#باشد
Explore tagged Tumblr posts
Text
"شلواربگ"
#شلوار بگ یا شلوار گشاد یک نوع شلوار با پا باز و گوشههای گرد است که در دهه ۱۹۶۰ به شدت محبوب شد و تا امروز جاودانه شهرت خود را حفظ کرده است.#شیوههای مختلفی برای استفاده از شلوار بگ وجود دارد. میتوان آن را با تیشرتهای کوتاه ورزشی یا توپیهای شلواری ترکیب کرد تا ظاهری بیشت#شلوار بگ همچنین میتواند برای لباسهای تابستانی و بهاری مناسب باشد. با استفاده از پارچههای نازک و تنفسپذیر مانند پنبه یا لینن، نیاز#علاوه بر این، شلوار بگ نیز میتواند به عنوان لباس فشن برای مراسم و رویدادهای ویژه استفاده شود. با انتخابها و طرحهای مناسب، این شلوار ر#در کل، شلوار بگ یک قطعه مد راحت و شیک است که در تمام فصول سال قابل استفاده است. با توجه به آمیختهای از شیک بودن و راحتی، این شلوار میتوان#برای خرید انواع شلوارهای جین سایت از سایت زیر دیدن کنید#https://liparlee.ir/
2 notes
·
View notes
Text
0 notes
Text
مشاوره روانشناسی آنلاین چیست؟ مشاوره روانشناسی آنلاین چه کمکی می کند؟ مشاوره روانشناسی آنلاین یک خدمات مشاوره است که به صورت آنلاین و از راه اینترنت ارائه میشود. این نوع مشاوره ��امل ارتباط با یک مشاور یا روانشناس حرفهای از طریق ایمیل، گفتگوی آنلاین، تماس تلفنی یا تصویری و یا از طریق پلتفرمهای ویدیو کنفرانس است.
#مشاوره روانشناسی آنلاین#مشاوره روانشناسی#روان پناه#رابطه معلم و شاگرد چگونه باید باشد؟#مرکز مشاوره کودکان
0 notes
Text
خرید میکروسوئیچ پر کاربرد قیمت مناسب
خرید میکروسوئیچ پرکاربرد قیمت مناسب، میکرو سوئیچ کششی در موارد و تجهیزات مختلفی اعم از صنعت، ساختمان سازی، کشاورزی، تجاری یا صنعت حمل و نقل کاربرد دارد. همچنین در اکثر ماشینهایی که کنترل حرکت در آنها موردنیاز است میتوان از میکروسوییچ استفاده کرد.
خرید میکروسوئیچ پر کاربرد قیمت مناسب
میکرو سوئیچ (Micro switch) ، همانند کلید ها عمل می کنند. در واقع میکروسوئیچ ها به جریان های برقی فرمان می دهند و جریان مدارهای برقی را کنترل می کنند. و با یک شوک برقی کوچک تحریک می شوند و وظیفه ی خود را آغاز می کنند.
مزایا میکرو سوئیچ
از نظر طراحی مدار معمولاً ساده و سر راست هستند.
تقریباً در هر محیط صنعتی به خوبی کار می کنند.
دقت و تکرارپذیری بالایی دارند.
این قطعات مصرف برق کمی دارند و به اصطلاح کم مصرف هستند.
می توان از آن ها برای سوئیچینگ چندین بار استفاده کرد.
نصب آن ها ساده است.
نحوه کار اسانسور با میکرو سوئیچ
آسانسور به وسیله کابینی متصل به یک سیستم بالابر و کابلی که به یک جعبه فرمان برای دستورات حرکت و توقف کابین وصل می باشد تشکیل شده است. دلایل استفاده از میکروسوئیچ در آسانسور از دیگر کلید هایی می باشد که همان عمل ساده قطع و وصل کلید معمولی را انجام می دهد.
وظیفه میکرو سوئیچ
میکروسوئیچ با باز و بسته شدن درب فر به دستگاه اعلام می کند تا به شکل اتوماتیک فن رو استوپ یا راه اندازی نماید . بعضی از تولید کننده های فر قنادی تنها به این میکروسوئیچ اکتفا می نمایند و راه حل جایگزینی برای خرابی احتمالی این بخش در نظر نمی گیرند.
مدیریت: بهمن عسگری
09120224130
#خرید میکروسوئیچ پرکاربرد قیمت مناسب، میکرو سوئیچ کششی در موارد و تجهیزات مختلفی اعم از صنعت، ساختمان سازی، کشاورزی، تجاری یا صنعت حمل و ن#خرید میکروسوئیچ پر کاربرد قیمت مناسب#میکرو سوئیچ (Micro switch) ، همانند کلید ها عمل می کنند. در واقع میکروسوئیچ ها به جریان های برقی فرمان می دهند و جریان مدارهای برقی را کنتر#مزایا میکرو سوئیچ#از نظر طراحی مدار معمولا�� ساده و سر راست هستند.#تقریباً در هر محیط صنعتی ب�� خوبی کار می کنند.#دقت و تکرارپذیری بالایی دارند.#این قطعات مصرف برق کمی دارند و به اصطلاح کم مصرف هستند.#می توان از آن ها برای سوئیچینگ چندین بار استفاده کرد.#نصب آن ها ساده است.#نحوه کار اسانسور با میکرو سوئیچ#آسانسور به وسیله کابینی متصل به یک سیستم بالابر و کابلی که به یک جعبه فرمان برای دستورات حرکت و توقف کابین وصل می باشد تشکیل شده است. دلایل#وظیفه میکرو سوئیچ#میکروسوئیچ با باز و بسته شدن درب فر به دستگاه اعلام می کند تا به شکل اتوماتیک فن رو استوپ یا راه اندازی نماید . بعضی از تولید کننده های فر
0 notes
Photo
(4/54) “My father named me Parviz, after one of Iran’s ancient kings. His story comes at the end of Shahnameh, in the historical section. Parviz was a good king. Not a great king, but a good king. His reign was a golden age of music. But he made many mistakes. His grandson Yazdegerd would be the last king of the Persian Empire. Every day on the way home from school I’d pass by the ruins of an ancient castle, where he made his final stand against the armies of Islam in 642 AD. The Battle of Nahavand was the bloodiest defeat in the history of our country. Most days when I got home I’d go straight to my room and read Shahnameh. The book opens in myth: our oldest stories, from before the written word. But the poets say our myths are even truer than our history. They emerge from the collective psyche. They hold our dreams. They hold our ideals. When Ferdowsi writes about our mythic heroes, he writes about all of us. And in Shahnameh there is no greater hero than Rostam. The Heart of Iran. A knight with the height of a cypress. And a voice to make, the hardened hearts of warriors quake. At one point in Shahnameh Iran is on the brink of defeat. Three enemy kings have joined their forces. Our armies are almost beaten. Rostam arrives at the battlefield on foot: no horse, no armor, carrying nothing but a bow and arrow. And with a single shot he slays the greatest champion of the other side. I wanted to be Rostam. My brother and I built a gym behind our garden. We took the heads off of shovels and made parallel bars. We made barbells out of clumps of dirt. We’d wrestle sixty times a day. And while we wrestled my brother’s friend would beat a drum and chant our favorite verses about Rostam: his defeat of the demon king, his battle with the dragon. There were no dragons in Nahavand, but there were ibex. They only lived at the highest elevations. And they were beautiful with their horns. I’d climb all night. I’d make my way by moonlight. The cliffs were covered in ice, a single slip could mean death. But I’d reach the summit by dawn, and watch the sun come up on herds of ibex grazing on the peaks.”
