A tweet
اخه من چه بحثی دارم با به اکانت بی هویت بکنم. همین اسامی که اوردی کافیه برای تایید حرف من. احمقی که دشمن خودش رو مصدق و فروهرها و شاملوها و امثالهم بدونه اگه وجودش ضربه به ازادی نیست پس چیه
— VOLGHAN Hosseini (@volghan) November 30, 2020
0 notes
جشن گرما یا ارغاسوان بی شک یکی از جشن هایست که ایرانیان کنونی کمتر با آن آشنا هستند وشاید از آن بی خبرجشن گرماست. زمان ومحل دقیق شروع این نوع جشن نامشخص است. اما با توجه به اینکه پیشه اکثریت ایرانیان باستان کشاورزی بوده پس،با گرمتر شدن هوا وآغاز فصل گرما فرصت خوبی برای کشاورزی ایجاد می گردد،لذا برای این شروع جشنی برپا میشده واین در حالیست که امروزه همچنان کاشت دانههای روغنی همچون کنجد، پنبه و کرچک در استانهای مرکزی ایران در شصت بهارانجام میشود که گاه با برگزاری جشنها ومراسمی نیزهمراه است. با این حال غریبی این واژه(ارغاسوان)تا جایست که در فرهنگ ولغت دهخدا نیز جای ندارد.که این بیگانگی با یاد نکردن از این جشن در بیشترمتون،کتب ومنابع پارسی کامل می شود. از خرداد در متون باستان با عباراتی همچون خورداد،هروداد،اَمشاسپند ِ، همراه با امرداد، امشاسپند نگاهبان گیاه یاد شده است. و پیشکش این دو امشاسپند ثروت و رمه (چهار پایان) است، به گونه ای که این دو، نماینده ی آرمان های نیرومندی، سر چشمه ی زندگی و رویش هستند.در باور ایرانیان باستان،خرداد در هنگام حمله ی اهریمن، آب را به یاری فروهرها می ستاند، به باد می سپارد و باد آن را با شتاب به سوی کشورها می برد و به وسیله ی ابر می باراند. در اوستایی هَـئورْوَتات، در پهلوی خُـردات به معنای رسایی و کمال یاد می شود. آنان خورداد را سرور سال ها و ماه ها و روزمی دانستند که شروع فصل گرما را ارغاسوان نامیدند. ابوریحان بیرونی ارغاسوان را نزدیک شدن گرما معنی می کند ارغاسوان یا اریجاسوان، نام یکی از جشنهای خوارزمی است که ابوریحان بیرونی نام شماری از آنها را همراه با جشنهای سغدی در فصلهای دهم تا دوازدهم آثارالباقیه آورده است. بیگمان هیچیک از هر دو تلفظ یاد شده در نسخههای خطی آثارالباقیه درست نیستند و در مرور زمان به دلیل نبود آشنایی کاتبان با نامهای کهن، شکل صحیح خود را از دست دادهاند. امروزه حتی تلفظ صحیح این نامها نیز معمولا امکانپذیر نیست، اما بیرونی معنای آن را نزدیک شدن گرما میداند. به روایت آثارالباقیه این جشن در نخستین روز ماه «هروداد» که شکل خوارزمی خرداد است، همزمان با کاشت کنجد برگزار میشده است. او این جشن را به دورانی کهن منسوب میدارد. بر دو رخسارش دو ارغا زآب چشم رفته از دست خیالش خواب چشم پی نوشت: در فرهنگ ولغت دهخدا ارغاسوان معنی نشده است اما ارغا را جوی ،جوی آب یا رود معنی می کند. https://www.instagram.com/p/CBh5qTunbfE/?igshid=pc0nzh1tdf11
0 notes
چهارشنبه سوری ، هلهله و شادیِ تحویل بدیها در شب چهارشنبهhttps://khoonevadeh.ir/?p=187537
در گوشه گوشهی جهان آئینهای مختلفی به مناسبت اتقافات متفاوت وجود دارد. یکی از این آئینهای ایرانی چهارشنبه سوری است. آمدن سال نو در هر جای دنیا با موجی از انرژی خوب همراه است. در ایران رسیدن سال نو با آمدن بهار پیوند خورده است. همین مسئله سبب شده تا تغییر و تحولات نو شدن را در همه ارکان طبیعت حس کنیم. در همین روزهای پایان سال، در میان همهمه مردم و هزار رنگ شدن بازار، یک اتفاق که اکثر کودکان و جوانان را به دنبال خوش میکشد؛ چهارشنبه سوری است.
این جشن پر از شادی یکی از آئینهای تاریخی ایرانیان است. هر سال با آمدن آخرین چهارشنبه سال، مردم خود را برای جشنی که از عصر سه شنبه آغاز میشود آماده میکنند. در ادامه با سفرزون همراه باشید تا اطلاعات کاملی در خصوص این جشن تاریخی بهدست بیاوریم.
ریشه اسلامی چهارشنبه سوری
در خصوص ریشهی تاریخی این جشن آئینی نظرات مختلفی مطرح است. برخی پیشنیهی چهارشنبه سوری را مربوط به بعد از اسلام میدانند. در منابعی گفته شده که چهارشنبهسوری به مناسبت بزرگداشت یاد قیام مختار ثقفی به خونخواهی حسین بن علی در ۶۶ هجری در کوفه بودهاست که در روز چهارشنبهای آغاز شد و برای اعلان این قیام، یاران مختار بر پشت بامهای خانههای خود آتش افروختند. همچنین آمده که ابومسلم خراسانی برای آغاز قیامش در خراسان، به پیروانش دستور دادهبود تا بر پشت بامهایشان آتش روشن کنند.
چهارشنبه سوری
چهارشنبه سوری در ایران باستان
به دلایل مختلفی نمیتوان چهارشنبه سوری را مربوط به روزگاران کهن ایران دانست. یکی از همین علتها ریشهی اسم مراسم است. به این صورت که در تقویم ایرانی هرروز در هر ماه نامی مشخص داشته. این شیوهی تقسیم بندی جدید است. اما چنان که در تاریخ بخارا اشاره شده:
«و چون امیر منصور بن نوح به مُلک بنشست، اندر ماه شوال سال سیصد و پنجاه، به جوی مولیان، فرمود تا آن سرای را دیگر بار عمارت کردند و هر چه هلاک و ضایع شده بود بهتر از آن به حاصل کردند. آنگاه امیر به سرای بنشست و هنوز سال تمام نشده بود که چون شبِ سوری چنانکه عادت قدیم است، آتشی ع��یم افروختند. پارهای از آن بجست و سقف سرای درگرفت و دیگر باره جمله سرای بسوخت.
بر این اساس با آوردن لفظ “عادت قدیم” به ریشهی قدیمیتر این موضوع نیز اشاره میشود. همچنین میتوان ریشه این مراسم را در جشن فروهرها که شش روز پیش از فرارسیدن نوروز بوده، جستجو کرد. همچنین در شاهنامه نیز اشارههایی به این مراسم شده است.
چهارشنبه سوری
آئینهای چهارشنبه آخر سال
آنچه امروز از این جشن به یادگار مانده با شکل پیشین خود بسیار تفاوت دارد. اما باید در حفظ سنتها تلاش کنیم و جشنها را در نهایت زیبایی و آرامش برپا کنیم. چهارشنبه سوری نام خود را از دو بخش چهارشنبه و سور گرفته. در منابع مختلف سور با دو کلمه سرخ و جشن معنا میکنند.
در گذشته با فرا رسیدن عصر سه شنبه و حرکت زمان بهسوی آخرین چهارشنبه سال بزمی برپا میشد. این بزم در هر منطقه تفاوتهایی دارد. اما اگر بخواهیم به اصلیترین بخشهای این مراسم اشاره کنیم به چند مورد محدود میشود. در ادامه با ما همراه باشید!
چهارشنبه سوری
جمع آوری هیزم و برپایی آتش
یکی از اولین چیزهایی که با آمدن چهارشنبهی آخر بسیار دیده میشود برپایی آتش است. در گذشته مردم هیزم فراوانی جمع آوری میکردند. این هیزمها را در دستههای سه تایی میچیدند. این سه دسته نماد گفتار نیک، پندار نیک و کردار نیک بودند.
با غروب آفتاب هیزمها را آتش میزندند و با خواندن: سرخی تو از من، زردی من از تو، از روی آتش میپریدند. اینکار با این اعتقاد انجام میشود که تمام بیماریها و رنجها در همین سال در آتش پاک میشوند.
پس از آتش بازی، اجازه میدادند تا شلعه خاموش شود یا آنرا با آب سرد میکردند. سپس دختری از اهل خانه خاکستر آتش را به جایی دورتر از خانه میبرد و دور میریخت. هنگام بازگشتن به خانه، او باید در بزند و پرسش و پاسخهای زیر ردوبدل شوند:
«کیست؟» «منم». «از کجا میآیی؟» «از عروسی». «چه آوردهای؟» «سلامتی»
چهارشنبه سوری
چهارشنبه سوری
چهارشنبه سوری
کوزهشکنی
در برخی نقاط ایران پس از پریدن از روی آتش، کوزهای میشکستند. این عمل با اعتقاد به اینکه بدشانسیها اهل خانه از بین میروند، انجام میشد. اما همین بخش مراسم نیز در شهرها متفاوت بوده.در تهران یک یا چند سکه درون کوزهی جدید گذاشته میشود، و سپس از فراز بام خانه به کوچه پرتاب میشود.
در خراسان، پیش از شکستن کوزه، مقداری زغال، نمک، و سکه در آن میگذاشتند. هر عضو خانواده با گرداندن کوزه به دور سر خود، بدیمنی و حادثهی بد را به منتقل میکرد. و در نهایت آن را از فراز بام به کوچه میاندازند. در شرق و جنوبشرق ایران، بهجای کوزههای نو، کوزههای بدون استفاده را انتخاب میکنند.
کوزهشکنی
قاشقزنی
در این رسم دختران و پسران جوان چادر بهسر میکردند تا ناشناس بمانند. سپس به در خانهی دیگران میرفتند و قاشق زنان طلب هدیه میکردند. صاحبخانه نیز در ظرف آنها آنان آجیل چهارشنبهسوری، شیرینی، شکلات، نقل و پول میریخت.
این آئین برگرفته از این بخش زند اوستا است آمدهاست که پنج روز آخر سال تا روز پنجم فروردین اورمزد دوزخ را خالی میکند و ارواح رها میشوند. قاشق زنی استفادهی ارواح از زبان بدنی به جای زبان گفتاری است.
قاشق زنی
فالگوشی و گرهگشایی
یکی از رسمهای ویژهی چهارشنبه سوری فال گوشی است. در این شب دختران نیتهای مختلفی میکردند و پشت دیواری پنهان میشدند، اولین رهگذری که از آنجا عبور میکرد و سخنی میگفت؛ دختران آن را نشانه از جواب نیتشان میدانستند.
آیین شالاندازی
شال اندازی یکی دیگر ازآئینهای دوست داشتنی چهارشنبه آخر سال است. در این شب جوانان دستمالهایی از حریر و ابریشم به یکدیگر گره میزدند. این طناب رنگارنگ را از راه پلکان خانهها یا از روی دیوار، از روزنه دودکش وارد خانهها میکنند. یک سمت آن را خود در بالای بام در دست میگرفتند و با چند سرفه بلند صاحبخانه را متوجه ورودشان میکردند.
صاحبخانه در پر شال جوانان هدیهای میگذاشتند. اگر هدیه نان باشد آن نشانه نعمت است، اگر شیرینی نشانه شیرین کامی و شادمانی، انار نشانه کثرت اولاد در آینده و گردو نشان طول عمر، بادام و فندق نشانه استقامت و بردباری در برابر دشواریها، کشمش نشانه پرآبی و پربارانی سال نو و اگر سکه نقره باشد نشانه سپیدبختی است و در برخی نقاط به نوعی خواستگاری غیر مستقیم بودهاست در این مراسم پسری که قصد داشت با دختری ازدواج کند با این روش از دختر پاسخ میگرفتند.
در سالهای جدید ترقهها جای اینهمه رسم زیبا را گرفتهاند. و البته بالنهای آرزو در این شب به آسمان میروند تا آرزوی کسی را به گوش کائنات برسانند.
آیین شالاندازی
بالن آرزوها
چهارشنبه سوری، جشنی به بزرگی ایران
این مراسم در هر شهری به شیوهی خاصی برگزار میشود. این تفاوتهای از فرهنگ هر منطقه جوشیده است. شاید بسیاری از این سنتها دیگر مانند گذشته اجرا نشوند. اما اطلاع از آنها به درک ریشههای آئینی و فرهنگی بسیار کمک میکند. برای آشنایی با این سنتها با ما باشید.
چهارشنبه سوری
شیراز
افروختن آتش در معابر و خانهها، فالگوشی، اسپند دود کردن، نمک گرد سر گرداندن. شعرخوانی از سنتهای این مراسم در شیراز است.
کردستان
در بخشهای کردنشین ایران، عصر روز سه شنبه آتشی بر فراز کوهها برپا میکنندو دختران و پسرا در کنارهم گرداگر آتش جمع میشوند. باهم آواز میخوانند و پایکوبی میکنند.
