#ریشه اسم سحر و معنی
Explore tagged Tumblr posts
namefarsi · 4 years ago
Text
ریشه اسم ها
New Post has been published on https://www.namefarsi.com/names-root/
ریشه اسم ها
یکی از معیار های مهم در انتخاب اسم فرزند برای خیلی از دوستان، ریشه اسم است. برای مثال خیلی از ترک زبان های عزیز ایران، به دنبال اسم ترکی برای فرزند خود هستند. یا کردزبان های گرامی به دنبال اسم کردی و لرزبان ها دوست داشتنی اسم لری را برای فرزند خود ترجیح می دهند و کاملا طبیعی و بسیار هم زیباست. چرا
1 note · View note
vorojax · 4 years ago
Text
خرید حرز امام جواد (علیه‌السلام) دست نویس روی پوست اهو به همراه بازوبند
حرز چیست؟
حرز یعنی سپر دفاعی و عامل محافظت کننده. حرز در لغت به معنای پناهگاه و چیزی است
که باعث حفاظت می‌شود. و در اصطلاح به دعایی گفته می‌شود که برای حفاظت از شر شیاطین، جن، ظلم ستمگران، گزندگان و… است.
برخی از حرزها قبل از وقوع ناگواری‌های خاصی که ممکن است واقع شوند، خوانده می‌شود
و برخی دیگر برای در امان بودن از تمام ناگواری‌ها نوشته شده و به گردن آویخته یا در جیب گذارده یا به بازو بسته می‌شود.
چون انسان همیشه در معرض خطرها و بلاهاست، این حرزها که از طرف معصومین (علیهم‌السلام) دستور آن صادر شده
عامل محافظت کننده از خطرها و بلاها می‌باشند که مردم یا آن را می‌خوانند و یا به صورت نوشته همراه خود دارند.
Tumblr media
توصیه آیت الله قاضی در مورد حرز امام جواد علیه السلام
برای باطل کردن سحر و جادو فقط باید حرز به بازو بسته شود.
حرز امام جواد علیه‌السلام را سید بن طاووس در کتاب شریف مهج الدعوات و منهج العبادات ص ۳۹ آورده است.
مرحوم مجلسی نیز در بحار الانوار، ج ۹۱ ، ص ۳۵۴ حرز مذکور را از ایشان نقل کرده است که روایت فوق روایتی با سند صحیح و معتبر می‌باشد.
لذا خواندن و به همراه داشتن حرز امام جواد علیه السلام خیلی خوب و موثر است.
نیز توسط علما سفارش زیادی شده است که به تعدادی از این سفارشات اشاره می‌کنیم:
سید بن طاووس: با این حرز مامون در همه جنگ ها پیروز شد.
علامه مجلسی: سحر به عوذات دعاهای ماثور مثل دعای حرز امام جواد علیه السلام و آیات و توکل بر خدا دفع میشود.
علامه سید بحر العلوم: حدیث حرز امام جواد علیه السلام مشهور است و مؤید جواز گذاشتن دعا در قاب نقره ای است.
آیت الله بهجت: رای جلوگیری از چشم زخم یا باطل شدن سحر همراه داشتن حرز امام جواد علیه السلام مفید است.
آیت الله خرازی: یادم می آید که حتی از قبل انقلاب این حرز بین بزرگان معروف و مشهور بود.
مرحوم آیت الله بهاءالدینی: دیدم که فردی با سنگ بزرگ بر سر فردی زد ولی اتفاقی برای آن فرد نیفتاد زیرا حرز امام جواد علیه السلام همراه او بود.
کتب معتبری که حدیث حرز امام جواد علیه السلام در آنها آمده است.
بحارالانوار، باب ‌زندگینامه ‌امام‌جواد علیه السلام عیون المعجزات ،ص۱۲۷ مهج الدعوات ومنهج العنایات،ص۷۰ مستدرك الوسائل:۱۳/۱۷۸،ح ۱۵۰۳۳ منتهی‌الآمال،باب معجزات امام‌جوادعلیه السلام، معجزه 7
Tumblr media
خرید حرز امام جواد علیه السلام
معنی حرز کبیر:
«بنام خداوند بخشنده ی مهربان؛ ستایش خدای را که پروردگار جهانیان است…» تا آخر سوره ی حمد… (ألم تری أن الله سخر لکم ما فی الأرض و الفلک تجری فی البحر بأمره و یمسک السماء أن تقع علی الأرض الا باذنه ان الله بالناس لرءوف رحیم)  «ندیدی که هر چه در زمین است، خدا مسخر شما گردانید و کشتی در دریا، به فرمان او سیر می کند! و آسمان را، قدرت او نگاهداشته تا بر زمین نیفتد! مگر با اجازه خدا که همانا خدای متعال، درباره ی بندگان بسیار رئوف و مهربان است.» خدایا! تو، یگانه ای؛ مالک [و جزا دهنده] روز جزایی؛ هر چه به خواهی، می کنی بدون منازعه و درگیری (با رقیب) و بهر کس به خواهی، بدون منت عطا می کنی و هر چه خواهی، انجام می دهی هر حکمی که اراده کنی، صادر می فرمایی و روزگار را، میان مردم دست به دست می گردانی و آنان را، بر سمند احوال گوناگون و حوادث رنگارنگ می نشانی.
