#زنبوری
Explore tagged Tumblr posts
hogonik · 3 months ago
Text
سینک ظرفشویی استیل پیانویی (آبشاری) - ترکیبی از هنر و عملکرد!
از استیل 304 ساخته شده و با کلیدهای پیانویی منحصربه‌فرد، تجربه‌ای متفاوت از شستشو را برای شما فراهم می‌کند. آبشار ملایم، طراحی شیک و کنترل آسان، همه در یک محصول!
استیل 304 ضخیم (لانه زنبوری) 5 کلید و 7 کلید برند HuaDiao (وارداتی) همراه شیر ظرفشویی شاوری و شیر تصفیه لیوان شور و جا مایع دارای دو لگن استیل جدا شونده صفحه دیجیتالی دما سیفون اتومات تخته گوشت استیل نور پردازی LED
آشپزخانه‌ی خود را با سینک پیانویی به یک گالری هنر مدرن تبدیل کنید.
1 note · View note
ahanpardaz · 7 months ago
Text
انواع تیرآهن – تیرآهن چیست؟
تیرآهن‌ها همانند استخوان‌های بدن انسان، اسکلت اصلی سازه‌ها را تشکیل می‌دهند و به آن‌ها استحکام و پایداری می‌بخشند تا بتوانند وزن‌های سنگین را تحمل کنند. در این مقاله به بررسی انواع تیرآهن، تیرآهن هم وزن و کارخانه‌های تولید تیرآهن می‌پردازیم.
تیرآهن چیست؟
تیرآهن به المان‌های افقی گفته می‌شود که وظیفه‌ی تحمل بارهای ثقلی را بر عهده دارند. این المان‌ها در اشکال مختلفی از جمله تیر فرعی، تیر نعلی درگاه، تیر اصلی، تیر طولی، تیر کف و شاه‌تیر تولید می‌شوند و هر کدام برای تحمل بارهای خاص مورد استفاده قرار می‌گیرند.
علاوه بر این، تیرآهن‌ها بر اساس استانداردهای مختلف تولید نیز دسته‌بندی می‌شوند. در ادامه به معرفی دو اصطلاح کلیدی در مورد تیرآهن یعنی "بال" و "جان" تیرآهن می‌پردازیم و به انواغ تیرآهن در صنعت اشاره خواهیم کرد.
آشنایی با انواع تیرآهن
تیرآهن بال پهن: این نوع تیرآهن که به تیرآهن هاش نیز معروف است، به دلیل بال‌های پهن و جان ضخیم خود، برای تحمل بارهای سنگین در سازه‌های بزرگ مانند پل‌ها، ساختمان‌ها و تونل‌ها مورد استفاده قرار می‌گیرد. تیرآهن T شکل: این نوع تیرآهن با مقطع T شکل، معمولاً در قاب‌بندی‌ها، تعمیرات و خرپاهای سقف به کار می‌رود و به طور موثر بارهای سنگین را تحمل می‌کند. تیرآهن هاش: تیرآهن‌های هاش به دلیل شکل "H" مانندشان به این نام شناخته می‌شوند. این تیرآهن‌ها شبیه به تیرآهن‌های I شکل هستند، اما سنگین‌تر و با بال‌های پهن‌تر و جان مرکزی ضخیم‌تر هستند. این ساختار به آن‌ها اجازه می‌دهد تا بارهای بیشتری را تحمل کنند و برای سازه‌های سنگین‌تر و مرتفع‌تر مناسب باشند. تیرآهن IPE یا بال نیم پهن: این نوع تیرآهن با ساختار استاندارد IPE، به عنوان یکی از المان‌های اساسی در صنعت ساخت و ساز محسوب می‌شود. تیرآهن لانه زنبوری: این نوع تیرآهن که به تیرآهن مشبک نیز معروف است، با ایجاد برش‌های لانه زنبوری در جان تیرآهن IPE در کارگاه‌ها تولید می‌شود. وزن سبک‌تر و وجود حفره‌ها در جان این تیرآهن، آن را برای عبور تاسیسات، لوله‌های برقی و ساخت و سازهای سبک مناسب می‌کند. تیرآهن گالوانیزه: تیرآهن‌های فولادی با روکش روی (گالوانیزه) به دلیل مقاومت بالا در برابر خوردگی و رطوبت، برای استفاده در ��ازه‌های بیرونی و محیط‌های مرطوب ایده‌آل هستند. تیرآهن ساختمانی: این نوع تیرآهن از جنس فلز، به ویژه فولاد، به صورت تیرهای استوانه‌ای یا مستطیل شکل تولید می‌شود و در ساختارهای بتنی و فلزی کاربرد دارد. تیرآهن مسطح: تیرآهن‌های مسطح یا مخفی، زیر بتن آرمه قرار می‌گیرند و وظیفه‌ی پخش بار متمرکز دیوارها را بر عهده دارند. تیرآهن زاویه‌ای (نبشی): از این نوع تیرآهن در پروفیل‌های ساختمانی به عنوان ستون استفاده می‌شود.
0 notes
djshoping · 7 months ago
Text
. دستگاه تصفیه هوا Levoit Air Purifiers for Home - ارسال 10 الی 15 روز کاری 9,800,000 تومان دستگاه تصفیه هوا Levoit Air Purifiers for Home - ارسال 10 الی 15 روز کاری   رنگ سفید نام تجاری آن را می بیند ابعاد محصول 2.8D x 5.8W x 7.3H سانتی متر منبع نیرو AC وزن مورد 5.68 کیلوگرم درباره این محصول راندمان بالاتر برای اتاق بزرگ: با فیلتر HEPA کربن فعال لانه زنبوری، راندمان تصفیه 30٪ بیشتر و سرعت تصفیه 30٪ سریعتر از سایر پاک کننده های هوای معمولی است. CADR با سرعت 230 متر مکعب در ساعت، هوای خود را در 10 دقیقه تازه کنید. مناسب برای اتاق های متوسط ​​و بزرگ، اتاق خواب، اتاق کودک و آشپزخانه 100٪ بدون ازن: برخلاف برخی از مارک های دیگر، دستگاه های تصفیه هوا LEVOIT همیشه 100٪ بدون ازن هستند و هرگز از روش های تصفیه اشعه UV-C و آنیون استفاده نمی کنند که به کودکان و افراد مبتلا به آسم آسیب می رساند. Smart Filter Life & Energy Saving Star: با الگوریتم علمی هوشمند، تصفیه کننده هوای ما می تواند عمر واقعی فیلتر را با توجه به وضعیت فیلتر محاسبه کند، نه اینکه صرفاً عمر فیلتر را با چند ماه تعریف کند. این تصفیه کننده هوا الزامات سختگیرانه را برآورده می کند و به عنوان صرفه جویی در انرژی و تضم��ن کیفیت در نظر گرفته می شود، بنابراین به صرفه جویی در هزینه کمک می کند حالت خودکار و حالت خواب بی سر و صدا: با یک سنسور هوشمند پیشرفته، تصفیه کننده هوا می تواند به طور خودکار بین 3 تنظیم سرعت فن در پاسخ به خوانش کیفیت هوا در زمان واقعی تنظیم شود. حالت خواب، دستگاه تصفیه کننده را در پایین ترین حالت خود قرار می دهد تا هوای تازه تولید کند، در حالی که شما کاملاً خوابیده اید بدون صدای مزاحم، هوا را با سطح نویز 27 دسی بل فیلتر کنید تا یک محیط داخلی آرام و آرام داشته باشید و به شما کمک می کند تا عمیق بخوابید. عملکرد خاموش صفحه نمایش LED: برخلاف سایر دستگاه های تصفیه هوا، صفحه نمایش LED مخصوص تصفیه کننده هوا LEVOIT را می توان خاموش کرد تا شما را در شب بیدار نگه ندارد. عملکرد تایمر 12 ساعته: به غیر از 3 گزینه تایمر سایر تصفیه کننده های هوا، محدوده تایمر 1-12 ساعته به شما این امکان را می دهد که دقیقاً مدت زمانی که می خواهید تصفیه کننده در هر زمان معین کار کند و در مصرف انرژی صرفه جویی کنید. سیستم فیلتر 3 مرحله ای: پیش فیلتر، فیلتر HEPA واقعی، ذرات کوچک 0.3 میکرون و آلودگی هوای بزرگتر PM 2.5 را فیلتر می کند. برای گرد و غبار، افراد سیگاری، گرده، شوره حیوانات خانگی، تب یونجه، بوی آشپزی، آلرژی طراحی شده است. توجه: فیلتر جایگزین برای خرید موجود است. توجه: فیلتر جایگزین برای خرید در دسترس است (جستجو برای: LV-PUR131-RF یا B077GQ6PW8)     قیمت برای سفارش این محصول و محصولات دیگر به وب سایت ما مراجعه فرمایید. (قیمت به خاطر نوسانات ارزی امکان دارد تغییر کند,لطفا با پشتیبانی برای اطلاع از قیمت به روز در ارتباط باشید) www.djshoping.com
0 notes
civil2 · 8 months ago
Text
آموزش جامع تکلا استراکچرز
پک کامل تکلا استراکچرز
امروز ��رای شما عزیزان سوپرایز ویژه داریم:
مدلسازی ساختمان فولادی و مدلسازی ساختمان بتنی در تکلا استراکچرز با تخفیف ویژه و اقتصادی.
بله درست شنیدید.
با توجه به درخواست شما عزیزان برای تهیه هر دو پک آموزشی فولادی و بتنی تکلا، تصمیم بر این شد که به جای پرداخت مبلغ 1/800/000 تومان فقط با پرداخت 1/350/000 تومان هر دو پک را با هم داشته باشید تا کمکی در این راستا به شما عزیزان کرده باشیم.
Tumblr media
این دو آموزش به صورت کاملا پروژه محور و حرفه ای شما را به زبان ساده و گام به گام به دور از هر گونه اتلاف وقتی، تکلا استراکچرز را می آموزد.
