#روح بیدار
Explore tagged Tumblr posts
Text
وقفه طولانی / بیکاری
این چندوقت که نیومدم تامبلر به خاطر این نبود که چیزی نداشتم بگم، به خاطر اینه که واقعا به حدی از بیکاری و دغدغه فکری رسیدم که واقعا اعصاب نوشتنو نداشتم. ساعت ها بدون اغراق تو خونه نشستم و فقط یا دارم بازی میکنم یا به سقف زل میزنم، وضعیتم جالب نیست. انقدر عصبانیم و لج دارم از فامیل و حرفای ک��شری ککه این جندوقت زدن که حتی دوست ندارم الان که ساعت 11:37 ��به دوباره بخوام تکرارشون کنم.
وسط روزا یهو به خودم میام میبینم دارم به یه چیزی که گفتن یا یه اتفاقی که افتاده فکرمیکنم و بدنم سراسر خشم و نفرته، صورتم قرمز شده و بدنم پرتنش. بعد یهو داد میزنم، دو ثانیه بعدش به خودم میام، انگار که اون لحظه روح از بدنم جدا شده بوده از عصبانیتی که فقط از فکرکردنم به وجود اومده بوده. میدونم نرمال نیست ولی خودم میشناسم خودمو که نه پول دارم واسه تراپیست و نه میتونم از مامان بخوام، چون یا نداره که بهم بده و یا مسخره ام میکنه که قطعا خواهرت بیشتر نیاز داره و تو چه مشکلی داری که بخوای بری تراپیست؟ بیا با من حرف بزن.
واقعا هیجانی ندارم واسه رفتن، استرس و نگرانی هم اونقدری که باید بهش ندارم، شاید چون همیشه محال و دور از دسترس میدیدمش و الان که باهاش روبه رو شدم واقعا نمیدونم واکنش درست چیه. حتی با خودم میگم نکنه این زندگی نکبتی رو اونجا هم ادامه بدم؟ نکنه میرم اونجا خوشحال نباشم و زندگیم فرقی نکنه و باز هم فکرم تو ایران و وضعیت کیریش باشه.
بیکاری هم خیلی بده، به روزایی که صبح تا شب وقت سر خاروندن نداشتم فکرمیکنم. هم تامبلر میومدم پست میذاشتم ، هم ورزش رو توی برنامه ام جا داده بودم و هم سالم میخوردم و سوشال مدیا رو هم به اندازه چک میکردم. الان وضعیت زندگیم اینطوریه شده که دو وعده صبح میخوابم بیدار میشم و با کراهت صبحانه میخورم تازه سر ظهر. گوشیو میگیرم دستم و کال آو دوتی بازی میکنم و یهو میبینم دو ساعت گذشت. سالاد میخورم و غذا هرچی باشه و بعد باز ایمیل چک میکنم و همین روند تا شب تکرار میشه.
با ش هم دیگه کلاس ندارم و تنها کلاسی که دارم با ر هست که اینم امیدوارم ماه بعد رو هم ثبتنام کنه یه پولی دستم بیاد. واقعا از فقر دارم به گا میرم. حاجی امیدوارم اونور دیگه وضعیتم اینطوری نباشه که اسیر یه قرون دو هزار باشم.
3 notes
·
View notes
Text
فروش نان قسطی، سفره هفتسین قسطی، سنگ قبر قسطی، برنج قسطی، آجیل قسطی، گوشت و مرغ قسطی، سوسیس و کالباس قسطی، میوه قسطی، خورد و خوراک قسطی و زندگی قسطی در کشوری که گنج است و مردمان شریف و نازنینی دارد.
اگر تا سالهای پیش خرید قسطی برای خانه و ماشین بود حالا از صدقه سر جمهوری اسلامی، مردم به صورت قسطی زندگی میکنند. آگهیهای خرید قسطی گوشت قرمز، برنج و حتی خریدهای سوپرمارکتی چند ماهی است که در سایتهای مختلف و همچنین در سطح شهرهای مختلف ایران دیده میشود. برای این خریدها شرایط ویژهای هم وجود دارد. مثلا بعضی سایتها برای خرید برنج باید، ضامن معتبر داشته باشد، یک پنجم مبلغ را به صورت پیش پرداخت بپردازید و مابقی مبلغ را با چک پرداخت کنید. یا در بعضی سایتها مشتریان باید برای خریدهای قسطی سوپر مارکتی یا محصولات پروتئینی نظیر گوشت قرمز برای خرید ضامن کارمندی یا بازنشستگی، اجارهنامه، سفته الکترونیکی یا چک بانکی ارائه کنند.
در خارج از ایران و حتی کشورهای پیشرفته هم خرید قسطی وجود دارد. اما برای ماشین و خانه. بله، پرداخت با کارت اعتباری در ماه آینده هم هست اما هیچ چیز از سر اجبار نیست. برای سرخ نگاه داشتن صورت با سیلی نیست. آدمها به عنوان شهروند اعتبار دارند. پول ملی ارزش دارد. هر روز که از خواب بیدار میشوند با سیاستها و دستورات جدید حکومت مواجه نمیشوند. قیمت کالاها به صورت روزانه افزایش پیدا نمیکند. در زندگیشان روند صعودی حس میکنند تا روند نزولی و روز به روز فقیرتر شدن.
اما در ایران تورم موادغذایی و مصرفی مردم روز به روز افزایش پیدا میکند و مصرف لبنیات و پروتئین مدام در میان آدمهای غیرمتصل در حال کاهش است. حالا گوشت و مرغ مدام در سفره شهروندان غیبت دارند و در سبد خرید روزانه آنها جایی ندارند و بسیاری از خانوادهها خرید گوشت از قصابی را از برنامههای زندگیشان حذف کردهاند و یا اگر هم بخواهند خرید کنند، در حد 300 یا 400 گرم است. آدمهایی که قبلا کیلویی گوشت میخریدند و اسیر دست هیولای فقری که جمهوری اسلامی به جان شهروندان انداخته نشده بودند.
این زندگی پر از بلاتکلیفی قسطی چهل و چهار ساله حالا گریبانگیر تمام مردم غیرمتصل ایران شده است. فقیر و پولدار ندارد. اگر غیرمتصل باشند و وابسته به حکومت نباشند، هرکدام به نوعی روز را به صورت قسطی به شب میرسانند. کارهای معوق برای فرداها، امروز را به فردا موکول کردن. حالا ببینیم چه پیش میآید، صبر کنیم تا نتیجه انتخابات آمریکا، تحمیل کنیم تا فلان رئیس جمهور بیاید، ببینیم وضعیت دلار و سکه چه میشود و این زندگی لعنتی قسطی در تمام ابعاد زندگی آدمها وارد شده است. در روح و روان آنها. در روزمرههای آنها.
تکهای از کتاب شوری ضد شوروی نوشته ولادمیر واینوویچ را بخوانید:
یکی از دوستانمان قول داده بود یک بطری شامپاین جور کند، در آن زمان در مغازه ها چیز زیادی برای خریدن پیدا نمیکردید، باید از راه های دیگری وارد میشدید. از طریق دوستان، دوست دوستان. موفق شده بودیم کالباس دودی و شکلات پیدا کنیم… اگر برای شب اول ژانویه میتوانستی یک کیلو نارنگی جور کنی خیلی خوش شانس بودی. نارنگی تنها یک میوه نبود، خوراکی بسیار لذیذی بود که تنها شب اول ژانویه بویش را میشنیدی. از ماهها پیش برای شب اول سال موادغذایی خوشمزه ذخیره میکردیم.
4 notes
·
View notes
Text
نت و تبلچر گیتار آهنگ فردا از معین
نت و تبلچر گیتار آهنگ فردا از معین
نت دونی , نت گیتار , نت متوسط گیتار , نت گیتار سیاوش قمیشی , notdoni , نت های گیتار سیاوش قمیشی , نت های گیتار , گیتار , سیاوش قمیشی , نت سیاوش قمیشی , نت های سیاوش قمیشی , نت های مهدی توکلی , نت های متوسط گیتار , نت گیتار متوسط
پیش نمایش نت و تبلچر گیتار آهنگ فردا از معین
نت و تبلچر گیتار آهنگ فردا از معین
دانلود نت و تبلچر گیتار آهنگ فردا از معین
خرید نت و تبلچر گیتار آهنگ فردا از معین
جهت خرید نت و تبلچر گیتار آهنگ فردا از معین روی لینک زیر کلیک کنید
نت و تبلچر گیتار آهنگ فردا از معین
نت و تبلچر گیتار آهنگ فردا از معین
تنظیم نت برای گیتار » مهدی توکلی تعدادصفحات:4 متن ترانه:
ما ز فردا نگرانیم که فردا چه کنیم زیر این بار گرانی که جان را چه کنیم روز من ثانیه هایی که نه از آن من است می خواهی آتشی را که نه در جان من است می خواهی روزگار روز مرا پیش فروشی کرده دل بیدار مرا پیر فراموشی کرده هیچ در دست ندارم که به تو عرضه کنم چه کنم نیست هوایی که دلی تازه کنم نت گیتار آهنگ فردا از معین
قصد من نیت آزار نبود جنس من در خور بازار نبود جنسم از خاک و دلم خاکی تر روح من از خود من شاکی تر جنسم از رنگ طلا بود و نه از جنس طلا دل گرفتار بلا بود و سزاوار بلا
کلمات کلیدی : نت دونی , نت گیتار , نت متوسط گیتار , نت گیتار سیاوش قمیشی , notdoni , نت های گیتار سیاوش قمیشی , نت های گیتار , گیتار , سیاوش قمیشی , نت سیاوش قمیشی , نت های سیاوش قمیشی , نت های مهدی توکلی , نت های متوسط گیتار , نت گیتار متوسط
#نت دونی#نت گیتار#نت متوسط گیتار#نت گیتار سیاوش قمیشی#notdoni#نت های گیتار سیاوش قمیشی#نت های گیتار#گیتار#سیاوش قمیشی#نت سیاوش قمیشی#نت های سیاوش قمیشی#نت های مهدی توکلی#نت های متوسط گیتار#نت گیتار متوسط
0 notes
Text
گاهی اوقات به او فکر میکنم، به آن عشقی که بهطور ناگهانی پایان یافت و جای خالیای را به جا گذاشت که نتوانستهام پر کنم. با او، من آرامشی یافته بودم، آرامشی که پیش از آن هرگز تجربه نکرده بودم. او میدانست چگونه روح مرا تسلی دهد، چگونه دغدغههایی را که اغلب در خود نگه میداشتم، آرام کند. او آن لطافت و توجه خاصی را داشت که باعث میشد احساس کنم بالاخره درک شدهام و در امنیت هستم.
