#سنگ پا بوشهر
Explore tagged Tumblr posts
amir1428 · 4 years ago
Photo
Tumblr media
خدايا تا دم موت از دريا دورم مكن ؛ از بوي نمك ، از صداي موج، از تخته سنگ های پوشيده از سبزينه دريايي بار الهی! از اواز خوش شب های بی نهايت دريا محرومم نكن پروردگارا ! در قلب زنده ب دريا بميرانم، با اب شور دريا بشويانم، در اعماق دريا مدفونم كن، بسيار بيشتر از اينها مجنونم كن، اما از عطر تلخ دريا دورم مكن، محتاج توام خوب ميداني.. . اين ها نجوا های پا برهنه مردی بر شن های داغ خليج فارس است، كه عرق پیشانی اش از گرمای خورشيد سوزان جنوب نيست، عرق شرم پيشاني شیری بود كه بر خاك وطنش ميريخت! انجا كه به خدايش وعده داد تا خاك پاكش را ازچنگ بيگانه و نا اهلان و وطن فروشان برهاند. #ميرمهنا_دوغابي ؛نامش را برايمان كم گفتند، از کوتاهی خودمان است كه ديوار دور شيران ايرانشهرمان انقدر بلند است، امير جنوب ، ناحيه بوشهر، شهر ريگ ، دريا دار و طلايه دار خاک خسته ايرانمان، دل ميرود زِ دستمان وقتي صاحبدلی چون او دل به دريا ميزند تا راه بر بيگانه با دست های خالی تر از خالی ببندد، راستی دل به دريا زدن يعني چه ؟ كه ميداند؟ شايد معناي دل به دريا زدن را او برايمان روي شن هاي داغ بوشهر نوشت، انجا كه دل را بر دست گرفت ، عشق به وطن را از ان پر كرد و عشق به خاك را با طعم شور دريايش برهم نشاند. چه شد كه ميرمهنايمان را انقدر كم رنگ ديديم؟ چه شد كه امير جنوب ، امير دلهاي شاد و غمزده جنوبي انقدر برايمان غريبه شد ، باز هم ارام ميگويم كه ايرانمان نشنود،از كوتاهي خودماست، به شخصه معتقدم ميرمهنا درون قلب همه مان حب وطن را انقدر زيبا با بغض و غرور بيدا ميكند كه ميرمهنا هايي از درونمان جان بر كف برای عزت ذره ای خاك ايران بيدار شوند. رد پاي بدون كفش ميرمهنا بر جاده های آبی سرخ افسانه نيست كه به ايران كهن بازگردد، قصه شب نيست كه کودک درون را ارام بخواباند، اين راه منتهی به غروب خورشيد ايران است ، ان غروبی كه اگر به طلوع نرسد بايد مير جنوب را نشناخته بگذريم ، ان تاريكي شبی كه اگر گذر نكند حق شنيدن صدای موج و خروش خليج فارس را نخواهيم داشت. مير جنوب تنهاست ،هنوز هم تنهاست ، چون ما فرزندان ايرانش تنهايش را برهم نزديم، بر جاده های آبی سرخ راهی براي قدم زدن بر تنهايي ميرمهنا دغابى و پيدا شدن اين جاده عشق در قلب ماست،جاده ای كه ابتدايش مير مهنا با خشم فرياد بر مياورد ؛نه! من اينجا را دوست دارم همين دريا مرا بس است، وقتي به او گفتند ؛ قفس دنياي پرنده نيست و جوابشان را با ؛براي پرنده اي كه عاشق نباشد قفس است داد . بي ريا چون مير، خالصانه چون قلم #نادرابراهيمي شما را به كتاب دعوت ميكنم . https://www.instagram.com/p/CLSIaL3HeAO/?igshid=p5kh8b21fdjd
0 notes
sirafkhabar · 5 years ago
Text
خشونت های کلامی علیه زنان از فحش های ناموسی تا متلک در گفتگو با زنان بوشهر
سیراف خبر؛ ایرِن واعظ‌زاده: برخلاف تصور افکار عمومی، خشونت تنها به پرخاشگری، تعرضات جسمی و جنسی محدود نمی‌شود و می‌تواند در کلام نیز نشسته و به مخاطب ابراز گردد. این نوع خشونت که از آن به‌عنوان «خشونت کلامی» یاد می‌شود، یکی از نمودهای آن در قالب آزارهای خیابانی و متلک‌پرانی به زنان – که اکثریت قربانیان آزارهای خیابانی را تشکیل می‌دهند - قابل تشخیص است که به کرات نیز در جامعه رواج داشته و دیده می‌شود. خشونت های کلامی علیه زنان در خیابان ها شاید شایع ترین نوع خشونت و آزار جنسی در ایران و سراسر جهان محسوب شود. این متلک‌گویی‌ها و هتاکی‌ها معمولاً در اماکن عمومی رخ می‌دهد و سبب مختل شدن آرامش جسمی و روحی فرد آزاردیده شده و احساس ترس، ناامنی و بی‌احترامی را نیز در وی به‌وجود می‌آورد. بی تردید تا کنون صحنه‌های فراوانی از خشونت های کلامی علیه زنان را شاهد بوده‌ایم که زنان در سطح شهر مورد هتاکی و بی حرمتی مردان مختلف قرار می‌گیرند. خشونت‌های کلامی علیه زنان همواره در ساختار فرهنگی جامعه پنهان مانده و روزانه قربانیان زیادی را ازآن خود می‌کند؛ قربانیانی که وقاحت و گستاخی عده‌ای آنان را به ستوه آورده اما به خاطر باورهای بلا دلیل و عرف تحمیلی اجتماع خود را ناچار و ملزم به سکوت می‌دانند؛ خشمی خاموش که به‌تدریج جسم و روان آنان را می‌فرساید و مرهمی هم برایش یافت نمی‌کنند. نمونۀ بارز برخی از این خشونت‌ها را می‌توان در تجربیات روزمرۀ زنان بوشهری جست‌وجو کرد.
Tumblr media
زنان بوشهری از آزارهای کلامی علیه خود سخن می گویند
مریم با غیظ: من متلک‌ها و آزارهای خیابانی را زیاد تجربه کرده‌ام. نمی‌دانم این پسران جوانی که به خودشان اجازه می‌دهند روسری و موهایت را بکشند یا این همه فضای آزاد خیابان را رها کنند و ماشین‌شان را به ماشینت بچسبانند یا هی بوق بزنند، در کدام جهنمی بزرگ شده‌اند که هنوز نمی‌دانند چطور باید در جامعه رفتار کرد. نفیسه: اول بگویم من از آن دسته آدم‌هایی هستم که هر چه هم متلک بشنوم، چه حرصم در بیاید و چه خنده‌ام بگیرد، جواب نمی‌دهم و کلاً خودم را به نشنیدن می‌زنم. یک روز که باد خیلی شدیدی هم می‌وزید و با دوستم از دانشگاه برمی‌گشتیم (من و دوستم هر دو لاغر بودیم) یک‌دفعه یک پسر چاق ۹۰ کیلویی با موتور از کنارمان رد شد و داد زد توی جیب‌هاتون سنگ بندازید باد نبردتون. المیرا: در محل کار من آقایان زیادی متلک‌پرانی می‌کنند و برای آنکه صدای خانم‌ها در نیاید، آن را در قالب شوخی و طنز بیان می‌کنند اما یک بار یکی از همکارانم که متلک زشتی شنید، آن آقا را تهدید کرد که اگر یک بار دیگر این کار را تکرار کند شوهرش را در جریان می‌گذارد، از آن روز به بعد آن آقا دیگر نه فقط به آن همکار خانومش که به هیچ کدام از همکاران جرأت متلک‌ گفتن نداشت.
و همچنان زنان از آزارهای کلامی علیه خود می گویند
نگین: من تکواندو کار می‌کنم؛ یک بار که هوگو ام را پشت کیفم بسته بودم (جوری بود که انگار بال داشتم) و به باشگاه می‌رفتم، یک پسر ازم پرسید با این پرواز هم می‌کنی؟ بعدش هم صدای بروسلی درآورد و رفت! بارها هم برایم پیش آمده وقتی در جادۀ نزدیک محلۀ‌مان در حال دوچرخه‌سواری هستم، آقایان جادۀ به این فراخی را ول می‌کنند و می‌آیند کنار من ویراژ داده و مشغول چرندگویی می‌شوند. سمانه با نفرت و انزجار: من چون قد بلندی دارم و لاغر و تخت هم هستم، چند بار برایم اتفاق افتاده که چند پسر علاف به من گفتند ۲۰۶ صندوق‌دار. یک بار هم یک پیرمردی از کنارم رد شد و گفت چطوری شاسی بلند؟
Tumblr media
ستاره: یک روز که نم نم باران می‌آمد و من هم توی حال خودم بودم و داشتم می‌رفتم مدرسه، یک پسرۀ بی‌ادب که نفهمیدم از کجا پیدایش شد گفت برف پا ک‌کن‌ها رو بزن! یکهو به خودم آمدم و متوجه شدم شیشۀ عینکم پر از قطره‌های باران شده است. ندا: در ماه نهم بارداری بودم و داشتم پیاده‌روی می‌کردم که مردی چشم‌چران با ادا اطوار بهم گفت ای واااای کی این شکلیت کرده... بعضی‌ها آنقدر وقیح هستند که حتی رعایت حال یک زن باردار را هم  نمی‌کنند. فهیمه: خشونت های کلامی علیه زنان بوشهری مرز فاجعه رو برای من رد کرده. یک بار در پیاده‌رو بودم و داشتم چک می‌کردم چقدر پول توی حسابم مانده است که یک موتوری به سمتم آمد؛ اول فکر کردم می‌خواهد آدرس بپرسد اما گفت اهل سکس گروهی یا تکی هستی؟ شوکه شدم اصلاً نفهمیدم چی گفت سریع رد شدم و رفتم؛ بعد از چند دقیقه تازه فهمیدم چه شده. خونم به‌جوش آمده بود و عصبانی بودم از اینکه چرا پلاکش را برنداشته بودم اما همه چیز آنقدر سریع اتفاق افتاد که من توان واکنش نشان دادن نداشتم. یک بار دیگر مشابه این اتفاق در تاکسی برایم افتاد که بلافاصله از راننده خواستم نگه دارد تا پیاده شوم و برای اینکه چیزی در دلم نماند موقع پیاده شدن به آن آدم بی‌چشم‌ورو گفتم که خیلی آشغال و عوضی است. واقعاً آدم‌های کثیفی در این دنیا زندگی می‌کنند.
خشونت های کلامی مردان میانسال و مسن علیه زنان
اما تمام آزارهای خیابانی و خشونت های کلامی علیه زنان بوشهری محدود به مزاحمت‌ها و بدکرداری برخی از پسران جوان علیه زنان نشده، این‌گونه رفتارهای ناشایست از سوی لایه‌هایی از مردان میانسال و همچنین مردان مسنی که جامعه آنان را به‌عنوان افرادی پخته با عملکردی سنجیده و اخلاق‌گرا می‌پندارد نیز به‌وفور دیده می‌شود.    شهرزاد: یک سری تیپ سفید زده بودم با شال مشکی که مردی که حداقل ۴۰ سال رو داشت بهم گفت برنج دم سیاه(با اخم). یک بار دیگر هم یک مرد پشمالو از این حمام نرفته‌ها با آن چشم‌های هیزش از بالا تا پایین‌ براندازم کرد و گفت خوش به سعادت شوهرت. چنان چندشم شد و  حالت تهوع گرفتم که اصلاً نتوانستم چیزی بگویم.  لیلا: یک روز با پسر سه ساله‌ام داشتیم قدم می‌زدیم که یک پیرمرد که پارچه‌ای دور سرش پیچیده بود و یک گونی هم توی دست‌های کثیفش بود، تا از کنارش رد شدم گفت اوف ... بخورم؛ یک لحظه فکر کردم یکی دیگه بود، برگشتم با اخم نگاهش کردم که با دست‌های کثیف و چروکش یک ماچ آبدار واسم فرستاد؛ نزدیک بود همانجا سکته کنم. ویدا: من تا به حال هر چه متلک و آزار خیابانی شندیده و دیده‌ام همه از مردهای سن بالای دهۀ سی و چهل بوده است. یک بار هم که مانتو قرمز پوشیده بودم، یکی از همین پیر و پاتال‌های بی‌دندون که شلوار کُردی پوشیده بود با یک خندۀ کریه گفت قرررررمز رنگ عشقه! آنچان محکم روی حرف "ر" تأکید کرد که انگار داشت آب نمک قرقره می‌کرد!!! ساناز: نمی‌دانم چه صیغه‌ای است که همیشه مردهای ۵۰ سال به بالا به من گیر می‌دهند. همین چند روز پیش که منتظر تاکسی بودم، یک پیرمرد کله طاس با پیکانی زنگ زده که یک جای سالم نداشت و چیزی نمانده بود پیچ و مهره‌هایش از هم باز شوند، جلوی من نگه داشت و گفت خانومی برسونمت؟ نگاهی بهش انداختم و گفتم فسیل تو الان باید ریق رحمت را سر بکشی.. دماغت را بگیرم می‌میری بدبخت... او هم با پررویی گفت تا حالا کلی دختر بردم من بووووووق!!!
