - رزیتا (۲)
یهو صدای قشنگ رزیتا رو شنیدم که آروم ولی با عصبانیت و دلخوری گفت:« مامان!... باز مهمون دعوت کردی؟... بابا من خسته ام میفهمی؟...» آزیتا که انگار این واکنش رزیتا براش عادی باشه نگاهی به من کرد و چشمک شیطنت آمیزی زد و با لحن مسخره ای بهش گفت:« عه عه عه، دختر، زشته! آبرومو بردی!... این مهمون با بقیه فرق داره...» رزیتا با دلخوری گفت:« توام همیشه همینو میگی!...» آزیتا رفت به سمت رزیتا و از دید من خارج شد و بهش گفت:« عه، رزی! زشته!... بلند شو لااقل یه سلام بهش بکن... بعد برو تو اتاق... تو اصلا میدونی مهمونمون کیه؟» بعدش یه چیز آروم بهش گفت که من نفهمیدم. صدای رزیتا که زیر لب غر میزد میومد. آزیتا برگشت و منو نگاه کرد بهم اشاره کرد و با لب زدن بهم گفت:« بیا تو دیگه...» من حواسم نبود و بلند گفتم:« انگار من برم بهتره آزیتا خانوم» یهو چشم آزیتا گرد شد و نگاهی کرد به رزیتا. صدای بلند شدن رزیتا از روی کاناپه رو شنیدم، همزمان گفت:« مامان... پسره؟» و سرکی کشید و منو دید. تا منو دید اولش خودشو کشید عقب، بعد یهو دوزاریش افتاد و گفت:« وای... مهرداده؟!!» آزیتا با خنده بهش سر تکون داد. رزیتا گفت:« وای... لباس... لباس تنم نیست مامان!» آزیتا اومد سمت من در حالی که دستمو گرفت و بردم داخل بهش گفت:« اشکال نداره... همین خوبه...»
رزیتا تا اومد چیزی بگه آزیتا منو کشید توی نشیمن و من با رزیتا مواجه شدم. 😯😳🤯 وااااای چقدر خوشگل و ناز بود و من بهتم زد. یه تیشرت تنش بود که تا بالای رونهاش بود. پوستش دقیقا مثل قدیما سفید سفید، با موهای وز وز سیاه که به باباش رفته بود و صورتی که خیلی خیلی قشنگتر از بچگیاش بود. هر دو متعجب به هم نگاه میکردیم! تیشرتش گشاد و بزرگ بود و یقه اش هم بزرگ بود و کوله و ترقوه عضلانی رزیتا با گردن کلفت یه هارمونی زیبا ساخته بود. چهارسر های حجیم و تکه تکه اشم که نگم با ساق های عضلانی که عضلات دوقلوی و نعل شکل پشتشون حتی از جلو هم دیده میشد. یه دمپایی روفرشی کودکانه خرسی هم به پاش بود. آستین تیشرت بازو و سرشونه هاشو پوشونده بود ولی گردی سرشونه هاش کاملا از زیرش پیدا بود و ساعدهای قطورش که ترافیک رگ و پی روش بود. دستای ورزیده و عضلانی و گوشتیش و ناخن های کاشت یاسی رنگ با یه ساعت هوشمند گرد و بزرگ روی دست چپش. ما واسه چند ثانیه به هم خیره شده بودیم که یهو آزیتا گفت:« رزی!... اینجوری از مهمون استقبال میکنن؟» رزیتا که متوجه حرف مامانش شد اومد نزدیک. دستشو دراز کرد و باهام دست داد ولی چیزی نگفت. ازیتا گفت:« شما دو تا چتون شده؟... چرا خشکتون زده؟... یه چیزی بگید...» من گفتم:« چی بگم والا... ماشالا خیلی... خیلی...» ازیتا گفت:« خیلی چی؟» گفتم:« خیلی زیبا شده رزیتا... جا... جا... جام کردم...» این حرف من انگار یخ رزیتا رو یکم آب کرد. لبخندی زد و لپاش سرخ شد.
