#منم
Explore tagged Tumblr posts
Text
کنترل خشم کتاب کنترل خشم pdf هلاکویی ارشیو سی دی خوشبختی دکتر هلاکویی سی دی اضطراب دکتر هلاکویی پادکست کنترل خشم ویس این منم دکتر هلاکویی سایت دکتر هلاکویی
#کنترل خشم#کتاب کنترل خشم pdf#هلاکویی ارشیو#سی دی خوشبختی دکتر هلاکویی#سی دی اضطراب دکتر هلاکویی#پادکست کنترل خشم#ویس این منم دکتر هلاکویی#سایت دکتر هلاکویی
1 note
·
View note
Text
آزیتا (۱۴) - رزیتا (۶)
دست چپش از زیر تخمام و روی کیرم تا روی سینه و موهای فرفری سینه ام با ملایمت و آرومی، در رفت و آمد بود. دست راستش که از زیر کمرم رد کرده بود هم در حال نوازش بازوی نحیفم زیر آب و با نوک ناخوناش پوستم رو لمس میکرد. با لبهاش بنا گوشم رو نوازش میکرد و باز دمش به پوستم میخورد و بیشتر تحریکم میکرد. انگار داشت منو بو میکشید. بیچاره کیرم زیر آب دل دل میزد!... آخه تا حالا انقدر خوشش نبوده و شوکه شده از طعم دوتا کص عضلانی و تر و تازه!... یکی از سینه های بزرگ و عضلانیش زیر آب بود و یکی بیرون آب... و نوک سینه هاش هنوز بزرگ و سفت بودن. آخه به پهلو توی وان خوابیده بود و بدن منو با عضلات در هم گره خورده خودش در بر گرفته بود. کصش رو زیر آب به استخون برآمده کنار لگن من من میمالید و با پاهای عضلانیش پاهای منو احاطه کرده بود.
با صدای ناز و خوشگلش توی گوشم با لوندی گفت:« مهردااااااااد؟...» گفتم:« جااااااانم ملکه زیبا؟...» دلش قنچ رفت و لبشو گاز گرفت و گفت:« یادته وقتی بچه بودیم... تابستونا با مامانت میومدین خونه آقاجون و چقدر بازی میکردی باهام؟...» گفتم:« آره... اون روزا زیاد میومدیم اونجا... تابستونا با مامان میومدیم تهرون و اونم ما رو میاورد خونه دایی اینا...» ادامه داد:« تو با بقیه فرق داشتی واسم!...» با تعجب گفتم:« چطور؟؟؟» گفت:« آخه پسر عموهام... سعید و حامد رو یادته؟...» گفتم:« یادم هست یه چیزایی ولی خیلی ساله ندیدمشون...» با همون لحن لوس گفت:« همین قدر که یادته خوبه... اونا منو اذیت میکردن همیشه... مسخره ام میکردن... دستم مینداختن و باهام بازی نمیکردن...» گفتم:« آخخخی... بمیرم الهی!» دم گوشم و بوسید و گفت:« اما تو... فرق داشتی!... تو کسی بودی که همیشه مثل یه داداش بزرگتر مهربون باهام بازی میکردی!... اینو هیچوقت فراموش نکردم...» وقتی اینا رو میگفت نفس نفس میزد و لبهاش نرم و برجسته شده بود... صورتش انقدر به صورتم نزدیک بود که مژه های بلندش به پوست صورتم میسایید. دوباره داشت تحریک میشد... و منم از خجالت رون بزرگ و عضلانیش رو با دست میمالیدم. ادامه داد:« من هیچوقت مهردادی که اونقدر بهم خوبی و محبت میکرد رو یادم نمیره... همیشه!... همیشه توی مهمونیا چشمم دنبالت بود... اما نمیدونم چرا این چند سال آخر خیلی کم دیدمت...» طاقت نیاوردم و توی چشماش نگاه کردم... جوری داشت نگام میکرد که کیر راست شده ام که بین انگشتای رزیتا بود تکون خورد. بهم امون نداد و ازم لب گرفت. 💋💋💋💋
به شدت هورنی شده بود... طوری که سریع اومد روی من قرار گرفت. پاهاش رو توی آب دو طرف بدن ضعیف من گذاشت. دستاشو زد زیر بغلم و یکم منو کشید بالا. به قدری قدرتش زیاده رزیتا که من براش حکم عروسک رو دارم. همونجور که لبهامو می ورد نشست روی کیرم... وااااااااااووووو 🤤🤤🤤 فکر نمیکردم توی وان سکس کردن انقدر لذت بخش باشه. این دختر با عضلات کوه پیکرش جوری روی کیرم تلمبه میزد که آب توی وان موج میزد و میپاشید بیرون. دوباره صدای ناله اش بلند شد مدام منو صدا میزد و میگفت:« مهرداااااد... مهرداااادم عجب کیری... فقط تو باید منو بکنی... فقط تو!...» کیر منم که داشت میترکید. نمیدونم چقدر طول کشید. اما همزمان با اورگاسم رزیتا، دوباره و با فشار آخرین قطرات باقی مونده توی کمرم رو توی کص تپل و گوشتی رزیتا خالی کردم و اون با ۶۰-۷۰ کیلو عضله افتاد روم و شروع کرد لبهامو خوردن.
بعد از این سکس بی نظیر، من بدنم خیلی ول شده بود. رزیتا که تازه سرحال شده بود توی وان و روی کیر من نشست و مشغول شستن موهاش و بدن خودش شد. ازش پرسیدم:« چطوری بدنت هیچی مو نداره رزی!...» نگاه طنازی بهم کرد و گفت:« ژنتیکیه... مامانم هم بدنش زیاد مو نداره... در واقع مو دارما... ولی فقط روی سرم 😜😋» من داشت توی وان که حالا سطح آبش با کف پوشیده شده بود خوابم میبرد که یدفه رزیتا زیر شونه هامو گرفت و از آب بیرونم آورد... منو بلند کرد و بردم زیر دوش... همونجور گیج و خو��بآلود زیر دوش قرار گرفتم. اما رزیتا ول کن نبود... به بهونه اینکه منو زیر دوش آب بکشه بدنم رو میمالید و کصش رو از پشت سر به کونم میمالید. در واقع منو کاملا بین عضلاتش غرق کرده بود.
توی رختکن هم چندتا سیلی آروم زد به صورتم تا یکم بیدار بشم. حوله پالتویی رو تنم کرد و گفت:« آقا پسر... خوابت نبره...باید بدنمو لوسیون بزنی...» بهش گفتم:« تو رو خدا رزی... من بدنم ول شده...» خندید و با لحن لوس گفت:« یعنی دوس نداری بدن منو بعد از حمام ببینی؟...» سعی کردم چشمام رو باز کنم و بدنش رو ببینم که یهو چشمام گرد شد... واااااووووو 😱🤯 بدنش به قدری زیبا و عضلاتش تکه تکه شده بود که هنگ کردم. انگار خواب یهو از سرم پرید... گفتم:« یا خداااااا... رزی چرا بدنت یهو اینطوری شد؟... چقدر عضله؟؟؟؟» دستش چپش رو برد پشت سرش و دست راستش رو گذاشت به کمرشو یه فیگور زیر بغل و پهلو برام گرفت که پشماااااااام ریخت ���🤯🤯 و گفت:« چی شد آقا پسر 😏... خواب از سرت پرید؟!!!» با این حرکت رزیتا یهو با حالت مسخره گفتم:« لوسیون کو؟... لوسیون منو بدین که متخصص این کار خودمم!...» و رزیتا زد زیر خنده... خلاصه آنکه سانت به سانت بدن بی مانند رزیتا رو لوسیون زدم و همزمان ستایشش کردم... به کص کلوچه اش که رسیدم مگه میتونستم ازش دل بکنم؟؟؟... برای چند دقیقه کص تپل رزیتا رو فقط میبوسیدم... اما وقتی دیدم الانه که کار دست خودم بدم تمومش کردم.
