Tumgik
pejmman · 3 years
Photo
Tumblr media
پاها در راستای سقف رو به احتضارست چراغ و خانه‌ای که جامانده کفش‌های‌اش پشت سر باران ویارش گرفته مقوا را دهان و می‌جود بیدار می‌شوم ناگهان با لبخندی که‌از خواب مانده بردهان تنها می‌گذارم خانه را با آخرین قطعه‌ی بلوز و دیوارهایی پوشیده از قلب‌های کاغذی خیابان‌ها شلوغ پاندمی تنهایی در عبور و مرور آها... چند میلیونر که دوخته‌اند جیب‌هاشان به‌لاپای شهر جمع می‌شوند روی آن ابر لعنتی اِه... همان ابر لعنتی! که خیس می‌کند هرروز سقف خانه‌ام جای خالی‌ات روی بند خشک می‌شود هرروز کاش نباری باران لااقل یک‌روز با موهای صاف ملاقات کنم با خیال‌ات #پژمان_اسعدی #این_شعر_ساعت_گرانقیمتی_دارد #شعر_سپید https://www.instagram.com/p/COoC1PgFFsFPa15jijVMXGDBzg2xZEA1M8K7Hc0/?igshid=xykz14ercz74
0 notes
pejmman · 3 years
Photo
Tumblr media
زندگی ادامه دارد لام تا کام و دال و هرچه حرف که‌این وسط می‌شود مذاب تا الفبای دیگری... که شاید درآن نوشتن عبارتی که می‌دهد بوی شانه‌های تورا به‌اندازه‌ی برخورد تایتانیک به‌کوه یخ سخت نباشد نوبت محیط زیست به‌دفتر خاطرات من‌هم رسید پدیده‌ی مدرن گداختن رحم نمی‌کند به گلبرگ‌هایی که منجمدشده لابه‌لای برگ‌ها تو نازک می‌شوی از حجم قطبی دفترم الفبای نوظهور سکوت مطلق است محو یا ناپدید دراین کتاب قید شب همیشگی‌ست زیر یا بالا خاک‌است که پرکرده ابعاد ماضی فعل بودن‌ات چشم‌های ما حرف‌های ما دست‌های ما همه در گذشته صرف‌شد حالا با زبان دیگری مرا... #پژمان_اسعدی #شعر_سپید https://www.instagram.com/p/COXx02iFAjrNzkaHZpATBYiKlOf0KAtsvg95uM0/?igshid=19gjo7vddscjg
0 notes
pejmman · 3 years
Photo
Tumblr media
حالا می‌ترسم دیگر از نام‌هایی که هزاران سال مرا صدا می‌زنند دریایی که‌آشنا می‌کند نفرت خرچنگ را با سرانگشتان من رطوبت نقش‌بسته‌بر تارهای عنکبوت و یک شبح که پیش‌درآمد رویای ورود من به‌هر غار مخفی‌ست همین سطر که می‌خوانی‌ش شبیه نمک‌هایی‌ست که خشک شده بقایای اقلیمی زبان من جای پای اندیشه‌ی شنا بر ساحلی‌ست که‌از موج برهنه آری هزاران‌سال طول‌کشیده‌ تا دهانش که‌بلعیده زوزه‌ی سگ‌های ولگرد مرا به‌جای ماهی انسان صدا کند اما بدون اعتنا به‌کلبه‌هایی که‌چوب قانون‌شان بود گذشتم از اکتشاف آتش حماقت چشم بود به‌وقت نزول صاعقه آیا هنوز کسی هست که‌دوست داشته‌باشدت وقتی مرغان‌دریایی منقار فرو می‌کنند به‌چشمان هر غریق قایق بدون شک حماقتی بی‌حدومرز بود گرسنگی میان تورها صبحانه‌ای که نطفه‌های‌اش طعم جنازه می‌دهد یک‌هفته نیمروی مجانی تفرج‌گاه ساحلی که نمی‌شود فرارکرد از نیش‌خوردن پشه و طعم تخم‌مرغ که ماسیده بر فنجان قهوه و کلبه‌هایی که‌حاصل تجاوز تبر بود ولی با این‌حال دریا جای خوبی برای بوسیدن‌ات بود هرچند که ترجیح من درد مزمنی‌ست که از شیار شاخه‌های‌ات بر ماسه‌ها به‌جامانده هنوز هم روانشناسان شنیدن صدای موج را تجویز می‌کنند ولی علف‌های روییده را بر کوهپایه برای صعود به‌ارتفاع ترجیح می‌دهم و دریا صدای شیب‌دار سقوطی‌ست که‌از صخره رخ می‌دهد #شعر_سپید #پژمان_اسعدی https://www.instagram.com/p/COTbtYklhDpsb5uqJl8VsmktNibk6_BjysOJHQ0/?igshid=9rj9rjls13wh
