#كودكي
Explore tagged Tumblr posts
holyfigtree · 11 months ago
Text
خانه دوست كجاست؟ در فلق بود كه پرسيد سوار. آسمان مكثي كرد. "نرسيده به درخت، كوچه باغي است كه از خواب خدا سبزتر است و در آن عشق به اندازه پرهاي صداقت آبي است مي‌روي تا ته آن كوچه كه از پشت بلوغ، سر به در مي‌آرد، پس به سمت گل تنهايي مي‌پيچي، دو قدم مانده به گل، پاي فواره جاويد اساطير زمين مي‌ماني و تو را ترسي شفاف فرا مي‌گيرد. در صميميت سيال فضا، خش‌خشي مي‌شنوي: كودكي مي‌بيني رفته از كاج بلندي بالا، جوجه بردارد از لانه نور و از او مي‌پرسي خانه دوست كجاست."
“Where is the friend’s house?” asked the horseman at daybreak. The Heavens paused, and the man walking by, pointing to a tree said, Just before you reach that tree, there is an orchard greener than God’s dream in it there is a love as wide as the blue wings of friendship Walk down the path of trees, just beyond maturity, then turn toward the flower of loneliness. Two steps toward the flower, stop Stay close to the fountain from which flows the various myths of the Earth There a calm fear will seize you, In the sincerity of the streaming heavens you will hear rustling leaves There in the high branches of a sycamore you will see a child plucking a baby bird from a nest of light Ask him where the friend’s house is…
— Sohrab Sepehri, “Where is the Friend's House?”
19 notes · View notes
bellyachhe · 1 year ago
Text
انقدر دارم به همه چي فكر ميكنم اضلا خوابم نميبره،
حتي خيال پردازي هم كمك نميكنه بخوابم. خوبه حداقل تپش قلب ندارم كه تا صبح با حالت وحشت زده هي از خواب نصفه و نيمه ام بپرم. داشتم فكرميكردم كه مامانم خيلي چيزا رو از من گرفت، حقوق يك انسان عاديو، حسرت چيزايي كه بقيه بچه هاي قشر ما توي كسري از ثانيه واسشون تهيه ميشد، روان يك انسان سالم، و اعتماد به نفس.
ياد وقتي افتادم كه با كلي كلنجار يه رژ مات قهوه اي تيره از ديجي كالا سفارش داده بودم و با كلي آمادگي و توي خونه زدن و عادت دادن چشم مامان و خاله(!!) بهش، يه روز كه داشت منو ميرسوند كلاس زبان با يه خط چشم رژه رو هم زدم، يكم گذشته بود كه از در پاركينگ اومده بوديم بيرون و من صندلي عقب سمت راست هي خودمو به پنجره نزديك تر ميكردم كه هي نخواد از توي آينه منو ببينه. نگاه كثيف و آزاردهنده اش كه بعد يك ثانيه مكث هي دوباره تلاش ميكنه صاف تر بشينه كه منو از تو آينه ببينه. برگشت گفت چرا خودتو شبيه خرابا درست كردي؟
من وقتي رسيدم كلاس، هيچكس نبود. مدام خودمو توي گوشي نگاه ميكردم و مطمئنا با خودم تو فكر رفته بودم كه "خرابا" دقيقا چه شكلين؟ كم كم بچه ها داشتن ميومدن و هركي تا منو ميديد بهم ميگفت چقدر تغيير كردي و گقدر بهت مياد رژ و اين كه هميشه بزن خيلي خوشگل شدي. يادمه درحالي كه داشتم تلاش ميكردم گريه نكنم از بچه ها پرسيدم دستمال دارن. وقتي فهميد�� رژمو پاك كردم فكرميكنم حس كردن يه چيزاييو و بعد گفتن چرااا پاك كردي و منم بهونه آوردم كه خوشم نيومد يه تيكه اش پاك شد.
من از اون به بعد فقط اگر رژ لب رنگ لب داشته باشم ميزنم، رنگاي تيره رو انقدري كه دوست دارم بزنم حتي توي خونه جلوي مامان به بهونه " عادت دادن چشمش" هم ديگه نميتونم دزنم و يه كالكشن از رژاي تيره اي كه خريدم و سال ها موندن تو كيفم خشك شدن دارم.
چندسال گذشت و دخترعمه هام بهم يه بار رژشونو دادن كه بزنم و باز بهم گفتن خيلي بهت مياد و من درحالي كه واقعا اين حسو نداشتم از لبام با فشار محكم پاك كردم و اونا متعجب شدن كه عه. اين چشه.
يا مثلا وقتايي كه ميرفتم ريمل و رژ خواهرمو برميداشتم ميزدم، بعد با نگاه تمسخرآميز مامان و خاله مواجه ميشدم و خاله ك هبا كنايه نيشخند معروفشو ميرفت و درحالي كه با ذوق كنارشون وايسادم، رو به مامانم ميگفت كه اصلا آرايش به اين نمياد.
يا مثلا وقتي كه براي عروسي پسرخاله ام، با اون همه مو و سبزينه هاي صورتم :)) به جاي اين كه بپرسه ميخواي موهاي ضورتتو برداري، منو برد آرايشگاه و بهش گفت اينم آرايش كن و بعد از تموم شدنش تا منو ديد خنديد. و من تا رسيزم خونه درحالي كه دستامو روي صورتم نگه داشته بودم رفتم همه رو پاك كردم، بعدشم شاكي شده بود كه چرا پاك كردي؟
يا يه موقع ديگه كه من عادت كرده بودم همش موهامو كوتاه كوتاه بزنم و دوست داشتم اونطوري، بعد به خاطر اين كه بلند ميشد يه ذره خوشم نميومد و بهم پول نميداد بيشتر از يه بار توي دو سه ماه برم آرايشگاه، ماه ها ميرفتم توي حموم خودم موهامو كوتاه ميكردم؛ يه بار كه همون هفته اش عروسي دعوت بوديم، طبق معمول قيچي گرفته دستمو كوتاه كردم، اتفاقي دستم خورد و يه تيكه از موهام خيلي كرتاه شد جوري كه اگر ميزدي كنار اون قسمتو، سفيدي سر معلوم ميشد. هر واكنشي انتظار داشتم ازشون جز اون داستاني كه درست كرد. اولش با داد شروع شد و بيا اينجا ببينم چه گندي زدي؛ بعدش اينطوري بود كه دستشو كرد توي چيزي كه از موهاي سرم باقي مونده بود وسر منو چندين بار به كمد كوبوند، زماني بود كه توي سني بودم كه وايميتادم هرطور ميخواد منو بزنه، و قدرت اين كه بهش بگم نكن يا جلوي دستشو بگيرمو نداشتم، و اون همونطور كه توي چشماي وحشت زده من زل زده بود و داشت با اون يكي دستش كه مشت كرده بود ميزد توي فكم( توي صورت خيلي وقت بود نميزد ديگه، چون تفكرش اينه كه زخم ميشه لك ميفته،يعني انقدر براش اهميت داره! The irony واقعا). توي پس زمينه هم خاله ام بود كه داشت با عصبانيت از مني كه خواهرشو عصبي كردم، دختر داييم رو آروم ميكرد؛ دخترداييم فكركنم اون موقع ٨ سالش بود، ترسيده بود از مامانم و ميگفت مامانشو ميخواد.
يعني اگر هزارسال هم بگذره من بعيد ميدونم ��اثيرات رفتارهاي ناهنجار و عقب افتاده با من از ذهنم پاك بشه، بعيد ميدونم كه اگر از هزار نفر راجع به چيزي تعريف بشنوم بتونه اون يه دونه حرف زشت رو از ذهنم پاك بكنه.
خيلي وقتا دوست دارم اينارو بدم مامانم بخونه ببينم واكنش و رفتارش چطوريه. هرچند كه ميدونم با حالت تاسف سريع عينكشو ميده بالا روي سرش و گوشيو با گوشه چشم برميگردونه ميگه بگير و ادامه سريالشو ميبينه.
بعيد ميدونم با رفتنم از اين جهنم، اين تروماها از دل و روحم پاك باشه.
هيچوقت نميبخشمت، تو كودكي و نوجووني منو نابود كردي، ديگه چيزي از جوونيم نموند؛ تمام لحظات و سال هاي باقي مونده عمرم رو درحالي سپري خواهم كرد كه ناراحت ترينم، شب و روز نيست كه فلش بك نزنم به بلاهايي كه سر تن و بدن و روان من آوردي، و آثارش رو به وضوح توي فيزيك و روحم الان نبينم.
زمان هايي بود كه من تحت فشار شديد و كبودي روي صورتم، افسرده و گوشه گير شده بودم و درسم شديد افت كرده بود. اونم طبق معمول نميومد سر جلسات مدرسه چون براش هيچوقت اهميت نداشت و به نظرش به دردنخور بودن. قبل جلسات اوليا مربيان، معلم شيمي و رياضيم كه سال قبلش و اوايل همون سال با درسم آشنا بودن و ميدونستن تواناييم بيشتره، هي ميومدن پيشم ميپرسيدن كه مامانت مياد ديگه؟
پيش دانشگاهي بودم، تنها نشسته بودم رو نيمكت و درحالي كه هيچ ايده اي نداشتم داره چي درس ميده، معلممون اومد كنارم دستشو گذاشت روي شونه ام گفت مثل سال قبل نيستي چيزي شده؟ حالت خوبه؟ من خيلي تلاش كردم بغض نكنم و چشمم رو ازش برداشتم كه يه وقت گريه ام نگيره، گفتم نه.
روز و شب نبود كه گريه نكنم، شبي نبود كه گريه نكنم و با سردرد صبح از خواب پانشم، روزي نبود كه دوستام ازم نپرسن چرا چشمات انقدر ورم كرده، چرا جاي كبودي انگشت روي فكته؟
من هيچوقت نميبخشمت. تو زندگي منو جهنم كردي.
0 notes
pooria-photo · 7 years ago
Photo
Tumblr media
مادر #بهشت من همه #آغوش گرم تست گوئي سرم هنوز به بالين نرم تست مادرحيات با تو #بهشت است و خرّم است ور بي تو بود هر دو جهانش جهنّم است ما را عواطف اين همه از شير #مادر است اين رقّتي كه دردل وشوري كه درسراست اغلب كسان كه پرده حــــرمت دريده اند در #كودكي محبّت مــــادر ن��يده اند امروز هستيم به اميد دعـــــاي تست فردا كليد باغ بهشتم رضاي تست روزت مبارك عزيزتر از #جان و جهانم، #مادرم.
