#اسیدپاشی
Explore tagged Tumblr posts
efshagarrasusblog · 9 months ago
Text
‼️عادل عبیدی #تهران
‼️عادل عبیدی #تهرانبسیجیاز مزدوران سپاه انصار که در سرکوب اعتراضات مردم تهران شرکت داشته است.این مزدور از وحوشی است که گفته میشود سابقه اسیدپاشی نیز داشته است.آدرس: تهران، خیابان اجاره دار ، خیابان هوشنگ نوری، خیابان دقت، ساختمان هدفهمراه:‌09391214495 هرگونه اطلاعات و مشخصات ازاین مزدور را در اختیار راسویاب قرار دهید . 🔸هشدار به تمامی مزدوران و سرکوبگران در نظام جمهوری اسلامی، براندازی این نظام…
Tumblr media
View On WordPress
0 notes
teerdad · 2 years ago
Photo
Tumblr media
کاش عمرمان کفاف قضاوت تاریخ را در مورد جنایت، قساوت، بیرحمی، کودک کُشی، تجاوز، اسیدپاشی، قطع عضو، فساد، دروغ، ویرانی و نابودی میهن، ده ها هزار بازداشتی، شکنجه، شلیک با گلوله های جنگی و ساچمه ای به معترضین و هزاران جنایات دگر این رژیم سرتاپا جنایتکار و فاسد ضد بشری را، شاهد باشیم، #ننگ_بر_رژیم_کثیف_جمهوری_اسلامی #مرگ_بر_خامنه_ای از ابتدای رستاخیز ملی ایران تا کنون نزدیک به ۶۰۰ تَن در اثر اصابت گلوله های ساچمه ای دژخیمان علی خامنه ای خون آشام به سر و صورتشان، یا از یک و یا از هر دو چشم نابینا گشته https://www.instagram.com/p/ClxZLTzrfOi/?igshid=NGJjMDIxMWI=
0 notes
afebrahimi · 5 years ago
Video
#ایران_بریفینگ / امام جمعه مدافع اسیدپاشی‌های اصفهان کشته شد! #ایران_بریفینگ / #امام_جمعه #شهرستان_کمشچه از توابع #اصفهان #مسعود_رزمجو دیشب در برخورد با یک دستگاه کامیون در جاده حبیب آبادِ #شهرستان_برخوار، جان سپرده است. از مسعود رزمجو به عنوان شورای مرکزی #انصارحزب_الله اصفهان مشهور به #انصارولایت اصفهان یاد می‌شود، وی در خصوص #اسیدپاشی های زنجیره‌ای در اصفهان گفته بود:« حقشونه! می‌خواستند حجا�� را رعایت کنند!» #آخوند_باید_برود #آخوند_انگل_جامعه @irbriefing https://www.instagram.com/p/CAbV6CXJgnP/?igshid=s188qdfvw1b4
2 notes · View notes
mehdiafsharzadeh · 4 years ago
Photo
Tumblr media
(via ادبیات توهین‌آمیز نماینده به زن قربانی اسیدپاشی: قِسِر در رفتی که فقط یک طرف صورتت آسیب دید)
0 notes
iranayande · 5 years ago
Text
.روایتی از سه قربانی اسیدپاشی؛ کاش به جای قصاص، دیگر اسیدپاشی رخ ندهد
روزگذشته طی نشست “بررسی راهکارهای کاهش اسید پاشی در ایران” که توسط انجمن حمایت از قربانیان اسیدپاشی در خانه وارطان تهران برگزار شد، سه تن از قربانیان اسیدپاشی و همسر یکی از آنها به بیان دغدغه هایشان پرداختند. یکی از آنها گفت “من امیدوارم هیچ وقت هیچ اسیدپاشی در کشور رخ ندهد. دلم می‌خواهد به جای شنیدن قصاص با اسید یا اسید پاشی دیگر، هیچ اسیدپاشی رخ ندهد و دیگر همچنین خبرهای این چنینی را نشنوم. امیدوارم تمام نهادها و دستگاه‌هایی که مسئولیت دارند برای تحقق این امر تلاش کنند”. به گزارش خبرگزاری هرانا به نقل از اعتمادآنلاین، طی گفتگو با سه قربانی اسید پاشی و همسر یکی از آنها به بیان تجربه زیسته خود و دغدغه‌هایشان پس از وقوع اسید پاشی پرداختند. “محسن مرتضوی” در تشریح تجربه خود از اسیدپاشی گفت: “وقتی که مورد اسیدپاشی قرار گرفتم، من کاملا فرد دیگری شدم و با آن کسی که قبل از اسیدپاشی بودم زمین تا آسمان تفاوت کردم تا پیش از آن هیچ گاه نمی‌دانستم زندگی دوباره و تغییر کردن یک فرد یعنی چه اما بعد از اسیدپاشی مفهوم آن را به طور کامل درک کردم”. این فرد که مورد خصومت همکارش در محل کار قرار گرفته بود، ادامه داد: “متاسفانه ما را مدام به خاطر صورتمان قضاوت می‌کنند. وقتی از ما می‌پرسند چرا سوختید و دلیلش را اسیدپاشی می‌نامیم، همچنان عده‌ای هستند که با برچسب و نگاه منفی به مشکل ما و این پدیده نگاه می‌کنند که این نگاه برای ما آزار دهنده است”. وی با اشاره به فعالیت انجمن حمایت از قربانیان اسیدپاشی افزود: “تا قبل از آغاز فعالیت انجمن، هیچ مرجع و پناهگاهی برای قربانیان اسید وجود نداشت و ما وضعیت نامناسبی از نظر حمایتی و پشتیبانی داشتیم، به طوری که، حتی برخی از قربانیان شناخته هم نمی‌شدند ما با راه اندازی این انجمن تلاش کردیم تا بچه‌های همدرد را دور هم جمع کنیم و امروز خوشبختانه با این در کنار هم بودن علاوه بر این که اقدامات فردی و خدمات زیادی به قربانیان ارائه شده، توانستیم با کمک و پیگیری مجلس، تشدید مجازات اسیدپاشی را نیز به تصویب برسانیم و حالا به دنبال منع خرید و فروش اسید هستیم”. “آرزو هاشمی نژاد” قربانی ۱۵ ساله اسیدپاشی که سال ۸۰ در حالی که ۱۰ سال سن داشت توسط ��ن دایی‌اش