از تو می خواهم به حق اسمت که بر بارگاه و سرسرای بزرگی و بزرگواری، نگاشته شده و از تو می خوانم به حق اسمت که بر سراپرده اسرار برتر و غالب و بالاتر و نیکو و زیبا و تر و تازه و خرم نوشته شده است؛ همان اسمی که رب و مدبر فرشتگان هشتگانه و رب عرشی است که ثابت و استوار بوده و از جای خود نجنبد! و از تو می خواهم به حق آن چشمی که به خواب نمی رود و به حق آن حیاتی که نمی میرد و به نور و جهت که هرگز به تاریکی نمی گراید. و به حق اسم بزرگتر بزرگتر بزرگتر و به حق اسم عظیمتر عظیمتر عظیمتر، آن اسمی که به حقیقت و باطن آسمانها و زمین، احاطه دارد و به حق آن اسمی که خورشید، از آن تابندگی یافت و ماه بدان پرتو افشان گردید و دریاها، به وسیله ی آن پر و لبریز شد و به تلاطم آمد و کوهها، به برکت آن برافراشته شد و به حق آن اسمی که عرش و کرسی، بدان استقرار یافتند و به حق آن اسمی که بر سرسرای عرش نگاشته شده است.
و به حق آن اسمی که بر سرسرای بزرگی و بزرگواری، نگاشته شده و به حق آن اسمی که بر سرسرای شکوه و زیبایی، نوشته شده و به حق آن اسمی که بر سرسرای قدرت و توانایی، ثبت گردیده است و به حق اسم تو که عزیز است و به حق اسمهای مقدس، بزرگوار و نهفته ی در گنجینه ی علم غیبت، و از تو نیکی و خیری را می طلبم که فراتر از حد امیدواری ام است، و از شر هر آنچه از آن بیم دارم و از شر هر آنچه بیم ندارم، به عزت و قدرت تو پناه می برم. ای همره محمد صلی الله علیه و اله و سلم، در روز جنگ حنین! و ای همراه علی علیه السلام، در روز جنگ صفین!، ای پروردگار من! نابود کننده ی زورگویان و شکننده ی مغروران و متکبران تو هستی؛ از تو می خواهم به حق طه و یس و به حق قرآن عظیم و به حق فرقان حکیم و محکم که بر محمد و آل او درود فرستی و به وسیله ی این بازوبند، بازوی صاحبش را محکم و استوار گردانی. و به وسیله ی تو هر زورگوی لجوج و کینه توز و هر شیطان سرکش و هر دشمن بی رحم درنده خوی و هر دشمن زشت خو را به گلو و حلقومشان دفع می کنم (از تو می خواهم حلقومشان را بگیری وشرشان را از من کفایت و دفع کنی) و او (صاحب بازوبند) را از کسانی قرار ده که خود را تسلیم تو کرده و کار خود را به تو واگذار نموده و تو را، پشت و پناه خود قرار داده اند. خدایا! به حق این اسمها که آنها را به زبان آوردم و خواندم، در حالی که تو به حق آنها از من آگاه تری و از تو می خواهم، ای صاحب منت ع��یم و بزرگ! و بخشش کریمانه و صاحب اختیار دعاهای مستجاب و کلمه های تام و کامل و اسمهای نافذ و مؤثر! و از تو می خواهم، ای روشنایی روز! و ای روشنایی شب! و ای روشنایی آسمان و زمین! و ای روشنایی نور و روشنایی! و ای روشنایی ای که هر نور و روشنایی ای، به (قدرت و نور) او پرتو افشانی می کند! ای داننده ی تمام نهفته ها و نهانها در خشکی و دریا و زمین و آسمان و کوهها!
و از تو می خواهم، ای کسی که فانی نمی شود و نابود نمی گردد و زوال نمی پذیرد و و نه برایش شیئیتی است که متصف به صفات (مخلوقات) شود (یا اینکه: و نه برایش چیزی مثل عضو است که متصف به صفاتی شود غیر از صفات عضو دیگر) و نه به حدی، محدود است و نه معبودی با وی است و نه معبودی جز او هست و نه در سلطنت و قدرتش، شریک و انبازی دارد و نه عزت، بر غیر او یار می شود؛ پیوسته به دانشها، آگاه است و بر دانشها، وقوف دارد و سامان دهنده ی امور است و بر زوایای هستی (یا: و بر همه حوادث و امور زمانی) مطلع می باشد و استواری دهنده ی تدبیر بوده، نسبت به آفریدگان بینا و از کارها با خبر است. تو آن کسی هستی که صداها، برایت فرو افتاده و نرم و آهسته اند و عقلها، در تو گم و سرگردان شده اند و اسباب و وسایل پیش تو (و با تو) در تنگنا و مضیقه اند (کارایی ندارند و همه کاره تویی) و نور تو، هر چیز را پر کرده و هر چیزی از تو، بیمناک است و هر چیزی به سوی تو، گریزان بوده و هر چیزی بر تو، توکل نموده است و تو، در بزرگی ات بلند مرتبه ای و در زیبایی ات، با شکوه و فوق العاده ای و در قدرت و توانایی ات، با عظمت می باشی و تو آن کسی هستی که چیزی، درک و دریافتت نکند و تو، بلند مرتبه، بزرگ و با عظمتی، اجابت کننده ی دعاها؛ برآورنده ی حاجتها؛ برطرف کننده ی غمها و غصه ها و صاحب نعمتها هستی.