0 notes
koorosh2800 · 2 years ago
Photo
Tumblr media
‏‎🔴🔴🔴داستان سیاسی ترین رستورانِ ایرانی : 🔶چلوكبابي « شمشيري» از احزاب سياسي زمان خودش، تاثير گذارتر بود ! به قلم قاسم خرمی 🔶 در اوایل دهه ۱۳۳۰ شمسی در منطقه سبزه میدان تهران، یک چلوکبابی وجود داشت که نماد جنبش ملی و مرکز ارتباط اصناف و نیروهای سیاسی وقت بود. 🔶 این چلوکبابی را محمدحسن شمشیری دایر کرده بود که یکی از قدیمی ترین رستوران های شهر تهران به حساب می آید. کیفیت پخت غذاهای آن به حدی بود که مشتریان ساعت ها در صف می ماندند تا نوبت ورود آنها به داخل رستوران و صرف غذا برسد. 🔶 البته غذا خوردن در رستورانی که عکس بزرگی از مصدق نخست وزیر محبوب بر دیوار آن نصب بود و دیدن مرد ملی گرا، میان سال، خوش رفتار، سبیلو، درشت هیکل و ثروتمندی که «قهرمان قرضه ملی» نام گرفته بود و مدام می گفت: « آرزو دارم که یک روز آزادی ملت ایران را ببینم و بمیرم!» برای خیلی از جوانان اهل سیاست آن دوران، نوعی پز و تفاخر سیاسی هم محسوب می شد. 🔶محمد حسن شمشيري سواد خواندن و نوشتن نداشت و در كودكي شاگرد قهوه خانه حاج اسماعيل كريم آبادي بود كه استادش به سياست علاقه داشت. همين امر، زمينه ساز علاقمندي محمد حسن به سياست شد و در جواني، برخی روزها برای شنیدن نطق نمایندگان و اخبار سیاسی کشور به مجلس می رفت. در همین زمان بود که از سخنان و عقاید ملی دکتر محمد مصدق خوشش آمد و در سلک هواداران او در آمد. دوستی شمشیری و مصدق بالاگرفت؛ بطوریکه او رابط میان مصدق و اصناف تهران شد. با شروع جنبش ملی شدن نفت، شمشیری بازار تهران را در حمایت از مصدق بسیج کرد. تحريم فروش نفت ایران، دولت مصدق را در تنگنای مالی قرار داد و برای تامین هزینه های اداره مملکت، مجبور به فروش اوراق قرضه کرد، شمشیری در اقدامی جوانمردانه و وطن خواهانه ۳۰۰ هزار تومان از اوراق قرضه دولت را یکجا خرید و یک میلیون تومان هم در اختیار «بانک بیمه» قرار داد تا به افراد نیازمند و تحت فشار وام اعطا کند. حسن شمشیری یکی از نیکوران بنام و اسوه سخاوتمندان عصر خودش بود. فرزندی نداشت و تمام ثروتی که با استکان شویی و ظرفشویی تهیه کرده بود را صرف آزادی و سربلندی ایران و رفع حوائج مردم گرفتار کشور کرد. برای آزادی بسیاری از زندانیان سیاسی وقت، وثیقه ملکی فراهم کرد، هزینه تحصیل تعدادی از دانشجویان بی بضاعت را تامین کرد و در مجموع یک سوم دارایی اش را وقف امور خیریه کرد. در سالهای بعد از کوتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، این پیر مرد وطن دوست و نیک کردار ایرانی، به خاطر حمایت از مصدق، زیر فشارهای شدید قرار گرفت. تعدادی از اوباش به خانه و چلوکبابی شمشیری هجوم بردند. ‎‏ https://www.instagram.com/p/ChjYT4HrkqX/?igshid=NGJjMDIxMWI=
0 notes
amir1428 · 3 years ago
Photo
Tumblr media
***بیست و یکم مهرماه . سالروز در گذشت #استاد_حسین_بهزاد*** استاد #حسين_بهزاد در سال ۱۲۷۳ خورشیدی در #تهران به دنيا آمد. او در اوايل كودكي به سبب علاقه بسيار به نقاشي و بي‏ توجهي به درس مدرسه ، از مدرسه اخراج شد. پدرش او را به استاد نقاشي سپرد و او به فرا گیری نقاشي پرداخت. #بهزاد با ارائه آثار هنري خود، به تدريج مشهور خاص و عام گرديد و سرانجام به عنوان بزرگترين و پرآوازه‏ ترين مينياتوريست معاصر ايران شناخته شد. او با ابداعاتي در هنر #مينياتور، اين هنر اصيل و ارزشمند ايراني را بهبود بخشيد. #استاد_بهزاد در به كارگيري رنگ‏ها از شيوه‏ هاي بديع استفاده مي‏كرد و با رنگ، شادي مي‏آفريد يا غم و اندوه را به بيننده القا مي‏كرد. #شاهنامه #فردوسي، #ايوان_مدائن و #فتح_بابل از جمله آثار ارزشمند ايشان است. وي در اواخر عمر، از هنركده هنرهاي تزئيني، دكتراي افتخاري دريافت كرد و استاد نقاشی آن هنر کده شد. استاد حسین بهزاد در ۲۱ مهر ۱۳۴۷ خورشیدی در ۷۴ سالگي درگذشت و در #گورستان_ابن_بایویه #شهر_ری بخاک سپرده شد (at Yazd City _ پاتوق یزدیـــــــــــــــــــا) https://www.instagram.com/p/CU9lHg3M-zI/?utm_medium=tumblr
0 notes
rezvannet · 3 years ago
Photo
Tumblr media
*اهدای واکر توسط جوانان منطقه۲۱ به مناسبت روز بهزیستی* زندگي راازدوران كودكي وناتواني آغازكرده وبه تدريج باسختي هاي روزگارپيري وسالمندي دست به گريبان پشتشان راانبوه تجربه هاخميده است وپاي شان ازسنگيني عبرت ها می لغزد. به گزارش روابط عمومي *منطقه ٢١* همزمان با روزشنبه ۱۴۰۰/۴/۲۶ به مناسبت روزبهزيستي جوانان این مجتمع با حضور در سرای سالمندان قدس هدایای خود را به این مرکز تحویل دادند. تعداد۳ عدد واکر که توسط خانم لیلا شاهی از داوطلبان خیّر منطقه تهیه شده بود به سرای سالمندان جهت استفاده موارد شناسایی شده اهدا گردید. به دلیل رعایت پروتکل های بهداشتی دیداری با مددجویان صورت نپذیرفت. *روابط عمومی منطقه ۲۱* #هلال_احمر_منطقه21 #هلال_احمر_شهر_تهران #بهزیستی #سالمندان #هلال_احمر #rcs_tehran #rcs #rcs_education #رضوان_نت #реэваннет #rezvannet @rezvannet (at Kamrani Charity Foundation بنیاد خیریه کامرانی) https://www.instagram.com/p/CReIRLKjBeY/?utm_medium=tumblr
0 notes
amirtabatabaei · 3 years ago
Video
. ترسيدن فيروز كريمي ١-عقب نشيني و حالت دستان فيروز كريمي كه براي محافظت جلوي خودش ميگيره يك روش كلاسيك براي زماني است كه ما دچار ترس ميشيم و اين از زمان كودكي همراه ما هستش. ٢-ثانيه پونزده كه دوربين روي صورت كريمي زوم ميكنه، لبخندشون كاملا تصنعي هستش و خشم و ترس به صورت همزمان در چهره اش، هويداس. ٣-هنگامي كه ميگه كم ميترسم، زبان بدنش دقيقا برعكس نشون ميده(حالت دستانش نشان دهنده زياد شدن و زياد بودنه) ٤-اين برنامه هم يه كپي محض از مدلهاي خارجيشه و واقعا حس ميكنم اين كار ميتونه به سلامتي فرد روبرو لطمه بزنه #اميررضا_طباطبايي_اولين_مدرس_زبان_بدن_در_ايران #زبان_بدن#هك_ذهن#زبان_صورت#مذاکره #موفقیت #روانشناسی #حامدآهنگی #ارتباط #ارتباط_موثر #ارتباطات#فوتبال (at Tehran, Iran) https://www.instagram.com/p/CRT0UzsnZ1b/?utm_medium=tumblr
0 notes
arvinkurda · 4 years ago
Photo
Tumblr media
‏‎@arvinkurda كاش دلهامون به بزرگي بچگي بود.كاش همون كودكي بوديم که حرف هایش رااز نگاهش فقط می تواند خواند.  كاش براي حرف زدن نيازي به صحبت كردن نداشتيم. کاش برای حرف زدن نگاه کافی بود . كاش قلب ها در چهره بود. اما اکنون اگرفریاد هم بزنیم کسی نمی فهمد...   دل خوش كرده ايم كه سكوت كرده ايم. سكوت پر بهتر از فرياد تو خاليست.... سکوتی راكه یک نفر بفهمد بهتر از هزاران فریادی است  که هیچ کس نفهمد....  سكوتي كه سرشار از ناگفته هاست...   ناگفتنش ��ك درد و نگفتنش هزاران درد دارد... دنيا راببين..... بچه بوديم از آسمان باران ميآمد،بزرگ شده ايم از چشم هايمان مي آيد! بچه بوديم همه چشماي خيسمون رو مي ديدن،بزرگ شديم هيچكي نمي بينه بچه بوديم تو جمع گريه مي كرديم، بزرگ شديم تو خلوت بعضي ها رو كم و بعضي ها رو بي نهايت دوست داريم بچه كه بوديم قضاوت نمي كرديم و همه يكسان بودن بچه كه بوديم همه را 10تا دوست داشتيم بزرگ كه شديم قضاوت هاي درست و غلط باعث شد كه اندازه دوست داشتنمون تغییرکند... ‎‏ (در ‏‎Sanandaj‎‏) https://www.instagram.com/p/CC12Dftgn3i/?igshid=iepatsjpvlz5
0 notes
mahanseirsam · 4 years ago
Text
بهترین چالش‌های اینستاگرام
اینستاگرام نوعی بستر رسانه اجتماعی است که در سراسر جهان مورد استفاده قرار می گیرد. اکنون ، چالش های اینستاگرام بیشتر مفاهیم منحصر به فرد خود را در اختیار دارد و چه کسی دوست ندارد که در چالش ها شرکت کند؟ و هنگامی که انجام این چالش ها ساده و سودمند است، پس پذیرفتن چنین چالش هایی ضرری ندارد. این چالش های مد روز اینستاگرام به فرد کمک می کند تا درباره موارد خاص ادعا و شناخت بیشتری داشته باشد. چه شما درونگرا باشید و چه برون گرا، همه شما باید حداقل یک بار این چالش ها شرکت کنید تا جنبه سرگرم کننده زندگی خود را تقویت کنید. همانطور که گفته شد ، "همه چیز را حساب کنید" ، بنابراین در اینجا لیستی از 10 چالش پرطرفدار ایرانی و خارجی اینستاگرام را تهیه کردیم:
10 چالش پرطرفدار ایرانی و خارجی اینستاگرام
1.چالش رقص در اینستاگرام خود چهار الفبای انگلیسی ABCD می گوید: "هر جسمی می تواند برقصد". رقصندگان مشهور بسیاری در رسانه های اجتماعی وجود دارند که در حال رقصیدن انواع رقص های مختلف هستند. این مجموعه شامل سبک های مختلف رقص مانند هیپ هاپ، قفل کردن، بالیوود ، سالن رقص و موارد دیگر می باشد. تمام کاری که شما باید انجام دهید این است که مجموعه مراحل مربوطه آنها را کپی کرده و آن را در پروفایل خود ارسال کنید. خواه یک رقصنده پرطرفدار باشید یا یک رقصنده خام، باید چالش را امتحان کنید.
