#خرس
Explore tagged Tumblr posts
filmap · 9 months ago
Photo
Tumblr media Tumblr media Tumblr media Tumblr media Tumblr media Tumblr media Tumblr media
خرس نیست / No Bears Jafar Panahi. 2022
Street Osmanağa, Bekçi Sk. No:8, 34714 Kadıköy/İstanbul, Turkey See in map
See in imdb
21 notes · View notes
gregor-samsung · 2 months ago
Text
Tumblr media Tumblr media Tumblr media
خرس نیست (Khers nist) [No Bears] (Jafar Panahi, 2022)
8 notes · View notes
mariwatchesmovies · 7 months ago
Text
Tumblr media Tumblr media Tumblr media Tumblr media Tumblr media Tumblr media Tumblr media
خرس نیست | No Bears (2022) dir. Jafar Panahi cine. Amin Jafari
10 notes · View notes
vavirir · 10 months ago
Text
0 notes
whileiamdying · 2 years ago
Text
No Bears review – Jafar Panahi​’s piercingly self-aware​ study of film-making and fear
Tumblr media
‘A profoundly humane endeavour’: Jafar Panahi behind the wheel in No Bears.
The Iranian director, who was imprisoned in July, crafts a complex meditation on artistic creativity and invisible borders
Tumblr media
Mark Kermode, Observer film critic @KermodeMovie Sun 13 Nov 2022 | 03.00 EST
Earlier this year, the Iranian auteur Jafar Panahi was detained and ordered to serve a six-year prison sentence – the latest politically motivated attempt to silence an artist who has been banned from making movies since 2010. Despite the ban, Panahi has remained a creative thorn in the side of the Iranian authorities. His provocatively entitled This Is Not a Movie (2011) was smuggled out of Iran on a USB drive hidden inside a cake and premiered to great acclaim at Cannes. His next two features, Closed Curtain (2013) and Taxi Tehran (2015), earned him a Silver and Golden Bear respectively at the Berlin film festival, while 3 Faces (2018) won best screenplay at Cannes.
This latest stripped-down work from the world’s most quietly defiant cineaste has already (deservedly) picked up the special jury prize at Venice and the award for cinematic bravery at the Chicago international film festival. Meanwhile, in Miami, where the director was given the film festival’s Precious Gem award, an audio message recorded in prison found Panahi wryly declaring: “I wish that I could make films instead of receiving awards” because “I have dreams that go beyond all the awards in the world.” And what dreams they are!
Given the circumstances of its creation, it’s no surprise that Panahi’s recent output has returned obsessively and self-reflexively to the subject of film-making itself. Here, for example, he once again plays a version of himself – a film-maker directing his latest feature by remote control. His new movie is being shot in Turkey and presents a close-to-life account of a couple, Zara (Mina Kavani) and Bakhtiar (Bakhtiar Panjei), who are facing separation as they attempt to escape to a new life in Europe. Panahi, who cannot leave Iran, is directing them over the web, via a computer screen. But rather than doing so from Tehran, where he had a half-decent internet connection, he has instead rented a room in a remote village near the border, placing him physically closer to the action, but also conjuring a creative barrier as his phone signal constantly drops in and out in almost slapstick fashion.
"Panahi retains the wit and humility to question his art with remarkable candour and self-deprecation."
When assistant director Reza (Reza Heydari) visits Panahi, the pair take a surreally tinged night trip to the Turkish border (a haunting no man’s land peopled by smugglers in speeding vehicles), and he invites the film-maker to step across the invisible line that divides his country from its neighbour. But Panahi has become embroiled in his own domestic drama, his camera having inadvertently drawn him into a dispute (“there will be blood”) between two men, both of whom are attempting to claim the hand of a local girl. Meanwhile, the actors in Turkey are starting to doubt the integrity of their director, whose docudrama threatens to tear them apart in real life, creating two parallel love stories that eerily mirror and reflect each other’s sinister power struggles.