مورد اسید پاشی قرار گرفت در ��دامه این نشست گفت: “من، مادرم و خواهرهایم قربانی کینه و خشم زن دایی‌مان شدیم. آن روزها هیچ وقت از خاطرم نمی‌رود و بدترین روزهای من است، دردهای که برخی از آنها تا سالیان سال نیز با من خواهد ماند”. این قربانی اسید پاشی ادامه داد: “خاطرم است من به جای رفتن به مدرسه و حضور در کنار همکلاسی‌هایم ۴۰ روز تمام در بیمارستان بستری بودم و به جای شور و نشاط  کودکی تنها اتاق عمل و رفت و آمد برای درمان را تجربه کردم”. هاشمی نژاد ادامه داد: “من با کمک خانواده‌ام و پس از سالها توانستیم زندگیم را بسازیم اما همچنان مشکلات اسید را در زندگیم احساس می‌کنم و رفتار همکلاسی‌هایم در مدرسه و پدر و مادرهایشان و برخی از افراد در جامعه برای من بسیار آزار دهنده بود و دردهایی کشیدم که نمی‌توان آنها را بیان کرد”. حرف آخر وی این است: “من امیدوارم هیچ وقت هیچ اسیدپاشی در کشور رخ ندهد. دلم می‌خواهد  به جای شنیدن قصاص با اسید یا اسید پاشی دیگر، هیچ اسیدپاشی رخ ندهد و دیگر همچنین خبرهای این چنینی را نشنوم. امیدوارم تمام نهادها و دستگاه‌هایی که مسئولیت دارند برای تحقق این امر تلاش کنند”. “الهام سلطانی” از جدیدترین قربانیان اسیدپاشی است که حدود ۹ ماه پیش مورد اسیدپاشی قرار گرفت. او در سخنانی با معرفی خود گفت: “من متولد ۲۲ بهمن ماه سال ۶۷ هستم. در ۱۸ سالگی ازدواج کردم و در ۲۱ سالگی مادر شدم. ۲۸ ساله بودم که به شکل تفاهمی و با پذیرش حضانت فرزندم به زندگی مشترکم خاتمه دادم؛ آن زمان شغلی برای خود پیدا کردم و بعد از ماه‌ه�� تلاش توانستم از یک زن سرخورده به یک زن شاد و پر انرژی  تبدیل شوم اما در زمستان سال ۹۷ و در حالی که در انتظار برای  تولدم بودم در اسید سوختم”. وی ادامه داد: “۱۵ بهمن سال ۹۷ بود که من دیگر نمی‌خندیدم، من دیگر نمی‌توانسم ساز بزنم و … چرا که هیچ انگیزه و دلخوشی نداشتم”. وی افزود: “وقتی شنیدم که مجازات اسیدپاشی تشدید شده با خود گفتم ای کاش این قانون زودتر به تصویب رسیده بود تا ده‌ها زن و مرد دیگر همچون من در اسید نمی‌سوختیم”. “زهرا خدام” همسر محسن مرتضوی از قربانیان اسیدپاشی درباره تجربه‌اش از حادثه رخ داده برای همسرش گفت: “روزی که محسن از خانه بیرون رفت مردی شاداب و پر انرژی با ۹۰ کیلوگرم وزن بود در حالی که  بعد از سه ماه وقتی به خانه بازگشت، وزنش به ۴۰ کیلوگرم رسیده و تمام بدنش باندپیچی شده بود؛ مردی که بسیاری از کارهای عادی را نیز نمی‌توانست انجام دهد”. او با اشاره به تاثیراتی که این حادثه در زندگی شخصی‌اش گذاشته ادامه داد: “اسید یک نفر را قربانی نمی‌کند بلکه یک خانوده و افراد مختلف را قربانی می‌کند. در روزهایی که من باید برای دخترم مادری می کردم در بیمارستان و پشت درهای اتاق عمل بودم و شرایط نامناسبی از نظر روحی داشتیم؛ من مجبور شدم تصمیم‌های مهم زندگیم را به تنهایی بگیریم. تصمیم گرفتم خانه و هر آن چه را داشتیم بفروشم تا فقط محسن زنده بماند”. وی ادامه داد: “دخترم نیز شرایط مناسبی نداشت و بسیار آسیب دیده بود به طوری که مدام کابوس اسیدپاشی می‌دید و وضعیت روحی نامناسبی داشت”. خدام افزود: “وضعیت روحیمان نیز مناسب نبوده و از آن طرف برچسب‌ها و قضاوت‌های مردم ما را آزار می‌داد. همه این‌ها گذشت و محسن توانست تا به فردی قوی تبدیل شود که بسیاری از مشکلاتش را حل کرده بود اما هیچ گاه آن روزها را فراموش نمی‌کند”. اسید، یکی از معدود محصولاتی است که بازار خرید و فروش آن در کشور هرگز از رونق نیفتاده است. علاوه بر سهولت دسترسی و تهیه اسید در بازارهای ایران، نبود قوانین پیشگیرانه کافی نیز بر تداوم جرمی تحت عنوان “اسیدپاشی” موید شده است. هرچند در سال ۱۳۳۷ قانونی با موضوع مجازات بزه اسیدپاشی تصویب شده است و علاوه بر آن از عمومات قانون مجازات اسلامی هم می توان در جرم انگاری این عمل غیر انسانی بهره گرفت، اما شواهد و قرائن حکایت از ناکارآمدی قوانین موجود در پیشگیری از آن دارد. اواخر اردیبهشت ماه امسال پنج ماده از ۷ ماده طرح تشدید مجازات اسیدپاشی و حمایت از بزه دیدگان در جلسه علنی مجلس مورد موافقت نمایندگان قرار گرفت. پس از اعمال اصلاحات در مواد این طرح نهایتا در تاریخ ۲۱ مهرماه سال جاری، نمایندگان مجلس شورای اسلامی در یک جلسه علنی، طرح تشدید مجازات اسید پاشی و حمایت از بزه دیدگان ناشی از آن را که از شورای نگهبان اعاده شده بود بررسی و اصلاح کردند. در پی این اصلاحات در تاریخ ۱ آبان ماه سخنگوی شورای نگهبان گفته بود: طرح تشدید مجازات اسیدپاشی و حمایت از بزه دیدگان ناشی از آن در جلسه امروز این شورا تائید شده است. خبرگزاری هرانا Read the full article
