#خیابان_شهریار
Explore tagged Tumblr posts
amir1428 · 4 years ago
Photo
Tumblr media
#گلنراقی #آواز جگرکی‌ها را میخواند! #امین‌الله_رشیدی، #خواننده و #آهنگساز سال 1304 در روستای #راوند #کاشان به دنیا آمد، سپس به تهران آمد و بلافاصله در کلاسهای شبانه هنرستان موسیقی شرکت و فعالیتش خود را درعرصه خوانندگی آغاز کرد. او جزو اولین خوانندگانی است که پا به رادیو گذاشت و با توجه به بودجه محدود رادیو 2 سال به همراه برخی دیگر خوانندگان رایگان کار کرد. او در هنرستان_موسیقی با زنده‌ یاد #حسن_گلنراقی هم‌ دوره بود و حرفها و خاطره‌ های بسیاری از او دارد و درباره آنروزها می گوید: #یادش_بخیر روزگار جوانی، یکروز در #روزنامه_اطلاعات آگهی دیدم که نظرم را جلب کرد و نوشته بود: #هنرستان_تهران در نوبت شبانه #رایگان #هنرجوی_موسیقی و #آواز می پذیرد. من هم از #خدا خواسته رفتم و ثبت نام کردم. هنرستان در خیابان ارفع بود، همین #خیابان_شهریار امروزی که تالار_وحدت در آن واقع است. آنوقتها تهران مثل حالا اینهمه بی‌ دروپیکر نبود آنقدر کوچک بود که میشد بعضی مسیرها را پیاده طی کنی. من هم پیاده به هنرستان می‌رفتم و در کلاس های شبانه شرکت میکردم. در همین کلاسها بود که با خیلیها آشنا شدم. #گلنراقی هم یکی از هم‌ دوره‌هایم بود که هر شب باهم #پیاده‌روی و #تمرین آواز، #شوخی و #خنده داشتیم. از آن بچه‌ تهرونی‌های #اصیل و #شوخ‌_طبع بود و همیشه همه چیز را به #طنز میگرفت و ما کلی می خندیدیم با او که بودیم #روحیه‌‌ مان عوض میشد. استاد تار من #موسی_معروفی و استاد آوازم دکتر مهدی فروغ بود. او رئیس #دانشکده_هنرهای_دراماتیک هم بود. آموزش‌های فروغ، سنتی نبود. مثلاً نمیگفت #شور را بخوان حالا #ماهور را، بلکه #علمی #آموزش میداد با #تحریر زیاد هم موافق نبود. برخی از هم‌ شاگردی‌ هایم را هم بیاد دارم: آقایان مشروطه، معنوی، گلنراقی و نصرت الله‌ خان که بچه‌‌ جنوب شهر بود، تسبیح به دست می گرفت و بسیار بامرام بود. 2 دندان_طلا هم داشت. من اهل تصنیف بودم و گلنراقی اهل طنز و شوخی. او همین یک ترانه مرا ببوس را خواند. هزاران افسانه برای این ترانه آورده‌ اند که تمامش نادرست است. این ترانه را دکتر حیدر رقابی برای معشوقه‌ اش ساخته بود. گلنراقی بجز مرا ببوس، آهنگ دیگری هم خواند. آنزمان پل تجریش گردشگاه اشراف بود، هر کسی نمی‌ آمد. تابستانش با پالتو میرفتیم حالا فکر زمستانش را بکنید چقدر سرد بود. آنجا دل و قلوه و جگر فروشی بود. بعضی کاسبها جنسشان را با آواز ارائه می دادند. گلنراقی از آنها یاد گرفته بود و آوازهای شان را میخواند یعنی شبها که از کلاس بیرون می‌ آمدیم، میخواند.(ادامه کامنت اول) https://www.instagram.com/p/CGP_b6oHpcb/?igshid=4eogvotinnls
0 notes