خاطرات لحظاتمان در کنار هم، در ذهنم حک شدهاند، روشن و دلنشین، مانند رویایی که نمیخواهیم از آن بیدار شویم. به یاد دارم نگاهش، شیوهای که از من مراقبت میکرد، آن لحظاتی که همه چیز بسیار ساده و بدیهی به نظر میرسید.
اما، افسوس میخورم که آن نقاب را در برابر او به چهره زدم، خواستم نقش زن قوی، مستقل و آسیبناپذیر را بازی کنم. ای کاش میتوانستم تمام آسیبپذیری خود را به او نشان دهم، قلبم را بدون آرایش و تزئین، همانگونه که هست، به او بگشایم. شاید آنگاه او درک میکرد که پشت این نقاب، روحی پنهان است که تنها خواهان این بود که با تمام ضعفهایش دوست داشته شود.
امروز، نمیتوانم او را فراموش کنم. نبودنش بر دوشم سنگینی میکند و هر روز بدون او مرا به یاد میآورد که چقدر برایم اهمیت داشت. کاش میتوانستم به گذشته بازگردم و آن دیوارهایی را که خودم بینمان ایجاد کرده بودم، از بین ببرم. اما زمان گذشته و آن داستانی که هنوز برایم عزیز است، با خود برده است.
1 note
·
View note
Text
جایہٕ نیبر، جاے تہٕ وقتہٕ نیبر، وسیع بیدار کاغذو منٛزٕ چُھس بہٕ، ٹھیک چُھنہٕ بہٕ چھُس/چھَس پنُن دٮ۪ماغ نٮ۪بر نیبرِم جاے، ییٚتہِ بہٕ گَژھان چُھ' أکِس تتھ جایہِ پٮ۪ٹھ ییٚتہِ کانٛہہ تہِ زانان چھُنہٕ تتھ رفتارٕ سۭتۍ وسان ییٚتہِ، اہ، وۄنۍ ژٕ مےٚ وُچھان تہٕ وۄنۍ چھُکھ نہٕ ژٕ
مےٚ چُھنہٕ پیٚنُک خوف محسوٗس گَژھان، بہٕ چُھس یژھان وُڑُن اگر یہِ سورُے ٹھیٖک روزِ تیٚلہِ کَرٕ بہٕ مگر اگر نہٕ بہٕ کرٕ تیلہٕ کیا؟
بہٕ روزٕ صحیح ییٚتہِ بہٕ گۄڈٕ اوس۔ مگر بہٕ چُھس نہٕ کُنُے، تۄہہِ ووٚن، "میون اتھہٕ تُلِو" تہٕ أس چِھ گژھان (تہٕ أس چِھ گژان)، تہٕ أس چِھ گژھان (تہٕ أس چِھ گژان) تہٕ بہٕ چُھس وۄمید کران زِ أسۍ کَرٕ نہٕ زیادٕ ڈوز کیازکہِ اسہِ چُھ نہٕ (کیازکہِ اسہِ چِھ نہٕ کیانٛہہ) نہ، أسۍ چھِنہٕ (نہ، أسۍ چھِنہٕ) زانہہ پتاہ چُھ زِ اسہِ کَر چُھ کٲفی
انتظار کْریو
وۄنۍ چھِ میٲنۍ خیالات واریٛاہ اوٚبُر تہٕ میٲنۍ دِل چھِ نفرتہٕ سۭتۍ بٔرِتھ بہٕ چھُس/چھَس یوٗتاہ مایوس یِتھ کٔنۍ زَن میٲنۍ روح چھِ نِنہٕ آمٕژ پرٛٮ۪تھ کُنہِ چیزُک پھُٹمُت وعدٕ یُس مےٚ باسان اوس زِ تُہۍ سونچان زِ تۄہہِ ووٚن زِ اَمہِ سۭتۍ گژھِ نہٕ زانٛہہ یہٕ چُھ أمۍ کوٚرمُت، یہٕ چُھ بس۔
مےٚ چھُنہٕ پیٚنُک خوف محسوٗس کران سونچان زِ بہٕ ہٮ۪کہٕ وُڑِتھ یہِ گوٚو نہٕ اصل پٲٹھۍ، مگر اوہ اصل پٲٹھۍ تۄہہِ کیٛاہ چھُکھ پتہ؟
بہٕ چھُس/چھَس واپس ییٚتہِ بہٕ گۄڈٕ اوس۔ مگر بہٕ چُھس نہٕ کُنُے، ژٕ چُھکھ ونان
jaayi neebar jaye teh waqte neebar wasee bedaar kaghazo manze chus beh theek chhuneh beh chhus/chas panun demag nyeber nebrim jaye yeti beh gatsaan chu' akis tith jaayi pyeth yeti kaanh tih zanaan chhune tith raftare siyt wasaan yetih ahe woni tse mey wuchan teh woni chhukh neh tse
mey chhuneh penuk khof mehsus gatsan beh chus yatshaan wudhun agar yih soruy theek roze teli kareh beh mager agar neh beh kareh teele kyaa
beh roze saheeh yeti beh goade os mager beh chus neh kunyu tohi von "meon athe tulew" teh aes chi gatshaan (teh aes chi gutsaan)، teh aes chi gatshaan (teh aes chi gutsaan) teh beh chus womed karaan zi aes kareh neh ziadi doz kyazki aasi chu neh (kyazki aasi chi neh kyanh) neh aes chine (neh aes chine) zane patah chu zi aasi karr chu kaefi
intezar kario
woni chi myen khayalat waryah obur teh myen dil chi nafrate siyt berith beh chhus/chas yuutah mayus yith keyn zan myen roh chi neneh amets pryath kunih cheezuk phutmut waede yus mey baasaan oas zi tuy sonchan zi tohi woan zi amih siyt gatshi neh zane yeh chu eym kormut yeh chu biss
mey chhune penuk khof mehsus karaan sonchan zi beh hekeh vudith yih gow neh asl paeth mager awah asl paeth tohi kyah chhukh pateh
beh chhus/chas waps yeti beh goade os mager beh chus neh kunyu tse chhukh wanaan
Орнынан, кеңістіктен және уақыттан тыс, кең ояну Қағаздардан мен жақсы емеспін Мен өз ойымнан шығып жатырмын Ғарыш кеңістігі, сол жерде мен гонна болдым' Ешкім білмейтін жерге Қарқынмен жүзіп, енді мені көресің және енді көрмейсің
Мен фаллиннен қорқатынымды сезінбеймін', ұшқым келеді Егер бәрі жақсы жүрсе, онда мен боламын Бірақ олай болмаса не болады?
Мен бұрын қайда болғанымды дұрыс айтамын Бірақ мен жалғыз емеспін, сіз «Қолымды ал» дедіңіз Ал біз барамыз (және барамыз), ал барамыз (және барамыз) Және біз артық дозаламаймыз деп үміттенемін 'Себебі біз жоқпыз (себебі біз жоқ) Жоқ, біз жоқпыз (жоқ, жоқпыз) Бізде қашан жеткілікті болғанын ешқашан біле алмаймыз
Күту
Енді менің ойым соншалықт�� бұлтты және жүрегім жек көрушілікке толы Жанымды алып кеткендей аяусыз қырғынға ұшырадым Мен сіз деп ойлағанның бәрінің бұзылған уәдесі Бұл ешқашан зақым келтірмейтінін айттыңыз деп ойладыңыз Міне, осылай істеді, яғни бәрі
Құлау қорқынышын сезінбеймін Ұша аламын деп ойладым Ол жақсы жүрмеді, бірақ о жақсы Сіз нені білесіз?
Мен бұрын қайда болғаныма тура келемін Бірақ мен жалғыз емеспін, сіз айтып отырсыз
Орнынан, кеңістіктен және уақыттан тыс, кең ояну Қағаздардан мен жақсы емеспін Мен өз ойымнан шығып жатырмын Ғарыш кеңістігі, сол жерде мен гонна болдым' Ешкім білмейтін жерге Қарқынмен жүзіп, енді мені көресің және енді көрмейсің
Мен фаллиннен қорқатынымды сезінбеймін', ұшқым келеді Егер бәрі жақсы жүрсе, онда мен боламын Бірақ олай болмаса не болады?