0 notes
nimroozmag-blog · 6 years ago
Photo
Tumblr media
. ❇ برنامه‌ی هفتگی مسئولان براس مردم، همزمان با شروع سال تحصیلی . 🔻کارتونیست: مجتبی حیدرپناه منتشر شده در #ماهنامه_طنز_نیمروز . . #مدرسه #برنامه_هفتگی #مسئول #مردم #صلح #کار #آب #هوای_پاک #خودرو #مسکن #کنسرت #پول #اسیدپاشی #مترو #زاینده_رود #دوستت_دارم #معلم #دانش_آموز #گچ #تخته_سیاه #شاگرد #دبستان #راهنمایی #دبیرستان #طنز #کاریکاتور #کارتون #ماهنامه_نیمروز #طنز_نیمروز https://www.instagram.com/p/BoFA7GgCzwG/?utm_source=ig_tumblr_share&igshid=2k7vqyvbleko
0 notes
afebrahimi · 5 years ago
Video
#ایران_بریفینگ / #امام_جمعه #شهرستان_کمشچه از توابع #اصفهان مسعود رزمجو دیشب در برخورد با یک دستگاه کامیون در جاده حبیب آبادِ #شهرستان_برخوار، جان سپرده است. از مسعود رزمجو به عنوان شورای مرکزی #انصارحزب_الله اصفهان مشهور به #انصارولایت اصفهان یاد می‌شود، وی در خصوص #اسیدپاشی های زنجیره‌ای در اصفهان گفته بود:« حقشونه! می‌خواستند حجاب را رعایت کنند!» #آخوند_باید_برود #آخوند_انگل_جامعه @irbriefing https://www.instagram.com/p/CAbUUQGJj5Z/?igshid=ahjnyzizez3o
1 note · View note
mehdiafsharzadeh · 4 years ago
Text
ادبیات توهین‌آمیز نماینده به زن قربانی اسیدپاشی: قِسِر در رفتی که فقط یک طرف صورتت آسیب دید
ادبیات توهین‌آمیز نماینده به زن قربانی اسیدپاشی: قِسِر در رفتی که فقط یک طرف صورتت آسیب دید
پس از حضور جمعی از قربانیان اسیدپاشی در مجلس هنگام بررسی لایحه تشدید مجازات اسیدپاشی بار دیگر نوع ادبیات یکی از نمایندگان مجلس این‌بار مقابل یکی از قربانیان اسیدپاشی حاشیه ساز شد. (more…)
Tumblr media
View On WordPress
0 notes
netnevesht-blog · 6 years ago
Text
بررسی و تحلیل فیلم لانتوری ساخته‌ی رضا درمیشیان، قشر تحقیر شده و پایین دست
بررسی و تحلیل فیلم لانتوری ساخته‌ی رضا درمیشیان، قشر تحقیر شده و پایین دست
فیلم لانتوری ، سومین اثر رضا درمیشیان، فیلمی به شدت تامل برانگیز و تاثیرگذار که با قصه ای تازه در سینما، واقعیت کهنه و تلخ اجتماع را نشان می دهد و با روایتی متفاوت و ویژه، نظر مخاطبین و منتقدین را جلب می کند. نام فیلم لانتوری در واقع نشات گرفته از باند تبهکاری است با همین عنوان که کارشان زورگیری و اخاذی و دزدی است. در ادامه با تحلیل فیلم لانتوری همراه نت نوشت باشید.
تحلیل فیلم لانتوری
در تحلیل…
View On WordPress
0 notes
zagromi · 8 years ago
Photo
Tumblr media
مهم قوها برای رقص از ایران مهاجرت می کنند قبل از اینکه مراجع عظام و ائمه ی جمعه به ایراد فتاوی علیه خداوند برای خلقت موجودی رقاصه اقدام نمایند بندَه بَعنوان فرستاده ی خداوند باری تعالی مأموریت دارم از طرف شخص مذکور از ائمه ی جمعه ی کشور امام زمان و دیار امام غریب پیش از اینکه در برابر رقص قوها فریاد وااسلاما برآرند و حکم کشتار جمعی یا مباح بودن اسیدپاشی بر پیکر این مخلوق را صادر فرمایند از خلقت قو و اضافه کردن قابلیت رقص در خلق اثر عذرخواهی کنم در زمان خلقت قو هیچکدام از ائمه جمعه موجودیت جسمانی و روحانی نداشتند که خدا را از اشتباه خود آگاه نمایند و ایشان این خطا را در زمان نبود هشیار کننده و هشدار دهندگان آگاهی چون مراجع عالیقدر ایران انجام دادند فشار بر وزارت ارشاد تأثیری بر این مورد ندارد بهترین عملکردی که از این عالیجنابان انتظار میرود این است که در خطابه ی نماز جمعه از این موجودات بخواهند که بر آب و خاک سرزمینشان حضور نیابند #رقص #امام_جمعه #امام_زمان #حرام #اسیدپاشی #جهل #تعصب (at Qom, Iran)
0 notes
fovjnews-blog · 8 years ago
Photo
Tumblr media
دعوای برادرانه به اسیدپاشی کشید – خبرگزاری فوج نیوز | اخبار ایران و جهان سرهنگ علی قاسم پور در گفتگو با خبرنگار فوج نیوز اظهار کرد: صبح امروز دو برادر در اهواز با هم مشاجره کرده و برادر بزرگ تر با تلفن ۱۱۰ فوریت های پلیسی تماس می گیرد. وی افزود: متأسفانه در جریان این درگیری و مشاجره خانوادگی برادر بزرگتر از اسید استفاده کرده و نسبت به اسیدپاشی بین هم اقدام می کنند. معاون اجتماعی فرماندهی انتظامی خوزستان تصریح کرد: نیروی انتظامی هر دو برادر را به وسیله آمبولانس به بیمارستان منتقل کردند. سرهنگ قاسم پور در پایان عنوان کرد: شهروندان استان خوزستان می توانند برای حل مشکلات خانوادگی و دریافت مشاوره به بخش مشاوره نیروی انتظامی واقع در معاون اجتماعی (بلوار گلستان اهواز جنب صدا و سیما) مراجعه و از خدمات رایگان این بخش بهره مند شوند.
