Tumgik
#پاول راد
albaloumag-blog · 6 years
Text
مرد مورچه ای (Ant-Man): بدترین در دنیای سینمایی مارول
https://albalou.com/2018/04/14/%d9%81%db%8c%d9%84%d9%85-%d9%85%d8%b1%d8%af-%d9%85%d9%88%d8%b1%da%86%d9%87-%d8%a7%db%8c-%d9%85%d8%a7%d8%b1%d9%88%d9%84/
مرد مورچه ای (Ant-Man): بدترین در دنیای سینمایی مارول
مرد مورچه ای چه چیزی برای عرضه دارد؟
تا به امروز تمام فیلم‌های دنیای سینمایی مارول (MCU) بجز فیلم محافظان کهکشان، درباره شخصیت‌های مربوط به خود ساخته شده‌اند؛ اما فیلم مرد مورچه ای تصمیم گرفت مسیر متفاوتی را طی کند. این فیلم بجای اینکه طبق معمول اولین مرد مورچه ای، “هنک پیم“، را انتخاب کند، به سراغ دومین مرد مورچه ای، اسکات لنگ، می‌رود. اتخاذ این تصمیم مسأله بزرگی بود که البته با موفقیت همراه شد. هنک در دنیای سینمایی مارول با بازی “مایکل داگلاس“، اولین مرد مورچه ای محسوب می‌شود؛ او حالا بازنشسته شده و اسکات با بازی “پاول راد” را به عنوان شاگرد خود هدایت می‌کند تا با کمک به او، از پیشروی دشمن قدیمی خود، “درن کراس” با بازی “کوری استال” و رسیدن او به “ذرات پیم” جلوگیری کند.
ظاهراً هنک بخاطر ضرری که ذرات پیم به بدن می‌رساند، نمی‌تواند لباس‌های مرد مورچه ای را بپوشد. این مسأله برای اکثر تماشاگران نامتعارف بود؛ این در حالی است که سازندگان فیلم نیز تنها با اشاره‌ای کوچک به این موضوع، آن را کاملاً رها کردند.
بر روی کاغذ، اسکات برای MCU اتفاق مثبتی محسوب می‌شود؛ زیرا او مانند کاپیتان آمریکا یک انسان خیرخواه تمام‌عیار نیست. در بسیاری از صحنه‌ها او به راحتی به دزدی می‌پردازد و از انجام هرگونه جنایتی در صورت لزوم، ابا ندارد. البته باید یادآوری کنیم که جنایت های او در ۹۹ درصد مواقع به دزدی ختم می‌شود و دزدی های او نیز به سبک رابین هود است؛‌ یعنی او ثروت را از ثروتمندان ربوده و به فقرا می‌بخشد. در هر صورت او یک مجرم محسوب می‌شود. از آن طرف، راد نیز به عنوان یک ابر قهرمان که گاهی لغزش کرده و در مواقعی نیز قدرت شوخ‌طبعی خود را به نمایش می‌کشد، کاملاً موفق ظاهر می‌شود.
حالا فکر کنید که مایکل داگلاس، ستاره فیلم‌های اروتیک در دهه ۸۰ و ۹۰ میلادی در دنیای هالیوود نیز به عنوان یکی دیگر از قهرمانان نه چندان خیرخواه در فیلم حضور دارد، البته اینبار از سبک بازی‌های قدیم خود فاصله قابل ملاحظه‌ای گرفته است. در هر صورت            بازی او لذتبخش است؛ مخصوصاً در یکی از صحنه‌ها که به کمک جلوه‌های ویژه کامپیوتری، او نقش جوانی‌های شخصیت خود را بازی می‌کند و از دادن تکنولوژی ها با SHIELD جلوگیری می‌کند. همچنین رابطه استاد و شاگردی‌ایی که بین اسکات و هنک وجود دارد و صحنه‌های جذابی که این دو در کنار یکدیگر خلق می‌کنند نیز در دنیای سینمایی مارول به نوعی منحصر بفرد است.
با این اوصاف، بهترین شخصیت در فیلم مرد مورچه ای هیچ کدام از مردان مورچه ای نیستند ! بهترین شخصیت، لوئیز است که مایکل پنا بازیگری آن را برعهده دارد. او هم سلولی قدیمی اسکات است که در جرم و جنایات به کمک او می‌آمده و هر از چندگاهی نیز در میان دیالوگ های عجیب خود، نکاتی را در مورد یک سرقت بهتر بیان می‌کند.
نکته مثبت دیگر فیلم، حضور کوتاه و سورپرایزکننده فالکون با بازی “آنتونی مکی” است که می‌خواهد اسکات را از ربودن یک دستگاه پیم باز دارد.
تا به اینجا فهمیدیم که فیلم مرد مورچه ای داستان جالبی دارد، شخصیت‌های مکمل نیز کاملاً جاافتاده هستند و مسائل مختلف نیز به خوبی به بدنه دنیای سینمایی مارول پیوند خورده‌اند. همه چیز عالی بنظر می‌رسد، مگر نه؟‌!
ببینید: تصاویر فصل جدید سریال وست ورلد منتشر شد !
ادامه مطلب در صفحه بعد
این فیلم چه نقاط ضعفی دارد؟
تمام چیز های فوق‌العاده‌ای که در مورد فیلم تاکنون بیان کردم، لوئیز و جنگ بین مرد مورچه ای و فالکون، جزو داستان‌های جانبی فیلم محسوب می‌شوند؛ البته این موضوع از جانب مارول چیز جدیدی نیست. بیشتر فیلم در مورد سرقت های متعدد است. فیلم کاپیتان آمریکا: سرباز زمستان نیز کاملاً پیرامون یک تئوری توطئه بود و از ویژگی‌های ژانر خود دور شد. به عبارت دیگر، در فیلم حاضر تنها اشاراتی به ژانر ابرقهرمانی وجود دارد اما در نگاهی کلی، می‌توان آن را قابل قبول اعلام کرد.
در نگاهی از زاویه ژانر، فیلم مرد مورچه ای یک فیلم استاندارد محسوب می‌شود که البته بدترین شخصیت شرور در تاریخ مارول را به همراه دارد ! کراس در طول فیلم یا یک بیزنس‌من شیکپوش و یک مکتشف درجه یک است که توسط روسای پیشینش دست کم گرفته شده، یا یک قاتل روانی است که مشتریان احتمالی خود را بی‌درنگ در اتاق لباسشویی به قتل می‌رساند. هیچگونه کوتاهی از طرف کوری استال در افول این نقش مشاهده نمی‌شود، او فقط شخصیتی را بازی می‌کند که برای او نوشته شده است.
جنس شخصیت کراس در هر صحنه که او را می‌بینیم تغییر می‌کند؛ این به لطف کم شدن تکنولوژی‌ای است که او را کم کم به سمت جنون روانه می‌کند. کراس به شکل تدریجی افول می‌کند و درصحنه آخر به نوعی نابود می‌شود. این شخصیت ضعیف را می‌توان حاصل فیلمسازی ضعیف سازندگان دانست که از عوامل آن، استعفای ادگار رایت، کارگردان اولیه فیلم، در همان ابتدای فیلمبرداری بوده است.
در نهایت می‌خواهم یکی از صحنه‌های فیلم را که مثالی از مشکلات بزرگ فیلم می‌باشد را دقیق‌تر مورد بررسی قرار دهم. اسکات برای اولین بار می‌خواهد لباس مخصوص را بپوشد. او با عمل به توصیه لوئیز و وارد شدن به خانه هنک و شکستن گاوصندوق او، لباسی را که در ابتدا فکر می‌کند مخصوص موتورسواری‌ست را می‌رباید.
با دیدن صحنه‌ی ساخت ساختمان، متوجه می‌شویم که تمام این صحنه در آپارتمان اسکات فیلمبرداری شده است. همچنین در شروع این صحنه، در اواسط روز بسر می‌بریم. اسکات با لباس مذکور به داخل حمام می‌رود و لوئیز نیز به خانه برمیگردد. اسکات که به شکل غیرمعمولی احساس ترس می‌کند، ذرات پیم را فعال کرده و به اندازه یک مورچه تغییر شکل می‌دهد و در ابعاد مینیاتوری به گشت و گذار در خانه می‌پردازد. در ابتدای کار نیز که لوئیز شیر آب وان حمام را باز می‌کند به درون وان می‌افتد !
اسکات از وان بیرون آمده و فرار می‌کند اما از یک سوراخ بسیار بزرگ به پایین می‌افتد ! این سوراخ به طبقه پایین می‌رود که یک کلاب شبانه رقص است. غوغای این کلاب در میانه روز به هیچ وجه با عقل جور درنمی‌آید. واقعاً عجیب است که با وجود سروصدای فراوان موسیقی و سوراخی به آن بزرگی در خانه طبقه بالا، هیچ صدایی از کلاب رقص به خانه نمی‌رسد.
می‌توانید تصور کنید که طبقه بالای خانه شما یک کلاب رقص باشد ؟! ظاهراً در این فیلم یک نفر ترجیح می‌دهد خانه‌اش اینگونه باشد، زیرا اسکات پس از رسیدن به کلاب، به طبقه پایینی راه می‌کند و به طور اتفاقی به درون یک جاروبرقی کشیده می‌شود. در نهایت، او از پنجره خانه بیرون پریده و روی سقف یکی از ماشین‌های جلوی ساختمان می‌افتد. جالب است که یک کلاب رقص شبانه در طبقه سوم این آپارتمان وجود دارد.
بهترین نوع اطلاع دادن از آینده
مرد مورچه‌ای با یکی از مونولوگ های فوق‌العاده لوئیز به پایان می‌رسد؛ این دیالوگ در کنار حضور کوتاه استن لی و اولین اخبار از بازگشت مرد عنکبوتی به دنیای سینمایی مارول، هیجان زیادی در مخاطبان ایجاد می‌کند.
مارول برای آوردن مرد عنکبوتی به دنیای سینمایی مارول قراردادی با سونی را در ماه فوریه سال ۲۰۱۵ امضا کرد. سپس او اولین بار در فیلم کاپیتان آمریکا: جنگ داخلی در مارول دیده شد.