پدرم مرا «پرویز» نام نهاد - به نام یکی از پادشاهان ساسانی. داستان خسرو پرویز در بخش تاریخی شاهنامه میآید. او شاه بدی نبود ولی در کار فرمانروایی لغزشهایی بدفرجام داشت. پادشاهی او دوران طلایی موسیقی بود. نوهاش یزدگرد سوم پادشاه سالهای پایانی شاهنشاهی ساسانی بود. روزانه، در راه مدرسه به خانه، از نزدیک ویرانهی کاخی باستانی میگذشتم که جایگاه شکست یزدگرد سوم از سپاه اسلام در سال ۶۴۲ میلادی بود. نبرد نهاوند بدفرجامترین شکست تاریخ ماست. همینکه به خانه میرسیدم، بیدرنگ به اتاقم میرفتم و شاهنامه میخواندم. کتاب با اسطورهها آغاز میشود: کهنترین داستانهای ما، از دوران پیش از نوشتار. برخی میگویند که افسانههای ما از تاریخمان هم راستینترند. آنها از روان گروهیمان برخاستهاند. دربرگیرندهی آرزوها و آرمانهای ما هستند. هنگامی که فردوسی از پهلوانان افسانهای ایران میسراید، دربارهی همهی ما مینویسد. و در شاهنامه پهلوانی والاتر از رستم نیست. قلب تپندهی ایران. پهلوانی بالابلندتر و نیرومندتر از همه. به بالای او در جهان مرد نیست / به گیتی کس او را همآورد نیست. با صدایی که دلهای استوار جنگجویان را به لرزه میانداخت. در بخشی از شاهنامه، ایران در آستانهی شکست است. سپاه سه کشور به هم پیوستهاند. رستم پیاده به آوردگاه میرسد: بی اسب، بی جنگافزار، تنها با دو تیر و کمانش. اسب و سردار نیرومند سپاه دشمن را از پای در میآورد. میخواستم رستم باشم. من و برادرم زورخانهای پشت باغچهمان ساخته بودیم. دستهبیلها را جدا کرده و با دستهها میلههای موازی (پارالِل) برپا کردیم. هالتر را از دسته بیل و گِل رُس تهیه کردیم. ما هر روز تا شصت بار کُشتی میگرفتیم. هنگام کشتی، دوست برادرم طبل مینواخت و شعرهای موردعلاقهمان را دربارهی رستم میخواند: شکست دادن دیوان، نبرد او با اژدهای پیدا و پنهان. در نهاوند اژدهایی نبود، ولی کَل و بزهای کوهی بودند. شاخهایشان چه زیبا و شکوهمند بود. بر بلندترین قلهها میزیستند. تمام شب را از کوه بالا میرفتم. مسیرم را با روشنایی مهتاب مییافتم. گاه تختهسنگها از یخ پوشیده بودند، اندک لغزشی میتوانست مرگبار باشد. ولی پیش از سپیدهدم خود را به قله میرساندم، و به تماشای تابش آفتاب بر گلهی بزهای کوهی که سرگرم جست و خیز و چرا بودند، مینشستم
294 notes
·
View notes
Text
می بینم که مثل یک لنگر باستانی فراموش می شوم، در غروب آنجا لنگر می اندازم، و بارانداز غمگین می شود. لطفا در آب راه نروید و آهسته راه نروید. اگر دلت خالی باشد، سطح نازک یخ مانند کاج پژمرده تن برهوتت را نمی تواند تحمل کند و شعرهای مگس مانند شبنمی بر نوک برگ ها بر روحت فرو می ریزد.
من حاضرم تمام شب را برای تو شعار بدهم، با همه دود و ابرهایم سرگردان.
آب روان لباس هایم را می پوشاند و ستارگان سوزان مردمک چشمان تو خاموش می شوند. لطفاً مرا تا بالای تپه دنبال کنید، لطفاً دنبال من بیایید تا گرد و غبار و آتش را بردارم و آن را بالا نگه دارید و روی میز امواج کف آلود بگذارید.
آیا اشکی که هنوز ریخته نشده در دریاچه دور منتظرند؟
وقتی تو را دوست دارم، کاج های در باد نام واقعی تو را با شادی ابریشمی خود خواهند خواند.
