#نبوغ
Explore tagged Tumblr posts
Photo
(10/54) “Mitra loved anything beautiful. She kept countless notebooks. And on every page she’d paste something beautiful: a flower, a feather, a line from a poem. One time we went to a large antique shop, and the owner challenged us to choose the most expensive items in the shop. Mitra looked around the store and chose two that nobody else had noticed. The owner was shocked. He announced that those were the only two that were not for sale. She had a genius for beauty. It was one of her greatest gifts. But her greatest gift by far, was her memory. Mitra could memorize an entire poem after hearing it a single time. Her favorite was Hafez: The Prince of Romance. She’d memorized two hundred of his ghazals. And whenever she found a verse that she loved, she’d bring it to me to read. We’d heard our voices many times before in arguments. But it was different when we read poetry. There was a softness, a delicacy. When you’re reading a poem, you must find the 𝘢𝘩𝘢𝘯𝘨. Melody. The instrument is your throat. And the words are the notes. Some you strike suddenly, with a bang. Others you unroll gently, like a bow being slowly pulled across the string of a violin. Every word has life. Every word has its own soul. The word roar has a soul. 𝘒𝘩𝘰𝘳𝘰𝘰𝘴𝘩! And so does the word kiss. 𝘉𝘰𝘰𝘴𝘦𝘩. We were married in the traditional way. It was a small ceremony at the home of Mitra’s father. On the morning of our wedding Mitra and I visited a famous photographer in Tehran. We took a series of photographs standing side-by-side. She was so conscious of her crippled hand, she found a way to hide it in every photo. But she’d never looked so beautiful. When the session was finished, I suggested one final photograph. I could tell the photographer was annoyed, but he agreed. And it’s the photograph that still hangs in our house today. Mitra is sitting on a chair. And I’m down on one knee, looking up at her, holding her hand.”
میترا هر چیز زیبایی را دوست داشت. در دفترچههای پُرشُمارش و بر هر برگی از آنها چیزی زیبا میچسباند: گُلی، پَری، بیت شعری. روزی میترا و من به عتیقهفروشی بزرگی رفتیم - فروشنده ما را به چالش کشید که گرانترینهایش را شناسایی کنیم. میترا نگاهی به پیرامون انداخت و به دو قطعه اشاره کرد. صاحب فروشگاه شگفتزده گفت که هیچکس تا کنون به آنها توجه نکرده بود. او گفت که این دو تنها چیزهایی هستند که فروشی نیستند. میترا نبوغ ویژهای در زیباشناسی داشت. یکی از بهترین تواناییهای او بود. ولی برجستهترین توانایی او حافظهاش بود. میترا پس از یک بار شنیدن شعر، بسیاری از آنرا به یاد میسپرد. عاشق شعر بود. تنها زمینهای که بر آن توافق داشتیم. شاعر مورد علاقهاش حافظ بود: شاهزادهی عاشقانهها. میترا بیش از دویست غزل او را از بر داشت. برخی را که دلپسندش بود به من میداد تا بخوانم. باور داشت که من آهنگ درست شعر را پیدا میکنم. صدای همدیگر را در بگومگوهامان بسیار میشنیدیم. ولی هنگام شعر خواندن چنان نبود. حالتی از دلپذیری و نرمش. در شعر، حنجره ساز شماست. و واژهها نُتهایتان. برخی را ناگهان مینوازی - با آوایی بلند. برخی دیگر را به آرامی، مانند کشیدن آرشه بر زه. هر واژه ویژگی خود را دارد. هر واژه را جانی دیگر است. واژهی خروشیدن جانی خروشان دارد! همانگونه که واژهی بوسیدن و بوسه، دلآویزی و آرامشش را! پیوند ما ازدواجی سنتی بود. جشن کوچکی در خانهی پدر میترا. بامداد روز ازدواجمان، به آتلیهی عکاسی پرآوازهای در تهران رفتیم. میترا را هیچگاه به آن زیبایی ندیده بودم. چندین عکس ایستاده در کنار هم گرفتیم. در هر عکسی حالتی را مییافت تا دست چپش را پنهان کند. هنگامی که کارمان تمام شد، پیشنهاد عکسی دیگر دادم. عکاس آزرده مینمود اما عکس را گرفت. و آن همین است که تا امروز بر دیوار آویزان است. میترا روی صندلی نشسته و من یک زانو بر زمین نهاده، محو تماشای او، دستش را در دست گرفتهام
625 notes
·
View notes
Text
لن أكون معلمة عادية !
سوف أسعى جاهدة لأحظى بالسيرة الطيبة بين طلابي،
لن أبخل عليهم بالمعلومات أبدًا، بل سأسعى لتحصيل المزيد من العلم لكي أُعلمهم وأتعلم منهم، لن أُعاملهم بقسوةٍ أبدًا، فأنا أكره القسوة وأكره من يتعامل بها
لن أترك لهم أثرًا سيئًا أبدًا، لا بدني ولا نفسي، لن أترك في نفوسهم إلا كُل طيب، سوف أكون لهم أُختًا، وصديقة، ومُعلمة، وأُمًا ثانية
فأنا أرى أن المُعلم يحمل بين يديه رسالةً سامية، يجبُ عليه أن يؤديها بطريقةٍ سامية، تكون السبب في نبوغ طلابه ومحبتهم للعلم ورُقي مكانته بينهم، أتمنى أن أستطيع تأدية رسالتي على أكمل وجه، وأن أكون خير مُعلمة، وألاَّ أُهدر سنواتْ عمري بدون فائدة، أُريدُ أن أترك خلفي بصمة خير، لتكون حُجةً لي لا عليَّ، لتكون خير إجابة حين يسألني ربي عن شبابي فيما أفنيته 🤍🥼
36 notes
·
View notes
Text
نبوغ بيكاسو !