بهترین Easter Egg (اتفاق غیر منتظره) مارول
هنک پیم دختری باهوش‌تر و تواناتر از اسکات، به نام “هوپ” (با بازی اوانجلین لیلی) دارد. اما هنک به شدت مخالف است که قدرت‌هایش به دخترش به ارث برسد. در ابتدا بنظر می‌رسد که او یک مردسالار تمام‌عیار است اما در ادامه حقیقت فاش می‌شود؛ “جنت“، مادر هوپ، از افرادی بوده که در کنار هنک به فعالیت می‌پرداخته است. او که با نام استعاری “زنبور” به هنک کمک می‌کرده است، در یکی از ماموریت‌هایش که باید یک موشک را متوقف می‌کرد، ناپدید می‌شود. او برای این کار می‌بایست به حالت زیراتمی تغییر شکل پیدا می‌کرد و این موضوع باعث شد تا برای همیشه در یک دنیای مایکروورس اسیر شود. هنک نیز برای جلوگیری از تکرار چنین حادثه‌ای، از به خطر انداختن دخترش خودداری می‌کند.
این فیلم سرنوشت جنت را مشخص نمی‌کند اما وقتی که اسکات تصمیم می‌گیرد برای نجات دخترش به حالت زیراتمی تغییر کند، می‌بینیم که این دنیای جدید چقدر متفاوت و دیوانه‌وار است. هرچه بیشتر و عمیق‌تر به این دنیا وارد می‌شویم، تصاویر گنگ و مبهمی از یک زن را می‌بینیم که در تصویر بالا نیز نمونه‌ای از آن را مشاهده می‌کنید. واضح است که زنبور در دنیایی دیگر هنوز زنده است که در فیلم بعدی، مرد مورچه‌ای و زنبور، اسکات و هوپ او را پیدا می‌کنند.
ادامه مطلب در صفحه بعد
نتیجه‌گیری نهایی
برای اولین بار در ۲۰۰۶ بود که به مراسم کامیک کان در سن دیگو رفتم. دنیای سینمایی مارول (MCU) هنوز وجود خارجی نداشت و رسانه‌های هالیوودی نیز هنوز علاقه‌ی خاصی به این مراسم نشان نمی‌دادند. در سال ۲۰۰۶ به راحتی می‌توانستید بدون ایستادن در صف، با مسئولین هر پنل به صحبت بپردازید. مارول در یکی از سالن ها در حال معرفی اولین فیلم‌هایی بود که می‌خواست تولید کند. “جان فاورو” برای معرفی مرد آهنی و “ادگار رایت” نیز برای معرفی مرد مورچه ای حضور داشتند. همه چیز برای یک شروع فوق‌العاده آماده بنظر می‌رسید.
مرد آهنی که فاورو قولش را داده بود در زمان مقرر شده عرضه شد و MCU را به دنیا آورد، اما مرد مورچه ای برای رسیدن به پرده سینما، ۱۰ سال تلاش کرد؛ در این زمان دیگر ادگاری در کار نبود و “پیتون رید” جای او را گرفته بود. تابستان چند سال قبل بود که ادگار رایت در مورد دلیل جداییش از این پروژه گفت که او می‌خواسته یک فیلم مارولی درست کند اما مسئولان مارول نمی‌خواستند که با ادگار همکاری کنند.
چه طرفدار و چه از دشمنان ادگار رایت باشید، باید قبول کنید که فیلم‌های او از شخصیت کافی برخوردار هستند. در بسیاری از صحنه‌های فیلم، فیلم مرد مورچه، در‌واقع شخصیت اصلی مرد مورچه ای، به هیچ وجه از شخصیت مناسب برخوردار نیست؛ این موضوع از جانب پاول راد که بازیگری توانا در دنیای کامیک است، عجیب و ناامیدکننده است. در فیلم Ant-Man، پاول راد تنها یک شخصیت ساده است. او کاملاً فدای فیلمنامه ضعیف این اثر شده است.
متأسفانه پاول راد تنها بازیگر طنزی نیست که در این فیلم قربانی شده‌اند. “جودی گریر” نیز در نقش همسر خشمگین اسکات، به اندازه پاول در این فیلم عذاب می‌کشد. همچنین اوانجلین لیلی نیز یکی از شخصیت‌هایی است که کاملاً بی‌هدف در صحنه‌های مختلف حاضر می‌شود. البته او در فیلم بعدی مرد مورچه ای به یکی از ابرقهرمانان فیلم تبدیل می‌شود.
صحنه‌ای پس از تیتراژ پایانی وجود دارد که در آن، هنک بالاخره ترس خود را کنار گذاشته و لباس مخصوص را به هوپ می‌دهد. این بخش قرار بود ضعف‌های فیلم را تا حدی پوشش دهد اما برای من به این معنا بود که فیلمی بهتر از آنچه اکنون پولش را داده‌ام قرار است ساخته شود. امیدواریم که فیلم بعدی بتواند مورچه ی بهتری را در کنار زنبور (Wasp) به نمایش بگذارد.
مرد مورچه ای (Ant-Man): بدترین فیلم دنیای سینمایی مارول !
کارگردان: پیتون رید
نویسندگان: ادگار رایت، جوئی کورنیش، آدام مک‌کی، پاول راد
تاریخ عرضه: ۱۷ جولای ۲۰۱۵
درآمد در باکس آفیس آمریکا: ۱۸۰.۲ میلیون دلار
درآمد در باکس آفیس جهانی: ۵۱۹.۳ میلیون دلار
Rotten Tomatoes: 82%
Metacritic: 64
Letterboxd: 3.4
CinemaScore: A
  بخوانید: آمازون برای ارباب حلقه ها ۵۰۰ میلیون دلار هزینه خواهد کرد !
0 notes
decocaf · 3 years
Text
موتور فلزی دستساز وسپا - سوالات متداول
آزادی ، شادی و جوانی - این کلمات مترادف با معروف ترین اسکوتر جهان - وسپا هستند. اما درباره این نماد طراحی ایتالیایی چقدر می دانید و چه چیزی باعث می شود ماکت موتور فلزی دستساز مدل وسپا 150 GS در مقیاس 1: 3 برای هر یک از علاقه مندان به خودرو ساختنی باشد؟ ادامه مطلب را بخوانید تا تاریخ جذاب این افسانه دو چرخ را کشف کنید!
وسپا یعنی چی؟
امروزه ، وقتی کسی نام "وسپا" را ذکر می کند ، همه فکر می کنیم موتور است ، اما این اسم از کجا آمده است؟ هنگامی که اولین وسپا در سال 1946 تولید شد ، خانواده پیاجیو خود را مانند بسیاری از خانواده های ایتالیایی یافت که با پیامدهای جنگ جهانی دوم دست و پنجه نرم می کنند. آنها مشتاق ابداع مجدد خود و گرسنه به ایده هایی که جذابیت گسترده ای دارند ، انرژی خود را بر ایجاد یک روش حمل و نقل ساده و مقرون به صرفه متمرکز کردند.
آنها در "وسپا" مستقر شدند - به انگلیسی "wasp"
انریکو پیاجیو در کارخانه خود واقع در شهر پونتردرا ، توسکانی ، پاسخی را که بدنبال آن بودند یافت - یک وسیله نقلیه دو چرخ عملی و در نهایت ارزان. تنها چیزی که به آن احتیاج داشت یک نام بود و با الهام از شکل موتور آن و صدایی که از آن خارج شد ، آنها روی "وسپا" - به معنی "زنبور" در انگلیسی استقرار یافتند. نام مناسب ، برای اسکوتر دو چرخ عالی.
چرا وسپا بهترین موتور است؟
وسپا را می توان در دهه 1960 در همه جا یافت و نمادی از تخیل و آزادی بی نظیر بود. همچنین در پیمایش در خیابان های پس از جنگ بسیار عالی بود ، به راحتی در شهرها و شهرهای شلوغ زیپ می کرد و پارکینگ را نسیم می کرد - چیزی که هنوز هم گریبان شهرهای اروپا را می گیرد!
موتور فلزی دستساز وسپا
Tumblr media
تصویری از مدل موتور فلزی دستساز مقیاس Vespa GS 150 1: 3 ، به عنوان بخشی از یک وبلاگ شامل سوالات رایج در مورد Vespa کلاسیک.
فروش اولیه با راه اندازی در 1946 کند بود ، اما تا سال 1950 بیش از 60،000 دستگاه در سال تولید می شد - تقاضا در همه زمان ها بالا بود! محبوبیت آن با حمایت مثبت عمومی همچنان رو به افزایش بود و به زودی برای تولید بین المللی مجوز گرفت و آن را به یک احساس واقعی جهانی تبدیل کرد. با ترکیب یک سبک زیبا و مانور و سرعت عالی ، نمی توان از وسپا به عنوان موتور مخصوص خود انتخاب کرد.
سرعت وسپا چقدر سریع است؟
مانند همه روش های حمل و نقل ، سرعت وسپا با توجه به وزن و اندازه موتور آن تعیین می شود. به طور معمول ، 50 سی سی وسپا پریماورا می تواند تا 64 کیلومتر در ساعت (40 مایل در ساعت) سرعت داشته باشد ، در حالی که 300 سی سی وسپا GTS می تواند به 118 کیلومتر در ساعت (73 مایل در ساعت) برسد. مطمئناً به اندازه کافی سریع است که می توا��ید در بیشتر جاده های جهان ردیابی کنید! موتور فلزی دستساز
Tumblr media
تصویری از مدل موتور فلزی دستساز مقیاس Vespa GS 150 1: 3 ، به عنوان بخشی از یک وبلاگ شامل سوالات رایج در مورد Vespa کلاسیک.