Мен бұрын қайда болғанымды дұрыс айтамын Бірақ мен жалғыз емеспін, сіз «Қолымды ал» дедіңіз Ал біз барамыз (және барамыз), ал барамыз (және барамыз) Және біз артық дозаламаймыз деп үміттенемін 'Себебі біз жоқпыз (себебі біз жоқ) Жоқ, біз жоқпыз (жоқ, жоқпыз) Бізде қашан жеткілікті болғанын ешқашан біле алмаймыз
Күту
Енді менің ойым соншалықты бұлтты және жүрегім жек көрушілікке толы Жанымды алып кеткендей аяусыз қырғынға ұшырадым Мен сіз деп ойлағанның бәрінің бұзылған уәдесі Бұл ешқашан зақым келтірмейтінін айттыңыз деп ойладыңыз Міне, осылай істеді, яғни бәрі
Құлау қорқынышын сезінбеймін Ұша аламын деп ойладым Ол жақсы жүрмеді, бірақ о жақсы Сіз нені білесіз?
Мен бұрын қайда болғаныма тура келемін Бірақ мен жалғыз емеспін, сіз айтып отырсыз
ornynan, kenisticten zhane oiqittan teas, ken oianu qagazdardan maine zhaksy emespine maine oze oyumnan shighip zhatyrmyn garish kenistigi, sol zerde maine gonna boldym' eshkim bilmatin zerge karkynmen zhuzip, andy meni koresing zhane andy kormeissing
maine fallinnen korkatynymdy sezinbeymin', ushkym keledi eger bari zhaksy zhursa, onda maine bolamyn birak olay bolmasa nay bolady?
maine buryn kaida bolganymdy duris aytamyn birak maine zhalgyz emespine, siz «kolymdy al» dediniz al beese baramyz (zhane baramyz), al baramyz (zhane baramyz) zhane beese artyk dozalamaymyz deppe umittenemin 'sebeby beese zhokpyz (sebeby beese zhok) zhok, beese zhokpyz (zhok, zhokpyz) bizde kashan zetkilikti bolganin eshkashan bile almymyz
kutu
andy mening oyym sonshalykty bultty zhane zhuregim zhek korushilikke tola zhanymdy alyp ketkendey ayausyz kyrgynga ushiradym maine siz deppe oilagannin barining buzylgan uadeshi bull eshkashan zaqim keltirmeytinin aittinis deppe oiladingis mine, osylai istadi, yaghni bari
kulau korkynyshyn sezinbeymin usha alamyn deppe oiladym ol zhaksy zurmedi, birak o zhaksy siz neni bilesiz?
maine buryn kaida bolganyma tura kelemin birak maine zhalgyz emespine, siz aytyp otyrsyz
ចេញ ពី កន្លែង ចេញ ពី លំហ និង ពេល វេលា ដាស់ ឲ្យ បាន ទូលាយ ចេញ ពី ក្រដាស ខ្ញុំ មិន អី ទេ ខ្ញុំ នៅ ក្រៅ គំនិត របស់ ខ្ញុំ លំហខាងក្រៅ, នោះជាកន្លែងដែលខ្ញុំជា goin' ទៅ កន្លែង មួយ កន្លែង កន្លែង ដែល គ្មាន នរណា ដឹង អណ្តែត ក្នុង ល្បឿន មួយ ដែល uh ឥឡូវ អ្នក ឃើញ ខ្ញុំ ហើយ ឥឡូវ អ្នក មិន
ខ្ញុំ មិន មាន អារម្មណ៍ ភ័យ ខ្លាច ការ ធ្លាក់ ចុះ ទេ', ខ្ញុំ ចង់ ហោះ ហើរ បើ អ្វីៗ ទាំងអស់ ដំណើរ ការ បាន ល្អ នោះ ខ្ញុំ នឹង ចុះបើខ្ញុំមិនធ្វើអី?
ខ្ញុំ នឹង នៅ កន្លែង ដែល ខ្ញុំ នៅ ពី មុន តែខ្ញុំមិននៅម្នាក់ឯងទេ បងថា "យកដៃខ្ញុំ" ហើយ យើង ទៅ (ហើយ យើង ទៅ) ហើយ យើង ទៅ (ហើយ យើង ទៅ) ហើយ ខ្ញុំ សង្ឃឹម ថា យើង មិន ប្រើ ថ្នាំ ហួស ប្រមាណ ទេ 'បុព្វហេតុដែលយើងមិន ('cause we don't) អត់ទេ យើងអត់ (អត់ទេ យើងអត់) ធ្លាប់ ដឹង ថា ពេល ណា យើង មាន ល្មម គ្រប់គ្រាន់
រង់ចាំ
ឥឡូវ គំនិត របស់ ខ្ញុំ ពពក និង ដួងចិត្ត ខ្ញុំ សោកសៅ ដោយ ការ ស្អប់ ខ្ញុំ ខក ចិត្ត ខ្លាំង ណាស់ ដូច ព្រលឹង ខ្ញុំ ត្រូវ បាន គេ យក ចេញ ការ សន្យា ដែល ខូច ខាត អំពី អ្វីៗ គ្រប់ យ៉ាង ដែល ខ្ញុំ បាន គិត ថា អ្នក គឺ ជា គិត ថា អ្នក បាន និយាយ ថា នេះ នឹង មិន ឈឺ ឡើយ ប៉ុណ្ណឹងហើយ ប៉ុណ្ណឹងហើយ
ខ្ញុំ មិន មាន អារម្មណ៍ ភ័យ ខ្លាច ការ ធ្លាក់ ចុះ នោះ ទេ បាន គិត ថា ខ្ញុំ អាច ហោះ ហើរ បាន មិន បាន ល្អ ទេ តែ អូ៎ តើ អ្នក ដឹង អ្វី ខ្លះ?
ខ្ញុំ ត្រឡប់ ទៅ កន្លែង ដែល ខ្ញុំ ធ្លាប់ នៅ ពី មុន វិញ តែខ្ញុំមិននៅម្នាក់ឯងទេ បងថា
Hanze y'ikibuga, hanze y'ikibuga n'igihe, kanguka Mu binyamakuru, ntabwo ndi mwiza Nsohotse mu mutwe wanjye "Bye Bye Baby, Where I'm Go" Ahantu hose, aho nta muntu n'umwe uzi 10.00.2016 Ehhhh, ubu se ko mbona nta kibazo mfite, none se ko mbona nta
Njyewe-"Nta bwoba mfite bwo kujya mu ndege" Niba ibyo byose bizagenda neza, nzabikora Bite se niba atari byo?
Nzaba ndi aho nari ndi mbere Njyewe-"Nta kibazo rwose, nta kibazo rwose, We go, we go, Nizere ko nta gipimo cy'umubyibuho ukabije "Cause we don't (we don't Oya oya (oya, oya) Tuzi neza ko twari dufite ibihagije
Tegereza
Ubu ibitekerezo byanjye n'umutima wanjye byari byuzuye urwango Nababajwe cyane n'uko roho yanjye yakuweho Rahira ko ibyo byose watekerezaga ko ari wowe Wavuze ko ibyo bitazongera kubabaza Bye bye, that's all
Nta bwoba mfite bwo kugwa Ntekereza ko nshobora kuguruka Ntabwo byagenze neza, ariko ni byiza Ni iki uzi?
Ngarutse aho nari ndi mbere Ntabwo ndi njyenyine, ahubwo mbwira
Hanze y'ikibuga, hanze y'ikibuga n'igihe, kanguka Mu binyamakuru, ntabwo ndi mwiza Nsohotse mu mutwe wanjye "Bye Bye Baby, Where I'm Go" Ahantu hose, aho nta muntu n'umwe uzi 10.00.2016 Ehhhh, ubu se ko mbona nta kibazo mfite, none se ko mbona nta
Njyewe-"Nta bwoba mfite bwo kujya mu ndege" Niba ibyo byose bizagenda neza, nzabikora Bite se niba atari byo?
Nzaba ndi aho nari ndi mbere Njyewe-"Nta kibazo rwose, nta kibazo rwose, We go, we go, Nizere ko nta gipimo cy'umubyibuho ukabije "Cause we don't (we don't Oya oya (oya, oya) Tuzi neza ko twari dufite ibihagije
Tegereza
Ubu ibitekerezo byanjye n'umutima wanjye byari byuzuye urwango Nababajwe cyane n'uko roho yanjye yakuweho Rahira ko ibyo byose watekerezaga ko ari wowe Wavuze ko ibyo bitazongera kubabaza Bye bye, that's all
Nta bwoba mfite bwo kugwa Ntekereza ko nshobora kuguruka Ntabwo byagenze neza, ariko ni byiza Ni iki uzi?
Ngarutse aho nari ndi mbere Ntabwo ndi njyenyine, ahubwo mbwira
'ej tlheghmeymaj 'ong, 'ej tlhovmo'. jI'IQbe', 'ach jIHaghbe' jIbel be'nI'puq, vImuSHa'choHlaw' ghotvetlh. qoghDajvo' 'ej wej qechvetlh vISuQlaHbe'chugh, DaH, SoSloDnI', pagh DaH Qo'noS pagh,
Hol vIlegh vIHevjaj vaj ghu' vIcheghpu'bogh vIghaj. nuq vIta'meH nuq vISov?
DaHjaj vIghoSmeH jIghoS 'ach targh deSDu' bIH, 'ach tangqa' 'ej maSop loDnI'pu' maja'chuqnIS. jIHvaD potlh vIghaj 'e' vISovbe'chugh, vaj tIq say'moHlaHbe' Qo', ghobe' ghogh DaSovpu'DI' pagh wISov.
loS
ghu'vammo' qabDaj ngep, 'ej ja'chuqtaHvIS yay cha'DIch vIghoSmeH jI'elmeH jagh yab 'ach qelI'qangbogh 'e' vIHar, qaStaHvIS vaj ghu'vam rep bIHeghchu'be' Dochvam nuq
Qapbe' qo' vIghajbe' pe'vIl 'oH mIw vISop vIHoHbe' 'ach ghoSbe' DaH nuq DaSov?