اصفهان و قزوین
در این دو شهر بیشتر رسوم به تهران نزدیک است. افروختن آتش در معابر، کوزه شکستن، فالگوشی، گرهگشایی و… از رسوم معمول آنها است قزوینیها در این شب دختران دم بخت را با جارو از خانه بیرون میرانند تا بختشان در سال جدید باز شود.
تبریز
از آئینهای معمول تبریز آتش بازی و گره گشایی است. یکی از کارهای مخصوص تبریزیها پریدن از روی آب روان در صبح چهارشنبه است. در این هنگام یا زمان پریدن از آتش جمله «آتیل ماتیل چرشنبه بختیم آچیل چرشنبه» را میگفتند.
یکی دیگر از رسوم تبریزیها، آب پاشی از بام خانه روی سر عابرین بود. این رسم یادگار روزگار ساسانی است.
اهواز
در این شهر نیز اکثر رسوم چهارشنبه سوری انجام میشود.
لرستان
یکی از رسومی که مخصوص لرستان است برپایی آتش در ارتفاعات است. سپس مردم این آتش را به پایین میغلتانند.
خراسان
در خراسان پهناور از گذشته سه کوهه آتش بر همان سنت سه نیکی برپا میشده است. مردم در این آتشها اسپند و نمک میریختند. در بعضی از بخشهای دیگر درون آتش گویی بزرگ از چوب میاندازند. همزمان با اینکار ��نین آوازی میخوانند: میخوانند «غم برو شادی بیا، محنت برو روزی بیا»
علفه رسم دیگری است که مخصوص این ناحیه است. در این رسم برشیوهی گذشتگان، مردم نان و حلوا با یک کاسه آب بر پشت بام میگذاشتند. فلسفهی اینکار اعتقاد به بازگشت روح عزیزان در این شب است. همچنین سنت شکستن کوزه در خراسان رایج است. آنها درون کوزه را از نمک و زغال پر میکنند و سپس میشکنند و میخوانند: «درد و بلای خنه (خانه) را ریختم در کوچه»
ماسال
در این شهر زنان از همه خوراکیهای مخصوص شب جشن سینی را پر میکنند و آنرا در ایوان قرار میهند. برای اینکه بانوی چهارشنبه خاتون از آنها بچشد و برای خانواده دعای خیر کند
تهران
در شهرتهران نیز رسوم مختلفی در شب چهارشنبه سوری اجرا میشد. اما یکی از معروفترین آنها حاجت خواهی از توپ مروارید است.
حاجت خواهی از توپ مروارید
توپ مروارید یک توپ نظامی بسیار بزرگ بود که در میدان ارگ تهران، درست مقابل نقاره خانه قرار داشت. این توپ برای مردم عامی بسیار مهم بود. حتی مردم آن را ستایش میکردند و از آن حاجت خواهی میکردند. در مقابل برای نگهبانان توپ مروارید هدایای مختلفی از قبیل پول و شیرینی و کله قند میآوردند تا با خیال راحت پای دعا و نیاز بنشینند.
توپ مروارید
مزههای بهیاد ماندنی چهارشنبه سوری
مثل هر جشن دیگری این مراسم هم خوردنیهای محبوب خود را دارد. این خوشمزهها مانند سایر بخشهای چهارشنبه سوری در شهرهای مختلف متفاوت است. ما در اینجا لیستی از محبوبترین آنها را برای شما آماده کردهایم
آجیل چهارشنبه سوری
مردم در روزهای قبل این جشن آجیل مخصوصی را تهیه میکنند. مواد اصلی آجیل آجیل شور، برگه هلو و زردآلو، قیسی، کشمش سبز، مویز، باسلق، پسته و بادام و فندق بو نداده، نقل، شکرپنیر و مغز گردو است. رسم بر این است که چیزی از این آجیل در انتهای شب نباید باقی بماند و باید تمام آن بین خانواده تقسیم شود.
آجیل چهارشنبه سوری
غذاهای چهارشنبه سوری
از گذشته تا کنون غذاهایی خاصی در این شب طبخ میشده. یکی از محبوبترین این غذاها ماهی دودی و پلو است. همچنین دلمهی برگ مو نیز مخصوص چهارشنبه سوری است. یکی از رنگارنگترین غذاهای این شب مرصع پلو است. این غذا با خلال نارنج یا پرتقال یا حتی هویج، کشمش، زرشک، خلال بادام، خلال پسته، خرما و مربای آلبالو تزئین میشود و در سفره دلبری میکند. همچنین آش یکی از همیشگیهای سفرهی این شب است.
چهارشنبهتان پر از رقص نور و شادی
از چهارشنبه سوری امسال لذت ببریم. تلاش کنیم که امسال بهجای برگزاری کارناوالهای وحشت بهسراغ همین رسوم زیبا برویم و آنها را احیا کنیم.
شما چه آداب و رسوم خاصی در شهر خود دارید؟
چه چیزهایی در این شب میل میکنید؟
اگر شعر خاصی دارید برای ما بنویسید.
منبع : مجله گردشگری سفرزون
0 notes
عقاید و افکار دینی ایرانیان باستان
دین قدیم آریاها
دین قدیم آریاها بر پرستش قوای طبیعت و عناصر و اجرام سماوی استوار بود. مع ذلک از زمان بسیار قدیم خدایان عمده طبیعت دارای خصوصیات اخلاقی و اجتماعی می شوند. چنین به نظر می رسد که قبل از جدا شدن دو تیره هندی و ایرانی از یک دیگر، تفاوتی میان دو دسته از خدایان عمده آن ها بوده است.
یک دسته را دیوها (دیو daiva) می خواندند و در رأس آن خدای جتگجویی به نا ایندره Indra قرار داشت و دستهٔ دیگر را اسوراها asuras (به ایرانی:اهوره ahura) می گفته اند و سردسته آن ها ورونه Varuna و میتره Mitraبود. اکثر داشمندان بر آن اند که مزاده mazdâh ایرانیان که به معنی «دانا» و بزرگ ترین اهوره می باشد، همان ورونه قدیم است، که نام اصلیش در نزد اقوام ایرانی فراموش شده است.
از لحظه ورود ایرانیان به عرصه تاریخ ما به دو شکل مختلف از مذهب ابتدایی آن ها برخورد می کنیم. یک دسته به پرستش میتره(در متون ایرانی: میثره miФra) مشغول اند، که در این هنگام رأس دیوها قرار دارد و دسته دیگر، که خدای بزرگ آن ها مزاده می باشد.
پرستش مهر
پرستندگان میثره (مهر) در نیایش او خدایانی که در گرد اویند، یشت ها را می سرایند و این همان سروده هایی است که نمونه هایی چند از آن، که با اصول دین زردشتی تطبیق شده، در قسمت موسوم به اوستا «جدید» تا امروز برای ما محفوظ مانده است. از جمله این دسته خدایان یکی رشنو Rašnu(یعنی راستی) و دیگری سروشه Sraoša(یعنی اطاعت) است.
این نام ها همچون غالب اسامی خدایان اوستایی مانند «مجردات مجسم» به نظر می آید. به ادعای نیبرگ۲ این خدایان در حقیقت نماینده و مظهر هیئت های اجتماعی می باشند. به گمان او رشن (=رشنو) خدای «آزمایش دینی» (ور ordalie)و سروش (=سروشه) «خدای امت دیندار و آماده دفاع مهر پرست» بود. اشی Aši الهه باروری و زناشویی، به مؤمنان برکت در ازدواج و هرگونه سعادت ارزانی می داشت.
دیگر از زمره خدایان ورثرغنه VərəФrayna (بهرام) خدای حمله و پیروزی – خدای جنگ و خورنه Xvarənah یافری، که جلال و اقبال شاهان بحق از اوست، می باشد و بسی خدایان کوچک دیگر. پرستندگان مهر، هنگام قربانی جانوران برای خدایان، خود را با هومه haoma(هوم) سَرمست می کردند و آن مشروبی بود، که از فشرده گیاهی به همین نام (هومه نزد ایرانیان، سومه Soma نزد هندیان) به دست می آمد. هومه به عنوان خدایی، که مؤمنان را جذبه مذهبی گردهم می آورد، پرستش می شد.
اما این نیبرگ می خواهد اردوی سورا اناهیتا Arədvî sûrâ Anâhitâ (اردوی نیرومند ناآلوده)، الهه آب ها و حاصل خیزی را خدای بزرگ فرقه مذهبی دیگریی بداند و آن را با رود سیحون تطبیق کند، به نظر من محل تردید و تأمل است.
پرستش مزدا
چنین به نظر می رسدکه پرستش مزداه نیز مانند پرستش مهر در سراسر سرزمین محل سکونت ایرانیان موسوم بود. زرثوشتره ZaraФuštra (زردشت) پیغمبر نیز از میان این دسته در نقطه ای از ایران ضرقی ظهور کرد .
زمان او به هر حال مقدم بر دوران هخامنشی است. زردشت با گاثاهای خود، که نوعی موعظات نبوی به شعر است، آیین پرستش مزاده را اصلاح و آن را بر پایه محکمی استوار کرد، که امروز به نام شریعت زردشتی معروف است، این پیغمبر در گاثاها به صورت مردی توانا و پارسا تجلی می کند، که در آرزوی درک حقیقت و مبارزه در راه آن است.
او به راهنمایی آنچه که در عالم جذبه و کاشفه و تفکر دریافت، به شدت با پرستش دیوها مخالفت آغاز کرد، که در طی مراسمی پر از شور و مستی با نوشیدن هوم صورت می گرفت. دیو از این اصطلاحی است که برای پروردگاران «امت غیر مزادهی» (دیویسنان) به کار می رود. زردشت در برابر این گروه دیوان، خدای بزرگ: مزداه یا مزداه اهوره یا اهوره مزداه را قرار داد، که در نزد او خدای عشیره یا ملت خاصی نبود بلکه آفریدگار نوع بشر به شمار می رفت.
او دیوها را خدایان دروغی و بدکاری می داند، که دشمن اهوره مزداه هستند و تضاد و دشمنی این دو دسته نزد او اندیشه جنگ و پیکار دو «گوهر» یا دو «خرد»ی را، که از آغاز آفرینش جهان وجود داشته اند، پدید آورد. این دو گوهر یکی سپنته و مینیو ۱ spənta Mainyu یعنی گوهر یا خرد توانا، که نوعی تجلی ذات مزاده می باشد، و دیگری اکه مینیو Aka Mainyu، یا چنانکه در قسمت های جدید اوستا ذکر شده، انگره مینیو Anra Mainyu یعنی گوهر یا خرد بدکردار است.
در بین ممتاز ترین یاوران مزداه به شش ایزد برخورد می کنیم، که بعد از زردشت بدانها نام مشترک امشه سپنته Aməša spənta(امشاسپندان، «جاویدان توانا») نهاده اند، و آن ها از این قراراند: وهومنه Vohu Manah(بهمن، «اندیشه نیک»)، اشه Aša(رته Rta «نظم نیکو» یا «حقیقت»)، خشثره XšaФra («تسلط»)، آرمیتی Armaiti(تقریباً:«پاکی روح»)، هوروتاتHaurvatât (خرداد، «کمال» یا «صحت»)، و امرتاتAmərətât (امرداد،«بی مرگی»)، در رأس این شش «امشاسپند» باید سپنته مینیو را قرارداد و بدین ترتیب عده امشاسپندان هفت است.
در گاثاها هنوز این شش یا هفت امشاسپند دسته بخصوصی نیستند و همچنین در آنجا دو ایزد سروش و اشی را باز می یابیم، که سابقاً در گرد مهر بودند. در گاثاها هنوز تا اندازه ای روابطی بین ایزدان و قوای طبیعت و عناصر دیده می شود، مثلاً آرمیتی الهه زمین است. نیبرگ، با اذعان به جنبه طبیعی این ایزدان، نام های ظاهراً مجرد اینان را در گاثاها و همچنین اسامی پروردگاران میثرایی از قبیل سروش و رشن و غیره را نشانه و مبین اعال و تکالیف مادی و طبیعی بعض فرق دینی و اجتماعی می داند،۱ ولی در موقعی که سخن در تصریح و بیان این تکلیف است، بیانات وی گاهی بسیار درهم و آشفته می شود.
او منکر است که پیروان گاثاها، در زمان زردشت، ظلاحیت تفکر در معنویات را داشته باشند و بدینسان نیبرگ در این مورد دارای عقیده ای است کاملا عکس عقیده لومل، که دین زردشت را یک رشته اندیشه های فلسفی می داند.
بی شک در نظریه نیبرگ تا اندازه ای حقیقت نهفته است. زردشت فیلسوف نبود، بل عارفی بود از یک امت و جامعه مزاده پرست و تابع سنن و آیین زندگی آن ها، که در عالم سیر و تفکر رابطه عمیقی بین سرنوشت و تقدیر بشری و اراده خدایی مشاهده می کرد و مناظر و جنبه های مختلف آن، که تشریح و تفسیرش امروز برای ما دشوار است، به صورت سخنان روحانی پرشور و جذبه ای در اندیشه او نقش می بست و بر زبان او جاری می شد، ولی باید همیشه در نظر داشت که ایرانیان زمان زردشت مردم بدوی و بی تمدنی نبودند، بلکه بالعکس پس از ورود به این آب و خاک وارث تمدن کهنی شدند، که اکتشافات آثار پیش از تاریخ گواه آن است و من گمان می کنم که سخنان معنوی و روحانی نزد ایراینان آن زمان با وسعت اجتماعی خود دارای ارزش اخلاقی و معنوی و فردی بوده است.
