(2/54) “I couldn’t find it anywhere. Even on the streets of Tehran, it was nowhere to be seen. The Iran I knew was gone. Everywhere I turned it was nothing but black: black cloaks, black shrouds. The universities were closed, the libraries were closed. Our poets, our singers, our authors, our teachers: one-by-one they were silenced. Until Iran only survived inside our homes. I never planned to leave. I didn’t even have a passport. Twenty years earlier I’d sworn an oath to The Siren: every choice I made, I’d make for Iran. But The Siren was dead. They shredded his heart with bullets. And there was only one choice left: leave and live, or stay and die. It was an eight-hour drive to the Turkish border. Mitra came with me. We rode in silence the entire way. I’ve always wondered how things would have turned out differently if we’d been more aligned. She wanted our lives to be a love story. A surreal romantic journey. She wanted a life of togetherness, surrounded by beauty. For me life was meant to be lived in the pursuit of ideals: truth, justice, freedom. Even if that meant the ultimate sacrifice. We kissed goodbye in the border town of Salmas. In the main square stood a statue of Iran’s greatest poet: Abolqasem Ferdowsi. On that day it was still standing. Soon the regime would tear it down. I spent the night in the house of a powerful family who was known to oppose the regime. Their servants stood around the house with machine guns on their shoulders. Six months later they’d all be dead. On my final morning in Iran I woke with the sun. I knelt on the floor and prayed. The final journey was made on foot. It was six miles to the border, the road climbed through the mountains. It was a closed border; so the road was empty. Every step felt like death. I’ve never cried so many tears. Ferdowsi once wrote: ‘A man cannot escape what is written.’ I’ve always hated that quote. I hate the idea of destiny. There is always a role for us to play. There is always a choice to be made. But on that day it felt like destiny, a river flowing in one direction. And I was a leaf, floating on top. Away from where I wanted to go.”
آن را نمییافتم. حتا در خیابانهای تهران - در هیچ جای دیگر هم نبود. ایرانی که من میشناختم، رفته بود. به هر سو نگاه میکردم تنها سیاهی بود: عباهای سیاه، چادرهای سیاه. دانشگاهها را بسته بودند، کتابخانهها بسته بودند. شاعرانمان، هنرمندانمان، نویسندگانمان، آموزگارانمان - همه را یک به یک خاموش کرده بودند. ایران تنها درون خانههامان زندگی میکرد. من هرگز قصد رفتن نداشتم. من حتا گذرنامه هم نداشتم. بیش از بیست سال پیش در نیروی آژیر سوگند یاد کرده بودم: همهی اندیشه و توانم، برای ایران خواهد بود. ولی آژیر را کشته بودند. قلبی را که هر تپشش برای ایران بود با گلوله سوراخ کرده بودند. و تنها یک گزینه مانده بود: رفتن و زنده ماندن، یا ماندن و مردن. تا مرز ترکیه نزدیک به هشت ساعت رانندگی بود. میترا با من همراه شد. سراسر راه را در خاموشی گذراندیم. همواره کنجکاو بودهام که سرنوشت ما چگونه میشد اگر ما همآهنگتر میبودیم. او همواره میخواست که زندگیمان سفری رؤیایی و عاشقانه باشد. همراهی در زیبایی. ولی زندگی برای من مسئولیتی جدی بود. میبایستی آرمانخواهانه برای رسیدن به راستی، داد و آزادی زندگی کرد. در شهر سلماس با بوسهای همدیگر را بدرود گفتیم. در میدان اصلی شهر تندیسی از بزرگترین شاعر ایران بر پا بود: ابوالقاسم فردوسی، پیر پردیسی من. آن روز تندیس هنوز برپا بود. دیری نپایید که رژیم آن را ویران کرد. شب را در خانهی خانوادهای پرنفوذ که به مخالفت با رژیم شناخته میشد، سپری کردم. خدمتکاران آنها مسلسل بر دوش خانه را پاسبانی میکردند. شش ماه پس از آن دیدار بسیاری از آنها را نیز کشتند. در واپسین بامدادم در ایران با سپیدهدم بیدار شدم و نماز خواندم. واپسین بخش راه را پیاده رفتم. تا مرز دو فرسنگ راه بود. راه از میان کوهستان میگذشت. مرز بسته بود، گذرگاه هم تهی بود. هر گامی سخت بود و اشکم جاری. فردوسی چنین میگوید: بکوشیم و از کوشش ما چه سود / کز آغاز بود آن چه بایست بود. همواره از این گفته بیزار بودهام. از مفهوم سرنوشت بیزارم. هرگز نپذیرفتهام که سرنوشت از پیش نوشته شده باشد. همیشه گزینش و انتخابی هست. ولی آن روز سرنوشت من چون رودخانهای به یک سو روان بود. و من چون برگی شناور بر آب. دور از جایی که آهنگ رفتنم بود
دیشب رفتم بازی آسانسورو انجام دادم که طبیعتا کار نکرد
ولی ببین امروز با کابوس از خواب پریدم. علاوه بر اینکه بازی رو باخته بودم تا آخر عمرم با بچه فامیل تو یه اتاق گیر افتاده بودم و باهاش فیلم هندی میدیدم😭🤣
(حقیقتا بیشتر از بخش اولش ترسیدم-)
جای اون زنه معلم ریاضی دبستانمو دیدم به خدا نمیتونستم جلو خودمو بگیرم نگاش نکنممم
تهش در طبقه آخر که باز شد تو سیاهی مطلق فقط یه نوشته دیدم که دوبار تکرار شده بود, who is she?