ای کسی که در فراز خویش، فرود است و در فرود خود، فراز و در تابندگی خویش، نور افشان و در سلطنت و فرمانروایی خود، نیرومند و در حوزه اقتدار و مملکت خویش، عزیز و غیر قابل نفوذ؛ بر محمد و آل او، درود فرست و صاحب این بازوبند و این حرز و این نوشته را، با دیده ی بی خواب خویش محافظت کن و در حمایت ستون و پایگاه انحراف و زوال ناپذیرت قرارش ده و به حق توانایی ات بر وی، به او رحمت آور که همانا او، روزی خور توست. بنام خداوند بخشنده ی مهربان؛ بنام خدا و به ذات خدا استعانت می جویم؛ همسر و فرزندی، برای او نیست؛ بنام آن خدایی که شأن او؛ قوی؛ برهان و حجت او عظیم و سلطان و قدرت ملک او، شدید است؛ هر چه خدا خواهد، شدنی و هر چه او نخواهد، ناشدنی است؛ گواهی می دهم که نوح، رسول (صاحب رسالت و فرستاده شده به سوی همه مردم) خداست و ابراهیم، دوست خداست و موسی، هم صحبت و محرم اسرار خداست و عیسی پسر مریم، درود خدا بر او و بر تمام ایشان باد – کلمه ی خدا و روح اوست و حضرت محمد صلی الله علیه واله و سلم خاتم پیامبران بوده، بعد از او پیامبری نیست. و از تو می خواهم به حق آن ساعتی از روز قیامت که ابلیس ملعون، آورده می شود و آن ملعون در آن ساعت می گوید: به خدا سوگند! من نبودم، جز اینکه به تحریک سرکشان و متمردان می پرداختم؛ خدا نور آسمان و زمین است و اوست، مسلط و چیره و غالب، تنها اوست و قدرت برتر و غالب تنها از آن اوست. و اوست حکیم و آگاه. خدایا! و از تو می خواهم به حق همه ی این اسماء و صورت و صفاتشان که عبارت است از: پاک و منزه است، آن کسی که عرش و کرسی را آفرید؛ و بر آن مستولی و حاکم شد؛ از تو می خواهم هر بدی و خطری را، از صاحب این نوشته ی من، برگردانی که او بنده ی تو و فرزند بنده ی تو و فرزند کنیز توست و تو، آقا و سرور او هستی؛ پس ای خدا! و ای پروردگار! او را از همه ی بدیها باز دار و دیده ی ستمگران و زبان دشمنان و کسانی که قصد بدی و ضرر زدن به وی را دارند، از او منصرف گردان و هر خطر و امر وحشتناک و ترسناکی را، از وی دفع فرما.
و هر بنده ای از بندگانت، یا کنیزی از کنیزانت، یا سلطان سرکش، یا شیطان مذکر، یا شیطان مؤنث، یا جن زده ی مذکر یا جن زده ی مؤنث یا غول مذکر یا غول مؤنث که قصد دارنده ی این نوشته کند، به ظلم و ستم، یا ضرر و زیان، یا مکر و حیله، یا امر ناخوشایند، یا حقه، یا خدعه، یا آزردگی (یا جراحت یا قتل یا غلبه و چیرگی) یا بدگویی، یا فساد و تباهی، یا غرق، یا ریشه کن کردن و استیصال، یا آسیب و آفت (یا تباهی و هلاکت)، یا درگیری، یا پیمان شکنی و بی وفایی و خیانت، یا استیلا و زور، یا پرده دری، یا زور آوری، یا آسیب رسانی، یا علیلی و نقص، یا کشتار، یا آتش سوزی، یا انتقام گیری، یا قطع رابطه (یا قطع اندام)، یا جادوگری، یا تغییر شکل و شمایل، یا بیماری، یا درد، یا برص (پیسی) یا جزام  ، یا شدت و ستی، [یا آفت و ضرر]، یا فقر و تنگدستی، یا گرسنگی، یا تشنگی، یا وسوسه، یا نقصان در دین و معیشت، پس او را، به هر وسیله که خواهی و هر گونه، اراده کنی و از هر کجا که مایل باشی، کفایتش فرما؛ همانا تو، بر هر کاری قادر و توانایی و صلوات و سلام خداوند بر سید و سرور ما، حضرت محمد و تمام آل او باد؛ صلوات و سلامی فراوان؛ و هیچ نیرو و توانی نیست، مگر از جانب خدای بلند مرتبه و بزرگ؛ و سپاس و ستایش، از آن خدا، پروردگار جهانیان است. اما آنچه بر جعبه (کوچک) نقره ای خالص (که بر بازو بسته می شود) نقش و حک می شود، از این قرار است:
ای کسی که در آسمانها، بلند آوازه و سرشناسی! ای کسی که در زمین ها، مشهور و معروفی! ای کسی که در دنیا و آخرت معروف و سرشناس می باشی! گردن کشان و زور مداران، در جهت خاموش نمودن نور و روشنائیت  و نیز به خوابانیدن و خفه کردن ذکر و یادت، تلاش و کوشش کردند؛ اما خدای متعال پروا کرده، جز اینکه نور تو (نور محمد و آل محمد صلی الله علیه و اله و سلم) را کمال بخشد و ذکر و یادت را ظاهر و آشکار کند، هر چند مشرکان را خوش نیاید.
