#رختکن
Explore tagged Tumblr posts
sayron · 2 months ago
Text
Tumblr media
آزیتا (۱۴) - رزیتا (۶)
دست چپش از زیر تخمام و روی کیرم تا روی سینه و موهای فرفری سینه ام با ملایمت و آرومی، در رفت و آمد بود. دست راستش که از زیر کمرم رد کرده بود هم در حال نوازش بازوی نحیفم زیر آب و با نوک ناخوناش پوستم رو لمس میکرد. با لبهاش بنا گوشم رو نوازش میکرد و باز دمش به پوستم میخورد و بیشتر تحریکم میکرد. انگار داشت منو بو میکشید. بیچاره کیرم زیر آب دل دل میزد!... آخه تا حالا انقدر خوشش نبوده و شوکه شده از طعم دوتا کص عضلانی و تر و تازه!... یکی از سینه های بزرگ و عضلانیش زیر آب بود و یکی بیرون آب... و نوک سینه هاش هنوز بزرگ و سفت بودن. آخه به پهلو توی وان خوابیده بود و بدن منو با عضلات در هم گره خورده خودش در بر گرفته بود. کصش رو زیر آب به استخون برآمده کنار لگن من من میمالید و با پاهای عضلانیش پاهای منو احاطه کرده بود.
با صدای ناز و خوشگلش توی گوشم با لوندی گفت:« مهردااااااااد؟...» گفتم:« جااااااانم ملکه زیبا؟...» دلش قنچ رفت و لبشو گاز گرفت و گفت:« یادته وقتی بچه بودیم... تابستونا با مامانت میومدین خونه آقاجون و چقدر بازی میکردی باهام؟...» گفتم:« آره... اون روزا زیاد میومدیم اونجا... تابستونا با مامان میومدیم تهرون و اونم ما رو میاورد خونه دایی اینا...» ادامه داد:« تو با بقیه فرق داشتی واسم!...» با تعجب گفتم:« چطور؟؟؟» گفت:« آخه پسر عموهام... سعید و حامد رو یادته؟...» گفتم:« یادم هست یه چیزایی ولی خیلی ساله ندیدمشون...» با همون لحن لوس گفت:« همین قدر که یادته خوبه... اونا منو اذیت میکردن همیشه... مسخره ام میکردن... دستم مینداختن و باهام بازی نمیکردن...» گفتم:« آخخخی... بمیرم الهی!» دم گوشم و بوسید و گفت:« اما تو... فرق داشتی!... تو کسی بودی که همیشه مثل یه داداش بزرگتر مهربون باهام بازی میکردی!... اینو هیچوقت فراموش نکردم...» وقتی اینا رو میگفت نفس نفس میزد و لبهاش نرم و برجسته شده بود... صورتش انقدر به صورتم نزدیک بود که مژه های بلندش به پوست صورتم میسایید. دوباره داشت تحریک میشد... و منم از خجالت رون بزرگ و عضلانیش رو با دست میمالیدم. ادامه داد:« من هیچوقت مهردادی که اونقدر بهم خوبی و محبت میکرد رو یادم نمیره... همیشه!... همیشه توی مهمونیا چشمم دنبالت بود... اما نمیدونم چرا این چند سال آخر خیلی کم دیدمت...» طاقت نیاوردم و توی چشماش نگاه کردم... جوری داشت نگام میکرد که کیر راست شده ام که بین انگشتای رزیتا بود تکون خورد. بهم امون نداد و ازم لب گرفت. 💋💋💋💋
به شدت هورنی شده بود... طوری که سریع اومد روی من قرار گرفت. پاهاش رو توی آب دو طرف بدن ضعیف من گذاشت. دستاشو زد زیر بغلم و یکم منو کشید بالا. به قدری قدرتش زیاده رزیتا که من براش حکم عروسک رو دارم. همونجور که لبهامو می ورد نشست روی کیرم... وااااااااااووووو 🤤🤤🤤 فکر نمیکردم توی وان سکس کردن انقدر لذت بخش باشه. این دختر با عضلات کوه پیکرش جوری روی کیرم تلمبه میزد که آب توی وان موج میزد و میپاشید بیرون. دوباره صدای ناله اش بلند شد مدام منو صدا میزد و میگفت:« مهرداااااد... مهرداااادم عجب کیری... فقط تو باید منو بکنی... فقط تو!...» کیر منم که داشت میترکید. نمیدونم چقدر طول کشید. اما همزمان با اورگاسم رزیتا، دوباره و با فشار آخرین قطرات باقی مونده توی کمرم رو توی کص تپل و گوشتی رزیتا خالی کردم و اون با ۶۰-۷۰ کیلو عضله افتاد روم و شروع کرد لبهامو خوردن.
بعد از این سکس بی نظیر، من بدنم خیلی ول شده بود. رزیتا که تازه سرحال شده بود توی وان و روی کیر من نشست و مشغول شستن موهاش و بدن خودش شد. ازش پرسیدم:« چطوری بدنت هیچی مو نداره رزی!...» نگاه طنازی بهم کرد و گفت:« ژنتیکیه... مامانم هم بدنش زیاد مو نداره... در واقع مو دارما... ولی فقط روی سرم 😜😋» من داشت توی وان که حالا سطح آبش با کف پوشیده شده بود خوابم میبرد که یدفه رزیتا زیر شونه هامو گرفت و از آب بیرونم آورد... منو بلند کرد و بردم زیر دوش... همونجور گیج و خواب‌آلود زیر دوش قرار گرفتم. اما رزیتا ول کن نبود... به بهونه اینکه منو زیر دوش آب بکشه بدنم رو میمالید و کصش رو از پشت سر به کونم میمالید. در واقع منو کاملا بین عضلاتش غرق کرده بود.
توی رختکن هم چندتا سیلی آروم زد به صورتم تا یکم بیدار بشم. حوله پالتویی رو تنم کرد و گفت:« آقا پسر... خوابت نبره...باید بدنمو لوسیون بزنی...» بهش گفتم:« تو رو خدا رزی... من بدنم ول شده...» خندید و با لحن لوس گفت:« یعنی دوس نداری بدن منو بعد از حمام ببینی؟...» سعی کردم چشمام رو باز کنم و بدنش رو ببینم که یهو چشمام گرد شد... واااااووووو 😱🤯 بدنش به قدری زیبا و عضلاتش تکه تکه شده بود که هنگ کردم. انگار خواب یهو از سرم پرید... گفتم:« یا خداااااا... رزی چرا بدنت یهو اینطوری شد؟... چقدر عضله؟؟؟؟» دستش چپش رو برد پشت سرش و دست راستش رو گذاشت به کمرشو یه فیگور زیر بغل و پهلو برام گرفت که پشماااااااام ریخت 🤯🤯🤯 و گفت:« چی شد آقا پسر 😏... خواب از سرت پرید؟!!!» با این حرکت رزیتا یهو با حالت مسخره گفتم:« لوسیون کو؟... لوسیون منو بدین که متخصص این کار خودمم!...» و رزیتا زد زیر خنده... خلاصه آنکه سانت به سانت بدن بی مانند رزیتا رو لوسیون زدم و همزمان ستایشش کردم... به کص کلوچه اش که رسیدم مگه میتونستم ازش دل بکنم؟؟؟... برای چند دقیقه کص تپل رزیتا رو فقط میبوسیدم... اما وقتی ��یدم الانه که کار دست خودم بدم تمومش کردم.