پریدمم
ببین پریدممم
وحشت کردممم
(اگه بازی رو ببازی تا آخر عمرت توی یه بعد دیگه گیر افتادی)
به جایی رسید که دارم توهم میزنم😂 تو کل زندگیم انقدر ترسو نبودم
حالا ایشالا جنازه منو مثل پرونده الیسا لم از تو تانکر آب نکشن بیرون-
Please listen to this beautiful song and share it . I translate it for you . Please spread our voice to the world . I tried many hours to upload this video. Because they are shutting down our internet.
فارسی ( Persian )
گوش کن ای شب ، ای سیاهی
من همون خورشید فردام
من مخالف حجابم ، دیگه روسری نمیخوام
گوش کن ای شب ، ای سیاهی
من همون خورشید فردام
من مخالف حجابم ، دیگه روسری نمیخوام ، دیگه
روسری نمیخوام
حقمه توی خیابون ، باد بپیچه توی موهام
حقمه بدون تهدید ، بگذره روز ها و شب هام
تو که از موی سر من ، این همه واهمه داری
من ضعیفم ؟ یا تویی ؟ که جرات من رو نداری
گوش کن ای شب ، ای سیاهی
من همون خورشید فردام
من مخالف حجابم ، دیگه روسری نمیخوام
انتخاب نوع پوشش ، یک سلیقه است نه یک قانون
این یک حق خیلی ساده است
من رو از چیزی نترسون
اون بهشتی که مسیرش زوره و ترسه و اجبار
یک توهم پلیده از یک اندیشه بیمار
گوش کن ای شب ، ای سیاهی
من همون خورشید فردام
من مخالف حجابم ، دیگه روسری نمیخوام
من رو از چیزی نترسون
من همینم که همینم
تو دیگه تمومه کارت ، دارم اون روز رو میبینم
گوش کن ای شب ، ای سیاهی
من همون خورشید فردام
من مخالف حجابم ، دیگه روسری نمیخوام
من رو از چیزی نترسون
من همینم که همینم
تو دیگه تمومه کارت ، دارم اون رو میبینم
دارم اون روز رو میبینم ، دارم اون روز میبینم
English
Listen to me , you , the dark night
I am the tomorrow's sun
I am against hijab
I don't want headscarf anymore !
Listen to me , you , the dark night
I am the tomorrow's sun
I am against hijab
I don't want headscarf anymore !
I don't want headscarf anymore !
It's my right to walk on the street
And fell the wind in my hair
It's my right to have my days and nights pass by without threats
You're the one who teriffied of my hair
Tell me , am I the weak ? Or you ?
That don't have as much courage as me
Listen to me , you , the dark night
I am the tomorrow's sun
I am against hijab
I don't want headscarf anymore !
What to choose to wear depends on your taste , not on a "law"
This is a very simple right ,
Don't try to scare me
The heaven which is path goes through threats , fright and force
It's just a filthy hallucination , from a sick school of thought
Listen to me , you , the dark night
I am the tomorrow's sun
I am against hijab
I don't want headscarf anymore !