"""""""""
قال أحدهم للرسام بيكاسو :
"يبدو أنك لا تحسن من الرسم سوى هذه الخطوط والالوان المتداخلة "
فأخذ بيكاسو ريشته وقام برسم حبة قمح على الأرضية ..
وكانت حقيقية إلى درجة أن أحد الديكة تقدم محاولاً التقاطها ..!
عندها أنبهر الرجل وقال لبيكاسو : لماذا إذن تصر على هذه الرسوم الغريبة وأنت تحسن الرسم بهذه الطريقة الرائعة ؟
فأجابه بيكاسو بهدوء:
" في الحقيقة أنا لا أرسم ..للدجاج !! "
قصة تبدو تخيلية لتبرز نبوغ بيكاسو !
(منقول)
🧡💛🤎
43 notes
·
View notes
Text
كن كبيرا باربعة ..
لا ترد اساءة المسئ
ولا تجادل الجاهل
ولا تلتفت لحاقد
ولا تنتظر شكر من جاحد
الترفع عن سفهاء القول هو إصلاح لنفسك وحفاظ على عقلك وتهذيب لروحك ..
سبب نبوغ الإمام مالك بن أنس في طلب العلم قوله عن نفسه: «ما جالستُ سفيهًا قَطّ».
في الحياة عمومًا لاتتصادم كثيراً ، قل الحق وأعرض عن الجاهلين ..
أو إعمل بقول دوستويفسكي :
"يجب أن تعامل أكثر الناس معاملتك أطفالاً ، وأن تعامل بعض الناس معاملتك مرضى .
14 notes
·
View notes
Text
Once Upon a Time
...in Hollywood
(2019)
ـ🤗وُیییی یه فیلم خوب گردویییی🥰ـ
از پوست اول و دوم تا مغز و عصاره ش همه با کیفیت متناسب هر سلیقه ایییی
حالا هر سلیقه ای که نه ، ولی خب دیگه😋ـ
با این حال میخوام این نوشته رو تقدیم کنم به اونها که فندوق🌰 دوس دارن😜ـ
با مدرک سکانسی و استدلال گفتاری خواهم گفت که این فیلم گردویی ست 😅ـ
مثل همیشه هم شیوه ای از تحلیل را ارائه میدهم که فیلم را مال خودم بکنم اما اعتبارش مال کارگردان و نویسنده فیلم😜ـ
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
deCODING
برای رمز گشایی فیلم ، قبل از دیدن
- اول
Charles Manson
خلاصه وار بیوگرافی "چارلز منسون" را در ویکیپدیا بخوانید
- دوم
Sharon Tate
خلاصه وار بیوگرافی "شارون تیت" را در ویکیپدیا بخوانید
- سوم
Once Upon a Time
. . . in Hollywood
را ببینید
و در آخر
ask yourself
از خود بپرسید
چرا کارگردان چنین پایانی رقم زد؟
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
⚠️Spoil
خطر اسپوپل ⚠️ وجود دارد
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
پوسته ی اول
میتوانید لذت ببرید از فضا سازی آن دهه آمریکا و روابط مردمش تا مسائل خوش تیپ ها و خوشکل های هالیوودی
همینطور یادی کنید از سکانس های معروف آن دوران و حال کنید از سگ حرف گوش کن و مرام و معرفت صاحبش و چند شمه ای از اکشن و دلهره و اینجور چیزها … ـ
پوسته ی دوم
میتوانید چشمی تر کنید از این واقعیت که هرچیزی دوام و دورانی دارد
از نبوغ و جوانی و زیبایی چهره و اندام گرفته تا شغل و روابط دوستانه و عاشقانه
این افول ها مرگ های کوچک چاره ناپذیری هستند تمرینی ، قبل از آن مرگ اعظم
اگر فکر میکنید نمیتوانید سر قبر جسمتان اشک بریزید میتوانید سر گور این داشته هایتان در گذشته ، بغض کنید
اگر هم سن تان کم است
پانزده سال دیگر سرنوشت رام کنندهی اسب و ا��یک دالتون ها میشود آخر کار شما ، حتی اگر به تناسب شرایطمون واسه ی خودمون مثلا والت دیزنی باشیم یا بخوایم بشیم
اما غصه نخورید ، چرا ؟
چرا ، در مغز این فیلم نهفته است
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
مغز این فیلم
با یک نگاه سرسری به دنیای واقعی متوجه چهار حالت رویدادی میشویم که دو به دو در تقابل یکدیگرند
یک و دو _ زیبای ها و زشتی های دنیا
سه و چهار _ خوشی ها و نا۱خوشی های دنیا
هر کدام از این چهار حالت زیر مجموعه های خود را دارند ، از خـُرد تا کلان
.
خدایی و کارگردانی کردن
فکر کردن به باز طراحی دنیا با قوانینش از پایه و اساس اگر نگوییم غیر ممکن است حوصله سر بر است پس اکثر "رویا پردازان اندیشمند" به جای آن کار به اصلاح دنیا بنا به سلیقه شان دست به کار میشوند
اگر نویسنده و کارگردان این دنیا بودید چه اصلاحاتی انجام میدادید؟
همانطور که گفتم کارگردان چون قصد ساخت دنیای کاملا جدید را ندارد اصلاحات انجام میدهد آنهم فقط در قسمت زشتی های این دنیا
چرا که سه تای دیگر را لازمه ی یک فیلم جذاب میداند
پس
شر زشت خوی در دنیای کارگردان فقط در حد نطفه و نیت موفق است ، زشتی در مرحله تولد و عمل شکست میخورد
.
کشتن یک کودک ۸ماه در شکم یک مادر ۲۶ساله آنهم با ضربات متعدد چاقو بر پیکرش وقتی دارد التماس میکند لااقل کودکم را نکشید ، در دنیای واقعی جزو زشت ترین رخ داد هایی هست که بارها تکرار شده است
.
