#سكانس
Explore tagged Tumblr posts
tourcharkh · 5 years ago
Video
@funcharkh ممنون از همراهیتون 🥰 سایر کلیپ ها رو می تونید در پیج تماشا کنید🙃 FOLLOW @funcharkh FOLLOW @funcharkh FOLLOW @funcharkh لحظات شادی رو‌براتون آرزو می کنیم 😍 . ‎#شاد#كلاه_قرمزی#سرگرمى#ببعی#فاميل_دور#بچه_فاميل#جيگر#پسر_عمه#اقاى_همساده#فان#طنز#خنده_دار#كمدى#خنده#دابسمش#نوروز#باحال#عيد#ايرج_طهماسب#سكانس #khande#tanz#komedi#kolahghermezi#kolahghermezi97#bahal#funny#bachefamil#jigar#famildoor (at Beyoğlu / Taksim, İstanbul) https://www.instagram.com/p/B_MpcBOg9Ji/?igshid=1r7roparoqeuz
0 notes
chelotory-blog · 7 years ago
Video
احتمالاًً شمام ازين آدما دورو ورتون دارين.. پس ديگه نگم تگشون كنين! #تگ #خوانندگى #خواننده #فيلم #سكانس #خنده #طنز 🔻براى ديدن كليپ هاى بيشتر فوولوو كنيد!! @chelotory 🔻 #كليپ #سرگرمى #چلوتورى #چلوتورى١ به دوذطان خود بگوييد @chelotory #chelotory #chelotory1 #live #view #like #comment
0 notes
gracemehras · 5 years ago
Photo
Tumblr media
واقعیتش را بخواهید از سر ناچاری و چون فیلم و سریال هایم ته کشیده بود نشستم به تماشایش اما باز هم واقعیتش را بخواهید همان چند دقیقه اول میخکوبم کرد!سریال اسپانیایی «La casa de papel» یک درام جنایی است و می‌شود گفت در هر قسمت واقعاً قابلیت این را دارد که شگفت زده و هیجان زده‌تان کند. تم داستان سرقت است اما مسأله اینجاست که این سرقت شبیه هیچ کدام از دزدی‌هایی که داستانش را خوانده یا سریالش را دیده اید نیست. همین داستان یک خطی برای آنهایی که طرفدار سریال‌های ماجراجویانه هستند می‌تواند جذاب باشد اما تفاوت «La casa de papel» با سریال‌های مشابهش خط داستانی است که به‌همین سادگی نیست. پیچیده است و دوست داشتنی. این دوست داشتنی بودن را بعد از یکی دو قسمت متوجه می‌شوید. وقتی می‌بینید به رغم دزد بودن شخصیت‌ها، بعضی هایشان را عجیب دوست دارید. در حاشیه‌ای که گاهی متن سریال هم می‌شود روابط عاطفی و گذشته‌های عجیب و غریب هرکدام از شخصیت‌ها داستان را جذاب‌تر و باورپذیرتر کرده و وادارتان می‌کنداما با همه اینها هیجان «La casa de papel» Money Heist باعث می‌شود ضعف‌هایش را کمتر احساس کنید و با تیزهوشی پروفسور و شیطنت دزدها حسابی همراه شوید «La casa de papel» شاید برایتان نام آشنایی نباشد اما آن را جزو بهترین درام جنایی‌های سال‌های اخیر می‌دانند و یکی از بهترین سریال‌های ارائه شده توسط شبکه نتفلیکس که سه فصل آن پخش شده این شبکه آمار تماشاگران سریال خانه اسکناس را منتشر کرده و این آمار خیره‌کننده است. بیش از سی و چهار میلیون نفر در سراسر جهان، این سریال را تماشا کرده‌اند. «La casa de papel» بین آنهایی که این سریال را دیده‌اند طرفداران زیادی دارد و در سایت IMDB امتیازش 8/6 است. 8/6 برای سریالی که هیجان مهم‌ترین نقطه قوتش است و این هیجان با موسیقی خاص و مناسبش حسابی همراه شده است نظرمن:اگه بخوام 3 تا سريال خوبي كه تو سال 2017 ديدم رو اسم ببرم قطعا" يكيش همين سريال خواهد بود. داستان هايي با موضوع سرقت از بانك هميشه جذابيت و هيجان زيادي دارن و اين سريال هم از اين قضيه بي نصيب نيستش. شايد همين شخصيت پردازي و بين كاراكترها باعث شده كه اين سريال رو اينقدر دوست داشته باشم حتي «برلين» كه منفورترين چهره سريال هم هستش چند تا ويژگي و خصوصيت تو خودش داره كه بيننده مي تونه باهاش همزاد پنداري كنه و البته فلش بك ها و صداي «توكيو» كه تو بعضي جاها به نقد و يادآوري اتفاقات مي پردازه هم بي تاثير نبوده. تو بيشتر سكانس هاي سريال استرس عجيبي به بيننده وارد ميشه كه اينو بايد مديون موسيقي فوقالعاده سريال https://www.instagram.com/p/B4OKO8wpa6B/?igshid=p3aa2wgoanxx
0 notes
angelmaison · 6 years ago
Photo
Tumblr media
#تقسیم_حال_خوب تله فیلم ناب روایت واقعی و تلخ روزگاران ما از هرکه و هرچه چیزی گرفته شد ،از طبیعت آبادی و سرسبزی اش و از یکی مالش یکی خانه اش و آزادی اش یکی جانش یکی نفسش و یکی یار و عشقش... و آسایش و نفس هایمان گرفته شد... . مثل هر قصه و واقعیتی بالاخره یک روز تموم میشه 🎬 📽 با چشمانی اشکبار تماشا کردیم و لذت بردیم از این اثر ماندگار و بی نظیر سپاس از همه عزیزان و هنرمندان بی نظیر در این پروژه وصف نشدنی ...  چه صدا هايي ، چه متني ، چه موزيكي ، چه بازيگرايي ، چه لباس هايي ! با بعضي از سكانس هاش اشك ريختم و با بعضي از سكانس هاي ديگه ياد گرفتم اگه ذهنم ياري كنه و اشتباه نگم تو بعضي از سكانس ها فكرم تو سكانس قبل گير كرده بود به همين خاطر اين فيلم رو دوره تكراره فعلا .. 🌿🎭🥇 مرسي از يكا يكِ عواملش 🙏🏽♥️ 🙋🏻‍♀️ @manotoofficial @hamednikpay_official @kayvan.abbassi @siavashsabba @babaksaeediofficial @saghdashloo @shaho__f @saraseyed @maralmohammadimusic @sayyad.parviz @saharmusic @amirhosseineftekharii @panida #kingnikpay @parisavoji #hamednikpay #hamednikpay_official #حامدنیکپی #حامدنیک_پی #حامد_نیکپی #اولین_فیلم_بلند_منوتو #دروغ_دوازده #فیلم_دروغ_۱۲ #دروغ١٢ #موزيكال (at Tehran, Iran) https://www.instagram.com/p/Bwch1jmAUjy/?igshid=1r2veim81n00l
0 notes
shayamusic · 4 years ago
Link
دانلود آهنگ جدید امید جلیلی به نام فیلمنامه
Download New Music Omid Jalili – Filmnameh
+ متن ترانه فیلمنامه از امید جلیلی
چقد اين نقش به استايلت ميومد سكانس عاشقي پلانه يك درد بگو كه چندتا مردو زندگى كردى يه زن كه زندگيش پر شده ازمرد چقد فيلمنامتو غمگين نوشتى واسه اين انتخاب من اشتباهم واسم عادت شدى اينو مفهمى منيكه عاشقم چيه گناهم منو قربانى هاى شهر يه درده مشترك داريم همه زخم خورده ى عشقيم رو قلبامون تَرك داريم طرفدارى فيلمنامه ت زيادن توصفّه گيشه هاى شهرميشه ديد ببين فيلمت چقد راحت ركورد زد از اينكه مد شدى سخت ميشه ترسيد
نوشته دانلود آهنگ امید جلیلی فیلمنامه اولین بار در دانلود آهنگ جدید ایرانی ، دانلود موزیک - شایا موزیک. پدیدار شد.
#دانلود_آهنگ_جدید #دانلود_موزیک #دانلود_آهنگ #دانلود_آهنگ_قدیمی #شایا_موزیک
0 notes
mohammadfamo-blog · 7 years ago
Link
دانلود فیلم بدون تاریخ بدون امضا با کیفیت عالی و لینک مستقیم
دانلود فیلم بدون تاریخ بدون امضا با کیفیت ۱۰۸۰p، دانلود فیلم بدون تاریخ بدون امضا، دانلود فیلم بدون تاریخ بدون امضا با کیفیت عالی، فیلم بدون تاریخ بدون امضا، دانلود فیلم ایرانی جدید ، دانلود فیلم ایرانی ، دانلود فیلم
لینک های دانلود فیلم بدون تاریخ بدون امضا پس از عرضه فیلم قرار میگیرند.
