#بازی ها
Explore tagged Tumblr posts
ashitakaxsan · 10 months ago
Text
Interesting Developments on Iran's Gaming Industry.
a)The influence of "Prince of Persia" on Iran and, specifically, Iran’s video game industry is irrefutably strong and seriously everlasting.Now the news is The French video game publisher Ubisoft released the first major installment,of the popular video game,where the characters speak Farsi.
Tumblr media
Speaking about the collaboration with Ubisoft Montpellier, a subsidiary of Ubisoft, the secretary general of the Tehran Broadcast & Dubbing Association said: “The French company, together with an intermediary company in Iran, negotiated with different groups and asked for voice samples. 
“Finally, they selected Moj-e-Ketab Digital Publishing Group for dubbing the game in Persian,” Honaronline quoted Sobhan Ekrami, who served as the director of the dubbing team, as saying on Sunday.
“When the dubbing process was over, they liked the work. According to their procedure, before the official release of the game, the company had some gamers, especially some famous Persian-speaking gamers, play and assess the game. Fortunately, it was well received by all the gamers. Upon the release of the game, the company suggested to all the customers that for a better experience of the game play it in Farsi,” he added.
The “Prince of Persia” franchise draws heavily on Persian mythology and Iranian culture, but until now has always been in English. 
Below screenshots by the previous instalments of “Prince of Persia”.
Tumblr media
Tumblr media
The game's designer, Mounir Radi, said that the developers wanted to “depict and respect Persia and Iran” in the gameplay. “It was natural for us to say, 'if we are going into this culture, we have to be true to this culture, we have to do this”.
Among the updates for the new version was an increased effort to add elements like language and history that made the game more authentic to the region it depicts.
The game's producer Abdelhak Elguess said they were “very proud” to have made the changes. “We have so many people from Persian cultures that are very happy,” he said.
Emad Saedi has been a fan of the games since he was a child when he connected with the series' cultural references to Persia but says something always felt off.
“Those games were missing a fundamental element of the culture the prince came from: language,” he said. “My friends and I always had this question that if he's a Persian prince, how come he speaks English or any language except Persian? Isn't that odd?”
Emad said it is a “huge step forward” to include the language, in part because he felt Iran and Persian culture are “under-represented in today's world”.
“In a world that is saturated with Western culture content, seeing something from other parts of the world feels like a breath of fresh air, especially from a hidden gem like Iran,” he said. “It feels like we are finally being seen after being ignored for many years. There are many wonderful stories in our culture with massive commercial potential - I hope the entertainment industry recognizes this opportunity and continues to invest in them”.
Persian is spoken by a significant number of people worldwide, totaling around 130 million. Other than Iran, it serves as an official language in various countries including Tajikistan and Afghanistan.
“Prince of Persia” is centered around a series of action-adventure games focused on various incarnations of the eponymous Prince, set in ancient and medieval Persia.
Its latest installment “The Lost Crown” has been released for Nintendo Switch, PlayStation 4, PlayStation 5, Windows, Xbox One, and Xbox Series X/S and received positive reviews from critics and gamers.
The game was heavily inspired by Persian mythology, with Radi adding that the team wanted to “bring some light to a mythology that maybe should be better known,” as well as showing how Persian culture has affected other mythologies.
Source:https://www.tehrantimes.com/news/493995/New-Prince-of-Persia-game-voiced-in-Farsi
b)Serious Efforts to Prevent Brain drain The Iranian Ministry of Culture and Islamic Guidance has pledged its support,in an effort to prevent the migration of game developers and boost the gaming industry.
Tumblr media
Minister of Culture and Islamic Guidance Mohammad-Mehdi Esmaeili stated that game developers are crucial cultural elements in the country and that the ministry is working tirelessly to eliminate obstacles and stop their migration, Mehr reported on Saturday. 
Esmaeili emphasized that the gaming industry is a vital cultural and artistic sector in the country. He stated, "We have requested the National Foundation of Computer Games' board of directors to assess all barriers in this field and actively work towards resolving them."
He continued by highlighting the attractiveness of the gaming industry and the potential consequences of not providing suitable platforms for talented individuals. "If we fail to create favorable conditions for these skilled developers, we may lose some of them," he cautioned.
"We are committed to preventing the migration of game developers by removing obstacles and offering support," Esmaeili affirmed.
Esmaeili further emphasized that game developers are the country's most significant cultural figures, emphasizing that the gaming industry is not merely a technological sector. Rather, he believes that it serves as a valuable cultural and artistic tool that can contribute to the intellectual advancement of society, address various issues, and promote societal values.
Esmaeili reiterated the ministry's supportive stance towards the gaming industry and game developers, stating that they will continue to provide assistance and foster its expansion.
https://www.tehrantimes.com/news/493952/Culture-ministry-aims-to-prevent-game-developers-migration-for
7 notes · View notes
raziehn · 8 months ago
Text
ژانر بازی های ایکس باکس
0 notes
sayron · 6 months ago
Text
Tumblr media
نسترن، سلدا و سلما (۱)
«براساس یک داستان واقعی!»
اسم من امیره، یه پسر با قد ۱۸۰ و وزن ۸۶ کیلو. من دانشجوی ارشد هستم ولی چند سالیه توی محله خودمون تو تهران، مغازه فروش و تعمیر تلفن همراه دارم. بازار کار که تعریفی نداره و روز بروز داره اوضاع اقتصادی مردم خراب تر میشه. بخاطر همین چند سالیه که فروش لوازم جانبی هم انجام میدم. حدود ۲ سال پیش از طریق یکی از رفقا یه ارتباطی با یه بنده خدایی توی قشم گرفتم که میتونست جنس های خوبی از دوبی برام بیاره. ته لنجی البته! از قاب و محافظ صفحه گرفته تا هندزفری و ایر پاد و غیره. خلاصه سود خوبی میتونست داشته باشه. بعد از چند ماه مشورت و همفکری با این و اون با این رفیقم که اسمش میلاده تصمیم گرفتیم یه سفر تفریحی و کاری بریم قشم و کیش!
زمستون بود اما جنوب، اون موقع سال هوا عالیه! خلاصه اینکه ما هتل رو رزرو کردیم چند ماه قبلش. اما از بد روزگار یهو دم سفر ما، زد و مامان میلاد تصادف کرد تو خیابون و فوت کرد. خلاصه گاومون زایید. من اولش گفتم سفر رو کنسل کنیم. ولی میلاد تو مجلس سوم مامانش سر یه اتفاق ساده و الکی با من دعوا کرد و منم غد و یه دنده باهاش قهر کردم. بخاطر همین خودم تنهایی زدم به سفر و با یارو هم که انگار دادن جنس توی کیش براش راحت تر بود وعده کردم و راه افتادم. بخاطر همین دیگه قشم نرفتم و مستقیم و هوایی رفتم کیش و رزرو اتاق رو هم برای خودم دو برابر کردم یعنی ۱۰ روز. خلاصه رسیدم کیش و با تاکسی رفتم هتل. اتاق رو گرفتم و با ساک هام رفتم سمت آسانسور. وقتی رسید در باز شد و چند نفری اومدن بیرون. ولی من غافل از اینکه آسانسور داره میره پارکینگ دو، سوار شدم. آسانسور رفت پایین و ملت پیاده شدن. منم چون توی گوشیم داشتم پیام هامو چک میکردم، گیج! چون لابی داشت توی اون طبقه هم و فک کردم رسید طبقه ۱۷. پیاده شدم. تا فهمیدم اشتباه اومدم در آسانسور بسته شد. برگشت همکف. دکمه رو زدم و منتظر شدم. آسانسور اومد پایین و در باز شد و من: 😳
یه خانوم و دو تا دختر تو آسانسور بودن و 🤯 اوووووووف چه قد و هیکل هایی!!! 😨😰😱
Tumblr media
مامانه که حدودا ۴۲-۳ ساله میزد با ۱۹۷ سانت قد و یه لباس نخی سفید دکولته که خلیجی بود و بدنی که از یه مرد بدنساز هم بیشتر عضله روش نشسته بود؛ از بالای عینک آقتابیش بهم نگاه میکرد و آدامس میجوید. کوله هاش انقدر بزرگ و عضلانی و ورزیده بود که گردن کلفتش رو در بر گرفته بود و شیب تندی داشت. سر شونه های گردش بزرگ بود فیبر عضله اش توی سایه روشن نور آسانسور دیده میشد. بازو های قطوری که از رونهای من کلفت تر بود و انقدر کات بود که عضلات سه سر پشت و دو سر جلو بازو با رگ های روشون از هم جدا شده بود و ساعد ضخیمی که فقط رگ و عضله بود و لا غیر. مچش از ترافیک رگ هاش معلوم بود خیلی قدرتمنده و پنجه هاش با ناخونهای کاشت مشکی رنگ به شدت سکسی و خفن بود. لباس بلند خلیجیش به قدری نازک بود که نوک سفت سینه های عضلانیش و شورت لامبادای سفیدی که پوشیده بود هم از زیر لباس دیده میشد. بخاطر همین حجم سیکس پکش و عضلات چهارسر رون هاش کاملا واضح بود. به جرات هر کدوم از رونهاش دوبرابر دور کمر من بود. من با ۱۸۰ سانت قد تا زیر پستونهای حجیم و قدرتمندش بودم. این تنها لباسی بود که تنش بود. نه روسری و نه کتی که عضلات بالا تنه برهنه اش رو بپوشونه. تخته سینه عضلانیش هم جوری باد کرده بود که وسطشون شکاف خورده بود.
اما دختراش...
Tumblr media
یکیشون که حدودا ۲۲-۳ ساله میزد هم قد خانومه بود، انگار دخترش بود چون خیلی شبیه مامانش بود ولی خیلی خوشگل تر. یه دختر که نه یه فرشته ی عضلانی با چهره ی الهه های خیالی! موهای بلند قهوه ای روشنی داشت که روی سینه هاش ریخته بود و تا رونهاش بلندی داشت. اما لباسی که تنش بود عجیب و غریب بود. اون دختر فقط یه بادی سفید آستین دار تنش بود. فقط یه بادی!!! 🤯 و کص کلوچه ای و گوشتی و عضلانیش از لابلای موهاش باد کرده بود و خودنمایی میکرد. یه چکمه گلودار چرمی پاشنه دار سفید هم پاش بود که تا زیر زانو هاش بلندی داشت. بادی داشت زیر فشار عضلات ورزیده بالا تنه اش منفجر میشد و گردی سرشونه ها و بازوان و ساعدهای ورزیده اش کاملا هویدا بود. لباسش یقه بازی داشت و کوله های عضلانیش که به مامانش رفته بود، کاملا لخت و برهنه زده بود بیرون. تا منو دید پوزخندی زد و گفت:« آقا پسر!... نمیخوای بیای تو؟... الان در بسته میشه ها...»