DaHjaj vIghoSmeH jIghoS jIHvaD pagh vIghajbe',
जाग्यावेल्यान, अवकाशांतल्यान आनी काळा भायल्यान, रुंद जागृत पेपरांतल्यान हांव आसा, ठीक ना म्हज्या मनांतल्यान भायर सरता बाह्य अंतरिक्ष, थंयच हांव गोंयकार जालों' ज्या जाग्यार, कोणाकूच खबर ना अशा जाग्यार एका वेगान तरंगता जंय, उह, आतां तुका म्हाका दिसता आनी आतां तुका नाका
पडपाचो भंय म्हाका जाणवना', म्हाका उडपाक जाय सगलें बरें जालें जाल्यार हांव पूण हांव ना जाल्यार कितें?
हांव पयलीं आसलो थंयच आसतलो पूण हांव एकलो न्हय, तुमी म्हणलें, "म्हजो हात घे" आनी आमी जातात (आनी आमी वतात), आनी आमी वतात (आनी आमी वतात) आनी आमी ओव्हरडोज करचे न्हय अशी आस्त 'कारण आमी करिनात ('कारण आमकां ना) न्हय, आमकां नाका (न्हय, आमकां ना) केन्नाच जाणा केन्ना आमकां पुरो जालो
वाट
आतां म्हजे विचार इतले ढगाळ आनी म्हज्या काळजांत दुस्वासान इतली गर्दी म्हजो आत्मो काडून घेतलो तसो हांव इतलो निराश म्हाका दिसतालें त्या सगळ्या गजालींचें मोडलें वचन वाटलें तूं म्हणलां हें केन्नाच दुखावचें ना तशें केलें, इतलेंच
पडपाचो भंय म्हाका जाणवना वाटलें म्हाका उडूं येता बरें जालें ना, पूण अरे बरें तुमकां कितें खबर आसा?
हांव पयलीं आशिल्लो थंयच परत आयलां पूण हांव एकलो न्हय, तुमी म्हण
jagyavelyan, avakashantalyan ani kaalla bhailean, rund jagrit peparantalyan haanv aasa, theek na mhajyaa manantalyan bhayar sarta bahya antariksh, thaich haanv gonyakaar jalon' jyaa jagyar, konakuch khabar na asha jagyar eka vegan tarangta jany, uh, aataan tukaa mhaka dista ani aataan tukaa naka
padpacho bhany mhaka janvana', mhaka udapaak jay saglen baren jalen jalyar haanv poon haanv na jalyar kitem?
haanv payalim aaslo thaich aasatalo poon haanv eklo nhay, tumi mhanlem, "mhajo haat ghe" ani ami jatat (ani ami vataat), ani ami vataat (ani ami vataat) ani ami ovhardoj karche nhay ashi aast 'kaaran ami karinaat ('kaaran aamkaam na) nhay, aamkaam naka (nhay, aamkaam na) kennaach jaanaa kenna aamkaam puro jalo
vaat
aataan mhaje vichar itale dhagaal ani mhajyaa kaljant dusvasan itali gardi mhajo aatmo kaadun ghetalo taso haanv italo nirash mhaka distalem tyaa sagllea gajaalinchem modlem vachan vaatalen tun mhanlam hen kennaach dukhavchem na tashem kelen, italench
padpacho bhany mhaka janvana vaatalen mhaka udum yetaa baren jalen na, poon are baren tumkam kitem khabar aasa?
haanv payalim aashillo thaich parat aailaam poon haanv eklo nhay, tumi mhan
장소를 벗어나고, 공간과 시간을 벗어나고, 완전히 깨어 있습니다 서류에서 나는 괜찮지 않습니다 나는 내 정신이 나갔다 우주, 그곳이 바로 내가 가던 곳이야 어디에, 아무도 모르는 곳으로 어, 이제 너는 나를 보고 이제는 못하는 속도로 떠 있다
나는 추락에 대한 두려움을 느끼지 않는다, 나는 날고 싶다 모든 것이 잘되면 나는 할 것이다 하지만 그렇지 않으면 어떻게 될까요?
나는 예전의 내 모습 그대로 있을 거야 하지만 난 혼자가 아니야, 너는 말했잖아, "내 손을 잡아" 그리고 우리는 간다 (그리고 우리는 간다), 우리는 간다 (그리고 우리는 간다) 그리고 저는 우리가 약물을 과다 복용하지 않기를 바랍니다 왜냐면 우린 안 하니까 (왜냐면 우린 안 하니까) 아니요, 그렇지 않습니다 (아니요, 그렇지 않습니다) 우리가 충분히 먹었을 때를 알 수 있습니다.
기다림
지금 내 생각은 너무나 흐리고 내 마음은 증오로 꽉 차 있습니다 내 영혼을 빼앗긴 것 같아 너무 답답합니다. 내가 너라고 생각했던 모든 것에 대한 깨진 약속 이것이 결코 아프지 않을 것이라고 말했을 줄 알았어 그게 그랬어, 그게 전부야
나는 넘어지는 것에 대한 두려움을 느끼지 않는다 날 수 있다고 생각했다. 잘 되지는 않았지만 오 글쎄요 당신은 무엇을 알고 있습니까?
나는 바로 예전의 나로 돌아왔다 하지만 나는 혼자가 아니라고 말하잖아요
jangsoreul beoseonago, gonggan siganeul beoseonago, wanjeonhi kkaeeo issseupnida seoryueseo naneun gwaenchanhji anhseupnida naneun nae jeongsini nagassda uju, geugosi baro naega gadeon gosiya eodie, amudo moreuneun goseuro eo, ije neoneun nareul bogo ijeneun moshaneun sokdoro tteo issda
naneun churage daehan duryeoumeul neukkiji anhneunda, naneun nalgo sipda modeun geosi jaldoemyeon naneun hal geosida hajiman geureohji anheumyeon eotteohge doelkkayo?
naneun yejeonui nae moseup geudaero isseul geoya hajiman nan honjaga aniya, neoneun malhaessjanha, "nae soneul jaba" geurigo urineun ganda (geurigo urineun ganda), urineun ganda (geurigo urineun ganda) geurigo jeoneun uriga yakmureul gwada bogyonghaji anhgireul barapnida waenyamyeon urin an hanikka (waenyamyeon urin an hanikka) aniyo, geureohji anhseupnida (aniyo, geureohji anhseupnida) uriga chungbunhi meogeosseul ttaereul al su issseupnida.
gidarim
jigeum nae saenggageun neomuna hrigo nae maeumeun jeungoro kkwak cha issseupnida nae yeonghoneul ppaeasgin geot gata neomu dabdaphapnida. naega neorago saenggakhaessdeon modeun geose daehan kkaejin yaksok igeosi gyeolko apeuji anheul geosirago malhaesseul jul arasseo geuge geuraesseo, geuge jeonbuya
naneun neomeojineun geose daehan duryeoumeul neukkiji anhneunda nal su issdago saenggakhaessda. jal doejineun anhassjiman o geulsseyo dangsineun mueoseul algo issseupnikka?
naneun baro yejeonui naro dorawassda hajiman naneun honjaga anirago malhajanayo
لە دەرەوەی شوێن، لە دەرەوەی شوێن و کات، بەخەبەرێکی فراوان کاغەزەکان نەماوە، باش نیم من لە مێشکم دەرچووم بۆشایی دەرەوە، ئەوە ئەو شوێنەیە کە من بۆی دەچووم بۆ شوێنێک کە کەس نایزانێت بە خێراییەک سەرئاو دەکەون کە ئێستا تۆ من دەبینی و ئێستا نایبینیت
هەست بە ترسی کەوتن ناکەم، دەمەوێت بفڕم ئەگەر هەموو شتێک باش بڕوات ئەوا من دەیکەم بەڵام چی ئەگەر وانەکەم؟
ڕێک لەو شوێنە دەبم کە پێشتر بووم بەڵام من تەنیا نیم، تۆ وتت، "دەستم بگرە" وە دەڕۆین و دەڕۆین و دەڕۆین وە هیوادارم کە ئێمە زیاد لە پێویست دەرمان نەکێشین چونکە ئێمە نایکەین (چونکە ئێمە نایکەین) نەخێر، ئێمە نایکەین (نەخێر، ئێمە نایکەین) هەرگیز دەزانم کەی تێرمان خواردووە
چاوەڕوان بە
ئێستا خەیاڵەکانم زۆر تەڵاو و دڵەکانم پڕن لە ڕق و کینە من زۆر نائومێدم وەک ئەوەی ڕۆحم لێسەندراوەتەوە بەڵێنی شکاندنی هەموو ئەو شتانەی کە پێم وابوو تۆ پێم وابوو وتت ئەمە هەرگیز ئازار نادات ئەوە ئەوەیە کە کردی ، ئەوە هەموو شتێکە
هەست بە ترسی کەوتن ناکەم پێم وابوو دەتوانم بفڕم بەباشی بەڕێوە نەچوو، بەڵام ئۆه باشە چی دەزانیت؟
من ڕێک گەڕامەوە بۆ ئەو شوێنەی کە پێشتر بووم بەڵام تۆ دەڵێیت من تەنیا نیم
Ji cihê xwe , ji cih û demê dûr , hişyariyeke berfireh Ez ji kaxezan derketim, ne baş im Ez ji hişê xwe derdiketim Valahîya derve, cihê ku ez lê bûm ew der e' Li cihekî ku kes nizane Bi tempoyekê dimeşe ku, ax, niha tu min dibînî û niha tu nabînî
Ez tirsa ketinê hîs nakim ' , dixwazim bifirim Ger her tişt baş derbas bibe ez ê Lê heke ez nekim dê çi bibe?
