#ترش

[dijiattar]

چای ترش

مناسب لاغری ،

افزایش گردش خون،

تسکین اعصاب

[arashsyss]

[dasht-ae-tanhai]

آغوش تو دلچسب‌ترین حلقه دنیاست

زین حلقه نکن رحم به من، تنگ ترش کن

- آذر قاسمی

(telegram: اشعارکوتاه)

[r56-56]

1. على فكرة من أنا وصغيرة بحب الياسمين كتير ، كانت في شجرة بالحارة اللي فيها مدرستي شجرة بتجنن بياضها وريحتها بتاخد العقل ، الصراحة كانت طالعة برا سور الجيران فكنت أستحي أضل واقفة عندها وقت طويل بس كنت أستغل كل فرصة بمشي فيها من نفس الشارع اركض عليها واوقف على اطراف اصابعي واشمها واتلمس ورقاتها الناعمات الصغار خاصة بس يكون في شمس وفيتها تكون خفيفة مع نسمة هوا تحرك ورداتها على وجهي شعور أعجز عن وصف حلاوته ، أول يوم شفنا فيه بعض كنت اقطف كم ورده واخدها معي للبيت بس كانت تدبل وكنت ازعل لأني بحطها بكاسة ماء وكنت افكر هالشي بخليها تضل زي ما هي ، الحمد لله أدركت الأمر وبالمرات اللي بعدها اكتفيت إني اسلم عليها وأحضنها وما اخد شي منها وارجعلها بكل شوق ، بحبها مابدي اشوفها بتدبل وبسببي !! كبرت ومرت السنين وصار عندي حساسية الربيع وبتحسس من بعض الروائح واللي صدمني إنو أول ريحة تحسست منها هي ريحة الياسمين خاصة بالعطور ، بالمناسبة الياسمين عطر أمي المفضل، و جدًا بتعب بس ترش منه واستنشق ريحتو بس برضو بحب الياسمين ، صرت نادراً اشوف شجرة ياسمين بحكم إنو المدينة مش نفسها ولا الحارة نفسها وحتى أنا مش نفسي ، اللي خطرلي بس شفت صور لشجرة الياسمين وشفت منهم عبارةبتحكي : " ويبقى الياسمين أبيضاً مهما خانتهُ الفصول " معقول !!

يتبع ...

2/5/2024

12:31 am.

[limenlife]

عرقیات گیاهی؛ طبیعت در خدمت سلامتی شما

عرقیات گیاهی یکی از مؤثرترین و طبیعی‌ترین روش‌های درمانی برای رفع مشکلات جسمی و روحی هستند. این محصولات طبیعی، تهیه‌شده از عصاره خالص گیاهان دارویی، نقش مهمی در حفظ تعادل بدن و بهبود کیفیت زندگی دارند. در این مقاله، سه محصول برجسته از برند لایمن را معرفی می‌کنیم که شامل عرق خواب‌آور، عرق فشار خون و عرق عفونت هستند.

عرق خواب‌آور لایمن؛ آرامشی برای شب‌های شما

بی‌خوابی و مشکلات خواب یکی از شایع‌ترین مسائل در دنیای مدرن هستند. عرق خواب‌آور لایمن، با ترکیبی از گیاهان آرامش‌بخش مانند گل گاوزبان، بادرنجبویه و اسطوخودوس، راهکاری مؤثر برای بهبود خواب شماست.

خواص عرق خواب‌آور لایمن:

کاهش استرس و اضطراب

کمک به آرامش ذهن و بدن

بهبود کیفیت خواب و کاهش بی‌خوابی

این عرق گیاهی به ویژه برای افرادی که شب‌ها با استرس یا بی‌خوابی دست و پنجه نرم می‌کنند، توصیه می‌شود. با مصرف منظم آن قبل از خواب، می‌توانید از یک خواب عمیق و آرامش‌بخش لذت ببرید.

عرق فشار خون لایمن؛ تنظیم‌کننده فشار خون

فشار خون بالا یکی از عوامل اصلی بسیاری از بیماری‌های قلبی عروقی است. عرق فشار خون لایمن، که از گیاهانی همچون کاسنی، زالزالک و چای ترش تهیه شده است، می‌تواند به تنظیم فشار خون کمک کند.