وقتی اومدیم توی اتاق، آزیتا با همون حوله ای که به سرش پیچیده بود و با بدن برهنه روی تخت خوابش برده بود... رزیتا گفت:« این مامان شیطون من دوباره اومده تو اتاق من خوابیده!... فکر می‌کنی چه نقشه ای داره؟ 😉» رزیتا منو گرفت توی آغوشش و خوابید. یکم طول کشید خوابم ببره... بدن عضلانی رزیتا نرم و لطیف و امن بود. از پشت سر بغلم کرده بود و من توی هیبتش گم شدم.
آخرین صحنه ای که یادمه از اون شب تابش نور مهتاب از لابلای پرده حریر پنجره بود که بدن بلورین آزیتا و ساعد های رگدار و خوشگل و عضلانی رزیتا رو روشن میکرد.
37 notes · View notes
football9d · 3 months ago
Text
خلاصه فوتسال ایران و مراکش | نوستالژی جام جهانی 2016
خلاصه فوتسال ایران و مراکش | نوستالژی جام جهانی 2016 https://www.youtube.com/watch?v=WaRdrdnnyxk خلاصه فوتسال ایران و مراکش | نوستالژی جام جهانی 2016 تیم ملی فوتسال ایران امروز (جمعه)در دومین دیدار خود در جام جهانی 2016 کلمبیا از ساعت 05:30 صبح به مصاف تیم ملی مراکش رفت و با نتیجه 5 بر3 مقابل حریف خود به پیروزی رسید. تیم ایران در نیمه اول بازی خوبی به نمایش گذاشت و موقعیت های خوبی را نیز بدست آورد و در پایان این نیمه دو تیم با نتیجه 4 بر 2 به رختکن رفتند. گل های ایران را در نیمه اول حسین طیبی، مهدی جاوید، علی اصغر حسن‌زاده و فرهاد توکلی و گل‌های مراکش را نیز محمد جود و عدیل هبیل به ثمر رساندند. در نیمه دوم نیز دو تیم بازی پایاپای از خود به نمایش گذاشتند و در نهایت در این نیمه به تساوی یک بر یک رسیدند. در این نیمه برای ایران حسن زاده و برای مراکش عدیل هبیل گلزنی کردند و بدین ترتیب نتیجه نهایی 5 بر 3 به سود ایران رقم خورد. Iran v Morocco Futsal World Cup 2016 ✅ کانال ما را سابسکرایب کنید تا از تازه‌ترین ویدیو ما باخبر شوید. با تشکر از حضور گرمتان https://www.youtube.com/channel/UCN8U84SVCvqIZnm7wz8PdBA?sub_confirmation=1 ============================== ✅ ویدیوهای دیگری هم وجود دارد که ممکن است علاقه‌مند به تماشا باشید: خلاصه فوتسال ایران و فرانسه - با امتیازات کامل به دور بعد می‌رویم 👉 https://youtu.be/MYpzl2RLLvs خلاصه فوتسال ایران گواتمالا - نزدیک بود نتیجه دو رقمی بشه! 👉 https://youtu.be/QvL4by7kwkw Iran v Venezuela | Highlights | FIFA Futsal World Cup 2024 👉 https://youtu.be/PKFzB_2dgvg گزارش اختصاصی از بازی امارات و ایران - مقدماتی جام جهانی 2026 👉 https://youtu.be/KNLr7L71d9s خلاصه بازی کامل تیم ملی ایران و قرقیزستان - مقدماتی جام جهانی 2026 👉 https://youtu.be/pTOfTvlitw0 ============================= ✅ about Football9D || درباره فوتبال ٩٠ Welcome to Football9D, The best Persian Football Channel on YouTube. Do not miss any Iranian Football League match ⚽️ and also new and old Team Melli Matches. Any Persian Gulf Pro League match highlights will be covered immediately after the match has been played, also live streaming will be coming soon so stay tuned and make sure to subscribe. خوش آمدی به فوتبال ۹۰ ما یک کانال متعهد به ارائه محتوای جذاب فوتبالی، با بهترین کیفیت هستیم تمام بازی‌های لیگ برتر و جام حذفی را پوشش می‌دهیم. همچنین لیست پخش بازی‌های قدیمی فوتبال ایران را به شما معرفی می‌کنیم به کانال ما برای دیدن ویدیوهای بیشتر بپیوندید. 🔔 ⚽️👇🏼 .حتماً به کانال ما سابسکرایب شوید و به انجمن رشد کننده ما بپیوندید .هر سابسکرایب، انگیزه‌ای برای ما است تا بیشتر از این محتوای جذاب تولید کنیم 🔔 کانال ما را سابسکرایب کنید تا از تازه‌ترین ویدیو ما باخبر شوید. با تشکر از حضور گرمتان https://www.youtube.com/channel/UCN8U84SVCvqIZnm7wz8PdBA?sub_confirmation=1 ============================= لصفاً به تگ های زیر اهمیت ندهید: فوتبال ٩٠,sorkhabi,سرخابی,فوتبال ایران,football 9d,Iran v Morocco Futsal,Iran v Morocco Futsal World Cup 2016,iran futsal,iran morocco,iran morocco futsal,iran morocco futsal 2016,خلاصه فوتسال ایران و مراکش,فوتسال ایران و مراکش جام جهانی 2016,فوتسال ایران مراکش,فوتسال ایران,وحید شمسایی,فوتسال,ایران مراکش فوتسال 2016,جام جهانی فوتسال,جام جهانی فوتسال 2016,فوتسال ایران و مراکش,ایران و مراکش,فوتسال ایران و مراکش 2016,تیم ملی فوتسال ایران,نوستالژی فوتسال =========================== #Football9D #فوتبال٩٠ #futsalwc #جام_جهانی_فوتسال #فوتسال #فوتسال_ایران #ایران_فرانسه #فوتسال_جهان #تیم_ملی_ایران #تیم_ملی_فوتسال #ایران #فرانسه #futsal #futsaliran =========================== Disclaimer: DMCA - § 512(f) Misrepresentations Section 512(f) deters false claims of infringement by imposing liability on anyone who makes such claims, for the damages suffered by other parties as a result of the OSP's reliance on the false claim, and for associated legal fees. © Football9D || فوتبال ٩٠ via Football9D || فوتبال ٩٠ https://www.youtube.com/channel/UCN8U84SVCvqIZnm7wz8PdBA September 26, 2024 at 05:13PM
0 notes
raybangozluklupanda · 4 months ago
Text
فروش مجموعه فرهنگی ورزشی فعال در تهران میرداماد