سرفصل های کلی آموزش مدلسازی ساختمان فولادی در تکلا استراکچرز 2023 به شرح زیر است:
1- بررسی نقشه های اتوکدی پروژه
2- تنظیمات اتوکدی پلان فونداسیون پروژه در اتوکد قبل از ورود فایل از اتوکد به تکلا
3- وارد کردن فایل اتوکد پلان فونداسیون پروژه از اتوکد به نرم افزار تکلا استراکچرز
4- تنظیمات گریدلاین ها مطابق دهانه های آکس ستون های فولادی پروژه در تکلا
5- تنظیم مشخصات بتن فونداسیون و مدل کردن بتن فونداسیون نواری در تکلا استراکچرز
6- تنظیمات آرماتورهای طولی و خاموت های فونداسیون و مدل کردن آن با استفاده از کامپوننت های تکلا
7- ایجاد خم های اجرایی آیین نامه ای انتهای فونداسیون، اورلپ آرماتورهای فونداسیون در تکلا استراکچر
8- مدلسازی کامل بیس پلیت (صفحه ستون های تیپ 1 و 2) به همراه بولت ها و خم های اجرایی در تکلا
9- مدلسازی ستون های دوبل به همراه اتصالات پای ستون به صفحه ستون �� …
10- مدلسازی تیرهای اصلی شامل تیر تک، تیر دوبل، و تیرهای لانه زنبوری به همراه تمامی اتصالات و ورق های تقویتی و … در تکلا
11- مدلسازی حرفه ای ورق های اتصالات گیردار و مفصلی تیرها و ساخت اسمبل ها در تکلا
12- مدلسازی کامل تیرچه کرومیت (تیرچه فلز) در تکلا استراکچرز و جاگذاری آن مطابق فواصل آیین نامه
13- مدلسازی کامل دو نوع مهاربند (بادبند) ضربدری و شورون به همراه ورق های اتصالات شامل گاست پلیت ها و لقمه ها و … در تکلا
14- مدلسازی فونداسیون منفرد راه پله
15- مدلسازی تیر شمشیری راه پله در تکلا
16- مدلسازی سقف دال بتنی به همراه آرماتورها (مش بندی) در تکلا
17- گزارش گیری از بخش های مختلف سازه جهت سفارش مقدار بتن و آهن و میلگردها
18- تهیه نقشه های اجرایی سازه فولادی در تکلا برای این پروژه
19- ویرایش نقشه های اجرایی در تکلا استراکچر
و …
کیفیت ویدیوها را از بخش پایین سمت راست ویدیو بر روی 1080 fullhd قرار بدید.
ویدیو نمونه 1:
ویدیو نمونه 2:
ویدیو نمونه 3:
این آموزش به قیمت 950 هزار تومن به صورت تکی قابل تهیه است که با این تخفیف فقط برای شما 675 هزار تومن می شود.
همچنین سرفصل های کلی آموزش مدلسازی ساختمان بتنی در تکلا استراکچرز 2023 عبارت است از:
1 معرفی محیط نرم افزار تکلا استراکچرز 2023
2- وارد کردن فایل پروژه از اتوکد به تکلا استراکچرز
3- ترسیم فونداسیون، ستون ها، تیرها و دال ها و …
4- آرماتورگذاری دقیق و اجرایی المان های سازه ای طبق آیین نامه ویرایش 99 مبحث نهم ��قررات ملی ساختمان
5- گزارش گیری دقیق از وزن سازه، مقدار بتن ریزی و … به صورت فرم اکسل و … جهت صورت مجلس
6- تهیه نقشه های اجرایی از دیتایل های سازه ای پروژه و اعمال ویرایش روی نقشه ها مطابق نقشه های ایران
7- …
کیفیت ویدیوها را از بخش پایین سمت راست ویدیو بر روی 1080 fullhd قرار بدید.
ویدیو نمونه 1:
ویدیو نمونه 2:
این آموزش به قیمت 850 هزار تومن به صورت تکی و بدون تخفیف قابل تهیه است که با این تخفیف ویژه فقط 675 هزار تومن می شود.
از این فرصت نهایت استفاده ببرید و به راحتی با خرید آنلاین از دکمه زیر بلافاصله لینک دانلود این دو آموزش برای شما ارسال می شود.
همچنین برای پشتیبانی با شماره 09351685566 مهندس عباسی از طریق تماس، sms، واتس اپ، تلگرام، ایتا و روبیکا استفاده کنید.
#آموزش_تکلا #آموزش_تکلا_بتنی #آموزش_تکلا_فولادی
0 notes
bornlady · 1 year ago
Text
بهترین پروتئین تراپی مو در خانه : آنقدر تیز و در عین حال بسیار لاغر و دور، صورت سفید، چشمان کوچکش خیره شده، دهان نقاشی شده باز، به سمت هارکنس آویزان شد. رنگ مو : سپس به هوا مانند یک بسته نرم افزاری رنگی از آشغال های بی ارزش، برای لحظه ای سایه ای تاریک بر فراز برج نور خورشید، و سپس پایین، پایین، به اعماق نامحسوس هوا و خروج فضای آسمان بی زنگ، صبح آبی بدون لکه. . . . جابز لحظه‌ای روبه‌روی آنها ایستاد و سینه‌اش به حالت تشنجی تکان می‌خورد. بهترین پروتئین تراپی مو در خانه بهترین پروتئین تراپی مو در خانه : شلوار سپس گریه می کند، "چشم های من! چشمان من!" به زمین مچاله شده ما اولین هارکنس از سکوت شگفت انگیزی آگاه بود. لینک مفید : پروتئین تراپی مو مقداری از شیشه های شکسته به زمین می خورد. هجوم شدید هوا وجود داشت. آن چیز عجیب، مانند هیچ بدن انسان، ابریشم سفید، قهوه ای دمپایی، موهای قرمز، تاب خورده است. برای یک ثانیه از زمان، به حالت تعلیق در آن است روی نخ آن جیغ بلند حیوان بودند. بهترین پروتئین تراپی مو در خانه : سپس به سکوت، در پشت نسیم دریا، صدای وحشی را شنید پچ پچ انبوهی از پرندگان اتاق از آنها پر شد پچ پچ، از درختان، شلوغ اتاق با زندگی خود. لینک مفید : پروتئین تراپی سرد مو در خانه درست از کنار پنجره، مثل تیری که از کمان پرتاب شده باشد، چشمک زد مرغ دریایی. سپس یکی دیگر به آرامی به سمت پایین چرخید و در مقابل آن خمید آبی مانند موجی که در هوا رها می شود. او همه این چیزها را تشخیص داد، و سپس یک بار دیگر شگفت انگیز سکون مبارک همه چیز آرامش بود. بهترین پروتئین تراپی مو در خانه : همه آرامش. او ممکن است برای همیشه استراحت کند. پس از آن، به نظر می رسید، بی نهایت زمان، و از فاصله ای بسیار زیاد، او صدای دانبار را گرفتم: ". . . جابز! جابز! جابز، پیرمرد! مرد بیهوش شد هارکنس، هستند شما خوبی؟ آیا او به شما آسیب رساند؟" "نه" هارکنس به آرامی پاسخ داد. "او به من صدمه نزد. لینک مفید : پروتئین تراپی مو تبادل نظر منظورش این بود که اگر چه. . . ." سپس پرده سبز رنگی از پارچه ضخیم تیره از آن عبور کرد آسمان ها را گرفت و او را در چله های خود گرفت. او دیگر چیزی نمی دانست. را آخرین چیزی که او شنید صدای پچ پچ شاد باشکوه پرندگان بود. VII او به آرامی از بی نهایت پله بالا و بالا و بالا رفت. پله ها صعود به سختی بود. بهترین پروتئین تراپی مو در خانه : اما او می دانست که در قله آنها یک قله وجود خواهد داشت منظره باشکوه، و برای این دیدگاه، هر سختی را متحمل می شد. ولی اوه او خسته بود، به شدت خسته بود. او به سختی می توانست یک پایش را بلند کند بالاتر از دیگری او با چشمان بسته راه می رفت زیرا هوا خنک تر بود. لینک مفید : تبادل نظر درباره پروتئین تراپی مو سپس زنبوری او را نیش زد. سپس دیگری. روی سینه. حالا روی بازو حالا الف کل پرواز او فریاد زد. چشمانش را باز کرد. روی تخت دراز کشیده بود. بهترین پروتئین تراپی مو در خانه : مردم درباره او بودند. او در حال بالا رفتن از آنها بود پله ها برهنه هرگز چنین نمی شود که آن غریبه ها او را ببینند. او باید از آن صحبت کرد دستش پارچه را لمس کرد. شلوار پوشیده بود. خود سینه برهنه بود، و یکی روی او خم شده بود و جاهایی را در اینجا لمس می کرد و روی بدنش با چیزی که نیش زد. لینک مفید : بهترین ماسک برای پروتئین تراپی مو نه زنبور عسل او با چشمانی متعجب به بالا نگاه کرد و چهره ای را دید که خم شده بود او - چهره ای مهربان، چهره ای که می توانست به آن اعتماد کند. نه شبیه - نه شبیه - آن چهره ماسک عجیب ژاپنی ها. . . . اون دیگری . . . او تا آرنجش تقلا کرد و گریه کرد: «نه، نه. من دیگه نمیتونم من داشتم. بهترین پروتئین تراپی مو در خانه : کافی. او دیوانه است، به شما می گویم——" صدای خشن مهربانی به او گفت: "اشکال ندارد، دوست من. همین بر فراز. هیچ آسیبی وارد نشده——" دوست من! صداش خوب بود به دور او و دوردست نگاه کرد دانبار را دید. لبخند زد و دستش را دراز کرد. "دانبار، پیرمرد! این خوب است. لینک مفید : بهترین پروتئین تراپی مو در خانه پس حالت خوبه؟ دانبر آمد، روی تختش نشست و بازویش را دور او حلقه کرد. "خیلی خب؟ من باید اینطور فکر کنم همه ما هم همینطور. حتی جابز هم زیاد نیست بدتر آن شیطان برای چشمانش تنگ شده بود، خدا را شکر. او دو زخم خواهد داشت هر چند پایان وقتش برای یادآوری او." هارکنس نشست. بهترین پروتئین تراپی مو در خانه : حالا می‌دانست کجاست، روی مبل داخل سالن سالنی با بنرهای پاره پاره و ساعتی که مثل سگ سرفه می کرد. او به ساعت نگاه کرد - فقط یک ربع به هفت! فقط سه چهارم یک ساعت از آن ضربه وحشتناک در. سپس هستر را دید. "اوه خدایا شکرت!" با خودش زمزمه کرد نزد او آمد.