اسرارالشفاء
��وصیه آیت الله بهجت ره به حزر امام جواد علیه السلام
نمایشگر ویدیو
00:00
03:28
  توصیه استاد عالی به حرز امام جواد علیه السلام
نمایشگر ویدیو
00:00
00:59
  مطاب مفید مرتبط با حرز امام جواد علیه السلام
هشتاد اثر واقعی، بی نظیر و معجزه آسای حرز امام جواد(علیه‌السلام)
تاثیرات و نتایج حرز امام جواد علیه السلام ، ارسال شده توسط شما
0 notes
zaktoomusic-blog · 7 years ago
Text
فهرست کامل اسم دختر که با حرف ش شروع می‌شود
New Post has been published on http://vestamag.ir/%d9%81%d9%87%d8%b1%d8%b3%d8%aa-%da%a9%d8%a7%d9%85%d9%84-%d8%a7%d8%b3%d9%85-%d8%af%d8%ae%d8%aa%d8%b1-%da%a9%d9%87-%d8%a8%d8%a7-%d8%ad%d8%b1%d9%81-%d8%b4-%d8%b4%d8%b1%d9%88%d8%b9-%d9%85%db%8c%e2%80%8c/
فهرست کامل اسم دختر که با حرف ش شروع می‌شود
توصیه ستاره
شادگل – نشاط – شاهنده – شبنم – صبور – شوکا – شهزاد – شهرزاد – شهدیس – شهنوش – شیدا – شیده – شیوا – شقایق – شارمین – شایلین
اسامی فارسی
شاپرک
نوعی جواز عمده که معمولاً شب پرواز می کند.
شاپری
شاه پری
شاخ شمشاد
کنایه از قدبلند و رعنا
شاخ نبات
شاخ (فارسی) + نبات (عربی)، شاخ شکر، اسم اسطوره‌ای معشوقه حافظ شیرازی
شاخسار
محل ازدحام شاخه های درخت
شادآفرید
آن که شاد مخلوق شد، مخلوق شاد
شاداب
با طراوت، اخیر، شاد، شادان، مسرور
شادان
شاد، مسرور؛ (در حالت قیدی) باحال شاد، شادمانه
شادانه
شاهدانه
شادبانو
بانوی شاد
شادبهر
آن که از نشاط سهم دارد، خوشحال
شادپری
پری شاد
شاددخت
دختر شاد
شادرخ
آن که صورت ای شاد و متبسم دارد.
شادرو
آن که روی و صورت اش شاد است، شاداب، شادمان و مسرور
شادروز
حسنه روز، خوشبخت، کسی که روزش شاد است.
شادفر
آن که حائز شوکت و نشاط است.
شادگل
آن که چون گل شاداب است.
شادگون
شاد و خوشحال
شادلی
 شاد روی نرمخو و آرام
شادلین
نرمی و ملایمت، شاد روی نرمخو، آرام و خوش صورت
شادمانه
شادمان، شاد، خوشحال و مسرور، با نشاط و خوشحالی
شادناز
خاصیت آن که شاد است و با عشوه و ناز است.
شادنوش
نشاط و شادمانی ابدیت و ازل
شادور
شادمان، خوشحال
شادک
اسم مستعار سمک در روایت سمک عیار
شادکامه
کامروا، خوشحال، شادمان
نشاط
وضع و حالت شاد، شاد بودن، خوشحالی، سرور؛ عید
شادیا
بانوی شاد، دختر شاد و سرخش، منسوب به نشاط
شادیان
از روی نشاط، بر اساس نشاط، آهنگ و نوای نشاط آور
شادیانه
از روی نشاط، بر اساس نشاط، آهنگ و نوای نشاط آور
شادیه
منسوب به نشاط
شارین
متمدن، شهرنشین، مرکب از شار به معنای شهر + ین (پسوند نسبت)، اسم دهی در قزوین
شاندیز
(عربی ـ فارسی) شان (عربی) = شأن = شوکت، جلال و عظمت + دیز = دیس (پسوند شباهت) ، شکوهمند و حائز عظمت و جلال، شاهان دژ، اسم روستایی در تقرب مشهد
شانو
نمایش، تظاهر، آیت دادن، تئاتر خیابانی
شاه آذر
شاه آتش
شاه آفرید
مخلوق شاه، اسم دختر فیروز پسر یزدگرد سلطان ساسانی
شاه پرند
اسم نوه یزگرد سلطان ساسانی
شاهپری
پری، عنبر
شاه پسند
گیاهی کاشتنی و زینتی که گلهای رنگارنگ چتری دارد.
شاه صنم
شاه (فارسی) + صنم (عربی)، شاه زیبارویان، اسم عیال فتحعلی شاه قاجار
شاهده
منسوب به شاهد؛ زیبارو؛ (به مجاز) محبوب و معشوق
شاه ناز
اسم یکی از لحن‌های قدیم موسیقی ایرانی
شاهبانو
ملکه، ملکه
شاهجان
عنوان مرو که از شهرهای قدیم خراسان بوده است.
