#پستون
Explore tagged Tumblr posts
Text
لباسشویی زیمنس
کمپرسور یا موتور یخچال از تعدادی سوپاپ، پیستون و میلنگ تشکیل شده است که هر کدام از این قطعات با انجام وظایف خود عملیات سرمایش یخچال را انجام می دهند، در حقیقت میلنگ پستون ها را بالا و پایین کرده و با باز و بست مداوم سوپاپ ها گاز درون لوله و سیلندر به جریان در خواهد آمد.
روش تعمیر کمپرسور یخچال
از جمله روش های تشخیص خرابی و سوختگی کمپرسور یخچال میتوان به موارد ذیل اشاره کرد:
· چنانچه موتور یخچال فریزر استارت زده و سریعا قطع می کند احتمالا کمپرسور یا موتور سوخته است.
· به گوش رسیدن صداهای زیاد از یخچال فریزر نشان دهنده ی سوختگی کمپرسور است.
· چنانچه در زمان استارت زدن موتور یخچال، فیوز بپرد احتمالا کمپرسور سوخته است.
· در صورتیکه موتور یخچال استارت زده و قطع کند احتمالا موتور سوخته است.
· چنانچه کمپرسور روشن شده و موتور یخچال به شدت داغ شده باشد احتمالا کمپرسور دچار مشکل شده است.
تعمیر لباسشویی زیمنس
قطعا زمانی که ماشین لباسشویی با مشکل مواجه شود و به درستی کار نکند بهترین روش حضور یک تعمیرکار لباسشویی در محل می باشد. تعمیرکار با اع��ام در محل بعد از عیب یابی، قطعه ی معیوب را تعمیر کرده و چنانچه تعمیر امکانپذیر نباشد برای تعویض قطعه اقدام خواهد کرد.
10 نکته کاربردی در استفاده از ماشین ظرفشویی
ماشین ظرفشویی یکی از لوازم خانگی پرکاربرد در بین خانواده ها می باشد. آشنایی با نکاتی به جهت استفاده ی مناسب از این دستگاه برای جلوگیری و کاهش خرابی های ماشین ظرفشویی اهمیت بسیاری خواهد داشت که ما به مهمترین این نکات اشاره کرده ایم.
چیدمان صحیح ظروف
حتما ظروف را با نظم و در جای خود قرار دهید. در صورتی که ظرف ها داخل دستگاه به درستی چیده نشوند به بازوهای آبپاش گیر کرده و در نتیجه نازل ها آسیب خواهند دید.
پر نکردن ظرفشویی
در زمان شستشوی ظروف در دستگاه توجه داشته باشید که آن را تا حد زیادی پر نکنید چرا که در این صورت کارایی ظرفشویی کاهش پیدا کرده و ظروف به خوبی شسته نمی شوند.
تعمیر یخچال پاکشوما
· نشتی آب از یخچال
· مشکل در یخساز یخچال
· تولید صدای زیاد از یخچال
· عدم ایجاد برودت کافی
· مشکل در فیلتر تصفیه آب
· داغ شدن موتور یخچال
· عدم کارکرد اتومات یخچال
تایمر لباسشویی چیست؟
همانطور که میدانید تایمر از جمله قطعات مهم لباسشویی است. به طور کلی تایمر قطعه ای است که تمامی عملکرد ماشین لباسشویی را تنظیم و هماهنگ خواهد کرد. چرخش دیگ، آبگیری و تخلیه، کنترل سطح آب و… به فرمان و هماهنگی تایمر دستگاه صورت می گیرد.
آموزش تعمیر تایمر لباسشویی
چنانچه خرابی تایمر ماشین لباس شویی به حدی باشد که نتوان آن را تعمیر کرد باید نسبت به تعویض آن اقدام شود. لازم به ذکر است تعمیر تایمر لباسشویی ارج قدیمی، تعمیر تایمر لباسشویی دوقلو پاکشوما، تایمر لباسشویی سطلی، تعمیر تایمر لباسشویی اوشن، تعمیر تایمر لباسشویی پارس ۴۲۵۰ و دیگر مدل های ماشین لباسشویی با یکدیگر متفاوت است البته اساس تعمیر و تعویض تایمر در تمامی مدل ها شبیه به هم می باشد که در ادامه آورده شده است:
· در قدم اول ماشین لباسشویی را از برق خارج کنید.
· پنل جلویی ماشین لباسشویی را خارج نمایید.
0 notes
Text
حنانه (۱)
تازه اومدم خونه و خسته بودم جوری که نشنیدم مامان چی گفت و سریع از پله ها رفتم بالا تا برم توی اتاقم. اصلا به هیچی جز استراحت فکر نمیکردم. درب اتاق حنانه باز بود و چشمم کاملا غیر ارادی یهو یه نگاهی داخل اتاق انداخت و... 😯😲😳 نمیتونم چیزی که دیدم رو توصیف کنم... نمیتونم! حنانه جلوی آینه قدی داخل اتاقش ایستاده اما لخت لخت... 😳 لخت مادرزاد 🤯 و... و... و داشت هالتر جلو بازو میزد... پشتش به من بود ولی زاویه جوری بود که یکی از پستون هاش و نصف سیکس پک و گوشه کصش و چهارسر رون یکی از پاهاش رو توی آینه میدیدم و البته بازوی قطوری که هالتر رو پمپ میکرد. من چشمام داشت از حدقه میزد بیرون.
بدن حنانه سراسر عضله بود. از ساق پا تا کوله ها. پشتش فقط ناهمواری عضلاتش دیده میشد. همین و بس! دو قلو های پشت ساقش... رونهاش به قدری خوش فرم و خوش ترش بودن که انگار خدا همینجوری خلقش کرده و عضلات سرینی باسنش که خداااا بود. اصلا پایین تنه اش یک مثقال چربی هم نداشت. پوست بود و عضله! کمرش که عجیب و غریب بود. حجم فیله ها و کول هاش انقدر زیاد بود که به جرات واسه پسرا چنین حجم کمری قفله! و سرشونه و بازو... 😲😳🤯 واااااااوووو... من چند ساله دارم باشگاه میرم، بخدا حتی فکر همچین بدنی رو هم نمیتونم بکنم.. چطور خواهرم چنین بدنی ساخته؟؟؟؟ 🫨 حنانه با قدرت و آرامش داشت هالتر رو پمپ میکرد. من خشکم زده بود. توی آینه منو ندید... ولی برای ده بیست ثانیه داشتم بدن تنومند و عضلانی�� رو نگاه میکردم. یه لحظه با خودم گفتم اگه ستش تموم بشه ممکنه منو ببینه... دیگه مغزم کار نمیکرد و سریع و ساکت رفتم سمت اتاقم... اما من خر به این فکر نکردم که حنانه از توی آینه عبور منو میبینه... تا دستم رسید به دستگیره در صدای حنانه رو شنیدم که بلند گفت:« خاک تو سر هولت کنم... هالتر رو گذاشت زمین و اومد سمت درب اتاقش... قلبم تند تند میزد... سرش رو از درب اتاق آورد بیرون و جوری نگام کرد که کم مونده بود خودم رو خیس کنم. با لحن تحقیرآمیزی گفت:« کثافت...!» رفت تو و در رو کوبید به هم. عرق سرد روی پیشونیم نشسته بود. رفتم توی اتاق... خواب به چشمم نرفت!... من از چهار پنج سالگی حنانه بدن لختش رو ندیده بودم... جام کرده بودم... هنگ هنگ بودم...خدایی چه بدنی داشت 🤯😱 چه بدنی!... کی رفته باشگاه؟!!!... الان چند ساله باشگاه میره؟!!!... اینکه همش تو پایگاه بسیجه!!!... این بدن رو چطوری ساخته آخه؟!!!... خلاصه توی همین فکر بودم که یهو مامان اومد تو... جوری نگاهم میکرد که خجالت کشیدم... ظرف ناهار رو گذاشت روی میز تحریرم و گفت:« خیلی کثیف و منحرفی!... مگه من بهت نگفتم حنانه لخته... یه وقت در اتاق بازه... نرو بالا؟... » تا اومدم بگم:« بابا من از خستگی اصلا نشنیدم» مامان یه فحش دیگه بهم داد و در رو بست و رفت. بخدا من نمیخواستم لخت خواهرمو ببینم...
من اونشب مدام خوابهای آشفته و شیطونی میدیدم. اونم با حنانه خواهرم... 🤦♂️ و هی میپریدم از خواب... تا یک هفته سعی کردم جوری برم و بیام که چشمم تو چشم کسی نیوفته مخصوصا حنانه!... ناهار و شام رو هم خونه بودم معمولا توی اتاقم میخوردم...
تا اینکه یه روز وقتی از دانشگاه برگشتم و وارد خونه شدم دیدم حنانه با چادر توی آشپزخونه ست. نمیدونم داشت از بیرون میومد یا تازه میخواست بره بیرون. اون معمولا چادر زیپ دار عربی سر میکنه.
