#دادگر
Explore tagged Tumblr posts
kokchapress · 28 days ago
Text
شورای مقاومت ملی برای نجات افغانستان: کشتار مهاجران توسط ایران نه در پیمان‌های حقوق بین‌الملل و کنوانسیون حقوق مهاجرت جا دارد
بنام‌ خداوند دادگر خبر تکان‌دهنده‌ی شلیک به پناهجویانی که از ترس بربریت حاکم در افغانستان و پیدا نمودن کار و نان برای خانواده‌های خود، عازم جمهوری اسلامی ایران بودند، مایه نگرانی و تاسف عمیق شورای عالی مقاومت ملی برای نجات افغانستان شده است. افغانستان در پی یک توطئه بین المللی، همراهی کشورهای منطقه و کم�� عناصری در درون حکومت، سه سال پیش به گروه طالبان واگذار گردید و مردم افغانستان پس ازین رویداد…
0 notes
nsabanten · 2 years ago
Photo
Tumblr media
‏‎📍 اگر ۳ بار پیامک بی‌حجابی در خودرو دریافت کردید چه می‌شود؟ سردار محمدسعید فاضل دادگر، فرمانده انتظامی گلستان: 🔹بر اساس قانون در صورتی که کشف حجاب در خودرو برای بار اول مشاهده شود، پیامک از سرشماره پلیس به مالک خودرو و اعلام هشدار به منظور رعایت هنجارهای اجتماعی ارسال خواهد شد. 🔹برای بار دوم در صورت کشف حجاب دوباره از طریق پیامک به مالک خودرو اعلام خواهد شد که خودروی شما به مدت ۱۵ روز به صورت سیستمی توقیف می‌گردد، بدین معنی که در طول مدت نمی‌توانند از خدمات اداری خودرو و نقل و انتقال آن استفاده کنند. 🔹در صورتی که در طول ۱۵ روز تخلفی مشابه مرتکب نگردد خودرو از توقیف به صورت سیستمی خارج خواهد شد و اگر برای بار سوم از طریق پیامک به مالک خودرو اطلاع داده می‌شود که خودروی شما توقیف گردید، از تردد با ماشین خود خودداری و منتظر تماس ماموران پلیس بمانید.‎‏ https://www.instagram.com/p/CrT88vNOGsG/?igshid=NGJjMDIxMWI=
0 notes
shakouricarpet · 2 years ago
Photo
Tumblr media
‏‎تابلو فرش دستبافت گل ابریشم زادگاه کوروش بزرگ - خرید از سایت گالری فرش شکوری کارپت خلخال تابلو فرش دستبافت گل ابریشم زادگاه کوروش بزرگ یک تابلوفرش تاریخی از شکوه و عظمت ایران در دوران هخامنشیان می باشد که کوروش به همراه همسر خود ماندانا در این تابلوفرش زیبا دیده می شود. به زودی مقاله ای مفید و جامع در خصوص کوروش بزرگ هخامنشی در فروشگاه فرش شکوری برای گرامیداشت این پادشاه محبوب و دادگر قرار می دهیم. که با مطالعه آن می توانید شناخت کاملی از این انسان بالا مقام داشته باشید. شخصی که مایه افتخار ایرانیان و دوستاران اوست. هرچند مقام و جایگاه کوروش فراتر از آن است که بتوان بصورت نگارش درآورد. اندکی از شرح زندگی کوروش بزرگ به نویسندگی دکتر مسعود انصاری را در این قسمت برای شما می آوریم امیدواریم که از این مطالب لذت ببرید. تابلو فرش دستبافت گل ابریشم زادگاه کوروش بزرگ پیشنهاد گالری فرش شکوری به افرادی که به کوروش بزرگ علاقه مند هستند و می خواهند یک تابلوفرش تاریخی اساطیری خریداری نمایند. تابلو فرش دستبافت گل ابریشم زادگاه کوروش بزرگ یک هدیه مناسب برای تبریک گفتن و جهیزیه ای مناسب برای نو عروس ها می باشد. این تابلوفرش بصورت برجسته قیچی کاری شده است و از دور نمای زیبایی را به اتاق نشیمن و حتی محل کارتان به ارمغان میاورد. اگر چنانچه قصد خرید تابلو فرش تبریز را دارید فرش شکوری کارپت می تواند برای شما انتخاب مناسبی باشد. تابلو فرش دستبافت گل ابریشم زادگاه کوروش بزرگ بافته شده به دست بافنده های ماهر اهل تبربز می باشد. تابلوفرش کوروش بزرگ به واسطه استقبال کشورهای غربی از این شخصیت عالی مقام صادرات زیادی دارد. و همگان را شیفته هنر بافنده های تبریز نموده است ص 13 از کتاب کوروش بزرگ و محمد بن عبدالله فصل اول: شرح زندگی کوروش بزرگ تولد کوروش تاریخ نویسان عصر های باستان از قبیل هرودوت و گزنفون و کتزیاس  درباره چگونگی زایش کوروش اتفاق نظر دارند و اگرچه هر یک سرگذشت تولد وی را به شرح خاصی نقل کرده‌اند اما شرحی که آنها درباره ماجرای زایش کوروش اتفاق داده‌اند بیشتر شبیه افسانه می باشد معهذا چون بعضی از تاریخ نویسان شهیر عصر ما از قبیل ویل دورانت، پرسی سایکس و حسن پیرنیا شرح چگونگی زایش کوروش را از روی هرودوت اقتباس کرده اند، از این رو ما نیز در این کتاب شرح چگونگی تولد کوروش را از هرودوت نقل می کنیم. بنا به نوشته هرودوت آستیاگ پادشاه ماد شبی خواب دید که از دخترش ماندان آنقدر آب خارج شد که همدان و کشور ماد و تمام سرزمین آسیا را غرق کرد. آستیاگ تعبیرخواب خویش را از مغ ها پرسید‎‏ (در ‏‎خلخال‎‏) https://www.instagram.com/p/Ck9Cp8MIA65/?igshid=NGJjMDIxMWI=
0 notes
siawashahadi · 4 years ago
Video
انوشیروان عادل و زنده بگور کردن وارونه هزاران انسان
0 notes