در دنیای آقای "کوئنتین تارانتینو" خانم "شارون تیت" نه تنها زنده میماند بلکه آب از آب در دلش تکان نمیخورد ، همینطور دوستان او و دیگر کشته شدگان به دست خانواده "چارلز منسون" از مرگ دلخراش نجات پیدا میکنند تازه در انتهای فیلم میبینیم درب کار جدیدی برای "ریک دالتون" در خانه ی "رومن پولانسکی" باز میشود
به قول سعدی
خدای ار به حکمت ببندد دری
گشاید به فضل و کرم دیگری
درون حکمت دنیای فیلم کارگردان ، زشتی جا ندارد
.
این است چرایی چنین پایانی برای فیلم
اما این همه ی یک فیلم گردویی نیست
به قول آقای "ووپی"
حرفم تموم نشده لطفا نتیجه گیری نکنید
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
عصاره ی مغز فیلم
در این فیلم بسیار بسیار بسیار زیر پوستی یک ایده قدیمی برای قابل قبول دانستن ذهن بشر برای وجود زشتی ها در این دنیایی که فرض میکنیم یا مطمعنیم کارگردانی دارد ، جذاب و حرفهای دیده میشود
و آن این است
این دنیایی که ما واقعی میپنداریم در اصل یک ابر فیلم است که در آن بازیگران نقش م��فی سعی در درست انجام دادن نقششان را دارند
البته این بدان معنا نیست که این ایده دستاویزی شود برای براعت مجرمین چراکه "نقش مثبت" ها هم اگر بخواهند نقش خود را درست انجام دهند باید در صدد مجازات مجرمین همت کنند اما با این تذکر که چه چیز در شأن و منزلت یک نقش ِ مثبت هست که قرار است زیبایی خلق کند و نه باز زشتی
.
توجه کنید این فقط یک ایده قدیمی است نه حقیقت
به قول حافظ
تو پسِ پرده چه دانی که ، که خوب است و که زشت
.
این ایده ، ایده ی خدا دوستانی هست برای توجیه وجود آنچه زشت میدانند تا اینچنین وکیل مدافع خدا بشوند و با این برهان قصد تبرئه کارگردان را بکنند
انصافا برهان قوی هست که به ذهن مینشیند اما به دل نه مگر آنکه "مرگ اعظم" پایان کبوتر نباشد
یعنی این دنیا ابر سریال باشد نه ابر فیلم🤪ـ
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
ادیان ابراهیمی و برهان آنها برای وجود زشتی
امروزه دیگر ایده ی ادیان ابراهیمی(یهودی،مسیحی،اسلامی) با آن لغتنامه واژه هایشان برای ذهن های علم دیده نه تنها جذاب نیست بلکه قابل قبول هم نیست
مگر آنکه به معادل سازی اصطلاحاتشان با جهان بینی بشر قرن۲۰ی تلاش کنند
.
عرفانی ها از شرق تا غرب برای معادل سازی کارشان ساده تر است چراکه از ابتدا با ایهام و استعاره و در لفافه و اینجور تکنیک ها سخن میگفتند
.
ایده پردازان باستان با طرح آفرینش چند خدایی بجای زور زدن برای وکیل مدافع بودن ، بیشتر تعلیم سرباز بودن برای خدای خیر و زیبایی را در ذهن رشد میدادند
که امروزه فرقه های شیطان پرستی آبدیت انحرافی همین طرز فکرند که میپندارند خدای شر قوی تر است و در نهایت پیروز میدان پس بهتر است سرباز او باشند
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
قایقی (فیلمی) خواهم ساخت
جناب تارانتینو در مصاحبه هایش متذکر شده است که کشته کشتار در جامعه نتیجه فیلم های بکش بکش نیست اما رندانه در فیلمش میگوید که قطعه ای از آن میتواند باشد
او به درستی در لابهلای فیلم ما را متوجه پیچیدگی به وجود آمدن زشتی میکند که گه گاه میتوان جلویش را گرفت حتی با خلق زشتی ایی دیگر
اما این را راهکار ، با وجود ابر پیچیدگی دنیا نمیداند پس لاجرم به آن ایده قدیمی که گفتم احتیاج دارد تا لااقل تخم این موضوع را در ذهن بکارد که کینه ای روحی روانی از نقش منفی ها به دل نداشته باشیم و فقط نقش خود را خوب بازی کنید
چرا که بشر میتواند با اصلاح قوانین مبتنی با واقعیت اکنونش و نه توهم یا واقعیت های خیلی دورش ، جهانی بسازد که زشتی و زیبایی بنا به میزان پایبندی اش به آن قوانین متولد شوند
تدبیر و تقدیر
حال در کنار این تدبیر (قانون)، این ایده قدیمی میتواند معجون خوابی باشد برای استراحت لازم شبانه تا آسوده بخوابیم که یکی (کارگردان) بیدارست و با تقدیر(فیلمنامه) دارد هوای کار ما را
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
حال با توضیح سکانس ها در زیر گفته های بالا واضح تر میشود
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
اول
همین سکانس کافیست تا اثبات شود که کارگردان برای ارائه مفهوم چه زیرک و خوش ذوق است همان رندی خودمان اگر من میگویم فیلم گردویست او لابد میگوید "یو آر" یست
.
پنج مترجم که برای این فیلم زیرنویس درست کرده بودهاند را خواندم هیچ کدام به این موضوع اشاره نکرده بودند
.