فروش مجموعه فرهنگی - ورزشی - تفریحی فعال در میرداماد ، دارای ۹۰۰ متر زمین ، دارای ۱۴ طبقه ، دارای حدود ۷۰۰۰متر بنای کل ، دارای حدود ۶۳۰۰ متر بنای مفید ، طبقه منفی ۴ و طبقه منفی ۳ اسکیت روی یخ ( پاتیناژ ) مختلط دخترانه و پسرانه و تاسیسات دارای مساحت کل ۸۴۷ متر و مساحت مفید ۵۳۲ متر ، طبقه منفی ۲ لاندری + کافی شاپ + سالن body fit دارای مساحت کل ۴۰۳ متر و مساحت مفید ۳۰۶ متر ، طبقه منفی ۱ : اتاق مدیریت و استخر اختصاصی جهت مدیریت + سالن fit club + سالن trx + سالن aero jump + سالن اسپینینگ با نورپردازی خاص و موزیک حرفه ای دارای مساحت کل ۸۴۷ متر و مساحت مفید ۷۲۹ متر ، طبقه همکف شامل : پذیرش + سالن wating ( لابی ) دارای مساحت کل ۵۵۵ متر و مساحت مفید ۵۵۵ متر + پارکینگ دارای مساحت کل ۲۵۰ متر و مساحت مفید ۲۲۰ متر با گنجایش حدود ۴۵ اتومبیل با احتساب پارکینگ مزاحم + بخش تجاری همکف دارای مساحت کل ۵۰ متر و مساحت مفید ۵۰ متر ، طبقه اول : سالن ورزشهای گروهی دارای مساحت کل ۵۲۵/۵۰ و مساحت مفید ۴۸۴ متر ، طبقه دوم :تالار تجاری ( فعلا کلوپ بازی کودکان ) دارای مساحت کل ۵۲۵/۵۰ و مساحت مفید ۴۸۴ متر طبقه سوم : سالن ورزشهای گروهی دارای مساحت کل ۷۲۲ متر و مساحت مفید ۶۴۳ متر ، طبقه چهارم : سالن اسپا و ماساژ VIP شامل پنج اتاق مجهز جهت ماساژ زیبایی و جوان سازی صورت به همراه قهوه و یخ و ماساژ و ویتامینه کردن پوست بدن با کاکائو و ماساژ تخصصی میوه برای انواع پوست و ماساژ ریلکسی و ماساژ ورزشی و ماساژ لاغری و ماساژ درمانی + اتاق نمک + فیش اسپا + اتاق مراقبت از پوست دارای مساحت کل ۷۸۲ متر و مساحت مفید ۷۲۳ متر ، طبقه پنجم : سالن ورزشی - پزشکی شامل : ایروبیک و زومبا و ایرومیک چر��ی سوزی و بادی کلاسیک و بادی فرم + سالن رویال + سالن cross fit طبقه ششم : پذیرش استخر و کفشداری ، طبقه هفتم : سالن بدنسازی + سونای خشک و‌بخار و جکوزی + کافه رستوران + رختکن دارای مساحت کل ۷۸۲ متر و مساحت مفید ۷۲۳ متر ، طبقه هشتم : سالن ماساژ + حمام ترکی + نمازخانه ، طبقه نهم : استخر روباز + حمام افتاب دارای مساحت کل ۷۸۲ متر و مساحت مفید ۷۲۳ متر ، دارای یک خط تلفن ایوان چهار رقمی به مبلغ ۱۰ میلیارد تومان ، دارای معافیت دائم مالیاتی ، دارای سند مادر تک برگ و برگه عدم خلاف ، پایان کار اماده دریافت می باشد http://dlvr.it/TCmK03
0 notes
sayron · 1 year ago
Text
بدن مائده (۳)
یدفه جلوی من سوتینش رو از سر در آورد. ممه های بزرگش که سفت بودن و شق و رق یدفه پریدن جلو. از بس عضله پشت این دوتا پستون بود نوک هاشون سر به آسمون داشت. نگاه زیر چشمی شیطونی بهم کرد و گفت:« اووووووم... چطورن سینه هام؟... دوسشون داری؟ 😈» من ماتم برده بود. شروع کرد سینه هاشو تکون بده. شوکه شدم! 😳😳 انقدر فیبر عضلانش قدرتمند بود که با سفت کردن هر کدوم از سینه هاش پستوناش بالا و پایین میرفت. با خجالت گفتم:« میتونم لمسشون کنم؟»
+ اووووووووم... آره که میتونی!...
من هر دستمو گذاشتم روی یکی از سینه هاش. واااااااوووو 😳🤯 چقدر نرم و لطیف بودن. اما نوکهاش درشت و سفت بودن. مائده در همون حالت شروع کرد فیگور جلو بازو و پشت بازو بگیره. من که ماتم برده بود که ممه ها رو ببوسم یا عضله ها رو. ناخودآگاه صورتمو بردم جلو و شروع کردم به لیسیدن و خوردن ممه های گنده و عضلانی مائده!... اونم آه میکشید و فیگور میگرفت. انقدر بهم خوش میگذشت و انقدر این مطاع خوشمزه بود که نمیدونم چقدر زمان گذست. بوی عرق سکسی مائده داشت دیوونم میکرد. رفتم سراغ بازو هاش، بعدش ساعدهای عضلانیش که مملو از رگ بود و بعدشم دستای قشنگ ولی عضلانیش رو انگشت به انگشت بوسیدم. اون فقط آه و ناله میکرد و هر لحظه عضلاتش بیشتر منقبض میشد. جلوی پاهای مائده زانو زدم و شروع کردم به لیسیدن و خوردن سیکس پکش و لامصب هر چی بیشتر میلیسیدمشون بزرگ تر و برجسته تر میشدم. من حتی عضلات موربی پهلو هاش و عضلات زیر بغلشم با ولع میخوردم. داشتم دور نافش و عضلات قدرتمند دورش رو می‌خوردم که یهو شورتشو در آورد. بوی کصش که خیس خیس بود و باد کرده بود زد توی دماغم و مست شدم. چوچولش از لای کصش زده بود بیرون. مگه میشد این کص رو نخورد؟!!! روی دو زانوم نشستم. مائده هم پاهاشو بازتر کرد و من از چشمه پاک بین پاهاش شهد حیات مینوشیدم. دماغمو به چوچولش میمالیدم و زبونمو توی واژنش میچرخوندم. ناله میکرد! سرمو گرفته بود و صورتمو به کصش فشار میداد. نفس نفس میزد... داشت ارضا میشد که یهو سرمو کشید عقب و گفت:« واااای... داری باهام چیکار میکنی؟...» تا اومدم جواب بدم دستاشو زد زیر بغلم و بلندم کرد و منو وایسوند. دستشو زد زیر شورتم و راحت پاره اش کرد. بدنشو چسبوند به بدن من. ساقه کیرم که شق شق بود، رفت لای شکاف کصش! آهی کشید که مو به تنم راست کرد. یه دستش روی کمرم بود و دست دیگه اش یه طرف کونم رو در اختیار داشت. لبشو توی لبم قفل کرد و زبونشو توی دهنم میچرخوند. اصلا نفهمیدم کی و چطوری منو بلند کرد.همونطور عمودی! 🤯 دست راستش رو زیر تخمام زده بود منو بلندم کرده بود. در حالی که هنوز ��زم لب میگرفت. شروع کرد حرکت کردن. منو برد داخل رختکن و بعدش فضای دوشها. درب یکی از کانترها رو که از همه بزرگتر بود رو لاز کرد و منو پرت کرد توی کانتر. من نقش زمین شدم و خوردم به دیوار... بدن مائده که دم شگفت‌انگیزی داشت رو توی قاب در دیدم. تک تک رگهاشو موی رگهاش زده بود بیرون. عضلاتش داشت از شدت حشر منفجر میشد. پوست سفیدش قرمز شده بود. کوله هاش خیلی زده لود بیرون. زیربغل‌هاش مثل افعی، پهن بود و مثلث شکل و اجازه نمیداد کت هاش جمع بشه. گردنش کلفت تر شده بود. از لابلای موهاش جوری بهم نگاه میکرد و نفس نفس میزد که انگار یه شیر داره به یه بره نگاه میکنه. به قدری صورتش خوشگل شده بود که ماتم برد. لبهاش باد کرده بود و برق میزد. اومد توی کانتر دوش رو باز کرد. منو بلند کرد و نشوند روی زمین... کصشو گذاشت دهنم... جیغ میزد از لذت اما ارضا نمیشد... یه دفعه منو با یه حرکت به کمر خوابوند روی زمین و نشست روی کیرم. هر دو بدن خیس خیس بود... کیر کلفتم تا ته توی کصش جا گرفت و مائده همزمان جیغ و ناله میزد... آب داغ دوش روی کمر عضلانیش میبارید و مائده لبهای منو می ورد و سفت و محکم روی کیرم تلمبه میزد. هیچی دست من نبود. همه چیز تو مشت قدرتمند مائده بود. من فقط اخساس کردم کمرم داره میلرزه. به مائده گفتم:« عسلم... داره میااااد!!!...» مائده با شنیدن این جمله نگاه خماری بهم کرد که در جا میتونست آب هرکسی رو بیاره. لبشو گاز گرفت و گفت:« جووووووون...» و با قدرت بیشتر تلمبه زد. یهو بدنش شروع به لرزش کرد و با جیغ ارضا شد. منم با فشار آبمو پاشیدم توی کصش.🤤 همزمان ارضا شدیم و مائده دوباره بعد از یه اورگاسم طولانی در حالی که کیرم تو کصش بود افتاد روی من!