jonbesheronesans · 4 years ago
Photo
Tumblr media
نسل کشی مسیحیان ارمنی توسط ترکان مسلمان، یکی از نخستین نسل کشی های مدرن بود. همچنین، این نسل کشی الهام بخش هولوکاست یا نسل کشی یهودیان اروپا نیز گردید. در اینستاگرام نیز با جنبش رنسانس (نوزایی) ایرانی همراه شوید: www.instagram.com/iranianrenaissance #جنبش_نوزایی #جنبش_رنسانس #رنسانس_ایرانی #نوزایی_ایرانی #رنسانس #نوزایی #پادشاهی #شاهنشاهی #پارلمان #کودکانه #شیرزن #کودکی #گرافیست #دادگر #داد #دادگری #شایسته_سالاری #میهن_سالاری #فیلم_کوتاه #میهنسالاری #شهریار #شهریاری #آبادگری #آبادسازی #فیلم_خوب #فیلم_ایرانی #حقوق_بشر #بازی_فکری #رهایی #آزادی https://www.instagram.com/p/CGTDL1xnKvm/?igshid=sbc998kuu8k4
0 notes
amir1428 · 3 years ago
Photo
Tumblr media
#مرداویچ#طبرستان#قم#کاشان#اصفهان#همدان#اهواز#مازیار#گیلان#ساسانی#ساسانیان#تبار#انوشیروان#دادگر#زیار#زیاریان#عباسیان#نصرت_الله_بختورتاش https://www.instagram.com/p/CPjOdGZHUno/?utm_medium=tumblr
0 notes
binabrand-blog · 7 years ago
Text
آموزش تبلیغات در اینستاگرام، کارگاهی با رویکرد پولسازی
آموزش تبلیغات در اینستاگرام با رویکرد پولسازی نام کارگاهی آموزشی است که توسط بینابرند در بهمن ماه 1396 برگزار خواهد شد. مدرس کارگاه آموزشی اینستاگرام، علی دادگر مدیر ارشد اجرایی بینابرند است و شرکت کنندگان در این دوره را با تکنیکها و ایده جذاب بازاریابی پولساز در اینستاگرام آشنا می کند.
کارگاه آموزش تبلیغات در اینستاگرام با رویکرد پولسازیبا هدف آشنایی مدیران، کارآفرینان، کارشناسان بازاریابی و…
View On WordPress
0 notes
deenrahmat · 6 years ago
Photo
Tumblr media
99 اسم هاى الله تبارك و تعالى! 1 الرحمن : بخشاینده 2 الرحيم : مهربان 3 الملك : پادشاه 4 القدوس : مقدس 5 السلام : درود 6 المؤمن : اطمینان دهنده 7 المهيمن : نگهدارنده 8 العزيز : باشکوه 9 الجبار : توانگر 10 المتكبر : بسیار بزرگ 11 الخالق : آفریننده 12 البارئ : درست 13 المصور : نگارگر ، صورتگر 14 الغفار : همیشه بخشاینده 15 القهار : فروکاهنده 16 الوهاب : نیک بخشاینده 17 الرزاق : همیشه روزی دهنده 18 الفتاح : گشاینده (پیروزکننده) 19 العليم : داناترین 20 القابض : میراننده 21 الباسط : گستراننده ، فراخ کننده روزی 22 الخافض : پست کننده ، خوار کننده 23 الرافع : (به سوی خود) بالا برنده 24 المعز : عزیزکننده 25 المذل : خوارکننده 26 السميع : شنواترین 27 البصير : بیناترین 28 الحكم : دادگر 29 العدل : بینهایت عادل 30 اللطيف : آنکه بر بندگانش لطف دارد 31 الخبير : آگاه‌ترین 32 الحليم : بسیار بردبار 33 العظيم : بی‌شکیبا 34 الغفور : بسیار بخشاینده 35 الشكور : بسیار سپاسگذار 36 العلی : بلند مرتبه 37 الكبير : بزرگ‌ترین 38 الحفيظ : نگهدارنده 39 المقيت : خوراک دهنده 40 الحسيب : شمارنده 41 الجليل : بسیار گرانقدر 42 الكريم : بسیار بخشنده 43 الرقيب : نگهبان ، بیننده و آماده 44 المجيب : پاسخگو 45 الواسع : گسترده ، پهناور 46 الحكيم : فرزانه ، بسیار خردمند 47 الودود : دوست 48 المجيد : بسیار لایق ستایش 49 الباعث : برانگیزنده مردگان 50 الشهيد : بیننده 51 الحق : راست ، درست 52 الوكيل : کوکیل 53 القوى : پرزور 54 المتين : سخت (و نیز پاینده) 55 الولى : دوست ، یار و نگهبان 56 الحميد : ستوده 57 المحصى : شمارنده 58 المبدئ : نخستین آفریننده 59 المعيد : بازگرداننده ، دوباره زنده کننده 60 المحيى : زندگی بخش ، هستی بخش 61 المميت : میراننده ، نابود کننده 62 الحي : زنده 63 القيوم : قائم به ذات پاینده 64 الواجد : یابنده 65 الماجد : بزرگوار 66 الواحد : یکتای بی‌همتا 67 الاحد : یگانه (خدایی جز او نیست) 68 الصمد : بی‌نیاز 69 القادر : توانا 70 المقتدر : تعیین کننده (قضا و قدر) فراتر 71 المقدم : فراپیش کشنده 72 المؤخر : فراپس دارنده 73 الأول : نخستین ، اول پدیدارکننده وجود 74 الأخر : واپسین ، آخر فناکننده موجود 75 الظاهر : آشکار (پدیدار ، هویدا) 76 الباطن : پنهان ، همه دربرگیرنده 77 الوالی : کاردار 78 المتعالی : خود ستوده 79 البر : نیکوترین 80 التواب : همیشه توبه پذیر 81 المنتقم : دادستان 82 العفو : درگذرنده ، ناپدیدکننده گناهان 83 الرؤوف : بسیار دلسوز و مهربان 84 مالك الملك : فرمانروای جهان 85 ذوالجلال و الاکرام : دارای شکوه و بخشش 86 المقسط : عادل 87 الجامع : گردآورنده 88 الغنى : توانگر 89 المغنى : بی‌نیاز کننده ، بسنده 90 المانع : بازدارنده 91 الضار : آزار دهنده 92 النافع : سودمند 93 النور : روشنی 94 الهادي : رهنما 95 البديع : سنجش ناپذیر ، آفریننده 96 الباقی : ماندگار و واگردان نشدنی 97 الوارث : وارث 98 الرشيد : راهنما ، آموزگار و دانای بی‌خطا 99 الصبور : شکیب