در حقیقت تصویر ایزدان در گاثاها طرحی کلی و اجمالی بیش نیست، ولی برای ایرانیان آن زمان این صور این قدر، که امروز بی رنگ و مبهم به نظر می رسند، نبوده اند. از افسانه ها و داستان های کهنی که به این تصاویر جان می بخشد، امروزه جز وصف رنج ها و شکوه روان گاو نر (گوشورون – دریسنا ۲۹)، که یک افسانه قدیمی ایرانی است، که در قالب زردشتی ریخته شده، چیزی باقی نمانده است.دئنا daênâ (دین) یک اصطلاح مذهبی بسیار مهم و اساسی است و به گمان من نیبرگ معمای این کلمه ظاهراً مبهم متناقض را حل کرده است.
دئنا نخست به معنای روان مجذوب مؤمن می باشد، سپس جمع روان های مجذوب را گویند، یعنی جمعیتی که دارای یک آیین نیایش مشترک است، یا به عبارت دیگر امت زردشتی، و منشأ مفهوم کلی کلمه دین در متون ایرانی میانه نیز از همین جاست.
در گاثاها جهان نیک و جهان بد در برابر هم قرار دارند و همچنان که هرچه از جهان نیک است در مفهوم کلی اشه و با صفت اشون ašavan مشخص و متمایز می شود، عالم شر نیز با اصطلاح مؤنث دروج(دروغ) بیان می شود، که معنای آن «ویرانی نظم نیک با حیله و تزویر و نادرستی» می باشد.دروغ گاهی به صورت عفریته اس تجسم می یابد و صفت آن درغونت dreyvant می باشد. از جمله قوای ائشمه Aêšma (خشم) فعال ترین آن هاست، ولی این دیو، که مردمان و جانوران را می آزرد و می کشد، در گاثاها مانند قسمت جدید اوستا دشمن بخصوص سروش نیست.
مع ذلک حالت موازات قاطع و دقیق بین دو عالم خیر و شر، که از مشخصات متون اوستای جدید است، در گاثاها نیز اندک اندک ظاهر می شود. مثلا چنانکه دروج در برابر اشه قرار دارد، اکه منه (آک منش، اندیشه بد) مقابل وهومنه قرار گرفته است و اکه مینیو یا انگره مینیو (خرد شریر، اهریمن) دشمن سپنته مینیو (خرد توانا) می باشد. در اثر کوشش این دو گوهر یا دو خرد اصلی، که برادران توأم اند، مخاصمه و رقابت در جهان آغاز شده است.
دین زردشت یکتاپرستی ناقص است: در این دین ایزدان بسیار وجود دارند، ولی می توان گفت که همه آن ها تجلیات ذات مزاده و در عین حال مجریان اراده اویند، که یگانه «خواست خدایی» است. ثنویت و دوگانگی این دین یک امر ظاهری بیش نیست، چه نبرد بین دو گوهر نیک و بد (دو اصل جهانی) به پیروزی گوهر نیک پایان خواهد یافت. در این نبرد عظیم انسان نیز تکلیفی خاص دارد، زیرا که با ایمان پاک و کوشش در راه پیشرفت حقایق مذهبی و اخلاق و بالاخره سعی در خدمت به قوای زندگی و غلبه به قوای مرگ، یعنی ترقی دادن تمدن مخصوصاً زراعت، بشر خود را در ردیف یاوران «خردنیک» قرار می دهد.
در سه اصل «اندیشه نیک»، «کردار نیک» بی شک در اصل تکالیف دینی منظور نظر بوده است، ولی در هر حال این سه اصل محتوی جرثومه های یک «ایده» اخلاقی است، که بعدها به تدریج تکامل یافت. جزای نیکان بهشت و تندرستی و بی مرگی و ساکن شدن در مقا مینوگان است، و کیفر بدکاران عذاب طولانی در مقام دروغان. گذشته از بازخواستی که بلافاصله پس از مرگ از فرد خواهد شد، در گاثاها اشارتی می بینیم به یک بازخواست و داوری عام و نهایی به وسیله «روان و آتش»، یعنی روان مزداه و آزمون آتش (آزمون فلز گداخته)، در روز شمار، وقتی که آخرین نبرد بین لشکر های دو گوهر نیک و بد با پیروزی مزداه پایان پذیرد.
بین اوستای معروف به «قدیم»، که گاثاها هسسته و مغز آن را تشکیل می دهد و « اوستای جدید» چه از لحاظ افکار دینی و چه از لحاظ مقام خدایان و ایزدان فرق بارزی موجود است.
چون پس از زردشت روحانیان نتوانسته اند خدایان و ایزدانی را، که مقبول عامه مردم بودند، به کلی از میان ببرند، ناچار این ایزدان را در ردیف ایزدان مخصوص گاثاها قرار داده اند. یشت های قدیم، که در ستایش ایزدانی چون میثره و اردوی سورا اناهیتا و ستاره تیشتریه Tištrya (تشتر که آن را با شعرای یمانی Sirius یکی می دانند) ورثرغنه (بهرام) و خورنه (فر، خرده) و فروشی ها Fravaši(فروهرها، فرشته های حافظ مؤمنان) و غیره با افکار و عقاید زردشتی تطبیق شد و علاوه بر آن پشت های جدیدی طبق آیین زردشت سرودند.
این عمل هنگامی صورتگرفت کهکیش زردشت هنوز محدود به نواحی شرقی ایران بود. بعدها این جنبش دینی سرزمین ماد را فراگرفت و طبقه روحانیان آنجه یعنی «مغان» عاملان غیور و سرسخت و متعصب این کیش شدند. تاریخ زردشتی شدن سرزمین ماد بدرستی معلوم نیست، همین قدر می دانیم که در زمان داریوش و خشیارشا قوم ماد زردشتی بود، در حالی که پارس ها از یک نوع مزداه پرستی غیر زردشتی پیروی می کردند.
از این پس سرزمین ماد مرکز دین زردشت به شمار آمد و این دین در تحولات بعدی خود تحت تأثیر افکار طبقه مغان ماد قرار گرفت و در نتیجه طراوت و تازگی خود را از دست داد و در قالب اصول فقهی خشک و خسته کننده ای درآمد. دستورهای دینی دقیق برای تنظیم جزئیات زندگی مؤمنان وضع شد و اینان ناگزیر می بایستی خود را از شر حملات عده کثیری شیاطین و عفریت های گوناگون، که دیو۲ نام گرفتند، حفظ کنند.
به داستان رستاخیز و روز شمار تفاضیل و شاخ و برگ زیادی افزودند، که طبق آن ها از نطفه مخفی زردشت تا سه هزار سال در هر هزاره یک منجی ظهور خواهد کرد و با ظهور آخرین منجی یعنی استوارت ارته Astvat – ərəta ، که «سوشیانت» Saošyantیا منجی اصلی واخص است، این دنیا پایان می پذیرد. در آن هنگام پس از نبرد بین دو جهان نیک و بد و آزمون فلز گداخته، سعادت ابدی و تغییر ناپذیر فرشوکرتی ) Frašôkərətiتبدیل صورت) برقرار می شود.
کتاب موسوم به وندیداد (Vi – daêva – data یعنی «قانون ضد دیو») در چنینمحیطی نوشته شده است. این کتاب به زبان اوستایی است، که هر چند زبان مادها نبود، در آنجا همچنان برای تألیفات دینی به کار می رفت. وندیداد مجموعه ای است از قواعد و دستورات دینی، مخصوصاً راجع به انواع ناپاکی ها و گناهان و وسیال طرق و تطهیر و توبه و استغفار. در این کتاب از انواع تعدی به موجودات اهورایی (انسان و سگ و بیدستر) و طریقه رفتار با اجساد مردگان و غیره سخن می رود.
طبق این کتاب مردگان را باید در دخمه نهاد و طعمه پرندگان ساخت۱، چه تدفین یا سوزاندن اجساد باعث آلایش عناصر می شود و به این جهت حرام است. و نیز مس مردگان و زنان حائض باعث ناپاکی و نجاست است. از کتاب وندیداد اسامی عده کثیری از دیوها (دیوان) و دروج ها («دروغان» که مؤنث می باشند) و «پیریکاها» Pairikâs (پریان – جاودان مؤنث) به دست می آید، که در زمره سپاه خزد شریراند.
چنین به نظر می رسد که در یش زردشتی شایع در ایران غربی، از اواخر عهد هخامنشی این عقیده رواج کلی یافته بود، که اهوره مزداه (اورمزد) و انگره مینیو (اهرمن) دو برابر همزاد و فرزندان زمان بی کرانه (زروان Zurvân) هستند.۳ یکی از فرق مزدیسنی، که نجوم کلدانی در آن نفوذ کلی کرده و نزد مجوس های Maguséens آسیای صغیر۴تکامل یافته بود، منشأ آیین «مهرپرستی» است، که در امپراتوری روم توسعه بسیار یافت.۵ در این آیین مهر را خدای آفتاب می دانستند.
مهرپرستی
مهرپرستان و همچنین سایر فرقی که در اصول دیانت زردشت تغییر کلی داده و بدعت هایی نهاده بودند، عقاید و افکار زروانیه را قبول داشتند. بعضی از این فرقه ها اهرمن پرست بودند یعنی به عبادت انگره مینیو می پرداختند.
ایزدانی که برروی سکه های هندوسکایی دیده می شوند، معرف نوعی دیگر از آیین مزدایی است، که تحت نفوذ عقاید و شرایع هندی، در ایران شرقی به وجود آمده و بعدها تحت الشعاع عقاید بودایی گردید.
در ایران غربی و به طور کلی در سراسر آسیای قدامی، افکار و تمدن و یونانی موجب مزج مذاهب مختلف شد. در خرابه های یک معبد زردشتی واقع در نزدیکی شهر پارسه، که کمی بعد از ویران شدن این شهر به دست اسکندربنا شده، کتیبه هایی به زبان یونانی یافته اند، که در آن اهوره مزداه Ahura Mazd âh و میثره و اناهیتا به نام های یونانی زئوس ماگیستس Zéus Mégistos آپولون Apollon و آتنه Athéné ذکر شده اند.
خدایان بابلی و یونانی را با خداین ایرانی تطبیق کرده اند، مثلاً اهوره مزداه را با بعل Bêl، میثره را با شمش Shamash و اناهیتا را با ایشتر Ishtar یکی دانسته اند. انتیوخوس اول Antiochos پادشاه کماژن (از ۶۹ تا۳۴ قبل از میلاد) مجسمه های بسیاری از «زئوس – ارماسدس -» Zêus – Oromasdes (ارماسدس = اهوره مزداه، اورمزد) و «آپولون – میتراس (مهر) – هلیوس – هرمس» Appillon – Mithras – Hêlios – Hermês و «آرتاگنس (ورثرغنه = بهرام) – هراکلس – آرس» Artagnés – Héraclés – Arés و ایزدی که آن را « وطن من کماژن بسیار حاصل خیز» می نامد، برپا ساخت و مراسمی دائمی برای عبادت این خدایان یونانی و ایرانی مقرر فرمود. پادشاهان اشکانی لقب «فیل هلن» (دوست یونان) اختیار کردند و خود را پیرو آداب و فرهنگ یونان نشان می دادند.
ولی این یونانی مآبی آن ها بسیار سطحی بود و اکثر سلاطین این سلسله ظاهراً، در زیره پرده نازکی از افکار خارجی، به دیانت زردشتی اعتقاد داشته اند. بنابر یک سنت پارسی جمع آوری و نگارش کتاب های مقدس زردشتی یک بار به فرمان یکی از پادشاهان اشکانی موسوم به ولاگاز، که معلوم نیست ولاگاز اول (از۵۲/۵۲ تا ۸۰/۷۹ میلادی) یاوگاز سوم (از۱۴۸ تا ۱۹۱ میلادی) بوده، انجام گرفت.
یهودیت
از زمانی که بخت النصر Nabuchodonosor یهود را به اسارت برد، این طایفه در بابل و بین النهرین زیاد شده، رشته های مختلف تجارت و فلاحت و صناعت را در دست گرفتند. در زمان اشکانیان یهود بسیار بودند، خاصه در نهردا (شمال بابل) و در سورا و پوم بادیثا Pumbaditha و ما حوزه Mâhôzê (سلوکیه). در پارس و ماد هم جماعتی از یهود اقامت داشتند.
