#مسیر زندگی
Explore tagged Tumblr posts
Photo
(25/54) “There is a game that Mitra and I would often play. One of us would recite a verse from a poem. Then whatever letter that verse ended with, the other person would think of a verse that began with that letter. We’d go back and forth until someone got stuck. And Mitra could not be beaten. Her memory was a library of Persian poetry. When our children were older she applied to the literature program at the University of Tehran. It was a very selective program, but she received one of the highest possible scores on the admissions test. Some mornings I’d drop her off at school on my way to parliament. She’d have me drop her off down the street, because she didn’t want to be seen with a parliamentarian. The college campuses in Tehran had become a hotbed of political protest. With his White Revolution the king had provided free education to the children of Iran. Now those children were grown, and they wanted a say in the future of their country. Many wanted more freedom. They wanted truly free elections. They wanted an end to censorship, an end to political persecution, an end to SAVAK. Others thought the king had brought too many freedoms to Iran: the capitalism, the tight clothes, the violent movies. It was too much, too fast. They wanted a return to tradition. And Islam became a rallying point. But this was the Islam of our fathers. An Iranian Islam. The Islam of Rumi. The Islam of Hafez. During our next break from Parliament I visited a bookshop. The owner reached beneath his desk and pulled out a book by Khomeini, the cleric from Qom who had incited the riots in Tehran. Khomeini had been sent into exile by the king, but he still had a large following in the country. His speeches were smuggled into the country on cassettes and sold in the bazaar. In his book he called for an Islamic dictatorship. He talked about returning to ‘the source’ of Islam. Sharia Law. It was an Islam from fourteen hundred years ago. An Islam of cutting off hands, oppression of women, and death for non-believers. He said that ‘Islam provides a law for every aspect of human life.’ But he did not say how the law would be enforced. That he said, would be figured out later.”
گاهی میترا و من با یکدیگر مشاعره میکردیم. با بیتی آغاز میشد. آخرین حرف بیت میبایستی نخستین حرف بیت بعدی باشد، تا آنجا ادامه مییافت که یکی نتواند بیتی به یاد آورد. هیچگاه نتوانستم میترا را شکست دهم. حافظهی او کتابخانهی کوچکی از شعر فارسی بود. هنگامی که فرزندانمان بزرگتر شدند، میترا تصمیم گرفت در رشتهی ادبیات دانشگاه تهران نامنویسی کند. رشتهای گزینشی بود، آزمون را به خوبی گذراند. روزهایی در مسیر کارم او را به دانشگاه میرساندم. از من میخواست کمی دورتر از دانشگاه او را پیاده کنم. نمیخواست با همکلاسیهای جوانش که با اتوبوس میآمدند فرقی داشته باشد. دربارهی من به آنها چیزی نمیگفت. دانشگاههای تهران کانون ناآرامیها و اعتراضهای سیاسی شده بودند. آموزش رایگان برای همه فراهم بود. اکنون کودکان بزرگشده میخواستند نقشی در آیندهی سرزمینشان داشته باشند. امیدبخش بود. بسیاری خواهان آزادی بیشتر و سانسور کمتر ،نبود آزار و اذیت سیاسی و ساواک بودند. گروهی دیگر بر این باور بودند که شاه بیش از اندازه به مردم آزادی داده است. میگفتند ایران غربزده شده است: مادیگرایی، لباسهای تنگ و فیلمهای خشن در زمانی بسیار کوتاه. میخواستند به سنتهای مذهبی برگردند. اسلام انگیزهای برای رسیدن به این خواستها شد. حجاب به نمادی از اعتراضهای سیاسی تبدیل شد. ولی اسلام پدران ما اسلام ایرانی بود. اسلام مولانا و حافظ. تابستان بود، به کتابفروشی بازار تجریش رفتم. فروشنده دستش را زیر میز برد و کتابی از خمینی بیرون آورد، تازه به دستش رسیده بود. او را از سال ۱۹۶۳ از ایران بیرون کرده بودند ولی هنوز طرفدارانی در کشور داشت. سخنرانیهایش بر روی نوار کاست به صورت مخفیانه و قاچاق به کشور وارد میشدند و در بازار به فروش میرسیدند. او در کتابش خواهان یک دیکتاتوری اسلامی بود. بازگشت به اسلام نخستین، اسلام ۱۴۰۰ سال پیش. اسلام بریدن دستها، مهار کردن زنان، چندهمسری، سرکوب دگراندیشان، از میان بردن آزادیهای اجتماعی و فرهنگی و مرگ برای ناباوران. او میگفت که اسلام برای هر بخشی از زندگی انسانها قانونی دارد ولی هرگز نگفت چگونه آن قانونها اجرا خواهند شد. آن را به آیندهی تاریکی سپرد که هنوز در آن گرفتاریم
119 notes
·
View notes
Text
ادامه تحلیل فیلم
Once Upon a Time
...in Hollywood
(2019)
از پست قبلی
پنجم
آن اشخاص حقیقت را به ما نمیگویند فقط قسمتی از واقعیت را که میدانند و فکر میکنن حقیقت هست میگویند تا اینچنین بتوانند ما را وارد خواسته خودشان بکنند و نه اینکه نجاتمان بدهند
انسان های مخاطبِ باهوش ، حتی اگر این موضوع را بدانند ، "استیصال" باعث آن میشود که وارد خواسته های چنین متکلم هایی بشوند
آن حقیقت لعنتی افول است افول ، که برای عقب زدنش یا کمی به تاخیر انداختنش دست و پا میزنیم
این متکلم ها در هر جایگاهی با هر کلامی ظاهر میشوند
.
به سکانس پیدا کردن مواد غذایی سالم و دست نخورده اما در سطل زباله رها شده و شعری از "چارلز منسون" خوب اندیشه کنید
چه کسی میتواند این سکانس را ببیند و بفهمد بعد منکر گردویی بودن فیلم شود
ظاهرش نشان دهنده ی روی زشت مصرف گرایی و پایمال شدن مواد غذایی ست و باطنش پایمال شدن مقام انسان در جوامع بشری تا بشود محرکهایی برای خیزش های انقلابی
که وقتی با شعر هم گره بخورد عمیق تر میشود
از هر گوری تا هر رستاخیزی قابل تعبیر است
.
یاد خواندن سرود "خمینی ای امام" در فرودگاه افتادم وقتی پا شو توی ایران گذاشت😅ـ
چه افرادی را دور خودش جمع کرد و در نهایت با ایران چه کرد😢ـ
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
ششم
مرگ خوبه اما برای همسایه
چه تعداد آدم توجه میکند که از رادیو خبر کشت و کشتار با آن وسعت هولناک پخش میشود یا نمیشود
گویا زمانی زشتی ، زشت است که در بیخ گوشت ( هالیوود ) رخ دهد
این ها و آنچه در بالا گفتم همان ابر پیچیدگی هست برای ظاهر شدن زشتی ، که کارگردان فیلم هم از پسش بر نمیآید
.
شاید پایان این دفعه فیلم بر وفق مراد بود اما این مدل سواری ، باید در هر دو مسیر متوقف شود چون در نهایت اگر امشب زشتی رخ نداد فردا شبی رخ خواهد داد
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
هفتم
با یک تئوری و(فرض) پیش به سوی راهکار و(جواب)
آخر کدام هنرپیشه در این سطح چنین حرفی میزند که کارگردان در فیلمش گنجاده پس باتوجه به سکانس های بعدی مقصودی فرای این ظاهر گفتاری در این سکانس نهفته است
در ظاهر امر و فیلمـِ فیلم
اینکه به تماشاگر قرن بیستمی بخواهیم بگوییم آنچه در فیلم از خشونت میبینی و آن آدم بده واقعی نیست "سنی" دارد اما اگر آلوده شدی دیگر "سن" هم نمیشناسد چنانکه نصیحت سرطانی بودن روی قوطی سیگار دیده نمیشود
در باطن امر و فیلمـِ زندگی
آدم بد ها ، نقش منفی ها در واقعیت ها سعی میکنن که "درست" عمل کنند
آدم خوب ها ، نقش مثبت ها در واقعیت ها هم همینطور
این یک کار گروهی برای خلق یک اثر "درست" است
آنکس که فکر میکنیم با بی رحمی به زمین زده شد با "کات" کارگردان بر میخیزد و از زمین زننده بابت بازی خوبش تجلیل میکند
و کارگردان هم در چارچوب فیلم نامه فرای بازی درست ، از "اختیار"های استفاده شده ی بجای بازیگر تقدیر میکند
.
چه نقش منفی را به عهده داشته باشیم چه نقش مثبت در واقعیت ها را ، وقتی کارگردان و تماشاچی از کارمان ستایش میکنند خوشحال و راضی هستیم
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
⚠️
آیا گفته های بالا به ما میگوید که در واقعیت خودمان از نقش منفی ها تشکر کنیم ؟ مطمعنا نه آنطوری که در ظاهر قضیه است چون اینجوری در نقش مثبت خود ، "درست" رفتار نکرده ایم
این گفته ها به ما میگوید کینه و دشمنی روحی و روانی نسبت به نقش منفی ها در دل و ذهن نداشته باشیم به آن قصد که اگر گیرمان افتادند همان کنیم که آنها میکنن مگر آنکه نقش یک متظاهر را داشته باشیم که در اصل منفیست اما مثبت را وانمود میکند
پس چه کنیم
همانطور که قبلا اشاره کردم
اگر جزو نقش مثبت هایی هستیم که اعتقاد داریم زشتی ها باید کم شود و باور داریم که میشود
آن وقت است که باید برای تحقق آن
بشر قوانین مبتنی با واقعیت اکنونش و نه توهم یا واقعیت های خیلی دورش ، بگذارد بطوریکه "زشتی و زیبایی" بنا به میزان پایبندی اش به آن قوانین متولد شوند
.