20 notes
·
View notes
Text
Nabi Haider Ali [website]
... و اکنون، ابراهیمی، و اسماعیلت را به قربانگاه آوردهای. اسماعیل توکیست؟ چیست؟ مقامت؟ آبرویت؟ شغلت؟ پولت؟ خانهات؟ باغت؟ اتومبیلت؟ خانوادهات؟ علمت؟ درجهات؟ هنرت؟ روحانیتت؟ لباست؟ نامت؟ نشانت؟ جانت؟ جوانیت؟ زیباییات؟ و .... من چه میدانم؟ این را باید خود بدانی و خدایت. من فقط میتوانم نشانی هایش را به تو بدهم، آنچه تو را در راه ایمان ضعیف میکند، آنچه تو را در راه مسئولیت به تردید می افکند،آنچه دلبستگیاش نمیگذارد تا پیام حق را بشنوی و حقیقت را اعتراف کنی، آنچه تو را به توجیه و تاویلهای مصلحتجویانه و ... به فرار میکشاند و عشق به او کور و کرت میکند و بالاخره آنچه برای از دست ندادنش، همه دستاوردهای ابراهیم وا��ت را از دست می دهی، او اسماعیل تو است! اسماعیل تو ممکن است یک شخص با��د یا یک شیئی، یا حالت، یا یک وضع، و یا حتی یک نقطه ضعف! تو خود آن را هر که هست و هر چه هست باید به منی آوری و برای قربانی انتخاب کنی. چه: ذبح گوسفند به جای اسماعیل قربانی است، و ذبح گوسفند به جای گوسفند قصابی!!
علی شریعتی، اسماعیل تو کیست؟
...And now, you are Ibrahim, and you've brought your Ismail to the altar. Who is your Ismail? What is it? Resistance? Your dignity? Your job? Your money? Your home? Your garden? Your car? Your family? Your knowledge? Your degree? Your art? Your spirituality? Your clothes? Your name? Your legacy? Your life? Your youth? Your beauty? And... what do I know? This is for you and your god to know. I can only give you guidance to that which weakens your faith, which makes you doubt in your responsibilities, which so binds you that you can't hear the message of justice and confess the truth, which leads you to convenient justifications and interpretations, the love of which blinds and deafens you, which you will hold on to ultimately at the cost of everything Ibrahim gained, that is your Ismail! Your Ismail may be a person or a thing, or your state, or a situation, or even a weakness! Whatever it is, you must bring it and choose it as your sacrifice. Look: the slaughter of a sheep in Ismail's place is a sacrifice, and the slaughter of a sheep in a sheep's place is butchery!!
Ali Shariati, Who is your Ismail? [trans. mine]
179 notes
·
View notes
Text
آنروز را یادت هست؟ آنروز که حس کرده بودم دارم میمیرم؟ ترسیده بودم. طوفان همهی ابرهای سیاهش را جمع کرده بود با خودش و داشت از آنطرف تمپلهوف میآمد بالای سرم. من ترسیده بودم. درست مثل بچگیهام شده بودم. داشتم از تو گریه میکردم. انگار مدرسهایم و معلم به تنبیه کردن تهدیدمان کرده باشد. به دستهام نگاه میکردم و یاد مادرم میافتادم. اشکم نمیآمد. فقط صدای ضجه از ته وجودم با آخریننفسهای توی ریهم میآمد بیرون و آبدهانم از گوشهی لبم آویزان بود. انگار سگ ولگردی باشم که گیر بچههای شر کوچه افتاده و سعی دارد از گوشهای فرار کند. ما چرا همیشه گیر اشرار میافتیم؟
تو که جوابم را دادی همه چیز خیلی فرق کرد. مطمئن شدم کسی میداند درین گوشهی دنیا من وجود دارم. آن چیزی که طوفان تعبیرش میکردم به طرفهالعینی شده بود باران دلپذیر تابستان؛ بگوییم سامر رین. دوچرخهام، کارلوس، را برداشتم و زیر باران بسمت تو رکاب زدم. اولین باری بود که برلین برایم خانگی میکرد. گفت گرچه با تو خشنم، اما تو در من ریشه دواندهای و من آبت میدهم. این را توی چهرههای هیچکسهای هرروزهای خیابانها و کوچههای بینام-برای-من دیدم. عجیب بود. حس جدیدی از خانه بود. خانهای تاریک! مثل آنچیزی که آن نویسنده نمیخواسته در آن زندگی کند.
مثل اینکه برده باشندت به کوهستان مرگ و تو اولین کاری که کردهای، گذاشتن گلدانی بوده کنار گودالی که میکندهای. کارهای ما شبیه به کسانی نیست که میل به مردن دارند. ما بشدت مشغول زندگی هستیم و از هر رنجش میخواهیم معنایی بسازیم که دلمان را نشکند. ما بشدت مشغول ساختن معنی در زندگیهای جدیدمان هستیم. خانههای جدیدی که لزومن ما را نمیخواهند اما ما مترصد لحظههایی هستیم که به آنها دل ببندیم. ما از خانههایی آمدهایم که این معانی را دو دستی و با تضمین تاریخهای طولانی بدستمان میداده. کسی اینجا تاریخ نمیداند؟ کسی اینجا از ما چیزی نشنیده؟ کسی نمیشناسدمان؟
و آن لحظه که توی وان خانه تو نشستم و آب شورههای گرما و نمک را از تنم شست، تو تداوم باران تابستان بودی و خانهات دامنهی البرز و از پنجرهاش نسیم صبا میوزید تو. هر آهنگی که پخش کردی سرود ملی سرزمینی آزاد بود و هرچه نوشیدیم شرابی بود که من همیشه میخواستم طعمش را بدانم. همان شرابی که خیام هم نوشیده باشد و غزلهاش را که بر زبان میآورده، بوی آن شراب را داده باشد. آن مستی که علم را و دانستن را جوری از ادراک و کشف و شهود را جور دیگر نمیدانسته. آن مستی که منجم را از قعر گذشتهها و آیندههای مستتر بین ستارگان، به اکنون باز آورده. همان موقع که ابر نوروز داشته صورت لاله را میشسته و او را وا داشته که عزم باده کند. و لحظه همان بوده. پر از اکنون که ریشههای گذشته و آینده در آن کش آمده باشد. من را اگر آن سگ ولگرد دانستیم، حالا صاحبی داشتم؛ دوستی.