اینو که گفت، اون یکی دختر هم که قد خیلی بلندتری داشت و سرش توی آیفونش بود، متوجه ی من شد...
Tumblr media
قد بیش از ۲ متری این دختر که خیلی جوون تر از اون یکی بود، ازش یه غول ساخته بود که مثل مامانش آدامس میجوید. وقتی نگاهش بهم افتاد بدنم لرزید. چون ابروهاش رفت و بالا و لبشو غنچه کرد و گفت:« جووووووووون... چه جوجوی نازی...» لرزش بدنم رو فهمید چون نیشخند شیطنت آمیزی روی لبهای قشنگش نقش بست 😈. موهای طلاییش رو دم اسبی بسته بود. یه لگ آبی پوشیده بود که پایین تنه سکسیش رو سکسی تر میکرد.اما بخاطر قد بلندش لگ براش کوتاه بود و ۲۰-۳۰ سانتی از ساق پاهاش لخت بود. یه صندل مشکی پاشنه بلند هم بدون جوراب پاش کرده بود. بالا تنه عضلانیش رو یه نیم تنه ورزشی پوشونده بود. بدنش به اندازه خواهر و مادرش عضلانی نبود ولی انقدری عضله داشت که من از هیبتش خودمو خیس کنم. به جرات صورت من در برابر نافش بود که یه پیرسینگ توش میدرخشید. جوری که برای لیسیدن کصش و زیر نافش نیاز به خم شدن نداشتم.
با ترس و لرز رفتم توی آسانسور، دختر کوچیکتره گفت:« کلاس چندمی آقا کوچولو؟...» من به زمین چشم دوخته بودم. آبجیش خندید و گفت:« شاید اصلا هنوز مدرسه نرفته...» و هر سه زدن زیر خنده. دهنم از ترس خشک شده بود و قلبم داشت توی دهنم میزد. یهو مامانشون دستی به سرم کشید و گفت:« طفلکی... باید شیر بخوری تا بزرگ بشی... 😏» دوباره بلند بلند بهم میخندیدن. نگاه من به صفحه کلید طبقات بود که لامصب خیلی کند طبقه ها رو بالا میرفت. آبجی بزرگتره اومد جلو و گفت:« چرا جواب نمیدی موش موشی؟... نکنه آقا گرگه زبونتو خورده... یا شایدم هنوز زبون باز نکردی؟... 😅🤣» من داشتم از خجالت آب میشدم. اومد جلو و مقابلم وایساد. دستشو گذاشت زیر چونه ام و سرم رو به سمت بالا بلند کرد. قشنگ زیر پستوناش بودم. موهاشو زد کنار. از زیر پستوناش تا خود کصش آجر چین عضله بود. ایت پک شایدم تن پک! 🤯 از ویوی مافوق پستونای عضلانیش با لبخند تحقیرآمیزی بهم نگاه میکرد و گفت:« میخوای خودم بهت شیر بدم تا بزرگ بشی؟...» یهو مامانش گفت:« ولش کنید... رسیدیم... » طبقه ۲۴ رستوران بام. موقع ناهار بود. اونا با لبخند های تحقیر کنندشون به من از آسانسور پیاده شدن. دختری که از همه بلند تر بود لحظه آخر اومد سمتم. منو به دیوار اتاقک آسانسور فشار داد و آهی کشید. چون دماغ و چونه ام به کص داغش مالیده شد. دستشو گذاشت پشت سرم و صورتمو فشار داد به کصش و گفت:« ببوسش جوجو... زود باش...» من که داشتم تو فشار دستش صورتم له میشد، با ترس چندتا بوسه از روی لگ به کصش کردن و اون خنده ی شیطونی کرد و گفت:« آفرین کوچولوی کردنی ناز...» و رفت و به مامان و خواهرش که منتظرش ایستاده بودن ملحق شد. پشم گارسون ها هم از دیدن اونا فر خورده بود.
خلاصه من تا چند دقیقه توی شوک بودم... موقع ناهار بود ولی من اشتها نداشتم. دکمه طبقه ۱۷ رو زدم و رفتم توی اتاق. تا نزدیک غروب بدون اینکه چمدون هامو باز کنم و لباسم رو در بیارم روی تخت افتاده بودم و به اون چیزی که دیدم و اتفاقی که برام افتاد فکر میکردم.
من تا اونروز فکر میکردم قد بلند محسوب میشم. اما در برابر اون سه تا ماده شیر عضلانی شبیه فنچ بودم...
😰😰😰
ادامه دارد
20 notes · View notes
30ahchaleh · 2 months ago
Text
ادامه تحلیل فیلم
Once Upon a Time
...in Hollywood
(2019)
از پست قبلی
پنجم
Tumblr media
آن اشخاص حقیقت را به ما نمیگویند فقط قسمتی از واقعیت را که میدانند و فکر میکنن حقیقت هست میگویند تا اینچنین بتوانند ما را وارد خواسته خودشان بکنند و نه اینکه نجاتمان بدهند
انسان های مخاطبِ باهوش ، حتی اگر این موضوع را بدانند ، "استیصال" باعث آن میشود که وارد خواسته های چنین متکلم هایی بشوند
آن حقیقت لعنتی افول است افول ، که برای عقب زدنش یا کمی به تاخیر انداختنش دست و پا میزنیم
این متکلم ها در هر جایگاهی با هر کلامی ظاهر میشوند
.
به سکانس پیدا کردن مواد غذایی سالم و دست نخورده اما در سطل زباله رها شده و شعری از "چارلز منسون" خوب اندیشه کنید
چه کسی میتواند این سکانس را ببیند و بفهمد بعد منکر گردویی بودن فیلم شود
ظاهرش نشان دهنده ی روی زشت مصرف گرایی و پایمال شدن مواد غذایی ست و باطنش پایمال شدن مقام انسان در جوامع بشری تا بشود محرکهایی برای خیزش های انقلابی
که وقتی با شعر هم گره بخورد عمیق تر میشود
از هر گوری تا هر رستاخیزی قابل تعبیر است
.
یاد خواندن سرود "خمینی ای امام" در فرودگاه افتادم وقتی پا شو توی ایران گذاشت😅ـ
چه افرادی را دور خودش جمع کرد و در نهایت با ایران چه کرد😢ـ
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
ششم
Tumblr media
مرگ خوبه اما برای همسایه
چه تعداد آدم توجه میکند که از رادیو خبر کشت و کشتار با آن وسعت هولناک پخش میشود یا نمیشود
گویا زمانی زشتی ، زشت است که در بیخ گوشت ( هالیوود ) رخ دهد
این ها و آنچه در بالا گفتم همان ابر پیچیدگی هست برای ظاهر شدن زشتی ، که کارگردان فیلم هم از پسش بر نمیآید
.
شاید پایان این دفعه فیلم بر وفق مراد بود اما این مدل سواری ، باید در هر دو مسیر متوقف شود چون در نهایت اگر امشب زشتی رخ نداد فردا شب‌ی رخ خواهد داد
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
هفتم
با یک تئوری و(فرض) پیش به سوی راهکار و(جواب)
Tumblr media
آخر کدام هنرپیشه در این سطح چنین حرفی میزند که کارگردان در فیلمش گنجاده پس باتوجه به سکانس های بعدی مقصودی فرای این ظاهر گفتاری در این سکانس نهفته است
در ظاهر امر و فیلمـِ فیلم
اینکه به تماشاگر قرن بیستمی بخواهیم بگوییم آنچه در فیلم از خشونت میبینی و آن آدم بده واقعی نیست "سنی" دارد اما اگر آلوده شدی دیگر "سن" هم نمیشناسد چنانکه نصیحت سرطانی بودن روی قوطی سیگار دیده نمیشود
در باطن امر و فیلمـِ زندگی
آدم بد ها ، نقش منفی ها در واقعیت ها سعی میکنن که "درست" عمل کنند
آدم خوب ها ، نقش مثبت ها در واقعیت ها هم همینطور
این یک کار گروهی برای خلق یک اثر "درست" است
Tumblr media
آنکس که فکر میکنیم با بی رحمی به زمین زده شد با "کات" کارگردان بر میخیزد و از زمین زننده بابت بازی خوبش تجلیل میکند
و کارگردان هم در چارچوب فیلم نامه فرای بازی درست ، از "اختیار"های استفاده شده ی بجای بازیگر تقدیر میکند
.
چه نقش منفی را به عهده داشته باشیم چه نقش مثبت در واقعیت ها را ، وقتی کارگردان و تماشاچی از کارمان ستایش میکنند خوشحال و راضی هستیم
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
⚠️
آیا گفته های بالا به ما میگوید که در واقعیت خودمان از نقش منفی ها تشکر کنیم ؟ مطمعنا نه آنطوری که در ظاهر قضیه است چون اینجوری در نقش مثبت خود ، "درست" رفتار نکرده ایم
این گفته ها به ما میگوید کینه و دشمنی روحی و روانی نسبت به نقش منفی ها در دل و ذهن نداشته باشیم به آن قصد که اگر گیرمان افتادند همان کنیم که آنها میکنن مگر آنکه نقش یک متظاهر را داشته باشیم که در اصل منفیست اما مثبت را وانمود میکند
پس چه کنیم
همانطور که قبلا اشاره کردم
اگر جزو نقش مثبت هایی هستیم که اعتقاد داریم زشت‌ی ها باید کم شود و باور داریم که میشود
آن وقت است که باید برای تحقق آن
بشر قوانین مبتنی با واقعیت اکنونش و نه توهم یا واقعیت های خیلی دورش ، بگذارد بطوریکه "زشتی و زیبایی" بنا به میزان پایبندی اش به آن قوانین متولد شوند
.