Tumblr media
مائده هنوز نفس نفس میزد. کیر من هنوز توی کصش بود. سیکس پک قدرتمندش با هر دم و بازدم، روی شکم من میسائید. چشمای قشنگش رو بسته بود و لبهای منو می‌مکید. چشمای من باز بود و داشتم به مژه های خوشگل بلندش نگاه میکردم. با خودم گفتم چه چشمای قشنگی داره این دختر!
یهو لبمو ول کرد. چشماشو باز کرد و با شوق توی چشمام زل زد و گفت:« وااااااااااای... متین... 😘 عجب کیری داری! 💋 چه حالی کردم!... خیلی ازت ممنونم متینم!...💋💋💋» و لب آبداری ازم گرفت. کیرم هنوز شق شق توی کص تپل و عضلانی مائده بود و اونم همچنان کصش رو به بیخ کیرم فشار میداد و از چشمای خمارش معلوم بود که داره حال میکنه. بهش گفتم:« مائده جاااانم؟؟؟»
+ اووووووووم... 🤤 جااااااااانم؟؟؟
- عه... ببخشید... یعنی مائده خانوم؟
+ هه... ای شیطون... تو متین منی... کیرتم دهانه رحمم رو باز کرده و الان تا ته توشه... پس همون مائده جاااااان خوبه ملوسکم! 😏😍🤤💋
- چشم...
+ آفرین کوچولوی قشنگم 💋💋💋💋
- مائده جاااانم!... من آبمو ریختم تو کصت... نمیخوای از روش بلند شی؟
مائده که چشماشو بسته بود روی کیرم داشت لذت میبرد چشماش باز کرد و بهم زیر چشمی نگاه کرد و گفت:« ای ناقلا!... اون موقع که میخواستی بپاشی توش چرا یادت نبود؟...» من نمیدونستم چی جوابشو بدم که خودش ادامه داد:« نگران نباش متین گردالوی من... من بخاطر اینکه توی دوره دارو و استروئید هستم، الان باردار نمیشم!!!... خیالت راحت... 🤤🤤🤤 واااای میدونی چقدر دلم واسه کیییییر و ارضا شدن تنگ شده بود؟... تا حالا اینجوری ارضا نشده بودم... کیرت خیلی خوبه لامصب... چه کمری داری!!! اوووووووف 🤤🤤💋💋💋»
من و مائده با مالیدن همدیگه زیر دوش و معاشقه ی طولانی و پر انرژی حمام کردیم و اومدیم بیرون. من بدن عضلانی و ورزیده مائده رو خشک کردم.
مائده اونشب نذاشت من برم خونه!...
Rene Miller
534 notes · View notes
melkiedari · 11 months ago
Text
هتل آتانا 
معرفی هتل آتانا 
هتل آتانا در قلب پایتخت، در خیابان طالقانی غربی بنا شده است. خیابانی عریض و طویل که در شریان اصلی تجاری تهران، محسوب می گردد. خیابان طالقانی (تخت جمشید سابق) رویای ناتمام وال استریت ایران نام گرفته، چرا که نبض ساختمان اصلی و مرکزی بسیاری از بانکها، اتاق بازرگانی، وزارت نفت، وزارت صنایع و معادن، وزرات کشاورزی، وزارت تعاون، سازمان بازرسی و بسیاری مراکز تجاری و اداری مهم دیگر در این خیابان می تپد. استفاده از جدیدترین و به روزترین تکنولوژی های صنعت ساختمان و به کارگیری از بهترین متریال و تجهیزات، از ویژگی های منحصر به فرد این هتل میباشد. از امکانات هتل میتوان به بخش اقامتی، رستورانهای ایرانی و فرنگی، کافه، تالارهای مجلل با چیدمان های متفاوت جهت برگزاری انواع مراسم ها با ظرفیت 220 نفر، آمفی تئاتر با ظرفیت 109 نفر، مجموعه ورزشی، استخر، سونا، جکوزی، کافی شاپ اختصاصی، سالن ماساژ و اسپا، حمام ترکی – ایرانی، پارکینگ اشاره کرد.
بخش اقامتی در شش طبقه شامل هشتاد و پنج اتاق اعم از سینگل، دو تخته توئین، دو تخته دابل، کینگ بالکن دار و سوئیت رویال میباشد. واحدهای کینگ بالکن دار و سوئیت رویال دارای بالکن، وان و جکوزی اختصاصی میباشند که همگی مجهز به سیستم IPTV و اینترنت پرسرعت رایگان هستند. طراحی، رنگ و نور پردازی در همه واحدها به گونه ای یکسان و هارمونیک در محیطی کاملا آرامش بخش اجرا شده است.
هتل دارای 2 رستوران به نام های نگین واقع در طبقه اول و اَورین لانژ در بام هتل (روف) واقع شده که با ایجاد چشم اندازی زیبا و دلنشین پاسخگوی سلایق متنوع مهمانان میباشد.
تالارهای پذیرایی
چنانچه خواهان برگزاری مراسم های خود در قلب پایتخت می باشید به خانواده ی هتل آتانا بپیوندید. سالن چند منظوره هتل آتانا برای برگزاری مراسم عروسی، مذاکرات و نشست های تجاری، کلاس ها و کارگاه های آموزشی با ظرفیت و چیدمان های مختلف طراحی گردیده. این سالن با داشتن تجهیزات پیشرفته سمعی و بصری، اینترنت پرسرعت بیسیم، تجهیزات ترجمه همزمان، پذیرایی و پارکینگ، مناسب برای برگزاری ضیافت ها می باشد.
سالن کنفرانس
سالنی مدرن و مجلل با طراحی آکوستیک و مجهز به پیشرفته ترین و کامل ترین امکانات صوتی و تصویری ، با ظرفیت 200 نفر دارای ورودی مستقیم مجزا می باشد. مناسب برای انواع کنفرانس ها، سمینارها و رویدادهای دیگر، برای رزرو و اطلاعات بیشتر با ما تماس بگیرید
مجموعه آبی
مجموعه آبی متشکل از استخر استاندارد شنا و پیاده روی با سیستم مدرن تصفیه آب، جکوزی، سونا و تونل مه، رختکن عمومی VIP می باشد که همه روزه میزبان مشتریان گرامی است. در مجموعه آبی به منظور رفاه مهمانان تخت های متعدد ریلکسی نیز در نظر گرفته شده است. کافی شاپ مجموعه ورزشی احساس آبی، با تنوع نوشیدنی های گوارا و انواع غذا رفاه شما را فراهم خواهد آورد. فروشگاه لوازم ورزشی در مجموعه ورزشی احساس آبی، تجهیزات اولیه مورد نیاز ورزش کردن را برای شما فراهم خواهد نمود.