خواص عرق فشار خون لایمن:

کاهش فشار خون بالا

بهبود عملکرد قلب و عروق

کمک به کاهش استرس و آرامش عمومی بدن

این محصول برای افرادی که از فشار خون بالا رنج می‌برند یا می‌خواهند از مشکلات ناشی از آن پیشگیری کنند، انتخابی مناسب است. مصرف عرق فشار خون لایمن، همراه با رعایت رژیم غذایی سالم، می‌تواند تأثیر چشمگیری داشته باشد.

عرق عفونت لایمن؛ محافظ طبیعی بدن

عفونت‌های بدن، از عفونت‌های ادراری گرفته تا مشکلات عفونی پوستی، می‌توانند به شدت کیفیت زندگی را تحت تأثیر قرار دهند. عرق عفونت لایمن، ترکیبی از گیاهان ضدعفونی‌کننده مانند آویشن، نعناع و اکالیپتوس است که برای پاکسازی بدن از عفونت‌ها مؤثر عمل می‌کند.

خواص عرق عفونت لایمن:

مقابله با عفونت‌های داخلی و خارجی

تقویت سیستم ایمنی بدن

تسریع در بهبود زخم‌ها و التهابات

این عرق گیاهی به ویژه برای افرادی که مستعد عفونت‌های مکرر هستند یا در معرض آلودگی‌های محیطی قرار دارند، گزینه‌ای عالی محسوب می‌شود.

چرا عرقیات گیاهی لایمن؟

برند لایمن با بهره‌گیری از تکنولوژی روز و گیاهان باکیفیت، محصولاتی را ارائه می‌دهد که کاملاً بهداشتی و اثربخش هستند. بسته‌بندی‌های استاندارد این محصولات، علاوه بر حفظ طراوت و عطر طبیعی، استفاده‌ای آسان و ایمن را فراهم می‌کنند.

نحوه مصرف عرقیات گیاهی لایمن

برای بهره‌مندی از خواص این عرقیات، روزانه یک الی دو بار نصف لیوان از عرق مورد نظر را با آب مخلوط کرده و میل کنید. توجه داشته باشید که بهتر است این محصولات تحت نظر پزشک مصرف شوند، به ویژه برای کسانی که داروهای خاصی استفاده می‌کنند.

نتیجه‌گیری

عرقیات گیاهی مانند عرق خواب‌آور، عرق فشار خون و عرق عفونت برند لایمن، راه‌حلی طبیعی و مؤثر برای رفع مشکلات رایج بدن هستند. با مصرف این محصولات، نه تنها می‌توانید از فواید دارویی گیاهان بهره‌مند شوید، بلکه گامی مؤثر برای زندگی سالم‌تر بردارید.

[tintinfarsi]

غذاهای لذیذ در ماجراهای تن‌تن

🍽 امروز روز جهانی غذاست! 🍽 آیا می‌دانستید که ماجراهای تن‌تن، علاوه بر شخصیت‌های دوست‌داشتنی، پر از صحنه‌های جذاب و خنده‌دار مربوط به غذاست؟ از کلم ترش در "ستاره اسرارآمیز" تا شامپاین در "ماجرای تورنسل" مقاله‌ی "غذاهای لذیذ در ماجراهای تن‌تن" رو از دست ندید tintinfarsi.ir/blog/food

[urdu-poetry-lover]

کچھ تو ہوا بھی سرد تھی، کچھ تھا تیرا خیال بھی

دل کو خوشی کے ساتھ ساتھ ہوتا رہا ملال بھی

بات وہ آدھی رات کی، رات وہ پورے چاند کی

چاند بھی عین چیت کا اس پہ ترا جمال بھی

سب سے نظر بچا کے وہ مجھ کو کچھ ایسے سیکھتا

ایک دفعہ تو رک گئی گردش ماہ و سال بھی

دل کو چمک سکے گا کیا، پھر بھی ترش کے دیکھ لیں

شیشہ گران شہر کے ہاتھ کا یہ کمال بھی

اس کو نہ پا سکے تھے جب دل کا عجیب حال تھا

اب جو پلٹ کے دیکھئیے، بات تھی کچہ محال بھی

مری طلب تھا ایک شخص وہ جو نہیں ملا تو پھر

ہاتھ دعا سے یوں گرا، بھول گیا سوال بھی

اس کی سخن طرازیاں مرے لئے بھی ڈھال تھیں

اس کی ہنسی میں چھپ گیا اپنے غموں کا حال بھی

گاہ قریب شاہ رگ، گاہ امید دائم و خواب

اس کی رفاقتوں میں رات، ہجر بھی تھا وصال بھی

اس کے بازوؤں میں اور اس کو ہی سوچتے رہے

جسم کی خواہش پہ تھے روح کے اور جال بھی

شام کی نا سمجھ ہوا پوچھ رہی ہے اک پتا

موج ہوائے کوئے یار، کچھ تو مرا خیال بھی

پروین شاکر

[miveryboutique]