لینک مفید : بهترین روش پروتئین تراپی مو سه نفر با هم روی مبل نشستند، مرد ریشو (دکتر از دهکده زیر صخره، هارکنس پس از آن پیدا شد) عقب ایستاده، به آنها نگاه می کند، لبخند می زند. "حالا به من بگو" هارکنس در حالی که به دانبار نگاه می کرد گفت: "بقیه را که من نمی دانم." بدانند." " چیز زیادی برای گفتن وجود ندارد. بهترین پروتئین تراپی مو در خانه : فقط ده دقیقه دیگر آنجا بودیم. چه زمانی تو بیهوش شدی من خودم کمی عجیب و غریب بودم، اما فقط کنار هم ماندم، و بعد شنیدم که یکی از پله ها می دوید. "فکر می‌کردم یکی از ژاپنی‌هایی است که برمی‌گردد، اما یک اتفاق عالی بود. لینک مفید : بهترین ماسک برای پروتئین تراپی مو کوبیدن به در و سپس فریاد زدن با لهجه خوب قدیمی کورنیش. من تماس گرفت که من را در آنجا بسته بودند و آنها باید داخل را بشکنند در، درب. این کار را کردند و داخل شدند - دو ماهیگیر و پوزیتر پیر پلیس از دانترنت او اکنون با دو نفر در جایی در خانه است پلیس ترلیس خوب، به نظر می رسد. بهترین پروتئین تراپی مو در خانه : که یکی از دوستان، جک کورتیس، بوده است بالا رفتن از تپه برای کار صبحگاهی خود در مزارع کرپیت بالای سر چوب وقتی صدای گریه عجیبی شنید و در گوشه جاده پیچید کریسپین در مسیر بالای صخره‌ها پیدا می‌کند - به زیبایی تو را شکست دانستن او - فقط یک یا دو یارد - به سمت پوزیترها دوید. لینک مفید : فرق بین پروتئین تراپی با بوتاکس مو کلبه پوسیتر داشت صبحانه می خورد و در کمترین زمان به اینجا رسید. وارد شدند خانه را از پنجره دیدم و دو ژاپنی را دیدم که در حال پاکسازی هستند باغچه پشتی کورتیس آنها را تعقیب کرد. بهترین پروتئین تراپی مو در خانه : اما آنها او را کتک زدند و در داخل اتاق ناپدید شدند چوب آنها دو مرد دیگر را که در حال عبور بودند متوقف ک��دند و سپس به استر آمدند در کتابخانه بسته شده است.
0 notes
hegmaco · 1 year ago
Text
موس گیمینگ Steel Series AEROX 5 را می توانید یکبار شارژ کنید و تا 40 ساعت با آن کار کنید. و باتری داخلی قابل شارژ دارد. همچنین از فناوری فست شارژ پشتیبانی می کند, بنابراین با 15 دقیقه شارژ می توانید تا 10 ساعت با آن کار کنید. این موس جذاب با استفاده از تکنولوژی اختصاصی quaBarrier™ Protection برند استیل سریز مقاومت بالایی در برابر ورود آب و گرد و غبار دارد. طراحی لانه زنبوری برای این موس گیمینگ در نظر گرفته شده است که با ترکیب نور رنگی یا RGB جلوه بسیار درخشان و چشم نوازی به این موس بخشیده است.
0 notes
sayron · 1 year ago
Photo
ماساژ صبا (۱)
بار اول بود که به مرکز ما میومد!... یه زن حدودا ۴۰ ساله با ۱۸۰ سانت قد و ۸۵ کیلو وزن، موهای فر روشن و پوست برونزه و چشمان قشنگ و نافض سبز رنگ با مژه های بلند طبیعی و لبهای قشنگ و قلوه ای. آرایش خیلی خیلی ملایم و کمی داشت و حتی رژ لب هم نزده بود، اما خیلی خوشگل بود. وقتی دیدمش ضربان قلبم تند شد!... یه مانتوی جلوباز مشکی رنگ که تا زیر باسنش بلندی داشت تنش بود و شلوار جین زاپ دار و یه نیم تنه مشکی که ناحیه ی تخته سینه اش مشبک لونه زنبوری بود. حجم عضلات پاهاش که توی شلوار افتاده بود مخصوصا چهارسرهاش. سیکس پک و شکم عضلانیش هم که لخت لخت بود و تخت سینه دم کرده اش هم که همراه گردن کلفتش خودنمایی میکرد. یه زن بدنساز عضلانی ورزیده و قدرتمند!... ما مشتری زن و دختر بدنساز و عضلانی زیاد داریم؛ اما صبا یه چیز دیگه بود.
اومد جلو و با صدای سکسی خش دارش سلام پر انرژی کرد و باهام دست داد. خودشو معرفی کرد و گفت:« ببخشید... میتونم با آقای قاسمی صحبت کنم؟...» من تعجب کردم که باهام چیکار داره و سریع گفتم:« میتونم بپرسم چه کاری باهاشون دارین؟...»
+ اووووم... نیستن؟...
- چرا هستن... شما کارتون رو بفرمایید...
+ میخوام با خودشون صحبت کنم...
من که دیدم لابی شلوغه راهنماییش کردم سمت پیشخوان پذیرش و آروم بهش گفتم:« قاسمی خودم هستم... بفرمایید لطفاً...» یدفه چشماش برق زد و لبخند اومد روی لبهای قشنگش و گفتم:« اوووووووووم 😈 ... یکی از دوستام به اسم نگار تعریف ماساژ های عالی شما رو میکرد... و آدرس رو بهم داد که یه جلسه ماساژ فول بادی و ورزشی بگیرم...» نگار، دختر بدنساز نوجوانی که مشتری خودم بود. یه دختر ۱۷ ساله محصل که بدنش پوشیده از عضلات تناور و قدرتمند بود. من شخصا مشتری دختر بدنساز زیاد دارم و یه جورایی رابطه عاطفی هم باهاشون دارم و خیلی وقتا خودشون در حین ماساژ نیاز جنسی هم دارن و سکس هم کردم باهاشون. نگار دقیقا یکی از اوناییه که هر بار هردو ماساژ فول بادی و ورزشی رو میگیره و من ماساژ ویژه ای به ناحیه تناسلیش میدم و ارضاش میکنم. من گفتم:« میخواید از خود من ماساژ بگیرید؟...» صبا چشماش دوباره برق زد و گفت:« اووهوووووم 😈... ��ز خود خودتون... فول بادی و ورزشی کامل... 🫦 راستش دو ماهه که ماساژ نگرفتم و عضلاتم گرفتگی زیاد داره... 💦»
خلاصه کنم... من صبا رو به اتاق اختصاصی ماساژ خودم راهنمایی کردم... بعد از چند دقیقه‌ای که فرصت آماده شدن مشتریه، وقتی وارد اتاق شدم 😳😮😦😧
Tumblr media
صبا لخت مادرزاد شده بود. اما این تعجب نداشت چون طبیعیه. بدنش هم پوشیده از عضله بود. اینم برای من تازگی نداشت چون عضلات ورزیده زنانه و دخترانه کم ندیده ام. اما اون روی تخت و به سمت آینه بزرگ دیواری نشسته بود و بالشت رو زیر کص و کونش گذاشته بود و به حالت دورانی رو بالشت میمالید و فیگور میگرفت. این سطح حشر واقعاً عجیب بود واسم. تا منو تو آیینه دید که وارد شدم، زبونش رو دور لبش چرخوند و گفت:« اوووووم... آقا محسن اوومددی؟... من آماده ام 🫦💜😈» من هنگ کردم چون صدا و لحنش به قدری سکسی بود که کیرم بلند شد. سهی کردم خونسرد باشم. وارد شدم و در رو قفل کردم.
Tumblr media
235 notes · View notes
tebmahani · 1 year ago
Text
Tumblr media
آنه از گرین گیبلز
اثر لوسی مود مونت‌‌گومری
ترجمه بیگانه
🌹🌹 🌹🌹
فصل اول
خانم ریچل لیندی شگفت‌‌زده شده است
🌹🌹 🌹🌹
خانم ریچل لیندی، دقیقا جائی زندگی می‌‌کرد که جاده‌‌ی اصلی اونلی، به درون یک گودال کوچک، سرازیر می‌‌شد. دو طرف جاده را درختان توسکا و گل‌‌های آویز گوشواره‌‌ی بانوان، احاطه کرده بودند. جاده از روی نهری کوچک عبور می‌‌کرد که سرچشمه‌‌ی آن در جنگل پشت ساختمان قدیمی کاتبرت‌‌ها قرار داشت. گفته می‌‌شد که نهر، از میان جنگل، با جریانی پر خروش و طغیان‌‌گونه عبور می‌‌کرد؛ جنگلی که برکه و آبشارهای کوچک خروشان مرموزی را در دل خود نهفته بود. اما زمانی‌‌که نهر، به گودال لیندی‌‌ها می‌‌رسید؛ تبدیل به جویباری کوچک می‌‌شد که به‌‌خوبی مسیر خود را می‌‌شناخت و رفتاری موقرانه داشت. گویا حتی یک نهر نیز نمی‌‌توانست از مقابل خانه‌‌ی خانم ریچل لیندی بدون توجه به آداب اجتماعی و رفتار مناسب عبور کند. نهر، احتمالا می‌‌دانست که خانم ریچل، کنار پنجره‌‌اش می‌‌نشست و با شش دانگ حواسش مراقب تمام چیزهایی که از آن‌‌جا عبور می‌‌کرد بود؛ از نهرها و بچه‌‌ها گرفته تا هر آنچه که فکرش را بکنید. و اگر متوجه چیزی غیرعادی یا غیرمعمول می‌‌شد به طور خستگی‌‌ناپذیری به سوال کردن و جمع کردن اطلاعات می‌‌پرداخت تا دلیل آن را کشف کند.