درسی از طبیعت در شکل تکامل
ترازو و میزان میتواند تجریه و عقل این همه قرن گذر زمان بر زندگی بشر باشد با مجوز بروز رسانی های متوالی تا هر لحظه به آن ایدآل که ساخت دنیایی زیباست نزدیک تر شود
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
این پایبندی به قانون حتی برخلاف میل ، اما برای رسیدن به هدف را میتوان در دو سکانس در این فیلم مشاهده کرد
⭐️سکانس اول⭐️
Cliff Booth
کلیف بوث به خیال آنکه مسیر دختر در راستای مسیر خودش هست قصد رساندن او را میکند اما پس از دور بودن آن پشیمان میشود و میخواهد طفره برود که با سوال و جواب نگران حال دوستش میشود پس تصمیم میگیرد راه خود را دور کند ، در مسیر با پیشنهاد وسوسه برانگیز اما غیرقانونی دختر مواجه میشود
کلیف تسلیم بی قانونی نمیشود حال یا واقعا به خاطر آنچه گفت قانون را اجرا میکند یا نه به خاطر هدفش نمیخواست بهانه و دستاویزی به دختر و دوستانش بدهد چون میدانست قرار است در مقصد چه کند
در هر دو صورت زیبایی خلق میشود و این را فقط نـَرها میدانند که کلیف از چه گذشت 🤣 ـ
⭐️سکانس دوم⭐️
Bruce Lee
واقعا تعجب میکنم که چطور تحلیلگران از هفت هشت دقیقه ای که چنین کارگردان به سخنرانی بورسلی و مبارزهاش اختصاص داده به سادگی میگذرند
سکانسی که با نفهمی آن ، صدای خانواده و دوستداران بورسلی را درآورد و به قولی اگر کوتاه تر بود چنین حساسیتی ایجاد نمیکرد اما کوتاه نشد تا چیز مهمی را برساند
بروسلی در این سکانس به دو مسئله مپردازد
یک _ اگه لت و پار ش نکنی میکشتت
دو _ علاقه عده ای از اجتناب از مبارزه قانون مند کنترل شده در آن دوران
Mixed martial arts
در مورد مسئله دوم اینجور میشه که بروسلی در نهایت برای هدفش تن به یک مبارزه قانونمند کنترل شده مناسب زمان و مکان را میدهد تا روی کلیف را کم کند
.
اگر هدف انسان کم کردن رخ داد های زشت بشری است پای بندی به قانونی که میگذارد لازمه ی امر است
حتی مبارزه در داخل قفس هم قوانینی دارد که تخطی از آن زشت است امروزه بشر مبارزه های "روم و یونان باستان" تا بروز مرگ را زشت میداند مثل رولت روسی
Russian roulette
.
درمورد مسئله اول در سخن بروسلی
او نگفت اگر "نکشی" ، بلکه گفت جوری بزنش که نتونه تو رو بکشه
عجبا از بشر که "کشتن" تنها زشت خوی اوست که "نقش مثبت" ها هم آشکارا و با افتخار انجامش میدهند
در هیچ قاموسی نیست که بگوید
اگه دروغ نگی بهش ، دروغ میگه بهت
اگه کلاه نذاری سرش ، کلاه میذاره سرت
اگه دزدی نکنی ازش ، دزدی میکنه ازت
و تمام زشت ی های مرتبه ی غیر انسانی
.
تنها "کشتن" هست که اگر هم خوب باشه فقط برای همسایه خوبه
واسه همین هست که جمله بروسلی رو بیشتر اینطور شندیم
اگر نکشیش ، میکشتت
اینجاست که بشر خواهان زیبایی باید بفهمد تا جای ممکن از "کشتن" پرهیز کند و برای هر ناچیزی نباید ازین تبصره به یادگار مانده از درنده خوی حیوانی و خطرناکش استفاده کند و آن موقع هم که کرد از ناچاریش "تاسف" بخورد وگرنه این زشتی است که دوباره متولد میشود تا مادامی که بشر میکشد و "افتخار" میکند حیوان است نه انسان ، فرقی هم ندارد حتی اگر کسی بجای ما موجودی را بکشد
.
پس "سعی" کن
جوری مانع یا محدودش کنی تا نتونه زشتی اش را انجام بده یا تکرار کنه
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
خلق یک زیبای تمام عیار
تمام فیلم بازها و فیلم دوست ها نفهمیده میگویند این فیلم جزو بهترین کار های "تارانتینو" نیست
اما فقط و فقط فهم همین سکانس نه تتها حرفشان را رد میکند بلکه میتواند یک کلاس درس مرجع بی مثال باشد
.
بله یکی از استادان فیلم های بکش بکش و جنایت و انواع خشونت ها ، در این سکانس "سعی" میکند با یک هفت تیر جاسویچی و بدون آن ابزار های گفته شده در بالا تماشاگر را به درون دلهره پرتاب بکند و ثابت بکند میشود هیجان و ترس و آدرنالین خلق کرد آنهم بدون جنایت تا ، تا
اینجایش مهم تر است تا از دل ترس و دلهره �� رعب ، بدون ابزار های زشتی یکی از زیبا ترین رویدادهای انسانی یعنی "ذات معرفت" را متولد کند و چه خووب موفق هم میشود
معرفت داشتی چون معرفت داشت یک زیبایست
اما
اگر معرفت داشتی چون بامعرفتی یک ابر زیبایست
که در این دنیا کمیاب است
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
سیگاری با مارک سیب قرمز
این برَند ابداعی کارگردان در چند فیلم دیگر او نیز تکرار شده است
واقعا چه هوشمندانه از تمثیل میوه ممنوعه اینچنین کارگردان بهره برده است
هیچ چیز دیگری مثل داستان سیگار نمیتواند زوال و هبوط بشر را به نمایش بگذارد
و این را برساند که چرا وقتی بشر میداند چیزی مضر است حتی امروزه رویش نوشته شده که چه با بدن میکند اما باز به سویش گرایش دارد
این برمیگردد به خیلی قبل تر
زمانی که مضر بودنش نمایان نشده بود اما به دروغ مفید خوانده میشد
و بعد که فهمیدن مضر است مخفی نگاه داشته شد
و امروزه که کار از کار گذشت دانش تربیتی میداند حواس پنجگانه کودک که به مرور تربیت میشود چقدر موثر تر است تا بگوییم "جیزه" دستنزن 😅 و بعد براحتی در دسترس باشد
پس هرچی روی پاکت بنویسی دیگر فایده ندارد در مقابل آن مدل نفوذ مرور زمانی در "ذهن" و "ژن" ـ
کودکان ما با اینجور چیز ها بزرگ میشوند نه فقط سیگار
آری بشر به مفاهیم میوه ممنوعه گاز زده است و دارد میل میکند که اگر استاپ نکند به دلخراش ترین شیوه ، بهشتی که میتواند داشته باشد را خراب میکند
این بشر نیست که از بهشت رانده شده است این بهشت است که دارد رانده میشود
END
.
Once Upon a Time. . .
in Earth
.
پ،ن: دو چیز را به من بگویید
آیا کلیف بوث ��مسرش را کشت ؟
.
با نگاه کلیف بوثـی به دنیا
آیا آنرا یک اجرای منصافه نمیبینید ؟
.
.
.
#30ahchaleh#na_zzanin#ناظنین#Once Upon a Time inHollywood#leonardo dicaprio#brad pitt#margot robbie#quentin tarantino#emile hirsch#margaret qualley#timothy olyphant#austin butler#dakota fanning#bruce dern#al pacino#Mike Moh#damian lewis#madisen beaty#samantha robinson#lorenza izzo#victoria pedretti#damon herriman#lena dunham#kansas bowling#mikey madison#maya hawke#sydney sweeney#danielle harris#red apple#forbidden fruit
4 notes
·
View notes
Text
سهشنبه ۲۰ شهریور ۰۳
به مسیر زندگی که خواسته یا ناخواسته ازش عبور کردم تا رسیدنم به این لحظه، فکر میکنم.
به "آگاهی"ها و "عشق"هایی که در این مسیر رشد کردند.
به "آگاهی"ها و "عشق"هایی که در لحظهی خودشون، بزرگترین بودند، نگاه میکنم.
به "خواستنی" که با همه وجودم، حسش میکردم، نگاه میکنم.
نگاه میکنم و میبینم چیزی که براش حاضر بودم از زندگیام دست بکشم "رضایتی عمیق" بود. چیزی که با همهی وجودم میخواستم ولی ته قلب و ذهنم هرگز با هیچ چیز پر نمیشد. من فقط بیشتر میخواستم. آگاهی بیشتر، عشق بزرگتر و رضایتی عمیقتر.
همیشه و در هر حالی مطمئن بودم مرحله بعدتری هم وجود داره.. ولی حالا مطمئنم مرحله بعدتری وجود نداره.. که هیچ "آگاهی" بر عمق "رضایتم" اثری نخواهد داشت.
2 notes
·
View notes
Text
🍃به نام آفریدگار یکتا 🍃
تی اسکوئرها چگونه به رشد ما کمک میکنند؟
تی اسکوئرها چگونه به رشد ما کمک میکنند؟
در تی اسکویرها ما یک مخالفت داریم و دو مربع..