آزیتا گفت:« خبه خبه... برید بشینید ببینم...» و منو رزیتا رو هدایت کرد. من روی یه مبل راحتی تک نفره نشستم و رزی و آزی روی کاناپه جلوی من نشستن. آزیتا صدای تلویزیون رو که روی شبکه ورزشی خارجی بودو تا ته کم کرد و خطاب به رزیتا گفت:« دیدی دروغ نگفتم و این مهمون با بقیه فرق داشت؟!!!» رزیتا که انگار یکم از من خجالت میکشید پاهاشو به هم چسبوند و یه طرفی نشسته بود. من هل شده بودم و دست و پامو گم کرده بودم. البته رزیتا هم دست کمی از من نداشت. من سرمو انداخته بودم زیر و گلهای قالی رو نگاه میکردم. اونم داشت به انگشتاش ور میرفت. آزیتا با همون شورت و نیم تنه بلند شد و گفت:« نخیر... شما دوتا!... یه حرفی بزنید... بعد از این همه سال همو دیدید... حالا اینطوری؟» رزیتا یهو گفت:« چی بگم؟... سورپرایزم کردی مامان!» من که یکم ضربان قلبم کندتر شده بود گفتم:« حق دارید!... بخدا من نمیدونستم قراره اینطوری بشه» رزیتا یه نگاهی به من کرد که حس گرمی داشت و گفت:« نه... تقصیر تو نیست!... اصلا بحث من اینه که این مامان هیچوقت هیچی رو با من هماهنگ نمیکنه!...»
من ناخودآگاه گفتم:« من معذرت میخوام...» یهو رزیتا ماتش برد و با مکث گفت:« تو چرا معذرت میخوای؟... نه بابا... اصلا ولش کن...» آزیتا که از دستپاچگی ما ریز ریز میخندید گفت:« خب... من برم یه چای درست کنم... بعدشم باید برم دوش بگیرم...» رزیتا نگاهی به مامانش کرد و تازه متوجه لباس لختی و نیمه برهنه اون شد و گفت:« مامان! این چه وضعیه؟... چرا لباس نپوشیدی؟...» آزیتا در حالی که بلند میشد گفت:«اولا مهرداد جای پسرمه!... دوما! فضولیش به تو نیومده!» اینو گفت و رفت. رزیتا و من از حرف آزیتا خندمون گرفت. چند دقیقه ای طول کشید تا یخ رزیتا باز بشه. اون دقیقا مثل بچگیاش یه دختر مهربون و کم رو بود، خونسرد و آروم، اون موقع ها که اگه یخش باز میشد کاملا عوض میشد، پرجنب و جوش و با نشاط، کلا آدم متعجب میشد که آیا این دختر، همون دختر خجالتی چند ساعت قبله، یا نه؟
همینم شد. ما تا چند ساعت با هم تعریف کردیم. آزیتا هم مدام از من پذیرایی میکرد. اما خودشون د�� تا تنقلات خاصی میخوردن که به رژیمشون بخوره. رزیتا و من خیلی چیزا از هم پرسیدیم. از بابا و مامان، از داداش کوچیکم مهراد. از رشته تحصیلی گرفته تا ریزترین مسائل. من فهمیدم که رزیتا با وجود ورزشکار بودن داره پزشکی میخونه و دقیقا مثل بچگی هاش یه خرخون به تمام معناس. البته اون کلا تیزهوش بود و مدرسه استعدادهای درخشان میرفت. کم کم انقدر باهام صمیمی شد که اول اومد روی مبل راحتی تکی کنار مبلی نشست که من نشستم، بعدش اومد روی دسته متکایی همون مبلی نشست که من روش بودم. من حتی بهش گفتم که از این قد بلندش که چند سانتی از من بلند تر بود شوکه شدم و اونم خندید. خب اون ژن قدبلند رو از مامانش داشت. ما غرق صحبت با هم بودیم و نفهمیدیم آزیتا کی رفت حمام و کی برگشت؟ سر میز شام هم مدام سه تایی تعریف میکردیم. از گذشته! از خاطراتمون! از بازی کردنامون!