پرنسس
شاه دختر دختر شاه
شاهگل
زیباترین گل در بین گلها
شاهنده
شاینده، نیکوکار، صالح، لقب مریخ پسر هرمز سلطان ساسانی
عقربه
شاه + انگین ملکه زنبور عسل
شایان دخت
دختر لایق
لایق
حائز خاصیت مطلوب، مناسب، مستحق و در خور، لایق
شاینا
شاهدانه
شب بو
گلی معطر و زینتی در رنگهای مختلف با ساقه ی بلند
شبنم
رطوبت هوا که مخصوصاً آن شب، در مجاورت اجسام سرد به مایع تبدیل میشود به شکل قطره‌های حقیر آب بر سطح آنها مینشیند، ژاله
شب پره
جواز، خفاش
شب ناز
زیبایی شب، ناز شب
شباهنگ
ستاره ی بامدادی، ستاره ی سهیل، مرغ سحر، بلبل
شبدیس
شبیه شب
شبگون
به رنگ شب، شبرنگ
شَرمینه
منسوب به شرمین، با حجب و حیا
شرین
در لهجه سمنان شیرین
شکرناز
(به کسر شین) شکر (سنسکریت) + ناز (فارسی) حائز ناز و غمزه دلپذیر
شکرین
(به کسر شین) شکر (سنسکریت) + ین (فارسی) هر چیز شیرین
شکفته
مفتوح شده، شکوفا (به مجاز) بشاش، شاد، شاداب، اخیر
شکوفه
هریک از گلهای درختان میوه که معمولًا در فصل بهار میشکفند.
شوکت
حالتی در کسی که به ابهت جلوه کند و احترام برانگیزد یا چشمها را خیره کند، ابهت، حشمت و جلال.
صبور
صبور، برد بار، باشکیبایی.
شناز
شیناز، لطیف و نازنین، مرکب از شی (شبنم) +ناز
شناسا
(تلفظ: šenāsā) مستحضر، مطلع، معرفی
شورآفرین
ایجاد کننده هیجان و شوق
شورانگیز
ایجاد کننده ی هیجان، هیجان انگیز؛ فتنه به پا کننده
شوکا
نوعی گوزن بومی اروپا و آسیا؛ در مازندرانی به معنی آهو و غزال.
شهپر
شاه پر، هر یک از پرهای اصلی طیور.
شهدخت
دختر شاه؛ عالی قدر و ارزشمند
شهدیس
دختری که شوکت و زیباییش شبیه شاه است، پرنس خانم
شهرآرا
آراینده شهر، کسی که زیباییش شهره شهر است.
شهربانو
عیال سلطان، ملکه؛ دختر یزدگرد سوم آخرین شاه ساسانی که گفته میشود بعد از اسیر شدن به دست مسلمانان، به عقد امام حسین(ع) در آمد و امام زینالعابدین(ع) مولود اوست.
شهرخ
شاهرخ
شهرزاد
مخفف شهرزاده، زاده‌ی شهر، شهری
شهرگل
گل شهر
شهرناز
در شاهنامه اسم دختر جمشید
شهرنوش
زیبای شهر، مرکب از شهر+ نوش (عسل) یا نوش از مصدر نوشیدن (نیوشیدن)
شهرو
حکومت کننده، سلطنت کننده، شهرو از اساطیر موعد ایران باستان است که ایندکس ای از زنِ دانا، متفکر و قادر را به تماشا می گذارد. اسم زنی زیبا در منظومه طایفه و رامین، از شخصیتهای شاهنامه
شهزاد
پرنس، مولود شاه یا از نسل شاه، عنوان بهمنظور امازاده ها – پرنس، مولود شا
شهگل
بهترین گل، گلِ شاهانه
شهناز
شاهناز، در موسیقی ایرانی زاویه‌ای در دستگاه شوق
شهنوش
مرکب از شه (شاه) + یاد (عسل)
شهین
منسوب به شاه؛ (به مجاز) حائز ارزش و مقامِ شاهانه
شهیندخت
دخترِ پرنس؛ (به مجاز) دخترِ بلند مرتبه و عالی مقام
شیبا
شیوا، آشفته، مجذوب
شِیدا
عاشق، دلداده؛ آشفته و بیحواس
شیدرخ
آفتاب رو، براق رو؛ (به مجاز) زیبا
شیده
منسوب به شید؛ خورشید، نور، صراحت، روشنایی؛ (به مجاز) زیبارو
شیدخت
دختر خورشید
شیرین
حائز طعم‌ی شیرینی؛ (به مجاز) مطبوع، دلنشین، دلپذیر و زیبا
شیریندخت
دختر شیرین؛ ۲- (به مجاز) زیبا، مکرمه، عزیز
شیرین گل
گل زیبا
مجذوب
آن که به کسی یا چیزی دل بسته است، عاشق
شیلان
درخت عناب؛ (در مغولی) مهمانی، سور؛ غذا، طعام
شینا
شنا و آب ورزی، شیناب، شناوری، سعی و اهتمام و جِد و جَهد.
شیناز
شناز، لطیف و نازنین، مرکب از شی (شبنم) + ناز
شیوا
خاصیت سخنی که به زیبای و با فصاحت بیان شده باشد، شمرده و واضح و دلنشین؛ (در قدیم) فصیح، جالب، خوب؛ یکی از سه خدای عمده آیین هندو، که نمایندهی وفات و تجدید حیات است.
طرز
نحوه، طریقه؛ عشوه، ناز، حالت، وضع
اسامی عربی
شَراره
شرار، پاره‌ای از آتش که به هوای پرد، جرقه، شعله؛ درخشش، صراحت
شَرف نسا
موجب حیثیت، حرمت و اعتبار نسوان
شریفه
مؤنث شریف
شعله
زبانه‌ی آتش، تقسیم گرم و نورانی آتش
شفیعه
مؤنث شفیع
شفیقه
مؤنث شفیق، دلسوز
شقایق
گلی احمر رنگ که اغلب در مزارع، دشت ها و کوهستان میروید.