در اَونلی و نقاط دیگر دنیا، آدم‌‌های زیادی هستند که با دقت به مسائل مربوط به همسایه‌‌هایشان دقت می‌‌کنند چرا که این‌‌کار به آن‌‌ها کمک می‌‌کند تا مسائل مربوط به خودشان را نادیده بگیرند؛ اما خانم ریچل لیندی، یکی از موجودات توانائی بود که به خوبی می‌‌توانست از پس مسائل خودش برآید و در امور دیگران نیز دخالت کند. خانم لیندی، یک زن خانه‌‌دار برجسته و جالب توجه بود؛ او همیشه کارهایش را تمام و کمال به پایان می‌‌رساند و به خوبی نیز آن‌‌ها را انجام می‌‌داد؛ او انجمن خیاطی را مدیریت می‌‌کرد؛ در اداره کردن کلاس‌‌های یکشنبه‌‌های کلیسا برای آموزش دین مسیحیت به بچه‌‌ها کمک می‌‌کرد؛ و بانفوذترین فرد انجمن جمع کردن اعانه و حمایت کردن از کلیسا و آموزش دین مسیحیت برای خارجی‌‌ها بود. با این‌‌حال، با وجود همه‌‌ی این کارها، خانم ریچل به طور طبیعی، آن‌‌قدر اوقات فراغت داشت که بتواند کنار پنجره‌‌ی آشپزخانه‌‌اش بنشیند و پتوهای کاموائی ببافد. – او تا آن‌‌زمان، شانزده پتو بافته بود، به طوری‌‌که کدبانوهای اونلی، تحسینش می‌‌کردند – و همزمان شش دانگ حواسش به جاده‌‌ی اصلی بود که از گودال می‌‌گذشت و از شیب تند جاده‌‌ی سرخ روبه‌‌رو بالا می‌‌رفت.
از آن‌‌جا که اونلی یک شبه جزیره‌‌ی مثلثی شکل کوچک بود که به درون خلیج سنت لورنس پیشروی کرده بود و از دو طرف به وسیله‌‌ی آب محاصره شده بود، هر کس که قصد داشت به اونلی وارد یا از آن خارج شود؛ چاره‌‌ای نداشت جز آن‌‌که از آن جاده‌‌ی تپه-گودالی عبور کند و در نتیجه توسط چشم‌‌های همه‌‌چیزبین خانم ریچل، مورد حملات قضاوت و انتقاد قرار بگیرد بدون آن‌‌که روحش نیز از ماجرا خبردار شود.
عصر یکی از روزهای اوایل ژوئن، خانم لیندی، کنار پنجره‌‌اش نشسته بود. آفتاب از پنجره‌‌ی اتاق، به گرمی و درخشندگی، به درون می‌‌تابید. باغ واقع در سراشیبی پائین خانه، چنان در شکوفه‌‌های صورتی-سفید غرق بود گویی که عروسی بود که از شرم و حیا، گونه‌‌هایش گلگون شده بود. باغ، با وجود هزاران زنبوری که در آن پرواز می‌‌کردند گویی آهنگی را زمزمه می‌‌کرد.
توماس لیندی – مرد ریزه‌‌ میزه‌‌ی ساکت و بردباری که مردم اونلی «شوهر ریچل لیندی» خطابش می‌‌کردند – در حال پاشیدن بذر شلغم، روی زمین تپه‌‌مانند آن‌‌طرف انبارش بود. متیو کاتبرت نیز باید در حال پاشیدن بذرهای شلغمش، بر روی زمین بزرگ قرمز رنگ کنار نهر گرین گیبلز می‌‌بود. خانم ریچل می‌‌دانست که متیو باید در حال پاشیدن بذرهای شلغم باشد چرا که غروب روز گذشته در مغازه‌‌ی ویلیام جی بلیر در کارمودی شنیده بود که متیو به پیتر موریسون می گفت که خیال دارد فردا عصر، بذرهای شلغم را بر روی زمین‌‌هایش بپاشد. البته که پیتر مجبور شده بود از متیو بپرسد که خیال دارد این‌‌کار را بکند یا نه؛ چرا که متیو کاتبرت هرگز داوطلب نمی‌‌شد که درباره‌‌ی چیزی، با دیگران صحبت کند و آن‌‌ها را در جریان مسائل قرار دهد. و با این‌‌حال، این متیو بود که ساعت سه و نیم عصر یک روز کاری پرمشغله، با متانت، مشغول راندن درشکه‌‌اش بود و گودال لیندلی‌‌ها را پشت سر می‌‌گذاشت و از تپه بالا می‌‌رفت. به علاوه، او پیراهن یقه دار سفیدی را به همراه بهترین کت و شلوارش به تن کرده بود؛ که همین به سادگی اثبات می‌‌کرد که او قصد خروج از اونلی را داشت. و برای رفتن از درشکه و مادیان بلوطی رنگش استفاده می‌‌کرد که نشانه‌‌ی این بود که قصد داشت مسافت زیادی را طی کند. اکنون سوال این بود که متیو قصد داشت به کجا برود و اصلا چرا به آن‌‌جا می‌‌رفت؟
اگر هر مرد دیگری به غیر از میتو بود، خانم ریچل با مهارت، شواهد را کنار یکدیگر می‌‌چید و احتمالا برای هر دو سوال، به نتایج و حدس‌‌های خیلی خوبی می‌‌رسید. اما متیو به ندرت از خانه خارج می‌‌شد و این یعنی باید اتفاقی اورژانسی و غیرمعمول رخ داده باشد که او را مجبور کرده بود خانه را ترک کند. او خجالتی‌‌ترین مرد زنده‌‌ی دنیا بو‌‌د و از موقعیت‌‌هایی که او را مجبور می‌‌کرد به میان غریبه‌‌ها برود یا به جاهایی برود که ممکن بود مجبور شود با دیگران حرف بزند، متنفر بود. این‌‌که متیو تیپ بزند و پیراهن یقه‌‌دار سفیدش را بپوشد و سوار درشکه‌‌اش شود؛ اتفاقی نبود که معمولا بتوانی شاهد آن باشی. خانم ریچل، هر چقدر به سلول‌‌های خاکستری مغزش فشار آورد و تمام لشکریان نورونهای مغزش را به مدد طلبید، باز هم نتوانست دلیل کار متیو را بفهمد و در نتیجه، نتوانست از آن بعد از ظهر زیبا، لذت ببرد.
در نهایت زنی چون او به این نتیجه رسید: «بعد از چای یه سر به گرین گیبلز می‌‌زنم و از ماریلا می‌‌پرسم که متیو کجا رفته و چرا. معمولا متیو، این وقت سال به شهر نمی‌‌ره، هیچ‌‌وقت هم که به ملاقات کسی نمی‌‌ره. اگرم بذر شلغم تموم کرده بود این‌‌جوری تیپ نمی‌‌زد و درشکه رو با خودش نمی‌‌برد که بخواد بذر بخره. برای رفتن به پیش دکتر هم زیادی ریلکس بود و آروم درشکه‌‌ش رو می‌‌روند. با این‌‌حال از دیشب تا حالا باید یه اتفاقی افتاده باشه که متیو این‌‌جوری زده به جاده. حسابی گیج شدم و نمی‌‌دونم ممکنه چی شده باشه. ذهنم حتی لحظه‌‌ای نمی‌‌تونه آروم بگیره تا وقتی‌‌که بفهمم چی شده که متیو امروز رفته خارج از شهر.»
بنابراین خانم ریچل بعد از چای، خانه را ترک کرد. او مجبور نبود آن‌‌قدرها از خانه دور شود؛ خانه‌‌ی بزرگ کاتبرت‌‌ها که بدون آن‌‌که الگوی مشخصی را دنبال کند در جهت‌‌های مختلف گسترش یافته بود؛ و چندین باغ‌‌ میوه در اطراف آن قرار داشت؛ حدود یک چهارم یک مایل، از جاده‌‌ای که گودال لیندی‌‌ها در آن قرار داشت؛ فاصله داشت. مطمئنا جاده‌‌ی باریک روستایی، راه را حسابی دورتر می‌‌کرد. پدر متیو کاتبرت، که پسرش، خجالتی بودن و ساکت بودن را از او به ارث برده بود، تا آن‌‌جا که ممکن بود خانه‌‌اش را دور از دوستانش ساخته بود، اگرچه ساختمان موفق شده بود به درون جنگل، عقب‌‌نشینی نکند.
گرین گیبلز، در دورترین لبه‌‌های زمین صاف ساخته شده بود و به همین دلیل این‌‌روزها به سختی از جاده‌‌ی اصلی، قابل دیدن بود؛ درحالی‌‌که همه ی خانه‌‌های دیگر اونلی، به صورت کاملا اجتماعی‌‌گونه‌‌ای در نزدیکی جاده اصلی، بنا شده بودند. خانم ریچل لیندی، به هیچ عنوان، زندگی کردن در چنین مکانی را « زندگی کردن » به حساب نمی‌‌آورد. او در حالی‌‌که بر روی جاده‌‌ی پوشیده شده با علف راه می‌‌رفت گفت: «این فقط یه جا موندنه؛ همین و بس.» جای عمیق رد چرخ‌‌های درشکه بر روی جاده مانده بود و دو طرف جاده را بوته‌‌های رز وحشی، مرزبندی کرده بودند. خانم لیندی به حرف زدن با خودش ادامه ��اد: «اصلا عجیب نیس که متیو و ماریلا، هر دوتاشون یه کم عجیب و غریبن! خب اونا دور از اجتماع و تنها اینجا زندگی می‌‌کنن. درخت‌‌ها که همزبون و همدم آدم حساب نمی‌‌شن؛ خدا می‌‌دونه اگه حساب می‌‌شدن این‌‌جا به اندازه‌‌ی کافی درخت هست. من ترجیح می‌‌دم آدما رو نگاه کنم تا درختا رو. مطمئنا کاتبرت‌‌ها شاد و راضی به نظر می‌‌رسن؛ اما خب، به نظرم عادت کردن به این وضع. یه ضرب‌‌المثل ایرلندی می‌‌گه: آدمیزاد می‌‌تونه به هرچیزی عادت کنه، حتی به آویزون شدن.»