وقتی اومدیم توی اتاق، آزیتا با همون حوله ای که به سرش پیچیده بود و با بدن برهنه روی تخت خوابش برده بود... رزیتا گفت:« این مامان شیطون من دوباره اومده تو اتاق من خوابیده!... فکر میکنی چه نقشه ای داره؟ 😉» رزیتا منو گرفت توی آغوشش و خوابید. یکم طول کشید خوابم ببره... بدن عضلانی رزیتا نرم و لطیف و امن بود. از پشت سر بغلم کرده بود و من توی هیبتش گم شدم.
آخرین صحنه ای که یادمه از اون شب تابش نور مهتاب از لابلای پرده حریر پنجره بود که بدن بلورین آزیتا و ساعد های رگدار و خوشگل و عضلانی رزیتا رو روشن میکرد.
33 notes
·
View notes
Note
واکنش منم مثل هموطن دیگمون بود که پیام داده بود وقتی پیجت رو پیدا کردم😭✨
finding other Persians with passion and interest in historical stuff brings me unfathomable joy 🥲
(also as someone who was blowing her friends’ minds by talking nonstop about KOH for a whole month!)
btw it isn’t weird if we use English to talk in tumblr, is it?…
ما همیشه تو هر صحنه ای حاضریم نگران نباشین😂🙌🏻 فندوم خودتونه تعارف اینا نکنین،درخواست بدین ،خلاصه کاملااا راحت باشین🦥
هر جور خودتون دوست دارین ولی اولویت من، فارسیه🤍🔥
Fanart by: me
#fiction#kingdom of heaven#baldwin iv#fandom#king baldwin iv#kingdom of heaven 2005#the leper king#art#artists on tumblr#imagine#kingdom of heaven fandom#koh fandom#koh#digital artist#illustration#dancers#aethestic#love
50 notes
·
View notes
Photo
(35/54) “Every morning we woke to the sound of shots coming from the prison near our house. The executions were always held at dawn. When the newspaper arrived later that morning, it would show the names and photographs of the dead. An atmosphere of fear began to spread across the country. It wasn’t just the killings. It was the news of the killings, the manner of the killings. They were random. They followed no law. Revolutionary tribunals were formed to deal with enemies of the regime, but there was no due process. Sometimes there wouldn’t even be a trial. Khomeini appointed an executioner as one of the judges. A bus would arrive at his court. He’d let one person pass, then hold the next. When the entire bus had been emptied, the people who were held back would be executed. The story spread across the country. When violence is random, when it is undeserved, when there is no 𝘥𝘢𝘢𝘥, everyone begins to think: I could be next. And that’s exactly what the regime wanted. People grew silent. They would only speak their mind inside their homes. One month after the revolution, there was the first protest against the regime. It happened on International Women’s Day. Thousands of women took to the streets to protest the mandatory hijab. They called for the freedom to choose. 𝘈𝘻𝘢𝘥𝘪. They screamed their slogans in the streets. But their words were never heard. The regime had already taken over the media, and the protests weren’t mentioned anywhere. And then there were the police, the people who were supposed to defend them. They fell on the women like savages, beating them with batons. Calling them ‘whores’ and ‘sluts.’ Bystanders looked on in fear. Nobody tried to defend them. No one spoke a word. There was silence.”
اعدامها سپیدهدمان انجام میشد. هر بامداد با صدای تیربارانها بیدار میشدیم. دیرتر، هنگامی که روزنامه میرسید، عکس و نام کشتهشدگان را میدیدیم. هالهی ترس ایران را فرا گرفته بود. کشتن تنها نبود. شیوهی کشتنها هم بود. آشفته بود. از هیچ قانونی پیروی نمیکرد. دادگاههای انقلابی برای برخورد با دشمنان رژیم برپا شده بودند. گاه دادگاهی هم برگزار نمیشد. یکی از دژخیمانی که خمینی برگزیده بود مسئول اصلی کشتارها بود. اگر اتوبوسی به دادسرای او میرسید، سرنشینانش را یکی در میان نگه میداشت. پس از پیاده شدن همهی سرنشینان، آنهایی را که نگه داشته بود، بیدادرسی اعدام میکرد. هنگامی که قانون نباشد، هنگامی که عدالت و دادگری نباشد، همه گمان میکنند، شاید نفر بعدی منم و رژیم درست همین را میخواست! مردم هراسیده بودند. خاموش شده بودند. یک ماه پس از انقلاب، اولین اعتراض خیابانی بر ضد رژیم رخ داد. در روز جهانی زن، هزاران زن به خیابانها آمدند تا دربرابر حجاب اجباری اعتراض کنند. آنها خواهان آزادی انتخاب بودند. شعارهایشان را در خیابانها فریاد میزدند. ولی صداهایشان شنیده نشد. تا آن زمان رژیم رسانهها را در چنگ گرفته بود. هیچ جایی نامی از آنها برده نشد. سپس پلیس و شهربانی - کسانی که باید از آنها دفاع میکردند با وحشیانهترین و خشنترین شکل ممکن به آنها حمله کردند، آنها را هرزه و فاحشه خواندند و با باتون زدند. هیچ کس در دفاع از آنها سخن نگفت. هیچکس سخنی نگفت. خاموشی بود.
127 notes
·
View notes
Text
پیام تسلیت / خاطرات سفر / بعد از مسافرت
ديروز بعد از اين كه خستگی مسافرت از تنم دررفت، مامانم باهام ویدئوکال کرد گفت تسلیت بگو به عمههات. منم یه پیام تکراری رو واسه همه نوشتم. مثل همیشه عمه کوچیک��ام که دوسش دارک جوابی داد که اشکم دراومد. :٫)
جالبه که هرازگاهی آدم خودش رو از دید بقیه ببینه متوجه بشه اطرافیان چه دیدی بهت دارن. خوبه که آدم به دستاوردهاش اطمینان داشته باشه و بدونه که راه کوچیکی رو طی نکرده.
عمه بزرگهام که فقط سین کرد پیاممو. :))) الان مطمئنا بحث داغه که این زنگ نزد تسلیت بگه، بعد تازه توی پیام تسلیتش نوشته ببخشید من مسافرت بودم.
حقیقتش اصلا و ابدا برام اهمیت نداره، من اومدم اینجا که این آدما و طرز فکرای کسشرشون تکونم نده.
با ی گروه ایرانی های همسن خودم اینجا آشنا شدم، نمیدونم برم بیرون امروز باهاشون یا نه. امروز دوست دارم تو خونه چیل کنم و اصلا حاضر نشم بیرون برم. دوست ندارم معاشرت داشته باشم با کسی فعلا. ولی از طرفی احساس میکنم دارم از چیزی عقب میمونم و باید خودمو مجبور کنم بیرون برم که از دست ندم. از وقتی اومدم اینجا اینطوری شدم. حس میکنم اگر یه بار یه قراریو نرم، دارم به مرگ نزدیک میشم و این نرفتنم باعث میشه یه تجربه کمتر کسب کرده باشم. حس میکنم فرصت کمه.
با دوتا دوستای ایرانیم که همسایه هستیم دیشب داشتیم صحبت میکردیم. Overstimulated شده بودم با حرفا و صداها.