Ez ê li cihê ku berê ez lê bûm rast bim Lê ez ne bi tenê me , te got : " Destê min bigire " �� em diçin (û em diçin), û em diçin (û em diçin) Û ez hêvî dikim ku em zêde doz nekin Ji ber ku em nakin ( ji ber ku em nakin ) Na, em (na, em nakin) Qet bizanibe ka kengî têra me kiriye
Li bendê bimîne
Naha ramanên min ewqas ewr û dilê min bi nefret pir qelebalix bû Ez pir bêhêvî me mîna ku ruhê min ji dest min hat girtin Soza şikestî ya her tiştê ku ez difikirîm tu yî Te digot qey ev ê tu carî neêşe Ya ku kir ev e, hemû ev e
Ez ji tirsa ketinê hîs nakim Min digot ez dikarim bifirim Baş neçû , lê wey baş e Tu çi dizanî?
Ez li cihê ku berê ez lê bûm vedigerim Lê ez ne bi tenê me, tu dibêjî
орунсуз, мейкиндиктен жана убакыт чыгып, кенен ойготуу Кагаздардан мен жакшы эмесмин Мен акылымдан чыгып жатам Космостук мейкиндик, мен ошол жерде жүрдүм" эч ким билбеген жерге, жерге бир ылдамдыкта сүзүп, ух, азыр сен мени көрүп, азыр жок
Мен фаллин коркуу сезбейм', Мен учуп келет Баары жакшы жүрсө, анда мен кылам Бирок жок болсочу?
Мен мурун болгон жерде туура болот Бирок мен жалгыз эмесмин, сен мындай деди:, "Колумду ал" Ал эми биз барабыз (жана барабыз), биз барабыз (жана барабыз) Жана биз ашыкча дозалабайбыз деп үмүттөнөм "Себеби биз жок ('себеби биз жок) Жок, биз жок (жок, биз жок) Качан жетиштүү болгонубузду билгиле
Күтүү
Азыр ойлорум ушунчалык булуттуу жана жүрөгүм жек көрүүчүлүккө толгон Жаным алынып кеткендей көңүлүм чөккөндүктөн аябай капа болдум Мен сени ойлогон нерселердин баарына берген убадамды буздум Бул эч качан зыян келтирбей турганын айттыңыз деп ойлодуңуз Мына ушундай болду, мунун баары
Мен кулап коркуу сезбейм Мен учуп кете алам деп ойлодум Ал жакшы өткөн жок, бирок о жакшы Эмне билесиңер?
Мен мурун болгон жерге туура кайтып келем Бирок мен жалгыз эмесмин, сен мындай дейт:
orunsuz, meikindikten zana ubakit chigyp, kenen oigotuu kagazdardan maine zhakshy emesmin maine akylymdan chigyp zhatam kosmostuk meikindik, maine oshol zherdeh zhurdum" ecs kim billbegen zherge, zherge bear ildamdikta suzup, ukh, azyr seine meni korup, azyr zhok
maine fallin korkuu sasbame', maine uchup kelet baari zhakshy zhurso, anda maine kylam birok zhok bolsochu?
maine murun bolgon zherdeh tuura bolot birok maine zhalgyz emesmin, seine myndai dedi:, "columdu al" al emy beese barabyz (zana barabyz), beese barabyz (zana barabyz) zana beese ashikha dozalabaybyz dep umuttonom "sebebi beese zhok ('sebebi beese zhok) zhok, beese zhok (zhok, beese zhok) kachan zhetyshtuu bolgonubuzdu balgileh
kutuu
azyr eulorum ushunchalyk buluttuu zana zhurogum zhek kurukulukko tolgon zhanym alynyp ketkendey kunulum chokkondukton ayabay capa boldum maine seni oilogon nerselerdin baorino bergen ubadamdy buzdum bull ecs kachan zian keltirbey turganyn aittynys dep oilodunus myna ushundai boldu, munun baari
maine kulap korkuu sasbame maine uchup kete alam dep oilodum al zhakshy utkun zhok, birok o zhakshy emne bilesinger?
maine murun bolgon zherge tuura kaityp kelem birok maine zhalgyz emesmin, seine myndai deith:
0 notes
Text
رات اپنے تاریک بازو کائنات پر پھیلا چکی تھی۔۔ فضا پر سناٹا طاری تھا۔۔ برف گر رہی تھی۔۔ لوگ اپنے مکانوں محلوں اور جھونپڑیوں میں گھسے ہوئے تھے۔۔ راستے ویران اور سڑکیں سنسان تھیں۔۔
شہر سے باہر ایک نواحی بستی میں دوسرے مکانات سے الگ ایک ٹوٹی پھوٹی جھونپڑی میں ایک نوجوان اپنی زندگی کے آخری سانس لے رہا تھا۔۔ اس کے قریب ہی طاق پر ایک کڑوے تیل کا ایک دیا ٹمٹا رہا تھا۔۔ جسے وہ اپنے مالک کی حالت کا آئینہ دار ہو۔۔۔
یہ نوجوان شاعر تھا۔۔ جس نے مختصر سی زندگی میں بہت سے تجربات حاصل کر لئے تھے۔۔ یہ نوعمر انسان یہ محسوس کر چکا تھا کہ وہ وقت دور نہیں جبکہ وہ زندگی کے آرام و مصائب سے آزاد ہو جائے گا۔۔ وہ موت کا اس طرح منتظر تھا جسے موت پر کوئی احسان کرنے والی ہے۔۔۔ اس کے زرد چہرے پر امید کی جھلک تھی۔۔۔ اس کے ہونٹوں پر ایک یاس انگیز مسکراہٹ تھی اور اس کی آنکھوں سے صبر و سکون ظاہر ہو رہا تھا جسے اسے دنیا سے کوئی شکایت نہ ہو۔۔۔
وہ ایک شاعر تھا جو دولت مندوں کے اس عظیم شہر میں فاقہ کشی کی موت مر رہا تھا۔۔ وہ اس مادی دنیا میں اس لئے آیا تھا کہ انسان کے دل میں اپنے روح پرور نغموں کی امنگ اور آگے بڑھنے کا حوصلہ پیدا کرے۔۔ اس کی روح عظیم تھی شعور کی دیوی نے اسے دنیا میں بھیجا تھا تاکہ وہ انسان کی روح اور اس کے باطن کو منور کرے۔۔ انسان کے قلب کو گندگی سے پاک کرے۔۔۔ لیکن آہ وہ اس خود عرض دنیا سے واپس جا رہا تھا۔۔ اس دنیا کو الوداع کہہ دیا تھا۔۔ مگر اسے الوداع کہنے والا کوئی نہ تھا۔۔۔ اس دنیا کے خود غرض لوگوں سے اسے ایک مسکراہٹ بھی نہ مل سکتی تھی۔۔۔
وہ مر رہا تھا۔۔ کڑوے تیل کے چھوٹے سے چراغ کے علاؤہ اس کے پاس اور کوئی نہ تھا۔۔ وہ اکیلا تھا، تنہا۔۔۔ وہ رو رہا تھا۔۔ اس کے سرہانے کوئی نہ تھا۔۔ اردگرد بھی کوئی نہ تھا۔۔۔ سوائے کاغذ کے چند ٹکڑوں کے جن پر اس کا پیغام لکھا ہوا تھا۔۔ جب اس کے جسم میں بلکل طاقت نہ رہی تو اس نے اپنا ہاتھ بڑی مشکل سے سیدھا کیا اور اوپر اٹھا لیا اور جھونپڑی کی چھت کی طرف مایوس نظروں سے دیکھنے لگا جسے اس کی آنکھیں چھت سے پار بادلوں سے آنکھ مچولی کرتے ہوئے ستاروں کو دیکھنا چاہتی ہوں۔۔۔
پھر وہ کمزور آواز میں بڑبڑایا۔۔!!
آ۔۔۔ اے حسین موت۔۔۔ اے پیاری موت آجا۔۔ میری روح تیری منتظر ہے۔۔ ادھر آ۔۔ میرے قریب آجاؤ اور زندگی کی ان زنجیروں کو توڑ کر پھینک دو۔۔ جن کی بندش اور جن کے بوجھ سے میں تھک چکا ہوں۔۔ آ پیاری موت۔۔ آجا اور مجھے میرے پڑوسیوں سے علیحدہ کر دے۔۔ جو مجھے پاگل دیوانہ سمجھتے ہیں اس لئے کہ میں ان کو فطرت کا پیغام سناتا ہوں۔۔ جلدی کر۔۔ انہوں نے محض اس لئے مجھے تاریکی میں دھکیل دیا کہ میں غریب اور کمزور پر رحم کرتا ہوں جبکہ یہ سرمایہ پرست چاہتے ہیں ان کمزوروں کو زیادہ سے زیادہ ستایا جائے۔۔
آ۔۔ اے فیاض موت !! مجھے اپنے بازوؤں میں چھپا لے۔۔ اس لئے کہ میرے ساتھیوں کو میری ضرورت نہیں۔۔ آ۔۔ اے موت مجھے گلے لگا لے۔۔ آ۔۔ اے پیاری موت ان ہونٹوں کو اپنے ہونٹوں سے چوم لے۔۔ جنہیں ماں کے ہونٹوں کا لمس حاصل نہ ہوسکا۔۔ جنہوں نے کسی حسین پیشانی کو بوسہ نی دیا جو کسی محبوبہ کی انگلی کی حرارت سے نا آشنا ہیں۔۔ اے پیاری موت آجا مجھے اپنے ساتھ لے چل۔۔۔
اس وقت مرنے والا شاعر کے سرہانے ایک فرشتہ نظر آیا جو غیر معمولی حسن کا مالک تھا۔۔ اس کے ہاتھوں میں حسین للی کے پھولوں کا حسین یار تھا۔۔
فرشتہ نے شاعر کو اپنی آغوش میں لے لیا اور اس کی آنکھیں بند کر دیں تاکہ وہ اس مادی دنیا کو زیادہ نہ دیکھ سکے۔۔ جو کچھ دیکھے صرف روح کی آنکھوں سے فرشتے نے اس کے ہونٹوں کو ایک طویل بوسہ لیا جس نے اس کے ہونٹوں کو غیر فانی مسکراہٹ بخش دی۔۔
اور پھر وہ جھونپڑی ہمیشہ کے لئے خالی ہوگئی اور وہاں کاغذ کے چند ٹکڑوں کے سوا جن پر شاعر نے اپنا آخری پیغام لکھا تھا کچھ بھی باقی نہ رہا۔۔۔
دن گزرتے رہے۔۔۔
سینکڑوں برس بعد جب اس کے شہر کے لوگ ناقدر دانی، جہالت اور ناواقفیت کی تکیلف دہ نیند سے بیدار ہوئے انہوں نے شہر کے سب سے خوبصورت باغ میں اس شاعر کا مجسمہ نصب کیا۔۔۔ اس کے نام پر عمارات بنائی گئیں۔۔ ادراے کھولے گئے اور لوگ ہر سال نہایت دھوم دھام سے اس شاعر کی برسی منانے لگے۔۔ جس کے پیغام نے انہیں آزادی علم اور عرفان کی ��ولت سے مالا مال کیا تھا۔۔۔!!