“What about the bears?” asks Panahi as he takes an evening walk to the outskirts of the village, en route to a meeting where he must answer the charge of having taken an incriminating photograph – a photograph he insists does not exist. “There are no bears,” replies his companion, who has previously assured this metropolitan incomer that while “town people have problems with authorities, we have problems with superstition”. It’s all just “nonsense, stories made up to scare us. Our fears empower others. No bears!”
It’s a cute titular exchange that pithily encapsulates the key themes of the drama: the conflation of modern authority and archaic superstition, the town-country divide, the power of storytelling, the oppressiveness of fear and the absurdity of dogma. These are intimate personal scenarios with wider political resonances that reverberate throughout Panahi’s filmography.
Yet No Bears is also a piercingly self-aware portrait of an artist who is not afraid to depict himself and his craft as aloof or insular. Despite all that he has faced, Panahi retains the wit and humility to hold himself accountable – to question his art with remarkable candour and self-deprecation. Filtering his immense contribution to cinema through a deceptively incidental lens, he once again reminds us that movie-making can be a profoundly humane endeavour; at once comedic, tragic and truthful.
0 notes
sayron · 16 days ago
Text
Tumblr media
ندا (۶) - آرمینا (۱)
ندا در حالی که لخت و بدون سوتین و فقط با شورت یاسی رنگش روی مبل نشسته بود منو صدا زد و گفتم:« متییین؟!!!... کون قشنگم... بیا ببینم... بیا پیش ارباب... بدو ببینم!...» من که تمام مدت مهمونی قلبم تند تند میزد عرق سرد به چهره ام نشست... جرات تاخیر در دستور ندا رو نداشتم... تا اومدم چهار دست و پا بشم خودم رو توی آینه قدی اتاق دیدم... رنگ به چهره ام نبود!... بدن نحیف و لاغرم رو به دستور ندا لیزر کرده بودم و مو به تنم دیده نمیشد... ندا تمام شورت های منو دور ریخته بود و برام شورت لامبادای مردو��ه خریده بود... شورتی که کونی هم میپوشن!!!... در واقع شورت لامبادای مردونه اصلا پشت نداره و فقط سه تا حلقه داره که یکی دور کمر و دوتای دیگه هم دور رونها میوفته و یه پارچه هم کیر و خایه ها رو میپوشنه و دسترسی به سوراخ مقعد خیلی راحته.
Tumblr media
بدون معطلی چهار دست و پا شدم و در اتاق رو باز کردم و واااااااااااوووو 😯🫨 همه مهمونای ندا دخترای بدنساز �� عضلانی بودن... واقعاً ترسناک بود صحنه... ۱۰-۱۲ تا دختر که بدنشون پوشیده از عضله بود... گیلاس های مشروب توی دستشون و به سمت من نگاه کردن... چشم چندتاشون برق زد و لبهاشون رو گزیدن...
Tumblr media
خداااا و سرور من، ندا با پوست سفید و بدن ورزیده اش بینشون میدرخشید... لبخندی بهم زد و گفت:« بدو بیا اینجا ببینم... بدو کون قشنگم!... 😌» من با ترس و لرز و چهاردست و پا رفتم به سمت ندا، از لابلای پاهای عضلانی و عضلات دوقلوی پشت ساق پاهایی که هر کدوم قادر بودن به راحتی جون منو بگیرن. حرفای مختلفی رو شنیدم و خیلیا به کونم دست کشیدن و گفتن: « اووووف چه کونی داره🤤» « اووووووم چه کون کردنی ای» « آخی... کوچولوی نحیف 🥺😏» « آوووخی طفلی!... مرد ضعیف و بیچاره! 🥺😆» « نداااا... چه کونی می‌کنی کص تپل!...» صدای ناز و نوجوان یه دختر رو شنیدم که گفت:« اووووووم من اینو امشب میکنم... اوووووووووووف 🤤😈»