زنان قربانیان همیشه متهم
این روایت‌ها تنها چند نمونه عینی از پدیدۀ متلک‌گویی و آزار خیابانی و خشونت های کلامی علیه زنان می‌باشد که زنان بوشهری هر روز با آن روبه‌رو شده یا از مواجهه شدن با آن هراس دارند. البته باید گفت این تعارضات صرفاً به مثال‌های فوق ختم نشده و نمونه‌های فاجعه‌بارتر دیگری نیز دارد که نگارنده از بیان آن معذور است. در همین بوشهر خودمان بارها دیده‌ایم که در بیلبوردهای شهری پیام‌ها و هشدارهایی وجود دارد که با زنان بوشهری را به عفیف بودن تشویق می‌کند؛ اما آیا یک بار هم پیامی مبنی بر تذکر و هشدار به مردان جهت ممانعت از ایجاد مزاحمت برای زنان دیده شده است؟ مردانی که زیستن آزاد و استفاده از فضاهای شهری را حق مسلمی برای خود پنداشته و به هیچ عنوان به کمتر تصاحب تمام فضای شهری رضایت نمی‌دهند. زنان در این میان همواره محکومانی هستند خاموش که برای متهم نشدن به انواع اتهامات واهی و یا خشونت‌های بیشتر از سوی بستگان و خانواده و یا سرزنش‌های اجتماعی سکوت را بر اعتراض ترجیح می دهند. Read the full article
0 notes
financialtribune-blog · 8 years ago
Photo
Tumblr media
شاخص کل بورس در مرز کانال ۷۷ هزار واحدی/ تحرک حقیقی‌ها در طرف تقاضا به گزارش خبرنگار بورس خبرگزاری فارس، شاخص کل قیمت و بازده نقدی بورس تهران در پایان معاملات امروز دوشنبه 25 بهمن ماه 95، با افزایش 147 واحدی روی رقم 76 هزار و 975 واحد ایستاد. شاخص کل هم‌وزن اما با افزایش 13 واحدی عدد 15 هزار و 510 واحد را تجربه کرد. امروز همچنین شاخص سهام آزاد شناور با افزایش 225 واحدی به عدد 84 هزار و 494 واحد دست یافت. شاخص بازار اول نیز در حالی با افزایش 123 واحدی به رقم 54 هزار و  717 واحد دست یافت که شاخص بازار دوم با افزایش 211 واحدی به عدد 163 هزار و 380 واحد رسید. امروز همچنین شاخص کل فرابورس (آیفکس ) با افزایش 4 واحدی به عدد 839 واحد دست یافت. امروز معاملات سهام در نماد معاملاتی سه شرکت ملی صنایع مس ایران با 55 واحد،‌ معدنی و صنعتی گل‌گهر با 50 واحد، معدنی و صنعتی چادرملو با 33 واحد، افزایش بیشتری تاثیر مثبت را بر محاسبه شاخص کل بورس به نام خود ثبت کردند. در مقابل معاملات سهام در نماد معاملاتی سه شرکت گسترش نفت و گاز پارسیان با 27 واحد، سرمایه‌گذاری نفت و گاز و پتروشیمی تامین با 19 واحد و فولاد خوزستان با 18 واحد کاهش بیشتری تاثیر منفی را بر برآورد این نماگر به دوش کشیدند. به گزارش فارس، ارزش کل معاملات امروز بورس تهران در حالی به بیش از 430 میلیارد تومان ثبت شد که در بازار نقدی سهام نیز این رقم از 400 میلیارد تومان عبور کرد که حاصل دست به دست شدن یک میلیارد و 277 میلیون سهم و اوراق مالی قابل معامله طی 49 هزار و 133 نوبت داد و ستد بود. طی معاملات امروز نماد معاملاتی شرکت‌های کشاورزی و دامپروری مگسال، سرمایه‌گذاری صنایع شیمیایی ایران و بین‌الملل سرب و روی بوشهر،‌ حق تقدم استفاده نشده بیمه اتکایی امین، مواد اولیه دارویی البرز بالک از سوی ناظر بازار سهام بازگشایی و در مقابل نماد معاملاتی شرکت‌های بیسکوئیت گرجی، سرمایه‌گذاری مسکن پردیس و تولید نیروی برق دماوند متوقف شدند. به گزارش فارس، امروز در بازار 2 بورس تهران گروه سایپا شاهد معاملات انتقالی 273 میلیون سهمی به کدهای درون سهامدار عمده گروهی خود به ارزش بیش از 31 میلیارد تومان بود. در پتروشیمی جم اما بیش از 129 میلیون سهم به ارزش بیش از 127 میلیارد تومان میان سهامداران عمده منتقل شد. همچنین 120 میلیون سهم بانک انصار به ارزش بیش از 24 میلیارد تومان میان سهامداران عمده منتقل شد. در فولاد خراسان اما 79 میلیون سهم به کدهای درون گروهی سهامدار عمده به ارزش 38 میلیارد تومان منتقل شد. همچنین بیش از 66 میلیون سهم تراکتورسازی ایران به ارزش بیش از 20 میلیارد تومان میان کدهای سهامداران عمده منتقل شد. بر اساس این گزارش امروز 40 میلیون سهم پتروشیمی مارون به ارزش 127 میلیارد تومان میان سهامداران عمده این سهم منتقل شد. در آذرآب اما اندکی بیش از 34 میلیون سهم به ارزش بیش از 11 میلیارد تومان به کدهای درون گروهی سهامدار عمده منتقل شد. همچنین اندکی بیش از 23 میلیون سهم ایران ترانسفو به ارزش بیش از 28 میلیارد تومان به کدهای سهامدار عمده منتقل شد. در سرمایه‌گذاری سایپا نیز 19 میلیون سهم به ارزش بیش از 1.5 میلیارد تومان به کدهای درون گروهی سهامدار عمده منتقل شد. همچنین 15 میلیون سهم زامیاد به ارزش بیش از یک میلیارد تومان میان سهامداران عمده این سهم منتقل شد.  9 میلیون سهم بانک سینا نیز به ارزش بیش از 900 میلیون تومان در کف کامل قیمت به کدهای درون گروهی سهامدار عمده انتقال یافت. در عین حال اندکی بیش از 5 میلیون سهم ایران خودرو به ارزش کمتر از 1.5 میلیارد تومان میان کدهای سهامداران عمده منتقل شد. در پتروشیمی فناوران نیز اندکی بیش از 3 میلیون سهم به ارزش بیش از 6.5 میلیارد تومان به کدهای درون  گروهی سهامدار عمده منتقل شود. به گزارش فارس، امروز پس از نماد سایپا با معامله 42 میلیون سهمی، ریل‌پرداز سیر پرحجم‌ترین معامله بازار سهام در دامنه نوسان مثبت قیمتی بود، در این نماد معاملاتی امروز بیش از 30 میلیون سهم دست به دست شد که خریداران حقوقی اقبال بیشتری برای جمع‌آوری آن نشان دادند. به گزارش فارس، روند بازار سهام با توجه به روند سنتی بازار در موعد پرداخت یارانه‌ها امروز بازار سهام شاهد تحرک بیشتری از معامله‌گران حقیقی برای جمع‌آ‌وری سهام بودند. همزمان در بازار معاملات درون گروهی نیز بازارگردان‌ها در حالی شاهد معاملاتی پرحجم در گروه پتروشیمی‌ها و خودرویی‌ها بودند که روند بازارگردانی سهام برای حمایت از حجم و ارزش معاملات روزانه همچنان در دستور کار قرار گرفته است. به گزارش فارس، امروز گروه معدنی‌ها با رهبری دوقلوهای سنگ آهنی شاهد افزایش تقاضا از سوی معامله‌گران اغلب حقیقی بود، هرچند که حجم معاملات چندان چنگی به دل نمی‌زند. در این بین «فملی» پا به پای بازارگردانی سهام خود امروز شاهد معاملات پرحجم‌تری نسبت به روزهای اخیر بود. به گزارش فارس،‌امروز بازار سهام بازاری متعادل و کم حجم با پیشرو شدن گروه معدنی‌ها به رهبری دوقلوهای سنگ آهنی بود که در این بین تک سهم‌های غذایی و بیمه‌ها با اقبال خریداران کوتاه مدت‌نگر مواجه بود. بازاری که با توجه به بضاعت نقدینگی در گردش تلاش می‌کند ،تا همچنان چراغ بازار روشن نگه داشته شود. انتهای پیام/ب Let's block ads! (Why?)
0 notes
sirafkhabar · 5 years ago
Text
زندگینامه صادق چوبک
Tumblr media
تولد و تحصیلات
صادق چوبک فرزند آقا اسماعیل بازرگان سال ۱۲۹۵ ش در بوشهر متولد شد. وی تحصیلات خود را تا کلاس سوم ابتدایی در مدرسه ی سعادت بوشهر گذراند و در سال ۱۳۰۳ به شیراز نقل مکان کرد و در مدارس شفاعیه، باقریه، سلطانیه و حیات ادامه تحصیل داد. سپس به تهران رفت و در کالج آمریکایی تحصیلات خود را پی گرفت.در این گزارش از سیراف خبر به مطالعه ادامه مطلب دعوت می شوید.
آثار و تالیفات
صادق چوبک از نویسندگان نسل اول و یکی از پیشگامان در عرصه ی داستان نویسی ایران است. او به همراه بزرگ علوی و صادق هدایت توانستند مسیر داستان نویسی ایران را همگام با تحولات ادبی جهان همسو سازند. چوبک با شناخت و درکی که از داستان و انواع روایت داستانی داشت به دنبال نوآوری و کنار گذاردن روایت کلاس��ک ��ر داستان های ایرانی بود، بر همین اساس در داستان های او با انواع روایت ها رو به رو می شویم. او خود را محدود به هیچ کدام از فرم های شناخته شده ی سنتی رایج در داستان نویسی نمی کرد، بلکه بر اساس نیاز روایت، راوی نیز انتخاب می شد. نمونه ی بارز پیش گامی چوبک در نوع روایت را می توان در رمان سنگ صبور دید که یک رویداد از سوی روایت گرهای مختلف بیان می شود. به طور حتم این نوع روایت در زمان خود بسیار آوانگارد شمرده می شد که محمدعلی جمال زاده را وادار کرد سال ۱۳۶۹ در نامه ای به چوبک متذکر شود: «... شاید در تمام این نیم قرن اخیر بیش تر از پنجاه الى صد رمان نوشته نشده باشد، در این صورت باید قدری حوصله به خرج داد و سنگ صبور را در بغل گذاشت تا مردم خواننده قدری با طرز معمولی رمان آشنا بشوند، آن وقت باز یک قدم تازه برداشت.............. صادق چوبک در سال ۱۳۷۷ در شهر «برکلی» آمریکا بدرود حیات گفت. آثار: مجموعه داستان خیمه شب بازی /۱۳۲۶ - مجموعه داستان «انتری که لوطی اش مرده بود» / ۱۳۲۸  - رمان «تنگسیر»/ ۱۳۶۲ - مجموعه داستان «روز اول قبر»/۱۳۹۶ - مجموعه داستان چراغ آخر / ۱۳۹۶ - رمان «سنگ صبور»/۱۳۹۵
Tumblr media
باران ریز و تندی از ابرهای خاکستری پاییز می بارید. صدای مرموز و یکنواخت چکه های ریز باران که روی برگ های خشک چنار و انبوه سوزن های سرسبز کاج می خورد هراس مالیخولیایی شگرفی درون او پدید آورده بود. صدای تپ تپ بال و غارغار خفه ی کلاغ ها که باران آنها را از جایگاه شان گریزانده بود به گوش اش می رسید، اما او نه به سردی قطره های بارانی که به سر و روی اش می خورد نه به صدای نامانوس کلاغ ها، به هیچ کدام توجه نداشت. حواس اش فقط متوجه یک جا بود؛ تنها به یک جا و یک چیز. فقط به در باغ که رو به روی اش زیر برگهای خفه ی پاپیتال پنهان شده بود و به صدای زوزه ی سگهای پشت آن. صدای تپش قلبش با صدای ریزش باران و پرپر زدن غار و غار کلاغ ها و صدای شب و زوزه ی سگ ها در خاطرش آهنگ ناهنجاری برپا داشته بود. در این میان دید که راسو هم پهلوی اش نبود.  از روی پله ها بلند شد و با شتاب به سوی در باغ به راه افتاد. همچنان روی دو چوب خود بلند می شد و چند ثانیه در هوا چرخ می خورد و جلو می رفت. قدش بلند و خمیده  بود. هیکلی تاریک تر از شب فضای تیره را می شکافت و پیش می رفت. یکنواخت و معذب راه می رفت و صدای خشک ریگهای کف باغ زیر چوب های اش خش خش می کرد. آستین های پوستین اش که سردست آنها ریشه ریشه ای و مثل گردن بریده یی بود که خون ازش می چکید، این طرف و آن طرف در فضا تکان می خورد. پیش خودش خیال کرد «آیا واقعا آدم ناقص الخلقه بیش تر به مرده ها نزدیک تر نیست تا به زنده ها؟  من نیمه راه مرگ را رفته ام و نیمه ی دیگر باقی مانده» راسو رو زمین گل آلود باغ خوابیده  بود و پوزه اش را به درز در بزرگ باغ چسبانده بود و بو می کشید. صدای خورخور و نالهی جویده جویده ی چند سگ دیگر از پشت در بلند بود. سید حسن خان که برای باز کردن کلون به در نزدیک شد، راسو بلند شد و جستی زد و عقب ایستاد. کوچک ترین اعتنایی به او نشد و نوازشی ندید، اما او هم تمام حواس اش پیش سگ های پشت در بود. مثل گربه ای که منتظر باز شدن در تله موش باشد با گوش های تیز و قیافه ی متعجب به در باغ خیره شده بود و پشت سرهم دم اش را تکان می داد. منتظر بود در باغ باز شود و آن چه را که تا آن وقت نمی دانست چیست ببیند. اما در، دیر تر از آن چه راسو منتظر بود باز شد، چون که انگشتان لاغر و بی توان سید حسن خان به باز کردن آن آخته نبود. زوزه ی سگ ها در این موقع به دندان غروچه های خشمناک و خورخورهای ترسناک مبدل شده بود. آن ها در هم افتاده بودند و روی زمین می غلتیدند و هم دیگر را گاز می گرفتند. ناگهان فشار سختی که تحمل آن برای سید حسن خان دشوار بود به در وارد آمد. چند سگ به در بسته حمله ور شده بودند. صدای زوزه ی دردناک یکی از آن ها که از پا درآمده بود و صدایش رفته رفته دور می شد به گوش می رسید، سید حسن خان تمام سنگینی بدن اش را روی در انداخته بود و به آن زور می آورد. بدن اش می لرزید و نفس اش به تنگی افتاده بود.
