#سالدات
Explore tagged Tumblr posts
amir1428 · 3 years ago
Photo
Tumblr media
در #خاطرات #ارنست_ژوبر آمده است که یکبار عباس میرزا روبه او کرده و گفت: مردم به کارهای من افتخار می‌کنند! مگر چه کرده‌ام که قدر و قیمت جنگجویان میهنم را داشته باشم؟ چه شهری تسخیر کرده‌ و چه انتقامی توانسته‌ام از تاراج سرزمین خود بکشم؟ تمام قوای مرا یک مشت #سالدات روس سرگرم داشته، مانع پیشرفت ما می‌شوند. نمی‌دانم موجب ضعف ما و ترقی شما چیست؟ شما در قشون، جنگیدن و فتح کردن و بکار بردن قوای عقلیه متبحرید و حال آنکه ما در جهل و خرافات غوطه‌ور. مگر جمعیت و حاصلخیزی و ثروت مشرق زمین از فرنگ کمتر است؟ یا خدایی که مراحمش بر جمیع ذرات عالم یکسان است خواسته شما را بر ما برتری دهد؟ ای اجنبی!! سخن بگو؛ چه باید کنم که ایرانیان را هشیار نمایم؟ من چه کنم که این سایه جهل را از سر ایرانیان بزدایم؟ چه کنم؟! . همچنین سرهنگ #گاسپار_دروویل که در ۱۸۱۲م به ایران آمد، درباره وی می گوید: او سحرخیز است. از مؤمنان متعصب نیست، ولی هرگز در ادای نماز کوتاهی نمی‌کند. لب به می نمی‌زند اما افسران زیردستش را که شراب خورده باشند مجازات نمی‌کند. در نخستین برخورد از خلق و خوی نجیبانه و سیمای باوقارش می‌توان به بزرگ منشی وی پی برد. مردم او را از جان و دل گرامی می‌دارند. فداکاری و فرمانبرداری افسران و سربازان زیردست عباس میرزا به نهایت جنون است. حتی افسران روس نیز از خودگذشتگی ولیعهد ایران را تأیید کرده و رفتار نجیبانه او را ستوده‌اند. اگر بخواهم حس تحسینی را که این شاهزاده ایرانی در دل من برانگیخته است را بازگو کنم، دفترها برایش لازم است . #قائم_مقام_فراهانی نیز در نامه به همسرش می‌نویسد: یقین بدانید که در این واقعه که خاک بر سر من و ایران شد، تلف خواهم گردید. دریغ و درد که آسمان نخواست ایران‌عزیز، نظم و نظام گیرد. در این اعصار و اعوام کسی مانند #ولیعهد جنت مکان یاد ندارد که عدل محض بود، محض عدل بود. حق خدمت خوب می‌دانست و قدر نوکر خوب می‌شناخت. ایتام را پدر بود و ارامل را پسر. اهل آذربایجان در مدت سی سال، پرورده احسان بودند. اهل خراسان را در این مدت سه سال، چنان بنده عدل و انعام و غلام فضل و اکرام خود فرمودند که صد برابر مطیع‌تر از اهل آذربایجان شدند. این غلام پیر به چه زبان بگوید و به چه بیان بنویسد؟ خدا نخواست که جهان در عهد جهانداری او زنده و نازنده شود! خدای نخواست که ایران سامان گیرد. هزار حیف . پی‌نوشت: بدون شک مرگ نابهنگام #عباس_میرزا از بدشانسی های ما ایرانیان است و چه بسا اگر شاه ميشد، وضعیت ایران آنروز چنین نابسامان نبود و قطعاً ایران کنونی نیز سرنوشتی به از این ميداشت . https://www.instagram.com/p/CRHnWJNnlpv/?utm_medium=tumblr
0 notes
lhoomanl · 4 years ago
Photo
Tumblr media