یه سری تغییرات تو خودم دیدم. یکیشون ازم سوال کرد که این ویدئو رو چطوری درست کردی تو تیک تاک؟ من تا اومدم جواب بدم، اون یکی جواب داد که تو خود تیک تاک تمپلیت داره، من گفتم آره داره ولی خودم درست کردم، اون هی با پافشاری میگفت چرا چرا تمپلیت داره میتونی رااااحت درست کنی، من میدونم، من گفتم آره داره ولی من خودم درست کردم اینو، برگشت گفت اونم کاری نداره آخه! اگر خود قبلنم بودم وارد بحث میشدم، ولی فقط نگاهش کردم و سرمو انداختم پایین به ادامه کارم رسیدم. باز اومد ده بار سوال پرسید که این تکستو چهجوری روی ��یدئو انداختی؟ گفتم آخه یعنی چی؟ تیک تاک داره دیگه تکست مینویسی رو ویدئو. برگشته میگه آره آخه این فونت تیک تاکه. :))) من اصلا نفهمیدم چه کسشری گفت، تیک تاکو باز کردم یه ویدئو اد کردم که نشونش بدم، دیدم توجه نمیکنه بستم و با آرامش به کارم ادامه دادم. :)))) خود قبلنم تلاش داشت ثابت کنه به طرف که چطوری کار میکنه. واقعا کس ننتون که سر یه چیز به غایت کسشر تنش ایجاد میکنید توی یه مکالمه عادی. :)))) اضلا انقدر بحث کششری بود نفهمیدم چی شد. هی از اینور و اونور داد میزد نه راحته کاری نداره آره تیک تاکه. بابا دو دقیقه خفه شو ببینم چیکار دارم میکنم. :)))))
——
چیزی که بهم فشار میاره اینه که، آدما برای این که به وجهه خودشون لطمه نخوره و اعتماد به نفس پایینشون رو تویچیزی لکه دار نکنن، تو رو تویجمع میکوبونن. من یه بار برگشتم کفتم که من معلم زبان بودم و آیلتس درس میدادم اواخر. هرجایی بحث مربوط به زبان میشه، حتی چیزی که ذره ای به خوب بودن زبان هم ربط نداره، این یهو جای من میپره وسط به بقیه میگه آخه این معلم زبان بوده هاا. خب آخه خارکسه بحث الان راجع به دانش من نبود که. راجع به این بود که تو فلان چیز رو چطور یاد گرفتی؟ چهطور تونستی اون رو به این ربط بدی؟ برگرد بگو من مدت کمی زبان خوندم. اصلا چرا باید من رو وارد قضیه کنی؟
——
مسافرتم با دوستم خوبپیش رفت. آخراش واقعا صبرم لبریز شده بود. لامصب همه جا دست به خایه می ایسته که من برم جلو. مغازه؟ اولتو وارد شو. هاستل؟ تو برو تو جای من حرف بزن. کیرخر؟ اول تو درخودت فروبکن. واقعا حس میکردم دارم یه کودک بی دست و پا رو بیبی سیت میکردم. همهاش من داشتم مسیرارو تو نقشه میزدم، خانوم عین کیرخر دست به خایه، دنبالم راه میومد. یکی دو جا که مسیر رو اشتباه گفتم، هی زیر لب غر میزد که اه. فاک. نچ. مادرجنده گوشیت بدون استفاده تو دستته، درش بیار لوکیشن رو بزن تو بگو کجا بریم.
روز دوم های بودیم، رفتیم وافل ی که از قب توی لیست من زده بودم رو امتحان کنیم. اونم لیست رو دیده بود اورگانایز کرده بود تو روزهای مختلف چیکار کنیم. رفتیم وافل خریدیم، من اینجا واقعا های بودم اصلا آگاه نبودم به اطرافم. یهو با حالت طلبکار برگشت گفت. Gurl this is not IT. من واقعا گیج بودم میگفتم یعنی چی؟؟ با عصبانیت و طلبکاری کفت این اون وافل معروفه نیست. گفتم خب؟ گفت اون اصلیه داغه. :| خب واقعا به کیرم داداش. نظرت چیه تو پیدا کنی بریم؟
بعد برگشته به من میگه تو های شدنت اینطوریه که انگار بیهوشی قوی به خوردت دادن انقدر تو حال خودتی. گفتم news flash، این حالت رو میگن های بودن. شاید تو چون همون حالت طلبکارانه و عصبیت رو داشتی نمیفهمی های هستی. (البته این آخری رو نگفتم.) چون کلا من هم در تلاشم صلح بمونه بینمون، دوست ندارم جو متشنج بشه و بحث بشه و چیزی بگم که مجبور شم معذرت خواهی کنم. تلاش میکنم هرچیزی شد رو رد کنم.
ولی حسمیکنم همین رفتارمه که باعث میشه همه هرچی میخوان میگن بهم، هر رفتاری رو باهام دارن و من چون ناراحتیم رو ابراز نمیکنم اوناهم کیرشون نیست. یه جا برگشتم گفتم تو خیلی غرمیزنی. جا خورد یهو برگشت کفت کجا مولا؟ گفتم مثلا من خودم اینطوری بودم کخ همین که زیپ ساکم رو مثلا نمیتونستم ببندم هی غرمیزدم فاک و شت، شاید واسه خودت چیزی نباشه ولی رو اعصاب اطرافیان میره.
روز آخر هم کماکان دست به خایه وارد اتوبوس شد و درحالی که من اولگفتم باید فلان ایستگاه پیاده شیم، موقع پیاده شدن که باید چمدون کیری رو ببریم بیرون برگشته میگه گررررل سنترال استیشن نیست اینجا که، وایسا برسیم اونجا. من هی کفتم همینه پیاده شو اینجارو داره مپ نشون میده. هی ادامه داد با صدای بلند، برگشتم گفتم ببین مپ رو؟؟؟؟؟؟؟ داره اینجارو نشون میده؟؟؟؟؟ خودم میدونم نیست اونجا؟؟؟؟؟ مادرجنده گوشیت رو درار چک کن دیگه من که اسکورتت نیستم.