این جماعت از قرون نخستین میلاد تحت ریاست رش گالوتا Rêsh gâlûtâ (رأس الجالوت) صاحب تشکیلاتی شده بود و شاهنشاه آنان را در زمه ملل متنوع شناخته و تا حدی استقلال بخشیده بود. رش گالوتا مالیات را جمع و قضات را عزل و نصب و سایر امور را اداره می کرد و قانون موسی و احادیث و اخبار یهود را تعلیم و ترویج می نمود. مدرسه مشهور »سورا» در آغاز قرن سوم میلادی تأسیس یافت و از آن تاریخ طایفه امورائیم Amoraïm (علمای یهود) به مطالعه و شرح علوم پرداخته، اخبار و تعالیم مختلف را، که امروز به نام تلمود معروف است، فراهم آورند.
عقاید ایرانی و سامی
اختلاط اقوام و نژاد های آسیای قدامی، زمینه مساعدی برای امتزاج تمدن ها و دیانت های مختلف آماده می کرد، چنانکه دیدیم فلسفه یونان با شرایع مشرقی آمیخته شد و نتایج گوناگون داد. از زمان های قدیم عقاید ایرانی و سامی در نواحی آرامیان بین النهرین مخلوط گردیده بود.
عنصر جدیدی، که در این داخل شد، عبادات اسرار آمیز مردم آسیای صغیر بود. افکار فلسفی یونان و نظریات کیمیاگران و افسونگران نیز در این عجون وارد گردید. معنویات و عوامل طبیعی، که معبود اقوام مزبور بود، با سامی یونانی پنهان گشت. اعتقاد به دو عالم جدا از یکدیگر، یکی عالم نیکی و دیگر بدی یا عالم نور و ظلمت و اعتقاد به بهشت و دوزخ و یوم الحساب و تجدید جهان و اعتقاد به ارتباط تام و پیوند عام مابین افراد انسان و قوای ملکوتی، همه این معتقدات که مخصوص دین مزدایی ایران بود، داخل افکار دینی آسیای قدامی شد.
این نکات را از مراسم مرموزی کشف می کنیم که مریدان مطلع انجام می داده و مدعی بوده اند که بنابر راهنمایی هایی که از سوی خدا شده و یرآن در کتب مرموزه نگاه داشته شده، انسان می تواند با عبادات مخصوص و ضبط اسرار معین به معبود خویش تقرب جوید.
مندرجات این کتب، که جز دانایان شریعت کس به رموز آن آگاهی نداشت، مخلوطی بود از افکار مصری و ایرانی و کلدانی و یهودی. کتبی مجعول به نام «زردشت مجوس» رواج داده شده و در بعضی نقاط، که «دین زردشت» آمیخته با سایر عقاید شده بود، زردشت را به صفت «منجی نوع بشر» می خواندند. مذاهب باطنی این دوره محدود به حدود محلی یا ملی معینی نبودند و ادعا می کردند که دین اصلی بشر نزد آنهاست و سایر شرایع عامه به طور ناقص بعضی از آن حقایق را در بردارند.
مذهب گنوستیکی
در قرن دوم میلادی مذهب گنوستیکی Gnosticisme در کشور روم توسعه یافت. بدون شک قبل از این تاریخ هم افکار گنوستیکی وجود داشته است، زیرا که در میان یهودیان اسکندریه هم این افکار رایج بوده است، اما مبدأ این مسلک در ظلمات ایام مختلفی است. از قرن دوم به بعد «گنوستیک ها» برای تأیید اقوال خویش به کتب مقدس عیسوی استناد می جستند.
مسلک بازیلید Basillide و مسلک والانتن Valentin و مسلک مرقیون Marcion و تصوفی، که اوفیت ها Ophites و ناسن ها Naassènes و الکزائیت ها Elcheésaétes آورده اند، نمونه هایی از فرق گوناگون گنوستیکی می باشد، که در رسوم مذهبی و عقاید با هم اختلاف دارند۱، ولی مع ذلک با وجود این اختلافات یک جریان فکری مشترکی در کلیه آن ها مستتر است.
نخست باید«ثنویت» را مورد بحث قرار داد. ولی فرق است میان ثنویت مزدایی و دوگانه پرستی گنوستیک ها: بنابر اعتقاد مزدیسنایی هر یک از دو عالم مذکور دفعه هم معنوی است و هم مادی، ولی گنوستیک ها بالعکس عالم روح را عین عالم نور و جهان ماده را عین جهان ظلمت می دانسته اند. نتیجه این قسم اعتقاد نسبت به عالم این شد که بدبینی به اصل خلقت رواج گرفت و پیروان این فکر به زهد و ترک دنیا مایل شدند.
بنابر قول این طایفه، خدا در ماورای عالم محسوس و حتی در آن سوی جهان معقول است. او پدری است که از نام و نشان و گمان برتر است و فکر بشری را به دامن کبریای او دسترس نیست. جهان به واسطه پرتوهای دائمی یا eon هایی که از ذات این خدای اصلی صادر نی شود، به وجود می آید و مراتب این تجلیات نزولی است، یعنی هر یک از پرتوها نسبت به ماقبل خو. پست تر است تا منتهی گردد به عالم مادی، که آخرین پرتو ناپاک ترین تجلیات است.
ولی در این جهان مادی شوقی هست، که او را به مبدأ الهی باز پس می کشاند. ماده یعنی عالم جسمانی منزلگاه شر است. اما یک بارقهٔ الهی، که در طبیعت انسان ودیعه است، راه نجات را به او نشان می دهد و او را در حرکت صعودی، که از میان افلاک می کند، دستگیری نموده، به عالم نور می رساند. این بود اساس اعتقاد گنوستیک های متأخر راجع یه نظام جهان. «انسان»یا «انسان نخست» را وجودی نیم خدا می دانستند و ظاهراً این مفهوم را از اساطیر ایرانی گرفته بودند.
بعضی از گنوستیک ها انسان نخست را آدم دانسته اند و بعضی او را مسیح ازلی گفته اند و طایفه ای بر آن بودند که حقیقت انسان نخست در آدم حلول کرده و جان جهان محسوب است. او را نیم خدا و عقل و کلمه هم مس گفتند. با ایجاد این انسان قوس نزول در ماده شروع شده و به وسیلهٔ او نزاع و کوشش برای نجات صورت می گیرد. اما نجات میسر نیست مگر با عنایت الهی.
از این جاست که در همه کتب گنوستیک ظهور یک نفر رهاننده وعده داده شده است. و همین اعتقاد بود که گنوستیک ها پیرو دین مسیح کرد، زیرا که منجی موعود را عیسی مسیح دانسته اند. بعضی از فرق گنوستیک بر آن اند که عیسی خلاص کننده صوفیا Sophia از قید ماده است. مقصود از صوفیا عق آسمانی است، که در ماده افتاده است. فرقه والانتینی معتقد بودند که میان خدای منجی موسوم به سو تر Sotèr و صوفیا ازدواج و عروسی واقع شده است و به یاد این واقعه جشن مذهبی، که عبارت از عید حجله عروسان بود، می گرفتند.
اساطیر و قصصی که راجع به تکوین جهان ساخته شده، همه برای تعبیر و تأویل مراسم عبادتی بوده است. اجرا کنندگان این مراسم در طی انجام وظایف خود جدال عظیمی را، که همه آفرینش برای نجات خود در پیش دارند، به رأی العین مشاهده می کرده اند، که چگونه به وسیله معرفت رهایی میسر تواند شد و زنجیرهای ماده تواند گسیخت.
عرفان علم حقیقی است نه علم فکری، دانشی است که از راه قلب و به طریق کشف و شهود تحصیل می شود و طریق آن توجه به باطن و مشاهده امور معنوی با چشم دل است، که انسان را صاحب معرفت عالی می کند و در نشاه جدیدی متولد می سازد. بنابر قول شدر معرفت gnosis2 دانش حقیقی است، که سبب حق بودنش انسان را نجات می بخشد.
اکثر گنوستیک ها، که از طریقه آن ها کم و بیش آگاهی داریم، از مردم ولایات شرقی ممالک روم بوده اند. یکی از فرقه های گنوستیک بین النهرین و بابل فرقه ماندایی است و دیگر فرقه ای که در کتب عرب آن ها مغتسله نامیده اند و یکی از مآخذ کیش مانوی محسوب است. عرب همه فرقه هایگنوستیک مشرق را که افکارشان در زمان اسلام هم رواجی داشته است، به نام حنیف یا صائبون خوانده است.
دیانت بودایی
در دوره تسلط یونانیان دیانت بودایی در ولایت شرق ایران نفوذ یافت. پادشاه هند موسوم به آشوکا Ašoka، که حدود سال ۲۶۰ قبل از میلاد دین بودایی گرفته بود، مبلغانی به ایلت گنداره (دره کابل) و باختر گسیل داشت. پادشاهی موسوم به اگاتکل Agathocle در ایالت رخج و زرنگ سلطنت داشته (حدود سال ۱۸۰ تا ۱۶۵)، سکه هایی ضرب کرد، که بر آن نقش بودایی دیده می شود.
در اواسط قرن دوم قبل از میلاد اختلاف عقیده بوداییان جنوب موجب تفرقه و ضعف آنان گردید. بوداییان جنوب، که خود را هینه یانه Hînayâna (کشتی کوچک) گوینده، بیشتر به احکام و سنت بودا عمل می کردند، ولی بوداییان شمال، که خود را مهایانه Mahâyâna (کشتی بزرگ) می نامند، از سایر ادیان هندی اقتباساتی کردند و عقاید عامیانه را استقبال نمودند. شریعت بودا به صورت مهایانه وارد ممالک مرکزی آسیا شد. سلطانی کانیشکا Kaniška نام انجمنی از دانایان گرد آورد و اصول مذهب مهایانه را تثبیت نمود و قوانین آن را مورد تجدید نظر قرار داده، به زبان سنسکریت تحریر کرد.
بوداییان در قرون نخستین میلادی در ولایت گنداره ویهارهVihâra ها (=بهارها) یعنی صومعه های بسیار ساختند. امروز در ویرانه های آن معابد نقوش برجسته ای به سبک آمیخته یونانی و هندی یافته اند، که صحنه هایی از وقایع حیات بودا و صور بودیستوه Bodhisttva، بودایان آینده و غیر ذلک، را مجسم می کند. صنعت گنداره در قرن چهارم به اوج ترقی رسید.۱ ظاهراً قدیمی ترین نقاشی بودایی، که به سبک آمیخته یونانی و هندی ساخته شده و در کاوشهای ترکستان چین اخیراً به دست آمده، متعلق به قرن سوم است.
در «بامیان» مغرب کابل مجسمه های عظیمی از بودا هست، که در کوه کنده اند. در طاقچه هایی که مقر این پیکر هاست، تصاویری دیده می شود، که سبک آن ها با نقوش مکشوفه در آسیای مرکزی شباهت دارد و از جهاتی هم شبیه نقوش کتیبه های ساسانی عهد شاپور اول است.
از سفرنامه هیون تسیانگ معلوم می شود، که تا قرن هفتم میلادی صومعه های بودایی در ایران وجود داشته است و نیز بنابر روایت او اتباع سایر ادیان هندی هم جماعتی مقیم ایالات شرقی ایران بوده اند.
منبع کتاب ایران در زمان ساسانیان، اثر پرفسور آرتور کریستن سن
ترجمه مرحوم رشید یاسمی + نشر الکترونیکی به کوشش انی کاظمی در سایت تاریخ ما.
