#تنگ ماهی
Explore tagged Tumblr posts
Text
◀ نام محصول :
گلدان آکواریومی (تنگ ماهی گلدانی)
◀ مشخصات :
گیاه و ماهی را در کنار هم
محصولی زیبا، شیک و خاص
از جنس آکریلیک شفاف
شستشوی راحت
◀ سایر توضیحات : جهت خرید گلدان آکواریومی (تنگ ماهی گلدانی) (کلیک نمایید) مشاهده توضیحات بیشتر و قیمت گلدان آکواریومی (تنگ ماهی گلدانی) (کلیک نمایید)
0 notes
Text
آب تُنگ را در حیاط عوض میکردند. زن خانه بخاطر بازیگوشی بچهها، فراموش کرده بود تنگ را به خانه بیاورد. ماهی بیچاره در حیاط فراموش شده بود، صبح شد فراموش شده بود. ناگهان باران گرفت. تنگ ماهی قطره قطره پر شد تا اینکه ماهی تصور کرد میتواند از قفس ساخته شده از شیشه فرار کند. پرشی زد و به زمین افتاد برخلاف تصورش بیرون پر از آب نشده بود اندکی بعد از قطع شدن باران، با چشمان باز مُرد.
ماهی بیچاره فکر میکرد آزاد میشود ولی هیچ چیزی برای او آن بیرون نبود.
فاطمه گرجی
0 notes
Photo
. بنظرتون بدترین تبلیغ سال کدوم بود؟ از دید خودم تبلیغات شهرداری تهران که خیلی میخواست با مخاطبی که فرسنگها باهاش دوره احساس خودمونی بودن بکنه! مثلا اون تبلیغ بخشش! که آخرش نوشته بود 《بلدیه》چقدر گوله نمک بود!🤦 یا مثلا همین! شما نمیدونی نباید ترویج خرید ماهی قرمز بکنی؟ اصلا در فرهنگ کهن ایران نی��ت. ثانیا گناه دارن میمیرن در تنگ، ثالثا رهاسازيشون در رودخانهها باعث مشکل در اکوسیستم میشه! #طبلی_قاط #ماهی_قرمز_نخریم #باحیوانات_مهربان_باشیم #حیوانات_هم_درد_را_میفهمند (at Municipality of Chekka - بلدية شكا) https://www.instagram.com/p/Cp4gYoMM-ZD/?igshid=NGJjMDIxMWI=
0 notes
Text
طوبی
وقتی حرف از نقطه اوج در یک بدن نچرال میشه، بی شک بدن عضلانی و مافوق بشری طوبی، مصداق بارز شمرده میشه!... بدنی که مالامال از قدرته... قدرت غیر قابل وصف یه زن!... قدرت غیر قابل تصور یه مؤنث زیبا!... بدن نچرالی که حاصل ۲۰ سال تلاش، ممارست، استمرار و استقامته. ۲۰ سال پشتکار!... ۲۰ سال ورزش قدرتی و استقامتی مرگ آور!... بدن زیبا و قدرتمند طوبی مثل بدن یه شیر ماده قدرتمند عضله داره... قدرت و عظمت از درونش سرچشمه میگیره. هر مردی با دیدن هیبت خیره کننده و با ابهت طوبی سر تعظیم که هیچ، به خاک سجده میافته و الهه زیبایی و قدرت و عظمت رو پرستش میکنه؛ طوبی!... طوبی بی مانند... طوبی عضلانی... طوبی!... زنی که نماد قدرت بدنی و برتریه... زنی که قدرت بدنی و بدنی ورزیده تر از همه مردان دنیا داره... زنی که سال گذشته تمام رکورد های مسابقه نینجای آمریکایی رو جابجا کرد و مقابل چشمان بهت زده مردان، قوی ترین نینجای دنیا شد... قدرت از نوک ناخون های دستش شروع میشه... قادره هر کاری که دوست داره با هر کسی یا هر چیزی بکنه!... برای طوبی و بدنش که قلهی ورزیدگی و عظمته هیچ چیزی مانع نیست... هر مانعی نهایتاً فقط میتونه یه سرگرمی یا فان باشه واسه طوبی!