Tumblr media
چالش رقص تابوت و مرگ!! 2.چالش ژست اینستاگرام ژست چالش یک بازی لذت بخش کوچک است که در آن یک رقیب با استفاده از علائم مختلف دست، مجموعه‌ای از اقدامات را انجام می دهد. رقیب برای تکرار حرکات خود در مدت زمان معین به چالش می کشد. این یک چالش و هشتگ جالب و هیجان انگیز است. از آنجا که زمان بسیار محدودی برای اجرای این چالش وجود دارد ، به افزایش ��رعت عملکرد فرد کمک می‌کند. همچنین فرد می تواند ژست خود را به چالش بکشد و می تواند دیگران را با هشتگ خود به چالش بکشد.
Tumblr media
چالش زیبارویان خوشگل پلنگ   3.چالش خاطرات کودکی روزهای کودکی را بخاطر بسپارید که همه ما مسئولیت های صفر داشتیم و خونسردانه زندگی می کردیم. اکنون به عنوان بزرگسالی ، مشغول ساختن زندگی خود هستیم حتی نمی خواهیم به روزهای کودکی خود بازگردیم. بنابراین در اینجا چالش هایی در اینستاگرام وجود دارد که یک رقیب تصویر کودکی خود را ارسال می کند و در پشت آن عکس خاطره ای را به اشتراک می گذارد و دیگران را برای ارسال تصاویر کودکی خود با بهترین خاطره دوران کودکی دعوت می کند.
Tumblr media
چالش اولين خاطره كودكي شما از چندسالگيتونه؟ 4.چالش ورزش در اینستاگرام این چالش نیاز به مجموعه های حداقل تمرین مانند فشار ، اسکوات ، اسپرینت ، پرش و موارد دیگر دارد. شما می توانید این چالش را به راحتی اجرا کنید و همه باید این چالش های اینستاگرام را در زندگی خود اتخاذ کنند تا زندگی سالم و متناسب داشته باشند. کریستیانو رونالدو اخیرا در دوران کرونا یک چالش ورزشی راه انداخته بود که میلیون ها نفر در آن شرکت کردند!
Tumblr media
رونالدو و چالش معروفش   چالش های مد اینستاگرام این سال 2020 است و این روزها چه کسی دوست ندارد مطابق مد روز باشد؟ چالش های مد شامل چیزهای دیوانه کننده ای مانند ترکیب برخی از پوشاک و لوازم جانبی ذکر شده برای ایجاد ظاهری خاص است. و بسیاری از چالش های مد مانند آماده شدن در 30 ثانیه یا مدت زمان محدود. بسیاری از وبلاگ نویسان مد با رقابت های دیوانه وار مد خود مخاطب را به چالش می کشند. مطمئناً همه باید این چالش را یکبار امتحان کنند!
Tumblr media
10yearchallenge-arzhang-amirfazli   5.چالش بازی شبیه لوتو در اینستاگرام در یکی از بهترین چالش های مد روز اینستاگرام ، تمام کاری که شما باید انجام دهید این است که علامت گذاری کارهایی که انجام داده اید را علامت بزنید و بعد از آن، مجبورید دوباره آن را با هشتگ های مربوطه ارسال کنید. این باعث می شود تا اصرار دوستان و اعضای خانواده خود را بشناسید. کسانی که همه کارها را انجام داده اند و هر آنچه را که در جعبه ذکر شده اند تیک زده اند، برنده این چالش بینگو هستند.
Tumblr media
چالش بازی بینگو لوتو   6.چالش Celeb Look Insta  هر کس مشهورترین سلبریتی خود را که دوست دارد، از آنها پیروی می کند و به آنچه می پوشند توجه می کنند. بازآفرینی چالش مشهور به نظر می رسد کاری است که در آن همه رقبا با یکدیگر به رقابت می پردازند تا نمای خاصی از شخص مشهور مورد علاقه خود را به دست آورند. ظاهر باید برابر با چهره مشهوری باشد که شما از آن استفاده می کنید. پس از ایجاد ظاهر، تمام کاری که شما باید انجام دهید این است که با ذکر نام نمایه رقیب و افراد مشهور، عکس بگیرید و پست کنید. این چالش های جالب و دشوار در اینستاگرام به ما کمک می کند تا امور را مدیریت کنیم و کارها را در مطالب مشخص انجام دهیم. و همچنین به ایجاد یک نمای گران قیمت با حداقل هزینه کمک می‌کند. البته نوع دیگر آن همانند فیلتری است که روی پیشانی افراد می چسبد و می گوید که شبیه کدام بازیگر هستند!
Tumblr media
چالش Celeb Look Insta   7.چالش قهوه Dalgona چالش قهوه Dalgona از پرطرفدارترین چالش های اینستاگرام سال 2020 است. در چالش قهوه Dalgona یک قهوه خامه ای دو لایه که تهیه آن بسیار جالب و بی دردسر است را درست می کنید. همه دنبال این روند هستند و عکس قهوه dalgona خود را در استوری خود با هشتگ بنام چالش قهوه dalgona منتشر می کنند.
Tumblr media
چالش قهوه Dalgona 8.چالش Mugshot چالش Mugshot یکی از پرطرفدارترین و خلاق ترین چالش های اینستاگرام امسال است. در این چالش ، شما باید نوع دیگری از آرایش را بر روی صورت خود انجام دهید. این آرایش شامل خط چشم های صاف و بینی های خونین است. هنگام آپلود کردن تصاویر خود ، فکر کنید که برای ورود به زندان چه جرمی مرتکب خواهید شد؟ بنابراین با آرایش خود آماده باشید و تصویر خود را در اینستاگرام منتشر کنید.
Tumblr media
mugshot-challenge1   9.چالش بالش قرنطینه چالش بالش قرنطینه در روزهای قرنطینه سال 2020 آغاز شده است. در این چالش باید با استفاده از یک بالش بدن خود را بپوشانید و کمربند را ببندید. سپس بر روی لباس بالش خود یک تصویر کامل کلیک کنید و آن را با هشتگ بنام چالش بالش قرنطینه ارسال کنید. *چنین چالش هایی در اینستاگرام در سال 2020 باعث سرگرمی و شوق زندگی شما می شود و زندگی روزمره شما را جالب تر می کند.
Tumblr media
چالش بالشت اینستاگرام pillow   10 . چالش انگشت دله علی ! چالشی که دله علی بازیکن تیم تاتنهام انگلستان آنرا مد کرد و زود جهانی شد به این صورت که شما باید دست خود را برعکس دور چشمانتان حلقه کنید که در ابتدا کمی سخت بنظر می رسد اما واقعا کار مسخره ای است!
Tumblr media
چالش انگشتان دست دلع علی  
Challenge در اینستاگرام
چالش های عکس با موضوعات مختلف هر روز در اینستاگرام ظاهر می شود و کاربران را ترغیب به گرفتن عکس های بیشتر ، تقویت خلاقیت و تنوع زندگی آنها می کند. بهترین راه برای تمجید از تکمیل یک چالش عکس ، تبدیل کردن آن خاطرات به یک کتاب عکس دوست داشتنی با تصاویر از پروژه های هشتگ شما است. درحالیکه می توانید انواع و اقسام راه های گرفتن لایک در اینستاگرام وجود داشته باشد، هیچ چیز نمی تواند مؤثرتر و هیجان انگیز تر از گرفتن یک چالش باشد. این نه تنها کسالت را از بین می برد بلکه فرصتی به شما می دهد تا مهارت عکاسی خود را به نمایش بگذارید. به عنوان یک تازه کار، شما می توانید ترفندهای زیادی در اینستاگرام بیاموزید که بعدا می توانند در خدمت شما باشند. و به عنوان یک فرد حرفه ای، استعداد شما در معرض دید قرار می گیرد. نه تنها این، یک چالش حتی می تواند به شما در برنده شدن جوایز کمک کند که می‌تواند اثباتی بر حرفه ای بودن شما باشد. در نهایت دریافتیم که چالش در اینستاگرام در واقع موضوعی است که از افراد می خواهد به دنبال قوانین خاص عکس و فیلم را به اشتراک بگذارند. انواع مختلفی از چالش ها وجود دارد. در حالیکه برخی از چالش های اینستاگرام برای تقویت مهارت عکاسی شما خوانده می شوند، برخی دیگر برای تقویت خلاقیت طراحی شده اند. علاوه بر این، همچنین برخی از چالش ها وجود دارد که هدف شما این است که با ترکیبی از عناصر سرگرم کننده احساس خوشبختی کنید. ناگفته نماند، تعدادی از آنها حتی جوایز پرسود نیز برای ایجاد انگیزه در شما دارند. بنابراین ، بسته به آنچه به سلیقه شما جذاب است، می توانید چالشی را برای نشان دادن دلاوری خود انتخاب کنید. Read the full article
0 notes
khoonevadeh · 5 years ago
Photo
Tumblr media
جلوگيري از بروز افسردگي در بين كودكانhttps://khoonevadeh.ir/?p=159077
افسردگي معضل جامعه مدرن است كه پير و جوان نمي‌شناسد. هر فردي در هر جايگاه اجتماعي مي‌تواند به اين بيماري مبتلا شود. افسردگي به دلايل مختلف به سراغ كودكان مي‌آيد كه مي‌توان اين دلايل را به انواع مختلف همچون عوامل ژنتيك يا عوامل محيطي تقسيم‌بندي كرد.
به طور متداول در جامعه بيماري افسردگي را با نشانه‌هايي همچون گريه‌هاي مداوم، نااميدي، لذت نبردن از فعاليت‌هاي روزانه، بي‌حوصلگي و كم‌انرژي شدن، منزوي شدن، عدم حضور در جمع، ناتوانی در برقراري ارتباط و دوستيابي مي‌شناسند. در ضمن بايد توجه داشت كه برخي علائم افسردگي در كودكان به راحتي قابل تشخيص نيست و بايد آنها را با دقت در اعمال و گفتار كودك و هنگام گفت‌وگو با او فهميد، مثل اعتماد به نفس پايين توام با احساس تقصیر به طوري كه دائم به دليل كارهايي كه انجام مي‌دهد، عذرخواهي ‌كند يا خودش را مقصر بداند.
نكته مهم در افسردگي كودكان اين است كه چون ما افسردگي را در دوران شاد كودكي بعيد مي‌دانيم، گاهي به علائم و نشانه‌هاي آن دقت كافي نداريم و آن نشانه‌ها را به گونه‌اي اشتباه تعبير مي‌كنيم. براي مثال كم‌حرفي و منزوي بودن كودكان در جمع را مي‌توان نشانه خجالتي بودن آنها دانست يا پرخاشگري و تحريك‌پذيري او را به تربيت غلط مرتبط مي‌سازيم، در حالي كه اين نشانه‌ها مي‌توانند از وجود افسردگي در فرزند خبر دهد.