Don't try to scare me , I am who I am
This is your end , I can see that day
[ Listen to me , you , the dark night
I am the tomorrow's sun
I am against hijab
I don't want headscarf anymore ! ]
Don't try to scare me , I am who I am
This is your end , I can see that day
I can see that day , I can see that day
#مهسا_امینی #زن_زندگی_آزادی
@besnella please share it my dear friend . Thank you for your support. ❤️❤️❤️
طرح: امین منتظری
نوروز یک مبارزه است. چند دهه است که میخواهند آن را هم مثل بخشهای دیگر وجودیمان از ما بگیرند، چون هرچه میکنند رنگ و بوی سیاهی و وابستگی به خود نمیگیرد و شعارزده نمیشود. نمیتوانند آداباش را دستکاری کنند. نمیتوانند از نوروز برای رونق دکانهایشان، افسانههایی بسازند از اسبها و مرغها و مارها و کبوترهای سخنگوی سیاهپوش و عزادار در یکهزار و ۴۰۰سال پیش. نتوانستهاند نوروز را…
حرفهایی که می زنیم دست دارند، دستهای بلندی که گاهی گلویی را می فشارند و نفس فرد را می گیرند، حرفهایی که می زنیم پا دارند، پاهای بزرگی که گاهی جایشان را روی دلی می گذارند و برای همیشه می مانند، حرفهایی که می زنیم چشم دارند، چشم های سیاهی که گاهی به چشم های دیگران نگاه می کنند و آنها را در شرمی بی کران فرو می برند!
(more…) “”
یک صفحه ی ایده ال مخصوصا برای برو بچه های داخل ایران که احتیاج دارن کمی اطلاعات سیاسی خودشون رو بالا ببرن . به نظر من دانستن این قبیل اطلاعات در حد حداقلش یعنی آشنایی با مکاتب سیاسی و اجتماعی ضرورت داره . قطعا بیشتر شما اشنایی د ارین . پس برای دیگران هم اشتراک بذارین.
تشکر
دانلود آهنگ جدید شایان جهانشاهی به نام درست فکر کردی
در کنار شما عزیزان هستیم با موزیک زیبای درست فکر کردی با صدای شایان جهانشاهی با دو کیفیت عالی همراه با متن ترانه و پخش آنلاین در سایت آهو موزیک
Download New Music By Shayan Jahanshahi | Dorost Fekr Kardi On AhoMusic
دانلود آهنگ شایان جهانشاهی درست فکر کردی
──── ♩♬♪♬♩ ────
اگه فِکر کردی فقط پیش تو دیوونگیام گل میکنه دُرست فکر کردی
تو خودِش داره سیاهی چشای تو مَنو گم میکنه دُرست فکر کردی
طَعم خَنده های تو همیشگیه واسم عَطر تو خوب بَلده بازیشو رو لباسم
نِمیخوام نبودنتو یاد قلبم بدم تو فقط باش اگه حَتی راضی شم مَن به کم
پیش نمایش نت و تبلچر گیتار آهنگ کلاغ رو سیاه از محسن چاوشی
نت و تبلچر گیتار آهنگ کلاغ رو سیاه از محسن چاوشی
دانلود نت و تبلچر گیتار آهنگ کلاغ رو سیاه از محسن چاوشی
خرید نت و تبلچر گیتار آهنگ کلاغ رو سیاه از محسن چاوشی
جهت خرید نت و تبلچر گیتار آهنگ کلاغ رو سیاه از محسن چاوشی روی لینک زیر کلیک کنید
نت و تبلچر گیتار آهنگ کلاغ رو سیاه از محسن چاوشی
نت و تبلچر گیتار آهنگ کلاغ رو سیاه از محسن چاوشی
تعدادصفحات:4
همچنین می توانید جهت مشاهده نت پیانو کلاغ رو سیا از محسن چاوشی اینجا کلیک کنید
متن ترانه کلاغ رو سیاه از محسن چاوشی
تو دل یه مزرعه یه کلاغ رو سیاه
هوایی شده بره پابوس امام رضا
اما هی فکر میکنه اونجا جای کفتراست
آخه من کجا برم یه کلاغ که رو سیاست
من که توی سیاهیا از همه رو سیا ترم
میون اون کبوترا با چه رویی بپرم
تو همین فکرا بودش کلاغ عاشق ما
یه دلش میگ��ت برو یه دلش میگفت بمون
که یه هو صدایی گفت تو نترس و راهی شو
به سیاهی فکر نکن تویه زائری برو
من که توی سیاهیا از همه رو سیا ترم
میون اون کبوترا با چه رویی بپرم
(11/54) Before our wedding Mitra’s father gave her one final piece of advice: ‘Never let a man enforce his opinions on you.’ And she took it to heart. She was my opposite. My antithesis. The hardest for me to convince. She would tell me I was too optimistic. She’d say that I only saw the best in things, whether that be people, Iran, or Shahnameh. After our marriage I finally convinced her to read it with me. We’d just moved to Germany so that I could attend university. Each night when I came home from class, she’d lay her head in my lap and I’d read her a chapter. It was my second time reading the book all the way through. My first time as an adult. As a boy I’d always been drawn to Rostam’s feats of strength: his taming of Rakhsh, his defeat of the demon king, his slaying of the dragon. But now I noticed something else. Rostam lived by a code. He would not serve an evil king. He would only serve his ideals. 𝘋𝘢𝘢𝘥. Justice. 𝘙𝘢𝘴𝘵𝘪. Truth. And most of all, 𝘈𝘻𝘢𝘥𝘪. Freedom. Rostam would never sacrifice his freedom. The great champions of Shahnameh were more than warriors, they were vessels for our ideals. Even in the darkest times, even in the times of greatest danger, they lived by their code. I did my best to interest Mitra in certain parts. When I came to the story of the female knight Gordafarid, I quickened my pace. I filled my words with excitement: ‘The battle was nearly lost. Gordafarid’s commander had been captured on the battlefield. Her castle was completely surrounded by the enemy. Gordafarid tried to rally the men to fight, but none would join her. They wanted to stay behind the castle walls. They wanted to surrender. Gordafarid’s cheeks turned black with rage. She grabbed her bow and arrow, tied her hair beneath her helmet, and rode out to face the enemy alone. She stopped just short of the enemy lines, and like a lion she roared: 𝘞𝘩𝘦𝘳𝘦 𝘢𝘳𝘦 𝘺𝘰𝘶𝘳 𝘤𝘩𝘢𝘮𝘱𝘪𝘰𝘯𝘴?’ In the heat of the story, I peeked down at Mitra to see if she was scared. But she’d fallen asleep.”
پیش از ازدواجمان پدر میترا آخرین اندرز را به او داد: «هرگز اجازه نده مردی به تو زور بگوید.» و او آن درس را جانانه پذیرفته بود. و ما در تمام زندگیمان چنین بودهایم. او همواره آنتیتِز من بوده است. نقطهی مقابل من. سرسختترین کس برای متقاعد شدن. میگفت بیش از اندازه آرمانخواهم، بیش از اندازه ناآزموده و بیش از اندازه باورمند. میگفت که من همیشه بهترین را در هر چیزی میبینم، چه مردم باشد، چه ایران و چه شاهنامه. پس از ازدواجمان سرانجام توانستم او را راضی کنم که همراه من شاهنامه بخواند. دوران دانشجویی را در آلمان زندگی میکردیم. و هر شب که از دانشگاه به خانه برمیگشتم، سرش را روی پاهایم میگذاشت و من بخشی از شاهنامه را برایش میخواندم. این دومین بار بود که شاهنامه را از آغاز تا پایان خواندم. نخستین بار در بزرگسالی. در کودکی همواره شیفتهی نبردهای رستم بودهام: رام کردن رخش، شکست دیوان، کشتن اژدهای پیدا و پنهان. ولی آن روز به نکتهی دیگری پی برده بودم. رستم برپایهی یک قانون زندگی میکرد. او به پادشاه ستمگر خدمت نمیکرد. او تنها به راه آرمانهایش میکوشید: داد، راستی و بالاتر از همه، آزادی برایش ارجمندترین بود. رستم هرگز از آزادیاش نمیگذشت. پهلوانان بزرگ شاهنامه فراتر از جنگجویانی نیرومند بودند. آنها نگهدارندهی آرمانهایمان بودند. حتا در تاریکترین زمانها، حتا در بزرگترین خطرها، پیرو قانون پهلوانی خود بودند. من بیشترین تلاش خود را میکردم که میترا را دلبستهی بخشهای ویژهای از شاهنامه کنم. هنگامی که به داستان گردآفرید رسیدم، شتابم را بیشتر کردم. واژگان را با شور بیشتری خواندم. دژ سپید به محاصرهی دشمن درآمده بود، هجیر نگهبان دژ بود. به جنگ سهراب رفت و به کمند او گرفتار شد. هنگامی که گردآفرید آگاه شد، گونههایش از شدت خشم به سیاهی گرایید: چنان ننگش آمد ز کار هجیر / که شد لالهرنگش به کردار قیر. پس تیر و کمان خود را برداشت. گیسوانش را به زیر کلاه خود گرد آورد، و یکه و تنها بر دشمن تاخت. به نزدیکی سپاه دشمن ایستاد و چون شیر غرید: به پیش سپاه اندر آمد چو گرد / چو رعد خروشان یکی ویله کرد / که گردان کدامند و جنگآوران / دلیران و کارآزموده سران. در اوج داستان نگاهی زیرچشمی به میترا انداختم تا ببینم که آیا ترسیده است. او به خواب رفته بود