شکرانه
(عربی – فارسی) سخنی که به عنوان تشکر گفته میشود، یا عملی که بهمنظور مرسی انجام میشود، یا آنچه به عنوان هدیه بهمنظور قدردانی داده میشود؛ شکرگزاری و حق شناسی.
شکیلا
(عربی – فارسی) (شکیل = خوشگل، زیبا + ا (پسوند نسبت))، منسوب به شکیل، خوشگل و زیبا
شَلاله
آبشار؛ (در ترکی) آبشار، فوّاره
شمامه
رایحه و بوی خوش؛ (به مجاز) شخص یا چیز رفیق داشتنی و خوشایند
شمس جهان
(عربی – معرب فارسی) خورشید جهان، آفتاب دنیا؛ (به مجاز) زیبارو
شمسه
نقش زینتی به شکل خورشید که در تذهیب، جواهر سازی، کاشی کاری و شبیه آ��ها به شغل میرود؛ حائز شمس (خورشید)؛ (به مجاز) احمر رنگ
شمسی
خورشید؛ (به مجاز) عالیترین و بهترین فرد
شمیسه
مؤنث شمیس، مصغر شمس
شمیلا
(تلفظ: šomilā) شمیل (عربی) + ا (فارسی )، منسوب به شمیل، نسیم و باد شمال
شمه
بوی خوش
شمیسا
شمسا
شُمیلا
شُمیرا. شُمیرا و سمیرا
شمیم
بوی خوش
شمیمه
بوی خوش
شَمین
(عربی – فارسی) (شم = بو، رایحه + ین (پسوند نسبت))، معطر
شوکت
جاه و جلال؛ عظمت، ابهت
شوقی
خاصیت کسی که حائز میل و رغبت بهوفور به چیزی دارد، کسی که حائز اشتیاق است.
شهیره
(مؤنث شهیر)، بانوی مشهور، دختر نامدار
شهلا
حائز چشم رنگ سیاه چون رنگ چشم میش؛ ۲- (به مجاز) زیبا و فریبنده (چشم)
شیما
زن خال دار
اسامی هندی – سانسکریت
شیلا
اسم نهری در سیستان و بلوچستان که از دریاچه ی هامون به خارج از آن جریان دارد – از نامهای متداول هندی
شرمیلا
محافظت، نوعی گل (به فتح ش)
شارمین
مبارک و خجسته
شارمینا
خجسته، مبارک، مرکب از شارمین (سنسکریت) + الف تانیث (فارسی)
اسامی ترکی
شایلی
بی بدیل
شایلین
بی بدیل
اسامی کردی
شانا
باد ملایم
شوانه
گله بان، چوپان
اسامی یونانی
شقاقل
گیاهی پایا با برگهای معطر و ریشه های ضخیم و خوراکی
اسامی آشوری
شارونا
سرزمین پرثمر و حاصلخیز
0 notes
namefarsi · 3 years ago
Photo
Tumblr media
نظرسنجی اسم دختر❓انتخاب شما کدومه؟ 😍 ⁦🔅 @namefarsi به سفارش خانم سحر ⭐ هلنا یا هانا یا الین؟ ❓ 🔅 معنی اسم هلنا: روشنایی، نور (ریشه فرانسوی از یونانی) 🔅 معنی اسم هانا: پناه، امید، نفس، فریاد، مرحمت، نیکی (اسم کردی، لری و بین المللی) 🔅 معنی اسم الین: منسوب به ایل، دختر ایل و نور و نورانی (اسم ترکی و بین المللی) ☑️ ⭐ «نظرخواهی» هزینه دارد. برای سفارش نظرخواهی در دایرکت به ما پیام دهید. . . . #هلنا #هانا #الین #اسمدختر #دخترک #سونوگرافی_جنین #اسمدخترشیک #دخترونه_فانتزی #اسمهایدختر #اسم_دختر #بارداری_زایمان #سیسمونی_دخترونه #لباس_کودک #تعیین_جنسیت_نوزاد #دخترونه #اسم_جدید #نام_دختر https://www.instagram.com/p/CTjvvVBsOtS/?utm_medium=tumblr
0 notes
zaktoomusic-blog · 7 years ago
Text
فهرست کامل اسم دختر که با حرف پ شروع می‌شود
New Post has been published on http://vestamag.ir/%d9%81%d9%87%d8%b1%d8%b3%d8%aa-%da%a9%d8%a7%d9%85%d9%84-%d8%a7%d8%b3%d9%85-%d8%af%d8%ae%d8%aa%d8%b1-%da%a9%d9%87-%d8%a8%d8%a7-%d8%ad%d8%b1%d9%81-%d9%be-%d8%b4%d8%b1%d9%88%d8%b9-%d9%85%db%8c%e2%80%8c/
فهرست کامل اسم دختر که با حرف پ شروع می‌شود
فهرست کامل اسم‌ و اسم دختر اصیل که با حرف پ شروع می‌شود به بهاتفاق معنی اسم و معرفی ریشه اسامی (فارسی، اوستایی -پهلوی، کردی و …).
توصیه ستاره
پادمیرا – پارمیدا – پانته‌آ – پارمیس – پانیا – پاییزان – پانیذ – اثر – پرند – پرنیا – پریچهر – پریسا – پریماه – پرین – پگاه 
اسامی فارسی
پاپوک
نعنای دشتی با گل آذینی، مثل سنبل در تقسیم خراسان
پادمیرا
جاویدان، محافظ مهر، نگهدارنده عشق
پادنا
اسم یکی از تقسیم های تابعه شهرستان سمیرم، اسم منطقه‌ای در شمال کوه دنا و نیز رودخانه ای در همین منطقه که گوارایی آب آن معروف می‌باشد.