بعد از شام، منو رزیتا کنار هم، نشستیم روی کاناپه و از علایق همدیگه صحبت میکردیم. البته اون هنوز خیلی از ویژگی ها و علایق بچگیش رو داشت و این برای من جذاب بود که رزیتا از نظر اخلاق و ویژگی های شخصیتی عوض نشده. تا به خودمون اومدیم متوجه شدم که دوش به دوش هم چسبیدیم به هم دیگه و صورتهامونم به اندازه شونه هامون با هم فاصله داره! تو چشمای همدیگه خیره شده بودیم. یهو من متوجه شدم که آزیتا کنارمون نیست. نگاه کردم دیدم آزیتا پشت جزیره آشپزخانه ایستاده و دولا شده روش. آرنجاش رو گذاشته روی جزیره و داره مشتاقانه ما رو نگاه میکنه و شیکر پروتئینش رو مزه مزه میکنه! یه لبخند و چشمک بهم زد. اولش با هراس نگاهش کردم چون فک کردم که احتمالاً بخاطر گرم گرفتن با دخترش از دستم ناراحته، اما جالب بود که اون تازه داشت ذوقمون رو میکرد. یهو یادم اومد که رزیتا ریکوئست اینستای منو اکسپت نکرده و بهش گفتم:« رزیتا! راستی... چرا منو اکسپت نکردی توی اینستا؟» رزیتا با تعجب گفت:« اینستا؟... کِی؟» نیم خیز شد و از روی میز آیفونشو برداشت و قفلشو باز کرد.
گفتم:« چند هفته ست...» گفت:« آخه روزی صد تا پسر و چند صدتا فیک بهم ریکوئست میدن عزیزدلم...خب یه اس میدادی یا زنگم میزدی... آی دیت چیه؟» من گفتم که: «خب من که شمارتو نداشتم...» رزیتا یه نگاه متعجبی بهم کرد و گفت:« مگه شماره مامانو نداشتی؟... از اون میگرفتی خب!» یه نیم نگاهی به آزیتا انداختم که داشت ریزریز میخندید و گفتم:« ببخشید... روم نشد!» رزیتا با این حرفم انگار قند تو دلش آب شد با دست راستش که نزدیک من بود چونه امو گرفت و منو کشید سمت خودش و لپمو بوسید و گفت:« انگار تو جوجه طلایی، از من خجالتی تریا...» من هنگ کردم به دو علت. اول اینکه رزیتا منو با همون لقبی صدا زد که مامانش صدا میزد و خیلی راحت لپ منو بوسید، در حالی که من عمراً جرأت بوسیدن لپش رو نداشتم. دوماً اینکه برای اولین بار قدرت دستای عضلانیشو حس ��ردم. دقیقه مثل یه جوجه منو به سمت خودش کشید و نیم خیزم کرد از روی مبل. سرشونه سفت و عضلانیش رو هم که به شونه و سینه ام کشیده شد رو حس کردم و پرام ریخت.چونه ام رو ول کرد و من افتادم سر جام. لبخند سرمستانه ای زد و همونطور که به گوشیش نگاه کرد پرسید:« آی دیتو نمیخوای بدی؟ من اینجا هزارتا ریکوئست دارم!»
سریع آی دیم رو براش هجی کردم! پیدام کرد و اکسپت کرد. صدای نوتیف گوشیم بلند شد. بعدم سریع فالوم کرد و یه نوتیف دیگه هم واسم اومد و گفت:« اووووو... آفرین مهرداد کوچولو!... نزدیک ۸۰ کا فالور داری...» من خندیدم و گفتم:« بله چی فکر کردی؟!... من وقت میزارم و محتوا تولید میکنم...» رزیتا ذوقمو کرد و دوباره چونه امو گرفت ولی اینبار صورتشو آورد جلو و لپمو سفت تر و آبدار تر بوسید و گفت:« گوشیتو بده ببینم...» قفل گوشی رو باز کردم و دادم بهش، اونم در حالی که شمارشو میزد تو گوشیم با لحن مسخره و فان گفت:« اوووووف... یه دختر بدنساز جیگر فالوت کرده!... زود تند سریع بگو ببینم کیه؟...» و خندید. یه تک روی گوشی خودش زد و شماره منم ذخیره کرد. رزیتا شروع کرد به چک کردن پیج من و دیدن پستای من و نوتیفِ لایک هاش چند ثانیه یکبار اومد روی گوشی من. من داشتم از نزدیک ساعدهای قدرتمندش رو نگاه میکردم که رگ های ریز و درشتش بیرون ریخته بود. با اینکه سایز تیشرت بزرگ بود و توی تن رزی گشاد بود ولی بازو هاش انقدر قطور بود و سرشونه هاش به قدری بزرگ بود که چون آرنجشو خم کرده بود بازو و سرشونه اش داشت آستین کوتاه تیشرت رو منفجر میکرد. رگ روی عضله ی دو سر بازوش از زیر لباس هم قلمبه شده بود.