خانم ریچل در حال گفتن این حرف‌‌ها به خودش بود که قدم از جاده بیرون گذاشت و وارد حیاط پشتی گرین گیبلز شد. این حیاط با دقت و وسواس بالایی، سرسبز و تمیز بود. در یک طرف آن، درختان بید مجنون کهنسال قرار داشتند و در طرف دیگرش صنوبرهای لومباردی که کاملا مشخص بود به آن‌‌ها به خوبی رسیدگی می‌‌شد. حتی یک تکه چوب سرگردان یا یک تکه سنگ، در حیاط دیده نمی‌‌شد. مسلما اگر بود، خانم ریچل آن را می‌‌دید. او به طور مخفیانه معتقد بود که ماریلا کاتبرت، به همان اندازه که خانه‌‌اش را جارو می‌‌زد، آن حیاط را نیز جارو می‌‌کشید. آن‌‌قدر آن حیاط، تمیز بود که می‌‌توانستی بر روی زمین، غذا بخوری؛ و آلودگی‌‌ای که وارد دهانت می‌‌شد از آلودگی‌‌ای که در تمام عمرت، ممکن بود وارد دهانت شود؛ کمتر بود.
خانم ریچل، همچون یک فروشنده دوره‌‌گرد، به سرعت، در زد و وارد آشپزخانه شد. آشپزخانه‌‌ی گرین گیبلز، یک مکان روح‌‌بخش و شاد بود – یا می‌‌توانست روح بخش و شاد باشد اگر به طرز دردناکی تمیز نبود و ظاهر یک اتاق‌‌نشیمن دست نخورده و استفاده نشده را نداشت. - پنجره‌‌های آشپزخانه، به شرق و غرب باز می‌‌شدند. از پنجره‌‌ی سمت غرب، می‌‌توانستی حیاط پشتی ساختمان را ببینی. از این پنجره آبشاری از آفتاب ملایم و لذت‌‌بخش ژوئن به درون خانه، ریزش می-کرد. اما پنجره‌‌ی رو به مشرق، منظره‌‌ای از شکوفه‌‌های سفید گیلاس را در باغ سمت چپ، به تو می‌‌بخشیدند که به آرامی سر تکان می‌‌دادند. همچنین می‌‌توانستی از آن‌‌جا درخت‌‌های غان لاغر اندام واقع در گودال نزدیک نهر را ببینی که درخت‌‌های تاک رونده، ساقه‌‌های خود را به دور تن آن‌‌ها پیچیده بودند و تنشان را با لباسی سبز، پوشانده بودند. این‌‌جا، جائی بود که ماریلا می‌‌نشست؛ البته اگر ماریلا، اصلا لطف می‌‌کرد و می‌‌نشست. او همیشه کمی به آفتاب، بدگمان بود؛ چرا که به نظر او آفتاب، در این دنیائی که باید جدی گرفته می‌‌شد، بیش از اندازه بی‌‌مسئولیت و رقصان و سرخوش بود. و اینجا، همان‌‌جائی بود که اکنون، ماریلا نشسته بود و بافتنی می‌‌بافت و میز پشت سرش، برای عصرانه، آماده چیده شده بود.
خانم ریچل، قبل از آن‌‌که در را کامل ببندد، در ذهنش، گزارش کاملی از وضعیت موجود بر روی میز عصرانه را آماده کرد. سه بشقاب بر روی میز غذا، قرار داده شده بود و این به آن معنا بود که ماریلا انتظار داشت که متیو، شخصی را به همراه خودش، برای عصرانه بیاورد. اما ظروف غذا، ظروف معمولی‌‌ای بودند که ماریلا استفاده می‌‌کرد و فقط مربای سیب ترش و یک نوع کیک، بر روی میز قرار داشت؛ بنابراین شخصی که به مهمانی می‌‌آمد نباید آن‌‌قدرها شخص مهم و خاصی می‌‌بود. با این‌‌حال چرا متیو پیراهن سفید یقه‌‌دارش را پوشیده بود و مادیان بلوطی رنگش را با خود برده بود؟ خانم ریچل، به خاطر این راز غیرمعمول گرین گیبلزی که همیشه ساکت و بدون راز و رمز بود؛ گیج شده بود.
ماریلا به چابکی گفت: «عصر بخیر ریچل! بعد از ظهر خوبیه، نه؟ نمی‌‌شینی؟ خانواده‌‌ت چطورن؟»
رابطه‌‌ی ریچل و ماریلا، چیزی متفاوت از دوستی بود؛ چیزی که نامی برایش وجود نداشت؛ و دلیل آن هم تفاوت‌‌های بین آن دو بود. ماریلا، زنی لاغر و قدبلند، با زوایا و بدون منحنی‌‌های اندامی بود. موهای سیاهش، چندین تار موی خاکستری را به مهمانی پذیرفته بودند و او همیشه آن‌‌ها را می‌‌پیچید و بالای سرش به شکل یک گره سفت در می‌‌آورد که با خشونت با دوسنجاق، که از میان آن عبور می‌‌داد، محکمش می‌‌کرد. او شبیه به زنی به نظر می‌‌رسید که نظرات دیگران را نادیده می‌‌گیرد و عقاید انعطاف‌‌ناپذیری دارد؛ که البته او واقعا چنین زنی بود؛ اما چیزی در مورد شکل دهانش وجود داشت که اگر کمی آن شکل را گسترش می‌‌دادی، احساس می‌‌کردی که نشانه‌‌هایی از شوخ‌‌طبعی، پشت آن پنهان شده است.
خانم ریچل گفت: «ما همه‌‌مون حالمون خوبه. هرچند من می‌‌ترسیدم «تو» حالت بد شده باشه آخه دیدم متیو از شهر رفت بیرون. فکر کردم شاید داره می‌‌ره که دکتر بیاره." اگرچه ماریلا انتظار آمدن خانم ریچل را می‌‌کشید؛ اما با شنیدن این حرف، عضلات لَبَش پرید. او به خوبی می‌‌دانست همین‌‌که همسایه‌‌اش ببیند که متیو از شهر خارج می‌‌شود به طرز غیرقابل‌‌توصیفی، کنجکاوی‌‌اش برانگیخته می‌‌شود. ماریلا گفت: «اوه! نه! من کاملا خوبم، هرچند دیروز سردرد بدی داشتم. متیو رفت تا برایت ریور. ما می‌‌خوایم یه پسر بچه رو از پرورشگاه نوا اسکواشه بیاریم خونه. ایشون با قطار امشب می‌‌رسه.»
اگر ماریلا گفته بود که متیو به برایت ریور رفته است تا با یک کانگورو از استرالیا ملاقات کند؛ خانم ریچل نمی‌‌توانست بیش از آنچه که اکنون حیرت‌‌زده شده بود، متعجب گردد. درواقع او چنان شوکه شده بود که برای پنج ثانیه، قدرت تکلمش را از دست داد. این غیرممکن بود که ماریلا، سربه‌‌سر او بگذارد، با این‌‌حال خانم ریچل، مجبور شده بود که این احتمال را در نظر بگیرد. زمانی‌‌که دوباره توانست حرف بزند، پرسید: « داری جدی می‌‌گی ماریلا؟» ماریلا چنان گفت: «بله! البته!» گویی آوردن یک پسر بچه به خانه، از پرورشگاه نوا اسکواشه، قسمتی از کار معمول بهاره در مزارع اونلی بود و انگار نه انگار که این کار، به هیچ‌‌وجه چیزی نبود که هیچ‌‌کس در آن‌‌جا تا کنون حتی به ذهنش نیز خطور نکرده بود.
خانم ریچل احساس می‌‌کرد که شوک ذهنی شدیدی بهش وارد شده است. ذهن او، کلمات را با حیرت ادا می‌‌کرد: «یه پسر! هیچ‌‌کس تا حالا همچین کاری نکرده، اون‌‌وقت از بین این‌‌همه آدم، متیو و ماریلا تصمیم به این‌‌کار گرفتن! اونم از یه پرورشگاه! خب، مطمئنا جهان داره وارونه می‌‌شه! دیگه هیچ چیز نمی‌‌تونه من رو شگفت‌‌زده کنه! هیچ‌‌چیز!» او با لحنی انتقادگرانه گفت: «چی شده که چنین ایده‌‌ای به ذهنت رسیده؟» این‌‌کار بدون آن‌‌که با او مشورت کنند صورت گرفته بود و مسلما نمی‌‌شد آن‌‌ها را سرزنش نکرد. ماریلا جواب داد: «مدتیه که داریم بهش فکر می‌‌‌‌کنیم؛ ... راستش کل زمستون رو بهش فکر می‌‌‌‌کردیم .... خانم الکساندر اسپنسر، یه روز قبل از کریسمس اومده بود اینجا. می‌‌گفت که می‌‌خواد بهار که شد، یه دختر بچه رو از پرورشگاه هاپتون به خونه بیاره. یکی از اقوام خانم اسپنسر اونجا زندگی می‌‌کنه و خانم اسپنسر از طریق ایشون، همه‌‌چیز رو راجع به اونجا می‌‌دونه. وقتی که خانم اسپنسر این جریان رو به ما گفت؛ من و متیو هم درباره‌‌ش با هم حرف زدیم و از اون‌‌موقع داریم بهش فکر می‌‌کنیم و درباره‌‌ش با هم حرف می‌‌زنیم. به نظرمون بهتره ما، یه پسر بیاریم خونه. متیو سنش داره بالا می‌‌ره. می‌‌دونی که: الان تقریبا شصت سالشه. دیگه به تند و فرزی سابق نیس. قلبش هم داره اذیتش می‌‌کنه. می‌‌‌‌‌دونی که چقد سخته که بشه نیروی کمکی، استخدام کرد. اصلا نمی‌‌‌‌‌تونی کسی رو پیدا کنی غیر از اون پسر بچه‌‌‌‌‌های فرانسوی احمق نابالغ. و به محض این‌‌‌‌‌که یکیشون رو میاری و سعی می‌‌‌‌‌کنی تربیتش کنی، یه دفعه می‌‌‌‌‌بینی غیبش زده و برای به دست آوردن پول بیشتر سر از کارخونه‌‌‌‌‌ی کنسروسازی خرچنگ یا آمریکا درآورده. اولش متیو پیشنهاد داد که یه پسر بچه از حومه‌‌‌‌‌ی شهر بیاریم. ولی من، محکم بهش گفتم: «نه! ممکنه اون بچه‌‌‌‌‌ها، بچه‌‌‌‌‌های خوبی باشن؛ نمی‌‌‌‌‌گم که نیستن ... ولی من خوشم نمی‌‌‌‌‌آد یه عرب از خیابونای لندن، تو خونه‌‌‌‌‌م با��ه. حداقل یکی رو بیاریم که همین‌‌‌‌‌جا به دنیا اومده باشه. درهرحال اینکه بخوایم یه بچه بیاریم، خطرات خودش رو داره ولی من اگه فکر کنم با یه کانادائی، طرفم راحت‌‌‌‌‌تر می‌‌‌‌‌تونم باهاش کنار بیام و شبا راحت‌‌‌‌‌تر می‌‌‌‌‌تونم بخوابم.» برای همین، در نهایت تصمیم گرفتیم از خانم اسپنسر بخوایم که وقتی می‌‌‌‌‌ره یه دختربچه برای خودش برداره یه پسربچه هم برای ما انتخاب کنه. شنیدیم که قرار بوده هفته‌‌‌‌‌ی گذشته بره به پرورشگاه؛ برای همین هم از طریق یکی از اقوام ریچارد اسپنسر تو کارمودی، براش پیغام فرستادیم که یه پسر باهوش و مناسب برای کار رو که حدودا ده-یازده سالش باشه، برامون بفرسته. راستش با متیو که حرف می‌‌‌‌‌زدیم به این نتیجه رسیدیم که این سن، بهترین سنه: به اندازه کافی بزرگ شده که بتونه تو کارای مزرعه و خونه کمک کنه و هنوز اینقد بچه هست که بشه به طرز درستی، تربیتش کرد. ما قصد داریم اینجا رو براش تبدیل به یه خونه‌‌‌‌‌ی خوب بکنیم و بفرستیمش مدرسه. امروز یه تلگرام از خانم الکساندر اسپنسر به دستمون رسید. پستچی نامه رو از ایستگاه آورد. خانم اسپنسر توش گفته که امروز عصر، حدود پنج و نیم قطارشون می‌‌‌‌‌رسه. برای همین هم متیو رفت تا برایت ریور تا پسرک رو بیاره. خانم اسپنسر، پسرک رو اون‌‌‌‌‌جا از قطار پیاده می‌‌‌‌‌کنه و خودش تو ایستگاه شن‌‌‌‌‌های سفید پیاده می‌‌‌‌‌شه.»