پادینا
در لهجه همدانی به گل پونه یا پودینه گفته می‌شود.
پارامیدا
پارامیس، اسم ��ختر بردیا و نوه کوروش سلطان هخامنشی، پارمیدا تغییر مکشوف اسم اوستایی پرومیثه یا پرومیزد و به معنی بانوی دانا و دانشمند و نیز بانوی پرمهر است.
پاردیس
پردیس
پارمیدا
پارامیدا، پارامیس، پرمیس
پارمیس
پرمیس، اسم دختر بردیا و نوه کوروش عمده سلطان هخامنشی، پارمیدا تغییر مکشوف اسم اوستایی پرومیثه یا پرومیزد و به معنی بانوی دانشمند یا بانوی پرمهر است.
پارنا
اسم قله‌ای در تقرب پل دختر
پاشنگ
خوشه‌ی انگور
منزه آفرین
خالق منزه
منزه رخ
پاکیزه رو، زیبا رو
منزه گوهر
منزه گهر
پاکدخت
دختر منزه و عفیف
پاکنوش
منزه نوشنده
پالیز
باغ
پامچال
گلی زینتی به رنگهای سفید، صورتی، یا نارنجی
پانتی
اسم عیال آریاسب از سرداران کوروش سلطان هخامنشی
پانیا
محافظ نگهدارنده
پانیک
کسی که قدمش حسنه است، خوش قدم
پایون
پیرایه، زیور، آرایش
پاییز
آن پاییز، برگ ریزان، مجازا دختر زیبا رو
پاییزان
آن پاییز
پارمین
قطعه یا قطعه‌ای از بلور؛ اسم زنِ داریوش.
پانته‌آ
زن زیبایی از اهالی شوش که زیباترین زن آسیا به تعداد میرفت؛ از اسامی باستانی.
پانیذ
پانید، قند مکرر، شکر، شکر برگ، شکر قلم، نوعی از حلوا که از شکر و روغن بادام تلخ و خمیر می‌ساختند.
پدیده
آنچه اتفاق می‌ا‌فتد یا وجود دارد و می‌طاقت آن را تجربه کرد؛ پدیدار؛ شخص، چیز یا حادثه‌ی زایدالوصف.
پرارین
خوب و نیکو
پرارین دخت
دختر نیکو و خوب
پربها
با ارزش، قیمتی، ارزشمند
پَرتو
شعاعی که از منبع نورانی یا حرارت ساطع می‌شود، درخشش، تلألؤ، روشنایی؛ اثر، تأثیر.
پَردیس
بهشت؛ فضای سبز و گل کاری شدهی اطراف ساختمان.
پرسا
نرم و لطیف شبیه پر.
عبادت
دعا، عبادت
پرستو
پرنده‌ای سیاه و سفید با بال های باریک که مهاجر است.
پرستوک
پرستو، اسم اصیل فارسی
پرسون
برهون هاله، خرمن ماه
پرشاد
اسم خواهر داریوش دوم سلطان هخامنشی
پرک
ستاره سهیل، تاج
پرگشا
پرگشاینده، پرواز کننده
پرگل
(به فتح پ) هر یک از گلبرگهای گل
پرگل
(به ضم پ) حائز گلهای زیاد، پر از گل
پرگون
لطیف چون پر
پرمون
زینت و آرایش
پرمیس
پارمیس، اسم دختر بردیا ونوه کوروش کبیر، پارمیدا تغییر مکشوف اسم اوستایی پرومیثه یا پرومیزد و به معنی بانوی دانا دانشمند یا بانوی پرمهر است.
پرن
پروین
پَرنا
پرنیان، پارچه ابریشمی حائز نقش و نگار.
پَرَند
پروین، در قدیم نوعی پارچه‌ی ابریشمیِ ساده و بدون نقش و نگار، حریر ساده؛ جمعی از گیاهان
پَرَندیس
(پَرَن + دیس (پسوند شباهت) )، شبیه به پَرَن پَرَن، زیبارو، نرم و لطیف چون پرند
پرندخت 
دختر لطیف چون پرند (پرند = پارچه از جنس ابریشم)
پرنددخت
پرندخت
پرندک
پشته، کوه حقیر
پرندوش
بعد پریشب
پرندین
نرم و لطیف چون پرند
پَرَنسا
(پَرَن = پروین (ستاره)، دیبای منقش و لطیف، پرنیان، پارچه ابریشمی + سا (پسوند شباهت))، شبیه ستاره پروین؛ امثال ابریشم و دیبا؛ زیبا و لطیف.
پُرنوش
شیرین؛ زیبا؛ رفیق داشتنی.
پَرنیا
هم معنی پرنیان
پَرنیان
پارچه‌ای ابریشمی حائز نقش و نگار؛ نوعی پارچه‌ی حریر که بهمنظور نوشتن به شغل می‌بردند؛ پرده‌ی نقاشی.