طوبی همسر منه!... صاحب و مالک منه!... طوبی یه شیرزن بختیاری که الان ۴۶ سالشه... از حدود ۲۶ سالگی که بچه پنجم مون رو به دنیا آورد، ورزش رو شروع کرد. طوبی ۱۳ سالش بود که با هم ازدواج کردیم. طوبی هیکل درشت و قد بلندی داشت. به دختر قوی جثه بختیاری بود با ۱۸۰ سانت قد. اما طعم زندگی رو نچشید! من صابر، ۲۱ سالم بود اون موقع. دست طوبی رو گرفتم و با خودم آوردم تهران. منم متاسفانه بچه بودم و کاملا سنتی و خشک با طوبی رفتار میکردم. نذاشتم مدرسه بره و اطرافیانم میگفتن دستش رو به بچه بند کن تا مدرسه رفتن از سرش بیوفته. اولین بچه ما (پوریا) وقتی بدنیا اومد که طوبی فقط ۱۴ سالش بود. ما بعد از پوریا صاحب ۴ تا دختر شدیم. یادمه بخاطر اون ۳ تا دختر اول طوبی رو خیلی کتک میزدم. یادم نیست چی شد و کی متقاعدم کرد که اجازه بدم طوبی شبانه درس بخونه. یادمه قبل از بارداری آخرش دیپلم رو گرفت. اما وقتی توی ۲۶ سالگی محیا متولد شد. من از خونه بیرونش کردم و فرستادمش لردگون خونه باباش. چند ماهی ندیدمشون، هم خودش و هم محیا رو. ۲۰ سال پیش بود. دست پوریا که ۱۲ سالش بود رو گرفتم و بردم کویت با خودم. که ای کاش پام میشکست و نمیرفتم. چون وقتی ۱۰ سال بعد یعنی نوروز ۱۳۹۲ برگشتم زندگیم زیر و زبر شده بود.
من توی کویت عشق و حال میکردم. اما طوبی با ارثیه ای که از فوت باباش به عنوان تنها وارث براش مونده بود زندگی رو برای ۴ تا دخترش و البته خودش ساخت. بعد از ۱۰ سال برگشتم، با این تصور که احتمالا تا الان طوبی غیابی طلاقش رو گرفته. قصد داشتم برم ا��یتش کنم و بچه هام رو ببینم. از طریق ارتباط با خواهرش تلفنش رو گرفتم و بهش زنگ زدم. یه روز عصر بهاری باهاش قرار گذاشتم و رفتم خونه اش. هیچوقت روزی که وارد خونه اش شدم رو یادم نمیره. یه خونه ویلایی بزرگ بود. توی یکی از محلات شرق تهران. وقتی هیبت و هیکل عضلانی طوبی رو دادم بدنم یدفه یخ کرد.
کاملا لخت بود و بدنش پوشیده بود از عضلات!... 😰😰😰 با اون قد بلندش جلوم ایستاده بود، لبخند طعنه آمیز و زیباش روی لبهاش بود. چهره اش خیلی تغییر کرده بود... حس قدرت و اقتدار... حس اعتماد بنفس و اطمینان... حس برتری و سیادت توی چشماش دیده میشد. بهم گفت:« صابر کوچولوی من... بالاخره اومدی؟...» من از وحشت بدنم میلرزید. یدفه دویدم به سمت در خروجی که به حیاط باز میشد و... 😱😱😱
یه دختر جوان با قد بلند، موهای بلو��د بلند که روی دوش و سینه هاش ریخته بود، چشمان سبز و بدن عضلانی با یه شورت و نیم تنه سبز رنگ و نیمه برهنه جلوی در ایستاده بود و به شکل عجیبی نگام میکرد. زبونم قفل شد... دختره نیشخند معنی داری زد و گفت:« سلام بابایی... منو یادت نمیاد؟... سحر ام... » پشماااااااااااااااامممم 😱😱🤯🤯 دختر بزرگم سحر؟!!! 🫨🫨🫨 دختری که وقتی ۱۲ سالش بود، گذاشتمش و رفتم. یدفه صدای طوبی رو پشت سرم شنیدم که گفت:« کوچولوی من!... کجا میخوای بری؟... سحر دلش واست تنگ شده! 😏» من مثل موشی که به تله افتاده باشه سراسیمه دنبال راه فرار بودم... دویدم به سمت راست و 😱😱😱
یکی دیگه از دخترام که احتمالا نازنین بود، با بدن کاملا برهنه در حالی که دست عضلانیش رو به کمر زده بود و یکی از پاهاش رو روی مبل گذاشته بود ایستاده بود. سینه های جوان و زیبای عضلانیش که سفت و محکم و مثل دو تا گنبد زیبا خودنمایی میکردن. بدنش خیلی خیلی زیبا و ورزیده بود ولی توی چشمای قشنگش نگاه وحشتناکی دیده میشه. نگاهی که معلوم بود میخواد کونمو پاره کنه. با حالت نا امیدی برگشتم پشت سرم که تنها سمتی بود که باقی مونده بود رو نگاه کردم.