در زیرنویس میشود توضیح داد تا هم معنا رسانده شود هم خوش ذوقی در زبان های دیگر تا خواننده خودش به "مفهوم" برسد
اما در دوبله نه
آن موقع باید درست ترین مفهوم با کمی ذوق قاطی شود
برای این جمله به نظر من میشد اینطور گفت
چونکه ، یک روح اند در دو بدن
بهتر است واژه های "خب" و "به نوعی" فدای مفهوم بشوند که مدت زمان گفتن جمله هم درست از آب در بیاید
اما دوبله ای که شنیدم متاسفانه اینطور نبود
پس برای بهتر دیدن فیلم به گیرنده ذهن خود دست بزنید و نه تلوزیون خود چونکه "یوآر" یست
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
دوم
یک "چیزی" ، یک "من دیگری" در وجود ماست که "سعی" میکند دوست ما باشه نه آنکه علامه ده هست اما سعیش را میکند در شرایط سخت نجاتمان دهد
اگر چنین دوستی در خود احساس میکنید هرگز رهایش نکنید به هیچ قیمتی چراکه در سکانس های دشوار بازی زندگی لازمش داریم
یکی از سخت ترین اجرا ها در صحنه زندگی مواجه با "پایان" در هر چیزیست با روحیه ریک دالتونـی نمیتوان از پس این سکانس ها برآمد احتیاج به روحیه دوست خوب بدل کاری در درون است همچون کلیف بوث که تلاشش را میکند اما پس از جمع بندی جوانب "اگر" پایانی در کار بود "منصافه میدادند" و پذیرا میشود
.
این دوست جنگ دیده به آن پختگی رسیده است که برای پرهیز از درگیری و حتی کشتن تمام سعیش را میکند اما "اگر" نشد حتما چاره ای دیگر نبود
و چیزهای دیگر که بعدا در مورد این دوست خواهم گفت
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
سوم
دوش دیدم که ملایک دَرِ میخانه زدند
گِلِ آدم بِسِرشتَند و به پیمانه زدند
ـ . . . ـ
جنگِ هفتاد و دو ملّت همه را عُذر بِنِه
چون ندیدند حقیقت رَهِ افسانه زدند
واقعا کاش میشد فهمید پشت اون "در سبز" چه خبره
شک نداشته باشین که اگر کارگردان میخواست فقط هجو در هالیوود را نشان بدهد یک شعر بی سر و ته و خنده دار مسخر را جایگزین این شعر میکرد پس باز you are یک تیر و دو نشان زده است
روی پرده و ظاهر ، هجو
پشت صحنه و باطن ، جلب توجه بیننده به "پشت" آنچه هست میباشد
چراکه "حتما" خبری اون پشتمشتا هست
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
حتی انتخاب اسم "دالتون" به قصد بار منفی آن انتخاب شده است اما تاثیرش را ندارد چون ذهن ما "اریک دالتون" را فرای اسم ظاهریش دارد نگاه میکند
اما نقش های منفی تاثیر دارند چون ذهن ما دوست دارد به آن نقش ؛ واقعی تر از نقش نگاه کند
پس
🙊 🙉 🙈
آنچه به مرور میخوانیم میشنویم میبینیم در ما ته نشین میشود آتش زدن را در فیلم یاد گرفته ایم اما در فرای فیلم هم استفاده میشود و اصلا میخواهیم استفاده کنیم ریاکشن فیلم های پلیبوی در همین است و رزمی در چیز دیگر و هر ژانری ریاکشن مخصوص خود را فرای فیلم تولید میکند
.
قبول است که کارگردان به درستی در مصاحبه هایش خود را از عامل "اصلی" مثلا کشتار در مدارس آمریکا تبرئه میکند به خاطر قانون خرید و نگهداری اسحله در آمریکا اما چقدر "فرعی" را منصافه در ذهن باز میگذارد
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
چهارم
وقتی دالتون آلمانی ها را آتش میزند چندان برای ما هیجان به ارمغال نمیآورد چون ذهن ما واضحِ واضح میداند یک فیلم داخل فیلم است اما در انتهای فیلم صحنه های اکشن را هیجانی تر دنبال میکنیم چون ذهن ما کمی واقعی تر صحنه را درک کرده ، در واقعیت دیگرمان مثلا زندگی عکسالعملمان فرق دارد البته بنا به ذهن هر کس
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
پنجم
ادامه در پست بعدی . . .
😅
.
.
.
#30ahchaleh#na_zzanin#ناظنین#Once Upon a Time in Hollywood#leonardo dicaprio#quentin tarantino#margot robbie#brad pitt#timothy olyphant#margaret qualley#emile hirsch#bruce dern#dakota fanning#austin butler#damian lewis#Mike Moh#al pacino#lorenza izzo#samantha robinson#madisen beaty#lena dunham#damon herriman#victoria pedretti#maya hawke#mikey madison#kansas bowling#sydney sweeney#danielle harris#red apple#forbidden fruit
4 notes
·
View notes
Text
مش عارفة أتخلص من أمل إني ممكن يومًا ما أبدأ صفحة جديدة في الدراسة الأكاديمية لشيء أنا بحبه، ولكن مشكلتي إني بحب حاجات كتير، وبشكل ما بعرف أجيب أخري في المكان اللي موجودة فيه (بعيدًا عن إن ده ساعات بيكون بشكل غير صحي ولكن خلينا في النتيجة) "الڤاليديشن اللي باخده من التعلم" معتقدش كان فيه حاجة ممكن تخليني عايشة وموجودة زمان أو دلوقتي غيره، دي الحاجة الوحيدة اللي ببقى عايزة أكون طيبة مع نفسي بسببها، دي الحاجة اللي بغالب فيها نظرتي السوداء العدمية للحياة، أنا عايزة أعيش عشان أتعلم حاجات كتير وأكون شاطرة، وفي الآخرة صحيفتي يكون فيها نبوغ وبراعة")
حاسة بنفس الحيرة اللي حسيتها لما كنت بختار بين علمي رياضة وعلوم، أنا بحب الاتنين وكنت مبسوطة بإشاعة إلغاء التشعب، أنا عايزة أكون كل حاجة وعارفة إن ده مش في متسعي وإني لازم أضع نصب عيني هدف وتخصص محدد وواضح عشان أقدر أبذل فيه، ولكن مش قادرة أتخلص من زيغ البصر والنهم المعرفي مع محاولاتي الدائمة للتخفف من الحاجات اللي فعلًا مش محتاجاها.