رسیدم به پاهای عضلانی ندا و شروع کردم به بوسیدن انگشتان زیبای ندا... ندا دستی به سرم کشید و گفت:« اوووووم توله کوچیک و کردنی من چطوره؟!!!... یدفه همون دختر نوجوانی که صداش رو شنیدم و میخواست منو بکنه اومد جلو و گفت:« اوووووم ندا جون... چقدر توله ات کیوت و کردنیه... دهنت سرویس...» ندا گفت:« قربونت آرمینا جااان... شیطون تو هم که با سه تا پسر اومدی...» من چشمام گرد شد... چون اصلا پسرا رو ندیدم... یهو سرمو چرخوندم و لایه های بعدی رو نگاه کردم و اوووووو فاااااااک🤯 اوین چیزی که دیدم تلمبه زدن دیلدوی یه دختر عضلانی کوچولو، توی کون یه پسر بدنساز و گند�� بود... دختره ملکه ی عضله و تتو بود... مچهای پسره رو از پشت گرفته بود و میتپوند توی کونش... انگار یه خرگوش ماده عضلانی داره کون یه خرس میزاره 😱🤯 یدفه جمله بعدی آرمینا مو به تنم راست کرد:« ندااا جووون... میشه امشب متین ات رو بدی به من و به جاش سه تا پسرای منو بگیری؟... من واسش خیس کردم اساسی... » من برگشتم و آرمینا رو از پایین نگاه کردم... اوووووو ماااااااای گاااااااااد 😱 😵
Tumblr media
باورم نمیشد... آرمینا یه دختر نوجوان محصل بود... اما بدنش 😱 بدنش انباشت عضلاتی بود که واسه اکثر پسرا دست نیافتنیه دست نیافتنی!... با دستهای پر شده از تتو... نگاهی به من کرد و چشمکی بهم زد... ندا خندید و گفت:« پیشنهاد خوبیه 😏 منتها سه تا پسرت رو باید بپسندم 😉 کجان؟...» اولین کسی که آرمینا نشون داد همون پسری بود که اون دختر عضلانی پر از تتو داشت ترتیبش رو میداد؛ آبتین!... پشمااااااام 😱 من کص ندا رو داشتم از روی شورت میبوسیدم و متوجه خیس شدنش موقع دیدن آبتین شدم. ندا گفت:« اووووووم... خوبه... دیگه!» دو تا پسر دیگه ای آرمینا معرفی کرد در واقع دپ تا داداش دوقلوی بور بودن که پایین پاهاش در حال لیسیدن پاهاش بودن... دو تا پسر سفید مفید گوشتی!... آب از دهن ندا راه افتاد و گفت:« اوووووووم... به نظر معامله خوبی میاااد... ولی من از همین الان اونا رو میخوااام... میدی؟...»
.
.
باورم نمیشه... وقتی آرمینا منو برای یه ۲۴ ساعت با ندا معامله کرد با یه دست مثل یه بچه گربه منو از گردن گرفت و بلندم کرد... به سبکی و راحتی یه گنجشک... بعدا فهمیدم آرمینا فقط ۱۶ سالشه... از ۷ سالگی بدنسازی، کشتی، وزنه برداری و شنا کار کرده... قدرت بدنیش در وصف نمیگنجید... برخلاف ظاهر خفن و با ابهتش خیلی خیلی مهربون بود... همونجا توی سالن و روی کاناپه دو نفره ترتیبم رو از کصش داد و خیلی حااااال کرد باهام... از کیرم خوشش اومده بود. اما من گاهی به ندا که یه زمانی همسرم بود نگاه میکردم... با خودم گفتم این زن الان به چشم یه وسیله به من نگاه میکنن... حتی بی ارزشتر از یه سگم براش!... ندا داشت کون یکی از پسرا رو فتح میکرد... یکی دیگه سوراخ کون ندا رو میخورد و سومی هم کصش رو... عجب صحنه ای بود 😱
و اما شب بیاد موندنی من با دختر عضلانی ۱۶ ساله ای که فانتزیش گاییدن همه مردهای هم سن باباش بود! آرمینا...