0 notes
parsdown-blog · 8 years ago
Text
اسیدپاشی خواستگار کینه‌ جو
اسیدپاشی خواستگار کینه‌ جو
[ad_1] گروه خبری پارس دان اسیدپاشی خواستگار کینه‌ جو جام جم آنلاین: خواستگار کینه‌جو برای تنبیه زن مورد علاقه‌اش و انتقام‌گیری، پسردایی خود را اجیر کرد تا روی زن میانسال اسید بریزد. متهم و همدستش در جریان تحقیقات کارآگاهان پلیس آگاهی استان البرز دستگیر شدند. ساعت 12 و 50 دقیقه 5 اردیبهشت امسال زنی با پلیس کرج تماس گرفت و از وقوع اسیدپاشی در محله شاهین‌ویلا خبر داد. ماموران کلانتری با حضور در آنجا…
View On WordPress
0 notes
hambasstegi · 3 years ago
Photo
Tumblr media
‌ قربانی تیراندازی اصفهان: ماموران امنیتی گفتند اگر شکایت نکنی هزینه بیمارستان را پرداخت میکنیم! در حالی که رئیس کل دادگستری اصفهان در خصوص روند قضایی پرونده تیراندازی با سلاح ساچمه‌ای به ۳ زن در این شهر مدعی شده است که "فقط یک نفر از آن‌ سه نفر به پزشکی قانونی مراجعه کرده و طبق نظر پزشکی قانونی جراحت وارده به این فرد از نوع جراحت جزئی بوده است"، بر اساس گزارش روزنامه شرق، دستکم یکی از قربانیان به دلایل نامشخص توسط ماموران امنیتی و با وعده پرداخت هزینه بیمارستان جهت عدم ثبت شکایت ترغیب شده است. آنگونه که در این گزارش آمده است: "مهلا درمورد هزینه‌های بیمارستان می‌گوید: مأموران امنیتی انصافا همکاری داشتند و گفتند پرداخت می‌کنند و البته اگر بخواهیم شکایت کنیم، باید ��ودمان هزینه را پرداخت کنیم تا زمان مشخص‌شدن دیه مبلغ را بگیریم". یک وکیل دادگستری در گفتگو با هرانا در این خصوص گفت: ترغیب زنان از طریق وعده مساعدت در هزینه درمان و گاها به صورت تهدید جهت عدم ثبت شکایت توسط ماموران امنیتی مسبوق به سابقه بوده و در خصوص قربانیان اسیدپاشی نیز سابقه داشته است. t.me/hambasstegi — view on Instagram https://ift.tt/3oXJzHG
0 notes
shahzaad-deadpulse · 6 years ago
Text
دیوان عدالت
دیوان عدالت
حكایتی عبرت‌آموز با الهام از ماجرای «دیوان بلخ»
توضیح ضروری آن كه این ماجرای كاملاً‌ و جداً خیالی، ملهم از حكایتی كهن و جالب و كاملاً‌ و جداً خیالی است كه با عنوان «دیوان بلخ» روایت شده و البته تفاوت‌هایی با نسخه‌ی اصلی دارد – به‌خصوص در پایان‌بندی ماجرا. این نوشته چند سال پیش نگاشته شده و همان­طور که در آن دوره هم هیچ ربطی به برخی مسایل روز و حوادث ناگواری مثل ماجرای اسیدپاشی‌ها و... نداشت الان هم هیچ ربطی به وقایع تراژیکی مثل ماجرای دختران معصوم ایرانشهر و... ندارد. اصولأ ربطی به هیچ چیزی ندارد. به عبارت دیگر مطلبی است کاملأ بی­ربط. بعله... و فقط اذهان مغرض و بداندیش می‌توانند این را به آن یا آن را به این ربط بدهند. آن‌چه در زیر می‌آید مربوط به زمانی دور و نامعلوم و مكانی دورتر و نامعلوم‌تر است. برخی معتقدند كه نویسنده‌ی این متن، ادیب گمنامی است معروف به "شازده مغفرت خان مازندرانی" یا به قولی "شازده متحیر" كه البته برخلاف آن‌چه از اسم‌اش برمی‌آید حتی ایرانی هم نیست و به‌خصوص – تأكید می‌كنم به‌خصوص – هیچ ربطی به شهزاد رحمتی ندارد. به هر حال ما این حكایت را فقط محض مزید خنده و تفریح و انبساط خاطر خوانندگان گرامی در این روزهای دلنشین كه هوا بس خوش است و اوضاع و احوال سخت دل‌انگیز، نقل كرده‌ایم و بس.
  چنین كرده‌اند حكایت (در گذشته‌ای بسیار دور در كهكشانی بسیار دوردست):
یكی بود یكی نبود. آن كه نبود همان بهتر كه نبود چون كه راحت بود و فارغ از بود و نبود، و آن كه بود مدام در این فكر بود كه كاش نبود و راحت بود و فارغ از بود و نبود.