برشی از داستان مردی در قفس | انتری که لوطی اش مرده بود
Tumblr media
من اولین بار اسم صادق چوبک را در کلاس دوم دبیرستان از دبیر شیمی مان شنیدم، که مرد باسوادی بود و گاهی برای ما درباره ی ادبیات و این جور چیزها هم حرف می زد. چند روز بعد «خیمه شب بازی» را خواندم. عجب! ادبیات یعنی این؟ در اولین سفرم به تهران یک راست به خیابان ناصر خسرو رفتم و در کتاب فروشی جعفری سراغ باقی آثار چوبک را گرفتم. فروشنده مرد سیه چردهی لاغری بود با دندانهای قهوه ای (که بعدا فهمیدم اسم اش مهدی آذریزدی است). این مرد به من گفت که صادق چوبک یک کتاب بیش تر ننوشته، «اون ام نایابه». خیلی بور شدم. گفتم «ولی تو صفحه ی آخر همون کتابش نوشته «شب نشینی باشکوه» به زودی منتشر می شود. گفت «بله ولی اگرم نوشته منتشر نکرده.»  گفتم «چرا؟» فروشنده فهمید که مشتری، جوان شهرستانی خیلی پرتی است. لحظه ای لب های اش را از روی دندان های قهوه ای کنار زد و توضیح داد که نویسندگان گاهی رأی شان را  عوض می کنند، گاهی هم کتابی را که هنوز ننوشته اند نوشته شده فرض می کنند. ولی اضافه کرد که صادق چوبک نویسنده ی خیلی با استعدادی ست. تنها کسی است که یک قدم از صادق هدایت جلوتر آمده. ولی میگن خیلی وسواسیه. برای اینه که کم منتشر می کنه. بعد گفت «هیچی نداریم. هدایت کتاباش و دویست سیصد نسخه بیش تر چاپ نمی کنه، نایاب میشه ولی بعدا اضافه کرد« من خودم یه نسخه از «ولنگاری» دارم که اونام صحافی نشده ، ولی قیمتش مناسبه. گفتم باشه، می خوام. گفت «فردا بیا بگیر.»
دیدار با صادق چوبک
چند سال بعد یک روز صبح تو کافه فردوس خیابان استامبول با دوست ام «مرتضا کیوان» سر یک میز نشسته ام. مرتضا مرد متشخصی را نشان می دهد و می گوید «این کج کلاه خان که می بینی صادق چوبکه.» عجبا خود صادق چوبک! «انتری که لوطی اش مرده بود» تازه منتشر شده است و من داستان اول این کتاب «چرا دریا توفانی شده بود؟» را دیوانه وار توی محافل دوستان ام می خوانم و همه جا می گویم که این یکی از بهترین داستان هایی است که به زبان فارسی نوشته شده. حالا نویسنده ی این داستان دو میز آن طرف تر روبه روی من نشسته است. صورت چاق تراشیده، پوست روشن شاداب، موهای جوگندمی کلاه بره ی سیاه پهنی خیلی کج روی موهای اش کار گذاشته شده. مرد نگاهاش خیلی بی اعتناست: من هم از آن، آدم هایی نیستم که بروم جلو و بگویم «سلام، سلام آقای چوبک، من از علاقه مندان خیلی مشتاق کارهای شما هستم. همشهری شما هم هستم. خیلی دل ام می خواهد با شما آشنا بشوم.  فقط او را از دور تماشا می کنم: کلاه  کج، نگاه بی اعتنا.
Tumblr media
حالا چهل سالی از آن روز می گذرد. من با چوبک آشنا شده ام، ولی هرگز معاشرت زیادی با هم پیدا نکرده ایم. بعد هم چوبک به آمریکا مهاجرت کرده است و سالها است هیچ خبری از او نیست. در آمریکا چوبک نزدیک برکلی کالیفرنیا زندگی می کند و من حالا در برکلی هستم. شب پیش برای جمعی از ایرانیان درباره ی زبان فارسی صحبت کردم و در ضمن صحبت گفته ام که به نظر من خیمه شب بازی صادق چوبک یکی از شاهکارهای ادبیات نوین فارسی است و پس از نزدیک به نیم قرن که از انتشارش می گذرد هنوز مثل یک دسته گل تازه و باطراوت است، اگر چه زیاد خوش بو نباشد. حالا یک جوان ایرانی که اسم اش خسرو است يقه ی مرا گرفته که بیا تو را به دیدن صادق چوبک ببرم. می گویم «نه، لازم نیست.» می گوید «آه، شما این همه راه را اومدین، نمی خواین آقای چوبک رو ببینین؟» گویم «بابا، چوبک میونه ش با من خوب نیست، نمی خواد منو ببینه. اصلا می خواد سر به تن من نباشه . می گوید اشتباه می کنین، چوبک آدم خیلی خوبیست. می گویم « من شکی ندارم چوبک آدم خوبی ست. می گم با من خوب نیست.» می گوید «الان تلفن می زنم ازش می پرسم. می گویم «مبادا این کار رو بکنی! بد و بیراه می شنوی. ولی تا من غافل می شوم، خسرو می رود به چوبک تلفن می زند و با یک خنده ی گوش تا گوش بر می گردد: گفت خیلی مشتاق دیدار، برای شام تشریف بیارین.» چوبک پهلوی من نشسته است. ناگهان می گوید «شنیده م گفته ای من با تو قهرم؟» می گویم «والا، ب، دلایلی وجود داشت که فکر کنم با من قهري. می گوید «نه، هیچ دلیلی وجود نداره. هیچ از این فکرها نکن. به مردم مملکت ام خدمت کرده ای، همشهری ام هم هستی. خیلی هم دوستت دارم. چوبک بریده و بدون حشو حرف می زند. لهجه ی بوشهری خیلی قشنگی د��رد که حالا دیگر در خود بوشهر شنیده می شود. ابدا اهل چرب زبانی و خوش و بش بیهوده نیست، یقین دارم همین طور فکر می کند که می گوید. می گویم «خدا را شکر. خیال ام خیلی راحت شد.» من جدی گفته ام، ولی هیأت می زند زیر خنده. با چوبک که گرم صحبت می شوم حس می کنم زیر تأثیر او لهجه ام دارد عوض می شود. خانم چوبک می گوید: شما هم بوشهری هستین؟ «بله، ولی آبادانی هم هستم.» شما انگار بیش تر از صادق لهجه دارید؟ لهجه ی من همین الان ظاهر شد. چوبک می گوید «نه، لهجه ی این به کار نمی خوره، لهجه ی من درسته.» راست هم می گوید. چوبک از ناف بوشهر در آمده، پدر و مادر من دشتی بودن. لهجه ی آن ها غیر از لهجه ی مردم بوشهر بود، هیچ عیبی هم نداشت، ولی از تعصبی که چوبک به لهجه اش نشان می دهد خوشم می آید. می گویم: صادق راست می گه. لهجه ی این درسته. لهجه ی من بوشهری اصل نیست. Read the full article
0 notes
sirafkhabar · 5 years ago
Text
سوگواری من برای محمد جواد عظیمیان طولانی خواهد بود
Tumblr media
سیراف خبر؛ مرتضی رضائی: دیروز کتاب زندگی محمد جواد عظیمیان در غروب دلگیر اندوه بار شنبه ششم مهرماه با به خاک سپردنش پایان گرفت. عزای سنگین خانواده اش برای او در زیر احساس ظلمی که می‌کردند فزاینده بود. کم نبودند که در میان شیون‌های تلخ و فغان‌های اندوه بارشان و یا کِل کشیدن‌های جگر سوز مادر و خواهران جواد بر پای تابوت، زبان به لعنت می‌گشودند و مقصران مرگش را نفرین می‌کردند. با مرگ محمد جواد عظیمیان یک سوگواری طولانی آغاز شده است... از عزا که به خانه باز می‌گشتم تنها تصورم یک چیز بود: من سال‌ها سوگوار جواد خواهم بود... سال‌ها برای جواد سوگواری خواهم کرد... سال‌ها سوگواری من برای جواد طول خواهد کشید... این سوگواری سخت و طولانی خواهد بود. این سوگ و عزا سنگین و خودسوزانه و پر تاوان خواهد بود. جواد انگار همۀ این جامعه بود که آن روز مرده بود... از فرط بی‌پناهی و بیچارگی... جواد برایم همۀ ایران بود که تلف شده بود و به گور سپارده می‌شد... اصلاً فکر کنیم مرگ محمد جواد قطعی بود و حتی یک درصد احتمال برخاستن او از تخت بیمارستان وجود نداشت؛ آیا اخلاق حرفه‌ای و وظایف قانونی حکم نمی‌کرد بیمارستان خلیج فارس و جامعۀ پزشکی بوشهر برای اطمینان خاطر این خانواده جهت نجات جان جوانشان، به گونه‌ای آداب پزشکی را ادا کنند تا این خانواده مطمئن گردد تمامی خدمات لازم به بیمارشان ارائه شده است؟
رسوایی عظیم اخلاقی برای پزشکان بوشهری
پزشکان آخرین حلقۀ اتصال بیماران و این دنیا هست��د و به همان اندازه مهم و به همان اندازه مقدس. پزشکان در جامعۀ ایران چشم و چراغ این جامعه‌اند. هر کودک ایرانی از لحظه‌ای که پا به مدرسه می‌گذارد و شاید قبل‌تر از آن، از همان روزی که به دنیا می‌آید یکی از دعاهایی که برای او می‌شود و یا یکی از آرزوهایی که در ذهنش بر ساخته می‌شود پزشک شدن و دکتر شدن است. پزشکی سرآمد علوم تجربی است و پزشکان همواره یکی از روشن‌فکرترین منزلت‌ها و طبقات اجتماعی محسوب می‌شوند. سوای اینکه پزشکان در بیمارستان خلیج فارس در قضیۀ مرگ محمد جواد عظیمیان تقصیری داشته‌اند یا نه؛ پرسش این است که چه نسبتی میان آن چیزی که از این پزشک روی داده با چنان انتظاراتی که از این طبقۀ اجتماعی می‌رود وجود دارد؟ آیا این مسئولیت شناسی بود که در اوج غلیان غم و نگرانی این خانواده، پزشک با بی‌تفاوتی بر سر بیمار تصادفی که با مرگ و زندگی دست و پنجه نرم می‌کند حاضر نشود؟ اصلاً فکر کنیم مرگ محمد جواد قطعی بود و حتی یک درصد احتمال برخاستن او از تخت بیمارستان وجود نداشت؛ آیا اخلاق حرفه‌ای و وظایف قانونی حکم نمی‌کرد بیمارستان خلیج فارس و جامعۀ پزشکی بوشهر برای اطمینان خاطر این خانواده جهت نجات جان جوانشان، به گونه‌ای آداب پزشکی را ادا کنند تا این خانواده مطمئن گردد تمامی خدمات لازم به بیمارشان ارائه شده است؟ آیا نمی‌شد نه تنها پزشک «آن‌کال» که حتی تیمی از متخصصان به یاری این جوان بشتابند تا شاید روزنه‌ای برای نجاتش گشوده شود؟ بعد از این ماجرا کدام اعتبار و آبرو برای دانشگاه علوم پزشکی بوشهر و کدام منزلت برای بیمارستان خلیج فارس و کدام حیثیت برای پزشکی در بوشهر برقرار می‌ماند؟
مرگ جواد؛ نمادی بر احمقانه ��ودن شعارهای توخالی مقامات پوچ و پوک استان
خنکی و احمقانه بودن شعار‌های توخالی مقامات ارشد این استان را در همین سوگواری من برای جواد عظیمیان ببینید: ساختن اورژانس هسته‌ای، مبدل کردن بوشهر به قطب پزشکی جنوب کشور، توریسم پزشکی و افزایش رضایت مندی و رقابت پذیری پزشکی بوشهر با سایر نواحی ایران و بلکه خاورمیانه. محمد جواد عظیمیان یک نشانه است. نشانه‌ای سرشار از یک تراژدی که به یک کمدی سیاه رسیده؛ نشانه‌ای بر شکافی عظیم هم پا و هم سنگ عظیم بودن غصۀ مرگش که بر بحرانی عمیق دلالت می‌کند. اگر نه در یک دادگاه که در سه ده تا، سی دادگاه هم ثابت بشود دانشگاه علوم پزشکی بوشهر، بیمارستان شهدای خلیج فارس و آن پزشک مربوطه قصوری نداشته‌اند و خدمات درمانی و پزشکی را تام و تمام به محمد جواد عظیمیان ارائه داده اند، این خانواده هرگز باور نخواهد کرد که عدالت در مورد فرزندشان اجرا شده است. تفاوت این شعارهای توخالی را با این تصویر قیاس کنید: جوانی در لبۀ مرگ و زندگی دست و پا می‌زند، خانواده‌ای مستأصل در بیمارستان است، نیاز به جراحی دارد، متخصص در بیمارستان نیست. خانوادۀ در به در بیمار به هر کجا می‌تواند چنگ می‌اندازد تا پزشک بر سر بالین بیمار بیاید و پزشک بی‌انگیزه و بی‌تفاوت حاضر به آمدن بر سر بالین بیمار نمی‌شود. خانواده به ریاست بیمارستان می‌گوید؛ به مقامات شهرستان اطلاع می‌دهد، دل در دلشان نیست و باز هم خبری از متخصص مربوطه نمی‌شود. تنها از خود می‌پرسم با این اخلاق می‌خواهند توریسم پزشکی برای بوشهر بسازند؟ مدعاها هر چه بزرگ‌تر افراد از درون تهی‌تر و نادان‌تر و البته بی‌اخلاق‌تر. علمای سیاست گزافه نگفته‌اند برای فرار از پاسخگویی، توده‌ها را با دروغ‌های عظیم بفریبید. این مصداق این ضرب المثل است که به تمامی بحران را در خود می‌نمایاند: آفتابه و لگن هفت دست؛ شام و ناهار هیچی. در پس این وعده‌های عظیم اما سیستمی پنهان شده که حتی از تربیت کردن دانشجوی پزشکی که متعهد به اخلاق حرفه‌ای خود باشد ناتوان مانده تا در اوج درد یک خانواده برای یافتن نقطه اتکایی، هیچ رفتار حرفه‌ای و مسئولیت شناسانه‌ای در منظومۀ فکر و اخلاقش ثبت نشده باشد.