نام اثر : بدون تاریخ بدون امضا نوع : سینمایی ساخت : ایران امتیاز imdb : 7.5/10 موضوع : اجتماعی، جنایی کارگردان : وحید جلیلوند تهیه کننده : وحید جلیلوند نویسنده : احسان علیخانی سال تولید : 1395 سال انتشار : 1397
بازیگران فیلم : سعید داخ، نوید محمدزاده، هدیه تهرانی، علیرضا استادی، امیر آقایی، زکیه بهبهانی، ماهان نصیری ندا
خلاصه داستان فیلم :
کاوه نریمان یکی از پزشکان پزشکی قانونی در محل کارش با جسدی مواجه می شود که وی را پیش از این می شناخته است.
درباره فیلم :
بدون تاریخ بدون امضا فیلمی به کارگردانی وحید جلیلوند، نویسندگی علی زرنگار و وحید جلیلوند و تهیه کنندگی احسان علیخانی و علی جلیلوند محصول سال ۱۳۹۵ است.
جوایز و افتخارات فیلم بدون تاریخ بدون امضا :
جایزه بهترین فیلم جشنواره شیکاگو (29 مهر 96)
جايزه ويژه هيات داوران و جايزه بهترين فيلم از نگاه منتقدان جهانی در پنجاه و هشتمين دوره فستيوال تسالونيكى يونان. (21 آبان 96)
جایزه بهترین فیلمنامه از بیست و هفتمین جشنواره فیلم استکهلم سوید. (28 آبان 96)
جايزه ویژه آسیاپاسیفیک برای نوید محمدزاده. (2 اذر 96)
ا��بار فیلم بدون تاریخ بدون امضا : پشت صحنه جذابترين سكانس فيلم بدون تاريخ بدون امضا همزمان با آغاز اكران گسترده فيلم در شهرهاى مختلف کشور فرانسه منتشر شد. (1 اسفند 96)
عکس های فیلم بدون تاریخ بدون امضا :
0 notes
vahidbitarafan-blog · 7 years ago
Photo
Tumblr media
سكانس ٣٩ / داخلي - خارجي / دانشگاه - كلاس فلسفه [ استاد روي تخته عدد ٢ را مي نويسد و به سمت دانشجويان مي چرخد ] خب ... مبحث امروز درباره هويت هست ! هويت چند خواستگاه داره ، از منظر روانشناسي ، جامعه شناسي ، مردم شناسي ، ديدگاه اجتماعي ، ديدگاه سيا... همين ها خلاصه ... كسي سوال داره ؟! نه !؟ خب ادامه ميديم... پس رسيديم به اينكه هر علتي معلولي داره و هر معلولي علتي ... حالا يه سوال ... من و شما به توان چند ، مي شيم هويت؟؟ [ دانشجويان ، خيره به استاد نگاه ميكنند . استاد ، بر روي تخته مي نويسد : بتوان بينهايت] پ.ن: حيف كه من سلبريتي نيستم كه اين متني كه نوشتم ، دست به دست بچرخه 😐 پ.ن: به اميدِ اميد💚❤️ #وحيد_بيطرفان #به_اميدِ_اميد #كارگردان #تدوينگر #نويسنده #بازيگر #بازيگران #فيلم #سينما #ديالوگ #هنر #هنرمند ‏#vahidbitarafan #final_destination #dream #director #editor #screenplay #actor #Scriptwriter #The_sky_is_full_of_dreams #filmmaker #cinema #film #coming_soon #arri_alexa_camera
0 notes
zaktoomusic-blog · 7 years ago
Text
کند و کاو دنیای زنانه، در «فریب خورده»‌ی کاپولا
New Post has been published on http://vestamag.ir/%da%a9%d9%86%d8%af-%d9%88-%da%a9%d8%a7%d9%88-%d8%af%d9%86%db%8c%d8%a7%db%8c-%d8%b2%d9%86%d8%a7%d9%86%d9%87%d8%8c-%d8%af%d8%b1-%d9%81%d8%b1%db%8c%d8%a8-%d8%ae%d9%88%d8%b1%d8%af%d9%87/
کند و کاو دنیای زنانه، در «فریب خورده»‌ی کاپولا
روزنامه اعتماد – بهار سرلک: «فريب‌خورده» اخیر‌ترين ساخته سوفيا كاپولا است كه در هفتادمين جشنواره فيلم كن جايزه بهترين كارگرداني را براي اين فيلمساز امريكايي به ارمغان آورد. به گفته كاپولا هدف اصلي او از ساخت اين فيلم، بخشيدن نگاهي زنانه به اين روایت بود. داستاني كه دان سيگل در سال ١٩٧١ با بازي كلينت ايستوود روي پرده برد، ماخوذه از رماني به همين اسم نوشته توماس پ. كالينان بود كه قرائت مردانه سيگل از دنياي نسوان براي كاپولا انگيزه‌اي مي‌شود تا اين فيلم را جلوي دوربين ببرد. اما كاپولا بي‌توجه به عنصري مهم، روایت «فريب‌خورده» را ساخت؛ حذف فقط شخصيت سياهپوست، غلام‌اي به اسم هيلي كه در رمان كالينان و اقتباس سينمايي سيگل حضور داشت، گريبان اين فيلمساز را گرفت.
  روایت ششمين ساخته كاپولا طي جنگ داخلي امريكا روي مي‌دهد و روايت سرباز مجروح (يانكي اهل شمال امريكا) فراري از جنگ با بازي كالين فارل است كه در مدرسه شبانه‌روزي دخترانه‌اي در جنوب پناه مي‌گيرد. بازيگران زن ساكن در اين مدرسه نيكول كيدمن، كريستين دانست، ال فنينگ و… هستند. اما طولي نمي‌كشد تمايلات پنهاني اين نسوان بدل به رقابت‌ها و حسادت‌هايي مي‌شود كه در نهايت به قتل او منجر مي‌شود.
كريستين لوپز از نشريه «filmschoolrejects» پيش از برگزاري جشنواره كن با سوفيا كاپولا به مصاحبه جلسه. كاپولا در اين گفت‌وگو درارتباطبا كلينت ايستوود، تجربه‌هاي قبلي‌اش، روايت‌هاي زنانه و مردانه و همچنين عنصر حذف شده اخیر‌ترين ساخته‌اش صحبت كرده است.
  ‌ سال ١٩٧١ كلينت ايستوود با بازي در فيلم «فريب‌خورده» قصد داشت وسعت كارش را آیت بدهد. انگيزه شما از ساخت اين فيلم چه بود، چون شما گستردگي كارتان را قبل از اين آیت داده‌ايد؟
وقتي فيلم را ديدم برايم جذاب بود كه اين فيلمسازهاي مرد – دان سيگل و كلينت ايستوود- روایت فيلمي را كه در مدرسه‌اي دخترانه در جنوب روي مي‌دهد، ساخته‌اند. «فريب‌خورده» (١٩٧١) چنان زاويه ديد مردانه‌اي به گروهي از نسوان داشت كه فكر كردم «خيلي خب، مي‌خواهم اين روایت را از زاويه ديد يك زن بگويم.»
‌ روایت اصلي، همانقدر كه از آن لذت بردم خنده‌دار است چرا كه مصمم است، بگويد ايستوود چقدر خارق‌العاده است؛ حتي با توسل به روايت زناني كه مشتاق او هستند، مي‌خواهد اين موضوع را عنوان كند.
فراموشش كردم! مي‌خواهم مجدد اين فيلم را ببينم. قبل از ساخت «فريب‌خورده»، فيلم دان سيگل را ديدم و ديگر آن را نديدم اما هميشه پشت ذهنم حضور دارد. احساس مي‌كردم رفیق دارم به اين نسوان صدايي بدهم و بعد فكر كردم زاويه ديد آنها را عوض كنم و نسوان را طي دوران جنگ آیت بدهم؛ هميشه روایت‌هاي مردان در جنگ را مي‌بينيم اما فكر نمي‌كنم چيزي راجع به زناني كه ترك شده‌اند، ديده باشيم. هميشه عاشق نسوان اهل جنوب بودم و كل جنوب منظورم است؛ آنجا غريب و متفاوت است.
‌ طراحي لباس فيلم‌هاي شما هميشه فوق‌العاده است اما لباس‌هاي فيلم اصلي خيلي تيره و كسل‌كننده هستند.
طيف رنگ‌هاي به كار رفته در فيلم بسيار تيره است. حقيقتا مي‌خواستم آن جهان‌هاي به‌شدت زنانه و لباس‌هاي چين‌دار را بسازم. سايه‌هاي محوشده براي مردي كه شخصيتي تيره دارد، به عنوان كنتراست به كار رفته است، مردي كه به اين دنياي بي‌رنگ و لعاب و ظريف جنوبي مي‌آيد.
‌ تحت تاثير گوتيك جنوبي بوديد؟ در برخي استحصال‌ها فضايي فاكنري ديده مي‌شود.
مشتاقانه پذيراي گوتيك جنوبي بودم چون هرگز كاري در اين ژانر نكرده‌ام. رفتن به اين سو جالب است.