مربع ها به عنوان موانع پویا و تکرار شونده در مسیر ما ظاهر میشن، موانعی که برای ایجاد چیزی ارزشمند نیاز به تلاشی جدی و سختکوشانه داره. مربع ها سخت ترین درسهایی هستن که باید باهاشون روبرو شد.. یه جوری آزمونهای زندگی ما هستن.. مربع ها به آسونی چیزی رو به آدم نمیدن.. اما وقتی بر اساس درسهایی که خواسته عمل کنید،بزرگترین دستاوردها رو خواهید داشت.
اما مخالفت ها
دو جنبه متضاد هستند که باید متعادل بشن..
نقطه کانونی تی اسکوئرها مثل رهبر این مبارزه است.. کلید رهایی در دست سیاره نقطه کانونیه.
حالا به چارتتون نگاه کنید و ببینید تی اسکویر دارید؟
کلید رهایی در دست کیه؟
🌿🌙ماریا
فارسی استرولوژی
43 notes
·
View notes
Text
Three Decades
سه دهه
Three Decades
شکریه عرفانی
Shukrea Erfani
Translated from the Farsi by Farhad Azad
With edits by Parween Pazhwak
At the age of ten
به پسر سیاهچردهی همسایه
the neighbor’s dark-skinned son
که برایم از دکان سر کوچه
who from the alley’s corner store
خوراکیهای خوشمزه میدزدید
thieved delicious treats for me
قول ازدواج دادم
I promised him I would marry him
در بیست سالگی از خانهی پدرم
At the age of twenty in my father’s home
که مردی محترم بود
who was a respectable man
نمازهای طولانی میخواند
who prayed for long stretches
و شبها از کنار زنش به بستر من میخزید
and at night, veered from his wife’s side to jump into my bed
گریختم
I fled
در سی سالگی آنقدر از خواندن شعرهای فروغ
at the age of thirty from reading so much of Frough’s poetry
و تحمل زمستانهای لجوج مسکو خسته بودم
and the enduring the brutal cold Moscow winters
که به سیم آخر زدم
that I reached my limits
و خودم را به دست قاچاقچیهای انسان سپردم
and I surrendered myself to human smugglers
تا به جایی ببرندم
to take me somewhere
که آسمانش همیشه آفتابی باشد
with perpetual sunshine
ده شبانه روز تمام کشتی مان در طوفان جان میکند و نمیرسیدیم
for ten days and nights our ship wrestled for its life in a storm
میبینی؟
Do you see?
درست هر ده سال یکبار
Exactly every ten years
اشتباه بزرگی
a grave mistake
مسیر زندگیام را به بیراههی دیگری کشانده است
has astrayed my life’s path another route
در این میان البته
in between, perhaps
کارهای احمقانهی دیگری هم کرده ام
I’ve done frivolous things as well
عاشق شدم مثلا
For one, I fell in love
ادبیات خواندم
I studied literature
به پوچی انقلابها دل بستم گاهی
At times I entangled myself in hopelessness revolutions
آلوده کردم خودم را به سرگیجهی شراب و سیگار
I soiled myself in drinking and smoking cigarettes
و بیوقفه
and without a break
بدون آنکه
without even
هیچ وقت به روی خودم بیاورم دردش را
acknowledging the pain to myself
سینه به سینهی زندگی ایستادم
I stood directly facing life
جنگیدم و هر بار به سختی شکست خوردم.
I fought and every time I lost.
حالا اما
Yet now
در آستانهی چهل سالگی
on the threshold of my forty birthday
در لحظهی آن اشتباه بزرگ دیگر
in the moment of making another grim mistake
هنوز
still
این خون شوم بیتاب را دوست دارم
I love this restless, fated blood
هنوز دلم میخواهد
my heart still wants it
بتازد در من
to flow through me
و هر روز زخمیتر از روز پیشم کند!
and make me more wounded than the day before!
- - -
Shukria Erfani's poem charts a soul's restless course. Each decade seeps into the next, and every choice is a lingering ghost. Love, rebellion, the stinging memory of escape—still, that relentless pulse throbs on, a wound demanding its due.
With the cold clarity of approaching forty, a painful truth emerges. There is beauty in this ceaseless struggle, a discordant symphony in the fight she never sought yet continues to wage. —Farhad Azad April 16, 2024 - - -
Shukrea Erfani, born in 1978 in Qaharbagh District, Ghazni province, grew up as a refugee in Iran and graduated university with a degree in literature.
Erfani has published two volumes of work با زبان تنهایی The Language of Solitude, and اندوه ما جهان را تهدید نمیکند Our Sorrow Doesn’t Threaten the World.
She currently resides in Australia.
2 notes
·
View notes
Text
شب قبل از اولین روز دانشگاه
با ی که بعد از تور قایق اشنا شدیم، گفت توی ساختمونمون یه ایرانی دیگه هم هست.
دیروز بهم گفتن بیا اینجا با ایرانیه و دوست پسرش بریم بیرون. رفتیم رستوران ایرانی و درکل چیل بود و خوش گذشت. دختره ایرانی دیاسپوراست و شدید حرفاش راجع به ایران و فرهنگ و کالچر و کسشر رو مخه. از اینایی که کل عمرش اینجا بوده بعد مثلا نظرش راجع به تعارف کردن اینه که باید نگهش داریم. نمیدونه که تو ایران عذاب آوره با تعارف واقعی زندگی کنی. بهش گفتم نسل ما داریم سعی میکنیم که تعارف رو دیگه نداشته باشیم و خواسته امون رو مستقیم بگیم، گفت آره جوونایی که ایرانن دوست دارن سمت فرهنگ "غربی" برن. :))
دیگه منم حوصله توضیح نداشتم حقیقتش. از نظرش احتمالا تو رگای اون خون ایرانی بیشتری در جریانه تا من. :)))))
بعدش رفتیم بار و دوتا آلمانی خودشون اومدن سمت ما که دوست دارید بازی کنیم همه باهم؟ اولش یکم سخت بود واسه هممون گرم بگیریم بعدش من بازی جاسوس رو تعریف کردم و چند دست بازی کردم و خوش گذشت. :)))) پسر آلمانیه رفت راند سوم آبجو بگیره تو مسیر برگشت همه از دستش افتاد و شکست و من سمت چپم کامل خیس شد. حالا هی معذرت خواهی میکرد و خیلی خجالت کشید. منم هی میگفتم ببین بیخیالش ناراحت نباش. هرکدوممون ممکن بود این گندو بزنیم. رفت یه راند دیگه خرید.
با دختر آلمانیه( میفهمم که عجیبه که از نژادشون استفاده میکنم به جای اسمشون ولی خب تو هیچ جای تامبلرم نمیخوام از کسی اسم ببرم.) شروع کردیم صحبت کردن. فهمیدم فمنیسته و بهم گفت فلان مقاله رو راجع به ایران و تظاهراتای پارسال خوندم بهم میگی درسته یا نه؟ خیلی هم محتاط بود که یه وقت چیزی نگه که بد باشه. گفت تو مقاله نوشته بود که دیگه آزاد شده و همه بدون حجاب میرن. گفتم نه، اینطوریه که ماها سرمون نمیکنیم و پوشش خودمونو سعی میکنیم با تمام ترسش داشته باشیم، ولی ممکنه دستگیر شیم، اذیت بشیم و دادگاهی بشیم. درنهایت یا زندان میبرن یا جریمه سنگین. باورشون نمیشد. بعد از کلی بازی کردن ساعت 1-2 بود فکرکنم همه اومدیم بیرون و اومدیم سمت خونه. واقعا خوش گذشت و تجربه باحالیی بود ولی خیلی خرج شد و هرلحظه داشتم فکرمیکردم الان با یورو 70 تومن اینی که دارم میخورم چقدر میشه؟ بدترین تصمیم هم این بود که شب کلاسا رفتم مست شدم. واقعا دیگه نمیکنم این کار رو چون قشنگ عذاب کشیدم تا صبح سر خوابیدن و تا عصر امروز. بعدشم راجع به سریال و اینا حرف زدیم تو مسیر برگشت و خداحافظی کردیم. همون شب مارو شناختن ولی گفتن فردا داریم میریم کارائوکه فلان بار بیاید شماهم. :)) چیزی که من از زندگی جوونای اینجا فهمیدم دانشگاه به جای خودش و انقدر جدیش نمیگیرن. ولی تفریح جایگاه ویژه ای داره واسشون و از قبل برنامه میریزن که هر شب کجا برن و چیکار کنن.
--
روز اول دانشگاه واقعا مغزم داشت گاییده میشد از خستگی و خواب. ساعت 2 رسیدم خونه و از مستی و خستگی فقط تونستم لباسارو دربیارم و بخوابم. ساعت واسه 6:15 گذاشتم که برم حموم.
کلاس اول خوب بود. قشنگ جوری که ف میگفت رغابت زیاده باید تلاش کنی واقعا اگر میخوای نمره خوبی بگیری. حالا کار گروهی و کسشرای درسی از هفته بعد قراره جدی شروع شه.