8 notes
·
View notes
Text
بچه ها نیم ساعت پیش تبلتم از دستم سر خورد
افتاد
شیکست
وقتی میگم شیکست شیکستا
شبیه تار عنکبوت شده صفحش الان😂😂
منم که Crybaby ای ام واسه خودم پس چرا که نه مثل کرم پیچیدم تو خودم و اعصابم به هم ریخت
ولی نگا صفحش چه برقی میزنه خرده شیشه هاشو
استایل زدم براش سبحان الله
خودمم نمیدونم چطوری هنوز دارم باهاش تایپ میکنم، تاچش خیلی سخت جونه
قرار شد یکی دیگه بگیرم ولی خب میدونی هیچی این نمیشه
به چیزایی که سال ها داشتمشون عادت دارم
خودمونیما این دیگه ضربه نهایی بود
یه بار محکم از گوشه خورد زمین یه کوچولوش باز شد ولی تا الان سالم موند😂😂
حالا که یادم اومد از نصف چیزای مهمم بکاپ نگرفتم میخوام دو دستی بکوبم تو سرم که انقدر حافظم داغونه😭😭
برم بمیرم بهتره-
راستی بچه ها نقاشی جدید کشیدم بعدا میزارم براتون
بعد اینکه تصمیم بگیرم صفحه اینو عوض کنم یا یه دونه نوشو بگیرم
#iranian#persian#ایرانی#ایران#iran#خاطره#ugh 😡#ughhhh#ugh#i wanna die#I wanna k!ll myself rn#i just 😭😭😭😭#like 😭😭😭#help 😭
7 notes
·
View notes
Text
نمی دانم کہ آخر چوں دم دیدار می رقصم
مگر نازم بر ایں ذوقے کہ پیش یار می رقصم
مجھے کچھ خبر نہیں کہ آخر محبوب کو دیکھتے ہی میں رقص کیوں کر رہا ہوں لیکن پھر بھی مجھےاپنی اس خوش ذوقی پر ناز ہے کہ میں اپنے محبوب کے سامنے رقص کر رہا ہوں۔
نگاہش جانب من چشم من محو تماشایش
منم دیوانہ لیکن با دل ہشیار می رقصم
اس کی نگاہ میری طرف ہے اور میری نظر اسے دیکھنے میں مصروف ہے، میں دیوانہ ہوگیا ہوں لیکن ہوشیار دل کے ساتھ رقص کر رہا ہوں۔
زہے رندے کہ پامالش کنم صد پارسائی را
خوشا تقویٰ کہ من با جبہ و دستار می رقصم
کیسی اچھی وہ رندی ہے کہ سیکڑوں پارسائی کو پامال کرتی ہے، کیا خوب تقویٰ ہے کہ میں جبہ و دستار کے ساتھ رقص میں ہوں (یعنی جبہ و دستار اہل تقویٰ کی علامت ہے اور رقص رندوں کا طریقہ ہے لیکن محبت میں بے خودی کا یہ عالم ہے کہ جبہ و دستار کی اہمیت بھی باقی نہ رہی )۔
بیا جاناں تماشا کن کہ در انبوہ جاں بازاں
بصد سامان رسوائی سر بازار می رقصم
اے معشوق! آ دیکھ کہ جانبازوں کے اس مجمع میں بصد سامان رسوائی میں رقص کر رہا ہوں۔
تو آں قاتل کہ از بہر تماشا خون من
من آں بسمل کہ زیر خنجر خونخوار می رقصم
تو وہ قاتل ہے کہ برائے تماشا میرا خون بہانا چاہتا ہے، اور میں وہ بسمل ہوں جو خنجرِ خونخوار کے نیچے رقص کر رہاہوں۔
تپش چوں حالتے آرد بروئے شعلہ می غلطم
خلش چوں لذتے بخشد بہ نوک خار می رقصم
تپش کی وجہ سے میری یہ حالت ہوگئی ہے کہ گویا میں شعلہ کے اوپر لوٹ رہا ہوں, خلش کی وجہ سے مجھے ایک ایسی لذت مل رہی ہے کہ میں کانٹے کی نوک پر رقص کر رہا ہوں۔
زہے رنگ تماشایش خوشا ذوق دلم فاضلؔ
کہ می بیند چو او یک بار من صد بار می رقصم
اس کے تماشے کے رنگ کا کیا کہنا اور اے فاضلؔ میرے ذوقِ دل کا کیا کہنا، وہ مجھے ایک بار دیکھتا ہے اور میں سیکڑوں بار رقص کرتا ہوں۔
- سیدی عثمان ھارون
#urdu#urdu poetry#urdu shayari#urdu ghazal#urdu literature#اردو غزل#اردوشاعری#اردو زبان#اردوادب#فارسی شاعری#فارس#farsi#farsi poetry#persian#persian to urdu#farsi to urdu#farsi urdu poetry
34 notes
·
View notes
Text
اولین لز من
سلام من هانیه ام و ۱۴ سالمه و این خاطره اولین لزم با دوستم هست ماجرا برمیگرده به ۴ ماه پیش من و دوستم نرگس. منو اون ۶ ساله دوستیم و خیلی صمیمی هستیم اون جای خواهرم رو برام داره خلاصه ک من یک روز رفتم خونشون ک باهم بازی کنیم و فیلم ببنیم مامانش و داداشش سرکار میرفتن و ساعت ۸ برمیگشتند ولی تازه ساعت ۲ بود ی ذره کتاب خوندیم و چیپس خوردیم بعد نشستیم ب حرف زدن. حرف یهو کشیده شد ب سمت سکس و اینا یهو گفت تو باشگاه بچه ها زیاد درباره سکس و رابطه جنسی حرف میزنن منم گفتم عادیه بچه ها تو این سن کنجکاون درباره این چیزا اونم سر تکون داد و گفت میخوای....حرفشو خورد گفتم چیه؟ گفت هیچی ولش کن گفتم بگو دیگه گفت نه مهم نیست گفتم ترو جون من بگو دیگه گفت میخوای ی امتحانی بکنیم؟ من زبونم بند اومد... نمیدونستم چی بگم خودش فهمید و گفت گفتم ولش کن که منم سریع گفتم باشه ولی اول فیلم بزار ببینیم بعد اونم گفت باشه و فیلمو گذاشت اوایل فیلمه زنه از خواب پا میشد و به دوست پسرش پیام میداد و اینا بعد قرار گذاشتن برن خونه پسره. بعد ک گذشت دیدم دختره ک از در اومد تو پسر سلام کرد و یهو شرو کردن لب گرفتن...و اونجا بود ک فهمیدیم بعلهههه این فیلم سینمایی نیست فیلم سوپره نرگس توی اون لحظه نگام کرد و نیش خند زد و دوباره برگشت به نگا کردن بعد پسره دخترو میبره توی اتاق و میخوابن رو تخت و لب میگیرن بعد این وسط پسره دامن دخترو میده بالا و دستشو میزاره رو کون دختره و شرو میکنه مالیدن دختره هم کیر پسرو از رو لباس میگیره بعد یهو نرگس از پایین مبل پا میشه میاد میشینه کنار من . دیگ بقیه فیلم پسره دختره لخت میشن و... دیگ خودتون حفظید دیگه😅😂 توی اون لحظه ای ک پسره کیرشو میندازه بیرون نرگس دستشو میزاره رو کص من نگاش میکنم و منم ک حسابی حشری شدم دستمو میزارم رو سینش حسابی نرم و گندس کنترل برمیدارم و تلویزیون رو خاموش میکنم . لبمو میزارم روی لب نرگس و درحال کیس گرفتن میریم توی اتاقش وسط اتاق وایمیستیم و لب همو میخوریم نرگس دستشو برمیداره و میکنه تو شلوارم و انگشت فاکشو میکنه تو کصم من لبمو برمیدارم و مظلومانه نگاش میکنم و ی آههه بلند میگم و چنگش میزنم منو میندازه رو تختش و از روی شلوار برام میماله من فقط آه و اوه میکنم بعد شلوارمو درمیاره و بعد شرتمو و من اونجا کلییی خجالت میکشم ولی نرگس میگه شیو نمیکنی؟! گفتم چرا ولی نه هر روز گفت وایسا الان میام رفت توی آشپز خونه و ی ژیلت آورد من خودمو کشیدم عقب گفت جدیده مال کسی نیست بعد یکم کرم زد و شرو کرد شیو کردنم من داشتم آب میشدم از خجالت (چن اون جای خواهرم رو برام داره و خیلی بده ک بعد این همه صمیمت و دوستی اینکارو کنه)بعد ک کارش تموم میشه ژیلت رو میزاره رو میز و کصمو باز میکنه و میبینه ک بعله...بنده کثیفم اینجوری 😕 نگام میکنه من خجالت میکشم پا میشه از روی میزش الکل و دستمال میاره منم سریع میگم میسوزونه میگه ولی خیلی کیف میده و هی از اون اسرار و از من انکار بالاخره منو خرم میکنه و به دستمال ۲ تا پیس الکل میزنه و میزاره تو کصم و شرو میکنه تمیز کردن ی سوزش خیلیییی شدیدی شرو میشه منم میگم ایییی اونم سریع تمومش میکنه بعد با آب پاش ی ذره میشوره لباس و سوتینم رو درمیاره حسابییی حشری شده و میگ تو هم مال منو درآر درمیارم و شرو میکنم کصشو خوردن بوسه میزنم گاز میگرم و لیس میزنم زبونمو میکنم داخل کصش شرو میکنه ب آه آه. کردن و من حسابی حشری میشم بعد سینه هاشو میخورم و اونم همین کارو واسه من میکنه در آخر هم باهم میریم حموم و لباس میپوشیم و بعد من بعد دو ساعت میرم خونمون شبش همون فیلم سوپری ک نصفه دیدیدم رو برام واتساپ میکنه این خاطره من بود و حتی یک کلمش هم دروغ نبود ببخشید اگر کوتاه بود سعی کردم خلاصه بنویسم❤️
16 notes
·
View notes
Note
سوال ندارم،دوست دارم🥰
منم دوستتون دارم .. سوال هم داشتی بپرس💓🌱
21 notes
·
View notes
Text
چرت و پرت
با مرور زمان سبک منم عوض شده
عشق فقط اون آرت / چاکر رفیقای اراذل
2 notes
·
View notes
Text
Some of my favorite slogans on the streets
There are many chants on the streets, some old, some new. Some you hear everyday, some are occasional. This revolution is the work of everyone. According to a hacked report from Fars news agency, a regime related newspapers, by Black Reward hactivists, based on a survey done by the ministry of the interior affairs, 56 percent of Iranian citizens believe this revolution will succeed, 84 percent believe demonstrations is the answer to our problems and 70 percent of people aren't interested in participating in regime related [circus] gatherings! To put it simply everyone except themselves and those who sold their souls for money, are against them. This everyone includes students, artists, athletes, physicians, nurses, workers, businessmen, rich, poor, children, teenagers, young adults, elders, PhD holders, illitrates, leftists, (iranian) republicans, monarchists, anti-monarchists, non-muslims, sunni muslims, shia muslims, people of every background are among protesters. Therefore the chants on the streets are various too. Some slogans are profanities, some poetry, some about human rights, some about women, some about unity, some about economy, some about IRGC and Basij, most about regime change. These chants I've chosen are both heard a lot and my personal favorits.