0 notes
pejmman · 4 years
Photo
Tumblr media
این‌که می‌کشم هست آخرین تار باد که می‌خورد به دیوار خشک می‌شود آن موهای نم‌دار حالا می‌کنم تقدیم این اثر را به هرکسی که از کوچه می‌کند دیدار دعوت شده‌اند تمام روز و شب‌ها به دیدن‌ات که ایستاده‌ای عمیق و بی‌پروا نگاه‌ات را از انتهای کوچه بردار چگونه چنین چشمی خلق شد خدایی که چون رنج در دستان من جاری و هرچه بیشتر می‌کند تلاش در این دیوار امیدی به تولیدمثل تو نیست نام این اثر فرو رفته در گلویم زبان‌ام شده به مرگ تدریجی دچار شبیه ریزش یاس‌های پیچکی خشک که پوشانده اندام‌ات این همان تصویر است که می‌کند تو را از من بیزار که لب‌های تو مرا تا زیر شاخه‌های خشک خم می‌کند و شاید روزی رد شوم از این اثر بدون بوسیدن دیوار تمام قدم‌های کوچه را بشمار این‌جا هیچ مسیری نمی‌شود تکرار این تظاهر عشق است به یک پدیده‌ی غم‌بار دختری جوان می‌زند لبخند بر دیوار #پژمان_اسعدی #شعر_آزاد https://www.instagram.com/p/CLeWmQElpUrpJHDmbJ892x9pbhyC6mUd_Fb_0c0/?igshid=1q2gxe1ddv09z
0 notes
pejmman · 4 years
Photo
Tumblr media
درود بر شما و چند سوال... برای کدام بوسه حاضری مذاب شوی در جهنم؟ به‌خاطر کدام شراب حاضری به شلاق تن دهی؟ و سنگسار شوی به جرم کدام فساد؟ آیا زندگی به‌اندازه‌ی گریه‌های تو فوق‌العاده بود؟ به‌خاطر کدام افتخار حاضری سقوط کنی از بلندترین صخره‌ای که می‌شناسی؟ . . راستش را بگویم عشق برای این زندگی کافی نیست اندکی شراب، اندکی دروغ... جنایتی که بوسه‌ها می‌کنند کمتر از حوادث ناگوار قرن نیست . . فکر می‌کنی آفرینش تو از کدام خاک بود؟ کمی از بهشت بگو همان‌جا که آدم‌ات را سر بریدی چطور از آن جاودانگی رسیدی به این‌جا؟ چقدر دویدی کمی بیش‌تر از بهشت بگو زمستان داشت؟ دره‌ای برای سقوط کوهی برای صعود و یا سایه‌ای برای پهن کردن بساط سرور راستی فرشتگان آن‌جا هم دروغ می‌گفتند؟ . . آن‌جا به‌جز سنگ چیزی نبود خدا بود که لابه‌لای سنگ‌ها بذر از کلام می‌پاشید الف‌نون‌سین‌الف‌نون زمزمه می‌کرد من تمام حرف‌ها را سر بریدم پا برهنه با تنی عرق‌کرده تا همین‌جا دویدم نگاه کن جراح چیره‌دست مغزهای پاک و انسان است که زیر دستان‌ام غرق می‌شود در خون . . راستی می‌دانی کدام فرشته گریه می‌کند؟ داس‌اش را دزدیده‌اند چرا به تقویم دست برده‌اید!! چندین هزار سال مانده تا زادروز انسان؟ و هسته‌های درخت زالو . . کلاس چندمی!! تدریس می‌شود فساد در تمام خانه‌ها، خیابان‌ها آواز می‌شود در تمام ترانه‌ها دست‌ام را بگیر با من برقص با من برقص!! پای تمام قبرها نشسته فرشته‌ای که داس‌اش را دزدیده‌ام گریه می‌کند نترس!! هسته‌هایی که دفن کرده‌ام درخت خواهد شد . . این زمین که خورشید سرش گیج رفته از آن عفونت کرده گندش جهان را برداشته زالوی بخت برگشته‌ای که سربرافراشته کارش مکیدن آلت هواست پراکنده می‌شود ابر بودن‌ات در آسمان و باران که تلخ می‌بارد . . از میوه‌های زمین لذت ببرید بدرود #پژمان_اسعدی #شعر_سپید #گلوبال https://www.instagram.com/p/CLMUpuzlioNbgwsGKb8LPSerLzJ1MmVN-IPLuQ0/?igshid=1vuhhf1aszkmj