‌ در لوييزيانا فيلمبرداري كرديد. اين تجربه شبيه به چه بود؟
خوشبختانه در پاييز فيلمبرداري كرديم چون ابتدا قرار بود ماه آگوست (مرداد) به آنجا برويم. کل [به ديگران] مي‌گفتند: «خدا را شكر اينجا نيستي.» آنجا پشه داشت و گرم بود اما اقامت در آنجا را رفیق داشتم. شهر فوق‌العاده‌اي است و شبيه به جاي ديگري نيست. فضا بسيار خاص است و به نظر مي‌آيد منزل‌ها شهر زيبايي را تسخير كرده‌اند. ملت آنجا خيلي مهربان هستند. تاريخي طولاني دارد. در نيويورك زندگي مي‌كنم و آنها خيلي بي‌خيال و كُند هستند.
  وقتي براي نخستين بار به نيويورك بازگشتم، مي‌گفتم «يك لحظه مهلت بدهيد» تا با اين سرعت عادت بگيرم. عاشق شهري شدم كه مركزيتش بر موسيقي و غذا و نوشيدن راسخ است؛ آنها مي‌دانند چطور از زندگي لذت ببرند.
‌ همان جنگل [و منزل‌اي] كه بيانسه آلبوم «ليموناد» را ساخته، لوكيشن فيلمبرداري‌تان كرده‌ايد؟
اين جنگل، تاريخي سياه دارد. زيبايي دارد اما تيرگي‌اي در آنها هست. يك منزل براي استحصال‌هاي داخلي داشتيم و منزل‌اي ديگر براي استحصال‌هاي خارجي كه در نهايت آنها را كنار يكديگر گذاشتيم. براي استحصال‌هاي داخلي فيلمبرداري در شهر انجام شد و براي استحصال‌هاي خارجي به اين جنگل رفتيم. با اين تعداد خانم تقسیم خلق هنري خيلي خوبي داشتيم. ديدن اينكه كالين روي بالش‌هاي توردار طویل كشيده است، جالب بود. عاشق خزه‌هاي اسپانيايي بودم كه مخصوص اين منطقه هستند، زيبا و تسخيركننده‌اند. براي من خيلي مهم است كه در لوكيشني حقيقي فيلمبرداري كنم، الهام‌تقسیم است.
‌ مي‌دانم به فيلم «پيك‌نيك در هنگينگ راك» به عنوان اثري تاثيرگذار بر اين فيلم اشاره كرده‌ايد.
اين فيلم را نديدم اما تصاويري از آن را ديده‌ام. «خودكشي باكره‌ها» زيبايي‌شناختي مشابهي دارد. همچنين [در اين دو فيلم] زيبايي‌شناختي تصويري مربوط به دهه ١٩٧٠، دختران با دامن‌هاي چين‌دار در زمين‌هاي زراعي ديده مي‌شود.
‌ در فيلم «فريب‌خورده» تشابهات بسياري با فيلم «خودكشي باكره‌ها» ديدم. وقتي «فريب‌خورده» را مي‌ساختيد، قصد داشتيد فيلمي شبيه به اين فيلم بسازيد؟
وقتي شخصيت‌هاي هر دوي فيلم‌ها را در لباس‌هاي رنگ‌ورورفته و گلدار مي‌ديدم كه در آن منزل حبس شده‌اند، [متوجه] شباهت‌هايي شدم. و در هر دوي فيلم‌ها آیت مي‌دهند چقدر ذکور پررمز و سر هستند؛ مثل وقتي مك‌برني در «فريب‌خورده» براي نخستين‌بار سر ميز شام مي‌آيد. احساس مي‌كردم ‍[اين دو فيلم به يكديگر‍] مرتبط هستند‍ اما به نوعي تيرگي بيشتري در فيلم «فريب‌خورده» ديده مي‌شود. شايد پيشرفتي است از آنچه با «خودكشي‌ باكره‌ها» شروع شد.
‌ گروهي بي‌نظير از بازيگران بااستعداد داريد: مجدد با كريستين دانست و ال فنينگ همكاري كرده‌ايد. با نيكول كيدمن همكاري كرديد، بازيگري كه سالي موفق را پشت سر مي‌گذارد. وقتي اين پروژه را شروع كرديد، آنها را در ذهن‌تان متصور شديد؟
خيلي خوش‌شانس بودم كه بازيگران رويايي‌ام را به دست آوردم. وقتي براي نخستين‌بار درارتباطبا فيلم فكر كردم، گفتم: «كريستين دانست در نقش معلم و ال در نقش دانشجو» چون آنها، بازيگران محبوب من هستند و ال آنقدر سن دارد كه شخصيت هرزه و خودبين را ايفا كند… ايفاي كريستين در اين نقش بامزه است چون با شخصيت خودش فرق دارد. شيفته او هستم كه نقش زني سركوب‌شده را ايفا مي‌كند چون اين شخصيت نقطه مقابل خودش است.
  هرگز تصور نمي‌كردم او اين شخصيت محافظه‌كار را بازي كند. هميشه عاشق نيكول بوده‌ام و وقتي داشتم فيلمنامه را مي‌نوشتم او را تصور كردم چون فكر مي‌كردم شخصيت او خيلي جذاب و عمده است. از بذلهگو‌طبعي پيچيده او خوشم‌ مي‌آيد. بازيگران مرد زيادي را ديدم و بعد با كالين فارل ملاقات كردم. كاريزما و مردانگي او پررنگ‌تر بود. او مرد جذابي براي نسوان است.
‌ دان سيگل «فريب‌خورده» را براي بازسازي پرسوناي كلينت ايستوود و متمایز كردن او از شهرتي كه داشت، ساخت. كالين فارل هم به نوعي در ماضی چنين شهرتي داشت. انتخاب فارل، انتخابي عامدانه بود؟
    به اين موضوع فكر نكرده بودم! فارل جذاب و كاريزماتيك است؛ خانم‌ها از او خوش‌شان مي‌آيد. از خانم‌هاي بسياري، دوستانم و مادراني كه در مدرسه اولاد‌شان حضور داشتند، پرسيده‌ام: «چه كسي به نظرتان جذاب است؟» نظري كه آنها مي‌دهند خيلي جالب است. او پرسوناي پسر بد را داشت. او واقعا دلربا است. نمي‌شود كه او مرد جذابِ احمقي باشد چون بايد آنقدر شخصيت پيچيده‌اي داشته باشد كه کل اين نسوان را فريب بدهد. مي‌داند چطور سراغ تك تك آنها برود. او را در اين مواقع ایمان مي‌كردم. از او خواستم روایت‌هايي از ماضی‌اش برايم بگويد، او يك جنتلمن است.
‌ فيلم‌هاي‌تان را با هدف ارايه قرائتي زنانه، با تاكيد بر آزادي، مي‌سازيد؛ چه از لحاظ معنايي يا چه از لحاظ جنسيتي.
چون فيلم را از زاويه ديد خودم و آنچه مي‌خواهم ببينم، مي‌سازم. يا شايد هم اينكه چه احساسي در قبال چگونگي تصوير شدن نسوان، دارم. خيلي خوب است كه فارل مرد جذاب نمادين ما باشد. وقتي سكانس باغچه را فيلمبرداري مي‌كرديم، از خنده ريسه مي‌رفتيم چون مثل اين بود كه مقارن داريم براي تقويم عكاسي مي‌كنيم. فارل ورزشكار خوبي هم هست. جالب است كه او را ابژه قرار دهيم.
‌ خودتان را كارگرداني فمينيست مي‌دانيد؟
اصلا به اين موضوع فكر نكرده‌ام. هيچ‌وقت به فكر برچسب زدن به خودم نبوده‌ام. فقط آنچه را كه به آن علاقه‌مندم مي‌سازم و حقيقتا زاويه ديد زنانه را حمايت مي‌كنم. هميشه احساس مي‌كنم مي‌خواهم فيلم‌هايي بسازم كه با زن‌ها محترمانه رفتار شود چرا كه احساس نمي‌كنم در نوجواني‌ام فيلم‌هاي زيادي با اين نگاه ساخته شده باشند. جان هيوز را رفیق داشتم اما شخصيت‌هايش‌ غيرمرتبط بودند. آنها نسوان ٣٥ ساله‌اي بودند كه نقش نوجوان‌ها را بازي مي‌كردند. همچنين احساس مي‌كردم فيلم‌هاي نوجوانان خيلي خوب نيستند. چرا نبايد نوجوان‌ها زيبايي‌شناختي خوب يا تصاويري خوب داشته باشند؟
‌ »فريب‌خورده» و «خودكشي‌ باكره‌ها» شبيه به دو جزو از يك كل هستند. چطور مي‌توانيد بگوييد به عنوان كارگردان تغيير كرده‌ايد؟
«فريب‌خورده» بالغ‌تر و تيره‌تر به نظر مي‌رسد. حدس مي‌زنم حالا كمتر خجالتي هستم و اهميت كمتري به افكار والدينم مي‌دهم. ديدگاه‌ بيشتري از دوره‌هاي ��تفاوت و بلوغ زنانه دارم چرا كه سن تك تك آنها را پشت سر گذاشته‌ام. آن سن را كه كشف مي‌كني چطور بر ذکور تاثيرگذار هستي، گذرانده‌ام و مي‌دانم چطور مي‌طاقت مادري آينده‌نگر بود.
‌ اين فيلم در دوران بزرگي، منظورم دوره‌اي سياسي است، بيرون آمد.