‏‎. 1️⃣⁩روز دوشنبه دهمِ دی‌ماه[۱۲۹۰ه‍ـ.ش] تبریز را پراندوه‌ترین روزی بود. در این روز که دهمِ محرم نیز می‌بود، چون آفتاب برخاست، گذشته از جنبش و خروشی که همه‌ساله به نامِ محرم برخاستی و امسال را نیز با همه گرفتاریها در کار بود، و گذشته از آمدوشد و جوش‌وجنبی که روسیان در کوچه‌ها و بازارها همچون روزهای پیش می‌داشتند یک تکانِ دیگری از ایشان در سربازخانه و پیرامونِ آنجا دیده می‌شد، دسته انبوهی از سالدات و قزاق(۶۰۰ تن کمابیش) سربازخانه را گرفته و چنین گفته می‌شد کسانی را که از سردستگانِ مشروطه گرفتار کرده بودند در آنجا به دار خواهند کشید. در یکسو در پهلوی درختی دو تیری ستون‌وار بلند کرده و یک تیرِ افقی بر روی آن‌ها میخکوب می‌ساختند و ریسمانها از آن می‌آویختند. این داری بود که آماده می‌کردند، و چون با کشتنِ سرانِ آزادیِ ایران جشن می‌گرفتند تیرها را با پارچه‌های سه‌رنگِ بیرقِ #روسی می‌آراستند. ⁦2️⃣⁩دستگیران با رنگهای پریده و رخسارهای پژمرده خاموش می‌نشستند و ثقة‌الاسلام و برخی آهسته دعا می‌خواندند. ارابه‌ها چون به سربازخانه رسید به درون رفت و درهای سربازخانه را بسته کسی را از ایرانیان راه ندادند. یک افسر که از باغشمال برای کارِ اینان فرستاده شده بود پس از اندکی در درشکه رسید. یک تن از ایرانیان (مختارِ علاف از مردمِ باغمیشه و کریم نام از مردمِ سرخاب و اسماعیل سفیدگر از مردمِ دوه‌چی) برای انجام کارِ دژخیمی در آنجا می‌بودند. ⁦3️⃣⁩چون به ایشان دستور داده شد بر سرِ دستگیران ریخته به کندنِ رختهای ایشان پرداختند و جز پیراهن و زیرشلواری همه را از تنشان درآوردند. گویا شیخ سلیم ایستادگی می‌نموده، کریم سرخابی با قمه از بازوی وی زد و او را زخمی ساخت. ⁦4️⃣⁩هنگامه دلگدازِ بس‌سختی می‌بود، یک دسته مردانِ غیرتمندی را دشمنانِ بیگانه در شهرِ خودشان به دار می‌کشیدند و کسی نبود به دادِ ایشان ��سد. مرگِ سیاه یکسو و غمِ درماندگی کشور یکسو، خدا می‌داند چه دلِ سوخته‌ای در آن ساعت می‌داشتند. ⁦5️⃣⁩ثقة‌الاسلام به همگی دل می‌داد و از هراس و غمِ ایشان می‌کاست، شیخ سلیم بی‌تابیها می‌نمود، ثقة‌الاسلام گفت: «این بی‌تابی بهرِ چیست؟ ما را چه بهتر از اینکه در چنین روزی در دستِ دشمنان دین کشته شویم.»، قدیر همچون بید می‌لرزید، لیکن حسن پروا نمی‌نمود، شادروان ثقة‌الاسلام به ایشان نیز دلداری داده می‌گفت:«رنجِ ما دو دقیقه بیش نیست. پس از آن یکبار خوش و آسوده خواهیم بود.» ⁦6️⃣⁩چون خواستند دار زنند، ⁦نخست شیخ سلیم را خواندند: بیچاره خواست سخنی گوید افسرِ دژخوی روسی سیلی به رویش زده خاموشش گردانید. دژخیمان، ریسمان به گردنش انداختند و کرسی را از زیرِ پایش کشیدند. ⁦⁩⁦دوم نوبتِ ثقةالاسلام بود: شادروان همچنان بی‌پروا می‌ایستاد، دو رکعت نماز خوانده بالای کرسی رفت ⁦⁩⁦سوم ضیاءالعلما را خواندند: شادروان از جوانی تن به مرگ نمی‌داد و دست می‌گشاد و به روسی با افسر سخن آغاز کرده می‌گفت: «ما چه گناه کرده‌ایم؟... آیا کوشیدن در راهِ کشورِ خود گناه است؟... » دژخیمان دستهای او را از پشت بستند و با زور بالای کرسی‌اش بردند ⁦چهارم صادق‌الملک را خواندند پنجم آقامحمدابراهیم را پیش آوردند: او با پای خود بالای کرسی رفت و ریسمان را به گردن انداخت ⁦ششم داییِ ضیاءالعلما، آن پیرمرد را پیش خواندند هفتم نوبتِ حسن بود: جوانِ دلیر بالای کرسی با آوازِ بلند داد زد:«زنده باد ایران، زنده باد مشروطه» پس از همه نوبت قدیر پسرِ ۱۶ساله رسید و او را نیز بالای کرسی برده ریسمان به گردنش انداختند ⁦7️⃣⁩روسیان برای آنکه دژخوییِ خود را نیک نشان دهند باری آن نکردند چشمهای اینان را بندند و یا چون یکی را می‌آویزند و بالای دار دست‌وپا می‌زند، دیگران را دور نگه دارند. برادر را روبه‌روی چشمِ برادر به دار کشیدند. چنان که از پیکره‌ها پیداست دژخیمان