وسپا چند CC است؟
این روزها بسته به اولویت شخصی و سرعت شما بسته به مدلهای مختلف وسپا موجود است. اینها شامل LX 50 ، LX 125 و LX 150 و همچنین GTS 125 ، GTS 150 ، GTS 250 و GTS 300 است. مهم نیست که در وسپا به دنبال چه هستید ، مطمئن باشید که اسکوتر عالی این است فقط منتظر شما هستم
چه کسی فکر کرده است که روش حمل و نقل ولورین یک وسپای سیاه است؟
چه عواملی ارزش خرید وسپا را دارد؟
اگر در تأمین امنیت اسکوتر خود جدی هستید ، در زیر چند دلیل انتخاب هوشمندانه وسپا آورده شده است:
آنها محکم و مقاوم هستند - قاب مونوکوک استیل آنها به این معنی است که ، هر چقدر هم که سوار شوید به راحتی از بین نخواهد رفت و سالها دوام خواهد داشت
Vespas دارای ترمزهای هیدرولیک ، سیستم انتقال قدرت اتوماتیک و جدیدترین مدل ها ABS و کنترل کشش را ارائه می دهند ، به شما دستگاهی پاسخگو و آسان برای استفاده می دهند
خط وسپا اغلب خاموش نمی شود - این بدان معنی است که در صورت ارتقا model مدل خود در آینده می توانید از لوازم جانبی خود استفاده مجدد کنید
آنها ارزش دارند - وسپا یک مارک تجاری شاخص است و مالکیت آن داشتن یک قطعه از تاریخ خودرو است. مدل های جدید و ترکیبات رنگی به این معنی است که وسپای شما به یک کالای فوری تبدیل می شود.
آنها فقط ادامه می دهند - اگر به درستی نگهداری شود ، وسپای شما برخی از مایل های جدی را بدون لکنت زبان و پایین آوردن شما پایین می آورد.
تصویری از مدل موتور فلزی دستساز مقیاس Vespa GS 150 1: 3 ، به عنوان بخشی از یک وبلاگ شامل سوالات رایج در مورد Vespa کلاسیک.
چه کسي وسپا دارد؟
با طراحی و سبک جدی جالب آن ، تعجب آور نیست که افراد مشهور طرفدار اسکوتر وسپا شده اند. در زیر فقط یک مرور سریع از افراد مشهوری است که یا وسپا سوار شده اند یا مالک آن بوده اند:
جیسون سگل و پاول راد - این دو نفره کمدی سوار بر وسپا در کمدی خنده دار برمانتیک خود ، "دوستت دارم ، مرد"
میکی رورک - با نگاه و نگرش ناهموارش ، این یکی تعجب آور خواهد بود. متأسفانه رورك هنگام رانندگی در خانه ویسپای سبز خود از كلاب شبانه به دلیل DUI دستگیر شد - گاهی اوقات بهتر است اسكوتر را در خانه بگذارید!
نائومی واتس و لیوو شرایبر - گرچه دیگر با هم نبودند ، اما آنها در حالی که زن و شوهر بودند در اطراف NYC با وسپای سفید مشاهده می کردند.
مایکل شوماخر - زمانی که او در مسابقات اتومبیلرانی F1 برای فراری مسابقه می داد ، شوماخر یک وسپای قرمز-فراری شخصی داشت - حتی نام او روی آن بود!
برد پیت - هنگام فیلمبرداری در لوکیشن در مونترال برای فیلم "پرونده عجیب بنیامین بوtton ”، وی در حال گشت زدن در خیابان ها با وسپای آبی کثیف دیده شد.
هیو جکمن - چه کسی فکر کرده است که وسیله حمل و نقل ولورین وسپا است؟ ما نه!
آدری هپبورن - با بازی در نقش برجسته خود ، هپبورن و وسپا مسابقه ای بودند که در فیلم "تعطیلات رومی" در سال 1953 در آسمان سینما ساخته شد.
خواه به دنبال یک روش حمل و نقل آسان برای انتقال شما از A به B باشید ، یا اینکه بخواهید کمی از تاریخچه اتومبیل را بخرید ، وسپا باید در بالای لیست شما باشد. این شاهکار طراحی با بیش از 70 سال سابقه سزاوار جایگاه خود به عنوان معروف ترین اسکوتر جهان است. اگر به دنبال یک پروژه موتور فلزی دستساز مدل مقیاس هستید که زیبایی ، سبک و افسانه آن را به تصویر بکشد ، بیش از این به دنبال مدل Vespa 150 GS در مقیاس 1: 3 نباشید!
برای مشاهده مدل های بیشتر از مدل فلزی دستساز به وب سایت دکو کاف مراجعه کنید.
0 notes
albaloumag-blog · 7 years
Text
جمع‌بندی نقد و بررسی های فیلم جدید شبکه نتفلیکس: "فیلم لال" (Mute)
https://albalou.com/2018/03/03/%d9%86%d9%82%d8%af%d9%87%d8%a7%db%8c-%d9%81%db%8c%d9%84%d9%85-%d9%84%d8%a7%d9%84-mute/
جمع‌بندی نقد و بررسی های فیلم جدید شبکه نتفلیکس: "فیلم لال" (Mute)
“فیلم لال” (Mute)، فیلم جدید نتفلیکس که با بودجه کلان ساخته شده بالاخره از راه رسیده است و این شبکه استریمی امیدوار است این فیلم که به کارگردانی “دانکن جونز” ساخته شده است، بتواند بر خلاف فیلم‌های قبلی “روشن” (Bright) و “تناقض کلاورفیلد” (The Cloverfield Paradox)، از نقد های منفی و کوبنده منتقدین در امان بماند. 
متأسفانه باید به اطلاع شما و مسئولان این شبکه برسانیم که اولین بازخوردها نسبت به “فیلم لال“، لذت‌بخش نبوده‌اند. اکثر کسانی که نظر خود را در مورد این فیلم اعلام کرده‌اند بر روی مسائل مشترکی اتفاق نظر دارند؛ فیلم از لحاظ طراحی و گرافیک در سطح فیلمی مثل “بلید رانر” قرار دارد اما از لحاظ سرعت اتفاقات، طرح و رعایت تعادل در برخورد با مسائل سبک و سنگین کاملاً شکست‌خورده بنظر می‌رسد. در این راستا، در بسیاری از نقد ها اشاره خاصی به برخورد به مسأله پدوفیلی (میل جنسی به کودکان) به عنوان یکی از نکات پرسر و صدای فیلم Mute اشاره شده است.
فیلم لال همانطور که از نامش پیداست، به زندگی یک مسئول بار، که لال هم هست، با بازی “الکساندر اسکارزگارد” می‌پردازد که تمام شهر برلین را برای پیدا دوست دخترش جستجو می‌کند.
بیشتر بخوانید: نقد و بررسی سریال “۱۳ دلیل که چرا (۱۳ Reasons Why)”
با نگاهی سرسری به نقد های وارده به این فیلم شاید بتوان گفت که The Independent و The Guardian با دادن یک ستاره و The Telegraph نیز با دادن دو ستاره به این فیلم، مهلک‌ترین منتقدین فیلم لال بوده‌اند. در بخشی از متن روزنامه Telegraph آمده است که:”کارگردان، جونز، در همه جا بدنبال عشق و رابطه‌های احساسی می‌گردد اما متأسفانه در خیابان‌های برلین در ۴۰ سال آینده هیچ احساسات انسانی واقعی دیده نمی‌شود.”
مجلات و روزنامه های هالیوودی نیز دیدگاه منفی‌ای نسبت به این فیلم داشتند؛ همانطور که در زیرعنوان نیز خواندید، Variety در وصف فیلم لال این عبارات را به کار برده است:”یک فیلم علمی تخیلی با طراحی صحنه اغراق شده و بی‌هدف“. Hollywood Reporter نیز درباره‌ی این فیلم گفته است:”فیلم لال فیلمی است که اتمسفر خفه و مغموم آن بر فضای عاشقانه، پدرانه، جنایات و مجازات آن می‌چربد.”
در ادامه می‌توانید خلاصه‌ای از نقد های مهم فیلم Mute را بخوانید. همچنین باید بگوییم که این فیلم برای تماشا در شبکه نتفلیکس دردسترس می‌باشد.
The Independent – کریستوفر هوتون – ۱/۵
شاید تنها نکته مثبت این فیلم اشاره به مسأله کمتر نشان‌داده شده‌ی پدوفیلی یا ناهنجاری میل جنسی نسبت به کودکان باشد. پس از پایان داستانی مرتبط با یک آدم‌ربایی و مسخره بازی‌های “پاول راد“، این فیلم به شکل واقعاً عجیب و گیج‌کننده‌ای، خسته‌کننده و در عین حال ملودرام بنظر می‌رسد.
The Guardian – چارلز برامسکو – ۱/۵
با دیدن دست و پا زدن‌های جونز در اعماق تصوراتش، یک مخاطب عادی به این فکر می‌کند که استودیوهای بزرگ به چه روزی افتاده‌اند. در این فیلم هر جایی که مربوط به آینده انسان‌ها و زندگی آن‌ها در آینده ساخته شده است، با حقارت تمام همراه است !
The Telegraph – اِد کامینگ – ۲/۵
این فیلم هیچکدام از جذابیت های قابل توجه فیلم “ماه” (فیلم دیگری به کارگردانی جونز) را با خود ندارد. در بعضی از صحنه‌های فیلم بنظر می‌رسد که شخصیت اسکارزگارد که مسلماً (بخاطر لال بودنش) هیچ دیالوگی ندارد، در حال فرار از نقش خود است. فیلمنامه به رابطه‌هایی اکتفا کرده است که هیچکدام اندک شباهتی به دنیای واقعی ندارند. همچنین بازیگران نیز ضعف‌هایی آشکاری از خود بروز می‌دهند؛ مخصوصاً پاول راد که به هیچ وجه آن خشونت و خطری که از شخصیتش انتظار می‌رود را از خود بروز نمی‌دهد. کارگردان، جونز، در همه جا بدنبال عشق و رابطه‌های احساسی می‌گردد اما متأسفانه در خیابان‌های برلین در ۴۰ سال آینده هیچ احساسات انسانی واقعی دیده نمی‌شود.
Variety – پیتر دیبراگ
فیلم لال؛ یک فیلم علمی تخیلی با طراحی صحنه اغراق شده و بی‌هدف. فیلمی که به وضوح نیاز به شخصیت‌های جذاب‌تر و بیشتری داشته و به دنیای یک مسئول بار لال می‌پردازد که تمام برلین را در زمان آینده و در دنیایی تاریک در شهر برلین برای پیدا کردن دوست دخترش زیر و رو می‌کند.