درسی از طبیعت در شکل تکامل
ترازو و میزان میتواند تجریه و عقل این همه قرن گذر زمان بر زندگی بشر باشد با مجوز بروز رسانی های متوالی تا هر لحظه به آن ایدآل که ساخت دنیایی زیباست نزدیک تر شود
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
این پایبندی به قانون حتی برخلاف میل ، اما برای رسیدن به هدف را میتوان در دو سکانس در این فیلم مشاهده کرد
Tumblr media
⭐️سکانس اول⭐️
Cliff Booth
کلیف بوث به خیال آنکه مسیر دختر در راستای مسیر خودش هست قصد رساندن او را میکند اما پس از دور بودن آن پشیمان میشود و میخواهد طفره برود که با سوال و جواب نگران حال دوستش میشود پس تصمیم میگیرد راه خود را دور کند ، در مسیر با پیشنهاد وسوسه برانگیز اما غیرقانونی دختر مواجه میشود
کلیف تسلیم بی قانونی نمیشود حال یا واقعا به خاطر آنچه گفت قانون را اجرا میکند یا نه به خاطر هدفش نمیخواست بهانه و دستاویزی به دختر و دوستانش بدهد چون میدانست قرار است در مقصد چه کند
در هر دو صورت زیبایی خلق میشود و این را فقط نـَرها میدانند که کلیف از چه گذشت 🤣 ـ
⭐️سکانس دوم⭐️
Bruce Lee
واقعا تعجب میکنم که چطور تحلیلگران از هفت هشت دقیقه ای که چنین کارگردان به سخنرانی بورس‌لی و مبارزه‌اش اختصاص داده به سادگی میگذرند
سکانسی که با نفهمی آن ، صدای خانواده و دوستداران بورس‌لی را درآورد و به قولی اگر کوتاه تر بود چنین حساسیتی ایجاد نمیکرد اما کوتاه نشد تا چیز مهمی را برساند
بروسلی در این سکانس به دو مسئله مپردازد
یک _ اگه لت و پار ش نکنی میکشتت
دو _ علاقه عده ای از اجتناب از مبارزه قانون مند کنترل شده در آن دوران
Mixed martial arts
در مورد مسئله دوم اینجور میشه که بروسلی در نهایت برای هدفش تن به یک مبارزه قانونمند کنترل شده من��سب زمان و مکان را میدهد تا روی کلیف را کم کند
.
اگر هدف انسان کم کردن رخ داد های زشت بشری است پای بندی به قانونی که میگذارد لازمه ی امر است
حتی مبارزه در داخل قفس هم قوانینی دارد که تخطی از آن زشت است امروزه بشر مبارزه های "روم و یونان باستان" تا بروز مرگ را زشت میداند مثل رولت روسی
Russian roulette
.
درمورد مسئله اول در سخن بروسلی
او نگفت اگر "نکشی" ، بلکه گفت جوری بزنش که نتونه تو رو بکشه
عجبا از بشر که "کشتن" تنها زشت خوی اوست که "نقش مثبت" ها هم آشکارا و با افتخار انجامش میدهند
در هیچ قاموسی نیست که بگوید
اگه دروغ نگی بهش ، دروغ میگه بهت
اگه کلاه نذاری سرش ، کلاه میذاره سرت
اگه دزدی نکنی ازش ، دزدی میکنه ازت
و تمام زشت ی های مرتبه ی غیر انسانی
.
تنها "کشتن" هست که اگر هم خوب باشه فقط برای همسایه خوبه
واسه همین هست که جمله بروسلی رو بیشتر اینطور شندیم
اگر نکشیش ، میکشتت
اینجاست که بشر خواهان زیبایی باید بفهمد تا جای ممکن از "کشتن" پرهیز کند و برای هر ناچیزی نباید ازین تبصره به یادگار مانده از درنده خوی حیوانی و خطرناکش استفاده کند و آن موقع هم که کرد از ناچاریش "تاسف" بخورد وگرنه این زشت‌ی است که دوباره متولد میشود تا مادامی که بشر میکشد و "افتخار" میکند حیوان است نه انسان ، فرقی هم ندارد حتی اگر کسی بجای ما موجودی را بکشد
.
پس "سعی" کن
جوری مانع یا محدودش کنی تا نتونه زشتی اش را انجام بده یا تکرار کنه
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
خلق یک زیبای تمام عیار
Tumblr media
تمام فیلم بازها و فیلم دوست ها نفهمیده میگویند این فیلم جزو بهترین کار های "تارانتینو" نیست
اما فقط و فقط فهم همین سکانس نه تتها حرفشان را رد میکند بلکه میتواند یک کلاس درس مرجع بی مثال باشد
.
بله یکی از استادان فیلم های بکش بکش و جنایت و انواع خشونت ها ، در این سکانس "سعی" میکند با یک هفت تیر جاسویچی و بدون آن ابزار های گفته شده در بالا تماشاگر را به درون دلهره پرتاب بکند و ثابت بکند میشود هیجان و ترس و آدرنالین خلق کرد آنهم بدون جنایت تا ، تا
اینجایش مهم تر است تا از دل ترس و دلهره و رعب ، بدون ابزار های زشتی یکی از زیبا ترین رویدادهای انسانی یعنی "ذات معرفت" را متولد کند و چه خووب موفق هم میشود
معرفت داشتی چون معرفت داشت یک زیبایست
اما
اگر معرفت داشتی چون بامعرفتی یک ابر زیبایست
که در این دنیا کمیاب است
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
سیگاری با مارک سیب قرمز
Tumblr media
این برَند ابداعی کارگردان در چند فیلم دیگر او نیز تکرار شده است
واقعا چه هوشمندانه از تمثیل میوه ممنوعه اینچنین کارگردان بهره برده است
هیچ چیز دیگری مثل داستان سیگار نمیتواند زوال و هبوط بشر را به نمایش بگذارد
و این را برساند که چرا وقتی بشر میداند چیزی مضر است حتی امروزه رویش نوشته شده که چه با بدن میکند اما باز به سویش گرایش دارد
این برمیگردد به خیلی قبل تر
زمانی که مضر بودنش نمایان نشده بود اما به دروغ مفید خوانده میشد
و بعد که فهمیدن مضر است مخفی نگاه داشته شد
و امروزه که کار از کار گذشت دانش تربیتی میداند حواس پنجگانه کودک که به مرور تربیت میشود چقدر موثر تر است تا بگوییم "جیزه" دست‌نزن 😅 و بعد براحتی در دست‌رس باشد
پس هرچی روی پاکت بنویسی دیگر فایده ندارد در مقابل آن مدل نفوذ مرور زمانی در "ذهن" و "ژن" ـ
کودکان ما با اینجور چیز ها بزرگ میشوند نه فقط سیگار
آری بشر به مفاهیم میوه ممنوعه گاز زده است و دارد میل میکند که اگر استاپ نکند به دلخراش ترین شیوه ، بهشتی که میتواند داشته باشد را خراب میکند
این بشر نیست که از بهشت رانده شده است این بهشت است که دارد رانده میشود
END
.
Once Upon a Time. . .
in Earth
.
پ،ن: دو چیز را به من بگویید
آیا کلیف بوث همسرش را کشت ؟
.
با نگاه کلیف بوث‌ـی به دنیا
آیا آنرا یک اجرای منصافه نمیبینید ؟
.
.
.
4 notes · View notes
urlocalzosha · 5 months ago
Text
امروزم بدک نگذشت.
ساعت چهار صبح خاله‌م با بچه هاش رسیدن اینجا.. من نمیدونم چطوری خسته نمیشن واقعا.
یه خاله دیگه م هم با همه بچه هاش اومد. (جز یه دخترخالم که کلاس داشت..) جالبه هیچکدوم نمیدونستن اون یکی قراره بیاد.
سر میز از نوه خالم پرسیدم اومدیم کجا، مامانش زیرلبی گفت بگه طالقان. چی گفت؟ اومدیم طالبان👍🏻
بخاری رو هم که دید گفت : این چی چیه؟
+ بخاریه.
- توش جیش میکنیم؟
+ نه.
- چرا.
بعد صبحونه رفتم در پشتی رو باز کردم، جلوش یه جوی خوب داره. بچه ها نشستن لبش و بازی کردن. بماند آب پاش پلاستیکی یکیشون افتاد و آب بردش کلی دویدیم پیداش کنیم که گریه ش رو تموم کنه.. خوشحال شد.
کلی سنگ پرت کردیم تو آب، گل گذاشتم روی موهاشون، بهشون خوش گذشت. خوشحالم.
(باید مشکلات خشممو با پرت کردن سنگ تو آب از بین ببرم)
نهارو همه کنار هم خوردیم. (کل سینی گوجه ها قبل پخت چپه شد رو زمین، برشون گردوندیم یه گوجه دیگم بعدش افتاد عالیه)
از نوه خالم پرسیدم به کی رای میدی؟ گفت : من به تو رای میدم. به (اشاره به دخترخاله هام) شما هم میدم به همه رای میدم.
کاش تو زندگیم همین شکلی ساده باشم.
بعدم همه یکم استراحت کردن و به اجبار یک دوست عزیز فرستادنمون جهت رای دادن. تو این گرمای سگ پز سگ میره بیرون آخه؟ از بینمون ۴ نفر رای دادن کلا. منم فقط کاغذشو انداختم تو صندوق، خودم رای ندادم.
حالا تو ماشین :
مادر : حالا تو به کی رای دادی؟
(پدرجان موقع رای دادن کاغذشو قایم کرد گفت نمیخوام رای منو ببینین)
پدر : دزد بزرگ.
به این ترتیب وقتی مادرجان منظورشو فهمید دعوا شد.
برگشتیم خونه یکم میوه خوردیم و استراحت از اونجایی که همه خسته راه بودن..
به باغ مادربزرگم هم سر زدیم و چندتا آلبالو چیدیم، یه گل جدید دیدم. خیلی جزئیات داشت و انگار وسط برگای ریزش یه مرکز کاج شکل کوچیک داشت . اکثر فامیل برگشتن خونه هاشون و امیدوارم سالم رسیده باشن چون چند دقیقه پیش چنان رعد و برقی شد که کرک و پرام ریخت..
رفتیم لب یه رودخونه که پشت باغ بود، خیلی پر آب بود و یه خانواده نزدیکش نشسته بودن. سنگ پرت کردم تو آب که البته تو کفشام کلی آب رفت..
وقتی بقیه رفتن ما هم با یه خاله و داییم رفتیم سه تا روستا رو دیدیم، مرجان، نساء اولیا و جوستان.
برگشتیم خونه. دوباره در پشتی رو باز کردم یکم نشستم تو لب آب پاهام خنک شد کلی هم آرامش گرفتم.
واکنش صادقانه یه بنده خدایی که ته جوی وایساده درحال خوردن آب :
اون بنده خدا تا ابد :
یکم از آسمون آبی فیض بردیم و برگشتیم تو.
امروز صفحه جدیدی از بولت ژورنالم درست نکردم.. فردا هم برمیگردیم تهران.
بدرود.