فوت مادر با فرزند چه مي‌كند؟
فرشاد پنج ساله است. هم‌اكنون دو ماه از فوت مادرش مي‌گذرد. با وجود اينكه اين اتفاق نه تنها شدت بازي و شيطنت‌هاي اين كودك را كم نكرده است، بلكه بيشتر از قبل سر و صدا و شيطنت مي‌كند. به گفته عمه‌اش اين پسر بيشتر ناراحتي‌اش را در خود مي‌ريزد. او مي‌افزايد: از وقتي مادر فرشاد فوت كرده هر شب، شب ادراري دارد و حتي بي‌اختياري مدفوع هم پيدا كرده است، اما سعي مي‌كند در جمع چيزي بروز ندهد. پسرك با چشماني پرفروغ به من مي‌خندد، چشماني كاملا درخشان و پر از شور و شوق كودكي دارد.
عدم‌اعتماد به نفس كودك را گوشه‌نشين كرد
فاطمه چهار ساله به مهد كودك مي‌رود. به گفته مادرش از وقتي كه پدر اين كودك به ماموريت رفته است، او به نسبت قبل منزوي‌تر شده است. مادرش مي‌گويد: با اينكه در منزل بسيار شيطنت مي‌كند و هيچ كدام ��ز وسايل از دست او سالم نمانده است، اما در جمع ترجيح مي‌دهد در گوشه‌اي بنشيند. اين مادر كه فرزندش را پيش مشاور هم برده است، مي‌گويد: به نظر مشاوران اين كودك هيچ مشكلي ندارد، فقط مشكل او عدم اعتماد به نفس است. اين در حالي است كه اعتماد به نفس هم در وهله اول بايد از سوي خانواده به شخص القا شود.
پسرك كم‌حرف و مودب!
مهدي سه ساله كم‌حرف است. همه افراد دور و برش به دليل كم‌حرفي‌اش هميشه او را تحسين مي‌كنند، اما چرا بايد يك پسر بچه در اين سن و سال آن‌قدر ساكت باشد. او پيش مادربزرگش زندگي مي‌كند. مادربزرگش از اينكه او مودب در گوشه‌اي مي‌نشيند خوشحال است. به گفته مادربزرگش بد غذاست و به زور مي‌توان چيزي به او خوراند. او مي‌گويد: از وقتي پدر و مادرش از هم طلاق گرفته‌اند اين بچه از قبل هم ساكت‌تر شده است، به نظرم از اين وضعيت ناراحت است.
جلوگيري از بروز افسردگي در بين كودكان
يك مربي مهد كودك درباره چگونگي بروز افسردگي در بين كودكان مي‌گويد: امروزه مهم‌ترين دليل براي افسردگي كودكان رفتار والدين است، چرا كه بچه‌ها در سنين پايين به والدين خود وابسته‌اند و رفتار والدين مي‌تواند در روحيه آنها بسيار تاثيرگذار باشد. فرزانه مي‌افزايد: رفتارهايي مانند تبعيض بين فرزندان، به رخ كشيدن نكات منفي كودك و ابراز نكردن صفات مثبت او و در كل رفتارهاي نسنجيده به‌طوري كه روحيه او را تضعيف كند و اعتماد به نفس او را كاهش دهد، مي‌تواند زمينه‌ساز ابتلا به افسردگي در كودك باشد.
غير از رفتار والدين با كودك، رفتار والدين با او هم مي‌تواند در بروز افسردگي نقش داشته باشد، مانند دعواهاي زناشويي مداوم و مقصر دانستن كودك در اختلافات خانوادگي، مطرح كردن مسائل اقتصادي در حضور كودك، آگاهي كودك از بيماري والدين به‌طوري كه نگران از دست دادن والدينش شود و خود را در بيماري آنها مقصر بداند و در نهايت جدايي والدين. به گفته او برخي عوامل روان‌شناختي نيز مانند نبود عزيزان ويژه، مرگ پدر يا مادر، از دست دادن سلامت مانند نقص عضو يا بيماري‌هاي مزمن و لاعلاج مي‌تواند كودك را افسرده كند. اين مربي مي‌افزايد: برخي دلايل ساده مانند تعويض مدرسه يا مهدكودك، اسباب‌كشي و مهاجرت كه از نظر بزرگ‌تر‌ها ممكن است متنوع و خوشحال‌كننده باشد، مي‌تواند كودك را افسرده كند، چرا كه تغيير ناگهاني و بدون مقدمه و از دست دادن دوستان براي كودك ناراحت‌كننده است و اگر با او همراه نباشيد و به گفت‌وگو با او نپردازيد، ممكن است برايش مشكلات روحي ايجاد شود.
او درباره چگونگي پيشگيري و درمان اين بيماري در بين كودكان می‌گوید: ايجاد فضاي صميمي و دوستانه در محيط خانوادگي، برآوردن نياز‌هاي كودك به اندازه، گفت‌وگو با او به نحوي كه خوب به حرف‌هايش گوش داده و به احساساتش احترام گذاشته شود و گاهي تغيير فضايي كه باعث افسردگي كودك شده است و دقت در روابط بين فردي در خانواده مانند رابطه پدر و مادر با هم و با فرزندان ديگر، همه و همه مي‌تواند از راهكارهاي درمان افسردگي در كودكتان باشد، در عين حال رعايت تمام اين نكات مي‌تواند از بروز افسردگي پيشگيري ��ند.
فرزانه تاكيد مي‌كند: تشديد افسردگي در كودك با عوارضي همچون كم‌خوابي يا كم‌اشتهايي همراه است، اين پيامد‌ها ريشه در افسردگي كودك دارد. به گفته او در چنين شرايطي بايد از يك متخصص كمك بخواهيد و نگذاريد وضعيت كودك وخامت پيدا كند، چرا كه افسردگي مي‌تواند لطمه‌هاي زيادي به كودك بزند.
كاهش شدت افسردگي با بهادادن به روابط عاطفي
يك روانشناس درباره زمينه‌هاي بروز افسردگي در بين كودكان مي‌گويد: افسردگي‌هاي موجود در جامعه ناشي از عوامل محيطي است. در وهله اول يكي از عوامل محيطي به كانون خانواده‌ها و نوع ارتباطي كه والدين با يكديگر و با فرزندشان دارند مربوط مي‌شود؛ در اصل اين امر در ميزان و شدت افسردگي در بين كودكان موثر است.
حاج‌اسماعيلي مي‌افزايد: از ديگر عوامل بروز افسردگي در بين كودكان مي‌توان به عدم بروز جو رواني آرام در محيط خانواده و اطراف اشاره كرد. امروزه به دليل افزايش درگيري‌هاي ذهني و فكري در بين خانواده‌ها ديگر شاهد برگزاري نشست‌ها و ارتباطات عاطفي بين والدين و فرزندشان نيستيم. به اين ترتيب حس تعلق كودكان ارضا نمي‌شود. آن هم به اين دليل كه در سنين كودكي ايجاد روابط عاطفي و سرگرمي از نيازهاي حياتي محسوب مي‌شود. به گفته او كودكان بايد احساس تعلق، عشق و دوست داشتن را در منزل تجربه كنند. در ضمن ديگر اولويت‌ها در پرورش كودك توجه به مساله بازي و گذران اوقات شاد و مفرح است، چون اين امر باعث رشد عاطفي، اخلاقي و شناختي در بين كودكان مي‌شود.
اين روانشناس مي‌افزايد: اين روزها اغلب بچه‌ها درگير بازي‌هاي مكانيكي هستند، اين بازي‌هاي كامپيوتري زمينه بروز پرخاشگري را بين كودكان ايجاد مي‌كنند. از سوي ديگر در برخي مهد كودك‌ها نيز با فضاي خشك و بي‌روح ديگر نياز به شادي و تعلق كودكان ارضا نمي‌شود. در صورت عدم ارضاي اين نيازها شاهد بروز افسردگي در بين كودكان هستيم. او مي‌گويد: هرقدر فضاي مهد كودك‌ها، پيش‌دبستاني‌ها و مدارس به سمت فضاي شادابي، نقاشي، داستان‌پردازي، موسيقي و... سوق پيدا كند خلأ خانواده‌ها نيز جبران مي‌شود.
بايد توجه داشت گروهي ديگر از كودكان نيز به دليل مشكلات فيزيولوژيكي و ژنتيكي مبتلا به افسردگي مي‌شوند، اما بايد دانست كه تعداد اين كودكان اندك است. حاج‌اسماعيلي تاكيد مي‌كند: افسردگي در كودكان فقط با نشانه‌هاي افسردگي بروز نمي‌كند، بلكه برخی از ديگر نشانه‌هاي رفتاري را از خود بروز مي‌دهند. براي نمونه در شرايط افسردگي ممكن است ارتباطات اجتماعي اين‌گونه كودكان كم شود و به اين ترتيب خواب آنها دچار مشكل شود يا بروز اضطراب‌هاي فراوان منجر به بروز تيك در آنها شود.
به گفته او از ديگر نشانه‌هاي افسردگي مي‌توان به بروز شب‌ادراري در بين برخي كودكان اشاره كرد. اين روانشناس معتقد است: حوادث ناگوار منجر به بروز افسردگي در افراد مي‌شود، اما اگر خانواده بتواند شرايط بهداشت رواني را در بين كودكان ايجاد كند به تدريج حالت افسردگي از بين مي‌رود. فقط با غني‌سازي فضاي عاطفي براي كودكان مي‌توان زمينه‌هاي بروز افسردگي را در آنها كاهش داد.