0 notes
pejmman · 4 years
Photo
Tumblr media
این است همان اتاق که در گوشه‌اش نطفه‌هایی که سقط کرده‌ای نشسته بر چارپایه چند‌ تار مو آویخته از شانه‌های طاق شانه می‌زنند و زنجیرهاشان مثل خیال‌های من به‌ هم بافته می‌شوند . شاخه‌ای از خورشید دویده از پلک‌های پنجره سنگین است خواب روز مثل جنازه‌ای که باد کرده از تراکم ادرار و بیداری بی‌تفاوت مثل درخت سم‌خورده‌ای که جز کرم نمی‌ریزد چیزی به‌زیر مثل فریب خوردن مشام سگ وقتی به‌جای فیله‌های مزین به خون به چشمان مشتاق مردارهای عاشق خیره می‌شود قلب او دچار می‌شود به زخم‌های بی‌شمار معده‌اش . آه غشای اسیدی همین اتاق تمام خاطرات را هضم می‌کند و رازهای تو مچاله در پیچ و تاب روده‌ام . گوش‌های حلقه‌وار من بی‌فروغ هرچه صدا بود تف کرده‌اند تنها سکوت است که می‌ماند . خواب دیده‌ام خیانت با پیش‌بندی سپید سوگند می‌خورد تا وفاداری‌اش را با شمع‌هایی روشن بیاراید بر سر میز شام ولی مردگان که خواب نمی‌بینند . چارپایه لیز می‌خورد از کنار میز و پیشکارهای من ��ه اعتصاب عشق کرده‌اند برایم جیغ و هورا می‌کشند حال نوبت سخنرانی من است ولی سنگینی این پاها زبان‌ام را خشک کرده برخاسته سایه‌ام در برابر دیوار و از ایمان خود به من حرف می‌زند گویی که من خدای خویشم . خورشید هم بی‌آن‌که بداند قلمرواش کجاست بر اندام من تیغ می‌کشد و این اتاق باز هم فریب از نور می‌خورد ای خادمان تاریکی گمراهم کنید که این وفای به عهد خود شرافت است و عشق ادعای پوچ روز بود #پژمان_اسعدی #شعر_سپید https://www.instagram.com/p/CLHl3xDnApu9E5W7BM6lDJug6yWs4JK905eqnc0/?igshid=ttfxdeiv4ht2
0 notes
pejmman · 4 years
Photo
Tumblr media
خدا، بنشین اندکی کنار من نیست آن بیرون هیچ خبری جامی لبریز کرده‌ام برای لب‌های تو خاموش‌ترین حالت یک خداوند که سوزانده‌اند کتاب‌هایش از این دنیا چیزی باقی نمانده جز همان دروازه که باز می‌شود رو به دوزخی بهتر #شعر_سپید #پژمان_اسعدی https://www.instagram.com/p/CK3Cfl1lEd3vN5yPLTmgCCqEojC8r-mzQ47zE40/?igshid=5bciwfp3krac
0 notes
pejmman · 4 years
Photo
Tumblr media
اشک‌ها و گونه‌های رو به‌انقراض سرخ چرا فکر می‌کردم همیشه جنس دیوارها سیمانی‌ست وقتی به‌جای سایه‌سار سبز تابستان چشم‌های باز تو حک شده لابه‌لای هر ترک و غیرتی که فواره می‌زند نیست میان حوض میان دست‌های تو ماهی قرمزی شنا می‌کند و آغوش را میان تکه‌های چسبیده‌ات به دیوار معنا می‌کند #انتحار #شهید #تروریسم #شعر_سپید #پژمان_اسعدی https://www.instagram.com/p/CJf2mvyFG-liI28krMz38jmb9L8XiW5KOAD0Tc0/?igshid=1dwn96iqbwngr
0 notes