مهلا ی ۱۶ ساله با بدن عضلانیش و یه شورت و سوتین سبز مغز پسته ای که پستونای بزرگش سوتین دکلته و بدون بند رو در جا نگهداشته بود جوری داشت توی چشمام نگاه میکرد که بدنم به لرزه افتاد. طوبی گفت:« صاااابر!... عزیزم... بچه ها دلشون واست تنگ شده... یکم بمون پیشمون...😏😆» و زد زیر خنده و با قدمهای آروم و قدرتمند شروع کرد بهم نزدیک بشه... سه تا دختر هم از هر سمت به آرومی بهم نزدیک شدن. بدنم میلرزید و عرق مرگ روی پیشونیم نشسته بود. پاهام میلرزید و قدرت ایستادن نداشتم... زانو زدم جلوشون... شروع کردم التماس کردن به هر کدوم... اما اونا جواب نمیدادن... چهره مهلا ی ۱۶ ساله از همه ترسناک تر بود... بدنش ورزیدگی عجیبی داشت... ساعدهاش مملو بود از رگ... سیکس پکش بیرون زده بود و دوتا رگ روی پک های قدرتمندش بیرون زده بود... با التماس و استیصال برگشتم به طوبی التماس کردم:« طوبی!... تو رو خداااا... عزیزم... طوبی غلط کردم... طوبی گوه خوردم... عزیزم جبران میکنم...» طوبی که نیشخند تحقیرآمیزی روی لبش داشت گفت:« جبران؟... حتماً 😏... حتما جبران میکنی!... مجبورت میکنم که جبران کنی!...😈» بدنم لرزید... بغضم ترکید و اشکم جاری شد... آخه اون چهارتا ماده شیر عضلانی کمتر از ۲ متر باهام فاصله داشتن... منو کاملا احاطه کرده بودن. گریه میکردم و میلرزیدم و التماس میکردم... ضجه میزدم!... طوبی با بدن شگفتانگیزش نزدیک و نزدیک تر شد... من زانو زده بودم و مقابل کص تپلش بودم... همزمان با ترس و گریه، مات تماشای عضلات و بدن با شکوه طوبی بودم... سیکس پک برجستهای داشت... عضلات موربی پهلوهاش بیرون زده بود... یه پیرسینگ بزرگ توی نافش بود و دو تا عضله ی بزرگ زیر نافش تا کص کلوچه و تپلش امتداد داشت. عضلات چهارسر رون هاش از هیکل من بزرگتر بودن. سرمو بلند کردم و بهش نگاه کردم... از بالای پستونای بزرگش جوری بهم نگاه میکرد که از وحشت زار زدم و گفتم:« طوبی!!! 😭😭 تو رو خدا بهم رحم کن😭😭😭...» لبخند ترسناک روی لباش محو نمیشد... دست های عضلانیش که بخاطر کتهای بازش هیبت پشم ریزونی داشت رو دیدم. روی ساعدهای قطورش تتو داشت. دست چپش که ناخن های کاشت شیری رنگی داشت رو بی اختیار گرفتم شروع کردم به بوسیدن:« طوبی... دستتو میبوسم... طوبی تو رو خدا ازم بگذر... طوبی بخدا پشیمونم... طوبی ازت خواهش میکنم 😭😭😭» طوبی جواب نمیداد و فقط بی تفاوت بهم نگاه میکرد. و اون لبخند وحشتناک!...😰😰😰
یدفه متوجه انگشت حلقه دست چپش شدم که خالیه و یه تتو روی همون بندی که حلقه قرار میگیره داره... خیلی فشرده چیزی نوشته بود... 😱😱😱😱 نوشته بود:« کص لی�� ابدی من، صابر!» بدنم لرزید و با وحشت دستشو رها کردم و نه نه کنان نشستم روی زمین و خودمو کشیدم عقب... طوبی گفت:« چی شد کوچولو... روش رو خوندی؟...😏😆» و زد زیر خنده. من یهو خوردم به سد محکم پاهای عضلانی سحر... هر چهار نفرشون بهم میخندیدن. بالا رو نگاه کردم... سحر از ورای عضلات ورزیده اش داشت پایینو نگاه میکرد و بهم میخندید و گفت:« بدبخت بیچاره!...»