3 notes · View notes
iranologysociety · 2 years ago
Text
شهریور روز و شهریور ماه، #جشن_شهریورگان فرخنده باد. #شهریور در اوستا Xšaθra Vairya و در پهلوی Šahrewar به معنی «کشور آرزو شده» یا «سلطنت مطلوب» آمده است. فر و فیروزی پادشاهان دادگر و کمک به تهی‌دستان و پاسبانی فلزّات از اوست. بگفتۀ کتاب #بندهش گل ریحان مختص به این امشاسپند است. https://t.co/9eykE2fCMR
شهریور روز و شهریور ماه، #جشن_شهریورگان فرخنده باد. #شهریور در اوستا Xšaθra Vairya و در پهلوی Šahrewar به معنی «کشور آرزو شده» یا «سلطنت مطلوب» آمده است. فر و فیروزی پادشاهان دادگر و کمک به تهی‌دستان و پاسبانی فلزّات از اوست. بگفتۀ کتاب #بندهش گل ریحان مختص به این امشاسپند است. https://t.co/9eykE2fCMR
— نشریۀ ایرانشناسی (@iranologyscty) Aug 21, 2022
from Twitter https://twitter.com/iranologyscty August 21, 2022 at 10:52AM via IFTTT
0 notes
arashfarhadi-9 · 3 years ago
Photo
Tumblr media
انوشیروان دادگر، داود زناکار، سلیمان مشرک یا کریسمس یهودی-مسیحی ضدایرانی؟ (at Toronto, Ontario) https://www.instagram.com/p/CXtuGtZpN4Y/?utm_medium=tumblr
0 notes
the-raxt · 3 years ago
Photo
Tumblr media
. مهشاد دادگر هستم اما بهم ميگن شهابي 🌱 يه معمار عاشق پارچه كه ٧سال كه با عشق معماري و پارچه رو باهم تلفيق كردم و نتيجه اش شده اين جعبه هاي زيبا @mahshad_art_station @mahshad_art_station . 🎁«جعبه هاي پارچه اي »🎁 . خلاصه كه سالهاست كه دارم ميسازم و لذت ميبرم و اين هنر زيبا رو آموزش و گسترش ميدم👩🏼‍🎨 والان خيلي خوشحالم كه اين هنر شناخته و منبع درآمدي براي خيلي ها شده👏🏻👏🏻👏🏻 . راستي اگر ميخواين كاربرد اين جعبه ها و انواعشون رو ببينيد لطفا در پيجم به هايلايت جعبه پارچه اي مراجعه بفرماييد👆👆👆 . . #جعبه_پارچه_اي #ايستگاه_هنر_مهشاد #دختر_تاروپودي #هنر_به_زبان_تاروپود #آموزش_هنر #هنرمند_شو #آموزش_مجازي_هنر #cartonnage #fabric #art https://www.instagram.com/p/CVVrKFRI8vz/?utm_medium=tumblr
1 note · View note
isongswebsite · 3 years ago
Text
دانلود آهنگ دوست دارم معین دادگر
دانلود آهنگ جدید دوست دارم معین دادگر
در این لحظه با ما باشید با دانلود اهنگ معین دادگر به نام «دوست دارم» به همراه متن و دو کیفیت ۳۲۰، ۱۲۸ با لینک مستقیم در رسانه معتبر آی سانگز
Tumblr media
Download New Music: Moein dadgar – Dooset daram With Text And Online And Quality On isongs
نام خواننده: معین دادگر نام آهنگ: دوست دارم
این نوشته دانلود آهنگ دوست دارم معین دادگر برای اولین بار ظاهر می شود در آی سانگز، پایگاه دانلود موسیقی مجاز.
source https://isongs.ir/%d9%85%d8%b9%db%8c%d9%86-%d8%af%d8%a7%d8%af%da%af%d8%b1-%d8%af%d9%88%d8%b3%d8%aa-%d8%af%d8%a7%d8%b1%d9%85/
0 notes
jonbesheronesans · 4 years ago
Video
اینروزها که با وجود کشتن جاوید نام «نوید افکاری» به دست حاکمان مسل_مان، همچنان دغدغه مردم «هنر و موسیقی» است، دوباره یادی کنیم از یک هنرمند مردمی دیگر، به نام امید طوطیان. جوانی مبارز، دلاور و ایرانگرا که دغدغه اش، ایران و وضعیت مردم است و در این راه، از جان، امنیت و زندگی خود مایه می گذارد. راستی، چند تا از ما او را می شناسیم؟ و بشنویم بخشی از آهنگ زیبای این جوان آزاده را. در اینستاگرام نیز با جنبش رنسانس (نوزایی) ایرانی همراه شوید: https://lnkd.in/dz7gbQj #جنبش_نوزایی #جنبش_رنسانس #رنسانس_ایرانی #نوزایی_ایرانی #رنسانس #نوزایی #پادشاهی #شاهنشاهی #پارلمان #کودکانه #شیرزن #کودکی #گرافیست #دادگر #داد #دادگری #شایسته_سالاری #میهن_سالاری #فیلم_کوتاه #میهنسالاری #شهریار #شهریاری #آبادگری #آبادسازی #فیلم_خوب #فیلم_ایرانی #حقوق_بشر #بازی_فکری #رهایی #آزادی https://www.instagram.com/p/CGNfGOvHYNz/?igshid=12su2hsttzmub
0 notes
mansourwanders · 4 years ago
Photo
Tumblr media
'ز روز گذر کردن اندیشه کن پرستیدن دادگر پیشه کن بترس از خدا و میازار کس ره رستگاری همین است و بس ۲۵ اردیبهشت روز بزرگداشت حکیم ابوالقاسم فردوسی اثر : رضا بدرالسماء @badrosama' https://ift.tt/3ohGiR0
0 notes
ndareez-blog · 4 years ago
Text
قتل نفس پس از شرک، بزرگترین گناه کبیره است
در هیچ دین و آینی کشتن افراد بی گناه جامعه جواز ندارد. قتل افراد بدون مجوز شرعی و اصدار حکم محکمه رسمی که موارد آن در اسلام روشن است، نمی تواند انجام یابد.