کلاس دوم واقعا فاجعه بود انقدر که همه خوابشون میومد. استاده انگار پرش افکار شدید داشت و داشت تو ذهنش با خودش صحبت میکرد و اندازه 3-4 فاکینگ ساعت فقط حرف زد. به گ توی سلف 10 یورو نقد دادم چون نداشت و میخواست غذا بخوره گفت فردا بهت میدم. بعد حساب کردم دیدم من تنها کسیم اونجا که ارزش پول کشورش با عن برابری میکنه و من پیشنهاد دادم که پول بهش بدم و درحالی که بقیه داشتن نگاه میکردنش. به م هم دیشب 30 یورو دادم چون مغازهه کارتخوان نداشت. و همش دارم حساب میکنم که 30 یورو میشه2 میلیون و صد. :) ده یورو میشه 700 هزارتومن. مامانم سرمایه اشو نداد بهم که اینجا به خاطر جلب رضایت هی پول خرج کنم. غذای کسشر دانشگاه با حجم کمش هم 5 یورو شد و واقعا نمیصرفید.
از این به بعد باید درس رو بیشتر بچسبم واقعا اگر میخوام فارغ التحصیل شم و کار خوب پیدا کنم. کار پیدا کنم سر خرج کردن خیالم راحت تره تا الان. واقعا وجدانم گاییده شده انقدر هرچیزیو به ریال حساب میکنم.
دیگه احتمالا غذای دانشگاه رو نخورم و یه موزی پروتئین باری چیزی ببرم سرکلاس بخورم.
--
امروز که داشتم به خواهرم تو واتس اپ میگفتم که چقدر باحال بوده این دو هفته وسط کلاس که یهو آنلاین شدم دیدم نوشته که خیلی خوشحالم که اونجا داری حال میکنی. وسط کلاس یهو گریه ام داشت میگرفت اینو که خوندم. از تک تک تجربه ها و از تک تک مکالمه هام بهش میگم و اونم با علاقه گوش میده ولی اینجا نیستش که بهش اینجارو نشون بدم. امروز ویدئو کال کردیم و مثل هرروز براش تعریف کردم چطور بود امروز از همه چیزایی که اینجا مینویسم بهش میگم. مامان بعد از چندروز تو قیافه بودن بالاخره اومد ویدئوکال. :))
تلفنو که قطع کردم براش کلی عکس و فیلم فرستادم مثل هرروز که ببینه دانشگاهمون و مسیر و جاهای دیدنی چطوریه. بعد که نوبت اون بود که ایران بگه برگشت گفت که خاله دعوت کرده شام بریم خونه اش و دارم فلانجا مسافرت میرم. گریه ام گرفت که درجریان هیچکدومشون نیستم و یه لحظه دلم واسه زندگی سگیم تنگ شد و تا الان که دارم تایپ میکنم فقط گریه میکنم. یه لحظه حس کردم خیلی فشار رومه. چون ماها که از ایران مهاجرت میکنم هیچ راه دیگه ای برای زندگیمون تو ایران جلوی روی خودمون ندیدیم. ناامیدی و تاریکی مطلق دو تا کلمه ان که زندگی منو تو ایران توصیف میکردن. اینجا اینطوری نیست که دلم واسشون تنگ نشه، فهمیدم که مکانیسم دفاعیم درمقابل این شرایط اینطوریه که دوست دارم همش مشغول بیرون رفتن و مست کردن باشم تا واقعا به این فکرکنم که مهاجرت کردم و دور از خانواده امم. نمیدونم چرا امروز یهو فشار زیاد روحی بهم وارد شد، تا جایی که تونستم با این که خسته فکری و فیزیکی بودم و داشتم از خواب میمردم، با دوست ویتنامیم دانشگاه موندم که فقط میام خونه تنها نباشم.
بقیه بچه ها اینجا اسم زندگیشون اینجا رو مهاجرت نذاشتن، انگار صرفا اومدن تجربه جدید کسب کنن و این کشور رو توی لیستشون تیک بزنن، یا علاقه شدید به این موضوعا دارن و اومدن واقعا برای شغل آینده اشون آماده شن. و منی که تنها راه جلوم این بود، دانشگاه مجانی بود، شهر آرزوهام بود و ارزون ترین و راحت ترین راه بود واسم واسه فرار از ایران.
امروز توی توییتر اینو از صادق هدایت خوندم : " ما همچنان میسوزیم و میسازیم، قسمتمان بوده یا نبوده دیگر اهمیت ندارد. سگ بریند روی قسمت و همه چیز."
الان باید تنها تمرکزم درس خوندن باشه و آماده شدن واسه کلاسای فردا که فعال باشم و بتونم دو سه ماه بعد کار پیدا کنم، ولی نشستم دارم گریه میکنم.
بختت ایرانی. بختت.
-
الان یادم افتاد که امروز تا ویدئو کال کردم خواهرم با ذوق اومده تو اتاق که براش تعریف کنم از روزم و من گفتم حس میکنم دیگه انقدر اینجا مشغولم که کمک م ارتباطم قطع میشه! واقعا کاپ قهرمانی حرف های نسنجیده زدن و دل بقیه رو شکوندن رو باید به من بدن. خاک تو سرم واقعا.
-
بچه های کلاسمونم با من خیلی دوستن چون من خیلی سعی کردم کمکشون کنم و بهشون هم خونه معرفی کردم و خیلی سر چیزمیزای مختلف راهنماییشون کردم.چند بار برگشتن بهم گفتن تو که مشکلی نداری که خیلی اجتماعی هستی. امروز با دوست ویتنامی که صحبت میکردم داشتم میگفتم حس میکنم خیلی فشار رومه و باید درس بخونم و خیلی درسامون با ایران فرق میکنه و کانسپتارو باید به انگلیسی یاد بگیرم از اول. اونم میگفت که اونم همینطوریه و سختشه و باید چندبرابر درس بخونه. بعد گفتم که این دوهفته تجربه های باحالی به دست آوردم و انقدر با آدمای جدیدی آشنا شدم و دوست شدم که تو کل عمرم نبود اینطوری. تعجب کرد برگشت گفت تو که اتفاقا خیلی اجتماعی هستی و باید دوستای زیادی داشته باشی.
امروز دوباره یادم افتاد که چقدر روزای اول دانشگاه کلا میتونه استرس آور و سردرگم کننده باشه. من دو تا تجربه دیگه روز اول دانشگاه رو دارم و الان میخوام هی به خودم بگم که زود قضاوت نکن معمولا نظرت وسط ترم عوض میشه و درس میخونی و میتونی خودتو برسونی، ولی نگرانی همه چیزو دارم. اول از همه پول درآوردن، که لازمه اش اینه که کار کنم، که لازمه اینم اینه که درسارو خوب از پسشون بربیام چون نمره اینجا اهمیت داره و شاید همین پروژه هایی که میدن درنهایت تاثیر بذاره روی این که چه کاری و کجا پیدا میکنم.
استاد اولمون برگشت گفت 600 نفر واسه این پروگرم اپلای کرده بودن و فقط شما 40 نفر قبول شدید. خودتون رو دسته کم نگیرید و درسته که از بک گراندهای مختلف با سیستم های آموزشی مختلف میاید ولی از سوال کردن نترسید، شاید ما یه چیزیو اینجا میگیم که تو لیسانس نداشتید و یه سری دیگه داشتن پس نگران نباشید هرکسی یه جوریه. حرفاش بهم اطمینان خاطر داد ولی بازم این حس که همیشه باید بهترین باشم و مامان و بابام با من جوری رفتار کردن که حتی اگر 20 بگیرم میپرسیدن چندنفر دیگه 20 شدن؟ باعث شده که هیچوقت حس نکنم کافیم و با این که همه شاید یه مشکلیو داریم ولی من واسه خودم این مشکلو ده برابر میکنم.
4 notes
·
View notes
Text
عنوان: "آی تی ریسرچز: رهبری و نقش آن در توسعه فناوری اطلاعات
قدمه:
در عصر دیجیتالی کنونی، فناوری اطلاعات به یکی از مهمترین عوامل تعیینکننده مسیر پیشرفت و توسعه جوامع تبدیل شده است. بدون شک، تحقیقات در حوزه فناوری اطلاعات (IT Research) نقش بسیار مهمی در این فرایند بازی میکند. از طراحی نرمافزارهای پیشرفته تا توسعه سیستمهای امنیتی، همه اینها به تحقیقات عمیق و گسترده در حوزه IT بستگی دارند. در این مقاله، به بررسی نقش و اهمیت آی تی ریسرچز در توسعه فناوری اطلاعات میپردازیم.
بخش اول: تعریف و اهمیت آی تی ریسرچز
آی تی ریسرچز عبارت است از فعالیتهای تحقیقاتی که به منظور بهبود و توسعه فناوریهای اطلاعاتی انجام میشود. این تحقیقات میتواند شامل موارد مختلفی مانند پژوهشهای پایهای در زمینههای علوم کامپیوتر، مهندسی نرمافزار، امنیت سایبری، هوش مصنوعی و داده کاوی باشد. اهمیت آی تی ریسرچز به دلیل نقش بنیادینی که در توسعه فناوریهای جدید دارد، بینظیر است. بدون تحقیقات عمیق در این زمینه، پیشرفتهای چشمگیری که در عرصه فناوری اطلاعات شاهد آن هستیم، غیرممکن به نظر میرسید.
بخش دوم: انواع آی تی ریسرچز
پژوهشهای پایهای: این نوع پژوهشها بر روی مبانی علمی و تئوریهای پایهای در زمینههای مختلف IT تمرکز دارند. این پژوهشها اساساً به فهم بهتر روندها و فنون مورد استفاده در علوم کامپیوتر و فناوری اطلاعات کمک میکنند.