نوشته عقاید و افکار دینی ایرانیان باستان اولین بار در تاریخ ما. پدیدار شد.
source https://tarikhema.org/ancient//36246/%d8%b9%d9%82%d8%a7%db%8c%d8%af-%d9%88-%d8%a7%d9%81%da%a9%d8%a7%d8%b1-%d8%af%db%8c%d9%86%db%8c-%d8%a7%db%8c%d8%b1%d8%a7%d9%86%db%8c%d8%a7%d9%86-%d8%a8%d8%a7%d8%b3%d8%aa%d8%a7%d9%86/
0 notes
مطهری: مایه تعجب است که برای دختر آن دو مقتول مظلوم پرونده قضایی تشکیل شده است یادداشت مطهری درباره برگزاری مراسم فروهرها خبردار شدیم که امسال در اول آذر، سالروز قتل وحشیانه داریوش فروهر و همسرش پروانه اسکندری در سال ۷۷ به دست مأموران وزارت اطلاعات، به دختر آن دو مقتول مظلوم اجازه برگزاری مراسم یادبود البته صرفاً با سکوت داده اند. همین مقدار هم یک گام به پیش در جهت احترام به حقوق مردم است و جای تشکر از نهادهای اطلاعاتی دارد چرا که در سالهای گذشته این مقدار هم اجازه نمی دادند و افراد را از سر کوچه منزل آن دو مظلوم باز می گرداندند. همچنین خوشحالیم که امروز دیگر آن تفکر در میان مأموران و مسئولان اطلاعاتی ما وجود ندارد که برای حفظ نظام به زعم خودشان، هر کاری می توان انجام داد و از هر وسیله ای می توان استفاده کرد. متهمان این فاجعه در دادگاه گفته بودند ما برای اینکه سایر روشنفکران را بترسانیم این کار را انجام دادیم. ببینید چه انحرافی از اسلام در درون وزارت اطلاعات ما وجود داشت و خوشبختانه امروز تا حد زیادی ریشه کن شده است. البته اولیای دم از قاتلان آن دو گذشتند چون آنها را صرفاً ابزار دست می دانستند، ولی معلوم نیست چرا مدعی العموم که با اندک تعریضی به مقامات عالی کشور اعلام جرم می کند، در این مورد آنها را به سزای اعمال خود نرسانده است. و نیز مایه تعجب است که برای دختر آن دو مقتول مظلوم به خاطر پیگیری برگزاری مراسم یادبود پدر و مادرش در سالهای گذشته، پرونده قضایی تشکیل شده است به جای دلجویی از او بابت مصیبت و خسارت روحی و مادی که بر وی وارد کرده ایم. در هر نظام حکومتی ممکن است توسط مأمورانی که به جای کلاه، سر می آورند چنین جنایتهایی انجام شود، اما اولاً چنین اتفاقی از نظام اسلامی که سودای عدالت و اخلاق دارد قبیح تر است و ثانیاً مهم نوع برخورد ما با چنین اتفاقاتی است، آیا عذرخواهی و جبران خسارت کنیم یا آن را یک امر عادی و حق حکومت جلوه دهیم. در داستان ستار بهشتی که اینجانب سؤال از وزیر کشور وقت را مطرح کردم و وزیر به صحن علنی مجلس آمد، در نهایت از او خواستم که از خانواده آن مرحوم و ملت ایران و مقام رهبری عذرخواهی کند اما او حاضر نشد و این یک بیماری و انحراف از اسلام است که باید علاج شود. @kafaeealireza
0 notes
یادداشت «مطهری» درباره برگزاری مراسم فروهرها
[ad_1]
به نقل از دهکده خبر از پایگاه خبری ایسنا :
نایب رئیس مجلس شورای اسلامی ضمن قدردانی از نهادهای اطلاعاتی به دلیل صدور اجازه برگزاری مراسم یادبود داریوش فروهر و پروانه اسکندری در عین حال از تشکیل پرونده قضایی برای دخترشان انتقاد کرد.
به گزارش ایسنا، در یادداشت علی مطهری با عنوان تشکر از نهادهای اطلاعاتی که در اختیار ایسنا قرار گرفته، آمده است:
«خبردار شدیم که امسال در اول آذر، سالروز قتل…
View On WordPress
0 notes
On the anniversary of the murder of political activists Dariush and Parvaneh Forouhar براي به دست آوردن آزادي نبايد در صف ايستاد بايد صف را بهم زد . به يادشان كه آزادانه زيستند #فروهرها#parvanehforohar #dariuoshforohar#ghatlhayezanjirei «وقتی نخستین دشنه بر قلبت فرود آمد وقتی که خون فواره می زد از تنت ای مرد مردی زای! وقتی که پروانه، آن شیرزن بانو، تو را فریاد می زد: داریوشم، آی...!» و خون او هم در اتاق خانه تان با خون جوشان تو می آمیخت، در پیش چشمان نجیبت، آه، آن چشمان چه می دیدی؟ وقتی که جلادان چنان تان مثله می کردند، و خون جوشان تان به روی نقشه ی ایران، و روی تصویر پدر بر روی دیوار اتاق کار تو می ریخت؛ ای بابک دوران، چه می دیدی؟ در واپسین باری که پروانه صدایش با صدای تو به هم آمیخت؛ در واپسین دم پیش چشمانت به جز ایران چه می دیدی؟...» و در انتهای این شعر نیز چنین آمده: «ایران عرق می ریزد از روحش از درد انبوهش. تا بشکفد گلبرگهای خون پروانه، در بستر رگهای دخترهای ایرانشهر؛ تا بشکفد فر فروهر در بلندقامت نسل جوان با عزم چون کوهش؛ تا موج ها توفان شود توفان بروبد هرچه زشتی، هرچه ناپاکی ست؛ ایران نشسته غرق اندوهش!» (at Iran)
0 notes
#ایران_بریفینگ / #حامد_اسماعیلیون که همسرش #پریسا_اقبالیان و دخترش #ریرا_اسماعیلیون با شلیک موشکهای #سپاه_پاسداران به #هواپیمای_اوکراینی کشته شدند، خطاب به سوران برادر #برهان_منصورنیا از کشتهشدگان #اعتراضات_آبان نوشت: سوران عزیزم! برادرم! من و پریسا روزها و شبهای آبانماه برای برهان، برادرت، برای پویا[ #پویا_بختیاری ] و برای دیگران گریستیم.ما خط به خط دردنامهی برادران و پدران و مادران عزادار را خواندیم و گریستیم. سوران عزیزم!ما برای عباس پسرخالهی بیست و یک سالهام که در دههی شصت اعدام شد گریستیم،برای محمود شوهرعمهام که قربانی بمباران شد برای اسماعیل و عزیز پسرعموهای پدرم که در جنگ مفقودالاثر شدند، برای #ندا_آقاسلطان، برای #تیر۷۸، برای #جعفر_پوینده، برای #فروهرها، برای #محمد_مختاری، برای #صانع_ژاله، برای دیماه ۹۶، ما تمام این روزها و شبها خواندیم و گریستیم. سوران عزیزم! برایت نوشتم برهان برادر من بود،مردی که عاشق زندگی بود،مثل پریسای من، مثل ریرای من.سوران عزیزم! ما عزادارانِ چهل و یک سالهایم.ما گرفتار جهنمیترین حکومت تاریخیم.اما زنده میمانیم تا دادخواهی را ببینیم تا عدالت را ببینیم. میبوسمت برادر نادیده! #آبان_پایان_ناپذیر_ایران @Irbriefing https://www.instagram.com/p/B8pEvc5J2nV/?igshid=e5wfgvnru2nx
0 notes
A tweet
مدعی دادخواهی فروهرها کسانی هستند که تو حکومت قبلی خودشون کتکش میزدند اما الان مصادرش کردن چون کسی تاریخ یادش نمیاد تو این مملکت
— VOLGHAN Hosseini (@volghan) November 22, 2020
0 notes
#آیین الفه یکی از آیین های ایرانی که از دیرباز در این سرزمین کهنسال برگزار می شده است پنجه کوچک نام داشته که در حقیقت برای روان درگذشتگان و استقبال و پیشواز از فروهر آنان انجام می شده که پنج روز پایان اسفندماه است. "فروهر" و یا نام اصلی آن "فره وهر" (Farahvahar) در اصل نام آریایی "روح" در زبان عربی است. بیش از چهار هزار و پانصد سال پیش، زمانی که تقریبا تمام اقوام کره ی زمین سرگرم بت پرستی بودند و تمام وجود انسان را تنها و تنها همین کالبد خاکی و فانی میدانستند، درست در همین زمان، ایرانیان باستان با��ر د��شتند انسان غیر از کالبد خاکی دارای روح بوده و پس از مرگ، این روح از بدن فانی جدا شده و به جای دیگری رفته و به زندگی اش ادامه میدهد. به باور ایرانیان زرتشتی، "فروهرها" هر ساله در ماه فروردین به زمین آمده و برکات آسمانی با خود می آوردند، و روز سیزدهم فروردین دوباره به آسمان برمی گشتند، پس آریایی ها شب واپسین چهارشنبه سال را به بالای تپه ها رفته و با روشن کردن آتش آیین باشکوهی را برگزار میکردند و به پیشواز "فره وهرها" میرفتند (چهارشنبه سوری)، سپس در روز سیزدهم فروردین برای بدرقه ی فروهرها به دشتها رفته و جشن برپا میکردند (سیزده بدر). ایرانیان باستان در این روزها که پنج روز پایان اسفندماه بود و به فروهر درگذشتگان اختصاص داشت از روان آنها یاد می کردند و نماز آفرینگان پنجه می خواندند و نیکوکاری و خوراک دهی ( اطعام ) می کردند. با ورود اسلام به ایران این سنت و آیین نیز با دگرگونی هایی ادامه پیدا کرد . در میان بختیاری ها نیز این آیین از دیرباز انجام می گرفته است و بعد ها واژگان تازی جای واژگان ایرانی را گرفته است .مردم بختیاری این آیین را الفه می گویند و با خرما و روغن حیوانی حلوایی درست می کنند که آن را حلوا ی الفه می گویند و آن را با نان محلی بنام پتیر میان همسایگان و آشنایان بخش میکنند و مقداری از آن را برای احترام به مردگان خود در واپسین پنج شنبه اسفندماه بر سر گور آنها خیرات می کنند و برای شادی روان یا فروهر درگذشتگان فاتحه و دعا می خوانند. به باور نگارنده واژه الفه،بختیاری شده واژه الفاتحه عربی است چون بسیاری از واژگان تازی در زبان لری بختیاری کوتاه و دگرگون می شوند و چنین استنباطی با حضور در گورستان ها و ادای فاتحه و همین طور حلوایی که میان همسایگان و خویشاوندان برای شادی فروهر یا روح در گذشتگان تقسیم می شود و آنها هم فاتحه ای نثار می کنند بی مناسبت نیست. بیگمان برای این آیین پیش از اسلام ، واژه ایرانی بوده است.روح و فروهر همه در گذشتگان شاد. نگارش: علی بهرامس https://www.instagram.com/p/B-DMja3HLes/?igshid=15mudrv6c22yr
0 notes
پنجه بنا بر سالنمای ک��ن ایران، هر یک از دوازده ماه سال سی روز است و هر کدام نامی ویژه دارد و پنج روز باقی مانده از سال را پنجه (پنجی) گویند. به گفته ابوریحان، چون این روزها جدای از روزهای دیگر سال بوده، «مسترقه» نامیده می شده، که رویهم به آن «خمسه مسترقه»(پنج دزدیده) می گفتند. زرتشتیان با آغاز پنجه، بر این باورند که بین مردگان رستاخیزی روی می دهد و فروهر درگذشتگان به میان خانواده ها برمی گردد. پیش از آغاز پنجه، باید مراسم خانه تکانی (که برای انسان ها هم درونی است و هم بیرونی) به پایان رسیده باشد، و همه چیز و همه جا پاکیزه باشد و آماده از برای فرود آمدن فروهر درگذشتگان، به ویژه فروهر درگذشتگان تازه باشد. سفره پنجه، که سفره ای ست ویژه مردگان، همراه با بوی های خوش پهن می شود.گاهی در نخستین ساعت های روز اول پنجه، ولی بیشتر در واپسی ساعت های آخرین شب پنجه، یعنی درست شب سال نو، هنگامی که به طلوع خورشید نوروز نزدیک می شویم، زرتشتیان بر روی بام های شان آتش می افروزند که به همه نشان و آگاهی می دهد که فردا روز اورمزد و فروردین ماه و آغاز نوروز جمشیدی است. بنا بر یک باور کهن، روشن کردن آتش در روز نخست پنجه، بر روی بام ها، به این انگیزه بوده است که فروهرها راه را بیابند و به خانه های خود باز گردند. بی گمان آیین رفتن به آرامگاه در پنجشنبه آخر سال بازمانده مراسم پنجه است. https://www.instagram.com/p/B9rg9GVHtjN/?igshid=1c13o7dpruu96
0 notes