Tumblr media
جوجه رو نگاه آخه، پسرخالمه :>>
5 notes · View notes
hanie1388 · 1 year ago
Text
اولین لز من
سلام من هانیه ام و ۱۴ سالمه و این خاطره اولین لزم با دوستم هست ماجرا برمیگرده به ۴ ماه پیش من و دوستم نرگس. منو اون ۶ ساله دوستیم و خیلی صمیمی هستیم اون جای خواهرم رو برام داره خلاصه ک من یک روز رفتم خونشون ک باهم بازی کنیم و فیلم ببنیم مامانش و داداشش سرکار میرفتن و ساعت ۸ برمی‌گشتند ولی تازه ساعت ۲ بود ی ذره کتاب خوندیم و چیپس خوردیم بعد نشستیم ب حرف زدن. حرف یهو کشیده شد ب سمت سکس و اینا یهو گفت تو باشگاه بچه ها زیاد درباره سکس و رابطه جنسی حرف میزنن منم گفتم عادیه بچه ها تو این سن کنجکاون درباره این چیزا اونم سر تکون داد و گفت میخوای....حرفشو خورد گفتم چیه؟ گفت هیچی ولش کن گفتم بگو دیگه گفت نه مهم نیست گفتم ترو جون من بگو دیگه گفت میخوای ی امتحانی بکنیم؟ من زبونم بند اومد... نمیدونستم چی بگم خودش فهمید و گفت گفتم ولش کن که منم سریع گفتم باشه ولی اول فیلم بزار ببینیم بعد اونم گفت باشه و فیلمو گذاشت اوایل فیلمه زنه از خواب پا میشد و به دوست پسرش پیام میداد و اینا بعد قرار گذاشتن برن خونه پسره. بعد ک گذشت دیدم دختره ک از در اومد تو پسر سلام کرد و یهو شرو کردن لب گرفتن...و اونجا بود ک فهمیدیم بعلهههه این فیلم سینمایی نیست فیلم سوپره نرگس توی اون لحظه نگام کرد و نیش خند زد و دوباره برگشت به نگا کردن بعد پسره دخترو میبره توی اتاق و میخوابن رو تخت و لب میگیرن بعد این وسط پسره دامن دخترو میده بالا و دستشو میزاره رو کون دختره و شرو میکنه مالیدن دختره هم کیر پسرو از رو لباس میگیره بعد یهو نرگس از پایین مبل پا میشه میاد میشینه کنار من . دیگ بقیه فیلم پسره دختره لخت میشن و... دیگ خودتون حفظید دیگه😅😂 توی اون لحظه ای ک پسره کیرشو میندازه بیرون نرگس دستشو میزاره رو کص من نگاش میکنم و منم ک حسابی حشری شدم دستمو میزارم رو سینش حسابی نرم و گندس کنترل برمیدارم و تلویزیون رو خاموش میکنم . لبمو میزارم روی لب نرگس و درحال کیس گرفتن میریم توی اتاقش وسط اتاق وایمیستیم و لب همو میخوریم نرگس دستشو برمی‌داره و میکنه تو شلوارم و انگشت فاکشو میکنه تو کصم من لبمو برمیدارم و مظلومانه نگاش میکنم و ی آههه بلند میگم و چنگش میزنم منو میندازه رو تختش و از روی شلوار برام می‌ماله من فقط آه و اوه میکنم بعد شلوارمو درمیاره و بعد شرتمو و من اونجا کلییی خجالت میکشم ولی نرگس میگه شیو نمیکنی؟! گفتم چرا ولی نه هر روز گفت وایسا الان میام رفت توی آشپز خونه و ی ژیلت آورد من خودمو کشیدم عقب گفت جدیده مال کسی نیست بعد یکم کرم زد و شرو کرد شیو کردنم من داشتم آب میشدم از خجالت (چن اون جای خواهرم رو برام داره و خیلی بده ک بعد این همه صمیمت و دوستی اینکارو کنه)بعد ک کارش تموم میشه ژیلت رو میزاره رو میز و کصمو باز میکنه و میبینه ک بعله...بنده کثیفم اینجوری 😕 نگام میکنه من خجالت میکشم پا میشه از روی میزش الکل و دستمال میاره منم سریع میگم میسوزونه میگه ولی خیلی کیف می‌ده و هی از اون اسرار و از من انکار بالاخره منو خرم میکنه و به دستمال ۲ تا پیس الکل میزنه و میزاره تو کصم و شرو میکنه تمیز کردن ی سوزش خیلیییی شدیدی شرو میشه منم میگم ایییی اونم سریع تمومش میکنه بعد با آب پاش ی ذره میشوره لباس و سوتینم رو درمیاره حسابییی حشری شده و میگ تو هم مال منو درآر درمیارم و شرو میکنم کصشو خوردن بوسه میزنم گاز میگرم و لیس میزنم زبونمو میکنم داخل کصش شرو میکنه ب آه آه. کردن و من حسابی حشری میشم بعد سینه هاشو میخورم و اونم همین کارو واسه من میکنه در آخر هم باهم میریم حموم و لباس میپوشیم و بعد من بعد دو ساعت میرم خونمون شبش همون فیلم سوپری ک نصفه دیدیدم رو برام واتساپ میکنه این خاطره من بود و حتی یک کلمش هم دروغ نبود ببخشید اگر کوتاه بود سعی کردم خلاصه بنویسم❤️
16 notes · View notes
iranbet3 · 4 months ago
Text
معتبرترین کازینو آنلاین فارسی
کازینو آنلاین بدون فیلتر
شما هم می توانید با ثبت نام در سایت های معرفی شده در این صفحه به بازی های متنوع و جذاب روز دنیا از جمله بازی انفجار، بازی پوکر، پاسور، تخته نرد و صدها بازی دیگر دسترسی داشته باشید و به راحتی و بدون محدودیت خاص زمانی و مکانی به این کازینوانلاین دسترسی داشته باشید و ساعت ها سرگرم پول در آوردن و انجام بازی های کازینویی مورد علاقه تان باشید.
2 notes · View notes
hachirou22 · 5 months ago
Text
𝐀𝐬 𝐲𝐨𝐮𝐫 𝐛𝐨𝐲𝐟𝐫𝐢𝐞𝐧𝐝 "𝐀𝐧𝐢𝐦𝐞 𝐜𝐡𝐚𝐫𝐚𝐜𝐭𝐞𝐫𝐬" کراکتر های انیمه به عنوان دوست پسر
«𝚜𝚊𝚗𝚣𝚞»
بشدت دوست و نمیزاره آب تو دلت تکون بخوره.
وقتی پیششی کمتر قرص میخوره یا کلا نمیخوره.خیلی منحرفه «فرشته من» یا «عزیزم»صدات می کنه.تو گوشیش فرشته ناز من سیوت کرده.وقتی با ریندو و ران گرم میگیری حسودی میکنه و دوست داره کله اون دوتا عروس دریایی رو بکنه .  دوست نداره راجب بونتن بدون و نزدیکشون سر همینم بهت دروغ گفته، اونم خیلی زیاد! اگر هم که بدونی میشینه پیشت و باهات حرف میزنه:"هی انجل نزدیکشون نشو، درموردشون هم حرف نزن یا نپرس. فهمیدی؟ همش بخاطر خودته..."ممکنه حتی از بونتن بخاطرت در بیاد. از کار های مورد علاقش بازی با موهاته بشدت عاشق موهاتو همین امر باعث شده حتی نتونی نوک گیریشون کنی. برای اذیت کردنت ممکنه به زن های دیگه نگاه کنه و یا برای حسودیت واسه سنجو چندتا کار انجام بده
نامه ی سانزو برای تو :
ا/ت عزیزم از اینکه تورا کنار خودم خوشحالم و نمیدانم اگر نباشی به چه حال بیفتم. نمی توانم تورا به قرص های آرام بخش تشبیه کنم چون آنها به من صدمه میزنند ولی تو به درمان من کمک میکنی. پس من چطور می توانم تورا به آنها تشبیه کنم؟ زیبایی چشمانت به قدری است که اگر به آنها خیره شوی آنها را به عماق مغز «در بهشت» میبرنت! از اینکه با تو آشنا شدم خوشحالم .خوشحالم که تو مرا انتخاب کرده ای!  .
Tumblr media Tumblr media
«𝙱𝚊𝚓𝚒»
شاید اول فک کنی خیلی منحرفه ولی اینطوری نیست.اون مثل یک گربه ـست که خیلی رشد کرده!روت به صورت غیر عادی ای غیرتیهه. روز میرد پارک به گربه ها غذا بدید.باهم لباسای گرانج میپوشید.تورو «کیتن» صدا می کند که همونطور که مشخصه چیفویو یادش داده. یاکیسوبا بزارید دهن همدیگه؟ صگ در صد. بزاره موهاتو کوتاه کنی؟ تو خواب ببینی عزیزم! امیدوارم با گربه ها کنار بیای وگرنه... اصلا چیزی درمورد گنگ بهت نمیگه
نامه ی باجی برای تو :
گربه نازم از تو بابت اینکه همه این مدت کنارم بودی و از ضعف اخلاقی بدم چشم پوشی کردی ممنونم! ممنونم که وقتی نمرات درس هایم پایین میاید به من کمک میکنی تا نمرات بهتر بگیرم!میدانی ...وقتی ساعت ها درمورد چیزهاییم که حتی ارزشی ندارد حرف میزنی باز هم دوست دارم بشینم و به آنها گوش بدهند چون این صدای توست که به آنها برایشان میرسد. میرسد. من معنی می دهد. 