خانم ریچل بابت این‌‌که همیشه هرچیزی که به ذهنش می‌‌رسید را بلند بر زبان می‌‌آورد؛ به خودش افتخار می‌‌کرد. اکنون نیز در حال انجام دادن این امر مهم بود: ابتدا باید چشم‌‌انداز و دیدگاه‌‌های خودش را با این خبرهای شگفت‌‌انگیز، تنظیم می‌‌کرد: «خب، ماریلا! بذار خیلی واضح بهت بگم که به نظر من، تو داری کار خیلی احمقانه‌‌ای رو انجام می‌‌دی – یه کار خطرناک. همین و بس. تو نمی‌‌دونی داری خودت رو درگیر چه ماجرائی می‌‌کنی. داری یه بچه‌‌ی غریبه رو به خونه و زندگیت می‌‌آری درحالی‌‌که هیچی از این بچه نمی‌‌دونی: نه چیزی از خلق و خو و شخصیتش می‌‌دونی؛ نه می‌‌دونی چه جور پدر و مادری داشته؛ نه می‌‌دونی ممکنه بعدا چی از کار دربیاد. الان بهت می‌‌گم چرا: همین هفته‌‌ی پیش بود که توی روزنامه خوندم که یه زن و شوهر از غرب جزیره، یه پسر بچه رو از پرورشگاه به خونه‌‌شون آوردن و پسرک، شب خونه‌‌شون رو به آتیش کشید. پسرک این‌‌کار رو «به عمد» کرد ماریلا! و تقریبا تو تختشون، جزغاله‌‌شون کرد. یه مورد دیگه هم سراغ دارم: یه خونواده یه پسربچه رو به سرپرستی گرفته بودن. پسرک، عادت داشت با گستاخی و بی‌‌ادبی، جواب بقیه رو بده. آخرش هم نتونستن درستش کنن و این‌‌کار رو از سرش بندازن. اگه قبل از این‌‌که این‌‌کار رو بکنی، با من مشورت کرده بودی – که نکردی، ماریلا- بهت می‌‌گفتم که به خاطر خدا این فکر رو از سرت بیرون کنی. همین و بس.»
تلاش ریچل برای ترساندن ماریلا با ظاهری دلسوزانه، هیچ تاثیری بر روی ماریلا نداشت. به نظر نمی‌‌رسید ماریلا ناراحت شده باشد و یا حتی احساس خطر کرده باشد. او حتی برای لحظه‌‌ای بافتنی بافتنش را متوقف نکرد: «نمی‌‌گم چیزی که می‌‌گی درست نیس، ریچل! خودمم گاهی شک کردم که کاری که دارم می‌‌کنم درسته یا نه. متیو به طرز وحشتناکی، دلش می‌‌خواست اینکار رو بکنه. می‌‌تونستم این رو توی حرفا و کاراش ببینم. برای همین هم، با وجود اینکه خودم خیلی راضی نبودم، قبول کردم. خیلی کم پیش می‌‌آد که متیو دلش چیزی رو بخواد؛ اینقد کم، که وقتی می‌‌بینم می‌‌خواد کاری رو انجام بده؛ وظیفه‌‌ی خودم می‌‌دونم که باهاش همراهی کنم. و در مورد خطراتش هم، خب هر کاری که بخوای تو این دنیا انجام بدی؛ خطراتی با خودش داره. مردم اگه بخوان خودشون هم بچه‌‌دار بشن؛ بازم یه سری خطرات وجود داره – بچه‌‌ی خود آدم هم ممکنه خوب از کار درنیاد. تازه نوا اسکواشه، خیلی به جزیره نزدیکه. این‌‌جوری نیس که بخوایم اون پسرک رو از انگلستان یا آمریکا بیاریم. فکر نمی‌‌کنم خیلی با خودمون فرق داشته باشه.»
ریچل با لحنی که واضحا نشان می‌‌داد، به طور دردناکی به چیزی که می‌‌گوید شک دارد؛ گفت: «خب، امیدوارم که همه‌‌چیز ختم به خیر بشه. فقط  اگه پسرک، کل گرین گیبلز رو به آتش کشید یا زهر ریخت تو چاه، بعدا نگی که بهت نگفتم. -- شنیدم که یه بچه پرورشگاهی توی نیو برانسویک، زهر ریخته تو چاهشون و همه‌‌ی خانواده با درد وحشتناک و ترسناکی مردن. فقط این دفعه، بچه پرورشگاهیه، دختر بوده.» ماریلا چنان گفت: «خب، ما خیال ندا��یم یه دختر بچه بیاریم!» انگار سمی کردن آب چاه، کاری مطلقا زنانه بود و امکان نداشت پسرها چنین کاری را انجام بدهند.
- من حتی تصورش رو هم نمی‌‌کنم که بخوام یه دختربچه رو بزرگ کنم. موندم خانم الکساندر اسپنسر، چطور می‌‌خواد اینکار رو بکنه. ولی خب، به نظرم ایشون اگه می‌‌تونست؛ بدش نمی‌‌اومد که کل بچه‌‌های پرورشگاه رو به سرپرستی بگیره.
خانم ریچل، دلش می‌‌خواست تا زمانی‌‌که متیو با آن پسربچه‌‌ی یتیم، به خانه برگردد آن‌‌جا بماند. اما از آن‌‌جا که به نظر می‌‌رسید متیو حداقل تا دو ساعت دیگر نیز برنخواهد گشت، خانم ریچل، تصمیم گرفت تا به بالای جاده برود و در مغازه‌‌ی رابرت بل، ماجرا را برای دیگران بازگو کند. این خبر مطمئنا می‌‌توانست موجب شود همه درباره‌‌ی آن، صحبت کنند و محبوبیت را برای خانم ریچل به ارمغان آورد؛ و خانم ریچل، به شدت عاشق این بود که محبوب و مشهور باشد. برای همین، خانم ریچل، ماریلا را ترک کرد. نفوس بد زدن‌‌های ریچل، کم کم بر روی ماریلا اثر می‌‌گذاشت و همه‌‌ی شک و تردیدها و ترس‌‌هایی را که ماریلا از خود دور کرده بود را دوباره به وجود او برمی‌‌گرداند؛ به همین دلیل زمانی‌‌که ریچل رفت، ماریلا نفسی از سر آسودگی کشید. زمانی‌‌‌که خانم ریچل، به اندازه کافی از خانه‌‌‌ی ماریلا دور شد و قدم درون مسیر روستائی گذاشت و خیالش راحت شد که ماریلا، صدایش را نمی‌‌‌شنود؛ ناگهان با هیجان فریاد زد: «خب، از بین تمام اتفاقاتی که تا حالا رخ داده یا بعدا رخ می‌‌‌ده؛ به نظر می‌‌‌آد این چیزیه که به هیچ‌‌‌وجه امکان نداره اتفاق بیفته و من الان دارم خواب می‌‌‌بینم! خب، من واقعا برای اون بچه‌‌‌ی کوچیک بیچاره، متاسفم و شک هم ندارم که اوضاع سختی رو پیش رو خواهد داشت. متیو و ماریلا، هیچی درباره‌‌‌ی بچه‌‌‌ها سرشون نمی‌‌‌شه و انتظار دارن اون بچه، از پدربزرگ خودش عاقل‌‌‌تر و بالغ‌‌‌تر باشه؛ البته اگه اون بچه اصلا پدربزرگی داشته، که من به شدت به این موضوع، شک دارم . اینکه بخوای فکر کنی که یه بچه تو گرین گیبلز زندگی کنه، یه چیز عجیب و غریب به نظر می‌‌‌آد. از وقتی که اون خونه ساخته شده و متیو و ماریلا بزرگ شدن، هیچ‌‌‌وقت بچه‌‌‌ای تو اون خونه زندگی نکرده؛ البته اگه اصلا بشه بگی متیو و ماریلا یه زمانی بچه بودن! وقتی به این دو تا نگاه می‌‌‌کنی، حس می‌‌‌کنی این دو تا از اولش هم بزرگسال بودن و هیچ‌‌‌وقت بچه نبودن. من هیچ‌‌‌وقت نمی‌‌‌تونم خودم رو جای اون بچه‌‌‌ یتیم بدبخت بذارم؛ حتی نمی‌‌‌تونم یکی از مشکلاتی رو که قراره باهاشون دست و پنجه نرم کنه رو تصور کنم. اوه خدای من! ولی واقعا دلم به حالش می‌‌‌سوزه. همین و بس.» خانم ریچل این سخنان را از اعماق قلبش، بر زبان آورد و مخاطبش کسی نبود جز بوته‌‌‌های وحشی رز. اما اگر او در آن لحظه، می‌‌‌توانست بچه‌‌‌ای را که در ایستگاه برایت ریور، صبورانه انتظار متیو را می‌‌‌‌‌کشید ببیند؛ احساس دلسوزی و تأسفش، حتی عمیق‌‌‌تر و شدیدتر نیز می‌‌‌شد.