من دیگه تا ماهها نتونستم از اون خونه خارج بشم!... تا ماه ها! طوبی و دخترام بلاهایی به سرم آوردن که حتی یادآوریشون هم بدنمو میلرزونه. اما بعدا براتون میگم!
همه چیز در زندگی من در ید و قدرت و اراده طوبی ست. در واقع طوبی مالک و صاحب همه چیزه... حتی زندگی و جون من! من همیشه توی خونه هستم... طوبی وادارم کرد تمام اموالم، من جمله اموال کویتم رو بنامش بزنم. و الان صاحب مال و جان منه!...
طوبی با وجود قدرت بدنی مافوق بشری و خشن و بی رحمی که داره، مهربونی و لوندی مثال زدنی داره. اما تا سالها من فقط روی بی رحمش رو دیدم. فقط کافیه هر مردی از دستورات و قوانین طوبی سرپیچی کنه، ممکنه حتی فردا رو نبینه! من میدونم که طوبی قصد گرفتن جونم رو نکرده تا الان. چون اگر قصد کنه، گرفتن جون من از له کردن یه مورچه بین انگشتانش هم براش راحت تره. ولی به چشمم له شدن مردهای زیادی توسط طوبی رو دیدم! 😱😱😱😱
841 notes
·
View notes
Photo
تو بوی عید میدی؛ بوی سرکهی سفره هفت سین، که صبح اول فروردین میپیچه توی خونه! تو به رنگ قرمزِ ماهی تنگ بلوری، که دل آدم قنج میره وقتی نگاهش میکنه! تو زمزمه ی یا مقلب القلوبی، که به حَوِّل حالنا الی اَحسَنِ الحال میرسه... اصلا تو طعم خوش سمنوی بازاری، که لحظه های آخر، درست دَمِ تحویلِ سال پا به سفره میذاری..! تو حتی از تنت عطر شکوفه میچِکه... تو خودِ عیدی... خودِ بهاری! بیا هرسال، هر روز، هر لحظه تحویل شو به من... صبا ولیزاده/ لینک کانال تلگرام https://t.me/bahimaa https://www.instagram.com/p/CMq7_jsFXFw/?igshid=1qr8yg050nawp
1 note
·
View note
Video
شب آرامی بود می روم در ایوان ، تا برگزاریرسم از خودتان بخواهید چه کسی؟ مادرم سینی چایی در دست گل لبخندی چید ، هدیه اش به من می خواهرم تکه نانی ، می تواند لبنان پاشویا را بهعنوان مادر دفتر شعری ، تکیه بر پشتی داد شعر زیبایی خواند ، و مرا آزاد ، به آرامش شخصی یقین : با خودم می گویم زندگی، راز بزرگی است که م، ما جاریست زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست رود دنیا جاریست زندگی، آبتنی کردن م، این رود است وقت رفتن به همان عریانی؛ که به هنگام ورود آمده ایم دست ما م، کف این رود به دنبال چه می گردد؟ !!! هیچ زندگی، نگاهی است که وزن م، خاطره ها می ماند وبلاگ شاید این حسرت بیهوده که بر دل داری شعله گرمی امید تو را، خواهد کشت زندگی درک همین اکنون است زندگی شوق رسیدن به همان فردایی است، که نخواهد امد تو نه م، دیروزی، و نه م، فردایی ظرف امروز، پر از ظهر بودن توست وبلاگ شاید این خنده که امروز، دریغش کردی آخرین فرصت همراهی با، امید است زندگی یاد غریبی است که م، سینه خاک به جا می ماند زندگی، سبزترین آیه، م، اندیشه برگ زندگی، خاطر دریایی یک قطره، م، آرامش رود زندگی، حس شکوفایی یک مزرعه، م، باور بذر زندگی، باور دریاست در اندیشه ماهی، تنگ م، زندگی، ترجمه روشن خاک است، آیینه وبلاگ عشق م، زندگی، نفهمیدن هاست فهم زندگی، پنجره ای باز، دنیای وجود به تا که این پنجره باز ست، با ماست جهانی آسمان، نور، خدا، عشق، سعادت با ماست بازی بازی این پنجره را در آبابیم در نبندیم به نور ، در نبندیم به آرامش در مریخ نوریم پرده از ساحت دلخواه خود به روزی به این پنجاه ، با شوق ، سلامی بکنیم زندگی ، رسم مدیرایی از تقدیر مبنی بر خوشبختی من ، رضایتمندی ستاره ، همچنین شعر پدرم بود که خواند چای مادر، که مرا گرم نمود نان خواهر، که به ماهی ها داد زندگی وبلاگ شاید أن لبخندی ست تاریخ و، که دریغش کردیم زندگی زمزمه پاک حیات ست تاریخ و، میان دو سکوت زندگی، خاطره آمدن و رفتن ماست لحظه آمدن و رفتن ما ، تنهایی ست من دلم می توان قدرت این خاطره را درهابابیم. #سهراب_سپهری (در Karaj) https://www.instagram.com/p/B43BkEYltaV/?igshid=1xoefdw2lyn3h
7 notes
·
View notes
Text
تزیین تنگ ماهی سفره هفت سین
تزیین تنگ ماهی سفره هفت سین
تزیین تنگ ماهی سفره هفت سین
سفره هفت سین را می توان به هر لوازمی تزیین و زیبا نمود و چه بهتر که لوازم به کار رفته در آن رنگی باشد .از این رو شما می توانید برای تزیین تنگ ماهی از رنگ های مخصوص یشه برای رنگ آمیزی آن استفاده نمایید تا زیبایی و جلوه خاصی به سفره شما ببخشد.همچنین می توانید طرح های ان را دلخواه خود انتخاب نمایید.