Tumblr media Tumblr media
:𝚈𝚞𝚝𝚊 (17ساله)
یه دوست پسر فوق‌العاده مهربون، و شاید کمی مرموز! توی نقش بازی کردن حرف نداره! اولش فکر میکنی داره بهت خیانت میکنه ولی تهش میفهمی نقشش واسه فلان کار بوده! -«و تو به این نتیجه میرسی که این باید بازیگر میشد».وقتی توی ��یبویا ریکارو دیدی باهاش دعوا راه انداختی و این بنده خدا سعی در آرام کردن شما داشت.خیلی بهت کادو میده حتی بدون مناسبت و بخاطر همین ولنتاین سنگ تموم میزاره. با خودش میبرت آفریقا و برای اینکه آسیب نبینی همش کنارته در کل بیست و چهار ساعت بیست و پنج ساعت کنارته .صد در صد استفاده از ابزار نفرینی رو بهت یاد میده. از اختلاف قدیتون خوشش میاد و بنظرش این باعث میشه که شما کیوت تر بنظر برسید. با اسم خودت صدات میکنه تو گوشیش هم از اونجایی که نمیتونه چی سیوت کنه پرنده کوچولو سیوت میکنه بچه پاک تر از این؟
 نامه:
عزیزم، می‌خواهم بهت بگویم برای من به اندازه یک ماه، ارزش داری، و اینکهچقدر زیبا هستی و چگونه در تأثیرگذاری داری. می‌خواهم بهت بگویم که هروقت به‌تو نگاه می‌کنم، انگار که به ماه نگاه می‌کنم و چگونه هر باری که به تو می‌نگرم، به هر چیز زیبایی در تو توجه می‌کنم.عزیزم، من به تو قول می‌دهم که همیشه برای تو هستم، حتی وقتی که در تاریکی می‌کشم، من هنوز می‌خواهم به تو درخشان باشم. عزیزم، می‌خواهم بهت بگویم که هر وقت بهت فکر می‌کنم، انگار که به ماه فکر می‌کنم و به خودم میگویم که چقدر به   من الهام می‌دهی.
Tumblr media Tumblr media
«𝚁𝚒𝚗 𝙸𝚝𝚘𝚜𝚑𝚒»:
اولش چون میترسه بخاطر مهربونیش ازش بدت بیاد و ولش کنی یکم سرد رفتار میکنه. ولی هرچی که میگذره و متوجه میشه این اتفاق قرار نیست بیفته روز به روز مهربون تر میشه. توی بلولاک شب ها بهت فکر میکنه و کلی دلش واست تنگ میشه .وقتی توی بازی جلوی تیم زیر بیست سال ژاپن بین تماشاچی ها بعد از مدت ها میبینت و میفهمه که حالت خوبه و اینکه چطوری تشویقش میکنی تلاشش رو چندبرابر میکنه.نمیزاره موهاتو کوتاه کنی.از نوازش موهات وقتی خوابی لذت میبره 
 نامه:
y/n , .حین نوشتن این نامه، از عمق روحم به تو بگویم که چقدر تو را دوست دارم.اول از همه، باید بگویم که تو در تأثیری برجای گذاشته‌ای، می‌خواهم بگویم که از زمانی که تو را دیدم، دنیرم در یک تحول واقعی به وجود آورد. از آن زمان، نه تنها بیشتر از دنیا را می فهمم بلکه بیشتر از خودم دارم. می‌خواهم بگویم که از زمانی که شما می‌بینم، احساس می‌کنم به خودم علاقه دارم، وقتی تو در اطراف من بودم، من و دنیایم، به نظر می‌رسید به نزدیکی می‌شدیم بخواهم بگویم که من می فهمی که از خودم و دنیایم دارم و با وجود تو، دیده ام که چقدر خوبم، با این نامه، من می خواهم بگویم که چقدر برای من مهم هستم، نمی خواهم بگویم که چقدر من برای تو مهمم، به نظر نمی رسد که تو به خوبی بدانی چقدر برای تو در من تاثیر گذاری داری.من دوست دارم با تو این لحظه ها را تجربه کنم و یک لحظه زیبا را با تو بسازم.
3 notes · View notes
bettingsite9 · 6 months ago
Text
شرط بازی
سایت شرط بندی 5000 تومان
ما در سایت شرط بازی قصد داریم با معرفی بهترین سایت شرط بندی معتبر، شما را با دنیای فراگیر شرط بندی و امکاناتی که این سایت‌ ها ارائه می‌ دهند آشنا کنیم. شما با نکات و استراتژی‌ های موفقیت در دنیای شرط بندی آشنا خواهید شد و تجربه‌ ی شما از این سایت‌ ها به یک تجربه ای هیجان‌ انگیز تبدیل می‌ شود.
2 notes · View notes
bellyachhe · 8 months ago
Text
شب قبل از اولین روز دانشگاه
با ی که بعد از تور قایق اشنا شدیم، گفت توی ساختمونمون یه ایرانی دیگه هم هست.
دیروز بهم گفتن بیا اینجا با ایرانیه و دوست پسرش بریم بیرون. رفتیم رستوران ایرانی و درکل چیل بود و خوش گذشت. دختره ایرانی دیاسپوراست و شدید حرفاش راجع به ایران و فرهنگ و کالچر و کسشر رو مخه. از اینایی که کل عمرش اینجا بوده بعد مثلا نظرش راجع به تعارف کردن اینه که باید نگهش داریم. نمیدونه که تو ایران عذاب آوره با تعارف واقعی زندگی کنی. بهش گفتم نسل ما داریم سعی میکنیم که تعارف رو دیگه نداشته باشیم و خواسته امون رو مستقیم بگیم، گفت آره جوونایی که ایرانن دوست دارن سمت فرهنگ "غربی" برن. :))
دیگه منم حوصله توضیح نداشتم حقیقتش. از نظرش احتمالا تو رگای اون خون ایرانی بیشتری در جریانه تا من. :)))))
بعدش رفتیم بار و دوتا آلمانی خودشون اومدن سمت ما که دوست دارید بازی کنیم همه باهم؟ اولش یکم سخت بود واسه هممون گرم بگیریم بعدش من بازی جاسوس رو تعریف کردم و چند دست بازی کردم و خوش گذشت. :)))) پسر آلمانیه رفت راند سوم آبجو بگیره تو مسیر برگشت همه از دستش افتاد و شکست و من سمت چپم کامل خیس شد. حالا هی معذرت خواهی میک��د و خیلی خجالت کشید. منم هی میگفتم ببین بیخیالش ناراحت نباش. هرکدوممون ممکن بود این گندو بزنیم. رفت یه راند دیگه خرید.
با دختر آلمانیه( میفهمم که عجیبه که از نژادشون استفاده میکنم به جای اسمشون ولی خب تو هیچ جای تامبلرم نمیخوام از کسی اسم ببرم.) شروع کردیم صحبت کردن. فهمیدم فمنیسته و بهم گفت فلان مقاله رو راجع به ایران و تظاهراتای پارسال خوندم بهم میگی درسته یا نه؟ خیلی هم محتاط بود که یه وقت چیزی نگه که بد باشه. گفت تو مقاله نوشته بود که دیگه آزاد شده و همه بدون حجاب میرن. گفتم نه، اینطوریه که ماها سرمون نمیکنیم و پوشش خودمونو سعی میکنیم با تمام ترسش داشته باشیم، ولی ممکنه دستگیر شیم، اذیت بشیم و دادگاهی بشیم. درنهایت یا زندان میبرن یا جریمه سنگین. باورشون نمیشد. بعد از کلی بازی کردن ساعت 1-2 بود فکرکنم همه اومدیم بیرون و اومدیم سمت خونه. واقعا خوش گذشت و تجربه باحالیی بود ولی خیلی خرج شد و هرلحظه داشتم فکرمیکردم الان با یورو 70 تومن اینی که دارم میخورم چقدر میشه؟ بدترین تصمیم هم این بود که شب کلاسا رفتم مست شدم. واقعا دیگه نمیکنم این کار رو چون قشنگ عذاب کشیدم تا صبح سر خوابیدن و تا عصر امروز. بعدشم راجع به سریال و اینا حرف زدیم تو مسیر برگشت و خداحافظی کردیم. همون شب مارو شناختن ولی گفتن فردا داریم میریم کارائوکه فلان بار بیاید شماهم. :)) چیزی که من از زندگی جوونای اینجا فهمیدم دانشگاه به جای خودش و انقدر جدیش نمیگیرن. ولی تفریح جایگاه ویژه ای داره واسشون و از قبل برنامه میریزن که هر شب کجا برن و چیکار کنن.
--
روز اول دانشگاه واقعا مغزم داشت گاییده میشد از خستگی و خواب. ساعت 2 رسیدم خونه و از مستی و خستگی فقط تونستم لباسارو دربیارم و بخوابم. ساعت واسه 6:15 گذاشتم که برم حموم.
کلاس اول خوب بود. قشنگ جوری که ف میگفت رغابت زیاده باید تلاش کنی واقعا اگر میخوای نمره خوبی بگیری. حالا کار گروهی و کسشرای درسی از هفته بعد قراره جدی شروع شه.
کلاس دوم واقعا فاجعه بود انقدر که همه خوابشون میومد. استاده انگار پرش افکار شدید داشت و داشت تو ذهنش با خودش صحبت میکرد و اندازه 3-4 فاکینگ ساعت فقط حرف زد. به گ توی سلف 10 یورو نقد دادم چون نداشت و میخواست غذا بخوره گفت فردا بهت میدم. بعد حساب کردم دیدم من تنها کسیم اونجا که ارزش پول کشورش با عن برابری میکنه و من پیشنهاد دادم که پول بهش بدم و درحالی که بقیه داشتن نگاه میکردنش. به م هم دیشب 30 یورو دادم چون مغازهه کارتخوان نداشت. و همش دارم حساب میکنم که 30 یورو میشه2 میلیون و صد. :) ده یورو میشه 700 هزارتومن. مامانم سرمایه اشو نداد بهم که اینجا به خاطر جلب رضایت هی پول خرج کنم. غذای کسشر دانشگاه با حجم کمش هم 5 یورو شد و واقعا نمیصرفید.
از این به بعد باید درس رو بیشتر بچسبم واقعا اگر میخوام فارغ التحصیل شم و کار خوب پیدا کنم. کار پیدا کنم سر خرج کردن خیالم راحت تره تا الان. واقعا وجدانم گاییده شده انقدر هرچیزیو به ریال حساب میکنم.
دیگه احتمالا غذای دانشگاه رو نخورم و یه موزی پروتئین باری چیزی ببرم سرکلاس بخورم.
