#گلیترقی
Explore tagged Tumblr posts
imohsenreshadati · 4 years ago
Text
کتاب صوتی دو دنیا نوشته گلی ترقی گوینده ملاحت طلایی
Tumblr media
کتاب صوتی دو دنیا نوشته گلی ترقی گوینده ملاحت طلایی   کتاب ( دو دنیا ) نوشته‌ی ( گلی ترقی ) با روایت جذاب و شنیدنی سرکار خانوم ملاحت طلایی که این کتاب مجموعه ای از 7 داستان نوشته شده توسط این نویسنده ارزمند است که در این کتاب جمع آوری شده است . داستان های کتاب دو دنیا به صورت اول شخص و بر اساس خاطراتی روزمره و بدور از پیچیدگی ها است و بسیار روان و عامیانه نوشته شده است .       کتاب صوتی دو دنیا - جلد دوم خاطره های پراکنده نوشته : گلی ترقی انتشارات نیلوفر چاپ سوم 1383 ضبط آزاد تهیه شده در مرکز نابیانایان کشور - رودکی -تهران به تاریخ شهریور 1384 گوینده : ملاحت طلایی تکثیر کننده : زیبا مرادی با بررسی : فرهاد صبوری فر تعداد صفحات : 215 _______________________________________________________ درباره زندگی گلی ترقی  :  گلی ترقی نویسنده ،مترجم،فیلم نامه نویس ،شاعر در سال 1318 در تهران به دنیا آمد. گلی ترقی یکی از شناخته شده ترین نویسندگان زن ایرانی است که علاقمندان زیادی در کشور دارد . ترقی با داستان «بزرگ‌بانوی روح من» جایزه‌ی بهترین داستان کوتاه خارجی در فرانسه را دریافت کرد .داستان «درخت گلابی» از مجموعه جایی دیگر، در اولین دوره جایزه هوشنگ گلشیری، داستان‌ کوتاه برگزیده انتخاب شد. دوره سوم جایزه گلشیری هم گلی ترقی جزو برگزیده‌ها بودند. گلی ترقی در سال ۲۰۰۹ به‌عنوان برنده‌ی جایزه بیتا که هر سال به یکی از چهره‌های فرهنگی ایرانی تعلق می‌گیرد، در دانشگاه استنفورد معرفی شد. _______________________________________________________   آثار Read the full article
0 notes
shadimehr-blog · 4 years ago
Text
کتاب خاطره‌های پراکنده( گلی ترقی ) نیلوفر
کتاب خاطره‌های پراکنده اثر گلی ترقی
« خانه ی مادربزرگ را فروخته اند و ساعت بزرگ دیواری در منزل یک از دایی هاست-آخرین دایی. گهگاه، در نیمه شبی بیخواب تیک تاک موذی آن را در ته بالشم می شنوم و می دانم که «این ساعت بعد از ما هم خواهد بود» و از سماجت عقربه های چرخان آن دلم میگیرد. و بعد ، نزدیک به روشنایی صبح عطری گوارا، مثل نفسی سبک و متبرک در اتاقم می پیچد و نوازش دست همیشه مهربان گوهر تاج خانم را روی پیشانی ام حس می کنم و دلم باز پر از ولوله های کودکی می شود . می دانم که در نوازش این دست آشنا حرفی قدیمی خفته است؛ حرفی ساده و سالم و سبکبار ، مثل آواز بازیگوش گری ها فراسوی تیک تاک دلهره انگیز ساعت های جهان.» خاطره های پراکنده مجموعه ? داستان کوتاه است که ? داستانش به نوعی خاطرات خود خانم ترقی است. خانه‌ی مادر بزرگ را فروخته‌اند و ساعت بزرگ دیواری در منزل یك از دایی‌هاست. آخرین دایی. گه گاه ، در نیمه‌شبی بی‌خواب، تیك‌تاك موذی آن را در ته بالشم می‌شنوم و می‌دانم كه این ساعت بعد از ما هم خواهد بود و از سماجت عقربه‌های چرخان آن دلم می‌گیرد. و بعد، نزدیك به روشنایی صبح عطری گوارا، مثل نفسی سبك و متبرك در اتاقم می‌پیچد و نوازش دست همیشه مهربان گوهرتاج خانم را روی پیشانی‌ام حس می‌كنم و دلم باز پر از ولوله‌های كودكی می‌شود. می‌دانم كه در نوازش این دست آشنا حرفی قدیمی خفته است، حرفی ساده و سالم و سبكبار، مثل آواز بازیگوش پری‌ها فراسوی تیك‌تاك دلهره‌انگیز ساعت‌های جهان. خاطره های پراکنده گلی ترقی انتشارات نیلوفر خاطره های پراکنده مجموعه 8 تا داستان کوتاه هست که 6 تاش به نوعی خاطرات خود خانم ترقی می باشد . اتوبوس شمیران : خاطره ای مربوط به زمان کودکی وقتی که دختر کوچکی بوده و همیشه با راننده اتوبوسی به نام عزیز آقا به منزل بر می گشته . دوست کوچک : از زمانی می گوید که مدرسه می رفته و دوستی داشته که با هم پیوند خواهری می بندند تا زمانی که دوست سومی از راه می