پژوهشهای کاربردی: این نوع پژوهشها بر روی حل مسائل عملی و ایجاد نرمافزارها و سیستمهای جدید برای رفع نیازهای کاربردی متمرکز است. این پژوهشها عمدتاً بهبود کارایی و عملکرد فناوریهای موجود را هدف قرار میدهند.
پژوهشهای توسعهای: در این نوع پژوهشها، تکنولوژیهای جدید و نوآوریهایی که قابلیت توسعه و گسترش را دارند، مورد بررسی قرار میگیرند. این پژوهشها بهبودهای مهمی در عرصه فناوری اطلاعات ایجاد میکنند و به توسعه صنعت کمک میکنند.
بخش سوم: اهمیت آی تی ریسرچز در توسعه فناوری
ارتقاء دانش: تحقیقات در حوزه فناوری اطلاعات باعث افزایش دانش و شناخت ما نسبت به فناوریهای جدید و روشهای بهبود آنها میشود.
نوآوری و ابتکار: آی تی ریسرچز بستری فراهم میکند که نوآوریهای جدید و ابتکارات در زمینه فناوری اطلاعات رخ دهد. این ابتکارات بهبودهای اساسی در زندگی روزمره ما ایجاد میکنند.
رقابتی ماندن: شرکتها و سازمانها برای رقابت در بازارهای جهانی نیازمند بودن به تحقیقات و نوآوری مداوم هستند. آی تی ریسرچز به آنها کمک میکند تا در جلوگیری از کندی و باز بماندن پیش از رقبا موفق باشند.
حفظ امنیت: تحقیقات در زمینه امنیت سایبری و توسعه راهکارهای جدید برای مقابله با تهدیدات امنیتی، از اهمیت بسیاری برخوردار است. آی تی ریسرچز نقش بسیار مهمی در این زمینه ایفا میکند.
بخش چهارم: چالشها و مواجهههای آی تی ریسرچز
کمبود منابع مالی: بسیاری از پروژههای تحقیقاتی در زمینه IT نیازمند منابع مالی بسیار بالا هستند. کمبود منابع مالی میتواند مانع انجام تحقیقات پیشرفته و جامع شود.
چالشهای اخلاقی: در برخی از زمینههای تحقیقاتی، مواجهه با چالشهای اخلاقی ممکن است ایجاد شود، به عنوان مثال، در حوزه هوش مصنوعی و استفاده از دادههای شخصی.
پیچیدگی مسائل: برخی از مسائل در حوزه فناوری اطلاعات بسیار پیچیده هستند و حل آنها نیازمند تحقیقات طولانی مدت و تخصصی است.
بخش پنجم: نتیجهگیری
به طور کلی، آی تی ریسرچز نقش بسیار مهمی در توسعه و پیشرفت فناوری اطلاعات دارد. از طریق ایجاد دانش، نوآوری، حفظ امنیت و رقابتی ماندن در بازارهای جهانی، این تحقیقات به تحقق اهداف اساسی صنعت فناوری اطلاعات کمک میکنند. با این حال، مواجهه با چالشهای مختلفی مانند کمبود منابع مالی و چالشهای اخلاقی نیز امری حیاتی است که برای پیشبرد تحقیقات در این زمینه باید مورد توجه قرار گیرد.
Website: https://itresearches.ir/
#آی تی ریسرچز#لایسنس مایکروسافت#خرید لایسنس اورجینال#لایسنس اصلی و قانونی محصولات مایکروسافت#لایسنس اورجینال مایکروسافت
2 notes
·
View notes
Text
کااُناشی (顔無し)
بی چهره یکی از شخصیت های انیمیشن شهر اشباح ( روح شدن سن و چیهیرو) هست. اون یکی از محبوب ترین شخصیت های انیمیشنی من هست . اون چون از خودش کلامی ندارد. حرف نمیزند، در کنار وال ای برای من خیلی جذابیت دارد. بیشتر به این خاطر که اطلاعات کمی از اون بروز داده میشه و ذهن من با هر آنچه که از اون نمیدانم با اطلاعاتی از خودش پر میکند ، به عبارتی من خودم رو در اونا بیشتر میتوانم ببینم. بی چهره چه شخصیتی دارد ؟ اون دیگران رو منعکس میکند . او تبدیل میشود به کسی که از ازش خواسته میشه. این حتی اسمش رو هم معنا دارتر میکنه. به این فکر میکنم که آیا با شناخت بی چهره میشه آدم هارو به دو دسته تقسیم کرد؟ آدم های که با او رویارویی دارند و آدم هایی که مثل او بقیه رو منعکس میکنند. با توجه به فیلم و یه مقدار تفسیر استعاری میشه گفت که اون دو دسته بی چهره ها هستند و چهره داران، بی چهره یا بی هویت ، کسی که آنی که ازش خواسته شده میشه. چهره دار کسی که به دنبال خواسته خود است در دیگران.
بی چهره بودن یعنی شفاف بودن. یعنی سیال بودن ، همه ما منعکس میکنیم . البته این رو برای گواه رنجمون در نظر میگیرم. یعنی ما اونی هستیم که بقیه نیاز دارن که ما اون رو تجلی کنیم . گزاره هایی هستند که ما رو در دسته بندی های بزرگ جهانی تجمیع میکنند، مثل “همه پول میخواهند” ، یا اینکه “برای همه خوشمزه تر بهتر است “. از این دست رفتارها، ��فتار هایی که براساس جنبه های فردی ما آغاز شدن ولی اینجا من جنبه اجتماعیشون مد نظرم هست. اینجا من ، مثل خیلی جاهای دیگر تلاش دارم اقناع کنم که در فردیت آدم تضاد بزرگی وجود دارد با اون انعکاس هایی که در جامعه میبینه. ولی آن هنوز برای خود من هم ثابت شده نیست. و شاید بیشتر اونی هست که تمایل دارم باشه. به همین دلیل من در اجتماع زندگی کردن رو مورد نقد قرار میدم که متصورم گاها تبعیت از این گزاره هاست و قوانین رو به ما دیکته میکنه. مثل بی چهره. او حق انتخاب کمی در مورد جوری که دارد رفتار میکنه دارد. بیان این منجر به شکل گیری ایده جریان آب و شنا کردن در جهت خلاف برای شکل دادن فردیت جدید میشه. ولی عمل بر خلاف یا در جهت یک جریان هنوز اثبات تاثیر اون جریان است.
یا بی قدرت در مسیر جریان منعکس کردن هستیم یا همه قدرتمون میگذاریم که وارد این جریان نشویم.
نقطه اشتراک هر دو رویکرد رنجه اوناست . هیچ کدوم آگاهی از جریان رو به بار نمیاره ، دومی ممکنه حتی آگاهانه به نظر هم برسه. اما در ذاتش فرار از رنج های اون جریان انعکاس وجود دارد .
اما چرا بی چهره آنطور هست ؟ یه چیز واضح تر راجع به اون اینه که اون به دنبال تایید چیهیرو هست
واین میتونه باشه که این دو حالت که در کنار هم بیان تایید طلبی و منعکس کردن. یعنی وقتی به دنبال تایید دیگری هستیم بیشتر تبدیل می شویم به کسی که اون میخواهد که خوب این در نوع خود یک نوع اصالته، خواستن چیهیرو چیزی نیست که به دلیل انعکاس اونجا باشه ، بلکه همه انعکاس ها شاید هستند چون اون به دنبال جلب نظر چیهیرو / سن است. خوب پس او همه چیز رو منعکس نمی کنه ، در لایه ای ظریف تر به دنبال خواسته خودش هست ولی با این حال با دیگران فرق دارد از این جهت که ما اورا در مسیر باز تعریف خواسته اش میبینیم، یعنی او که به وضوح موفق شدنش را در انعکاس خواسته های دیگران در سطحی دیده ایم ، آیا میتوانم که همین را در مورد خواستن سن هم مشاهده کنیم؟ چیهیرو / سن عاشق. اما قبل از آن بهتر است که من از خود بپرسیم که من کدام را تشویق میکنم؟ پایان مورد علاقه من چیست ؟ أیا مایل هستم ببینم که دنبال کردن سن هم میشود قسمتی از چهره ای که ندارد؟ این سوال را برای خودم رها میکنم ، حالا کااُناشی خواسته و فردیت دارد ولی در سطحی پایین تر و کمتر نمایان . من فکر میکنم این طراحی برای همان است که او تبدیل شود که یه شخصیت اصیل در فیلم. دنبال کردن چیهیرو هم گواه فردیت کااُناشیست هم گواه وجود فردیتی ظریف تر. و شاید تشویق بینندگان برای عجین شدن با این جریان ، جریان پیدا کردن فردیتی ظریفتر.
اما این همه داستان نیست. بی چهره به دنبال چیهیرو به خانه زنیبا میرود . یک کلبه ساده. او در آنجا خلق دیگری دارد، آرام و مودب است. چون اینگونه از اون انتظار میرود یا چون انتخاب دیگری داشته؟
اتفاق جالب دیگر آن است که در پایان به هنگام خداحافظی بی چهره در خانه زنیبا می ماند و به آسانی از چیهیرو جدا میشود.
آیا آن دنبال کردن و این جدا شدن انعکاسند؟
آیا کا اوناشی دیگر عوض شده حالا دیگر چیزی نمیخواهد. به دنبال جلب رضایت کسی نیست؟
خوب اگر این است . پس او دیگر شاید کسی را منعکس نکند و یه موجود مستقل شده است. یک بی چهره تنها.
من میتوانم با اندکی یقین در مورد حسم در دقایق پایانی فیلم بگویم ، آرامش.