چیزی بهتر از دوست درین دنیا هست؟ کسی که مراقبت باشد. کسی که ترسهایت را با عشق بپوشاند. از تو دلیل نخواهد. سوال نپرسد. تو را حس کند. تو را مثل تو بخواهد و با تو بزبان تو سخن بگوید. هست چیزی بهتر از این؟ کشف کرده بشر دارویی ازین بهتر؟
9 notes
·
View notes
Text
یک شروع با دو پایان
Breezy 1973
درست هست که آدم های تنها آقا بالاسر
⚠️Spoil⚠️
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
paternalist
ندارند
اما همین امر فضای آزادی اطرافشان ایجاد میکند
free space
که به خلاء (تهی)میانجامد
vacuum
در این صورت آنها با فشاری مواجه میشوند که اگر محافظ مخصوص شان را به ذهن نداشته باشن از هم میپاشند
این محافظ سعی در عدم وابستگی و متکی به خود دقیقا آن چیزیست که مزدوج ها ندارند
.
پس مزدوج های عزیز یا آواز تنهایی(دهل) از دور خوش است
یا اگر خوش است برای دهل زن تنها خوش است
یعنی کسی که در تنهایش با "چیزی" خوش است(همان پادزهر)
.
درنتیجه از تقلید کارهای هم شدیدا خودداری کنید که خطرناک است😆ـ
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
مشکل این دو گروه از جایی آغاز میشود که ندانند"مزدوجی و تنهایی" کیفیت است نه کمییت
یعنی روحیهای هست که داری و نه شکل زندگی که داری
با روحیه مزدوجی ، تنهایی کشنده است
با روحیه تنهایی ، مزدوجی شکنجه است
این را اگر بدانی یک سوم مشکل را پشت سر گذاشتی
.
قاطی شدن با غیر همگون ثلث دیگر مشکل است
اینجاست که حافظ میفرماید
دو تنها و دو سرگردان، دو بیکس
دَد و دامت، کمین از پیش و از پس
بیا تا حال یکدیگر بِدانیم
مُراد هم بجوییم ار توانیم
آری تنهایان کنار هم مزدوج نمیشوند
به قول سهراب س��هری
کنار تو تنهاتر شدم
.
و در نهایت ابزار آلات و نحوی استفاده از آن به هر شکل و مفهومی در زندگی تنهایان با مزدوجان فرق دارد
.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
از آنجایی که مغز اصلی این فیلم همان است که در دو فیلم وودی آلن (پـُست قبلی) گفتم از دوباره گویی آن پرهیز میکنم
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
Breezy
بریزی دختر "جوانی" که بسیار شبیه معنی اسمش هست
.
با این حال که در جمع به اصطلاح دوستانش تنهاست اما به نیمه پُر در جمع بودن نگاه میکند و از آن لذت میبرد
.
او میتواند نماد اصیل و درست یک فرد هیپی باشد هرچند عمدی وارد در این دسته بندی نشده است
بریزی افول این مدل زندگی در جامعه بشری نیست
او یک معتاد و تنلش و لاابالیگر جنسی نیست
.
کتاب مقدس بریزی فقط همین یک آیه را دارد
زندگی کردن به طبیعی ترین شکل ممکن همچون یک پرنده ،
آزاد ، رها ، جاری ، زندگی یک فرصت است که باید همه جانبه تجربه شود
برای او دنیا گلستانیست که خار دارد
اینچنین او با وقایعی زندگی خواهد کرد که دارد با آن دستوپنجه نرم میکند
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
Frank
فرانک مرد "مسنی" که او هم بسیار شبیه معنی اسمش هست
.
او نیز با این حال که در جمع به اصطلاح دوستانش تنهاست با نگاه به نیمه خالی در جمع بودن ، تنهایی را پسندیده است
.
او نماد اصیل و درست یک مشاور املاک است نه آنان که این مدل نگاه به دنیا را با تعداد کثیرشان به افول کشیدن
او یک دروغ گویِ کلاهبردار و بنداز نیست
کتاب مقدس فرانک فقط یک آیه دارد
حساب حساب کاکا برادر
فرانک معامله گری هست که هر عملی را چه مادی چه معنوی به نوعی داد و ستد میداند که میتوان بهای آنرا به هر شکل مورد توافق پرداخت کرد
.
او با نظم ، دقت و شک ، دنیا را محل خطرناکی میداند که باید محتاطانه در آن معامله کرد
برای فرانک دنیا خارستانیست که گل دارد
اینچنین او با حقایقی زندگی خواهد کرد که امکان دارد برای او واقع نشود
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
روی خوش زندگی برای دو لایق
بریزی میداند دنیا خشن و حادثه(دلرنج) خیز تر از آن است که او "هیپی گونه" در آن سفر و ادامه زندگی دهد
فرانک هم میداند دنیا لطیف و اتفاق(دلپسند) برانگیز تر از آن هست که او "مشاور املاک گونه" در آن ساکن و ادامه زندگی دهد
سن و اطرافیان و فلسفه ی "نیمه پُری" بریزی او را نرم نگاه داشته برای تغییرات در دکوراسیون زندگیش
در مقابل
سن و اطرافیان و فلسفه ی "نیمه خالی" فرانک او را خشک کرده برای تغییر ناپذیری در دکوراسیون زندگیش
اما
ساختار و پایه ی هر دو زندگی بر یک اساس هست
ـ(دو تنها و دو سرگردان، دو بیکس)ـ
آنها
فقط در دکوراسیون فرق دارند
در اصل
قرار است آب ی روی یخ ریخته شود تا آب تر (تنهاتر) شود اینکه چقدر این تبادل دما پیش میرود را "زمان" مشخص میکند
فرانک طعم گرما را از یک همگون دریافت کرده است بریزی هم طعم خنکی را از یک همگون دریافت کرده است
حسِ فرای معنا در کلمه "بریزی" که اسم فیلم هم هست ، دارد برای هر دو شکل میگیرد
محال است این دو ، تجربه این "پرواز" را از خاطر ببرند
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
وقتی "پرنده" هنوز زنده است
بله "زما��" و کم بود آن همان شوکـ ـی است لازم ، برای منعطف شدن فرانک تاکه دوباره ، فرانکـ ـیِ بریزی شود
کسی چه میداند شاید یکسال کامل این تبادل دما انجام شود
حتی یک لحظه اش هم که با نگاه انجام میشود خووب است چه برسد به یک هفته و یکسال آنهم کامل
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
وقتی در بالا گفتم "لایق" منظور آنها هستند که تا دیر نشده این "موضوع" را در دنیا میفهمند و دو دستی به آن میچسبند و با آن زندگی میکنند نه آنکه بعد آن یا زندگی را ناظر باشند یا گذران از آن
.