لیمو ترش

خرید آنلاین لیمو ترش از فروشگاه آنلاین میوری

[aan56]

يا ناس .. تعبني ذا الولد🥺😭

أنا للحين ما ميّزت بين أصواتهم .. فـ بالبداية كنت أحسب كافكا اللي يتكلم ومنطقي لانه يلوم نفسه ع اللي صار .. طلع ايشيكاوا هو اللي يلوم نفسه انه خلا كافكا يضطر يتحول 😭💘... مافكر بوضعه المزري .. فكّر بخويه🥺💘 ... اااخ ..ألطف و أجمل من كذا ؟؟ 😭

,,

شوفوا كيف خايف عليه وهو كله دم 🥺☹️💖... ويقول "يساورني شعور سيء" .. أسوأ من وضعك ؟ فكّر بنفسك شوي☹️

حبيييييييب حد الثمالة ..😭

الله لا يغير عليه

قاعده ترش عليه موية مقرية لا يتغير علينا .. تف تف بسم الله عليه

,,

اخخخخخ ما أرووعك أنت الثاني 😭💘.. رووووعة لحظة ال��ضب هذذذذذي والاحساس بألم الاصدقاء 💘

[drrugs]

شايفنا مش ناقصين اصلا ومولعين ف بعض ف ترش علينا بنزين يعم ده عقل ده

[bettercallrobin]

بلاش مزيل عرق جربت ترش بيرسول؟

[arashsyss]

[surenpetgar]

زاهدی در سماع رندان بود

زان میان گفت شاهدی بلخی

گر ملولی‌ ز ما ترش منشین

که تو هم در میان ما تلخی

[ashkanshow]

ترش ترین نوشابه دنیا رو امتحان کردم 🤢🤮!! تست خوراکی های عجیب خارجی 😍😍

[nournour20]

شاي البان هو المورينجا

لدينا شجرة بمنزلة كنز مصري أصيل تستخدم من أيام قدماء المصريين فى علاج الكثير من الأمراض وفى التحنيط، وفي مواد التجميل، والموطن البرى لها فى المنطقة المباركة فى طور سيناء وتسمى فى تذكرة داود "الحبة الغالية" وعند الشعراء القدامى تسمى "غصن البان" والاسم الشائع عالميًا المورينجا.

وفى العصر الحديث تعد اكتشافًا عالميًا عظيمًا فى كل المحافل العلمية للبحث عن الخفايا المميزة لهذه الشجرة لدرجة أنه فى أمريكا تسمى "الشجرة المعجزة" لأن أوراقها تحتوى على سبعة أضعاف فيتامين (C) الموجود بالبرتقال (وزن مقابل وزن) وأربعة أضعاف فيتامين (أ) الموجود بالجزر، وأربعة أضعاف الكالسيوم الموجود باللبن، وسبعة أضعاف البروتين الموجود بالزبادي، وثلاثة أضعاف البوتاسيوم الموجود بالموز، وثلاثة أضعاف الحديد الموجود بالسبانخ، وثلاثة أضعاف فيتامين (E) الموجودة فى اللوز، وتحتوى على كل الأحماض الأمينية وعلى 46 مضادًا للأكسدة، بالإضافة إلى المضادات الفيروسية.

وفى اليابان تسمى "شجرة الحياة" لأنها تحل فى جميع مناحى الحياة، فهى تستخدم فى الغذاء للإنسان حيث تطهى الأوراق مثل السبانخ، والثمار مثل الفاصوليا الخضراء، وتستخدم فى علاج كثير من الأمراض، حيث كثير من الأبحاث الطبية الأجنبية تذكر أن المورينجا تقي وتعالج أكثر من 300 مرض، كما أن المورينجا تستخدم فى الأعلاف للثروة الداجنة والأسماك والأغنام والماشية، كما ينتج من أزهارها عسل نحل عظيم القيمة الغذائية مرتفع الثمن، وكذلك تستخدم بقايا عصر البذور فى ترويق وتعقيم مياه الشرب بديلاً عن الشبة والكلور، ويمكن استخدام أشجار المورينجا فى تشجير الشوارع؛ حيث تزهر عناقيد زهرية بيضاء لمدة ثمانية أشهر في العام من شهر أبريل حتى شهر ديسمبر.

