Tumgik
#جوگندمی
heliaclinic · 9 months
Video
youtube
با موهای سفید می توانم کاشت مو انجام دهم؟
0 notes
hadihashemabadi74 · 5 years
Video
🙋‍♂️اصلاح سر ومش مو جوگندمی💁‍♂️ با ما بروز باشید....👍 #اصلاح_مو #مدل_مو #دیزاین_مو #مش #رنگموترکیبی #رنگموفانتزی #رنگ_مش #رنگموترکیبی #جوگندمی #hairstyles #hair_artistry #hair #haircolor #hair_cut #haircut #haircolorist #hairs #color #hairvideoshow #mesh #hadi__hashemabadi @anahiid_shopp @shop.piramoo @barberahmadzare @elshan.barber5 @barber.khass @matin.hairdreeser @sojibarber @masouddehghan1 @mamad.versach_barbershop @barber.mwtyn.sp @edimartorres @wahl_moser @mostafa_bagherii @wahlpro @barberkarako @barberstattoos @barberweek @barberinspirations @barbereddie187 @hamid_unique @barberzoneworldwide @thebarberpost @hadi__hashemabadi (at Gonbad-e Qabus) https://www.instagram.com/p/B2rYeDWg4Xd/?igshid=4wcyb63r7e77
0 notes
keomusic · 4 years
Text
دانلود آهنگ جوگندمی از 25 باند
دانلود آهنگ جدید جوگندمی از 25 باند
با دانلود و شنیدن این آهنگ لذت ببرید هم اکنون آهنگ فوق العاده زیبای 25 باند به نام جوگندمی در کئوموزیک
دانلود آهنگ جوگندمی 25 باند
Download new Music by 25 Band name is Jogandomi
Tumblr media
متن اهنگ جوگندمی
♫======کئوموزیک=====♫ نگات کردم نمیدونم که بار چندمی میشه چقدر خوبه کنار تو موهام جو گندمی میشه من تنها رو عشق تو تو یک لحظه هوایی کرد باید قلبی رو که توشی تو سینه مومیایی کرد چه احساسی که احساست به احساسم گره خورده همین حسه یکی بودن غما رو از دلم برده همون اندازه که هستی همون اندازه خوشحالم کنار تو که دنیامی چقدر بهتر شده حالم تو که دستامو میگیری جهان جا میشه تو مشتم چقدر خوبه که میمونه جای حلقه ات رو انگشتم یه جوری میزنه قلبم تو رو هر لحظه میبینم که حتی باورم میشه دوتا قلبه توی سینم ♫♪♫♪♫♪♫♪
♬======کئوموزیک=====♬
نوشته دانلود آهنگ جوگندمی از 25 باند اولین بار در دانلود آهنگ. پدیدار شد.
source https://keomusic1.ir/%d8%ac%d9%88%da%af%d9%86%d8%af%d9%85%db%8c-25-%d8%a8%d8%a7%d9%86%d8%af.keo
0 notes
sirafkhabar · 5 years
Text
زندگینامه صادق چوبک
Tumblr media
تولد و تحصیلات
صادق چوبک فرزند آقا اسماعیل بازرگان سال ۱۲۹۵ ش در بوشهر متولد شد. وی تحصیلات خود را تا کلاس سوم ابتدایی در مدرسه ی سعادت بوشهر گذراند و در سال ۱۳۰۳ به شیراز نقل مکان کرد و در مدارس شفاعیه، باقریه، سلطانیه و حیات ادامه تحصیل داد. س��س به تهران رفت و در کالج آمریکایی تحصیلات خود را پی گرفت.در این گزارش از سیراف خبر به مطالعه ادامه مطلب دعوت می شوید.