آن واقعیت ورطه گونه که در این فیلم به خوبی به نمایش گذاشته شده آنست که ، تمام زنانی که همگون فرانک نیستن در کنارشان مرد همگونی موجود است که از طرف آن زنها دیده نمیشود
.
حتی "باب" دوست فرانک با آنکه روحیه مزدوجی دارد به اشتباه آواز از دور تنهایی فرانک را تحسین میکند اما چون به شناخت خودش پی برده در نتیجه اشتباه نمیکند
همان اشتباهی که "ییل" دوست آیزاک(وودی آلن) در فیلم منهتن میکند و از زندگی مزدوجی خود خارج میشود تا با یک شخص دردسر ساز به نام "مری" ادامه دهد
دردسر ساز ها اشخاصی هستند که نه خود میدانند چه روحیه دارند و نه ما میتوانیم بفهمیم چه روحیه دارند
.
اشتباه آن نیست که از یک ماجرای غیر همگون مثل آیزاک(وودی آلن) از دو ازدواج قبلی اش یا مثل فرانک بیایید بیرون
اشتباه زمانی رخ میدهد که وقتی دنیا کنارتان یک همگون قرار میدهد آنرا نبینی یا مثل وودی آلن جدی نگیری
و زمانی مثل آیزاک(وودی آلن) و بتی متوجهاش شوی که دیگر دیر شده است
.
همه شانس "گیل"(در پاریس) و دقت مشاور املاکی "فرانک" را که ندارند
همه هم وقتی گیتار(دل)شان بشکند که نمیبخشند
.
اگر بشر متوجه این قانون دنیا بشود که "فرصت" هم ، همیشگی و جاودانه نیست شاید کم تر مزه تلخ پایان را مثل آیزاک(وودی آلن) در پایان فیلمش "منهتن" حس کند و به آن پایان ،
تلخ بخندد
بنابراین
END
.
.
پ،ن : به دور از تلخی پایان فیلم ��نهتن سه چهار سکانس کمدی دیالوگی داشت که کلی خندیدم
هنوز هم که یاد حرفهاش میافتم خندم میگیره😂ـ
.
.
.
#30ahchaleh#na_zzanin#ناظنین#Breezy 1973#Jo Heims#clint eastwood#kay lenz#william holden#marj dusay#Lynn Borden#Joan Hotchkis#Shelley Morrison#Roxanne Tunis#Jamie Smith Jackson#Mary Munday#Olga Zubkova#Natalya Tereshkova
10 notes
·
View notes
Text
معرفی ویدیو موشن + کاربرد های ویدیو موشن
ویدئو موشن یک فرآیند ایجاد و تولید تصاویر متحرک با استفاده از ترکیب عکس ها، گرافیک ها و عناصر چند رسانه ای است. این تکنیک به کمک انیمیشن، افکت ها و جلوه های ویژه، تصاویر ثابت یا مفهومهای مختلف را به صورت دینامیک و جذاب تبدیل می کند. ویدئو موشن به طور گسترده در صنایع مختلف از جمله تبلیغات، طراحی وب، آموزش و ساخت محتواهای دیجیتال استفاده می شود. این فرآیند نه تنها جلب توجه بیننده را افزایش می دهد بلکه می تواند مفاهیم پیچیده را به شکل واضح و جذاب منتقل کند و تجربه تعاملی و بصری را بهبود بخشد. ویدئو موشن دارای مزایای بسیاری است که آن را به یک ابزار موثر در تولید محتوا تبدیل کرده است. این مزایا شامل جلب توجه بالا از طریق حرکت و جلوه های ویژه، افزایش اثربخشی تبلیغات و توسعه برند، توانایی توضیح مفاهیم پیچیده به شکل واضح و جذاب، ایجاد تجربه تعاملی برای مخاطبان، افزایش نشر و انتشار در شبکه های اجتماعی، و ایجاد حس اتصال و ارتباط بیشتر با مخاطبان می باشد.
کاربرد های ویدیو موشن
ویدئو موشن به دلیل جذابیت و پویایی، کاربردهای متنوعی در زمینه های مختلف دارد:
تبلیغات:
تیزر های تبلیغاتی
معرفی محصولات و خدمات
ویدئو های آموزشی برای استفاده در وب سایت یا شبکه های اجتماعی
انیمیشن های کوتاه برای اینستاگرام و تلگرام
آموزش:
ویدئو های آموزشی برای مدارس و دانشگاه ها
آموزش های آنلاین
ارائه گزارش های علمی و تخصصی
ارائه گزارش:
ارائه گزارش های مالی و اقتصادی
ارائه گزارش های عملکرد
ارائه گزارش های علمی و تخصصی
سایر کاربرد ها:
موشن گرافیک برای تیتراژ فیلم و سریال
انیمیشن های کوتاه برای موزیک ویدیو
طراحی و ساخت لوگو و آرم
ویدئو های خلاقانه برای شبکه های اجتماعی
در واقع، هر جایی که نیاز به انتقال پیامی به صورت جذاب و گیرا باشد، می توان از ویدئو موشن استفاده کرد.