The Hollywood Reporter – شری لیندن
تمام عناصری که برای فیلمی در ژانر علمی–تخیلی ساخته شده است در نظر گرفته شده اما با اینکه ترکیب آن‌ها نیز مناسب بنظر می‌رسد، داستان در زیر غباری از غم و اندوه کاملاً ناپدید می‌شود.
Uproxx – ایمی نیکولسون
باید واضح بگویم که فیلم لال (Mute) به هیچ عنوان یک فیلم خوب به شمار نمی‌رود. این فیلم به سختی توانسته در عین عجیب بودن، خسته‌کننده هم باشد. البته خلاقیت‌های جونز را ستایش می‌کنم، مثلاً توپ بولینگی که مثل یه تاس غول‌آسا بنظر می‌رسد، یا یک گاو تکه‌تکه شده که به دنبال استیک خود می‌دود یا تلفن‌هایی که آنقدر پیشرفته شده‌اند که تا قبل از شنیدن فریاد طرف مقابل، متوجه نمی‌شوید تماس کسی را پاسخ داده‌اید. در کل فیلم کاملاً سبک و سخیف بنظر می‌رسد.
LA Times – کوین کراست
سال‌هاست که جونز رؤیای ساخت این فیلم در را در سر می‌پروراند. اما هرچه ساخت فیلم جدی‌تر شد و به تم احساسی آن افزوده شد، جونز تعادل کمتری میان بخش‌های احساسی و منطقی ایجاد کرد. شخصیت‌هایی که در ابتدا واضح و شفاف هستند، به مرور زمان و با‌گذشت فیلم در باتلاقی از ماجراهای مختلف گرفتار شده و از مسیر اصلی خارج می‌شوند.
GameSpot – مایکل روگو
این فیلم یک جوک خنده‌دار درباره خودش است ! فیلم لال را می‌توان فیلمی ساخته شده از آهنگ Amish Paradise از Weird Al Yankovic بشمار برد؛ البته اگر فیلمساز نمی‌دانست که آن آهنگ در‌واقع کاملاً حالت طنزگونه داشت. می‌توان گفت که فیلم لال آنقدر مورد تغییر و تدوین قرار گرفته است که دیگر شخصیت‌های آن باهم هماهنگ بنظر نمی‌رسند یا می‌توان گفت حتی یک بازبینی هم روی آن صورت نگرفته است که در هر صورت، حاصلش این فیلم مفتضحانه است. البته با توجه به مدت زمان طولانی که جونز روی این فیلم وقت گذاشته است،‌ حدوداً ۱۲ سال، حدس اول‌مان محتمل‌تر بنظر می‌رسد.
 بخوانید: نقد و بررسی فیلم لایو اکشن پیتر خرگوش
0 notes
albaloumag-blog · 7 years
Text
چرا "شاهین چشم" در تریلر "انتقام‌جویان: جنگ ابدیت" حضور ندارد؟
https://albalou.com/2018/03/24/%d8%ba%db%8c%d8%a8%d8%aa-%d8%b4%d8%a7%d9%87%db%8c%d9%86-%da%86%d8%b4%d9%85-%d8%af%d8%b1-%d9%be%db%8c%d8%b4%d9%86%d9%85%d8%a7%db%8c%d8%b4-%d8%ac%d9%86%da%af-%d8%a7%d8%a8%d8%af%db%8c%d8%aa/
چرا "شاهین چشم" در تریلر "انتقام‌جویان: جنگ ابدیت" حضور ندارد؟
در پیش​نمایش یک فیلم می​توان تعداد زیادی از ابرقهرمانان را جای داد. اما پیش نمایش “انتقام‌جویان: جنگ ابدیت” (Avengers: Infinity War) و البته پوسترها و عکس​های صحنه​ منتشر شده از آن، به ما نشانی شاید بعضا حتی اندک از تمامی ابرقهرمانان دنیای مارول ارائه داد، جز دو نفر از آن​ها: “مرد مورچه​ای” با بازی “پاول راد” و “شاهین​ چشم” با بازی “جرمی رنر”. شاید بتوان غیبت راد را موجه دانست، چرا که مارول می​خواهد تا جای ممکن داستان فیلم بعدی او، یعنی “مرد مورچه‌ای و زنبورک” (Ant-Man and the Wasp) لو نرود. به علاوه آنکه او واقعا کوچک است، ممکن است در تمامی صحنه​ های پیش​نمایش او در قسمتی از صحنه حضور داشته باشد و ما فقط متوجه​اش نشده باشیم. اما در مورد شاهین​چشم واقعا بهانه یا عذری وجود ندارد. مگر آنکه تانوس، کلینت بیچاره را همان ابتدا کشته باشد. پس او واقعا کجاست؟
دوستانمان در جشنواره “با فیلم” و محل استقرار گروه “جنگ ابدیت” توانستند با برادران روسو صحبتی داشته باشند و از آن​ها راجع به شاهین​ چشم سوال کنند. جو روسو گفت: “او در پایان “جنگ داخلی” در همان نقطه​ ای قرار دارد که کاپیتان آمریکا و فالکون قرار دارند، و البته مرد مورچه​ای هم که به این فیلم خواهد آمد. افرادی که طرف کاپیتان آمریکا را در “جنگ داخلی” گرفته بودند، برخی تصمیماتی خاص داشتند که منجر می​شود مسیر آن​ها در پیوستن به این فیلم کمی متفاوت از دیگران باشد. از اینرو شاهین​ چشم نیز سفری مخصوص خودش به این فیلم خواهد داشت.”
خب این خبر تا اینجا خوب بود. شاهین​ چشم در زندان بود و قطعا قرار نیست هنگامی که یک فضایی خشن و شرور از وسط ناکجاآباد ظاهر می​شود زندانیان را آزاد کنند. در هرصورت به شخصه حدس من در مورد علت غیبت او این است: (برگرفته از حساب توئیتر نویسنده متن، “مت سینگر” mattsinger@)
برای آن​هایی که می​خواهند بدانند شاهین​ چشم روز نبرد بزرگ کجاست، باید یادآوری کنم او پدر چندین کودک است، واضح است که خسته و کوفته مشغول استراحت بوده. او تمام تلاشش را می​کند، پس انقدر سخت نگیرید.
انقدر بدجنس نباشید و “شاهین​چشم” را سرزنش نکنید. اگر او زنگ ساعتش را زیادی بلند کند، بچه​ هایش از خواب می​پرند.
– “شاهین​چشم، کجایی؟ تانوس الان واکاندا را نابود خواهد کرد.”
– ” ببخشید، همسرم امشب جلسه اولیا مربیان داشت. منم مراقب بچه ​ها هستم. قول می​دهم برای حمله بعدی آنجا باشم. الان هم باید بروم. بچه گریه می​کند.”
تانوس: “هنگامی که دستبند ابدیت آماده بشود، نیمی از جهان نابود خواهد شد. از من بترسید!”
شاهین​چشم: “رفیق من دوتا بچه زیر ۳ سال دارم. تو رسما ذره​ای در برابر چیزهایی که من این ماه دیدم ترسناک نیستی!”
همه این​ها دلیلی است بر اینکه چرا شاهین​ چشم بهترین انتقام​جو است، امیدوارم در “جنگ ابدیت” هم نقشی مهم و عالی داشته باشد، هرچند که هنوز چیزی مشخص نیست. در سایت​های مختلف حدس و گمان​های دیگری نیز به چشم می​خورد و البته تصاویر صحنه و یک لباس خاص که رنر بر تن دارد نیز هست که من در مورد آن چیزی به شما نمی​گویم تا این حس کنجکاوی شما باشد که شما را در جستجوی آن راهی کند. “انتقام‌جویان: جنگ ابدیت”، ۲۷ آوریل اکران خواهد شد.
بخوانید: نقد و بررسی سریال “کربن تغییر یافته” (Altered Carbon)
0 notes
albaloumag-blog · 7 years
Text
35 فیلم جنایی-معمایی برتر تاریخ سینما
https://albalou.com/2018/03/24/35-%d9%81%db%8c%d9%84%d9%85-%d8%ac%d9%86%d8%a7%db%8c%db%8c-%d9%85%d8%b9%d9%85%d8%a7%db%8c%db%8c-%d8%a8%d8%b1%d8%aa%d8%b1-%d8%aa%d8%a7%d8%b1%db%8c%d8%ae/
35 فیلم جنایی-معمایی برتر تاریخ سینما
آثار جنایی معمایی در تلویزیون، آثاری بسیار عادی به شمار می‌آیند؛ هر آخر هفته چندین سریال جنایی پلیسی یا کارآگاهی پخش می‌شود؛ اما در سینما این موضوع فرق می‌کند. فیلم‌های جنایی و پلیسی کمیاب و فیلم‌های خوب این ژانر بسیار کم تعداد هستند. تعداد انگشت‌شماری فیلم وجود دارد که به بیننده لذت تماشای حل یک معمای جنایی را به همراه یک کارآگاه کاریزماتیک می‌دهد، به علاوه یک گروه بازیگری که همگی ستاره سینما هستند و در نقش مظنونینی که تمام تلاششان را به کار می‌برند تا خودشان را بی‌گناه نشان دهد.
یکی از بهترین فیلم‌های این ژانر، فیلم «قتل در قطار سریع‌السیر» بود که ۴۴ سال پیش در ۲۴ نوامبر سال ۱۹۷۴ به نمایش درآمد؛ مانند بسیاری از فیلم‌های اقتباس شده از آثار «آگاتا کریستی»، این فیلم نیز از یک کارآگاه عجیب ولی وسواسی و دقیق بهره می‌برد؛ در این مورد، «آلبرت فینی» در نقش کارگاه شیک پویش بلژیکی، «هرکول پوآرو» بازی می‌کند و مکان روایت داستان، یک قطار لوکس در مسیر استانبول به پاریس است که در آن یک معمای قتل پیچیده و فریبنده به همراه راه‌حل عجیب‌وغریب آن مطرح می‌شود. فیلم سومین اسکار «اینگرید برگمان» را برایش به ارمغان آورد و یک راه ۱۴ ساله جلوی پای تمامی ستارگان فیلم گذاشت که در سایر اقتباس‌های کریستی نیز حضور داشته باشند، از جمله «پیتر اوستینوف» در نقش پوآرو.