شاید جدا شدن بی چهره از چیهیرو هم نقدی در این دارد. جدال و ناآرامی های او در منعکس کردن خواسته های دیگران و دنبال کردن سن حالا تبدیل شده است به آرامش و سکنی گزیدن در کلبه زنیبا.
9 notes
·
View notes
Text
زندگی زندگی زندگی
کوچ از لحظه به ثانیه …
در مسیر رفتن به دقیقه گاه همسفری داری از جنس نور
اما به وقت ساعت تاریکی بیش نمیبینی
به وقت روز خواهی فهمید تاری و نور جز خودت کسی نبود…
این تویی که جایی همسفری نیک و روشنی، در زمانی دیگر سیاه و پلید…
این است انسان بودن…
انتخابی بس سخت و زیبا !
#مریم_خدادادی
2 notes
·
View notes
Text
توضیحات وبینار آشنایی با دوره کارآفرینان کوچک
اگر از بهم ریختن تصورات خود نمی ترسید و اگر مایل به ایجاد تغییر در آنچه تا بحال درباره فرزندان خود می اندیشید هستید، شرکت در وبینار “دوره کارآفریان کوچک” مخصوص شماست.به این باور برسیم که کودکان ما، مسئول جبران شکست های و آرزوهای برباد رفته ما نیستند. آن ها موجوداتی با استعداد و شعور منحصر بفرد خود هستند. شناخت استعدادهای کودکان و نوجوانان و راهنمایی آن ها به سمت آنچه بیش از همه می تواند آینده آن را تامین کند، باعث می شود تا مسیر زندگی آن ها مرتبا به دوربرگردان های متعدد نیاز نداشته باشد.
تبدیل کودکان و تصوراتشان به آنچه که جزء آرزوهای والدین بوده است، ظلمی آشکار به نسل آینده است.در اولین دوره ای که به صورت آزمایشی در یکی از مدارس برگزار شد، دانش آموزان پایه پنج و ششم دبستان توانستند لیست بلند بالایی را از توانمندی ها و آرزوهای خود بنویسند. برقراری ارتباط بین آنچه کودکان دوست دارند انجام دهند، آنچه قدرت و استعداد انجام آن را دارند و آنچه با کمک یک مربی مجرب قادر به انجامش خواهند بود، موضوع مورد بحث در این وبینار است.
برای کسب اطلاعات بیشتر اینجا کلیک کنید
#آموزشگاه فنی و حرفه ای#آموزش املاک#ورکشاپ آموزشی#آموزش کودکان#سرمایه گذاری کودکان#استعداد شناسی#نیکو شمیم سپاهان
2 notes
·
View notes
Text
مطالعه به کمک اپلیکیشن آموزش زبان انگلیسی
چرا شما می خواهید زبان انگلیسی یاد بگیرید؟
قبل از شروع یا شروع مجدد یادگیری زبان انگلیسی، یک سوال از خود بپرسید. چرا می خواهم انگلیسی یاد بگیرم؟ آیا به این دلیل است که شما آن را می خواهید یا به این دلیل که شخص دیگری آن را از شما می خواهد؟ مانند هر تصمیمی در زندگی، یادگیری زبان به کمک اپلیکیشن آموزش زبان انگلیسی باید کاری باشد که می خواهید انجام دهید.
اهداف تعیین کنید
تعیین اهداف زمانی آسان است که بدانید چرا می خواهید مطالعه کنید. برای مثال، ممکن است بخواهید به یک کشور انگلیسی زبان سفر کنید. هدف شما ممکن است یادگیری "انگلیسی زنده ماندن" باشد. شاید قبلاً عبارات مفید زیادی را بلد باشید، اما می خواهید درک شنیداری و تلفظ خود را بهبود ببخشید. هر هدفی که دارید، آنها را یادداشت کنید تا بتوانید استفاده راحت تری از اپلیکیشن آموزش زبان انگلیسی داشته باشید.
یک دستور کار ایجاد کنید
چه مدت باید مطالعه کنید تا به اهداف خود برسید؟ این پاسخ برای هر دانش آموز متفاوت است. این مهم است که واقع بین باشید. اگر 60 ساعت در هفته کار می کنید، برنامه ای برای صرف 40 ساعت دیگر در هفته برای مطالعه زبان انگلیسی نداشته باشید. آهسته شروع کنید، اما به طور منظم یاد بگیرید. از مواد چالش برانگیز اما نه خیلی سخت استفاده کنید. ببینید چه چیزی برای شما کار می کند. پس از چند هفته مطالعه به کمک اپلیکیشن آموزش زبان انگلیسی، برنامه مطالعه خود را بر اساس آن تنظیم کنید. آیا شب ها بهتر مطالعه می کنید یا در اتوبوس در مسیر کار؟ آیا دوست دارید به تنهایی در یک مکان آرام مطالعه کنید یا با دوستان و موسیقی پس زمینه؟
ملزم شدن، متعهد شدن
یادگیری زبان انگلیسی با استفاده از اپلیکیشن آموزش زبان انگلیسی به انگیزه زیادی نیاز دارد. وقتی در کلاس نیستید هیچکس حضور شما را قبول نمی کند. وقتی مطمئن شدید که آماده شروع تحصیل هستید، پذیرش بگیرید.
از یادگیری زبان انگلیسی لذت ببرید!
کارهایی که در زندگی به بهترین شکل انجام می دهیم، کارهایی هستند که از انجام آنها لذت می بریم. اگر از یادگیری زبان انگلیسی لذت نمی برید، به درستی یاد نمی گیرید! شما می توانید یک دانش آموز جدی باشید و در عین حال سرگرم شوید. برنامه پاداش خود را ایجاد کنید تا انگیزه خود را برای ادامه دادن ایجاد کنید.
تعادل بین چهار مهارت کلیدی - گوش دادن، صحبت کردن، خواندن، نوشتن را مطالعه کنید
اکثر دانش آموزان دوست دارند توانایی خود را در برقراری ارتباط به زبان انگلیسی بهبود بخشند. اگر این یکی از اهداف شماست، پیدا کردن تعادل بین چهار مهارت اصلی مهم است. گوش دادن، صحبت کردن، خواندن و نوشتن مهمترین مهارت های (کلان) هستند که شما برای برقراری ارتباط به هر زبانی نیاز دارید. اینکه فقط در یکی از این مهارت ها خیلی خوب ��اشید، به شما در برقراری ارتباط کمک نمی کند. برای مثال، قبل از اینکه بتوانید خوب بنویسید، باید بتوانید خوب بخوانید. قبل از اینکه بتوانید صحبت کنید باید بتوانید گوش کنید. فکر کردن به این مهارت های ارتباطی در دو گروه کمک می کند.
بخش ورودی
گوش دادن (از طریق گوش)
خواندن (از طریق چشمان شما)
بخش خروجی
صحبت کردن (از دهان)
نوشتن (با دست)
آسان است. اینجوری درباره اش فکر کنید. ابتدا ورودی دارید. بعد شما خروجی را دارید. ابتدا، وقتی کسی از شما سوالی می پرسد، گوش می دهید. دوم اینکه شما صحبت کنید و پاسخ خود را به آنها بدهید. ابتدا نامه ای از یک نفر را می خوانید. سپس به آنها پیامک می دهید. اینها نمونه هایی از ارتباطات هستند که می توانید در اپلیکیشن آموزش زبان انگلیسی به آن ها برسید.
ورودی و خروجی لزوماً به ترتیب خاصی نیستند. گاهی اول حرف میزنی بعد گوش میدهی. گاهی در مورد چیزی می نویسید که می شنوید. در طول ارتباط، فردی که با او ارتباط برقرار می کنید، یکی از مهارت های مخالف را به کار می گیرد. بنابراین برای درک یکدیگر، همه باید با هر چهار حوزه آشنا باشند.
برخی از دانش آموزان می خواهند بدانند که کدام مهارت مهم ترین است. از آنجایی که همه مهارت ها به یکدیگر وابسته هستند، همه آنها مهم هستند. با این حال، برای برقراری ارتباط، از برخی مهارت ها بیشتر از سایر مهارت ها استفاده می کنیم. به عنوان مثال، حدود 40 درصد از زمانی که صرف برقراری ارتباط می کنیم، فقط گوش می دهیم. ما حدود 35 درصد مواقع صحبت می کنیم. حدود 16 درصد از ارتباطات با خواندن و حدود 9 درصد با نوشتن انجام می شود. این آمار برای یک ارتباط دهنده متوسط به زبان انگلیسی است. بسته به شغل یا موقعیت یک فرد، این اعداد ممکن است متفاوت باشد.
هر کدام از این توانایی های اصلی، توانایی های خرد را در خود دارند. به عنوان مثال، تلفظ نوعی مهارت گفتاری است که بر��ی بهبود ارتباطات باید تمرین شود. املا مهارتی است که درک کلمه نوشته شده را آسان تر می کند. گرامر و واژگان از دیگر مهارت های خرد هستند. میکرو به این معنی نیست که آنها بی اهمیت هستند. مهارت های کلان در اپلیکیشن آموزش زبان انگلیسی مانند گوش دادن بسیار عمومی هستند، در حالی که مهارت های خرد خاص تر هستند
برای بهترین نتایج توسط اپلیکیشن آموزش زبان انگلیسی، برنامه ای ایجاد کنید که هر چهار زمینه مطالعه را ترکیب کند. اجازه دهید یک نوع یادگیری در نوع دیگر جریان یابد. به عنوان مثال، داستانی را بخوانید و سپس با یک دوست در مورد آن صحبت کنید. یک فیلم ببینید و سپس در مورد آن بنویسید. این چیزی است که معلمان در کلاس انگلیسی از شما می خواهند، درست است؟
اپلیکیشن آموزش زبان انگلیسی دروسی را در مورد هر 4 مهارت کلیدی (و همه مهارت های جزئی) و همچنین بسیاری از پیوندهای خارجی ارائه می دهد تا به شما در ادامه یادگیری کمک کند.