تزیین تنگ ماهی با یک ایده جالب و زیبا برای اینکه سال تحویل سفره هفتسین…
View On WordPress
#ایده های تزیین هفت سین#ایده های نوروزی#تزیین تنگ ماهی#تزیین تنگ ماهی سفره هفت سین#تزیین فانتزی تنگ ماهی#تنگ ماهی#تنگ ماهی سفره هفت سین#تنگ ماهی هفت سین#چیدمان سفره هفت سین#چیدمان فانتزی سفره هفت سین#رنگ آمیزی تنگ ماهی هفت سین#سفره هفت سین#هفت سین
0 notes
Photo
هرکس زندگی رو یه طور میبینه،اصولا هیچ واقعیتِ واحد و ثابتی وجوود نداره،و لحظه ی دیده شدن ساخته میشه،بسته به زاویه ی نگاهِ ناظر... مثلا لیلا کردبچه میگه: چراغ های روشنِ یک گاوداری،در تاریکیِ غلیظِ دهکده ای دور از جاده،غمگینم می کند. یا مریم نوابی نژاد: برای ماهی گلی توی تنگ غذا می ریزم، و به شوریده ی آبهای آزاد زردچوبه می زنم،بعضی وقتها شعر به همین سادگی تمام می شود. یا فروغ فرخزاد: ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد.خانه سیاه است.چراغ های رابطه تاریکند.خانه سیاه است.انسانِ پوچ،انسانِ پوچِ پر از اعتماد یا سید مهدی موسوی: مامان تمامِ زندگی ام درد میکند دارد چه کار باخودش این مرد میکند این باد از کدام جهنم رسیده است؟! که برگ،برگ،برگ مرا زرد میکند هی فکر میکنم و به جایی نمی رسم هی فکر میکنم و سرم درد میکند بی فایده ست سعی کنم مثلتان شوم دنیایِ خوب باز مرا طرد میکند. . البته خیلیام همه چی رو قشنگ میبینن و کلی کلمات و تعابیرِ پر طمطراق اختراع کردن برا نفیِ پوچی،اما از اینجایی که من وایسادم،منظره ای که میبینم از تمامِ شعرهای جهان غمگین ترِ...و اغلب به طرزِ تاسفباری غیرقابل تحمل. (at Tehran, Iran) https://www.instagram.com/p/BtvfUwFhZPg/?utm_source=ig_tumblr_share&igshid=1irwvyjxgyh5i
2 notes
·
View notes
Quote
شب آرامی بود می روم در ایوان، تا بپرسم از خود زندگی یعنی چه؟ مادرم سینی چایی در دست گل لبخندی چید، هدیه اش داد به من خواهرم تکه نانی آورد، آمد آنجا لب پاشویه نشست پدرم دفتر شعری آورد، تکيه بر پشتی داد شعر زیبایی خواند، و مرا برد، به آرامش زیبای یقین :با خودم می گفتم زندگی، راز بزرگی است که در ما جاریست زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست رود دنیا جاریست زندگی ، آبتنی کردن در این رود است وقت رفتن به همان عریانی؛ که به هنگام ورود آمده ایم دست ما در کف این رود به دنبال چه می گردد؟ !!!هیچ زندگی، وزن نگاهی است که در خاطره ها می ماند شاید این حسرت بیهوده که بر دل داری شعله گرمی امید تو را، خواهد کشت زندگی درک همین اکنون است زندگی شوق رسیدن به همان فردایی است، که نخواهد آمد تو نه در دیروزی، و نه در فردایی ظرف امروز، پر از بودن توست شاید این خنده که امروز، دریغش کردی آخرین فرصت همراهی با، امید است زندگی یاد غریبی است که در سینه خاک به جا می ماند زندگی، سبزترین آیه، در اندیشه برگ زندگی، خاطر دریایی یک قطره، در آرامش رود زندگی، حس