مزیت ویدئو موشن این است که می تواند مفاهیم پیچیده را به صورت ساده و قابل فهم برای مخاطب توضیح دهد و به یادگیری آسان تر کمک کند.
علاوه بر این، ویدئو موشن در ذهن مخاطب ماندگاری بیشتری دارد و به برند سازی و افزایش آگاهی از برند شما کمک می کند.
سفارش ویدیو موشن حرفه ای
#سفارش ویدیو موشن#ویدیو موشن#موشن#ویدیو#مزیت ویدئو موشن#دیجی ادز#مزاياي ویدئو موشن#موشن گرافیک#سئو سایت#گرافیک متحرک
7 notes
·
View notes
Text
کانفیگ سرور، پیکربندی انواع سرور اختصاصی و مجازی فقط 999 ت
کانفیگ سرور نقش مهمی در عملکرد سرور شما دارد و اگر بهدرستی متناسب با نیازهایتان انجام شود، منجربه رشد کسبوکارتان خواهد شد. پیش از کانفیگ سرور باید نیازهایتان را مشخصکرده و تصمیم بگیرید میخواهید از آن برای چه کاربردی استفاده کنید. پیکربندی انواع سرورها میتواند با یکدیگر م��فاوت باشد، بنابراین، متناسب با نوع سرور (مجازی، اختصاصی، ابری و…) و نیازهایتان کانفیگ سرور را انجام دهید.
رفع هک وردپرس چیست؟
وردپرس یکی از محبوبترین سیستمهای مدیریت محتوا (CMS) در جهان است که بسیاری از وبسایتها، از وبلاگهای شخصی تا فروشگاههای آنلاین بزرگ، از آن استفاده میکنند. با این حال، همین محبوبیت آن را هدف جذابی برای هکرها و بدافزارها تبدیل کرده است. هنگامی که یک وبسایت وردپرسی هک میشود، این هک میتواند تأثیرات مخربی بر عملکرد و امنیت سایت داشته باشد و حتی اعتبار کسب و کار شما را تهدید کند. رفع هک وردپرس و پاکسازی فایلهای مخرب از سایت شما، به یک پروسه ضروری تبدیل میشود که سایت خرید هاست این مورد ناگوار را به طور کامل و تضمینی انجام برای شما رفع میکند تا سایت به حالت امن خود بازگردد.
علائم هک وردپرس
پیش از اینکه به فرآیند رفع هک و پاکسازی فایلهای مخرب بپردازیم، لازم است بدانیم که چه علائمی نشاندهنده هک شدن سایت وردپرسی شماست. برخی از علائم رایج عبارتند از: کاهش سرعت بارگذاری سایت: هکها ممکن است منجر به افزایش ترافیک مشکوک و مصرف منابع سرور شوند. نمایش پیامهای غیرمعمول یا تبلیغات ناخواسته: هکرها ممکن است تبلیغات مخرب یا پیامهای فیشینگ را در سایت شما نمایش دهند. بروز خطاها و ناپایداری سایت: مشکلاتی مانند خرابی صفحات یا نمایش خطاهای غیرمنتظره. افت در رتبهبندی گوگل: موتورهای جستجو ممکن است سایتهای آلوده را جریمه کنند و آنها را در لیست سیاه قرار دهند. دسترسی غیرمجاز به پنل مدیریت وردپرس: ورودهای مشکوک یا قفل شدن حسابهای کاربری از دیگر نشانههای هک است. اگر احتمال میدهید که سایت شما مورد حمله هک قرار گرفته است ولی مطمعن نیستید که هک شده است یا نه میتوانید از تسم متخصص سایت رسمی خرید هاست برای بررسی این مورد مشاوره دریافت کنید.
تضمین در رفع هک وردپرس
رفع هک وردپرس به صورت کاملاً تضمینی به این معناست که نه تنها مشکلات موجود را حل کنید، بلکه با استفاده از بهترین روشهای امنیتی، از بروز مشکلات مشابه در ��ینده نیز جلوگیری نمایید. به این منظور، باید از یک تیم متخصص امنیت وردپرس یا ابزارهای پیشرفته استفاده کنید. سایت خرید هاست دارای یک تیم متخصص در این حوزه میباشد که میتوانید با خیال راحت امنیت سایت خود را به این تیم بسپارید. این ابزارها میتوانند به طور مداوم سایت شما را آنالیز کنند و در صورت بروز هر گونه تهدید، به شما اطلاع دهند یا به طور خودکار آن را رفع کنند.
#رفع هک وردپرس#هک وردپرس#وردپرس#هک#علائم هک وردپرس#سرور اختصاصی#سرور مجازی#هک شدن سایت وردپرس#سایت وردپرس#خدمات رفع هک وردپرس
7 notes
·
View notes
Text
-Mother, what is freedom?
-Freedom is a precious thing
-So we can't buy it?
-They do something that costs our lives!
(Maram al-Masri)
مادر، آزادی چیست؟/ آزادی چیزی گرانبهاست/پس ما نمیتوانیم آن را بخریم؟ / آنها کاری میکنند که بهایش، زندگیمان باشد.
39 notes
·
View notes
Text
ياد من باشد ، هر چه پروانه كه مى افتد در آب زود از آب در آرم. ياد من باشد كارى نكنم ، كه به قانون زمين بر بخورد
I must remember to rescue drowning butterflies, to not commit any offense against the laws of the Earth.