وزيت بذور المورينجا له قيمة غذائية مرتفعة، حيث إنه يحتوى على أوميجا 3 و 6 و 9، ويحتوى أيضًا على مضادات الأكسدة فهو لايتزنخ، ودرجة غليانه مرتفعة فهو لا يحترق عند استخدامه في الطهي.

وبما أن شجرة المورينجا شجرة مصرية الأصل وتتحمل الجفاف والملوحة والحرارة المرتفعة وغير مستهلكة للماء، ونادرًا ما تصاب بأمراض فتعطى منتجًا عضويًا؛ لأنها لا ترش بمبيدات وتجود فى الأراضى حديثة الاستصلاح، وهى محصول واعد للاستهلاك المحلى وذو قيمة اقتصادية مرتفعة فى التصدير، لذلك تمت الموافقة من الدولة على إدراجها ضمن التركيب المحصولى لزراعة المليون ونصف المليون فدان.

وفى عام 2010 كان يوجد فى مصر ثمانى أشجار، وفى عام 2012 تم إشهار الجمعية العلمية المصرية للمورينجا بـالمركز القومى للبحوث لنشر الوعى الصحى والغذائى لهذه الشجرة، وتم تمويل مشروع بحثى من أكاديمية البحث العلمى عام 2014 تحت مسمى إعمار سيناء بشجرة المورينجا.

وكان الفريق البحثى مكونًا من 45 أستاذًا دكتورًا من تسعة تخصصات مختلفة من الشعبة الطبية والشعبة الصيدلية والأسنان والطب البيطرى والزراعة والمبيدات والصناعات الغذائية والنسيج والهندسة الوراثية، ومن خارج المركز القومى للبحوث اشترك بالمشروع أساتذة من كلية الصيدلة بجامعة القاهرة وكلية الطب البيطرى ومعهد تيودور بلهارس.

وتم إنشاء وحدة بالمركز القومى للبحوث لتوفير منتجات المورينجا، وتم نشر 23 ورقة بحثية فى التخصصات السابقة بمجلات علمية عالمية وبالجامعات المصرية ��مت مناقشة أكثر من 30 رسالة ماجستير ودكتوراه فى التخصصات المختلفة، ولدينا الآن أكثر من 3 ملايين شجرة مورينجا مثمرة، وثلاثة آلاف فدان زراعات كثيفة، وأصبحت المورينجا لها نصيب فى التصدير فى مصر.

[sayron]

حنانه (۱)

تازه اومدم خونه و خسته بودم جوری که نشنیدم مامان چی گفت و سریع از پله ها رفتم بالا تا برم توی اتاقم. اصلا به هیچی جز استراحت فکر نمیکردم. درب اتاق حنانه باز بود و چشمم کاملا غیر ارادی یهو یه نگاهی داخل اتاق انداخت و... 😯😲😳 نمیتونم چیزی که دیدم رو توصیف کنم... نمیتونم! حنانه جلوی آینه قدی داخل اتاقش ایستاده اما ل��ت لخت... 😳 لخت مادرزاد 🤯 و... و... و داشت هالتر جلو بازو میزد... پشتش به من بود ولی زاویه جوری بود که یکی از پستون هاش و نصف سیکس پک و گوشه کصش و چهارسر رون یکی از پاهاش رو توی آینه میدیدم و البته بازوی قطوری که هالتر رو پمپ میکرد. من چشمام داشت از حدقه میزد بیرون.