بدنم یخ کرد. ناخودآگاه بهش سلام کرد��. اونم برگشت و نگاه معنا داری بهم کرد. راه پله های بالا کنار آشپزخونه هستن. من سرم رو انداختم پایین و رفتم به سمت پله ها... حنانه همونجور که ماگش رو تکون میداد از آشپزخونه اومد بیرون و عمدا به من تنه زد... پرت شدم سمت مخالف!... 🤯🫨 انگار به صخره خورده بودم. دو متر پرتم کرد با تنه زدن... خیلی ریلکس!... پقی زد زیر خنده گفت:« جلوتو نگا کن جوجه رنگی!... 😏... ممکنه دفعه بعدی مثل گوجه له بشی... مراقب باش ضعیف کوچولو!...» من زبونم بند اومده بود. حنانه اومد به سمت من... سریع خودمو کشیدم عقب. اما حنانه مثل یه باز شکاری به سرعت خم شد و گردنمو گرفت. سریع ساعدش رو گرفتم اما مثل فولاد سفت بود. بدنمو نیم خیز کرد از روی زمین، توی چشماش غرور و قدرت موج میزد! کمرش رو راست کرد و منم با همون یه دستش بلندم کرد 😱 چه قدرتی!... لبخند طعنه آمیزی روی لباش میدرخشید هیچی نمیگفت و فقط با نگاه خوشگل ولی ترسناکش توی چشمام خیره شده بود... من بی اختیار گفتم:« حناااانه... بخدا اونروز نمیدونستم که...» همونجور که داشتم میگفتم نگاهش تنفر آمیز شد و لباس به هم فشرده شد، نذاشت حرفم تموم بشه و با گفتن:« خفه شو کثافت!» پرتم کرد سمت کاناپه. پرتم کرد روی کاناپه. اومد به سمتم، رنگم از ترس پریده بود و خودم چلوندم به گوشه کاناپه، پوزخندی زد و دستی به کیرم از روی شلوار کشید و گفت:« نترس جوجوی هرزه... کاریت ندارم...» یدفه متوجه شدم که کیرم راست شده 😱 و از نگاه حنانه معلوم بود که اونم فهمیده و گفت:« ببینم؟...وقتی میترسی... راس میکنی؟... 😏» کیر و تخمام رو سفت تو مشتش گرفت و داد من در اومد ولی با یه مشت چنان کوبید توی دهنم که خفه شدم و گفت:« اینکه موقع ترس راست میشه... با دیدن بدن من چی شد؟... هااااا؟... جوابمو بده کونی!... با دیدن بدن من چی شد؟...» و یه سیلی محکم زد توی گوشم طوری که گوشم سوت کشید... من فقط از درد التماس کردم بهش که حنانه سیلی دوم رو با گفتن:« خفه شو توله سگ!» بهم زد و ولم کرد. درد تا زیر سینه ام داشت میکشید. با نگاه تحقیر آمیز بهم گفت:« بر فرض نمیدونستی!... چرا نزدیک یک دقیقه داشتی نگام میکردی هرزه؟...» وقتی اینو گفت سرم سوت کشید و چشمام گرد شد. بهم تف کرد ساکش رو از روی کاناپه برداشت و رفت بیرون. من توی شوک بودم. یک دقیقه؟!!!... چطور فهمیده که من اینقدر نگاش کردم؟... واااای چه قدرتی داشت!!!!😱 عجب بدنی داشت 🤯 من با این جثه بزرگ رو چطور اینجوری مثل یه بچه گربه پرتاب کرد؟ 🤯😱
اما ماجرا به اینجا ختم نشد...
یه شب تا آخر شب بیرون موندم. مامان چندبار بهم زنگ زد ولی یکی به در میون جوابش رو دادم. خلاصه وقتی اومدم خونه که همه جا تاریک بود. اول رفتم توی اتاقم و لباسهامو در آوردم و لخت شدم، فقط یه شورت هفتی پام بود. گشنه ام بود... بخاطر همین رفتم توی آشپزخونه تا ببینم چی توی یخچال هست، برای خوردن. رفتم سر یخچال و مشغول بودم که یدفه یه دستی کونم رو مالید. ترسیدم و تا اومدم داد بزنم جلوی دهنمو گرفت جوری که فکم بسته شد و منو کشید سمت خودش... دست دیگه اش رو گذاشت روی شکمم و از پشت چسبید به کون و کمرم!... من وحشت کرده بودم... دستاش خیلی قدرتمند بودن. سعی کردم خودمو نجات بدم اما فایده نداشت... خیلی از من قوی تر بود و با دو تا دستاش کاملا بدنم رو در اختیار داشت. یهو تو گوشم گفت:« شششششششیییی... آروووووم... آرووووووم مرتیکه ی هرزه!» پشماااااااااااااااامممم 😱🤯 حنانه بود!!!! 🤯🤯 ادامه داد:« تو که دوس نداری همه بیدار بشن!... دوس داری؟؟؟... اگر صداات در بیاد گردنتو میشکنم جوجوی کونی...» و از پشت با باسنش یه تقه به کونم زد و مالید بهم... و گفت:« اووووووف... چه کون گردی هم داری! 🤤» دستشو از روی شکمم برد پایین و کیر و خایه هام رو مالید و گفت:« اوووووم... اینجا چه خبره؟؟؟ 😏» یهو سفت گرفتشون و گفت:« نظرت چیه همین الان تخماتو جوجه کنم؟...» من که له شدت ترسیده بودم، عرق سرد روی پیشونیم نشسته بود و میلرزیدم. جراتم نداشتم که داد بزنم و نمیتونستم تکون بخورم! حنانه دستش رو برد زیر شورتم 😱 سعی کردم حرف بزنم ولی با قدرت جلوی دهنمو گرفته بود. و گفت:« خفه میشی یا خودم خفت کنم؟...» ساکت شدم. ادامه داد:« اوووووووووم... اینجا رو ببین!... یه کیر موشی با دو تا تخم مرغ 😋🤤» خیلی اروم میمالیدشون... عملا حنانه داشت به من تجاوز میکرد. از اون طرف کصش رو به کونم میمالید. شورتم رو پاره کرد 😱 و دستش رو از همون جلو برد زیر تخمام و فاصله بین تخمام تا سوراخ کونم رو نوازش میکرد. کیرم راست شده بود... دستش رو آورد بالا و به ساقه کیرم مالید و گفت:« جوووووون... دوباره انگار از ترس راس کردی!... پسره هرزه!... تو انگار به آدمیزاد نبردی! 😏» همچنان کیر و خایه هامو با زیر تخمام رو میمالید. نمیدونم چند دقیقه داشت باهام حال میکرد. یدفه توی گوشم گفت:« دهنتو ول میکنم اما اگه صدات در بیاد مثل یه گنجشگ توی مشتم، جونتو میگیرم... میدونی که میتونم و برام مثل آب خوردنه!... فهمیدی؟» من با حرکت سر به سرعت تایید کردم.
دهنم رو ول کرد و گردنم رو از پشت گرفت... همونجور که تخمام رو گرفته بود... هولم داد و چسبوندم به کابینت... گردنم رو فشار داد و دولام کرد. صورتم رو مالید به صفحه روی کابینت... با خودم گفتم:« ای کاش اون کار رو نخواد باهام بکنه!» اما کرد! کونم رو که قمبل کرده بود رو شروع کرد مالیدن و گفت:« جووووون... چه کون گردی داری جوجه رنگی کردنی من!...» کونم رو نوازش میکرد و دستش رو میبرد لای شکاف کونم... بدنم میلرزید... نفس نفس میزدم از ترس. یدفه احساس سوزش کردم... تا اومدم چیزی بگم یه مشت زد توی دهنم و گفت:« خفه شو... مگه قرار نشد جیک نزنی!... همین جا سگ کشت کنم؟...» ساکت شدم. حنانه داشت مثل یه فنچ منو انگشت میکرد. اشکم دراومده بود... هی میگفت:« شل کن... شل کن کونی من!...» هر کار خواست باهام کرد... از طرفی انگشتاش رو تو کونم فرو میکرد و از طرف دیگه کصش رو به یه طرف کونم میمالید. بعد از چند دقیقه یدفه انگشتش رو در آورد و کرد توی دهنم... گفتم:« توله سگ آشغال... بخورش... تمیزش کن!...» ناخون بلند داشت و من م��بور شدم گوهم رو از زیر ناخوناش زبون بزنم و پاک کنم. بعدشم یه اسپانک سفت خرجم کرد و ولم کرد...
به قدری تحقیرم کرده بود دوس داشتم همونجا و همون لحظه بمیرم!... دوس نداشتم صورتمو از روی کابینت بردارم... حنانه چراف هالوژن ها رو روشن کرد و نشست روی صندلی غذا خوری و گفت:« خب... خب... خب... بلند شو آبجی ببینه! 😏😜😆» بی اختیار اطاعت کردم و کمرمو راست کردم. خون مقعدم از لای پاهام جاری بود... بدنم لخت لخت بود... حنانه با تمسخر و تحقیر گفت:« خب... یه چرخ بزن ببینم...» یکم چرخیدم... گفت:« کامل گوساله... کامل و آروم بچرخ تا ببینمت» اون داشت انتقام میگرفت ازم. برای چند دقیقه من اروم میچرخیدم و حنانه با تیشرت گشاد و پاهای عضلانیش که برهنه بود منو نگاه میکرد و زبونش دور لبهام میچرخید.
بعد از چند دقیقه بلند شد و بی اعتنا بهم رفت سراغ یخچال... یه شیشه آب برداشت و رفت... من که نمیدونم چم بود و احساس عجیبی داشت همونجا یر جام ایستاده بودم و صدای پاهای حنانه که از پله ها بالا میرفت رو میشمردم... احساسم انگار آمیخته ای از ترس... حقارت... و شوک عصبی بود!
فقط خدا خدا میکردم که ای کاش دیگه تموم شده باشه... ای کاش دیگه بیحساب شده باشه باهام... ای کاش!
قسمت بعدی:
3K notes
·
View notes
Text
#alexistexas – fetishimmeOriginally Posted on April 20, 2018 and reposted on August 30, 2018
کانال و گروه پر از فیلم ها سسکی و فیتیش و فیلم های پولی رایگان مثل روژین بیاید تو کانال و گروه لینک تو بیو نبود لفت بده #کون #ممه #سکس #سکسی #کس #پا #فیتیش #کونی #جنده #داف #برده #پستون #فیلمسکسی #کانالسکسی #گروهسکسی #کیر #الکسیس #کانال_سکسی #دختر #m...