پرناز
مرکب از پر + ناز (زیبا، قشنگ)
پرنون
پرنیان
پرنین
شبیه پر
احتیاط
ملاحظه، فرصت و موعد پرداختن به کاری، فراغت و آسایش، توجه
جواز
حشره‌ای با بدن کشیده و باریک و بالهای عریض پوشیده از پولکهای رنگارنگ
پرور
ریشه پروردن، حائز پر
پروش
لطیف چون پر
پری
موجودی لطیف و زیاد زیبا و نیکوکار و نامرئی که گاه خود را آیت دهد و با جمالش انسان را فریفته‌ی خود می‌کند، زیبارو و حائز اندام ظریف؛ در ادب فارسی پری گاه به معنای اَهرِمن، به معنای شیطان به شغل رفته است.
پری تمثال
آنکه اندامی زیبا چون پری دارد
پری تاج
پری (موجود اسطوره ای زیاد زیبا) + تاج، سرآمد پریان
پری جان
مرکب از پری + جان (اژه محبت آمیز در خطاب به اشخاص، به معنی عزیز)
پریچه
پری حقیر
پریچهر
فرشته رو، زیبا مثل پری؛ زیبارو
پریچهره
مساوی با پریچهر
پری دخت
دختر پری، اسم دختر سلطان چین که سام پسر نریمان عاشق او شد و زال والد رستم از او زاده شد، زیبارو
پریرخ
پریچهره، زیبا رو
پریرو
پری صورت، زیبا رو
پریزاد
زاده پری، زیبا، اسم عیال داریوش دوم سلطان هخامنشی
پریزاده
پریزاد
پریژه
پری حقیر
پریسا
زیبا چون پری
پریسان
شبیه پری، دختری که مثل پری زیبا است، بانویی زیبا چون پری
پری سیما
پری (فارسی) + سیما (عربی) پریچهره، زیبارو
پریشا
پری شاه، شاه پری‌ها
پریشاد
زیبا روی شاد و خرم
پری گل
زیبا چون گل و پری
پری طایفه
اسم زنی در طایفه و رامین
پریا
زیبا چون پری
پریاس
گلبرگ یاس، زیبا و با طراوت، شاداب و جذاب
پریان
منسوب به پری؛ فرشتگان؛ زیبا
پریفام
زیبا چون پری
پریفر
دختر زیبا و با وقار، دختری که شبیه پریان زیباست و با شوکت و وقار است، مرکب از پری و فر
پریماه
زیبا چون ماه و پری
پرین
نرم و لطیف چون پر، اسم بانوی دانشمند ایرانی، دختر گبادشاه که یک نسخه از اوستا را به زبان پهلوی بهمنظور دستوران و موبدان هندی رونویسی کرد.
پریناز
حائز ناز و کرشمه‌ای چون پری
پرینام
حائز مشهور زیبا
پریوش
زیبا چون پری
پرینوش
(پری = موجود زیبا و نیکوکار نامرئی؛ (به مجاز) زیبارو و حائز اندام ظریف + نوش = بی مرگی، ازل)، پری روی ازل و بی وفات؛ زیباروی و پری تمثال ابدیت.
پَریوش
(پری + وش (پسوند شباهت))، شبیه پری در زیبایی.
پسته
میوه‌ای حقیر و بیضوی که مغز آن خوراکی است، در شعر، دهان معشوق
پگاه
صبح زود، سحر
پندار
فکر, فکر
پوپک
هدهد، پوپوک
پوپه
پوپک
پولک
دایره‌هایی حقیر و نازک به رنگهای مختلف که بهمنظور تزیین لباس به شغل می‌رود، فلس ماهی که روی بدن ماهی را پوشانده است.
پونا
پودنه و پونه، گیاهی علفی، یک ساله و معطر از خانواده‌ی نعناع که برگها و گلهای آن مصرف دارویی دارد.
پونه
گیاهی علفی، یک ساله و معطر از خانواده‌ی نعناع که برگها وگلهای آن مصرف دارویی دارد؛ پودنه
پیچک
گیاهی زینتی که ساقه ای بالا رونده دارد.
پیدرا
رودی در امریکا
پیروزدخت
مرکب از پیروز (فاتح یا مبارک یا خوشحال) + دخت (دختر)، اسم دختر فیروز پسر قباد سلطان ساسانی
پیروزه
فیروزه
مقیاس
هر ظرف یا مقیاسی سایر از آن بهمنظور اندازه‌گیری مقدار معینی از هر چیز استفاده شود؛ جام شراب
پیوند
ملحقشدن؛ مرتبط بودن دو یا چند آدم؛ ازدواج؛ خویشی، ارتباط
اسامی اوستایی – پهلوی
پروین
دسته‌ای از شش ستاره‌ی براق در صورت فلکیِ ثور؛ ثریا، هفت خواهران، خوشه‌ی پروین
پرویندخت
هم معنی با پروین
پُروشات
پروشاتو، در فارسی باستان به معنی پُرشاد، ملکه‌ی ایران، زن داریوش دوم و دختر اردشیر اول هخامنشی
پوران
احمر، گلگون؛ اسم یکی از دختران خسرو پرویز شاه ساسانی؛ بانوی ایرانی دختر
پوراندخت
(پوران + دخت = دختر)، دختر احمر و گلگون؛ زیبارو؛ دختر خسروپرویز
پویه
مخفف پاپویه به معنای جواز
اسامی کردی
پژال
به معنی جوانه نازک، شاخه‌های ریز درختان، جوانه نازک، شاخه‌های اخیر روییده و ریز درختان
اسامی ترکی
پینار
به معنی چشمه، سرچشمه
‘); d.write(‘
0 notes