وقتي نسوان از چيزي بيزار بشوند، كار تمام است! آنها افسار مسائل را خودشان به دست مي‌گيرند! خيلي نادر است كه مردي قرباني زناني مي‌شود كه افسار را به دست گرفته‌اند‌ و برعکس كردن روایت هم جالب است. متاسفانه دان سيگل اين اطراف نيست كه اين حرف‌ها را بشنود. نمي‌دانم كلينت چقدر اين كار را براي خودش مي‌كرد؟ خيلي از بازسازي فيلم خوشم نمي‌آيد. چرا بايد فيلمي را بازسازي كنيم كه فرد ديگري آن را ساخته است؟ اما در مورد «فريب‌خورده» احساس مي‌كردم مي‌توانم نسخه‌ كاملا متفاوتي از همان روایت را ارايه كنم.
‌ نقش منفي فيلم را چه كسي مي‌دانيد؟ يا اصلا وجود دارد؟
نگران بودم شخصيت كالين فارل خيلي همذات‌پندارانه به نظر بيايد چون مي‌خواهم شما طرفدار دخترها باشيد. احساس مي‌كنم بيشتر به قدرتي مربوط مي‌شود كه ميان نسوان و اين مرد به بازي گرفته مي‌شود. شيفته اين هستم كه ابتداي روایت شبيه به بهشت يا يك رويا است. در دلش مي‌گويد: «بالاخره توانستم. در منزل‌اي با اين زن‌ها هستم. هر كاري دلم بخواهد، مي‌كنم. » بعد به كابوسي بدل مي‌شود. چنين بازي‌اي سرگرم‌كننده است.
‌ شخصيت نيكول را نقش منفي مي‌دانم. از لحاظ سركوبگري‌اش مي‌گويم.
    او بر کل اين نسوان مسلط است. شخصيت‌هايي را رفیق دارم كه نه سياه هستند، نه سفيد چون چنين شخصيتي همذات‌پنداري مي‌كند و مراقب‌ ديگران است. اگرچه شخصيت كريستين، نقش منفي سركوب‌شده‌اي را آیت مي‌دهد. خوشم مي‌آيد شخصيت‌ او هر دوي جنبه‌ها را دارد و خيلي معين و مشخص نيست. كالين آدم بدي است اما مي‌شود با او همذات‌پنداري كرد.
‌ چيزي كه درارتباطبا ال رفیق داشتم اين بود كه مي‌طاقت با او همدردي كرد برعكس فيلم اصلي كه در آن زن جذابي به تصوير كشيده مي‌شود.
وقتي كتاب را خواندم ديدم كه او شخصيتي است كه مادرش سعي دارد همسري ثروتمند برايش پيدا كند و طوري دخترش را عمده مي‌كند كه براي ذکور جذاب باشد. فكر مي‌كنم جالب است… چون دخترهايي هستند كه بدين شكل عمده مي‌شوند، خوشبختانه من اين طور نبودم. شما زناني را مي‌بينيد كه فكر مي‌كنند جذاب بودن براي مردان، ويژگي اساسي هويت‌شان است. او فقط «هرزه» نيست، داستاني پشت اين رفتارش هست.
‌ در مقايسه با فيلم دان سيگل، در نسخه شما از اين روایت شخصيتي به اسم هيلي وجود ندارد. او فقط فرد رنگين‌پوست فيلم اصلي است. چرا تصميم گرفتيد شخصيت او در اين فيلم حضور نداشته باشد؟
احساس كردم غلام‌داري چنان موضوع مهمي است كه نخواهم اينقدر پيش‌پاافتاده با آن تصادف كنم. احساس كردم بايد روي اين زناني كه از دنيا متمایز افتاده‌اند، تمركز كنم.
‌ مي‌توانم بپرسم فيلم بعدي‌تان چيست؟
نمي‌دانم. مي‌خواهم استراحتي بكنم و بعد سعي كنم گروهم را عوض كنم و به كار بعدي‌ام فكر كنم. هميشه احساس مي‌كنم بعد از تمام كرد�� پروژه‌اي، كار بعدي واكنشي به آنچه كار كرده‌ام خواهد بود بنابراين وقتي احساس خوشحالي كنم، ذهنم را مرتب مي‌كنم و به پروژه بعدي‌ام فكر مي‌كنم.
  درارتباطبا فيلم «فريب‌خورده» ساخته سوفيا كاپولا
  منزل آدمك‌هاي مومي  
آيين متواضع: زمانه، دورانِ جنگ‌هاي انفصال است. جدالِ سربازانِ جنوبي و يانكي‌هاي شمالي امريكايي، يا دقيق‌تر آن‌طور كه اخیر‌ترين ساخته سوفيا كاپولا، «فريب‌خورده»، آشكار مي‌كند: ويرجينياي ١٨٦٤، سومين سالي ‌است كه از جنگ مي‌گذرد. بيرون از مدرسه شبانه‌روزي دخترانه فارنزوُرث، ستيز و نبرد مردان جنگ در جريان است؛ آنجا كه يكي از دختران اين مدرسه، اِيمي (اونا لارنس)، سرجوخه جان مك‌برني (با بازي كالين فارل) زخمي و محتضر را يافته و او را به عمارتِ فارنزورث مي‌برد.
  عمارتِ سفيد تك‌افتاده فارنزورث با سرستون‌هاي ايوني خود، گويي به معبدي از الهه‌گان مي‌ماند؛ مامنِ پاك و راست‌كيشانه نسوان و دختران جوان جنوبي كه در بحبوحه جنگ داخلي، تحتِ نظارت و مديريتِ مادرانه دوشيزه مارتا فارنزوُرث (نيكول كيدمن) و تعليماتِ دوشيزه ادوينا (كريستين دانست) زبان فرانسه و آداب و وقار زنانه زندگي را مي‌آموزند؛ تا آنكه با ورود سرجوخه مك‌برني، اين مهمان ناخوانده و مردي از جبهه دشمن، تسکین و جريانِ هرروزه اين منزل مبتلا تلاطم و «جنگي داخلي» از جنسي ديگر مي‌شود: تقابلِ نسوان اين خلوتگاه با يك مرد، و از ديگر سو، با يكديگر و خويشتن.
    اما كاپولا، در اقتباس خود از رمان توماس پ. كالينان و عملا بازسازي نسخه سينمايي دان سيگل (١٩٧١) چه رويكردي را پي گرفته و چه چيز خلق مي‌كند؟ تا آنجا كه به بحثِ رويكرد فيلم، دست‌كم صرفا با توجه به حضورِ كاپولا پشت دوربين بازمي‌گردد، اقتباس و بازسازي «فريب‌خورده» واجدِ نگاهي «زنانه»تر به مصالحِ داستاني و فيلميك پيشين است. اين امر بي‌شك، ساده‌ترين تعبير در مواجهه با فيلمِ كاپولاست اما دشواري بحث از «فريب‌خورده»ي او به واقع لحظه‌اي بدو مي‌شود كه فارغ از برچسبِ ساده‌انگارانه فمينيستي – كه تقريبا به هر فيلمي كه توسط فيلمسازان زن ساخته شده، اطلاق مي‌شود – بكوشيم نه فقط ظرافت‌ها و پيچيدگي‌هاي نگاه زنانه پشت دوربين را ارزيابي كنيم بلكه همچنين اين سئوال را طرح كنيم كه يك فيلم فارغ از موضوعِ داستاني و نگاهِ مسلط بر آن كدامين ظرفيت‌هاي خلاقانه سينمايي را به فعل درآورده است؟
  همين مساله طبيعتا ما را به رفت‌وبرگشت‌هايي ميان «فريب‌خورده» دان سيگل و «فريب‌خورده‌» كاپولا نيز وادار خواهد كرد؛ به نحوي احضارِ فيلم اول به منظورِ ارزيابي دقيق‌تر فيلم دوم. نوع‌اي همنشيني ناگزيرِ دو فيلم در فاصله زماني چهل‌وشش ساله.
براي کلام از فيلمِ كاپولا بگذاريد از انتخابِ بازيگران فيلم بدو كنيم. بازيگران، نه فقط در مقامِ توانايي‌هاي هنرپيشگي و جان‌بخشي به شخصيت‌ها، بلكه از سوي ديگر، به مثابه فيگورها يا شمايلي انضمامي و عيني كه بخشي از مصالحِ تصويري يك فيلم را شامل مي‌شوند. كالين فارل در نقشِ سرجوخه مك‌برني، همان‌اندازه كه مركزِ ثقلِ «فريب‌خورده»ي كاپولا است، بدل به پاشنه آشيل تمام‌عيار فيلم نيز مي‌شود.
  فارل توامان به لحاظِ بازي خنثي، تخت و بي‌حس‌وحالش كل وضعيت عمارت فارنزورث را در عوض آفرينش تنش و كششِ مردانه به ورطه‌اي سترون درمي‌اندازد و عملا بنيادي‌ترينِ درونمايه «فريب‌خورده» و فضايي را كه بايد در تمام طول فيلم حاضر باشد، نقض مي‌كند؛ بدين معنا كه فارل با کل بي‌حسي، كرختي و عدم جذابيتش يكي از بدترين گزينه‌هاي ممكن براي تجسدبخشي به ��غناطيسمِ نيرومند و پركششِ سرجوخه مك‌برني در بين جمع نسوان فيلم است.