طوری که خداوند (ج) در (آیه ۳۲، سوره مبارکه مائده) می فرماید: هرکس، ا��سانى را بدون ارتکاب قتل يا فساد در روى زمين بکشد، چنان است که گويى همه انسانها را کشته، و هر کس، انسانى را از مرگ رهايى بخشد، چنان است که گويى همه مردم را زنده کرده است. یعنی به خاطر حرمت شدیدی که خون انسان دارد،.
خداوند متعال (ج) ریختن خون یک انسان را مانند ریختن خون تمام انسانها اعلام فرموده تا انسان های گمراه به عمق موضوع پی برده و به قتل و کشتار انسان، اقدام نکنند.
خداوند تبارک و تعالی در (آیه ۳۳، سوره مبارکه اسراء) باز هم ارشاد می فرماید: کسى را که خداوند خونش را حرام شمرده، جز به حق نکشيد.
در همین حال، پیامبر بزرگوار اسلام ﷺ این حقّ را در حدیث شریف روشن نموده و می فرمایند: خون مسلمانی که به یگانگی خداوند و رسالت من گواهی دهد، حلال نیست. مگر در یکی از این سه مورد: زنای کسی که ازدواج کرده باشد؛ کسی که دیگری را بکشد و کسی که دین خود را رها کند (و مرتد شود). [صحیح بخاری، ۶۸۷۸].
در حدیث دیگری، ابودرداء (رض) از پیامبر اکرم ﷺ روایت کرده ��ست که فرمودند: شاید خداوند تمام گناهان را ببخشد؛ به جزء کسی که مشرک مرده، یا مومنی که مومن دیگری را به عمد به قتل رسانده باشد. [سنن ابی داوود، ۴۲۷۲].
طبق روایات زیادی از پیامبر اکرم ﷺ کسی حقّ ندارد، کسی را که در تعهد مسلمانان یا اهل ذمه و یا حتّی یک فرد کافر هم که اگر حربی نباشد، به قتل برساند.
همچنان از عبدالله بن عمرو عاص (رض) نقل شده که پیامبر اکرم ﷺ فرمودند: کسی که فرد عهد بسته را به قتل برساند، بوی خوش بهشت به مشام وی نخواهد رسید. حال آن که بوی خوش بهشت از فاصله چهل سال به مشام می رسد. [صحیح بخاری، ۲۹۳۰].
در روایت دیگری نقل شده است که پیامبر اکرم ﷺ فرمودند: مردی که تامین جانی داشته باشد و کسی او را بکشد، من از قاتل بیزاری می جویم؛ اگر چه مقتول کافر باشد. [المعجم الکبیر طبرانی، حدیث ۱۶۹۲].
در بعضی از روایات آمده است که «وَجَبَتْ لَهُ النَّارُ» یعنی: آتش (جهنّم) بر وی واجب می گردد.[المعجم الکبیر طبرانی، حدیث ۱۶۹۴].
ببینید! اگر کسی حتّی یک فرد کافر را هم به ناحقّ به قتل برساند، پیامبر اکرم ﷺ از وی بیزاری می جوید و حتّی آتش جهنّم نیز بر وی واجب می گردد. پس قتل و کشتن یک فرد مسلمان تا چه اندازه سخت و شدید خواهد بود.
پیامبر اکرم ﷺ نه تنها از قتل، بلکه حتّی از ترساندن یک مسلمان نیز نهی فرموده اند. در روایتی از سنن ابی داود آمده است که گروهی از صحابه فرد مسلمانی را که خواب بود، ترسانده و بر وی خندیدند.پیامبر اکرم ﷺ پس از جویا شدن ماجرا به آنان فرمودند: «لَا يَحِلُّ لِمُسْلِمٍ أَنْ يُرَوِّعَ مُسْلِمًا. یعنی: بر هیچ مسلمانی ��ایز نیست که مسلمان دیگری را بترساند. پس کشتن یک مسلمان چه سخت و وحشتناک خواهد بود. [سنن ابی داوود، ۴۳۵۱].
افزون بر آن برای جلوگیری هرچه بیشتر از قتل و کشتار افراد بی گناه در جامعه اسلامی، خداوند (ج) در (آیه ۹۳، سوره مبارکه نسا) پنج جزای بسیار سنگین و بی پایان را برای قاتل، قایل شده است:
۱. دوزخ ابدی،
۲. غضب الهی،
۳. نفرین و لعنت خداوندی،
۴. عذاب بزرگ،
۵. و قصاص باالمثل.
به گونه ای که در این آیه شریفه خداوند حکیم و دادگر چنین دستور می دهد:
وَ مَنْ يَقْتُلْ مُؤْمِنًا مُتَعَمِّدًا فَجَزَاؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِدًا فِيهَا وَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَ لَعَنَهُ وَ أَعَدَّ لَهُ عَذَابًا عَظِيمًا. [سوره نساء، آیه ۹۳].
ترجمه: و هر كس به عمد مؤمنى را بكشد پس كيفرش دوزخ است كه هميشه در آن خواهد بود، و خداوند بر او غضب و لعنت كرده و براى او عذابى بزرگ آماده ساخته است.
نکته ها
۱. این آیه کریمه همچون دیگر آیات سوره نساء در مدینه منوره بر پیامبر اکرم ﷺ نازل گردیده است.
۲. واژه «متعمد» در این آیه شریفه معنی: عمد، قصد و كسى كه كار را دانسته و از روى عمد انجام مى دهد، می رساند.
۳. «تعمّد» از «عمود» گرفته شده است و از آنجا كه ستون انجام كارها نيّت است، به كارى كه با انگيزه‌ قبلى صورت گیرد، عمدى می گويند.
۴. واژه «اعد» به معنی: عتاد، آماده شدن یا آماده كردن آمده است.
۵. اسلام براى حفظ جان و امنيّت افراد، اهميّت زیاد قایل شده و كيفر عذاب ابدى را براى مقتول مقرّر داشته تا جلو قتل و جرایم سنگين در جامعه گرفته شود.
۶. تعبيرات و توبیخاتی كه در اين آيه شریفه براى «قتل عمدى مؤمن» به كار رفته، درباره‌ هيچ گناه دیگرى در قرآن کریم نيامده است.