عايزة حد يحط لي كلام البشمهندس في حلقة السلام الكوني والهدف من الحياة في سندويتش بجد.
5 notes
·
View notes
Text
- سبب نبوغ الإمَام مالك بن أنس في طلبِ العِلم قوله عن نفسه: «ما جالستُ سفيهًا قَطّ».
6 notes
·
View notes
Text
السلام عليكم ورحمه الله وبركاته 🌱 أقدم لكم اليوم جزء من موضوع شيق عن أحد أهم النابغين فى علم الترجمة رفاعة الطهطاوي واستعنت بعدة مراجع لكي نتعرف عن أثر هذا الرجل👌
0 notes
Photo
(53/54) “It’s a beautiful word in itself, Mitra. Someone who has no idea of its meaning can appreciate its beauty. Mitra always had a genius for beauty. She knew it completely. She wanted it around her at all times. Even now she keeps a book of Hafez by our bedside. It’s always in reach, and whenever she finds a verse that she loves, she will bring it to me. She still trusts me to find the melody. Poetry is one of the things that she still remembers best. Because poetry is music. It sinks into the memory. Even if you can’t remember a word, the rhythm will guide you. The rhyme will give you a hint. Recently we were reciting a poem from an old book, and one of the words had completely faded. It was a poem that we both used to love. And I was so mad at myself. I kept trying to remember the word, but it would not come to me. Then suddenly she said it. It made me so happy. It doesn’t hurt when she forgets anymore, but it makes me so happy when she remembers. To know that the memory is still inside of her. That she is still holding on. Our lives are just a fistful of memories, ice melting in our hands. And Mitra’s ice is melting faster than mine. But she still has more memories of me than anyone else. And I have a lifetime of memories every time I look at her. And until the last moment, until the last ice has melted, we will still be us. Our entire lives we’ve been on two different roads. But the horizon was always the same. It was an unwritten promise: that no matter what happens, I will keep you. Even when we disagree, I will keep you. From a distance, I will keep you. In the dark, I will keep you. In the deepest pit, I will keep you. Even if you lose your country, even if you lose your eye, even if you lose your memory, I will keep you. We will still be us. It’s the only thing we ever agreed on. We always agreed on us. It’s one of the earliest principles of Iran. It’s where she gets her name. Mitra, the God of Promises.”
میترا واژهای بس زیباست. حتا اگر درونمایهاش را هم ندانیم، زیبایی واژه را درمییابیم. او نبوغ ویژهای در زیباشناسی دارد. به درستی با آن آشناست. دوست داشت پیرامونش همیشه زیبا باشد. هنوز دیوان حافظ را کنار تختش میگذارد. هنوز هرگاه شعری دلپسند از حافظ بیابد، به من میدهد تا برایش بخوانم. هنوز باور دارد که من آهنگ درست شعر را زود پیدا میکنم. اگر نتوانم، یاریام میکند. شعر، یکی از چیزهاییست که هنوز به یاد میآورد. شعر موسیقیست، پر از آهنگ و نواست، در گوشههای مغز جایی دارد. اگر واژه را فراموش کنید، آهنگاش شما را به آن میرساند، راهنماست. چند روز پیش شعری از کتابی کهن را میخواندیم. یکی از واژگان خواندنی نبود. شعری بود که هر دو دوست داشتیم، دلم گرفت، به یادش نمیآوردم، ناگهان او واژه را در جایش نشاند! چه مایه شادمان شدم. فراموشیهای او دیگر مرا نمیآزارند، اما هرگاه چیزی را به یاد میآورد بسیار خُرسند و خُشنود میشوم. میدانم که برخی خاطرهها هنوز در او زندهاند. هنوز آنها را نگهداشته است. زندگی مُشتی خاطره است که مانند یخ در دستهایمان آب میشود. یخهای میترا به آب شدن شتاب بیشتری دارند. او بیش از هر کس دیگری از من خاطره دارد. و من خاطرهی یک عمر زندگی را مُرور میکنم هرگاه به او چشم میدوزم. تا واپسین لحظه، تا واپسین تکهی یخ، با هم خواهیم ماند. همهی زندگیمان، دو تا همراه بودهایم. اما افق و کرانههامان همواره همسو بوده است. کاخی بود پیرامون ما. سوگندی نانوشته: هر آنچه هم که پیش آید، تو را نگه خواهم داشت. هماندیش نباشیم، تو را نگه خواهم داشت. بر بالاترین فرازها، تو را نگه خواهم داشت. در ژرفترین گودالها، تو را نگه خواهم داشت. اگر میهنات را از دست بدهی، اگر چشمات را هم از دست بدهی، حتا اگر حافظهات را از دست بدهی، همچنان تو را نگه خواهم داشت. ما همچنان ما خواهیم بود. این یگانه چیزیست که ما همواره بر سر آن همرای بودیم. این یکی از نخستین آرمانهای ایران بوده است. سرچشمهی نامش. میترا، ایزدبانوی پیمانها
381 notes
·
View notes
Text
حسرة الرحيل..الشاعرة الراقية : ثريا مرتجي المغرب
حسرة الرحيل. يوما ما سيكبر احفادي ويتربع خريف عمري ووقار�� على ديوان مملكتي واوتار نبرات لحني وعزلتي واشجاني وتنبض ذاكرتي بضجيج اقلامي وذكرى نبوغ الوتين ومداد القلم السجين.. بين أغلال خلخال قدمي .وشرود سمعي البطيء وبساطة سوار معصمي النحيف يوما ما سيكبر احفادي.. واخبرهم بمتاهات.. الزمن والسنين وغدر الٱهات وسكرات الشدائد لخريف.الربيع…عند المشيب.. وكسوف الشمس ..عند المغيب. وأفول…
View On WordPress
0 notes
Text
پارامترای کتابخوندن
یه موضوعی که زیاد باهاش رو به رو میشم و به نظرم جلوی ذوق آدم برای کتاب خوندنو میگیره، محدود و بعضا بهینه نبودن انگیزههایی هست که توی فرهنگ عمومی، برای کتاب خوندن تعریف میشه.