زن آزاده منم، هیز تویی هرزه تویی
I'm a free woman, you are the pervert, you are lewd
This is in response to the regime calling non hijabi women "whores". The regime agents including basijis, mullahs, and tv hosts in many tv programs have been promoting this belief that if a woman decides not to wear hijab she's "asking for it". There was a tv show made for young girls a couple of years ago where they invited hijabi basiji teenage girls to discuss the necessity of hijab and unashamedly they said if a woman decides to show her beauty, a man is allowed to persue his sexual desire. Because the only reason a woman might not want to wear hijab is because she wants sexual attention from men. This mindset has been promoted in iran by the regime for the past 40 years. At schools, in billboards all over the city, in television. The regime misogyny labels any woman who has body and sexual autonomy and any woman who gets sexually assaulted both as "whores".
Now in response to that, this chant is used. The interesting thing about it is that normally in a crowd of protesters women shout "I'm a free woman" and men follow with "you are the pervert, you are the lewd". It's interesting because I think our regime is one of the only governments in the world that's been trying to teach and spread r*pe culture. It's a tool to scare women into obedience. But many men have been fighting this shit alongside women, refusing to be the abusers the regime wants them to be. So men chanting the "you're the pervert" part is redeeming for them, as they tell the regime agents that you're lewd, not us.
(it's interesting how hate for this regime has pushed iranians into cultural growth. Sexism and queerphobia both exist in alarming rate in Iran. But despite living under a homophobic misogynist regime, people have been self educating themselves about human rights. Everytime the regime guided us one way, Iranians walked the opposite way. The growth in number of men and women fighting for women's rights and minority rights is hopeful. homophobia is the basis of this regime, but our new generation is very supportive of LGBTQ, even among cishet boys you can find many allies. Same for misogyny. The new generation is a huge deal less sexist that their parents and grandparents. All of the guys in my circle of friends follow and listen to feminists I've been following and listening to since highschool. Which is great. I'm hopeful about Iran's future. Gen zs will make a huge cultural difference when they take over the running of this country.)
قسم به خون یاران، ایستاده ایم تا پایان
We swear on the blood of our allies, we will stand until the end [of this regime]
This one says it all. We won't back down until the regime is changed. For our martyrs.
وقت عزا نیست که هنگامه خشم است
It's not the time for mourning, it's time for rage
This one reminds me of the funeral of one of Kurd children who were murdered in the protests. His mother started crying and everyone present started to say "don't cry mother, we'll take his revenge"
ما تماشاگر نمیخواهیم به ما ملحق شوید
We don't want audience, join us
This is a call for those who are oppositions but haven't joined the protests yet.
میجنگیم میمیریم ایران رو پس میگیریم
We fight, we die, we take Iran back
This one also says it all.
فکر نکنی یه روزه قرار ما هر روزه
Don't think it's just today, our call is everyday
To those who thought it'll settle in a few days or that they can suppress the protests, Nope. We're going to do this everyday until we win.
توپ تانک مسلسل دیگر اثر ندارد به مادرم بگویید دیگر دختر ندارد
Cannon, Tank, Machine gun, is no longer effective. Tell my mother she no longer has a daughter.
This chant was originally used in Iraq - Iran war against the invading force. The original form had "son" in it instead of "daughter" because the official soldiers were men. This time our enemy is our regime and our women were on the front line fighting. So the slogan was adjusted to fit the women revolution. It means the weapons won't hold us back because we are ready to die for our country. Therefore tell my mother your daughter is a martyr. This slogan is used in gender neutral way too. Tell my mother she no longer has a child.
مردم ما بیدارن از دیکتاتور بیزارن
Our people are wide awake, they hate the dictator
Obviously
کشته ندادیم که سازش کنیم رهبر قاتل رو ستایش کنیم
We haven't been getting killed to compromise, to praise the murderous [supreme] leader
To back down from our revolution now is a disrespect to the blood of our Martyrs. This slogan says that we have lost loved ones for a great purpose. We won't compromise with the regime, we won't accept surface reform, and we won't suck up to the supreme leader.
هر یه نفر کشته شه هزار نفر پشتشه
Each person who gets killed, thousands will rise in their place
This one comes from the fact that everytime they killed someone, more people joined the protests. Each person has friends and family. You kill them, more people take their place.
هرچه تبر زدی مرا زخم نشد جوانه شد
No matter how many times you hit me with an axe, it didn't leave a wound behind, a bud grew out of it
It's from a poem that in this context have the same meaning as the last slogan. Each time the regime hurts us, we grow more.
با خون ما نوشتین ما مهسا رو نکشتیم
You wrote with our blood "we didn't kill Mahsa"
Early on the protests, the regime tried to say Mahsa Amini wasn't killed by the morality police, as usual denying the truth. When in response people started to get killed by the regime forces, this chant was created.
آزادی حق ماست قدرت ما جمع ماست
Freedom is our right, our power is in unity
There's another version of this slogan that I like so much
آزادی حق ماست مهسا اسم رمز ماست
Freedom is our right, "Mahsa" is our code name
Mahsa Amini was the snapping point. She brought people together in avenging her blood and ending this human-rights-violating system. This revolution is called Mahsa/Jîna revolution. Her name is still used as the tag to post about the revolution in every platform.
تا حرف حق رو گفتیم صدای تیر شنفتیم
The moment we spoke the truth, we heard the gunshot
The regime response to people's rightful demands is to kill us
سپاه و داعش یکیه خوب میدونیم کار کیه
The IRGC is the ISIS, we know well who has done this
"This" refers to the "Shahcheraq attack". The first time there was a mass protest call, the regime staged a terrorist attack to a religious shrine in Shiraz province, called Shahcheraq. They said it was the ISIS. We believe IRGC was behind it. Here is why: (a) ISIS has only once done an operation in Iran which even that is believed to be staged. (b) ISIS has literally no reason to attach a random shrine in a random province when there are many important places to attack in Tehran. (c) the video they published of the attack was so stupid it was offending. The terrorist guy was carrying this huge gun case with himself where in reality you can't go near a religious place in Iran like that. You get checked from head to toe. There are security guards everywhere near religious places. (d) the date on the first declaration of ISIS read 30 Rabiʽ al-Awwal 1444. Iranians in twitter started to say that this Islamic lunar month doesn't have 30 days. Which is not true, it changes between 29-30 days. But since the lunar calendar is only used by muslim iranians to track the religious occasions and the official calendar is different, hijri solar calender, iranians weren't completely familiar with the month. Soon the twitter was filled with that misunderstanding and then ISIS gave a corrected version of the statement with a new date, 1 Rabi' al-Thani. My only question is, was ISIS active in persian side of twitter? And why? Shouldn't they know the first date wasn't wrong? (e) the other side of the Metropole building collapsed that day too. Too much accidents for just one day. (f) they've done it before. Before islamic revolution they burned down a famous movie theater in Abadan called Rex. The Pahlavi intelligence said it was the revolutionists who were trying to frame it on the monarchy to play with public opinion, but Khomeini said it's the king's hoax to make us look bad. Unironically that incident was the snapping point that won them the 1979 revolution. After the revolution turned out that it was in fact Khomeini supporters' doing. The Imam Reza shrine bombing too. No one took the blame in the end but it went from Mojahedin (one of the regime oppositions who are honestly worse than the regime but whatever) to sunni extremists (some Pakistani guy) to IRGC to some random Iranian guy (who turned out he was in prison at the time of bombing) back to IRGC. They never fully admitted it but I think it was them trying to frame it on their enemy to make them look bad.