آثار و تالیفات
صادق چوبک از نویسندگان نسل اول و یکی از پیشگامان در عرصه ی داستان نویسی ایران است. او به همراه بزرگ علوی و صادق هدایت توانستند مسیر داستان نویسی ایران را همگام با تحولات ادبی جهان همسو سازند. چوبک با شناخت و درکی که از داستان و انواع روایت داستانی داشت به دنبال نوآوری و کنار گذاردن روایت کلاسیک در داستان های ایرانی بود، بر همین اساس در داستان های او با انواع روایت ها رو به رو می شویم. او خود را محدود به هیچ کدام از فرم های شناخته شده ی سنتی رایج در داستان نویسی نمی کرد، بلکه بر اساس نیاز روایت، راوی نیز انتخاب می شد. نمونه ی بارز پیش گامی چوبک در نوع روایت را می توان در رمان سنگ صبور دید که یک رویداد از سوی روایت گرهای مختلف بیان می شود. به طور حتم این نوع روایت در زمان خود بسیار آوانگارد شمرده می شد که محمدعلی جمال زاده را وادار کرد سال ۱۳۶۹ در نامه ای به چوبک متذکر شود: «... شاید در تمام این نیم قرن اخیر بیش تر از پنجاه الى صد رمان نوشته نشده باشد، در این صورت باید قدری حوصله به خرج داد و سنگ صبور را در بغل گذاشت تا مردم خواننده قدری با طرز معمولی رمان آشنا بشوند، آن وقت باز یک قدم تازه برداشت.............. صادق چوبک در سال ۱۳۷۷ در شهر «برکلی» آمریکا بدرود حیات گفت. آثار: مجموعه داستان خیمه شب بازی /۱۳۲۶ - مجموعه داستان «انتری که لوطی اش مرده بود» / ۱۳۲۸  - رمان «تنگسیر»/ ۱۳۶۲ - مجموعه داستان «روز اول قبر»/۱۳۹۶ - مجموعه داستان چراغ آخر / ۱۳۹۶ - رمان «سنگ صبور»/۱۳۹۵
Tumblr media
باران ریز و تندی از ابرهای خاکستری پاییز می بارید. صدای مرموز و یکنواخت چکه های ریز باران که روی برگ های خشک چنار و انبوه سوزن های سرسبز کاج می خورد هراس مالیخولیایی شگرفی درون او پدید آورده بود. صدای تپ تپ بال و غارغار خفه ی کلاغ ها که باران آنها را از جایگاه شان گریزانده بود به گوش اش می رسید، اما او نه به سردی قطره های بارانی که به سر و روی اش می خورد نه به صدای نامانوس کلاغ ها، به هیچ کدام توجه نداشت. حواس اش فقط متوجه یک جا بود؛ تنها به یک جا و یک چیز. فقط به در باغ که رو به روی اش زیر برگهای خفه ی پاپیتال پنهان شده بود و به صدای زوزه ی سگهای پشت آن. صدای تپش قلبش با صدای ریزش باران و پرپر زدن غار و غار کلاغ ها و صدای شب و زوزه ی سگ ها در خاطرش آهنگ ناهنجاری برپا داشته بود. در این میان دید که راسو هم پهلوی اش نبود.  از روی پله ها بلند شد و با شتاب به سوی در باغ به راه افتاد. همچنان روی دو چوب خود بلند می شد و چند ثانیه در هوا چرخ می خورد و جلو می رفت. قدش بلند و خمیده  بود. هیکلی تاریک تر از شب فضای تیره را می شکافت و پیش می رفت. یکنواخت و معذب راه می رفت و صدای خشک ریگهای کف باغ زیر چوب های اش خش خش می کرد. آستین های پوستین اش که سردست آنها ریشه ریشه ای و مثل گردن بریده یی بود که خون ازش می چکید، این طرف و آن طرف در فضا تکان می خورد. پیش خودش خیال کرد «آیا واقعا آدم ناقص الخلقه بیش تر به مرده ها نزدیک تر نیست تا به زنده ها؟  