منبع : درمانسرا
0 notes
iranscratch · 5 years ago
Photo
Tumblr media
🔰 #خبر #اعطای_نمایندگی_ها 🔻 آکادمی ایران اسکرچ در استان آذربایجان غربی و ارومیه ✅ چهارشنبه 13 شهریور قرارداد نمایندگی آذربایجان غربی و ارومیه با حضور مهندس #محمد_جواد_ابراهیمی مدیر #آکادمی_ایران_اسکرچ و جناب آقای دکتر فرجاد بخشور (عضو هيات علمی دانشگاه) و مشاور كميسيون اقتصادی شورای عالی استان‌ها و مهندس احسان نصراله پور امضا گردید. 🔹در این جلسه؛ #مهندس_ابراهیمی بیان کردند‌: اینکه تعدادی از نخبگان کشور که ترکیبی از دانش آموختگان دکترای اقتصاد و مهندسی فناوری اطلاعات هستند، به اخذ نمایندگی از آکادمی ایران #اسکرچ و گسترش آموزش برنامه‌نویسی به کودکان و نوجوانان اقدام کرده اند موضوع خوشایندی است و آکادمی ایران اسکرچ در این مسیر آماده‌ همکاری با تمامی دانشگاه‌ها و اساتید دانشگاه‌ها و فرهیختگان کشور می‌باشد. #دکتر_بخشور نیز از عصر ديجيتال، و نقش موثر اقتصاد ديجيتال در شرايط فعلي، و همچنين تاثير آموزش از سنين كودكي،كه مي تواند كمك شاياني به امر يادگيري بكند، صحبت و ابراز امیدواری کردند با همکاری #مهندس_نصراله_پور که از فعالین حوزه فناوری اطلاعات و اقتصاد دیجیتال و از فرهیختگان استان هستند، و با استفاده از تمام ظرفیت‌های استان آذربایجان غربی به زودی صدها هزار #کودک و #نوجوان بتوانند با یادگیری برنامه‌نویسی،نقش چشمگیری در پیشرفت و توسعه ایران ایفا کنند. 💡#آکادمی_ایران_اسکرچ🇮🇷 مرکز آموزش‌های تخصصی #برنامه_نویسی_کودکان و نوجوانان ‏🌐 iranscratch.ir ‏📲 @iranscratch_ir https://www.instagram.com/p/B2JjCvcH8gW/?igshid=1ftfxq9n83hmw
0 notes
barakagroup-blog · 5 years ago
Photo
Tumblr media
شروع: همانطور كه بعضي از دوستان عزيز به درستي اشاره كردند تصوير قبلي مربوط به جرثقيل بلندمرتبه سازيست(Tower Crane ). اين جرثقيلهاي قدرتمند، در هرجابجايي ظرفيت حمل تا ۲۵ تن بار را دارند( حدود ۲۵ اتومبيل پرايد) در حاليكه به ظاهر ، بدنه اين چرثقيل قوي فقط از تعدادي ميله باريك كه با زواياي حساب شده به هم متصل شده اند تشكيل شده و تو خاليست ، چنان كه شكننده و ضعيف به نظر مي رسد اما توانايي شگرفي در تحمل فشار دارد. از همين جا مطلب را شروع مي كنيم ١)بخش اول: ساختارهاي نظام خلقت دودسته اند: ١) بالقوه ٢) بالفعل سنگ و چوب و فلز خام ماهيت بالقوه دارند. يعني بدون دستكاري ظاهري دارند و پتانسيلهايي هم براي تبديل شدن دارند . اما ساختمان، ميز و اتومبيل ماهيت بالفعل اين مواد هستند.از آهن خيلي چيزها ميشود ساخت از جمله اتومبيل و تازه اين اتومبيلها هم مي توانند برحسب طراحي خالق آن بسيار متنوع باشند.در استفاده از مواد موجود از علم طراحي استفاده مي كنيم و در اين كار، انگار انسان خداوند را نمايندگي مي كند، يعني خالق مي شود.مثلا ما قطعات فل�� يا پلاستيك را با چنان طراحي مي توانيم دركنار هم قرار بدهيم كه در استحكام از خود آهن يا پلاستيك ساده بادوام تر باشد. مثلا فيبركربن بخاطر طراحي درهم تنيده ا�� از پلاستيك و حتي آهن محكم تر است( ورق بزنيد). ما انسانها هم اجزاي وجودي متنوعي داريم.خاطرات، عواطف،باورها، احساسات، روان، جسم،..اجزاي بالقوه خلقت ما هستند و در ماجراي زندگي به ما تحويل داده شده اند. ما از پدر و مادر خلق ميشويم و بسيار از اتفاقات خوب و بد را با خود به جواني مي آوريم اما اگر اين تجربيات را سنجيده و با تعابيري كه به نفعمان هستند دركنار هم قراردهيم، قابليت شگرفي براي استحكام شخصيتمان دارند و خصوصياتي كه در جايي به ضررمان هستند و مخرب اند، با جابجايي و چيدمان درست به نفعمان مي شوند و سازنده اند.مثلا اگر در كودكي سركوب شده باشيم در بزرگسالي استعداد فراواني وجود دارد اين فشار در بزرگسالي به صورت خصوصيت لجبازي خودش را نشان بدهد( خَلق والدينم) اما اگر قرباني دردهاي گذشته نشويم ، استفاده درست ما از آن فشار مي تواند به آبديدگي ما منجر شود( خَلق خودم). در اين روايت لجبازي مي تواند جايش را به مداومت، خودخوري به صبوري، هيجان زدگي به مهرباني و بي مهابايي به شجاعت بدهد.ما مواد خام روح و روانمان را به هر شكلي كه بخواهيم مي توانيم، به كار بگيريم. هرچقدر هم در سختيهايي كه امروز متحمل مي شويم، مقصر نباشيم، مسئوليت صددرصدي آن با ماست. #تاور_کرین https://www.instagram.com/p/Bze36CyACp8/?igshid=6ummm48xx6iq
0 notes
koorosh2800 · 3 years ago
Photo
Tumblr media
‏‎اولین روز دبستان بازگرد شادي آن روزهايم بازگرد بازگرد اي خاطرات كوچكي برسوار اسبهاي چوبكي خاطرات كودكي زيباترن يادگاران كهن مانده ترند درسهاي خوسال اول ساده بود آب رابابابه سارا داده بود مانده درگوشم صدايي چون تگرگ خش خش جاروي مادر روي برگ همكلاسيهاي من يادم كنيد بازهم دركوچه فريادم كنيد كاش هرگز زنگ تفريحي نبود جمع بون بودوتفريقي نبود اي دبستاني ترين احساس من بازگرد اين مشقها را خط بزن روز معلم وعید سعیدفطربرشماوخانواده محترم مبارك كورش‎‏ https://www.instagram.com/p/CdBNnAgtwwZ/?igshid=NGJjMDIxMWI=
0 notes
saeedqasemzade · 6 years ago
Photo
Tumblr media
‏‎💢واژينيسموس عبارت است از اسپاسم عضلات اطراف مدخل مهبل ؛ اگر شديد باشد، ممكن است مانع از مقاربت گردد. مي تواند زنان را در تمامي سنين مبتلا كند. 📌 علايم شايع انقباض غيرارادي عضلات اطراف مهبل و مقعد. مهبل چنان محكم بسته مي شود كه آلت تناسلي مرد نمي تواند براي مقاربت جنسي وارد آن شود. از گذاشتن هرگونه شي ء مثل تامپون ، ديافراگم يا اسپكولوم (براي معاينه پزشكي استفاده مي شود) نيز جلوگيري مي كند. 📌 علل تمايل ناخودآگاه براي جلوگيري از ورود آلت تناسلي مرد به خاطر عوامل عاطفي يا رواني . اين عوامل ممكن است شامل ترس ، اضطراب ، خصومت ، عصبانيت يا تنفر از فعاليت جنسي باشند. حساس نبودن همسر، ناكافي بودن يا ماهرانه نبودن اعمال جنسي مقدماتي يا ناكافي بودن ميزان نرم كردن مهبل قبل از تلاش براي دخول اختلالات فيزيكي (نادر) مثل عفونت ها، واكنش هاي آلرژيك يا پرده بكارت سفت و سوراخ نشده ���عفونت مهبل 📌 عوامل افزايش دهنده خطر 📌اولين تجربه هاي جنسي سابقه صدمات و آسيب جنسي (زنا با محارم ، تجاوز، سوءاستفاده جنسي ) 💢استرس 📌پيشگيري معاينه لگن به وسيله يك پزشك و مشاوره ق��ل از شروع فعاليت جنسي 💢 عواقب مورد انتظار 📌در صورتي كه علت زمينه اي را بتوان علاج كرد يا از طريق درمان طبي يا مشاوره رواني بتوان يك روش براي كنار آمدن ابداع كرد، قابل علاج است . 💢 عوارض احتمالي تروماي رواني به خاطر احساس گناه ، اضطراب ، كاهش اعتماد به نفس و احساس بي كفايتي يا مشكلات بين فردي در نتيجه اين اختلال آزمون هاي تشخيصي مي توانند شامل معاينه لگن براي رد كردن اختلالات فيزيكي باشند (ممكن است براي معاينه دقيق احتياج به داروهاي خواب آور باشد). سابقه جنسي مهم است و شامل تجارب زودهنگام در كودكي ، پاسخ هاي جنسي قبلي و فعلي ، روش هاي ضد بارداري ، اهداف توليدمثلي ، احساس در قبال همسر و مشخصاتي در مورد دردي كه تجربه مي كنيد، خواهد بود. درمان در ابتدا متوجه هرگونه مشكل طبي و سپس كاهش اسپاسم هاي عضلاني و مشكلات رواني خواهد بود. براي اسپاسم هاي عضلاني ، يك نوع درمان شامل گشاد كردن ملايم و تدريجي مدخل مهبل با گشادكننده هاي لاستيكي يا شيشه اي است . احتمالاً درمان در مطب 3 بار در هفته لازم خواهد بود و بايد در منزل حداقل 2 بار در روز تمرين كنيد. قبل از اتساع يا تلاش براي مقاربت ، به مدت 15-10 دقيقه در وان آب داغ بنشينيد. حمام گرفتن غالباً عضلات را شل مي كند و ناراحتي را تسكين مي دهد. هروقت مفيد باشد، حمام را تكرار كنيد. ادامه در کامنت اول :‎‏ (در ‏‎Tehran Province‎‏) https://www.instagram.com/p/BxMVualFH4C/?utm_source=ig_tumblr_share&igshid=u5gf4qb666gg
0 notes
amirtabatabaei · 4 years ago
Video
. با وجود اينكه اين اقا و خانم يه سري مطالب رو با هم هماهنگ كردن ولي يه بازجويي نيمه تخصصي هم ميتونه كل كاراشونو برملا كنه. در همين قسمت ببينيد چطور اين به اصطلاح مادر زبان بدنش سريعتر از زبان گفتارش خودشو لو ميده.(وقتي ازش ميپرسن نميگفت خواهر من كجاست اول سرشو به علامت بله حركت ميده و بعد شروع ميكنه به جواب و انكار ميكنه) پ ن:اعترافات اين خانم نشون ميده كه همه چي رو از قبل اين اقا و خانم با هم چك كرده بودن و هماهنگن.استوري روز اول نوشتم كه حرف زياده و به اين جا ختم نميشه.امروزم نوشتم كه اين خانواده(حيف اين كلمه براي اينها) بيشتر از اين مشكل دارند و حتي سر كلاس نوشتم كه خود پدر با اين نوع دفاعش از قتل پسرش و متجاوز نشون دادن بابك، نشون ميده خودش متجاوزه! كه بعد كلاس ديدم دايركتم پر شده از پستي كه يكي از دوستان كودكي دخترشون در مورد متجاوز بودن اين به اصطلاح پدر صحبت كرده(هنوز نرسيدم فيلم رو ببينم و فقط تيترشو ديدم) به نظر ميرسه اين اعترافات سر دراز داره #اميررضا_طباطبايي_اولين_مدرس_زبان_بدن_در_ايران #هك_ذهن#زبان_بدن#مذاکره #اعتراف#قتل#پدر#مادر#بابك_خرمدين #ارتباط#پليس (at Tehran, Iran) https://www.instagram.com/p/CPETWUQHmEn/?utm_medium=tumblr
0 notes
shahzaad-deadpulse · 6 years ago
Text
به راستی نظام آموزشي چه هدفی را دنبال می کند؟
Tumblr media
ناکارآمد، معیوب و نفرت انگیز
اولين روز يا روزهاي مدرسه رفتن‌تان را به ياد داريد؟ آن شور و شوق بي‌نظير براي پا گذاشتن به آن محيط جديد و اسرارآميز و پر از جذابيت؛ مكان بزرگ و گل و گشادي كه گفته بودند در آن كلي دوست جديد پيدا خواهيد كرد و با معلم‌هاي مهربان آشنا خواهيد شد و مي‌توانيد در آن، خواندن و نوشتن و بعد چيزهاي خيلي بيش‌تري بياموزيد تا بتوانيد بين آدم‌‌بزرگ‌ها كه پيش از آن اصلاً ‌تحويل‌تان نمي‌گرفتند سري بين سرها دربياوريد و...