بدن حنانه سراسر عضله بود. از ساق پا تا کوله ها. پشتش فقط ناهمواری عضلاتش دیده میشد. همین و بس! دو قلو های پشت ساقش... رونهاش به قدری خوش فرم و خوش ترش بودن که انگار خدا همینجوری خلقش کرده و عضلات سرینی باسنش که خداااا بود. اصلا پایین تنه اش یک مثقال چربی هم نداشت. پوست بود و عضله! کمرش که عجیب و غریب بود. حجم فیله ها و کول هاش انقدر زیاد بود که به جرات واسه پسرا چنین حجم کمری قفله! و سرشونه و بازو... 😲😳🤯 واااااااوووو... من چند ساله دارم باشگاه میرم، بخدا حتی فکر همچین بدنی رو هم نمیتونم بکنم.. چطور خواهرم چنین بدنی ساخته؟؟؟؟ 🫨 حنانه با قدرت و آرامش داشت هالتر رو پمپ میکرد. من خشکم زده بود. توی آینه منو ندید... ولی برای ده بیست ثانیه داشتم بدن تنومند و عضلانیش رو نگاه میکردم. یه لحظه با خودم گفتم اگه ستش تموم بشه ممکنه منو ببینه... دیگه مغزم کار نمیکرد و سریع و ساکت رفتم سمت اتاقم... اما من خر به این فکر نکردم که حنانه از توی آینه عبور منو میبینه... تا دستم رسید به دستگیره در صدای حنانه رو شنیدم که بلند گفت:« خاک تو سر هولت کنم... هالتر رو گذاشت زمین و ��ومد سمت درب اتاقش... قلبم تند تند میزد... سرش رو از درب اتاق آورد بیرون و جوری نگام کرد که کم مونده بود خودم رو خیس کنم. با لحن تحقیرآمیزی گفت:« کثافت...!» رفت تو و در رو کوبید به هم. عرق سرد روی پیشونیم نشسته بود. رفتم توی اتاق... خواب به چشمم نرفت!... من از چهار پنج سالگی حنانه بدن لختش رو ندیده بودم... جام کرده بودم... هنگ هنگ بودم...خدایی چه بدنی داشت 🤯😱 چه بدنی!... کی رفته باشگاه؟!!!... الان چند ساله باشگاه میره؟!!!... اینکه همش تو پایگاه بسیجه!!!... این بدن رو چطوری ساخته آخه؟!!!... خلاصه توی همین فکر بودم که یهو مامان اومد تو... جوری نگاهم میکرد که خجالت کشیدم... ظرف ناهار رو گذاشت روی میز تحریرم و گفت:« خیلی کثیف و منحرفی!... مگه من بهت نگفتم حنانه لخته... یه وقت در اتاق بازه... نرو بالا؟... » تا اومدم بگم:« بابا من از خستگی اصلا نشنیدم» مامان یه فحش دیگه بهم داد و در رو بست و رفت. بخدا من نمیخواستم لخت خواهرمو ببینم...

من اونشب مدام خوابهای آشفته و شیطونی میدیدم. اونم با حنانه خواهرم... 🤦‍♂️ و هی میپریدم از خواب... تا یک هفته سعی کردم جوری برم و بیام که چشمم تو چشم کسی نیوفته مخصوصا حنانه!... ناهار و شام رو هم خونه بودم معمولا توی اتاقم میخوردم...

تا اینکه یه روز وقتی از دانشگاه برگشتم و وارد خونه شدم دیدم حنانه با چادر توی آشپزخونه ست. نمیدونم داشت از بیرون میومد یا تازه میخواست بره بیرون. اون معمولا چادر زیپ دار عربی سر میکنه.