— Sohrab Sepehri
30 notes
·
View notes
Text
https://ravanpanah.com/%d9%85%d8%b4%d8%a7%d9%88%d8%b1%d9%87-%d8%b1%d9%88%d8%a7%d9%86%d8%b4%d9%86%d8%a7%d8%b3%db%8c-%d8%a2%d9%86%d9%84%d8%a7%db%8c%d9%86/
مشاوره روانشناسی آنلاین چیست؟ مشاوره روانشناسی آنلاین چه کمکی می کند؟ مشاوره روانشناسی آنلاین یک خدمات مشاوره است که به صورت آنلاین و از راه اینترنت ارائه میشود. این نوع مشاوره شامل ارتباط با یک مشاور یا روانشناس حرفهای از طریق ایمیل، گفتگوی آنلاین، تماس تلفنی یا تصویری و یا از طریق پلتفرمهای ویدیو کنفرانس است.
#مشاوره روانشناسی آنلاین#مرکز مشاوره#روان پناه#رابطه معلم و شاگرد چگونه باید باشد؟#مرکز مشاوره کودکان
0 notes
Text
Tüm varlığım benim, karanlık bir ayettir.
Seni, kendinde tekrarlayarak
Sonsuz çiçeklenmenin ve yeşermenin
Seherine götürecek..
Ben bu ayette senin için ah çektim, ah..
Ben bu ayette seni,
Ağaca, suya ve ateşe aşıladım
Yaşam belki
Her gün filesiyle bir kadının geçtiği
Uzun bir caddedir,
Yaşam belki okuldan dönen bir çocuktur
Yaşam belki
Bir adamın daldan kendini astığı
Bir urgandır,
Yaşam belki
İki sevişme arası rehavetinde
Yakılan bir sigaradır
Ya da birinin şaşkınca yoldan geçişidir,
Şapkasını kaldırarak,
Başka bir yoldan geçene, anlamsız gülümsemeyle
“Günaydın” diyen birinin…
Yaşam belki de o tıkalı andır
Benim bakışımın,
Senin buğulu gözlerinde
Kendini paramparça yıktığı an…
Benim,
Ay ve karanlığın algısıyla birleştireceğim
Bir duyumsama var bunda.
Yalnızlık boyutlarındaki bir odada,
Aşk boyutlarındaki yüreğim
Kendi mutluluğunun
Sade bahanelerini seyreder,
Saksılardaki çiçeklerin güzelim yok oluşunu,
Ve senin bahçemize diktiğin fidanı,
Ve bir pencere boyutlarında cıvıldayan,
Kanarya ötüşlerini…
Ah…
Budur benim payıma düşen…
Budur benim payıma düşen…
Benim payıma düşen,
Bir perde asılmasının benden aldığı
Gökyüzüdür…
Benim payıma düşen,
Terk edilmiş bir merdiven inmektir ve
Ulaşmaktır bir şeylere
Çürüyüşte ve gurbette olan bir şeylere…
Benim payıma düşen,
Anılar bahçesinde hüzünlü bir gezintidir
Ve “ellerini seviyorum” diyen
Sesin hüznünde can vermektir…
Ellerimi bahçeye dikiyorum
Yeşereceğim, biliyorum
Biliyorum, biliyorum…
Ve kırlangıçlar
Mürekkepli parmaklarımın ucunda,
Yumurtlayacaklar.
Küpeler takıyorum kulaklarıma,
İkiz, iki kirazdan
Ve tırnaklarımı süslüyorum
Yıldız çiçeğinin taç yaprağıyla.
Bir sokak var orada,
Bana âşık oğlanlar, hâlâ
Aynı kırışık saçları, ince boyunları
Ve sıska bacaklarıyla
Küçük bir kızın masum gülüşlerini düşünüyorlar;
Bir gece,
Rüzgarın alıp götürdüğü…
Bir sokak var,
Yüreğim,
Benim çocukluğumun mahallesinden çalmıştır.
Zaman çizgisinde, bir oylumun yolculuğu
Ve bir oylumla,
Gebe bırakmak zamanın kuru çizgisini
Bilinçli bir imgenin oylumu,
Aynanın konukluğundan dönen.
Ve bu şekildedir…
Birisi ölür,
Ve birisi kalır.
Hiçbir avcı,
Çukura dökülen hor bir arkta,
İnci avlamayacaktır.
Ben okyanusta yaşayan
Hüzünlü, küçük bir peri biliyorum
Ve yüreği tahta bir kavalda,
Usul usul çalıyor…
Küçük, hüzünlü bir peri
Geceleri bir öpücükle ölen
Ve sabahları bir öpücükle,
Yeniden doğacak olan…
همه هستی من آیه تاریکیست
که ترا در خود تکرار کنان
به سحرگاه شکفتن ها و رستن های ابدی خواهد برد
من در این آیه ترا آه کشیدم آه
من در این آیه ترا
به درخت و آب و آتش پیوند زدم
زندگی شاید
یک خیابان درازست که هر روز زنی با زنبیلی از آن می گذرد
زندگی شاید
ریسمانیست که مردی با آن خود را از شاخه می آویزد
زندگی شاید طفلی است که از مدرسه بر میگردد
زندگی شاید افروختن سیگاری باشد در فاصله رخوتناک دو همآغوشی
یا عبور گیج رهگذری باشد
که کلاه از سر بر میدارد
و به یک رهگذر دیگر با لبخندی بی معنی می گوید صبح بخیر
زندگی شاید آن لحظه مسدودیست
که نگاه من در نی نی چشمان تو خود را ویران می سازد
و در این حسی است
که من آن را با ادراک ماه و با دریافت ظلمت خواهم آمیخت
در اتاقی که به اندازه یک تنهاییست
دل من
که به اندازه یک عشقست
به بهانه های ساده خوشبختی خود می نگرد
به زوال زیبای گلها در گلدان
به نهالی که تو در باغچه خانه مان کاشتهای
و به آواز قناریها
که به اندازه یک پنجره می خوانند
آه …
سهم من اینست
سهم من اینست
سهم من
سمانیست که آویختن پرده ای آن را از من می گیرد
سهم من پایین رفتن از یک پله متروکست
و به چیزی در پوسیدگی و غربت واصل گشتن
سهم من گردش حزن آلودی در باغ خاطره هاست
و در اندوه صدایی جان دادن که به من می گوید
دستهایت را دوست میدارم
دستهایم را در باغچه می کارم
سبز خواهم شد می دانم می دانم می دانم
و پرستو ها در گودی انگشتان جوهریم
تخم خواهند گذاشت
گوشواری به دو گوشم می آویزم
از دو گیلاس سرخ همزاد
و به ناخن هایم برگ گل کوکب می چسبانم