Source: Alexis Texas
1 note
·
View note
Text
مشکلات متداول لوازم خانگی و علت آن
شستن ظروف از جمله کارهای خسته کننده برای افراد خانه می باشد به همین دلیل وجود یک ماشین ظرفشویی می تواند باعث راحتی در کارهای رومزه ی خانه شود، ماشین ظرفشویی مجیک یکی از محبوب ترین برندهای ظرفشویی بوده که طرفداران بسیاری دارد. ماشین ظرفشویی مجیک نیز ممکن است مانند بسیاری از وسایل دیگر گاهی دچار مشکل شود به همین جهت باید خیلی سریع نسبت به تعمیر ماشین ظرفشویی مجیک اقدام شود، تعمیر ظرفشویی مجیک در تهران یکی از خدمات تخصصی گروه ویان سرویس بوده و ما تصمیم داریم در این مقاله مطالبی در این خصوص به شما ارائه دهیم.
مشکلات متداول ماشین ظرفشویی مجیک
علت نشت آب از ماشین ظرفشویی مجیک چیست؟ نشتی آب از ماشین ظرفشویی ممکن است به دلیل سوراخ شدن شلنگ های آب متصل به ظرفشویی یا خرابی واشرها باشد.
سرد یا گرم شدن خودکار آب ماشین ظرفشویی به چه علت است؟ معمولا به دلیل معیوب شدن پمپ آب، خرابی سنسور آب گرم یا کم و زیاد شدن فشار آب این مشکل در ماشین ظرفشویی مجیک ایجاد خواهد شد.
چرا ماشین ظرفشویی مجیک به صورت ناگهانی خاموش می شود؟ گاهی به علت خراب بودن قطعات الکترونیکی، بسته بودن شیرهای آب ورودی و نشت پمپ آب این مشکل به وجود می آید.
به چه علت ماشین ظرفشویی مجیک بوی سوختگی می دهد؟ گاهی اوقات به دلیل گرم شدن بیش از حد قطعات برد، بوی سوختگی از ماشین ظرفشویی استشمام می شود که باید برای رفع آن اقدام شود.
بوی سوختگی جاروبرقی و آموزش رفع آن
استشمام بوی سوختگی از جاروبرقی مشکلی است که بسیاری از افراد با آن رو به رو می شوند، این مشکل به دلایل مختلفی ایجاد می شود که ویان سرویس در ادامه به مهم ترین علت های بوی سوختگی جاروبرقی و آموزش رفع آن اشاره کرده ایم.
سوختن موتور
سوختن و خرابی موتور جاروبرقی یکی از اصلی ترین دلایل به مشام رسیدن بوی سوختگی می باشد در صورت خرابی موتور دستگاه باید از یک تعمیرکار جاروبرقی کمک بگیرید.
خرابی فیوز جاروبرقی
سوختگی و معیوب شدن فیوز یکی دیگر از عواملی است که باعث می شود بوی سوختگی از جارو برقی به مشام برسد، بهتر است با استفاده از یک مولتی متر و بعد از باز کردن درب دستگاه سلامت فیوز را بررسی نمایید.
رطوبت جاروبرقی
اگر آب وارد جاروب��قی شود قطعا موتور و برد جارو برقی آسیب خواهد دید، این امر باعث اتصالی در سیم ها و در نتیجه استشمام بوی سوختن از جاروبرقی خواهد شد.
بالا بردن قدرت مکش جاروبرقی
در صورتی که قدرت مکش جاروبرقی را بر روی بیش ترین مقدار خود قرار دهید و به مدت یک ساعت به شکل مداوم از آن استفاده نمایید معمولا بوی سوختن به مشام خواهد رسید.
خرابی کمپرسور یخچال فریزر و آموزش رفع آن
یکی از بخش های مهم یخچال فریزر کمپرسور می باشد که خرابی آن باعث اختلال در عملکرد یخچال خواهد شد و باید خیلی زود نسبت به تعمیر آن اقدام شود. کمپرسور وظیفه ی فشرده کردن و گردش گازی که به آن تزریق شده (گاز فریون) را در درون کانال های اواپراتور بر عهده دارد، ممکن است این بخش به دلایل مختلف دچار مشکل شود.
کمپرسور یخچال چیست؟
کمپرسور یا موتور یخچال شامل بخش های مختلفی از جمله میلنگ، پیستون و سوپاپ می باشد که با کارکرد مناسب سبب ایجاد سرما برای یخچال خواهد شد. میلنگ با چرخش خود به صورت دورانی پستون ها را بالا و پایین کرده و با این تلمبه زدن، گاز درون لوله ها و سیلندرها به گردش در می آید. کمپرسور نیز همانند یک پمپ گاز را در داخل لوله ها حرکت داده و با فشرده کردن مایع خنک کننده یا مبرد آن را از طریق کندانسور و اواپراتور به گردش در خواهد آورد.
علائم خرابی کمپرسور یخچال
معمولا علائم ذیل نشان دهنده ی مشکلی در کمپرسور می باشد، البته ممکن است گاه�� اوقات این دلایل نشانه ی خرابی دیگر قطعات نیز باشند اما بهتر است در صورت بروز مشکلات ذیل به بررسی کمپرسور بپردازید.
· افزایش دمای یخچال
· روشن نشدن یخچال
· از کار افتادن فن کمپرسور
· استارت بیش از اندازه کمپرسور
· گرم شدن مواد غذایی در یخچال
· ایجاد صداهای غیر عادی از کمپرسور
· وجود برفک در بخش هایی از یخچال
0 notes
Text
دانلود آهنگ خورشید خانم از حبیب
دانلود آهنگ قدیمی خورشید خانم از حبیب
با دانلود و شنیدن این آهنگ لذت ببرید هم اکنون آهنگ قدیمی حبیب بنام خورشید خانم در کئوموزیک
دانلود آهنگ خورشید خانم حبیب
Download new Music by Habib name is Khorshid Khanom
متن اهنگ خورشید خانم
♫======کئوموزیک=====♫ دویدم و دویدم بالای کوه رسیدم اونور کوه ساز می زنن نوای آواز می زنن دلنگ دلنگ شاد شدیم از ستم آزاد شدیم خورشید خان آفتاب کو کلی برنج تو آب کن خورشید خانم بفرمائید از آن بالا بیاین پائین ما ظلم رو نفله کردیم آزادی رو قبله کردیم از هر چی خلق پاشد زندگی مال ما شد از شادی سیر نمی شیم دیگه اسیر نمی شیم هاجستیم و واجستیم تو حوض نقره جستیم سیب طلا را چیدیم به خونمون رسیدیم بالا رفتیم دوغ بود قصه بیبی م دروغ بود پایین اومدیم ماست بود قصه ما راست بود قصه ما به سر رسید کلاغه به خونش نرسید هاچینپاچینزنجیرو برچین اتل متل توتوله گاو حسن چه جوره نه شیر داره نه پستون شیرش ببر هندستون یک زن کردی بستون اسمش بذاز عم قضی دور کلاش قرمزی هاچین پاچین هاچین پاچین ♫♪♫♪♫♪♫♪
♬======کئوموزیک=====♬
نوشته دانلود آهنگ خورشید خانم از حبیب اولین بار در دانلود آهنگ. پدیدار شد.