pejmman · 4 years
Photo
Tumblr media
قسم به‌تنهاترین لحظه‌های گور به‌اندیشه‌های رسیدن به‌نور به‌لبخند تو تجزیه می‌شوم https://www.instagram.com/p/CJT2h8_FvfGhL7LL0aVFthvVy5_Jrf1o8zj-ws0/?igshid=1n1mv2otunu3u
0 notes
pejmman · 4 years
Photo
Tumblr media
به‌دنبال آن دو نقطه‌‌ که لعنتی گم‌شده سرانگشت سرخ من تمام صفحه را غلیظ کرد نمانده خالی... شیشه پر شده بوسه لبخند قهقهه ولی به‌قول شاعران پوشالی... کجاست این قاف که‌هرچه می‌روم نیست قلب من دراین نقل‌قول یک حرف کم دارد با دونقطه فر رفته بر سرانگشت تا بکاهد از غلظت حضور تو میان سکته‌های ناتمام این شعر #شعر_سپید #شعر_کوتاه #پژمان_اسعدی https://www.instagram.com/p/CIQFxCEpcmv0tvQ26BEs40RpBcMrX_W_Gq4ShM0/?igshid=18skex63ngvtj
0 notes
pejmman · 4 years
Photo
Tumblr media
یک‌روز گوشه‌ی همین خیابان گربه‌ای گرسنگی را برای پشت‌بام به ارث خواهد گذاشت پشت‌بامی که شیروانی‌اش قرار عاشقانه‌ای گذاشت روزی با لبان خورشید بر نردبام که دیگر قدش به‌دیوارهای این خانه نمی‌رسد . . . . دیگر نمی‌رسد #Cat_on_a_Hot_Tin_Roof #شعر_سپید #پژمان_اسعدی https://www.instagram.com/p/CH-KgwapCMMpu1wSDPSAn6b7y56CBltphJFBAU0/?igshid=12pwvatim0kmp
0 notes
pejmman · 4 years
Video
بر اساس ترانه‌ای عامیانه از احمد شاملو يه مردی بود حسين‌قلي چشاش سيا لُپاش گُلي غُصه و قرض و تب نداشت اما واسه خنده لب نداشت خنده‌ی بي‌لب کي ديده؟ مهتاب ِ بي‌شب کي ديده؟ لب که نباشه خنده نيس پَر نباشه پرنده نيس شبای دراز ِ بي‌سحر حسين‌قلي نِشس پکر تو رختخوابش دمرو تا بوق ِ سگ اوهواوهو تموم ِ دنيا جَم شدن هِي راس شدن هِي خم شدن فرمايشا طبق طبق همه‌گي به دورش وَق و وق بستن به نافش چپ و راس جوشونده‌ی ملاپيناس دَم‌اش دادن جوون و پير نصيحتای بي‌نظير حسين‌قلي غم‌خورَک! خنده نداری به درک! خنده که شادی نمي‌شه عيش ِ دومادی نمي‌شه پیچید میون ماه و مه صدای خنده‌شون توُ دِه روزا رو به شب کشیدن با رنگ براش لب کشیدن گفتن ولش تب زیاده آدم بی‌لب زیاده پیر و جوون و مرد و زن چاره‌ی دردش نشدن وقتی هوای دل پسه اسیر چنگ هوسه دلسوزی از غصه جداست هرچی بگی باد هواست حسین‌قلی زار و زبون ویله‌زنون گریه‌کنون لبش نبود خنده می‌خواست شادیِ پاینده می‌خواست به آسمون نگاهی کرد یه ماه میون شب کشید یه چاقو برداشت و نشست رو صورتش یه لب کشید... #هاتف_پیشداد https://www.instagram.com/p/CHLlv_pJ8ToNuz10WvTveic74g2ur05KqIrVcU0/?igshid=p2b8pl6gexjn
0 notes
pejmman · 5 years
Video
امانت بود نزد تو... حال این آسمان ناگزیر از رفتن است او که صبر کرده ‌بود هزاران سال تا هدیه دهد ستارگان را به شب‌های تو چگونه بنشیند به دیدن بلعیدن نور میان تاریکی دهان تو گوش تو پر می‌شود از ضجّه‌هایی که فشار می‌دهی زیر آسیاب‌های کرم خورده‌ات و صبح خدای خون و خورشید و علف پاک می‌کند تخته را برای آسمانِ دیگری و مرگ میان پلک‌های تو... و من فکر می‌کنم به فاصله‌ای کوتاه که باز و بسته می‌شوند شاید چکّه کند نوری از گوشه‌ی چشم‌های تو . تاریکی مثل راه‌های منتهی به نور . . روشن نمی‌شود هیچ خدایی بدون تو #پژمان_اسعدی #شعر_سپید https://www.instagram.com/p/B6A3yunJWYOSYxa55YQ5CK-Xngo_AfWxDF496Y0/?igshid=1wt9pmp0sqd29