  حتي مقايسه‌اي موقت ميانِ آنچه فارل در ساخته كاپولا تجسم مي‌بخشد با آن امكاني كه پيش‌تر كلينت ايستوود در «فريب‌خورده»ي دان سيگل به آن جامه عمل پوشانده بود، به دقت آیت‌ مي‌دهد كه در فيلم سوفيا كاپولا در وهله اول چه چيز از دست رفته است: غيابِ مغناطيسمِ مردانه شخصيت مك‌برني (در ژست‌ها، حالات، و كلام) به معني عدم باورپذيري هرگونه علاقه از جانبِ نسوان مدرسه شبانه‌روزي فارنزورث است و فقدانِ آن انرژي و جذبه‌اي كه مك‌برني بايد با بدنِ آسيب‌ديده و زخمي مردانه‌اش از آتش جنگ به اين‌بارگاه عزلت زنانه بياورد، به سست كردنِ منطقِ داستاني فيلم مي‌انجامد.
    فقدان مغناطيسمِ مردانه مك‌برني چطور قادر است نيرويي برانگيزاننده براي ديگر شخصيت‌ها و انرژي مولد براي پيشبرد روايت و خلق فضا به دست دهد؟ آيا صرفا حضور يك مرد منفعل انگيزه لازم – نه حتي كافي – رواني براي دل‌باختگي شخصيت‌هاي عمارت فارنزورث را باعث مي‌شود؟ حتي با فرض «باورپذيري» چنين رويكردي در شخصيت‌پردازي، اين خود نقض غرضي است بر نگاهِ «زنانه» فيلم: زناني كه به راحتي فقط به واسطه حضور يك مرد فريفته و دلداده اين بيگانه متخاصم مي‌شوند!
ولي بي‌رمقي و خنثي‌بودگي فارل در قالبِ شخصيت مك‌برني فقط چيزي نيست كه تماميتِ فيلم كاپولا را به داستاني كشدار، عاري از حس و بي‌رمق بدل مي‌كند. از انتخابِ شمايلِ فارل هم كه بگذريم، بايد با تاكيد بيشتر، دست‌كم صورت‌هاي سرد، رنگ‌پريده و نيمه‌مرده يكدست سه بازيگر اصلي زنِ فيلم كاپولا را در نظر آوريم: نيكول كيدمن (دوشيزه مارتا)، كريستين دانست (دوشيزه ادوينا) و آليسيا (ال فنينگ). رنگ‌باختگي و بي‌حسي سيماي اين نسوان، آن‌هم با توجه به دكورهاي صحنه فيلم، اثاثيه‌ و مبلمان‌هاي سنگين و بي‌روح آنتيك عمارت و نورپردازي‌هاي كرخت فضاها با شمع، هرچه بيشتر اين سئوال را به ذهن مي‌آورد كه اصلا در اين سردخانه و منزل ارواح كدامين دلدادگي، تمنا يا اغوايي ممكن است؟
  كاپولا با حذفِ اين نيروهاي بنيادين از روایت و فضاي فيلمش، به موازاتِ بسط تخت، يكدست و بي‌افت‌وخيزِ روايت (برخلاف سيگل، با كش‌ دادن و هرچه طولاني‌تر كردن صحنه‌هاي كوچك، با تاكيد اضافه بر جزييات بي‌اثر در پيشبرد روایت و ديالوگ‌هاي اغلب زياده‌گو)، با پرهيز از دراماتيزه كردنِ روایت (احتمالا به بهاي واقع‌نمايي هرچه بيشتر)، ايستايي و يخ‌زدگي قاب‌ها در ميانه دكور، طراحي نورهاي شمع و لباس‌ها نه فقط به نفسِ رُمان كالينان ضربه زده كه در قياس با سرزندگي و ديناميسمِ حسي ساخته سيگل، موزه‌اي تيره‌وتار و دلگير ارايه كرده كه آدمك‌هاي مومي‌ – و نه شخصيت‌هايي زنده و انساني – در قاب‌هايش در حركت يا جايگيري مجسمه‌نوع هستند.
  و هرازگاهي، نماهايي پرتلالو از نور طبيعت، ملهم از تابلوهاي طبيعت‌نگارانه مكتب رودخانه هادسن، سر برمي‌آورند؛ گويي هيچ كاركردي ندارند مگر آنكه روزنه‌هايي بر رخوتِ كشنده صحنه‌هاي پراطناب فيلم باشند.
اما تقسیم عمده اين ميزان از بي‌حسي، عدم اثربخشي و دلمردگي اتفاقا از رويكرد و نگاه كاپولا نشات مي‌گيرد؛ چرا كه او به بهاي ارايه فضايي «زنانه»تر از رويدادهاي اين عمارت و مواجهاتِ نسوان جنوبي مدرسه با مك‌برني شمالي، در دام نوع‌اي واپس‌نگري محتاطانه نيز گرفتار آمده است – همچون شخصيت مك‌برني در اين موزه مومي و ما در مقام مخاطب. ارايه فضايي كه بسياري از حس‌ها و تمناهاي زنانه بي‌آنكه در آن امكان نمود و بروز يابند، در مسلخِ نگرش تحميلي كارگردان صرفا شخصيت‌هايي مي‌آفريند تك‌بعدي، عاري از هر پيچيدگي دروني و البته آن طور كه كاپولا مدنظر دارد، زناني «يكسره» نيك‌سرشت و به بعید از وسوسه (حال آنكه بايد اشاره كنيم عنوان اوليه رمان كالينان «شيطان منقوش» بوده كه اشاره‌اي است به درونمايه اغوا و وسوسه‌اي كه مك‌برني برمي‌انگيزد) .
  كافي است براي مقايسه به دو سكانسِ آغازين «فريب‌خورده»ي سيگل و كاپولا، و نخستين تصادفِ اِيمي و سرجوخه مك‌برني نگاهي انداخته تا دريابيم كه كاپولا تا چه اندازه در نمايشِ تصوير ابعادِ رواني زنانه و عواطف باطني‌شان محافظه‌كار و حتي «فريبكارانه» عمل مي‌كند؛ وقتي اين مواجهه را به برخوردي كودكانه و ساده‌دلانه فرومي‌كاهد، با قدم‌زدن دوشادوشِ مك‌برني و ايمي، كه به يك قدم‌زني نسبتا طولاني و گفت‌وگوي بي‌دليل نيز بدل شده است. يا براي مثال، شخصيت كارول كه در نسخه كاپولا تقسیم قابل‌توجه شخصيتي‌اش به عنوان دختري ياغي‌ نسبت به ديگران، جاي خود را به شرم‌آگيني عذاب‌آورِ و گناه‌آلود همتايش (ب�� بازي ال فنينگ) مي‌دهد.
  يا حذفِ شخصيتِ اخ دروغين دوشيزه مارتا كه در نسخه اصلي از خلالِ فلش‌بك‌هايي با او مواجه مي‌شديم؛ بخشي از سركوبِ خودخواسته دوشيزه مارتا در رابطه‌اش با مردان. يا صحنه خيره‌كننده روياي دوشيزه مارتا از مك‌برني در فيلم سيگل. و مهم‌تر از کل نحوه‌اي كه در انتها، رابطه ادوينا و مك‌برني در قالبِ توحش مك‌برني تصوير مي‌شود (و نه عشق خودخواسته) . كاپولا با حذف تمامي اين جنبه‌هاي بحران‌برانگيز در فيلم خود (و عدم جايگزيني امكان‌هايي شخصي و اخیر) و با امتناع از جسارت در رويارويي با بسياري از مقولات، تماما اثري خنثي، رام، مطيع، سربه‌زير و حتي جانبدارانه خلق مي‌كند.
  در كنار کل اينها، بايد به حذف يكي از شخصيت‌هاي ساكن عمارت دوشيزه فانزورث اشاره كنيم. شخصيتِ خدمتكار سياه‌پوستِ مدرسه، هيلي. كاپولا، با حذف اين شخصيت كه در «فريب‌خورده»ي دان سيگل قادر بود بخشي از تبعيض زن سياه‌پوست در مساوی نسوان سفيدپوست در نسبت با شخصيت سرجوخه مك‌برني، را نيز به تصوير درآورد، يكسره جنبه‌اي بحث‌برانگيز در مناسبات و سلسله‌مراتب اين منزل را ناديده مي‌گيرد: زن خدمتكار سياه‌پوستي كه به واسطه اختلاف طبقاتي و نژادي عملا راهي به منظور دلدادگي به غريبه سفيد نداشت، حال آنكه اين سرباز غريبه كسي است كه براي آزادي و رهايي سياهان به جنگ عليه جنوبي‌ها پيوسته، يا آنطور كه شخصيت مك‌برني (ايستوود) در نسخه دهه هفتادي مي‌گويد «تو و من بايد باهم رفیق باشيم… هردوي ما به نوعي اينجا زنداني هستيم».