آہ انسان کی ناواقفیت کتنی ظالم ہے۔۔!!
1 note
·
View note
Text
سالن زیبایی خانه عروس نظرات : شما مکرراً مرا تحت فشار قرار دادهاید تا مجموعهای از نامههایم را (اگر واقعاً شایسته اولویت خاصی باشد) تهیه کنم و آنها را در اختیار عموم قرار دهم. من آنها را بر این اساس انتخاب کرده ام. نه، در واقع، به ترتیب زمانی مناسب، زیرا من تاریخ تدوین نمی کردم. رنگ مو : اما درست همانطور که هر یک به دست آمد. و اکنون فقط آرزو می کنم که شما نه دلیلی برای پشیمانی از نصیحت خود داشته باشید و نه من از اطاعتم: در این صورت، احتمالاً ممکن است بعد از بقیه که در حال حاضر نادیده گرفته شده اند. تحقیق کنم و آنهایی را که بعداً خواهم نوشت حفظ کنم. . بدرود. من پیشبینی میکنم. سالن زیبایی خانه عروس نظرات سالن زیبایی خانه عروس نظرات : که سفر شما در مسیر من به تأخیر میافتد، بنابراین سخنانی را که در گذشته قول داده بودم برای شما ارسال میکنم. طبق معمول از شما درخواست می کنم که آن را اصلاح و اصلاح کنید. من این را جدیتر میخواهم، زیرا فکر میکنم هرگز در هیچ یک از سخنرانیهای قبلیام با همان تأثر ننوشتم. زیرا کوشیده ام از دموستنس و کالوس مورد علاقه قدیمی شما تقلید کنم که اخیراً از آن من شده است. لینک مفید : سالن آرایشگاه زنانه حداقل در اشکال بلاغی سخنرانی. زیرا برای گرفتن روح والای آنها، به تنهایی به «عدهای از الهامها» داده میشود. در واقع به نظر می رسید موضوع من به طور طبیعی خود را به این تقلید (آیا جرأت می کنم آن را نام ببرم؟) می دهد. همان طور که شد، تقریباً به طور کامل از یک سبک خطاب تند تشکیل شده بود، حتی تا حدی که برای بیدار کردن من (اگر فقط بتوانم بیدار شوم) از آن کسالتی که مدت هاست در آن خوابیده بودم، بیدار شدم. سالن زیبایی خانه عروس نظرات : با این حال، من از گل های سخنوری مارک-تالی مورد علاقه ام غافل نشده ام، هر جا که می توانستم با درستی از مسیر مستقیم خود خارج شوم، تا از مسیری پرگل تر لذت ببرم: زیرا هدفم انرژی بود، نه ریاضت. نمیخواهم تصور کنید که من از اغماض شما سخن میگویم: برعکس، برای قویتر کردن قلم تصحیح شما، اعتراف میکنم که نه دوستانم و نه خود من از انتشار این قطعه متنفریم، اگر شما هم بپیوندید. در تایید آنچه شاید حماقت من است. حقیقت این است که از آنجایی که باید چیزی را منتشر کنم، آرزو میکنم این اجرا بیشتر از هر اجرا دیگری باشد، زیرا تمام شده است: (آرزوی تنبلی را میشنوید.) با این حال، در همه حال، چیزی را باید منتشر کنم، و برای دلایل بسیاری؛ عمدتاً به دلیل رسالههایی که قبلاً به دنیا فرستادهام، اگرچه آنها مدتهاست که تمام توصیههای خود را از تازگی از دست دادهاند. اما به من گفته میشود که هنوز درخواست دارند. اگر بالاخره کتابفروش ها گوش من را قلقلک نمی دهند. و به آنها اجازه دهید؛ از آنجایی که، با آن فریب معصومانه، من تشویق به ادامه تحصیل می شوم. بدرود. 3 - به ووکونیوس رومانوس آیا از زمان مرگ دومیتیان با موجودی پست تر و پست تر از مارکوس رگولوس ملاقات کرده اید. که در دوران حکومتش رفتارش کمتر از رفتار نرون بدنام نبود، هرچند پنهان تر؟ او شروع به ترس کرد که من با او عصبانی هستم، و دلهره های او کاملاً درست بود. من عصبانی بودم. او نه تنها تمام تلاش خود را برای افزایش خطر موقعیتی که روستیکوس آرولنوس [1] در آن قرار داشت انجام داده بود، بلکه از مرگ او خوشحال بود. به طوری که او در واقع افترای خاطره خود را خوانده و منتشر کرده است. که در آن او را «میمون رواقی ها» می نویسد: و اضافه می کند، « به جای زخم ویتلیایی انگ [2] خورده است». [3] شما میشناسید که ریگولوس فصیح است! [4] [5] [6] او با چنان عصبانیت بر شخصیت هرنیوس سنسیو افتاد که متیوس کاروس یک روز به او گفت: "تو با مردگان من چه کار داری؟ آیا من تا به حال در ماجرای کراسوس یا کامرینوس دخالت کردم؟" می دانید. قربانیان رگولوس در زمان نرون. به همین دلایل او تصور می کرد که من به شدت عصبانی هستم و به همین دلیل در تلاوت آخرین قطعه او هیچ دعوتی دریافت نکردم. بعلاوه، گویا فراموش نکرده بود که یک بار در دادگاه صد با چه هدف مرگباری به من حمله کرده بود. روستیکوس از من خواسته بود که به عنوان وکیل آریونیلا، همسر تیتنون عمل کنم: رگلوس علیه من نامزد شده بود. سالن زیبایی خانه عروس نظرات : در بخشی از پرونده، من شدیداً بر قضاوت خاصی که متیوس مودستوس، مردی عالی که در آن زمان به دستور دومیتیان تبعید شده بود، اصرار داشتم. حالا برای Regulus. او می گوید: «دعا کن، نظرت در مورد مودستوس چیست؟» می بینید که اگر جواب می دادم به او نظر بالایی دارم، باید چه ریسکی می کردم، اگر جواب می دادم که نظر بدی نسبت به او دارم. چگونه باید آبروی خودم را می کردم. اما من متقاعد شدهام که برخی از قدرتهای نگهبان باید در کنار من بوده تا در این شرایط اضطراری به من کمک کند.
گفتم: اگر موضوعی باشد که در دادگاه مطرح شود، نظرم را به شما می گویم. او تکرار کرد: "از شما می پرسم نظر شما در مورد مودستوس چیست؟" من پاسخ دادم که مرسوم است که از شهود در مورد شخصیت یک متهم، نه از شخصیت فردی که قبلاً حکم صادر شده است. مورد بررسی قرار گیرند. بار سوم مرا فشار داد. او گفت: "در حال حاضر نظر شما را در مورد مودستوس به طور کلی نمیپرسم، من فقط نظر شما را در مورد وفاداری او میپرسم." من دوباره پاسخ دادم: «از آنجایی که در آن زمان نظر من را خواهید داشت، فکر می کنم حتی پرسیدن سؤال در مورد شخصی که محکوم است غیرقانونی است.» او در این نشست، کاملاً ساکت بود. و از هر طرف تشویق و تبریک دریافت کردم، که بدون اینکه با پاسخی سودمند، شاید، هر چند بی سخاوت، آبروی خود را خدشه دار کنم، خود را درگیر مشقات این سؤال مکرّه گیر نکرده بودم. ��س از آن کاملاً ترسیده بود. سالن زیبایی خانه عروس نظرات : سپس می رود و از فابیوس یوستوس التماس می کند که آنها از منافع مشترک خود برای ایجاد آشتی بین ما استفاده کنند. و مبادا این کافی باشد، او نیز به سوی اسپورینا حرکت می کند.
0 notes
Text
جن کی روح بیدار نہیں!