source https://keomusic.com/%d8%ad%d8%a8%db%8c%d8%a8_%d8%ae%d9%88%d8%b1%d8%b4%db%8c%d8%af-%d8%ae%d8%a7%d9%86%d9%85.keo
0 notes
Photo
#آزادی جایی به اسم آزادی با حس ناب آبادی دور از دردسرهای پایین از فشار چکمه ی بالایی از حس یه عقده ی محض فقر سفره ی مغز از زمان جمله شدن اسیر نفرت نقطه شدن دوری لرزش از تو صدام رفتن باروت از پوکه ها دره تفنگ از سرجوخه ها قعر ستاره از سرشونه ها از غم اجباری شدن از فرش هایی که قالی شدن از بطری های باخبر ساحل که اسیر قایق خالی شدن دور از عمرو تو زندان موندن تو مسیر پنهان روندن با پز از غلط قرآن خوندن مذهبو نماد انسان موندن فقر و غیر نون دیدن دنیارو بی باتوم دیدم بی جنگ و ترس خون دیدم زنو به غیر پستون دیدن اسیرو کور و رئیس جمهورو کنار تورو فقرو پر پولو جاده و چوب و شمالو جنوبو کفن لباس مقروبو بدون فقر دیدن دنیارو بدون مرز دیدن آبو از ماهی ندزدیدن حکم اعدام رو نبریدن جایی به اسم آزادی اونجاس که میگی آزادی معنی پروازو که بفهمی فلجم که باشی وایسادی هیچکس ازت بالا نی قرار نی که بالا باشی همین که رو پاهاتی یعنی آزادی چون وایسادی کاش به جای گشنم نمیگفتم که نخوردن خوبه معلم به جا کشتن بده یه بار میگفت نکشتن خوبه راهو میدیدم از هر طرفی مین نبود تو هر چند قدمی از دید من زمین مرتفعه نمیشنیدم هیچ منبر ترمی چیزی به اسم طاقت نبود مزرعه اسیر آفت نبود سرنوشت میلیون ها انسان اسیر جرم و جنایت نبود کافر قاتل مومن نبود تو هیچ کلاسی مبسر نبود شاکی نبود مشکل نبود قاضی نبود و مجرم نبود قافیه شروع یکی شدن بود کل زمین سرزمین من بود فقیر و غنی قوی و ضعیف ته هر مصرع ردیف هم بود دست سنگین آهنگر گاهی رفیق صورت گل بود صدای آتش بس بلند تر از چند صد تا دوقول بود جا یه خوبو بدو دعا و مکه سعی کنم که وجدان باشم جای گربه سگو و شغال و بره سعی کنم که انسان باشم قلب من مال تو این تنها یادگار من این صدا این نفس این بغض و انتظار من جایی به اسم آزادی اونجا که میگی آزادی معنی پروازو که بفهمی فلجم که باشی وایسادی هیچکس ازت بالا نی قرار نی که بالا باشی همین که رو پاهاتی یعنی آزادی چون وایسادی (at Darkness) https://www.instagram.com/p/B5nJaOWl4rT/?igshid=1pm9fdq9qj0el
0 notes
Text
چطور بفهمیم کمک فنر خودرو خراب است؟
شبکه طلا و ارز - پدال نیوز- کمک فنر یکی از اجزا و قطعات مهم خودرو محسوب میشود که باید به آن توجه کرد هرچند که بسیاری از صاحبان نسبت به چک کردن این قطعه سهل انگار می کنند.به گزارش پدال نیوز به نقل از گسترش نیوز، این روزها خودروهای تولید شده پیشرفت زیادی کردند و یکی از بخش هایی که روی آن به شدت کار میشود همین کمک فنر است. سازندگان مشهور سعی میکننند کمک فنرها را به نحوی تولید کنند که کمترین ضربه و تکان به داخل کابین منتقل شود. به طور کلی فنرها در داخل کمک فنر زمانی که فشرده میشوند از انتقال ضربه به بدنه خودرو جلوگیری می کنند و مانع ایجاد آسیب دیدگی می شوند. کمک فنرها نیروی منتقل شده را در داخل خود ذخیره و به آرامی آن را آزاد می کنند در نتیجه وظیفه مهمی را این قطعه دارد.یکی از عواملی که باعث ایجاد عدم پایداری و تکان شدید در خودرو میشود به کمک فنرها مربوط است. در برخی موارد هنگامی که یک قطعه از خودرو خراب میشود ممکن است تشخیص توسط صاحب سخت باشد چه بسا که حتی ممکن است مکانیک ها نیز نتوانند ایراد را به درستی تشخیص دهند. اما خوشبختانه کمک فنر با وجود این که از قطعات مهم محسوب میشود اما تشخیص ایراد در آن نسبتا ساده است و از عهده هر دارنده خودرویی بر می آید.بهتر است قبل از این که به بررسی نشانه های خرابی کمک فنرها بپردازیم ابتدا با انواع آن آشنا شویم. کمک فنرها انواع مختلفی دارند که هر کدام با توجه به نوع کاربری خودرو، وزن و اندازه آن مورد استفاده قرار می گیرند. به طور مثال معمولا خودروهای سدان از کمک فنرهای کوچک هیدرولیکی یا بادی برخوردار هستند چرا که دامنه حرکت و تحرک آن ها بسیار بالا نیست. از طرف دیگر در خودروهای آفرود و شاسی بلند از کمک فنرهای بزرگ و قدرتمندتر استفاده میشود. همچنین خودروهای باری را نیز اگر بخواهیم مثال بزنیم آن ها مجهز به کمک فنرهای سفت و خشک تری هستند تا بتواند مقاومت کافی در برابر ضربات را داشته باشد.اولین نوع کمک فنرها که می خواهیم به آن بپردازیم هیدرولیکی است. فضای داخل این نوع کمک فنرها با روغن پر میشود زمانی که یک ضربه به خودرو وارد میشود پیستونی داخل این روغن حرکت میکند و آن را به آرامی به سمت بالا هل میدهد. یک سری سوراخ روی این پیستون قرار دارد و دوباره روغن تخلیه می شود و پستون پایین میآید.نوع دیگر کمک فنرها گازی یا هیدرواستاتیک است. در این کمک فنر ها در کنار روغن از گاز نیتروژن نیز استفاده میشود. به طور کلی میتوان گفت عملکرد کمک فنرهای گازی بهتر از مدل های روغنی است. با توجه به وجود گاز نیتروؤن حرکت پیستون به صورت روان تر و با سرعت بالاتری انجام میشود و از طرفی استهلاک قطعات نیز کاهش مییابد.با توجه به این که تا حدودی با انواع کمک فنر و وظیفه آن آشنا شدیم حال به مسئله تشخیص سلامت یا خرابی آن میرسیم. در صورتی که کمک فنر خودرو مشکل داشته باشد علامت های مختلفی را از خود بروز میدهد. اگر احساس کردید ارتفاع خودرو کاهش پیدا کرده و در یک یا دو طرف کوبش و خشکی حین رانندگی وجود دارد نشان دهنده خرابی کمک فنر است. لازم به ذکر است که خرابی کمک فنر در بلند مدت باعث آسیب جدی به چرخ ها، جلوبندی، جعبه فرمان، دیفرانسیل و گیربکس می شود.از جمله دیگر نشانه های خرابی کمک فنر، ع��م تعادل خودرو و کشیده شدن به یک سمت، ساییدگی سریع و غیریکنواخت لاستیک ها، نشت روغن از کمک فنرها، شیرجه زدن خودرو در هنگام ترمزگیری و شنیده شدن صدای تقه در هنگام عبور از دست اندازها اشاره کرد.این نکته را باید گفت که معمولا کمک فنرها حدود 80 هزار کیلومتر عمر مفید دارند و بعد از آن باید تعویض شوند. اما این عدد دقیق نیست و بستگی به نوع کمک فنر، نحوه رانندگی و برند سازنده آن بستگی دارد.علت خرابی ها چیست؟با توجه به این که قیمت قطعات خودرو این روزها به شدت بالا رفته پس بهتر است سعی کنیم به نحوی از خودرو استفاده داشته باشیم که عمر قطعات بالا رود. از جمله مواردی که باعث خرابی کمک فنر خودرو میشود حمل بار به شدت سنگین و بیشتر از ظرفیت خودرو است. علاوه بر این عبور از راه های ناهموار به خصوص با سرعت بالا باعث خرابی این قطعه میشود.یکی از مواردی که باید به آن توجه ویژه ای کرد در هنگام عبور از دست اندازهاست که به شدت به خصوص درکلانشهرها وجود دارد. سعی کنید هنگام عبور از دست انداز ترمز نزنید زیرا فش��ر زیادی به سیستم تعلیق خودرو وارد میکند. بهتر است قبل از رسیدن به دست انداز سرعت خودرو را کاهش دهید.قیمت ها در بازارقیمت کمک فنر به عوامل مختلفی از جمله نوع خودرو و برند سازنده بستگی دارد. در حال حاضر ارزان ترین کمک فنر مربوط به خودروی پراید و پژو 206 است که حدود 270 هزار تومان قیمت دارد. به طور کلی برای خودروهای داخلی قیمت ها در بازه بین 200 الی 500 هزار تومان است. http://dlvr.it/RgPMMm
0 notes
Link
کمپرسور پیستونی کولرگازی WTFSAK36CC-I
کمپرسور با مصرف انرژی الکتریکی ، گاز مبرد را از اواپراتور مکش می کند و سپس آن را فشرده ساخته و وارد کندانسور می نماید . کمپرسور قطعاتی هستند که با استفاده از فشرده کردن و کاهش حجم گاز باعث افزایش فشار می شوند . در این دستگاه ها ، نقش اصلی را همین کمپرسورها بازی می کنند و از لحاظ ساختاری کاملا مشابه یخچال ها هستند که کمپرسورها با توجه به ظرفیت و اقلم و نوع دستگاه دارای انواع مختلفی هستند که کمپرسور به کار رفته در این مدل پیستونی می باشد که کمپرسور رفت و برگشتی که از یک پستون که داخل سیلندر است برای فشرده کردن مبرد استفاده می کند . برای سال های زیادی این نوع کمپرسورر تا ظرفیت۱۰۰ اسب بخار مورد استفاده قرار گرفته است . این موتور عملکردی مشابه سیفلندر و پیستون خودرو دارد که با هر بار رفت وبرگشت پیستون مقداری از گاز مبرد موجود در محفظه کمپرسور به داخل سیلندر مکیده شده و تحت تراکم قرار گرفته و با فشار به داخل سیستم هدایت می شود .