Jeg knælede engang i rystende gys
Jeg jager stadig mindet om det, om hver kulde
Skældet ud af den stilhed af en sublim tavshed
Blind for det dyrs guddommelige formål
Men du var min
Stirrer i mørket på en fjern stjerne
Spændingen ved at vide, hvor alene vi er, ukendte vi er
Til naturen og til os begge
Jeg bekendte den længsel, jeg drømte om
Nogle bedre kærlighed, men der er ingen bedre kærlighed
Vinker over mig, og der er ingen bedre kærlighed
Som nogensinde har elsket mig, der er ingen bedre kærlighed
Skat, føl dig bedre elsket
Føl dig bedre elsket
Og jeg har aldrig elsket en mørkere blå
End det mørke, jeg har kendt i dig, ejes fra dig
Du, hvis hjerte ville synge om anarki
Du ville grine af betydninger, garantier, så smukt
Når vores sandhed er brændt ud af historien
Af dem, der opfattede retfærdighed i kærlig erindring, vidne mig
Som ild, der græder fra et cedertræ
Vid, at min kærlighed ville brænde med mig
Vi vil leve evigt
For der er ingen bedre kærlighed
Det lokker over mig, der er ingen bedre kærlighed
Som altid har kærlighed
من یک بار در تکان دادن هیجان زانو زده
من هنوز خاطره اش رو تعقيب ميکنم از هر سردي
از اون سکوت یه عالی و بی سر و رو
کور به هدف از الهی بی رحم
اما تو از من بودی
خیره در سیاهی در برخی از ستاره های دور
هیجان دانستن اینکه ما چقدر تنها هستیم، ناشناخته هستیم
به وحشی و به هر دوی ما
من به آرزویی که خوابش رو می دیدم اعتراف کردم
عشق بهتری بود، اما عشق بهتری وجود نکنه
اشاره بالاتر از من و هیچ عشق بهتر وجود دارد
که تا به حال مرا دوست داشته است، هیچ عشق بهتری وجود ندارد
عزیزم، عشق بهتری داشته باش
احساس عشق بهتر
و من هرگز عاشق آبی تیره تر نبودم
از تاریکی که در تو می دونم، از تو
تو که قلبش هرج و مرج رو مي توني
شما به معناها، تضمین ها، به زیبایی می خندید
وقتي حقيقت ما از تاريخ سوخته
توسط کسانی که عدالت را در حافظه علاقه، شاهد من
مثل آتش گریه از درخت سرو
بدانید که عشق من با من می سوزد
ما تا ابد زندگي خواهيم کرد
چون عشق بهتری نیست
اون به من اشاره مي کنن، عشق بهتري وجود ن داره
که تا به حال عشق
में इक बारी हिलदे रोमांच च घुटने टेकियै रक्खेआ हा
में हून बी एह् दे चेते दा पीछा करनां , हर ठंड दा
इक चुप्प उदात्त दी उस चुप्पी कन्नै घिरे दा
क्रूर दिव्य दे उद्देश कोला अ'न्ने
पर तुस मेरे हे
काले रंग च कुसै दूर दे सितारे गी घूरदे होई
एह् जानने दा रोमांच जे अस किन्ने इक्कले आं, अस अनजान आं
जंगल�� ते अस दौनें गी
में उस लालसा गी कबूल कीता जेह् दा में सुखना दिक्खा दा हा
किश बेह्तर प्यार, पर एह् दे शा शैल प्यार कोई नेईं ऐ
मेरे उप्पर बेकन्स ते एह् दे शा शैल कोई प्यार नेईं ऐ
उʼन्नै कदें मिगी प्यार कीता ऐ, एह् दे शा शैल कोई प्यार नेईं ऐ
डार्लिंग, बेह्तर प्यार मसूस करो
बेह्तर प्यार मसूस करो
ते मिगी कदें बी गहरा नीला रंग पसंद नेईं हा
उस न्हेरे कोला जेह् ड़ा में तुंʼदे अंदर जानदा आं, तुंʼदे कोला अपना
तुस, जिंʼदा दिल अराजकता दा गाना गाङन
तुस अर्थें, गरंटियें पर इन्नी खूबसूरती कन्नै हस्सोगे
जिसलै साढ़ी सच्चाई इतिहास कोला जली जंदी ऐ
उ'नें लोकें आसेआ जिʼनें गी शैल याददाश्त च न्यांऽ मिलेआ, मिगी दिक्खो
जिʼयां देवदार दे बूह् टे शा रोआ'रदी अग्ग
जान लैओ जे मेरा प्यार मेरे कन्नै जली जाह् ग
अस सदा आस्तै रौह् गे
की जे एह् दे शा शैल प्यार कोई नेईं ऐ
एह् मेरे उप्पर इशारा करदा ऐ, एह् दे शा शैल कोई प्यार नेईं ऐ
ओह् दे कदें प्यार होंदा ऐ
Põlvitasin kord värisevas põnevuses
Ma jälitan mälestust sellest ikka veel, igast külmavärinast
Kistud sellest vaikusest, mis on ülev
Pime jõhkra jumaliku eesmärgi suhtes
Aga sa olid minu oma
Jõllitades pimeduses mõnda kauget tähte
Põnevus teadmisest, kui üksi me oleme, tundmatud me oleme
Loodusele ja meile mõlemale
Tunnistasin üles igatsuse, millest unistasin