جواد رفت؛ اما...
جواد رفت و با همۀ زیبایی‌ها و جوانی‌اش زیر خروارها خاک دفن شد. با مرگ محمد جواد عظیمیان می‌دانم که تا هرگز پدر و مادرش رنگ آسایش به خود نخواهند دید؛ نه فقط از آن رو که جوانشان را از دست داده‌اند. از آن جهت که هرگز باور نخواهند کرد مرگ، تقدیر پسر برومند و زیبایشان بوده است. پسری که از میل به زندگی سر می‌رفت و از شوق و شیطنت سرشار بود. آنان تا ابد خواهند سوخت از این درد که جوانشان می‌توانسته نجات یابد و پزشک کوتاهی کرده. اگر نه در یک دادگاه که در سه ده تا، سی دادگاه هم ثابت بشود دانشگاه علوم پزشکی بوشهر، بیمارستان شهدای خلیج فارس و آن پزشک مربوطه قصوری نداشته‌اند و خدمات درمانی و پزشکی را تام و تمام به محمد جواد عظیمیان ارائه داده اند، این خانواده هرگز باور نخواهد کرد که عدالت در مورد فرزندشان اجرا شده است. اما افکار عمومی چه؟ آیا آنان باور خواهند کرد؟ Read the full article
0 notes
sirafkhabar · 5 years ago
Text
اندازه و ترکیب جمعیت بوشهر در قرن ۱۹ میلادی چگونه بوده است؟
Tumblr media
اندازه و ترکیب جمعیت بوشهر
ویژگی ها و افزایش حجم فعالیتهای اقتصادی در بوشهر و اوضاع سیاسی آن اندازه و ترکیب جمعیتی را بازتاب می داد که به مرور، تغییر می کرد. بوشهر که در آغاز قرن ۱۹ تخمین زده شده بود جمعیت اش حدود ۸۵۰۰ نفر است طوری توسعه یافت که تعداد ساکنان آن در سال ۱۹۲۰ م./ ۱۳۳۸ ه.ق. تقریبا به ۲۰۰۰۰ و در سال ۱۹۳۴ م./ ۱۳۱۳ هق. حدودا به ۴۰۰۰۰ نفر، افزایش یافت. حرفه ی اصلی ساکنان بوشهر تجارت، ماهیگیری، راهنمای شناورها "Pilot" و دریانوردی بود. این جمعیت از گروههای مردمی ناهمگنی تشکیل می شد که در نوع پوشاک شان - که البسه ای جور واجور بود - پژواک می یافت. بوکینگهام در این باره می نویسد: پیراهن، شلوار و لباس روی آنها ایرانی است اما عمامه و عبا عربی است که از پارچه های آبی رنگ شطرنجی ساخت مسقط یا قهوه ای رنگ شوشتری و نیز از پارچه های محصول الحسا، قطیف و کویت - واقع در ساحل مقابل - ساخته می شود. کلاه پوستی مشکی رنگ - که مختص البسه ی ایرانی است - تنها کسانی می پوشند که از مناطق کوهستانی به بندر کو چیده اند و یک نفر بوشهری آن را نمی پوشد».
Tumblr media
جمعیت بوشهر در آغاز عمدتا عرب و بقیه ایرانی و تعدادی هم هندی بود اما از سال ۱۸۸۰ م./ ۱۲۹۷ هق. ساکنان بندر اکثر ایرانی بودند. از سراسر ایران تجار به بوشهر می آمدند اما هندی ها در آن موقع بوشهر را ترک کرده و عمدتا ساکن لنگه - که در آنجا بازاری مخصوص داشتند - بودند. در نتیجه بوشهری ها زبان فارسی را به شکلی مخدوش و تحریف شده تکلم می کردند که به لفظ در آوردن آن توسط شیرازی ها، نامفهوم می نمود. بنا به گفته ی معاصران با وجودی که اکثر بوشهری ها به زبان عربی آشنا بودند اما آن را با همان اندک آراستگی تکلم می کردند که به زبان فارسی سخن می گفتند. دلیل اینکه زبان فارسی در بوشهر فراگیر شد این بود که مهاجران بهبهانی، کازرونی، دهدشتی و شیرازی به سبب رشد تجارت به این بندر هجوم آوردند. تنگستانی ها طبقه کارگر و صیاد را نه تنها برای بوشهر که برای سایر بنادر خلیج فارس هم تأمین می کردند. از این رو در واپسین سالهای قرن ۱۹ زبانی که عمدتا بدان سخن گفته می شد، زبان فارسی بود. یک سوم جمعیت به عربی تکلم می کردند، گو اینکه تعداد انگشت شماری به این زبان خو کرده بودند. از این گذشته، زبان انگلیسی وسیله ارتباطی فعالیت های بازرگانی بود و از این رو در بعضی موارد ساکنان بوشهر با هم به زبان انگلیسی تکلم می کردند. افزون بر ساکنان ثابت شهر، جمعیت شناوری از سوداگران، سیاحان و کارگران فصلی نیز در بوشهر ساکن بود.
Tumblr media
گفتنی است در نحوه ی لباس پوشیدن اهالی بوشهر دگرگونی بوجود آمد. در دهه ی ۱۸۸۰ مردان بوشهری هنوز «تا اندازه زیادی مانند تجار ایرانی ساکن مسقط لباس می پوشیدند. تقریبا اکثر قریب به اتفاق مردان بوشهری کلاه پشمی بلند سیاه رنگ به شکل کله قند به سر می گذاشتند و گت تنگ و چسبانی که جلو آن باز و یقه اش به رنگ مشکی، ماشی یا قهوه ای بود می پوشیدند و دور کمرشان لنگ (لنگوته) رنگی یا سفید می بستند، که عموما بر آن یک عدد خنجر زیبا و نقره کاری شده یا یک جفت هفت تیر تک لول بلند آویزان بود. بعضی ها نیز یک عدد شمشیر دو لبه ی پهن و کوتاه به کمربند چرمیشان می آویختند. تقریبا همه ی آنها ناخن هایشان را ارغوانی کرده و به کف دستان خود حنا می بستند». اما از سال ۱۹۰۰ م./ ۱۳۱۸ هق. لباس معمولی آنها عبارت بود از «کتی بلند، جلیقه، شلوار، جوراب پشمی و کفش های وارداتی».
Tumblr media
در بوشهر طبقه ی فارغ و بیکاره وجود نداشت و اکثرا تاجر پیشه ( بازرگان، دلال، دکاندار)، دریانورد (اکثرة عرب تبار) و طبقه کارگر بودند. در سال ۱۸۲۸ م./ ۱۲۴۳ هق. ایرانیان مسلمان و ایرانیان ارمنی تقریبا بطور مساوی تجار بوشهر را تشکیل می دادند. تجار ارمنی ارتباط بیشتری با هند داشته و ثروتمندتر بودند و به علت تماس با نماینده ی شرکت هند شرقی انگلستان، متنفذتر هم بودند. یادآوری می شود به موازات رشد و توسعه ی تجارت انگلستان در بوشهر، تجار عمده ی بوشهری نمایندگی تجارتخانه های منچستر را در بوشهر، دایر کردند. در سال ۱۹۱۲ م./ ۱۳۳۰ ه.ق. تعداد مقامات رسمی و تجار اروپایی ساکن در بوشهر، حدود ۴۰ نفر بود. جامعه ی تجار همچون جمعیت بوشهر روی هم رفته گروهی یکدست و همگن نبود و بین آنها قومیت، زبان و دین مختلف وجود داشت و چنین می نماید که این ناهمگنی - از چشم اندازهای مختلف - در روابط اجتماعی و بازرگانی آنها، مانعی عمده بوجود نمی آورده است. خاندان مشهور و پرنفوذ ملكم ارمنی امانت دار بیشتر ثروت و دارایی مسلمان بوشهر بودند. احتمالا هم بخاطر وثوق و اعتبارشان و هم اینکه این خاندان تحت حمایت انگلستان قرار داشت.
Tumblr media
محیط شهری بوشهر
سطح شبه جزیره بوشهر چنان پست و کم ارتفاع است که کسی که از راه دریا وارد بندر می شود، خانه ها را زودتر از شبه جزیره - رؤیت میکند. بنابراین بوشهر از مسافتی دور چشم اندازی زیبا و باشکوه، به تماشا می گذارد. پیرامون بوشهر دو مایل بود که رو به خشکی حصاری با چند برج از آن حفاظت می کرد. این حصار که تا اواخر ۱۸۴۹ م./ ۱۲۶۵ هق. از شهر و ساکنان حفاظت می کرد در دهه ۱۸۶۰ ویران شده بود اما دروازه ها سر پا بودند و کم و بیش از آنها مراقبت می شد. در سال ۱۹۰۰ م./ ۱۳۱۸ هق. این دروازه ها که ویران نشده بود و تقریبا در بخش الحاقی روبه خشکی شهر، پنهان شده و تنها آثار آنها در بعضی جاها دیده می شد. در دروازه ها «عوارض گرفته می شود و دولت نقش دیگری ندارد زیرا نه زباله ها جمع آوری می شود و نه در شهر تشکیلات نظميه وجود دارد» خانه های بوشهر از سنگ ساخته شده و تقریبا هم دارای طبقه ی فوقانی اند: هیچ خانه دو طبقه ای وجود ندارد و تعداد کمی فقط طبقه همکف دارند. در سال ۱۹۰۰ تعداد خانه ها ۱۴۰۰ باب بود که نسبت به سال ۱۸۲۸ م./ ۱۲۴۳ ه. ق. که تعدادشان ۱۰۰۰ تا بود - چندان افزایش نیافته بود.