  كاپولا با كنار قراردادنیاِ شخصيت هيلي، نه فقط تقسیم قابل ملاحظه‌اي از پيچيدگي روایت اصلي را ناديده گرفته بلكه با تمركز بر نسوانِ سفيدپوست بخشي از ماجرا را واپس‌نگرانه و ساده‌انگارانه تقليل داده است.
      صحیح به شبیهِ قطع پاي مك‌برني توسط دوشيزه مارتا، كه يكسره اين عمل را در محدوده خيرخواهي/مادرانه مارتا – براي جلوگيري از وفات مك‌برني – مي‌نشاند، بي‌آنكه با بخشيدن جنبه‌اي حسادت‌آميز اين كنش را بغرنج‌تر كند. آنچه كاپولا در «فريب‌خورده» به آن دست مي‌زند، چيزي بي‌شباهت به همين قطع، حذف و بركندنِ تقسیم‌هايي از فيلم همچون پاي مك‌برني نيست؛ كاپولا وخامتِ يك روایت را مي‌برد و بعید مي‌اندازد بي‌آنكه مسیر‌حلي برايش داشته باشد.
  كاپولا – كه فستيوال كن سالجاری چند تمهيد تكنيكي صرف را به مثابه خلاقيتِ كارگرداني، و دكوراسيون و نورپردازي قاب‌هاي آنتيك را به مثابه زيبايي‌شناسي و بيانگري ميزانسن در نظرآورد و جايزه «بهترين كارگرداني» را به او اهدا كرد – در صحنه كشتنِ مك‌برني با قارچ‌هاي سمي ناگهان برخلافِ «فريب‌خورده»ي سيگل، جان دادن و وفات او را نه خارج از قاب كه صحیح درعوض خصم ديد‌گان انتقام‌جوي نسوان به تصوير مي‌كشد.
  اين وفات و جان دادن، گويي کل آن‌چيزي است كه بايد از نگاه «زنانه»ي كاپولا انتظار داشته باشيم، بي‌تفاوتي به پيچيدگي‌ها و نگرش يك‌طرفه؛ حال آنكه آنچه به واقع از همان ابتدا پيش چشم‌هاي‌مان جان عدل، اقتباس/بازسازي پُررخوتِ سوفيا كاپولا از «فريب‌خورده» بود. 
0 notes
lucid0dream-blog · 7 years ago
Photo
Tumblr media
@lucid0dream در فیلم بدنام سكانس معروفی است كه مربوط به بوسه طولانی كری گرانت و اینگرید برگمن است و به طولانی ترین سكانس بوسه تاریخ سینما مشهور است. اما طبق قوانین اداره سانسور آمریكا در آن زمان مدت بوسه نمی بایست از 3 ثانیه بیشتر باشد.هیچكاك كه همی��ه از دست انداختن اعضای سانسور فیلم آمریكا لذت می برد برای عبور از این سد با مهارت تمام طوری این سكانس را فیلبرداری كرده است كه حركت و جابجایی دوربین هم اداره سانسور و هم تماشاگر را فریب می دهد و این طور به نظر می رسد كه برگمن و گرانت 3 دقیقه در حال معاشقه اند.
0 notes
sedabazigar · 7 years ago
Video
سالارايي كه علاقه مند به مجموعه فيلم هاي #پدر_خوانده بودند و هستند پيشنهاد مي كنم حتما سريال #سوپرانوز رو ببينند. اين سريال رو داداش پيمان واحدي به من معرفي كرد. اين يك دقيقه دوبله هم براي معرفيه سرياله و حتما شما به زبان اصلي ببينيد، #دوبلاژ صد در صد لطف فيلم و سريال هايي از اين قبيل رو در اين دوره زمانه به دلايل مختلف از جمله سانسورهاي سليقه اي ، عدم كيفيت بخاطر سرعت در كار و هزينه هاي پايين و ... بسيار كم مي كنه. و حتما از شنيدن موزيك كامل #Xzibit - #Paparazzi (Instrumental) كه بر روي سكانس پاياني قسمت ٦ فصل يك اين سريال كار شده لذت ببريد و موزيك كامل رو جستجو كنيد ، بشنويد و كيف كنيد. پ ن : خودم مي دونم جاي همه كاراكترا حرف زدم ، جدي نگيرن عده اي از علما سكته مي كنن خدايي نكرده از مكاشفشون 🤡😜😅 پ ن ٢ : و روح هنرپيشه نقش اول اين سريال #جيمز_گاندولفيني در نقش #توني_سوپرانو شاد با صداي شيرين و جذاب و بازي خاص و باصفاي خودش #Sopranos #sedabazigar #majidhabibi #JamesGandolfini #tonysoprano #godfather #italian #american #crime #boss #hbo #drama #salute ‎#صدابازيگر #مجيد_حبيبي
0 notes
tunisialive · 7 years ago
Text
اتصالات تونس تطلق حملة ” لنحافظ على شواطئنا نظيفة” من قليبية
تؤكد اتصالات تونس ��لتزامها كمؤسسة مسؤولة اجتماعيا من خلال مواصلتها لحملة” ” لنحافظ على شواطئنا نظيفة”” التي انطلقت منذ سنة 2010. و ستكون نسخة 2017 من هذه الحملة اكثر فعالية من خلال تظافر جهود حملة اتصالات تونس مع البرنامج التحسيسي للمحافظة على نظافة الشواطئ العمومية “شطّي مرايا” الذي أطلقته وزارة الشؤون المحلية والبيئة والوكالة الوطنية للتصرف في النفايات (ANGED). و ستأخذ هذه العملية بعدا وطنيا حيث ستشهد انخراط الجمعيات المحلية الناشطة في مجال البيئة و حماية المحيط . وتهدف هذه المبادرة إلى مزيد توعية المصطافين بضرورة المحافظة على نظافة الشواطئ والتحسيس بأهمية الحفاظ على المنظومات الساحلية، من خلال تنظيم عديد الأنشطة التفاعلية و الالعاب و المسابقات. و قد أعطى اشارة انطلاق هذه الحملة اليوم الجمعة 11 اوت 2017 السيّد رياض المؤخر وزير الشؤون المحلية و البيئة في ولاية نابل بشاطئ المنصورة – قليبية. . و ستنتظم هذه الحملة على امتداد 3 أسابيع، في الشواطئ التالية: الجمعة 11/08/2017 المنصورة نابل السبت 12/08/2017 قربة الاحد 13/08/2017 الكرم تونس الاثنين 14/08/2017 سيدي علي المكي بنزرت الخميس 17/08/2017 المرسى تونس الجمعة 18/08/2017 بوجعفر سوسة السبت 19/08/2017 سكانس المنستير الاحد 20/08/2017 كورنيش المهدية الاربعاء 23/08/2017 طبرقة طبرقة الجمعة 25/08/2017 شفار صفاقس السبت 26/08/2017 وسط العاصمة قابس الاحد 27/08/2017 سيدي ياتي جربة و يذكر، ان حملة لاتصالات تونس لنحافظ على شواطئنا نظيفة كانت قد عرفت مساهمة أكثر من عشرة آلاف مواطن على امتداد السنوات الماضية و ساهمت في نظافة أكثر من خمسين شاطئا في جميع أنحاء البلاد. وقد عرفت حملة” لنحافظ على شواطئنا نظيفة” نجاحا كبيرا حيث جلبت اهتمام وسائل الاعلام المحلية والدولية والعديد المواقع الاجتماعية. كما أحرزت هذه الحملة التي تم إنجازها بالتعاون مع وكالة الاتصال «مايندشار تونس» على حوالي عشرين تتويجا رفيع المستوى على النطاق الدولي.
from Alchorouk.com via Tunisia live news Alchorouk.com via Tunisia live news
from tunisia live news https://tunisialivenews.wordpress.com/2017/08/11/%d8%a7%d8%aa%d8%b5%d8%a7%d9%84%d8%a7%d8%aa-%d8%aa%d9%88%d9%86%d8%b3-%d8%aa%d8%b7%d9%84%d9%82-%d8%ad%d9%85%d9%84%d8%a9-%d9%84%d9%86%d8%ad%d8%a7%d9%81%d8%b8-%d8%b9%d9%84%d9%89-%d8%b4%d9%88%d8%a7/ via Tunisia live news
0 notes
bonian-n · 7 years ago
Text
دانکرک کریستوفر نولان | معجزه رستگاری
دانکرک کریستوفر نولان | معجزه رستگاری
سینما و تلویزیون > سینمای‌ جهان – همشهری آنلاین – مهدی تهرانی: درام جنگی و تاریخی دانکرک Dunkirk یک اثر امپرسیونیستی ناب در تاریخ سینمای جنگی است.
دانكرك* كريستوفر نولان يك اثر روايي در ميكس سه ژانر جنگي؛ تاريخي و درام است كه اگرچه در مبنا متكي بر يك داستان و يا منظره حقيقي محض مي‌باشد اما همين كل توسط نولان در اوج ظرافت به لحظات مجزاي داستانك‌ها تقسيم مي‌شود. اين زمان‌هاي انتزاعي بسته به نوع روايت فيلم شامل انگاره‌هاي اميد و ايمان از يك سو و ترس و اضطراب و سوظن از سمت ديگر است…
فيلم جنگي و حماسي نجات سربازان رايان ساخته استيون اسپيلبرگ محصول 1998 را به ياد بياوريد. اگر سكانس جاودانه و 27 دقيقه‌اي ورود نيروهاي متفقين به ساحل نرماندي در زوئن 1944 در برگيرنده اوج كرامت انساني در مقابل رذالت بشري و ايثار در مواجهه منفعت طلبي و غرور در برابر بي‌قيدي باشد؛ و همه اينها در قالب يك نظام و وظيفه فردي؛ دانكرك كريستوفر نولان روايتي شبيه به همين؛ اما در نظام جمعي است.