--
امروز که داشتم به خواهرم تو واتس اپ میگفتم که چقدر باحال بوده این دو هفته وسط کلاس که یهو آنلاین شدم دیدم نوشته که خیلی خوشحالم که اونجا داری حال میکنی. وسط کلاس یهو گریه ام داشت میگرفت اینو که خوندم. از تک تک تجربه ها و از تک تک مکالمه هام بهش میگم و اونم با علاقه گوش میده ولی اینجا نیستش که بهش اینجارو نشون بدم. امروز ویدئو کال کردیم و مثل هرروز براش تعریف کردم چطور بود امروز از همه چیزایی که اینجا مینویسم بهش میگم. مامان بعد از چندروز تو قیافه بودن بالاخره اومد ویدئوکال. :))
تلفنو که قطع کردم براش کلی عکس و فیلم فرستادم مثل هرروز که ببینه دانشگاهمون و مسیر و جاهای دیدنی چطوریه. بعد که نوبت اون بود که ایران بگه برگشت گفت که خاله دعوت کرده شام بریم خونه اش و دارم فلانجا مسافرت میرم. گریه ام گرفت که درجریان هیچکدومشون نیستم و یه لحظه دلم واسه زندگی سگیم تنگ شد و تا الان که دارم تایپ میکنم فقط گریه میکنم. یه لحظه حس کردم خیلی فشار رومه. چون ماها که از ایران مهاجرت میکنم هیچ راه دیگه ای برای زندگیمون تو ایران جلوی روی خودمون ندیدیم. ناامیدی و تاریکی مطلق دو تا کلمه ان که زندگی منو تو ایران توصیف میکردن. اینجا اینطوری نیست که دلم واسشون تنگ نشه، فهمیدم که مکانیسم دفاعیم درمقابل این شرایط اینطوریه که دوست دارم همش مشغول بیرون رفتن و مست کردن باشم تا واقعا به این فکرکنم که مهاجرت کردم و دور از خانواده امم. نمیدونم چرا امروز یهو فشار زیاد روحی بهم وارد شد، تا جایی که تونستم با این که خسته فکری و فیزیکی بودم و داشتم از خواب میمردم، با دوست ویتنامیم دانشگاه موندم که فقط میام خونه تنها نباشم.
بقیه بچه ها اینجا اسم زندگیشون اینجا رو مهاجرت نذاشتن، انگار صرفا اومدن تجربه جدید کسب کنن و این کشور رو توی لیستشون تیک بزنن، یا علاقه شدید به این موضوعا دارن و اومدن واقعا برای شغل آینده اشون آماده شن. و منی که تنها راه جلوم این بود، دانشگاه مجانی بود، شهر آر��وهام بود و ارزون ترین و راحت ترین راه بود واسم واسه فرار از ایران.
امروز توی توییتر اینو از صادق هدایت خوندم : " ما همچنان میسوزیم و میسازیم، قسمتمان بوده یا نبوده دیگر اهمیت ندارد. سگ بریند روی قسمت و همه چیز."
الان باید تنها تمرکزم درس خوندن باشه و آماده شدن واسه کلاسای فردا که فعال باشم و بتونم دو سه ماه بعد کار پیدا کنم، ولی نشستم دارم گریه میکنم.
بختت ایرانی. بختت.
-
الان یادم افتاد که امروز تا ویدئو کال کردم خواهرم با ذوق اومده تو اتاق که براش تعریف کنم از روزم و من گفتم حس میکنم دیگه انقدر اینجا مشغولم که کمک م ارتباطم قطع میشه! واقعا کاپ قهرمانی حرف های نسنجیده زدن و دل بقیه رو شکوندن رو باید به من بدن. خاک تو سرم واقعا.
-
بچه های کلاسمونم با من خیلی دوستن چون من خیلی سعی کردم کمکشون کنم و بهشون هم خونه معرفی کردم و خیلی سر چیزمیزای مختلف راهنماییشون کردم.چند بار برگشتن بهم گفتن تو که مشکلی نداری که خیلی اجتماعی هستی. امروز با دوست ویتنامی که صحبت میکردم داشتم میگفتم حس میکنم خیلی فشار رومه و باید درس بخونم و خیلی درسامون با ایران فرق میکنه و کانسپتارو باید به انگلیسی یاد بگیرم از اول. اونم میگفت که اونم همینطوریه و سختشه و باید چندبرابر درس بخونه. بعد گفتم که این دوهفته تجربه های باحالی به دست آوردم و انقدر با آدمای جدیدی آشنا شدم و دوست شدم که تو کل عمرم نبود اینطوری. تعجب کرد برگشت گفت تو که اتفاقا خیلی اجتماعی هستی و باید دوستای زیادی داشته باشی.
امروز دوباره یادم افتاد که چقدر روزای اول دانشگاه کلا میتونه استرس آور و سردرگم کننده باشه. من دو تا تجربه دیگه روز اول دانشگاه رو دارم و الان میخوام هی به خودم بگم که زود قضاوت نکن معمولا نظرت وسط ترم عوض میشه و درس میخونی و میتونی خودتو برسونی، ولی نگرانی همه چیزو دارم. اول از همه پول درآوردن، که لازمه اش اینه که کار کنم، که لازمه اینم اینه که درسارو خوب از پسشون بربیام چون نمره اینجا اهمیت داره و شاید همین پروژه هایی که میدن درنهایت تاثیر بذاره روی این که چه کاری و کجا پیدا میکنم.
استاد اولمون برگشت گفت 600 نفر واسه این پروگرم اپلای کرده بودن و فقط شما 40 نفر قبول شدید. خودتون رو دسته کم نگیرید و درسته که از بک گراندهای مختلف با سیستم های آموزشی مختلف میاید ولی از سوال کردن نترسید، شاید ما یه چیزیو اینجا میگیم که تو لیسانس نداشتید و یه سری دیگه داشتن پس نگران نباشید هرکسی یه جوریه. حرفاش بهم اطمینان خاطر داد ولی بازم این حس که همیشه باید بهترین باشم و مامان و بابام با من جوری رفتار کردن که حتی اگر 20 بگیرم میپرسیدن چندنفر دیگه 20 شدن؟ باعث شده که هیچوقت حس نکنم کافیم و با این که همه شاید یه مشکلیو داریم ولی من واسه خودم این مشکلو ده برابر میکنم.
4 notes · View notes
bazienfejar369 · 9 months ago
Text
سایت بازی انفجار
خیلی از مخاطبان از ما در مورد سایت بازی انفجار شرطی سالهای زیادی می پرسند. در سایت شرط بندی معتبر سرعت داشتن بسیار مهم و پر اهمیت می باشد به همین دلیل ما به شما پیشنهاد می کنیم که از اپلیکیشن های سایت شرط بندی استفاده کنید. ما به خاطر این به شما می‌گویم که از اپلیکیشن ها استفاده کنید، چون اپلیکیشن ها از سرعت بیشتری برخوردار هستند. شما وقتی اپلیکیشن کازینو آنلاین را داشته باشید می توانید به مراتب عملکرد سریعتر داشته باشید که همین امر باعث سودآوری بیشتر شما می شود. شما باید حواستان باشد که اپلیکیشن سایت بازی انفجار را فقط از سایت های معتبر انتخاب کنید.
2 notes · View notes
software-specialist · 1 year ago
Text
از برنامه نویسی ماینکرافت چه می دانید؟
Tumblr media
ماینکرافت چه مفاهیم برنامه نویسی را می تواند آموزش دهد؟
ماینکرافت در واقع برای یک ابزار آموزشی طراحی نشده است، برنامه نویسی ماینکرافت  بنابراین تعجب آور است که چقدر برای این منظور خوب کار می کند. بسیاری از مفاهیم برنامه نویسی مختلف وجود دارد که می توانید با استفاده از بازی به کودکان خود آموزش دهید، حتی بدون اینکه خود کد را باز کنید.
رداستون
بخشی از لذت ماینکرافت از ساخت ابزارهای شگفت انگیزی ناشی می شود که هر کاری که می خواهید انجام می دهند! عنصر اصلی برای انجام این کار در ماینکرافت استفاده از یک منبع درون برنامه نویسی ماینکرافت  بازی به نام Redstone است. تقریباً مانند سیم کشی برق کار می کند و استفاده از آن تقریباً نامحدود است. در حالی که ساختن چیزهای کوچکتر با Redstone می تواند نسبتاً ساده باشد، ساختارهای پیچیده تر نیاز به یادگیری مفاهیم برنامه نویسی پیشرفته تری دارند.
برخی از دانش‌آموزان CodeWizardsHQ دستگاه‌های واقعاً قابل‌توجهی آموزش آنلاین برنامه نویسی  Redstone ساخته‌اند، از مزارع خود برداشت گرفته تا تیراندازی با کمان که می‌توانند به‌طور خودکار برای تیراندازی خوب  برنامه نویسی ماینکرافت پاداش دهند. همه اینها از درک اصول برنامه نویسی که از طریق مکانیک Redstone نشان داده شده است، ناشی می شود.
دقیقاً مانند زبان باینری رایانه، Redstone در حالت برق یا بدون برق وجود دارد. یادگیری نحوه استفاده از آن سیگنال ها از طریق گیت های منطقی یک عنصر کلیدی برای به کار انداختن کارها است. برنامه نویسی ماینکرافت مشکل اصلی این رویکرد این است که فهمیدن همه اینها به تنهایی بدون کمک می تواند دشوار باشد. یادگیری چیزهای زیادی از طریق آزمایش امکان پذیر است، اما ساده ترین و مستقیم ترین راه برای یادگیری بیشتر مفاهیم کدنویسی نیست. بسیاری از بچه ها می توانند با تماشای آموزش های آنلاین که اصول اولیه را به آنها نشان می دهد بر این مشکل غلبه کنند. از آنجا، کمی الهام و انگیزه کافی است تا آنها را وادار به یادگیری اصول برنامه نویسی به روشی سرگرم کننده کند!
دستورات کنسول و بلوک های فرمان
یک راه مستقیم تر برای تعامل با کدنویسی در ماینکرافت از طریق دستورات کنسول ماینکرافت است. اینها دستورات نوشته شده ای هستند که می توانید آنها را در جعبه چت تایپ کنید تا اتفاقاتی در دنیای  برنامه نویسی ماینکرافت شما رخ دهد. این به بازیکنان اجازه می‌دهد تا کارهایی مانند تغییر چرخه آب و هوا، تله‌پورت به مکان‌های دور یا ایجاد آیتم‌هایی که در غیر این صورت غیرممکن است، انجام دهند. این به خودی خود واقعاً کدنویسی نیست، اما مفهوم مهمی را در مورد کدنویسی آموزش می دهد. این ایده این است که چیزهایی که در رایانه تایپ می کنیم می توانند بر دنیای دیجیتالی که در مقابل ما قرار دارد تأثیر بگذارند.
در سال 2012 یک بلوک جدید به نام بلوک فرمان به ماینکرافت اضافه شد که ��ستورات کنسول را به سطح بعدی رساند. این بلوک‌ها می‌توانند دستورات کنسول را هر زمان که الزامات خاصی برآورده شوند، برنامه نویسی ماینکرافت  در خود بازی اجرا کنند. هنگامی که با مهندسی Redstone همراه می شود، بلوک های فرمان می توانند مفاهیم پیچیده ای مانند شرطی ها را معرفی کنند. این دستورات موجود در کنسول را به نوعی زبان برنامه نویسی ماینکرافت تغییر می دهد.