Tumblr media
جمعیت شهر بسیار زیاد بود که این امر نسبت به تعداد خانه های مسکونی، نامتناسب می نمود. بنابراین افزون بر این خانه ها تعداد ۱۰۰۰ الى ۱۲۰۰ کلبه - که از تنه و برگ درخت خرما ساخته شده بود - هم وجود داشت که در آنها طبقات فرو دست و سربازان می زیستند. چون شهر به گونه ای فشرده و متراکم بنا شده بود هیچ فضای آزادی در آن وجود نداشت و در شرایط عادی کوچه های تنگ و پر پیچ و خم چندان دردسر آفرین نبود، اما در روزهای بارانی این کوچه ها به صورت مجرای فاضلاب آلوده ای، در می آمد. بعد از اینکه باران بند می آمد غالبا آبگیرهای آلوده و سبز رنگی بیشتر خیابانهای باریک بوشهر را - دیوار به دیوار - فرا می گرفت و انسان تنها می توانست بر روی سنگهایی که از دیرباز از آن به عنوان سنگ زیر پا استفاده می شد، از این آبگیرهای کم ژرفا بگذرد و احتما، تعداد یکصد کارگر در یک روز کاري طاقت فرسا می توانستند این چاله چوله های کثیف را ساکنان شهر برای تأمین آب آشامیدنی به چاههای آب شیرینی متکی بودند که در سه مایلی شهر قرار داشت. تعدادی مسجد - هم برای سنی ها و هم برای شیعه ها - در شهر وجود داشت، که در آنها همچون سایر فرقه های دینی با هم به بحث و جدل» می پرداختند. ضمنا یک کلیسای ارامنه و سه باب حمام نیز در بوشهر وجود داشت. یکی دو باب کاروانسرای پاکیزه و حسابی نزدیک بارانداز شناورها واقع بود که به تجار ارمنی تعلق داشت، اما کاروانسرای سایرین چندان چنگی به دل نمیزد و در خور اطلاق نام کاروانسرا نبود و این در حالی بود که بازار شهر، بازاری تو سری خورده و رقت انگیز بود. از ساختمان نمایندگی شرکت هند شرقی انگلیس و محل اقامت حکمران و تعداد انگشت شماری خانه های با شکوه تجار - بخصوص منازل ارمنی ها - که بگذریم کمتر خانه مجللی در خود شهر وجود داشت. ساکنان ثروتمند شهر از علما و صاحب منصبان دولتی و تجار گرفته تا کنسول های کشورهای خارجی دارای باغ و عمارت مجلل در بخش جنوبی شبه جزیره ( سبز آباد) بودند که هر روز با درشکه یا چهارپا به محل کار خود در شهر، رفت و آمد می کردند.
Tumblr media
در تابستان بیشتر ساکنان شهر به چاهکوتاه در ۲۴ مایلی بوشهر کوچ می کردند و در کپر یا خانه های بزرگ هواگیر که مجهز به "Tateis"بود می زیستند. گفتنی است "Tatteis" شامل چارچوب سبکی از بدنه نخل بود که آن را لبریز از خارشتر کرده و دائما آن را خیس نگه می داشتند که در نتیجه به علت تبخیر هوای کپریا خانه، خنک و لذت بخش میگردید. خلاصه این که بوشهر، شهری زیبا و دلنشین نبود. این شهر نه از بنایی تاریخی و نه از آثار مقدس با قدمتی برخوردار بود و برای بیگانگان ترکیب شگفت آوری بود از کوچه های باریک و پر پیچ و خم که در میان خانه های مرتفع و گلی بصورتی مارپیچ می گذشت و برای عابر حیرت زده تنها رشته ای از آسمان آبی رنگ، به تماشا میگذاشت. این شهر که هنوز زهوار در رفته و مخروبه می نمود و برای تأمین آب به منابع واقع در خارج از شهر متکی بود، نشان از آن دارد که در آن هنگام هنوز نهادهای اجتماعی مسؤولی، برای این بندر به وجود نیامده بود. این وضع شدت هم گرفت زیرا اکثر تجار و افراد متنفذ ساکن بوشهر از نسل های اول و دوم مهاجران فارس، آذربایجان، خراسان و هندوستان (اکثرة اتباع انگلستان) بوده که جدا از اینکه ایرانی و تاجر بودند با هم چندان وجه اشتراکی نداشته و نسبت به بوشهر به عنوان شهر یا جامعه از تعهد و احساس ویژه - اگر نگوییم هیچ - برخوردار نبودند. گذشته از این آنها بخشی از سال را در خارج از بوشهر بسر می بردند که این خود شور و علاقه ی آنها را به توسعه ی جامعه ی شهری کاهش می داده است اگر چه این بخاطر فقدان طرح های واقع بینانه ای نبود که به مداخله جامعه یا واحد سیاسی برای توسعه شرایط کار و زندگی در بوشهر به آن نیاز بود. بنابراین در بوشهر تا حدودی جامعه ای ادبی که نمونه اش طیف متنوع دوستان سديد السلطنه بود، وجود داشت که علاقه مشترک بعضی اشان، ادبیات فارسی و علوم سیاسی بوده است. مورد دیگر که تحقق یافت و تقریبا طرح مشترک آن مراحل اولیه اش را طی کرد مربوط به ساخت تنها جاده مناسب برای تردد وسیله نقلیه، در شبه جزیره بود. در ازای این جاده ۶ مایل بود که از بوشهر به سبزآباد کشیده و به ��یشهر انشعاب می یافت و به خانه های تابستانی ثروتمندان، ختم میگشت. مشترکین خصوصی با نظارت بالیوز انگلستان در بوشهر، هزینه نگهداری آن را تأمین می کردند. بنابر این در می یابیم که هر وقت شرایط ملی برای توسعه و پیشرفت اقدامات مشترک محلی مناسب و مساعد بوده این فرصت ها عملا مغتنم شمرده می شده و زمانی که شرایط به وخامت می گراییده بر جوامع محلی مثل بوشهر، تأثیر منفی می گذاشته است. اکنون به منظور تبیین این نقطه نظرها به بعضی از مسائل مشترک و در عین حال اضطراری، اشاره می شود.
    Read the full article
0 notes
sirafkhabar · 5 years ago
Text
تاریخ اولیه بوشهر
Tumblr media
به مطالعه تاریخ اولیه بوشهر میپردازیم. بوشهر در منتها الیه شمالی شبه جزیره ای - که به شکل سیگار برگ است - و از ماسه سنگ های دوران چهارم زمین شناسی ساخته شده، قرار دارد. طول این شبه جزیره ۱۲ مایل و عرض آن در پهن ترین قسمت، ۴ مایل است که به موازات سرزمین اصلی واقع شده و در میان آن توسط دشتی ماسه ای به پهنای حدودا ۲۰ مایل، موسوم به مشیله، به سرزمین اصلی ایران متصل میگردد. مشیله در فصل زمستان بیشتر به باتلاق می ماند. بوشهر اندکی بالاتر از سطح دریا قرار داشت و در اوایل قرن ۱۹ - به علت بالا آمدن آب دریا - اغلب همانند جز توصیفی که در سال ۱۶۷۳ م/ ۱۰۸۴ هـ ق. از این بندر شده این بود که «از سوی غرب رودخانه ای که برای شناورهای بزرگ قابل کشتیرانی است این شهر را در بر گرفته و از سوی دیگر این شن زار، درخت ها و نخلستانهایی را به تماشا می گذارد. بیشتر ساکنان بوشهر عرب و بقیه ایرانی هستند»
توصیف بوشهر
با همه اینها، در میانه ی قرن ۱۹ زیر آب رفتن این باتلاق رویدادی نادر بود حال آنکه در سالهای واپسین این قرن، بوشهر عملا بصورت شبه جزیره در آمده بود. گرچه بوشهر در شبه جزیره ای واقع شده که قدمت سکونت انسان در آن دست کم به چهار هزار سال می رسد، با این وجود، این شهر بندری نوبنیاد است. در این شبه جزیره، ریشهر - بیشتر از بوشهر - بندری مهم و باستانی بود.
Tumblr media
ریشهر تا قرن ۱۷ مشهور و پرآوازه بود و تنها بعد از غارت آن توسط پرتغالی ها در سال ۱۵۳۲ م/ ۹۳۹ هـ ق. و انهدام قلعه ی ریشهر توسط صفوی ها (۱۷۳۲ - ۱۵۰۱) در ۱۵۴۰ م./ ۹۴۷ه.ق. بود که بندرهای همجوار آن توانستند از شهرت و اهمیت برخوردار شوند. بنابر این به علت غارت ریشهر، بوشهر به تدریج آباد و پر رونق گردید، زیرا تنها در دهه ۱۸۵۰ م./ ۱۲۶۶ هق. بود که برای نخستین بار در متون معاصر با اطمینان به بوشهر اشاره شده است.
تجار خارجی در بوشهر
اشاره یاقوت به بوشهر در قرن ۱۳ میلادی ناشی از اشتباه نسخه برداری است و احتمالا منظور، ریشهر بوده است.تاریخ اولیه بوشهر در ماه مه ۱۵۸۱ م./ ربيع الاخر ۹۸۹ هق. جان نیوبری گزارش کرده است: «ما در ابوشهر بودیم که قلعه ای است». در سال ۱۵۸۶ م./۹۹۴ هق. بالبی، کنسول ونیز، به وجود بندری به نام ابوشهر، اشاره می کند. بنا به گفته مایلز، کروتر و استیل درس ال ۱۶۱۴ م./ ۱۰۲۳ هـ ق. درباره ی بندرهای مختلفی در خلیج فارس و از جمله بوشهر به تحقیق و بررسی پرداختند، اما آنها جاسک را به عنوان مناسب ترین بندر برای تجارت، برگزیدند۔ روباكر "Roohacker" ناخدای هلندی نیز در سال ۱۶۴۰ م./ ۱۰۵۰ ه.ق. به سنگ پوزه صاف و مسطح "Abier" یا بوشهر "Boucheer"، اشاره کرده است. اینکه کارمندان شرکت هند شرقی انگلستان "EIC" به ندرت از بوشهر یاد کرده یا آن را به عنوان یک بندر چندان جذاب و گیرا نیافته اند، دلالت بر این دارد که در آن هنگام بوشهر یک دهکدهی ماهیگیری کم اهمیت بود که در آن فقط قدری داد و ستد محلی، انجام می گرفت. در واقع تاورنیه در گفتگو پیرامون بندرهای خلیج فارس حتی به نام بوشهر هم اشاره نکرده، هر چند نام ریشهر را ثبت کرده است. مستوفی نیز در اثر خود به نام «مختصر مفید»، کتاب جغرافیای دوره صفوی، همین تلقی را داشته و به ریشهر - و نه بوشهر - اشاره می کند. آبه کاره "Abbe Care" متوفی ۱۶۷۳م./ ۱۰۸۴ هـ ق. گزارش کرده است: «ریشهر روزگاری آباد و مسكون بود و اکنون متروک است و فقط عده ای در آن ساکنند». در سال ۱۶۷۰م./ ۱۰۸۱ ه.ق. بوشهر تا حدودی از اهمیت و اعتبار محلی برخوردار بود. شیخ بوشهر یکی از رهبران اتحادیه اعراب خارک، ریگ، دورق و بوشهر بود که به اتفاق رو در روي اعراب هولو ساکن در لنگه، چارک، چیرو، نخیلو و شیلو که کنترل صید مروارید را در بحرین در دست داشتند، ایستاده بودند. در سال ۱۷۶۳ م./ ۱۱۷۶هـ ق. نبرد بین این دو گروه چنان سخت و ��ی امان شده بود که شاه سلیمان از طریق حکمران شیراز پیام آورانی را به تمام شیوخ فرستاد و از آنها خواست تا در بوشهر گرد آیند و با حضور حکمران فارس در این گردهمایی، به این جنگ داخلی خاتمه دهند. منافع شاه عمدتا این بود که او عایداتش را به علت تأثیر جنگ در تجارت، از دست داده بود. بوشهر دارای شهبندری ایرانی بود که عوارض هنگفتی را به شاه ایران می پرداخت. ضمنا از نظر نباید دور داشت که در آن تاریخ نام بوشهر در نقشه های انتشار یافته در اروپا، به چاپ رسیده بود.