It's safe to say Iranians didn't believe for a second that IRGC didn't write the plot for ISIS "Shahcheraq attack". The attack happened in a shia relating shrine to play with people's religious emotions. The supreme leader blamed the protesters for making the country unsafe for this attack to happen, which is stupid because the protests are a lot more widespread now than it was back then and no other attack has happened neither in the past 3 months nor in any protests before. Plus this regime is currently on because of a revolution. Weren't revolutionists making the country unsafe back then? You praise them but condemn us? Hypocrisy.
حسین حسین شعارتون جنایت افتخارتون
Hossein Hossein is your motto, [but] doing crimes is your glory
To understand this you should read Imam Hossein (Husayn ibn Ali) story (This is the version of the story we've been thought since childhood). The regime tried to monopolize the Imam Hossein martyrdom for themselves since they know of themselves as such good shia muslims which is absurd because they're obviously the Yazid of our time. So basically they pose as righteous people but they're brutal killers. Imam Hossein martyrdom is all about opposing tyranny and standing up for what is right even if it costs you life. Which honestly resonate more with protesters today.
این همه سال جنایت مرگ بر این ولایت
So many years of crimes, down with this leadership
A quick glance to those crimes: mass murder, genocide, rape and torture, taking hostages, etc.
حکومت بچه کش، نمیخوایم، نمیخوایم
A child killing regime, we don't want, we don't want
Also crimes against children
آهای آهای نشسته ها مهسای بعدی از شماست
Hey hey those who are still sitting, the next Mahsa will be one of you
This slogan is also inviting people on the sideline to join the protesters. This regime hasn't killed only the protesters but many many innocent lives have been "accidentally" taken by them. The flight PS752 was one example. Kian Pirfalak, the 10 year old boy, is another example. Mahsa Amini was one example. Therefore by not protesting your safety is not assured. As long as this regime exists, all Iranians are in danger even those who are no longer residents of Iran.
سپاهی داعشی پیوندتان مبارک
IRGC and ISIS, congratulations on your marriage!
IRGC and ISIS aren't that different in the eyes of Iranian. One islamic state or the next. Both misogynistic both anti human both terrorist
به من نگو فتنه گر فتنه تویی ستمگر
Don't call me seditionist, you're the sedition, tyrant
Because that's what they call us. Seditionists not protesters.
من اگر برخیزم تو اگر برخیزی همه برمیخیزند
If I rise, if you rise, everyone will rise [with us]
Again inviting people to be courageous and rise for their rights.
اگه با هم یکی نشیم یکی یکی کشته میشیم
If we won't become one, we will get killed one by one
Unity is how we'll win. If we're not united they'll kill us one by one.
TW swear words
Honorary mention: this is my favorite profanity slogan
نه این وری نه اون وری کیرم تو بیت رهبری
Not this way, not that way, fuck the House of Leadership
The slogan is a mocking form of a 1979 revolution slogan. The original was "not west not east only the Islamic Republic". 43 years later the regime has proven they're east slaves and IR sucks. Beit-e Rahbari or House of Leadership is the office and official residential house of the supreme leader. All institutions under direct order of the supreme leader are managed from there. It's sort of like the white house in US. Saying fuck you to the supreme leader house, a guy who literally thinks he's god's messenger on earth and kills anyone who objects him with "waging war against God" accusation, is really taboo breaking.
#fun#not#iran#mahsa amini#iran protests#iran revolution#human rights#politics#feminism#intersectional feminism#women's rights#rapeculture#crimes against children#human rights watch#revolution#slogan#police brutality#crimes against humanity#crimes against women#tw murder#social justice#protests#queer#lgbtq rights#lgbtq+#misogyny#equality
38 notes
·
View notes
Text
شنبه ۱۲ اسفند ۴۰۲
چرا همیشه اونی که پشت در میمونه منم؟🤦♀️ مادر حسابی! چرت بعد ناهار نهایتش نیم ساعته دیگه.. الان نیم ساعت گذشته و هنوزم پشت درم.
بذار خودمو سرگرم کنم: از پیش صدف برگشتم ناخنمو لاک یاسی زدم. حالا چرا یاسی؟ احتمال میدم در اعماق ذهنم این فکر پرسه میزده که چرا هیچوقت از رنگهای یاسی و آبی استفاده نمیکنم واقعا چمه؟!!!! همه مدت این پیادهروی یکساعته به اینکه رنگ یاسی چه ربطی به من داشته که انتخابش کردم، فک کردم. معلومه که میخواستم ذهنمو گول بزنم تا به دوشنبه و محمد و دلیل حال بدش فکر نکنم.