0 notes
Text
پشتون تحفظ موومنٹ کے لئے خوشخبری
اسلام آباد (طارق محمود) پشتون تحفظ موومنٹ کے سربراہ منظور پشتین کی ضمانت منظور کر لی گئی ہے۔تفصیلات کے مطابق رہنما پشتون تحفظ موومنٹ محسن داوڑ نے سماجی رابطے کی ویب سائٹ ٹویٹر پر ٹویٹ کرتے ہوئے کہا ہے کہ منظور پشتین کی تمام کیسز میں ضمانت منظور کر لی گئی ہے۔انہوں نے کہا کہ میں ہر اس شخص کا شکریہ ادا کرنا چاہتا ہوں جس نے منظور پشتین کی رہائی کے لیے آواز اٹھائی۔ ہماری امن اور انصاف کے لیے طویل جدوجہد ہے۔ پشتون موومنٹ کے سربراہ منظور پشتین کو اتوار اور پیر کی درمیانی شب (27جنوری) پشاور کے علاقے شاہین ٹاؤن سے گرفتار کیا گیا۔پیر کی صبح منظور پشتین کو عدالت میں پیش کیا گیا۔انڈیپنڈنٹ اردو کی رپورٹ کے مطابق پشاور کے تہکال پولیس اسٹیشن کے محرر شیراز کا کہنا تھا کہ منظور پشتین کو رات تقریبا تین بجے تہلکال پولیس نے شاہین ٹاؤن سے گرفتار کیا اور اب وہ پولیس کی تحویل میں ہیں۔ محرر شیراز نے بتایا کہ منظور پشتین کے خلاف ضلع ڈیرہ اسماعیل خان میں ایک مقدمہ درج تھا اور اس سلسلے میں وہ پولیس کو مطلوب تھا۔اس سے قبل اسلام آباد ہائیکورٹ کی طرف سے پی ٹی ایم سربراہ منظور پشتین کی گرفتاری کے خلاف احتجاج کرنے والے تمام گرفتار تمام ملزمان کو ضمانت پر رہا کیا جا چکا ہے۔عدالت نے انہیں رہا کرنے کا حکم دیتے ہوئے ریمارکس دیئے کہ ریاست کا کام لوگوں کی حفاظت کرنا ہوتا ہے نہ کہ اٴْنھیں بغیر کوئی وجہ بتائے گرفتار کیا جائے انھوں نے ڈپٹی کمشنر اسلام آباد سے مکالمہ کرتے ہوئے کہا کہ آپ کسی کے محب وطن ہونے پر کیسے شک کر سکتے ہیں یہ کیس بہت اہم ہے اس کی تہہ تک جائیں گے دوران سماعت چیف جسٹس نے ریمارکس دیئے کہ ڈی سی صاحب آپ سے اور موجودہ حکومت سے یہ توقع نہیں تھی کیا آپ نے ایف آئی آر پڑھی ہے،دہشتگردی کی دفعات کس قانون کے تحت لگائی گئی، عدالت نے ڈی سی اسلام آباد اور آئی جی سے آئندہ سماعت تک واقعے کی رپورٹ جمع کرانے کا حکم دیا ، چیف جسٹس نے ڈی آئی جی سے مکالمہ کیا کہ آپ ریاست کی نمائندگی کر رہیں ہیں اور ریاست کا کام لوگوں کی حفاظت کرنا ہوتا ہے نہ کہ گرفتاری آپ کسی کے محب وطن ہونے پر کیسے شک کر سکتے ہیں آپ کو کیا لگتا ہے کہ آئینی عدالتیں اس معاملے پر آنکھ بند کر دیں گی اس مقدمے کی تہہ تک جائیں گئے،اگر حکومت نے کچھ غلط کیا ہے تو اسے غلط تسلیم کریڈی سی صاحب آپ اور آئی جی ساتھ بیٹھ کر اس معاملے کو دیکھیں آپ کو ایک ہفتے کا وقت دے رہا ہوں اس معاملے کو دیکھیں اور رپورٹ عدالت میں جمع کرائیں سماعت ایک ہفتے کے لیے ملتوی کر دی گئی۔ واضح رہے گزشتہ برس ریاستی اداروں کے خلاف ہرزی سرائی پر پی ٹی ایم پر پابندی کیلئے اسلام آباد ہائیکورٹ میں درخواست دائر کی گئی تھی۔ درخواست گزار کی جانب سے موقف اپنایا گیا کہ پی ٹی ایم ریاستی اداروں کے خلاف زہر فشانی کرتی ہے ، لہذا پی ٹی ایم رہنماؤں کے سوشل میڈیا اکاؤنٹس بند کرنے کا حکم دیا جائے ، پی ٹی ایم رجسٹرڈ سیاسی جماعت نہیں اس لئے پابندی عائد کی جائے۔ اسلام آباد ہائیکورٹ میں دائر درخواست کا فیصلہ آنا ابھی باقی ہے۔یاد رہے کہ منطور پشتین کی گرفتاری پر محسن داوڑ کی جانب سے دنیا بھر میں احتجاج کرنے کا اعلان کیا گیا ہے۔ان کا کہنا تھاکہ کہ دنیا بھر میں جہاں بھی پستون تحفظ موومنٹ کے لوگ موجود ہیں، ہم احتجاج کریں گے Read the full article
0 notes
Text
بدن مائده (۳)
یدفه جلوی من سوتینش رو از سر در آورد. ممه های بزرگش که سفت بودن و شق و رق یدفه پریدن جلو. از بس عضله پشت این دوتا پستون بود نوک هاشون سر به آسمون داشت. نگاه زیر چشمی شیطونی بهم کرد و گفت:« اووووووم... چطورن سینه هام؟... دوسشون داری؟ 😈» من ماتم برده بود. شروع کرد سینه هاشو تکون بده. شوکه شدم! 😳😳 انقدر فیبر عضلانش قدرتمند بود که با سفت کردن هر کدوم از سینه هاش پستوناش بالا و پایین میرفت. با خجالت گفتم:« میتونم لمسشون کنم؟»
+ اووووووووم... آره که میتونی!...
من هر دستمو گذاشتم روی یکی از سینه هاش. واااااااوووو 😳🤯 چقدر نرم و لطیف بودن. اما نوکهاش درشت و سفت بودن. مائده در همون حالت شروع کرد فیگور جلو بازو و پشت بازو بگیره. من که ماتم برده بود که ممه ها رو ببوسم یا عضله ها رو. ناخودآگاه صورتمو بردم جلو و شروع کردم به لیسیدن و خوردن ممه های گنده و عضلانی مائده!... اونم آه میکشید و فیگور میگرفت. انقدر بهم خوش میگذشت و انقدر این مطاع خوشمزه بود که نمیدونم چقدر زمان گذست. بوی عرق سکسی مائده داشت دیوونم میکرد. رفتم سراغ بازو هاش، بعدش ساعدهای عضلانیش که مملو از رگ بود و بعدشم دستای قشنگ ولی عضلانیش رو انگشت به انگشت بوسیدم. اون فقط آه و ناله میکرد و هر لحظه عضلاتش بیشتر منقبض میشد. جلوی پاهای مائده زانو زدم و شروع کردم به لیسیدن و خوردن سیکس پکش و لامصب هر چی بیشتر میلیسیدمشون بزرگ تر و برجسته تر میشدم. من حتی عضلات موربی ��هلو هاش و عضلات زیر بغلشم با ولع میخوردم. داشتم دور نافش و عضلات قدرتمند دورش رو میخوردم که یهو شورتشو در آورد. بوی کصش که خیس خیس بود و باد کرده بود زد توی دماغم و مست شدم. چوچولش از لای کصش زده بود بیرون. مگه میشد این کص رو نخورد؟!!! روی دو زانوم نشستم. مائده هم پاهاشو بازتر کرد و من از چشمه پاک بین پاهاش شهد حیات مینوشیدم. دماغمو به چوچولش میمالیدم و زبونمو توی واژنش میچرخوندم. ناله میکرد! سرمو گرفته بود و صورتمو به کصش فشار میداد. نفس نفس میزد... داشت ارضا میشد که یهو سرمو کشید عقب و گفت:« واااای... داری باهام چیکار میکنی؟...» تا اومدم جواب بدم دستاشو زد زیر بغلم و بلندم کرد و منو وایسوند. دستشو زد زیر شورتم و راحت پاره اش کرد. بدنشو چسبوند به بدن من. ساقه کیرم که شق شق بود، رفت لای شکاف کصش! آهی کشید که مو به تنم راست کرد. یه دستش روی کمرم بود و دست دیگه اش یه طرف کونم رو در اختیار داشت. لبشو توی لبم قفل کرد و زبونشو توی دهنم میچرخوند. اصلا نفهمیدم کی و چطوری منو بلند کرد.همونطور عمودی! 🤯 دست راستش رو زیر تخمام زده بود منو بلندم کرده بود. در حالی که هنوز ازم لب میگرفت. شروع کرد حرکت کردن. منو برد داخل رختکن و بعدش فضای دوشها. درب یکی از کانترها رو که از همه بزرگتر بود رو لاز کرد و منو پرت کرد توی کانتر. من نقش زمین شدم و خوردم به دیوار... بدن مائده که دم شگفتانگیزی داشت رو توی قاب در دیدم. تک تک رگهاشو موی رگهاش زده بود بیرون. عضلاتش داشت از شدت حشر منفجر میشد. پوست سفیدش قرمز شده بود. کوله هاش خیلی زده لود بیرون. زیربغلهاش مثل افعی، پهن بود و مثلث شکل و اجازه نمیداد کت هاش جمع بشه. گردنش کلفت تر شده بود. از لابلای موهاش جوری بهم نگاه میکرد و نفس نفس میزد که انگار یه شیر داره به یه بره نگاه میکنه. به قدری صورتش خوشگل شده بود که ماتم برد. لبهاش باد کرده بود و برق میزد. اومد توی کانتر دوش رو باز کرد. منو بلند کرد و نشوند روی زمین... کصشو گذاشت دهنم... جیغ میزد از لذت اما ارضا نمیشد... یه دفعه منو با یه حرکت به کمر خوابوند روی زمین و نشست روی کیرم. هر دو بدن خیس خیس بود... کیر کلفتم تا ته توی کصش جا گرفت و مائده همزمان جیغ و ناله میزد... آب داغ دوش روی کمر عضلانیش میبارید و مائده لبهای منو می ورد و سفت و محکم روی کیرم تلمبه میزد. هیچی دست من نبود. همه چیز تو مشت قدرتمند مائده بود. من فقط اخساس کردم کمرم داره میلرزه. به مائده گفتم:« عسلم... داره میااااد!!!...» مائده با شنیدن این جمله نگاه خماری بهم کرد که در جا میتونست آب هرکسی رو بیاره. لبشو گاز گرفت و گفت:« جووووووون...» و با قدرت بیشتر تلمبه زد. یهو بدنش شروع به لرزش کرد و با جیغ ارضا شد. منم با فشار آبمو پاشیدم توی کصش.🤤 همزمان ارضا شدیم و مائده دوباره بعد از یه اورگاسم طولانی در حالی که کیرم تو کصش بود افتاد روی من!