جهش اقتصادی و سیاسی بوشهر در زمان نادر شاه
با همه اینها تنها در سال ۱۷۳۴ م./ ۱۱۴۷هـ ق. بود که به دنبال تصمیم نادر شاه (۴۷ - ۱۷۳۶) و انتخاب بوشهر به عنوان پایگاهی برای عملیات دریایی و استیلا بر خلیج فارس، نام این بندر در عرصه ی بین الملل سر زبانها، افتاد. بی تردید در دسترس بودن شناور در بوشهر، علت اتخاذ این تصمیم بود. در آن هنگام با وجودی که بندرعباس هنوز هم بندری مهم در خلیج فارس بود، اما بنا به دلایل نامعلومی این بندر انتخاب نشد. تا آنجا که به امکانات دریایی مربوط است این دو بندر هر دو از فرصت های مساوی برخوردار بودند و این در حالی بود که بندر عباس از حضور کمپانی هند شرقی هلند "VOC" و شرکت هند شرقی انگلیس "EIC" هم، بهره می برد. افزون بر این، راههایی که این دو بندر را به مناطق داخلی ایران وصل می کرد در مورد بندرعباس بهتر و مناسب تر بود، اما به احتمال آنچه که در اتخاذ این تصمیم بسیار مهم می نمود، این بود که تأمین مواد غذایی در بوشهر آسان تر از پس کرانه های بندرعباس بود. همچنین بنا به گفته ی هلندی ها: بوشهر یکی از بهترین بندرهای خلیج فارس است و در آنجا می توان شناوری به آبخور ۱۲ تا ۱۳ پا، در موقع مد، تا خانه های بندر، هدایت کرد». در دهه ۱۷۳۰ م./ ۱۱۴۳هـ ق. شیخ مذکور – نه فرزندش شیخ نصر که عمدتا به عنوان بانی و مؤسس بوشهر امروزی شناخته می شود - رهبر اصلی ساکنان محلی بود. او رئیس خاندان آل مذکور بود که در آغاز قرن ۱۸ از عمان به بوشهر مهاجرت کرده بودند. اعراب ساکن در نواحی بوشهر از اعراب هواله نبودند و در میان آنها سه خاندان سرشناس وجود داشت. دو خاندان نخست از دوران بسیار کهن در این محل ساکن بودند، اما خاندان سوم، مطریش، به تازگی از عمان - که پیشه اشان در آنجا ماهیگیری بود - به ابوشهر آمده و به زودی با دو خاندان دیگر متحد شده و این امکان را یافته بودند تا قدرت را - که آن دو خاندان سالها تا پیش از ۱۷۶۵ م./ ۱۱۷۹ هـ ق. حفظ کرده بودند - ��صب کنند.تاریخ اولیه بوشهر موقعی که تصمیم گرفته شد فعالیت کشتی سازی در بوشهر شروع شود، این کار با همکاری شیخ مذکور، عملی گردید. هلندی ها او را به عنوان تاجری عمده و صف کرده که روزانه در کار تجارت مشغول و از میزان اعتبار خوبی برخوردار بوده است.
Tumblr media
با وجود اهمیت و اعتبار محلی شیخ مذکور، نظارت کلی بر ساخت ناوگان به عهده محمد لطیف خان، آدمیرال ناوگان ( دریابیگی) بود. در آن هنگام تنها تجار اروپایی ساکن بوشهر، هلندی ها بودند که به درخواست محمد لطیف خان، شعبه ای را در سال ۱۷۳۸ م./ ۱۱۵۱ هـ ق. در بوشهر تأسیس کرده بودند و این در حالی بود که تجار به اصطلاح اروپایی هم از این بندر دیدن می کردند.تاریخ اولیه بوشهر جدا از هلندیها، تجار ایرانی ارمنی هم در بوشهر ��اکن بودند که تعدادشان معدود بود. به رغم اینکه کار ملیتها "Carmelites" تصمیم گرفته بودند کلیسایی را در سال ۱۷۴۵ م./ ۱۱۵۷ هـ ق. تأسیس کنند اما به زودی از این کار دست کشیدند و در سال ۱۷۶۴ م./ ۱۱۷۸ هـ ق. به بوشهر باز گشتند و از آن به بعد از این بندر - که تعداد ۳۵ نفر کاتولیک در آن ساکن بود – دیدن می کردند. حتی پیش از مرگ نادر در سال ۱۷۴۷ م./ ۱۱۶۰ هـ ق. نقشه های بلند پروازانه ی او برای اشغال مسقط و عمان به جایی نرسیده بود، زیرا بخشی از ناوگان نادر در سال ۱۷۴۱ م./ ۱۱۵۴هـ ق. دست به شورش زده و فرمانده قوای اعزامی او، میرزا تقی خان، در سال ۱۷۴۵ م./ ۱۱۵۸ هـ ق. بنای نافرمانی نهاده بود.
بوشهر بعد از مرگ نادر شاه افشار
بعد از مرگ نادر، فرماندهان ناوگان او از جمله شيخ ناصر اول - حاکم بوشهر - شناورها را به ارث بردند. شیخ ناصر اول، همچون دیگر حکمرانان خلیج فارس، از این آزادی به دست آمده، یعنی رهایی از نظارت دولت مرکزی، و نیز امکانات دریایی خود سود جس�� تاقلمرو نفوذش را در سایر بخش های خلیج فارس - بویژه بحرین در سال ۱۷۵۱ م./ ۱۱۶۴ ه.ق. گسترش دهد. او در دهه های بعد تمام توش و توان خود را برای توسعه ی فعالیت های بازرگانی و حفظ منافع قلمرو تحت قیمومت خود بکار بست که در این هر دو عرصه هم نسبتا موفق بود. گرچه هلندی ها در سال ۱۷۳۸ در بوشهر ساکن بودند، امانه توقف شان در این بندر طولانی و نه تجارتشان پر سود بود. موقعی که شرکت هند شرقی هلند "VOC" به جزیره خارک انتقال یافت، هلندی ها بخاطر رنجش از شیخ ناصر دفتر نمایندگی اشان را در بوشهر تعطیل کردند. با همه ی اینها، شیخ ناصر چند سال بعد روابط خود را با هلندیها از سر گرفت زیرا هر دو دریافتند که دشمن مشترکشان، میر مهنا، حاکم بندر ریگ است. در سال ۱۷۶۳ م./ ۱۱۷۶ هـ ق. رقیب هلندی ها، یعنی انگلیسی ها جانشین آنها در بوشهر شدند. گفتنی است انگلیسی ها همان سال بندرعباس را ترک کرده بودند. همجواری بوشهر با شیراز - مرکز جدید قدرت در ایران - موجب شده بود تا این بندر برای تجارت، گزینشی مطلوب تر از بندرعباس باشد.تاریخ اولیه بوشهر شرکت هند شرقی انگلیس "EIC" بعد از اینکه تشکیلات بازرگانی اش را در بندرعباس تعطیل کرد در آوریل ۱۷۶۳ م./ ۱۱۷۶ هـ ق. قراردادی با شیخ سعدون، ��کمران بوشهر، منعقد کرد که در نتیجه آن کلیه فعالیت های بازرگانی خود را به بوشهر انتقال داد. به موجب این قرارداد علاوه بر مزایای دیگر، شرکت از پرداخت عوارض صادرات و واردات معاف گردید و تنها بابت خرید و فروش کالا به انگلیسی ها، پرداخت ۳ درصد عوارض وضع گردید. در این قرارداد تصریح شده بود: «تنها انگلیسی ها می توانند پارچه های پشمی وارد کرده و به فروش برسانند و سایر اتباع اروپایی تا زمانی که تشکیلات بازرگانی انگلیسی ها در بوشهر دایر است مجاز به سکونت در این بندر نیستند».
بوشهر در زمان کریم خان زند
از این گذشته در ژانویه ۱۷۶۳ م./ رجب ۱۱۷۶ هـ ق. هم، کریم خان - در شیراز – امتیازهایی به انگلیسی ها اعطا کرد که مزایای گوناگون آن همسنگ با امتیازهای یاد شده بود. با وجود این، بوشهر برای انگلیسی ها چندان جذابیت و گیرایی نداشت و شرکت هند شرقی انگلیس به مدت دو سال به بصره انتقال یافت، اما در سال ۱۷۷۰ م./ ۱۱۸۴ هـ ق. که کریم خان - حکمران بخش های عمده ای در ایران – امتیازهای بازرگانی ویژه ای به انگلیسی ها اعطا کرد، آنها دوباره به بوشهر بازگشتند. در سال ۱۷۸۰ م./ ۱۱۹۴ هـ ق. با وجودی که بوشهر دیگر بازار مهمی برای کمپانی هند شرقی نبود، اما به عنوان بندری برای تجارت کشور، به علت رقابت با مسقط و کویت، آسیب های فراوانی متحمل گردید . جدا از آشوب های سیاسی و به دنبال آن عدم امنیت در پس کرانه های بوشهر، شیوخ این بندر هم مستمرا در کار تجارت دخالت می کردند. پیش از این، براین کاربرد این شیوه در دهه های ۱۷۳۰ و ۱۷۴۰، خود را نشان داده و موجب شده بود که شرکت هند شرقی هلند "VOC" در سال ۱۷۵۴ م./ ۱۱۶۷ هـ ق. تصمیم به عدم ادامه ی فعالیت در بوشهر بگیرد و این جریان، رفتار شیوخ را در نیمه نخست قرن ۱۹ میلادی، بازتاب می دهد.تاریخ اولیه بوشهر
Tumblr media
در دهه ی ۱۷۷۰ به علت دخالتهای حکمرانان بوشهر و بصره، به تجارت آسیب وارد آمد که در این باره در کتاب «ابو حکیمه» آمده است: «تا حدودی به همان اندازه که در بصره به ماظلم می شود در بوشهر هم تحت ستم هستیم. شيوخ آنجا بی اندازه در کار تجارت بندر دخالت می کنند و تعداد محدودی تاجر - باهر مقدار سرمایه و ثروت - چنان با هم متحدند که به ما اجازه نمی دهند بتوانیم از اوضاع فلاکت بار آنجا، امتیازات بازرگانی چشمگیری بدست آوریم - درست مانند اوضاع بصره - با وجود این، در حال حاضر اوضاع تجارت در بصره از بوشهر خیلی مطلوبتر است».تاریخ اولیه بوشهر سوای نیاز گاه به گاه به نقدینگی یا کالای ویژه، دلیل اینکه چرا شیوخ تصور می کردند که می توانند از مجازات این رفتارشان فرار کنند، این بود که در گذشته تجار بخاطر حضور تعدادی تاجر ایرانی در بوشهر، این بندر را به سایر بنادر ترجیح می دادند. بهرحال در دهه ۱۷۸۰ به علت جاذبه و کشش بصره، مسقط و کویت - به عنوان بنادری آلترناتیو و رقابت بی امان بین آنها - بوشهر دوره سخت و دشواری را پشت سر گذاشت. Read the full article
0 notes
sirafkhabar · 5 years ago
Text
تاریخ اولیه بوشهر
Tumblr media
به مطالعه تاریخ اولیه بوشهر میپردازیم. بوشهر در منتها الیه شمالی شبه جزیره ای - که به شکل سیگار برگ است - و از ماسه سنگ های دوران چهارم زمین شناسی ساخته شده، قرار دارد. طول این شبه جزیره ۱۲ مایل و عرض آن در پهن ترین قسمت، ۴ مایل است که به موازات سرزمین اصلی واقع شده و در میان آن توسط دشتی ماسه ای به پهنای حدودا ۲۰ مایل، موسوم به مشیله، به سرزمین اصلی ایران متصل میگردد. مشیله در فصل زمستان بیشتر به باتلاق می ماند. بوشهر اندکی بالاتر از سطح دریا قرار داشت و در اوایل قرن ۱۹ - به علت بالا آمدن آب دریا - اغلب همانند جز توصیفی که در سال ۱۶۷۳ م/ ۱۰۸۴ هـ ق. از این بندر شده این بود که «از سوی غرب رودخانه ای که برای شناورهای بزرگ قابل کشتیرانی است این شهر را در بر گرفته و از سوی دیگر این شن زار، درخت ها و نخلستانهایی را به تماشا می گذارد. بیشتر ساکنان بوشهر عرب و بقیه ایرانی هستند»
توصیف بوشهر
با همه اینها، در میانه ی قرن ۱۹ زیر آب رفتن این باتلاق رویدادی نادر بود حال آنکه در سالهای واپسین این قرن، بوشهر عملا بصورت شبه جزیره در آمده بود. گرچه بوشهر در شبه جزیره ای واقع شده که قدمت سکونت انسان در آن دست کم به چهار هزار سال می رسد، با این وجود، این شهر بندری نوبنیاد است. در این شبه جزیره، ر��شهر - بیشتر از بوشهر - بندری مهم و باستانی بود.