این پارامترای غیر بهینه عموما به صورت شفاهی مطرح میشن اما از موضوع کتابایی که توی لیستای پیشنهادی به چشم میخورن هم میشه فهمید.
از وقتی یادمه کتابای موفقیت و خودیاری و کسب مهارتای روانی افزایش ثروت، ترند بودن. در کنارشون یه سری رمان و کتابای تحلیلی جامعه شناختی. پارامتر اصلی اینه که یه چیزی بخون که بهت یه چیز خوبی یاد بده و اینا کتابایی هستن که من خوندم و فکر میکنم که چیز خوبی یادم داده.
اولا که هیچ تضمینی نیست که این کتابا واقعا چیز خوبی رو یادمون بدن و پیش رفتن با همچین رویکردی، میتونه نگاه انتقادی فرد رو کور کنه. مثلا میای یه کتاب از یه نویسندهی معروف که دربارهی موفقیت و ثروت اندوزی صحبت کرده رو میخونی، میبینی اول کتابش، کلی نویسنده تعریفشو کردن، ناشر تعریفشو کرده، مترجم تعریفشو کرده؛ راجب پولدار شدن طرف و شهرتش در سطح جهان و میزان فروش کتاباش صحبت شده و این حرفا هم کافیه اعتماد به نفستو بگیره و با خودت بگی من کی باشم که کتابای این یارو رو زیر سوال ببرم یا نقد کنم؟
حتی اگه ایده هاش واسه من جواب نداد، احتمالا مشکل از خودمه یا کون گشادم.
نظر منو بخواین این پارامتر «به درد بخور بودن محتوای کتاب»، همچین هم بد نیست ولی میشه انگیزههای خیلی متنوعی داشت. ترجیح خودم اینه که با بدبینی سراغ کتابا برم و بذارم که اون نویسنده با هنر و استعدادش ثابت کنه که ایدههاش چقدر درسته. و حتی اگه حس کنم داره اشتباه حرف میزنه یا کلاشه، چنانچه ادبیات خوبی داشته باشه و توی شیادی نبوغ داشته باشه، باز هم ممکنه کنجکاویم از بین نره و با این انگیزه بخونمش که بفهمم چطور به همچین ادبیاتی رسیده و تونسته اینقدر ماهرانه، یه مضمون که از نظرم آشغاله رو به خورد مخاطبش بده.
یه انگیزهی دیگهام اینه که صنفا و جوامع مختلفو بشناسم. میخوان زیبا باشن یا زشت؛ یه نویسنده، فرزند یه جامعهاست و حرفایی که میزنه، آشکارا یا پنهان، داره نشون میده که چه سیستمای باور و ارزشی طرفو چاق کردن یا قربانیش کردن.
هرچند که در طول زندگیمون هیچ کتابی هم ننویسیم ولی ارتباط ما با محتوایی که مصرف میکنیم، یه ارتباط یک طرفه نیست. کمترین مزیت مصرف یک کتاب، گسترش دانش ارتباطی هست که خودشو در قالب گسترش دایرهی لغات و افزایش درکمون از شیوههای ارتباطی نشون میده. کتابا همچنین استعداد ما در غربال سیر اندیشه و گفتار درونیمون رو میتونن افزایش بدن. اونا میتونن ما رو در معرض شناخت و مقایسهی اهداف و انگیزههایی که خودمون و دیگران دنبال میکنیم قرار بدن.
اونها همچنین میتونن کمک کنن تا بعضا ارتباط معنادارتری با واقعیت دنیای اطرافمون بگیریم و درگیر قضاوت های تک جانبه و کوته نظرانه نشیم؛ به نحوی توهم زدایی میکنن.
0 notes
Text
https://zaineladabelaraby.blogspot.com/2023/11/blog-post_24.html
#
#nostalgia#خواطر شعريه#drawing#michael cera#trending#أدب#خوا#tumblr milestone#ادب#اقتباس#معرض الكتاب#الكتابة#قصص قصيرة
0 notes
Text
هنر کاریکاتور: سفری از طریق خلاقیت و پایداری
معرفی:
کارتن سازی، بخش اساسی صنعت بسته بندی، هنر و کارایی را ترکیب می کند تا ظروف بادوام و سازگار با محیط زیست برای محصولات مختلف ایجاد کند. این فرآیند شامل طراحی، برش و تا کردن مقوا یا مقوا در بستههای همه کاره است که از کالاها در سراسر جهان محافظت و تبلیغ میکند. در این سفر جذاب از طریق هنر کارتن سازی، جایی که نوآوری و آگاهی محیطی در هم تنیده شده اند، به ما بپیوندید.
تاریخچه کارتن سازی:
کارتن سازی تاریخچه ای غنی دارد که قدمت آن به قرن ها پیش می رسد. تمدن های اولیه از مواد طبیعی مانند برگ و پوست برای ایجاد بسته بندی اولیه برای مواد غذایی و کالاها استفاده می کردند. با پیشرفت در تولید کاغذ در طول قرن 19، کارتن سازی به عنوان یک جایگزین مقرون به صرفه برای جعبه های چوبی تکامل یافت. انقلاب صنعتی با ظهور تجهیزات مکانیزه که تولید انبوه را تسهیل می کند، انقلابی بیشتری در تولید کارتن ایجاد کرد.
تکنیک های کارتن سازی مدرن:
در عصر حاضر، کارتن سازی به یک فرآیند پیچیده تبدیل شده است که فناوری پیشرفته را با صنایع دستی ترکیب می کند. نرم افزار طراحی به کمک کامپیوتر (CAD) به طراحان این امکان را می دهد که طرح های کارتن را با دقت باورنکردنی مفهوم سازی و تنظیم دقیق کنند. دستگاههای برش لیزری برشهای دقیق و یکنواخت را تضمین میکنند، در حالی که تکنیکهای پیشرفته چسبکاری و تا کردن، ساختارهای کارتنی محکم و قابل اعتماد را تضمین میکنند.
