arefqarizada
Untitled
1 post
Don't wanna be here? Send us removal request.
arefqarizada · 3 years ago
Text
چوکات داستانی کهن
طوطی و بقال
یك فروشنده در دكان خود، يك طوطي سبز و زيبا داشت.  طوطي، مثل آدم‌ها حرف مي‌زد و زبان انسان‌ها را بلد بود. نگهبان فروش‌گاه بود و با مشتري‌ها شوخي مي‌كرد و آن‌ها را مي‌خنداند. و بازار فروشنده را گرم مي‌كرد.
يك روز از يك فروش‌گاه به طرف ديگر پريد. بالش در بوتل روغن خورد. بوتل افتاد و روغن‌ها ريخت. وقتي فروشنده آمد، ديد كه روغن‌ها ريخته و دكان چرب و كثيف شده است. فهميد كه كار طوطي است. چوب را برداشت و بر سر طوطي زد. سر طوطي زخمي شد و موهايش ريخت و كَل (بی‌مو) شد. سرش طاس طاس شد.
طوطي ديگر سخن نمي‌گفت و شيرين سخني نمي‌كرد. فروشنده و مشتري‌هايش ناراحت بودند. مرد فروشنده از كار خود پيشمان بود و مي‌گفت: كاش دستم مي شكست تا طوطي را نمي‌زدم او دعا مي‌كرد تا طوطي دوباره سخن بگويد و بازار او را گرم كند.
روزي دکان‌دار غمگين كنار فروش‌گاهش نشسته بود. يك مرد گدا با سری طاس از خيابان مي‌گذشت سرش صاف بود و مو نداشت، مثل پشت كاسه‌ یا تشت مسي. ناگهان طوطي گفت: اي مرد کل،  چرا بوتل روغن را شكستي و بی‌مو شدي؟
تو با اين كار به انجمن بی‌موها آمدي و عضو انجمن ما شدي؟ نبايد روغن‌ها را مي‌ريختي. مردم از مقايسه‌ی طوطي خنديدند. او فكر مي‌كرد هر كه كل و بی‌مو باشد. روغن ريخته است.
هدف داستان: انسان‌ها نباید همه چیز را بر اساس ظاهر و صورت نمایشی آن قضاوت نمایند و به کرسیِ حکم‌رانی بنشینند. ظاهر هر فرد، ��یان‌گر باطن و درون‌شان بوده نمی‌تواند. مانند این که دو نوع زنبور موجود است؛ یکی نیش می‌زند و زهر می‌دهد، دیگرش عسل و شهر تولید می‌نماید.
استاد گرامی! در موضوع قضاوت‌های زودگذر و شتاب‌زده و پیامدهای ناشی از آن، برای دانش‌آموزان معلومات ارایه نماید و چند تن‌شان به گونه‌ی تمثیلی در روبه‌روی صنف نقش اجرا نمایند.
رهنمایی برای صفحه‌آرا! یک تصویر طوطی و یک فرد بی‌مو را در حکایت جاگزین نمایید که با محتوای قصه هم‌خوانی داشته باشد.
1 note · View note