و آيا به ياد داريد كه اين حس شور و شوق كودكانه چه‌قدر دوام آورد و حدوداً ‌كي جاي خودش را به اكراه و بعد نفرت و انزجار از مدرسه رفتن و درس خواندن و بيزاري از اغلب دانش‌آموزان و اغلب معلم‌ها و خود مدرسه و.... داد؟ در مورد اكثريت ما گمان نمي‌كنم فاصله‌ي چنداني بين اين دو مرحله‌ي تعيين‌كننده و اساسي وجود داشته باشد.
معیوب بودن سيستم آموزشي رايج چنان آشكار است كه واقعاً گمان نمي‌كنم براي اثباتش نيازي به استدلال و ارائه‌ي شواهد داشته باشيم. ولي آيا به‌راستي اين سيستم ناكارآمد است؟ اطمينان داريد؟ فكر نمي‌كنيد قضاوت دقيق در اين زمينه پيش از هر چيز مستلزم آن است كه بدانيم اين سيستم اساساً با چه هدفي طراحي و پياده شده؟ چرا تعجب مي‌كنيد؟ يعني اطمينان داريد كه هدف راستين اين سيستم چيست؟ سيستمي كه ابتدا در يكي دو كشور پيشرفته‌‌ي اروپايي قوام گرفت و بعد مثل اغلب چيزهاي بد و زيان‌بار در عالم ما انسان‌ها خيلي زود و راحت به كشورهاي مختلفي در نقاط مختلف جهان هم "سرايت" كرد. به‌راستي هدف آن، ارتقاي سطح دانش بچه‌ها و پرورش قوه‌ ادراك و استنتاج‌شان و خلاصه تبديل كردن‌شان به انسان‌هايي لايق و انديشمند در بزرگ‌سالي بوده است؟ من كه اصلاً‌ اين‌طور گمان نمي‌كنم. چرا؟
اگر ادعاي مرا قبول نداريد كه احتمالاً ‌نداريد، سعي كنيد فقط چند دقيقه‌اي همه‌ي پس‌زمينه‌هاي ذهني‌تان و همه‌ي تلقي‌ها و باورهاي ناشي از عادت و پيش‌فرض‌هاي ظاهراً بديهي را موقتاً‌ از ذهن‌تان بيرون بريزيد. در قدم دوم از شما مي‌خواهم افكارتان را روي موضوع خاصي متمركز كنيد. اين كه سيستم آموزشي آرماني و ايده‌آل چه مختصاتي مي‌تواند داشته باشد؟ نه، البته فكر كردن به اين موضوع هم مسلماً ‌به جاي خودش خيلي مفيد است ولي فعلاً ‌از شما مي‌خواهم كه برعكس، به اين فكر كنيد كه بدترين و ناكارآمدترين سيستم آموزشي و پرورشي قابل‌تصور را در ذهن‌تان مجسم كنيد.
خب به چه نتيجه‌اي رسيديد؟ واقعاً مختصات اين بدترين سيستم قابل‌تصور شما حداقل تا هشتاد نود درصد با همين سيستم رايج هم‌خواني ندارد؟! چند دقيقه‌اي در اين‌باره تأمل كنيد. به نظر شما چنين خطاهاي فاح�� و آشكاري در طراحي و نيز اجراي اين سيستم مي‌تواند حاصل حماقت مطلق كساني باشد كه قرن‌ها پيش در كشورهاي اروپايي اين سيستم را طراحي كردند و كشورهايي مثل ايران هم ازشان به عاريه گرفتند؟ باورتان مي‌شود تا اين حد ابله بوده باشند؟ آن هم همه‌ي آن‌ها؟! بدون كوچك‌ترين اغراقي، اين سيستم آموزشي چنان معيوب، مزخرف، ناكارآمد و پر از نقاط ضعف است كه نمي‌توانم و هرگز نخواهم توانست حتي احتمالي جز اين را فرض كنم كه اساساً از همان ابتدا با اين هدف طراحي شده تا بچه‌ها را تا حد امكان به موجوداتي منفعل و مطيع، بيزار از دانش و دانستن و آموختن و آموزاندن، دچار سوءتعبيرهايي عظيم در مورد مفهوم «دانش»، ‌سواد، موفقيت و...، منزجر از نفس آموختن به مفهوم واقعي كلمه، تك‌بعدي و سطحي، عاري از خلاقيت و... تبديل كند كه شور عظيم‌شان به نوآوري و خلاقيت و انگيزه‌ي انديشيدن فراتر از چارچوب به گونه‌اي سيستماتيك چنان در وجودشان سركوب شده كه تا عمر دارند مجال ظهور پيدا نكند. و آن‌‌چه جاي اين شور و انگيزه‌ها را مي‌‌گيرد، سربه‌راهي و ملال و بي انگيزگي است و در نهايت شتابي فزاينده به همراهي با بقيه در پيست مسابقه‌اي بي‌معني براي يافتن شغلي پردرآمد و تا حد امکان راحت و بدون چالش و در ادامه،‌ تلاش براي ارتقاي شغلي و كسب ثروت و بعد افزودن بر اين ثروت است در سيطره‌ي همان حرص و آز غالب براي هر چه زودتر به نان و نوايي رسيدن به هر قيمتي و به هر ترتيبي به‌خصوص با استفاده از راه‌هاي ميان‌بر.
Tumblr media
اساساً سيستم آموزشي رايج در ابعاد مختلفش، از هر بعد و جنبه‌اي كه تصورش را بكنيد، معيوب است: از همان تعيين كردن ساختمان يا مجموعه‌اي از ساختمان‌ها در ميان ديوارهاي بلند با نگهبان/فراش و... و ساخت فضاهاي بسته و اختناق‌آميزي با عنوان كلاس گرفته تا تبديل كردن روابط شاگرد و استادي به خشك‌ترين و نفرت‌انگيزترين و بي‌انعطاف‌ترين روابط ممكن و البته پياده كردن سيستمي متكي بر نمره و امتحان و قبولي يا مردودي يا تجديد و... 
تجربه‌ها، مطالعه‌ها و مشاهده‌هاي چند ساله‌ام به من ثابت كرده كه اساساً بزرگ‌ترين هدفي كه سيستم آموزشي و تحصيلي در درجه‌ي اول به عنوان اصل اساسي‌اش دنبال مي‌كند اين است:
متنفر كردن انسان‌ها از آموختن و دانستن
این فرایند متأسفانه از همان كودكي آغاز می­شود، يعني از دوره‌‌اي كه از قضا ظرفيت يادگيري‌ فرد بيش از هر وقت ديگري است و این توانايي شگفـت‌‌انگيز براي آموختن همراه با كنجكاوي بی­پایانی است نسبت به همه چيز و عطشي بي‌پايان براي دانستن و تجربه كردن. وقتي به ظرفيت‌هاي واقعي كودك براي آموختن پي ببريم هر چه بيش‌تر از سيستم آموزشي رايج بيزار مي‌شويم. مثالي شخصي مي‌زنم: به لطف برادر بزرگ‌ترم مهرداد كه هر چه را كه در دبستان مي‌آموخت به من هم ياد مي‌داد در چهار سالگي با سهولت و سرعتي كه هنوز هم به نظرم باوركردني نمي‌آيد خواندن و بعد نوشتن را در حدی ياد گرفتم که به‌راحتي متن‌هاي روزنامه‌‌اي را مي‌خواندم. هم‌زمان، مهرداد هر آن‌چه را كه در زمينه‌ي زبان انگليسي به او آموخته بودند و مي‌آموختند به من هم منتقل مي‌كرد، طوري كه وقتي سال اول دبستان را شروع كردم (مرا به كودكستان نفرستادند؛ نمي‌دانم چرا) سوادم بي‌اغراق در حد يك دانش‌آموز سال پنجم دبستان بود. موضوع اين است كه به واسطه‌ي اين كه مهرداد در دوستانه‌ترين و راحت‌ترين فضاي ممكن به آموزش من مي‌پرداخت با سرعتي برق‌آسا همه چيز را جذب مي‌كردم. مثلاً ظرف چند هفته چيزهايي را به‌راحتي تمام ياد مي‌گرفتم كه در دبستان، بعضي از بچه‌ها در كل سال تحصيلي هم نمي‌توانستند به آن خوبي بياموزند. كوچك‌ترين ترديدي ندارم كه اگر آن موقع كسي اين انگيزه را پيدا مي‌كرد مي‌توانست به‌راحتي تمام پيش از آن كه حتي به مدرسه بروم حداقل دو زبان ديگر را هم به من بياموزد. و به اعتقاد من اين دستاوردها (يا لااقل چيزي در همين حدود) براي تقريباً نيمي از بچه‌ها در آن سن و سال قابل‌دسترسي است – البته به شرط وجود همان فضايي كه بر آن تأكيد كردم و از آن مهم‌تر، به شرط وجود اراده و خواستي قانوني براي اجراي اين فرايند.
آنچه از کتاب فیزیولوژی گایتن می توان آموخت!
اولين باوري كه سيستم آموزشي رايج و معيوب متكي بر امتحان و نمره و تجديدي و قبولي و... خواه‌ناخواه در ذهن دانش‌آموزان ح�� مي‌كند اين است:
دانش و دانستن به خودي خود نه ارزش خاصي دارد و نه جذابيتي، چون اگر جز اين بود سعي نمي‌كردند با ابداع كردن چيزهايي مثل نمره و امتحان و سخت‌گيري‌ها، براي اين فرايند ِ مثلآً كسب دانش «ارزش»ي تحميلي بيافرينند، و از اين طريق سعي شده تا در دانش‌‌آموزان انگيزه‌اي براي جدي گرفتن اين فرايند و جدي گرفتن و مهم شمردن دانش و آموختن و دانايي ايجاد شود چون آموختن و دانستن و دانايي نمي‌تواند انگيزه‌اي بسنده باشد و اگر نمره و امتياز دادن وسط نبود مفت هم نمي‌ارزيد. اين نتيجه‌گيري گاه خودآگاه و گاه ناخودآگاه (كه البته در صورت ادامه‌ي تحصيل، در دانشگاه هم دنبال مي‌شود) علاوه بر اين كه بچه‌ها را از دانش راستين عظيمي كه مي‌توانستند در اين بهترين و مناسب‌ترين مقطع سني‌شان بياموزند و دانايي راستيني كه مي‌شد حداقل پايه‌هاي استوار آن در وجود بچه‌ها بنا شود محروم مي‌كند، به واسطه‌ي مختصات آشناي دوران كودكي كه همه مي‌دانند سن شكل‌گيري باور��ا و عادت‌هاست اين تلقي واقعآً مخرب و وحشتناك را براي هميشه در ذهن بچه‌ها جا مي‌اندازد كه اساساً كسب دانش به خودي خود چيز دندان‌گيري نيست كه ارزش و اهميتي داشته باشد و اين كه دانستن براي دانستن و براي دانايي ايده‌‌ي ابلهانه‌اي است و دانستن و آموختن ارزش ندارد مگر آن كه مدرك رسمي و تأييدي قانوني و «قابل‌استناد» با خاصيت‌هاي عمل‌گرايانه و تأثير مستقيم در به‌خصوص ميزان حقوق از آن به هم برسد. نتیجه­اش هم این که اکثریت قاطع دانشجوها و آدم‌هاي مثلآً تحصيل‌كرده‌ي ما به اقرار خودشان در سراسر زندگي به جز كتاب‌هاي درسي‌شان لاي هيچ كتاب ديگري را باز نكرده‌اند؛ فاجعه‌اي كه بديهي‌ترين و سرراست‌ترين تأثيرش اين اوضاع هولناك و وصف‌ناپذير مطالعه و نشر كتاب است كه مي‌بينيد.