شکوفایی یک مزرعه، در باور بذر زندگی، باور دریاست در اندیشه ماهی، در تنگ زندگی، ترجمه روشن خاک است، در آیینه عشق زندگی، فهم نفهمیدن هاست زندگی، پنجره ای باز، به دنیای وجود تا که این پنجره باز است، جهانی با ماست آسمان، نور، خدا، عشق، سعادت با ماست فرصت بازی این پنجره را دریابیم در نبندیم به نور، در نبندیم به آرامش پر مهر نسیم پرده از ساحت دل برگیریم رو به این پنجره، با شوق، سلامی بکنیم زندگی، رسم پذیرایی از تقدیر است وزن خوشبختی من، وزن رضایتمندی ست زندگی، شاید شعر پدرم بود که خواند چای مادر، که مرا گرم نمود نان خواهر، که به ماهی ها داد زندگی شاید آن لبخندی ست، که دریغش کردیم زندگی زمزمه پاک حیات ست، میان دو سکوت زندگی، خاطره آمدن و رفتن ماست لحظه آمدن و رفتن ما، تنهایی ست من دلم می خواهد قدر این خاطره را دریابیم. سهراب سپهری
2 notes
·
View notes
Text
نت پیانو خرچنگ های مردابی حبیب
نت پیانو خرچنگ های مردابی حبیب
نت دونی , نت پیانو , نت متوسط پیانو , نت پیانو حبیب محبیان , notdoni , نت های پیانو حبیب محبیان , نت های پیانو , پیانو , حبیب محبیان , نت حبیب محبیان , نت های حبیب محبیان , نت های گروه نت دونی , نت های متوسط پیانو , نت پیانو متوسط
پیش نمایش نت پیانو خرچنگ های مردابی حبیب
نت پیانو خرچنگ های مردابی حبیب
دانلود نت پیانو خرچنگ های مردابی حبیب
خرید نت پیانو خرچنگ های مردابی حبیب
جهت خرید نت پیانو خرچنگ های مردابی حبیب روی لینک زیر کلیک کنید
نت پیانو خرچنگ های مردابی حبیب
نت پیانو خرچنگ های مردابی حبیب
تنظیم نت پیانو : گروه نت دونی
آهنگساز : حبیب محبیان
تنظیم کننده : گروه نت دونی
♫♫♫
متن آهنگ خرچنگ های مردابی از حبیب
در این زمانه بی هیاهوی لال پرست خوشا به حال کلاغان قیل و قال پرست چگونه شرح دهم، لحظه لحظه خود را برای این همه ناباور خیال پرست به شب نشینی خرچنگ های مردابی چگونه رقص کند ماهی زلال پرست رسیده ها چه غریب و نچیده می افتند به پای هرزه علف های باغ کال پرست رسیده ام به کمالی که جز اناالحق نیست کمال دار را برای من کمال پرست هنوزم زنده ام و زنده بودنم خاریست به تنگ چشمي نامردم زوال پرست
_____________
کلمات کلیدی : نت پیانو خرچنگ های مردابی ، نت پیانو خرچنگ های مرداب ، نت آهنگ خرچنگ های مرداب حبیب نت آهنگ خرچنگ های مردابی از حبیب
کلمات کلیدی : نت دونی , نت پیانو , نت متوسط پیانو , نت پیانو حبیب محبیان , notdoni , نت های پیانو حبیب محبیان , نت های پیانو , پیانو , حبیب محبیان , نت حبیب محبیان , نت های حبیب محبیان , نت های گروه نت دونی , نت های متوسط پیانو , نت پیانو متوسط
#نت دونی#نت پیانو#نت متوسط پیانو#نت پیانو حبیب محبیان#notdoni#نت های پیانو حبیب محبیان#نت های پیانو#پیانو#حبیب محبیان#نت حبیب محبیان#نت های حبیب محبیان#نت های گروه نت دونی#نت های متوسط پیانو#نت پیانو متوسط
0 notes
Quote
