#کافه_پیانو

[ketabism]

• 📖داستان مردی که شیفته‌ی کتاب ناطور دشت سلینجر است و با همسرش اختلافات عمیقی دارد، از همین رو برای پرداخت مهریه‌ی همسر خود کافه‌ایی راه انداخته تا بتواند تنها زندگی کند... • گفته بودم شب‌هایی که ماه کامل است؛ فکر می‌کنم دارم از ته یک چاه سیاه تاریک، به دهانه‌ی چاه که خود ماه باشد نگاه می‌کنم. یعنی فکر می‌کنم شب نیست، بلکه من ته یک چاه گرفتار شده‌ام آن بیرون روز است. و بعد که این طور فکر می‌کنم؛ دائم خدا از خودم می‌پرسم "من این جا چه کار می‌کنم" و "حالا چه طور باید خودم را برسانم آن بالا؟ ... نکند برای همیشه این پایین بمانم نتوانم خودم را بالا بکشم؟". این است که می‌ترسم بهش نگاه کنم تا خوابم ببرد، دلشوره دارم که "اگر برای همیشه این پایین ماندم، چه کنم؟". اما او مرا گرفته بود بغلش، به خودش فشار داده بود بهم گفته بود "نترس عزیز دلم... 📚شما می‌توانید از هرجای ایران که هستید این کتاب رو از کتابیسم تهیه کنید📚 ‏www.ketabism.com #کتاب #کتابیسم #کافه_پیانو #فرهاد_جعفری #نشر_چشمه (at Tehran, Iran)

[ketabism]

همیشه برای خودم تُرک تلخ میریزم. نه اینکه بعد شکری چیزی بهش اضافه نکنم؛ نه! اما این عادت از وقتی برایم مانده که خودم قهوه چی نبودم. میرفتم توی کافه های لجن درمالِ دیگران مینشستم و مجبور بودم دائمِ خدا به شان تذکر بدهم قهوه ی مرا از پیش خودشان شیرین نکنند. چون هیچ چیز نفرت انگیزتر از این نیست که کسِ دیگری ، از پیش خودش تشخیص بدهد قهوه ات چه قدر باید شیرین باشد و هرچه قدر دلِ زهرمار گرفته ی خودش خواست برایت شکر بریزد. عکس و متن از: @mehdi._.96 www.ketabism.ir #کتاب #کتابیست #کتابیسم #معرفی_کتاب #پیشنهاد_کتاب #book#ketab#ketabist#ketabism #کافه_پیانو #فرهاد_جعفری #نشر_چشمه (at Iran)