باشگاه ورزشی
سالن بدنسازی و تی آر ایکس احساس آبی دارای دستگاه های مدرن و پیشرفته بدنسازی است که در تمامی ساعات، زیر نظر مربیان مجرب امکان بهره بردن از این ورزش جذاب و سایر ورزش های هوازی را فراهم خواهد نمود.
1 note · View note
silentgirlonly-blog · 1 year ago
Text
طراحی پوستر های دیواری و outdoor
برای دیوار ، کمد ، رختکن ، پشت درب اتاق، اتاق کودک، سقف و پوسترهای زمینی با روکش یو وی و ضد سایش
#poster
#wallposter
#outdoor
#walldesign
#uvcover
#floorposter
#floordesign
#graphicdesigner
#photography
Tumblr media
1 note · View note
amir1428 · 3 years ago
Photo
Tumblr media
#روستای_صخره_ای_مِیمَند _ #شهر_بابک #روستای_میمند در استان #کرمان و در شهر بابک واقع شده است. خانه های این روستا مانند خانه های #روستای_صخره_ای_کندوان در #آذربایجان_شرقی، در دل صخره های سخت کنده کاری شده است . مفهوم خانه ساختن در #میمند با هر جای دیگری تفاوت داشته است و بر خلاف مردم دیگر شهرها که از #گچ، #آهک، #ملات و دیگر مصالح ساختمانی استفاده می کنند، مردم روستای میمند با وسایلی در دل صخره ها خانه برای خود ایجاد کرده و در آن زندگی می کردند و چون دسترسی به این روستا به راحتی جاهای دیگر نیست هنوز هم بکر مانده است. خانه هایی که در دل صخره ها ساخته شده اند اندازه های مختلفی داشته و دارای بخش های مختلفی مثل اتاق، راهرو و طویله بوده است که به این حفره ها #کیچه گفته می شود. وقتی که وارد این کیچه ها می شوید می توانید ببینید که بعضی از دیوارهای آن ها سیاه شده است که سیاهی این دیوارها نشان دهنده این موضوع است که در آن قسمت ها #تنور وجود داشته و پخت و پز می شده است. #حمام این روستا هم مثل خانه هایش در کوه کنده شده است و دارای چند قسمت مختلف مثل #خزینه و #رختکن و قسمتی به نام #آتشخانه می باشد.🏞 https://www.instagram.com/p/CUVwdntMUPI/?utm_medium=tumblr
0 notes
bornlady · 10 months ago
Text
سالن زیبایی نگار محمدی : او گفت: "این جایی برای خواستگاری نیست. اگر واقعاً می خواهید با من ازدواج کنید، باید به Otter's Holt بیایید و من را به درستی جلب کنید." اما چشمان او جواب مرا داده بود. رنگ مو : احترام ایشان گروه کوچکی از مردان، سه محکوم و دو زندانبان، زیر طاق بزرگ گرانیتی که به زندان دارتمور منتهی می‌شود، چرخیدند. به سمت چپ چرخیدند و از کنار باغ فرماندار با تخت‌های همجنس‌گرای لاله‌ها و سنبل‌ها گذشتند. سالن زیبایی نگار محمدی سالن زیبایی نگار محمدی : و همچنان با سرعتی تند، چند دقیقه بعد وارد خیابان اصلی پرینس‌تاون شدند. در اینجا آنها در مقابل ساختمان سنگی افسرده‌ای که روی آن کتیبه‌ای وجود داشت که «اتاق‌های تفریح» را اعلام می‌کرد، توقف کردند. دو روستایی در آن طرف جاده ایستاده بودند و مشغول گفتگو بودند، اما فراتر از نگاه های کوتاه، هیچ علاقه ای به ورود مهمانی نداشتند. لینک مفید : سالن آرایشگاه زنانه برای ساکنان پرینس‌تاون، منظره محکومان و نگهبانان آن جذابیتی را که هنوز برای شهروندان شهرهایی که موقعیت کمتری دارند، از دست داده است. فقط بازدیدکنندگان هتل هستند که خیره می شوند و در موقعیت کنونی هیچ بازدیدکننده ای در مورد آن وجود نداشت. همه آنها در لنگرگاه بودند، بهترین صبح بهاری را به دست آوردند. سالن زیبایی نگار محمدی : و به همان اندازه ماهی قزل آلا که ممکن است سرنوشت را فریب دهد. یکی از نگهبانان در را باز کرد و گروه کوچک پله ها را سوار کردند و وارد ساختمان شدند. فضای داخلی مطمئناً برخی از آثار تفریحی را نشان می دهد که به بیرون اشاره شده است. در انتهای اتاق صحنه‌ای برای صحنه‌ای بیرون از خانه قرار داشت. لینک مفید : سالن زیبایی ملکه اینستاگرام در حالی که تعدادی صندلی روی بدنه سالن انباشته شده بود نشان می‌داد که نوعی سرگرمی تحت تأمل اولیه است. نگهبانی که در را باز کرده بود گفت: "همه صندلی ها باید در ردیف قرار گیرند." "قسمت جلویی را خیلی نزدیک صحنه نگیرید و در وسط یک فضای خالی بگذارید تا مردم بتوانند از داخل و خارج عبور کنند. بسکام، شما هم با من بیایید!" محکوم خطاب شد. سالن زیبایی نگار محمدی : مردی تنومند حدوداً شصت ساله، با چشمان مشکی براق، نگهبان را با پله‌های کوچکی در کنار صحنه به اتاقی فراتر رفت. این یک نوع آپارتمان غیر توصیفی بود که ظاهراً هدف سه گانه اتاق سبز، اتاق رختکن و استودیو نقاش صحنه را انجام می داد. یک سبد بزرگ نمایشی با برچسب کلارکسون روی آن در مرکز زمین قرار داشت و چند تکه بوم صحنه خالی در انتظار دست هنرمند روی دیوارها قرار داشت. لینک مفید : سالن زیبایی کیمیا خداوردی نگهبان با تکان دادن انگشت شست خود به مقالات دوم گفت: "این آنها هستند، بسکامب." "ما از شما می خواهیم که یک اتاق را روی آنها نقاشی کنید. قرار است اتاق دانش پژوه در کالج آکسفورد باشد. آیا فکر می کنید می توانید این کار را انجام دهید؟" محکوم سرش را تکان داد. "این برای "عموی دیک" است، اینطور نیست، قربان؟ او کشید. "من مجموعه را به یاد دارم. سالن زیبایی نگار محمدی : آن را از گالری در Strand قدیمی دیدم." نگهبان گفت: درست است. "خب، شما با آن هل می کنید. رنگ ها و قلم های شما هستند." او به یک میز چوبی کوچک اشاره کرد که در آن انبوهی از لوازم نقاش صحنه چیده شده بود. محکوم به آهستگی در اتاق پرسه می زد و تکه های مختلف بوم را با چشم انتقادی بررسی می کرد. لینک مفید : سالن زیبایی پریا کوی فیروز سپس، با انتخاب ب��رگ‌ترین، میز را کنارش کشید و پالت را در دست گرفت و شروع به آماده کردن رنگ‌هایش کرد. به زودی مشخص شد که او در کار خود مبتدی نیست. چند ضربه جسورانه در زغال چوب که با آن طرح خود را ترسیم می کرد، آن همه استحکام و دقت را داشت که فقط از تمرین طولانی ناشی می شد. سالن زیبایی نگار محمدی : نگهبان با چشمانی شیفته به این روند خیره شد. ظهور تدریجی یک فضای داخلی در کالج آکسفورد، در پاسخ به تزیینات ظاهراً غیرمسئولانه یک محکوم، به نظر می‌رسید که او از معجزه لذت می‌برد. تنها حس آهنین نظم و انضباط که در روابط آنها رسوخ کرده بود، مانع از ابراز آشکار تحسین خود از هنرمند شد. پس از تماشای کار برای حدود یک ربع، او با اکراه از جای خود بلند شد و تفنگی را که روی صندلی متعادل کرده بود. لینک مفید : سالن زیبایی شادلین فردوس غرب برداشت. او گفت: "من روی صحنه می روم تا در مورد پایه های گاز ببینم، Bascombe." "من یک دقیقه دیگر برمی‌گردم. شما با آن رنگ‌آمیزی ادامه دهید. اگر بتوانید آن را مدیریت کنید، ما می‌خواهیم آن را برای روز جمعه آماده کنیم." او از اتاق عبور کرد و به دری رسید که ظاهراً به خیابان باز می شد و با چرخاندن دستگیره، خود را راضی کرد که در آن به درستی قفل شده است. سالن زیبایی