یدفه متوجه تفاوت بزرگی شدم. 😱😱😱 تفاوت قطر و حجم رونهای عضلانی و تنومند رزیتا و پاهای مثل چوب کبریت خودم. رزیتا پاهای خوشگلش رو به هم چسبونده بود و حجم عجیب و غریب چهارسرش که عضلات بزرگش انگار توی هم گره خورده بود و با رگ و پی احاطه شده بود مو به تنم راست کرد. به جرأت هر دو رون پاهای من، هم قطر یکی از رونهای عظیم و قدرتمند رزیتا نبود. یهو رزیتا عظلات رونش رو منقبض کرد و انگار حجمشون دوبرابر شد و من 🤯🤯🤯 یدفه بهش نگاه کردم و دیدم که داره با چشمای بادومی خمارش نگام میکنه و لبخند معنی داری روی لباشه! متوجه شده بود که داشتم پاهاشو نگاه میکردم. از برق نگاه رزیتا عرق سرد روی صورتم نشست. 😰😰😰
یهو صدای آزیتا ما رو به خودمون آورد که گفت:« عشقا... من برم یه دوش بگیرم و دیگه برم بخوابم...» رزیتا با لبخند طعنه امیزی دوباره مشغول خوندن پستهای من شد و من آزیتا رو نگاش کردم دیدم لبشو واسم غنچه کرد و چشمکی بهم زد. رزیتا که حواسش به پیج من بود و فقط شب بخیر گفت. ولی من نگاهم میخ بدن عضلانی آزیتا شده بود. در حین رفتن به سمت پله های گرد نیم تنه اش رو درآورد و دستش گرفت و منو با چشمای خمارش نگاه میکرد. من که از اون موقع تا حالا تازه پله گرد رو دیده بودم فهمیدم خونه اونا دوبلکسه و اتاق خواب ها توی طبقه بعدی هستن. آزیتا با عشوه از پله ها بالا رفت و وقتی رسید بالا برگشت و سینه های سفت و محکم و گردش رو بهم نشون داد. زبونشو دور لبش چرخوند و چشمکی زد و رفت توی اتاقش. قبل از ورود به اتاق شورتش رو هم جلوی درب اتاق درآورد و رفت داخل. یهو صدای نوتیف پیامک گوشیم بلند شد که صداش با نوتیف اینستا فرق داشت. قفل گوشی رو باز کردم. 😳 آزیتا بود! نوشته بود:« تولدت پیش پیش مبارکمون باشه جوجه رنگی قشنگم!...» یهو خشکم زد. من هنوز یک هفته به تولدم مونده بود. چند ثانیه بعد پیام داد:« خوب بکنش!... خب؟...» من هنگ کردم. بعد از چند ثانیه رزیتا گفت:« چی شدی؟... چرا ماتت برده... اتفاقی افتاده؟» من سریع و با عجله گفتم:« نه... نه... پیجتو دیدم، یهو برق گرفتم!» رزیتا خنده اش گرفت و گفت:« واااا، چرا؟» من سریع صفحه گوشی رو بردم روی پیجشو گفتم:« مگه میشه این بدنو دید و هنگ نکرد؟!!!» رزیتا که قند تو دلش آب شد دست راستشو از پشت سرم رد کرد و شونه و بازوی منو گرفت و چنان به آغوش و زیر بغل عضلانی خودش فشارم داد که قلنج کمرم شکست و لبهای داغ و نرمشو گذاشت روی گونه ام و منو سفت بوسید. بعدشم یه بوسه به قسمت کنار گوشم زد که کیرم که دائم الشق بود چنان تکونی خورد که گفتم الانه که آبم بیاد. سرمو چرخوندم و دیدم جوری داره نگام میکنه و لبشو گاز میگیره که الان یه لقمه چپم میکنه. دست و پامو گم کردم. گوشیمو آوردم بالا و پستهاشو دیدم. بیشتر پستهاش فیلم و ریلز بود از تمرین هاشو فیگور هاش توی باشگاه و خونه! ناخودآگاه و از تعجب میگفتم:« وووووااااوو... عجب بدنی... یا خدااااا... وات د فااااک....» رزیتا هم که سعی میکرد مثلا جلوی خجالتش رو بگیره هی به گوشیش نگاه میکرد و میخندید.