روايت در دانكرك اما صد درصد اروپايي است. حدود يك سال از جنگ جهاني دوم گذشته و و بيش از چهار صدهزار سرباز بريتانيايي، فرانسوی، کانادایی و بلژیکی در ساحل شهر دانكرك به مخمصه افتاده‌اند. شهری کوچک در فرانسه كه هر آن نيروهاي ارتش نازي مترصد حمله به آن از طريق دريا و هوا هستند. جالب اينجاست كه فاصله ساحل دانكرك در فرانسه با خاك انگليس فقط سي مايل است اما اين تنگه محل گذر ناوگان‌ها نيست. اينجاست كه در اوج ايثار و معنا قايق كوچكي مي‌تواند جان چند سرباز را نجات دهد…
نولان در مقام نويسنده و كارگردان و تهيه كننده با اختيارات اجرايي زیاد دانكرك را براي برادران وارنر ساخت. براي مثال او كه استاد جلوه‌هاي ويژه نيز هست در دانكرك با اضافه كردن هنروران زیاد و استفاده از هواپيماهاي قديمي و كشتي‌هاي فرسوده واقعي كوچك و پرهيز از تروكاژ و جلوه‌هاي ويژه بصري تا حد امكان روايتش را ملموس تر كرده است. فريم به فريم فيلم نولان منطقي و حساب شده روايت مي‌شود و بازي‌ها نيز بي‌همتاست و قلب تماشاگر را نشانه مي‌رود. مارك رايلنس در اوج ايثار ظاهر شده است و مفهوم بازيگري نقش مكمل در سينما را به تماشاگر يادآوري مي‌كند. در حقيقت دانكرك بر كاكل بازيگران نقش مكمش مي‌چرخد و همين نهايت دستاورد فيلم است.
به لحاظ تكنيكال نيز نولان ششدانگ همه چيز را تحت نظر داشته است. فيلمبرداري جذاب در فرمت 70 ميلي‌متري يكي از اين امتيازات است.
با اكران دانكرك زنگ شروع اسكار 2018 به نطر ميرسد نواخته شده باشد.
*نبرد دانکریک در دونکریک در فرانسه، در جریان جنگ جهانی دوم بین قوای متفقین و آلمان نازی رخ داد. این نبرد قسمتی از جنگ جهانی دوم در جبهه غربی بود که شامل دفاع و تخلیه نیروهای انگلیسی از دونکریک از ۲۶ می تا ۴ ژوئن ۱۹۴۰ بود.
تخلیه دانکرک که با عنوان معجزه دانکرک نیز شناخته می‌شود، عملیاتی از نوع تخلیه نیروهای متفقین از سواحل و بندر دانکرک فرانسه، در بازه زمانی ۲۶ می تا ۴ ژوئن ۱۹۴۰ در جریان جنگ جهانی دوم بوده است. این عملیات زمانی طرح‌ریزی شد که ارتباط تعداد زیادی از نیروهای بلژیکی، بریتانیایی و فرانسوی توسط نیروهای آلمان نازی قطع شد و تحت محاصره قرار گرفتند.
0 notes
financialtribune-blog · 7 years ago
Photo
Tumblr media
ضبط سكانس‌هاي هوايي «پايتخت» در هواپيما به گزارش ايسنا، سریال «پایتخت ۵» به کارگردانی سیروس مقدم و تهیه‌کنندگی الهام غفوری با مشارکت سازمان هنری اوج  اواسط ارديبهشت‌ماه با ضبط نماهاي هوايي از منطقه شیرگاه استان مازندران كليد خورد. الهام غفوري تهيه‌كننده سريال پايتخت در این‌باره گفت: كار تصويربرداري سريال پايتخت در شمال كشور به پايان رسيد و ما پس از يك پيش‌توليد كوتاه، مشغول تصويربرداري سريال در فرودگاه ، جاده و كروماكي‌هاي داخل هواپيما هستيم. تهيه‌كننده پايتخت در خصوص اضافه‌شدن بازيگران جديد نیز اظهار کرد: قطعا چند بازيگر اصلي در ادامه و بر اساس فيلمنامه به ما اضافه خواهند شد. بازیگران: محسن تنابنده، احمدمهرانفر، علیرضا خمسه، ریما رامین‌فر، نسرین نصرتی، هومن حاجی عبداللهی، بهرام افشاری، سارا و نیکا فرقانی، مجتبي بلال حبشي، مصطفي بلال حبشي، سلمان خطي و ... عوامل سريال نیز عبارتند از تهیه‌کننده: الهام غفوری، کارگردان: سیروس مقدم، طراح و سرپرست نویسندگان: محسن تنابنده، خشايار الوند، نويسنده: اميرحسين قاسمي، مدير توليد: محمود اتحادي،  مدیر تصویربرداری: فرشاد گل‌سفيدي، عكاس: محمد فوقاني، گروه تصوير: وحيد ملك‌محمدي، شمس‌الدين رئيس‌وند، حسين آردهي، رضا احمدي، حسين ارقبايي، مدیرچهره‌پردازی: مجید اسکندری، مجريان گريم: مرتضي كهزادي، محبوبه تاتلاري، ايمان خيرانديش، سروش عباسي، مدیر برنامه‌ریزی: فهیمه ��مالی، دستیار اول کارگردان: مصطفی تنابنده، منشي صحنه: آسيه معصوم‌زاده، دستيار كارگردان: ميلاد منصوري، دستيار برنامه‌ريز: امين رنجبر، طراح صحنه و لباس: آرزوغفوري، گروه لباس: نسيم غضنفرزاده، ساهره جوانمرد، گروه صحنه: جواد فاضلي، احمد عبداللهي،‌ محمد مرادي، مشاور هنری: عباس بلوندی، مدیر صدابرداری: امیر پرتوزاده، مشاور رسانه‌اي: مجتبي احمدي، گروه صدابرداري: پرويز جليلي، علي ميرزاد، دستیار تهیه: محمدرضا آهی، مدیرتدارکات: آرش صالحی، دستیار اول تداركات: ابوالفضل لطفي، دستياران: جواد باقرى، نيما فكورى، فرهاد نورى، ميثم فرخى، على نعمتى، سينه‌موبيل: ايمان احمدي، ايرج ابراهيمي، بدلكار: اميرحسين خنجري، حمل و نقل: رضا جناني، محمدرضا عبدالله زاده، مازيار نوري، جعفر رحيمي، رضا خالقي، پيام گرگاني و ... انتهای پیام Let's block ads! (Why?)