جنبه خلاقانه کارتن سازی:
کارتن سازی فقط یک فرآیند مکانیکی نیست. این یک شکل هنری است که نیاز به خلاقیت و نبوغ دارد. طراحان از استعداد هنری خود استفاده می کنند تا طرح های کارتن چشم نوازی را ایجاد کنند که توجه مصرف کنندگان را در قفسه فروشگاه ها جلب کند. سازندگان کارتن با ترکیب رنگها، بافتها و تکنیکهای برجستهسازی، مقوای ساده را به آثار هنری تبدیل میکنند که مصرفکنندگان را در سطح احساسی درگیر میکند.
پایداری در کارتن سازی:
در سال های اخیر، پایداری به عنوان اولویت اصلی در صنعت بسته بندی مطرح شده است و کارتن سازی نیز از این قاعده مستثنی نیست. پذیرش گسترده مواد سازگار با محیط زیست و شیوه های بازیافت، چشم انداز کارتن سازی را متحول کرده است. گزینه های مقوای زیست تخریب پذیر و قابل بازیافت اثرات زیست محیطی را کاهش می دهند و جایگزینی پایدار برای پلاستیک های سنتی ارائه می دهند. علاوه بر این، برخی از تولیدکنندگان کارتن، مقوای دارای گواهی FSC (شورای نظارت بر جنگل) را انتخاب میکنند و شیوههای جنگلداری مسئولانه را ترویج میکنند.
مزایای بسته بندی کارتن:
بسته بندی کارتن مزایای زیادی فراتر از سازگاری با محیط زیست دارد. طبیعت سبک وزن آن هزینه های حمل و نقل و انتشار کربن را کاهش می دهد و آن را به انتخابی آگاهانه از محیط زیست برای مشاغل تبدیل می کند. علاوه بر این، بستههای کارتن قابل تنظیم هستند و به شرکتها این امکان را میدهند تا طرحهای خود را با هویت برند و الزامات محصول تطبیق دهند. تطبیق پذیری آن، بسته بندی کارتن را قادر می سازد تا اشکال، اندازه ها و انواع مختلف محصول را در خود جای دهد و در عین حال محافظت عالی در برابر آسیب فیزیکی و رطوبت ایجاد کند.
نوآوری ها و چشم اندازهای آینده:
صنعت کارتن سازی به دلیل پیشرفت های تکنولوژیکی و تقاضای مصرف کنندگان به تکامل خود ادامه می دهد. از بسته بندی هوشمند که با مصرف کنندگان در تعامل است تا لوازم الکترونیکی قابل چاپ روی سطوح کارتن، نوآوری ها عملکرد کارتن ها را افزایش می دهند. علاوه بر این، محققان در حال بررسی ادغام پوشش های زیست تخریب پذیر و چسب های پیشرفته برای افزایش پایداری کارتن هستند.
نتیجه:
هنر کارتن سازی تاریخ، خلاقیت و پایداری را به هم می بافد. این صنعت از خاستگاه های فروتن گرفته تا نوآوری های پیشرفته اش، گواهی بر نبوغ انسان است. از آنجایی که جهان به طور فزاینده ای راه حل های سازگار با محیط زیست را در اولویت قرار می دهد، کارتن سازی نقش مهمی در حفاظت از محصولات و در عین حال حفظ محیط زیست برای نسل های آینده خواهد داشت. لطفا به اینجا مراجعه کنید کارتن سازی برای اطلاعات بیشتر.
0 notes
Text
د. أيمن سمير حازم في ملامحه وأقواله، نموذج في دقة الكلام واختيار المفردات، عمله صحفياً لمدة عامين، ساعده في معرفة كيف يبني الجسور مع الآخرين، مدافع شرس عن حماية البيئة، ومؤمن بأوروبا الموحدة، لا تساوره أي شكوك بأن أوروبا اليوم في امتحان صعب، لكنها سوف تنجح فيه، وتخرج منه أكثر قوة، وأشد ثراءً وازدهاراً، علمته الطبيعة ��ديدة البرودة في بلاده، أن يحسب ألف حساب لكل شيء قبل أن يُقدم عليه. ينتمي إلى عائلة سياسية بامتياز؛ إذ إن والده تورفالد ستولتنبرغ تولى من قبل منصب وزير الدفاع والخارجية؛ لذلك دخل معترك السياسة وهو في سن المراهقة، حاز مناصب وزارية كثيرة حتى أصبح رئيساً للوزراء أكثر من مرة، بلغ مجموع سنواتها 9 سنوات، في عام 2014 جرى انتخابه أميناً عاماً لحلف «الناتو»، وسوف يستمر في المنصب حتى أكتوبر/ تشرين الأول المقبل، وهو ما يجعله أكثر أمين عام بقي في المنصب في تاريخ الحلف. إنه ينس ستولتنبرغ الأمين العام الثامن لحلف «الناتو» الذي تأسس في 4 إبريل/ نيسان 1949، ويقوم الناتو على مبدأ وروح المادة «5» من ميثاق الأطلنطي التي تنادي بالأمن الجماعي المتبادل؛ أي أن جميع الدول ملتزمة بالدفاع عن أية دولة من الدول الأعضاء عندما تتعرض لأي هجوم خارجي. قادت الأقدار أن يكون ينس ستولتنبرغ الأمين العام للحلف في ذروة الصراع الروسي الغربي، والحرب الروسية الأوكرانية، وهي أضخم حرب برية وجوية على الأراضي الأوربية منذ الحرب العالمية الثانية، حنكته السياسية، جعلته يرى في هذه الحرب على الرغم