بیت:
چنان بودم كه نبودم همی به ز بود
كاش نبودم تا نبودم اسیر بود و نبود
الغرض روزی بهاری و زیبا كه سوسك‌ها در میان شكوفه‌های نشكفته پژمرده‌ی درختان رو به موت، آواز عشق آزاد سر می‌دادند و برای بیرون راندن انسان‌ها و تسخیر شیك‌ترین پنت‌هاوس‌های مدرن شهر نقشه می‌كشیدند و موش‌های خوش‌برورو و تن‌درست، روزی خویش از چاه پربار خلا و فاضلاب برمی‌گرفتند، مردی لنگ‌لنگان و عصا بر دست و اشك بر چشم به عدلیه به جانب قاضی شتافت و ضجه و ناله‌ای جان‌سوز سر بداد كه چرت قاضی كوشا و بیدار و خوش‌دل بدرید كه «ای دادور دادگر و ای بر همه قضات سر! ای قاضی عادل و ای عارف كامل! ظلمی بر من رفته در این ولایت، ظلمی بس عظیم و عذابی بس الیم، و آن‌گاه شما دم از حاكمیت عدل و داد و ریشه‌كنی بزه و فساد در قلمروی خویش می‌زنید؟»
  رباعی:
گر مزد عمری ��ار شریف و خدمت به بشر
با دوازده سر عایله و اولاد دختر و پسر
این است كه نیم شبان پایم در ره خلق بشكند
مرد هستم و سینه در رگبار بلا می‌كنم سپر
  قاضی چون حال زار مرد بدید و آن كلام پر ز درد شنید از او خواست تا نام و شهرت خویش كند بیان و ستمی كه بر او روا داشته شده كند عیان و دل قوی دارد كه از محكمه‌ی او هرگز مظلومی برون نشده مگر پس از ستاندن داد خویش و با مرهمی بر دل ریش و آرام جان پریش. مرد نالان سخن آغاز كرد كه:
«دزدی هستم محترم و عیال‌وار، سختكوش و پركار با سه همسر دایمی و چهار همسر صیغه‌ای و سه معشوقه و چهار نشمه و دو غلمان و یازده فرزند مشروع و دوازده فرزند نامشروع و هفت فرزند با وضعیت نامعلوم و پدری پیر و مادری زمین‌گیر و روان‌نژند. كار سر و فرزندم شده همه شب تا صبح نالیدن و از فقر و فاقه از درون كاهیدن و اشك‌ از دیده همی باریدن. دلخوشی‌ام تنها دلی پاك و بدنی چالاك و روحی بی‌باك بود و این كه به یمن آن‌چه از پدرم و پدر پدرم و اجدادم آموخته‌ام، مهارتی دارم بی‌مثال و تبحری به كمال در كار دزدی و غارت اموال خلق و بی منت مردمان دارم اندك مزدی. پدرم مرا چنین آموخته كه دست دراز نكنم به جانب خلق و دست‌درازی ‌كنم به جانب اموال‌شان و مال و پول مازادشان جمع كنم همی از جلوی دست و بال‌شان، تا هم من قوتی به كف آرم و هم آنان بگیرند درس كه مال دنیا چه‌گونه سیه كند روز و حال‌شان. آری، من‌ام شریك مال مردم‌ و غارت‌گر اموال هر قوم كه تنها از راه دزدی بخورم نان و نكشم منت نامردمان. دیشب چون همیشه پاسی گذشته از نیمه‌شب، دعاكنان به زیر لب به كوچه شدم بهر كسب روزی بی‌دریوزی و بدون منت هر پفیوزی. خانه‌ای اعیانی كرده بودم نشان از چند روز پیش از آن كه ساكنانش در سفر بودند و دور از كاشانه‌ و به جانب شهری دیگر روانه. پس با چالاكی حاصل ممارست چندین ساله در این فن شریف، از دیوار صعود كردم بی‌صدا و ظریف تا از چارچوب پنجره، خویشتن به اندرون منزل برسانم كه چشم‌تان نبیند روز بد كه بد گزندی رسید به جان‌ام. همان دم كه پا بر چارچوب چوبین پنجره بنهادم، به آسمان رسید به یك‌باره فریادم چرا كه چارچوب سست چون نی‌ای شكست و ترس عالم بر دل‌ام نشست و سقوط كردم و بر زمین فتادم و سلامت در ره روزی نهادم. الغرض، هفت هشت استخوان در دستان و پاهایم بشكست و مصیبت بزرگ‌تر این كه به گفته‌ی طبیب، سه ماهی می‌باید در بستر بیاسایم و فقط بهر فیزیوتراپی از خانه برون آیم. در این مدت، چه كسی خرج و مخارج من كثیرالاولاد و دوازده سر عایله‌ام را تقبل می‌كند و تكلیف چیست و پاسخ‌گو كیست؟ آمدم تا شرح حال زار خویش با شما كه شهره‌اید به عدل و داد و به ستاندن حق مظلومان این بلاد بازگویم بلكه چاره‌ای بر حال زارم و تسكینی بر درد دل گرفتارم بیابید یا این كه لااقل هم‌صدا با من بر بخت نحس‌ام بنالید.»
شرح مصیبت مرد شریف و آه پرسوز آن دل‌سوخته، دل قاضی باوجدان بیاكند و آتش خشمش كرد برافروخته. لیكن چون رنج نامه‌ی دزد مظلوم بدینجا رسید بناگه پرسشی در دل قاضی بیامد پدید:
- حكایت‌ات ای مرد گرچه به راستی غم‌افزاست و باعث عود بواسیر و تشدیدكننده‌ی غم‌هاست اما در این مقام گرچه خدمت‌ها و افتخارهایم نیاید به شمار، آن كو بیش از همه بدان ببالم و آیندگان را باشدم یادگار، بیمه‌ای همه‌جانبه و به‌كمال بود از برای صنف دزدان كه وضع كردیم به همراه حق بازنشستگی و درمان تا به تنگ نیایند به گاه پیری یا بیماری و در مضیقه واقع نشوند به وقت وقوع حادثه و بی‌كاری. تو ای مرد بی‌نوا آخر مگر بیمه نیستی؟ و مگر كمك هزینه‌ی حوادث‌ات نمی‌دهد بهزیستی؟
اندوه و درد، اشك بر چشمان بی‌گناه دزد كرد پدیدار و سوز دلش سنگ را آب می‌كرد و دل را بی‌قرار:
- چه بگویم ای قاضی روشن‌ضمیر و باخرد كه هفته‌ای پیش از وقوع حادثه از بخت بد، سررسید بیمه به سر رسیده بود و نیاز به تمدید داشت زود زود ولی من گردن‌شكسته پشت گوش انداختم و با فلك در تیره‌روز كردن خویش بساختم.