مائده هنوز نفس نفس میزد. کیر من هنوز توی کصش بود. سیکس پک قدرتمندش با هر دم و بازدم، روی شکم من میسائید. چشمای قشنگش رو بسته بود و لبهای منو میمکید. چشمای من باز بود و داشتم به مژه های خوشگل بلندش نگاه میکردم. با خودم گفتم چه چشمای قشنگی داره این دختر!
یهو لبمو ول کرد. چشماشو باز کرد و با شوق توی چشمام زل زد و گفت:« وااااااااااای... متین... 😘 عجب کیری داری! 💋 چه حالی کردم!... خیلی ازت ممنونم متینم!...💋💋💋» و لب آبداری ازم گرفت. کیرم هنوز شق شق توی کص تپل و عضلانی مائده بود و اونم همچنان کصش رو به بیخ کیرم فشار میداد و از چشمای خمارش معلوم بود که داره حال میکنه. بهش گفتم:« مائده جاااانم؟؟؟»
+ اووووووووم... 🤤 جااااااااانم؟؟؟
- عه... ببخشید... یعنی مائده خانوم؟
+ هه... ای شیطون... تو متین منی... کیرتم دهانه رحمم رو باز کرده و الان تا ته توشه... پس همون مائده جاااااان خوبه ملوسکم! 😏😍🤤💋
- چشم...
+ آفرین کوچولوی قشنگم 💋💋💋💋
- مائده جاااانم!... من آبمو ریختم تو کصت... نمیخوای از روش بلند شی؟
مائده که چشماشو بسته بود روی کیرم داشت لذت میبرد چشماش باز کرد و بهم زیر چشمی نگاه کرد و گفت:« ای ناقلا!... اون موقع که میخواستی بپاشی توش چرا یادت نبود؟...» من نمیدونستم چی جوابشو بدم که خودش ادامه داد:« نگران نباش متین گردالوی من... من بخاطر اینکه توی دوره دارو و استروئید هستم، الان باردار نمیشم!!!... خیالت راحت... 🤤🤤🤤 واااای میدونی چقدر دلم واسه کیییییر و ارضا شدن تنگ شده بود؟... تا حالا اینجوری ارضا نشده بودم... کیرت خیلی خوبه لامصب... چه کمری داری!!! اوووووووف 🤤🤤💋💋💋»
من و مائده با مالیدن همدیگه زیر دوش و معاشقه ی طولانی و پر انرژی حمام کردیم و اومدیم بیرون. من بدن عضلانی و ورزیده مائده رو خشک کردم.
مائده اونشب نذاشت من برم خونه!...
Rene Miller
534 notes
·
View notes
Text
مدیر حج و اوقاف ولسوالی پشتون زرغون هرات ترور شد
مدیر حج و اوقاف ولسوالی پشتون زرغون هرات ترور شد
مدیر حج و اوقاف ولسوالی پشتون زرغون هرات ترور شد
مقام های محلی در ولایت هرات تایید می کنند که مدیر حج و اوقاف ولسوالی پستون زرغون این ولایت ترور شده است.
عبدالقیوم رحیمی، والی هرات امروز یکشنبه(۶دلو) با بیان این خبر گفته است: “دشمنان مردم افغانستان صبح امروز مولوی عبدالرحیم احمدی، مدیر حج و اوقاف ولسوالی پشتون زرغون را زمانی که به سمت کارش در حرکت بود، در مرکز این ولسوالی به شهادت رساندند”.
وال…
View On WordPress
0 notes
Photo
صحنه هایی آشنا در مورد مردان 😵😱😵😱😵 #سکسی_ایرانی #سکس #سکسی_وحشی #حرام #حرامزاده #نامشروع #رابطه_جنسی #رابطه_زناشویی #خیانت_های_که_ادامه_دارد #خیانت_زناشویی #پسربچه_فشن #کردنی #کسکردن #کردنزا #دختر_سکسی #دختر #معلم #معلمان #فرهنگیان #فرهنگی #فرهنگی_هنری #پستون #اینستاگرام_ایران #اینستافود #اینستا #فود #فودکورت #لند #ماشین_باز #خیابون #ول_گردی #یهویی #یهویی😊
#سکسی_ایرانی#سکس#سکسی_وحشی#حرام#حرامزاده#نامشروع#رابطه_جنسی#رابطه_زناشویی#خیانت_های_که_ادامه_دارد#خیانت_زناشویی#پسربچه_فشن#کردنی#کسکردن#کردنزا#دختر_سکسی#دختر#معلم#معلمان#فرهنگیان#فرهنگی#فرهنگی_هنری#پستون#اینستاگرام_ایران#اینستافود#اینستا#فود#فودکورت#لند#ماشین_باز#خیابون
0 notes
Text
سیمین (۶)
دقیقا ۶ ماه پیش بود که معبود و خدای زیبا و ناز من، سیمین توی مسابقات جهانی آماتوری تفلیس، قهرمان شد و کارت حرفه ای خودش رو گرفت. اون خیلی فرا تر از حد و اندازه های مسابقات بود و لقب ملکه و تاج ملکه رو هم تصاحب کرد.
بعد از مراسم توسط برگزار کننده یه ضیافت ترتیب داده شده بود. سیمین هم با همون بیکینی و بدن عضلانی و ورزیده اش و نیم تاج طلایی که روی سرش بود و مدال بزرگ و سنگینی که به گردن کلفتش آویخته بود، منو با خودش برد. اون نزدیک ۲ ماه بدنش رو خشک کرده بود و رژیم شدید و طولانی رو سپری کرده بود. اونشب سیمین دلی از عزا درآورد و هر چی دوست داشت خورد. منم که در برابرش حقیر مطلق بودم. میرقصید، میخوند، میخورد و مینوشید! من مات و مبهوتش بودم. تا اینکه اواسط مهمونی یهو نشست کنارم. دستش رو گذاشت پشت کمرم و منو چلوند به بدن عضلانی خودش و گفت:« اووووووم 🤤 تو مموش قشنگ کردنی من چطوری؟...» تا اومدم حرفی بزنم با دست دیگه اش چونه منو سفت گرفت و گفت:« لبو برای ملکه لوله کن ببینم... جنده ی من!» و لبشو گذاشت روی لبم... چنان لبمو میخورد و زبونشو توی دهنم میچرخوند که تا حالا چنین حرارتی ازش ندیده بودم. بدش داغ داغ بود. یدفه دست انداخت زیر کیر و خایه من، و منو مثل یه عروسک از جا کند و چسبوندم به بدن خودش. کصش داغ داغ بود. با نگاه خمار، تو چشمام زل زد و گفت:« مهمونی تمومه... میخوام بریم هتل که امشب باهات کار دارم جنده خانوم! 😘😈»
فکر کنید! سیمین توی تاکسی تا رسیدن به هتل داشت منو میخورد. روی بیکینی مسابقه فقط یه شنل تنش بود. راننده تاکسی پشماش ریخته بود. وقتی رسیدیم به هتل سیمین زودتر رفت بالا و منم تا اومدن چمدون هاش رو بیارم آسانسور با ملکه رفته بود... وقتی رسیدم به اتاق سیمین در رو برای من باز گذاشته بود. وارد شدم و در رو بستم. بیکینی مسابقه روی مبلها افتاده بود. یدفه بدن برهنه و سوپر عضلانی سیمین توی چهارچوب در اتاق نمایان شد. در حالی که مدال سنگین بین پستون هاش خودنمایی میکرد و شمشیر قدرت هم توی دستش بود. هیچی تنش نبود، هیچی! فقط صندل پاشنه بلند کریستالی که روی استیج به پا کرده بود، توی پاش میدرخشید. من از جلال و ابهتش زبونم بند اومده بود. اما یه چیز دیگه هم بود. دیلدو یا بهتر بگم، کیر کلفتش بین پاهاش! 🤯😱 زبونش دور لبش میچرخید و جوری بهم نگاه میکرد که توی چشماش پاره شدن خودمو میدیدم!!! حتی نمیتونستم آب دهنمو قورت بدم. با قدم های آروم ولی قدرتمند اومد به سمتم در حالی که عضلات چهارسرش با هر قدم منقبض و منبسط میشد. با دست راستش یقه پیراهنمو گرفت و منی که صورتم جلوی سینه هاش بود رو از زمین کند و شروع کرد به خوردن لبهام. 💋💋💋 نوک انگشت شصت پام فقط روی زمین بود 😱 بعد از گرفتن لب گذاشتم زمین یدفه با یه حرکت، وحشیانه، پیراهن و زیرپوشم رو با هم توی تنم پاره کرد. شلوارم جینم که بیشتر از پیراهنم نتونست مقاوم کنه و با شورت همزمان جر خورد. درحالی پرتم کرد روی تخت که از نقطه ی پرتاب حداقل ۵ متر فاصله وجود داشت. وقتی روی کاناپه افتادم دیدم کیرش شق شده و داره میاد. وقت التماس نبود ولی من چاره ای جز عجز و لابه نداشتم...
بهم رحم نکرد؛ حتی یه ذره! با یه حرکت کل کیرش رو توی کونم جا کرد. با اینکه کونم عادت داشت؛ اما چند روزی بود که طعم کیر کلفت سیمین رو نچشیده بود. به هر حال من تا صبح توسط سیمین قدرتمند و عضلانی گاییده شدم. هم از کون و هم از کیر. کص سیمین بخاطر چند هفته دوری از سکس خیلی تر و تازه و تنگ شده بود.