البته رمان‌های پلیسی آپارتمانی کریستی، یک فرمول موفق ثابت دارند که باعث خلق اقتباس‌های پارودی شکل گوناگونی از آن‌ها شد که تعدادی از آن‌ها به شکل عجیبی خوب از آب درآمده‌اند. سپس ما فیلم‌های نوآر تیره و غم‌انگیز را داریم که در آن‌ها کارآگاهانی سرسخت و تنها در شهرهای دلیگر مدرن به دنبال مظنونین می‌گردند. پس از آن‌ها، فیلم‌های جنایی هیچکاکی وجود دارد که در آن‌ها معمولاً شخصیت‌های اصلی داستان در تلاش برای حل معمای یک جنایت هستند تا مبادا خودشان مظنون واقع شوند؛ فیلم‌هایی که در آن‌ها تمرکز روی اتمسفر فیلم یا شخصت های آن نیست؛ بلکه در تعلیق و هیجان‌انگیز کردن داستان تمرکز دارد.
هر کدام از این دسته از فیلم‌ها زیبایی‌های خودشان را دارند و هر کدامشان داستان‌های جنایی معمایی به‌یادماندنی‌ای را بر روی پرده نقره‌ای روایت کرده‌اند؛ مانند پایان داستان‌های جنایی کریستی که همه مظنونین دور هم جمع می‌شدند، در اینجا نیز ما تعدادی از بهترین فیلم‌های این ژانر را جمع‌آوری کرده‌ایم.
سپس هیچ‌کدام باقی نماندند (۱۹۴۵) ‘And Then There Were None’
این فیلم اولین و بهترین نسخه سینمایی از محبوب‌ترین رمان کریستی با نام «ده سرخپوست کوچک» است. مهمانانی که در یک جزیره دورافتاده در یک عمارت بزرگ دور هم جمع شده‌اند و همگی یک‌به‌یک توسط میزبان ناشناسشان به عنوان مجازات برای جرائم هولناک پنهانی که در گذشته مرتکب شده‌اند، کشته می‌شوند. در این فیلم ستارگان چون بری فیتزجرالد، والتر هادسن، رولند یانگ وجودیث اندروسن به ایفای نقش پرداخته‌اند.
غریزه اصلی (۱۹۹۲) ‘Basic Instinct’
فیلم‌نامه‌نویس، جو استرهاز در این فیلم با یک ایده احمقانه اما به شدت درخشان پا به میدان می‌گذارد: فرد قاتل در این جنایت آن‌قدر واضح و مشخص است که نمی‌تواند او باشد! می‌تواند؟ «شارون استون» در این فیلم درخشید و با این فیلم به یک ستاره تبدیل شد و «مایکل داگلاس» بیچاره نقش یک پلیس گیج و ناامید را بازی می‌کند که هرگز شانسی برای حل معمای این جنایت پیدا نمی‌کند.
خواب ابدی (۱۹۴۶) ‘The Big Sleep’
داستان فلیپ مارلو (همفری بوگارت) آن‌قدر پیچیده و پر رمز و راز است که خود ریموند پندلر (نویسنده داستان) نفهمید که قاتل یکی از قربانیان کیست! چیزی که نقطه قوت و درخشش فیلم است، بوگارت در نقش فیلیپ مارلو بدبین، «لورن باکال» در نقش همسر، وارث و مشتری اوست و اتمسفری و روابط آتشینی که در این میان شکل می‌گیرد!
محله چینی‌ها (۱۹۷۴) ‘Chinatown’
کارگردان، رومن پولانسکی و فیلم‌نامه‌نویس، رابرت تون یک فیلم نوآر مدرن در فضای دراماتیک لس‌آنجلس دهه ۳۰ میلادی خلق کردند. «جک نیکلسون» در نقش یک کارآگاه خصوصی مسئول بررسی درباره یک قتل پیچیده می‌شود و در ادامه با یک زن زیبای خطرناک با نقش‌آفرینی «فی داناوی» و خود شیطان در شمایل «جان هاستون» ملاقات می‌کند که همگی فراتر از تصور ما هستند. پایان زیبا و بی‌نظیر فیلم، آن را به یکی از برجسته‌ترین و شگفت‌انگیز فیلم‌های این ژانر بدل کرده است.
سرنخ (۱۹۸۵) ‘Clue’
این جنایی آپاراتمانی که در آن شش مظنون با بازی ستارگانی همچون کریستوفر لوید، مدین خام، مایکل مک‌کین به همراه یک خدمتکار مرموز با نقش‌آفرینی تیم کری درگیر یک جنایت می‌شوند. این فیلم به این علت مشهور بود که سه پایان متفاوت دارد؛ یک ترفند که قرار بود فیلم را در گیشه موفق کند ولی نتیجه برعکس داد. با این حال بسیاری معتقدند که فیلم جنایی کمدی جاناتان لین یک جواهر دیده نشده در این ژانر است.
مرگ بر روی نیل (۱۹۷۸) ‘Death on the Nile’
«پیتر اوستینوف» در نقش هرکول پوآرو با یک کشتی به رود نیل می‌رود. افراد در کشتی بخار به دام افتاده‌اند و پوآرو مشغول حل معمای یک قتل است. گروه بازیگران شامل بیت دیویس، مگی اسمیت، آنجلا لنسبوری، میا فارو، جین بیرکین، اولیویا هاسی، جورج کندی، جک والدن و دیوید نیوون است. قایقی سرگرم‌کننده با جنایت و معما! آنتونی پاول برنده جایزه اسکار برای طراحی لباس‌های شیک و پر زرق و برق فیلم شد.
بخوانید: ۵۰ حقیقت جالب درباره‌ی فیلم پالپ فیکشن که احتمالا نمی‌دانستید
دی او ای (۱۹۵۰) ‘DOA’
در این داستان جنایی پیچیده و هوشمندانه، ادموند اوبرایان باید معمای مرگ خودش را حل کند. او توسط سم مسموم شده و حدود دو روز زمان دارد تا پی ببرد که چه کسی مرگ او را می‌خواهد و چرا. در سال ۱۹۸۸ این فیلم بازسازی شد و دنیس کوآید و مگ رایان در این نسخه بازسازی‌شده نه‌چندان بد بازی کردند. با این حال نسخه سیاه و سفید بهتر است.
شیطان زیر آفتاب (فیلم ۱۹۸۲) ‘Evil Under the Sun’
«پیتر اوستینوف» در نقش پوآرو بازگشته تا این بار به حل معمای جنایت در یک از بزرگ‌ترین تفریحگاه‌های مدیترانه بپردازد. مگی اسمیت، رودی مک داوال، سیلویا میلز، جیمز میسون از جمله مظنونین هستند. بزرگ‌ترین نقطه قوت فیلم، دیدن اوستینوف در نقش کارآگاه شیک‌پوش و زیرک است. معمای جنایی فیلم جذاب است و ارزش صبر کردن و دیدن پوآرو در حال استراحت کردن و آماده شدن برای حل معما را دارد!
از جهنم (۲۰۰۱) ‘From Hell’
اقتباس برادران هیوز از رمان گرافیکی «آلن مور» درباره جک قاتل به شکل بسیار زیبایی خونین و آخرالزمانی است. «جانی دپ» در نقش یک مأمور معتاد به تریاک و الکل اسکاتلندیارد است که این پرونده جنایی به او سپرده شده است، دستیار تنومند او، «رابی ک��‌ترین» و «ایان هولم» در نقش یک جراح عجیب غریب سلطنتی که به گروه کوچک کارآگاهی ما مشاوره می‌دهد. وقتی دپ به جست و جو می‌پردازد کم‌کم اوهام شروع می‌شود و توطئه‌های پیچیده در یک فضای آکنده از یاس ناامیدی (شبیه محله چینی‌ها) شکل می‌گیرد. از جهنم بسیار مورد پسند واقع نشد و هرکسی جذب آن نمی‌شود با این حال فیلم خوبی است.
گاتاکا (۱۹۹۷) ‘Gattaca’
داستان زیبا و تلخ علمی تخیلی اندرو نیکول روایت کننده آینده ایست که در آن، جبر ژنتیکی در دل یک معمای قتل قرار گرفته است. «اتان هاوک» چندین نمونه دی‌ان‌ای از «جود لا» که یک شخص با ژن برتر است قرض می‌گیرد تا بتواند در دوره تمرین فضانوردی شرکت کند؛ وقتی قتل اتفاق میافتد، هاوک می‌ترسد که موقعیت دروغین وی، او را مظنون اول این جنایت قرار دهد. معمایی بی‌نظیر به همراه نقش‌آفرینی زیبای هاوک به ما دروغ بودن این تصور را نشان داد که ما فقط می‌توانیم به اندازه ژن‌های خودمان خوب باشیم.
هدیه (۲۰۰۰) ‘The Gift’
داستان از این قرار است که «کیت بلانشت» نقش یک زن جنوبی طلسم شده را بازی می‌کند که روشن‌بینی و بصیرت را به دست آورده است. در این درام گاتیک که توسط بیلی باب تورنتن نوشته شده و سیم ریمی آن را کارگردانی کرده است؛ بلانشت سعی می‌کند که با استفاده از قدرت‌هایش معمای ناپدید شدن یک دختر ثروتمند محلی به نام کیتی هولمز را حل کند. فقط برای آنکه خودش را در معرض ترس و وحشت مردم محلی آزاردیده قرار دهد. نقش مکمل‌های خوبی در فیلم هست؛ گرگ کینر در نقش نامزد هولمز، «هیلاری سوانک» در نقش همسری رنج‌کشیده، «کیانو ریوز» در نقش یک پسر خوب ولی به شکلی عجیبی خشن و ترسناک و جیووانی ریبیسی در نقش یک مرد جن‌زده که همگی عملکردی خوب از خود به جا گذاشته‌اند، اما فیلم متعلق به بلانشت همه‌فن‌حریف است.