سرده🥶 ینی یه سری دیگه زنگ خونه رو بزنم یا امیدوار باشم یکی برسه و کلید داشته باشه؟
2 notes
·
View notes
Text
آزیتا (۱۳) - رزیتا (۵)
من زیر کوهی از عضله که اسم قشنگش رزیتا بود دفن شدم. بدن رزیتا به قدری عضلانی و پهن پیکر بود که منو کاملا در بر گرفت. دستشو برد زیر کمر من و در حالی که کیرم هنوز توی کص کلوچه اش بود و کصش رو به بدن من فشار میداد منو بغل گرفت و به عضلات ورزیده و سفت خودش فشار میداد. من که به سختی نفس میکشیدم فقط میتونستم کول های عضلانی رزیتا رو لیس بزنم. بوی عرق سکسی رزیتا توی مشامم میپیچید و منو مست تر میکرد. عرقش اصلا تند نبود. به نظر من خوشبو ترین عطر دنیا بود. رزیتا منو توی آغوشش شل کرد و چند دقیقه ای به همون حال توی آغوش رزیتا بودم. کیرم توی کص رزیتا پژمرده شده بود. سرش رو بلند کرد و توی چشمام خیره شد. صورتش توی نور بنفش شب خواب اتاق مثل بلور میدرخشید. من یدفه یادم اومد و گفتم:« رزیتا... راستی آبم... آبمو ریختم توش! 😱»
رزیتا لبخند خوشگلی زد و گفت:« نگران نباش عزیزم... از دیروز PMS بودم و احتمال بارداریم الان صفره 😏...» من که گمونم شکل علامت سوال شده بودم پرسیدم:« PMS یعنی چی؟؟؟...» رزیتا خندید و واسم ذوق کرد. منو توی بغلش چلوند و لبمو بوسید و گفت:« جوجه رنگی خوشگل کردنی من!... یه دوره یا نمیدونم همچین چیزیه که قبل از پریودی دخترا دچارش میشن... یه سری علائم داره...» زدم وسط حرفش و گفتم:« چه علائمی...» رزیتا گفت:« علائمش توی همه یکسان نیست مهرداد قشنگم... من یکم بداخلاق میشم و افسرده و سینه هامم سفت میشه و درد دار میشه!... 😏 راستش علت اینکه امشب هم اینطوری ازت استقبال کردم همین بود... ببخشید... خیلی زشت بود حرفا و رفتارم 🫣» من تا اومدم بگم:« نه این چه حرفیه؟!» رزیتا با ذوق گفت:« ولی تو انگار اکسیر بودی جوجه ��وشگلم... کلا حالمو عوض کردی با اومدنت... 🥰... و خب این پسر خوب و ناز باید جایزه میگرفت دیگه!...» من همینجور ماتم برده بود. منظور رزیتا از جایزه چی بود؟... سکس عایا؟... که خود رزیتا صورتش رو آورد جلو و بینی قشنگ خوشگلش رو به بینی من مالید و آروم گفت:« جایزه ات همینه که آبتو بریزی تو کصم! 😈🫦»
اینو که گفت یهو کصش خیس شد و کیر منم دوباره شروع به بزرگ شدن کرد و ساقه کیرم خیس شد... رونهای عضلانیش رو به هم نزدیک کرد و پاهای نحیف من بین اون رونهای عضلانی و قطور داشت له میشد. اما چنان در خال لذت بردن بودم که اصلا درد برام معنی نداشت. رزیتا لبشو گذاشت روی لبم و شروع کرد به بوسیدن فرانسوی. عاشق این بوسه هستم. طعم بی نظیر زبون و لبهای رزیتا منو مست کرده بود. بزاقش طعم عسل داشت. کیرم دوباره داشت راست میشد، اما اینبار توی کص گرم و تنگ و خیس رزیتا. وقتی به خودم اومدم که رزیتا داشت دوباره روی کیر من تلمبه میزد. با چنان قدرتی تلمبه میزد که تخت میپربد بالا و پایین و صدای قیژ قیژ تختخواب مثل ریتم زیر صدای ناله و آه رزیتا گوش منو نوازش میکرد. اصلا توی حال خودمون نبودیم. یدفه چشمای رزیتا باز شد و به من خیره شد... زبونش دور لبش میچرخید و چشماش خمار شد... انگار بدنش روی جثه نحیف من سنگین تر شد... یدفه از منظره کول و گردن رزیتا چهره ی زیبای یه ملکه عضلانی توی نور بنفش و سکسی اتاق نمایان شد و من شوکه شدم 😱😱😱 آزیتااااااا!!!! 😳😳😳 آزیتا که کاملا روی کمر رزیتا جا خوش کرده بود، در حالی که توی چشمای من زل زده بود، صورتش رو آورد کنار گوش رزی و گفت:« شما دوتا کفتر عاشق... آب منو آوردین سکسیااااا... مگه میزارین آدم بخوابه؟!!!😉🤤🤤🤤» و شروع کرد به خوردن گوش و پشت گوش رزیتا. چشمای رزیتا بسته شد و لبش رو گاز گرفت و گفت:« جوووووووون... مامان کص خوشگلم... زودتر میومدی خب!... » من که پشمام درجا ریخت. انگار آزیتا داشت کصش رو میمالید به کون رزیتا و کیر منم توی کص رزیتا به حد انفجار رسیده بود. آزیتا روی کون دخترش تلمبه میزد و رزیتا روی کیر من!... صدای ناله و آه این مادر و دختر منو داشت دیوونه میکرد. چون یه بار ارضا شده بودم ارضا دوم مدت بیشتری زمان میبرد. صحنه واسه من، سکسی تر از اینم شد. وقتی که رزیتا گردنش رو به طرف راست چرخوند و این دو تا ماده شیر عضلانی شروع کردن به لب گرفتن فرانسوی از هم 😱😱😱 پشماااااااااااااااامممم!
یجوری لبهای همدیگه رو میخوردن که حتی قابل وصف هم نیست. یدفه رزیتا که معلوم بود خیلی خیلی حشری و برانگیخته شده لب مامانش رو ول کرد و شروع کرد به خوردن گردن من از اون طرف آزیتا هم افتاد روی صورت منو شروع کرد ازم لب بگیره. دیگه میتونم بگم من انگار توی دنیای دیگه ای بودم. نمیدونم چند دقیقه طول کشید چون من داشتم از ثانیه ثانیه اش لذت میبردم. یادمه که یدفه مادر و دختر با هم اورگاسم شدن... اونم چه اورگاسمی... برای ۳۰ ثانیه بدن ��ای عضلانی و ورزیده شون میلرزید و من زیر اون توده ی عضله له شدم. اما این پایان ماجرا نبود... من ارضا نشده بودم و کیرم هنوز بزرگ بود.
آزیتا در حالی که کمر و کول های رزیتا رو میلیسید گفت:« اووووووم... باز میخوام... بازم میخواااااام... من کیر میخوام...» یدفه رزیتا از روی کیر من بلند شد... کیرم که در حال انفجار بود مثل انگشتی که از توی دهن با فشار به داخل لپ میاد بیرون « لاپی» کرد و در اومد. من یه لحظه بدن این دو تا مادر و دختر رو دیدم و ماتم برد!... اووووو مااااااای گاااااااااد 😱🤯 مگه میشه اینقدر عضله روی بدن یه زن و دختر!!!! آزیتا که کصش مثل همیشه باد کرده بود سریع نشست روی کیر من و کیرم یه باره تا اعماق کصش رو در نوردید... یه جوری آزیتا گفت:« آآآاااااخخخخششش» که کمرم لرزید. رزیتا برگشت و با کص مبارک خودش که بوی بهشت میداد یدفه نشست روی صورت من... من که نمیدیدم اونا با هم چیکار میکردم ولی صدای بوسه های فرانسوی و آه و ناله همزمان شون بلند شد. و من خوردنی ترین خوردنی دنیا توی دهنم بود. به کص کلوچه ای ۱۸ ساله که مزه ی عسل میداد... 😋😋😋 فقط یکم مشکل تنفس داشتم که اونم رزیتا با کمی تکون خوردن روی صورت من حلش کرد.
شاید باورش براتون سخت باشه ولی ارضا شدن من نیم ساعت طول کشید... واسه خودمم باور کردنی نبود!... توی این مدت آزیتا و رزیتا هر دو اورگاسم شدم و سر انجام هم آب من این بار توی کص تپل آزیتا پمپ شد.
20 notes
·
View notes
Text
گفتم شب مهتاب بیا نازکنان گفت
آنجا که منم حاجت مهتاب نباشد
I asked her to come out in the moonlight , Coyly she said: "Who needs the moon when I am around" ..
(Mehdi Soheili)
#My Click
24 notes
·
View notes
Text
دو تا از دوستام با هم ديگه وقت ميگذرونن. ولي حس نميكنم دارم جدا ميشم ازشون يا مثلا حسودي كنم كه چرا به من نميگن.
هركي زندگي خوذشو داره. هركدوم از ماها ممكنه ده تا دايره دوستي داشته ياشيم كه دوست نداشته باشيم اينا با هم قاطي بشن.
منم اينور كار خودمو ميكنم. اين هفته رو بيشتر با اون دختر ايرانيه كه باهاش ذوست شدم وقت گذروندم. رفتم دنبالش تو فرودگاه و دو روز رفتيم بيرون و با اين كه اونجاهايي كه نشونش دادمو خودم چند بار ديدم، هردفعه برام حس جالب و جديدي داره وقتي كه با بقيه راه ميرم و بهشون توضيح ميدم اونجا داستان از چه قرار بوده. از معاشرت با آدماي جديد و شناختنشون خوشم مياد. با صحبت كردن باهاش فهميدم چقدر چقدررررر همه چيزمون شبيه به همه. اين كه هردو از وارد شدن توي رابطه و نزديك شدن و جدي شدن رابطه ميترسيم. چقدر هردومون جبهه داريم به شروع رابطه. و چقدر خانواده ها و شرايط مشتركي داريم. خوشحالم كه تونستم براش تجربه جديدي رو اينجا درست كنم. همش با خودم فكرميكنم يعني ممكنه برلين و سفرش به يادموندني شده باشه؟ تا ١٠-٢٠ سال بعد وقتي به اينجا فكرميكنه ياد من ميفته؟
اين دو روز چون فرصت نكردم اصلا برم خريد، تلاش كردم از چيزاي توي يخچال هرچيزي كه دستم ميومد رو بخورم. شكمم انقدر جلو اومده كه حس بدي گرفتم از اين كه دوباره خونه موندنم مساوي شده با binge eating كردن.