من بشاعتها ومآسيها على البشر والحجر، أنها تشكل «قبلة الحياة» لحلف الناتو الذي وصفه في عام 2017 الرئيس الأمريكي السابق دونالد ترامب بأنه «عفا عليه الزمن»، كما وصف الرئيس الفرنسي إيمانويل ماكرون حلف الناتو في 8 نوفمبر/ تشرين الثاني 2019 بأنه «مات إكلينيكياً»، ويرجع الفضل لينس ستولتنبرغ في تغيير رأي ماكرون وترامب في الحلف بعد هذه التصريحات، لأن ينس ستولتنبرغ يؤمن مثل كل مواطنيه النرويجيين بأن أوربا وأمريكا الشمالية تحتاج إلى «الناتو»، باعتباره «الضمانة الوحيدة» لكل دول ضفتي الأطلسي، فهو تعلم منذ أن كان مراهقاً «حكمة النرويج» التي لم تدخل الاتحاد الأوربي حتى الآن، إلا أنها كانت من المؤسسين لحلف الناتو في 4 إبريل/ نيسان 1949. نجاحات ينس ستولتنبرغ في حلف الناتو لا يمكن لأحد أن يحصيها، لكن على سبيل المثال فقد كان ستولتنبرغ وراء قرار الحلف عام 2014 بتخصيص نسبة 2% من الناتج القومي لدول الحلف لمصلحة الشؤون الدفاعية، على أن تفي دول الناتو بهذه النسبة بحلول عام 2022، وعلى الرغم من أنه حتى الآن لم يتم الوفاء إلا من 12 دولة فقط بهذه النسبة فإن الكثير من الدول باتت قريبة من ذلك؛ بل إن دولاً كدول الجناح الشرقي من حلف الناتو؛ مثل بولندا ودول بحر البلطيق ال��لاث، ليتوانيا ولاتفيا وأستونيا مع بلغاريا ورومانيا تجاوزوا تلك النسبة بكثير، وبعد الحرب الروسية الأوكرانية، أشادت دول مثل ألمانيا وهولندا «بمقاربة ينس ستولتنبرغ» حول ضرورة زيادة الإنفاق الدفاعي لدول الناتو، ولهذا خصصت ألمانيا صندوقاً ب100 مليار يورو، لتحديث الجيش الألماني، كما أن هولندا وبلجيكا وأسبانيا وإيطاليا وغيرها زادت من نفقات ميزانياتها العسكرية. شهادة نبوغ جديدة شكلت الحرب الروسية الأوكرانية «شهادة نبوغ» جديدة لينس ستولتنبرغ، فقد كانت رؤيته، منذ البداية، تقوم على إبقاء الحرب داخل الحدود والأراضي الأوكرانية، وعدم التدخل المباشر في الحرب سواء بالجنود أو بالمعدات العسكرية، وكان يقول في كل اجتماعاته سواء في الناتو أو في اللقاءات الثنائية، إن الناتو ليس طرفاً في الحرب، وأن رسالة الحلف «دفاعية» بشكل كامل، وحتى لو اختلف الكثيرون معه في حقيقة هذه الرسالة، إلا أن هذه الرؤية نجحت، على الأقل حتى الآن، في عدم توسع الحرب إلى ما بعد الحدود الأوكرانية. خليفة ينس ستولتنبرغ هذه النجاحات التي حققها ستولتنبرغ هي التي دفعت الحلف لتمديد ولايته، لأن الناتو كان يريد أن يحافظ على الزخم الذي خلقه ستولتنبرغ، وقدرته الفائقة على «صناعة التوافق» بين دول الحلف، ليس فقط في أوربا؛ بل في آسيا أيضاً، فالصين تعتقد أن زيارة ستولتنبرغ في الشهر الماضي لكل من اليابان وكوريا الجنوبية؛ الهدف منه تأسيس «ناتو آسيوي» في شرق وجنوب شرق آسيا، وعلى الرغم من كل هذه النجاحات، فإن ستولتنبرغ رفض الاستمرار في عمله أميناً للحلف إلى ما بعد أكتوبر/ تشرين الأول المقبل، إلا أن هناك خلافات كثيرة حول من سيخلفه في المنصب، وهناك اعتراضات كثيرة على تولي رئيسة الوزراء الدنماركية مته فريدريكسن منصب الأمين العام للناتو، لأن بولندا إلى جانب عدد من دول «مجموعة بوخاريست» في الجناح الشرقي للحلف، ترفض هذا الترشيح، لأسباب موضوعية، وليست شخصية؛ حيث ترى الدول المعارضة لتولي فريدريكسن، أن
الدانمارك حتى الآن لم تفِ بتخصيص 2% من ناتجها القومي للشؤون الدفاعية، كما أن وارسو لا تريد منح المنصب الذي ستتم الموافقة عليه في يوليو/ تموز على هامش قمة الحلف القادمة في فيلينوس عاصمة ليتوانيا، لأسباب أخرى؛ أبرزها أن اختيار أمين عام من دول الجناح الشرقي، ومن دولة كانت يوماً ما عضواً في حلف وارسو بقيادة الاتحاد السوفييتي السابق، سيكون رسالة قوية لدعم شعوب هذه الدول، لكن في المقابل هناك من يرى في وجهة النظر البولندية «استفزازاً لموسكو». على الرغم من أن ينس ستولتنبرغ أكد أنه لن يبقى في منصبه بعد أكتوبر القادم، فإن استمرار الحرب الروسية الأوكرانية، ونجاحه في قيادة الحلف لأكثر من 9 سنوات، والخلاف حول من سيخلفه، كل هذه الأسباب قد تقود إلى التمديد مرة أخرى لستولتنبرغ حتى يحضر ذكرى مرور 75 عاماً على تأسيس الحلف، عندما تنعقد قمة الناتو بعد المقبلة في واشنطن عام 2024 [email protected] المصدر: صحيفة الخليج
0 notes