Mõni parem armastus, aga paremat armastust pole olemas
Kutsub minust kõrgemale ja paremat armastust pole
See on mind kunagi armastanud, pole paremat armastust
Kallis, tunne paremat armastust
Tunne paremat armastust
Ja ma pole kunagi armastanud tumedamat sinist
Kui pimedus, mida ma olen sinus tundnud, sinu oma
Sina, kelle süda laulaks anarhiast
Sa naeraksid tähenduste, garantiide üle, nii ilusti
Kui meie tõde põletatakse ajaloost
Nende poolt, kes arvasid õiglust meeldivas mälus, tunnistage mind
Nagu seedripuust nuttev tuli
Tea, et mu armastus põleks koos minuga
Me elame igavesti
"Paremat armastust pole
See kutsub minust kõrgemale, paremat armastust pole olemas
Sellel on alati armastus
Põlvitasin kord värisevas põnevuses
Ma jälitan mälestust sellest ikka veel, igast külmavärinast
Kistud sellest vaikusest, mis on ülev
Pime jõhkra jumaliku eesmärgi suhtes
Aga sa olid minu oma
Jõllitades pimeduses mõnda kauget tähte
Põnevus teadmisest, kui üksi me oleme, tundmatud me oleme
Loodusele ja meile mõlemale
Tunnistasin üles igatsuse, millest unistasin
Mõni parem armastus, aga paremat armastust pole olemas
Kutsub minust kõrgemale ja paremat armastust pole
See on mind kunagi armastanud, pole paremat armastust
Kallis, tunne paremat armastust
Tunne paremat armastust
Ja ma pole kunagi armastanud tumedamat sinist
Kui pimedus, mida ma olen sinus tundnud, sinu oma
Sina, kelle süda laulaks anarhiast
Sa naeraksid tähenduste, garantiide üle, nii ilusti
Kui meie tõde põletatakse ajaloost
Nende poolt, kes arvasid õiglust meeldivas mälus, tunnistage mind
Nagu seedripuust nuttev tuli
Tea, et mu armastus põleks koos minuga
Me elame igavesti
"Paremat armastust pole
See kutsub minust kõrgemale, paremat armastust pole olemas
Sellel on alati armastus
Ik knielde eens in trillende opwinding
Ik jaag nog steeds de herinnering eraan na, aan elke kilte
Bestraft door die stilte van een sublieme stilte
Blind voor het doel van het brute goddelijke
Maar je was de mijne
Starend in de duisternis naar een verre ster
De sensatie om te weten hoe alleen we zijn, onbekend dat we zijn
Aan de wildernis en aan ons beiden
Ik biechtte het verlangen op waar ik van droomde
Wat betere liefde, maar er is geen betere liefde
Lonkt boven me en er is geen betere liefde
Die ooit van me heeft gehouden, er is geen betere liefde
Schat, voel je beter liefde
Voel een betere liefde
En ik heb nog nooit van een donkerder blauw gehouden
Dan de duisternis die ik in je heb gekend, van jou
Jij, wiens hart zou zingen van anarchie
Je zou lachen om betekenissen, garanties, zo mooi
Wanneer onze waarheid uit de geschiedenis wordt gebrand
Bij hen die gerechtigheid in dierbare herinnering hebben bevonden, getuige mij
Als vuur dat huilt uit een cederboom
Weet dat mijn liefde met mij zou branden
We zullen eeuwig leven
Want er is geen betere liefde
Die boven me lonkt, er is geen betere liefde
Die altijd liefde heeft
ژل ها در حقیقت مواد پرکننده و البته حجم دهنده ی پوستی هستند که می توانند برای سلامتی پوست شما و حذف مشکلات آن موثر عمل کنند. عمدتا ژل ها از هیالورونیک اسید، هیدروکسیل آپاتیت کلسیم، پلی متیل متاکریلات، اسید پلی لاکتیک و ... تشکیل شده اند. همه ی این مواد می توانند به نحو احسن برای جوانسازی و کلاژن سازی پوست شما موثر واقع شده و انتخاب مناسبی باشند. اگر به دنبال این هستید که همزمان با رفع چین و چروک ها، خطوط اخم، ابرو، پنجه کلاغی و ... شادابی و نشاط خوبی نیز به صورت شما هدیه شود می توانید از تزریق ژل استفاده کنید.