از ناآزمودگی ریسمانها را چنان نینداخته‌اند که زود آسوده گرداند، بیشترشان تا دقیقه‌ها گرفتارِ شکنجه‌ی جان کندن بوده‌اند ⁦8️⃣⁩سربازخانه که در آن چند سال همواره کانون جوشها و خروشهای غیرتمندانه آزادی‌خواهان می‌بود، کنون چنین هنگامه دلگداز را به خود می‌دید، ولی جای افسوس نمی‌بود. در آن هنگامه دلگداز نیز غیرتِ ایرانی کار خود را کرده و سربازخانه، مردانگیهای ثقة‌الاسلام و آقامحمدابراهیم و دیگران را دیده و آوازِ بلندِ حسنِ نوجوان را به «زنده باد ایران، زنده باد مشروطه» شنید ⁦9️⃣⁩چون این کار انجام یافت در سربازخانه را باز کردند، و گویا در این هنگام بوده که آقاکریم برادرِ شیخ سلیم را که بازمانده‌ی ۹تن بود آزاد ساختند. ایرانیان که در بیرون ایستاده بودند به درون آمده آن دیدار دلگداز را تماشا نمودند. غیرتمندان به خود لرزیده و نایستاده و زود بازگشتند ولی بدنهادانی شادمانی نیز می‌نمودند: کینه‌ی شومِ شیخی و متشرع در اینجا نیز کار خود را می‌کرد. #تاریخ_هجده_ساله_آذربایجان #احمد_کسروی #نشر_هرمس به مناسبت ۱۰۸مین سالمرگ #ثقة_الاسلام و ۷ تن از یارانش(۱۲۹۰) (در ‏‎Tabriz, Iran‎‏) https://www.instagram.com/p/B6vw03jj2oC/?igshid=gg5aw8meflid
0 notes
alirezakafaee · 8 years ago
Photo
Tumblr media
روزی که قشون روس حرم امام رضا را به توپ بست نوروز 1291 یکی از سخت ترین عیدهای ایرانیان در طول تاریخ بوده است. ایرانیان سال ها بود که از تعدیات همسایه شمالی رنج می بردند و دربار و دولت و مجلس همگی خاموش و تعطیل شده بودند. ایران در چنین شرایطی به نوروز 1391 رسید اما هر روز خبرهای سیاه و تلخ تری به گوش می رسید. قشون روس که در دی ماه سال قبل و پس از حمایت قاطع مردم مشهد از پایداری مجلس در مقابل اولتیماتوم دو گانه، به مشهد وارد شده بودند مترصد گرفتن زهر چشمی از مردم این دیار شدند. تا عصر دهم فروردین ماه، وضعیت مشهد به صورت همیشگی است که ناگهان دو ساعت مانده به غروب، غرش توپها از منطقه جنوبی شهر، مردم را به هراس می اندازد. مردم از زن و کودک و پیر و جوان، برای حفظ جان به حرم امام هشتم شیعیان پناه می برند، اما قشون روس شعور درک اینگونه حریم ها را نداشت. روکو، رئیس سالدات های روسی با بررسی دقیق نقشه گنبد مطهر و عمارت های آستان قدس، دستور شلیک به آن مکان مقدس را صادر می کند. تمام توپ های شرپنل و گرناد یکباره به طرف گنبد مطهر شلیک می شود، ولی هیچ یک کارگر نیفتاده و بر گنبد نمی نشیند شلیک های بعدی هم بی اثر می ماند، در این هنگام روو دستور می دهد گلوله ها را به روغن اندود کنند تا قابل نشستن بر گنبد باشند. هجوم دوم توپخانه روس ها آغاز می شود و بازهم گنبد حرم مطهر فرو نمی ریزد. بیش از 45 گلوله توپ دیگر نیز به سایر نقاط حرم و مسجد گوهر شاد اصابت کرد اما به گنبد حرم آسیبی نرسید. بنابراسناد تاریخی تعداد مقتولین این جنایت بیش از شصت و نه تا چهار صد و سی و شش نفر فهرست شده است. قزاق های روس پس از کشتار مردم و تخریب بی رحمانه، با اسب وارد صحن مطهر شده و بسیاری از آثار هنری و اموال خزانه حرم را به سرقت بردند. خبر این جنایت خیلی زود به شهرهای مختلف ایران رسید و خون مردم را به جوش آورد. اما از بی کفایتی دولت و دربار، ایرانیان نوروز را مستاصل از جور بیگانگان و با روحی تحقیر شده گذراندند.
0 notes