#فلسفه_نوروز فلسفه هایی که برای برپایی جشن سترگ " نوروز " بیان گردیده است: نخستین روز از ماه فروردین از سال نو با نام " هرمزد روز" نام آن " نوروز " است. گفته اند در این روز بود که خداوند افلاک را به گردش درآورد پس از آن که ایستا بودند و ستارگان را ایستانید، پس از گردش و آفتاب فروزان را در این روز آفرید. کیومرث (گیومرتن = زنده ی گویای میرا) نخستین انسان و نخستین شاه-پیامبر در این روز به شاهی رسید. نوروز ؛جشن کیومرث پدر بشر است و خداوند انسان را در این روز آفرید. ایرانیان باستان گویند: در این روز (نوروز) ساعتی است که پیروز فرشته ،فروهرها را برای انشاء آفریدگان می راند و فرخنده ترین ساعات آن،ساعات آفتاب است و در بامداد نوروز، در هنگام سپیده دم، به منتهای خود می رسد و مردم به نظر کردن به آن،فرخندگی جویند و این نام "هرمزد روز" نام اهورامزدا (سرور دانایان) است که آفریدگار دنیا و کائنات و همه چیز است. جمشید ویوَنگَهان، پادشاه سترگ در این روز، جشن گرفت و بر گردونه ای زرین سوار شد و دور زمین گردش کرد و مردم از شادی روی تاب ها نشستند و شادی کردند و تاب خوردند که مفرح است. رسم است مردم در این روز به هم هدیه و پیشکش دهندو نیشکر در این روز کشف شد به توسط شاهنشاه جمشید و شیوه ی فراهم آوردن آن را به مردمان آموخت تا شیرین کام گردند. نوروز جشن آغاز بهار، رویداد کیهانی، یادمان کهن نیاکان دانشور و پاک اندیش، در راه است. گسترۀ نوروز در مرزهای امروزین ایران، بسته نیست و بسیار فراتر از این مرزها می رود: جهان انجمن شد برِ تخت اوي ------ از آن، بر شده فرّۀ بخت اوي به جمشيد بر، گوهر افشاندند ------ مر آن روز را ،روز نو خواندند سر سالِ نو ، هرمز فرودين ------- بر آسوده از رنج، تن، دل ز کين به نوروزِ نو، شاه گيتي فروز ------- بر آن تخت بنشست؛ فيروزروز بزرگان به شادي بياراستند ------- مي و رود و رامشگران خواستند https://www.instagram.com/p/B9mRiMInHxp/?igshid=11tuo9sw2utu3
0 notes
در روز نخست فروردین، روز هرمزد، اهورامزدا، آفرینش آسمان را آغاز کرد. بندهش[۱] با نوروز اشتباه نشود. نوروز در ایران باستان به پیشینه، مراسم و رویدادهای مربوط به نوروز در ایران باستان میپردازد. قدمت نوروز و وجود این جشن به زمانهای پیش از شکلگیری ایران و قبل از دوره مادها و هخامنشیان برمیگردد، ولی نام آن در اوستا نیست. از سه هزار سال پیش از میلاد، در آسیای میانه و آسیای غربی دو عید، رواج داشتهاست، عید آفرینش در اوایل پاییز و عید رستاخیزی که در آغاز بهار، برگزار میشدهاست. بعدها دو عید پاییزی و بهاری به یک عید تبدیل گردیده و سر بهار جشن گرفته میشدهاست. در ایران آیین مرگ و رستاخیز سیاوش «ایزد شهید شوندهٔ گیاهی ایران» با نوروز پیوند خورده است؛ به این ترتیب که چند روز پیش از عید، به سوگ سیاوش مینشستند و با فرارسیدن نوروز، به جشن و شادی دست میزدند؛ چنانکه گویا سیاوش، زنده شده باشد. آریاییها که وارد منطقه شدند بن مایههایی مانند فروهرها و بازگشت ارواح را با خود آورده و به تدریج آیین خود را با باورهای قبلی رایج در منطقه ادغام نمودند. از جمشید پادشاه مشهور پیشدادی به عنوان بنیانگذار این جشن یاد گردیدهاست. از پژوهشهایی که در تطبیق نوروز ایرانی و نوروز قبطی (نوروز مصری) و تأثیر و تأثر آن دو، به عمل آمده، بر میآید که نوروز ایرانی در زمان داریوش بزرگ و توسط او در مصر رایج گردید. دربارهٔ نوروز و سنتهای وابسته بدان تا چند دهه قبل منابعی قدیمتر از ایام ساسانیان که به دست نویسندگان مسلمان نوشته شده بود، وجود نداشت. اما با کشف بایگانیهای دولتی اشکانیان در تاجیکستان معلوم گردید که نوروز در دوران شاهنشاهی اشکانیان و ایامی قدیمتر از دو هزار سال پیش در آغاز بهاران بودهاست. در تمام دوران ساسانی نوروز جشن ملی همهٔ ایرانیان بهشمار میرفتهاست. به همین جهت حتی مردمی که پیرو آئین زرتشت نبودهاند اما در حوزهٔ حکمرانی ایران زندگی میکردند، نیز در آن شرکت داشتند. شواهدی وجود دارد که در دوران ساسانی سالهای کبیسه رعایت نمیشدهاست. روز برگزاری مراسم نوروز در هر دوره ۴ ساله، یک روز از موعد اصلی خود عقب میماند و در نتیجه زمان نوروز در این دوران همواره ثابت نبوده و در فصلهای گوناگون سال جاری بودهاست. پنج روز نخست فروردین جشنی همگانی بین عموم مردم بود از اینرو آن را نوروز عامه نامیدهاند. روز ششم فروردین که جشن نوروز به گونهٔ درباری برگزار میشدهاست نوروز بزرگ نام داشتهاست. مجموعهٔ رسمهای جشن بهاری نوروز با جشن سوری و آتشافروزی آغاز میشد و(ادامه کامنت اول) https://www.instagram.com/p/B8d_qEvHMZa/?igshid=cic0b0kkwuxf
0 notes
تاریخچه سیزده بهدر
سخن پیرامون جشن «سیزده بهدر»، همانند دیگر جشن های ملی و باستانی ایران، نیاز به پژوهش زیاد و مقدمه چینی ای طولانی دارد، به ویژه جشنی با این گستره ی برگزاری و سابقه ی طولانی که این پهنه و زمان تغییراتی ژرف در آیین ها و مراسم ویژه ی این روز ایجاد کرده است.
روز سیزدهم فروردین یا همان سیزدهبهدر از جمله روزهایی است که حکایتها و روایتهای فراوانی درباره آن گفته شده و جالب آنکه متداولترین حکایت درباره این روز، نادرست ترینِ این تعبیرهاست و سیزدهمین روز نوروز، روزی مقدس نزد ایرانیان باستان بودهاست. در این راستا کوشش بر این بوده است تا خردورزانه ترین و مستندترین گفتارها، نوشتارها و نگرش ها را در این زمینه گردآوری کنیم.
گفته می شود ایرانیان باستان در آغاز سال نو پس از دوازده روز جشن گرفتن و شادی کردن که به یاد دوازده ماه سال است، روز سیزدهم نوروز را که روز فرخنده ایست به باغ و صحرا می رفتند و شادی می کردند و در حقیقت با این ترتیب رسمی بودن دورهً نوروز را به پایان میرسانیدند. می توان گفت معقول ترین موردی که درباره ی سیزده به در گفته می شود همین است.
بهتر است در آغاز، پیشگفتاری پیرامون عدد ۱۳ وروز سیزدهم و اینکه آیا این عدد و این روز در ایران و فرهنگ ایرانی نحس است داشته یا نه فراهم آوریم :
نخست باید به این موضوع توجه داشت که در فرهنگ ایرانی، هیچ یک از روزهای سال «نحس» و «بدیمن» یا «شوم» شمرده نشده، بلکه چنانچه می دانیم هر یک از روزهای هفته و ماه نام هایی زیبا و در ارتباط با یکی از مظاهر طبیعت یا ایزدان و امشاسپندان داشته و دارند، و روز سیزدهم هر ماه خورشیدی در گاهشماری ایرانی نیز «تیر روز» نام دارد که از آن ِستاره ی تیشتر، ستاره ی باران آور می باشد و ایرانیان از روی خجستگی، این روز را برای نخستین جشن تیرگان سال، انتخاب کرده اند.
همچنین در هیچ یک از متون کهن و هیچ دانشمند و نویسنده ای، از این روز به بدی یاد نکرده اند بلکه در بیشتر نوشتارها و کتاب ها، از سیزدهم نوروز با عنوان روزی فرخنده و خجسته نام برده اند.
برای نمونه کتاب «آثار الباقیه» جدولی برای سعد و نحس بودن روزها دارد که در آن جدول در مقابل روز سیزدهم نوروز کلمه ی «سعد» به معنی نیک و فرخنده آورده شده است.
ارتباط با مسیحیت و اروپا
اما پس از نفوذ فرهنگ اروپایی در زمان حکومت صفویان رسید که در این فرهنگ نیز عدد ۱۳ را نحس می دانستند، و هنوز هم با پیشرفت های علمی و فن آوری پیشرفته اروپا، این خرافات عمیقا در دل بسیاری از اروپاییان وجود دارد که در مقایسه با خرافات شرقی، شمارگان آن ها کم نیست و مثال های بسیار دیگری مانند «داشتن روزی بد با دیدن گربه ی سیاه رنگ»، «احتمال رویدادی شوم پس از رد شدن از زیر نردبام» یا «شوم بودن گذاشتن کلید خانه روی میز آشپزخانه»،«خوش شانسی آوردن نعل اسب» و بسیاری موارد خرافی دیگر که خوشبختانه تا کنون وارد فرهنگ ما نشده اند و برای ما خنده آور هستند.
برخی از محققان عقیده دارند که عقیده به نحوست عدد سیزده اثری است که از ارتباط و مجاورت با عالم مسیحیت به زرتشتیان و بعد از آنان مسلمانان انتقال یافتهاست. اصل این عقیده به این صورت است که یهودای اسخر یوطی یکی از دوازده حواری مسیح نقشه کشید تا وی را تسلیم مخالفانش کند و قرار گذاشت تا وقتی وارد محفل مسیح شود، او را ببوسد تا دشمنان او بتوانند تشخیص دهند که کدامیک از افراد حاضر در محفل مسیح است. بدین ترتیب مسیح دستگیر شد و چون یهودای اسخر یوطی سیزدهمین فردی بود که به جرگه مسیح و یازده شاگرد دیگرش در آمد و شمارهٔ آنان به سیزده رسید مسیح گرفتار و محاکمه و به دار آویخته شد. عیسویان بدین علت عدد سیزده را شوم میدانند.
اما تنها چیزی که در فرهنگ ایرانی می توانیم درباره ی عدد سیزده پیدا کنیم، «بد قلق» بودن عدد ۱۳ به خاطر خاصیت بخش ناپذیری آن است.(این خود نشانه ای از دانش بالای ایرانیان از ریاضی و به کارگیری آن در زندگی روزمره است.) اما وقتی درباره ی نیکویی و فرخندگی این روز بیشتر دقت می کنیم منابع معقول و مستند با سوابق تاریخی زیادی را می یابیم.
همان طور که گفته شد سیزدهم فرودین ماه که تیر روز نام دارد و متعلق به فرشته یا امشاسپند یا ایزد سپند (مقدس) و بزرگواری است که در متون پهلوی و در اوستا تیشتر نام دارد و جشن بزرگ تیر روز از تیر ماه که جشن تیرگان است به نام او می باشد.
در گاهشماری ایرانی، هر روز ماه، نام ویژه ای دارد. به عنوان مثال، روز نخست هر ماه، اورمزد روز و روز سیزدهم هر ماه تیر روز نامیده می شود و متعلق به ایزد تیر است. تیر در زبان اوستایی تیشتَریَه خوانده می شود، و هم نام تیشتر، ایزد باران می باشد. با توجه به اطلاق گرفتن نام ایزد باران، می توان گفت که تیر در نزد ایرانیان باستان نمادی از رحمت الهی بوده است.
تیر در کیش مزدیسنی مقام بلند و داستان شیرین و دلکشی دارد و جشن بزرگ تیر روز از تیر ماه نیز که جشن تیرگان است به نام او می باشد.
فروردین ماه نیز که هنگام جشن و سرور و شادمانی و زمان فرود آمدن فروهرها است. و تیر روز از این ماه نخستین تیر روز از سال می باشد در میان ایرانیان باستان بسیار گرامی بوده و پس از دوازده روز جشن که یادآور دوازده ماه سال است، روز سیزدهم را پایان رسمی روزهای جشن نوروز می دانستند و با رفتن به کنار جویبارها و باغ و صحرا و شادی کردن در واقع جشن نوروز را با شادی به پایان می رساندند و به قول امروزی ها «حسن ختامی بود بر بزرگ ترین جشن سال».
در کتاب « المحاسن و الاضداد » گفته شده:
«… در صحن کاخ سلطنتی دوازده ستون از خشت خام برپا می کردند که در هریک از آنها یکی از حبوبات دوازده گانه را می کاشتند و کـُشتی که از پشم گوسفند بافته می شود، شش قسمت است که هر قسمت دوازده رشته می شود که بطور مجموع هفتاد و دو نخ می شود، می بستند.»
عدد شش اشاره است به شش گاههنبار و عدد دوازده به یاد دوازده ماه است و هفتادودو هم به هفتادودو فصل یسنا اشاره است.
ایرانیان باستان عمر جهان را دوازده هزار سال میپنداشتند و معتقد بودند هرچه دنیا به پایان این دوازده هزار سال نزدیکتر میشود، پلیدیها و غلبه آنها به نیکیها بیشتر میشود تا آنکه در پایان این عمر دوازده هزار ساله رستاخیز به وقوع میپیوندد و جهان از همه بدیها پاک میگردد.
بنابراین فردای رستاخیز در اصل نخستین روز از هزاره ی سیزدهم و آغازگر زمانی است مبرّا از همه ناپاکیها. به همین علت عدد سیزده به عنوان نماد شروع و تولد دوباره، احترام زیادی نزد ایرانیان داشت و سیزدهم فروردین نیز نشانهای بود از آغاز آفرینش در طبیعت بهاری که خود، همیشه یادآوری از رستاخیز بوده و هست. پس ایرانیان در این روز به جشن و پایکوبی میپرداختند و بدین ترتیب خود را برای آغاز سالی پرتلاش و پر برکت آماده میکردند.
نظریههایی پیرامون نحس بودن سیزده
تا کنون هیچ دانشمندی ذکر نکرده که سیزده نوروز نحس است بلکه قریب به اتفاق روز سیزده نوروز را بسیار سعد و فرخنده دانستهاند. برای مثال در آثار الباقیه ابوریحان بیرونی، جدولی برای سعد و نحس بودن روز ها قرار دارد که در آن برای سیزدهم نوروز که تیر روز نام دارد، کلمه سعد به معنی نیک و فرخنده آمدهاست. بعد از اسلام چون سیزدهم تمام ماهها را نحس میدانند، به اشتباه سیزدهم عید نوروز نحس شمرده شد.