نگار محمدی : سپس، پس از یک نگاه نهایی به دور و آخرین نگاه تأییدکننده به بوم، از در ��روجی باریکی که به صحنه منتهی می‌شد، انبوه شد. برای یک دقیقه یا بیشتر پس از خروج، محکوم به نقاشی ادامه داد. او در حال طراحی در طرح کلی یک شومینه بود و ظاهراً این عملیات تمام توجه او را به خود جلب کرد. در حین کار، آهسته و آرام سوت می زد و هر از چند گاهی به عقب برمی گشت تا به زحماتش فکر کند. لینک مفید : سالن زیبایی کیمیا شعبه افراسیابی سرانجام برسش را روی زمین گذاشت و با خمیازه‌ای طولانی، با بی‌حالی به او خیره شد. چشمش به سبد بزرگ وسط اتاق افتاد. با نوعی کنجکاوی بیهوده برای لحظه ای به آن خیره شد، سپس با نگاهی سریع به دری که نگهبان از آن بیرون رفته بود، بی صدا قدم برداشت و درب را برداشت. داخل آن چند کت و شلوار لباس بود که به طور مرتب تا شده و در دسته های جداگانه بسته شده بودند. سالن زیبایی نگار محمدی : دو یا سه جعبه مقوایی نیز وجود داشت که هر کدام با نامی متفاوت بود. محکوم برای لحظه ای متفکرانه به آنها فکر کرد. سپس با پوزخندی ناگهانی خم شد و یکی از جعبه ها را بلند کرد. نگاه دوم به در به او اطمینان داد که هنوز دیده نشده است. با باز کردن یافته‌اش، محتویات آن را بیرون آورد. لینک مفید : سالن زیبایی ساره بیات یک کلاه گیس با دقت پوشیده از موهای خاکستری نقره‌ای. لحظه‌ای بعد او در مقابل شیشه‌ای کوچک روی دیوار ایستاده بود و با رضایت از تأثیر آن بر روی سر بریده‌اش می‌نگریست. این تحول مطمئناً موفقیت آمیز بود.
0 notes
azindar · 5 years ago
Text
درب های اتوماتیک شیشه ای
آذین در ارائه کننده بهترین برندهای اروپائی با بهترین کیفیت و بهترین قیمت با دو سال گارانتی و 10 سال خدمات
کرکره برقی
کرکره برقی جهت ایمنی مخصوص خانه و محل کار جزو شرکتهای مطرح در بازار کرکره برقی در تهران می باشد که از پره های آلومینیومی دو پوسته ای جهت امنیت بیشتر کرکره برقی استفاده می کند . ما می توانیم برابر سلیقه شما هر طرحی را که بخواهید را اجرا کنیم.
درب های شيشه ای سکوريت
درب شیشه ای سکوریت یکی از انواع کاربردی و مفید از انواع درب شیشه ای اتوماتیک موجود می باشد.درب شیشه ای سکوریت به دلیل مشخصه های مهمی که دارد مانند استفاده راحت و آسان ، نصب سریع ،‌ قدرت موتور و ظاهری زیبا و هماهنگ با محیط کاربرد زیادی دارد.
درب های اتوماتیک شیشه ای
امروزه از درب اتوماتیک شیشه ای در بسیاری از مکان‌هایی مانند بیمارستان‌ها، فروشگاه‌ها، سازمان‌ها و … که جزو بیشترین رفت‌وآمدهاست استفاده می‌شود. درخواست معماران و مدیران ارشد این بناها خواستار استفاده از درب اتوماتیک شیشه ای هستند .
درب های سرویس بهداشتی hpl
اين نوع كابين ها براي ايجاد فضاي مناسب جهت توالت، حمام و رختکن های عمومی طراحی گرديده است. با استفاده از ورق های HPL به عنوان صفحات جدا كننده و درب ها و هم چنين اتصالات آلومينيومی با طراحی ويژه ، محصولي مقاوم و زيبا با كارايی بالا به وجود می آيد.
استاندارد های شرکت
آذین در ارائه دهنده معتبر ترین برندهای اروپایی با بهترین کیفیت و بهترین قیمت با 2 سال گارانتی بی قیدوشرط و 10 سال خدمات پس از فروش و سرویس های دوره ای هر 4 ماه یک بار می باشد.
اندیشه ای نو در صنعت ساختمان
شرکت آذین مارال در شرکت درب اتوماتیک در کشور است که با همراهی نیروی انسانی کارآزموده در دفتر مرکزی و در دفاتر فروش خدمات خود را در سراسر کشور ارائه می دهد.
ساخت بهترین درب های اتوماتیک شیشه ای
آذین در آماده ارائه خدمات پس از فروش 24 ساعته با اکیپ کارآمد به مشتریان عزیز می باشد .
http://www.azindar.com/
1 note · View note
zambizapata-blog · 6 years ago
Video
صبحت‌های طعنه آمیز گزارشگر شبکه لمر افغانستان به سانسور تصاویر ورزشی در ایران #رختکن #جام_ملتهای_آسیا #مرگ_بر_خامنه_ای #من_براندازم #براندازم #امیر_عباس_فخرآور #اعتراضات_سراسری #اعتصابات_سراسری #ابادان #انقلاب_قانون_اساسی #اتحاد_ملی #کنگره_ملی_ایرانیان #کامیونداران #نظام_رفتنی_است #رضا_پهلوی #شاهزاده_برگرد #شاهزاده_رضا_پهلوی ##تهران_ساری_رشت_گرگان_مشهد_بیرجند_زاهدان_تبریز_اردبیل_ارومیه_سنندج_کرمانشاه_ایلام_اهواز_بوشهر_خرمآباد_یاسوج_شهرکرد_اصفهان_همدان_زنجان_قزوین_اراک_یزد_کر #تحریم #تحریم_محرم https://www.instagram.com/p/BsXoSp6BrW8/?utm_source=ig_tumblr_share&igshid=11rg6w75728q1
0 notes
newsvillageir-blog · 7 years ago
Text
رختکن بارسلونا پیش از بازی با سلتاویگو
View On WordPress
0 notes
fovjnews-blog · 8 years ago
Photo
Tumblr media
رختکن استقلال خوزستان قبل از بازی آسیایی اعضای تیم استقلال خوزستان دقایقی قبل وارد ورزشگاه محل دیدار با الهلال عربستان شدند و قرار است در مسابقه برگشت مرحله یک هشتم نهایی لیگ قهرمانان آسیا با پیراهن‌های سفید رنگ به میدان بروند. سرویس عکس و فیلم فردا: اعضای تیم استقلال خوزستان دقایقی قبل وارد ورزشگاه محل دیدار با الهلال عربستان شدند و قرار است در مسابقه برگشت مرحله یک هشتم نهایی لیگ قهرمانان آسیا با پیراهن‌های سفید رنگ به میدان بروند.