دختری با خال‌کوبی اژدها (۲۰۰۹) ‘The Girl With the Dragon Tattoo’ 
«دیوید فنیچر» اثر زیبایی از خود به یادگار گذاشت و به خوبی توانست نسخه انگلیسی اولین قسمت از سه‌گانه رمان استیگ لارسون را با نقش‌آفرینی «رونی مارا» به فیلم تبدیل کند. مارا ایفاکننده نقش یک هکر هروئینی به نام لیزبث اسلندر بود. با این وجود، نسخه اصلی سوئدی زبان فیلم که «نائومی راپاس» نقش اصلی را بر عهده داشت، فیلم بهتری است. او یک زن انتقام‌جوی خشن است که به همراه خبرنگار، میکائیل بلومکویست (مکاءیل نیکویست) به دنبال کشف راز قتل یک دخترِ گمشده هستند. دو دنباله بعدی این سری فیلم نیز مانند قسمت اول جذاب و دلهره‌آور هستند.
پارک گوسفارد (۲۰۰۱) ‘Gosford Park’
جولین فلوز خالق سریال «دنتون ابی» بیشتر به نشان دادن دسیسه‌های خانواده‌های اشرافی و یک صحنه تجملاتی از زندگی آن‌ها در یک منظره ییلاقی کلاسیک انگلیسی علاقه دارد تا یک داستان معمایی جنایی. در دستان «رابرت التمن»، جنایت تبدیل به یک نقطه عطف برای درک یک طنز اجتماعی می‌شود و آن نکته طنز این است که هیچ‌کدام از شخصیت‌های فیلم علاقه‌ای به حل معمای قتل ندارند! هیچ‌کس به نظر نمی‌رسد که برای مرد مرده عزاداری کند و کارآگاه ابلهی که برای حل این پرونده فرستاده شده به این نتیجه می‌رسد که پرونده حل‌شدنی نیست! تنها کسی که پرده از راز قتل برمی‌دارد خواهر مقتول، کلی مک‌دونالد است که هنگامی که با قاتلان رو به رو می‌شود آن‌ها به راحتی قتل را اعتراف می‌کنند، زیرا می‌دانند او از اثبات آن عاجز است. پارک گوسفارد وامدار فیلم کلاسیک «قاعده بازی» ساخته جین رینور است که موضوع فیلم این بود: «هر کسی دلایل دارد.» اما در اینجا به نظر می‌رسد که موضوع اصلی فیلم این است که «هر کسی راز کثیف خودش را دارد!»
در گرمای شب (۱۹۶۷) ‘In the Heat of the Night’
این فیلم برنده جایزه اسکار بهترین فیلم سال، در زمان خودش به یک نماد مدافعان حقوق مدنی تبدیل شده بود؛ با این حال، یک فیلم جنایی درجه‌یک نیز است. وقتی یک کارخانه‌دار ثروتمند در یک شب گرم تابستانی در یکی از شهرهای ایالت می‌سی‌سی‌پی کشته می‌شود، کلانتر محلی، راد استیگر، به سرعت به اولین فرد سیاه‌پوست تازه وارد به شهر ظن می‌ورزد، اما مشخص می‌شود که او یک کارآگاه حرفه ایست که برای کمک در حل پرونده آمده است. فیلم داستان دو دوست پلیس نیست، اما در طول فیلم دو مأمور قانون به مرور به تعریف از یکدیگر می‌پردازند.
بوس بوس بنگ بنگ (۲۰۰۵) ‘Kiss Kiss Bang Bang’
عنوان داستان جنایی شین بلک از یک مجموعه نقد فیلم نوشته «پالین کیل» (منتقد سینما) با همین نام، گرفته شده است؛ مجموعه‌ای از فیلم‌های جنایی خشن که او آن‌ها را معرفی می‌کند. مشخص نیست که پالین کیل درباره فیلم بلک چه نظری دارد؛ فیلم که به شکل محدودی بوس بوس و به شکل بسیار زیادی بنگ بنگ دارد! «رابرت داونی جونیور» نقش یک دزد که به یک کارآگاه خصوص تبدیل شده را بازی می‌کند که به شکل اتفاقی با یک کارآگاه خصوص دیگر (وال کیلمر) و یک زن خطرناک جذاب درگیر یک قتل در هالیوود می‌شوند. بوس بوس بنگ بنگ یک فیلم بزرگ و فوق‌العاده نبود، ولی برای عده‌ای از طرفداران این ژانر به مانند یک فیلم کالت در خاطره‌ها باقی ماند.
لس آنجلس محرمانه (۱۹۹۷) ‘L.A. Confidential’
اقتباس شگفت‌انگیز کریستیز هانسون از رمان «جیمز الروری»، وامدار فیلم محله چینی‌ها است. دو فیلمی که در ایجاد ترس و وهم با همدیگر در یک سطح هستند. وقتی همه ساکنین یک غذاخوری شبانه به قتل می‌رسند، سه کارآگاه برجسته پلیس لس‌آنجلس (راسل کرو، گای پیرس و کوین اسپیسی) هرکدام سرنخ‌های متفاوتی را دنبال می‌کنند که همگی درنهایت به یک نقطه و یک فساد پیچیده و گسترده می‌رسند. بهترین فیلم سال ۱۹۹۷ توانست یک جایزه اسکار برای «کیم بسینگر» برای ایفای نقش لین برکن جذاب و خطرناک به دست آورد.
آخرین شیلا (۱۹۷۳) ‘The Last of Sheila’
«آنتونی پرکینز» و «استفان ساندیم» که عادت داشتند مراسم مجلل شکار برای افراد ثروتمند را میزبانی کنند، تصمیم گرفتند که این بار یک صحنه قتل را در یک قایق بادبانی در یک سفر دریایی به مدیترانه طراحی کنند. تولیدکننده فیلم، جیمز کابرن میزبان است و مهمانان او شامل افرادی مانند دیان کنون، جیمز مسون، این مک‌شین و راکل ولچ هستند. در طول سفر، یک بازی شکل می‌گیرد که باعث فاش شدن رازهای خجالت‌آوری درباره مرگ همسر کابرن (همان شیلادر عنوان فیلم) در یک سال گذشته و نیز قتل‌هایی که اخیراً رخ‌داده، می‌شود. پرکینز و ساندیم جایزه ادگار را از سوی جنایی نویسان آمریکا برای فیلم‌نامه جنایی‌شان به دستاوردند.
لورا (۱۹۴۴) ‘Laura’
همه چیز درباره فیلم لورا غم‌انگیز است؛ از زیبایی مسحورکننده خود او، با بازی «جین تیرنی» تا موسیقی متن فیلم ساخته دیوید راسیکن. هنگامی که خبر مرگ لورا پخش می‌شود، او تصمیم می‌گیرد که نامزد خودش (وینسنت پرایس)، مربی وسواسی‌اش (کلیفتون وب) و کارآگاهی سخت‌جان که تا حالا او را از نزدیک ملاقات نکرده است (دانا اندرسون) را به قتل برساند. فضای هیجانی فیلم روایت کننده یک داستان غیرقابل‌باور است؛ البته جوزف لشلی یک اسکار برای فیلم‌برداری سیاه و سفیدش به خانه برد.
بخوانید: نقد و بررسی سریال “کربن تغییر یافته” (Altered Carbon)
ام (۱۹۳۱) ‘M’
در فیلم جنایی درام آلمانی‌زبان «فریتز لانگ»، پلیس برلین در جست و جوی یک قاتل کودکان است؛ در دنیای تبهکاران نیز همه به دنبال او می‌گردند، زیرا که پلیس به این مسائل اهمیتی نمی‌دهد و تنها با یک سرپوش آن‌ها را مخفی می‌کند. «پیتر لور» با بازی در نقش آن قاتل عجیب‌وغریب تبدیل به یک ستاره بین‌المللی شد؛ نقشی که با آن صحنه سخنرانی اعتراف معروف که در آن، او با ترس، اجبار و اضطرار وحشتناکش برای قتل را توصیف می‌کند و به شکل شگفت‌آوری تبدیل به انسانی دلسوز و نوع‌دوست می‌شود.
شاهین مالت (۱۹۴۱) ‘The Maltese Falcon’
رمان جنایی رازآلود دشیل همت، پیش‌تر نیز به فیلم تبدیل شده بود، ولی نسخه‌ای که جان هیوستون ساخت، ماندگار شد. «همفری بوگارت» کارآگاه خصوصی ماهری است که درباره قتل همکارش جست و جو می‌کند. در همین هنگام، گروهی از افراد سودجو شامل مری استر، پیتر لور و سیدنی گرینترت پا به ماجرا می‌گذارند که همگی دنبال یک مجسمه قیمتی هستند؛ اما راز به ناگهان تبدیل به توطئه‌ای از پیش تعیین‌شده تبدیل می‌شود و بوگارت فکر می‌کند که آن افراد بیشتر از آنکه خطرناک باشند، سرگرم‌کننده‌اند؛ فیلم از یک ایده جذاب بهره می‌برد و می‌تواند الگوی خوبی برای تمامی فیلم‌های ژانر نوآر باشد.
ممنتو (۲۰۰۱) ‘Memento’
فیلم معمایی خلاقانه «کریستوفر نولان»، خط زمانی معکوس بی‌نظیری را به نمایش می‌گذارد. شخصیت اصلی داستان، لئونارد (گای پیرس) دچار فراموشی حافظه و نیز اخلال در حافظه کوتاه‌مدت شده و همه چیز را بعد از چند دقیقه از یاد می‌برد؛ با این حال، با کمک سرنخ‌هایی که بر روی بدنش خال‌کوبی کرده، به یاد دارد که باید دنبال مردی که به همسرش تجاوز کرده و وی را به قتل رسانده است، بگردد و انتقام بگیرد. او به هیچ‌کس نمی‌تواند اعتماد کند؛ نه دوست همسرش، کریان ماس، نه دوست دغل‌کارش، جو پنتلیانو و نه خودش!