قاضی چون شرح این مصیبت عظمی شنید به نشان تأسف سری تكان داد و آهی كشید. سپس گفت:
- دریغا كه خبطی كردی بس عظیم همی و نباشد عجب كه چنین اسیر دست غمی. اما اینك داد از كه می‌خواهی یا از چه و چرا به محكمه‌ی عدل ما شده‌ای روانه؟ دل قوی دار كه داد تو از ظالم بازخواهم ستاند و مرهمی بر زخم دل تو خواهم نشاند و بذر شادی بر خانه‌ات خواهم فشاند. به‌راستی كه نشاید بر مرد شریفی چون تو ظلمی چنین روا داشتن و بر قلب پرمهرت بذر كینه كاشتن و باری چنین ثقیل بر دوش نحیف‌ات گذاشتن.
دزد با قدرشناسی نالید كه در این معركه‌ی دردبار و غمین، او صاحب خانه را مستحق مجازات می‌شمارد به یقین، چرا كه اگر چنان سست بنا نكرده بود خانه‌ی خویش اینك او را حالی چنین زار نبود و دلی چنین ریش. پس روا باشد كه خسارتی بپردازدش عادلانه و نیز معاش او و خانواده‌اش بی‌بهانه تأمین كند در تمام مدتی كه ناتوان نشیند در كنج خانه.
 قاضی رأی دزد فوراً تصدیق كرد و چون و چرا در خواهش به حق او نیاورد و فرمان بداد تا صاحب خانه را كه صبحگاهان از سفر بازآمده بود دست‌وپابسته به نزد وی بیاورند زود. صاحب‌خانه را تحت‌الحفظ به نزد قاضی بیاوردند و قاضی با عتاب و خشم فریاد سر داد كه «ای بی‌خرد! چنین ظلمی آخر با كه سزد؟ این چه رسم خانه بنا كردن است كه بی‌مراعات حال قشر آسیب‌پذیر و شریف دزد و شب‌رو، چارچوب پنجره‌ات چنین سست و متزلزل بنا می‌كنی؟»
صاحب‌خانه كه از هراس، رنگ بر چهره‌اش نمانده بود و شرم، عرق بر جبین‌اش نشانده بود، جامه‌ از خجالت بر تن درید و اشك اندوه بر گونه‌اش فرو چكید و در مقابل دزد مظلوم، زانو زده از او عذر تقصیر بخواست. سپس شرمگینانه با قاضی بگفت كه جناب معمارباشی بنا كرده خانه را چنین معیوب و او بی‌خبر بوده از سستی چارچوب. اگر نه لااقل پیش از آن كه پا در راه سفر بنهد نجاری برای تعمیر آن فرامی‌خواند تا دزدان شریف را چنین به زحمت نیفكند و روزی ایشان نبرد.
قاضی دید كه مرد بیراه نمی‌گوید. پس فرمان بداد تا معمارباشی را تحت‌الحفظ و با غل و زنجیر به سرای پرعدل و داد او آوردند. معمارباشی پریشان و نالان و موی از سر كنان از قاضی و دزد و صاحب‌خانه عذر تقصیر بخواست و لیكن گفت كه این چارچوب، ساخته‌ی ‌دست استاد نجار است و او كار را به دكان وی برده و ریش و قیچی به كف او سپرده. پس قاضی نیك‌كردار و عادل، فرمان بداد تا استاد نجار را با پس‌گردنی به محكمه بیاوردند. استاد نجار گریان و نالان با چوب بر سر خویش بكوفت و از قاضی و دزد و صاحب خانه و معمارباشی به زاری و عجز، طلب مغفرت كرد و چنین گفت با دلی پردرد:
«چه بگویم كه هیچ عذر و بهانه‌ی موجهی نیست مرا و تقصیر خویش می‌پذیرم بی‌جون و چرا كه دور از مردانگی است زیر بار گناهِ كرده نرفتن. بپذیرید قول صادقانه‌ی مرا كه همواره به جهت مراعات حال دزدان شریف شهر كه ارج و قربی دارند بی‌مثال در بلاد ما، چارچوب چوبین را چنان فولاد آب‌دیده محكم و استوار می­ساختم و لیكن دریغ و صد دریغ كه آن‌گاه كه چارچوب پنجره‌ی این سرا می‌پرداختم، دخترنیكوروی و زیبای همسایه، دل از من سخت ربوده بود و عشق‌اش در وجودم لانه كرده بود و از این رو چنین هوش و حواس از كف نهاده و حواس به هوس وانهاده و خبطی كردم چنین (همی).»