204 notes
·
View notes
Text
منظور پشتین کی گرفتاری، محسن داوڑ نے بڑا اعلان کردیا
اسلام آباد(جی سی این رپورٹ) منظور پشتین کی گرفتاری پر محسن داوڑ کی جانب سے دنیا بھر میں احتجاج کرنے کا اعلان کیا گیا ہے۔انڈیپینڈنٹ اردو کو دیئے گئے انٹرویو میں اس بات کا اعلان کیا گیا ہے کہ دنیا بھر میں جہاں بھی پستون تحفظ موومنٹ کے لوگ موجود ہیں، ہم احتجاج کریں گے۔ مزید بات کرتے ہوئے محسن داوڑ کی طرف سے کہا گیا کہ منظور پشتین نے کچھ دن پہلے ایک کنونشن میں تقریر کی تھی جس کے بعد ان کے خلاف مقدمہ درج کیا گیا تھا،ا سی معاملے میں گرفتاری کی گئی ہے۔ واضح رہے کہ پشتون تحفظ موومنٹ کے سربراہ منظور پشتین کو اتوار اور پیر کی درمیانی شب پشاور کے علاقے شاہین ٹاؤن سے گرفتار کیا گیا۔پیر کی صبح منظور پشتین کو عدالت میں پیش کیا گیا۔ انڈیپنڈنٹ اردو کی رپورٹ کے مطابق پشاور کے تہکال پولیس اسٹیشن کے محرر شیراز کا کہنا ہے کہ منظور پشتین کو رات تقریبا تین بجے تہلکال پولیس نے شاہین ٹاؤن سے گرفتار کیا اور اب وہ پولیس کی تحویل میں ہیں۔ https://twitter.com/i/status/1221788058951045126 محرر شیراز نے بتایا کہ منظور پشتین کے خلاف ضلع ڈیرہ اسماعیل خان میں ایک مقدمہ درج تھا اور اس سلسلے میں وہ پولیس کو مطلوب تھے۔انہوں نے مزید کہا کہ منظور پشتین کو آج عدالت کے سامنے پیش کر دیا گیا ہے۔واضح رہے کہ گزشتہ برس ریاستی اداروں کے خلاف ہرزی سرائی پر پی ٹی ایم پر پابندی کیلئے اسلام آباد ہائیکورٹ میں درخواست دائر کی گئی تھی۔درخواست گزار کی جانب سے موقف اپنایا گیا کہ پی ٹی ایم ریاستی اداروں کے خلاف زہر فشانی کرتی ہے ، لہذا پی ٹی ایم رہنماؤں کے سوشل میڈیا اکاؤنٹس بند کرنے کا حکم دیا جائے ، پی ٹی ایم رجسٹرڈ سیاسی جماعت نہیں اس لئے پابندی عائد کی جائے۔ اسلام آباد ہائیکورٹ میں دائر درخواست کا فیصلہ آنا ابھی باقی ہے۔ Read the full article
0 notes
Text
عادله (۲)
همسر عضلانی و زیبای من، عادله در واقع دختر همسایه مون بود که من سالها عاشقش بودم. ما از ۸-۹ سالگی همبازی بودم تا اینکه وقتی وارد دبیرستان شدم رابطه مون کمتر شد. چون دیگه بالغ شده بودیم و حیا بینمون بیشتر شده بود. اما همچنان با دیدنش دلم براش آب میشد. قلبم تند تند میزد و دست و پامو گم میکردم. تا اینکه موفق شدم بعد از تموم شدن درسم و قبل از سربازی بابا و مامان رو متقاعد کنم که برام برن خواستگاری تا دیر نشده! اتفاقاً شانس هم آوردم چون عادله چندتا خواستگار سمج داشت. خلاصه با رابطه خوب خانواده ما و خانواده اون، ما نامزد کردیم. اون موقع من ۲۳ سالم بود و عادله ۲۲ سال. عادله از ۱۷ سالگی باشگاه رفتن رو شروع کرده بود و من میدونستم اینو اما تا شب عقدمون نمیدونستم که این دختر خوشگل و ناز ۱۷۰ تایی یه بدن عضلانی و ورزیده و تنومند داره.
وقتی توی دفتر عقد بله رو گفت و من اجازه پیدا کردم تا نگاهش کنم. برگشتم به سمتش و ماتم برد! مبهوت تماشای عادله زیبا بودم ولی نه فقط چهره فرشته مانندش. چیزی که در نگاه اول توجه ام رو جلب کرد، گردن کلفت و کول های برجسته اش بود. 😳😯😮 بعدش تخته سینه دو تکه اش و رگی که روی سینه اش خودنمایی میکرد. 😧😨😰 لباس عقدی که براش خریده بودم دکلته بود با دو تا دستکش چرمی بلند مه تا روی بازوهاش رو میپوشوند. سرشونه هاش برهنه بود و گرد و عضلانی! 😨😰😱 و عضلات ورزیده و قدرتمند دستهاش از ساعد تا بازوان توانمندش داشت دستکش رو پاره میکرد. 😱🤯 من در برابر دیدگان همه مبهوت بودم و عادله فقط بهم لبخند میزد. خیلی آروم دستاش بلند کرد و دور گردنم حلقه کرد و لبهاشو گذاشت روی لبهامو و ازم لب گرفت. بعدش توی چشمام مشتاقانه خیره شد و آروم گفت:« چی شد میلادم... چرا شوکه شدی؟... ترسیدی موش موشک؟... نترس کوچولوی ناز کردنی من... نمیخورمت... میخوام بکنمت😜😘» و دوباره ازم لب گرفت. لباس یاسی رنگش احجام عجیب و غریب بدن عضلانی عادله رو کاملا نشون میداد. اون در مقابل چشم همه حضار منو میبوسید و در اختیار گرفته بود. بعدش ما رفتیم تالار و تا موقع شام جشن گرفتیم و رقصیدیم. عادله خیلی ناز و مهربون بود ولی بدنش به شدت قدرتمند و عضلانی بود.
هیچ وقت اولین باری که جلوم لخت شد رو فراموش نمیکنم 🤯 همون شب بود دقیقا! شب عقدمون من خونه عادله اینا موندم. رفتیم طبقه بالای خونشون که در واقع مهمون خونه شون بود. مامان عادله دو نا رختخواب برامون وسط سالن انداخت. عادله هم رفت داخل اتاق خودش که توی همون طبقه بود تا لباسش رو عوض کنه. اتاقش مستر بود و حمام هم داشت. به من گفته بود که تا خودش نگفته نرم داخل. من لباس هامو همونجا توی پذیرایی در آوردم و با یه شورت هفتی نشستم روی مبل و داشتم چرت میزدم که یدفه عادله با کش و غمزه صدام کرد:« میلااااااد؟!!! » و پریدم بالا. توی دهنه راهرو ایستاده بود در حالی که چادر عربیش روی دوشش بود و موهای بلند و قشنگش رو روی شونه و سینه اش ریخته بود. از لابلای تارهای موهای قشنگش با عشوه نگام میکرد و گفت:« خوابیده بودی ملوسک!... اوخی... ببخشید که بیدارت کردم!... 😍😍😍 وااااای قربون این بدن قشنگت بشم... 🫦💜» آخه پوست من شفیده و بدنم خیلی پر مو نیست، فقط روی سینه ام مو دارم. چشمای عادله خمار تر شد و آروم و با عشوه اومد سمت من. اما اولین قدم رو که برداشت ��اق و رون عضلانیش از پر چادر اومد بیرون و من با دیدن اون حجم از عضله 😱😱😱 عادله تا ری اکشن منو به دیدن عضلاتش دید لبخندی سکسی زد و لبش رو گاز گرفت و پر چادر رو کمی کنار زد و من 🤯🤯🤯🤯 منفجر شدم و خودمو چسبوندم به تکیه گاه مبل. آخه چیزی که دیدم پشم ریزون بود. عضلات سیکس پکی که مثل دیوار سنگی قطور و حجیم بودن و پاهایی که اندازه کمر من قطر داشت و سراسر با عضلات کلفت و بزرگ کاور شده بود. حتی شکاف بین پستون های گنده و عضلانیش هم دیده میشد. عادله با ناز گفت:« اووووووم... نظرت چیه ملوسک؟... دوس داااالی...؟؟؟» من دهنم خشک شده بود و بدنم یخ کرده بود. عادله خیلی خیلی خیلی از من قوی تر و ورزیده تر بود و من برای اولین بار از یه دختر خوشگل ترسیده بودم. به سه متری من که رسید یدفه شونه هاش رو داد بالا و چادر از روی سرشونه های گرد و قطورش و کول های عضلانیش افتاد روی زمین و بدن لخت مادرزادش که از زیر چونه تا انگشتانش با عضله کاور شده بود مثل ماه شروع به درخشش کرد و من 🤯🤯🤯🤯😱😱😱😱 ناخودآگاه گفتم:« یاااا خدااااااااااااا...» چشمام از حدقه بیرون زده بود. خودمو از ترس کشیدم عقب و چسبیده به دسته مبل... عادله ریز میخندید آروم آروم به سمت من قدم برمیداشت. زیر لب و در حالی که مثل یه ببر گرسنه بهم نگاه میکرد گفت:« نترس کوچولوی ناز کردنی... کاریت ندارم...» خم شد و دستای قطورش رو گذاشت دو سمت من و ادامه داد:« فقط میخوام...» صورت خوشگلش رو در حالی که توی چشمام خیره شده بود، آورد جلو تا جایی که دماغش به دماغم رسید و گفت:« میخوام بکنمت... بُ... کُ... نَ... مِت!» و شروع کرد ازم لب بگیره. بعد از چند لحظه لب گرفتن، عادله خیلی سریع شورتم رو در آورد و وقتی چشمش به کیر شق شده من افتاد چشماش برق زد 🤩 لبشو گاز گرفت و منو مثل یه عروسک از روی مبل ببند کرد پرتم کرد روی تشک هایی که وسط سالن پهن بود. افتاد روم و شروع کرد به لب گرفتن ازم. کص تپل و ناز و عضلانیش که خیس خیس بود رو، روی کیرم میمالید و لبهامو با ولع می خورد.
