#روزجهانیمبارزهباخودکشی
Explore tagged Tumblr posts
Text
خودکشی یا ناتوانی از زایش معنا برای زندگی
سیراف خبر؛ ایرن واعظزاده: گاهی روزهایی فرا میرسند که دلشکسته و آشفته از هر رویدادی، گوشهای کز کرده و گونههایمان بستر اشکهای ناتمامی میگردند که برخلاف زمانهای دیگر حجمشان ذرهای از وزن سنگین قلبمان نمیکاهد؛ شبهایی میآیند که هیچ ستارهای رقص چشمنوازش را با عشوه به رخ نمیکشد و پهنای آسمان سرتاسر غم میشود و سیاهی مطلق... و آنگاه سیاه ترین تصویر سر می رسید... خودکشی و انتحار و ختم یک زندگی. با این حال، سناریوی زندگی، تجربۀ چشیدن طعمهای مختلف خوشیها و غمهای آدمی است؛ زندگی شبیه به میدان نبرد و مملو از مبارزان زخمخوردۀ قوی یا به هلاکت رسیده است و نباید از یاد برد که تسلیم و پذیرش شکست، حقیرترین آدمیان را در صفحۀ نمایش ذهن هر تماشاگر که خود ما هستیم، در معرض دید قرار میدهد. *** خودکشی یکی از فجایع و ناهنجاریهای اجتماعی است که در دنیای مدرن امروزی و با پیشرفت صنعت و رشد تکنولوژی نوین، شاهد افزایش و شیوع آن در سطح جوامع بشری هستیم؛ عملی که نزد برخی گروههای سنی و فکری مبدل به نوعی اعتقاد و یک باور عمیق شده است. این معضل اجتماعی که آن را همسابقه با تولد انسان میدانند، در حدود سه دهۀ اخیر، بهدلایل مختلفی همچون افزایش مشکلات اقتصادی، بیانگیزگی و نومیدی، ناتوانی در برقراری روابط بین فردی، عدم تحمل بیماریهای صعبالعلاج و... رو به فزونی گذاشته است. این امر سبب شده تا جامعهشناسان، روانشناسان و آسیبشناسان اجتماعی این بار با نگاه دقیقتر و جدیت بیشتری به این مسئله بپردازند. همچنین روند چرخشی و تغییر گروه سنی قربانیان خودکشی از میانسالان و سالمندان به نوجوانان و جوانان موجب شد تا سازمان جهانی بهداشت، روز دهم سپتامبر برابر با ۱۹ شهریور را در تقویم جهانی سلامت بهعنوان «روز جهانی پیشگیری از خودکشی» ثبت نماید. این روز را بهانهای قرار دادیم و با برخی از افراد پیرامون خود گفتگو کردیم که آیا تا کنون شده به خودکشی بیاندیشند؟ آیا شده که بخواهند به ارادۀ خود زندگی خویش را پایان دهند و خود را بکشند؟ یا شده به وصیت و نامۀ خداحافظی فکر کرده باشند و یا حتی نوشته باشند؟ پرسیدیم و پاسخهای عجیبی هم گرفتیم؛ قصهها و غصههای مردمی از جنس خودمان که بریدهاند و خسته شدهاند و به ته خط رسیدهاند و یا هنوز مبارزه میکنند و از پا ننشستهاند و یا تا ته خط رفتهاند اما دور زدهاند و راهی جستهاند و به زندگی برگشتهاند... و چقدر شبیه خودمان... این پاسخهایی است که شاید پاسخ خود شما به این پرسشها میتوانست باشد اگر برای لحظهای به این موضوع فکر کرده باشید.