واژه سیزده به در
مشهور است که واژه ی سیزده به در به معنای « در کردن نحسی سیزده» است . اما وقتی به معانی واژه ها نگاه کنیم برداشت دیگری از این واژه می توان داشت. «در» به جای «دره و دشت» می تواند جایگزین شود .به عنوان مثال علامه دهخدا، واژه «در و دشت» را مخفف «دره و دشت» می داند.
چو هر دو سپاه اند آمد ز جای تو گفتی که دارد در و دشت پای
یکی از معانی واژه «به»، « طرف و سوی » می باشد . مانند اینکه می گوییم «به فروشگاه».
پس با نگاهی کلی می توان گفت واژه «سیزده به در» به معنای « سیزدهم به سوی در و دشت شدن» می باشد که همان معنی بیرون رفتن و در دامان طبیعت سر کردن را می دهد.
سیزده بهدر در تاریخ ایران باستان
همانطور که پیشینه ی جشن نوروز را از زمان جمشید می دانند درباره ی سیزده به در (سیزده بهدر) هم روایت هست که:
«… جمشید، شاه پیشدادی، روز سیزده نوروز را در صحرای سبز و خرم خیمه و خرگاه بر پا می کند و بارعام می دهد و چندین سال متوالی این کار را انجام می دهد که در نتیجه این مراسم در ایران زمین به صورت سنت و آیین درمی آید و ایرانیان از آن پس سیزده بهدر را بیرون از خانه در کنار چشمه سارها و دامن طبیعت برگزار می کنند… »
اما برای بررسی دیرینگی جشن سیزده بهدر از روی منابع مکتوب، تمامی منابع مربوط به دوران قاجار می باشند و گزارش به برگزاری سیزده به در در فروردین یا صفر داده اند، از همین رو برخی پژوهشگران پنداشته اند که این جشن بیش از یکی دو سده دیرینگی ندارد اما با دقت بیشتر در می یابیم که شواهدی برای دیرینگی این جشن وجود دارد.
همانطور که پیش از این گفته آمد، تنوع و گوناگونی شیوه های برگزاری یک آیین، و دامنه ی گسترش فراخ تر یک باور در میان مردمان، بر پایه ی قواعد مردم شناسی و فرهنگ عامه، نشان دهنده ی دیرینگی زیاد آن است.
همچنین مراسم مشابه ای که به موجب کتیبه های سومری و بابلی از آن آگاهی داریم، آیین های سال نو در سومر با نام «زگموگ» و در بابل با نام «آکیتو» دوازده روز به درازا می کشیده و در روز سیزدهم جشنی در آغوش طبیعت برگزار می شده. بدین ترتیب تصور می شود که سیزده بهدر دارای سابقه ای دست کم چهار هزار ساله است.
اسطوره باران در روز سیزدهم
قصه روز سیزدهم از این قرار بود که در گاهشماری قدیم (ایران باستان) سیزدهمین روز از هر ماه، روز تیر نام داشت. این نام، از نام ایزدی به نام تیشتر (Tishtar) گرفته شده بود و این ایزد با باران و طراوت ارتباط داشت زیرا تیشتر، اصل و ریشه همه آبها و سرچشمه باران و باروری بود.
او آنقدر اهمیت داشت که حتی برایش یک صورت متجلی در آسمانها نیز در نظر گرفته بودند که پر نورترین ستاره آسمان بود؛ ستارهای که منجمان آن را به نام شِعرای یمانی میشناختند و به قول امروزیها گل سر سبد ستارههای دب اکبر بود.
داستان جنگ این ایزد با دیو خشکسالی در باور ایرانیان بسیار جالب است. داستان اینگونه آغاز میشد که ابتدا دیو خشکسالی به هر ترفندی از بارش باران ممانعت می کرد، تیشتر به یاری ایزدِ باد، آبها را از زمین برداشت و به آسمان هدایت کرد. سپس به مدت ۱۰ شبانه روز خود را به شکل مرد جوان بلند قامتی درآورد که قدرت پرواز داشت و بدین ترنیب در آسمان ها جای گرفت و توانست از ابرها به سوی زمین باران بفرستد.
این باران یک باران معمولی نبود بلکه هر قطره آن به بزرگی جثه یک انسان تنومند بود. بنابراین پس از چنین بارشی آب، زمین را فرا گرفت و جانوران موذی را از میان برد و اگر عدهای از آنها نیز جان سالم به در بردند همگی در سوراخهای خود مخفی شدند.
یک بار دیگر ایزدِ باد دست به کار شد و آبها را به کرانههای زمین برد و یک دریای اسطورهای به وجود آورد به نام دریای فراخکرد (Farakhkard). همین که دیو خشکسالی داشت متوجه اقدامات تیشتر و یارانش شد، تیشتر این بار خود را به شکل گاوی زرین شاخ درآورد و ۱۰ شبانه روز دیگر به این شکل در آسمان پرواز کرد و همچنان از ابرها باران باراند.
به همین ترتیب در دهه سوم به هئیت اسبی سفید و زیبا درآمد و به کار خود ادامه داد. در این زمان که به شکل اسب درآمده بود از آسمان به دریای فراخکرد رفت تا آنجا را از زهر جانوران زیانبخش پاکیزه کند اما گویا دیو خشکسالی دست او را خوانده و او نیز خود را به شکل اسبی درآورده بود که یال و گوش نداشت و سیاه و ترسناک به نظر میرسید. در اینجا بود که نبردی مستقیم میان آنها شکل گرفت.
در آغاز این جنگ، دیو خشکسالی نیرومندتر از تیشتر عمل کرد و پیروز شد. نتیجه این پیروزی آن شد که توانست ایزد تیشتر را هزار گام از دریای فراخکرد دور و جهان را برای مدتی دچار خشکی و تشنگی کند. تیشتر، ناراحت و شکست خورده به پیشگاه خداوند رفت و شکایت کرد که ناتوانی او، از آن جهت بوده که مردم دعا و نیایش شایستهای برای او به جای نیاورده اند. خداوند برای جبران این شکست به او نیرویی داد برابر ۱۰ مرد جوان، ۱۰ کوه، ۱۰ رود و … . با این پشتوانه در نبرد دوم، تیشتر پیروز شد و این بار او بود که توانست دیو خشکسالی را هزار گام دور کند و باز هم با کمک ایزدِ باد ابرها را به هر سوی آسمان راند تا همه جا را سرشار از باران کنند.
در این داستان همانطور که تیشتر همکارانی داشت، دیو خشکسالی نیز در از دیوهای دیگری کمک گرفته بود. یکی از این دیوها در شکل گرفتن رعد و برق نقش داشت. زیرا در نبرد دوم، وقتی ایزد تیشتر گُرز خود را بر آتشی که در ابرها نهفته بود، کوبید آتش شراره کشید و یکی از یاوران دیو خشکسالی از وحشت خروشی برآورد و هلاک شد؛ همین امر باران را شدیدتر و فراوان تر کرد. تیشتر کم کم توانست به خشکسالی غلبه کند و ۱۰ شبانه روز برای زمین باران بفرستد.
زهری که از جانوران موذی بر روی زمین باقی مانده بود همراه با این آب ها به دریاها رفت و شوری و تلخی آب دریاها را سبب شد. اما در عوض آب های پاکیزه به مزارع و چراگاه ها راه یافت و سرسبزی و طراوت را به ارمغان آورد.
این اتفاق فرخنده در سیزدهمین روز ماه، در یک زمان اساطیری رخ داد. بنابراین برای مردمانی که در سرزمینی خشک زندگی می کردند و همیشه از خشکسالی بیم داشتند، روز باران، روز مقدسی بود، به ویژه وقتی این روز از پی نوروز و در آغاز بهار از راه می رسید، پس باید برای تماشای طراوت بهاری و همراه شدن با طبیعت از خانه ها بیرون می آمدند و با برگزاری جشنی که در دلِ آئین های مذهبی شان نهفته بود، دست به سوی آسمان می بردند و برای داشتن سالی پر باران دعا و نیایش می خواندند.
با این کار دلخوری تیشتر را نیز برطرف می کردند تا او به یاری کشت و کارشان بیاید. آنها سبزه ها را به آب روان می سپردند تا در محضر تیشتر تأکید کنند که سرسبزی و باروری در گرو آب و باران است و با این حرکت نمادین از او می خواستند بارش را از آنها دریغ نکند.
شیوه های برگزاری و مراسم سیزده بهدر
همانگونه که اشاره شد شیوه های برگزاری این جشن و همچنین مراسم و آداب این روز بسیار متفاوت و گسترده می باشد که در اینجا به تفصیل نمی توان به آنها پرداخت، اما همانطور که می دانیم سیزدهم فروردین تیشتر روز می باشد و آغاز نیمسال دوم زراعی، و مردمان ایرانی برای نیایش و گرامیداشت تیشتر، ایزد باران آور و نوید بخش سال نیک به کشتزارها و مزارع خود می رفتند و در زمین تازه روییده و سرسبز و آکنده از انبوه گل و گیاهان صحرایی به شادی و ترانه سرایی و پایکوبی می پرداختند و از گردآوری سبزه های صحرایی و پختن آش و خوراکی های ویژه غافل نمی شدند.
بخشی دیگر از آیین های سیزده بهدر را هم باورهایی تشکیل می دهند که به نوعی با تقدیر و سر نوشت در پیوند ��ست.
برای نمونه فال گوش ایستادن ،فال گیری (به ویژه فال کوزه)، گره زدن سبزی و گشودن آن ،بخت گشایی (که درسمرقند و بخارا رایج است)و نمونه های پرشمار دیگر …
بازی های گروهی، ترانه ها و رقص های دسته جمعی، گردآوری گیاهان صحرایی، خوراک پزی های عمومی، بادبادک پرانی، سوارکاری، نمایش های شاد، هماوردجویی جوانان، آب پاشی و آب بازی بخشی از این آیین هاست که ریشه در باورها و فرهنگ اساطیری دارند. از جمله شادی کردن و خندیدن به معنی فروریختن اندیشه های پلید و تیره، روبوسی نماد آشتی، به آب سپردن سبزه ی سفره ی نوروزی نشانه ی هدیه دادن به ایزد آب «آناهیتا» و گره زدن علف برای شاهد قرار دادن مادر طبیعت در پیوند میان زن و مرد، ایجاد مسابقه های اسب دوانی که یادآور کشمکش ایزد باران و دیو خشک سالی است.
در متون کهن فارسی به بیرون شدن از خانه ها و به صحرا رفتن در روز سیزدهم فروردین اشاره ای نشده است. توجیه دیگری که برای مراسم نوروز شده این است که، روز سیزدهمِ سال نو گویا در دوران های کهن روز ویژه طلب باران بهاری برای کشتزار های نودمیده بوده است. روزهای ماه در ایران قدیم نامی ویژه داشت و هر یک متعلق به ایزدی بود و روز سیزدهم متعلق به ایزد تیر یا «تیشتری» بود، که ایزد باران است. برای این که این ایزد پیروز باشد، لازم بود که همه مردمان در نماز از او نام برند و او را بستایند و از او طلب باران کنند. روز سیزدهم نوروز گویا روز رسمی همه مردم برای طلب باران، برای همه سرزمین های ایران بوده است و خوردن غذای روز در دشت و صحرا نشانه همان فدیه گوسفند بریان است که در اوستا آمده و افکندن سبزه های تازه دمیده نوروزی به آب روان جویبارها تمثیلی است از دادن فدیه به ایزد آب در آناهیتا و ایزد باران و جویبارها «تیر». در این روز مردم همه به دشت و صحرا می روند و از بامداد تا شامگاه به شادی و سرور می پردازند.
ناخجستگی شماره سیزده و روز سیزده
حادثه های بزرگ گیهانی در روزگاران کهن، بارها فلاکت و بلاهای بسیار برای دنیای خاکی ما پدید آورده اند. از این حادثه ها و بلایا در متون کهن نام برده شده است. در بعضی کتب مذهبی مانند اوستا، ودا، تورات، انجیل و کتاب های پهلوی و. . . اشاره ای به این حادثه ها شده است. زمین لرزه و سیل و طوفان بسیار اتفاق افتاده ، اما همواره بدترین آنها در خاطر مردمان پایدار مانده است. یکی از حادثه های سهمگین گیهانی که ذکر آن در تورات آمده ، در روز سیزدهم سال نو مصری که مانند جشن فروردین ایرانی به هنگام تعادل بهاری خورشید گرفته می شد به وقوع پیوسته و موجب مرگ عده زیادی شده است. این روز مصادف با روز سیزدهم ماه ایرانی است.
در آن روز سیزدهم سال نو، گویا ستاره ای دنباله دار در فضای زمین درخشیده است به طوری که در افق ایران نیز آن را دیده اند. بر اثر برخورد این ستاره با زمین ، آتشفشان ها آغاز آتشفشانی کرده اند و زمین لرزه ای سهمگین روی داده است و کاخ ها ویران گشته اند . این حوادث، این اندیشه را در ذهن مردم پدیدار کرد که هر چند هزار سال یک بار واقعه ای این چنینی رخ خواهد داد. از همین رو است که مردم به طور سنتی در هر سال به هنگام روز سیزدهم فروردین منتظر واقعه ای سهمگین بوده اند، از این جهت خانمان خود را رها می کردند و در این روز زیر سقف و بام نمی ماندند، تا اگر زمین لرزه ای رخ دهد در امان بمانند.