بدنم یخ کرد. ناخودآگاه بهش سلام کردم. اونم برگشت و نگاه معنا داری بهم کرد. راه پله های بالا کنار آشپزخونه هستن. من سرم رو انداختم پایین و رفتم به سمت پله ها... حنانه همونجور که ماگش رو تکون میداد از آشپزخونه اومد بیرون و عمدا به من تنه زد... پرت شدم سمت مخالف!... 🤯🫨 انگار به صخره خورده بودم. دو متر پرتم کرد با تنه زدن... خیلی ریلکس!... پقی زد زیر خنده گفت:« جلوتو نگا کن جوجه رنگی!... 😏... ممکنه دفعه بعدی مثل گوجه له بشی... مراقب باش ضعیف کوچولو!...» من زبونم بند اومده بود. حنانه اومد به سمت من... سریع خودمو کشیدم عقب. اما حنانه مثل یه باز شکاری به سرعت خم شد و گردنمو گرفت. سریع ساعدش رو گرفتم اما مثل فولاد سفت بود. بدنمو نیم خیز کرد از روی زمین، توی چشماش غرور و قدرت موج میزد! کمرش رو راست کرد و منم با همون یه دستش بلندم کرد 😱 چه قدرتی!... لبخند طعنه آمیزی روی لباش میدرخشید هیچی نمیگفت و فقط با نگاه خوشگل ولی ترسناکش توی چشمام خیره شده بود... من بی اختیار گفتم:« حناااانه... بخدا اونروز نمیدونستم که...» همونجور که داشتم میگفتم نگاهش تنفر آمیز شد و لباس به هم فشرده شد، نذاشت حرفم تموم بشه و با گفتن:« خفه شو کثافت!» پرتم کرد سمت کاناپه. پرتم کرد روی کاناپه. اومد به سمتم، رنگم از ترس پریده بود و خودم چلوندم به گوشه کاناپه، پوزخندی زد و دستی به کیرم از روی شلوار کشید و گفت:« نترس جوجوی هرزه... کاریت ندارم...» یدفه متوجه شدم که کیرم راست شده 😱 و از نگاه حنانه معلوم بود که اونم فهمیده و گفت:« ببینم؟...وقتی میترسی... راس میکنی؟... 😏» کیر و تخمام رو سفت تو مشتش گرفت و داد من در اومد ولی با یه مشت چنان کوبید توی دهنم که خفه شدم و گفت:« اینکه موقع ترس راست میشه... با دیدن بدن من چی شد؟... هااااا؟... جوابمو بده کونی!... با دیدن بدن من چی شد؟...» و یه سیلی محکم زد توی گوشم طوری که گوشم سوت کشید... من فقط از درد التماس کردم بهش که حنانه سیلی دوم رو با گفتن:« خفه شو توله سگ!» بهم زد و ولم کرد. درد تا زیر سینه ام داشت میکشید. با نگاه تحقیر آمیز بهم گفت:« بر فرض نمیدونستی!... چرا نزدیک یک دقیقه داشتی نگام میکردی هرزه؟...» وقتی اینو گفت سرم سوت کشید و چشمام گرد شد. بهم تف کرد ساکش رو از روی کاناپه برداشت و رفت بیرون. من توی شوک بودم. یک دقیقه؟!!!... چطور فهمیده که من اینقدر نگاش کردم؟... واااای چه قدرتی داشت!!!!😱 عجب بدنی داشت 🤯 من با این جثه بزرگ رو چطور اینجوری مثل یه بچه گربه پرتاب کرد؟ 🤯😱

اما ماجرا به اینجا ختم نشد...

یه شب تا آخر شب بیرون موندم. مامان چندبار بهم زنگ زد ولی یکی به در میون جوابش رو دادم. خلاصه وقتی اومدم خونه که همه جا تاریک بود. اول رفتم توی اتاقم و لباسهامو در آوردم و لخت شدم، فقط یه شورت هفتی پام بود. گشنه ام بود... بخاطر همین رفتم توی آشپزخونه تا ببینم چی توی یخچال هست، برای خوردن. رفتم سر یخچال و مشغول بودم که یدفه یه دستی کونم رو مالید. ترسیدم و تا اومدم داد بزنم جلوی دهنمو گرفت جوری که فکم بسته شد و منو کشید سمت خودش... دست دیگه اش رو گذاشت روی شکمم و از پشت چسبید به کون و کمرم!... من وحشت کرده بودم... دستاش خیلی قدرتمند بودن. سعی کردم خودمو نجات بدم اما فایده نداشت... خیلی از من قوی تر بود و با دو تا دستاش کاملا بدنم رو در اختیار داشت. یهو‌ تو گوشم گفت:« شششششششیییی... آروووووم... آرووووووم مرتیکه ی هرزه!» پشماااااااااااااااامممم 😱🤯 حنانه بود!!!! 🤯🤯 ادامه داد:« تو که دوس نداری همه بیدار بشن!... دوس داری؟؟؟... اگر صداات در بیاد گردنتو میشکنم جوجوی کونی...» و از پشت با باسنش یه تقه به کونم زد و مالید بهم... و گفت:« اووووووف... چه کون گردی هم داری! 🤤» دستشو از روی شکمم برد پایین و کیر و خایه هام رو مالید و گفت:« اوووووم... اینجا چه خبره؟؟؟ 😏» یهو سفت گرفتشون و گفت:« نظرت چیه همین الان تخماتو جوجه کنم؟...» من که له شدت ترسیده بودم، عرق سرد روی پیشونیم نشسته بود و میلرزیدم. جراتم نداشتم که داد بزنم و نمیتونستم تکون بخورم! حنانه دستش رو برد زیر شورتم 😱 سعی کردم حرف بزنم ولی با قدرت جلوی دهنمو گرفته بود. و گفت:« خفه میشی یا خودم خفت کنم؟...» ساکت شدم. ادامه داد:« اوووووووووم... اینجا رو ببین!... یه کیر موشی با دو تا تخم مرغ 😋🤤» خیلی اروم میمالیدشون... عملا حنانه داشت به من تجاوز میکرد. از اون طرف کصش رو به کونم میمالید. شورتم رو پاره کرد 😱 و دستش رو از همون جلو برد زیر تخمام و فاصله بین تخمام تا سوراخ کونم رو نوازش میکرد. کیرم راست شده بود... دستش رو آورد بالا و به ساقه کیرم مالید و گفت:« جوووووون... دوباره انگار از ترس راس کردی!... پسره هرزه!... تو انگار به آدمیزاد نبردی! 😏» همچنان کیر و خایه هامو با زیر تخمام رو میمالید. نمیدونم چند دقیقه داشت باهام حال میکرد. یدفه توی گوشم گفت:« دهنتو ول میکنم اما اگه صدات در بیاد مثل یه گنجشگ توی مشتم، جونتو میگیرم... میدونی که میتونم و برام مثل آب خوردنه!... فهمیدی؟» من با حرکت سر به سرعت تایید کردم.