نگرش افراد نسبت به خودکشی
هستی: یک مدت به خودکشی فکر میکردم اما حالا میدانم آدمهای ضعیف دست به این کار میزنند. خوشحالم که حالم خوب شده و به زندگی برگشتهام و دارم سعی میکنم خطاهای گذشته را جبران کنم. پیمان: چند وقت است آدم شدهام و دیگر به خودکشی فکر نمیکنم ولی خودم را اصلاً دوست ندارم. زهرا: من ۲۷ ساله هستم و ۱۵ سال میشود که مادر زمینگیرم را تر و خشک میکنم. پدرم ده سال است که خانوادهاش را ترک کرده و برادر و خواهرم هم که شاغل و متأهل هستند، حاضر نیستند حتی هزار تومان برای مادرشان هزینه کنند. استرس شدیدی دارم و بیاعتماد به نفس هستم؛ نه بچگی کردهام و نه جوانی. این زندگی من را نابود کرده؛ به ته خط رسیدهام؛ تنها و درماندهام و دیگر فکر و ذکری جز خودکشی و مرگ ندارم. سحر: خودکشی حماقت محض است و گناه کبیره؛ سختی در زندگی همه هست. مشکلات زندگی برای این است که انسان یاد بگیرد چطور قوی باشد و رشد کند؛ مثل دانهای که زیر خاک فشار را تحمل میکند تا جوانه بزند و تبدیل به نهال شود. سروش: وقتی فکر مرگ سراغم میآید، سری به قبرستان میزنم تا به خودم یادآوری کنم تمام آنهایی که آنجا با آرزوهایشان خاک شدند، یک روز برای خودشان برو و بیایی داشتند و حالا... زندگی آنقدر کوتاه است که ارزش خودکشی ندارد؛ خودش خیلی زود تمام میشود. مریم: من تازگیها در این فکر هستم؛ در زندگیام چند شکست خوردهام و به آرزوهایم نرسیدهام؛ فکر میکردم اگر خودکشی کنم از همه چیز راحت میشوم ولی به خودم گفتم آن دنیا جواب خدا را چه میدهی؟ با اینکه خیلی مضطرب هستم و انگیزهای برای زندگی ندارم، فقط دارم تحمل میکنم و مشکلات را به دوش میکشم. نسرین: آدم با خودکشی فقط به خودش ظلم میکند. آقایی را دیدم که خودش را انداخته بود جلوی قطار اما نمرد و فقط پاهایش را از دست داد و تا آخر عمرش مجبور است روی ویلچر بنشیند. ترانه: دوست من پارسال چهار روز قبل از کنکور خودکشی کرد؛ وقتی با همکلاسیها رفتیم پیش مادرش، ما را بغل کرد و بویید و گفت مهمانهای دخترم خوش آمدید و ما فقط زار میزدیم. هنوز صدای نالههای مادرش در گوشم است، هنوز هم باورم نمیشود اینکار را کرده باشد؛ بعد از آن ماجرا هیچوقت آن آدم سابق نشدم. مصطفی: منم فکر خودکشیام. چند سال پیش در امتحان یک اداره پذیرش شدم اما در مصاحبه رد شدم. اگر در آن مصاحبه پذیرش میشدم، الان سر کار بودم و برای خودم خانواده تشکیل میدادم و پیش مردم و فامیل اعتبار داشتم ولی حالا بیکار و علاف در کوچه و خیابان میگردم و مسخرۀ دوست و آشنا شدهام. همه تا من را میبینند میگویند این همه درس خواندهای و آخرش هم بیکار در خانه نشستهای. بریدهام دیگر... سهیل: من درگیر کنکور ارشد بودم که فهمیدیم برادرم که خیلی هم برایمان عزیز بود، معتاد است. روزها میگذشت و نمیتوانستم آن وضعیت را تحمل کنم تا اینکه جنون سراغم آمد و رفتم روی پلهوایی؛ همان موقعی که تصمیم داشتم خودم را پرت کنم، یک دوست قدیمی را روی پل دیدم. من را با خودش برد یک جایی و کلی برایش حرف زدم و گریه کردم. آن روز گذشت و من موفق به خودکشی نشدم؛ روزهای سختی را گذراندم و بعد از پنج سال، دانشجوی یک رشتۀ خوب در یکی از بهترین دانشگاهها و پر از هدف و انگیزه شدم اما برادرم هنوز معتاد مانده و ترک نکرده است. نرگس: من در یک خانوادۀ مذهبی و سختگیر بزرگ شدهام. مادرم هیچوقت اجازه نمیدهد با دوستانم بیرون بروم و فقط یک دوست خیلی صمیمی دارم که فقط او اجازه دارد به خانۀ ما بیاید اما من نمیتوانم به خانۀ آنها بروم. من عاشق پسری شدم که چند مدت بعد فهمیدم آن پسر عاشق همین دوست صمیمی من شده و چند ماه دیگر هم قرار است عروسی کنند. خدا دو نفر را که از صمیم قلب دوستشان داشتم ازم گرفت. دیگر چه دلیلی میتوانم برای زندگی داشته باشم؟ من اینجا هم در جهنم هستم. مژده: برادر من سه سال پیش، وقتی ۲۲ ساله بود خودکشی کرد. عاشق دختر ۱۶ سالهای شده بود که پدرش رضایت به ازدواج او با برادرم نمیداد و بعد از جند بار خواستگاری رفتن و جواب رد شنیدن، خبر رسید که آن دختر با شخص دیگری نامزد کرده است. برادرم که این را شنید حالش خیلی بد شد تا اینکه یک شب خودش را از سقف حلقآویز کرد. بعد از آن ماجرا زندگیمان از هم پاشید، پدر و مادرم شکسته و گوشهگیر شدند. مادرم مدام یک گوشه مینشیند و به عکس برادرم زل میزند و وقتی میشنود یکی از جوانهای فامیل میخواهد عروسی کند، بیصدا اشک میریزد.
و این قصه ادامه دارد...
هنوز از اتاق همینگوی بوی باروت میاد هنوز هم ادکلن مرلین مونرو نیمه تمام مانده و پیرزنان بهوقت گذشتن ازکف آخرین اتاق مایاکوفسکی دامن خود را جمع میکنند یکی میآید بهزور یکی میرود بهانتخاب مرحوم حسین پناهی Read the full article
0 notes