قاضی به درایت از او پرسید كه مگر دختر همسایه از او دلبری می‌كرده و هوش و حواس از او به عشوه و طنازی می‌ربوده؟ استاد نجار پاسخ داد:
«دروغ چرا؟ تا قبر آآآآاُاُاُااِاِاِاِ به قول معروف. این دختر از قضا هواره سر در کار خود دارد و روزگار خویش بی هیاهو می­گذراند ولی چه سود؟ تقصیر از این بزرگ‌تر چه كه چنین زیباروست و چنان خوش‌اندام و گونه‌هایش بس گلفام و اعتنا به عشاق سرسپرده نمی‌كند و دم به دام عشاق نمی‌دهد؟ تقصیر از این بزرگ‌تر كه غنچه‌ی لبانش همیشه سرخ است بی ‌آرایش و گونه­هایش چنان هلوی پوست­کنده بی آلایش، و ابرویش بی آن كه دست صورت‌گری به آن خورده باشد كمان است و تیر در دل عشاق می‌كند و آتش به جان‌شان می‌زند؟ و چشمانش چنان سیاه و شررافكن بدون لنز حتی؟ گناه از این بزرگ‌تر كه چنین زیبا باشی و دل‌ربا و لیك حالی ندهی و آتش دل ما نكنی اطفا؟ که كام دل هیچ‌یك از عشاق روا نكنی و درد دل‌شان دوا نكنی تا چنین اسیر تو باشد خیال‌شان و دل در گروی آرزوی محال‌شان و چنین سیه احوال‌شان؟ تقصیر از دختر است و بس كه چنین هوش و حواس از من ربود تا كار خویش ناقص به انجام آورم. این دختر چندان از انسانیت بی‌بهره است و چنان جفاكار كه تاكنون تلاش‌های صادقانه‌ی شش متجاوز جنسی منحرف و شریف برای تجاوز به عنف او ناكام مانده به واسطه ی درایت و هوش‌اش و این كه ازخدابی‌خبر به نیت افزودن بر درد دل‌های جفادیده رفته و فنون كیك‌باكسینگ و دفاع از خود آموخته و این‌گونه دل متجاوزان مشتاق دست‌درازی به دامان عفت خویش سوزانده و جمله مساعی بی‌دریغ آنان ناكام مانده. به‌راستی كه آخرالزمان است كه دوشیزگان به جای آموختن فنون ظریفه و لطیفه‌ی تن دادن به امیال انسان‌دوستانه‌ی مردان غیور و فراگرفتن فنون شریفی چون شست‌وشوی كون بچه، به امور باطلی همچون آموختن كیك‌باكسینگ می‌پردازند و دل مردان خیلی خیلی مردی چون مرا می‌گدازند. آوخ! آوخ! تفو بر تو باد ای چرخ گردون،‌ نفرین بر تو همی ای دنیای دون، ای سگ برینه به این زندگی، ای مادر این...»
قاضی دادپرور و فهیم به فراست به میان کلام مرد پرید که «داداش بی­خیال...» و البته داغ دل مرد عاشق، وجودش یکسر بسوخت، چرا که پیرانه‌سر همچنان در هر مجالی در این و آن می‌سپوخت. همچنان كه نجار شریف را تسلی می‌داد رأی او تصدیق كرد و ندا سر داد: «آری. همانا كه این بزرگ‌ترین گناه است و ما كه قاضی عادل و عارف كامل هستیم به تدبیر و فراست بی‌بدیل خویش دریافتیم كه در این ماجرا و در ضایع شدن حق این دزد عیال‌وار و شریف، نه صاحب‌خانه‌ی بی‌گناه تقصیركار است و نه معمارباشی بی‌خبر و نه استاد نجار عاشق و پریشان. گناه‌كار كسی نیست مگر آن دختر زیبارو و فتانه‌ی همسایه كه چنین طناز و زیباست و چنان نكوروی و فریباست و زیبایی‌اش هوش از سرها می‌رباید و فتنه‌ها می‌آفریند. پس فرمان می‌دهیم تا ابتدا دختر را به محكمه آورده و سپس به میرغضب بسپارند تا شصت ضربه‌ی تازیانه در میدان اصلی شهر بر او بزنند محض عبرت سایر زیبارویان شهر تا زین پس پای از خانه برون ننهند به نیت یادگیری فن ضاله‌ی كیك‌باكسینگ. سپس می‌سپاریم تا دختر بی‌شرم را تحت‌الحفظ به مغاك جذامیان مطرود برند و حکم کنیم که تا عمر دارد حق خروج از آن مغاك نداشته باشد تا آن‌گاه كه خوره به جانش فتاد و زیبایی‌اش از سكه افتاد دریابد كه آخر و عاقبت هوش از سر اقشار زحمت‌كش جامعه ربودن مباشد جز زشتی و در ادبار ابدی پوسیدن. پدر دختر یا قیم و سرپرست قانونی وی نیز پفیوز می‌باید اولاً مخارج و هزینه‌های طبیب و دوا �� داروی این دزد بی‌نوا و مظلوم بپردازد تا آخرین قران و ثانیاً تا روزی كه این دزد شریف زمین‌گیر است و قادر به كار نیست، بی گمان خرج روزانه‌ی او و دوازده سر عیالش بی‌امساك تقبل و پرداخت كند بی چون و چنان.»
مأموران عدلیه بلافاصله روانه شدند تا دختر بزهکار، آن گنگستر خطرناک و بی ترحم، از برای جاری شدن حد و سپس تبعید به مغاك جذامیان بیاورند و قیم او را نیز از حكم قاضی عادل آگاه سازند. دزد شریف در مقابل قاضی زانو زد و بر دامن پاك ایشان بوسه‌ها نشاند و اشك پاك از چشم‌ها فشاند و گفت:
«به‌راستی كه گل گفته بودند همی آنان كه از داد شما داد سخن دادند و به‌راستی كه تا به رأی‌العین ندیدم باورم نمی‌شد چنین حزم و تدبیر و عدالتی و در اشاعه‌ی عدل چنین سخاوتی. به‌راستی كه تا قاضی دادگری چون شما سایه‌اش بر سر ماست كلاً باكی از ظلم ظالم و جور جبار و زیبایی دختران بدكردار نخواهیم داشت عمراً.»
قاضی با لبنخندی بزرگوارانه و بنده‌نوازی بس فروتنانه، قدرشناسی دزد را پاسخ بداد بی عذر و بهانه و سپس به صاحب‌خانه و معمارباشی و استاد نجار حکم فرمود تا سینه‌خیز محكمه را ترك گویند تا او بتواند حسب وظیفه در جریان اجرای مجازات تازیانه‌ی دختر گناه‌كار حضور به هم رساند. آن‌گاه به دزد فرمود كه او نیز می‌تواند به عنوان شاكی اصلی در جریان مجازات دختر مجرم گنگستر بداندیش بدکردار سنگدل و بی‌مروت كه چنین به او ستم روا داشته، حاضر شود. باشد تا از این طریق، دل دردمند و مظلوم نانازش لختی آرام بگیرد و مرهمی اندك بر زخم دلش نشیند و روح آشفته‌اش كمی قوام بگیرد و تسكینی بیابد اندوه بی‌كران او و دردهای آشكار و نهان او.
دزد شریف آهی جان‌سوز بركشیده گفت: « از دعوت‌تان بسی متشكرم همی. اما اینك كه هوا رو به تاریكی می‌رود ارجح آن باشد تا پسر بزرگ‌ترم را كه خود تربیت كرده‌ام تا شغل شریف پدر در پیش گیرد و در ایام پیری نردبانم و مونس جانم و بهار در خزانم باشد كمی بیازمایم. از آن‌جا كه به یقین مردمان شریف و نجیب شهر جملگی بهر تماشای منظره­ی بس دل­انگیز و روح افزای تازیانه‌ خوردن دختر در میدان بزرگ شهر گرد خواهند آمد همی، خرد چنین كند اقتضا كه با بهره جستن از این فرصت گران‌بها پسر رعنای خویش به چند خانه بفرستم تا دریابم چند مرده حلاج است پسرك شیرین چون قند و قطاب‌ام و درس‌های خردمندانه‌ی پدر تا چه حد به گوش جان شنیده و پند گرفته است. كاینك باشد برای او گاه امتحان و وقت بس كوتاه و محدود است زمان.»
قاضی رأی و تصمیم او ستود و بر خردش فرستاد چندین درود از آن رو كه به‌یقین جوانان برومندی هم‌چون پسر ارشد ایشان، آینده‌سازان این ملك باشند و به مقامات عالیه ‌رسند. آن‌گاه با شوخی بنده‌نوازانه و تفقدآمیزی فرمودند:
«فقط آرزو كن همی كه پنجره‌ی این خانه‌ها دیگر كار همان استاد نجار خودمان نباشد!»
دزد شریف با لبی خندان گفت: «از این باكم نیست، چرا كه محله‌ای از پیش كرده‌ام نشان كه حتی اگر استاد نجار خودمان هم خانه‌هایش كرده باشد بنا در خانه‌های آن دوروبر كه بنده به اقتضای شغل‌ام از همه چیزشان باشم باخبر و به اقتضای شغل شریف، دارم آمارشان و آگاه باشم از جمله كار و بارشان و دانم جز چند عجوزه‌ی گیس‌سفید با صورت و سیرت پلید و پا بر لب گور، زنان دیگری سكنی ندارند!»
دزد و قاضی شاد و خندان با دلی خرسند و با لبخند و وجدانی آسوده و روحی پالوده و احترامی متقابل از سر همدلی از یكدگر جدا شدند و هر یك راه خویش برگرفت و به سراغ كار و كسب خویش برفت، چرا كه از قدیم گفته‌اند كار جوهر مرد باشد (همی).
|||||||
1 note · View note
afebrahimi · 4 years ago
Video
#ایران_بریفینگ /نرگس محمدی از زندان زنجان: اگر آزاد بودم باز هم علیه زن‌ستیزی‌ها اعتراض می‌کردم «نرگس محمدی» سخنگو و نایب‌رئیس کانون مدافعان #حقوق_بشر ضمن اعتراض به اظهارات ��شونت‌طلبانه #امام‌جمعه #اصفهان که خواستار «ناامن‌کردن فضای جامعه برای #زنان بدحجاب» شده، مسئولیت هر #ناامنی احتمالی علیه زنان را به‌عهده او دانسته است. #نرگس_محمدی در پیامی که به همین منظور منتشر کرده، نوشته است: «آقای امام‌جمعه اصفهان! اگر آزاد بودم باز به همراه دوستان، علیه سخنان #زن‌ستیز شما #تجمع می‌کردم. الان هم در #زندان زنجان که تبعیدی هستم به این سخنان اعتراض می‌کنم. هر ناامنی عمومی بر زنان متوجه سخنان شما است. تکذیب دوپهلو هم کافی نیست.» ۶ سال پیش، گروهی از فعالان #حقوق_زنان در واکنش به اسیدپاشی‌های گسترده سال ۹۳ اصفهان، مقابل مجلس تجمع کردند. با دخالت نیروهای انتظامی، چند نفر از شرکت‌کنندگان در این تجمع اعتراضی مسالمت‌آمیز از جمله نرگس محمدی بازداشت و با اتهامات امنیتی به حبس محکوم شدند. با این وجود تاکنون هیچ‌کدام از عوامل #اسیدپاشی به زنان شناسایی یا بازداشت نشده‌اند. #خشونت_علیه_زنان #حجاب_اجباری #طباطبایی_نژاد #sardasht🏳️ @irbriefing @iran.briefing https://www.instagram.com/p/CGAT7_vK_Nl/?igshid=14o7bfq42fd6a
0 notes
mehdiafsharzadeh · 4 years ago
Text
چرا به زنان اسيد می پاشند؟
چرا به زنان اسيد می پاشند؟
پديده‌‌ی اسيد پاشی مختص به ايران و جوامع مسلمان نيست. از آسيا (افغانستان، پاکستان، هند، چين، عراق، عربستان سعودی، بنگلادش، لائوس و کامبوج) تا آفريقا (آفريقای جنوبی، اوگاندا، و اتيوپی)، و از خاورميانه تا امريکای جنوبی می توان اين پديده را مشاهده کرد. مهاجران آسيايی و خاورميانه‌ای امروز در کشورهای غربی مثل بريتانيا و کانادا نيز اين اعمال را مرتکب می شوند. اين پديده که حمله‌ی اسيدی و خشونت اسيدی نيز…
Tumblr media
View On WordPress
0 notes