رفته رفته روز سیزدهم سال و در پی آن شماره سیزده، رنگ نحوست گرفت و مردم در همه جای دنیا از عدد سیزده پرهیز کردند اما امروز دیگر مدتهاست که پلاک خانه ها و مغازه ها را به صورت ۱+۱۲نمی نویسند و حتی برعکس دیده می شود که عدد سیزده برای بعضی ها به جای نحوست ، خوش شانسی می آورد!
آیینهای سیزدهبه در
این رویداد دارای آیینهای ویژهای است که در درازای تاریخ پدید آمده و اندک اندک چهره سنت به خود گرفته است. از آن جمله میتوان آیینهای زیر را برشمرد.
گره زدن سبزه
سبزه به رود سپردن
خوردن کاهو و سکنجبین
پختن غذاهای متنوع به ویژه آش رشته
بررسی علف گره زدن
افسانه ی آفرینش در ایران باستان و موضوع نخستین بشر و نخستین شاه و دانستن روایاتی درباره ی «کیومرث» دارای اهمیت زیادی است، در «اوستا» چندین بار از کیومرث سخن به میان آمده و او را نخستین پادشاه و نیز نخستین بشر نامیده است.
گفته های «حمزه ی اصفهانی» در کتاب «سِنی ملوک الارض و الانبیاء» صفحه های ۲۳ تا ۲۹ و گفتههای «مسعودی» در کتاب «مروج الذهب» جلد دوم صفحه های ۱۱۰ و ۱۱۱ و «بیرونی» در کتاب «آثار الباقیه» بر پایه ی همان آگاهی است که در منبع پهلوی وجود دارد که:
«مَشیه» و «مَشیانه» که دختر و پسر دو قلوی کیومرث بودند، روز سیزدهم فروردین برای نخستین بار در جهان با هم ازدواج کردند. در آن زمان چون عقد و نکاحی شناخته نشده بود ! آن دو به وسیله ی گره زدن دو شاخه ی «موُرد»، پایه ی ازدواج خود را بنا نهادند و چون ایرانیان باستان از این راز به خوبی آگاهی داشتند، آن مراسم را به ویژه دختران و پسران دم بخت انجام می دادند، امروزه نیز دختران و پسران برای بستن پیمان زناشویی، نیت می کنند و علف گره می زنند.
این رسم از زمان «کیانیان» تقریبا فراموش شد و در زمان «هخامنشیان» دوباره آغاز شد و تا امروز باقی مانده است.
در کتاب «مُجمل التواریخ» چنین آمده است:
«… اول مردی که به زمین ظاهر شد، پارسیان آن را «گل شاه» نامیدند، زیرا که پادشاهی او الا بر گل نبود، پس پسر و دختری از او ماند که مشیه و مشیانه نام گرفتند و روز سیزده نوروز با هم ازدواج کردند و در مدت پنجاه سال هیجده فرزند بوجود آوردند و چون مُردند، جهان نود و چهار سال بی پادشاه بماند.»
همانگونه که شباهتی بین چارشنبه سوری و نوروز امروزی متداول در تهران و شهرهای بزرگ، با شیوه های اصیل و کهن آن وجود ندارد، سیزده بهدر امروزی نیز تنها نامی از یک جشن کهن را برخود داشته و هیچ شباهتی به آیین کهن و یادگار نیاکان ما ندارد. نحوه ی اجرای این جشن، مانند بسیاری از دیگر آیین های ایرانی، عمیقا از شیوه ی اصیل و باستانی خود دور شده است و به شکل فعلی آن، دارای سابقه ی تاریخی در ایران نیست.
اگر در گذشته مادران و پدران ما، سبزه های نوروزی خود را در این روز به صحرا می برده و برای احترام به زمین و گیاه، آن را در آغوش زمین می کاشته اند، امروزه ما آن را به سوی یکدیگر پرتاب می کنیم و تکه تکه اش می کنیم.
سیزده بهدرِ پیشینیان ما، روزی برای ستایش و دعا برای طلب باران فراوان در سال پیش رو، برای گرامیداشت و پاکیزگی طبیعت و مظاهر آن، و زیست بوم مقدس آنان بوده است. در حالیکه امروزه روز ویرانی و تباهی طبیعت است!
چهاردهبهدر اصطلاحی است که به جای سیزدهبهدر در مواردی به کار میرود و منظور آن گشت و گذار در طبیعت در روز ۱۴ فروردین است. برخی اهالی خرمآباد به جای سیزدهم فروردین، روز چهاردهم را به تفریح در طبیعت اختصاص میدهند آنها ۱۳ فروردین را در خانه میمانند و آن را سیزده غریب مینامند. این به این مفهوم است که در این روز مردم غیر بومی خرم آباد برای تفریح بیرون میروند و خود خرم آبادیها یک روز بعد به دامن طبیعت میروند.
نوشته تاریخچه سیزده بهدر اولین بار در تاریخ ما. پدیدار شد.
source https://tarikhema.org/subject/jashn//35475/%d8%aa%d8%a7%d8%b1%db%8c%d8%ae%da%86%d9%87-%d8%b3%db%8c%d8%b2%d8%af%d9%87-%d8%a8%d9%87%e2%80%8c%d8%af%d8%b1/
0 notes
گرشاسب
این پهلوان کهن که به دوران هندو ایرانی تعلق دارد. افسانههای مربوط به این شخص پیش زردشتی وارد روایتهای دینی شده و رنگ زردشتی به خود گرفته است و گونهای متفاوت این روایتها باعث شده است زمان و شخصیت گرشاسب در تاریخ اساطیری بهآسانی قابلتشخیص نباشد. گرشاسب پسر ثریته است۱. ثریته تواناترین مرد از خاندان سام است و سومین کسی است از میان مردمان که هوم را مطابق آیین میفشارد و به پاداش این کار صاحب دو پسر میشود: یکی اورواخشیه قانونگذار و دیگی گرشاسبِ گیسوَر (دارای موی مجعد)، نرمنش(دلاور)، گُرزور و نیرومندترین مردان. بنابراین ازنظر زمانی در این روایت، گرشاسب پس از جمشید و فریدون و پیش از زردشت است. گرشاسب بخشی از فرّه جمشید را دریافت میکند و همانطور که پیشازاین گذشت، بااینکه فریدون بر ضحاک پیروز میشود، نابودی ضحاک در هزارههای پایانی جهان پس از بند گسستن او به دست گرشاسب خواهد بود. دلاوریهای گرشاسب با کشتن اژدهای شاخدار آغاز میشود. گرشاسب به هنگام نیمروز در ظرفی آهنین بر پشت اژدهای شاخدار غذا میپزد. اژدها از گرمای آتش میجهد و گرشاسب هراسان به کناری میشتابد و در این نبرد، آتش آزرده میشود.
گرشاسب در کنار دریای فراخکرد، دیو اژدها مانند یعنی گَندَرو زرّین پاشنه را از پای درمیآورد. بر خانه بزرگ او یورش میبرد و هیتاسب و زرّین تاج را که قاتل برادرش اورواخشیه است میکشد. رام کردن باد، بازداشتن مرغ بال گسترده و از میان بردن راهزنان غولپیکر نیز جزء کارهای قهرمانی اوست.
گرشاسب سپس از پری خناثئیتی در کابلستان فریب میخورد و به او میپیوندد و با بیاحترامی به آتش که قبلاً بدان اشاره شد جزء گناهکاران میشود و باوجود جاودانه بودن، وقتی نوهین تورانی در دشتی در زابلستان تیری به او میزند، او به خواب فرو میرود و تا آخر جهان در این حالت بیهوشی باقی میماند. پیکر گرشاسب را فروهرها محافظت میکنند تا در ه��ارۀ اوشیدر ماه وقتیکه ضحاک زنجیر خود را گسست و به آزار آفریدههای گیتی پرداخت، امشاسپندان و ایزدان بر سر پیکر گرشاسب بروند و او را از خواب بیدار کنند تا او گرز بر ضحاک کوبد و نابودش کند.
در روایتهای دیگر و در شاهنامه نیز موقعیت و شخصیت گرشاسب چندان روشن نیست. در بعضی از روایتها نسب او به جمشید میرسد. شخصیت او در شاهنامه و دیگر روایتها به برجستگی روایتهای دینی نیست. از گرشاسبی سخن به میان میآید که منوچهر را درنبرد با سلم و تور در کین خواهی ایرج یاری میکند و همچنین گرشاسب دیگری که پسر و جانشین زو، تهماسب است.
از سوی دیگر، از صفت نرمنشِ گرشاسب و القاب او، در شاهنامه شخصیتهایی با نام های نریمان، سام و کریمان به وجود میآیند. همچنین از سام، زال دستان و از زال، رستم به ظهور میرسد و گرشاسب گرز خود را به رستم میسپارد.
در متنها پهلوی از روان گرشاسب گناهکار به دل آزردن آتش بازخواست میشود و با میانجیگری زردشت بخشوده میشود.
مجسمه گرشاسب در تهران
اساطیر در شاهنامه
۱.این نام بهصورت ثریت، سریت، اترط و اثرط در متنهای فارسی و عربی دیده میشود.
منبع:
کتاب تاریخ اساطیری ایران، اثر ژاله آموزگار،
انتشارات سمت، چاپ شده در مهر ۱۳۹۵
تهیه الکترونیکی: سایت تاریخ ما، اِنی کاظمی
نوشته گرشاسب اولین بار در تاریخ ما. پدیدار شد.
source https://tarikhema.org/ancient/mesopotamia/29296/%da%af%d8%b1%d8%b4%d8%a7%d8%b3%d8%a8/
0 notes
برگزاری سالمرگ فروهرها در خانهشان بعد از ۱۲ سال ممنوعیت پرستو فروهر میگوید بعد از ۱۲ سال برای اولین بار مقامهای امنیتی ایران اجازه دادهاند مراسم سالگرد درگذشت مادر و پدرش که در قتلهای زنجیرهای کشته شدند، در تهران برگزار شود. پرستو فروهر در تماس تلفنی به بیبیسی فارسی گفت که هنوز خانه پدر و مادرش مملو از جمعیت است و به دلیل حضور پرشمار، مردم در حیاط هم ایستادهاند. او که در خارج از ایران زندگی میکند در ۱۹ سال گذشته هر آذر برای برگزاری مراسم سالمرگ به ایران باز میگردد اما در بیش از یک دهه گذشته ماموران امنیتی هیچ گاه اجازه ندادند که مراسم برگزار شود. پرستو فروهر از این که بعد از مدتها توانسته برای پدر و مادرش مراسم بزرگداشت بگیرد، خوشحال بود و گفت: داخل خانه جای سوزن انداختن نیست. واقعا برای من و تمام کسانی که اینجا هستند، حس فوقالعاده زیبا و پرامیدی بود که پافشاری چند ساله به نتیجه رسید. فروهر گفت: امروز هم ماموران امنیتی دوربین گذاشته و از مردم فیلم میگیرند اما برخلاف سالهای گذشته که دو طرف خیابان هدایت را میبستند و “گاهی مهمانان را کتک میزدند و بازداشت میکردند”، با شرکت کنندگان برخوردی نشده است. پاسپورت خانم فروهر هنگام ورود به ایران ضبط شده و فعلا ممنوعالخروج است. به او گفته شده که روز شنبه هفته آینده برای رسیدگی به اتهامهایش باید در دادگاه حاضر شود. او فروهر پیش از سفر به ایران در یادداشتی گفته بود با شکایت وزارت اطلاعات به “تبلیغ علیه نظام” و “توهین به مقدسات” متهم شده است. او نوشته بود که “بهطور رسمی به من ابلاغ شد که برگزاری مراسم یادبود برای پدر و مادرم در سالروز قتل سیاسی آنان مجاز است و هیچ منع قانونی ندارد و حق ماست، اما مأموران حاضر با عناصر ضدانقلاب که قصد سوءاستفاده از این مراسم را دارند تا قانونشکنی کنند و ناامنی پدید آورند و تحریک به ناآرامی کنند و مخل امنیت ملی و نظام شوند برخورد خواهند کرد.” ۱۹ سال پیش داریوش فروهر، رهبر حزب ملت ایران و همسرش پروانه مجد اسکندری، دو فعال شناخته شده سیاسی و اجتماعی در منزل خود، با ضربات متعدد چاقو کشته شدند. آذرماه ۱۳۷۷ به فاصله دو هفته بعد از کشف جسد پروانه اسکندری و داریوش فروهر، اجساد محمد مختاری و محمدجعفر پوینده، دو تن از اعضای کانون نویسندگان ایران نیز کشف شد. این وقایع به قتلهای زنجیرهای معروف شد و سرانجام در دی ماه سال ۱۳۷۷ وزارت اطلاعات دولت محمد خاتمی، با صدور اطلاعیهای اعلام کرد که “معدودی از همکاران مسئولیت ناشناس، کج اندیش و خودسر این وزارت”،
0 notes