خودمو تو شیشه دیدم یه ماهی قرمز تو یه تنگ بلور کوچیک و تنهاااااا خیالم راحت شد، اره! خوشحال شدم و تند تند شنا کردم آخه میدونی! از اینجا به بعد، تنها کاری که باید انجام میدادم، زنده موندن تا ۱۳ بود. راستی ... میدونین از اینجا که منم، از پشت این تنگ، چقدر زشت و خنده دار شدین؟ — VOLGHAN Hosseini (@volghan) May 21, 2022 from Twitter https://twitter.com/volghan May 21, 2022 at 05:31AM via volghan
http://volghan.blogspot.com/2022/05/blog-post_8.html
0 notes
Photo
🤩کاپشن پافر در استرالیا و توسط یک شیمیدان به نام جورج فینچ در واقع اختراع شد. 🤔حتما می خواهید بدانید معنی پافر چیست؟ پافر یا پوفر نام یک ماهی است که پف آلود است و به دلیل شبیه بودن این کاپشن جدید، نامش را پافر گذاشته اند. با پافر می توانید هم به صورت کلاسیک و هم اسپرت استایل خود را طراحی کنید. ❤ یکی از بهترین مزیت های پافر این است که علاوه بر خاصیت گرمابخشی زیادش ، سبک هم هست. فرق وست و پافر⭐ وست و پافر بسیار بهم از جهت شمایل و جنس شبیه هستند . وست در واقع جلیقه ای است که تنها قابلیت پوشاندن بالا تنه را دارد. هر چند وست هایی هم در بازار هستند که تا روی زانو را می پوشانند. پافر با چی ست میشه ؟🤌 پافر خودش به تنهایی حالا پوف دارد و به گونه ای است که اگر شما شلوار گشاد و یا رنگ روشن با پافر ست کنید ظاهری نامرتب و آشفته خواهید داشت. بهتر است شلوار جین کشی تنگ و یا استرچ با پافر ست کنید. پافرهای مردانه👑 پافرهای مردانه معمولا کوتاه هستند . چند مدل شیک پافر مردانه را در اسلاید های سناتور با سایز های لارج و ایکس لارج با قیمت دویست و چهل و پنج مشاهده می کنید. #پافر #ژیله #کاپشن #جلیقه (at پوشاک سناتور) https://www.instagram.com/p/CVxH2uONxBI/?utm_medium=tumblr
0 notes
Text
چادر ملی
چادر ملی از آن دست چادرهایی بود که با آمدنش، بلافاصله موافقان و مخالفان زیادی پیدا کرد که البته تعداد موافقان بیشتر بود. چون به سرعت گسترش یافت. موافقان معتقد بودند که این چادر به خانم ها آزادی عمل بیشتری می دهد، بدون آنکه لازم باشد چادرشان را نگه دارند.
مخالفان هم دلایل قانع کننده ای داشتند. چون رفتار برخی خانم ها این چادر را لوده کرده بود. سال مدل ماهی و تنگ آن به همه چیز شباهت داشت جز چادر. گاهی دیده میشد که در زمستان اورکت، جلیقه و کلاه و شال گردن بر روی این چادر پوشیده شده و یا کوله پشتی از دو سمت انداخته شده، آن هم در سنین بالا.
مشاهده چنین صحنه هایی این ذهنیت را ایجاد کرده بود که چادر ملی مانتویی است که آن را بر کشیده اند. چادر ملی در واقع چادر ساده ای است که از دو طرف آستین دارد. در بعضی مدل های آن، آستین از آرنج به پایین است. آستین می تواند کلوش یا راسته باشد که معمولاً با حریر یا نوار و یا منجوق دوزی تزئین می شود. جلوی چادر می تواند باز باشد و یا به وسیله زیپ و دکمه مخفی بسته شود.