کوچه ای هست که در آنجا
پسرانی که به من عاشق بودند هنوز
با همان موهای درهم و گردن های باریک و پاهای لاغر
به تبسم معصوم دخترکی می اندیشند که یک شب او را باد با خود برد
کوچه ای هست که قلب من آن را
از م��له های کودکیم دزدیده ست
سفر حجمی در خط زمان
و به حجمی خط خشک زمان را آبستن کردن
حجمی از تصویری آگاه
که ز مهمانی یک آینه بر میگردد
و بدینسانست
که کسی می میرد
و کسی می ماند
هیچ صیادی در جوی حقیری که به گودالی می ریزد مرواریدی صید نخواهد کرد
من
پری کوچک غمگینی را
می شناسم که در اقیانوسی مسکن دارد
و دلش را در یک نی لبک چوبین
می نوازد آرام آرام
پری کوچک غمگینی که شب از یک بوسه می میرد
و سحرگاه از یک بوسه به دنیا خواهد آمد
9 notes
·
View notes
Photo
(53/54) “It’s a beautiful word in itself, Mitra. Someone who has no idea of its meaning can appreciate its beauty. Mitra always had a genius for beauty. She knew it completely. She wanted it around her at all times. Even now she keeps a book of Hafez by our bedside. It’s always in reach, and whenever she finds a verse that she loves, she will bring it to me. She still trusts me to find the melody. Poetry is one of the things that she still remembers best. Because poetry is music. It sinks into the memory. Even if you can’t remember a word, the rhythm will guide you. The rhyme will give you a hint. Recently we were reciting a poem from an old book, and one of the words had completely faded. It was a poem that we both used to love. And I was so mad at myself. I kept trying to remember the word, but it would not come to me. Then suddenly she said it. It made me so happy. It doesn’t hurt when she forgets anymore, but it makes me so happy when she remembers. To know that the memory is still inside of her. That she is still holding on. Our lives are just a fistful of memories, ice melting in our hands. And Mitra’s ice is melting faster than mine. But she still has more memories of me than anyone else. And I have a lifetime of memories every time I look at her. And until the last moment, until the last ice has melted, we will still be us. Our entire lives we’ve been on two different roads. But the horizon was always the same. It was an unwritten promise: that no matter what happens, I will keep you. Even when we disagree, I will keep you. From a distance, I will keep you. In the dark, I will keep you. In the deepest pit, I will keep you. Even if you lose your country, even if you lose your eye, even if you lose your memory, I will keep you. We will still be us. It’s the only thing we ever agreed on. We always agreed on us. It’s one of the earliest principles of Iran. It’s where she gets her name. Mitra, the God of Promises.”
میترا واژهای بس زیباست. حتا اگر درونمایهاش را هم ندانیم، زیبایی واژه را درمییابیم. او نبوغ ویژهای در زیباشناسی دارد. به درستی با آن آشناست. دوست داشت پیرامونش همیشه زیبا باشد. هنوز دیوان حافظ را کنار تختش میگذارد. هنوز هرگاه شعری دلپسند از حافظ بیابد، به من میدهد تا برایش بخوانم. هنوز باور دارد که من آهنگ درست شعر را زود پیدا میکنم. اگر نتوانم، یاریام میکند. شعر، یکی از چیزهاییست که هنوز به یاد میآورد. شعر موسیقیست، پر از آهنگ و نواست، در گوشههای مغز جایی دارد. اگر واژه را فراموش کنید، آهنگاش شما را به آن میرساند، راهنماست. چند روز پیش شعری از کتابی کهن را میخواندیم. یکی از واژگان خواندنی نبود. شعری بود که هر دو دوست داشتیم، دلم گرفت، به یادش نمیآوردم، ناگهان او واژه را در جایش نشاند! چه مایه شادمان شدم. فراموشیهای او دیگر مرا نمیآزارند، اما هرگاه چیزی را به یاد میآورد بسیار خُرسند و خُشنود میشوم. میدانم که برخی خاطرهها هنوز در او زندهاند. هنوز آنها را نگهداشته است. زندگی مُشتی خاطره است که مانند یخ در دستهایمان آب میشود. یخهای میترا به آب شدن شتاب بیشتری دارند. او بیش از هر کس دیگری از من خاطره دارد. و من خاطرهی یک عمر زندگی را مُرور میکنم هرگاه به او چشم میدوزم. تا واپسین لحظه، تا واپسین تکهی یخ، با هم خواهیم ماند. همهی زندگیمان، دو تا همراه بودهایم. اما افق و کرانههامان همواره همسو بوده است. کاخی بود پیرامون ما. سوگندی نانوشته: هر آنچه هم که پیش آید، تو را نگه خواهم داشت. هماندیش نباشیم، تو را نگه خواهم داشت. بر بالاترین فرازها، تو را نگه خواهم داشت. در ژرفترین گودالها، تو را نگه خواهم داشت. اگر میهنات را از دست بدهی، اگر چشمات را هم از دست بدهی، حتا اگر حافظهات را از دست بدهی، همچنان تو را نگه خواهم داشت. ما همچنان ما خواهیم بود. این یگانه چیزیست که ما همواره بر سر آن همرای بودیم. این یکی از نخستین آرمانهای ایران بوده است. سرچشمهی نامش. میترا، ایزدبانوی پیمانها
382 notes
·
View notes