#younus_algohar #goharshahi #alratv #ifollowgoharshahi
0 notes
Text
زن، فصل زیبای خدا
از نظر عمیق و فلسفی با نزدیک شدن به مزایا و ساختار ذهنی و روحی خویشتن; من به این نتیجه رسیده ام که زنی همچون من، حساس ترین موجود است. زن، زندگی را با همه معنایش دوست میدارد. برای زن هر فصل سال پیامد روزهای آینده است. برای یک زن، هر روز و هر شام، زایش طلوع و غروب دیگر است. وقتی یک زن کسی را دوست میدارد؛ دوست داشتن او در قلبش ابدی میشود. یک زن با همه حساس بودنش در مقابل بی انصافی دنیا و ییباکی انسانهای اطرافش، مملو از از درد و رنج میشود ولیکن هرگز سر خم نمیکند.من با شناخت خود به این پی برده ام که یک زن دنیایش را به فرزندانش میدهد. روح خود را به شادی و سرفرازی فرزندانش گره میزند.
زن ، از چیزهای زیبا، چون عاطفه و وفا هست شده است درست مانند فصلهای زیبای خدا که یکی پی دیگر همیشه با یک عالم سخاوت آمدنی اند. یک زن در عالم کوچکش خوابهای بزرگ میبیند، تا صبح برای آرامش بچه هایش بیدار مینشیند و در طول روز به سوی خوشی و تندرستی فرزندانش راه میپیماید. برای زن داشتن پول یعنی داشتن آزادی برای رفاه فرزندانش. برای زن داشتن یک خانه، یعنی داشتن پناهگاهی گرم و مرفه برای فرزندانش . یک زن با صمیمیت قلب میخندد و راست و رک از واقعیتهای تلخ و شیرین قصه میکند. یک زن خودش میباشد؛ با همه فراز و نشیب افکارش، با همه نداشته هایش، با همه کمال و هنرش، با همه زیبایی و زشتیش او خود را چنان که است در آیینه مینگرد و هنوز، با رضا و خشنودی بر لبان روز را با برنامه هایش طی میکند. یک زن، بدون اشتیاق از زندگی نمیگذرد بلکه از خود خاطره ها به جا میگذارد. یک زن وقتی مینویسد؛ با شدت عشق مینویسد، با عشق به گذشته، عشق به امروز، عشق به فردای مبهم و روزهای آینده. یک زن به ویژگیهای خاص زادگاهش ارج قائل است؛ ولی با متانت و خوشرویی به فرهنگ باز و روشن ِامروز دقت میکند و زیرکانه خویشتن را با واقعیتهای عصر حاضر آماده میسازد و با نوای ملایم محبت و اشتیاق به تحول فکری و مدنی، راه های تازه ای آموزش و تحول و تغییر را میپیماید. یک زن با همه خصوصیات زن بودنش در صف خوبترینها میایستد و با حجب و شجاعت با پذیرش و تحمل هر نگاه و کنایه و پرزه و واهمه و توصیف و استقبال، به راهش جلو میرود. یک زن پر از ایده های خالص و صیقل شده با قلب مملو از حرارت و گرمی و عاطفه خودش میباشد و هرگز به پستی روی زمین و سنگریزه های جاده مقابلش تن نمیدهد. یک زن برای راه رفتن به سراغ آسمان نیلگون و ستارگان و ماه و خورشید و ابرهای سفید مخملی با خودش تنها میرود تا روزی، ناگهانی، به روزهای فراموش نشدنی تاریخ گام بگذارد
شهلا لطیفی جولای۲۰۲۲(میلادی)
0 notes
Text
کافه عروسک
وقتی صدای زنگهای باد به صدا در میآید، مدیر فروشگاه ملایم با دامن بلند، با لبخندی ملایم که گویی به آغوش مادرش بازمیگردد، از شما استقبال میکند.
"به کافه عروسک خوش آمدید."
یک فنجان قهوه، یک استراحت آرام.
هنوز…
پس از ناامیدی از زندگی، به شدت به یک رویای شیرین نیاز دارید که نمی توان آن را از خواب بیدار کرد؟
خسس، نگران نباش، اینجا آرامگاه ابدی روح توست.
تا زمانی که نیاز دارید.
اوه بله، و یک توصیه آخر.
اگر انتخاب کردید، پس بهتر است ادامه دهید و پشیمان نشوید، در غیر این صورت، لطف رحمانی دومی وجود نخواهد داشت و تنها یک پایان وجود خواهد داشت.
بمیر
گربه سیاه روی پیانو چمباتمه زده است، بازوها و آویزهای طلایی اش با زمرد منبت شده است، جفت چشمان گربه ای سبزش متمم است، نجیب و قدیمی است، درست مثل دروازه بان **** و حامی قدیس مردگان. .
بی سر و صدا رفت و آمد مردم را در کافه تماشا می کرد، مردم را تماشا می کرد که گریه و زاری می کردند، مردم را می دید که روح خود را از دست داده و پر از ناامیدی بودند.
اما افرادی هم هستند که بعد از یک فنجان قهوه برای خداحافظی بلند می شوند، دوباره از کافه بیرون می آیند و پا به زندگی واقعی می گذارند.
واقعیت یک میدان ماجراجویی برای شجاعان است. حتی در دردناک ترین ناامیدی، برخی از مردم هنوز دندان قروچه را انتخاب می کنند و پافشاری می کنند و می خواهند شاهد آفتاب صبح باشند.
در آن هنگام روح مرگ روح شجاع را متبرک می کند.
میو ~
درست-
کافه عروسک، چی ییین خوش آمدید! !
1 note
·
View note
Photo
🍂 قدرتی که کلمه دارد 🍂 کلمات یکی از منابع اصلی ارتباط بشریت هستند. آنها قدرت زیادی دارند، می توانند انگیزه دهند، قدرت را بالا ببرند، هیجان زده کنند، به یک مسیر خوب هدایت کنند، اما همچنین می توانند بی انگیزه، غمگین، ناامید، رانده و زمین گیر کنند. بسیاری از انسان ها هنوز از قدرت واقعی که کلمات دارند و هنگام بیان آن ها منتقل می کنند، بی اطلاع هستند. ما همیشه در معرض خشنود یا نارضایتی کسانی هستیم که به ما گوش می دهند. به همین دلیل ضروری است که این ابزار را در نظر بگیرید و درک کنید که چقدر قدرتمند است. کلمات قادر به بیان عمیق ترین خواسته ها، آرزوها و احساسات ما هستند. آنها پیوندی هستند که ما را به موجودات دیگر متصل میکنند و بازتاب افکار ما هستند و مستقیماً بر زندگی ما و سایر انسانها تأثیر میگذارند. وقتی آگاهانه از قدرت کلام استفاده می کنیم، بازتاب ها و نظراتی تولید می کنیم که می تواند برای کسانی که آنها را دریافت می کنند، ارزش زیادی داشته باشد. با محتاط بودن، با محبت بودن و آگاهی نسبت به آنچه گفته می شود، می توانیم انتظار داشته باشیم که این کلمات مثبت عمل کنند و باعث ایجاد همدلی، درک و تغییرات رفتاری در کسانی شود که آنها را می شنوند. برعکس، وقتی از این قدرت به صورت ناخودآگاه و تکانشی استفاده میکنیم، وقتی تأثیر واقعی آن را نمیسنجیم، یا زمانی که از لحن اتهامی استفاده میکنیم، کلمات ما وزن منفی زیادی دارند و میتوانند مسئول ناامیدیهای شدید باشند. خودشناسی ما را نسبت به این موضوع بیدار می کند و به ما این آگاهی را میدهد که کلمات ما مانند مانترا هستند که با شنیدن آنها انرژی های زیادی تولید میکنند. خوب و بد. انتخاب با ماست در گفتار خود و کسانی که به آنها گوش می دهند مراقب باشید. هر چیزی انرژی تولید می کند و جهان نیز آن را دریافت می کند. ما آنچه را که در جهان تولید میکنیم از جهان ��ریافت می کنیم. از خودتان سوال کنید: آیا می خواهید چیزهای خوب دریافت کنید؟ پس مراقب هر چیزی که از شما سرچشمه می گیرد باشید. از افکار گرفته تا حرف های شما. در نظرات ♥️ بگذارید و به مطالب ما کمک کنید. ● ○ ● ○ https://t.me/PsyRamin https://instagram.com/Psy.Ramin/ https://virgool.io/@Psy.Ramin/ ●○●○●○ #روانشناسی #فلسفه #متافیزیک #جذب #موفقیت #ذهن_ناخوداگاه #ناخودآگاه #هوشیاری #ارتعاش #مدیتیشن #مراقبه #یوگا #ذهن #ذهنیت #مراقبه_ذهن #کائنات_در_دستان_من #جهان_رمزآلود #کائنات_به_درستی_کارش_رو_انجام_میده #کائنات #کائنات_حکم_آیینه_دارد (at آگاهی داروی روح و روان پنهان) https://www.instagram.com/p/CowgzZwIK0E/?igshid=NGJjMDIxMWI=
