میان سینه میسپاری به فاک قیمتی... بیبدیل گردن آویز تو میتپد جای بوسههای خاک و اضطراب تو هر بار که زنگ می پشت خشم و خندهای تو کشیده خمیازهای شمال را زده بر جنوب گوش صدای تو آمیخته با جنونی که ریخته بر دوش میریزد هوسهای تو روی شانهها مثل قطرههای دوش که با تو از زمین به آسمان... جاده آغاز میشود از همانجا که ایستادهای نیست راه دیگری بهجز بودنات پس همانجا بمان حضور تو نشان زده ابتدا و انتهای مرا دو فنجان شعر تلخ مینوشم که شیرین است همیشه اینجا نگفتهام تابهحال شعر تو جاریست زیر پیراهنام و کوتاه نمیشود سقف چرا که سایهات تنیده زیباترین نقش نمیلرزاند هیچ غمی شانهام وقتی چشمهای تو آب رفته آنجا میآورم بهیاد اشکهایت را بهجای شعر نبش اگر شود قبر هزاران بار سرنوشت نخواهم دید جواهری جز تو شاید نبوده هیچ گلی سرخ شاهد سوگند این قلب ولی هیچگاه این قند در اشکهای ناب تو رقیق نخواهد شد این دریاچه بازتاب شور بختی که در جام شد سراب دلواپس شبهای پیشِ رو مباش وصلهپینه میکنم ماه را به سیاهترین برگههای روی میز روزی صد بار مینویسم دوستت دارم بهشرط صدآفرینهای تو که طعم بوسه میدهد سر که میگذارم بر بالین صدای گامهای تو میآید حتا از آنسوی این زمین جنوبگان بیغروبی که استوا می لااقل تابشی مستمر شوم ما خوردهایم قسم تا انتهای این قرن قهرمان تاریخ هم باشیم ماه قهوهای ماسیده عکس تو بر فال فنجان من خندیده شکست ماه رفت و کنار قسم نشست... و این شب به چشمهای من وعده میدهد نور میآورم بالا بغضهایی که بلعیدهام بهجای قند بر آستین آن لباس شب که دعوت کردهبودماَت به رقص ماه در گوش ما مرثیه من به گوشهی اتاق دعوتم به سرگذاشتن میان زانوانم و اشک و اشک واشک... #پژمان #شعر_آوانگارد #گلوبال_پوئتری #global_poetry #شعر_سپید https://www.instagram.com/p/BxuHg_chlkfKfT-HOOmecXsDEPp2ZgpPn-cuvw0/?igshid=12ldcuqq99v43
0 notes