گزارش اقلیت (۲۰۰۲) ‘Minority Report’ 
در فیلم اقتباسی «استیون اسپیلبرگ» از رمان فلیپ کی دیک، «تام کروز» ایفاگر نقش یک پلیس در آینده‌ای است که در آن با کمک فیزیک می‌توانند قتل‌ها را پیش‌بینی کنند و کروز مجرمین را پیش از انجام قتل دستگیر کند؛ تا اینکه خود کروز به عنوان یک قاتل در آینده معرفی می‌شود و کروز مجبور می‌شود که دنبال راهی بگردد که معمای قتلی که هنوز رخ نداده را حل کند. مانند سایر آثار فلیپ دیک، در اینجا نیز سؤالاتی با مضامین اخلاقی و اگزیستانسیال مخاطب را به فکر وامی‌دارد؛ همان‌طور که فضای فیلم نیز آکنده از وهم گمراه‌کننده پیرامون هویت انسان است.
آینه ترک برداشته (۱۹۸۰) ‘The Mirror Crack’d’
در فیلمی که اکنون به نظر می‌رسد یک شوی لباس برای انجام قتلی است که خود مقتول آن را نوشته است، «آنجلا لنزبری» در نقش خانم مارپل داستان‌های آگاتا کریستی ظاهر شده است و در حال تحقیق در یک صحنه فیلم‌برداری یک فیلم با حضور دو ستاره هالیوود، «الیزابت تیلور» و «کیم نوآک» است. در فیلم با بازیگران دیگری همچون تونی کرتیس، راک هادسون، ادوارد فاکس و یک ستاره نوظهور، پیرس برانسون همراه می‌شویم. در کنار بازی همیشگی و تیپیکال لنزبری، نکته مفرح و دیدنی فیلم الیزابت تیلور است که در یکی از واپسین نقش‌آفرینی‌هایش در سینما، خودش را مورد هجو و شوخی قرار می‌دهد.
قتل با مرگ (۱۹۷۶) ‘Murder By Death’
فیلم‌نامه جنایی نیل سیمون، تعدادی از شخصیت‌ها را دور هم جمع می‌کند که هر کدام از آن‌ها هجو یک کارآگاه معروف است و شامل نیک و نورا چارلز (دیوید دیون و مگی اسمیث)، چرالی چان (پیتر سلرز)، سم اسپید (پیتر فالک)، هرکول پوآرو (جیمز کوکو) و خانم ماپرل (السا لنچستر) می‌شود. هیچ چیز در این فیلم از لحاظ سیاسی درست نیست و همه چیز عجیب و غریب است؛ مانند نقش‌آفرینی الک گینس در نقش یک خدمتکار کور! اما هیچ چیز عجیب‌تر از دیدن «ترومن کاپوتی» در نقش صاحب یک مهمانخانه شبانه نیست. فیلم نمی‌تواند نظر هر کسی را به خودش جلب کند ولی برای عده‌ای، یک فیلم کمدی جنایی کالت محبوب به شمار می‌رود.
قتل در قطار سریع‌السیر شرق (۱۹۷۴) ‘Murder on the Orient Express’
یک سفر پر زرق و برق در یک قطار مجلل، صحنه‌ای نیست که شما از کارگردانی مانند «سیدنی لومت» انتظار داشته باشید، کارگردانی که بیشتر برای فیلم‌های جنایی تریلر در محیط‌های شهری مانند نیویورک (سرپیکو، بعدازظهر سگی و…) معروف است؛ اما با این حال لومت یک اثر باشکوه و پر زرق و برق با تعداد زیادی از ستارگان سینما مانند «آلبرت فینی» در نقش پوآرو، «اینگرید برگمن» برنده اسکار در نقش یک راهبه سوئدی، «لورن باکال»، «جان گیلگد» و «شان کانری» می‌سازد که داستان آن یک معمای جنایی پیچیده و جذاب نوشته آگاتا کریستی است.
رودخانه مرموز (۲۰۰۳) ‘Mystic River’ 
در اقتباس «کلینت ایستوود» از رمان دنیس لهان، وقتی دختر «شان پن»، کله‌گنده محله، به قتل می‌رسد و هنگامی که دایره مظنونین به دوست دوران کودکی پن، «تیم رابنیز» محدود می‌شود، پن تصمیم می‌گیرد که خودش مسئله را حل کند و در نتیجه فیلم جنایی به تراژدی تبدیل می‌شود. از زخم‌های کهنه جنایات قدیمی گرفته تا خشونت گنگستری بوستون امروز. پن و رابینز هر دو برای نقش‌آفرینی‌هایشان جایزه اسکار به دست آوردند.
نام گل سرخ (۱۹۸۶) ‘The Name of the Rose’
این فیلم یک اقتباس شایسته از رمان آمبرتو اکو است که روایت کننده داستان یک قتل در صومعه در دوران قرون وسطی است. «شان کانری» یک راهب انگلیسی به نام ویلیام اهل باسکرویل است که مانند شرلوک هولمز، شم کارآگاهی دارد؛ دستیار تیزبین اون «کریستین اسلتر» مانند واتسون عمل می‌کند و «اف موری آبراهام» در نقش یک مفتش و بازجوی بی‌رحم ظاهر می‌شود. فیلم به خوبی و جذابی رمان اکو نیست ولی به عنوان یک فیلم معمایی جنایی در یک مکان متفاوت و در یک زمانه متفاوت، اثر قابل قبولی است.
بی‌گناه (۱۹۹۰) ‘Presumed Innocent’
در اقتباس آلن جی پاکولا از رمان جنایی قانونی اسکات ترو، دادستان «هریسون فورد» خودش را در طرف دیگر میز دادگاه می‌بیند که به قتل یکی از همکارانش که درگیر یک رابطه نامشروع بوده است، متهم شده است. او باید پیش از آنکه محکوم شود، بفهمد که چه کسی برای او پاپوش دوخته است. پیچیدگی‌های زیادی در داستان است ولی فورد در نهایت این معما را در نهایت حیرت و سختی حل می‌کند.
هفت (۱۹۹۵) ‘Seven’
اولین فیلم جنایی تریلر «دیوید فینچر» با موضوع یک قاتل سریالی، یک فیلم پلیسی متفاوت است، زیرا قاتل سریالی دلیل انجام قتل‌هایش را از هفت گناه کبیره الهام گرفته است. فیلم جذابیتش را مدیون «مورگان فریمن» با بازی فوق‌العاده‌اش در نقش یک کارآگاه دقیق، مرموز و ساکت است که برای همیشه در ژانر پلیسی به یادگار ماند.
بخوانید: نقد و بررسی فیلم گنجشک سرخ (Red Sparrow)
سکوت بره‌ها (۱۹۹۱) ‘The Silence of the Lambs’
نکته خلاقانه و درخشان رمان توماس هریس این بود که یک مأمور اف‌بی‌آی در تلاش برای پیدا کردن یا قاتل سریالی، مجبور به کمک گرفتن از یک قاتل بی‌رحم‌تر می‌شود! در فیلم، نقش این راهنمای وحشتناک، یعنی دکتر هانیبال لکتر را «آنتونی هاپکینز» ایفا می‌کند که قرار است «جودی فاستر» را در پیدا کردن یک قاتل سریالی با نام بوفالو بیل، کمک کند. فیلم ترسناک «جانان دمی» موفق به دریافت ۵ جایزه اسکار در بخش‌های بهترین فیلم، بهترین کارگردانی، بهترین فیلم‌نامه، بهترین بازیگر نقش اول زن و بهترین بازیگر نقش اول مرد شد و تمامی فیلم‌های جنایی درام بعد از خود را مجبور کرد که سطح خودشان را بالاتر بیاورند.
Anthony Hopkins as Dr. Hannibal “The Cannibal” Lecter in the 1991 film “Silence of the Lambs.” Photo Courtesy: MGM Home Entertainment
مظنون (۱۹۸۷) ‘Suspect’
وقتی شر (Cher) خواست ثابت کند که یک بازیگر دراماتیک حرفه‌ای است، شروع به بازی در نقش‌های بی‌نظیری کرد که یکی از آن‌ها در این فیلم است؛ شر ایفاگر نقش یک وکیل مدافع است که می‌خواهد از موکلش که یک بی‌خانمان آشفته‌حال لال جانباز جنگ ویتنام (با بازی لئام نیسن) است دفاع کند و ثابت کند که او یک منشی دولتی در واشنگتن دی. سی. را نکشته است. در این حین یکی از اعضای هیئت نصفه تصمیم می‌گیرد که خوش به شکل غیرقانونی دراین‌باره تحقیق کند و به شر کمک کند. هیچ چیز خاص یا غیرطبیعی وجود ندارد؛ فقط اینکه با یک فیلم جنایی درام خوب و خوش‌ساخت طرف هستیم که در آن شر ستاره اصلی است.
مرد لاغر (۱۹۳۴) ‘The Thin Man’
این نسخه از رمان دشل همت به ما دو کارآگاه خصوصی عاشق، نیک و نورا چارلز (ویلیام پاول و میرانا لوی) را معرفی می‌کند. یک زوج اشرافی که شراب‌های گران‌قیمت می‌نوشند و پرونده‌های جنایی را در طی شش فیلم بلند سینمایی حل می‌کنند. به‌طور طبیعی قسمت اول که در آن تمامی مظنونین دور یک میز شام جمع می‌شوند از بقیه فیلم‌ها فیلم بهتری است؛ با این حال سایر قسمت‌ها نیز آثاری تماشایی در ژانر جنایی به‌حساب می‌آیند.
زن سبزپوش (۱۹۴۵) ‘The Woman in Green’
یکی از بهترین فیلم‌ها در مجموعه ۱۴ فیلم سینمایی شرلوک هولمز با نقش‌آفرینی «بازیل راتبون» در نقش شرلوک هولمز نابغه و «نیگل بروس» در نقش دکتر واتسون باتجربه، فیلم زن سبزپوش است. در این داستان جنایی دلهره‌آور نوشته «سر آرتور کانن دوئل»، یک قاتل سریالی زنان را می‌کشد و انگشت‌های آنان را قطع می‌کند و سپس دوست‌پسرشان را هیپنوتیزم می‌کند تا باور کنند که آن‌ها مسئول این قتل‌ها هستند.