این زبان برنامه نویسی ماینکرافت خارج Minecraft programming از بازی کار نمی کند،  برنامه نویسی ماینکرافت اما در معرفی اصول برنامه نویسی به دانش آموزان جدید بسیار عالی عمل می کند.
3 notes · View notes
visitnet · 10 months ago
Text
خانه بازی کودک در شیراز
خانه بازی کودک هپی تایم در شیراز ، محیطی شاد و مفرح ، امن و سرگرم کننده برای بازی ، آموزش و نگهداری از کودکان دلبند شما فراهم کرده است. در خانه بازی ، علاوه بر بازی و سرگرمی ، اعتماد به نفس کودکان رشد می کند. همچنین باعث تقویت مهارت دوست یابی در کودک میشه. بازی در بین همسن و سال ها موجب رشد تعامل اجتماعی کودکان می شود. کلاسهای آموزشی ، وای فای و QR کد اسکن دوربین جز خدمات رایگان و ویژه شعب هپی تایم میباشد. منظور از QR code خدمتی است که هپی تایم به شما عزیزان ارائه می‌دهد که در زمان نبود شما در خانه بازی ، بتوانید از طریق گوشی همراه خود به صورت لایو ، دوربین های مجموعه را در اختیار داشته باشید و با خیال آسوده به کارهای خود در خارج از مجموعه برسید.  
ما را در اینستاگرام دنبال کنید
کلاسهای آموزشی رایگان مجموعه همه روزه از شنبه ��ا پنج شنبه راس ساعت ۱۷ الی ۱۹ به شرح زیر برگزار میشود: شنبه ها : کلاس آموزش کاردستی یکشنبه ها : قصه گویی با کارت تصاویر و عروسک انگشتی دوشنبه ها : شعرخوانی کودکانه سه شنبه ها : آموزش نقاشی چهارشنبه ها : آموزش مفاهیم علوم بطور غیر مستقیم همراه با بازی و خلاقیت پنج شنبه ها : آموزش ریاضی بصورت بازی_ ریاضی حضور همه روزه گریمور صورت و دست کودکان از ساعت ۱۸ الی ۲۱ در مجموعه شعب هپی تایم شماره های تماس : 09170490622 - 09009410035 آدرس شعبه 1 هپی تایم : فرهنگیان ، میدان احمد آباد به سمت درمانگاه نرجس ، نبش بلوار ذوالفقار آدرس شعبه 2 هپی تایم : عادل آباد ، میدان شهید غلامی ، بلوار دولت غربی نبش کوچه 9
Tumblr media
vimeo
3 notes · View notes
30ahchaleh · 15 days ago
Text
Tumblr media
Science fiction post
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
Expansion pack
هسته ی اصلی بازی "تکامل" بر این پایه نوشته شده است که در مواجه با کاستی بتواند خودش را ترمیم کند
اما پس از هزاره ها ، بسته الحاقی ایی خارج از این روند به برنامه اضافه شد که تجزیه تحلیل کُد های آن ما را به این نتیجه میرساند که برنامه نویس ، این آپدیت را برای پیشگیری از خطا داده و نه برای توسعه
این قسمت از مقدمه را داشته باشید تا بعد...ـ
Fear and Fearlessness
باک و بی‌باکی دو مؤلفه لازم هستند برای برنامه ی تکاملِ موجود زنده
اما اگر قرار باشد که "پروتکل" یکی را موثرتر تلقی کند باک را انتخاب میکند چراکه موجود زنده با عقب نشینی و فرار به روند اجرای تکامل ، این فرصت را میدهد تا خودش را با شرایط ناجور فعلی سازگار کند
اما برای این عقب نشینی نیز حد و مرزی تعیین شده و بیشتر از آن حدِ (خط) قرمز باز دستور انقراض اجرا میشود پس در جایی و زمانی باید موجود زنده از خود بی‌باکی نشان دهد تا جلوی پاک شدنش را بگیرد
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
اکنون این شما و این ۳۳ثانیه موزیک آغازین سریال فرینج 😅ـ
Tumblr media Tumblr media
Fringe Main Title Theme
J.J. Abrams
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
ـ 1 ـ فرمان یک
حکم حاکم بر زنده ماندن است
حالا باهوش تر ها اولین راه موثر را پیدا کرده‌اند
بله ترس
چه بخواهیم چه نخواهیم کلیت درست این برنامه مبتنی بر هوش ، به سمت ترسویی پیش میرود و اینچنین از تعداد موجودات و گونه های شجاع کم میشود
چرایی‌اش بجز آن عامل کلی در مقدمه چنین است که موجود زنده‌ی حامل کُد شجاعت بیشتر در معرض خطر و درنتیجه کشته شدن است و اینچنین فرصت انتقال آن را به دیگر هم نوع های خود پیدا نمیکند
در عوض ترسو های زنده مانده بیشتر شانس کانکت شدن با هم و تولید بیشتر کُد ترسویی در ورژن های بعدی خود را دارند
اما این همه‌ی ماجرا نیست
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
ـ 2 ـ فرمان دو
دامنه مگر مساوی است با حدِ (خط) قرمز یا عدم شانس شناسایی
اکنون
با توجه به دامنه ( مگر) هیچ باهوشی اسلحه به دست نمیگیرد بلکه یا اسلحه را میسازد یا در یک اتاق امن ، رهبری اسلحه بدستان را بدست میگیرد
اینکه میتواند یک شجاع ، باهوش هم باشد و اسلحه به دست { با توجه به دامنه ( مگر) } ، بحثی نیست
اما قبل از مرگ در میدان مبارزه با اجرای دستور "شانس شناسایی" از طرف ترسو ها او به آن اتاق امن همکاری جذب میشود و مرور زمان ماندن در چنین جایگاهی تضعیف کُد شجاعت ورژن به ورژن بعدیش را در پی خواهد داشت به طوریکه کُد شجاعت او شجاع هست اما فقط در اتاق و نه در میدان
قصه ادامه دارد . . . ـ
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
ـ 3 ـ فرمان سه
پیری و جوانی ، باک و بی‌باکی ، عاقلی و بی‌عقلی
میبینید چه مترادف های یک به یک جوری هستند
بله حتی شجاعان کشته نشده در میدان مبارزه و اسیر نشده در اتاق امن بالاخره پیر میشوند
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
ـ 4 ـ فرمان چهار
برنامه نویس اعظم در تمام گونه‌ها طرحی را طراحی کرده
که شجاعان هر گونه ای به شرط پیروزی در مبارزه با هم گونه ی خود ، بتواند مزه کانکت شدن با انتقال دهنده ها را بچشند تا کُدهایشان به ورژن های بعدی منتقل شود
این روند مستلزم داشتن کُد شجاعت است
اما
طبق پایه‌ی کلی برنامه که در بالاتر گفتم
مبارزه در بین گونه های غیر هم گون به اینجا رسیده که
گونه های ترسو ، کمتر منقرض شدن
اکنون جهان پر از گونه های ترسو تری هستند تا گذشته های دور و کهن
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
ـ 5 ـ فرمان پنج
گونه های ترسو بیشتر خود را کپی میکنند
بجز ترس که باعث ازدیاد گونه های ترسو شده آنها برای تولید ورژن خود فعال تر شده‌اند تا جبران مرگ و میر خود را بکنند
در پیرو فرمان قبلی و اقدامات برنامه نویس اعظم
در کنار دستور اصل بقا ، که تولید بیشتر را اجرا میکند
دستور هوش ، تولید کمتر را همایت میکند
اما . . . ـ
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
ـ 6 ـ فرمان شش
در گذشته بشر یکی از آن گونه های ترسویی بود که در شاخه ی خود مثل بقیه ی گونه ها شجاعان افزون تری داشت ، آنها که به جنگ میرفتن چه برای
تصاحب "انرژی" یا
تصاحب "انتقال دهنده ی کُد" ، طبق قانون های برنامه نویس مجاز به انتقال کُدهایشان میشدند
شروع انحراف
فهم مبادله و تکامل آن تا رسیدن به "کُد خارجی پول" فقط از هوش بشری دیده شد
این کُد دیگر یک کُد درونی منتقل کننده نیست
هر منتقل کننده ای میتواند با داشتن این کُد خارجی ، کُد های خودش را به ورژن های بعدی خود منتقل کند
انتقال دهنده ها هم بیشتر جذب این کُد منتقل کننده ها میشوند
در اصل این یک "تروجان" است
اکنون ترسوترین جزء گونه بشری میتواند با فشار دگمه ای شجاع ترین جزء گونه خودش و غیر بشری را در تعداد بالا حذف یا حتی منقرض کند
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
ـ 7 ـ فرمان هفت
عشقِ طراحی شده برای بازی تکامل بر این اصل استوار است که شجاعان جرات ابراز بیانش را دارند و برایش میجنگند
منتقل کننده ها هم فقط در صورتی اجازه کانکت شدن به انتقال دهنده ها را میدهند که آنها پیروز این نبرد باشند
پیروزی در مبارزه نشان از سلامت و قدرت کُد هاست که مثل یک فایروال عمل میکند
باز اما
فقط در گونه ی بشری ، عشق که یک کُد درونی هست تا حدودی مثل کُد خارجی پول عمل میکند
عشق در گونه بشری کانکت هایی را باعث میشود که اصلا مبتنی بر برنامه اصلی تکامل نیست
چنانچه میتوان به واسطه داشتن آن و بدون کُد های سالم و قوی دیگر ، ورژن بعدی تولید کرد
این مدلِ عشق بشری در اصل
اجرای فرمانِ نافرمانی‌ست
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
ـ 8 ـ فرمان هشت
Tumblr media
Bastet Goddess
چه باورتان بشود چه نشود
ملاحظه ی هیچ نشانه ای قوی تر از آنچه میگویم برای اثبات وجود یک برنامه نویس اعظم نیست او در اصل با این کُد امضای خودش را پای این بازی نشان داده به کمک
بسته ی الحاقی
.