سال­ها پیش در برنامه­ای تلويزيونی يك جوان فارغ‌التحصيل پزشكي در پاسخ اين پرسش كه «در زندگي چه كتابي بيش‌تر از همه روي شما تأثير گذاشته؟» پس از اين كه نيم دقيقه‌اي مثل مارزده‌ها به خودش پيچيد سرانجام با لبخندي پيروزمندانه و آسايش خاطر فرمود كه «كتاب فيزيولوژي گايتن»! يكي ديگر از همتايان ايشان هم در همان برنامه، دقيقا ‌يادم نيست ولي «بهارستان سعدي» يا «گلستان جامي» را نام برد! يكي از پيامدهاي حتي مصيبت‌بارترش تك‌بعدي و تخت و خنثي از كار درآمدن اين آدم‌هاست كه تازه مثلآً قشر "فرهيخته" و نخبه‌ي مملكت هستند! وای بر ما!
آيا ترفندهايي مثل «نمره» و امتحان و... كوچك‌ترين وجه مثبتي هم دارند؟ اين «ترفند»ها علاوه بر ايجاد انزجار در دانش‌آموزان نسبت به درس و مدرسه و در نهايت «آموختن» به واسطه‌ي دلهره‌ي هميشه حاضر و واقعآً له‌كننده‌ و غيرانساني نمره‌‌ي قبولي و امتحان و... در «بهترين» شكل‌‌شان دانش‌آموزان را عادت مي‌دهند تا درس‌ها را جوري دوره كنند تا در جلسه‌‌ي امتحان از پس جواب دادن به سؤال‌ها و گرفتن نمره‌‌ي قبولي بربيايند. به همين دليل هم بخش عمده‌‌ي آن‌چه در دوران مدرسه ياد گرفتيم را از ياد برده‌ايم - و نيز البته به خاطر بي‌مصرف بودن اغلب آن‌آموزه‌ها. اين قضيه ما را ارجاع مي دهد به يكي ديگر از بزرگ‌ترين كاستي‌هاي اين سيستم آموزشي يعني:
انباشتن ذهن بچه‌ها از انبوه آموزه‌هاي بيهوده
شك نكنيد كه پاسخ حداقل 95 درصد دانش‌آموزان دبيرستاني به اين پرسش كه براي چه به مدرسه مي‌روند، اين است: براي اين كه نمره‌هاي خوب بگيريم و قبول بشويم. اين قطعاً يكي از مخرب‌ترين و غم‌انگيزترين جلوه‌هاي تحريف و كژمداري رايجي است كه باعث مي‌شود وسيله يا شيوه، جاي هدف را بگيرد و آن‌چه كه مثلاً قرار بوده در خدمت هدفي والا باشد خيلي راجت جاي آن هدف والا را گرفته و اصلاً ‌آن را از ��فحه‌ي روزگار محو كرده است! (پاسخ «براي اين كه بچه‌‌دار بشويم» به پرسش «چرا ازدواج مي‌كنيد؟» هم تنها یک نمونه‌ي ديگر از اين كژمداري وحشتناك است!) اگر هم سه چهار درصدي در اين ميان، پاسخ‌شان اين باشد كه مثلاً‌ «به خاطر آموختن علم» مطئن باشيد كه بيش‌ترشان دارند ادا درمي‌آورند. واي به حال آن يكي دو درصد صادق كه با توهم فريبنده‌ي كسب دانش به مدرسه‌آمده‌اند؛ يعني فرستاده شده‌اند.
در سيستم آموزشي ما كوچك‌ترين جايي براي خلاقيت، ابداع، به چالش كشيدن آموزه‌ها و تلقي‌هاي رايج (واي چه جسارتي!)، و انديشيدن خارج از چارچوب وجود ندارد. در نظام آموزشي هم مثل تك‌تك قلمروهاي ديگر زندگي ما، موفق‌ترين انسان‌ها افراد باهوش و خلاق و نوجو و اهل تجربه نيستند بلكه افراد ميان‌حال با هوشي متوسط و شخصيتي رام و مطيع و روحي فرمان‌بر هستند كه هرگز چيزي جز آن‌چه آقابالاسري‌ها به او عرضه مي‌كنند نمي‌طلبد. به اصطلاح «بچه‌خرخوان»هايي كه تنها تكيه‌گاه‌شان علاوه بر انفعال و مطیع بودن محض، حافظه‌ي قدرتمند و مكانيكي است كه به آن‌‌ها اين امكان را مي‌دهد تا مثل ضبط صوت، محفوظاتي را كه طوطي‌وار از بر كرده‌اند (آن هم طوري كه فقط تا فرداي شب امتحان در حافظه‌شان باقي مي‌ماند) به معلم‌هاي‌شان پس بدهند و شاگرد ممتاز و باهوش هم لقب بگیرند و تشويق ‌شوند! در صورتي كه مسلماً هر چيزي هستند جز ممتاز و باهوش. دقت كرده‌ايد كه بزرگ‌ترين شخصيت‌هاي تاريخ بشر – منظورم شخصيت‌هاي واقعاً بزرگ است – تقريباً‌ هيچ‌يك دانش‌آموز موفقي نبوده‌اند و دوران خوشي در مدرسه نداشته‌اند؟ نقص مسلماً‌ از اين نوابغ برتر نيست. پس قاعدتاً اشكال كار بايد جايي در اين سيستم لعنتي باشد ديگر.
قربانی دیگری به نام معلم
و قطعاً‌ در اين سيستم سراپا معيوب، معلم هم نيازي به دانستن و فهميدن بيش‌تر احساس نمي‌كند. او همان كتاب را كه فوقش گاهي تغييرهايي مختصر به‌ آن راه پيدا كرده ده سال، بيست سال، سي سال آزگار مثل يك ماشين تدريس كرده است. كجاي اين سيستم، نيازي به دانش و هوش و خلاقيت را ايجاب مي‌كند؟ متأسفانه اين رابطه‌ي بيمارگون و ناهنجار اغلب دوطرفه است. نه تنها اغلب معلم‌ها نيازي به فراتر رفتن از متن كتاب درسي را احساس نمي‌كنند و اگر هم بكنند البته دانش‌ اندك‌ و قالبي‌شان اين اجازه را به ‌آن‌ها نمي‌دهد بلكه دانش‌آموزان هم اغلب به دلايل مختلفي تمايل به چنين چيزي ندارند. دانش‌آموزان به اصطلاح «تنبل» كه كلاً ‌از هر چيزي كه كارشان را كمي سخت‌تر كند بيزارند. دانش‌آموزان مثلآً «زرنگ» ولي در واقع خرفت و ابله هم كه تقدير ابدي خود را بسنده كردن به متن كتاب درسي مي‌دانند، چون «فقط از همين متن، سؤال امتحاني مي‌آيد!» و البته عرضه كردن هر دانسته و آموزه‌اي كه احتمال طرح سؤال امتحاني بر اساس آن وجود ندارد مايه‌ي اتلاف وقت است و چه بسا به مثابه خيانت معلمي كه سعي كرده كمي از متن كتاب درسي فراتر برود تا بلكه تمام دانش‌آموزانش تنديس بلاهت از كار درنيايند!
در دوران تحصيلي‌ام در مدرسه بارها اين واقعه اتفاق افتاد: بارها عده‌اي از به اصطلاح «بچه‌خرخوان»هاي كلاس به طور دسته‌جمعي ‌رفتند به دفتر مدير و اعتراض ‌كردند كه معلم‌شان وقت كلاس را با بحث درباره‌ي مسايلي خارج از كتاب درسي‌شان تلف مي‌كند! و اين معلم‌ها از قضا همان استثناهاي بسيار معدودي بودند كه واقعاً دانشي داشتند و با اشتياق درس مي‌دادند و مي‌شد با اشتياق پاي درس‌شان نشست. يكي از بدترين و تلخ‌ترين تجربه‌هاي اين‌گونه‌ام در ارتباط با معلم ادبيات سال سوم راهنمايي‌مان پيش آمد. معلمي بسيار شريف و بي‌اندازه محجوب و باحيا كه فكر مي‌كنم طلبه هم بود. البته هرگز با لباس طلبگي سر كلاس نيامد ولي سيما و رفتارش چنين مي‌نمود. اين معلم ادبيات برخلاف اغلب معلم‌هاي ديگر موجودي مكانيكي و بي‌روح و بي‌انگيزه نبود و از جمله سعي مي‌كرد با خواندن كتاب‌هاي باارزش سر كلاس، بچه‌ها را به مطالعه علاقه‌مند كند. طبعاً‌ خيلي زود ميان من كرم كتاب با او رابطه‌ي عميق و دوستانه‌‌اي پديد آمد. به همديگر كتاب امانت مي‌داديم و درباره‌ي آثار و نويسنده‌هاي محبوب‌مان بحث مي‌كرديم. متأسفانه عده‌اي از همان بچه‌هاي غيرقابل‌تحمل بابت اين كه وقت كلاس را تلف مي‌كند از او شكايت كردند. معلم عزيز كه مثل همه‌ي همتایان خودش با وجود فروتني و حجب و حيايش وقتي پاي اصول به ميان مي‌‌آمد اهل كوتاه آمدن نبود زير بار نرفت. پاسخش هم كاملاً ‌منطقي بود: اين كه وقتي نويسنده‌هاي نادان اين كتاب های درسی عقل‌شان نرسيده كه نويسنده‌هاي بزرگ جهان را به بچه‌ها معرفي كنند او وظيفه‌ي خودش مي‌داند كه كوتاهي آن‌ها را جبران كند. طفلكي تا آخر سال با دفتر و همين‌طور با آن عده از بچه‌ها در حال كلنجار رفتن بود و البته من و يكي دو دانش‌آموز ديگر هم از او دفاع ‌كرديم. در پايان سال تحصيلي هم موقع خداحافظي با ما چند نفر گفت كه ديگر کار تدريس را كنار گذاشته است. عجيب نيست. همان‌‌طور كه براي دانش‌آموزان خلاق و متفاوت در اين سيستم جايي نيست آموزگارهاي جدي و باهوش و واقعاً‌ متعهد هم سرنوشتي جز اين ندارند. و البته معلم‌ها هم در نهايت مثل دانش‌آموزان قرباني اين سازوكار ابلهانه‌اي هستند كه آن‌ها را وامي‌دارد تا سه زنگ پشت‌سرهم با حداقل زمان استراحت، در فضاي ملال‌آور و دل‌گير و خفه‌كننده‌ي كلاسي زشت، همان حرف هاي ملال آور هميشگي را بدون كوچك‌ترين جاذبه‌اي با همان روال ملال‌آور هميشگي تحويل بچه‌هاي خواب‌آلود و بيزار از مدرسه و معلم بدهند. و البته تنها يكي از پيامدهاي اين بي‌انگيزگي متقابل و مواجهه با بي‌اعتنايي و گاه بي‌احترامي دانش‌آموزان، انزجار تدريجي معلم از دانش‌آموزاني است كه از پيش از او متنفر بوده‌اند. و اين چرخه‌‌ي هولناك و بيمارگون همچنان پيش مي‌رود و در فضايي چنين سرشار از ملال، بلاهت، نفرت و خفقان قرار است كسب دانش بكنند!