سکس اونشب ما تا نزدیک صبح طول کشید. من اونشب فهمیدم در برابر عادله هیچی نیستم. هیچی!
قدرت بدنی عادله از وصف خارج بود. یه شیر ماده عضلانی و تنومند که هر کاری رو اراده بکنه به راحتی انجام میده!
167 notes
·
View notes
Text
ویدا (۸)
ویدا نیم تنه و شورت باشگاهش رو به تن کرد. یه نیم تنه ی راه راه سفید/سرمه ای که فقط یه رکاب داشت. البته به نظر من همون یه رکاب هم نیاز نبود چون حجم عضلات سینه و پستون های گرد و بزرگش جوری نیم تنه رو فشار میده که سرجاش فیکس میشه. خلاصه یه شورت راه راه ریز، سفید/قرمز هم پوشید. در واقع من به تن عضلانیش پوشوندم. با کتونی های لژ دار سفیدش که در حین لیسیدن پاها و ساعدهای قطورش به پاش کردم. ویدا قلاده ی منم بست اما بهم اجازه داد شلوارک و تیشرت تنم کنم. کامران اما لخت لخت و فقط با شورت اسپورت زنونه. تمام بدنش سیاه و کبود شده بود. از درد شکستگی دنده هاش به خودش میپیچید و گریه میکرد. ویدا دم در به حالت سجده نشونده بودش. ویدا توی اتاق و بعد از اینکه بند کفشهاشو بستم قلاده منو گرفت و با یه دست از روی زمین بلندم کرد و با چشمای قشنگش توی چشمام خیره شد و گفت:« مموش قشنگم 💋💋💋 خیلی دوستت دارم جنده ی من!... منو ببخش که انقدر کتکت زدم... حالا که این حرومزاده رو تربیت میکنم میفهمم تو چقدر ارزش داشتی واسم 💋💋💋💋 اووووووم» ویدا با لبهای قرمز ماتیک زده اش لبهای منو بوسید و من بعد مدتهای مدیدی طعم خوشمزه لبهای معبودم رو چشیدم. منو گذاشت زمین، طناب قلاده رو باز کرد و گفت:« دنبالم بیا مموشک😘😘😘» رفت به سمت درب واحد و منم چهاردست و پا به دنبال اربابم راه افتادم. به کامران که دم در چمبره زده بود و گریه میکرد رسید. بند قلاده رو که به چوب لباسی بسته بود رو باز کرد. درب خونه رو باز کرد. خم شد ولی گردن کامران رو نگرفت. دستشو برد لای پاهای کامران و تخم ها و کیرشو از روی شورت گرفت و پرتش کرد و بلندش کرد. صدای نعره کامران بلند شد. بردش بیرون واحد و جوری مثل یه عروسک صورتش کوبید به سنگهای دیوار که صدای شکستن دندونها و فکش رو شنیدم. نه یکبار، انقدر کوبیدش که صداش خفه شد. تخم هاش هم توی مشت ویدا له شد! بدنش از زور درد میلرزید، بدبخت! من رنگم پریده بود. سریع در رو بستم و رفتم پشت پاهای ارباب ویدا که منتظر رسیدن آسانسور بود سجده کردم و دوقلو های پشت ساق پاهاش رو از ترس میبوسیدم. 😰
درب آسانسور باز شد و 😳😳😳 نازنین!!!
اون چند ماه بود که تحت آموزش ویدا قرار داشت و چه بازوهایی 🤯😨😰 با یه تیم تنه و لگ ورزشی در حالی که بند کوله باشگاه روی دوشش بود یدفه ویدا رو دید و لبخند شیرینی نشست روی لبهای قشنگش. با هم سلام و احوال پرسی کردن و همدیگه رو بوسیدن. نازنین روسری سرش نبود و موهای لخت قهوه ایش که بلند نبود به زیبایی خیره کننده اش افزوده بود. یدفه چشمش افتاد به شوهرش کامران که توی دست ویدا بود و بین زمین و آسمون معلق. نیشخند معناداری روی لبهاش اومد. کامران هم متوجه نازنین شد و با دهن پر از خونش شروع کرد به گریه و التماس. کردی حرف میزد و من متوجه نمیشدم اما ویدا و نازنین با پوزخند تحقیرآمیزی بهش نگاه میکردن. وقتی به پارکینگ رسیدیم ویدا و نازنین جلو سوار شدن. ویدا کامران رو گذاشت توی صندوق و منم زیر پاهای نازنین در خودمو جا کردم و تا باشگاه مشغول لیسیدن عضلاتش شدم.
نازنین قبلا هم با ویدا باشگاه میرفت ولی اون روزا من نبودم. اما اینکه نازنین از خونه با نیم تنه اومده بود بیرون جدید بود و من تازه بازو هاش رو برهنه دیده بودم.
در تمام مسیر ویدا در مورد تمرین با نازنین صحبت میکرد و نازنین هم گزارشی از رکورد هاش به ویدا میداد. من که مشغول لیسیدن پاهای ارباب بودم ولی داشتم صحبت های اونا رو میشنیدم و از شنیدن رکورد های نازنین، برگام ریخته بود! 🤯 وقتی رسیدیم دم باشگاه ویدا اول منو از ماشین پرت کرد بیرون و بعدش خودش و نازنین پیدا شدن. رفتن سمت درب صندوق عقب، در رو باز کردم!... کامران داشت میلرزید از ترس، نازنین پوزخندی زد و چندتایی سیلی به کون لخت کامران زد و گفت:« اووووف کون من اینجاس!» هر دو زدن زیر خنده. ویدا اشاره ای به نازنین کرد و گفت:« نازنین!... کامی عجب سوراخیه دختر... خوش بحالت...» و چنان زد به کون کامران که صدای جیغش بلند شد و بلافاصله با یه مشت گذاشت توی دهن کامران و صداشو و گفت:« خفه شو توله سگ!» تخماشو گرفت و کشیدش پایین از ماشین و پرتش کرد کنار من و البته جلوی پاهای نازنین. نازنین یه کتونی مشکی لژ دار خوشگل پاش کرده بود و لگش هم کوتاه بود و تا وسط ساقش بلندی داشت. ویدا به کامران گفت:«جنده آشغال، پاهای اربابتو لیس بزن...» همه تو خیابون ایستاده بودن و صحنه رو نگاه میکردن. پشمای مردا فر خورده بود. دخترا اما با دیدن ما در حال لذت بودن. کامران با ترس شروع به بوسیدن پاهای نازنین کرد. ویدا گفت:« گفتم بلیسشون تخم سگ!» و با لگد کوبید توی سر کامران و پوزش رو مالید به پاهای نازنین. نازنین بلند بلند میخندید و لذت میبرد از حقارت شوهر ضعیفش. کامران بیچاره اشک میریخت و بدنش میلرزید. ویدا گردنش رو مثل یه بچه گربه گرفت و بلندش کرد و براه افتاد. در حالی که طناب قلاده توی دستای نازنین بود. کامران توی مشت قدرتمند ویدا داشت جون میداد و خر خر میکرد. منم دنبالسون رفتم توی لابی ��اشگاه.
وقتی وارد رختکن شدیم، ویدا با فشار و زور کامران رو زیر نیمکت چپوند و با نازنین مشغول آماده شدن برای تمرین شدن. نازنین گفت:« ویدا عزیزم... من برم یه سرویس و بیام...» یدفه ویدا گفت:« کجااا؟؟؟... بیا اینجا!» به کامران اشاره کرد و چشمای قشنگ نازنین برق زد. کامران که متوجه قصد اونا سده بود شروع کرد به کردی التماس کردن به نازنین، اما لبخند مستانه از قدرت، روی لبای نازنین میدرخشید. ویدا کامران رو از زیر نیمکت کشید بیرون چنان چکی به صورتش نواخت که پرت شد و خورد به کمدها... نازنین مردد بود که باید چیکار کنه. خب بار اولش بود. ویدا چنگ زد توی موهای کامران و تیم خیزش کرد. کامران بیچاره با دهن پر از خون فقط التماس میکرد... کردی حرف میزد... نازنین میخندید... یدفه به کردی گفت:« خفه شو...» و با مشت زد توی دهن کامران... لگش رو کشید پایین! اوووو ماااااای گااااااد 😱 چه کصی! 🤯 واااااووووو 🤯 یه کص تپل و سفید و بی مو. گردن کامران رو گرفت و دهنش رو گذاشت روی کصش. ویدا از پشت دستای نحیف کامران رو گرفته بود. این وقایع در حضور چندتا دختر و پسر توی رختکن داشت اتفاق میوفتاد. دخترا داشتن فیلم میگرفتن و حال میکردن. صدای جاری شدن ادرار داغ نازنین توی حلق کامران به گوش میرسید.
اون روز توی باشگاه کامران به معنی واقعی کلمه با خاک یکسان شد. تمام مدت ویدا قپونیش کرده بود و آویزونش کرده بود. نازنین هم خیلی سنگین و زیر نظر دقیق ویدا تمرین کرد. اما با تموم شدن تمرین این دو تا ملکه قدرتمند اتفاقی افتاد که تو باشگاه ما نادر بود. به جرات بگم... تا حالا کسی کون دادن یه مرد به زنش رو تو باشگاه ما ندیده بود! 😱😱😱
نازنین توی باشگاه و در مقابل نگاه حیرت زده و مبهوت مردها کون کامران گذاشت... اونم با یه دیلدوی کمربند دار (استراپون) کلفت که ۲۵ سانت طول و حدود ۴ سانت قطر داشت. این سومین روزی بود که کامران توسط ویدا تربیت میشد... سومین روز!
364 notes
·
View notes