ادامه دارد
20 notes · View notes
gomls-world · 1 month ago
Text
ويل لأمة تكثر فيها المذا��ب والطوائف وتخلو من الدين. ويل لأمة تلبس مما لا تنسج وتشرب مما لا تعصر. ويل لأمة تحسب المستبد بطلا وترى الفاتح المذل رحيما ويل لأمة لاترفع صوتها الا اذا مشت في جنازة ولاتفخر الابالخرائب ولا تثور الاوعنقها بين السيف والنطع.ويل لأمة سائسها ثعلب
وفيلسوفها مشعوذ وفنها فن الترقيع والتقليد. ويل لأمة تستقبل حاكمها بالتطبيل وتودعه بالصفير لتستقبل آخر بالتطبيل والتزمير. ويل لأمة حكماؤها خرس من وقر السنين ورجالها الاشداء لا يزالون في اقمطة السرير.
ويل لأمة قسمت الى اجزاء وكل جزء يحسب نفسه فيها امة.
25 notes · View notes
jana199 · 7 months ago
Text
Tumblr media
كتبت الشهيدة القـ.ــامية ريم الرياشي في وصيتها عام ٢٠٠٤:
لم أعد أرى رجالا في أمتنا إلا بقايا منهم في فلسطين.
من أرحامكن يا نساء الأمة سيخرج الأطفال الذين سيعيدون مجد هذه الأمة يكتبونه بدمائهم وأشلائهم.
أتوق لأن أصل إلى ربي شهيدة على علماء الأمة الذين شغلتْهم فتاوي الزواج والطلاق عن طلقات المدافع والصواريخ التي تهطل علينا كالمطر، وشغلتهم فتاوي الربا وتحليله عن تحليل اليهود لدمائنا وأعراضنا وبيوتنا وأشجارنا، وشغلتهم فتاوي طاعة الحاكم وعدم الخروج عليه أريد أن أشهد عليهم بأنهم شياطين خرس لا يقولون إلا ما يديم عليهم مناصبهم ورزقهم وعافيتهم، ويسكتون عن الحق حيث لا مجال للسكوت، يسكتون عن الحاكم وآثامه البغيضة ويأمرون الناس بالسمع والطاعة.
أشهد أمامه سبحانه على كل من مد يده لليهود وقطعها عن إخوانه من المسلمين، وكل من حارب شعبه وترك حرب أعدائه، أشهد أمامه على كل من عاش لعرشه بدل شعبه، وكل من باع وطنه مقابل حكمه، أشهد أمامه سبحانه على كل من شرّد الشرفاء من أمته ورعيته واستبدل بهم المطبلين..
أريد أن أشهد أمامه على كل حاكم تخلّى عن قدسنا وفلسطيننا وعن أهلنا، وكل من قطع المعونات البائسة الشحيحة عن أطفالنا طاعة لمولاه في البيت الأبيض.
21 notes · View notes
mmaannar · 5 months ago
Text
يا ترى هيجي اليوم اللي هقابل فيه شخص
اقدر احكيله الحكاية كاملة، من غير خوف أو تردد أو خرس؟
هيجي شخص احكيله فيصدقني؟ ويفضل حاببني رغم كل scars اللي ماحدش شايفها؟
يا ترى ؟
12 notes · View notes
yooo-gehn · 9 months ago
Note
للصراحة انا حابة نقعد في كافيه صغير بعيد جداً
وتقليدي جداً
والبائع يكون كبير في العمر لكنه مبسوط في شغله
نطلب قهوة
ونقعد نحكي في الساعات
في الفن والافلام والاغاني والمعاناة والسعادة والرضى
عن الله والدين والرأسمالية
عن الطبيعة والكون عن الشيئ وعن لا شيئ
💙
الكلام ده معناه أنك كشفتيني شخصيًا، أنا فعلاً بيجيلي خرس لا إرادي في المحادثات العابرة اللي مالهاش معنى، ومابطلش كلام عن كل المواضيع اللي انتي قولتيها. رسالتك شديدة العذوبة والجمال، وأنا بعتبر التواصل الإنساني من النوع ده مع الناس اللي زيك كنز : )