0 notes
sayron · 1 year ago
Text
حنانه (۲)
چند هفته از ماجرای اونشب گذشت و من تمام اون ایام دوار اف��ردگی شده بودم... حس میکردم که حنانه دیگه بیخیال شده... بخاطر همین سعی میکردم به روال عادی زندگی برگردم. همچنان البته محتاط بودم تا با حنانه مواجه نشم... چون وقتی میدیدمش بدنم میلرزید!... دست خودم نبود!... طبق روال جوری برنامه هام‌ تنظیم میکردم که کمتر توی خونه باشم. خب زخم زبون مامان و بابا هم قابل تحمل نبود!
اما یه روز پنجشنبه بابا اینا رفته بودن بیرون شهر واسه مراسم ترحیم یکی از فامیل های دور و نبودن خونه. منم با بچه ها وعده گذاشته بودم که بریم شمال عشق و حال. کسی انگار خونه نبود ولی من سرکی نکشیدم توی خونه. وسایلم رو جمع کردم و کوله به دوش از اتاق اومدم بیرون و رفتم سمت پله ها که... 😱😨😰 یدفه دم پله ها با هیبت پشم ریزون حنانه مواجه شدم که از پله ها اومد بالا... 😳😱
Tumblr media
واااااااوووو 😳 یه نیم تنه سفید با یه دامن ورزشی کوتاه قرمز رنگ که تا زیر کصش بلندی داشت تنش بود. گردن کلفتش، کول های عضلانی و برجسته اش، دستهای قطور و عضلانیش از سرشونه های گرد و بزرگش؛ بازو های عضلانی و ورزیده اش با اون جلو بازو و پشت بازوی دم کرده و ساعد کلفتش که ترافیک رگ بود فقط، کاملا برهنه بودن. ماگش که پر بود از مکمل توی دستش بود و داشت تکونش میداد و آدامس می‌جویید. و عضله بزرگ جلو بازوش با رگ کلفتش، پمپ شده بود. عضلات ورزیده تخته سینه اش باد کرده بود و یه رگ زیبا روی یکی از تخته سینه هاش خودنمایی میکرد... سیکس پک ورزیده اش و کمر و پهلوهای عضلانیش از زیر نیم تنه تا لبه دامن دیده میشد. پاهاش لخت لخت بودن! 😱🤯 و عجب حجم عجیب و غریبی داشت. دهنم خشک شده بود و ��دنم میلرزید. نوک سفت سینه هاش از روی نیم تنه بیرون زده بود و سوتینی در کار نبود. موهای لخت و بلندش هم روی شونه هاش ریخته بود و با چشمای خمارش داشت بهم نگاه میکرد. دقیقا سر راه من ایستاد. البته پهنای پیکرش و سرشونه هاش به قدری بود که نمیتونستم از کنارش رد بشم. تو چشمام نگاه میکرد که گفت:« کجا؟... جوجو...» من به تته پته افتادم و گفتم:« دددارم میرم بیییییرون!» پوزخندی زد 😏 و گفت:« لازم نکرده... کارت دارم مموشی...» من نمیدونستم چی بگم... یدفه گفتم:« نه... آخه با بچه ها وعده کردم...» حنانه دوباره زد زیر خنده و گفت:« میبینی که راه بسته ست آقا کوچولو...» من که بدنم داشت میلرزید و بیقرار بودم نا خودآگاه سعی کردم کنارش بزنم و رد بشم اما تا به بازوش دست گذاشتم برق از سرم پرید. عجب بازوی سخت و عضلانی بود 😱 حنانه با عصبانیت یهو دستش رو گذاشت تخت سینه من و گفت:« هرزه کثافت به من دست نذار... 😡🤬» و جوری پرتم کرد سمت اتاقم که ۵-۶ متر پرتاب شدم و خوردم زمین و سرم خورد به در حمام مشترک!... همونجور که ماگش رو سر میکشید اومد به سمت من. با قدمهای اروم و قدرتمند... مثل یه ببر که به طعمه اش نزدیک میشه... زمین میلرزید زیر پاهاش... من که سرم رو گرفته بودم خودم رو کشون کشون بردم عقب و شروی کردم به التماس کردن:« حنانه جان... تو رو خدااااا... حنانه بزار برم!...» خوردم به درب حمام. بدنم مثل بید میلرزید و شروع کردم به گریه کردن و معذرت خواهی:« حنانه تو رو خدا!...😨 حنانه غلط کردم... گوه خوردم... 😰😨 حنانه منو ببخش... حنانه!» حنانه ماگش رو سر میکشید و به من نزدیک میشد. جوری نگاهم می‌کرد که بدنم بیشتر می‌لرزید. رسید به نیم متری من. هنوز داشتم التماس میکردم و اشک میریختم. یدفه خم شد و یقه لباسم رو گرفت با دست راست از روی زمین بلندم کرد. همون جور که خم شده بود منو مثل دمبل پمپ کرد به سمت صورت خودش توی چشمام خیره شد و گفت:« تو کثافت هرزه دیگه مال منی... (با فریاد) مال من!... ضعیف بدبخت... کونی کثافت!... دیگه مال من شدی!... کجا میخوای بری؟... هااااا... دیگه اختیارت دست منه... فهمیدی؟... دیگه منم که بهت میگم نفس بکشی یا بمیری!... من!... فهمیدی تخم سگ؟» من خفه شده بودم و فقط با لرزش، گریه میکردم. حنانه کمر راست کرد و منو از روی زمین بلند کرد. پاهام دیگه روی زمین نبود... قدرت بازو و بدن عضلانی حنانه به قدری بود که منو با یه دست بین زمین و آسمون معلق کرد... داد زد:« فهمیدی؟... یا همین الان با یه فشار گردن ضعیفت رو بشکنم و حونتو بگیرم کووووووونی؟... جواب بده آشغال 😡🤬» من ساعد عضلانیش رو با دو دست گرفتم ولی چه سود؟.... داشتم خفه میشدم...خر خر کنان گفتم:« بععععله...» جوری کوبیدم به در حمام که در باز شد و پرت شدم داخل حمام... حنانه با خونسردی جرعه آخر ماگش که توی دست چپش بود رو نوشید و انداختش زمین. بعد اومد توی رختکن... و گفت:« از این لحظه اربابت منم... خدااااااات منم... صاحبت منم!... منو عبادت میکنی... به من سجده میکنی... جونت، بدنت، اموالت، حتی روحت مال منه!... مااااال منننن!... شیرفهم شد؟» من کشون کشون رفتم عقب و وارد حمام شدم و به سه گوش حمام خودمو چلوندم و گفتم:« بله... هرچی شما بگید...» حنانه جمله رو کامل کرد و گفت:« ارباااااب!» منم گفتم:« هرچی شما بگید ارباب!»