0 notes
faridb2000 · 8 years ago
Video
من نه منقد هستم و نه منتقد. ونه ميخواهم كه هيچكدام باشم ، بويژه از نوع دومش. چون اين گفته "فردريك دورنمات " نمايشنامه نويس بزرگ سوئيسى، را باور دارم كه منتقدين هميشه ميخواهند كه سر از تن هنرمندان جدا كنند چون خودشان سر ندارند. با وجود اين، بنا به خواست چندى از دوستان كه نطر شخصى من را در باره "فروشنده" خواسته اند ، كوتاهانه مينويسم و به هيچ وجه نميخواهم جدل و گفتگوئى را در باره "فروشنده" آغاز كنم .اگر چه "فروشنده" از ديد استاتستيك (زيبا شناسي) يكى از زيبا ترين فيلمهاى ٢٠١٦ ست ، ولى به گمان من از ديد داستانى فيلميست كه سوراخ بزرگى در زنجيره داستانيش دارد كه پاى واقعيت گرائى آنرا لنگ ميكند. و در انتها همين لنگ زدن است كه رشته ذهن بيننده را هم پاره ميكند و باعث ميشود كه به رئاليسمى كه فيلم ميخواهد دنبال كند ، شك كند و او( تماشاگر)پس از بيرون آمدن از سالن سينما واقعيت داستان را نپذيرد و آنجه كه فرهادى ميخواهد تماشاگرش به آن فكر كند را رد كند. وآن همان مرد سالمند (زه وار در رفته) يست كه نميتواند حتا از چهار طبقه پله بدون خطر سكته قلبى و بدون همراه داشتن قرص زير زبانى جلو گيرى از حمله قلبى بالا رود. و در عين حال اين مرد قادر است كه با پاى از شيشه-شكسته بريده شده و خون فوران زده آنچنان چهار پنج طبقه پله را يكى كند و به خيابان شلوغ شهر تهران فرار كند و حتا از ترس و شتاب در فرار تلفن دستى و سويچ وانتش را هم جا بگذارد ! ولى در عين حال توانسته باشد كه پول "سرويس" خانم را در يكى از قفسه ها با خيال راحت و مرتب و شمرده شده گذاشته باشد. البته خود فرهادى در مصاحبه ئى اينرا اينگونه توجيه ميكند كه عمدا براى كليشه نشدن داستان نخواسته مرد خلاف كار ( يا احتمالا متجاوز) را حتما جوان و زورمند نشان دهد. ولى متاسفانه همين عمدى كارى كار را خراب كرده است و ميشود عذر بد تر از گناه. فرهادى از طرفى ميخواهد كه ما فيلمش را بعنوان يك فيلم رئاليستيك[ و شايد هم نئو رئاليستيك دزد دوچرخه ئى دسيكائى ] نگاه كنيم و از طرف ديگر بگونه ئى آگاهانه كارش شعار گونه و غير رئاليستيك ميشود كه بله در جامعه ما خلاف كاران ، دروغگويان ، پنهان كاران و "متجاوزين" هميشه جوانان نيستند. با وجود اين سوراخ ��استانى و هم باسمه ئى بودن بعضى ديگر از سكانس هاى فيلم مثل آوردن ساعدى و اينكه چگونه آدمها به مرور "گاو" ميشوند . و يا با چسباندن آرتور ميلر و معروفترين نمايشنامه آمريكائى .با بودن همه اين نقطه ضعف ها ، ما بايد به فرهادى بعنوان يك فيلمساز ايرانى-جهانى كه ريشه محكمى هم در تاتر دارد ، افتخار كنيم كه من ميكنم
0 notes
sedabazigar · 7 years ago
Video
سالارايي كه علاقه مند به مجموعه فيلم هاي #پدر_خوانده بودند و هستند پيشنهاد مي كنم حتما سريال #سوپرانوز رو ببينند. اين سريال رو داداش پيمان واحدي به من معرفي كرد. اين يك دقيقه دوبله هم براي معرفيه سرياله و حتما شما به زبان اصلي ببينيد، #دوبلاژ صد در صد لطف فيلم و سريال هايي از اين قبيل رو در اين دوره زمانه به دلايل مختلف از جمله سانسورهاي سليقه اي ، عدم كيفيت بخاطر سرعت در كار و هزينه هاي پايين و ... بسيار كم مي كنه. و حتما از شنيدن موزيك كامل #Xzibit - #Paparazzi (Instrumental) كه بر روي سكانس پاياني قسمت ٦ فصل يك اين سريال كار شده لذت ببريد و موزيك كامل رو جستجو كنيد ، بشنويد و كيف كنيد. پ ن : خودم مي دونم جاي همه كاراكترا حرف زدم ، جدي نگيرن عده اي از علما سكته مي كنن خدايي نكرده از مكاشفشون 🤡😜😅 پ ن ٢ : و روح هنرپيشه نقش اول اين سريال #جيمز_گاندولفيني در نقش #توني_سوپرانو شاد با صداي شيرين و جذاب و بازي خاص و باصفاي خودش #Sopranos #sedabazigar #majidhabibi #JamesGandolfini #tonysoprano #godfather #italian #american #crime #boss #hbo #drama #salute ‎#صدابازيگر #مجيد_حبيبي
0 notes
bonian-n · 7 years ago
Text
در کمال سادگی
درمورد سهراب شهيد ثالث (1377 – 1322) كه امروز سالروز تولد اوست
در کمال سادگی
سینما و تلویزیون > سینمای‌ ایران – خسرو معصومی: مرداد ۱۳۵۵ در خیابان‌های تهران پرسه می‌زدم. سرباز بودم و چند ساعتی وقت داشتم تا ساعت ۵ عصر برسد و راهی بندرعباس شوم.
براي وقت‌گذراني و فرار از گرما، تك‌تك سينماهاي دور ميدان انقلاب فعلي را از نظر گذراندم تا فيلمي را براي تماشا انتخاب كنم. رسيدم به سينما كاپري آن روزها و سينما بهمن فعلي. سردر سينما، پلاكارد عجيبي به چشم مي‌خورد بي‌شباهت به پلاكارد فيلم‌هايي كه در آن روزها ساخته مي‌شد. يك ساعت شماطه‌دار، يك پاكت نامه، يك مهر «باطل شد»، تك‌درختي خشك و بي‌جان همراه با چهره پيرمردي كه هيچ ربطي به ستاره‌هاي آن روزهاي سينما نداشت.
نه كارگردان نام‌آشنا بود و نه بازيگران شناخته‌شده.بليت خريدم و وارد سالن سينما شدم. از مقابل صندلي هايي عبور كردم كه تعدادي‌شان چاقو خورده و پاره شده بودند. جمعيت زيادي در سالن نبود. چند دختر و پسر دانشجو و من كه هنوز نمي‌دانستم دقيقا چرا براي رهايي از گرماي هوا، تماشاچي فيلمي شده‌ام كه هيچ بازيگر معروفي در آن حضور نداشت.
فيلم شروع شد و از همان نماي اول مرا با خود برد. لوكيشن سكانس افتتاحيه را خوب مي‌شناختم. اين راه‌بند ريلي در ميان بوته‌هاي وحشي تمشك نزديك شهر ما بود. من بارها از كنارش گذشته بودم و حالا داشتم زيبايي و ظرافتي را از اين محل آشنا در فيلم مي‌ديدم كه تا آن موقع به آن توجه نكرده بودم.
فيلم با سكون و رخوتي مثال‌زدني پيش رفت و مرا با پيرمرد سوزنباني كه حكم بازنشستگي‌ گرفته بود همراه كرد. فيلمي كه نه قصه متعارفي را تعريف مي‌كرد، نه درام‌پردازي‌هاي معمول در آن به چشم مي‌خورد و نه شيوه كارگرداني‌اش مشابه ديگر آثاري بود كه تا آن روز ديده بودم، مرا با خود برد تا نوبت به تيتراژ پاياني رسيد و منتظر ماندم تا ببينم كارگردان اين فيلم حيرت‌انگيز كيست كه من در اول اصلا دقت نكرده و نامش را به خاطر نسپرده بودم.
از سينما كه خارج شدم به سهراب شهيد ثالث كارگردان فيلم «طبيعت بي‌جان» فكر مي‌كردم كه مفهوم تازه‌اي از سينما را برايم شكل داده بود. حالا شهيد ثالث برايم نام مهمي بود و سعي مي‌كردم كارهايش را پيگيري كنم و فهميدم پیش از طبيعت بي‌جان، فيلم «يك حادثه ساده» را ساخته با نگاهي انساني و شريف و قصه‌اي بسيار ساده. شهيد ثالث تنها همين 2فيلم بلند سينمايي را در ايران ساخت و سر سومين فيلمش «قرنطينه» آنقدر به مشكل خورد و برايش مشكل ايجاد كردند تا از ايران رفت. او به عنوان هنرمندي پيشرو نه مورد تاييد حكومت وقت بود و نه فضاي سينماي آن روزها با جهانش همخواني داشت.
طبيعت بي‌جان اولين فيلم ايراني بود كه 2 جايزه مهم از فستيوالي معتبر را دريافت كرد؛ خرس بهترين كارگرداني و جايزه مجمع كاتوليك‌ها از جشنواره برلين.شهيد ثالث وقتي در ايران به بن‌بست خورد به آلمان كه قبلا چند سالي را درآنجا گذرانده بود، بازگشت. فيلم‌هايش در فستيوال‌ها مورد توجه بودند ولي هرگز فيلمساز فستيوالي نبود. به اين معني كه به سفارش فستيوال و براي جايزه فيلم نمي‌ساخت.
شايد به همين دليل بود كه وقتي درمورد آنتوان چخوف كه شديدا دوستش مي‌داشت، در شوروي سابق فيلم ساخت، تهيه‌كننده از شدت نارضايتي از فيلم سهراب،‌ نگاتيو‌ها را هم از بين برد. شهيد ثالث چه در فيلم‌هايي كه در ايران كارگرداني كرد و چه آثاري كه در غربت ساخت(راستي او فيلم زيبايي هم به نام «در غربت» كارگرداني كرده) همواره فيملسازي مستقل و آشتي‌ناپذير با سيستم بود. فيلمسازي كه با يك حادثه ساده و طبيعت بي‌جان براي اولين‌بار زندگي طبيعي مردمان عادي را به تصوير كشيد.
با نگاهي چخوفي و نوعي سادگي دلپذير كه البته اينها اصلا ساده به دست نيامده بودند و حاصل درك شهودي فوق‌العاده فيلمسازي دقيق و نكته‌سنج بود. زماني كه كيارستمي هنوز فيلمساز مطرحي نشده بود و داشت در كانون فيلم كوتاه مي‌ساخت،‌شهيد ثالث درخشيد و روي فيلمسازان شاخصي تأثير گذاشت.
با سينمايي كه نمايش نبود خود زندگي بود و بسيار هم تأثيرگذار. مثل كن لوچ.با يك حادثه ساده و طبيعت بي‌جان مسير سينماي متفاوت ايران را تغيير داد و نامش با همين 2فيلم كه با گذر زمان همچنان تازه و پرطراوت مانده‌اند، در مقام فيلمسازي برجسته و صاحب سبك ثبت شده است.
نويسنده و كارگردان سينما
0 notes