0 notes
shefetolabd · 1 year ago
Text
💥💯عقیق شفت العبد یمانی آنسی اصل با ابعاد ۲۵.۵ در ۱۹ و ارتفاع ۷ میل نشاندار مصور لانه زنبوری بسیار زیبا و معنوی 💥💯
🆔کد ۶۹
#عقیق_شفت_العبد_یمانی #عقیق_شفت_العبد_یمنی #عقیق #عقیق_یمن #عقیق_یمنی #عقیق_اصل #عقیق_سبز #عقیق_سلیمانی #عقیق_یمانی #شفت_العبد #محرم #اربعین #پیاده_روی_اربعین #زائر #بین_الحرمین #ابوالفضل_العباس #امام_حسین #امام #امام_زمان #امام_رضا #حرمین_عسکریین #قدس #اقوام_ایرانی #اقوام_ایرانی_اتحاد #خانواده #خانوادگی #انگشتر_نقره #نقره #شاه_عبدالعظیم
0 notes
serka-law · 1 year ago
Text
youtube
برای کشف سوداورترین فرصت های سرمایه گذاری و کسب اطلاعات دقیق در مورد شهروندی به ما مراجعه کنید. https://cbiestates.com/fa/author/cbiinvestment https://citizenbyinvest.com/fa
لوکس نهایی در قلب تقسیم استانبول
زندگی لوکس امتیازات نامحدود این پروژه که توسط یکی از قابل ��عتماد ترین شرکت های ساختمانی ترکیه ایجاد شده است، دارای یک مکان عالی در قلب تقسیم، در سمت اروپایی استانبول است و ساکنان خود را به یک زندگی فوق العاده لوکس ارائه می دهد. با موقعیت منحصر به فرد خود در Taksim / Beyoğlu، تضمین می کند که سرگرمی، فرهنگ، هنر، سفر، گشت و گذار، غذا و خرید را به مرکز زندگی خود بیاورید.
فاصله پیاده روی تا قلب استانبول تکسیم اولین جایی است که وقتی به استانبول فکر می کنید به ذهنتان می رسد. این انتخاب گردشگران داخلی و خارجی در تمام طول سال است و یک مکان رویایی است که بسیاری از مردم مایل به زندگی هستند. این پروژه در وسط استانبول و در فاصله پیاده روی از نشانه های استانبول مانند: میدان تقسیم، نیشانتاشی، بشیکتاش، کاراکوی، پارک گزی، خیابان Sıraselviler و خیابان استقلال واقع شده است. خیابان استقلال، که یکی از مهمترین خیابان های جهان با طول 1650 متر از تقسیم تا تونل است، با تراموای نوستالژیک، معابر تاریخی، خیابان های مبتکرانه که مسافران کنجکاو، گالری های هنری، تئاتر، خرید، سرگرمی و مکان های خوشمزه را جذب می کند، مشهور است.
معماری منحصر به فرد
معماری این پروژه یک کار معماری نواورانه است که نمای پانورامای استانبول را با تمام زیبایی های ان نشان می دهد و فضای وسیعی را در اپارتمان ها با تراس های بزرگ در طبقات بالا ارائه می دهد. علاوه بر معماری مدرن و اصلی ان، سطح شیشه ای بزرگ اعمال شده به کل ساختار باعث می شود نور روز و دیدگاه های قانع کننده بخش مهمی از زندگی شما باشد. بر خلاف هر معماری دیگری، این پروژه بر اساس طراحی منحصر به فرد لانه زنبوری ساخته شده است. با این امضای پروژه، یک نفس منحصر به فرد و جدید به رویکرد معماری اورده شده است.
بهترین سرمایه گذاری ممکن
بهترین ارزش سرمایه گذاری با ROI سریع
اماده حرکت و مناسب برای برنامه شهروندی ترکیه
محل مرکزی در قلب استانبول، تقسیم
امکانات رفاهی مجهز در ساختمان
مشاوره سرمایه گذاری بانک مرکزی در ترکیه CBI یک شرکت مشاوره سرمایه گذاری جهانی در استانبول، ترکیه با سابقه طولانی برتری و رهبری حرفه ای است. CBI در ترکیه مستقر است و از سال 2012 در عرصه حقوق بین الملل فعال بوده است. شرکت ما از سال 2020 خدمات مشاوره سرمایه گذاری را تحت نام CBI جمع اوری کرده است. تاریخچه سرمایه گذاری ما را قادر می سازد تا انتظارات سرمایه گذاران بین المللی را واقعا درک کنیم و راه حل های سفارشی و برنامه های بسته بندی واجد شرایط را ارائه دهیم.
#nişantaşı #nisantasi #istanbul #luxury #Real estate #investment consultancy #Turkish citizenship #Citizenship #Turkish citizenship by investment #Real estate investment and citizenship #investment consultancy in istanbul #turkey
1 note · View note
akasizarabad · 2 years ago
Photo
Tumblr media
‌ 🕷️🕸️💧🌿 . . . . . عنکبوت زنبوری 🤍💛🖤 نام یک گونه از تیره ی عنکبوت‌های گردباف است که در سراسر مرکز اروپا، شمال اروپا، شمال آفریقا، بخش‌هایی از آسیا و مجمع الجزایر آزور زیست می‌کنند، مانند بسیاری دیگر از خانواده های گونه ی صورت نُقره ای، نشانه گذاری های زرد و سیاهِ قابل توجه بر روی شکم خود دارد Argiope bruennichi (wasp spider) Is a species of orb-web spider distributed throughout central Europe, northern Europe, north Africa, parts of Asia, and the Azores archipelago. Like many other members of the genus Argiope (including St Andrew's Cross spiders), it has striking yellow and black markings on its abdomen 📌: Doodar farm - مزرعه ی دودَر 📸: @Basdi_Azizi0997 🏷️Tags: #digital #photography #photographer #nature #photooftheday #picofday #Iran #Sistan_Baluchestan #Baluchestan #Zarabad #Doodar #farm #spider #ArgiopeBruennichi #Argiope #WaspSpider #insect #web #water #ایران #سیستان_بلوچستان #بلوچستان #زرآباد #دودر #عکاسی #عکاسی_دیجیتال #طبیعت #عنکبوت #مزرعه (at Doodar, Zarabad, Sistan & Baluchestan, Iran) https://www.instagram.com/p/CoroLCwsr_P/?igshid=NGJjMDIxMWI=
0 notes
bornlady · 1 year ago
Text
بالیاژ شنی دودی : بالاخره او گفت: "آیا کرایه خود را عوض کنیم؟" "'نه، نه!' رینارد گفت: "من نمی توانم این کار را انجام دهم." "پایان این بود که آنها شرط بندی کردند و موافقت کردند که سه درخت را نام ببرند. اگر روباه می‌توانست آن‌ها را سریع‌تر از خرسی که قرار بود به او ترک کند. رنگ مو : رد کند یک لقمه از بیکن را بردارید. اما اگر خرس بتواند آنها را سریعتر بگوید این بود که مرخصی داشته باشم تا یک سوپ را از شانه بیرون بیاورم. بروین حریص فکر کرد او مطمئن بود که تمام عسل را در یک نفس می‌نوشاند. "'خب' رینارد گفت: "بدون شک همه چیز منصفانه و درست است. بالیاژ شنی دودی بالیاژ شنی دودی : اما تمام چیزی که من می گویم" این است که اگر من برنده شوم، تو مجبور خواهی بود «درختی» جایی که من هستم گاز گرفتن.' "'البته' بروین گفت: "من به شما کمک می کنم همانطور که شما نمی توانید به خودتان کمک کنید." "بنابراین آنها باید شروع کنند و درختان را نامگذاری کنند. "'صنوبر، صنوبر اسکاچ، صنوبر،' بروین غرغر کرد. لینک مفید : بالیاژ مو زیرا او در خود خشن بود زبان، که او بود. اما با همه اینها فقط نام دو درخت را برای صنوبر گذاشت و Scotch Fir هر دو یکسان هستند. "'آش، آسپن ، بلوط،' رینارد فریاد زد، طوری که چوب دوباره زنگ زد! "پس شرط را برده بود و پایین دوید و دل را از آن بیرون کشید خوک در یک گاز، و فقط با آن فرار می کرد. بالیاژ شنی دودی : اما بروین عصبانی بود زیرا او بهترین ذره را از کل خوک برداشته بود و بنابراین دراز کشید دمش را گرفت و محکم نگهش داشت. "'کمی بایست، کمی بایست،' گفت و از خشم وحشی شد. "'هرگز مهم نیست' روباه گفت: "خیلی خوبه" اجازه بده بروم، پدربزرگ، و من به شما طعم عسلم را می دهم. لینک مفید : آمبره سامبره بالیاژ چیست وقتی بروین این را شنید، دستش را رها کرد و رینارد به دنبالش رفت عسل "'اینجا، روی این لانه زنبوری،' رینارد گفت: «برگی نهفته است و زیر آن برگ یک سوراخ است و آن سوراخ را باید بمکید.' "همانطور که این را گفت، شانه را زیر بینی خرس بالا گرفت و درآورد. بالیاژ شنی دودی : برگ، روی سنگی پرید و شروع کرد به ژولیدن و خندیدن، زیرا وجود داشت نه عسل و نه لانه زنبوری، بلکه لانه زنبوری به بزرگی سر یک انسان، پر از زنبورها، و زنبورها ازدحام کردند و روی سر بروین نشستند، و او را در چشم و گوش و دهان و پوزه او نیش زد. لینک مفید : آمبره بالیاژ چیست و او چنین داشت کار سختی برای خلاص شدن از شر آنها که وقت فکر کردن به آنها نداشت رینارد. "و به همین دلیل است که از آن روز تاکنون بروین از زنبورها می ترسد." خرگوش و وارث. "روزی خرگوشی بود که زیر خرگوش