1 note
·
View note
Text
You'll never find me here
هرگز "مـ😏ـن" را اینجا پیدا نخواهید کرد
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
مدتها بود که یک فیلم درست و حسابی در حالوهوای کافکایی ندیده بودم
میتوانم به دوستداران این مدل فضا ، نوید آنرا بدهم که این فیلم چنین عنصری در اتمسفرش پیدا میشود
.
البته مد نظر داشته باشید که فیلمساز به هیچ وجه قصدش ساخت فیلمی در سبک کافکایی نبوده بلکه به نظر من فقط مدلی از آن حالوهوا در فیلم او جاریست ، که این خود یک امتیاز برای جذاب تر شدن فیلم محسوب میشود
برگردیم به کندوکاو در فیلم ،
آن ساختمان که سر به فلک کشیده آن هوای زمستانی و آن "رنگ و نور" سرد پخش شده در سرتاسر فیلم و آن جمله های ابتدایی به ما خبر از یک قصه خاکستری میدهد
خاکستری که در کل زندگی پاشیده شده و فقط پناهـ گاهی دنج میتواند آنرا تحمل پذیر کند
.
فیلم پر هست از نکته های باحال تصویری و دیالوگی تاکه راهنمایی باشن برای گذر از مسیر های فرعی فیلم تا رسیدن به جاده اصلی مد نظر فیلمساز
مثلا
در همان ابتدا تقابل جملات انگیزشی و فضای سرد خاکستری که در انتها مشخص است کدام پیروز این میدان نشان از خوش فکری فیلمساز است
یا
حریم(خلوت)شخصی را ، با لزوم پارتیشن داشتین دو میز نزدیک هم برای افراد "اهل خلوت" نشان میدهد
ارزش واقعیت را ، در آن نقاشی کودکانه نشان میدهد
لزوم خروج و خالی شدن و لذت پس آن را ، با سه نشونه کنار هم "اتاق دنج و دستشویی و تابلو خروج" نشان میدهد
راحتی پیدا کردن در مفهوم "خالی و خلوت" را ، با پارکینگ شلوغ نشان میدهد
تبلور دوستــداشتن های ذهنی را ، در رابطه اورسن و آلیسا نشان میدهد
و …و …و
اما این ها همه مسیرهایی هستند برای رسیدن به مسیر اصلی
حتی
در فیلم "پدیده واقعیت" ، که چیست ، مهم نیست بلکه بهره ای که از "آن پدیده" ت��اوش میشود مهم است
تاکه بعد این "چرا" را در ذهن بیننده تولید کند
که "چرا ؟" اکثریت مردم در حال طناب پیچ کردن خود با واقعیت های تحمیلی هستند که از آن بهره نمیبرند و در عوض اگه بهرهای از جایی آمد که با واقعیت های معمول جور نبود به سوی حذف آن قدم بر میدارند
.
سوال طلایی اینست
گیر دادن به واقعی و واقعی نبودن مهمست یا چه بهره ای از پدیده ها میبرم مهم؟
.
دیگر جالبی فیلم در این است که شخصیت اصلی را ، فردی بدون عیب و ایراد نشان نمیدهد همچون منجی های فیلم های مارول درمقابل چنان نشان میدهد که میتواند نجات باشد آنهم فقط در نقطهی لازم ، اما چون در چارچوب روال ، قدم بر نمیدارد مقبولیتش نادیده گرفته میشود
و در ادامه وقتی با واقعیت های تحمیلی نمیتواند یا نمیخواهد همرنگ شود ، سیستم حاکم مبتنی بر واقعیت معمول سعی در حذف او میکند
چرا چون این سیستم بر اساس واقعیت های خودش شکل گرفته که اگر قسمتی از آن زیر سوال برود گرداننده هراس آن دارند که کل ساختار زیر سوال برود و در نهایت از هم بپاشد و صندلیش را ببازد پس در نقشه ساختمانیاش چنین فضای خالی نه وجود دارد و نه در نظر گرفته میشود ، حتی شده "بهره وری" راندمان ، فدا شود میشود ، تا همچنان "آنچنان" حاکم باشد
.
برای سیستم حاکم "بهره" ، زمانی که از واقعیت معمول تراوش کند قابل قبول است
it is very important that we do the right thing in a situation like this.
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
You'll never find me here
هرگز "مـ😏ـن" را اینجا پیدا نخواهید کرد
همگام نشدن با سیستم چنان فشاری به اینجور افراد میآورد که برای خلاصی از آن چاره ای جز فرار در خود ندارند همان خلوتـ گاه دنج و دوست داشتنی شان
و
کم پیش میآید شخصی با عوامل پشتیباتی قوی گرفتار شود و توان مقابله با مخالفان را داشته باشد
از زاویه دید "نامحرم و مقلد" سماع مولانا و اتاق دنج اورسن قابل فهم و دستیابی نیست
سکونـ ـت در اتاق و چرخیدن در سماع پنجره خروج نگاه است و البته ورود چشمانداز به آن فراحیات دوستداشتنی خاص شخصی که میتواند در هر کسی به شمایلی ظهور کند که اگر کرد نه گوشه گیریست نه افسردگی نه اجتماع گریزی و نه خل و چلی و نه ده ها انگ دیگر چراکه در هیچ کدام آنها که گفتم بهرهای ساطع نمیشود
اما حیف که پنجره است نه راه خروج ، که راه خروج ، با پلهست نه آسانسور
و نقطه ضعف ش، در کلید روشناییست که بیرون اتاقست نه داخلـ🥺ـ آن
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
THE AUTHORITY INC
شرکت اقتدار
اکنون میخواهم فرای تمثیل کارمند و شرکت اقتدار در فیلم ، مثالی دیگر از سیستم های اقتدارگرای حاکم زده باشم
.
میخواهیم وارد رابطه ای شویم
سیستم در "ظاهر امر" به بهره خوشی ما از دید ما در آن رابطه اهمیت میدهد
در واقعیت سیستم حاکم پیش فرض هایی مثل سن ، قیافه ، اندام ، درآمد و غیر را تعیین کرده که اگر طبق دیدگاه او پیش نرویم آنقدر آنرا گوشزد میکند که یا ما نیز عین بقیه ��فراد آن شبکه میشویم و آن رابطه را کنسل میکنیم یا از طرف سیستم و شبکه های متصل به آن طرد و حذف میشویم
حتی اگر بدانیم همه چیز "پول" نیست یا فلان چیز و فلان چیز هم نیست
Money isn't everything
فقط پافشاری مدت دار بیش از عمر یک فرد و دارای کثرت میتواند در آن سیستم فرهنگی تغییر ایجاد کند
واقعا داشتم میرفتم کـ🥺ـه
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
در آخر به یک نکته ضروری اشاره کنم که در جایی ندیم و اکثرا آنرا اشتباه میگیرند که من برای آن اصطلاح کمدی کافکایی را مناسب تر دیدم و البته که در فیلم نیز جاری ست
Kafkaesque comedy
کمدی کافکایی مزه ی طنزی دارد خاص خودش
یعنی در لحظه بیان طنز شیرینی دارد اما در کل "مطلبِ تلخ" است که تلخ میشود
پس در ژانر طنز "تلخ یا سیاه" محض جای نمیگیرد اما جدا از آن هم نیست
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
حال شما را به صرف اندیشه ، روی ترانهی آخر فیلم دعوت میکنم که به اندازه فیلم توجه مرا جلب کرد
در پست بعدی تحلیل این ترانه فوقالعاده را خواهم گذاشت و یک دستمریزاد به فیلمساز برای این انتخابش که فیلمش را اینچنین تمامو کمال کرد
5/5⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️
.
.
.
#30ahchaleh#na_zzanin#ناظنین#Jonas Karlsson#the room#Corner office#jon hamm#Ted Kupper#Joachim Back#Christopher Heyerdahl#danny pudi#sarah gadon#Veena Sood#Allison Riley#Kimberley Shoniker#no surprises#Alyssa#Orson#rock band#radiohead#thom yorke#اتاق دنج#سماع#مولانا
2 notes
·
View notes
Text
پنجشنبه ۶ تیر ۰۳
اضطرابِ نادیده گرفتنه شاید اضطرابِ ندیدن..
یادم به کتاب "کتابخانه نیمهشب" میفته و قسمت منطقی وجودم جون میگیره و توان بلندتر حرف زدن پیدا میکنه.. [وقتی همه تلاشت رو کردی از چیزی که زندگی به سمتت میگیره استقبال کن. لازم نیست به چیزی، قدمی، لحظهای بیشتر از اون اهمیت بدی]
قسمت اضطرابآور ماجرا درست همینجاست؛ کجای مسیر، کدام قدم تعیین میکنه تلاشت کافی بوده؟ منی که نگاهم هنوز به بیرونه..