من نیمه راه مرگ را رفته ام و نیمه ی دیگر باقی مانده» راسو رو زمین گل آلود باغ خوابیده  بود و پوزه اش را به درز در بزرگ باغ چسبانده بود و بو می کشید. صدای خورخور و نالهی جویده جویده ی چند سگ دیگر از پشت در بلند بود. سید حسن خان که برای باز کردن کلون به در نزدیک شد، راسو بلند شد و جستی زد و عقب ایستاد. کوچک ترین اعتنایی به او نشد و نوازشی ندید، اما او هم تمام حواس اش پیش سگ های پشت در بود. مثل گربه ای که منتظر باز شدن در تله موش باشد با گوش های تیز و قیافه ی متعجب به در باغ خیره شده بود و پشت سرهم دم اش را تکان می داد. منتظر بود در باغ باز شود و آن چه را که تا آن وقت نمی دانست چیست ببیند. اما در، دیر تر از آن چه راسو منتظر بود باز شد، چون که انگشتان لاغر و بی توان سید حسن خان به باز کردن آن آخته نبود. زوزه ی سگ ها در این موقع به دندان غروچه های خشمناک و خورخورهای ترسناک مبدل شده بود. آن ها در هم افتاده بودند و روی زمین می غلتیدند و هم دیگر را گاز می گرفتند. ناگهان فشار سختی که تحمل آن برای سید حسن خان دشوار بود به در وارد آمد. چند سگ به در بسته حمله ور شده بودند. صدای زوزه ی دردناک یکی از آن ها که از پا درآمده بود و صدایش رفته رفته دور می شد به گوش می رسید، سید حسن خان تمام سنگینی بدن اش را روی در انداخته بود و به آن زور می آورد. بدن اش می لرزید و نفس اش به تنگی افتاده بود.
برشی از داستان مردی در قفس | انتری که لوطی اش مرده بود
Tumblr media
من اولین بار اسم صادق چوبک را در کلاس دوم دبیرستان از دبیر شیمی مان شنیدم، که مرد باسوادی بود و گاهی برای ما درباره ی ادبیات و این جور چیزها هم حرف می زد. چند روز بعد «خیمه شب بازی» را خواندم. عجب! ادبیات یعنی این؟ در اولین سفرم به تهران یک راست به خیابان ناصر خسرو رفتم و در کتاب فروشی جعفری سراغ باقی آثار چوبک را گرفتم. فروشنده مرد سیه چردهی لاغری بود با دندانهای قهوه ای (که بعدا فهمیدم اسم اش مهدی آذریزدی است). این مرد به من گفت که صادق چوبک یک کتاب بیش تر ننوشته، «اون ام نایابه». خیلی بور شدم. گفتم «ولی تو صفحه ی آخر همون کتابش نوشته «شب نشینی باشکوه» به زودی منتشر می شود. گفت «بله ولی اگرم نوشته منتشر نکرده.»  گفتم «چرا؟» فروشنده فهمید که مشتری، جوان شهرستانی خیلی پرتی است. لحظه ای لب های اش را از روی دندان های قهوه ای کنار زد و توضیح داد که نویسندگان گاهی رأی شان را  عوض می کنند، گاهی هم کتابی را که هنوز ننوشته اند نوشته شده فرض می کنند. ولی اضافه کرد که صادق چوبک نویسنده ی خیلی با استعدادی ست. تنها کسی است که یک قدم از صادق هدایت جلوتر آمده. ولی میگن خیلی وسواسیه. برای اینه که کم منتشر می کنه. بعد گفت «هیچی نداریم. هدایت کتاباش و دویست سیصد نسخه بیش تر چاپ نمی کنه، نایاب میشه ولی بعدا اضافه کرد« من خودم یه نسخه از «ولنگاری» دارم که اونام صحافی نشده ، ولی قیمتش مناسبه. گفتم باشه، می خوام. گفت «فردا بیا بگیر.»