چرا در گونه بشری با چنین عامل های قدرتمندی که گفتم کُد بی‌باکی طی هزاران سال کم شده ولی احتمالا از بین نخواهد رفت
جواب در بسته الحاقی از طرف برنامه نویس اعظم است
Toxoplasma gondii
انگل شجاعت
زیست شناسان هیچ توجیهی برای وجود چنین انگلی پیدا نکرده‌اند
مگر آنچه من میگویم
تضمین به وجود زوری(دستوری) شجاعت در حیات زمینی به وقت مشاهده ی خطا
این بسته الحاقی همراه با کُد دستوریِ شجاعت ، فعلا در مراحل تکاملی بسر میکند که چرخه نشر آن توسط گربه ها و باز نشر آن توسط موش های آزمایشگاهی در طبیعت است تاکه بعد جهش یافته درست و حسابی آن در انسان اجرا شود
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
ـ 9 ـ فرمان نه
کلونیColony
با نگاه به هشت فرمان قبلی در گونه بشری ، کلونی ایی شکل میگیرد از
"دانشمندان،فرمانده‌هان،سیاستمداران"
، با فلش‌بـَک به "فرمان دو" بهتر متوجه منظور من میشوید
موضوع "خود ترمیمی" در مقدمه که یادتان هست
بنابراین
این مثلت شکل گرفته اکنون میتواند به کتابخانه اصلی دسترسی پیدا کند
Library
و در صدد دستکاری کُد منبع اصلی باشد
.
در مرحله اول بیماری و درد تصحیح میشود
در مرحله دوم هوش و حافظه تقویت میشود
در مرحله سوم نافرمانی برداشته میشود
در نهایت این مثلث اتحاد
ورژنی از خود تولید میکند
قوی و باهوش و فرمان پذیر
و
همانطور که خواندید هسته آن از ترسویی و بی عاطفگی نشئت گرفته
Fear + Apathy
بله
آنها تماشاگران نوین را تولید خواهند کرد
Tumblr media
New Observers
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
فرمان (آخر) ده
در پست بعدی🤦‍♂️ـ
s👁👁n
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
اکنون این شما و این ۳۱ثانیه موزیک پایانی سریال فرینج 😅ـ
Tumblr media Tumblr media
Fringe END Title Theme
Michael Giacchino
ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ
.
.
.
END
2 notes · View notes
urlocalzosha · 5 months ago
Text
امروز رفتیم طالقان (بماند همه ایل و تبارو جمع کردیم بردیم تازه یه سریا هم قراره بیان بازم-)
آرامش خوبی داره، فقط باید بشینی رو چمنا، باد موهات رو تکون بده و مدیتیشن کنی
جاده ی خوبی داره نسبتا، ولی بهتره شب نری، خیلی تاریک و پیچ در پیچه. اگه تهران باشی دو ساعته میرسی.
عنکبوتای نازی هم داره، یه بار یکیشو دیدم که پاهاش قرمز بود.
هنوز کلی برف روی قله ها مونده بود!
وسط راه نزدیک یه پرتگاه توقف کردیم استراحت کنیم. تمرین سنگ پرتاب کردن کردم. اولش دستم ضعیف بود، کج هم میزدم که بابام اومد گفت چرا مثل دخترا پرتاب میکنی. (خب دخترم دیگه-)
دیگه زوشا قاطی کرد، آستینو بالا زد چنان سنگارو پرت کرد که پشماتون بریزه. دو سه تاش از یک سانتی متری صورت مامانم و داییم رد شد-
به شهرک که رسیدیم چون خیلی فاصله داره تا خونمون همون جا خریدامونو کردیم. تخم مرغ بومی و یه تخم غاز هم گرفتیم. اندازه دوتا تخم مرغه که خب طبیعیه.. غاز خودش اندازه دوتا اردکه.
تو ویترین یه مغازه الکتریکی یه گربه خوابیده بود، انگار از کل جهان جدا بود اهمیتی به اطرافش نمیداد. فقط محکم پلک هاشو بسته بود.
یکم سبزیجات و جوجه گرفتیم و رفتیم سمت خونه..
صبحونه رو کنار هم خوردیم، نون سبوس دارش به قرمزی میزد.
بعدم به کارای خودمون مشغول شدیم..
ظهر وسط آفتاب سگ پز رفتم بدمینتون بازی کردم، برگشتم داخل نفس نداشتم فقط ولو شدم، سقفو صورتی میدیدم XD
با پسرخاله کوچولوم وقت گذروندم یه گلم گذاشتم رو کله‌ش. جوجه درست کردیم. زغالش خراب بود مجبور شدیم عوضش کنیم. زیاد چیزی نخوردم.
نزدیکای عصر به باغ یه عزیزی (اجازه داد بهمون) دستبرد زدیم و نزدیک یه کیلو آلبالو چیدم، ی�� سریاشون خیلی درست بودن اندازه ی گیلاس، احتمالا چون بذرشون مجارستانی بوده. کلی آلوچه چیدیم (گوجه سبز میگید بهشون؟) کلی گل چیدم که بیشترشون خشک شدن.. یه سریاشون شبیه شیپور بودن، میخوام بچسبونمشون توی دفترم.
(بماند که کلی شته از داخلشون کشیدم بیرون-)
بیشتر اون آلبالو ها رو میخوام بدم به چندتا از دوستام. چند وقته باهام حرفی نزدن، پس از راه دوستی وارد میشم.
از لا به لای کلی گندم و علف هرز رد شدم که تا یکم پایین تر از شونه هام رشد کرده بودن، داشتم خفه میشدم
از کنار یه مرکز ثبت رای هم رد شدیم.. شربت نذری میدادن.
پسرخاله گرامی هم کلا علاقه خاصی به شب راه افتادن داره شب اومده میگه دو ساعته با خانوادم میرسم.
خوبه بزرگوار تو ماشینش محسن لرستانی پلی نمیکنه وگرنه ده دقیقه بعد از پیامش رسیده بود. با سر و کله شکسته البته-
احتمالا شنبه صبح برگردیم..
راستی، کلی صفحه جدید به بولت ژورنالم اضافه کردم، عکسشونو میزارم
بدرود.
Tumblr media Tumblr media Tumblr media
5 notes · View notes
sam9827 · 11 months ago
Text
دپوکو به عنوان یکی از ارائه دهندگان خدمات فروش وسایل منزل به علت مهاجرت تهران، پیشنهاد ویژه ای را برای کسانی که قصد خروج از کشور را دارند و می خواهند تمام اثاثیه خود را به پول تبدیل کنند، در نظر گرفته است. در این حالت ترجیح مشتریان این است که هیچکس متوجه نشود که قصد فروش برای مهاجرت را دارد. زیرا در بسیاری از موارد مشاهده شده است که افراد سودجو قیمت بسیار کمتری را برای لوازم خانگی در نظر می گیرند. 
فروش فوری لوازم خانگی در تهران
در بحث فروش لوازم و لوازم خانگی یکی از موارد اساسی و مهم تعیین دسته بندی کالا، مشخصات فنی، برند عرضه کننده، قیمت نمونه جدید است.
عموما اکثر افرادی که قصد مهاجرت دارند می خواهند لوازم اصلی خود را در اسرع وقت به فروش برسانند اما با قیمت های غیر منطقی و یا حتی در قیمت گذاری لوازم با مشکل مواجه می شوند.
سه نوع مختلف از لوازم خانگی وجود دارد:
لوازم اولیه یا لوازم خانگی لوازم کوچک برقی و غیر برقی لوازم الکترونیکی مصرفی و کالا تجهیزات اولیه
دستگاه های تهویه مطبوع، ماشین ظرفشویی، خشک کن، کابینت های خشک کن، فریزر، یخچال، اجاق گاز، آبگرمکن، ماشین لباسشویی، فشرده ساز زباله، اجاق مایکروویو و اجاق القایی تنها چند نمونه از لوازم خانگی اصلی هستند.
دستگاه کوچک
لوازم خانگی کوچک اغلب وسایل برقی جمع و جور برای خانه هستند که نصب آنها نیز بسیار کاربردی و ساده است.
آبمیوه گیری، همزن برقی، چرخ گوشت، آسیاب قهوه، سرخ کن، آسیاب سبزی، غذاساز، کتری برقی، وافل ساز، قهوه ساز، میکسر و خمیر گیر و همچنین پلوپز، توستر و هود از دسته دیگر هستند.
فروش فوری لوازم خانگی در تهران تجهیزات الکترونیکی (آنالوگ یا دیجیتال) که برای استفاده منظم، اغلب در خانه های شخصی طراحی شده اند، لوازم الکترونیکی مصرفی یا الکترونیک خانگی نامیده می شوند. وسایل سرگرمی، ارتباطات و سرگرمی همگی لوازم الکترونیکی مصرفی محسوب می شوند.
به عنوان مث��ل می توان به لوازم خانگی مانند گیرنده های رادیویی، تلویزیون، پخش کننده سی دی، دستگاه های ویدئویی، پخش کننده دی وی دی، دوربین های دیجیتال، دوربین های ویدئویی و دوربین های عکاسی، و همچنین ساعت ها، رایانه ها، کنسول های بازی بازی های ویدئویی، سیستم های wifi و تجهیزات سینمای خانگی اشاره کرد. انجام داد
فروش لوازم خانگی و آشپزخانه دست دوم خریداران برای اهداف خاص به انواع خاصی از لوازم خانگی نیاز دارند. با این حال، قبل از تهیه لیستی از بهترین لوازم خانگی، پیشنهاد می کنیم انواع لوازم خانگی را بشناسید.
محصولات برودتی شامل انواع کولر و بخاری می باشد، لیست لوازم آشپزخانه طولانی بوده و شامل مواردی مانند: قوری، مایکروفر و ... می باشد. از طرفی شست و شو و خشک کردن هم البته به جز محصولات بزرگ، از موارد مهمی است. . سامساری دپوکو خریدار انواع لوازم خانگی و یا حتی محل کار شما خواهد بود.
برای اینکه بدانید ضایعات را کجا بفروشید روی لینک زیر کلیک کنید.
لیست تجهیزات برودتی لیست ظروف آشپزخانه لیست تجهیزات شستشو و خشک کن لیست تجهیزات گرمایش و تهویه مطبوع وسایل آشپزی سایر لوازم خانگی لیست لوازم متفرقه در بازار ایران قیمت گذاری لوازم خانگی کارکرده بر اساس نمونه های جدید، مقایسه با سایر سمساری و یا بررسی دقیق انجام می شود. حتی اگر قصد خرید لوازم دست دوم و استوک را دارید، باید روی این مسائل حساس باشید و با دید بازتری وارد بازار شوید. واگذاری فروش انواع لوازم آشپزخانه به دلالان; آنها این کار را به خوبی انجام می دهند. در حال حاضر سامساری دپوکو با سالها تجربه و مجوزهای رسمی از موسسات ناظر در کنار شماست تا تجربه ای فوق العاده داشته باشید.
2 notes · View notes