۷. در روايات متعدّدى به بزرگى گناه قتل تصريح شده و اکبرالکبایر خوانده می شود.
۸. قتل نفس پس از شرک به خداوند یکتا، بزرگترین گناه کبیره است.
۹. تا جایی که گفته شده، توبه‌ كسى كه از روى عمد مؤمنى را بكشد، قصاص است.
۱۰. در روز قيامت، كشتن بى‌گناهان اوّلين مسأله‌اى است كه از آن پرسیده می شود.
۱۱. ياغى‌ترين افراد، كسى است كه انسانى را بكشد يا بزند.
۱۲. علاوه بر گناه قتل، گناهان مقتول نیز به دوش قاتل مى‌افتد.
۱۳. اگر اهل آسمان و زمين در قتل مؤمنى شريك شوند، همه عذاب مى‌ شوند.
۱۴. اگر همه دنيا فنا شود، آسان‌تر از قتل يك بى‌گناه است.
۱۵. در نظام اسلامى، هيچ مقامى حقّ قتل و اعدام بى جهت افراد جامعه را ندارد.
۱۶. ارزش و شخصیت انسان به اندازه سطح افكار و عقايد صحيح اوست.
۱۷. در كيفر، حساب لغزش هاى آگاهانه و مغرضانه جداست.
۱۸. قتل و خونريزى بدون موجب شرعی ولو افرادی که کشته می شوند، کافر باشند، از گناهان كبيره به شمار می آید.
۱۹. مجازات و كيفر سنگين، از عوامل بازدارنده فساد و قتل در جامعه بوده و عامل ايجاد و حفظ امنيّت اجتماعى می باشد.
http://ndareez.blogfa.com/post/505/
Tumblr media
1 note · View note
shahzaad-deadpulse · 6 years ago
Text
دیوان عدالت
دیوان عدالت
حكایتی عبرت‌آموز با الهام از ماجرای «دیوان بلخ»
توضیح ضروری آن كه این ماجرای كاملاً‌ و جداً خیالی، ملهم از حكایتی كهن و جالب و كاملاً‌ و جداً خیالی است كه با عنوان «دیوان بلخ» روایت شده و البته تفاوت‌هایی با نسخه‌ی اصلی دارد – به‌خصوص در پایان‌بندی ماجرا. این نوشته چند سال پیش نگاشته شده و همان­طور که در آن دوره هم هیچ ربطی به برخی مسایل روز و حوادث ناگواری مثل ماجرای اسیدپاشی‌ها و... نداشت الان هم هیچ ربطی به وقایع تراژیکی مثل ماجرای دختران معصوم ایرانشهر و... ندارد. اصولأ ربطی به هیچ چیزی ندارد. به عبارت دیگر مطلبی است کاملأ بی­ربط. بعله... و فقط اذهان مغرض و بداندیش می‌توانند این را به آن یا آن را به این ربط بدهند. آن‌چه در زیر می‌آید مربوط به زمانی دور و نامعلوم و مكانی دورتر و نامعلوم‌تر است. برخی معتقدند كه نویسنده‌ی این متن، ادیب گمنامی است معروف به "شازده مغفرت خان مازندرانی" یا به قولی "شازده متحیر" كه البته برخلاف آن‌چه از اسم‌اش برمی‌آید حتی ایرانی هم نیست و به‌خصوص – تأكید می‌كنم به‌خصوص – هیچ ربطی به شهزاد رحمتی ندارد. به هر حال ما این حكایت را فقط محض مزید خنده و تفریح و انبساط خاطر خوانندگان گرامی در این روزهای دلنشین كه هوا بس خوش است و اوضاع و احوال سخت دل‌انگیز، نقل كرده‌ایم و بس.
  چنین كرده‌اند حكایت (در گذشته‌ای بسیار دور در كهكشانی بسیار دوردست):
یكی بود یكی نبود. آن كه نبود همان بهتر كه نبود چون كه راحت بود و فارغ از بود و نبود، و آن كه بود مدام در این فكر بود كه كاش نبود و راحت بود و فارغ از بود و نبود.
بیت:
چنان بودم كه نبودم همی به ز بود
كاش نبودم تا نبودم اسیر بود و نبود
الغرض روزی بهاری و زیبا كه سوسك‌ها در میان شكوفه‌های نشكفته پژمرده‌ی درختان رو به موت، آواز عشق آزاد سر می‌دادند و برای بیرون راندن انسان‌ها و تسخیر شیك‌ترین پنت‌هاوس‌های مدرن شهر نقشه می‌كشیدند و موش‌های خوش‌برورو و تن‌درست، روزی خویش از چاه پربار خلا و فاضلاب برمی‌گرفتند، مردی لنگ‌لنگان و عصا بر دست و اشك بر چشم به عدلیه به جانب قاضی شتافت و ضجه و ناله‌ای جان‌سوز سر بداد كه چرت قاضی كوشا و بیدار و خوش‌دل بدرید كه «ای دادور دادگر و ای بر همه قضات سر! ای قاضی عادل و ای عارف كامل! ظلمی بر من رفته در این ولایت، ظلمی بس عظیم و عذابی بس الیم، و آن‌گاه شما دم از حاكمیت عدل و داد و ریشه‌كنی بزه و فساد در قلمروی خویش می‌زنید؟»
  رباعی:
گر مزد عمری كار شریف و خدمت به بشر
با دوازده سر عایله و اولاد دختر و پسر
این است كه نیم شبان پایم در ره خلق بشكند
مرد هستم و سینه در رگبار بلا می‌كنم سپر
  قاضی چون حال زار مرد بدید و آن كلام پر ز درد شنید از او خواست تا نام و شهرت خویش كند بیان و ستمی كه بر او روا داشته شده كند عیان و دل قوی دارد كه از محكمه‌ی او هرگز مظلومی برون نشده مگر پس از ستاندن داد خویش و با مرهمی بر دل ریش و آرام جان پریش. مرد نالان سخن آغاز كرد كه:
«دزدی هستم محترم و عیال‌وار، سختكوش و پركار با سه همسر دایمی و چهار همسر صیغه‌ای و سه معشوقه و چهار نشمه و دو غلمان و یازده فرزند مشروع و دوازده فرزند نامشروع و هفت فرزند با وضعیت نامعلوم و پدری پیر و مادری زمین‌گیر و روان‌نژند. كار سر و فرزندم شده همه شب تا صبح نالیدن و از فقر و فاقه از درون كاهیدن و اشك‌ از دیده همی باریدن. دلخوشی‌ام تنها دلی پاك و بدنی چالاك و روحی بی‌باك بود و این كه به یمن آن‌چه از پدرم و پدر پدرم و اجدادم آموخته‌ام، مهارتی دارم بی‌مثال و تبحری به كمال در كار دزدی و غارت اموال خلق و بی منت مردمان دارم اندك مزدی. پدرم مرا چنین آموخته كه دست دراز نكنم به جانب خلق و دست‌درازی ‌كنم به جانب اموال‌شان و مال و پول مازادشان جمع كنم همی از جلوی دست و بال‌شان، تا هم من قوتی به كف آرم و هم آنان بگیرند درس كه مال دنیا چه‌گونه سیه كند روز و حال‌شان. آری، من‌ام شریك مال مردم‌ و غارت‌گر اموال هر قوم كه تنها از راه دزدی بخورم نان و نكشم منت نامردمان. دیشب چون همیشه پاسی گذشته از نیمه‌شب، دعاكنان به زیر لب به كوچه شدم بهر كسب روزی بی‌دریوزی و بدون منت هر پفیوزی. خانه‌ای اعیانی كرده بودم نشان از چند روز پیش از آن كه ساكنانش در سفر بودند و دور از كاشانه‌ و به جانب شهری دیگر روانه. پس با چالاكی حاصل ممارست چندین ساله در این فن شریف، از دیوار صعود كردم بی‌صدا و ظریف تا از چارچوب پنجره، خویشتن به اندرون منزل برسانم كه چشم‌تان نبیند روز بد كه بد گزندی رسید به جان‌ام. همان دم كه پا بر چارچوب چوبین پنجره بنهادم، به آسمان رسید به یك‌باره فریادم چرا كه چارچوب سست چون نی‌ای شكست و ترس عالم بر دل‌ام نشست و سقوط كردم و بر زمین فتادم و سلامت در ره روزی نهادم. الغرض، هفت هشت استخوان در دستان و پاهایم بشكست و مصیبت بزرگ‌تر این كه به گفته‌ی طبیب، سه ماهی می‌باید در بستر بیاسایم و فقط بهر فیزیوتراپی از خانه برون آیم. در این مدت، چه كسی خرج و مخارج من كثیرالاولاد و دوازده سر عایله‌ام را تقبل می‌كند و تكلیف چیست و پاسخ‌گو كیست؟ آمدم تا شرح حال زار خویش با شما كه شهره‌اید به عدل و داد و به ستاندن حق مظلومان این بلاد بازگویم بلكه چاره‌ای بر حال زارم و تسكینی بر درد دل گرفتارم بیابید یا این كه لااقل هم‌صدا با من بر بخت نحس‌ام بنالید.»
شرح مصیبت مرد شریف و آه پرسوز آن دل‌سوخته، دل قاضی باوجدان بیاكند و آتش خشمش كرد برافروخته. لیكن چون رنج نامه‌ی دزد مظلوم بدینجا رسید بناگه پرسشی در دل قاضی بیامد پدید:
- حكایت‌ات ای مرد گرچه به راستی غم‌افزاست و باعث عود بواسیر و تشدیدكننده‌ی غم‌هاست اما در این مقام گرچه خدمت‌ها و افتخارهایم نیاید به شمار، آن كو بیش از همه بدان ببالم و آیندگان را باشدم یادگار، بیمه‌ای همه‌جانبه و به‌كمال بود از برای صنف دزدان كه وضع كردیم به همراه حق بازنشستگی و درمان تا به تنگ نیایند به گاه پیری یا بیماری و در مضیقه واقع نشوند به وقت وقوع حادثه و بی‌كاری. تو ای مرد بی‌نوا آخر مگر بیمه نیستی؟ و مگر كمك هزینه‌ی حوادث‌ات نمی‌دهد بهزیستی؟
اندوه و درد، اشك بر چشمان بی‌گناه دزد كرد پدیدار و سوز دلش سنگ را آب می‌كرد و دل را بی‌قرار:
- چه بگویم ای قاضی روشن‌ضمیر و باخرد كه هفته‌ای پیش از وقوع حادثه از بخت بد، سررسید بیمه به سر رسیده بود و نیاز به تمدید داشت زود زود ولی من گردن‌شكسته پشت گوش انداختم و با فلك در تیره‌روز كردن خویش بساختم.
قاضی چون شرح این مصیبت عظمی شنید به نشان تأسف سری تكان داد و آهی كشید. سپس گفت:
- دریغا كه خبطی كردی بس عظیم همی و نباشد عجب كه چنین اسیر دست غمی. اما اینك داد از كه می‌خواهی یا از چه و چرا به محكمه‌ی عدل ما شده‌ای روانه؟ دل قوی دار كه داد تو از ظالم بازخواهم ستاند و مرهمی بر زخم دل تو خواهم نشاند و بذر شادی بر خانه‌ات خواهم فشاند. به‌راستی كه نشاید بر مرد شریفی چون تو ظلمی چنین روا داشتن و بر قلب پرمهرت بذر كینه كاشتن و باری چنین ثقیل بر دوش نحیف‌ات گذاشتن.
دزد با قدرشناسی نالید كه در این معركه‌ی دردبار و غمین، او صاحب خانه را مستحق مجازات می‌شمارد به یقین، چرا كه اگر چنان سست بنا نكرده بود خانه‌ی خویش اینك او را حالی چنین زار نبود و دلی چنین ریش. پس روا باشد كه خسارتی بپردازدش عادلانه و نیز معاش او و خانواده‌اش بی‌بهانه تأمین كند در تمام مدتی كه ناتوان نشیند در كنج خانه.