دیدار با صادق چوبک
چند سال بعد یک روز صبح تو کافه فردوس خیابان استامبول با دوست ام «مرتضا کیوان» سر یک میز نشسته ام. مرتضا مرد متشخصی را نشان می دهد و می گوید «این کج کلاه خان که می بینی صادق چوبکه.» عجبا خود صادق چوبک! «انتری که لوطی اش مرده بود» تازه منتشر شده است و من داستان اول این کتاب «چرا دریا توفانی شده بود؟» را دیوانه وار توی محافل دوستان ام می خوانم و همه جا می گویم که این یکی از بهترین داستان هایی است که به زبان فارسی نوشته شده. حالا نویسنده ی این داستان دو میز آن طرف تر روبه روی من نشسته است. صورت چاق تراشیده، پوست روشن شاداب، موهای جوگندمی کلاه بره ی سیاه پهنی خیلی کج روی موهای اش کار گذاشته شده. مرد نگاهاش خیلی بی اعتناست: من هم از آن، آدم هایی نیستم که بروم جلو و بگویم «سلام، سلام آقای چوبک، من از علاقه مندان خیلی مشتاق کارهای شما هستم. همشهری شما هم هستم. خیلی دل ام می خواهد با شما آشنا بشوم.  فقط او را از دور تماشا می کنم: کلاه  کج، نگاه بی اعتنا.
Tumblr media
حالا چهل سالی از آن روز می گذرد. من با چوبک آشنا شده ام، ولی هرگز معاشرت زیادی با هم پیدا نکرده ایم. بعد هم چوبک به آمریکا مهاجرت کرده است و سالها است هیچ خبری از او نیست. در آمریکا چوبک نزدیک برکلی کالیفرنیا زندگی می کند و من حالا در برکلی هستم. شب پیش برای جمعی از ایرانیان درباره ی زبان فارسی صحبت کردم و در ضمن صحبت گفته ام که به نظر من خیمه شب بازی صادق چوبک یکی از شاهکارهای ادبیات نوین فارسی است و پس از نزدیک به نیم قرن که از انتشارش می گذرد هنوز مثل یک دسته گل تازه و باطراوت است، اگر چه زیاد خوش بو نباشد. حالا یک جوان ایرانی که اسم اش خسرو است يقه ی مرا گرفته که بیا تو را به دیدن صادق چوبک ببرم. می گویم «نه، لازم نیست.» می گوید «آه، شما این همه راه را اومدین، نمی خواین آقای چوبک رو ببینین؟» گویم «بابا، چوبک میونه ش با من خوب نیست، نمی خواد منو ببینه. اصلا می خواد سر به تن من نباشه . می گوید اشتباه می کنین، چوبک آدم خیلی خوبیست. می گویم « من شکی ندارم چوبک آدم خوبی ست. می گم با من خوب نیست.» می گوید «الان تلفن می زنم ازش می پرسم. می گویم «مبادا این کار رو بکنی! بد و بیراه می شنوی. ولی تا من غافل می شوم، خسرو می رود به چوبک تلفن می زند و با یک خنده ی گوش تا گوش بر می گردد: گفت خیلی مشتاق دیدار، برای شام تشریف بیارین.» چوبک پهلوی من نشسته است. ناگهان می گوید «شنیده م گفته ای من با تو قهرم؟» می گویم «والا، ب، دلایلی وجود داشت که فکر کنم با من قهري. می گوید «نه، هیچ دلیلی وجود نداره. هیچ از این فکرها نکن. به مردم مملکت ام خدمت کرده ای، همشهری ام هم هستی. خیلی هم دوستت دارم. چوبک بریده و بدون حشو حرف می زند. لهجه ی بوشهری خیلی قشنگی دارد که حالا دیگر در خود بوشهر شنیده می شود. ابدا اهل چرب زبانی و خوش و بش بیهوده نیست، یقین دارم همین طور فکر می کند که می گوید. می گویم «خدا را شکر. خیال ام خیلی راحت شد.» من جدی گفته ام، ولی هیأت می زند زیر خنده. با چوبک که گرم صحبت می شوم حس می کنم زیر تأثیر او لهجه ام دارد عوض می شود. خانم چوبک می گوید: شما هم بوشهری هستین؟ «بله، ولی آبادانی هم هستم.» شما انگار بیش تر از صادق لهجه دارید؟ لهجه ی من همین الان ظاهر شد. چوبک می گوید «نه، لهجه ی این به کار نمی خوره، لهجه ی من درسته.» راست هم می گوید. چوبک از ناف بوشهر در آمده، پدر و مادر من دشتی بودن. لهجه ی آن ها غیر از لهجه ی مردم بوشهر بود، هیچ عیبی هم نداشت، ولی از تعصبی که چوبک به لهجه اش نشان می دهد خوشم می آید. می گویم: صادق راست می گه. لهجه ی این درسته. لهجه ی من بوشهری اصل نیست. Read the full article
0 notes
Photo
Tumblr media
(via 25-باند جوگندمی(نگات-کردم-نمیدونم-بار-چندم-میشه))
0 notes
mohsenmollaee · 5 years
Photo
Tumblr media
. دم غروبی دلم گرفت به خودم اومدم دیدم باز دارم پله های موزاییکو میرم بالا، چقدم شلوغ بود امروز! زورکی خودمو جا کردم همونجای همیشه، سفارش دادم و توی این فکر بودم که: خاطره ها چه بلایی سر آدم میارن!! من کجا؟! چایِ پنجاه هزارتمنی کجا؟!... نازی آباد کجا؟! پاسداران کجا؟! شکلات تلخم با خودم آورده بودم، پررویی و بیخیالیمم رفته رفته به تعجب و نگاهای کج و کوله ی مشتریا پیروز شده بود، قشنگ احساس میکردم دیگه مث روزای اول به چشم اوسگلا نگام نمیکنن، البته نه اینکه نظرشون، یا واقعیت در این مورد عوض شده باشه، فقط یجورایی قبولم کردن...میدونی؟ اینو یجوری تو خودشون حل کردن که ممکنه اشکالی نداشته باشه یه مرد گنده ی جوگندمی بعضی بعدالظهرا، و همیشه تنها بیاد بشینه روی یه صندلیِ بخصوص و یه چایِ پررنگ با شکلات تلخ بخوره و یکم با گوشیش ور بره و با یه لبخند مصنوعی بعد از حساب کردن خداحافظی کنه... تو همین فکرا بودم که ناخود آگاه متوجه حرفای دوتا آقای میز بغلی شدم: ببین حالا همه چیش به کنار، خیییییییللللللییییی دوسَم داره...میمیره برام...دیوونه مه... دست خودم نبود، یه لحظه تنم لرزید، چقد بی تجربه و ساده لوحن آدماییکه راجع به احساس شخصِ دیگه ای نسبت به خودشون انقدر مطئن حرف میزنن و حساب باز میکنن! و درست به اندازه ی ساده لوحی و اطمینانشون محکمتر ضربه میخورن. اصلا به نظر من از عشق و اینام که بگذریم، کلا حماقت هر انسانی رو میشه با اندازه ی اطمیناش سنجید... هوا دیگه تقریبا تاریک شده بود، بیرونو نگاه کردم، بلندشدم، هدفونو گذاشتم تو گوشم، همینطور که داشتم حساب می کردمو می رفتم بیرون یه نگاه دیگه به جناب ساده لوح کردم، هنوز داشت با اشتیاق و چشمهای از حدقه بیرون زده و یه بادی لنگوئج کاملا اکتیو و هیجانی حرف میزد برا مردی که باهاش بود...یادِ سیمون دوبوار افتادم: چه توانسوز و غم انگیزست وقتی انسان نسبت به کسی که دوست میداشته،کینه پیدا کند. https://www.instagram.com/p/ByDnspmh0Lw/?igshid=1legxhrymp491
0 notes
morovati2323-blog · 7 years
Photo
Tumblr media