Tumblr media
ریشهر تا قرن ۱۷ مشهور و پرآوازه بود و تنها بعد از غارت آن توسط پرتغالی ها در سال ۱۵۳۲ م/ ۹۳۹ هـ ق. و انهدام قلعه ی ریشهر توسط صفوی ها (۱۷۳۲ - ۱۵۰۱) در ۱۵۴۰ م./ ۹۴۷ه.ق. بود که بندرهای همجوار آن توانستند از شهرت و اهمیت برخوردار شوند. بنابر این به علت غارت ریشهر، بوشهر به تدریج آباد و پر رونق گردید، زیرا تنها در دهه ۱۸۵۰ م./ ۱۲۶۶ هق. بود که برای نخستین بار در متون معاصر با اطمینان به بوشهر اشاره شده است.
تجار خارجی در بوشهر
اشاره یاقوت به بوشهر در قرن ۱۳ میلادی ناشی از اشتباه نسخه برداری است و احتمالا منظور، ریشهر بوده است.تاریخ اولیه بوشهر در ماه مه ۱۵۸۱ م./ ربيع الاخر ۹۸۹ هق. جان نیوبری گزارش کرده است: «ما در ابوشهر بودیم که قلعه ای است». در سال ۱۵۸۶ م./۹۹۴ هق. بالبی، کنسول ونیز، به وجود بندری به نام ابوشهر، اشاره می کند. بنا به گفته مایلز، کروتر و استیل درس ال ۱۶۱۴ م./ ۱۰۲۳ هـ ق. درباره ی بندرهای مختلفی در خلیج فارس و از جمله بوشهر به تحقیق و بررسی پرداختند، اما آنها جاسک را به عنوان مناسب ترین بندر برای تجارت، برگزیدند۔ روباكر "Roohacker" ناخدای هلندی نیز در سال ۱۶۴۰ م./ ۱۰۵۰ ه.ق. به سنگ پوزه صاف و مسطح "Abier" یا بوشهر "Boucheer"، اشاره کرده است. اینکه کارمندان شرکت هند شرقی انگلستان "EIC" به ندرت از بوشهر یاد کرده یا آن را به عنوان یک بندر چندان جذاب و گیرا نیافته اند، دلالت بر این دارد که در آن هنگام بوشهر یک دهکدهی ماهیگیری کم اهمیت بود که در آن فقط قدری داد و ستد محلی، انجام می گرفت. در واقع تاورنیه در گفتگو پیرامون بندرهای خلیج فارس حتی به نام بوشهر هم اشاره نکرده، هر چند نام ریشهر را ثبت کرده است. مستوفی نیز در اثر خود به نام «مختصر مفید»، کتاب جغرافیای دوره صفوی، همین تلقی را داشته و به ریشهر - و نه بوشهر - اشاره می کند. آبه کاره "Abbe Care" متوفی ۱۶۷۳م./ ۱۰۸۴ هـ ق. گزارش کرده است: «ریشهر روزگاری آباد و مسكون بود و اکنون متروک است و فقط عده ای در آن ساکنند». در سال ۱۶۷۰م./ ۱۰۸۱ ه.ق. بوشهر تا حدودی از اهمیت و اعتبار محلی برخوردار بود. شیخ بوشهر یکی از رهبران اتحادیه اعراب خارک، ریگ، دورق و بوشهر بود که به اتفاق رو در روي اعراب هولو ساکن در لنگه، چارک، چیرو، نخیلو و شیلو که کنترل صید مروارید را در بحرین در دست داشتند، ایستاده بودند. در سال ۱۷۶۳ م./ ۱۱۷۶هـ ق. نبرد بین این دو گروه چنان سخت و بی امان شده بود که شاه سلیمان از طریق حکمران شیراز پیام آورانی را به تمام شیوخ فرستاد و از آنها خواست تا در بوشهر گرد آیند و با حضور حکمران فارس در این گردهمایی، به این جنگ داخلی خاتمه دهند. منافع شاه عمدتا این بود که او عایداتش را به علت تأثیر جنگ در تجارت، از دست داده بود. بوشهر دارای شهبندری ایرانی بود که عوارض هنگفتی را به شاه ایران می پرداخت. ضمنا از نظر نباید دور داشت که در آن تاریخ نام بوشهر در نقشه های انتشار یافته در اروپا، به چاپ رسیده بود.
جهش اقتصادی و سیاسی بوشهر در زمان نادر شاه
با همه اینها تنها در سال ۱۷۳۴ م./ ۱۱۴۷هـ ق. بود که به دنبال تصمیم نادر شاه (۴۷ - ۱۷۳۶) و انتخاب بوشهر به عنوان پایگاهی برای عملیات دریایی و استیلا بر خلیج فارس، نام این بندر در عرصه ی بین الملل سر زبانها، افتاد. بی تردید در دسترس بودن شناور در بوشهر، علت اتخاذ این تصمیم بود. در آن هنگام با وجودی که بندرعباس هنوز هم بندری مهم در خلیج فارس بود، اما بنا به دلایل نامعلومی این بندر انتخاب نشد. تا آنجا که به امکانات دریایی مربوط است این دو بندر هر دو از فرصت های مساوی برخوردار بودند و این در حالی بود که بندر عباس از حضور کمپانی هند شرقی هلند "VOC" و شرکت هند شرقی انگلیس "EIC" هم، بهره می برد. افزون بر این، راههایی که این دو بندر را به مناطق داخلی ایران وصل می کرد در مورد بندرعباس بهتر و مناسب تر بود، اما به احتمال آنچه که در اتخاذ این تصمیم بسیار مهم می نمود، این بود که تأمین مواد غذایی در بوشهر آسان تر از پس کرانه های بندرعباس بود. همچنین بنا به گفته ی هلندی ها: بوشهر یکی از بهترین بندرهای خلیج فارس است و در آنجا می توان شناوری به آبخور ۱۲ تا ۱۳ پا، در موقع مد، تا خانه های بندر، هدایت کرد». در دهه ۱۷۳۰ م./ ۱۱۴۳هـ ق. شیخ مذکور – نه فرزندش شیخ نصر که عمدتا به عنوان بانی و مؤسس بوشهر امروزی شناخته می شود - رهبر اصلی ساکنان محلی بود. او رئیس خاندان آل مذکور بود که در آغاز قرن ۱۸ از عمان به بوشهر مهاجرت کرده بودند. اعراب ساکن در نواحی بوشهر از اعراب هواله نبودند و در میان آنها سه خاندان سرشناس وجود داشت. دو خاندان نخست از دوران بسیار کهن در این محل ساکن بودند، اما خاندان سوم، مطریش، به تازگی از عمان - که پیشه اشان در آنجا ماهیگیری بود - به ابوشهر آمده و به زودی با دو خاندان دیگر متحد شده و این امکان را یافته بودند تا قدرت را - که آن دو خاندان سالها تا پیش از ۱۷۶۵ م./ ۱۱۷۹ هـ ق. حفظ کرده بودند - غصب کنند.تاریخ اولیه بوشهر موقعی که تصمیم گرفته شد فعالیت کشتی سازی در بوشهر شروع شود، این کار با همکاری شیخ مذکور، عملی گردید. هلندی ها او را به عنوان تاجری عمده و صف کرده که روزانه در کار تجارت مشغول و از میزان اعتبار خوبی برخوردار بوده است.
Tumblr media
با وجود اهمیت و اعتبار محلی شیخ مذکور، نظارت کلی بر ساخت ناوگان به عهده محمد لطیف خان، آدمیرال ناوگان ( دریابیگی) بود. در آن هنگام تنها تجار اروپایی ساکن بوشهر، هلندی ها بودند که به درخواست محمد لطیف خان، شعبه ای را در سال ۱۷۳۸ م./ ۱۱۵۱ هـ ق. در بوشهر تأسیس کرده بودند و این در حالی بود که تجار به اصطلاح اروپایی هم از این بندر دیدن می کردند.تاریخ اولیه بوشهر جدا از هلندیها، تجار ایرانی ارمنی هم در بوشهر ساکن بودند که تعدادشان معدود بود. به رغم اینکه کار ملیتها "Carmelites" تصمیم گرفته بودند کلیسایی را در سال ۱۷۴۵ م./ ۱۱۵۷ هـ ق. تأسیس کنند اما به زودی از این کار دست کشیدند و در سال ۱۷۶۴ م./ ۱۱۷۸ هـ ق. به بوشهر باز گشتند و از آن به بعد از این بندر - که تعداد ۳۵ نفر کاتولیک در آن ساکن بود – دیدن می کردند. حتی پیش از مرگ نادر در سال ۱۷۴۷ م./ ۱۱۶۰ هـ ق. نقشه های بلند پروازانه ی او برای اشغال مسقط و عمان به جایی نرسیده بود، زیرا بخشی از ناوگان نادر در سال ۱۷۴۱ م./ ۱۱۵۴هـ ق. دست به شورش زده و فرمانده قوای اعزامی او، میرزا تقی خان، در سال ۱۷۴۵ م./ ۱۱۵۸ هـ ق. بنای نافرمانی نهاده بود.
بوشهر بعد از مرگ نادر شاه افشار
بعد از مرگ نادر، فرماندهان ناوگان او از جمله شيخ ناصر اول - حاکم بوشهر - شناورها را به ارث بردند. شیخ ناصر اول، همچون دیگر حکمرانان خلیج فارس، از این آزادی به دست آمده، یعنی رهایی از نظارت دولت مرکزی، و نیز امکانات دریایی خود سود جست تاقلمرو نفوذش را در سایر بخش های خلیج فارس - بویژه بحرین در سال ۱۷۵۱ م./ ۱۱۶۴ ه.ق. گسترش دهد. او در دهه های بعد تمام توش و توان خود را برای توسعه ی فعالیت های بازرگانی و حفظ منافع قلمرو تحت قیمومت خود بکار بست که در این هر دو عرصه هم نسبتا موفق بود. گرچه هلندی ها در سال ۱۷۳۸ در بوشهر ساکن بودند، امانه توقف شان در این بندر طولانی و نه تجارتشان پر سود بود. موقعی که شرکت هند شرقی هلند "VOC" به جزیره خارک انتقال یافت، هلندی ها بخاطر رنجش از شیخ ناصر دفتر نمایندگی اشان را در بوشهر تعطیل کردند. با همه ی اینها، ��یخ ناصر چند سال بعد روابط خود را با هلندیها از سر گرفت زیرا هر دو دریافتند که دشمن مشترکشان، میر مهنا، حاکم بندر ریگ است. در سال ۱۷۶۳ م./ ۱۱۷۶ هـ ق. رقیب هلندی ها، یعنی انگلیسی ها جانشین آنها در بوشهر شدند. گفتنی است انگلیسی ها همان سال بندرعباس را ترک کرده بودند. همجواری بوشهر با شیراز - مرکز جدید قدرت در ایران - موجب شده بود تا این بندر برای تجارت، گزینشی مطلوب تر از بندرعباس باشد.تاریخ اولیه بوشهر شرکت هند شرقی انگلیس "EIC" بعد از اینکه تشکیلات بازرگانی اش را در بندرعباس تعطیل کرد در آوریل ۱۷۶۳ م./ ۱۱۷۶ هـ ق. قراردادی با شیخ سعدون، حکمران بوشهر، منعقد کرد که در نتیجه آن کلیه فعالیت های بازرگانی خود را به بوشهر انتقال داد. به موجب این قرارداد علاوه بر مزایای دیگر، شرکت از پرداخت عوارض صادرات و واردات معاف گردید و تنها بابت خرید و فروش کالا به انگلیسی ها، پرداخت ۳ درصد عوارض وضع گردید. در این قرارداد تصریح شده بود: «تنها انگلیسی ها می توانند پارچه های پشمی وارد کرده و به فروش برسانند و سایر اتباع اروپایی تا زمانی که تشکیلات بازرگانی انگلیسی ها در بوشهر دایر است مجاز به سکونت در این بندر نیستند».