 قاضی رأی دزد فوراً تصدیق كرد و چون و چرا در خواهش به حق او نیاورد و فرمان بداد تا صاحب خانه را كه صبحگاهان از سفر بازآمده بود دست‌وپابسته به نزد وی بیاورند زود. صاحب‌خانه را تحت‌الحفظ به نزد قاضی بیاوردند و قاضی با عتاب و خشم فریاد سر داد كه «ای بی‌خرد! چنین ظلمی آخر با كه سزد؟ این چه رسم خانه بنا كردن است كه بی‌مراعات حال قشر آسیب‌پذیر و شریف دزد و شب‌رو، چارچوب پنجره‌ات چنین سست و متزلزل بنا می‌كنی؟»
صاحب‌خانه كه از هراس، رنگ بر چهره‌اش نمانده بود و شرم، عرق بر جبین‌اش نشانده بود، جامه‌ از خجالت بر تن درید و اشك اندوه بر گونه‌اش فرو چكید و در مقابل دزد مظلوم، زانو زده از او عذر تقصیر بخواست. سپس شرمگینانه با قاضی بگفت كه جناب معمارباشی بنا كرده خانه را چنین معیوب و او بی‌خبر بوده از سستی چارچوب. اگر نه لااقل پیش از آن كه پا در راه سفر بنهد نجاری برای تعمیر آن فرامی‌خواند تا دزدان شریف را چنین به زحمت نیفكند و روزی ایشان نبرد.
قاضی دید كه مرد بیراه نمی‌گوید. پس فرمان بداد تا معمارباشی را تحت‌الحفظ و با غل و زنجیر به سرای پرعدل و داد او آوردند. معمارباشی پریشان و نالان و موی از سر كنان از قاضی و دزد و صاحب‌خانه عذر تقصیر بخواست و لیكن گفت كه این چارچوب، ساخته‌ی ‌دست استاد نجار است و او كار را به دكان وی برده و ریش و قیچی به كف او سپرده. پس قاضی نیك‌كردار و عادل، فرمان بداد تا استاد نجار را با پس‌گردنی به محكمه بیاوردند. استاد نجار گریان و نالان با چوب بر سر خویش بكوفت و از قاضی و دزد و صاحب خانه و معمارباشی به زاری و عجز، طلب مغفرت كرد و چنین گفت با دلی پردرد:
«چه بگویم كه هیچ عذر و بهانه‌ی موجهی نیست مرا و تقصیر خویش می‌پذیرم بی‌جون و چرا كه دور از مردانگی است زیر بار گناهِ كرده نرفتن. بپذیرید قول صادقانه‌ی مرا كه همواره به جهت مراعات حال دزدان شریف شهر كه ارج و قربی دارند بی‌مثال در بلاد ما، چارچوب چوبین را چنان فولاد آب‌دیده محكم و استوار می­ساختم و لیكن دریغ و صد دریغ كه آن‌گاه كه چارچوب پنجره‌ی این سرا می‌پرداختم، دخترنیكوروی و زیبای همسایه، دل از من سخت ربوده بود و عشق‌اش در وجودم لانه كرده بود و از این رو چنین هوش و حواس از كف نهاده و حواس به هوس وانهاده و خبطی كردم چنین (همی).»
قاضی به درای�� از او پرسید كه مگر دختر همسایه از او دلبری می‌كرده و هوش و حواس از او به عشوه و طنازی می‌ربوده؟ استاد نجار پاسخ داد:
«دروغ چرا؟ تا قبر آآآآاُاُاُااِاِاِاِ به قول معروف. این دختر از قضا هواره سر در کار خود دارد و روزگار خویش بی هیاهو می­گذراند ولی چه سود؟ تقصیر از این بزرگ‌تر چه كه چنین زیباروست و چنان خوش‌اندام و گونه‌هایش بس گلفام و اعتنا به عشاق سرسپرده نمی‌كند و دم به دام عشاق نمی‌دهد؟ تقصیر از این بزرگ‌تر كه غنچه‌ی لبانش همیشه سرخ است بی ‌آرایش و گونه­هایش چنان هلوی پوست­کنده بی آلایش، و ابرویش بی آن كه دست صورت‌گری به آن خورده باشد كمان است و تیر در دل عشاق می‌كند و آتش به جان‌شان می‌زند؟ و چشمانش چنان سیاه و شررافكن بدون لنز حتی؟ گناه از این بزرگ‌تر كه چنین زیبا باشی و دل‌ربا و لیك حالی ندهی و آتش دل ما نكنی اطفا؟ که كام دل هیچ‌یك از عشاق روا نكنی و درد دل‌شان دوا نكنی تا چنین اسیر تو باشد خیال‌شان و دل در گروی آرزوی محال‌شان و چنین سیه احوال‌شان؟ تقصیر از دختر است و بس كه چنین هوش و حواس از من ربود تا كار خویش ناقص به انجام آورم. این دختر چندان از انسانیت بی‌بهره است و چنان جفاكار كه تاكنون تلاش‌های صادقانه‌ی شش متجاوز جنسی منحرف و شریف برای تجاوز به عنف او ناكام مانده به واسطه ی درایت و هوش‌اش و این كه ازخدابی‌خبر به نیت افزودن بر درد دل‌های جفادیده رفته و فنون كیك‌باكسینگ و دفاع از خود آموخته و این‌گونه دل متجاوزان مشتاق دست‌درازی به دامان عفت خویش سوزانده و جمله مساعی بی‌دریغ آنان ناكام مانده. به‌راستی كه آخرالزمان است كه دوشیزگان به جای آموختن فنون ظریفه و لطیفه‌ی تن دادن به امیال انسان‌دوستانه‌ی مردان غیور و فراگرفتن فنون شریفی چون شست‌وشوی كون بچه، به امور باطلی همچون آموختن كیك‌باكسینگ می‌پردازند و دل مردان خیلی خیلی مردی چون مرا می‌گدازند. آوخ! آوخ! تفو بر تو باد ای چرخ گردون،‌ نفرین بر تو همی ای دنیای دون، ای سگ برینه به این زندگی، ای مادر این...»
قاضی دادپرور و فهیم به فراست به میان کلام مرد پرید که «داداش بی­خیال...» و البته داغ دل مرد عاشق، وجودش یکسر بسوخت، چرا که پیرانه‌سر همچنان در هر مجالی در این و آن می‌سپوخت. همچنان كه نجار شریف را تسلی می‌داد رأی او تصدیق كرد و ندا سر داد: «آری. همانا كه این بزرگ‌ترین گناه است و ما كه قاضی عادل و عارف كامل هستیم به تدبیر و فراست بی‌بدیل خویش دریافتیم كه در این ماجرا و در ضایع شدن حق این دزد عیال‌وار و شریف، نه صاحب‌خانه‌ی بی‌گناه تقصیركار است و نه معمارباشی بی‌خبر و نه استاد نجار عاشق و پریشان. گناه‌كار كسی نیست مگر آن دختر زیبارو و فتانه‌ی همسایه كه چنین طناز و زیباست و چنان نكوروی و فریباس�� و زیبایی‌اش هوش از سرها می‌رباید و فتنه‌ها می‌آفریند. پس فرمان می‌دهیم تا ابتدا دختر را به محكمه آورده و سپس به میرغضب بسپارند تا شصت ضربه‌ی تازیانه در میدان اصلی شهر بر او بزنند محض عبرت سایر زیبارویان شهر تا زین پس پای از خانه برون ننهند به نیت یادگیری فن ضاله‌ی كیك‌باكسینگ. سپس می‌سپاریم تا دختر بی‌شرم را تحت‌الحفظ به مغاك جذامیان مطرود برند و حکم کنیم که تا عمر دارد حق خروج از آن مغاك نداشته باشد تا آن‌گاه كه خوره به جانش فتاد و زیبایی‌اش از سكه افتاد دریابد كه آخر و عاقبت هوش از سر اقشار زحمت‌كش جامعه ربودن مباشد جز زشتی و در ادبار ابدی پوسیدن. پدر دختر یا قیم و سرپرست قانونی وی نیز پفیوز می‌باید اولاً مخارج و هزینه‌های طبیب و دوا و داروی این دزد بی‌نوا و مظلوم بپردازد تا آخرین قران و ثانیاً تا روزی كه این دزد شریف زمین‌گیر است و قادر به كار نیست، بی گمان خرج روزانه‌ی او و دوازده سر عیالش بی‌امساك تقبل و پرداخت كند بی چون و چنان.»
مأموران عدلیه بلافاصله روانه شدند تا دختر بزهکار، آن گنگستر خطرناک و بی ترحم، از برای جاری شدن حد و سپس تبعید به مغاك جذامیان بیاورند و قیم او را نیز از حكم قاضی عادل آگاه سازند. دزد شریف در مقابل قاضی زانو زد و بر دامن پاك ایشان بوسه‌ها نشاند و اشك پاك از چشم‌ها فشاند و گفت:
«به‌راستی كه گل گفته بودند همی آنان كه از داد شما داد سخن دادند و به‌راستی كه تا به رأی‌العین ندیدم باورم نمی‌شد چنین حزم و تدبیر و عدالتی و در اشاعه‌ی عدل چنین سخاوتی. به‌راستی كه تا قاضی دادگری چون شما سایه‌اش بر سر ماست كلاً باكی از ظلم ظالم و جور جبار و زیبایی دختران بدكردار نخواهیم داشت عمراً.»
قاضی با لبنخندی بزرگوارانه و بنده‌نوازی بس فروتنانه، قدرشناسی دزد را پاسخ بداد بی عذر و بهانه و سپس به صاحب‌خانه و معمارباشی و استاد نجار حکم فرمود تا سینه‌خیز محكمه را ترك گویند تا او بتواند حسب وظیفه در جریان اجرای مجازات تازیانه‌ی دختر گناه‌كار حضور به هم رساند. آن‌گاه به دزد فرمود كه او نیز می‌تواند به عنوان شاكی اصلی در جریان مجازات دختر مجرم گنگستر بداندیش بدکردار سنگدل و بی‌مروت كه چنین به او ستم روا داشته، حاضر شود. باشد تا از این طریق، دل دردمند و مظلوم نانازش لختی آرام بگیرد و مرهمی اندك بر زخم دلش نشیند و روح آشفته‌اش كمی قوام بگیرد و تسكینی بیابد اندوه بی‌كران او و دردهای آشكار و نهان او.
دزد شریف آهی جان‌سوز بركشیده گفت: « از دعوت‌تان بسی متشكرم همی. اما اینك كه هوا رو به تاریكی می‌رود ارجح آن باشد تا پسر بزرگ‌ترم را كه خود تربیت كرده‌ام تا شغل شریف پدر در پیش گیرد و در ایام پیری نردبانم و مونس جانم و بهار در خزانم باشد كمی بیازمایم. از آن‌جا كه به یقین مردمان شریف و نجیب شهر جملگی بهر تماشای منظره­ی بس دل­انگیز و روح ��فزای تازیانه‌ خوردن دختر در میدان بزرگ شهر گرد خواهند آمد همی، خرد چنین كند اقتضا كه با بهره جستن از این فرصت گران‌بها پسر رعنای خویش به چند خانه بفرستم تا دریابم چند مرده حلاج است پسرك شیرین چون قند و قطاب‌ام و درس‌های خردمندانه‌ی پدر تا چه حد به گوش جان شنیده و پند گرفته است. كاینك باشد برای او گاه امتحان و وقت بس كوتاه و محدود است زمان.»
قاضی رأی و تصمیم او ستود و بر خردش فرستاد چندین درود از آن رو كه به‌یقین جوانان برومندی هم‌چون پسر ارشد ایشان، آینده‌سازان این ملك باشند و به مقامات عالیه ‌رسند. آن‌گاه با شوخی بنده‌نوازانه و تفقدآمیزی فرمودند:
«فقط آرزو كن همی كه پنجره‌ی این خانه‌ها دیگر كار همان استاد نجار خودمان نباشد!»
دزد شریف با لبی خندان گفت: «از این باكم نیست، چرا كه محله‌ای از پیش كرده‌ام نشان كه حتی اگر استاد نجار خودمان هم خانه‌هایش كرده باشد بنا در خانه‌های آن دوروبر كه بنده به اقتضای شغل‌ام از همه چیزشان باشم باخبر و به اقتضای شغل شریف، دارم آمارشان و آگاه باشم از جمله كار و بارشان و دانم جز چند عجوزه‌ی گیس‌سفید با صورت و سیرت پلید و پا بر لب گور، زنان دیگری سكنی ندارند!»
دزد و قاضی شاد و خندان با دلی خرسند و با لبخند و وجدانی آسوده و روحی پالوده و احترامی متقابل از سر همدلی از یكدگر جدا شدند و هر یك راه خویش برگرفت و به سراغ كار و كسب خویش برفت، چرا كه از قدیم گفته‌اند كار جوهر مرد باشد (همی).
|||||||
1 note · View note