2 notes
·
View notes
Text
ویزای شینگن (Schengen Visa) مجوز ورود شما به 29 کشور اروپایی است! این ویزا با یکبار صدور قابلیت ورود بهتمامی این کشورها را به شما میدهد و دیگر لازم نیست از هرکدام آنها جداگانه درخواست ویزا کنید! ویزای شنگن میتواند توسط هر یک از کشورهای این منطقه صادر شود و با هر بار صدور 90 روز به شما اجازه اقامت میدهد. مزایای ویزای شنگن: با اخذ ویزای شنگن میتوانید علاوه بر کشور صادر کننده ویزا به ۲۸ کشور این منطقه در قاره اروپا سفر کنید. با اخذ این ویزا سابقه سفری خود را میتوانید بسیار قوی کنید. امکان سفر، مصاحبه کاری، یافتن بهترین دانشگاهها، بهترین شهرها برای زندگی با اخذ این ویزا میسر میشود. زمان و هزینههای سفر میان کشورهای عضو منطقه شنگن را کاهش میدهد. مسیر سفر توریستها و مسافران راحتتر میکند. هزینه ویزای شنگن: هزینه ویزای شینگن، بسته به نوع ویزای درخواستی، سن و کشوری که در آن زندگی میکنید و… متغیر است. مبلغی که شما برای درخواست ویزای شنگن میپردازید، در مقابل سایر هزینهها نظیر بلیط هواپیما، هتل، خورد و خوراک، ترجمه مدارک و… بسیار ناچیز است. هزینههای اصلی اخذ ویزای شینگن شامل درخواست ویزا، هزینه اخذ وقت سفارت (اکثر کشورها هزینهای ندارد) و ترجمه مدارک میباشد که در صورت رد درخواست شما، این هزینه عودت داده نمیشود. بیشتر کشورهای حوزه شنگن اینگونه مبالغ را به صورت نقدی در روز وقت سفارت اخذ میکنند؛ ولی بعضی دیگر روش آنلاین را برای پرداخت مبالغ درخواست ویزا در نظر گرفتهاند.
0 notes
Text
مقایسه شغل آزاد و کارمندی
انتخاب بین شغل آزاد و کارمندی یکی از مهمترین تصمیمات حرفهای است که افراد در مراحل مختلف زندگی خود با آن مواجه میشوند. هر یک از این دو نوع شغل دارای مزایا و معایب خاص خود است که میتواند تأثیر زیادی بر سبک زندگی، تعادل کار و زندگی، و سلامت روانی افراد داشته باشد. در این مقاله به مقایسه این دو نوع شغل از جنبههای مختلف میپردازیم.
1. ساعت کاری و انعطافپذیری
یکی از مهمترین تفاوتها بین شغل آزاد و کارمندی، ساعت کاری و انعطافپذیری است. در شغل آزاد، فرد معمولاً میتواند ساعات کاری خود را تعیین کند و بر اساس نیازهای شخصی و خانوادگی برنامهریزی کند. این ویژگی به افراد اجازه میدهد تا زمان بیشتری را برای فعالیتهای شخصی، تفریح و استراحت داشته باشند.
در مقابل، در کارمندی، ساعات کاری معمولاً ثابت و تعیین شده است. کارمندان موظفند طبق ساعتهای مشخصی به محل کار خود بروند و ممکن است از انعطافپذیری کمتری برخوردار باشند. این موضوع میتواند باعث ایجاد استرس و عدم تعادل در زندگی شخصی و حرفهای افراد شود.
2. ثبات مالی و امنیت شغلی
از نظر مالی، کارمندی معمولاً به ثبات و امنیت بیشتری نسبت به شغل آزاد منجر میشود. کارمندان معمولاً یک حقوق ثابت و مزایای جانبی مانند بیمه و بازنشستگی دریافت میکنند. این امنیت مالی میتواند احساس آرامش بیشتری را به افراد بدهد و آنها را در برابر نوسانات اقتصادی محافظت کند.
برعکس، افراد آزادکار ممکن است در بعضی مواقع با نوسانات مالی بیشتری مواجه شوند. درآمد آنها به پروژهها و مشتریان بستگی دارد و ممکن است در دورههای خاصی از سال درآمد کمتری داشته باشند. این عدم قطعیت مالی میتواند برای برخی افراد استرسزا باشد.
3. رشد و پیشرفت حرفهای
در شغل آزاد، افراد میتوانند به سرعت مهارتهای جدیدی را یاد بگیرند و به تجربیات خود اضافه کنند. این نوع کار به آنها این امکان را میدهد که با پروژههای مختلف و مشتریان متفاوت کار کنند و افقهای جدیدی را کشف کنند. همچنین، افراد آزادکار میتوانند به راحتی بر روی برند شخصی خود کار کنند و در زمینهای که علاقهمند هستند، شناخته شوند.
اما در کارمندی، مسیر پیشرفت معمولاً مشخصتر است و شرکتها معمولاً برنامههای آموزشی و دورههای توسعه حرفهای را برای کارکنان خود ارائه میدهند. همچنین، کارمندان معمولاً از فرصتهای پیشرفت درونسازمانی برخوردارند و میتوانند به سطوح بالاتر مدیریتی دست یابند.
4. تنوع کار
شغل آزاد به افراد این امکان را میدهد که در پروژههای متنوع و مختلف کار کنند. این تنوع میتواند به ایجاد انگیزه و خلاقیت در افراد کمک کند و احساس رضایت بیشتری را به دنبال داشته باشد. افراد آزادکار معمولاً میتوانند با مشتریان مختلف و در حوزههای گوناگون ��عالیت کنند.
در مقابل، کارمندان معمولاً در یک حوزه خاص کار میکنند و ممکن است با تکرار وظایف و مسئولیتهای مشابه مواجه شوند. این تکرار میتواند به یکنواختی و کسلکننده شدن کار منجر شود، اما در عوض، برخی افراد از این ثبات و یکنواختی لذت میبرند.
5. تعادل کار و زندگی
افراد آزادکار معمولاً در مدیریت زمان و تعادل بین کار و زندگی شخصی آزادی بیشتری دارند. آنها میتوانند زمان خود را به گونهای برنامهریزی کنند که به فعالیتهای شخصی و خانوادگی نیز بپردازند. این تعادل میتواند به بهبود کیفیت زندگی و کاهش استرس کمک کند.
اما در کارمندی، به ویژه در محیطهای کاری با فشار بالا، ممکن است تعادل کار و زندگی به خطر بیفتد. فشارهای کاری و ساعات طولانی کار میتواند زمان کمتری را برای فعالیتهای شخصی و خانوادگی باقی بگذارد.
6. سختیهای شغلی
شغل آزاد نیز با چالشهای خاص خود همراه است. فرد باید خود را مدیریت کند، مشتریان را پیدا کند و با نوسانات بازار مقابله کند. این موارد میتواند استرسزا باشد و نیاز به مهارتهای مدیریتی بالایی دارد.
در مقابل، کارمندان ممکن است با فشارهای محیط کار، رقابت و مسئولیتهای زیاد مواجه شوند. این فشارها میتواند به احساس خستگی و استرس منجر شود و بر سلامت روانی افراد تأثیر بگذارد.
نتیجهگیری
انتخاب بین شغل آزاد و کارمندی به عوامل مختلفی بستگی دارد، از جمله شخصیت فرد، نیازهای مالی، و سبک زندگی. هر یک از این دو نوع شغل مزایا و معایب خاص خود را دارند و در نهایت، باید فرد با توجه به شرایط و اهداف خود، تصمیم مناسب را بگیرد. در دنیای امروز که تغییرات سریع و نوآوریهای فناوری در حال شکلگیری هستند، درک این تفاوتها میتواند به افراد کمک کند تا بهترین مسیر حرفهای را برای خود انتخاب کنند.
منبع : شغل خوب در یزد
0 notes
Text
استراتژی های قدیمی و جدید سئو را بشناسید چیزی که دیروز بهعنوان بهترین راهکار شناخته میشد، امروز ممکن است به یک مانع تبدیل شده باشد. سئو نیز از این قاعده مستثنی نیست. روزهایی که پر کردن صفحات با کلمات کلیدی بیهدف میتوانست شما را به صدر نتایج گوگل برساند، به پایان رسیده است. اکنون، ما در دورهای از هوشمندی دیجیتال و الگوریتمهای پیچیده زندگی میکنیم که دیگر با فریب نمیتوان آنها را دور زد. سئوی قدیمی با تمرکز بر کمیت و ترفندهای سادهای مانند تبادل لینک و دستکاری تگهای متا، جایی در دنیای مدرن ندارد. آنچه که اکنون مهم است، کیفیت، ارتباط معنایی، و تجربه کاربری است. اما داستان سئو تنها یک تحول تکنولوژیکی نیست؛ این یک تغییر فلسفی است. امروزه، هدف سئو دیگر صرفاً رتبه گرفتن در نتایج نیست؛ بلکه ایجاد ارتباط معنادار با کاربرانی است که به دنبال محتوای ارزشمند هستند. همانطور که تکنولوژی به جلو پیش میرود، الگوریتمهای گوگل نیز به درک عمیقتری از نیازهای کاربران رسیدهاند. حالا زمان آن رسیده که نگاهی به استراتژیهای قدیمی و جدید سئو بیندازیم و ببینیم چطور میتوانیم با تغییر رویکرد، مسیر جدیدی برای موفقیت باز کنیم. معرفی روش ها و استراتژی های قدیمی و جدید سئو...... 👇 👉 http://dlvr.it/TFbVpw #استراتژی_سئو #سئو_هوشمند #بازاریابی_دیجیتال #رتبه_بندی_گوگل #بهبود_رتبه_سایت #سئو #سئوسایت #الگوریتم #سئوجدید
0 notes