بالا و پایین می‌رفت درخت سبز. "'اوه! هورا! هیپ، هیپ، هورا!' او گریه کرد و جست و خیز کرد. بالیاژ شنی دودی : همه فوراً یک سالتو پرتاب کرد و روی پاهای عقبش ایستاد. درست در آن زمان a روباه خمیده آمد. "'روز بخیر، روز بخیر،' خرگوش گفت؛ "من امروز خیلی خوشحالم، چون تو باید بدانید که امروز صبح ازدواج کردم.' "'رفیق خوش شانس،' گفت روباه "'آه، نه! بالاخره خیلی خوش شانس نیست. لینک مفید : آمبره سامبره بالیاژ خرگوش گفت: "زیرا خیلی بود." دست سنگین، و این یک جادوگر پیر بود که به همسری گرفتم. "'پس تو آدم بدشانسی بودی' گفت روباه "'اوه خیلی هم بدشانس نیست' خرگوش گفت: "زیرا او یک وارث بود." او یک کلبه برای خودش داشت.' "'پس بالاخره شما خوش شانس بودید. بالیاژ شنی دودی : گفت روباه "'نه، نه! ��یلی خوش شانس هم نیست،' خرگوش گفت: برای کلبه ای که گرفتار شد آتش گرفت و سوخت و هر چه داشتیم با آن.' "'که من آن را کاملا بدشانس می نامم' گفت روباه "'اوه، نه; بالاخره خیلی بدشانس نیست،' خرگوش گفت: برای جادوگرم یک همسر به همراه کلبه اش سوخته است. لینک مفید : ��رق بین بالیاژ و هایلایت ریشه لغزش، پای رینارد را بگیرید. "روزی روزگاری خرسی بود که روی دامنه تپه ای زیر نور خورشید نشسته بود گذشته ی فعل خوابیدن. درست در همان لحظه رینارد خمیده به او نزدیک شد و او را دید. "'بزرگ، آنجا نشسته ای که آسوده خاطر شوی،' گفت روباه 'حالا ببینید که آیا من شما را حقه بازی نمی کنم. بالیاژ شنی دودی : پس رفت و سه موش صحرایی گرفت و آنها را روی یک کنده زیر بینی بروین گذاشت، و سپس او فریاد زد: در گوش او، 'بو! بروین، پیتر شکارچی اینجاست، درست پشت این کنده;' و همانطور که او این را با صدای بلند گفت، با همان سرعت از میان چوب فرار کرد همیشه او توانست. لینک مفید : فرق آمبره و بالیاژ مو بروین با شروعی از خواب بیدار شد و وقتی سه موش کوچک را دید مثل خرگوش مارس دیوانه بود و می خواست پنجه اش را بلند کند و له کند آنها را، زیرا او فکر می کرد که این آنها بودند که در گوش او فریاد زدند. بالیاژ شنی دودی :
اما همین که آن را بلند کرد دید دم رینارد را در میان بوته ها در کنار جنگل، و به دنبال او رفت، به طوری که زیر چوب همانطور که او می رفت، ترق می کرد و، راستش را بگویم، بروین خیلی نزدیک بود رینارد، که پای عقبش را همان طور که بود گرفت خزیدن به زمین زیر ریشه کاج بنابراین رینارد در یک وجود داشت. لینک مفید : بالیاژ یا آمبره نیشگون گرفتن، اما با همه چیزهایی که او در مورد او هوشیار بود، زیرا او فریاد زد، 'ریشه کاج را بلغزانید و پای رینارد را بگیرید،' و بنابراین خرس احمق اجازه می دهد پایش لیز خورد و به جای آن ریشه را نگه داشت. اما تا آن زمان رینارد در داخل زمین امن بود و فریاد زد. بالیاژ شنی دودی : من هم آن زمان شما را فریب دادم، ننه جان!' "'خارج از چشم نیست' بروین روی زمین غرغر کرد و شد وحشی از خشم. روزی روزگاری مردی بود که تا این حد سفر کرد برای آوردن باری برگ برای گاوهای خود در زمستان. بنابراین وقتی به جایی رسید که بستر دراز کشیده بود. لینک مفید : بالیاژ دودی روی موی مشکی سورتمه را از نزدیک نگه داشت پشته، و شروع به غلتیدن برگها روی سورتمه. اما زیر توده خرسی خوابیده بود که لانه زمستانی خود را در آنجا ساخته بود و وقتی احساس کرد مردی که در حال لگدمال کردن بود به سمت سورتمه بیرون پرید. "به محض اینکه باد بروین به اسب رسید.
0 notes
ahanmelal · 4 years ago
Text
تیر آهن لانه زنبوری و روش هایی برای تقویت آن در سازه
Tumblr media
تیر آهن لانه زنبوری چیست؟
این تیر آهن دارای فضاهای توخالی مشابه لانه ی زنبور است، که این کار باعث افزایش مقاومت نسبت به تیر نورد شده اولیه ، درتحمل لنر خمشی بزرگتر می شود.
بهترین قیمت تیرآهن ذوب آهن اصفهان را در سایت آهن ملل مشاهده  نمایید.
در مورد تیر آهن نورد شده
برش متقاطع نورد شده توسط دستگاه برش اتوماتیک یا دستگاه هوا برش
تیر های لانه زنبوری به دو روش پانیر و لیتسکا ساخته می شود
به هیچ عنوان در بادبند ها نباید از تیر لانه زنبوری استفاده کرد
بهترین موارد استفاده تیر لانه زنبوری در تیر های مرکب است
برای رفع تنش های برشی در تیر های لانه زنبوری در محل تکیه گاه و در برخی موارد در وسط دهانه ی تیر ورق تقویت ، جوش داده می شود.
تیر های لانه زنبوری نباید در تیر های خمشی استفاده شود.
این نوع از تیرآهن را می توان با استفاده از ورق آهن، بتن و فولاد تقویت کرد.
 مزایای تیر آهن لانه زنبوری 
سبک بودن تیر 
حوزه های ایجاد شده درون تیر فضای ثابتی  برای عبور لوله های تاسیسات و برق ایجاد می کند.
در ساخت این نوع تیر باید اصول استاندارد کاملا رعایت شود
در غیر این صورت احتمال تخریب تیر زیر بار وارد شده هست.
 ایراد اساسی تیر های لانه زنبوری
 وجود حفره‌ها در آن است که باعث کاهش مقاومت برشی تیر در محل اتصال پل به ستون یا اتصال تیرآهن تودلی به پل لانه زنبوری می‌شود.
source: تیر آهن لانه زنبوری و روش هایی برای تقویت آن در سازه
1 note · View note
shefetolabd · 2 years ago
Photo
Tumblr media
💯 شفت العبد یمانی تمری معروف به عقیق شفت العبد یمانی اصل با ابعاد ۲۴ در ۱۸ و ارتفاع ۶ میلیمتر دارای باطن لانه زنبوری و آتشین 💥 🇮🇷۰۹۱۶۰۳۷۱۱۹۴ یا ۰۹۳۸۴۰۸۷۰۸۹ تماس با ما 🤝 ‎#زمستان #زمستانی #زمستان_است #زمستون #زمستونی #زمستونه #برف #برفی #دی #دیماه #دیماهی #دی_ماه #دی_ماهی #بهمن #بهمن_ماه #بهمنی #اسفند #اسفندماه #اسفند_ماه #اسفندی #اسفندیا #اسفندگان #اسفند_ماهی #عقیق #عقیق_یمن #عقیق_یمنی #عقیق_شفت_العبد #عقیق_شفت_العبد_یمانی #شفت_العبد (at ماهشهر) https://www.instagram.com/p/CnmOIGNOkf6/?igshid=NGJjMDIxMWI=
0 notes
snappfelez · 4 years ago
Text
تيرآهن لانه زنبوري چگونه توليد مي شود ؟
تيرآهن لانه زنبوري ، يکي از انواع تيرآهن ها مي باشد که از تيرآهنIPE معمولي در کارگاه توسط فرآيند سوراخکاري ساخته مي شود.
براي توليد تيرآهن لانه زنبوري ، ابتدا عمليات نورد گرم صورت مي گيرد سپس جان آن را به شکل ذوزنقه خط کشي مي کنند. به منظور جلوگيري از تغيير شکل تيرآهن در نقاط مختلف تک خال جوش مي زنند تا بتوانند آن را بروي يک شاسي افقي مستقر کنند، سرانجام قسمت هاي خط کشي شده را با دستگاه، برش مي دهند و دندانه هاي بالا و پايين را مقابل هم مي گذارند و آن را با جوش پر مي کنند. و در نهايت تيرهايي با که سطح آن ها سوراخ هاي به شکل شش ضلعي دارد ساخته مي شود.
0 notes
akasizarabad · 2 years ago
Photo
Tumblr media
‌ 🕷️🕸️💧🌿 . . . . . عنکبوت زنبوری 🤍💛🖤 نام یک گونه از تیره ی عنکبوت‌های گردباف است که در سراسر مرکز اروپا، شمال اروپا، شمال آفریقا، بخش‌هایی از آسیا و مجمع الجزایر آزور زیست می‌کنند، مانند بسیاری دیگر از خانواده های گونه ی صورت نُقره ای، نشانه گذاری های زرد و سیاهِ قابل توجه بر روی شکم خود دارد Argiope bruennichi (wasp spider) Is a species of orb-web spider distributed throughout central Europe, northern Europe, north Africa, parts of Asia, and the Azores archipelago. Like many other members of the genus Argiope (including St Andrew's Cross spiders), it has striking yellow and black markings on its abdomen 📌: Doodar farm - مزرعه ی دودَر 📸: @84._.ah 🏷️Tags: #digital #photography #photographer #nature #photooftheday #picofday #Iran #Sistan_Baluchestan #Baluchestan #Zarabad #Doodar #farm #spider #ArgiopeBruennichi #Argiope #WaspSpider #insect #web #water #ایران #سیستان_بلوچستان #بلوچستان #زرآباد #دودر #عکاسی #عکاسی_دیجیتال #طبیعت #عنکبوت #مزرعه (at Doodar, Zarabad, Sistan & Baluchestan, Iran) https://www.instagram.com/p/Coq06dBIE7k/?igshid=NGJjMDIxMWI=
0 notes