رسد و دل گلی ترقی از غم فشرده می شود . بچه گانه بود غمش ولی واقعا دلم رو سوزوند . خانه ی مادر بزرگ : از خانه مادربزرگ و عروسی دختر دایی اش می گوید از فضای آن زمان از خرید لباس و ... پدر : خانم ترقی در این داستان از زندگی و مرگ پدرش گفته پدری که به همه حقوق  می داده و دفتری داشته که جریمه های همه را یادداشت می کرده تا اخر ماه از حقوقشان کم کند و خانم ترقی که همیشه بدهکار می شده . خدمتکار : این داستان به بعد از انقلاب اشاره دارد زمانی که خدمتکارهای قبلی خانه را ترک کرده اند و آنها به دنبال همدمی برای مادر هستند . مادام گرگه : داستان در زمان اقامت آنها در پاریش و همسایه بداخلاقشان است . خانه ای در آسمان : داستان در مورد زنی است که پسرش همه زندگی را فروخته و به فرنگ رفته مادر بین خانه دختر و پسرش در رفت و آمد است و در هیچ کدام جایی ندارد . عادت های غریب آقای الف در غربت : اینم در مورد مردی هست که وطن را ترک کرده . خیلی قشنگ بود واقعا نثرش شیوا و روان بود اتفاقات و فضا را خوب تعریف می کرد و تصور کامل و زیبایی را ایجاد می نمود . از داستان آخری خوشم نیومد هم موضوعش دیگه تکراری بود هم به دلم نچسبید و با بی میلی فقط ورق می زدم ولی بقیه اش واقعا زیبا بود آدم را می برد به دنیای خودش به دنیای پولدارهایی که بد هم نبودند که با بقیه ارتباط داشتند . خانم ترقی برای ادامه تحصیل به آمریکا می ره و لیسانس فلسفه می گیره ولی اونجا را برای زندگی دوست نداشته و دوباره به ایران بر می گرده . هر چند بعدها دوباره به خارج سفر می کنه . قسمت های زیبایی از کتاب کاش می توانستم باهاش حرف بزنم . کاش هنوز یک بچه کوچولو بودم و توی بغلش جا می شدم . می بینم که بزرگ شدن کار سختی است و دلم می گیرد . روزهای هفته هر کدام شکل و رنگ و بوی خودشان را دارند . شنبه بدترکیب و تلخ و موذی است و شبیه به دختر ترشیده ی توبا خانم است : دراز ، لاغر ، با چشم های ریز بدجنس . یک شنبه ساده و خر است و برای خودش الکی آن وسط می چرخد . دوشنبه شکل آقای حشمت الممالک است : متین ، موقر ، با کت و شلوار خاکستری و عصا . سه شنبه خجالتی و آرام است و رنگش سبز روشن یا زرد لیمویی است . چهارشنبه خل است . چاق و چله و بگو بخند است . بوی عدس پلوی خوشمزه ی حسن آقا را می دهد . پنجشنبه بهشت است و جمعه دو قسمت دارد : صبح تا ظهرش زنده و پر جنب و جوش است . مثل پدر ، پر از کار و ورزش و پول و سلامتی . رو به غروب ، سنگین و دلگیر می شود ، پر از دلهره های پراکنده و غصه های بی دلیل و یک جور احساس گناه و دل درد از پرخوری ظهر ... مادر نمی فهمد که ناخوشی دایی یا مرگ فلانی دل هیچ کدام از ما را نمی سوزاند . برعکس خوشحال هم می شویم چون مادربزرگ حلوا می پزد و بزرگ ترها وقتی غمگین و غصه دارند ، ترسو و مهربان می شوند . Read the full article
0 notes
shadimehr-blog · 4 years ago
Text
کتاب خاطره‌های پراکنده( گلی ترقی ) نیلوفر
کتاب خاطره‌های پراکنده اثر گلی ترقی
« خانه ی مادربزرگ را فروخته اند و ساعت بزرگ دیواری در منزل یک از دایی هاست-آخرین دایی. گهگاه، در نیمه شبی بیخواب تیک تاک موذی آن را در ته بالشم می شنوم و می دانم که «این ساعت بعد از ما هم خواهد بود» و از سماجت عقربه های چرخان آن دلم میگیرد. و بعد ، نزدیک به روشنایی صبح عطری گوارا، مثل نفسی سبک و متبرک در اتاقم می پیچد و نوازش دست همیشه مهربان گوهر تاج خانم را روی پیشانی ام حس می کنم و دلم باز پر از ولوله های کودکی می شود . می دانم که در نوازش این دست آشنا حرفی قدیمی خفته است؛ حرفی ساده و سالم و سبکبار ، مثل آواز بازیگوش گری ها فراسوی تیک تاک دلهره انگیز ساعت های جهان.» خاطره های پراکنده مجموعه ? داستان کوتاه است که ? داستانش به نوعی خاطرات خود خانم ترقی است. خانه‌ی مادر بزرگ را فروخته‌اند و ساعت بزرگ دیواری در منزل یك از دایی‌هاست. آخرین دایی. گه گاه ، در نیمه‌شبی بی‌خواب، تیك‌تاك موذی آن را در ته بالشم می‌شنوم و می‌دانم كه این ساعت بعد از ما هم خواهد بود و از سماجت عقربه‌های چرخان آن دلم می‌گیرد. و بعد، نزدیك به روشنایی صبح عطری گوارا، مثل نفسی سبك و متبرك در اتاقم می‌پیچد و نوازش دست همیشه مهربان گوهرتاج خانم را روی پیشانی‌ام حس می‌كنم و دلم باز پر از ولوله‌های كودكی می‌شود. می‌دانم كه در نوازش این دست آشنا حرفی قدیمی خفته است، حرفی ساده و سالم و سبكبار، مثل آواز بازیگوش پری‌ها فراسوی تیك‌تاك دلهره‌انگیز ساعت‌های جهان. خاطره های پراکنده گلی ترقی انتشارات نیلوفر خاطره های پراکنده مجموعه 8 تا داستان کوتاه هست که 6 تاش به نوعی خاطرات خود خانم ترقی می باشد . اتوبوس شمیران : خاطره ای مربوط به زمان کودکی وقتی که دختر کوچکی بوده و همیشه با راننده اتوبوسی به نام عزیز آقا به منزل بر می گشته . دوست کوچک : از زمانی می گوید که مدرسه می رفته و دوستی داشته که با هم پیوند خواهری می بندند تا زمانی که دوست سومی از راه می رسد و دل گلی ترقی از غم فشرده می شود . بچه گانه بود غمش ولی واقعا دلم رو سوزوند . خانه ی مادر بزرگ : از خانه مادربزرگ و عروسی دختر دایی اش می گوید از فضای آن زمان از خرید لباس و ... پدر : خانم ترقی در این داستان از زندگی و مرگ پدرش گفته پدری که به همه حقوق  می داده و دفتری داشته که جریمه های همه را یادداشت می کرده تا اخر ماه از حقوقشان کم کند و خانم ترقی که همیشه بدهکار می شده . خدمتکار : این داستان به بعد از انقلاب اشاره دارد زمانی که خدمتکارهای قبلی خانه را ترک کرده اند و آنها به دنبال همدمی برای مادر هستند . مادام گرگه : داستان در زمان اقامت آنها در پاریش و همسایه بداخلاقشان است . خانه ای در آسمان : داستان در مورد زنی است که پسرش همه زندگی را فروخته و به فرنگ رفته مادر بین خانه دختر و پسرش در رفت و آمد است و در هیچ کدام جایی ندارد . عادت های غریب آقای الف در غربت : اینم در مورد مردی هست که وطن را ترک کرده . خیلی قشنگ بود واقعا نثرش شیوا و روان بود اتفاقات و فضا را خوب تعریف می کرد و تصور کامل و زیبایی را ایجاد می نمود . از داستان آخری خوشم نیومد هم موضوعش دیگه تکراری بود هم به دلم نچسبید و با بی میلی فقط ورق می زدم ولی بقیه اش واقعا زیبا بود آدم را می برد به دنیای خودش به دنیای پولدارهایی که بد هم نبودند که با بقیه ارتباط داشتند . خانم ترقی برای ادامه تحصیل به آمریکا می ره و لیسانس فلسفه می گیره ولی اونجا را برای زندگی دوست نداشته و دوباره به ایران بر می گرده . هر چند بعدها دوباره به خارج سفر می کنه . قسمت های زیبایی از کتاب کاش می توانستم باهاش حرف بزنم . کاش هنوز یک بچه کوچولو بودم و توی بغلش جا می شدم . می بینم که بزرگ شدن کار سختی است و دلم می گیرد . روزهای هفته هر کدام شکل و رنگ و بوی خودشان را دارند . شنبه بدترکیب و تلخ و موذی است و شبیه به دختر ترشیده ی توبا خانم است : دراز ، لاغر ، با چشم های ریز بدجنس . یک شنبه ساده و خر است و برای خودش الکی آن وسط می چرخد . دوشنبه شکل آقای حشمت الممالک است : متین ، موقر ، با کت و شلوار خاکستری و عصا . سه شنبه خجالتی و آرام است و رنگش سبز روشن یا زرد لیمویی است . چهارشنبه خل است . چاق و چله و بگو بخند است . بوی عدس پلوی خوشمزه ی حسن آقا را می دهد . پنجشنبه بهشت است و جمعه دو قسمت دارد : صبح تا ظهرش زنده و پر جنب و جوش است . مثل پدر ، پر از کار و ورزش و پول و سلامتی . رو به غروب ، سنگین و دلگیر می شود ، پر از دلهره های پراکنده و غصه های بی دلیل و یک جور احساس گناه و دل درد از پرخوری ظهر ... مادر نمی فهمد که ناخوشی دایی یا مرگ فلانی دل هیچ کدام از ما را نمی سوزاند . برعکس خوشحال هم می شویم چون مادربزرگ حلوا می پزد و بزرگ ترها وقتی غمگین و غصه دارند ، ترسو و مهربان می شوند . Read the full article
0 notes