10 notes · View notes
fragil3reflection · 3 months ago
Text
من بين كل أنواع السينستيفتي ال اتوجدت في البشر، قررت الطبيعة تخليني سنستيف بشكل مرهق للأصوات، يمكن زمان في عشريناتي مكنتش aware اوي بالمشكلة دي نظرا لأني كنت بـ binge بغباء ع الميديا السمعية والمرئية ودايما الهيدفون على راسي فكنت مغيبة عن الواقع بالنويزس بتاعته، دلوقتي الوضع اختلف ومضطرة افوكس اون ريالتي أكتر بكلابه وقططه وبشره وتفاعلهم اليومي واحتكاكهم بمحيطهم which is unbearable بجد، ببقى عاوزة اهج من المكان بأسرع طريقة لان بيحصلي حالة فوران عصبي بتخليني عاوزة اجيب رشاش افرغه في any living being قدامي بيطلع صوت، العلاج المؤقت هي الايربودس، بس للأسف انا مبقتش مغرمة بالمزيكا زي زمان عاوزة حالة خرس عام.. في السابق كنت بنكر اني misophonic وبقول أكيد مش للدرجة بس شكلها هي فعلا
4 notes · View notes
mohamedbenjamaa · 1 year ago
Text
Tumblr media
أغلب من حولك لا يجيبون
خرس..
ينتظرون قولك.. بل
يتلقّفونه بلهفة كبرى.
بعده..
يقفون معك أو ضدّك
حسب مقياس متبلّد..
يشربون النّوايا التي لا حياة فيها ويظنّون.
إن كانوا ضدّك
فاعلم أنّ مصيرك
يشبه مصير فان جوخ
أو هايدغر أو الشابي
أو السّيّاب.. أو أنت اللّصيق
بالكلمة..
هكذا يقفز أحدنا صوب الآخر .
المطار الآن نظيف جدا
لمعت صورتك فيه
فاتّسعنا في هذا الفضاء الرّحب
من حولنا أجنحة من حديد..
والعصافير ضخمة
ملأت بطونها بالصالونات الفاخرة
والحقائب المقفلة..
ومسوّدات اللّيل والنّهار..
تلاحقنا نغمات قرويّة
تعالج بثور وجد مزمنة..
نفقأها لتزهر بقع حمراء
سرعان ما تنطفئ..
والسؤال اليومي يغمرنا
يحمل وجهينا
بكلمة لا غير !..
محمد بن جماعة
Tumblr media
26 notes · View notes
bobmarely91 · 1 year ago
Text
تم إرسال الاكفان..والعرب خرس وصم الاذان
وكأنهم يقولون لهم استمروا في موتكم
ونعدكم بأن نوفر لكم الاكفان
فقد عجزنا ان نأمن لكم السلاح والجيوش
فأرسلنا لكم الاكفان
إياك أن تسمع حرفا من خطابات العرب
فحربهم إشاعه وسيوفهم خشب
ليس في معاجم الاقوال قوم اسمهم العرب
🇵🇸💔
11 notes · View notes
marmarika-world · 5 months ago
Text
تنهدت وقالت: عندي خرس نفسي، مش عايزة أتكلم مع حد.
5 notes · View notes
kaadid · 8 months ago
Text
‏كنتُ أختلقُ الف عذر...لانعُم بلحظة
اسمع بها صوتك...او حتى بعضا من كلمات
اكحل بها عيوني ابتهاجا ..!
لكن...!!!
مايحدث اليوم...هو غصة تعترض
حنجرتي...
لاعيد ابتلاع الكلمات..
انه خرس الصدمة..!!
‎#kh
5 notes · View notes
piruzy20 · 1 year ago
Text
معرفی ۱۰ تا از بهترین فیلم های سال ۲۰۲۲ که قبل از مرگ باید دید
فیلم پس از آفتاب
فیلم بدون خرس (خرس نیست)
فیلم فابلمن‌ها
فیلم نه (Nope)
فیلم RRR
فیلم پینوکیو گیلرمو دل تورو
فیلم همه چیز در همه جا به یکباره
منبع
2 notes · View notes