مردم شهرم همیشه عجول بوده اند. همیشه همه ی کارهایشان را با عجله انجام داده اند، چای را داغ سر کشیدند، پشت ترافیک بوق را یکسره کردند، شب را با استرس خوابیدند و صبح را با عجله سمت کار دویدند و آنقدر عجله کردند که وقتی رسیدند نفسی برایشان نمانده بود مردم شهرم همیشه عجول بودند. باور کنید انتهایش چیزی نیست وقتی به خودتان می رسید، درون آینه فقط یک مرد، یک زن با موهای جوگندمی نگاهتان می کند. عمر به قدر کافی تند می دود شما آهسته راه بروید و به آرزو هایتان برسید! به خودتان هر روز نگاه کنید و آدم ها را یواش یواش دوست بدارید. چای را پای حرف های معشوقه ی دوست داشتنیِ تان سرد کنید، خیابان را باعشق قدم بزنید. شما هرگز به سن و سالِ الانتان برنمی گردید ... #mostafa
2 notes · View notes
parsdown-blog · 7 years
Text
دومین مرد میانسال جنایت 9 ماه پس از آزادی
دومین مرد میانسال جنایت 9 ماه پس از آزادی
[ad_1] گروه خبری پارس دان دومین مرد میانسال جنایت 9 ماه پس از آزادی روزنامه ایران: مرد میانسال که 13 سال قبل وهنگام قمار، دست به جنایت زده و به قصاص محکوم شده بود، وقتی با رضایت اولیای دم آزاد شد، دست به جنایت دیگری زد.    12 اردیبهشت امسال چند نفر از مراجعان به بوستانی در جنوب پایتخت ناگهان متوجه درگیری دو مرد شدند.   آنها مردی با موهای جوگندمی را دیدند که با چوب ضربه‌ای به سر مرد دیگر زد و…
View On WordPress
0 notes
tabnaak-blog · 7 years
Text
باجناقم را نکشتم؛ همسرش قاتل است
باجناقم را نکشتم؛ همسرش قاتل است
گروه حوادث_رسانه‌ها: روزنامه ايران نوشت: مرد میانسال که به اتهام قتل باجناقش در زندان به سر می‌برد، پس از یک سال، اعترافاتش را پس گرفت و مدعی شد در معامله‌ای با همسر مقتول، جنایت را پذیرفته است. 25 اردیبهشت سال گذشته، خبر قتل مردی در محله سعادت‌آباد تهران، بازپرس ویژه قتل و تیم پلیس آگاهی تهران را به محل جنایت کشاند.بررسی‌های مقدماتی نشان می‌داد قربانی مو جوگندمی، با ضربه جسمی نوک تیز، هنگامی که…
View On WordPress
0 notes
khabar2day-blog · 7 years
Text
تأثیر رنگ مو در بروز بیماری‌های قلبی
دانشمندان باور دارند مردهای دارای موی جوگندمی بیش از دیگر افراد در معرض ابتلا به بیماری‌های قلبی و عروقی قرار دارند. متن کامل خبر
0 notes
music-iran-blog · 8 years
Text
دانلود آهنگ جدید فرهاد نه قصر بنام جوگندمی
New Post has been published on http://music-iran.com/%d8%af%d8%a7%d9%86%d9%84%d9%88%d8%af-%d8%a2%d9%87%d9%86%da%af-%d8%ac%d8%af%db%8c%d8%af-%d9%81%d8%b1%d9%87%d8%a7%d8%af-%d9%86%d9%87-%d9%82%d8%b5%d8%b1-%d8%a8%d9%86%d8%a7%d9%85-%d8%ac%d9%88%da%af%d9%86/
دانلود آهنگ جدید فرهاد نه قصر بنام جوگندمی
0 notes
scottplagenhoef · 8 years
Photo
Tumblr media
موزیک دانلود اهنگ دانلود آهنگ جدید فرهاد نه قصر بنام جوگندمی http://musicall.download/%d8%af%d8%a7%d9%86%d9%84%d9%88%d8%af-%d8%a2%d9%87%d9%86%da%af-%d8%ac%d8%af%db%8c%d8%af-%d9%81%d8%b1%d9%87%d8%a7%d8%af-%d9%86%d9%87-%d9%82%d8%b5%d8%b1-%d8%a8%d9%86%d8%a7%d9%85-%d8%ac%d9%88%da%af%d9%86/ آهنگ دانلود موزیک
0 notes
ahangsdl-blog · 8 years
Text
دانلود آهنگ جدید فرهاد نه قصر بنام جوگندمی - new update
New Update at Ahangs.Download:
دانلود آهنگ جدید فرهاد نه قصر بنام جوگندمی
Click Title To Download
0 notes