0 notes
pejmman · 5 years
Photo
Tumblr media
پرواز اگر کنم پاییز را سراسر که خون سرریز شده از جمجمه‌اش و خورشید زبان‌کشیده از خفتن‌گاه جنگلی خمار بیرون جهیده از مرداب هجرت بریده از پیشانی سرد آسمان هذیانی که نجوا می‌کنند حوریان جهنم ریزش سرخ جنگل است وقتی هراس می‌کشد در آغوش دو بال سنگین‌شده از بارش بی‌امان برف یخ می‌زند بهار زیر دریاچه‌ای که میزبان سقوط من است من عاشق چشمان باز جنگل‌ام وقتی حباب‌های نارس انتظار همیشه پیش از بهار یخ می‌زنند بر تنفس جوجه‌های بی‌مزار زین‌پس هر زمان به خانه می‌برید شاخه‌های گره‌خورده را برای سوختن کمی خاک بپاشید بر چشم دریاچه که رخ دهد شاید این‌بار معجزه‌ای... به‌نام رویش بهار #پژمان_اسعدی #شعر_سپید https://www.instagram.com/p/B5q1MO-p16SNLuUta97RIwYkCvrSR-F2xeGkP40/?igshid=oegt8ohs9e6v
0 notes
pejmman · 5 years
Photo
Tumblr media
‏‎چرا داده‌ای به‌روزهای من نقش لال دراین جهان که بلعیده‌ای می‌کشم بر خلاف شیار زمان خلال نمانده چند ثانیه بیش‌تر تا دیروز آن محکوم رو به زوال در تلاقی صفر می‌رسم به ما‌قبل بیداری به‌آن پارینه‌های خیال دوباره شب می‌شود تکرار و این‌بار بدون لحظه‌ای ملال شکار می‌کنم تمام ستاره‌های دنباله‌دار خوشبختی گونه‌ی نادری‌ که فردا وجود نداشت کشیده‌شد به‌انقراض از فریب زمان که اغواگری بیش نیست در انفجاری که نوری نداشت سیاه‌چاله‌ها به‌چوب‌خط کشیدند آرزوی زنجیر را میان جهان موازی میله‌ها می‌پرسم از روشنایی روز گوش می‌چسبانم لال می‌شوند سایه‌های پشت دیوار باز خورشید به‌بازی گرفته احساس ماه که از دست داده کودکان‌اش در آخرین جنگ بین روز و شب چه فرقی دارد خواب باشی یا بیدار وقتی رنج چیزی فراتر از رویاست #شعر_سپید #پژمان_اسعدی ‎‏ https://www.instagram.com/p/B4NLLzlJj7bI7lTW6qyVxIkX4_Qs3tk6XlNAIs0/?igshid=3s69vso69re1
0 notes
pejmman · 5 years
Photo
Tumblr media
‏‎از دور که می‌نشینی زیباست بارش ستاره‌ها بر گلیم آسمان خیال می‌کنی فرا رسیده لحظه‌ی آرزو دراز می‌کنی نمی‌رسد دست‌های تو قدر کهکشان فا صله دارد #پژمان_اسعدی ‎‏ https://www.instagram.com/p/B3hoDcVBcr80VpayZNP1VoeMlknUNPnVRpRGKo0/?igshid=1f357k03fc7pp
0 notes
pejmman · 5 years
Photo
Tumblr media
‏‎زیر چتری که بدون ما رد می‌شد از خیس‌ترین قسمت خیابان همیشگی بود باران داد زد یکی از میان عابران آفتاب همین حوالی‌ست کافی‌ست بگذری از روی رنگین‌کمان چرا می‌زنی چسب‌زخم به‌آسمان چتر را نبند بگذار کمی بیش‌تر ببارد باران #پژمان_اسعدی ‎‏ https://www.instagram.com/p/B3NiUChhSvBl1bAOPBdrhEWVnkwOXIKJFTTVK80/?igshid=em7rq6bswc5u
0 notes