Tumblr media
اومد توی حمام و بهم نزدیک شد. من ناخودآگاه به حالت سجده مقابلش چمبره زده بودم و همراه با التماس کردن و اشک ریختن، میلرزیدم. پاش رو آورد زیر صورتم. من شروع کردم از روی جوراب پاش رو بوسه باران کردن. گریه میکردم فقط و میبوسیدم. اومدم بالا تر و ساق هاش رو با لیسیدن میبوسیدم. سرم بین پاهاش بود. حنانه خنده های ریز تحقیرآمیزی میکرد و مبگفت:« انگار کارتو خوب بلدی جنده! 😏 تا حالا پای چند تا دختر رو لیسیدی؟ 😆» یه دفعه پاهاش رو به هم نزدیک کرد و من سرم لای دو تا عضله دوقلوی پشت ساقش گیر کرد. شروع کرد پاهاش رو بهم نزدیک کنه و من داشتم خفه میشدم. دهنم باز بود و نفس نفس میزدم که یدفه سرم خیس شد!... رودی از بین موهام تا روی صورتم جاری شد و چون دهنم باز بود وارد دهنم شد. حنانه داشت روی سرم میشاشید و من کلی از ادرارش رو خوردم. یعنی شورت پاش نبود! 😱 همونطور که میشاشید گفت:« این غسل تعمیدت توله سگ کونی من!... دیگه از الان بنده ی منی!... بنده ی من! 😆» بعد از تموم شدن ادرارش گردنم رو ول کرد. خودم رو کشیدم عقب در حالی که داشتم خفه میشدم. اومد جلوتر و من از ترس جیغ میزدم با فریاد پشم ریزونی گفت:« خفه شو توله!... کشاله هام رو تمیز کن نفله بدبخت!... پاهاش رو به اندازه عرض شونه اش باز کرده بود. من بدون معطلی و با استیصال شروع کردم به لیسیدن شاش حنانه از روی کشاله رانش... رفتم بالا تر که چشمم به کص کلوچه صورتی وسط پاهاش افتاد. نمیتونم چیزی که دیدم رو توصیف کنم. یه کص جوان و تپل و کلوچه🤤 یدفه حنانه گفت:« چرا معطلی توله سگ...» و جوری بهم سیلی زد که سرم خورد به دیوار و چشمام سیاهی رفت... یدفه فکم رو گرفت و فشار داد. از درد فریاد کشیدم اما یدفه جوراب هاش رو کرد توی دهنم و صدام رو خفه کرد. جوراب هاش نجس شده بود. شیر آب حمام رو باز کرد. پاهاش رو آب کشید. نگاه حقارت آمیزی بهم کرد و گفت:« از این لحظه هر کاری خواستی بکنی با اجازه من خواهد بود!... هرجا خواستی بری، حتی دانشگاه!... هر روز و هر ساعت با اس ام اس ازم اجازه میگیری... فهمیدی کون؟...» من با سر جواب دادم... ادامه داد:« هر وقت اراده کردم در اختیار کامل و مطلق منی... تا هر وقت من بخوام... حالا هم حمام رو تمیز کن و خودتم تمیز بشور... بدنت رو تمیز کن و شیو کن که کارت دارم... فهمیدی یا بهت بفهمونم؟» من با گریه و استیصال گفتم:« فهمیدم... فهمیدم!» حنانه از حمام رفت بیرون.
یدفه صدای تلفنم رو شنیدم... چهار دست و پا از حمام اومدم بیرون. حنانه داشت میرفت به سمت اتاقش. به دهنه درب اتاق که رسید نیم تنه رو از سر در آورد. واااااااوووو 🤯😱 بدنش کاملا برهنه و لخت شد و احجام فرا هندسی و عجیب و غریبش درخشید. برگشت بهم نگاهی کرد و گفت:« خودت خواستی ضعیفه‌ی هرزه!... خودت خواستی بنده من باشی!... و شدی! » و رفت توی اتاقشو در رو بست.
بچه ها ۴۰ بار زنگ زده بودن و من اصلا نشنیدم . آخرشم پیام دادن که ما رفتیم... به قدری از حنانه میترسیدم که جرأت سرپیچی از دستوراتش رو نداشتم... حمام کردم و کل بدنم رو شیو کردم...
Tumblr media
84 notes · View notes
parsdown-blog · 8 years ago
Text
الریان و پرسپولیس با تساوی به رختکن رفتند
الریان و پرسپولیس با تساوی به رختکن رفتند
[ad_1] گروه ورزشی پارس دان الریان و پرسپولیس با تساوی به رختکن رفتند خبرگزاری تسنیم: نیمه اول دیدار تیم‌های الریان و پرسپولیس با نتیجه تساوی به پایان رسید. در ادامه دیدارهای مرحله لیگ قهرمانان آسیا و در گروه D این مسابقات تیم‌های الریان و پرسپولیس از ساعت 18:55 امروز (سه‌شنبه – به وقت تهران) در ورزشگاه جاسم بن‌حمد دوحه به مصاف هم رفته‌اند که نیمه اول این دیدار با نتیجه تساوی یک بر یک به پایان…
View On WordPress
0 notes
edvinir · 3 years ago
Video
instagram
تقدیم_به_شما_همراهان_عزیز🌹🌹🌹 #repost @edvin.ir #repost @edvin.ir #اگه_از_اکسپلور_میایی_فالو_کن❤ @edvin.ir #دکلمه #شعریادت_نره #ترانه #موزیکویدیو #قدیمیها #نوستالژی #ترانه_قدیمی #هایده #آهنگ_قدیمی #خاطره #مهستی #خاطره_انگیز #منوتوپلاس #پرستار #اینترنشنال #سیناولی_الله #رختکن #دابسمش #دکلمه_عاشقانه #خنده_دار #جنجالی_ترین_ها #چالش_خنده #حرکت_نمایشی #حرفه_ای #حرکاتبدنسازی https://www.instagram.com/p/CWMKHngDYTR/?utm_medium=tumblr
0 notes
amir1428 · 3 years ago
Photo
Tumblr media
#حمّام_شیخ_بهایی ــ #اصفهان ****************** حمّام شیخ بهایی یكی از شاهكارهای معماری و مهندسی جهان مربوط به دورۀ #صفـویّه است كه با مهندسی #شیخ_بهایی در سال 1065 قمری ساخته شده است. سیستم گــرمایی این حمّام از اعجـاب های مهندسی با استفاده از قـوانین فیزیک و شیمی محسـوب و با استفاده از این سیستم پیچیدۀ مهندسی به مـدّت طــولانی تنهــا با یک شمع و با سیستم "دم و گاز" یعنی از #گاز_متـــان فاضلاب# مسجــد_جامع و چكیدن روغن عَصّـارخانۀ شیخ بهایی كه در مجاورت حمّام قرار دارد روشن میشده است. #عصّار_خانه محلّی برای تهیّۀ روغن از دانه‌های روغنی بوده است. این حمّام دارای دو #سربینه (#رختکن ) بزرگ متعلّق به مردان و کوچک مخصوص زنان، استخــر، تعــدادی #خـزینه و #آب_انبـار هست و تا 20 سال پیش استفاده میشده تا سرانجام تعطیل و بعداز 10سال رها شدن در اختیار #سازمان_میراث_فرهنگی قرار گرفت. حمّام شیخ بهایی بنایی عمومی بوده كه به مــرور در تصرّف اشخاص درآمده و تا پیش از تملّک، نـزدیک به 30 نفــر ادّعای سـرقفلی و مالكیّت این اثـــر را داشتند تا جایی که حتّی كارگر حمّام نیز ��دّعایی از آن داشته است. چنـدی پیش حفاظت از این اثر منحصر به فرد آغاز و به زودی مرمّت آن شروع خواهد شد. حمّـام شیـخ بهـایی در اصفهـان، #خیابان_عبـدالرّازق ، #کوچـۀ_شیخ_بهائی واقع شده و در تیر ماه 1377 به‌ عنوان یکی از #آثار_ملّی_ایـران به ثبت رسیده است. 7 تصویر از این اثر در پست مشهود است. https://www.instagram.com/p/CR9rwrFMZmV/?utm_medium=tumblr
0 notes