0 notes
Photo
. هفت سین : هفت سین سفرهای است که ایرانیان هنگام نوروز میآرایند که در بر گیرنده هفت جور از روزی های زمینی است که با حرفِ «سین» آغاز میشوند. این سفره روی زمین یا روی خوان پایه گذاشته میشود. اعضای خانواده در زمان گردش سال در کنار سفره هفت سین مینشینند. دسته ای نیز سفره را تا سیزده روز پس از نوروز نگه میدارند و در پایان این چرخه، در روز سیزده نوروز، سبزه را به آب میسپارند. در گذشته این سنت در بخش هایی از ایران زمین و امروزه در ایران و برخی از کشورهای اطرافِ آن گرامی داشته میشود. سفره هفتسین ویژه نوروز نیست و گروهی این سفره یا مانندش را برای جشن زناشویی یا شب چله آماده میکنند. سین های سفره هفت سین: بر روی سفرهٔ ��فت سین بهصورت سنتی آینه، کتاب قرآن، شاهنامه یا دیوان حافظ، تنگ آب به همراه ماهی قرمز یا انار قرار میگیرد. عضو اصلی سفره، سبزه است که در کنار شش سینِ دیگر، هفتسین را تشکیل میدهد. اجزای اصلی هفت سین هفت چیز خوراکی است که ریشه گیاهی دارد و نام آنها واژه ای پارسی غیرمرکب است که با حرف سین آغاز میشود. اجزای اصلی هفت سین: #سبزه #سیر #سیب #سمنو #سنجد #سرکه #سماق گذاشتن #ماهی سرخ در تُنگ، #سکه، گل سنبل، اسپند (سپنج) و #ساعت در کنار اجزای اصلی سفره هفت سین درمیان برخی از مردم رایج است. دانلود نمایید: https://www.kasradoc.com/product/seven-scenes/ #ppt #powerpoint #Document #Kasradoc #کسری_داک #پاورپوینت #مقاله #تحقیق #هفت_سین #هفتسین #بهترین_سین_سفره_هفت_سین #پیام_هفت_سین_نوروز #تاریخچه_هفتسین #سینهای_سفره_هفتسین #نوروز_ایرانی #فلسفه_سفره_هفتسین_ایرانیان #نماد_هر_یک_از_هفتسین #نماد_هفتسین #نماد_هفتسین_برای_کودکان #وسایل_سفره_هفتسین (در Kasradoc) https://www.instagram.com/p/CNRbpdMpEy-/?igshid=1imvqbrv7bmq7
#سبزه#سیر#سیب#سمنو#سنجد#سرکه#سماق#ماهی#سکه#ساعت#ppt#powerpoint#document#kasradoc#کسری_داک#پاورپوینت#مقاله#تحقیق#هفت_سین#هفتسین#بهترین_سین_سفره_هفت_سین#پیام_هفت_سین_نوروز#تاریخچه_هفتسین#سینهای_سفره_هفتسین#نوروز_ایرانی#فلسفه_سفره_هفتسین_ایرانیان#نماد_هر_یک_از_هفتسین#نماد_هفتسین#نماد_هفتسین_برای_کودکان#وسایل_سفره_هفتسین
0 notes
Photo
🌱🌿 Ranks Me! ماهی قرمز تنگ رویایی سفرهی کوچیک دل دریایی آخرش اسفند تو بهار دود شد خاطرات بد نیست و نابود شد قدر عشقو بدون با همه دل و جون غیر از این باشه از خودت دوری خندتو برسون غصه رو بسوزون توی شعلههای چهارشنبه سوری "نوروزتان پیشاپیش مبارک" #عید #نوروز #عیدنوروز #زن #عید_نوروز #چهارشنبهسوری #چهارشنبه_سوری #۱۴۰۰ #نوروز۱۴۰۰ #رنکزمی #nowruz #iran #iranian #ranksme (at Ranksme Company) https://www.instagram.com/p/CMYG4Z_hAsn/?igshid=bmsav6f4cwe4
#عید#نوروز#عیدنوروز#زن#عید_نوروز#چهارشنبهسوری#چهارشنبه_سوری#۱۴۰۰#نوروز۱۴۰۰#رنکزمی#nowruz#iran#iranian#ranksme
0 notes
Text
خودمو تو شیشه دیدم یه ماهی قرمز تو یه تنگ بلور کوچیک و تنهاااااا خیالم راحت شد، اره! خوشحال شدم و تند تند شنا کردم آخه میدونی! از اینجا به بعد، تنها کاری که باید انجام میدادم، زنده موندن تا ۱۳ بود. راستی ... میدونین از اینجا که منم، از پشت این تنگ، چقدر زشت و خنده دار شدین؟
خودمو تو شیشه دیدم یه ماهی قرمز تو یه تنگ بلور کوچیک و تنهاااااا خیالم راحت شد، اره! خوشحال شدم و تند تند شنا کردم آخه میدونی! از اینجا به بعد، تنها کاری که باید انجام میدادم، زنده موندن تا ۱۳ بود. راستی ... میدونین از اینجا که منم، از پشت این تنگ، چقدر زشت و خنده دار شدین؟
— VOLGHAN Hosseini (@volghan) May 21, 2022
from Twitter https://twitter.com/volghan May 21, 2022 at 05:31AM via volghan from Blogger http://volghan.blogspot.com/2022/05/blog-post_8.html
0 notes