اخ��ار و توييتر كه اعضاي جدانشدني زندگيمن. ٥شنبه كه رفتم دانشگاه حالم انقدر بد بود كه هر لحظه كه هركي ميخواست بپرسه خوبي؟ حالت اوكيه؟ نزديك بود با هركدوم بزنم زير گريه. براشون تعريف كردم جريانو.
تعريف كردنم يه جوره، نكردنم يه جور ديگه. تغييري به حال كسي نميكنه، فقط براي يك لحظه احساس همدردي ميكنن و بعدش يادشون ميره. كاش ما ايرانيا هم همينقدر بي دغدغه بوديم. كاش تنها دغدغه زندگيمون كار و خونه پيدا كردن بود. كاش همش نگران رابطه ها و دوستيامون بوديم. نه توي حالتي كه مثل الان برامون اينا بازم دست نيافتنين، فقط جوري كه هر آدم عادي اي اين هدفارو دنبال ميكنه.
رئيسم داره كلهامو کیری میکنه. خودش هم نميدونه چي ميخواد. يه روز ميگه فلان كارو ميدم دستت، يه روز ديگه ميگه آره اونو خودم ميدونم آلردي شروعش كردم. من واسه هيچ كدوم از كارايي كه ميكنم فيدبك نميگيرم كه بدونم ريدم يا خوب انجام دادم. به زور هم كه ميگن ١ فاكينگ ساعت تايم نهار بزن. من خم پشت كامپيوتر گردنمو به گا ميدم عين اون ٧ ساعت ولي دراضل بايد بزنم ٦ ساعت. مادرتو واقعا كه انقدر چيپي نفهم. سرمايهای كه داره از ايناست كه نسل به نسل بهش منتقل شده. انقدر داره كه پولي كه به من ميده اصلا و ابدا به چشم نمياد.
ميرم سركار كه فقط رفته باشم. موكودي حسابم رو ميبينم ميترسم. تا كي ميتونم دووم بيارم؟ هزينه هامو خيلي خيلي كم ميكنم. نميخوام از مامان بگيرم. از طرفي دارم رگباري اپلاي ميكنم كه شغلمو عوض كنم برم جايي كه مطمئن باشم ٢٠ ساعت رو كامل ميتونم كار كنم با امكان هوم آفيس ذاشتن.
دوستم اينجا ساعتي ١٨ ميگيره و يه كارت ١٠٠ يورويي هم بهش ميدن كه هرخرجي داشت رو كاور ميكنه، باز غر ميزنه. بشر تو چقدر حريصي آخه. بعد انقدر چيپ بازي درمياره. واسه هيچي يه قرون پول نميده حتي خريد خونه، هرروز هم سفارش غذا از بيرون ميگيره و اون كارت اين رو هم كاور ميكنه. لباساش هم ختي اون كارت كاور ميكنه. بعد ميره ٢٠ يورو از اين ماه به اون ماه رستوران هي غر ميزنه و هي تلاش داره خودش رو آروم كنه كه اشكال نداره حالا ٢٠ يورو خرج كردي.
3 notes
·
View notes
Text
امروزم بدک نگذشت.
ساعت چهار صبح خالهم با بچه هاش رسیدن اینجا.. من نمیدونم چطوری خسته نمیشن واقعا.
یه خاله دیگه م هم با همه بچه هاش اومد. (جز یه دخترخالم که کلاس داشت..) جالبه هیچکدوم نمیدونستن اون یکی قراره بیاد.
سر میز از نوه خالم پرسیدم اومدیم کجا، مامانش زیرلبی گفت بگه طالقان. چی گفت؟ اومدیم طالبان👍🏻
بخاری رو هم که دید گفت : این چی چیه؟
+ بخاریه.
- توش جیش میکنیم؟
+ نه.
- چرا.
بعد صبحونه رفتم در پشتی رو باز کردم، جلوش یه جوی خوب داره. بچه ها نشستن لبش و بازی کردن. بماند آب پاش پلاستیکی یکیشون افتاد و آب بردش کلی دویدیم پیداش کنیم که گریه ش رو تموم کنه.. خوشحال شد.
کلی سنگ پرت کردیم تو آب، گل گذاشتم روی موهاشون، بهشون خوش گذشت. خوشحالم.
(باید مشکلات خشممو با پرت کردن سنگ تو آب از بین ببرم)
نهارو همه کنار هم خوردیم. (کل سینی گوجه ها قبل پخت چپه شد رو زمین، برشون گردوندیم یه گوجه دیگم بعدش افتاد عالیه)
از نوه خالم پرسیدم به کی رای میدی؟ گفت : من به تو رای میدم. به (اشاره به دخترخاله هام) شما هم میدم به همه رای میدم.
کاش تو زندگیم همین شکلی ساده باشم.
بعدم همه یکم استراحت کردن و به اجبار یک دوست عزیز فرستادنمون جهت رای دادن. تو این گرمای سگ پز سگ میره بیرون آخه؟ از بینمون ۴ نفر رای دادن کلا. منم فقط کاغذشو انداختم تو صندوق، خودم رای ندادم.
حالا تو ماشین :
مادر : حالا تو به کی رای دادی؟
(پدرجان موقع رای دادن کاغذشو قایم کرد گفت نمیخوام رای منو ببینین)
پدر : دزد بزرگ.
به این ترتیب وقتی مادرجان منظورشو فهمید دعوا شد.
برگشتیم خونه یکم میوه خوردیم و استراحت از اونجایی که همه خسته راه بودن..
به باغ مادربزرگم هم سر زدیم و چندتا آلبالو چیدیم، یه گل جدید دیدم. خیلی جزئیات داشت و انگار وسط برگای ریزش یه مرکز کاج شکل کوچیک داشت . اکثر فامیل برگشتن خونه هاشون و امیدوارم سالم رسیده باشن چون چند دقیقه پیش چنان رعد و برقی شد که کرک و پرام ریخت..
رفتیم لب یه رودخونه که پشت باغ بود، خیلی پر آب بود و یه خانواده نزدیکش نشسته بودن. سنگ پرت کردم تو آب که البته تو کفشام کلی آب رفت..
وقتی بقیه رفتن ما هم با یه خاله و داییم رفتیم سه تا روستا رو دیدیم، مرجان، نساء اولیا و جوستان.
برگشتیم خونه. دوباره در پشتی رو باز کردم یکم نشستم تو لب آب پاهام خنک شد کلی هم آرامش گرفتم.
واکنش صادقانه یه بنده خدایی که ته جوی وایساده درحال خوردن آب :
اون بنده خدا تا ابد :
یکم از آسمون آبی فیض بردیم و برگشتیم تو.
امروز صفحه جدیدی از بولت ژورنالم درست نکردم.. فردا هم برمیگردیم تهران.
بدرود.
جوجه رو نگاه آخه، پسرخالمه :>>
#SoundCloud#ایرانی#iran#soundcloud#ایران#persian#iranian#dear diary#diary#خاطره#stand with iran#trip#family#family trip#family travel#family time#alborz#taleghan#سفر#سياحة و سفر#travel#persian food
5 notes
·
View notes