بوشهر در زمان کریم خان زند
از این گذشته در ژانویه ۱۷۶۳ م./ رجب ۱۱۷۶ هـ ق. هم، کریم خان - در شیراز – امتیازهایی به انگلیسی ها اعطا کرد که مزایای گوناگون آن همسنگ با امتیازهای یاد شده بود. با وجود این، بوشهر برای انگلیسی ها چندان جذابیت و گیرایی نداشت و شرکت هند شرقی انگلیس به مدت دو سال به بصره انتقال یافت، اما در سال ۱۷۷۰ م./ ۱۱۸۴ هـ ق. که کریم خان - حکمران بخش های عمده ای در ایران – امتیازهای بازرگانی ویژه ای به انگلیسی ها اعطا کرد، آنها دوباره به بوشهر بازگشتند. در سال ۱۷۸۰ م./ ۱۱۹۴ هـ ق. با وجودی که بوشهر دیگر بازار مهمی برای کمپانی هند شرقی نبود، اما به عنوان بندری برای تجارت کشور، به علت رقابت با مسقط و کویت، آسیب های فراوانی متحمل گردید . جدا از آشوب های سیاسی و به دنبال آن عدم امنیت در پس کرانه های بوشهر، شیوخ این بندر هم مستمرا در کار تجارت دخالت می کردند. پیش از این، براین کاربرد این شیوه در دهه های ۱۷۳۰ و ۱۷۴۰، خود را نشان داده و موجب شده بود که شرکت هند شرقی هلند "VOC" در سال ۱۷۵۴ م./ ۱۱۶۷ هـ ق. تصمیم به عدم ادامه ی فعالیت در بوشهر بگیرد و این جریان، رفتار شیوخ را در نیمه نخست قرن ۱۹ میلادی، بازتاب می دهد.تاریخ اولیه بوشهر
Tumblr media
در دهه ی ۱۷۷۰ به علت دخالتهای حکمرانان بوشهر و بصره، به تجارت آسیب وارد آمد که در این باره در کتاب «ابو حکیمه» آمده است: «تا حدودی به همان اندازه که در بصره به ماظلم می شود در بوشهر هم تحت ستم هستیم. شيوخ آنجا بی اندازه در کار تجارت بندر دخالت می کنند و تعداد محدودی تاجر - باهر مقدار سرمایه و ثروت - چنان با هم متحدند که به ما اجازه نمی دهند بتوانیم از اوضاع فلاکت بار آنجا، امتیازات بازرگانی چشمگیری بدست آوریم - درست مانند اوضاع بصره - با وجود این، در حال حاضر اوضاع تجارت در بصره از بوشهر خیلی مطلوبتر است».تاریخ اولیه بوشهر سوای نیاز گاه به گاه به نقدینگی یا کالای ویژه، دلیل اینکه چرا شیوخ تصور می کردند که می توانند از مجازات این رفتارشان فرار کنند، این بود که در گذشته تجار بخاطر حضور تعدادی تاجر ایرانی در بوشهر، این بندر را به سایر بنادر ترجیح می دادند. بهرحال در دهه ۱۷۸۰ به علت جاذبه و کشش بصره، مسقط و کویت - به عنوان بنادری آلترناتیو و رقابت بی امان بین آنها - بوشهر دوره سخت و دشواری را پشت سر گذاشت. Read the full article
0 notes
sirafkhabar · 5 years ago
Text
خشونت های کلامی علیه زنان از فحش های ناموسی تا متلک در گفتگو با زنان بوشهر
سیراف خبر؛ ایرِن واعظ‌زاده: برخلاف تصور افکار عمومی، خشونت تنها به پرخاشگری، تعرضات جسمی و جنسی محدود نمی‌شود و می‌تواند در کلام نیز نشسته و به مخاطب ابراز گردد. این نوع خشونت که از آن به‌عنوان «خشونت کلامی» یاد می‌شود، یکی از نمودهای آن در قالب آزارهای خیابانی و متلک‌پرانی به زنان – که اکثریت قربانیان آزارهای خیابانی را تشکیل می‌دهند - قابل تشخیص است که به کرات نیز در جامعه رواج داشته و دیده می‌شود. خشونت های کلامی علیه زنان در خیابان ها شاید شایع ترین نوع خشونت و آزار جنسی در ایران و سراسر جهان محسوب شود. این متلک‌گویی‌ها و هتاکی‌ها معمولاً در اماکن عمومی رخ می‌دهد و سبب مختل شدن آرامش جسمی و روحی فرد آزاردیده شده و احساس ترس، ناامنی و بی‌احترامی را نیز در وی به‌وجود می‌آورد. بی تردید تا کنون صحنه‌های فراوانی از خشونت های کلامی علیه زنان را شاهد بوده‌ایم که زنان در سطح شهر مورد هتاکی و بی حرمتی مردان مختلف قرار می‌گیرند. خشونت‌های کلامی علیه زنان همواره در ساختار فرهنگی جامعه پنهان مانده و روزانه قربانیان زیادی را ازآن خود می‌کند؛ قربانیانی که وقاحت و گستاخی عده‌ای آنان را به ستوه آورده اما به خاطر باورهای بلا دلیل و عرف تحمیلی اجتماع خود را ناچار و ملزم به سکوت می‌دانند؛ خشمی خاموش که به‌تدریج جسم و روان آنان را می‌فرساید و مرهمی هم برایش یافت نمی‌کنند. نمونۀ بارز برخی از این خشونت‌ها را می‌توان در تجربیات روزمرۀ زنان بوشهری جست‌وجو کرد.
Tumblr media
زنان بوشهری از آزارهای کلامی علیه خود سخن می گویند
مریم با غیظ: من متلک‌ها و آزارهای خیابانی را زیاد تجربه کرده‌ام. نمی‌دانم این پسران جوانی که به خودشان اجازه می‌دهند روسری و موهایت را بکشند یا این همه فضای آزاد خیابان را رها کنند و ماشین‌شان را به ماشینت بچسبانند یا هی بوق بزنند، در کدام جهنمی بزرگ شده‌اند که هنوز نمی‌دانند چطور باید در جامعه رفتار کرد. نفیسه: اول بگویم من از آن دسته آدم‌هایی هستم که هر چه هم متلک بشنوم، چه حرصم در بیاید و چه خنده‌ام بگیرد، جواب نمی‌دهم و کلاً خودم را به نشنیدن می‌زنم. یک روز که باد خیلی شدیدی هم می‌وزید و با د��ستم از دانشگاه برمی‌گشتیم (من و دوستم هر دو لاغر بودیم) یک‌دفعه یک پسر چاق ۹۰ کیلویی با موتور از کنارمان رد شد و داد زد توی جیب‌هاتون سنگ بندازید باد نبردتون. المیرا: در محل کار من آقایان زیادی متلک‌پرانی می‌کنند و برای آنکه صدای خانم‌ها در نیاید، آن را در قالب شوخی و طنز بیان می‌کنند اما یک بار یکی از همکارانم که متلک زشتی شنید، آن آقا را تهدید کرد که اگر یک بار دیگر این کار را تکرار کند شوهرش را در جریان می‌گذارد، از آن روز به بعد آن آقا دیگر نه فقط به آن همکار خانومش که به هیچ کدام از همکاران جرأت متلک‌ گفتن نداشت.
و همچنان زنان از آزارهای کلامی علیه خود می گویند
نگین: من تکواندو کار می‌کنم؛ یک بار که هوگو ام را پشت کیفم بسته بودم (جوری بود که انگار بال داشتم) و به باشگاه می‌رفتم، یک پسر ازم پرسید با این پرواز هم می‌کنی؟ بعدش هم صدای بروسلی درآورد و رفت! بارها هم برایم پیش آمده وقتی در جادۀ نزدیک محلۀ‌مان در حال دوچرخه‌سواری هستم، آقایان جادۀ به این فراخی را ول می‌کنند و می‌آیند کنار من ویراژ داده و مشغول چرندگویی می‌شوند. سمانه با نفرت و انزجار: من چون قد بلندی دارم و لاغر و تخت هم هستم، چند بار برایم اتفاق افتاده که چند پسر علاف به من گفتند ۲۰۶ صندوق‌دار. یک بار هم یک پیرمردی از کنارم رد شد و گفت چطوری شاسی بلند؟
Tumblr media
ستاره: یک روز که نم نم باران می‌آمد و من هم توی حال خودم بودم و داشتم می‌رفتم مدرسه، یک پسرۀ بی‌ادب که نفهمیدم از کجا پیدایش شد گفت برف پا ک‌کن‌ها رو بزن! یکهو به خودم آمدم و متوجه شدم شیشۀ عینکم پر از قطره‌های باران شده است. ندا: در ماه نهم بارداری بودم و داشتم پیاده‌روی می‌کردم که مردی چشم‌چران با ادا اطوار بهم گفت ای واااای کی این شکلیت کرده... بعضی‌ها آنقدر وقیح هستند که حتی رعایت حال یک زن باردار را هم  نمی‌کنند. فهیمه: خشونت های کلامی علیه زنان بوشهری مرز فاجعه رو برای من رد کرده. یک بار در پیاده‌رو بودم و داشتم چک می‌کردم چقدر پول توی حسابم مانده است که یک موتوری به سمتم آمد؛ اول فکر کردم می‌خواهد آدرس بپرسد اما گفت اهل سکس گروهی یا تکی هستی؟ شوکه شدم اصلاً نفهمیدم چی گفت سریع رد شدم و رفتم؛ بعد از چند دقیقه تازه فهمیدم چه شده. خونم به‌جوش آمده بود و عصبانی بودم از اینکه چرا پلاکش را برنداشته بودم اما همه چیز آنقدر سریع اتفاق افتاد که من توان واکنش نشان دادن نداشتم. یک بار دیگر مشابه این اتفاق در تاکسی برایم افتاد که بلافاصله از راننده خواستم نگه دارد تا پیاده شوم و برای اینکه چیزی در دلم نماند موقع پیاده شدن به آن آدم بی‌چشم‌ورو گفتم که خیلی آشغال و عوضی است. واقعاً آدم‌های کثیفی در این دنیا زندگی می‌کنند.
خشونت های کلامی مردان میانسال و مسن علیه زنان
اما تمام آزارهای خیابانی و خشونت های کلامی علیه زنان بوشهری محدود به مزاحمت‌ها و بدکرداری برخی از پسران جوان علیه زنان نشده، این‌گونه رفتارهای ناشایست از سوی لایه‌هایی از مردان میانسال و همچنین مردان مسنی که جامعه آنان را به‌عنوان افرادی پخته با عملکردی سنجیده و اخلاق‌گرا می‌پندارد نیز به‌وفور دیده می‌شود.    شهرزاد: یک سری تیپ سفید زده بودم با شال مشکی که مردی که حداقل ۴۰ سال رو داشت بهم گفت برنج دم سیاه(با اخم). یک بار دیگر هم یک مرد پشمالو از این حمام نرفته‌ها با آن چشم‌های هیزش از بالا تا پایین‌ براندازم کرد و گفت خوش به سعادت شوهرت. چنان چندشم شد و  حالت تهوع گرفتم که اصلاً نتوانستم چیزی بگویم.  لیلا: یک روز با پسر سه ساله‌ام داشتیم قدم می‌زدیم که یک پیرمرد که پارچه‌ای دور سرش پیچیده بود و یک گونی هم توی دست‌های کثیفش بود، تا از کنارش رد شدم گفت اوف ... بخورم؛ یک لحظه فکر کردم یکی دیگه بود، برگشتم با اخم نگاهش کردم که با دست‌های کثیف و چروکش یک ماچ آبدار واسم فرستاد؛ نزدیک بود همانجا سکته کنم. ویدا: من تا به حال هر چه متلک و آزار خیابانی شندیده و دیده‌ام همه از مردهای سن بالای دهۀ سی و چهل بوده است. یک بار هم که مانتو قرمز پوشیده بودم، یکی از همین پیر و پاتال‌های بی‌دندون که شلوار کُردی پوشیده بود با یک خندۀ کریه گفت قرررررمز رنگ عشقه! آنچان محکم روی حرف "ر" تأکید کرد که انگار داشت آب نمک قرقره می‌کرد!!! ساناز: نمی‌دانم چه صیغه‌ای است که همیشه مردهای ۵۰ سال به بالا به من گیر می‌دهند. همین چند روز پیش که منتظر تاکسی بودم، یک پیرمرد کله طاس با پیکانی زنگ زده که یک جای سالم نداشت و چیزی نمانده بود پیچ و مهره‌هایش از هم باز شوند، جلوی من نگه داشت و گفت خانومی برسونمت؟ نگاهی بهش انداختم و گفتم فسیل تو الان باید ریق رحمت را سر بکشی.. دماغت را بگیرم می‌میری بدبخت... او هم با پررویی گفت تا حالا کلی دختر بردم من بووووووق!!!
زنان قربانیان همیشه متهم
این روایت‌ها تنها چند نمونه عینی از پدیدۀ متلک‌گویی و آزار خیابانی و خشونت های کلامی علیه زنان می‌باشد که زنان بوشهری هر روز با آن روبه‌رو شده یا از مواجهه شدن با آن هراس دارند. البته باید گفت این تعارضات صرفاً به مثال‌های فوق ختم نشده و نمونه‌های فاجعه‌بارتر دیگری نیز دارد که نگارنده از بیان آن معذور است. در همین بوشهر خودمان بارها دیده‌ایم که در بیلبوردهای شهری پیام‌ها و هشدارهایی وجود دارد که با زنان بوشهری را به عفیف بودن تشویق می‌کند؛ اما آیا یک بار هم پیامی مبنی بر تذکر و هشدار به مردان جهت ممانعت از ایجاد مزاحمت برای زنان دیده شده است؟ مردانی که زیستن آزاد و استفاده از فضاهای شهری را حق مسلمی برای خود پنداشته و به هیچ عنوان به کمتر تصاحب تمام فضای شهری رضایت نمی‌دهند. زنان در این میان همواره محکومانی هستند خاموش که برای متهم نشدن به انواع اتهامات واهی و یا خشونت‌های بیشتر از سوی بستگان و خانواده و یا سرزنش‌های اجتماعی سکوت را بر اعتراض ترجیح می دهند. Read the full article
0 notes