یهو رسیدم به یه عکس تمام قد که خیلی آشنا بود واسم. ماتم برد با دیدنش! یه عکس از فیگور دو سر مسابقه ای که از پشت سر گرفته شده بود و نورپردازی آتلیه ای داشت. تک تک عضلات بزرگ و قدرتمند کمر رزیتا، از فیله ها تا ذوزنقهای و کوله هاش تا زیر بغل و کتف های عضلانیش و بازوها و سرشونه های گردش با ساعد هاش و تتوی بزرگ دو تا بال بسته که روی کمرش خودنمایی میکرد. عضلات سرینی قدرتمند و ورزیده و خوش فرمش و دوسر های پشت رونش با دوقلوهای گنده ی پشت ساقش و پاهاش که روی سرپنجه ایستاده بود. در حالی که دهنم باز مونده بود مدام به مغزم فشار میاوردم که این عکسو کجا دیدم! یدفه یادم اومد که این عکس همونیه که به دیوار جلوی در ورودی خونه ست و برای اطمینان از رزیتا پرسیدم. یهو دیدم با نگاه مشتاقش دوباره بهم خیره شده و گفت:« آره... خودشه...» من بی معطلی گفتم:« وووواااااو... تو چقدر خوشگل و عضلانی هستی... فوقالعاده س... معرکه س... چه تتویی داری!» هنوز تو آغوش رزیتا بودم. صورتشو به آرومی آورد جلو، حدوداً یک سانتی صورت من و در حالی که با چشمای خمار بادومی شکل خوشگلش به چشمام نگاه میکرد پرسید:« میخوای ببینیش؟...» پرسیدم:« چیو؟...» لبشو گذاشت روی لبم و بوسه ای از لبم گرفت و گفت:« تتوی روی کمرمو!» من زبونم قفل شده بود. بعد از چند لحظه دوباره ازم لب گرفت ولی طولانی تر و دستشو که دورم حلقه کرده بود برداشت و یکم ازم فاصله گرفت و دستشو زد زیر تیشرتش و یدفه از سر درش آورد. 😯😳🤯😵 وااااااای 😱🫨 خدای من! هیچی زیر تیشرت تنش نبود. اون حتی شورت هم پاش نبود... من فکر میکردم زیر اون تیشرت بلند شورت پوشیده اما حتی شورتم پاش نبود و لبه ی پشتی تیشرت که زیر کون و کصش بود از آب کصش خیس خیس بود. بدن سفید و بلوریش که پوشیده از عضله بود رو جلوی چشم من نمایان کرد و من با دهن باز فقط مبهوت بودم. خیلی آروم با قدرت، یه فیگور جلو بازوی دو دست گرفت برام که 🤯😵💫😱 واااااای...
704 notes
·
View notes
Text
آهنگ یکی مثل تورو کجا پیدا کنم که دلم بره اینجوری واسش https://www.music-single.com/hamid-askari-yeki-mesle-toro.html
0 notes
Text
چرا تلویزیون ال جی سیگنال نداره؟
سیگنال نداشتن تلویزیون ال جی معمولا به آنتن مربوط میشه البته خرابی تیونر هم بی تاثیر نیست. اگه یهویی اینجوری شده باید بررسی بشه. ولی توصیه می کنیم اول آنتن و رسیور و چک کنید.
0 notes
Text
ی جوری دارم احساس خفگی میکنم فقط بابت رفتنش ب کبابی و بعد اون گردش روز جمعه شبانه اش ... ووتا الان ک ۱۰ و نیمه خبری ازش نیست که فک میکنم قبلا انگار دل کسیو اینجوری زدم له کردم .
میخوام بدونم بعد من قراره چ جوری سرش در بیاد ؟ بنظر میاد برای بقیه الرحم الراحمینی
میگی چیکار کنم
تک تک سلول هام ب دوپامین صحبت با یه نفر نیاز داره.
نکنه داری منو تو منگنه میذاری ک ببینی حرکتی میزنم یا نه
یا شایدم اینا تنها مکافات عمل هست ...اما کدوم عمل
0 notes