چه کسی برای راجر رابیت پاپوش دوخت؟ (۱۹۸۸) ‘Who Framed Roger Rabbit’
برای اینکه فراموش نکنیم، این انیمیشن لایو اکشن هوشمندانه یک فیلم جنایی معمایی نوآر خوش‌ساخت است که البته بسیار وامدار فیلم «محله چینی‌ها» است. کارآگاه بداخلاق، ادی ولیانت (باب هاسکینز) از بازیگران انیمیشنی هالیوود به خاطر اینکه یکی از آن‌ها برادرش را به قتل رسانده بدش می‌آید. ادی مجبور می‌شود که از یکی از بازیگران، راجر رابیت (چارلز فلچر) که برایش پاپوش قتل دوخته شده، دفاع کند. کارگردان، رابرت زمکیس که آثار زیبای معماگونه مانند «عشق‌بازی با سنگ» و «دورافتاده» را دارد، به خوبی توانسته یک کمدی انیمیشنی را با یک فیلم جنایی جدی ترکیب کند.
زودیاک (۲۰۰۷) ‘Zodiac’
بهترین فیلم «دیوید فینچر» با موضوع یک قاتل سریالی، این فیلم است که بر اساس داستان واقعی قاتل سریالی «زودیاک» است که وحشت را بر شهر سانفرانسیسکو در دهه ۶۰ و اوایل دهه ۷۰ میلادی حاکم کرده بود. «جیک گیلنهال» و «رابرت داونی جونیور» ایفاگر نقش دو خبرنگار واقعی هستند که به شدت ماجرا را دنبال می‌کردند؛ و «مارک رافالو» و «آنتونی ادواردز» دو کارآگاه پلیس بودند که سال‌ها روی پرونده کار می‌کردند. فیلم درام مستند فینچر با اطلاعات خام و دست‌نخورده به اندازه کافی می‌تواند وسواس و ممارست این چهار مرد در حل پرونده زودیاک را نشان دهد؛ تلاش‌هایی که اغلب برای مدتی طولانی، بی‌نتیجه ماند.
بخوانید: ۱۷ حقیقت جالبی که درباره ی “بوجک هرسمن” نمی‌دانستید
0 notes
albaloumag-blog · 7 years
Text
نقد و بررسی فیلم Mute (لال)؛ فاجعه‌ای در ژانر علمی تخیلی
https://albalou.com/2018/03/07/%d9%86%d9%82%d8%af-%d9%88-%d8%a8%d8%b1%d8%b1%d8%b3%db%8c-%d9%81%db%8c%d9%84%d9%85-mute/
نقد و بررسی فیلم Mute (لال)؛ فاجعه‌ای در ژانر علمی تخیلی
اگر بخواهیم شخصی را نام ببریم که می‌تواند با ساخت یک فیلم و استراحت در خانه‌اش، باعث متنفر شدن شما از او شود، آن شخص قطعاً دانکن جونز و فیلم جدیدش برای شبکه نتفلیکس، فیلم Mute است. دانکن جونز هم مانند جورج لوکاس، با ساختن یک فیلم علمی تخیلی به اسم “ماه” (The Moon) نام خود را بر سر زبان‌ها انداخت و در ادامه توانست در همین ژانر، فیلم مفهومی و موفق دیگری به نام “کد منبع” (Source Code) را بسازد که بسیار به مشهور شدن او کمک کردند. اما با نگاهی به مسیر او بین سال‌های ساخت این دو فیلم و فیلم وارکرفت در سال ۲۰۱۶، در بازه‌ی زمانی‌ایی که همسرش با سرطان دست و پنجه نرم می‌کرد و پدرش نیز فوت شده بود، او از مسیر رو به رشد خود منحرف شد. فیلم وارکرفت (Warcraft) که از یک بازی فانتزی آنلاین اقتباس شده بود می‌توانست نقطه بازگشت جونز به فیلم‌های درجه یک سینمایی باشد، اما منتقدین با بی‌رحمی تمام اثر او را تکه و پاره کردند و فیلم او در گیشه های سینِما خاک می‌خورد.
تمام این ماجرا ها به فیلم Mute ختم می‌شود؛ تلاشی به شدت ناامیدکننده برای رستگاری ! در یک دنیای موازی که همه چیز برای جونز به خوبی پیش می‌رود، این فیلم که مدت زیادی نیز برای ساخت آن وقت صرف شده است، می‌توانست به برگ برنده این کارگردان برای حضور در بین کارگردان های برتر ژانر علمی تخیلی تبدیل شود. این‌گونه حداقل قیاس های آن با فیلم بلید رانر می‌توانست عادلانه باشد. اگرچه جاه‌طلبی دانکن جونز هیچ‌گاه فروکش نکرده است اما در این فیلم تنها تلاشی برای زنده ماندن را می‌توان تماشا کرد. نمی‌توان گفت که عمق خلاقیت و تصورات این کارگردان کم شده است، اما این خلاقیت بر روی مجموعه‌ای اعمال شده است که آثار بدی با خود بهمراه آورده است.
الکساندر اسکارزگارد در نقش لئو
جلوتر از دیگر شخصیت‌ها، “لئو بلر” (با بازی الکساندر اسکارزگارد) قرار دارد؛ یک مسئول بار که جزو مسیحی‌های قدیم بوده و در یک رقاص‌خانه رباتی در شهر برلین سال ۲۰۵۸ کار میکند. اسکارزگارد با ترکیب اخم، نفس کشیدن، چشمک زدن و یک گوشه ایستادن، نقش فرد لالی به نام لئو را بازی می‌کند که در یک حادثه قایق سواری که همیشه تیتر اول خبرهاست، توانایی صحبت کردن خود را از دست می‌دهد. ماموریت نه چندان جذاب او برای پیدا کردن دوست دختر گمشده‌اش در کنار شخصیت‌سازی ضعیف لئو و همچنین کم بودن تنوع واکنش‌ها از اسکارزگارد، شخصیتی به شدت خسته‌کننده ساخته است. همانطور که لئو به آرامی در حال طی کردن مسیری است که فیلم‌های Taken (ربوده شده) و امثال آن به خوبی آن را طی کرده‌اند، اسکارزگارد تنها صفحه نمایش را پر کرده است. اگر عمل بازیگری را به موسیقی تشبیه کنیم، او همانند یک صدای اضافه است؛ دنباله‌ای از صداهای کاملاً نامرتبط.
لئو با سخاوت تمام نیمی از بار بازیگری خود را بر دوش دو جراح آمریکایی می‌گذارد؛ این دو باشخصیت و متانت خود توانسته‌اند با استفاده از هنر بازیگری خود به دیالوگ های ضعیف و احمقانه جونز اندکی جان دهند. “پاول راد” با یک سیبیل پرپشت و “جاستین ثرو” با موهایی شبیه به استیو جابز جوان، از تمام قدرت خود برای روح و جان دادن به فیلم دانکن جونز استفاده می‌کنند. این دو رفیق و مجرم همدست، تبهکارانی که نیاز به عمل دارند را در ازای پولی هنگفت، جراحی می‌کنند. اکثر این تبهکاران با قضیه گم شدن دوست دختر لئو ارتباط مستقیم دارند و به شکل عجیبی با دانستن این بخش، داستان برایتان اسپویل نخواهد شد ! ارتباط بیشتر آن‌ها با طرح کلی فیلم نامشخص است. پایان فیلم نیز به شکلی نه کاملاً بی‌ربط، از قاعده درک و فهم ما خارج است؛ بارانی از اتفاقاتی غیرقابل شرح دادن شامل مسائلی همچون ناهنجاری میل جنسی به کودکان می‌شود که البته به خوبی مدیریت نشده‌اند.
اگر ژانر وحشت را ژانر اصلی این فیلم بدانیم، ژانر جانبی آن را باید علمی تخیلی دانست؛ زمینه‌ای که این فیلم بسیاری از خراب‌کاری‌هایش را در قالب آن به اتمام می‌رساند. پس از اینکه مشخص می‌شود فیلم Mute نخواهد توانست موفقیتی کسب کند، تنها پس از ۵ دقیقه تماشای فیلم می‌توانید این احتمال را بدهید، همه به این امید هستند که حداقل فیلم‌های قبلی این کارگردان تحت تأثیر این اثر مفتضحانه قرار نگیرند. در میان دوخت و دوز های ثرو و راد، جونز نهایت خلاقیت خود را بکار می‌گیرد و بهترین بخش فیلم را می‌سازد که البته باز هم امید خاصی در دلتان به بوجود نخواهد آورد. اما متأسفانه همین صحنه‌ها به خیلی زود به پایان می‌رسند و بدتر اینکه فاصله‌ بینشان نیز زیاد است.
اگر فیلم Mute فیلم بهتری بود، می‌توانست مثال بسیار خوب و درخشانی از نحوه عمل‌کرد ماشین نتفلیکس باشد؛ به کارگردان هایی با دید باز اعتماد کرده و بگذارید کارشان را بکنند، حتی اگر آثارشان در نگاه اول به دلتان ننشیند. جونز حدود ۱۵ سال برای آماده کردن فیلم Mute وقت گذاشته بود اما هیچ استودیوی فیلمسازی برای ساخت آن اقدام نکرده بود. در این میان اما نتفلیکس همانند یک قهرمان یا یک فرشته نگهبان، به افرادی همانند دانکن جونز که دارای دید باز هستند و از سیستم استودیویی خسته شده‌اند، پناه داد.
اینکه یک فیلم با برچسب “جالب” شناخته شود، حداقل امتیازی است که می‌تواند کارگردان اثر را دلخوش نگاه دارد اما متأسفانه مشکل اینجاست که فیلم Mute حتی نتوانست این عنوان را از یک منتقد شناخته شده کسب کند. با دیدن دست و پا زدن‌های جونز در اعماق تصوراتش، یه مخاطب عادی به این فکر می‌کند که استودیوهای بزرگ به چه روزی افتاده‌اند. در این فیلم هر جایی که مربوط به آینده انسان‌ها و زندگی آن‌ها در آینده ساخته شده است، با حقارت تمام همراه است !
بیشتر بخوانید: نظر منتقدین درباره فیلم لال (Mute)
0 notes