دهنم رو ول کرد و گردنم رو از پشت گرفت... همونجور که تخمام رو گرفته بود... هولم داد و چسبوندم به کابینت... گردنم رو فشار داد و دولام کرد. صورتم رو مالید به صفحه روی کابینت... با خودم گفتم:« ای کاش اون کار رو نخواد باهام بکنه!» اما کرد! کونم رو که قمبل کرده بود رو شروع کرد مالیدن و گفت:« جووووون... چه کون گردی داری جوجه رنگی کردنی من!...» کونم رو نوازش میکرد و دستش رو می‌برد لای شکاف کونم... بدنم میلرزید... نفس نفس میزدم از ترس. یدفه احساس سوزش کردم... تا اومدم چیزی بگم یه مشت زد توی دهنم و گفت:« خفه شو... مگه قرار نشد جیک نزنی!... همین جا سگ کشت کنم؟...» ساکت شدم. حنانه داشت مثل یه فنچ منو انگشت میکرد. اشکم دراومده بود... هی میگفت:« شل کن... شل کن کونی من!...» هر کار خواست باهام کرد... از طرفی انگشتاش رو تو کونم فرو میکرد و از طرف دیگه کصش رو به یه طرف کونم میمالید. بعد از چند دقیقه یدفه انگشتش رو در آورد و کرد توی دهنم... گفتم:« توله سگ آشغال... بخورش... تمیزش کن!...» ناخون بلند داشت و من مجبور شدم گوهم رو از زیر ناخوناش زبون بزنم و پاک کنم. بعدشم یه اسپانک سفت خرجم کرد و ولم کرد...

به قدری تحقیرم کرده بود دوس داشتم همونجا و همون لحظه بمیرم!... دوس نداشتم صورتمو از روی کابینت بردارم... حنانه چراف هالوژن ها رو روشن کرد و نشست روی صندلی غذا خوری و گفت:« خب... خب... خب... بلند شو آبجی ببینه! 😏😜😆» بی اختیار اطاعت کردم و کمرمو راست کردم. خون مقعدم از لای پاهام جاری بود... بدنم لخت لخت بود... حنانه با تمسخر و تحقیر گفت:« خب... یه چرخ بزن ببینم...» یکم چرخیدم... گفت:« کامل گوساله... کامل و آروم بچرخ تا ببینمت» اون داشت انتقام میگرفت ازم. برای چند دقیقه من اروم می‌چرخیدم و حنانه با تیشرت گشاد و پاهای عضلانیش که برهنه بود منو نگاه میکرد و زبونش دور لبهام می‌چرخید.

بعد از چند دقیقه بلند شد و بی اعتنا بهم رفت سراغ یخچال... یه شیشه آب برداشت و رفت... من که نمیدونم چم بود و احساس عجیبی داشت همونجا یر جام ایستاده بودم و صدای پاهای حنانه که از پله ها بالا میرفت رو میشمردم... احساسم انگار آمیخته ای از ترس... حقارت... و شوک عصبی بود!

فقط خدا خدا میکردم که ای کاش دیگه تموم شده باشه... ای کاش دیگه بی‌حساب شده باشه باهام... ای کاش!

قسمت بعدی: