#آیت_اللّه_مجتهدی
Explore tagged Tumblr posts
rr-shemirany · 3 years ago
Photo
Tumblr media
نوشته بودم که برای سال نو که مصادف است با #چهلسالگی دلم#تحول میخواهد،یک#انقلاب ،زیرورو شدن. سال نو آمد و زیر رو شدن اتفاق افتاد. اما نه آنطور که تصوّر میکردم؛آنطور که هرگز تصوّر نمیکردم. مانند بسیاری از برهه های حسّاس زندگیم: تصوّر نمیکردم تحصیلاتم،ازدواجم و شغلم اینچنین باشد،حتی تصوّر نمیکردم اینجا زندگی کنم. ولی همگی بر خلاف تصوّرم خیر بودند.بهتر از آنچه تصوّر میکردم. مهرماه در زندگیمان انقلاب شد،درست زمانی که من در حرم#امیرالمؤمنین ع،قطعه ای از #بهشت را درک میکردم،پسرم در آتش مریضی میسوخت. پسرم در دوری از من بیمار شد؛ بیماری که نه علت پیدایش آن کشف شده نه مداوای آن. از سفر#اربعین که آمدم،راهروهای بیمارستان را که بالا و پایین میرفتم. همیشه یک چیز در ذهنم بود: از اینکه ناگهان دنیایت تیره و تار شد نترس، شاید خدا برایت جشنی گرفته و خواسته غافلگیرت کند. شاید زود چراغها را روشن کنند و تولدت را هورا بکشند. دلم روشن بود؛دنیایم اما سراسر شب بود و صبح نمیشد. #آیت_اللّه_مجتهدی میگفتند: پیرمرد ارمنی که به تازگی اسلام آورده بود در محله بود.صبح رد شدم از کنارش صبح بخیر گفتم،جواب داد:مساءالخیر گفتم:آقا الان صبحه. گفت: تا#امام_زمان ظهور نکند صبح نیست. تازه مفهوم انتظار را با همه وجودم فهم میکردم؛ دردمند شده بودم دیگر، میدانی حق داری مضطر نباشی، برای تو #ظهور امسال شود یا سال بعدخیلی تفاوت نمیکند؛اما برای آن بیماری که بیماریش درمان ندارد، خیلی فرق میکند. فرق میکند دردمند باشی یا آرزومند. و حالا من، منتظرم و امیدوار که#انتظار و#امید همردیفند. درست است که انتظار کشیدن، سخت است. اما بدترین حالها،حال کسی است که انتظار هیچ چیز را نمی کشد و امیدش به تغییر اوضاع ناامید میشود. از:#من_فکر_میکنم_پس_هستم میرسد به: من فکر میکنم هستم. و حاصل این همه #خودکشی من اما منتظرم پس هستم. و امیدوار، به چه؟ به اینکه#ایمان دارم و مینویسم برای پسرم که روزی که می‌خواند بداند که؛خدایی که من شناختم اینچنین است که: "به هر چیزی که آسیبی کنی آن چیز جان گیرد چنان گردد که از عشقش بخیزد صد پریشانی" آری اگر خدا آسیبی رساند خواسته تا جان بگیری. و من همه امید و ایمانم همین است. هرگاه دلم می‌شکند، قلمم، های های میگرید. با دل شکسته و قلم گریان برایت مینویسم پسرم؛که برای من حلوای قندی تو هرچند قند یک بیماری باشد. خدای کریم#فرج آقای ما را برسان و دل ما را شاد بفرما: مُرَوّح کن دل و جان را دل تنگ پریشان را گلستان ساز زندان را برین ارواح زندانی #اللهم_عجل_لوليك_الفرج https://www.instagram.com/p/CZujCyXtGRl/?igshid=NGJjMDIxMWI=
0 notes
rr-shemirany · 3 years ago
Photo
Tumblr media
نوشته بودم که برای سال نو که مصادف است با #چهلسالگی دلم#تحول میخواهد،یک#انقلاب ،زیرورو شدن. سال نو آمد و زیر رو شدن اتفاق افتاد. اما نه آنطور که تصوّر میکردم؛آنطور که هرگز تصوّر نمیکردم. مانند بسیاری از برهه های حسّاس زندگیم: تصوّر نمیکردم تحصیلاتم،ازدواجم و شغلم اینچنین باشد،حتی تصوّر نمیکردم اینجا زندگی کنم. ولی همگی بر خلاف تصوّرم خیر بودند.بهتر از آنچه تصوّر میکردم. مهرماه در زندگیمان انقلاب شد،درست زمانی که من در حرم#امیرالمؤمنین ع،قطعه ای از #بهشت را درک میکردم،پسرم در آتش مریضی میسوخت. پسرم در دوری از من بیمار شد؛ بیماری که نه علت پیدایش آن کشف شده نه مداوای آن. از سفر#اربعین که آمدم،راهروهای بیمارستان را که بالا و پایین میرفتم. همیشه یک چیز در ذهنم بود: از اینکه ناگهان دنیایت تیره و تار شد نترس، شاید خدا برایت جشنی گرفته و خواسته غافلگیرت کند. شاید زود چراغها را روشن کنند و تولدت را هورا بکشند. دلم روشن بود؛دنیایم اما سراسر شب بود و صبح نمیشد. #آیت_اللّه_مجتهدی میگفتند: پیرمرد ارمنی که به تازگی اسلام آورده بود در محله بود.صبح رد شدم از کنارش صبح بخیر گفتم،جواب داد:مساءالخیر گفتم:آقا الان صبحه. گفت: تا#امام_زمان ظهور نکند صبح نیست. تازه مفهوم انتظار را با همه وجودم فهم میکردم؛ دردمند شده بودم دیگر، میدانی حق داری مضطر نباشی، برای تو #ظهور امسال شود یا سال بعدخیلی تفاوت نمیکند؛اما برای آن بیماری که بیماریش درمان ندارد، خیلی فرق میکند. فرق میکند دردمند باشی یا آرزومند. و حالا من، منتظرم و امیدوار که#انتظار و#امید همردیفند. درست است که انتظار کشیدن، سخت است. اما بدترین حالها،حال کسی است که انتظار هیچ چیز را نمی کشد و امیدش به تغییر اوضاع ناامید میشود. از:#من_فکر_میکنم_پس_هستم میرسد به: من فکر میکنم هستم. و حاصل این همه #خودکشی من اما منتظرم پس هستم. و امیدوار، به چه؟ به اینکه#ایمان دارم و مینویسم برای پسرم که روزی که می‌خواند بداند که؛خدایی که من شناختم اینچنین است که: "به هر چیزی که آسیبی کنی آن چیز جان گیرد چنان گردد که از عشقش بخیزد صد پریشانی" آری اگر خدا آسیبی رساند خواسته تا جان بگیری. و من همه امید و ایمانم همین است. هرگاه دلم می‌شکند، قلمم، های های میگرید. با دل شکسته و قلم گریان برایت مینویسم پسرم؛که برای من حلوای قندی تو هرچند قند یک بیماری باشد. خدای کریم#فرج آقای ما را برسان و دل ما را شاد بفرما: مُرَوّح کن دل و جان را دل تنگ پریشان را گلستان ساز زندان را برین ارواح زندانی #اللهم_عجل_لوليك_الفرج https://www.instagram.com/p/CZujCyXtGRl/?utm_medium=tumblr
1 note · View note