همان‌طور كه گفتم اين حقيقت مصيبت‌بار منحصر به نظام آموزشي نمي‌شود: افراد باهوش‌تر و خلاق‌تر در اغلب فضاهاي كاري و حرفه‌اي هم جايي ندارند. اين‌ها نه تنها در مدرسه بلكه در دانشگاه هم (اگر بروند) بيش‌تر از همه عذاب مي‌كشند. همچنان كه در دوران خدمت نظام (اگر مذكر باشند و اگر بروند) و همچنان كه در فضاهاي كاري و حرفه‌اي مختلف نيز. و همچنان كه در عرصه‌ي اجتماع و در قلمروي روابط اجتماعي نيز... نخبه بودن و برتري داشتن بر ديگران در واقع مي‌تواند نفريني باشد.
لطفأ ذهن خودتان را خسته نکنید!
آيا به سندي گوياتر و محكوم‌كننده‌تر از سطح به طرزي حيرت‌انگيز نازل دانش و معلومات فارغ‌التحصيلان - حتي در همان رشته‌ي خودشان – نياز داريم؟ در اين مدت بیش­تر از بيست سال، يكي از وظايف‌ام در ماهنامه‌ي فيلم، به‌خصوص در دوران حضور در دفتر مجله، محك زدن سطح تو��نايي افرادي بوده كه براي نويسندگي و ترجمه مراجعه مي‌كردند (در سال هاي اخير طبعاً اين قضيه محدود به عرصه‌ي سينماي خارجي شده). بدون ذره‌اي اغراق، 90 درصد مراجعاني كه براي كار مترجمي با آن‌ها سروكار داشته‌ام در اين زمينه سوادي زير متوسط و اغلب رقت‌انگيز داشته‌اند! در حدي كه از نظر من براي حتي يك دانش آموز سال چهارم دبيرستان هم قابل‌قبول نبوده است. اغلب اين افراد هم مدارك ليسانس به بالا در زمينه‌ي زبان و مترجمي داشته‌اند. 5 درصد ديگر، سوادي در حد متوسط داشته‌اند. تنها کم­تر از 5 درصد باقي‌ در سطح قابل‌قبولي قرار داشته‌اند. تأكيد مي‌كنم: قابل‌قبول و نه بيش‌تر. و البته بماند كه 90 درصد اين مراجعان، اگوهايي چنان غول‌آسا دارند كه فقط از زبده‌ترين مترجمان تاريخ نشر در ايران انتظارش مي‌رود! و البته اين هم بماند كه از قضا اين زبده‌‌ترين مترجمان كه بزرگان راستين اين عرصه هستند هيچ‌يك هرگز اگوهاي غول‌آسايي نداشته‌اند و ندارند چرا که اساساً داشتن چنین اگویی تضاد محض دارد با رشد فکری. کسی که با اگویی غول­آسا با بلاهت تمام خودش را علامه­ی دهر و بی­نیاز از آموختن می­شمارد قطعآً هرگز چیزی با عنوان رشد فکری و حرفه­ای را تجربه نخواهد کرد. 
چند درصد از آن‌چه در طول سال‌ها در مدرسه آموختيد بعداً به­راستی به كارتان ‌آمده؟ اصلآً‌ چند درصد از آن‌ها در يادتان مانده؟ و با اين حال فكر نمي­كنم بابت اين فراموش كردن 95 درصد آن آموزه‌ها هرگز دچار مشكلي در زندگي شده باشيد و بشويد. خب اين خودش بزرگ‌ترين نشانه‌ي بيهودگی و یاوه بودن آن آموزه‌ها نيست؟! در واقع مدرسه، پس از چارچوب خانواده، دومین مرحله‌ي رسمي در فرايند منحوسی است كه قرار است در ذهن انسان‌ها اين را جا بيندازد كه آقابالاسرها و در مراحل بعدی زندگی، فقط "سيستم" نه فقط حق انحصاری بلکه حتی شایستگی تصميم­گیری در مورد ابعاد مختلف زندگی آن­ها در هر عرصه­ای را دارد. از جمله این كه چه چيزي را و چه‌گونه بايد ياد بگيرند و به چه چيزي بايد علاقه داشته باشند. مهم نيست كه به چه رشته‌ها و موضوع‌هايي علاقه داشته باشيد. در واقع اين را توي كله‌تان فروكنيد كه نه فقط در اين زمينه بلكه در هيچ زمينه‌‌ي ديگري هم نظر و سلايق و علايق شخصي شما پشيزي ارزش ندارد. سيستم از پيش تعيين كرده كه در مقاطع مختلف چه چيزهايي را بايد بخوانيد. در نهايت هم سيستم است كه بايد تأييد كند كه آيا كارتان را درست انجام داده‌اید يا نه. هر قدر هم كه (به واسطه‌ي صد البته مطالعه‌هاي بيرون از مدرسه) دانش و معلومات‌تان را بالا برده باشد معيار سنجش دانش شما همان متون درسي است و سيستم است كه بايد تأييد كند باسواد هستيد يا نه.
در عين حال مدرسه نخستين قدم اساسي در باوراندن اين نكته به شماست كه بدون تأييد رسمي و قانوني و مكتوب نهادهاي سيستم، هيچ چيزي در زندگي شما معنا يا لااقل رسميت نخواهد داشت. كه مدرك و مهر ديپلم و ليسانس و... تنها سند رسمي موید سواد و دانش (!) شماست. در آينده هم البته نوبت سند ازدواج و بچه و مالكيت و... خواهد رسيد!  
واقعاً‌ چرا سيستم آموزشي رايج اصرار دارد كه همه‌ي روابط مدرسه/اولياي مدرسه/آموزگاران با دانش‌آموزان را بر مبناي اجبار، تهديد (در قالب ترس از مجازات ؛ مجارات‌هايي شامل كم كردن از نمره‌ي امتحان،‌ كم كردن نمره‌ي انضباط و تنبيه‌هاي ديگر)، ارعاب، فشار، و... بنا كند؟ از همان ابتدا با دانش‌آموزان همچون موجوداتي برخورد مي‌شود كه به واسطه‌ي گرايشي ذاتي و بيمارگونشان به انحطاط، لازم است تا از طريق ابزارها و عواملي آن‌‌ها را كنترل كنند. آيا وقتي مبنا اين باشد به‌راستي انتظار داريم دانش آموز جز اين رفتار كند و چيزي متفاوت با اين باشد؟ كنترل فقط تا وقتي برقرار مي‌ماند و دوام مي آورد كه ابزارهاي كنترل فعال باشند. سركوب فقط تا وقتي دوام مي‌آورد كه ابزارهاي سركوب سر جاي‌شان باشند. و ترايخ انسان بارهاي بي‌شمار ثابت كرده كه عمر اين ابزارها بسيار كوتاه و گذراست؛‌هرچند كه همچنان به دلايلي مرموز همه­ي سركوب­گران و كنترل‌کنندگان عالم انگار با توهم ابلهانه‌ي جاودانی بودن اين ابزارها و شيوه‌ها و خودشان سر مي‌كنند. و وقتي آن پايان محتوم يعني فرجام كار اين ابزارها و عوامل برسد آن‌‌وقت ديگر واي به حال كنترل و كنترل­چي!
پیکره­­ی بیمار تمدن انسانی
چند سال پيش در مقاله‌اي نسبتآً‌ مفصل درباره‌ي فيلم‌هاي پساآخرزماني به نكته‌اي از نظر خودم بسيار مهم و اساسي پرداختم كه به طرز عجيبي، حداقل تا جايي كه مي‌دانم، نه فقط در ايران بلكه در كشورهاي ديگر هم با بي‌اعتنايي غريبي مواجه شده. اين نكته كه اساساً شكل گرفتن چيزي با عنوان سينماي پساآخرزماني آن‌گونه كه مي‌شناسيم و دوامش و فراتر از آن محبوبيت بسياري از آثار اين گونه، نشانه‌اي است آشکار و هولناك از معيوب بودن ذاتي پيكره­ي تمدن انساني. اين كه ما چنان فرجامي را براي نوع بشر همچون چيزي بديهي و اجتناب­ناپذير مي‌پذيريم از اين خبر مي­دهد كه خودمان هم پيشاپيش از بيماري و تباهی درمان‌ناپذيری که کل این پیکره را آلوده و از مرگ محتوم آن خبر داريم!
اين دو موضوع در واقع به شكل مستقيم با هم در ارتباط‌اند: مكانيسم‌هاي سياست، مدنيت، قانون‌‌گذاري و خلاصه ي كلام، پيكره­ي كلي تمدن بشري درست به همان دلايل اساسي پيشاپيش ناكام و محكوم به شكست و نابودي است كه نظام آموزشي و تحصيلي رايج! و‌ برخی از اين دلايل اساسي از اين قرارند: به كار گرفتن اهرم‌هاي زور، اجبار، فشار، مجازات، تهديد، ارعاب و... به جاي در پيش گرفتن رويكردي مبتنی بر تعامل آزاد دوجانبه و توأم با احترام، مراعات، به رسميت شناختن و مدارا در جهت تبديل كردن جوهره­ی مدنيت – نه ظواهر و به اصطلاح "دکور" آن! - به چيزي خودجوش و در نهايت عجين‌شده با روح انساني و فرهنگ انساني. اولين روزي كه انسان‌ها اصولي مانند احترام گذاشتن به حقوق ديگران، پرهيز از ضعيف‌كشي، خودداري از تملق در برابر قدرت، و... را مراعات كنند نه به واسطه‌ي فشار زور و قانون و ترس از مجازات‌ بلكه فقط و فقط به خاطر اين كه هر چيزي جز اين را نادرست مي‌دانند و به خاطر پاس داشتن روح شرافت و اصالت انساني، حس همدلي راستين و در يك كلام به واسطه‌ي خود انسانيت، آن‌وقت می­توان با افتخار و مسرت اين حقيقت بزرگ را جشن گرفت كه سرانجام بشريت به عنوان يك كليت و گونه­اي حياتي، نخستين گام راستين را در مسير "تمدن" برداشته است – باز هم جوهره­ی تمدن و نه ظواهری گول­زننده. اين تنها راه معقول و حتی تنها راه ممکن است و هر چيز ديگري جز اين بيهوده و مزخرف محض است و خواهد بود.
0 notes