کاربردها و مزایای تزریق ژل
یکی از مهمترین موضوعاتی که مراجعه کنندگان به استفاده از تزریق ژل می پردازند رفع افتادگی زیر چشم، خطوط اطراف آن، درمان سیاهی و پف اطراف چشم است. علاوه بر آن با تزریق ژل آنها می توانند کاملا بی خطر و بدون نیاز به جراحی و بیهوشی به حجم دهی نقاط مختلف نیز بپردازند. ژل ها این روزها می توانند به درمان زخم های پوستی و خشکی آن نیز کمک کنند. دلیل آن نیز داشتن مواد طبیعی و معدنی است که در برخی از آنها وجود دارد.
فیلر چیست؟
اگر قرار است با دانستن تفاوت ژل با فیلر یک گزینه را برای درمان خود برگزینید باید تمام جوانب هر دو مورد را بررسی کنید. فیلرها در واقع پرکننده های پوستی هستند که از کوکتل های مفید، مواد معدنی، ویتامین ها و ... تشکیل شده اند. افراد زیادی امروزه با تزریق فیلر این روزها به درمان عیوب ایجاد شده و زیبا سازی صورت خود می پردازند. فیلرها که توانسته اند طرفداران بسیار زیادی را به خود جذب کنند همان چربی بدن فرد مورد نظر هستند و یا همان مواد پر کننده طبیعی که می توانند پس از تزریق باعث افزایش کلاژن سازی و تولید الاستین شوند.
کاربرد و مزایای فیلر
فیلرها با توجه به خواص پرکنندگی خوبی که دارند می توانند چین و چروک ها را از بین برده و خطوط چهره شما را درمان کنند. خط اخم، پیشانی، پنجه کلاغی، لبخند و ... همگی با تزریق فیلر به خوبی پوشش دهی شده و هم سطح می شوند. یکی دیگر از مزایای مهمی که این فیلرها دارند تزریق زیر چشم است. با این کار شما می توانید به درمان افتادگی پلک، کاهش پف دور چشم، از بین بردن سیاهی زیر چشم و ... بپردازید.
بررسی کلی تفاوت ژل با فیلر
حال که می دانید هر یک از موارد گفته شده چه تاثیری بر سلامت و زیبایی شما می توانند داشته باشند بهتر است به بررسی کلی تمام موارد بپردازید. در ادامه فرق ژل و فیلر از همه نظر با یکدیگر مقایسه شده اند. این مقایسه به شما کمک می کند بهترین گزینه را برای درمان خود انتخاب نمایید. به صورت کلی تفاوت فیلر و ژل عبارت است از:
اگر قرار است ژل یا فیلر تزریق کنید باید در هر دو صورت سن شما بالای 30 سال باشد. در اینصورت نتیجه کار ماندگار و بروز آسیب های مختلف کمتر می شود.
از فیلر می توان برای تمام نواحی صورت خود استفاده کنید. دور چشم، خطوط بینی، گونه ها و ... را می توان با فیلر درمان نمود. با تزریق ژل نیز می توانید مشکلاتی نظیر؛ خط اخم، پیشانی، پنجه کلاغی و ... را درمان کنید.
یکی دیگر از تفاوت های ژل با فیلر مدت زمان جلسه درمان است. برای تزریق فیلر شما باید حدود نیم ساعت الی 60 دقیقه را در مطب سپری کنید. اما تزریق ژل زمان کمتری می برد. تا آنجا که نهایتا با طولانی شدن کارتان، نیاز باشد 20 الی 30 دقیقه در مجموعه مورد نظرتان باشید.
از ژل ها عمدتا برای افزایش حجم استفاده می شود در صورتی که این مورد از جمله کاربردهای فیلرها نیست. با تزریق فیلر شما می توانید تا حد بسیار زیادی مشکل خود را برطرف کنید اما با تزریق ژل امکان افزایش سایز لب، پر شدن صورت و ... نیز وجود دارد.
تفاوت ژل با فیلر از نظر ماندگاری
یکی از مهمترین موضوعاتی که باید قبل از درمان به آن توجه کنید ماندگاری انجام کارتان است. در واقع با تزریق فیلر زیر چشم یا هر قسمت دیگر تقریبا تا 2 سال بی نیاز به ترمیم مجدد آن خواهید بود. اما در مورد ژل ها این قضیه فرق می کند. اگر مراقبت های اصولی و روتین مناسب پوست خود را صحیح انجام دهید شما می توانید حدود 6 ماه کار خود را ماندگار کنید. به این نکته نیز توجه کنید که ماندگاری هر یک از این اقدامات به نحوه برخورد شما نیز بسیار بستگی دارد. از طرف دیگر با استفاده از یک برند مناسب می توانید نتیجه کار خود را دائمی تر کنید.
تفاوت ژل با فیلر از نظر عوارض
هر اقدام زیبایی و درمانی علاوه بر مزایایی که دارد می تواند دارای عوارضی نیز باشد. در مورد ژل و فیلر نیز این قضیه صادق است. در قدم اول باید توجه کنید که طبق نظر پزشک مناسب ترین درمان برای شما کدام مورد است. در مرحله بعد به مواد تشکیل دهنده هر کدام نگاهی بیندازید تا حساسیتی شما را تهدید نکند. مراجعه به یک مجموعه درمانی معتبر که دارای تکنسین ها و پزشک ماهری باشد می تواند سلامت شما را تا حد بسیار زیادی تامین نموده و مانع از بروز عوارض مختلف شود.
به طور کلی اما فیلر زیر چشم ممکن است دارای عوارضی نظیر؛ کبودی، قرمزی و تغییر رنگ پوست، پف کردن موقتی در زیر چشم و ... باشد. تزریق ژل نیز ممکن است در صورت عدم توجه با عارضه هایی مثل؛ سردرد، کبودی دور چشم، احساس درد، عدم تقارن، احتمال بروز مشکلات تنفسی، ضعف عضلانی و ... همراه باشد. البته این عارضه ها تقریبا کوتاه مدت بوده و با پایان دوره نقاهت از بین خواهد رفت.
تفاوت ژل با فیلر از نظر هزینه
پس از آن که اطلاعات کاملی نسبت به هر دو مورد بدست آوردید وقت آن است تا قیمت آنها را کامل بررسی کنید و با توجه به شرایط خود بهینه ترین را انتخاب کنید. به طور کلی عوامل مختلفی می تواند بر روی هزینه های شما تاثیر گذار باشد. مثلا؛ حجم کار شما، تعداد جلسات مورد نیاز، ناحیه تزریق مورد نظر، مواد تشکیل دهنده هر یک، موقعیت جغرافیایی مطب، دستمزد پزشک و ... می تواند باعث افزایش یا کاهش هزینه های شما شود. در چنین شرایطی باید قبل از تزریق با مراجعه به یک مجموعه معتبر مشاوره های لازم را دریافت کرده و بهترین گزینه را انتخاب کنید.
.
کرم دور چشم سه کاره بیرنگ ساین اسکین
کرم دور چشم سه کاره بیرنگ ساین اسکین
کاهش چروک و خطوط پنجه کلاغی
افزایش استحکام و الاستیسیته پوست اطراف چشم
کاهش تیرگی و سیاهی اطراف چشم
کاهش پف زیر چشم
مرطوب کننده و نرم کننده پوست اطراف چشم
مناسب برای پوست :
انواع پوست
درمان :
کاهش پف، تیرگی، چروک
توضیحات بیشتر :
کرم ژل دور چشم سه کاره ساین اسکین ضمن بهره مندی از بافت سبک و جذب سریع، چروک، خطوط ریز و روند پیری پوست اطراف چشم را کاهش میدهد؛ از افتادگی پوست اطراف چشم پیشگیری میکند، سبب افزایش الاستیسیته پوست می شود و با کاهش تولید رنگدانه ملانین و بهبود خونرسانی مویرگی دارای اثر روشن کنندگی و ضد پف میباشد.
قیمت 190.000
برای سفارش این محصول و محصولات دیگر به وب سایت ما مراجعه فرمایید.
(قیمت به خاطر نوسانات ارزی امکان دارد تغییر کند,لطفا با پشتیبانی برای اطلاع از قیمت به روز در ارتباط باشید)
www.djshoping.com