#روانشناسی#فلسفه#متافیزیک#جذب#موفقیت#ذهن_ناخوداگاه#ناخودآگاه#هوشیاری#ارتعاش#مدیتیشن#مراقبه#یوگا#ذهن#ذهنیت#مراقبه_ذهن#کائنات_در_دستان_من#جهان_رمزآلود#کائنات_به_درستی_کارش_رو_انجام_میده#کائنات#کائنات_حکم_آیینه_دارد
0 notes
Text
فیلم Spiritwalker 2020 دانلود فیلم روح گردان Spiritwalker 2020 : یک فیلم اکشن فانتزی که حول محور مردی میچرخد که حافظهاش را از دست میدهد و متعاقباً هر دوازده ساعت یکبار با بدنی جدید از خواب بیدار میشود. #فیلم_خارجی #اکشن #فانتزی #دوبله ادامه مطلب و دانلود 👇 https://tabdl4.ru/?p=19309 تب دانلود
0 notes
Text
نت ویولون آهنگ فردا از معین
نت ویولن آهنگ فردا از معین
نت دونی , نت ویولن , نت متوسط ویولن , نت ویولن سیاوش قمیشی , notdoni , نت های ویولن سیاوش قمیشی , نت های ویولن , ویولن , سیاوش قمیشی , نت سیاوش قمیشی , نت های سیاوش قمیشی , نت های مهدی توکلی , نت های متوسط ویولن , نت ویولن متوسط
پیش نمایش نت ویولن آهنگ فردا از معین
نت ویولن آهنگ فردا از معین
دانلود نت ویولن آهنگ فردا از معین
خرید نت ویولن آهنگ فردا از معین
جهت خرید نت ویولن آهنگ فردا از معین روی لینک زیر کلیک کنید
نت ویولن آهنگ فردا از معین
نت ویولن آهنگ فردا از معین تعدادصفحات:2 متن ترانه:
ما ز فردا نگرانیم که فردا چه کنیم زیر این بار گرانی که جان را چه کنیم روز من ثانیه هایی که نه از آن من است می خواهی آتشی را که نه در جان من است می خواهی روزگار روز مرا پیش فروشی کرده دل بیدار مرا پیر فراموشی کرده هیچ در دست ندارم که به تو عرضه کنم چه کنم نیست هوایی که دلی تازه کنم
قصد من نیت آزار نبود جنس من در خور بازار نبود جنسم از خاک و دلم خاکی تر روح من از خود من شاکی تر جنسم از رنگ طلا بود و نه از جنس طلا دل گرفتار بلا بود و سزاوار بلا
کلمات کلیدی : نت دونی , نت ویولن , نت متوسط ویولن , نت ویولن سیاوش قمیشی , notdoni , نت های ویولن سیاوش قمیشی , نت های ویولن , ویولن , سیاوش قمیشی , نت سیاوش قمیشی , نت های سیاوش قمیشی , نت های مهدی توکلی , نت های متوسط ویولن , نت ویولن متوسط
#نت دونی#نت ویولن#نت متوسط ویولن#نت ویولن سیاوش قمیشی#notdoni#نت های ویولن سیاوش قمیشی#نت های ویولن#ویولن#سیاوش قمیشی#نت سیاوش قمیشی#نت های سیاوش قمیشی#نت های مهدی توکلی#نت های متوسط ویولن#نت ویولن متوسط
0 notes
Photo
با درود ❤ و در همه وقت، با همه نوع دعا و تمنا، در روح دعا کنید و برای همین بیدار و هوشیار باشید و پیوسته با پایداری برای همۀ مقدسین دعا کنید. اَفِسسیان 6:18 🌈 خدایا شما مرا در روح برای شکوه نام خود بر افراز 🙏 #زاهدان #مهسا_امینی #iran #Love #TwitterFriends #NFT #BeHappy https://www.instagram.com/p/Cl0OVBaIpXL/?igshid=NGJjMDIxMWI=
0 notes
Text
sthalada horage, sthala mattu samayada horage, vyapakavagi echaravagide kagada patragalinda nanu horagulididdene, sari illa nanu nanna manassininda horagiddene bahyakashadalli, nanu allige hoguttiddene' yarigu tiliyada sthalakke, sthala uh, iga neevu nannannu noduthiri mattu eega neevu noduvudilla emba vegadalli teluttide
nanage beeluva bhayavilla', nanu haralu bayasuttene ellavu sariyagi nadedare nanu maduthene adare nanu madadiddare anu?
nanu modalu idda sthaladalliye iruthene adare nanu obbantiyalla, "nanna kai hidiyiri" endu neevu heliddiri. mattu nao hogutteve (mattu nao hogutteve), mattu nao hogutteve (mattu nao hogutteve) mattu nao atiyagi sevisuvudilla endu nanu bhavisuttene ekendare nao hage maduvudilla (ekendare nao hage maduvudilla) ella, nao maduvudilla (illa, nao maduvudilla) namage yavaga sakaguttade endu endadaroo tilidide
nireekshisi
eega nanna alochanes tumba mode kavidive mattu nanna hrudayas dweshadind tumbive nanna atmavannu kasidukondante nanu tumba nirashegondiddene neevu endu nanu bhavisida elladara bagge murida bharavase idhu endigu noyisuvudilla endu neevu heliddiri endu bhaviside adu madiddu adanne, ashte
beeluva bhaya nanage illa nanu haraballe endu bhaviside adu sariyagi nadeyalilla, adare oh chennagi nimage anu gothu?
nanu modalu idda sthalakke maraliddene adare nanu obbantiyalla, neevu heluthiri
جایہٕ نیبر، جاے تہٕ وقتہٕ نیبر، وسیع بیدار کاغذو منٛزٕ چُھس بہٕ، ٹھیک چُھنہٕ بہٕ چھُس/چھَس پنُن دٮ۪ماغ نٮ۪بر نیبرِم جاے، ییٚتہِ بہٕ گَژھان چُھ' أکِس تتھ جایہِ پٮ۪ٹھ ییٚتہِ کانٛہہ تہِ زانان چھُنہٕ تتھ رفتارٕ سۭتۍ وسان ییٚتہِ، اہ، وۄنۍ ژٕ مےٚ وُچھان تہٕ وۄنۍ چھُکھ نہٕ ژٕ
مےٚ چُھنہٕ پیٚنُک خوف محسوٗس گَژھان، بہٕ چُھس یژھان وُڑُن اگر یہِ سورُے ٹھیٖک روزِ تیٚلہِ کَرٕ بہٕ مگر اگر نہٕ بہٕ کرٕ تیلہٕ کیا؟
بہٕ روزٕ صحیح ییٚتہِ بہٕ گۄڈٕ اوس۔ مگر بہٕ چُھس نہٕ کُنُے، تۄہہِ ووٚن، "میون اتھہٕ تُلِو" تہٕ أس چِھ گژھان (تہٕ أس چِھ گژان)، تہٕ أس چِھ گژھان (تہٕ أس چِھ گژان) تہٕ بہٕ چُھس وۄمید کران زِ أسۍ کَرٕ نہٕ زیادٕ ڈوز کیازکہِ اسہِ چُھ نہٕ (کیازکہِ اسہِ چِھ نہٕ کیانٛہہ) نہ، أسۍ چھِنہٕ (نہ، أسۍ چھِنہٕ) زانہہ پتاہ چُھ زِ اسہِ کَر چُھ کٲفی
انتظار کْریو
وۄنۍ چھِ میٲنۍ خیالات واریٛاہ اوٚبُر تہٕ میٲنۍ دِل چھِ نفرتہٕ سۭتۍ بٔرِتھ بہٕ چھُس/چھَس یوٗتاہ مایوس یِتھ کٔنۍ زَن میٲنۍ روح چھِ نِنہٕ آمٕژ پرٛٮ۪تھ کُنہِ چیزُک پھُٹمُت وعدٕ یُس مےٚ باسان اوس زِ تُہۍ سونچان زِ تۄہہِ ووٚن زِ اَمہِ سۭتۍ گژھِ نہٕ زانٛہہ یہٕ چُھ أمۍ کوٚرمُت، یہٕ چُھ بس۔
مےٚ چھُنہٕ پیٚنُک خوف محسوٗس کران سونچان زِ بہٕ ہٮ۪کہٕ وُڑِتھ یہِ گوٚو نہٕ اصل پٲٹھۍ، مگر اوہ اصل پٲٹھۍ تۄہہِ کیٛاہ چھُکھ پتہ؟
بہٕ چھُس/چھَس واپس ییٚتہِ بہٕ گۄڈٕ اوس۔ مگر بہٕ چُھس نہٕ کُنُے، ژٕ چُھکھ ونان
0 notes
Photo
رمضان المبارک پر نمائندہ گوھر شاہی کا خصوصی پیغام
جو لوگ یہ کہتے ہیں کہ چاند دیکھ کر رمضان اور عید کرو ، یہ چاند دیکھنے والی بات صرف مکے کے شہر کے لئے ہےاس سے باہر نہیں ہے ۔کیونکہ خانہ کعبہ زمین کا مرکزی حصہ ہے جب چاند مرکزی حصے میں آئے گا اُس وقت سے دن شمار کیا جائے گا۔ اور اگر چاند خانہ کعبہ کے وسط میں نہیں ہے اور عید یا رمضان چاند پہلے یا پیچھے دیکھ کر کیا تو پھر وہ غلط ہو جائے گا۔ “جسطرح چاند کا براہ راست خانہ کعبہ سے تعلق ہے اسی طرح سورج کی شعاعیں براہ راست اہرام مصر پر پڑتی ہیں ” “جو سیدنا گوھر شاہی کی بارگاہ میں گستاخی کے مرتکب ہوں گے اُن کے اوپر چاند سے شعلے برسیں گے ”
https://www.mehdifoundation.com/latest/articles/ramadan-ul-mubarak-per-numainda-e-gohar-shahi-ka-khususi-pegham/
#امام مہدی#گوہر شاہی#رمضان_المبارک#لیلتہ_القدر#مالک الملک#اہرام_مصر#مکہ#خانہ_کعبہ#عالم غیب#روح بیدار#منظور نظر#اسم ذات#چاند#سورج#باطنی تعلیم#مقدس#دین الہی#ذکر قلب#شفاعت#کام کی باتیں#بزم اردو#تعلیمات گوہر شاہی#گوہر نایاب#روحانیت#اقوال#زریں#اصل صوفی#مہدی فاؤنڈیشن انٹرنیشنل
15 notes
·
View notes